ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم
Article data in English (انگلیسی)
ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم
از دیدگاه کتاب و سنّت
احمد طاهری نیا
(دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد علوم قرآنی)
چکیده
یکی از لوازم حضور زنان در اجتماع، ارتباط گفتاری آنان با مردان نامحرم است که ممکن است به یکی از صورت های گفت وگو، پرسش و پاسخ و سخنرانی باشد. سؤال اصلی این است که این ارتباط از نظر کتاب و سنّت چگونه است؟ آیا زنان مجازند با مردان ارتباط گفتاری به هر یک از صور یاد شده داشته باشند؟ و در صورت جواز، آیا در کیفیت ادای کلمات نیز می توانند به هرگونه سخن بگویند یا باید مقرّراتی را رعایت نمایند؟ و در هر صورت، آیا باید به مقدار ضرورت اکتفا کنند یا در این مسئله نیز محدودیتی ندارند؟
با مراجعه به کتاب و سنّت و مشاهده نقل های قرآن از گفت وگوهای انبیا علیهم السلام با زنان و گفت وگوی برخی از زنان نمونه و پاک دامن با برخی از مردان غیرمحرم و با مراجعه به روایاتی که راویان زن از پیامبر و ائمّه اطهار علیهم السلام نقل کرده یا مسائلی را از آنان پرسیده و جواب شنیده اند، به این نتیجه می رسیم که اصل ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم به یکی از صورت های یاد شده بدون قصد لذت اشکالی ندارد. اما بر اساس آیه «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»(احزاب: 32) باید ادای کلمات و طرز سخن گفتن به گونه معروف و دور از هرگونه عشوه گری باشد تا زمینه فساد و ارتباط نامشروع فراهم نشود. همچنین در سخنان خود باید، به مقدار ضرورت بسنده کنند و از به درازا کشیدن کلام و ردّ و بدل کردن مطالب غیرضروری پرهیز نمایند.
کلیدواژه ها: زن، اجتماع، سخنرانی، مردان، نامحرم، مستور بودن، ارتباط.
مقدّمه
انسان برای تبادل اطلاعات و انتقال پیام های خود به دیگران، چاره ای جز ارتباط با همنوعان ندارد. حضور زنان در جامعه و مشارکت آنان در فعالیت های اجتماعی نیز بدون ارتباط با مردان و تعامل با آنان میسّر نخواهد بود. بخشی از این ارتباط به صورت گفت و شنود انجام می گیرد که موضوع بحث این مقاله است.
با عنایت به ضرورت تبادل اطلاعات از طریق ارتباط گفتاری میان زن و مرد از یک سو، و لزوم تنظیم فعالیت ها و تلاش های افراد در جامعه اسلامی بر اساس باورهای مذهبی و دستورات وحیانی از سوی دیگر، این پرسش مطرح می شود که دیدگاه کتاب و سنّت در این مسئله چیست؟ از این رو، مقاله حاضر در پی یافتن پاسخ صحیح پرسش های ذیل است:
1. آیا از نظر اسلام، گفت وگوی زن و مرد نامحرم یا سخنرانی زن و مرد برای مردان و زنان نامحرم، جایز است؟
2. در صورت مثبت بودن پاسخ سؤال نخست، آیا اسلام برای کیفیت ارتباط گفتاری آنان محدودیتی قایل شده است، یا زن و مرد می توانند به هر کیفیتی با هم سخن بگویند؟
3. آیا زن و مرد نامحرم می توانند در هر موضوع و به هر مقداری که بخواهند با هم ارتباط گفتاری داشته باشند؟ یا باید در کمّیت گفت وگو نیز ضوابطی را رعایت کنند؟
گفت وگوی زن و مرد نامحرم از منظر قرآن
گرچه در زمینه اصل سخن گفتن زن و مرد، در قرآن به صورت صریح آیه ای در نفی یا اثبات وارد نشده، اما می توان با مراجعه به آیاتی که گفت وگوی زنان و مردان نامحرم را نقل کرده اند دیدگاه قرآن را در این باره به دست آورد. با مراجعه به قرآن، می توان گفت وگوهایی را که از زنان و مردان نامحرم نقل شده اند، در دو دسته بررسی کرد:
الف. گفت وگوی زنان و مردان معصوم
1. گفت وگوی حضرت زکریّا با مریم علیهاالسلام: حضرت زکریّا علیه السلامکه کفالت حضرت مریم علیهاالسلام را به عهده داشت، به عبادتگاه او در بیت المَقْدِس سر می زد و با وی سخن می گفت، از او سؤال می کرد و جواب می شنید. قرآن در این زمینه می فرماید: وقتی حضرت زکریّا علیه السلام به محل عبادت حضرت مریم علیهاالسلام سر می زد و در هر نوبت غذای آماده در مقابلش می دید، از او می پرسید: ای مریم! این (طعام) از کجا برایت آمده است؟ (حضرت مریم) می گفت: این از طرف خداست.1
2. گفت وگوی حضرت سلیمان علیه السلام با ملکه سبا: در داستان ملاقات ملکه سبا با حضرت سلیمان علیه السلام چنین می خوانیم: به او گفته شد: داخل حیاط قصر شو! اما هنگامی که بدان نظر افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد، اما سلیمان) گفت: (این آب نیست، بلکه) قصری است از بلور صاف. (ملکه سبا) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم. و با سلیمان، برای خداوندی که پروردگار عالمیان است، اسلام آوردم.2
3. گفت وگوی حضرت موسی علیه السلام با دختران حضرت شعیب علیه السلام: قرآن داستان حضرت موسی علیه السلام و برخورد وی با دختران حضرت شعیب علیه السلامرا این گونه نقل می کند: و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند، و در کنار آنها، دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمی شوند، حضرت موسی علیه السلام) به آنها گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟) گفتند: ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپان ها همگی خارج شوند، و پدر ما پیرمرد مسّنی است. موسی به (گوسفندان) آنها آب داد، سپس رو به سوی سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی بدان نیازمندم. پس یکی از آن دو به سراغ او آمد و در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت و گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندانمان را به تو بپردازد.3
در این مورد نیز حضرت موسی علیه السلام که از پیامبران الهی بود، با دختران حضرت شعیب علیه السلام، که آنان نیز پیامبرزاده و عفیفه و پاک دامن بودند، سخن گفت و پاسخ شنید. پس از آنکه حضرت شعیب علیه السلامیکی از دختران خود را به دنبال حضرت موسی علیه السلامفرستاد و او پیام پدر را برای پرداخت اجرت کاری که کرده بود به حضرت موسی علیه السلامرساند، او همراه وی به خانه حضرت شعیب علیه السلام آمد.
این دسته از آیات از دو جهت برای بحث ما مفید و قابل استناد است: نخست اینکه دو طرف یا حدّاقل یک طرف گفت وگو در این آیات از پیامبران الهی، از شخصیت های ممتاز و کسانی هستند که گفتار و رفتارشان برای سایر افراد جامعه حجت و قابل الگوبرداری است. از این رو، اگر بر اساس نقل صادق و درست قرآن، حضرت زکریّا علیه السلام با حضرت مریم علیه السلام سخن می گوید یا حضرت موسی علیه السلام و حضرت سلیمان علیه السلام با نامحرم ارتباط گفتاری برقرار می کند، می توان نتیجه گرفت که اصل ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم در شرایط عادی، بدون ریبه ممنوعیتی ندارد.
از دیگر سو، نقل این گفت وگوها در قرآن، بدون اینکه این عمل تخطئه یا از آن مذمّتی شده باشد، دلیل بر عدم ممنوعیت آن از دیدگاه قرآن است.
ب. گفت وگوی زنان و مردان غیرمعصوم
1. گفت وگوی خواهر حضرت موسی علیه السلام با مأموران فرعون: در ماجرای به آب انداختن حضرت موسی علیه السلام در کودکی و گرفتار شدن وی به دست فرعون، قرآن از حضرت موسی علیه السلام نقل می کند که به مأموران فرعون گفت: «هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی مَن یَکْفُلُهُ» (طه: 40) (آیا خانواده ای را به شما راهنمایی کنم که این نوزاد را کفالت می کند؟) خواهر حضرت موسی علیه السلام با مأموران حکومت فرعون خویشاوندی نداشت. با این حال، برای نجات جان حضرت موسی علیه السلام، و برگرداندن وی به مادرش، با آنان وارد گفت وگو شد و در نهایت، در قالب کسی که می تواند به این کودک شیر دهد مأموران فرعون را به مادر حضرت موسی علیه السلام راهنمایی کرده و او را به آغوش مادرش بازگرداند.
توجه به این نکته ضروری است که این عمل از آن نظر که از غیرمعصوم صادر شده مورد استناد نیست و نمی تواند دلیل بر جواز آن باشد؛ اما از آن نظر که این رفتار از خواهر حضرت موسی علیه السلام در کتاب وحی الهی بدون تخطئه و مذمّت منعکس شده، دلیل بر عدم ممنوعیت آن از دیدگاه قرآن و از این رو مورد استناد است.
ممکن است گفته شود: خواهر حضرت موسی علیه السلامبرای نجات جان برادر، از باب ضرورت با مأموران فرعون سخن گفته و این گفت وگو در شرایط غیرعادی بوده است و نمی تواند به غیر مورد ضرورت توسعه و تعمیم داده شود. پاسخ این است که اگر تنها این آیه در مسئله وجود داشت این سخن درست و اشکال وارد بود؛ اما با توجه به آیاتی که پیش از این ذکر شد، جایی برای این اشکال نخواهد بود.
2. گفت وگوی مردم با حضرت مریم علیهاالسلام: هنگامی که حضرت مریم علیهاالسلامبا کودک خردسالش به میان مردم برگشت، مردم به او گفتند: ای مریم! کار بسیار عجیب و زشتی انجام داده ای! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زنی بدکاره. پس حضرت مریم به او (کودک) اشاره کرد. گفتند: ما چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟4
بر اساس این آیه، وقتی مردم حضرت مریم علیهاالسلام را، که تا آن زمان دوشیزه بود، با نوزادی در آغوش مشاهده کردند، به او بدگمان شدند و با وی آن گونه سخن گفتند و نسبت ناروا دادند. حضرت مریم علیهاالسلامنیز گرچه به ظاهر در برابر سخنان آنان لب به کلام نگشود و پاسخی نداد، اما با اشاره به کودک و تکلّم نوزاد به امر الهی و خارق العاده، پاسخ آنان را داد.
از این آیه نیز استفاده می شود که سخن گفتن مرد با زن، که در قالب پرسش انجام گرفته است، ممنوعیتی ندارد. ممکن است گفته شود: پس چرا حضرت مریم علیهاالسلامسکوت کرد و به آنان پاسخی نداد؟ جواب این است که عدم پاسخ حضرت مریم علیهاالسلام نه از باب ممنوعیت تکلّم با آنان و عدم جواز ارتباط گفتاری بود، بلکه به سبب اطاعت از فرمان الهی بود تا با سخن گفتن نوزاد به صورت اعجاز خرق عادت، ریشه بدگمانی مردم نسبت به حضرت مریم علیهاالسلام از بین برود و دامن وی برای همیشه تطهیر گردد، و این کار در اثبات پاک دامنی حضرت مریم علیهاالسلامبسیار مؤثرتر بود از اینکه خود حضرت مریم علیهاالسلام بخواهد با سخنان خود جواب مردم را بدهد و از خویش دفاع کند.
گفت وگوی زن و مرد نامحرم از منظر سنّت
درباره مسئله یادشده، دو دسته روایت وجود دارد: دسته اول روایاتی که ظهور در جواز دارد و دسته دوم روایاتی که به گونه ای بر ترک این عمل تأکید داشته، از ظاهر آنها ممنوعیت ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم استفاده می شود. برای روشن شدن مسئله، هر دو دسته روایات را از نظر می گذرانیم:
الف. روایات دالّ بر جواز
روایات فراوانی وجود دارد که راویان زن مطالبی را در زمینه های احکام عملی، اعتقادی و اخلاقی از پیامبر یا امامان معصوم علیهم السلامشنیده و نقل کرده اند. این دسته از روایات گرچه با یک نگاه بدین سبب که مشتمل بر حکمی از احکام عملی یا مسئله ای از مسائل اعتقادی و اخلاقی بوده، نقل و در کتب روایی گردآوری شده و عالمان دینی نیز از این منظر بدان ها نگریسته و در مباحث فقهی و اخلاقی و اعتقادی بدان استناد کرده اند، اما از نگاه دیگر، از دو جهت می تواند بر جواز ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم دلیل باشد: یکی از آن جهت که بیان کننده رفتار و سیره عملی معصوم است، و دیگر از آن جهت که نشان دهنده امضای معصوم نسبت به رفتار مردم است که هر دو حجت شرعی و قابل استناد است.
این روایات هم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و هم از ائمه اطهار علیهم السلامدر کتاب های روایی فراوان نقل شده اند که در اینجا برای رعایت اختصار، برخی از آنها به عنوان نمونه، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت علی و امام صادق علیهماالسلام نقل می شود:
1. گفت وگوی زنان با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
الف. هند، همسر ابوسفیان، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت: ای رسول خدا! ابوسفیان مرد بخیلی است و هزینه زندگی من و فرزندم را بجز آنچه از جیبش مخفیانه بدون اینکه متوجه شود برمی دارم نمی دهد. آیا با این کار بر عهده من چیزی هست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برای هزینه خود و فرزندت به مقدار متعارف بردار!5
ب. حضرت علی علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جهاد سخن می گفت، زنی به ایشان عرض کرد: یا رسول اللّه! از این عمل، برای زنان، بهره ای نیست؟ پیامبر فرمودند: چرا، برای زن از آغاز بارداری تا زایمان و پس از آن، تا وقتی کودک را از شیر بگیرد، مثل پاداش کسی است که در راه خدا از مرزهای اسلام حراست و پاسبانی کرده است.6
ج. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جواب زنی که از او پرسید: چرا شهادت و ارث دو زن مطابق یک مرد است، فرمود: زیرا دین و عقل شما ناقص است. زن (درباره این سخن توضیح خواست و) پرسید: نقصان دین ما چیست؟...7
د. زینب عطر فروش به خانه رسول گرامی صلی الله علیه و آله نزد زنان و دختران آن حضرت رفت و آمد می کرد. عادت آنان این بود که از وی عطر می خریدند. یک بار که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شدند و زینب را نزد زنان و دختران خود دیدند، به او فرمودند: هنگامی که تو نزد ما می آیی اتاق های ما خوش بو می شود. زینب عرض کرد: خانه های شما به بوی عطر شما خوش بوترند. سپس پیامبر به وی فرمودند: وقتی می فروشی نیکو بفروش و نیرنگ مکن که این کار به خداترسی همسازتر است و مال را پایدارتر می سازد. زینب عطّاره گفت: من برای خرید و فروش و معامله نیامده ام، آمده ام از عظمت خدا از شما بپرسم. پیامبر فرمودند: عظمت خدا بسیار است. برخی از آن را برایت می گویم.8
روایات فراوانی حاکی از گفت وگوی زنان با پیامبر وجود دارند که برای رعایت اختصار به همین مقدار بسنده می شود.9
2. گفت وگوی سلمان با حضرت فاطمه علیهاالسلام:
الف. ابن عبّاس می گوید: حضرت فاطمه علیهاالسلام به سلمان گفت: سلمان! این پیراهن مرا بگیر و نزد شمعون یهودی ببر و به او بگو: فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه و آله می گوید: در مقابل آن، یک من خرما و یک من جو قرض بده... .10
ب. سلمان می گوید: حضرت فاطمه علیهاالسلام نشسته بود و پیش روی آن حضرت سنگ آسیابی بود که با آن جو آسیا می کرد و دسته آسیاب خون آلود بود و حسین علیه السلام (که در آن زمان کودکی شیرخوار بود) در کناری از خانه، از گرسنگی گریه می کرد. من به آن حضرت عرض کردم: ای دختر رسول خدا! این فضّه است، از او در کارهای خانه کمک بگیر! حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند: پدرم به من سفارش کرد که کارهای خانه یک روز از من و یک روز از فضّه باشد. دیروز نوبت فضّه بود (و امروز نوبت من است.) سلمان می گوید: عرض کردم: من بنده آزاد شما هستم و (برای خدمت آماده ام) یا جو را آسیاب کنم یا از حسین علیه السلام نگه داری کنم. حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: من به ساکت کردن حسین شایسته ترم، شما به آسیاب کردن جو بپرداز.11
3. گفت وگوی زنان با حضرت علی علیه السلام:
الف. زن بارداری که وضع حملش نزدیک بود، خدمت حضرت علی علیه السلام آمد و گفت: یا أمیرالمؤمنین! مرا پاک کن که زنا کرده ام. مرا پاک کن که خدا تو را پاک گرداند! عذاب دنیا از عذاب دایمی و لاینقطع آخرت آسان تر است. حضرت علی علیه السلامبه او گفتند: از چه چیزی تو را پاک کنم؟ گفت: من زنا کرده ام... .12
ب. امام باقر علیه السلام فرمودند: در حالی که حضرت علی علیه السلامدر مسجد کوفه نشسته و شمشیر خود را به شکم چسبانده و سپر را پشت سر قرار داده بودند، زنی وارد مسجد شد و علیه شوهر خود از حضرت کمک طلبید. حضرت علی علیه السلام به نفع شوهر قضاوت کرد. زن عصبانی شد و... .13
4. گفت وگوی زنان با امام صادق علیه السلام:
الف. سعیده و منه، خواهران محمّدبن عمید، گفتند: به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شدیم و عرض کردیم: آیا زن مجاز است برادر (دینی) خود را زیارت کند؟ فرمود: بلی عرض کردیم: مصافحه چطور؟ فرمود: اگر از روی لباس باشد، اشکال ندارد. سپس یکی از خواهران پرسید: این خواهر من به دیدار برادرانش می رود. امام به وی فرمود: هر گاه به دیدار برادر (دینی)ات می روی، لباس های رنگارنگ نپوش.14
ب. زنی خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و درباره زنی که به طور دائم خون از رحمش خارج می شود و نمی داند حیض است یا خون دیگر، پرسش کرد. امام علیه السلامدر جواب فرمودند: خون حیض گرم و غلیظ و سیاه است و با فشار و حرارت خارج می شود، اما خون استحاضه زردرنگ و سرد است. بنابراین، هر گاه خونی که از رحم خارج می شود، گرم و سیاه بود و با فشار خارج شد، زن موظّف است نمازش را ترک کند.
روایاتِ بیانگر گفت وگوی زنان با امام صادق علیه السلامفراوان است که برای رعایت اختصار، به ذکر همین مقدار اکتفا می شود.15 گرچه بیشتر یا تمام این روایات اگر از نظر سند مطالعه شوند قابل خدشه اند و نمی توانند مطلبی را ثابت کنند، اما اگر در یک نگاه کلی، به مجموع این روایات نگاه شود، همه در دلالت بر این معنا متحدند که زنان مسلمان با پیشوایان دینی و اهل بیت علیهم السلام ارتباط گفتاری داشتند و با آنان در مسائل مورد نیاز خود سخن می گفتند، از آنها سؤال می کردند و جواب می شنیدند. از این رو، می توان گفت: این روایات16 بر ارتباط گفتاری زنان با پیشوایان معصوم علیهم السلام تواتر معنوی دارند و از آنها استفاده می شود که گفت وگوی زن و مرد نامحرم در مسائل مورد نیاز زندگی به طور متعارف، منع شرعی ندارد.
ب. روایات دالّ بر منع
در مقابل روایات یاد شده، روایاتی وجود دارند که ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم را ممنوع دانسته و یا با برخی از تعبیرات از آن مذمّت کرده اند. این روایات را، که از نظر ظاهری در تعارض با روایات گذشته اند، می توان در قالب چهار دسته بررسی کرد:
1. روایات دلّ بر مذمّت مطلق گفت وگو با زنان:
ـ از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نقل شده است که مردم را از همسخن شدن با زنان ـ یعنی غیرمحارم ـ نهی نمود.17
ـ از حضرت علی علیه السلام روایت شده است: سخن گفتن با زنان انسان را به سختی می کشاند و دل را منحرف می سازد.18
ـ در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: بر هر انسانی لازم است از سه چیز دوری کند: نزدیک شدن به اشرار، همسخن شدن با زنان، همنشینی با اهل بدعت.19
ـ همچنین از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که آن حضرت مردان را از همسخن شدن با زنان نهی می کرد.20
ـ در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: سخن گفتن با زنان را کم کن تا بزرگواری ات کامل گردد.21
ـ از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است: سخن گفتن با زن یکی از دام های شیطان است.22
ـ در حدیث دیگری با عنوان حدیث النساء همین روایت نقل شده است.23
در این روایات، عنوان «محادثة النساء»، که به معنای گفت وگو با زنان، یا «حدیث النساء»، که به معنای سخن گفتن با زنان است، آمده و به تعبیرهای گوناگون، از آن مذمّت شده و یا با واژه «نهی» از این عمل بازداشته شده است. عنوان «محادثة النساء» و «حدیث النساء» گسترده و فراگیر است و هرگونه ارتباط گفتاری و سخن گفتن زن و مرد را به هر کیفیت و به هر مقدار و با هر زنی که باشد شامل می شود.
2. روایات در خصوص سلام کردن به زن: از امام صادق علیه السلامنقل شده است که فرمود: به زن سلام نکن24 و از حضرت علی علیه السلامروایت شده است که فرمود: در سلام کردن به زنان پیش دستی نکنید.25
ویژگی مشترک این دو دسته روایات این است که مخاطب آن مردان هستند و از آنان خواسته شده که از سلام کردن به زنان بپرهیزند.
نقد و بررسی: روایات دسته اول، که به طور مطلق از سخن گفتن با زنان نهی یا از آن مذمّت کرده، در کتاب های تحف العقول و دعائم الاسلام و عیون الحکم والمواعظ مرسل نقل شده و فاقد اعتبار است. تنها روایتی را صدوق در الخصال با این مضمون از مسعدة بن صدقه نقل کرده که سندش معتبر است،26 اما از لحاظ متن و دلالت، مضطرب و قابل مناقشه است؛ زیرا:
اولاً، به جای کلمه «محادثه»، واژه «مناقشه» آمده است.
ثانیا، کتاب هایی که این روایت را نقل کرده اند در این کلمه (مناقشه) متحد نیستند. در برخی از کتاب ها مثل الخصال واژه «مناقشه» آمده که مرحوم صدوق آن را به «محادثه» معنا کرده است. در کتاب های دیگر، واژه های «مشاوره، منافسه، مثاقبه و مثافنه» به کار رفته است.27 اضطراب در این کلمه و تغییر در معنای آن، سبب می شود که استناد به این روایت با مشکل مواجه شود.
ثالثا، بر فرض که اصل این کلمه «مناقشه» باشد ـ چنان که در کتاب الخصال که منبع اصلی این روایت است، «مناقشه» آمده ـ و بر اساس برخی تحقیقات در چاپ سنگی آن نیز مناقشه بوده،28 عنوان «مناقشة النساء» غیر از «محادثة النساء» است. «مناقشه» به معنای مجادله و گفت وگوی جدلی یا حساب رسی شدید و عمیق است،29 نه به معنای گفت وگوی معمولی و متعارف. اگر مناقشه را این گونه معنا کنیم، این روایت با بحث حاضر، که در ارتباط با گفت وگوی متعارف با زن است، ارتباطی ندارد. گویا روایت می خواهد بگوید با زنان وارد جدل نشوید، نه اینکه با آنان سخنان معمولی، که مورد نیاز انسان است، نگویید.
رابعا، بر فرض که «مناقشه» در این روایت، به معنای «محادثه» باشد یا احتمال داده شود که تصحیفی صورت گرفته و در اصل «محادثه» بوده است، باز هم می توان گفت: آنچه در روایت مذمّت شده و سبب مردن دل دانسته شده، کثرت محادثه و گفت وگو با زنان است، نه اصل سخن گفتن معمولی.
خامسا، لسان روایت لسان توصیه و سفارش است، نه لسان تکلیف و تحریم.
سادسا، اطلاق این روایات گفت وگو با محارم را نیز شامل می شود که به یقین منعی ندارد. بنابراین، این دسته از روایات نمی تواند بر ممنوعیت و حرمت ارتباط گفتاری زنان و مردان نامحرم دلالتی داشته باشد.
اما در مقابل روایات دسته دوم، که مردان را از سلام کردن به زنان نهی کرده است روایاتی وجود دارد که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آلهو حضرت علی علیه السلام به زنان سلام می کردند.30 بنابراین، روایات دسته دوم با سیره عملی اهل بیت علیهم السلام در تعارض است. حل این تعارض و جمع میان آن روایات و این روش عملی به این است که عمل اهل بیت علیهم السلامقرینه و نشانه است بر اینکه نهی در آن روایات، تحریمی و دال بر حرمت و ممنوعیت عمل نیست، بلکه تنزیهی و برای پیش گیری از وقوع افراد در تلذّذ و ریبه و کشیده شدن به وادی معصیت و گناه است.
مؤیّد این سخن روایتی است که می گوید: حضرت علی علیه السلامبا اینکه به زنان سلام می کرد، اما خوش نداشت به زنان جوان سلام کند و می فرمود: خوف دارم از اینکه صدای زن در نظرم خوش آید و آنچه از این بابت در قلب من وارد می شود (آثار سوء آن) بیش از پاداشی باشد که از سلام عایدم می شود31 البته حضرت علی علیه السلامامام و معصوم است و به یقین، از هرگونه خطا و لغزش و خطورات ذهنی و قلبی مصون است. بنابراین، سخن مزبور درسی است برای سایر انسان ها که مواظب رفتار خود باشند. پس معنای روایات آن است که برای پیش گیری از وقوع در حرام، بهتر است مردان از مقدّمات آن و چیزهایی که زمینه آن را فراهم می سازند پرهیز کنند و به زنان نامحرم، به ویژه زنان جوان، سلام نکنند.
نکته دیگری که در ارتباط با روایات نهی از سلام به زنان می توان گفت این است که این نهی ویژه سلام کردن به زنان است و به سایر ارتباطات گفتاری زن و مرد همانند گفت وگوی معمولی، که مورد نیاز انسان ها در زندگی عادی است، سرایت نمی کند. شاهد این سخن روایت دوم است که گفته: «در سلام کردن به زنان پیش دستی نکنید.» از این روایت فهمیده می شود که سخن گفتن با زن مانعی ندارد؛ زیرا می گوید: سخن خود را با سلام کردن به آنان آغاز نکنید؛ یعنی اصل سخن گفتن و ارتباط گفتاری را مسلّم فرض کرده، ولی فرموده است آن را با سلام آغاز نکنید.
توضیح آنکه روایات فراوانی در آداب معاشرت وارد شده است که تأکید دارد انسان ها در برخوردهای خود با افراد، اول سلام کنند و بعد سخن بگویند؛ یعنی کلام خود را با سلام آغاز کنند. و حتی در برخی از آنها آمده است: اگر کسی بدون سلام با شما سخن گفت، جوابش ندهید.32 این دستورالعمل، که به طور کلی در آداب معاشرت انسان ها آمده است، در خصوص تعامل زنان و مردان نامحرم به وسیله این روایات تخصیص می خورد و معنایش این می شود که در ارتباط و برخورد مردان با زنان نامحرم این دستورالعمل رجحان ندارد و لازم نیست مردان هنگام مواجه شدن با زنان، اول به آنان سلام کنند، بلکه اصل مطلب را بگویند و از مقدّمات و مؤخّرات آن صرف نظر کنند. در نتیجه، اولاً، نهی در این روایات تحریمی نیست. ثانیا، مخصوص سلام کردن است و به سایر ارتباطات گفتاری زنان و مردان نامحرم توسعه نمی یابد.
شاید فلسفه این دستور پیش گیرانه در خصوص سلام کردن به نامحرم نیز این باشد که سلام کردن به عنوان یک ادب دینی و اسلامی برای ایجاد انس و الفت و محبت بین مردم است. هدف از سلام کردن ایجاد ارتباط با طرف مقابل است. سلام پیام سلامتی و امنیت به طرف مقابل می دهد و موجب ارتباط عاطفی و دوستی می شود. این امر گرچه میان افراد همجنس پسندیده است و باعث اتحاد و یکدلی و رفع کدورت میان مردم می شود و دل ها را به هم نزدیک می کند و بدین سبب، مطلوب است، اما در میان جنس مخالف، که حریم گرفتن از آن لازم است، بخصوص اگر در شرایط خاص و با لحن و حالت ویژه ای که غالبا همراه با تواضع است، ادا شود، آثار ناخوشایندی دارد. بدین دلیل، با اینکه اسلام در دستورات اخلاقی خود نسبت به سلام کردن به همنوعان بسیار سفارش کرده و بخیل ترین شخص را کسی دانسته است که از سلام کردن به دیگران بخل می ورزد؛33 اما از سلام کردن به زن نامحرم نهی کرده است. بنابراین، این دسته از روایات نیز گرچه از نظر سند معتبر است، اما نمی تواند مانع ارتباط گفتاری زن و مرد باشد.
3. روایات ناهی از تکلّم زنان با مردان: در یکی از بندهای بیعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با زنان آمده است: زنان با مردان نامحرم سخن نگویند.34
نظیر این روایت را ابن سعد با کمی تفاوت، در طبقات این گونه نقل کرده است: «ان رسول اللّه صلی الله علیه و آله، لمّا نزلت بیعة النساء بایعهن و اشترط علیهنّ ان لا یتحدّثن مع الرجال.»35 در این روایت، عدم تکلّم با مردان به طور مطلق ذکر شده که به قرینه روایت دعائم الاسلام، مقصود از آن مردان غیرمحرم هستند.
در حدیثی طولانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشهور به حدیث «مناهی» آمده است: و نهی کرد از اینکه زن با غیر محرم بیش از پنچ کلمه، که مورد نیاز است، سخن بگوید.36
بر اساس این دسته از روایات نیز، که مخاطب آنها زنان هستند، ارتباط گفتاری زن با مرد نامحرم و سخن گفتن وی با مردان ممنوع است.
نقد و بررسی: این دسته از روایات از نظر سند مخدوش و فاقد اعتبار است. روایت اول از کتاب دعائم الاسلام و بدون سند است. این روایت با کمی تفاوت (عدم ذکر جمله الاّ ذا محرم) در کتاب طبقات الکبری نیز آمده که علاوه بر فقدان سند، راوی اش عامی و غیرمعتبر است. روایت دوم را صدوق در دو کتاب الامالی و من لایحضره الفقیه آورده که رجال سند آن مجهول37 است. در نتیجه، این دسته از روایات نمی تواند مطلبی را بر خلاف آنچه از آیات و روایات و سیره زنان و مردان مسلمان به دست آمد اثبات کند.
4. روایات مؤکّد بر مستور بودن زنان: مرحوم کلینی در الکافی با سند معتبر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمودند: «النساء عی و عورة فاستروا العورات بالبیوت و استروا العی بالسکوت»؛38 زنان از نظر بیان، ناتوان و از نظر جسمی، آسیب پذیرند. بنابراین، با قرار دادن آنان در خانه آسیب پذیری آنان را بپوشانید و با سکوت، ناتوانی آنان را مخفی کنید.
در روایت دیگری با سند معتبر از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:
«لا تبدؤوا النساء بالسلام ولا تدعوهنّ إلی الطعام، فإن النبی صلی الله علیه و آلهقال: النساء عی و عورة فاستروا عیهن بالسکوت واستروا عوراتهنّ بالبیوت»؛39 کلام خود را با زنان با سلام آغاز نکنید و آنان را به سفره (مهمانی) نخوانید. رسول خدا می فرمودند: زنان از نظر بیان، ناتوان و از نظر جسمی، آسیب پذیرند. بنابراین، با سکوت، ناتوانی آنان را بپوشانید و با قرار دادن آنان در خانه، از آسیب پذیری آنان جلوگیری کنید.
نقد و بررسی
در توضیح واژگان این حدیث، می توان گفت: «عِی» به کسر عین بر وزن «فِعْل»، مصدر از ماده (ع ی ی) به معنای عجز و ناتوانی و عدم قدرت بر بیان مراد40 است.
«عورت» در کاربردهای قرآنی و روایی به دو معناست. یکی به معنای چیز زشت و قبیح که عرف از ظاهر بودن آن شرم دارد و پوشاندن و مخفی کردن آن را لازم می داند. اطلاق «عورت» به اندام تناسلی زن و مرد یا به بدن زن و مرد از ناف تا زانو از مصادیق این معناست؛41 زیرا انسان از ظاهر شدن آن شرم می کند. «عورت» در این معنا، مساوی واژه «سوءة» است42 که در آیاتی از قرآن به این معنا به کار رفته است.43 شاید بدین سبب است که برخی عورت را از ماده «عار» دانسته اند؛ زیرا نمایان شدن آن موجب عار و شناعت برای شخص می شود.
«عورت» در معنای دیگر، به رخنه ها و شکاف هایی گفته می شود که در دیوار خانه وجود دارد و صاحب خانه از آن ناحیه احساس ناامنی می کند. همچنین به منافذی که در کوه ها وجود دارد و در جنگ، از آن ناحیه و از آن قسمت احتمال حمله دشمن و احساس خطر می شود، «عورت» گفته می شود.44 عورت بدین معنا نیز در برخی آیات به کار رفته است.45
اما در بررسی متن این روایت باید گفت: در این روایت، برای زنان دو ویژگی با عناوین «عی» و «عورت» ذکر و بر هر یک، نتیجه ای مترتّب شده است.46 نتیجه ای که بر ویژگی اول مترتّب شده این است: «فاستروا عیهنّ بالسکوت.» در معنای این جمله، دو احتمال وجود دارد:
نخست اینکه خطاب «فاستروا» به مردان باشد و مردان مأمور باشند با توجه به این ویژگی زنان، سکوت کنند و با آنان وارد بحث و مجادله نشوند و در نتیجه، عجز و ناتوانی آنان در مقام سخن را بپوشانند. مؤیّد این احتمال استشهاد امیرالمؤمنین علیه السلام به این جمله از حدیث است که به مردان فرمود:
«لا تبدؤوا النساء بالسلام ولا تدعوهنّ إلی الطعام فإنّ النبی صلی الله علیه و آلهقال: النساء عی و عورة فاستروا عیهنّ بالسکوت و استروا عوراتهن بالبیوت»47
یعنی: شما به آنان سخن نگویید و آنان را به مهمانی دعوت نکنید. بر اساس این احتمال، امر به سکوت متوجه مردان است، گرچه لازمه آن ساکت شدن زنان نیز هست.
احتمال دوم این است که امر به سکوت متوجه زنان باشد و مراد این است که مردان وظیفه دارند زنان را امر به سکوت کنند. بنابر هر دو احتمال، بحث در این روایات نیز در ارتباط با مستور بودن زن و سکوت و عدم ارتباط گفتاری با اوست. اما اولاً، به نظر می رسد لسان روایت لسان منّت گذاری بر زنان و حفظ و حراست از آنان است، نه لسان تکلیف و تحریم، و معنای روایت آن است که سکوت و عدم ارتباط کلامی زنان با مردان و ماندن در خانه با ویژگی های شخصیتی زنان سازگارتر و در حفظ و سلامت روانی آنان مؤثرتر است. بدین روی، ماندن در خانه و عدم ارتباط گفتاری با مردان برایشان مناسب تر و بهتر است. ثانیا، بر فرض که از این روایات حکم تکلیفی و منع ارتباط گفتاری زنان و مردان نامحرم استفاده شود، با توجه به آیات و روایاتی که پیش از این بر جواز این عمل ذکر شد، تکلیف الزامی نخواهد بود. در نتیجه، این روایات نیز بر حرمت سخن گفتن زنان با مردان یا ممنوعیت خروج از خانه دلالت ندارد.
اما در ارتباط با جمله «واستروا عوراتهنّ بالبیوت»، چند مطلب باید روشن شود:
1ـ معنای عورت بودن زن: پیش از این، دو معنا برای واژه «عورت» بیان شد: یکی به معنای چیزی که انسان از ظاهر بودن آن و در معرض قرار گرفتن آن شرم می کند، و دوم رخنه و منفذی که از آن ناحیه احساس خطر و ناامنی می شود. اطلاق «عورت» بر زنان با تعبیر «النساء عی و عورة» به طور مطلق و عام، که در این روایت آمده، به معنای اول پذیرفته نیست؛ زیرا جسم زن نه برای زنان و نه برای جنس مخالف قبیح نیست و زنان از اینکه در برابر دیگران ظاهر شوند شرم نمی کنند. البته این امر تا حدودی به فرهنگ و عرف و عادت جوامع بستگی دارد؛ اما به طور معمول و صرف نظر از تأثیر عرف و فرهنگ رایج در یک جامعه، معمولاً زنان از ظاهر شدن در برابر دیگران ناراحت نمی شوند و آن را امری ناپسند و زشت نمی شمرند. بنابراین، نمی توان گفت: همه بدن زن به این معنا عورت است. در نتیجه، مناسب است واژه «عورت» در این حدیث، به معنای دوم باشد. عورت بودن زن از این نظر است که به سبب اندام ظریف تر و جذّابیت بیشتری که برای جنس مخالف دارد، در معرض خطر استفاده ابزاری و سوء استفاده جنسی باشد. ضعف جسمانی وی نیز سبب می شود که یارای مقابله با مرد و دفاع از خود را نداشته و از این ناحیه نیز آسیب پذیر باشد.
در نتیجه، جمله «النساء عی و عورة» این گونه معنا می شود که چون ساختمان جسمی زن به گونه ای آسیب پذیر است، اگر بدون حفاظ ظاهر شود مصونیت ندارد و احساس ناامنی می کند. بدین روی، پوشش حفاظی است که برای زن امنیت می آورد و او را از خطراتی که از این ناحیه او را تهدید می کند حفظ می نماید. از این رو، اکثر قریب به اتفاق فقیهان در کتاب های فقهی در بحث «ستر عورت در نماز» به این جمله تصریح دارند که تمام بدن زن عورت است48 و باید از نامحرم پوشانده شود، بجز وجه و کفین. اطلاق این روایات نیز مقتضی همین مطلب است.
سؤالی که در اینجا باقی می ماند این است که آیا این اطلاق شامل صدای زن نیز می شود و آیا صدای زن نیز عورت است و زن موظّف است صدای خود را از غیر محارم مخفی کند و با نامحرم سخن نگوید؟ این امری است که نیاز به بررسی دارد.
2ـ نفی عورت بودن صدای مرد برای زن: با مراجعه به روایات و سیره قطعی و امضا شده از سوی معصومان علیهم السلامو رفتار و معاشرت معصومان با مردم و تکالیف شرعی مردان نسبت به جهر در نماز و بلندکردن صوت در اذان و تلبیه، این مسئله به خوبی روشن می شود که مرد مجاز است به طور مطلق و در همه جا، حتی اگر نامحرم صدای او را بشنود، با صدای بلند سخن بگوید، نماز بخواند، سخنرانی کند و زن نیز مجاز است صدای او را گوش کند. بنابراین، شنیدن صدای مرد برای زن نامحرم اشکالی ندارد. این مسئله تقریبا مورد اتفاق همه فقیهان است. تنها شهید اول در لمعه صدای مرد را نیز برای زن عورت دانسته و گفته است: بر زن حرام است صدای مرد نامحرم را مگر در مورد ضرورت گوش کند.49 محقّق نراقی پس از نقل این فتوا از شهید، آن را بعید و مخالف امر بدیهی دانسته است.50 آیه اللّه خوئی نیز ضمن استبعاد از این فتوا، بطلان آن را قطعی و به ظن قوی، ناشی از سهو قلم نسّاخ دانسته است.51
3ـ عورت بودن صدای زن برای مرد: در حرمت شنواندن زن صدای خود را به نامحرم و بلند سخن گفتن در جایی که نامحرم وجود دارد و حرمت شنیدن مرد نامحرم صدای زن را میان فقیهان اختلاف است. برخی با استناد به عورت بودن صدای زن، دو نتیجه گرفته اند: اولاً، او را از بلند کردن صدای خود و شنواندن به دیگران در مجالسی که نامحرم وجود دارد، منع کرده اند و از این رو، اذان زن را برای نماز جماعتی که مردان حضور دارند، مجزی ندانسته و جهر به حمد و سوره را در نمازهای جهریه بر زن واجب ندانسته، بلکه حرام و مفسد عبادت دانسته اند.52
ثانیا، شنیدن صدای زن نامحرم را برای مردان به طور مطلق، اعم از اینکه به قصد تلذذ باشد یا نباشد و اعم از اینکه مفسده ای بر او مترتّب بشود یا نه، حرام کرده اند.53
اما اکثر قریب به اتفاق فقیهان با این دیدگاه موافق نبوده و آن را سخنی بی دلیل و مخالف سیره قطعی متصل به زمان معصوم و رفتار معصومان در سخن گفتن با زنان نامحرم دانسته54 و حرمت شنیدن صدای زن را منحصر به صورتی دانسته اند که با قصد لذت همراه باشد و یا بر آن مفسده ای مترتّب شود.
4ـ عدم تلازم میان عورت بودن صدای زن و ممنوعیت سخن گفتن او با نامحرم: بر فرض که عمومیت عورت بودن زن شامل صدای او نیز بشود و صدای زن ـ به معنایی که گفته شد ـ عورت باشد، اما اولاً، ملازمه ای بین عورت بودن صدای زن و حرمت اظهار آن نیست. عورت بودن علت تامّه برای حرمت اظهار صدای زن نیست. ثانیا، بر فرض که چنین باشد، با آیات و روایات و سیره ای که حاکی از جواز سخن گفتن زن و شنیدن صدای اوست، تخصیص خورده، استثنا می شود؛ چنان که وجه و کفین از حرمت اظهار جسم زن استثنا شده است. ثالثا، این روایات از روایاتی که به طور صریح از تکلّم زن نهی می کند، قوی تر نیست؛ در حالی که آن روایات نمی تواند حرمت تکلّم زن را ثابت کند، پس این روایات نیز به طریق اولی، بر چنین چیزی قادر نخواهد بود.
جمع بندی
1. توجه به خطرات ناشی از تکلّم مردان با زنان
به نظر می رسد هیچ کدام از این روایات بر حرمت سخن گفتن زن و مرد نامحرم دلالتی ندارد و از این رو، مشهور فقیهان شیعه نیز از فتوا دادن طبق این روایات احتراز کرده و آن را بر موردی که خوف فتنه یا تلذّذ باشد حمل کرده اند و در صورتی که خوف فساد وجود نداشته باشد ممنوع ندانسته اند.55 بله، اگر عنوان فساد یا خوف وقوع در فتنه بر آن صدق کند در این صورت، سخن گفتن زن با مرد نامحرم جایز نیست.
بنابراین، می توان گفت: روایات فراوانی که به تعبیرهای گوناگون از گفت وگوی با زنان و ارتباط گفتاری با آنان مذمّت کرده یا زنان را از تکلّم با مردان منع کرده و برخی از آنها از نظر سند نیز معتبر بود، درصدد بیان خطری است که از این ناحیه ممکن است دامنگیر زن و مرد شود. این روایات گرچه بر ممنوعیت ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم دلالت ندارد، اما ـ فی الجمله ـ مرجوح بودن آن را از این نظر که ورود به این وادی خطرناک است، گوشزد می کند تا زن و مرد نادانسته به این وادی قدم نگذارند و حزم و احتیاط را از دست ندهند.
2. پرهیز از عشوه در سخن گفتن زن با مرد نامحرم
پس از آنکه روشن شد ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم مجاز است، پرسش دیگری در ارتباط با کیفیت این ارتباط و چگونگی سخن گفتن و طرز ادای کلمات مطرح می شود. انسان یک جمله را می تواند به شکل های گوناگون از قبیل تند، کند، متواضعانه، متکبّرانه و پرخاشگرانه ادا کند. اکنون این پرسش مطرح می شود که زن با مرد نامحرم با چه کیفیتی باید سخن بگوید؟ آیا زن مجاز است در مدرسه و دانشگاه، در کلاس و اداره با جنس مخالف با عشوه و ناز سخن بگوید؟ آیا می تواند در ادای کلمات، صدای خود را رقیق کند، به گونه ای که از مردان دل ربایی کند؟ مرد چگونه؟ آیا در این زمینه، محدودیتی برای زن و مرد وجود دارد، یا نه، زن و مرد نامحرم مجازند به هر کیفیتی با هم سخن بگویند؟
قرآن در بیانی زیبا، در عین احترام به استفاده زن از حق طبیعی خود در سخن گفتن و گفت وگو با دیگران، آنان را از «خضوع در قول»56 نهی کرده و فرموده است: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا» (احزاب: 32)؛ به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و به شیوه ای پسندیده سخن بگویید.
«خضوع در قول» حالت خاصی از گویش، همراه با نرمی در گفتار و نازکی صدا در ادای کلمات57 است؛ نظیر سخن گفتن زن با همسر خود در موارد خاص یا حرف زدن مادر با کودک خردسال خود در مواقعی که می خواهد توجه او را به خود جلب کند. ویژگی این نوع گویش آن است که احساس ویژه ای در مخاطب ایجاد کرده، و دل او را به گوینده جلب می کند. آیه از همسران پیامبر خواسته است که در ارتباط گفتاری خود با مردان، این گونه سخن نگویند؛ زیرا این امر سبب طمع مردان ضعیف الایمان در آنان می شود. بنابراین، معنای آیه این است: هنگام سخن گفتن با مردان اجنبی، صدای خود را نازک نکنید و کلمات و جملات را نرم و دلربا ادا نکنید؛ زیرا این گونه سخن گفتن آنان را (نسبت به مسائل جنسی) به طمع می اندازد.58
گرچه آیه شریفه در ردیف آیاتی است که زنان پیامبر را مورد خطاب قرار داده و نهی در آن با فاء بر جمله «یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» (احزاب: 32) که خطاب به زنان پیامبر تفریع و بر آن مترتّب شده و ظاهرش این است که دستوری که در آیه بیان شده ویژه زنان پیامبر است و آنان را از خضوع در گفتار نهی کرده، اما روشن است که رعایت این ادب برای همه زنان است و به زنان پیامبر اختصاص ندارد؛ زیرا اولاً، نزول آیه در مورد همسران رسول خدا دلیل بر اختصاصی بودن حکم آیه به آنان نیست. ثانیا، فاء در «فیطمع» سببیه است و به علّیت و سببیت این گونه سخن گفتن در تحریک و تهییج مرد و تمایل او به زن اشاره دارد و چون این علت در کیفیت گویش جنس زن وجود دارد و مربوط به طبیعت زن است، پس عمومیت دارد و مختصّ همسران پیامبر نیست. در نتیجه، رعایت این ادب مخصوص زنان پیامبر نبوده، همه زنان را شامل می شود59 گرچه از فاء تفریع فهمیده می شود که رعایت این ادب برای زنان پیامبر شایسته تر است.60
پس از آنکه آیه زنان را از کیفیت نامطلوب ارتباط گفتاری نهی کرد، به بیان کیفیت صحیح اشاره کرده و فرموده است: «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا.»
این قسمت از آیه پاسخی به این پرسش است که زن در ارتباط گفتاری خود با مردان، به چه طرزی و با چه کیفیتی سخن بگوید. جوابی که آیه داده این است که زن باید به گونه معروف و به شیوه پسندیده سخن بگوید.
قول معروف چیست؟ جمله «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا»در این آیه، در مقابل «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» قرار گرفته است. از این رو، به قرینه مقابله فهمیده می شود «قول معروف» چیزی در مقابل «خضوع در قول» است. بنابراین، «قول معروف» گفتاری است که در طرز ادای آن ناز و کرشمه، ادا و اطوار و نازکی صدا و هر چیزی که مخاطب را به طمع بیندازد و دل او را به زن جلب کند وجود نداشته نباشد.61
پس زن در عین حال که مجاز است با مردان ارتباط گفتاری داشته باشد، موظّف است به گونه ای سخن بگوید که حالت تسلیم و انقیاد در مقابل مخاطب از آن استفاده نشود و این امر در صورتی میسّر خواهد بود که زن در موقع سخن گفتن و ارتباط با نامحرم، حالت تواضع نداشته باشد و سخنان خود را با آهنگ نرم و حالت خضوع بیان نکند.
اگر حضرت علی علیه السلام بر اساس برخی از نقل ها، تکبّر، ترس و بخل را از صفات خوب زنان دانستند،62 رازش این است که هر یک از این صفات، آنان را از خطر سقوط در فساد و فتنه محافظت می کند. صفت تکبّر در زن سبب می شود هنگام رویارویی با نامحرم و ارتباط گفتاری با وی، با تکبّر و سختی سخن بگوید، نه با نرمی و متواضعانه.
گرچه این آیه در ارتباط با کیفیت سخن گفتن زن با مرد نامحرم است و در خصوص کیفیت سخن گفتن مرد با زن نامحرم آیه یا روایتی نداریم، اما با توجه به ملاکی که در آیه در ارتباط با نهی از خضوع در قول بیان شد، شکی باقی نمی ماند که رعایت این ادب از سوی مرد نیز بایسته است. مرد نیز در گفت وگوی خود با زن نامحرم، مجاز نیست به گونه ای سخن بگوید که او را نسبت به مسائل جنسی و ارتباط نامشروع به طمع بیندازد.63
3. لزوم بسنده کردن به مقدار ضرورت در ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم
مقصود از کمّیت در ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم دو چیز است: یکی محدودیت در تعداد کلماتی که میان آنان ردّ و بدل می شود و دوم محدودیت در انتخاب نوع گفتار. بدین روی، در این قسمت، جای دو پرسش وجود دارد: نخست اینکه آیا زن و مرد نامحرم مجازند بدون محدودیت زمانی، به هر مقدار که بخواهند، به گفت وگو بنشینند و از هر دری سخن بگویند؟ دوم اینکه تبادل سخنان غیر ضروری همچون گپ زدن و شوخی کردن میان زن و مرد نامحرم چه حکمی دارد؟
درباره سؤال اول، برخی از روایات زنان را از درازگویی و اطاله سخن با نامحرم منع کرده و گفته اند: زن نباید با غیر شوهر و غیر محرم، بیش از پنج کلمه سخن بگوید.64 ظاهر این روایات تعیین حدّ برای ارتباط گفتاری زن با مرد نامحرم است، اما به نظر می رسد معنای روایت این نیست که در شریعت اسلام، زن و مرد نامحرم فقط تا محدوده پنج، شش کلمه می توانند با هم سخن بگویند، نه بیش از آن، بلکه مقصود از آن پرهیز از درازگویی و رعایت اختصار و اکتفا به مقدار نیاز است. فقیهان شیعه نیز از این روایت حدّ وجوبی، که فراتر رفتن از آن حرام باشد، استفاده نکرده و این روایت و امثال آن را بر کراهت حمل کرده اند.65 همچنین بر اساس برخی روایات، امیرالمؤمنین علیه السلام مردان را از گفت وگو با زنان نهی کردند و از مردان خواستند که کمتر با زنان سخنان بگویند. امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: گفت وگو با زنان از دام های شیطان است.66 تأکید روایات بر پرهیز زن و مرد نامحرم از طولانی کردن سخن خود، حاکی از آن است که سخن گفتن نقطه لغزش زن و مرد است. ریشه بسیاری از مفاسد و معضلات اجتماعی همچون اختلافات خانوادگی، جدایی همسران و از هم پاشیده شدن خانواده ها را می توان در همین ارتباطات جست وجو کرد. بنابراین، شایسته است ارتباط کلامی زن و مرد نامحرم، به مقدار نیاز و حداقلی باشد. در نتیجه، سخنرانی یا تدریس زن برای مردان یا مرد برای زنان، که مورد نیاز و معمولاً مدت آن طولانی است و جملات و کلمات فراوانی گفته می شود در صورتی که سخنان با ناز و کرشمه بیان نشود و عنوان «قول معروف» داشته باشد، اشکالی ندارد.
درباره سؤال دوم، باید گفت: بذله گویی، مزاح، مطایبه و طنز نوع دیگری از ارتباط صمیمی و دوستانه میان انسان هاست که معمولاً به هدف تفریح، رفع خستگی و ادخال سرور در مخاطب صورت می گیرد. از این عمل در برخی از روایات به طور مطلق، صرف نظر از اینکه مخاطب چه کسی باشد، مذمّت شده است.67 اما در برخی دیگر از روایات، از آن به عنوان صفتی که هیچ مؤمنی از آن خالی نیست و سبب خوشحال کردن برادران مؤمن است، یاد شده.68 در جمع بین این روایات، باید گفت: به طور کلی، افراط در شوخی کردن، که سبب غفلت از خود و خدا و بی توجهی به کمالات انسانی می شود، مذموم است.69 اما آنچه معمولاً به قصد شاد کردن و خنداندن دوستان و برادران و برطرف شدن خستگی انجام می گیرد، اگر به دور از لهو و لعب و مقارنات حرام از قبیل غیبت، تهمت و استهزای دیگران باشد، مجاز است و در سخنان معصومان نیز نمونه هایی از آن به چشم می خورد.70
اکنون سؤال این است که طنز و شوخی میان زن و مرد نامحرم چگونه است؟ در اجتماعاتی که زن و مرد نامحرم وجود دارند ـ مثل اداره، محل کار، دانشگاه و مدرسه ـ شوخی کردن زنان و مردان نامحرم چه حکمی دارد؟ آیا استاد مجاز است با دانشجویان دختر، ارتباط عاطفی در حدّ شوخی و خنده داشته باشد؟ آیا دختر مجاز است با همکلاس پسر، ارتباط صمیمی به صورت شوخی های تند و خنده دار داشته باشد؟ آیا برای زن مشروع است با همکار مرد خود در محل کار یا با مردان نامحرم دیگر شوخی کند و بخندد؟
شاید بتوان گفت: آیه «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا» به این مطلب نیز اشاره دارد که زن مجاز نیست با مرد نامحرم از هر دری سخنی بگوید و به مطایبه و شوخی بپردازد، بلکه باید سخن معروف، مطالب پسندیده و خوب بگوید، نه مطالب زشت و بذله. در نتیجه، این قسمت از آیه به دو مطلب اشاره دارد: هم به نحوه گفتن زن و کیفیت ادای کلمات و هم به محتوای سخن وی، و از می خواهد که در سخن گفتن خود، هر دو جنبه را رعایت کند. بنابراین، گرچه گفته شد سخن گفتن زن با مرد نامحرم مجاز است و زن می تواند با مردان نامحرم ارتباط گفتاری داشته باشد، اما این گونه نیست که در این زمینه، محدودیتی نداشته باشد.
پیشوایان دینی ما نیز این نکته را به مردم تذکر داده و با تعبیرهای گوناگون مردم را از آن باز داشته اند. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آلهدر خطبه ای که در اواخر عمر شریف خود برای مسلمانان ایراد کردند، فرمودند: هر مردی که با زن نامحرم شوخی کند خدا به اندازه هر کلمه ای که با او در این دنیا سخن گفته است، هزار ماه او را در آتش حبس می کند.71 به زنان نیز فرمودند: هر زنی که از مرد (نامحرمی) اطاعت کند تا نسبت به وی مرتکب گناهی شود یا مقدّمات گناه را انجام دهد یا با او شوخی کند گناه آن زن نیز برابر مرد خواهد بود.72
همچنین ابوبصیر می گوید: به زنی قرآن می آموختم، یک نوبت با او شوخی کردم. وقتی خدمت امام باقر علیه السلامرسیدم، امام فرمود: ای ابا بصیر! به آن زن چه گفتی؟ من روی خود را (از خجالت) پوشاندم. امام فرمود: دیگر تکرار نشود.73 در روایت نبوی، بر این رفتار وعده عذاب داده شده و در روایت امام باقر علیه السلاماز آن نهی شده که هر دو بیانگر قبح و ناپسندی این عمل است. همچنین نهی و وعده عذاب در هر دو روایت مقیّد به حالت خاص یا شوخی ویژه ای نشده است. بنابراین، شوخی زن و مرد نامحرم در هر جا و به هر عنوان، عملی ناپسند و غیرمجاز خواهد بود.
سرّ مطلب نیز این است که شوخی ها، مطایبات و طنزگویی ها، یا از ابتدا به قصد لذت بردن است، یا در ادامه و نهایت به آن منجر می شود و علاوه بر اینکه سبب فروریختن دیوار شرم و حیا میان زن و مرد نامحرم می گردد، حریم عفت و پاک دامنی را متزلزل می کند، انسان را به پرتگاه گناه نزدیک می نماید و راه را برای فساد و فحشا هموار می کند. از این رو، گرچه نمی توان شوخی و مطایبه زن و مرد نامحرم را به طور کلی و در همه موارد حرام دانست، اما با توجه به فسادی که در بیشتر موارد بر این کار مترتب می شود، پرهیز از آن در همه موارد پسندیده و به مصلحت فرد و جامعه است. بر اساس این ادب اجتماعی، نباید زنان و مردانی که در محل کار و دانش، در اداره و دانشگاه، با نامحرم سرو کار دارند، به بهانه همکار بودن یا استاد و شاگرد بودن بیش آنچه لازمه اشتغال و اقتضای کار و درس و بحث آنان است، رابطه عاطفی و صمیمی داشته باشند.
خاتمه
برای مردان و زنان شایسته است اولاً، در غیر موارد ضروری، با نامحرم ارتباط کلامی کمتری داشته باشند تا قلب آنان از وسوسه های شیطانی محفوظ تر باشد. ثانیا، در مواردی که سخن گفتن به هر دلیل برای زن یا مرد ضرورت دارد و مجاز به ارتباط گفتاری با نامحرم است، به طور متعارف سخن بگویند و از ادای کلمات به طرزی که مخاطب را نسبت به مسائل جنسی به طمع بیندازد پرهیز کنند. ثالثا، از پرگویی و پرداختن به سخنان طنز و شوخی، که ضرورتی ندارد، پرهیز شود.
-
پى نوشت ها
1ـ «یَمَرْیَمُ أَنى لَکِ هَذَا قَالَت هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ.» آل عمران: 37
2ـ «قِیلَ لَهَا ادْخُلى الصرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشفَت عَن ساقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِن قَوَارِیرَ قَالَت رَب إِنى ظلَمْت نَفْسى وَ أَسلَمْت مَعَ سلَیْمَنَ للَّهِ رَب الْعَلَمِینَ.»نمل: 44
3ـ «وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَینِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطبُکُمَا قَالَتَا لا نَسقِى حَتى یُصدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شیْخٌ کبِیرٌ فَسقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلى إِلى الظلِّ فَقَالَ رَب إِنى لِمَا أَنزَلْت إِلىَّ مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ فجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشى عَلى استِحْیَاءٍ قَالَت إِنَّ أَبى یَدْعُوک لِیَجْزِیَک أَجْرَ مَا سقَیْت لَنَا.»قصص: 23ـ25
4ـ «یَمَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شیْئا فَرِیّا یَأُخْت هَرُونَ مَا کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سوْءٍ وَ مَا کانَت أُمُّکِ بَغِیّا فَأَشارَت إِلَیْهِ قَالُوا کَیْف نُکلِّمُ مَن کانَ فى الْمَهْدِ صبِیّا.» مریم: 27ـ29
5ـ ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللئالى، تحقیق مرعشى و مجتبى عراقى، قم، 1403، ج 1، ص 402 / محمّدبن ادریس شافعى، مسند، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 266 / احمدبن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 39 / عبداللّه بن بهرام الدارمى، سنن الدارمى، دمشق، مطبعة الاعتدال، ج 2، ص 159 / محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، بیروت، دارالفکر، 1401، ج 3، ص 36؛ ج 6، ص 193؛ ج 8، ص 116 / مسلم النیسابورى، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج 5، ص 129 / محمّدبن یزید القزوینى، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، ج 2، ص 769 / ابن الاشعث السجستانى، سنن أبى داود، بیروت، دارالفکر، 1410، ج 2، ص 150 / احمدبن الحسین بیهقى، السنن الکبرى، بیروت، دارالفکر، ج 7، ص 477؛ ج 10، ص 141 و 270.
6ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق سیدحسن خراسانى، ط. السادسة، بیروت، 1405، ج 3، ص 561.
7ـ میرزا حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ط. الثانیة، بیروت، مؤسسة آل البیت، ج 14، ص 256، به نقل از: تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام.
8ـ محمّدبن یعقوب کلینى، فروع کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350، ج 5، ص 151؛ ج 8، ص 153 / شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 272 / همو، التوحید، قم، جماعه المدرسین، 1387ق، ص 272 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403، ج 22، ص 134.
9ـ عن ابى عبداللّه علیه السلام قال: «جاءت امرأة الى رسول اللّه صلى الله علیه و آلهفقالت: یا رسول اللّه! ما حق الزوج على المرأة؟ قال: أکثر من ذلک. فقالت: فخبّرنى عن شى ء منه فقال...» محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 4، ص 152؛ ج 5، ص 508؛ ج 5، ص 511 «جاءت امرأة الى النبى صلى الله علیه و آله فقالت: یا رسول اللّه! ما حق الزوج على المرأة؟ فقال له: أن تطیعه و لا تعصیه.» (همان، ج 5، ص 506؛ ج 5، ص 508 / شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 438 / حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، الشریف الرضى، 1392ق، ص 213) عن أبى عبداللّه علیه السلام قال: لمّا هاجرت النساء الى رسول اللّه صلى الله علیه و آلههاجرت فیهن امرأة یقال لها امّ حبیب و کانت خافضة تخفض الجوارى فلمّا رآها رسول اللّه صلى الله علیه و آله قال لها: یا امّ حبیب! العمل الذى کان فى یدک هو فى یدک الیوم؟ قالت: نعم یا رسول اللّه! إلاّ أن یکون حراما فتنهانى عنه، فقال: لا، بل حلال. (محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 118) جئن النساء إلى رسول اللّه صلى الله علیه و آله فقلن: یا رسول اللّه! ذهب الرجال بالفضل بالجهاد فى سبیل اللّه أفما لنا عمل ندرک به عمل المجاهدین فى سبیل اللّه؛ قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله مهنة احداکنّ فى بیتها تدرک عمل المجاهدین فى سبیل اللّه» (جلال الدین السیوطى، الدر المنثور، دارالمعرفة، 1365، ج 2، ص 153.)
10ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 72.
11ـ محمّدبن جریر طبرى شیعى، دلائل الامامة، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، قم، مؤسسه بعثت، 1413، ص 140 / قطب الدین الراوندى، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدى، ج 2، ص 530.
12ـ احمدبن محمّدبن خالد البرقى، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 309 / محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 7، ص 186 / شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ح 10، ص 9.
13ـ محمّدبن الحسن الصفّار، بصائرالدرجات، تهران، موسسة اعلمى، 1404، ص 376.
14ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 526.
15ـ عن أبى عبداللّه علیه السلام، قال: دخلت علیه نسوة فسألته امرأة عن السحق، فقال: حدّها حدّ الزانى. فقالت المرأة: ما ذکر اللّه ذلک فى القرآن؟ قال: بلى. قالت: و أین هو؟ قال: هم أصحاب الرس. احمدبن خالد البرقى، پیشین، ج 1، ص 114 دخلت امرأة على أبى عبداللّه علیه السلام فقالت: أصلحک اللّه! إنّى امرأة متبتلة. فقال: و ما التبتل عندک؟ قالت: لا أتزوج. قال: ولم؟ قالت: ألتمس بذلک الفضل، فقال: انصرفى! فلو کان ذلک فضلاً لکانت فاطمة علیهاالسلام أحقّ به منک إنّه لیس أحد یسبقها إلى الفضل. (محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 509) عن أبى بصیر قال: کنت جالسا عند أبى عبداللّه علیه السلام إذ دخلت علینا أم خالد التى کان قطعها یوسف بن عمر تستأذن علیه. فقال أبو عبداللّه علیه السلام: أیسرّک أن تسمع کلامها؟ قال: فقلت: نعم. قال: فأذن لها. قال: و أجلسنى معه على الطنفسه. قال: ثم دخلت فتکلّمت فإذا امرأة بلیغة فسألته عنهما. فقال: لها: تولیهما؟ قالت: فأقول لربى إذا لقیته: إنک أمرتنى بولایتهما، قال: نعم، قال فإن هذا الذى معک على الطنفسة یأمرنى بالبراءة منهما و کثیر النوا یأمرنى بولایتهما فأیهما خیر وأحب إلیک؟ قال: هذا واللّه أحبّ إلىّ من کثیر النوا و أصحابه، إن هذا تخاصم فیقول: «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الکافرون»؛ «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فاولئک هم الظالمون»؛ «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فاولئک هم الفاسقون.»(محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 8، ص 101.)
16ـ کثرت این گونه روایات به حدى است که در کتاب هاى رجال، فصلى با عنوان «کتاب النساء» یا «فصل فى النساء» به معرفى این زنان اختصاص داده شده است. براى نمونه، ابن داود در رجال خود، ص 223 تحت عنوان «فصل فى ذکر اسماء النساء»، اسم هاى تعدادى از زنان را ذکر کرده است. تفرشى در نقد الرجال، ص 305 و اردبیلى در جامع الرواة، ص 55 و آیه اللّه خوئى در معجم الرجال الحدیث، ج 24، ص 194 و ابن اثیر نیز در اسدالغابة، ج 5، ص 389 «کتاب النساء» همین کار را کرده اند.
17ـ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، دارالمعارف، 1383ق، ج 2، ص 214 / محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، تحقیق مؤسسة آل البیت، قم، مؤسسة آل البیت، 1409، ج 20، ص 197.
18ـ ابن شعبه بحرانى، تحف العقول، تحقیق على اکبر غفّارى، چ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1363، ص 151، خطبه معروف به «دیباج» از امیرالمؤمنین / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 74، ص 291.
19ـ ابن شعبه بحرانى، پیشین، ص 319 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 75، ص 232.
20ـ میرزا حسین نورى طبرسى، پیشین، ج 14، ص 272.
21ـ على بن محمّد اللیثى الواسطى، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین الحسنى البیرجندى، قم، دارالحدیث، 1376، ص 202.
22ـ میرزا حسین نورى طبرسى، پیشین، ج 14، ص 272.
23ـ عن جعفربن محمّد علیه السلام أنّه قال: حدیث النساء من مصائد الشیطان. قاضى نعمان مغربى، پیشین، ج 2، ص 214 / شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 20، ص 197.
24ـ عن أبى عبداللّه علیه السلام أنه قال: لا تسلم على المرأة. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 535.
25ـ قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: «لا تبدؤوا النساء بالسلام ولا تدعوهنّ إلى الطعام، فإنّ النبى صلى الله علیه و آله قال: النساء عى و عورة فاستروا عیهن بالسکوت و استروا عوراتهن بالبیوت.» محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 534.
26ـ قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أربع یمتن القلب: الذنب على الذنب، و کثرة مناقشة النساء ـ یعنى محادثتهنّ... على بن بابویه صدوق، الخصال، ترجمه احمد فهرى زنجانى، انتشارات علمیه سلامیه، ص 228 / شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 20، ص 197.
27ـ و قال صلى الله علیه و آله: اربع یمتن القلب: الذنب على الذنب و کثرة مشاورة النساء ـ یعنى محادثتهنّ... محمّدبن الفتال النیسابورى، روضه الواعظین، قم، منشورات الرضى، ص 414 عن مسعدة بن صدقة عن الصادق عن أبیه علیهماالسلام، قال: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أربع یمتن القلب: الذنب على الذنب، و کثرة منافسة النساء ـ یعنى محادثتهن... (میرزا حسین نورى طبرسى، پیشین، ج 8، ص 337) و قال بعض الحکماء: اربع خصال یمتن القلب: ترادف الذنب على الذنب و ملاحات الاحمق و کثرة مثاقبه النساء... (محمّدبن على الکراجکى، کنزالفوائد، قم، مکتبه المصطفوى، 1410، ص 271) و قال علیه السلام: أربع یمتن القلب: الذنب على الذنب، و کثرة مثافنة النساء ـ یعنى محادثتهنّ... (على الطبرسى، مشکاه الانوار، نجف، مکتبة الحیدریه، 1385ق، ص 446.)
28ـ میرزا حسین نورى طبرسى، پیشین، ج 8، ص 337، پاورقى.
29ـ ناقشه الحساب: استقصى فى حسابه و ـ فلانا: جادله و ما حکه. (ر.ک. سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، قم، کتابخانه آیه اللّه مرعشى نجفى، 1403.)
30ـ و کان أمیرالمؤمنین علیه السلام یسلّم على النساء و کان یکره أن یسلّم على الشابة منهنّ و یقول: أتخوّف أن یعجبنى صوتها فیدخل على أکثر ممّا طلبت من الاجر. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 535.
31ـ عن أبى عبداللّه علیه السلام قال: کان رسول اللّه صلى الله علیه و آله یسلّم على النساء و یرددن علیه و کان أمیرالمؤمنین علیه السلام یسلّم على النساء و کان یکره أن یسلّم على الشابة منهن و یقول: أتخوف أن یعجبنى صوتها فیدخل على أکثر مما طلبت من الاجر. محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 535.
32ـ قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: من بدأ بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه. و قال: ابدؤوا بالسلام قبل الکلام فمن بدأ بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 644 / شیخ صدوق، الخصال، ص 19.
33ـ أبى عبداللّه علیه السلام: من بدأ بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه. و قال: ابدؤوا بالسلام قبل الکلام فمن بدأ بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه عن أبى عبداللّه علیه السلام قال: إن اللّه عزّ وجل قال: [إن] البخیل من یبخل بالسلام. (محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 644.)
34ـ قاضى نعمان مغربى، پیشین، ج 2، ص 214.
35ـ ابن سعد، طبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 8، ص 10.
36ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 6 / همو، الامالى، قم، مؤسسة البعثه، 1417، ص 510 / حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 425.
37ـ سید ابوالقاسم خوئى، معجم الرجال الحدیث، ط. الخامسة، 1413، ج 9، ص 34.
38ـ على بن ابراهیم، عن أبیه، عن ابن أبى عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبى عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: النساء عى و عورة فاستروا العورات بالبیوت واستروا العى بالسکوت. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 534.
39ـ على بن إبراهیم، [عن أبیه] عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن أبى عبداللّه علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: لا تبدؤوا النساء بالسلام و لا تدعوهن إلى الطعام فإن النبى صلى الله علیه و آله قال: النساء عى و عورة فاستروا عیهن بالسکوت واستروا عوراتهنّ بالبیوت. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 534 مرحوم شیخ طوسى نیز این روایت را در الامالى با سند معتبر ذکر کرده است: و عنه، قال: أخبرنا جماعة، عن أبى المفضل، قال: حدثنا أبو عبداللّه جعفربن محمّدبن جعفر الحسنى، قال حدّثنا موسى بن عبداللّه بن موسى الحسنى، عن جدّه موسى بن عبداللّه، عن أبیه عبداللّه بن الحسن، و عمیه إبراهیم و الحسن ابنى الحسن، عن أمهّم فاطمة بنت الحسین، عن أبیها، عن جدّها على بن أبى طالب علیه السلام، عن النبى صلى الله علیه و آله، قال: النساء عى و عورات، فاستروا عیهنّ بالسکوت، و عورتهن بالبیوت. شیخ طوسى، الامالى، ص 584 و 662 / شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 390 / قاضى نعمان مغربى، پیشین، ج 2، ص 214.
40ـ والعى: مصدر العى. (الخلیل الفراهیدى، کتاب العین، قم، دارالهجره، ج 2، ص 272 ماده «عین») العى: خلاف البیان. (الجوهرى، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407، ج 6، ص 2442، ماده «عین») العى: العجز عن النطق و بیان مراده. (ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، تهران، ناصرخسرو، ج 2، ص 642، ماده «ع ى ن») العى: عجز یلحق من تولّى الامر والکلام. (الراغب الاصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404، ص 356، ماده «ع ى ن».
41ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ماده «ع ى ن».
42ـ العورة: سوءة الانسان، و کل ما یستحیا منه. الجوهرى، پیشین، ج 2، ص 759
43ـ «فوسوس لهما الشیطان لیبدى لهما ما وورى عنهما من سوآتهما» اعراف: 20 «فأکلا منها فبدت لهما سوآتهما» (طه: 120) «ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوآتهما» (اعراف: 27) «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما» (اعراف: 22) و السوأة: العورة و الفاحشة. و السوأة: الفرج. اللیث. السوأة: فرج الرجل والمرأة. قال اللّه تعالى: «بدت لهما سوآتهما»قال: فالسوأة کل عمل وأمر شائن. (ابن منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، ج 1، ص 97، ماده «س و ء»)
44ـ العورة فى الثغور والحروب خلل یتخوف منه القتل و قال الجوهرى: العورة کل خلل یتخوّف منه من ثغر أو حرب و العورة (کل مکمن للسترو) العورة (السوأة) من الرجل و المرأة قال المصنف فى البصائر و أصلها من العار کانّه یلحق بظهورها عار، أى مذمة و لذلک سمّیت المرأة عورة. (محمّد مرتضى الزبیدى، تاج العروس، بیروت، مکتبة الحیاة، ج 3، ص 429، ماده «س و ء».)
45ـ «یقولون إن بیوتنا عورة» لیست بحریزة، مکشوفة لیست بحصینة، عن ابن عبّاس و مجاهد. و قیل: معناه بیوتنا خالیة من الرجال، نخشى علیها السراق، عن الحسن. و قیل: قالوا بیوتنا ممّا یلى العدو، و لا نأمن على أهلینا، عن قتادة. (فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق لجنة من العلماء...، بیروت، مؤسسة الاعلمى، ج 8، ص 140 / یقولون «إنّ بیوتنا عورة»غیر حصینة. (مولى محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، تحقیق حسین اعلمى، ط. الثانیة، قم، الهادى، 1416، ج 4، ص 169) / «إنّ بیوتنا عورة» اى: لیست بحریزة «إنّ بیوتنا عورة» أى ممکنة للسراق لخلوّها من الرجال. (ابن منظور، پیشین، ماده «عور».)
46ـ این دو دستورالعمل در روایت مصعدة بن صدقه و فاطمه بنت الحسین به صورت لف و نشر مرتّب و در روایت هشام بن سالم به صورت لف و نشر مشوّش ذکر شده است.
47ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 5، ص 534.
48ـ ابوالصلاح حلبى، کافى، اصفهان، مکتبة امیرالمؤمنین، 1403، ص 139 / شیخ طوسى، الاقتصاد، مکتبة جامع چهلستون، ص 258 / همو، الرسائل العشر، قم، جامعه مدرسین، 1404، ص 176 / قاضى ابن البراج، المهذب، قم، جامعه مدرسین، 1406، ج 1، ص 83 ابن حمزة الطوسى، الوسیلة، مکتبة السید المرعشى، 1408، ص 89 / ابن زهرة الحلبى، غنیة النزوع، قم، مؤسسة الامام الصادق، 1417، ص 65 / أبوالمجد الحلبى، اشارة السبق، قم، جامعه مدرسین، 1414، ص 83 / یحیى بن سعید الحلّى، الجامع للشرائع، قم، مؤسسة سیدالشهداء، 1405، ص 65 / المحقق الکرکى، جامع المقاصد، قم، مؤسسة آل البیت، 1408، ج 2، ص 96 / الشهید الثانى، مسالک الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامیه، 1413، ج 14، ص 390 / المحقق البحرانى، الحدائق الناضرة، قم، جامعه مدرسین، ج 7، ص 7.
49ـ شهید اول، اللمعة الروضة البهیه، دارالفکر، 1411، ج 5، ص 99.
50ـ مولى احمد نراقى، مستندالشیعة، مشهد، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1415، ج 16، ص 7.
51ـ سید ابوالقاسم خوئى، النکاح، قم، لطفى و دارالهادى، 1407، ج 1، ص 102.
52ـ العلّامة الحلّى، مختلف الشیعة، قم، جامعه مدرسین، 1412، ج 2، ص 124 / محقق کرکى، جامع المقاصد، قم، مؤسسة آل البیت، 1408، ج 2، ص 168 / علّامه حلّى، نهایة الاحکام، قم، اسماعیلیان، 1410، ج 1، ص 517 / علّامه حلّى، تذکرة الفقهاء، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412، ج 1، ص 117 / علّامه حلّى، منتهى المطلب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412، ج 1، ص 277.
53ـ «الاعمى لا یجوز له سماع صوت المرأة الاجنبیة، لانه عورة» محقق حلّى، شرائع الاسلام، تهران، استقلال، 1409، ج 2، ص 496 در این بحث، ر.ک. محمّدعلى انصارى، الموسوعة الفقهیة المیسرة، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1415، ج 3، ص 70.
54ـ «و أنّ صوتها لیس بعورة لانّ النبى صلى الله علیه و آله سمع صوتها فلم ینکره» شیخ طوسى، المبسوط، مکتبة المرتضویه، ج 6، ص 3. الثانیة: أنّ صوتها لیس بعورة. (شهید ثانى، مسالک الافهام، ج 8، ص 438) و لیس بواضح تحریم اسماع صوتها، لعدم الدلیل الصالح له. (محقق اردبیلى، مجمع الفائدة، قم، جامعه مدرسین، 1403، ج 2، ص 164) و لیس بثابت کون صوتها عورة. (محقق اردبیلى، مجمع الفائدة، ج 2، ص 228) و انّ صوتها عورة و توقّف فیه بعض المتأخرّین وهو فى محلّه لعدم ثبوت دلیل واضح علیه بل المفهوم من بعض الاخبار مثل تکلّم فاطمة علیهاالسلام مع اصحابه مثل سلمان و غیره و ادخال النبى صلى الله علیه و آله جابرا بیتها و تکلّمها و عدم نهى النبى صلى الله علیه و آلهالتوجه إذا سمعها الرجل یدلّ على الجواز. (محقق سبزوارى، ذخیرة المعاد، آل البیت، ج 2، ص 365) قیل: یحرم سلام المرأة على الاجنبى بناءا على أن صوتها عورة، و الاظهر عدمه. (میرزاى قمى، غنائم الایام، مکتب الاعلام الاسلامى، 1417، ج 3، ص 237) و حیث لم یتحقق لدینا ما بنوا علیه من کون صوتها عورة بل تحقق خلافه. (آقارضا همدانى، مصباح الفقیه، مکتبه الصدر، ج 2، ص 206) أمّا الاول فهى و ان کانت کلمة مشهورة بینهم إلا أنّها لم ترد فى شى ء من النصوص فلا وجه لجعلها دلیلا. (سید ابوالقاسم خوئى، کتاب النکاح، ج 1، ص 99.)
55ـ ر. ک. مولى احمد نراقى، پیشین، ج 16، ص 66 / محمّدحسن نجفى، جواهر الکلام، چ ششم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1394، ج 29، ص 97 / سیدعلى طباطبائى، ریاض المسائل، قم، جامعه مدرسین، 1419، ج 10،ص 74 / یوسف بحرانى، حدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهرة، نجف، دارالکتب الاسلامیه، 1376، ج 23، ص 66 / سیدمحسن حکیم، مستمسک العروة الوثقى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 14، ص 48 / امام خمینى، تحریر الوسیلة، قم، اسماعیلیان، 1409، ج 2، ص 245 / سیدابوالقاسم خوئى، منهاج الصالحین، چ هجدهم، قم، مدینه العلم، 1410، ج 2، ص 260 / سید ابوالقاسم خوئى، کتاب النکاح، ج 1، ص 99 / سید محمّدرضا گلپایگانى، هدایة العباد، قم، دارالقرآن الکریم، 1413، ج 2، ص 309 / سیدعلى سیستانى، منهاج الصالحین، قم، دفتر آیه اللّه سیستانى، 1416، ج 3، ص 15 / محمّدتقى بهجت، توضیح المسائل، قم، روح، 1413، ص 455 / سیدعلى خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، دارالنبأ للنشر و التوزیع، 1415، ج 2، ص 27.
56ـ نهى در این آیه، به خضوع در قول تعلّق گرفته، نه به اصل «قول». پس آیه به زنان نگفته «لا تقلن»؛ دم فرو بندید و با هیچ مردى سخن نگویید و با کسى ارتباط کلامى نداشته باشید، بلکه گفته است «لا تخضعن بالقول» با ناز و کرشمه، که شیوه خاصى از اداى کلام است، سخن نگویید.
57ـ «فلا تخضعن بالقول» أى: لا ترققن القول، و لا تلن الکلام للرجال. فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 8، ص 155 «فلا تخضعن بالقول» قیل: فلا تجبن بقولکن خاضعا لیّنا مثل قول المریّبات. (مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 186) نهاهن عن الخضوع فى القول و هو ترقیق الکلام و تلیینه مع الرجال. (سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، ج 16، ص 308) عن ابن عبّاس، قوله «یا نساء النبى لستن کأحد من النساء إن اتقیتن فلا تخضعن بالقول» یقول: لا ترخصن بالقول، و لا تخضعن بالکلام. (ابن جریر طبرى، جامع البیان، بیروت، دارالفکر، 1415، ج 22، ص 5)
58ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 8، ص 155 / مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4،ص 186.
59ـ سید ابوالقاسم خوئى، کتاب النکاح، ج 1، ص 103.
60ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 16، ص 308.
61ـ کلاما معمولاً مستقیما یعرفه الشرع و العرف الاسلامى و هو القول الذى لا یشیر بلحنه إلى أزید من مدلوله معرى عن الایماء إلى فساد و ریبة؛ «قول معروف»، سخن معمول و رایج میان مردم است که اهل عرف و شرع آن را مى شناسند و آن سخنى است که با لحن و آهنگ خود بر بیش از مفاد استعمالى اشاره نداشته و از هرگونه اشاره به فساد و شهوت خالى است. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 16، ص 308 «و قلن قولاً معروفا» مستقیما جمیلاً بریئا من التهمة بعیدا من الریبة موافقا للدین و الاسلام. (محمّدحسن طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملى، ج 8، ص 338 / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 8، ص 155 / مولى محسن فیض کاشانى، پیشین، ج 4، ص 186 «و قلن قولاً معروفا» قال ابن زید: قولاً حسنا جمیلاً معروفا فى الخیر و معنى هذا أنّها تخاطب الاجانب بکلام لیس فیه ترخیم، أى لا تخاطب المرأة الاجانب کما تخاطب زوجها. (ابن کثیر القرشى، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه، 1412، ج 3، ص 491) «و قلن قولاً معروفا» أى صحیحا عفیفا لا یطمع فاجر. (ابن الجوزى، زاد المسیر، بیروت، دارالفکر، 1407، ج 6، ص 196.)
62ـ و قال علیه السلام: خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو والجبن و البخل، فإذا کانت المرأة مزهوة لم تمکن من نفسها. و إذا کانت بخیلة حفظت مالها و مال بعلها. و إذا کانت جبانة فرقت من کل شى ء یعرض لها. نهج البلاغه، ح 234.
63ـ شاید علت اینکه در آیات و روایات به رعایت این ادب در طرف مردان اشاره نشده این است که مورد ابتلاى آنان نیست. مردان معمولا صریح، با قاطعیت و درشت و به دور از ادا و اطوار سخن مى گویند بر خلاف زنان که تواضع و نرم گویى جزء طبیعت آنهاست.
64ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 6 / همو، الامالى، ص 510.
65ـ یوسف بحرانى، پیشین، ج 23، ص 67 / سیدعلى طباطبائى، پیشین، ج 10، ص 75 / میرزاى قمى، پیشین، ج 2، ص 537 / محمّدحسن نجفى، پیشین، ص 29 و 97.
66ـ قاضى نعمان، پیشین، ج 2، ص 214.
67ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 664 / ابن ابى جمهور الاحسائى، پیشین، ج 1، ص 190 / شمس الدین ذهبى، تذکرة الحفاظ، مکتبة الحرم المکى، ج 2، ص 633.
68ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 633.
69ـ سیدعبداللّه جزائرى، التحفة السنیة، نسخه خطى، ص 323.
70ـ همان، ص 323.
71ـ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، چ دوم، قم، منشورات رضى، 1368، ص 280.
72ـ همان، ص 284.
73ـ محمّدبن جریر الطبرى الشیعى، پیشین، ص 232 / سیدهاشم بحرانى، مدینة المعاجز، تحقیق سید عزت اللّه مولایى الهمدانى، مؤسسه معارف اسلامى، 1413، ج 5، ص 109 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 7، ص 213؛ ج 46، ص 247.