اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
در مباحث پيشروي درصدد شناسايي ويژگيهاي بندگان خدا در سخنان اهلبيت عليهمالسلام هستيم. بدين منظور، خطبه 87 نهجالبلاغه را محور مباحث خويش قرار ميدهيم كه در بخش اول آن، اميرمؤمنان عليهالسلام سي و سه ويژگي ممتاز براي محبوبترين بندگان خدا برميشمارند. گرچه در ظاهر، اين ويژگيها به تقوا پيشهگان، بندگان سالك و عارف خدا نسبت داده شدهاند، اما حقيقت آن است كه حضرت در پي معرفي و شناساندن خصايص خويش و فرزندان معصوم خود عليهمالسلام هستند؛ خصايصي كه تنها در آن حضرت و فرزندان معصوم ايشان عليهمالسلام گرد ميآيند و سايران نميتوانند به همه آن خصايص، آن هم عاليترين مراتبش، متصف گردند.
دراين مجموعه از سخنرانيها، استاد مصباح به بيان شرح و تفسير ويژگيهاي بندگان سالك خدا در نهجالبلاغه ميپردازد.
كليدواژهها: بندگان خدا، عارف، سالك، نفس امّاره، نفس لوّامه، حق، باطل
دوستان برگزيده خدا در پيكار با نفس
«عِبَادَ اللهِ إِنَّ من أحَبِّ عِبَادِ اللهِ عَبْدا أعَانَهُ اللّهُ عَلَي نَفْسِهِ»؛ بندگان خدا، بيترديد از محبوبترين بندگان خدا بندهاي است كه خدا او را در پيكار با نفس [و تربيت آن ]كمك كند.
حضرت علي عليهالسلام ميفرمايند: محبوبترين بندگان خدا كسي است كه خداوند او را ياري كرده تا بر نفس خود چيره گردد. از اين جمله استفاده ميشود كه تنها با ياري و مدد الهي انسان ميتواند بر نفس خويش چيره گردد. پس در درجه اول انسان بايد درصدد مبارزه با نفس خود برآيد و چون توان مبارزه با نفس را در خويش نيافت، از خداوند براي اين مهم درخواست ياري كند. آنگاه خداوند او را ياري ميكند و او در پرتو عنايات و ياري خداوند بر نفس خويش مسلط ميگردد. در اينجا سؤالاتي مطرح ميشود: از جمله اينكه چرا انسان بايد با نفس خود مبارزه كند؟ و اينكه چرا خداوند انسان را به گونهاي نيافريده كه بتواند بر نفس خود چيره گردد؟
پيش از پاسخ به دو سؤال مزبور، بايد منظور از «نفس» در آن دو سؤال روشن گردد. آيا منظور از آن، چيزي است كه حقيقت و هويت انساني را تشكيل ميدهد كه به وسيله «من» به آن اشاره ميكنيم؟ مسلما اين معنا نميتواند منظور از نفس در بحث ما باشد و منظور از نفسي كه درآموزههاي ديني و از جمله در آغاز اين خطبه مبارزه با آن ضروري قلمداد شده، عوامل، انگيزهها و گرايشهايي دروني است كه انسان را به سوي گناه و انحطاط سوق ميدهند و مانع ترقّي معنوي و تقرب به خداوند و نيل به كمالات والاي انساني ميگردند.
انسان در مواجهه با راه حق و باطل
توضيح آنكه در زندگي دو راه پيش روي انسان است: يكي راه هدايت و تقرّب به خداوند و ديگري راه گمراهي و دوري از خداوند و مجموعه عوامل نهفته در درون انسان، محرك انسان و ترسيمكننده مقاصد و جهات حركت انسان هستند و آن مقاصد و جهات در دو جهت كلي حق (يعني راه خدا) و باطل (يعني راه شيطان و گمراهي از خدا) تعريف ميگردند. ميتوان حركت گريزناپذير انسان در يكي از دو جهت مزبور را بر محور yتطبيق دهيم كه در اين محور نقطه Oمبدأ حركت است، و جهت حركت با محور X تعيين ميگردد. اگر در اين محور جهت حركت از نقطه Oبه سمت بالا باشد، حركت مثبت و اگر به سمت پايين باشد حركت منفي است. پس در هر صورت انسان در حال حركت است، چون او در جهاني داراي حركت و جنبوجوش به سر ميبرد و همانگونه كه قواي طبيعي او در حركت و تغييرند، قواي ارادي و اختياري او نيز داراي حركتند و امكان توقف و درجا زدن براي او فراهم نيست. بنابراين، اصل حركت جبري است و گريزي از آن نيست، اما گزينش جهت حركت اختياري است و انسان با اراده و اختيار خود ميتواند جهت حركتش را تعيين كند: او ميتواند به سوي خداوند و حق حركت كند و يا به سوي شيطان و باطل؛ و در هر حال او پيوسته از نقطهاي به نقطه ديگر منتقل ميگردد. جهت حركت انسان را نيز عوامل روحي و رواني؛ يعني اميال، عواطف و گرايشها تعيين ميكنند. اين عوامل گاه با برانگيختن كمبود و نيازي، ميل و محبت به چيزي را در ما پديد ميآورند و باعث حركت انسان براي تأمين آن نياز و خواسته ميگردند. گاهي آن عوامل نفرت از چيزي را در انسان برميانگيزند و باعث دور شدن و اجتناب انسان از آن چيز ميگردند.
برخي خواستهها، خوشايندها و بدآيندها اختياري نيستند؛ به عنوان نمونه، انسان بياختيار از غذاي لذيذ خوشش ميآيد و از بوي بد تنفر دارد و ممكن نيست كه او در شرايط طبيعي از غذاي لذيد متنفر گردد و از بوي بد خوشش آيد. اما تلاش و حركت انسان براي تأمين خواستهها و رسيدن به چيزي كه ميل بدان دارد و دوري گزيدن از چيزي كه از آن بدش ميآيد اختياري است. با توجه به اينكه انسان بالطبع از چيزهايي خوشش ميآيد و از چيزهايي نفرت دارد و براي تأمين مطلوب و خواسته خود اقدام ميكند و از آنچه نميپسندد دوري ميگزيند و به هر روي، مجموعه حركتها و رفتارهاي انسان در قالب خواستهها، مطلوبها و نفرتهاي او ميگنجند؛ اين سؤال اساسي خود مينماياند كه چرا برخي از رفتارهاي انسان خوب و برخي ناپسند ميباشند و چرا انسان با دو راه و مسير كاملاً متفاوت، يعني راه حق و اطاعت از خداوند و راه باطل و عصيان خداوند مواجه ميباشد؟
پاسخ پرسش فوق اين است كه انسان داراي خواستهها و تمايلات فراواني است كه در نتيجه محدود بودن ميدان انتخاب انسان، در مقام عمل با يكديگر تزاحم پيدا ميكنند و وقتي انسان برخي از تمايلات و خواستههاي خود را ترجيح داد و برگزيد و براي تأمين آنها اقدام كرد، از ساير تمايلات خويش محروم ميماند و فرصت و تواني براي تأمين آنها در وي باقي نميماند. در نتيجه، او بايد با محاسبه دقيق دست به انتخاب درستي بزند كه منجر به سعادت او گردد. اگر او در اثر عواملي به دنبال بهترينها و اموري كه براي هميشه خوشايند انسان و داراي لذت ماندگار هستند نرفت و فريب تمايلات زودگذر و ظاهر فريبنده و لذت ناپايدار رفتاري را خورد كه بدبختي و سقوط او را در پي دارد، به دست خويش فرجام بدي را براي خود رقم زده و از سعادت و خوشبختي ابدي و ماندگار بازمانده است. اين تمايلات زودگذر و گمراهكننده «باطل» و عملي ساختن آنها «عصيان بر خداوند» به حساب ميآيند و از اينرو، مشمول نواهي خداوند هستند.
يكي از كارهاي ناپسند نگاه حرام است كه عليرغم لذت موقتي آن، عواقب و فرجام خطرناك و جبرانناپذيري در پي دارد. كسي كه با تغافل و فريب خويش و براي رسيدن به لذتي آني به نامحرم نگاه ميكند، ممكن است همين نگاههاي حرام در پي هم او را به ورطه خطرناك روابط نامشروع و آلوده ساختن دامن وادارد كه فرجام آن اختلافات خانوادگي، نگرانيها و ناراحتيهاي روحي، بيماريهاي آميزشي نظير ايدز و بدتر از همه باز ماندن از بندگي خدا و سعادت ابدي است.
مفهوم نفس و عقل در علم اخلاق
روشن شد كه عوامل و انگيزههاي نفساني كه بخشي از وجود ما هستند، ما را به رفتاري واميدارند كه داراي لذتي موقتي و فرجام آن بدبختي، زيان و محروم گشتن از سعادت است. اين عوامل از آنرو كه ما را از كمالات و مطلوبهاي برين باز ميدارند، در اخلاق به «نفساماره به سوء» نامگرفتهاند و اين تعبير در قرآننيز به كار رفته است:
«وَ مَا أُبَرِّيءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ...»(يوسف: 53)؛ و من خويشتن را بيگناه نميشمارم؛ چراكه نفس به بدي و گناه فرمان ميدهد مگر آنكه پروردگارم رحم كند.
از نظر علم اخلاق به آن دسته از عوامل و اميال دروني كه انسان را به تباهي دنيا و آخرت ميكشاند نفس گفته ميشود و در مقابل آن عقل به كار ميرود كه در اصطلاح علم اخلاق تميزدهنده خير و شر و دعوتكننده به خير و خوبيها و بازدارنده از شر و بديها ميباشد. پس اين نامگذاري مربوط به اخلاق است كه در آن با هدف ارزشگذاري رفتار، بديها و ضد ارزشها به نفس نسبت داده ميشود و عقل دعوتكننده به ارزشها و خوبيها شناخته ميشود. اما در ساير دانشها عقل و نفس داراي معاني ديگري هستند. جنگ بين نفس اماره و عقل به جهت وجود خواستهها و اقتضائات متضادي است كه نفس و عقل دارند. از يكسو، عقل به جهت درخواستها و اقتضائات خود دستوراتي صادر ميكند و از سوي ديگر، نفس اماره بر اساس اقتضائات و درخواستهاي خود انسان را به رفتاري وا ميدارد كه متضاد و ناسازگار با رفتاري است كه عقل بدانها فرمان ميدهد و از اين گذر، بين عقل و نفس جنگ رخ ميدهد و گاهي نفس بر عقل چيره ميگردد و در نتيجه انسان اسير شيطان و خواستههاي پليد نفساني ميگردد و گاهي عقل بر نفس چيره ميگردد و انسان با تكيه بر عقل خويش و بهره گرفتن از توفيقات الهي مسير كمال و تعالي را ميپيمايد.
بايد افزود كه انسان داراي يك هويّت است و اطلاقات و استعمالات گوناگون براي نفس، نظير نفس امّاره و نفس لوامه بدين معنا نيست كه ما داراي چند هويت و چند «خود» هستيم كه در حال كمون و بروز هستند و يكي در برابر ديگري قرار ميگيرد و آن را عقب ميراند و خاموش ميكند. ما داراي يك نفس و يك روح هستيم كه داراي تمايلات و گرايشهاي گوناگوني است و اين تمايلات و گرايشها در مقام تحقق و ارضاء با يكديگر تزاحم دارند. در نظر بگيريد انساني را كه گرسنه است و نياز به غذا دارد و در عين حال ميخواهد كه شخصيت و آبرويش محفوظ بماند و او براي سير كردن شكمش مجبور شود كه دست خود را در برابر ديگران دراز كند و در اين صورت آبرويش ميريزد. در نتيجه بين دو گرايش و دو خواسته تزاحم و كشمكش رخ ميدهد و اين كشمكش بدان معنا نيست كه ما دو هويت و دو «من» داريم، بلكه ما داراي يك هويت و يك «من» هستيم كه تمايلات متضاد دارد.
اينكه در قرآن گاهي نفس به عنوان يك موجود نكوهيده مطرح شده و «نفس امّاره» نام گرفته است، بدان معنا نيست كه در انسان موجود مستقلي به نام نفس امّاره است و در مقابل آن نفس لوامه ميباشد، بلكه منظور آن است كه در درون ما تمايلات و خواستههايي وجود دارند كه اگر مهار و تعديل نشوند طغيان ميكنند و انسان را به تباهي و بيبندوباري سوق ميدهند. بنابراين، كاركرد مذموم نفس امّاره به سوء در بستر غريزه جنسي اين نيست كه انسان را به ارضاي غريزه جنسي واميدارد، بلكه از آن روست كه نفس اماره حد و مرزها را رعايت نميكند و از حدود شرعي و حلال تجاوز ميكند. از سوي ديگر، نفس انسان تمايل به كمال و تعالي نيز دارد و اين كمال از هر راهي به دست نميآيد و اگر انسان از مسير كمال خارج شد، پس از آنكه به زيان و خسارت خود پي برد پشيمان ميگردد و خود را سرزنش ميكند. به عمل سرزنش و ملامتگرينفسكهدر پي قصور و كوتاهيهاي نفس رخ ميدهد، «نفس لوامه» اطلاق ميگردد.
اگر گفتهاند كه عقل و نفس با يكديگر مبارزه ميكنند، براي درك بهتر جهتدهي صحيح به تمايلات و گرايشهاي نفساني و زيان عدم كنترل تمايلات است وگرنه آن دو در عرض هم نيستند؛ چراكه نفس چنان كه داراي يكسري خواهشها و تمايلات است، داراي عقل نيز هست و عقل در حقيقت مرتبهاي از نفس است كه به انگيزه كمالجويي، با تمايلات و غرايز كور ميجنگد.
نكوهش تمايلات شيطاني
براي اينكه انسان در مسير زندگي از آفتها و لغزشها مصون بماند و با سلامت به سرمنزل مقصود برسد، بايد تمايلات نفساني خود را كنترل كند و پا روي نفس خود بگذارد. البته وجود محركهاي داخلي و خارجي كه باعث تشديد تمايلات نفساني و ميل بيشتر انسان به گناه ميگردند، مبارزه با تمايلات نفساني را دشوارتر ميسازند. اما اگر انسان خواهان كمال و رسيدن به تعالي است، ناگزير از مبارزه با نفس خويش ميباشد، نفسي كه اگر كنترل نشود و در حصار حدود و قوانين شرعي و الهي متوقف نماند، فرجام تاريكي را براي انسان رقم خواهد زد. از اينرو، رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمودند:
«أعْدي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛1 دشمنترين دشمنان تو نفسي است كه بين دو پهلوي تو قرار دارد.
آن عاملي كه مظاهر دنيوي و مادي را در برابر انسان زيبا جلوه ميدهد و هوس و ميل انسان را به سوي زخارف پوچ دنيا برميانگيزد و او را در گرداب گناه فرو ميبرد، نفس امّاره است.
خداوند درباره تأثير نفس در برانگيختن شهوات و ميل به مظاهر مادي كه رهاورد آن غفلت از آخرت است ميفرمايد:
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آلعمران: 14)؛ دوستي كامها و خواهشها از زنان و فرزندان و مالهاي بر هم انباشته از زر و سيم و اسبان نشاندار و چهارپايان [از شتران و گاوان و گوسفندان] و كشتزار در نظر مردم آراسته شده؛ اينها برخورداري زندگي اين جهان است، و سرانجام نيك نزد خداست.
در اينجا اين سؤال مطرح ميشود كه چرا خداوند زمينه انحراف و غفلت از خويش را در ما قرار داد و چرا ما را از تمايلات و عواملي كه ما را به سوي شيطان و سقوط سوق ميدهند برخوردار ساخت؟
پاسخ اين است كه مشيّت و خواست خداوند بر آفرينش موجودي مختار و برخوردار از عقل و قدرت انتخاب قرار گرفته است. موجودي كه دو راه خير و شر و حق و باطل فراروي او باشد و او براي رسيدن به تعالي و كمال ناگزير از شناخت آن دو راه و طي كردن مسير عبوديت و بندگي خدا ميباشد. موجودي كه پس از مبارزه طاقتفرسا با نفس خويش و پيمودن مسير بندگي خدا، به كمال و منزلتي دست مييابد كه فرشتگان خادم او ميگردند و مقام خلافت و جانشيني خداوند را نصيب خود ميسازد. پس هدف خداوند آن بود كه موجودي برخوردار از تمايلات و گرايشهاي متضاد بيافريند. موجودي كه با اراده و اختيار خويش مسير حق و بندگي خداوند را برگزيند و الا خداوند فرشتگان بيشماري را آفريده بود كه شأن و وظيفه آنها تنها عبادت و بندگي خداست و از نظر عبادت و پرستش خداوند خلأي وجود نداشت تا با آفرينش انسان جبران گردد. در روايتي رسول خدا صلياللهعليهوآله درباره فرشتگان بيشمار خداوند كه همواره به عبادت و بندگي پروردگار خويش مشغولند، فرمودند:
«لَيْسَ مِنْها مَوْضِعُ قَدمٍ إِلاَّ عَلَيْهِ مَلَكٌ راكِعٌ أوْ ساجِدٌ»؛2 در آسمانها به اندازه جاي پايي نيست مگر آنكه در آن فرشتهاي مشغول ركوع و يا سجده است.
پس رشد، تعالي و كمال انسان در گرو وجود دو عامل در انسان است كه يكي از آنها انسان را به سوي خداوند سوق ميدهد و ديگري به سوي شيطان و وقتي انسان پا روي نفسانيات و شهوت خود نهاد و با اختيار راه خداوند را برگزيد و در مسير بندگي او حركت كرد، به تعالي و كمال ميرسد. وجود تمايلات شيطاني از آن نظر كه مبارزه با آنها زمينه حركت در راه خدا و رسيدن به مقام قرب الهي را فراهم ميآورد، نعمت به شمار ميآيد. اگر عامل شهوت در انسان نميبود و فراروي او راهي جز به سوي خدا نميبود، ارزش و عظمت انسان شناخته نميشد. ارزش و كمال انسان در اين است كه داراي دو جهت و دو مسير باشد و او با انتخاب صحيح خود راه خداوند و تعالي را برگزيند. از اينرو، ما بايد خداوند را شاكر باشيم كه در ما تمايلات و عوامل گوناگوني قرار داد و حتي ما بايد خداوند را شكر كنيم كه شيطان را آفريد، چون اگر شيطان و وسوسههاي شيطاني نميبود، اولياء و دوستان خدا به آن مقامات عالي و الهي نميرسيدند؛ چون آنان با مخالفت با شيطان و مبارزه با وسوسههاي شيطاني به تعالي و كمال رسيدند.
عوامل هدايت انسان به كمال و تعالي
به هر روي، خداوند در ما انگيزهها و تمايلاتي قرار داده كه اگر كنترل نشوند ما را به سوي گناه و سقوط سوق ميدهند و در مقابل آنها عواملي وجود دارند كه ما را به سوي كمال و سعادت سوق ميدهند و اين عوامل فزونتر و قويتر از عوامل سوقدهنده به گناه هستند. از جمله اين عوامل كه انسان را در جهت رسيدن به كمال ياري ميكنند فرشتگان و حاملان عرش الهي هستند كه پيوسته براي مؤمنان از خداوند درخواست بخشش و مغفرت ميكنند:
«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْما فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ»(غافر: 7)؛ آنان كه عرش را حمل ميكنند و آنان كه گرداگرد آنند، پروردگارشان را همراه با سپاس و ستايش به پاكي ياد ميكنند و به او ايمان ميآورند و براي كساني كه ايمان آوردهاند آمرزش ميخواهند [و ميگويند:] پروردگارا، بخشايش و دانش تو بر هر چيز احاطه دارد، پس كساني را كه توبه كردند و راه تو را پيروي كردند بيامرز و ايشان را از عذاب دوزخ نگاه دار.
از جمله عواملي كه انسان را در جهت رسيدن به كمال و تعالي مدد ميرساند، پاداش و تأثير مضاعفي است كه خداوند در كارهاي نيك قرار داده كه در نتيجه چنين تأثير شگرفي، انجام كارهاي نيك باعث تسريع و شتاب فوقالعاده حركت انسان به سمت كمال ميگردد. خداوند در مقايسه پاداش كار نيك با كيفر كار بد ميفرمايد:
«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»(انعام: 160)؛ هر كه كار نيكي آورد ده چندانِ آن پاداش دارد و هركه كار بدي آورد جز همانند آن كيفر نبيند و بر آنان ستم نرود.
نقش اساسي ياري خداوند در مبارزه با نفس
روشن شد كه منظور از نفس در جمله آغازين خطبه اميرالمؤمنين عليهالسلام خواستهها و تمايلاتي است كه ارضا و عدم كنترل آنها انسان را از خدا دور ميكند و براي اينكه انسان به سعادت و كمال لايق خويش برسد بايد با نفس خود مبارزه كند و به كنترل تمايلات نفساني خويش پردازد. اما آيا انسان با تكيه بر تواناييهاي خود ميتواند با نفس خويش مبارزه كند؟ آيا عوامل و قواي دعوتكننده به خير ميتوانند بر آن بخش از عوامل و قوايي كه انسان را به شر دعوت ميكنند فايق آيند؟ به تعبير ديگر، آيا بخشي از عوامل و توانمنديهاي نفس انسان ميتواند بخش ديگر عوامل و توانمنديهاي نفس را مغلوب خويش سازد؟ پاسخ اين است كه شرايط زندگي به گونهاي است كه تمايلات و خواستههاي برين به تنهايي نميتوانند بر تمايل و گرايش به بدي و شر فايق آيند. علاوه بر آنكه شرايط، جاذبهها و جلوههاي مادي مجال پيروزي بر نيروي شر را از نيروي خير ميستانند، رمز و راز اساسي عدم استقلال انسان در مبارزه با تمايلات فسادآفرين و نيروهاي شر در اين است كه اساسا انسان از خود چيزي ندارد و هرچه دارد از خداست و او تنها با توجه به اين حقيقت و با مدد گرفتن از خداوند ميتواند بر نفس خود فايق آيد و مسير سعادت و كمال خويش را هموار سازد.
اگر قواي معنوي انسان داراي چنان تواني ميبود كه به آساني بر شيطان مسلط ميگشت و انسان همواره توان مبارزه و شكست شيطان و گريز از دام وسوسههاي او را در خود ميديد، گرفتار غرور ميشد و همين غرورْ خود سرآغازي بر سقوط او ميگشت. چنانكه غرور و استكبار و خودخواهي باعث سقوط شيطان و رانده شدن او از درگاه خداوند شد. پس اگر ما خود را در مبارزه با شيطان توانمند، مستقل و بينياز از ياري خداوند ديديم، در سراشيبي سقوط و انحطاط قرار گرفتهايم. در درجه اول خداوند بر اساس حكمت خويش انسان را به گونهاي آفريده كه براي غلبه بر شيطان و عوامل دعوتكننده به شر و بدي متكي به ياري خداوند باشد و بدون توسل و استمداد جستن از او راه به جايي نبرد. ثانيا، خداوند از اين طريق ميخواهد به انسان تفهيم كند كه از خود چيزي ندارد و كمال او نيز در باور كردن فقر ذاتي خويش و به قول عرفا فناء در خداوند است. البته رسيدن به مراحل عالي اين مقام دشوار است و ما در آغاز راه بايد بكوشيم كه اولين مرتبه اين مقام و كمال را تحصيل كنيم. يعني در انجام رفتار و اعمال خويش باور داشته باشيم كه از خود چيزي نداريم و بدون كمك و ياري خداوند كاري از ما ساخته نيست.
روي اين اصل در گزارههاي ديني و اخلاقي به ما آموختهاند كه براي رسيدن به مقاصد و خواستههايمان از خداوند ياري بخواهيم و از غير او درخواست كمك نكنيم. دستكم در شبانه روز پنج وعده نماز ميخوانيم و در آن نمازها ده بار آيه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِين»را ميخوانيم كه در آن پرستش و درخواست ياري تنها به خداوند اختصاص يافته است؛ چون در آن آيهْ «إِيَّاكَ»مفعول و بر فعل خود مقدم شده است و چنانكه ادباي عرب گفتهاند، تقديم آنچه بايد مؤخّر داشته شود، افاده حصر ميكند. خواندن مكرّر سوره حمد و آيه فوق اين باور و اعتقاد را در ما پديد ميآورد كه از غير خداوند كاري ساخته نيست و ما تنها بايد از خداوند كمك بخواهيم و بدون اجازه و مشيّت او هيچ كاري انجام نميپذيرد. بسياري از آيات و روايات اين حقيقت را به انسان گوشزد ميكنند كه چه در امور مادي و چه معنوي كاري از او ساخته نيست و همه كارها به وسيله خداوند انجام ميپذيرد: از جمله در برخي از آيات آمده است كه مردن نيز در اختيار انسان نيست و اگر خداوند نخواهد و اجازه ندهد انسان نميميرد:
«وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّه كِتَابا مُؤَجَّلاً...»(آلعمران: 145)؛ و هيچ كس جز به فرمان خدا نميرد [مرگ] سرنوشتي است معين و مقرّر [شده از سوي خداوند].
در ارتباط با امور معنوي نيز در برخي آيات قرآن آمده است كه بدون اجازه و اذن خداوند انسان نميتواند ايمان بياورد:
«وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ...» (يونس: 100)؛ و هيچ كس را توان آن نيست كه ايمان بياورد مگر به خواست خدا.
پس ما بايد به اين باور برسيم كه خداوند تدبيركننده عالم است و همه كارها با اجازه او صورت ميپذيرد و ما در طريق خودسازي و مبارزه با نفس خويش تنها بايد بر ياري و مدد الهي تكيه كنيم. ما بدون توفيق و عنايت خداوند نميتوانيم بر نفسمان غالب گرديم. جلب توفيق الهي نيز متوقف بر استفاده بهينه از نعمتهاي خداوند و بخصوص نعمتهاي معنوي و ايجاد زمينه براي دريافت امدادهاي معنوي خداوند است.
- پى نوشت ها