آينده ديني جهان
آينده ديني جهان
از منظر جامعهشناختي
حسن خيري1
چكيده
پيشبيني آينده جهان همواره مورد توجه و علاقه آدمي بوده است. امروز كه جهان شاهد تحوّلات سريع و فراگير در عرصههاي گوناگون حيات بشري است و انقلابي عظيم در ارتباطات و تعاملات رخ داده و بحث از جهانيشدن يا جهانيسازي مطرح است، اين اهتمام فزوني يافته است.
در اين مقاله، نخست به وضعيت هويّتي افراد در دنياي نوين و موقعيت دين از منظر جامعهشناسان اشاره شده و شواهد ارائه شده حاكي از اين موضوع است كه افزايش آگاهي فرهنگي جهان، كه ناشي از توسعه ارتباطات و تعاملات است، بستر مناسبي براي گزينش عقلاني فراهم آورده است. در اين محيط، دين واجد ويژگي عقلاني فرصت عرضه خود را در گستره جهان خواهد يافت. بر همين اساس، به آمار گرايش افراد در نقاط گوناگون جهان به اسلام و نيز برخي از مؤلّفههاي جهانشمولي اسلام، كه بر سرعت اين پديده ميافزايد، اشاره شده است.
كليدواژهها: اسلام، هويّت، فرهنگ، جهاني شدن، تعامل، گزينش عقلاني، ارزش.
مقدّمه
چگونه ميتوان از يكسو، شاهد فروپاشي و اضمحلال هويّت ديني، و از سوي ديگر، شاهد اقبال جهانيان به هويّتهاي ديني بود؟
فرهنگ بشر با پيشگويي و پيشبيني سرنوشت نهايي آدمي همراه و همزاد بوده است. اديان الهي و به طور خاص اديان ابراهيمي، حركت جهان را بر محور تعالي و تكامل ابعاد وجودي انسان و جامعهاي سعادتمند بر محور عدالت و ديانت پيشبيني كرده و وعده تحقق جامعهاي آرماني را دادهاند. ظهور مكاتب برخاسته از انديشههاي بشري، رويكردهاي گوناگوني را در اين خصوص پديدار نموده كه در دو طيف خوشبينانه و بدبينانه قابل شناسايي است.
بسياري از نظريهپردازان اجتماعي كلاسيك استدلال ميكردند كه ايجاد جوامع نوين مستلزم سازوكاري است كه ذاتا مخرب سنّت و ضد دين است.
از نظر ماركس، سنّت بيشتر يك منبع سردرگمي و مرموزسازي بود؛ پوششي كه روابط اجتماعي را ميپوشاند و ماهيت واقعي آنها را پنهان ميكرد.2
ماكس وبر نيز تصور ميكرد پيشرفت سرمايهداري صنعتي با مرگ جهانبينيهاي سنّتي همراه خواهد بود. وبر برخلاف ماركس استدلال ميكرد كه ايجاد تغييراتي خاص در انديشهها و اعمال مذهبي پيششرط غربي براي ظهور سرمايهداري در غرب هستند. اما سرمايهداري هنگامي كه خود را به عنوان شكل غالب فعاليت اقتصادي تثبيتكردهبود، نيروي حركتخاصخود را به دست آورد و از انديشهها و اعمال مذهبي كه براي ظهور آن ضروري بودند، بينياز شد. ايجاد و پيشرفت سرمايهداري همراه با ظهور دولت ديوانسالار ناشي از آن، به تدريج عمل را منطقي و با معيارهاي كارآيي و سودمند سازگار كرد.3
در دنياي گريزان از سنّت و دين، حركتهاي
احياگرانهاي رخ نموده كه در درون آن به تقدّسگرايي جديدي انجاميده است؛ از جمله نخستين حركتهاي احياگرانه ميتوان از حركتي نام برد كه از حدود سالهاي 1830 تا 1970 حول محور دولتهاي رفاهي دموكراتيك متمركز گرديد و توجه تحقيقات ديني و رسانهاي را به خود جلب كرد. اين حركتها محتاج بودند كه با دينورزي جمعي انسان معمولي و افسانههاي ابتدايي عوام و آرمانهاي دموكراتيك جامعه (محلي، منطقهاي، ملّي) درهم آميزند تا ابعادي مقدّس و متعالي پيدا كنند. فرايند مقدّس شمردن اجتماع مدني جديد و وحدت و يكپارچگي دموكراتيك شالوده محكمي براي سنّت دوركيمي جامعهشناسي ديني فراهم ساخت و نمود خود را در عبارت «دين عرفي» بهتر يافت. كانون مجموعه جديد نمادهاي مقدّس حول محور «جنبشهاي مردمگرا» سامان يافت كه موجب خلق و پيدايش ملت شد و از طبقه اشراف قداستزدايي كرد و تقدّس در صداي اكثريت متبلور گرديد.
به رغم همه مسائل و مشكلات پيشروي آدمي در اين عصر و محصور شدن در حصار امواج رسانهاي، شواهد حاكي از آن هستند كه هر قدر جهان به پيش ميرود، انسان خسته و به بنبست رسيده بيشتر به حضور و وجود دين در عرصه فردي و جمعي احساس نياز ميكند. رشد و توسعه اسلام در دهه 1970 و 1980 نمونه روشني از فرايند حيات پوياي سنّت در عصر كنوني است. انقلاب 1979 ايران يك شاهد روشن از تجديد حيات اسلام است. بسيج اعتقادات مذهبي سنّتي با پخش نوارهاي صوتي و اعلاميهها از طريق شبكههاي غيررسمي و خارج از گستره رسانههاي تحت كنترل دولت، به بياعتبار كردن سياستهاي غربگرايي شاه و تضعيف رژيم سلطنتي كمك كرد. شبيه اينگونه خيزشهاي ديني و سنّتي را نه تنها در ايران و خاورميانه، بلكه در كشورهاي آمريكا و اروپاي غربي، مانند انگليس و فرانسه و آمريكاي لاتين نيز ميتوان مشاهده كرد. اين تحوّل را بر اين اساس، ميتوان چنين تحليل كرد كه در عصرجديد،مذهبپناهگاهياستبرايكسانيكهقادرنيستند در دنيايي زندگي كنند كه سنّت از آن رخت بر بسته است.
اين مقال به ديدگاه برخي انديشمندان اجتماعي در خصوص جايگاه دين در جهان امروز و فردا اشاره نموده و تلاش ميكند با استفاده از رويكرد پيشبيني احتمالي و روش فرافكني و بهرهگيري از ديدگاه نخبگان و متفكران، چشماندازي از موقعيت دين در جهان آينده با نگاهي به واقعيات امروز جهان ارائه نمايد.
چارچوب نظري
هرچند اراده و اختيار آدمي در فضاهاي اجتماعي و فرهنگي سلب نميشود ولي به شدت متأثر از آن است. به عبارت ديگر، انسان داراي استعدادهايي است كه در فضاي اجتماعي به فعليت ميرسند. دو فضاي خصوصي و عمومي در انسان قابل تفكيك هستند. فضاي خصوصي ناظر به تمايلات و خواستههايي است كه از فرد بدون لحاظ عضوي از گروه يا نحله مذهبي سر ميزند، و فضاي عمومي ناظر بر آن بخش از خواستهها و تمايلاتي است كه از فرد به عنوان عضو گروه يا نحله صادر ميشود. از سوي ديگر، سه لايه هويّتي در انسان قابل شناسايي هستند: هويّت فردي، هويّت جمعي، و هويّت جهاني. هويّت فردي و هويّت جهاني در فضاي خصوصي، قابليت بيشتري براي ظهور دارند، و هويّت جمعي آن بخش از هويّت آدمي است كه در فصاي عمومي و در پي تعلّقات محلّي، قومي، ملّي و يا مذهبي توليد ميگردد. هويّت فردي داراي خاستگاه احساسي و عاطفي است و از تمايلات نفساني انسان ناشي ميشود. هويّت عقلاني نيز آنگاه حاصل ميشود كه عقل آدمي از تعلّقات رهايي يافته، فرصت تأمّل و انتخاب عقلاني را بيابد.
آنچه گفته شد در الگويذيل طراحي گرديده است.4
فرضيه
به نظر ميرسد با توسعه ارتباطات و گسترش آگاهي جهاني و تعاملات فرهنگي، فرصت گزينش عقلاني براي جهانيان فراهم ميگردد و در اين فضا، ميتوان شاهد افزايش گرايش به دين عقلاني اسلام بود.
دين و سنّت در جهان امروز از منظر انديشمندان
ديويد هاروي (David Harvy) در نظريه «تراكم زمان و مكان» معتقد است: وضعيت تراكم زمان و مكان به جهاني منجر گشته است كه در آن هر روز و هر لحظه بخشهاي بيشتري از جهان درون يك نظام ارتباطي جهاني قرار ميگيرند. به اعتقاد او، اين وضعيت به قطع پيوند با گذشته، سنّت، جماعت و هويّتهاي جمعي، فرايندي مستمر در سرمايهداري يا تجدّد و تضعيف دين ميانجامد.5
رونالد رابرتسون (Ronald Robertso) نظريه «فرهنگ جهاني يا تشديد آگاهي» را، كه با نفوذترين نظريه جهاني شدن در رابطه با موضوع فرهنگ است، ارائه نمود. وي جهاني شدن را فرايندي ميداند كه منجر به تشديد و تعميق آگاهي جهاني ميگردد. در تعريف رابرتسون، «جهاني شدن» متضمّن دو معناست: يكي پيوستگي و ارتباط، و ديگري آگاهي و درك نسبت به اينكه انسانها در مجموع در مكان واحدي به نام جهان زندگي ميكنند.6 از نظر وي، فرهنگ حايز اهميت است. او از شاخصهايي همچون نهادينه شدن جهاني انديشه حقوق بشر، اطلاع از تهديدات ناشي از تخريب محيط زيست، خطر وقوع جنگهاي هستهاي و بيماري ايدز براي نوع بشر ياد ميكند. او از پديده عموميت يافتن خاصگرايي و ترغيب شدن جهاني هويّتهاي خاص و ظهور دلتنگي خود خواسته در دهههاي اخير سخن به ميان ميآورد. او ميگويد: جهاني شدن متضمّن گسترش انتظارات مربوط به هويّت است و همپاي خودآگاهيهاي تمدني،قومي،ملّي، محلّي و فردي در حال رشد است.7
وي ميگويد: اگر ما رويكردي فرهنگي به جهاني شدن داشته باشيم بايد دين را يكي از مؤلّفههاي مهم جهاني شدن تلقّي كنيم.8 او معتقد است: جهان از وضعيت «در خود» به «براي خود» در حال حركت است.9 وي به تلاقي ظاهري بين رشد بنيادگرايي و دولت ديني از يكسو، و مناقشات دهه 1970 و دهه 1980 در بخش عمدهاي از جهان از سوي ديگر اشاره كرده، مينويسد: به نظر ميرسد براي مجموعهاي از اين مسائل، درست مثل گسترش پديده دين، مستلزم توجه به مسائل جهاني به مثابه يك كل واحد است.10
مالكوم واترز (Malcam Waters) نيز با ارائه نظريه كاهش قيد و بندهاي جغرافيايي و آگاهي جهاني، معتقد است: فرايندي اجتماعي در حال وقوع است، كه در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكندهاند، از بين ميرود و مردم به طور فزايندهاي از كاهش اين قيد و بندها آگاه ميشوند؟11 وي معتقد است: در دنياي جهاني شده، يك تك جامعه و تك فرهنگ در سراسر كره زمين مستقر خواهد شد. چنين جامعه و فرهنگي ممكن است جامعه هماهنگ و منسجمي نباشد، اگرچه ممكن است چنين نيز باشد. به نظر او، جهاني شدن زماني اتفاق ميافتد كه فرهنگ جهاني شود.12 او درباره رقباي جهاني شدن معاصر، نوع جهاني شدن مذهبي را برميشمارد. به عقيده او، در واقع جهاني شدنِ معاصر واكنشي در مقابل جهاني شدنهاي ديني در گذشته تاريخ بشر است.
هانتينگتون معتقد است: نوعي خلأ هويّت در جهان پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد شكل گرفت كه «خودآگاهي تمدني» و تجديد حيات مذهبي به عنوان وسيلهاي براي پر كردن آن خلأ شروع به رشد نمود.13 هانتينگتون در ميان عوامل تشكيلدهنده تمدن، براي دين جايگاه ويژهاي قايل شده، مينويسد: تمدنها با تاريخ، زبان، فرهنگ، سنّت و از همه مهمتر، دين از يكديگر متمايز ميشوند.14 به اعتقاد او، مذهب حتي پيش از قوميت، افراد را از هم متمايز ميكند. يك نفر ميتواند نيمه فرانسوي و نيمه عربي باشد و حتي تابعيت مضاعف داشته باشد، ولي نيمه مسيحي و نيمه مسلمان بودن بسيار دشوار است.15
ماسيمو انترورين (Massimo Introriyne)، مدير مركز مطالعات مذاهب جديد در تورين ايتاليا، در مقالهاي تحت عنوان «آينده مذهب و آينده مذاهب جديد»، به پيشبيني مذهب در جامعه رسانهاي پرداخته است. مقاله وي از دو جنبه اهميت دارد: اولاً، تحليلهاي ايشان درباره همايش ساليانه «بنياد جانسون» (ژوئن 2001) در «اوستار» انگليس بود كه عده زيادي از محققان مذهبي، ديپلماتها، دستاندركاران امور بينالملل و روزنامهنگاران در آن سمينار حضور داشتند. ثانيا، وي با برش دادن سه مقطع زماني يعني قرن 19 (دوره بدبيني به مذهب)، دهه 1970 و سال 2001 به بررسي فرايند مذهب پرداخته و آينده را پيشبيني كرده است. البته وي نيز همانند ساير انديشمندان، رشد فزاينده ارتباطات را به طور تلويحي مفروض ميگيرد.
ماسيو ميگويد: من (و فكر ميكنم بيشتر همكاران من در مطالعات مذهبي) آينده مذهب، به ويژه مذهب جديد، را در بيست سال آينده، چه به صورت سازمانيافته و چه به صورت غيرسازمان يافته، پيش رونده ميبينم. مذهب در رسانهها قويتر از آنچه اكنون هست، حضور خواهد يافت. دستگاه رسانه ممكن است رشد ناب را پرتوافكني كند و در مذاهب بنيادگرا و محافظه كار، با توجه به تنوّع آنها، برخي مذاهب جديد يا كهنسال، مثل «مورمونها» يا «گواهان يهوه»، احتمالاً چنان رشد پيدا كنند كه جزء جريان اصلي قرار بگيرند. گرچه ممكن است برخي از مذاهب پيروان خود را از دست بدهند، اما اين عده درصد كوچكي از كل جمعيت خواهند بود و مذاهب ديگري ظاهر خواهند شد.16
پنتي كاستاليزم (Pente Costalism) معتقد است: اصول مذهب كاتوليك و اسلام جهاني شده ممكن است فاتح نهايي17باشند.18
ديويد هلد (David Held) اخيرا و به روشي بسيار پيچيده، تصويري از سه الگوي حاكميت را ترسيم كرده است: كلاسيك، ليبرال و جهان وطنانگارانه.19 از نظر هلد، در طول قرن گذشته، حركتي از حاكميت كلاسيك به ليبرال صورت گرفته است. بر اساس مفاهيمليبرالي حاكميت، مشروعيت به طور خودكار و از طريق كنترل اعطا نميشود. در واقع، نهادهايي كه اقتدار دولت را محدود ميكنند، ايجاد شدهاند. هلد با عبور از حاكميت ليبرال، جنبش قريبالوقوع به سوي حقوق و حكمراني جهان وطنانگارانه را پيشبيني ميكند. حكومتمداري چند سطحي و از جمله حكومتمداري در سطح جهاني و با يك چارچوب حقوق فراگير جهاني شكل داده خواهد شد.20
آندرسون، كه در كتاب «آينده و خود» به بررسي هويّت در جهان آينده ميپردازد، بر سه مفهوم اساسي از هويّت انساني تأكيد دارد: او معتقد است: اولاً، يك نوع افزايش تواناييها نه به لحاظ صرفا بيولوژيكي، بلكه به لحاظ ذهني در انسان به وجود آمده است. ثانيا، يك مفهوم جديدي از «زندگي تعاملي و اشتراكي» معنا پيدا كرده است. ثالثا، نوعي برايندهاي «فراهويّتي» بين انسان و انسان و انسان و ماشينهاي تيزهوش به وجود آمده است.21
لايهاي و همزماني شدن هويّتها نيز از مؤلّفههاي هويّت امروزي است. تكثّر گسترده دو جهاني شدنها و فرايندهاي بومي ـ جهاني رابرتسون (1995) در درجه اول، به قول كريس باركر «كلّيت» فرهنگي را تبديل به يك تجربه فرهنگي كرده است. اين روند فرهنگي موجب ظهور ساختارهاي جديدي شده كه توليدكننده روندهاي همزمان و در عين حال، متضاد بسياري در جهان معاصر شده است. ظهور پسامدرنيسم در كنار مدرنيسم، ظهور روندهاي غيرسكولار شدن در كنار سكولار شدن جوامع و به وجود آمدن هويّتهاي سنّتگرا در كنار هويّتهاي نوگرا و يا به وجود آمدن هويّتهاي دو رگه22 در نسل جديد، نمودهايي از ظهور همزمانيهاي فرهنگي وهويّتي هستند.23
تامپسون با طرح اين پرسش كه «آيا ايجاد جوامع نوين با افول نقش سنّت در زندگي اجتماعي همراه بوده است؟» معتقد است:
گرچه نظريهپردازان اجتماعي كلاسيك و معاصر به اين پرسش جواب مثبت دادهاند، ولي اين پاسخ با دو مشكل مواجه است: يكي آنكه درك دليلْ ادامه و حضور چشمگير بعضي از سنّتها و نظامهاي عقيدتي را دشوار ميكند. اگر قرار بود با ايجاد جوامع مدرن سنّتها نابود شوند، پس چرا هنوز سنّتها از جمله اعتقادات و اعمال مذهبي به صورت خصوصيات حاكم و غالب زندگي اجتماعي باقياند؟ مشكل دوم اينكه در بيشتر متنهاي مربوط به اين ديدگاهها، به نقش رسانهها توجه نشده يا خيلي كم توجه شده است. آيا ميتوانيم اين تغييرات را بدون ارزيابي راههايي كه در آن ايجاد و پيشرفت رسانهها بر سازمان اجتماعي زندگي روزمرّه تأثير گذاشته، درك كنيم؟24
تامپسون در پاسخ به پرسش «سنّت» چيست؟ چگونه بايد خصوصيات آن را درك كرد؟ چهار وجه و جنبه سنّت را از يكديگر تميز داده است. «وجه هرمنوتيك»، «وجه هنجاري»، «وجه مشروعيت» و «وجه هويّت». به اعتقاد تامپسون، با ايجاد جوامع نوين، افولي تدريجي در زمينهسازي سنّتي عمل و در نقش اقتدار سنّتي، يعني در جنبههاي هنجاري و مشروعيت سنّت، به وجود ميآيد؛ اما از جهات ديگر، سنّت اهميت خود را در جهان جديد، به ويژه به عنوان يك وسيله براي درك جهان (وجه هرمنوتيك) و به منزله يك راه ايجاد حسّ تعلّق داشتن (وجه هويّت) حفظ كرده است. بر اين اساس، افول اقتدار در دو وجه اقتدار و هنجاري، نتيجه مرگ سنّت نيست، بلكه بيشتر نشاندهنده تغييري در ماهيت و نقش آن است.
از يكسو، پيشرفت رسانههاي ارتباطي افول اقتدار سنّتي و زمينههاي سنّتي عمل را تسهيل ميكنند، و از سوي ديگر، رسانههاي ارتباطي جديد ابزارها و وسايل جدا كردن انتقال سنّت از سهيم شدن در يك محلّ مشترك را نيز فراهم ميسازند و بدينسان، شرايط را براي احياي سنّت در مقياسي ايجاد ميكنند كه به شدت از هرچه در گذشته وجود داشت، فراتر ميرود.25
تامپسون مينويسد: بعكس آنچه بعضي از مفسّران ممكن است انديشيده باشند ايجاد و پيشرفت جوامع نوين نياز به تنظيم مجموعهاي از مفاهيم، ارزشها و اعتقادات براي درك جهان و جايگاه انسان در داخل آن حذف نميكنند. اگر به نظر ميرسيد ايجاد جوامع نوين اين جنبه هرمنوتيك سنّت را نابود كنند، فقط براي اين بود كه ايجاد جوامع نوين يا ظهور مجموعهاي تازه از مفاهيم، ارزشها و اعتقادات، شامل ترتيبي از پيشرفت، تلاش علمي و انسانسالاري سكولار همراه بود كه براي برخي به عنوان امري بديهي پديدار شد. اما آنچه به نظر برخي بديهي ميرسيد براي ديگران چيزي بيش از يك انتخاب نبود كه به نظر منتقدان، زيانهايي خاص داشت.
از جمله اين زيانها، چيزي است كه ميتوان به عنوان «كمبود اخلاقي»، يعني عجز در برخورد با بعضي مسائل اساسي مربوط به مرگ و زندگي، درست و غلط و مانند آن، توصيف كرد. اين كمبود اخلاقي و معنوي به بسياري از مردم كمك كرده است اعتقاد به ارتباط و ارزش مداوم و لاينقطع سنّت مذهبي را زنده نگه دارند. علت ديگري براي حفظ و تداوم اعتقادات و شعائر مذهبي در دنياي نوين وجود دارد: اعتقادات و اعمال مذهبي مانند ديگر اشكال سنّت، غالبا چنان با فعاليتهاي زندگي روزمرّه درهم آميختهاند، به گونهاي كه به افراد احساس تعلّق داشتن به جامعه، حس هويّت به عنوان يك بخش يكپارچه از جماعت گستردهتر از افرادي كه در اعتقادات مشابهي سهيم هستند و تا حدّي تاريخ مشترك و يك سرنوشت گروهي دارند، اعطا ميكنند. اين جنبه هويّتسازي حذف نشده است.26 بنابراين، از رسانههاي ارتباطي ميتوان نه فقط براي مبارزه و تضعيف ارزشها و اعتقادات سنّتي، بلكه همچنين براي گسترش و تحكيم سنّتها استفاده كرد. يافتن و ارائه مثالهايي درباره راههاي استفاده مؤثر از رسانهها در خدمت سنّت، از انتشار كتاب مقدّس و كتابهاي دعا در اوايل عصر جديد اروپا تا تبليغات تلويزيوني براي انجيل در حال حاضر دشوار نيست.27 حميد پارسانيا نيز با تعريف سنّت به عنوان «شيوهاي از زندگي و زيست كه عقل به تنهايي عهدهدار شناخت آن نيست بلكه وحي و شهود ديني نيز در تعيين آن دخيل است. معتقد است تقابل بين سنّت و تجدّد وقتي حاصل ميشود كه صورت تجسّد يافته آن در ظرف نگاه غيرديني تعريف شود. سنّت با تجدد در تقابل نيست،بلكه نوبودن صفتمستمروهميشگي آن است.28
آگاهي جهاني، تعامل فرهنگي و گزينش عقلاني
جهان به سوي افزايش آگاهي پيش ميرود. رشد فناوري و علوم و فنون، فاصلههاي زماني و مكاني را كاهش داده و زمينه آگاهيهاي فرهنگي و اجتماعي را فراهم نموده است. جهان كنوني دوراني را تجربه مينمايد كه نابرابري اطلاعات و فناوري موجب سلطه نظامي و اطلاعاتي شده و در نتيجه، سير فرهنگپذيري يكسويه شده است. ولي افزايش رشد و آگاهي بر خودباوريهاي سياسي، ملّي و فرهنگي ميافزايد و به مرور زمان، توازن در حداقل امكانات سختافزاري فراهم ميآيد؛ چنانكه اين مطلب در آسياي جنوب شرقي اتفاق افتاده و جهان سوم با سرعت زياد، به سوي بهرهمندي از قدرت فناوري به پيش ميرود و رشد آگاهي به خودي خود عدالتخواهي و برابريجويي را طلب ميكند.
اين روند پس از يك اوج فردي شدن، تكثّر و تفرّق هويّت، يك روند بازگشت به سادگي، سلامت، جمعيشدن و يكپارچگي مسالمتآميز را طي خواهد كرد29 و بازگشتي آگاهانه به دين را در پي خواهد داشت. اين همان نگاه دينمحوري و عدالتگستر موجود در ديدگاه خداباوران است. فرد در عين حال كه از هويّت ملّي برخوردار است، از نگاه جهانگرايي عدالتخواهانه نيز برخوردار گرديده؛ در عين حال كه در تعامل به جهان، همگنيهاي جديدي به وجود آورده، همگنهاي بسيار بومي نيز در درون آن شكل گرفته است. نداي عدالتخواهانه و ضديت با جنگ آمريكا عليه عراق، محكوم كردن كشتار مردم در اقصا نقاط جهان، و برپايي تظاهرات بسيار بزرگ از جمله پديدههايي هستند كه در گذشته كمتر شاهد آن بودهايم. اين نشاني از وجود ظرفيت همنوايي و همگني در هويّتهاست.
به قول رابرتسون، خود را عضوي از جهاني شش ميلياردي دانستن، حركت مثبتي است كه در جهان در حال وقوع است و برخي پيشبيني ميكنند كه جهان آينده جهان مسلّط شدن انسان بر روند جهاني شدن است. اين روند منجر به نوعي بازگشت به سادگي در اوج پيچيدگي فناورانه جهان آينده خواهد شد.30
ظهور جنبشهاي بشرخواهانه و رويكرد به طبيعت، آزادي، عدالت و حقوق بشر، همه ناشي از اين آگاهي و شناخت و احساس نياز است. و در اين مرحله، كه بشر به دنبال گمشده خود، به دنبال ملجأ و مأواست، مكاتب و ايسمهايگوناگونبه وجودميآيند، ولي در نهايت، سخني غالبخواهدشد كه مفاهيم آن با نهادههاي فطري منطبقتر و از محتوايي سازگارتر با وجود آدمي برخوردار باشد.
امروز شاهد بنبست جهان جديد هستيم. هر روز مكاتب جديد و گرايش به عرفانها و مسلكهاي معنوي شرقي و غربي و موسيقيهاي مهيّج، عدهاي را گرد خود جمع ميكنند. انواع بيماريهاي رواني و جسماني و مسائل اجتماعي، ناامني و از دست دادن پناهگاههايي همچون خانواده، موجب آمادگي جوامع براي سخن و مرام جديد ميشوند.
افزايش مهاجران كشورهاي در حال توسعه به كشورهاي توسعه يافته نيز خود زمينه تعديل را فراهم ميسازد و شايد به همين دليل است كه هابرماس از امكان سر بر آوردن «ادغام اجتماعي جهاني» از طريق گسترش هم پيوندهاي اقتصادي صرف، قطع اميد كرده است. طبق سرشماري ملّي بريتانيا سال 2001 قريب 6/11 درصد مسلمانان سفيدپوست، 9/6 درصد سياهپوست،74 درصد آسيايي و 5/7 درصد از ساير اقوام و نژادها بودند. تقريبا 50 درصد مسلمانان ساكن بريتانيا متولّد اين كشور و همچنين 50 درصد از مسلمانان بريتانيا زير 25 سال بودهاند.31
شالودهشكنيهاي مابعد تجدّد چيزي جز انعكاس و بازتاب سرخوردگي از تجدّد و مدرنيته نيست. اين پديده سرخوردگي از تجدّد و فلسفه غربي آن به اصطلاحات گوناگون مورد توجه محققان و جامعهشناسان و فلاسفه قرار گرفته است؛ چنانكه ياسپرس ميگويد: «ما از غروب فلسفهاروپابه سوي طلوع فجر فلسفه جهان در راهيم.»32
همه شاهد بوديم كه در كشور اتحاد جماهير شوروي (سابق) چگونه شصت سال تحكم سوسياليزم مبتني بر شعار «عدالت اجتماعي» فاقد مباني فلسفي عقلاني و ناتوان از تأمين نيازهاي معنوي و مادي انساني كارساز نشد و بازگشت به خويشتن، غبارروبي از مظاهر سنّتي و گشايش مساجد را به همراه آورد.
جنبشهاي گوناگون رو به تزايد، كه با عنوان «بنيادگرايي» خوانده ميشوند، نه در جوامع اسلامي، بلكه به اشكال متفاوت در همه جوامع ديده ميشوند و تقابل سنّت و مدرنيته اكنون بيش از گذشته پديدهاي قابل توجه است و به رغم تلاش گسترده جهاني شدن غرب، تا امروز هيچ چيز حاكي از آن نيست كه جوامع مبتني بر ملت و دولت در حال پژمرده شدن باشند، بلكه موضوعات متعدّد فرهنگي و تعدد قومي با قوّت مطرح شدهاند.33 نظرسنجيها نشان ميدهند كه يك گرايش قوي ميان مسلمانان براي وحدت اسلامي به وجود آمده است.34 با وقوع انقلاب اسلامي، نه تنها جهان اسلام، مواجه با احيا و بيداري شد، بلكه براي اولين بار در تاريخ غرب، مسلمانان انگلستان در اعتراض به سلمان رشدي راهپيمايي كردند.
مجله اكونوميست در سال 1994 / 1373 در ويژهنامهاي با ابراز نگراني از اين موضوع، براي مهار اين جريان، سه پيشنهاد را مطرح كرده است؛ يكي از پيشنهادات برداشتن مرزهاي اخلاقي، بخصوص در روابط زنان و مردان با استفاده از اهرم رسانهها بود.35
امروز ساختار سازمان ملل متحد نظير آنچه پس از جنگ جهاني دوم شكل گرفته، مورد انتقاد بسياري از جوامع است. امروز بيش از گذشته، رويكردهاي همگرايي در ميان ملل در حال توسعه به چشم ميخورد. وحدت جهان اسلام، دستكم، در سطح مباحث علمي و رهبران ديني بيش از گذشته به عنوان موضوع ضروري جهان امروز تلقّي ميگردد. قطبهاي صنعتي نظير آنچه در آسياي جنوب شرقي وجود دارند، حاكي از فراگير شدن علم و فناوري و بر هم خوردن موازنه نابرابر علمي و فني هستند و اين اوضاع فرهنگي را نيز دگرگون خواهد كرد و زمينه گزينشگري هشيارانه را فراهم ميسازد. البته در اين اوضاع، همانگونه كه كييرككارد گفته، «اضطراب همراه با آزادي و اختيار به عالم بشريت راه مييابد.»36 ولي با تجهيز رسانهاي، ميتوان اضطراب را به آرامش تبديل كرد. اگر همدلي جهاني مناسب فراهم گردد و قدرت از حوزه اقتصادي ـ سياسي با توسعه ارتباطات به حوزه فرهنگي منتقل شود، اين اتفاق خواهد افتاد. البته، اين اتفاق براي جهان استكبار مطلوب نخواهد بود، از اينرو، از جنگهاي صليبي جديد سخن رانده ميشود و مقابله و رويارويي غرب و اسلام اصليترين رويارويي در دوره كنوني به شمار ميآيد.
توسعه رسانهاي موجب شده تا «مسائلي كه قبلاً فقط براي دانشمندان و محققان جذّاب بودند، امروزه بر سر هر كوچه و بازاري توسط زنان و مردان مسلمان و در سطوح گوناگون جامعه به بحث گذاشته شوند.»37 گسترش اسلامگرايي مردمسالارانه در تونس و الجزاير حاكي از تقاضاي بلند مدت مردم از چنين نظرياتي است. تمايل روزافزون جنبشهاي نژادي و فرقهاي، همچون جنبشهاي موجود در اروپاي غربي، قفقاز، لبنان و مصر، به اتخاذ وجههاي اسلامگرايانه، كه مستلزم تعامل مسلمانان با غيرمسلمان است، نيز در همين قالب جا ميگيرد. بيرون از جهان اسلام، مباحث زيادي بر اين موضوع متمركز شده است كه گسترش بيسابقه اسلامگرايي چگونه ميتواند خطر يا چالشي براي ساير كشورها، به ويژه غرب، به وجود آورد؟38 در آمريكا 800 مسجد و بيش از 500 مركز و مدرسه اسلامي فعّالند. اسلام پس از مسيحيت، بيشترين پيرو را در اين كشور دارد.39 مسلمانان در ايجاد مساجد متعدّد، در فراهم آوردن شرايط بهتر براي رعايت شعائر اسلامي موفق بودهاند.40 انجمنهاي اسلامي در كشورهاي غربي، به شكل گروههاي قدرتمند ظاهر شدهاند41 و مسلمانان بزرگترين گروه اقلّيت ديني در بريتانيا را شكل ميدهند.42
به نظر ميرسد تا سال 1400 شمسي، عامل زبان به عنوان يكي از سه عامل اصلي تفكيك اقوام، اهميت خود را از دست خواهد داد. انتظار ميرود كه رشد دانش هوش مصنوعي ظرف بيست سال آينده، امكان استفاده از توليدات فرهنگي همه زبانها را براي همه گيرندگان فراهم كند. از سوي ديگر، انتظار ميرود عامل دين و مذهب در تفكيك اقوام اهميت بيشتري يابد. اكنون اهميت مداوم و حتي روزافزون دين در عرصه سياست كشورهاي جهان سوم به خوبي نمايان است.43
جف هينس با اشاره به انقلاب شيعي ايران و مشكلات پذيرش آن توسط اهل سنّت مينويسد: به هر حال، جامعه اسلامي در جهان معاصر، يك جامعه فراملّي كهن و پيش از جهاني شدن است. اين جامعه [امّت ]نمونهاي از يك جامعه فراملّي است كه با پروراندن بذر سلطه و اعتراض در درون خود، به مقابله با فشارهاي موج جهاني شدن پرداخته است.44
پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي (سابق)، خلأ مذهبي توسط دين پر شد. اين همان است كه به صورت بازگشت به دين در كشورهاي تازه استقلال يافته آسياي ميانه ـ حتي در حدّ رويكردهاي ظاهري به بخشي از مناسك اسلامي ـ ديده شد و در حوزه مسيحيت نيز همان گفته مورد استناد هانتينگتون از جورج ويگل است كه پديده «غير ماده شدن» جهان را مطرح كرده و گفته است: غيرمادي (مذهبي) شدن جهاني يكي از واقعيتهاي برجسته در زندگي اواخر قرن بيستم است.45
تأثير مخرّب رسانهها و اغراض استعمار فرانو و عقبماندگيهاي جهان اسلام و فقر فرهنگي جهاني و شدت و حدّت قواي زيستي انسان جهان فرهنگي را با فراز و نشيبهاي فراواني مواجه ميسازند؛ ولي دورنماي كلي را ميتوان افزايش آگاهي و قدرت گزينشگري و تعامل محوري فرهنگي دانست. هجوم فرهنگي غرب در وضعيت عدم آمادگي جوامع جهان سوم موجب از خودبيگانگي اين جوامع شده است، ولي در مرحله بعد، اينگونه جوامع ـ به شهادت تاريخ ـ شاهد بازگشت به خويشتن هستند و به تدريج، روحيه از دست رفته خود را به دست ميآورند. توسعه فناوريهاي بومي اين فرايند فرهنگي و رواني را سرعت ميبخشد و بستر آن را مهيّا ميسازد.
غرب با ارائه تصوير منفي از چهره مسلمانان، ايدئولوژي اسلام را به عنوان يك دشمن جديد بعد از كمونيسم، در اذهان عامه مردم جا انداخته است. پژوهشهاي عمومي غربيانگواهي ميدهد كهاكثرمردم غرب احساس ميكنند كه اسلام مهمترين عنصر نامطلوب عصر آينده خواهد بود. در مقابل، مسلمانان نيز احساس ميكنند كه جهانيان از رنج و عذابي كه دامنگير جامعه مسلمانان شده (مثلاً، در بوسني،فلسطينوكشمير)تغافل ميكنند.46
بررسي ميزان دسترسي اديان مختلف به رسانهها نشان ميدهد كه نابرابري سنگيني بر جهان حاكم است. تحقيقات و محاسبات نشان ميدهند كه هر 100 نفر ساكن كشور با اكثريت مسيحي 139 نسخه روزنامه، 34 كيلو مطبوعات، 543 گيرنده راديو و 310 گيرنده تلويزيون، 263 تلفن، 151 تلفن همراه، 132 كامپيوتر و 81 كاربر اينترنت دارند، و حال اگر هر يك از اين ارقام را در كشورهاي با اكثريت مسيحي يك فرض كنيم وضعيت در كشورهاي با اكثريت مسلمان براي روزنامه يوميه 4 درصد، مطبوعات 2 درصد، گيرنده راديو 5 درصد، گيرنده تلويزيون 6 درصد، تلفن 5 درصد، تلفن همراه 3 درصد، كامپيوتر 2 درصد و كاربرد اينترنت نيز 2 درصد خواهد شد.47 تحليل آماري حاكي از آن است كه هر قدر در جهان معاصر، نابرابري در توسعه انساني وجود دارد، به همان ميزان، نابرابري در دسترسي به رسانهها و رسانههاي جديد ديده ميشود. اين در شرايطي است كه شاخص توسعهانساني(HDI)كشورهايبااكثريتمسيحي 759/0 و مسلمانان 612/0 و يهود 896/0 است.48
با وجود اين نابرابري، ميتوان آثار مثبتي را از پديده جهاني شدن و بهرهگيري جوامع اسلامي از صنعت رسانهاي انتظار داشت؛ از جمله:
ـ جهاني شدن با نفوذ پذير ساختن مرزها و افزايش چشمگير برخوردهاي فرهنگي، آگاهي انسانها را از عناصر فرهنگي ديگر مانند هنجارها، ارزشها، آداب و اديان بيشتر كرده است.
ـ جهاني شدن ميتواند حسّاسيتهاي بومي و محلي و هويّتي را برانگيزد و از اين زاويه، نه تنها موجب تضعيف هويّت و دانستههاي بومي نميگردد، بلكه با پالايش دانستههاي بومي، موجب تقويت آن ميگردد.
ـ در شرايط جهاني شدن، زمينه رشد و بالندگي جوامع ـ هرچند با تأخير ـ فراهم ميشود و ديگر نميتوان از اطلاعات انحصاري يا دانش انحصاري بحث كرد، رقابتهاي منطقهاي و در گستره محدود را به رقابت در سطح جهاني خواهد كشاند و در اين زمينه، فرهنگها و اديان و تمدنهايي پيشرو خواهند بود كه از استحكام منطقي و عقلاني بيشتر برخوردار باشند. پس گرچه جهاني شدن با خود نوعي جهانيسازي فرهنگ و ايدئولوژي خاص به همراه ميآورد، اما در عين حال، درك تمايزها، هويّتهاي ديني ـ فرهنگي، ملّي و محلّي و احترام به ارزشها و هنجاريهاي مذهبي ملل گوناگون را نيز به همراه دارد. بر اين اساس، برخي بر اين باورند كه جهاني شدنهاي متكثّري در جهان در حال شكلگيري هستند كه از محوريترين حلقههاي جهاني شدن «جهاني شدن ديني» است.
نياز مجدّد جوامع نوين به برخي از عناصر وحدتبخش، پيشنهاد بديلهايي همچون «دين انسانيت»، «دين مدني» يا شبه دينهاي جديد و حتي مفهوم ناشناختهاي به نام «اخلاق مدني جهاني»49 نشان ميدهند كه با تخريب مباني انسجامبخش جوامع، هيچجايگزين معتبر و مؤثري براي آن وجود نداشته است. نه نيازهاي متقابل كاركردي در همبستگي انداموار و نه سازوكار دست پنهان مبتني بر جستوجوي منافع شخصي و نه الگوهاي همسانساز سلايق مصرفي به هيچ وجه نتوانستهاند به تنهايي زمينههاي حداقلي ادغام اجتماعي را، حتي در سطح جوامع ملّي فراهم آورند، چه رسد به جامعه جهاني.50 و اين فرصتي است براي فرهنگها و تمدنهاي غني، كه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي و پيشرفته و با عرضه خود، بشريت نيازمند را به خود جلب نمايند.
ـ با رسوخ امواج جهاني به درون مرزها و در هم شكستن جبرهاي اجتماعي ـ تاريخي حاكم بر سرنوشت مردم اين جوامع، فرصتهاي فوقالعادهاي براي «رشد فردي» فراهم ميآيد كه پيش از اين تنها از طريق توسعه همهجانبه اجتماعي ميسّر بود. آشكار است كه اين در صورتي قابل تحقق است كه به مرور زمان، فرهنگهاي داراي غناي معنوي از غناي مادي و فناورانه برخوردار گردند و آنها فرصت نسبتا برابر براي عرضه كالاهاي معنوي خود بيابند. در اين صورت، جهاني شدن فرصت است، نه تهديد. آنگونه كه مشاهده ميشود، الگوي توسعه مدرنيته به جاي رهايي بشر از بندهاي كهن، او را گرفتار تحميلهاي جديدي ساخته است كه كمتر از جبرهاي پيشين ضد انساني نيست.
آدمي در جهان كنوني، فرصت بيشتري يافته است به اطراف خود بنگرد. بدينروي، مشاهده ميشود كه در نظرسنجي از ايرانيان مقيم خارج از كشور در سال 1385،51 38 درصد كساني كه برنامههاي شبكه «جام جم» را مشاهده ميكنند، اطلاع از اخبار و تفسير خبري را دليل مراجعه به اين شبكه دانستهاند. در اين نظرسنجي، نتايج ذيل به دست آمد:
توزيع پاسخگويان بر حسب استفاده از شبكههاي فارسي: جام جم 1 (74 درصد)، جام جم 2 (64 درصد)، خبر (26 درصد)، تپش (7 درصد)، شبكه PMC (8 درصد)، جام جم 3 (6 درصد)، صداي آمريكا (2 درصد).
دليل تماشاي شبكه جهاني جام جم
پاسخ ها | در صد نسبت به پاسخ گویان |
اخبار و تفسیرهای خبری | 38 |
سریالها | 35 |
سریال نرگس | 16 |
خانه ما | 12 |
برنامه های ورزشی | 7 |
از سوي ديگر، 48 درصد مشاهدهكنندگان شبكههاي ماهوارهاي آموزنده بودن را دليل خود براي تماشا بيان كردهاند52 و 53 درصد با هدف اطلاع از اخبار، تلويزيونهاي ديگر كشورها را تماشا ميكنند كه ميتواند تهديدي براي هويّت اسلامي ـ ايراني محسوب گردد. اين در حالي است كه 34 درصد آنان اينگونه تلويزيونها را موجب گسترش فساد در جامعه ميدانند و 31 درصد آنها را موجب تضعيف عقايد مردم و 35 درصد موجب تهاجم فرهنگي ميدانند.53
نظرسنجي به عمل آمده در سال 1385 در شهرهاي لندن، منچستر، هامبورگ و دوسلدورف نيز حاكي از وجود فرصت براي آگاهيبخشي در سطح جهاني است:
88 درصد پاسخگويان در انگلستان و 77 درصد در آلمان بيننده شبكههاي فارسي زبان بودهاند كه پربينندهترين شبكههاي فارسي زبان در آلمان عبارت بودند از: جام جم 1 (63 درصد)، PMC (34 درصد)، جام جم 2 (29 درصد) و در انگلستان، پربينندهترين شبكهها عبارت بودند از: جام جم1 (79 درصد)، جام جم 2 (51 درصد) و دليل تماشا نكردن شبكههاي فارسي زبان در انگلستان (38 درصد) عدم دسترسي و در آلمان (31 درصد) نداشتن ماهواره بوده است. 32 درصد هم به قصد سرگرمي و آگاهي از اخبار، شبكه «جام جم» را تماشا ميكنند.
از نظر بينندگان، نقاط قوّت شبكه «الكوثر» به ترتيب، عبارت است از: پخش برنامههاي ديني و مذهبي (61 درصد) اسلامي و شيعي بودن شبكه (12 درصد)، پخش ادعيه و تلاوت قرآن كريم (7 درصد،) ايراني بودن شبكه (2 درصد).54
ارزشهاي جهانشمول ديني
بهرهگيري از فرصت توسعه رسانهاي مستلزم شناخت مخاطبان جهاني است و با انتخاب پيامهاي قابل درك و مقبول و مبتني بر ارشاد ـ نه اقناع ـ ميتوان زمينه جذب مخاطب و جلب نظر او را فراهم نمود.
برخي از پيامهاي ديني جهاني كه ميتواند نظر تعداد زيادي از مخاطبان را به خود جلب نمايد بدين قرار است:
ـ هويّتهاي طولي و عرضي همسو هستند. برخي هويّتها در طول يكديگرند؛ مانند هويّت خانوادگي، محلّي، قبيلگي و وطن. برخي هويّتها در عرض يكديگرند؛ مانند هويّت قبيلگي براي كسي كه در قبيله كافر زندگي ميكند كه با هويّت ديني او در عرض هم قرار دارد و منازع يكديگر است.
اما در فضاي ديني، همه هويّتها به هويّت توحيدي ختم ميگردد. در اين فضا، بها دادن به هويّتهاي خانوادگي، ملّي و مانند آن، جزو دينداري تلقّي ميگردد و دفاع از وطن جزو دينداري است و انجام ندادن آن، عدم اداي تكليف محسوب ميشود؛ همانگونه كه حمايت از خانواده و قبيله و امّت و جامعه انساني چنين است.
ـ آفريدگار جهانيان خداي واحد است و هيچ برتري در خلقت انسانها وجود ندارد.
ـ احترام به اديان توحيدي و به رسميت شناختن آنها در مقاطع زماني و مكاني خاص لازم است.
ـ عدالت محور حركت ديني است و انبيا براي قسط و عدل مبعوث شدهاند.
ـ ملاك برتري پرهيزگاري است و همه برتريها به پرهيزگاري ختم ميگردند.
ـ پاداش انساني به ميزان نيّت خالص اوست.
ـ اجباردرپذيرشدينومرامبيمعناستوارزشي ندارد.
ـ نه تنها انسانها، كه موجودات عالم و طبيعت نيز داراي حق هستند.
ـ جهان طبيعت و آنچه در آن است در اختيار انسان است. بهرهگيريصحيحاز مواهبطبيعتجزو ايمان است.
ـاساسجامعهبرپايهدوستيانسانهاومدارااستواراست.
ـ انسانها نسبت به ارشاد، تكليف همگاني دارند. آنان بايد همچون دندانههاي شانه باشند. بنابراين، در اين رويكرد، تودهاي شدن و منزوي شدن بيمعناست.
ـ انسانيت ارزشمند است. تفاوتي بين جنسيت مطرح نيست. تفاوتهاي حقوقي و اقتصادي در يك نظام تعريف ميگردند كه موجب سعادت جامعه و در جهت شكوفايي استعدادهاي انساني است.
ـ همراهي و مساعدت با ديگران جزو ايمان است. اين امر از نزديكان خانوادگي آغاز ميشود و به امّت و بشريت ختم ميگردد.
ـ هيچ تلاشي بدون پاسخ و پاداش نيست و دنيا و آخرت دو روي يك سكّهاند.
ـ دين براي تكامل انسان و جامعه و شكوفايي استعدادهاي فردي و جمعي آمده است و موجب سعادت انساني است؛ در آن عسر و حرج و تكليفي خارج از طاقت وجود ندارد.
ـ دين پايبندي به اصول سعادتبخش را با نگاه به آينده و پيشرفت دنيا و آخرت ملاحظه ميكند. اصولاً نگاه دين به آينده است.
ـ تكليف به ميزان توان، آگاهي و معرفت انساني است. البته وظيفه شناخت جزو تكاليف است.
ـ حقّ اجتماع برتر از حقّ فرد است، به طوري كه «حقّ اللّه» خوانده شده.
ـ كار و تلاش مورد تأكيد است و اخلاق و ضوابط معنوي آن را احاطه كرده.
ـ هويّتهاي انساني در ابعاد فردي، قبيلگي، محلّي، ملّي و فراملّي همسو با هويّت دينداري، ارزش و اعتبار ميگيرند.
ـ نه تنها هدف، بلكه ابزار هم بايد مشروع و مقبول باشد.
نتيجهگيري
در حالي كه بسياري از نظريهپردازان كلاسيك از سپري شدن عمر دين و سنّت سخن گفتهاند، شواهد حاكي از آن هستند كه جهان به سوي اقبال و توجه و احساس نياز به دين به پيش ميرود. انقلاب 1979 ايران و توسعه اسلام در دهه 1970 و 1980 بر سرعت اين پديده افزوده و شواهد حاكي از پويايي سنّت در عصر كنوني و ابطالكننده ديدگاه «مرگ سنّت» در جهان كنوني است. افزايش آگاهي و تعاملات فرهنگي زمينه گزينش عقلاني را فراهم نمودهاند و اسلام با برخورداري از آموزههاي عقلاني و جهانشمول، فرصت بينظيري به دست آورده است. بنابراين، با شناخت ابعاد وجودي انسان، ميتوان راه دينمداري او را فراهم كرد. به نظر ميرسد ميتوان به طور همزمان، سه لايه هويّتي را در آدمي شناسايي كرد: هويّت فردي، هويّت جمعي و هويّت جهاني. هويّت فردي انسان برخاسته از فضاي خصوصي دروني او بوده و داراي اقتضائات و تمنيّات و خواستههايي است كه به تناسب به فعليت رسيدن استعدادهاي دروني و موقعيت آن استعدادها نسبت به يكديگر، تجلّي مييابد. آدمي در اين منظر، به خواستههاي نفساني و غريزي تمايل دارد و در صورتي كه مانعي در پيش روي خود نبيند، به دنبال خواستههاي نفساني خويش حركت ميكند. آنچه از هويّت آدمي در دنياي نوين گفته شد، از اين منظر قابل تحليل است. هويّت جمعي انسان برخاسته از قرار گرفتن او در فضاي عمومي و به عنوان عضوي از گروه، مذهب، قبيله و امّت است و به تناسب خواستههاي جمعي تبلور يافته در آن فضا، تجلّي مييابد. ميزان و نحوه بروز اين هويّت به توان اطلاعرساني و جذب مخاطب بستگي دارد. از اينرو، در دنياي نوين نيز اين هويّت فعّال بوده و چه بسا تشديد نيز گرديده است. هويّت جهاني انسان نيز برخاسته از فضاي جهاني و موقعيت فرد در جامعه جهاني و نگاه جهاني است. روشن است كه اين هويّت تا حدّي از قيود و شرايط هويّت جمعي آزاد است. امكانات ارتباطي در اثر رشد و توسعه فناوري وسايل ارتباط جمعي زمينه گسترش اين هويّت را فراهم ساختهاند. پس پاسخ به پرسش آغازين مبني بر اينكه «چگونه ميتوان از يكسو، شاهد فروپاشي و اضمحلال هويت ديني و از سوي ديگر، شاهد اقبال جهانيان به هويتهاي ديني بود؟» از اين قرار است كه اين دوگانگي را بايد در اقتضائات متفاوت سطوح و لايههاي هويّتي جستوجو كرد و گسترش ارتباطات و خستگي بشر امروز از دنياي مادي و بيپاسخ ماندن نيازهاي معنوي و عقلاني او رويكرد جديدي نسبت به دين فراهم كرده است و اسلام با قابليت و ظرفيت بيبديل پيامهاي جهانشمول، ميتواند از اين فرصت استفاده نمايد.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشآموخته حوزه علميه، دكتراى جامعهشناسى و عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى نراق.
- 2و3ـ جان ب. تامپسون، رسانهها و نوگرايى، ترجمه على ايثارى كسمايى تهران، مؤسسه ايران، 1379، ص 256 / ص 257.
- 4ـ حسن خيرى، تلويزيون و فرهنگ، پاياننامه دكترى، تهران، دانشگاهآزاداسلامىـواحدعلوموتحقيقات،كتابخانهمركزى،1386.
- 5ـ ر.ك. فرانك وبستر، نظريههاى جامعه اطلاعاتى، ترجمه اسماعيل قديمى تهران، قصيدهسرا، 1383، چ دوم، ص 304.
- 6ـ حسين كچوئيان، جهانىشدن دينى، تداوم يك سنّت يا تداوم يك غفلت، جهانى شدن و دين، فرصتها و چالشها، به اهتمام محمّدجواد صاحبى قم، احياگران، 1382، ص 95.
- 7ـ عليرضا شجاعىزند، دين، جامعه و عرفى شدن تهران، نشر مركز، 1380، ص 247.
- 8ـ جليل مسعودىفرد، حفظ فرهنگ ايرانى، اسلامى در فرايند جهانى شدن، جهانى شدن و دين، فرصتها و چالشها، به اهتمام محمّدجواد صاحبى قم، احياگران، 1382، ص 324.
- 9و10ـ رونالد رابرتسون، جهانى شدن، ترجمه كمال پولادى (تهران، ثالث، 1380)، ص 13 / ص 23.
- 11و 12ـ مالكوم واترز، جامعه سنّتى و جامعه مدرن، ترجمه منصور انصارى تهران، نقش جهان، 1381، ص 12 / ص 9.
- 13 و 14ـ مهدى محسنيانراد، «وضعيت برابرى و تعادل در دسترس به رسانهها در ميان پيروان اديان»، سايت ايران و جامعه اطلاعاتى، 1382 www.iranwsis.ir.
- 15ـ همان، ص 50.
- 16ـ كريم خانمحمدى، «آينده اديان در چشمانداز جهانى»، انتظار موعود 21 آذر 1386، سايت انتظار موعود www.Entizar.ir.
- 171. Ultimate Winers.
- 18ـ كريم خانمحمدى، پيشين.
- 192. cosompolitian.
- 20ـ او. كيوهان روبرت، «حكمرانى جهانى و پاسخگويى دموكراتيك»، ترجمه سيدعلى طباطبائى، پژوهشنامه معاونت پژوهشهاى روابط بينالملل 3، (تهران، مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1386)، ص 11.
- 21ـ سعيدرضا عاملى، «دو جهانى شدن و آينده هويتهاى همزمان»، سايت ايران و جامعه اطلاعاتى، 1382، www.iranwsis.ir.
- 223. Hybrid Idintities.
- 23ـ سعيدرضا عاملى، پيشين.
- 24ـ جان ب. تامپسون، پيشين، ص 257ـ259.
- 25ـ همان، ص 259ـ265.
- 26ـ همان، ص 273.
- 27ـ همان، ص 274.
- 28ـ حميد پارسانيا، «هويّت معرفتى دين و سنّت»، www.mydocument.ir ,7une22,2007.
- 29 و 30ـ سعيدرضا عاملى، پيشين.
- 31ـ «مسلمانان بريتانيا: از هزار سال پيش تاكنون»، اسفند 1386، WWW.RAHYAFTEGAN.COM.
- 32و 33ـ رونالد رابرتسون، پيشين، ص 109 /ص 378.
- 34ـ حميد مولانا، «جمعيتشناسى مسلمانان در آمريكا»، www. RAHYAFTEGAN.COM.
- 35ـ حسن خجسته، تأمّلاتى جامعهشناختى درباره راديو تهران، طرح آينده، 1384، ص 87.
- 36 و 37 و 38ـ آنتونى گيدنز، پيشين، ص 74 / ص 60 / ص 243.
- 39 و 40و 41ـ حميدرضا ضابط، «نگاهى به گسترش اسلام در كشورهاى غربى»، WWW.RAHYAFTEGAN.COM.
- 42ـ مسلمانان بريتانيا از هزار سال پيش تاكنون.
- 43 و 44 و 45ـ مهدى محسنيانراد، «وضعيت برابرى و تعادل در دسترسى به رسانهها در ميان پيروان اديان»، سايت مركز پژوهشهاى ارتباطات، خرداد 1384، www.iranwsis.ir.
- 46ـ اكبر احمد و دونان هاستينگز، اسلام، جهانى شدن و پست مدرنيته، ترجمه مرتضى بحرانى تهران، كتابخانه موزه و مركز اسناد مجلس شوراى اسلامى، 1384، ص 42.
- 47و 48 ـ مهدى محسنيانراد، پيشين.
- 494. Globalcivil Ethics.
- 50ـ عليرضا شجاعىزند، پيشين، ص 248.
- 51ـ نظرسنجى از ايرانيان مقيم خارج از كشور، مركز تحقيقات صدا و سيما 1385.
- 52 و 53ـ نظرسنجى از 18 شهر مرزى، مركز تحقيقات صدا و سيما 1385.
- 54ـ نظرسنجى از مردم مقيم آلمان و انگلستان درباره شبكه جهانى جامجم، مركز تحقيقات صدا و سيما 1385.