اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
انسان كه به زيباترين شكل خلق شده است، ويژگيهايي دارد كه نسبت به ساير مخلوقات الهي، به عنوان موجودي برتر شناخته ميشود. اين موجود، علاوه بر برخورداري از اختيار و اراده، كه او را در ميان خلايق الهي ممتاز كرده است، از نظر صورت و سيرت نيز بر ديگران برتري دارد. برخورداري از هدايت تكويني و تشريعي، هدايت باطني و دروني، چشم، گوش، و قلب باطني از ويژگيهاي انسان است.
علي عليهالسلام مولاي موحدان، انسان را برخوردار از حيات انساني ميداند كه ميتواند در پرتو آن، همه امكانات، ظرفيتها و توانمنديهاي خود را در مسير هدايت و انجام وظايف ديني و الهي خويش به كار گيرد تا به موجودي كامل نائل آيد.
انساني برخوردار از حيات انساني است كه همه فضايل و كمالات انساني او به منصه ظهور رسيده و او از آنها بهرهمند شود. اما همين انسان داراي حيات حيواني نيز هست. در اين صورت رشد صفات و ويژگيهاي حيات حيواني او، بسان موجودي بيروح و مرده خواهد بود. همچون ساير حيوانات، بلكه به مراتب بدتر از آنها خواهد بود.
كليدواژه ها: حيات انساني، حيات حيواني، بصيرت، گمراهان، هدايت باطني، ذكر، هواي نفس.
جلوه حيات انساني
«نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَي مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاَ وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَدا»؛1 با ديده بصيرت بنگرد؛ پس بينش و بينايي يابد. به ياد خدا باشد و همواره بر آن بيفزايد؛ و از آب شيرين و گواراي دانش و حق نوشد كه راه آبشخورهاي آن چونان اويي را هموار است و با نخستين جرعه سيراب ميشود و گام در راهي روشن مينهد.
بصيرت دوستان خدا
در گفتار پيشين به برخي ويژگيهايي كه اميرمؤمنان عليهالسلامبراي دوستان برگزيده خداوند برشمردهاند، پرداختيم. در ادامه آن حضرت، با عبارت «نَظَرَ فَأَبْصَرَ»، نگاه و تفكر در ملك و ملكوت و يافتن بصيرت درباره باطن و حقيقت اشيا را از جمله ويژگيهاي دوستان خدا برميشمارند. شايد با نگاهي سطحي و ابتدايي، اين گمان به ذهن آيد كه چون واژه «نظر» به معناي ديدن و نگاه كردن است، واژه «فأبصر» پس از آن زايد است. اما بايد توجه داشت كه «فَأبصر» به نگاه فيزيكي و ظاهري كه در آن نمودهاي اجزاي هستي مشاهده ميشوند معطوف نيست، بلكه منظور از آن، نگاه و بصيرتي است كه پس از برافروخته شدن نور هدايت در دل سالك پديد ميآيد؛ نوري كه همه حواس را در اختيار ميگيرد و همه حواس از مسير آن نور به جريان ميافتند؛ نوري كه گوش را از شنيدن هر سخني جز سخن حق بازميدارد و چشمرا از مشاهده حرام، بلكه نگاه سطحي به جلوههاي هستي كه همچون لمس افراد نابينا بر سطح جسم است منع ميكند و نگاه انسان را به درك حقيقت و باطن اشيا و مشاهده شكوه و جلال هستي واميدارد.
از آموزههاي قرآن و روايات چنين برميآيد كه انسان جز چشم ظاهري، چشم ديگري نيز دارد. همچنانكه غير از گوش ظاهري گوش ديگري نيز دارد كه بِدان حقايق را ميشنود و به آنها هدايت ميشود. انسان در برخورداري از چشم و گوش ظاهري با ديگر حيوانات مشترك است؛ به گونهاي كه حتي اين دو عضو در برخي حيوانات از انسان قويتر است. مثلاً چشم عقاب از چشم انسان بسيار تيزبينتر است و آن حيوان از فاصلههاي دور شكار را به وضوح ميبيند. در حالي كه اينگونه ديد براي انسان ممكن نيست. يا برخي از حيوانات صداهاي با فركانسهاي بسيار پايين يا بسيار بالا را كه شنيدن آن براي ما ممكن نيست ميشنوند. انسان همچنين حيات حيواني دارد كه منشأ رشد، رفتار و حركات و گسترش نسل است و از اين جهت نيز با ساير حيوانات مشترك است. پس داشتن حيات حيواني و اعضا و جوارح و آثاري كه بر آنها مترتب ميشود، امتيازي براي انسان به شمار نميآيد؛ زيرا برخي حيوانات در اين جهات از انسان برترند. ملاك امتياز انسان برخورداري از حيات انساني است كه خداوند بندگان لايق و مؤمن خويش را از آن برخوردار ساخته و آنان با داشتن اين حيات مبارك و الهي، همه استعدادها و توانمنديهاي خود را در مسير هدايت، انجام وظايف و عمل به خواست خداوند به كار ميگيرند. با برخورداري از اين حيات، كه نُمود حيات برين، شرافت انسان، و بلكه مقام خلافت انسان از سوي خداست، انسان از چشم و گوش باطن، كه با آنها حقايق و معارف الهي را درك ميكند، بهرهمند ميگردد.
زندگان و مردگان حقيقي از منظر قرآن
با توجه به اينكه ملاك انسانيت، برخورداري از حيات انساني و دستاوردهاي اين حيات نوراني است، در آموزههاي ديني كساني كه عَلَم طغيان و سركشي برافراشته و در حيلهگري گوي سبقت از روباه ربودهاند و در ددمنشي و تجاوز به حريم ديگران و آزار آنان از هر درندهاي، درندهخوتر شدهاند و به شيطنت، فتنهانگيزي و وسوسهگري بين بندگان خدا مشغولند، مُرده به شمار ميآيند؛ گرچه از حيات ظاهري و حيواني برخوردارند. از منظر قرآن، اين افراد، كه از آنچه پيرامونشان ميگذرد عبرت نميگيرند و حقايق را نميبينند و نميشنوند و در غفلت به سر ميبرند، كور و كرند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرا مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛2 و هر آينه بسياري از ملائكه و آدميان را براي دوزخ بيافريديم [زيرا ]دلهايي دارند كه با آن [حق را] درنمييابند و چشمهايي دارند كه با آن [حق را ]نميبينند و گوشهايي دارند كه با آن [حق را] نميشنوند. اينان بسان چارپايانند، بلكه گمراهترند، آنان همان غافلانند.
پس انسان افزون بر حيات حيواني، داراي حيات انساني است كه مقوماتي خاص خود دارد، و اين حيات، مرگي متناسب با خويش دارد. قرآن در برخي آيات به اين مرگ اشاره ميكند و كساني را كه حيات حيواني دارند، اما از فضائل انساني، تفكر و تعقل در حقايق و ديگر مقومات حيات انساني بيبهرهاند، مرده ميخواند. براي نمونه، در آيهاي ميفرمايد: «فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»؛3 تو مردگان را نتواني شنواند و آواز را بهكراننتوانيشنواند،آنگاهكهپشت كرده برگردند.
در آيه ديگر درباره تفاوت اساسي انسانِ بيبهره از حيات انساني و انسان برخوردار از آن، و ثمره حيات انساني در زندگي ميفرمايد: «أَوَ مَن كَانَ مَيْتا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»؛4 آيا كسي كه مرده[دل و گمراه] بود و [به نور ايمان ]زندهاش گردانيديم و به او نوري (علم و معرفت) داديم كه بدان در ميان مردم راه برود، چون كسي است كه گويي گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونشدني نيست. اينگونه براي كافران آنچه انجام ميدادند آرايش يافته است.
از ديدگاه قرآن كساني كه حيات انساني دارند از هدايت الهي انبيا بهرهمند ميشوند، و كساني كه از اين حيات بيبهره، و به تعبير ديگر دلمردهاند، نميتوانند از هدايت الهي و نورانيت قرآن، به مثابه تجلّي تام اين هدايت، بهره برند. خداوند درباره نقش هدايت قرآن و كسي كه سزاوار بهرهمندي از اين هدايت است ميفرمايد: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ»؛5 اين [كتاب] نيست مگر پندي و قرآني روشن و روشنگر، تا هر كه را [دلي] زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] درباره كافران محقق شود.
از منظر قرآن، دلمردگان و بيبهرهگان از حيات انساني كساني هستند كه روزنههاي فهم و تعقل حقيقت و شناخت مسير كمال و سعادت به رويشان بسته شده است؛ زيرا آنان به جاي خالق و پروردگار عالم، هواي خود را معبود خويش ساختهاند و تنها درصدد تأمين خواستههاي دل برآمدهاند: «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً»؛6 آيا كسي كه هواي [نفس] خود را معبود خويش گرفت ديدي؟ پس آيا تو بر او گماشته و كارگذاري؟ يا ميپنداري كه بيشترشان [حق را ]ميشنوند يا در مييابند؟ آنها جز مانند چهارپايان نيستند بلكه گمراهترند.
جايگاه گمراهان
خداوند از آنروي گمراهان را از حيوانات پستتر ميخواند كه حيوان هيچگاه به خود زيان نميرساند، و از خوردن غذا يا علفي كه براي او ضرر دارد خودداري ميكند. حتي برخي از حيوانات وقتي بيمار ميشوند، به حكم غريزه با خوردن بعضي از گياهان خود را مداوا ميكنند. اما انسانِ گمراه با انحراف از مسير حق و آلوده و بيمار ساختن قلب خويش، به خود زيان ميرساند. همچنين حيوان در چارچوب غرايز خدادادياش گام برميدارد و از آن تخطي نميكند. اما انسان از عقل و نيروهايي برخوردار است كه او را به سوي مطلوب و كمال خاصش هدايت ميكنند، و چون از حكم عقل و فطرت كه او را به سوي كمال فرا ميخوانند سر پيچد و از امكاناتي كه سعادت ابدي او را تأمين ميسازند بهره نگيرد، از حيوان پستتر ميشود. از مرحوم شيخ غلامرضا يزدي، كه يكي از روحانيان پارسا و روشنضمير يزد بود، نكتههاي جالب و آموزندهاي نقل ميكنند؛ از جمله اينكه روزي براي شركت در مجلسي سوار الاغ ميشود. در بين راه الاغ در گل فرو ميرود و زمين ميخورد و در نتيجه مرحوم شيخ غلامرضا نيز بر زمين ميافتد و لباس و بدنش كثيف ميشود و مردم ايشان را به خانه ميبرند و شيخ بدن خود را ميشويد و لباسش را عوض ميكند. ايشان ميگويد: يك سال بعد وقتي با همان الاغ از آن مسير ميگذشتم، حيوان، در بين راه ايستاد، و هرچه كوشيدم حركت نكرد. من متحير ماندم كه چرا الاغ حركت نميكند. يادم آمد كه سال گذشته در همين محل الاغ در گل فرو رفت و حال به حكم غريزه از اينكه دوباره در گل فرو رود از حركت خودداري ميكند. پس آن مرحوم به مخاطبان خويش ميگويد آيا هدايت الاغ بيشتر است كه حاضر نميشود براي بار دوم در گل فرو رود يا ما كه مرتب در زندگي خود فريب ميخوريم و زيان ميبينيم، اما باز همان راه انحرافي را طي ميكنيم؟!
اگر خداوند از حيات انساني سخن ميگويد و برخي افرادي را كه از حيات حيواني برخوردارند، اما چون گمراه و از حيات انساني بيبهرهاند، مرده و در مواردي كور و كر معرفي ميكند، نبايد اين سخنان را تخيلي و شعرگونه پنداشت؛ بلكه اينها واقعيتهايي انكارناپذير، و براي افراد خودساخته و داراي معرفت، قابل فهم و دركاند. مگر جز اين است كه حقايق و واقعيتهايي وجود دارند كه برخي درك نميكنند و نميبينند؟ اين از آنروست كه آنان خود را در حصار محسوسات گرفتار ساختهاند و آنچه با چشم و گوش سر قابل شنيدن و ديدن است درمييابند، ولي بر چشم و گوش دلشان حجاب افكنده شده و از شنيدن و ديدن واقعيتها و حقايقِ وراي حجابهاي ظلماني و ظاهري عاجزند. براي تقريب به ذهن ميتوان از نمونهاي بهره برد. شعاع ديد انسانها محدود است و آنان از فاصلهاي مشخص، ظاهر اشيا و اشخاص را مشاهده ميكنند. اما بر اساس آنچه گفتهاند و در برخي كتابها آمده است، افراد بسيار نادري هستند كه قدرت مشاهده درون اشيا و درون بدن ديگران را نيز دارند. حتي برخي افراد كه براي عكسبرداري از اندامهاي دروني خود به راديولوژي مراجعه ميكنند، براي حصول اطمينان به آنان مراجعه ميكنند تا آن عكسها را تأييد يا رد كنند. تصور كنيد خداوند چه قدرت مادياي در چشمان اين افراد قرار داده كه ميتوانند درون بدن ديگران را ببينند، و از ظاهر بدن به درون آن نفوذ كنند.
هدايت باطني و دروني
خداوند به انسان گوش و چشم باطن داده است، اما اين اعضا در سايه هدايت انبيا و پيروي از دستورات الهي فعال ميشوند و ميتوانند آنچه وراي حجاب ماديات است ببينند و بشنوند، و در غير اين صورت كور و كر ميشوند. چنانكه ما چشم داريم، اما در صورتي كه اين عضو سالم بوده، آفتزده نباشد ميتوانيم با آن ببينيم. همچنين چشم ما در تاريكي محض چيزي را نميبيند؛ زيرا براي ديدن، افزون بر آنكه چشم بايد سالم باشد، بايد نوري به شيء مرئي و مورد مشاهده بتابد تا امكان ديدن فراهم آيد. در مشاهدههاي باطني و معنوي نيز نخست، انسان بايد چشم دل داشته باشد، كه خداوند استعداد برخورداري از آن را در همه انسانها نهاده است، و چون برخي از اين استعداد استفاده نميكنند، چشم دلشان كور ميشود. سپس، بايد نور هدايت بيروني از جانب خداوند و توسط فرستادگان او بر محيط حقايق و معارف باطني و معنوي بتابد تا در پرتو آن، امكان مشاهده معنوي براي چشم دل فراهم آيد. از اينرو، در جملات آغازين اين خطبه، حضرت درباره خداباوران و خداترسان ميفرمايند كه چراغ هدايت در دلشان روشن ميشود و در پرتو آن، پردهها و حجابهاي ظلماني كنار ميروند و چشم دل آنان به حقايقي كه براي كوردلان ناپيداست روشن ميگردد و آنان چيزهايي را ميبينند كه خيل بيشمار گمراهان نميبينند.
ما را به مقام انبيا و اولياي خاص خدا، كه به تمام اسرار و حقايق عالم آگاهند، راهي نيست. نيز نبايد توقع رسيدن به مراتب آنان را داشت؛ اما دستكم بايد كوشيد تا فروتر از چهارپايان نشويم و از مرتبه حيواني فراتر رويم و به مقام انسان گام نهيم و نگذاريم نور فطرتمان خاموش گردد. بكوشيم تا توجه خدا را به خويش جلب كنيم و در سايه محبت او، از توجه به جنبههاي مادي حيات بپرهيزيم و نگاهمان را به عمق و باطن آنچه پيرامونمان است معطوف سازيم. نگاهمان انساني، الهي و منشأ فهم و درك هدفي باشد كه براي آن آفريده شدهايم و نيز در پي فهم ارتباط با خويش و ارتباط با خدا و با آنچه گرداگرد ما وجود دارد برآييم. با چنين تصويري از زندگي و چنين برنامهاي براي آن، به كمال مقصود، سعادت و رضوان الهي نايل ميآييم. در غير اين صورت، مشمول اين فرموده خداوند ميشويم كه فرمود: «فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَي»؛7 پس از هر كس كه از ياد ما روي ميگرداند و جز زندگي اين جهان را نميخواهد روي بگردان. اين است منتهاي دستيابي آنان به دانش. همانا پروردگار تو داناتر است به آن كس كه از راه او گمراه شده و هم او داناتر است به آنكه راه يافته است.
فرجام پيروي از هواي نفس
آنچه فطرت انسان را پايمال خويش ميسازد و چون پردهاي بر چشم و گوش دل قرار ميگيرد و مانع هدايت آدمي و در نتيجه رسيدن او به كمال ميشود، پيروي از هواي نفس و رفتن در پي اميال و خواهش دل است. خداوند در اينباره ميفرمايد: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»؛8 آيا ديدي كسي را كه هواي نفس خويش را خداي خود گرفته است و خدا از روي دانش گمراهش كرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر چشمش پرده افكند؟ پس كيست كه او را پس از [فرو گذاشتنِ] خدا راه نمايد؟ آيا پند نميگيريد؟
علّامه طباطبائي در تفسير اين آيه ميفرمايند: «تقديم داشتن واژه "الهه" بر واژه "هواه"، در جمله «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» گوياي اين است كه آن شخص ميدانسته "اله" و "خدايي" وجود دارد كه بايد او را بپرستد. اما او به جاي خداوند سبحان، هواي خود را ميپرستد... . پس چنين كسي دانسته به خداي سبحان كافر گشته است. از اينرو، به دنبال آن جمله، خداوند فرمود: «وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ»؛ "و خدا از روي دانش گمراهش كرد"... [ايشان درباره جمله دوم ميفرمايند:] اين شخص با اضلال خداوند متعال گمراه شده و گمراه ساختن او به عنوان مجازات صورت گرفته است. براي اينكه او هواي خود را پيروي كرده و خدا او را گمراه كرد، با اينكه او عالم بود و ميدانست كه راه را عوضي ميرود.»9
در آيه ديگري خداوند درباره دنياپرستان و كساني كه قلب خود را از ياد و توجه به خدا و آخرت بركنده و به لذتهاي دنيا و زندگي حيواني سپردهاند، ميفرمايد: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»؛10 واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان سازد؛ پس به زودي خواهند دانست.
همچنين خداوند درباره دلمشغوليها، مرتبه و فرجام كافران و دنياپرستان ميفرمايد: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوي لَّهُمْ»؛11 و كساني كه كافر شدند [از دنيا] كام و بهره ميگيرند و همانند چارپايان ميخورند و آتش دوزخ جايگاهشان است.
براي گذر از مرز حيوانيت و رسيدن به مقام انساني، بايد فطرت خويش را زنده نگهداريم و نگذاريم هوسهاي حيواني دلمان را فرا گيرد تا هم فطرتمان را پايمال خويش سازد و هم عقلمان را سركوب كند و قدرت تفكر و انديشه را از ما بستاند و در حد يك حيوان بلكه پستتر از آن تنزلمان دهد. كساني كه فطرتشان زنده و پويا و انديشه و عقلشان بالنده و شكوفاست، و به تعبير ديگر، كساني كه چشم و گوش دلشان فعال است و حجابها و پردهها از آن برداشته شده، آنچه ديگران را بر نميانگيزاند، آنان را به انديشه و تفكر فرو ميبرد و سبب عبرتآموزي آنان ميشود. آنان به آنچه ميشنوند و ميبينند توجه كامل دارند و از رخدادها عبرت ميگيرند و پيوسته درباره اسرار آفرينش تفكر ميكنند. آنان چون در مراحل تكامل انساني گام برداشتهاند و رفتار خويش را هشيارانه زير نظر دارند، از سرنوشت ديگران عبرت ميگيرند، و اگر لغزشي از آنان سر زد، ميكوشند كه تكرار نشود و درصدد جبران آن برميآيند. آنان با باور به ساختار حكيمانه نظام تكوين و تشريع و اهدافي كه خالق حكيم براي آنان در نظر گرفته، ميكوشند از ياد خدا و تفكر در صنع او غافل نمانند و همواره اين نجوا را در دل و اين زمزمه را بر زبان دارند كه: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاما وَقُعُودا وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛12 همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شدِ شب و روز خردمندان را نشانههاست. آنان كه ايستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداي را ياد ميكنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند [و ميگويند:] پروردگارا، اين را به گزاف و بيهوده نيافريدي، تو پاكي [از اينكه كاري به گزاف و بيهوده انجام دهي] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
آنان كه به زندگي حيواني خو گرفتهاند و فقط به فكر خوردن و كامجويي و لذت بردن هستند و حتي براي ارضاي هواي نفس و رسيدن به خواستههاي خود به حقوق ديگران دستاندازي ميكنند، وقتي با مشكلات و تنگناها روبهرو شوند و حوادثي چون سيل و زلزله رخ دهد، از خداوند شكايت ميكنند؛ اما كساني كه بر مدار انسانيت ميانديشند، اين حوادث بيشتر توجهشان را برميانگيزد و با نگاهي عميقتر به اين حوادث و آنچه در عالم رخ ميدهد به حكيمانه بودن نظام آفرينش و هدفمندي آن و تدبير الهي بيشتر پي ميبرند.
نعمت ذكر الهي
حضرت پس از بيان بصيرت و بينش، به منزله يكي از ويژگيهاي دوستان برگزيده خدا، به ويژگي برجسته ديگري اشاره ميكنند و ميفرمايند: «وَذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ». در اين جمله هم اصل ذكر و ياد خدا، و هم تكرار و تداوم آن كانون نظر قرار گرفته است. در اين مقام، دو دليل براي اهميت و نقش ذكر خداوند و تداوم آن برميشماريم:
1. يكي از عواملي كه موجب آشفتگي، دگرگوني و نابساماني زندگي و روان انسان ميشود، احساس پوچي، بيپناهي و نداشتن تكيهگاه است. ذكر و ياد خدا، باور به وجود خالق و تكيهگاه مستحكم و مطمئني را در انسان پديد ميآورد كه ميتوان در پناه آن به آرامش و اطمينان رسيد و بر همه خطرات و مشكلات فايق آمد. بر اين اساس خداوند ميفرمايد: «الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛13 همان كساني كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرام ميگيرد. آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مييابد.
2. از ديگر دليلهاي سفارش به ياد و ذكر خدا و تداوم بر آن، زدودن غفلت و دور داشتن انسان از رذايل و كاستيهاي اخلاقي، و در نتيجه، رسيدن به سعادت و خوشبختي است؛ زيرا اگر آدمي اهل ذكر نباشد يا به ذكر اندكي بسنده كند، دچار غفلت ميشود و در غياب توجه به خداوند، وسوسههاي شيطاني بر او هجوم ميبرند. پس اگر انسان همواره به ياد خدا باشد و خود را در پيشگاه حضرت حق حاضر بيند، از غفلت و رفتاري كه خلاف رضاي اوست دوري ميگزيند و نفسش از سركشي باز ميايستد.
بر اين اساس، خداوند نيز درباره اهميت تكرار ذكر ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرا كَثِيرا»؛14 اي كساني كه ايمان آوردهايد، خداي را بسيار ياد كنيد.
حضرت در ادامه ميفرمايند: «وَارْتَوي مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاً وَسَلَكَ سَبِيلاً جَدَدا»؛ و از آب شيرين و گواراي دانش و حق نوشد كه راه آبشخورهاي آن چونان اويي را هموار است و با نخستين جرعه سيراب ميشود و گام در راهي روشن مينهد.
فطرت هر انساني تشنه حقيقت، معرفت، شهود الهي و محبت به معشوق است، و اين عطش تا رسيدن به مقصود و جوار معبود و آرامش ابدي در پناه او فرو نمينشيند. عدم درك اين عطش به جهت سركوب و تخدير شدن فطرت و روح بلند انساني و فرو غلطيدن در مرتبه حيواني است؛ مقامي كه در آن فقط عطش شهوت قابل فهم و درك است. اما در درون انسان الهي و از خودرسته و به كمال پيوسته، عطش فطري معرفت و محبت الهي زبانه ميكشد. چنين كسي وقتي گمشدهاش را باز يافت و جام طهور محبت او را به دست گرفت، با نوشيدن هر جرعه، بخشي از حجابهاي ظلماني و جسماني از پيش چشمانش برداشته ميشود و در نتيجه، عشقي پايدار و وصفناپذير روحش را به اوج ميبرد و حالتي روحاني بدو دست ميدهد كه سكون و پايان نميپذيرد. اينجاست كه پي در پي و با عطش سيريناپذير خود به نوش مدام از زمزم زلال و نامتناهي محبت محبوب ميپردازد و بر مراتب كمال و تقرب خويش به معشوق ميافزايد. البته رسيدن به اين مرحله و درك عطش عشق به معبود، بيتحملِ سختيها و ناگواريها و دست شستن از دلبستگيهاي دنيوي و لذتهاي حيواني، تحقق نمييابد؛ اما رسيدن به كمال نهايي و مقصد ابدي، همه سختيها و تلاشهاي مسير را براي سالكي كه در آستان رضوان معبود قرار گرفته است، آسان و قابل تحمل ميسازد.
- پى نوشت ها