اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
انسان كه به زيباترين شكل خلق شده است، ويژگيهايي دارد كه نسبت به ساير مخلوقات الهي، به عنوان موجودي برتر شناخته ميشود. اين موجود، علاوه بر برخورداري از اختيار و اراده، كه او را در ميان خلايق الهي ممتاز كرده است، از نظر صورت و سيرت نيز بر ديگران برتري دارد. برخورداري از هدايت تكويني و تشريعي، هدايت باطني و دروني، چشم، گوش، و قلب باطني از ويژگيهاي انسان است.
علي عليهالسلام مولاي موحدان، انسان را برخوردار از حيات انساني ميداند كه ميتواند در پرتو آن، همه امكانات، ظرفيتها و توانمنديهاي خود را در مسير هدايت و انجام وظايف ديني و الهي خويش به كار گيرد تا به موجودي كامل نائل آيد.
انساني برخوردار از حيات انساني است كه همه فضايل و كمالات انساني او به منصه ظهور رسيده و او از آنها بهرهمند شود. اما همين انسان داراي حيات حيواني نيز هست. در اين صورت رشد صفات و ويژگيهاي حيات حيواني او، بسان موجودي بيروح و مرده خواهد بود. همچون ساير حيوانات، بلكه به مراتب بدتر از آنها خواهد بود.
كليدواژه ها: حيات انساني، حيات حيواني، بصيرت، گمراهان، هدايت باطني، ذكر، هواي نفس.
جلوه حيات انساني
«نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَي مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاَ وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَدا»؛1 با ديده بصيرت بنگرد؛ پس بينش و بينايي يابد. به ياد خدا باشد و همواره بر آن بيفزايد؛ و از آب شيرين و گواراي دانش و حق نوشد كه راه آبشخورهاي آن چونان اويي را هموار است و با نخستين جرعه سيراب ميشود و گام در راهي روشن مينهد.
بصيرت دوستان خدا
در گفتار پيشين به برخي ويژگيهايي كه اميرمؤمنان عليهالسلامبراي دوستان برگزيده خداوند برشمردهاند، پرداختيم. در ادامه آن حضرت، با عبارت «نَظَرَ فَأَبْصَرَ»، نگاه و تفكر در ملك و ملكوت و يافتن بصيرت درباره باطن و حقيقت اشيا را از جمله ويژگيهاي دوستان خدا برميشمارند. شايد با نگاهي سطحي و ابتدايي، اين گمان به ذهن آيد كه چون واژه «نظر» به معناي ديدن و نگاه كردن است، واژه «فأبصر» پس از آن زايد است. اما بايد توجه داشت كه «فَأبصر» به نگاه فيزيكي و ظاهري كه در آن نمودهاي اجزاي هستي مشاهده ميشوند معطوف نيست، بلكه منظور از آن، نگاه و بصيرتي است كه پس از برافروخته شدن نور هدايت در دل سالك پديد ميآيد؛ نوري كه همه حواس را در اختيار ميگيرد و همه حواس از مسير آن نور به جريان ميافتند؛ نوري كه گوش را از شنيدن هر سخني جز سخن حق بازميدارد و چشمرا از مشاهده حرام، بلكه نگاه سطحي به جلوههاي هستي كه همچون لمس افراد نابينا بر سطح جسم است منع ميكند و نگاه انسان را به درك حقيقت و باطن اشيا و مشاهده شكوه و جلال هستي واميدارد.
از آموزههاي قرآن و روايات چنين برميآيد كه انسان جز چشم ظاهري، چشم ديگري نيز دارد. همچنانكه غير از گوش ظاهري گوش ديگري نيز دارد كه بِدان حقايق را ميشنود و به آنها هدايت ميشود. انسان در برخورداري از چشم و گوش ظاهري با ديگر حيوانات مشترك است؛ به گونهاي كه حتي اين دو عضو در برخي حيوانات از انسان قويتر است. مثلاً چشم عقاب از چشم انسان بسيار تيزبينتر است و آن حيوان از فاصلههاي دور شكار را به وضوح ميبيند. در حالي كه اينگونه ديد براي انسان ممكن نيست. يا برخي از حيوانات صداهاي با فركانسهاي بسيار پايين يا بسيار بالا را كه شنيدن آن براي ما ممكن نيست ميشنوند. انسان همچنين حيات حيواني دارد كه منشأ رشد، رفتار و حركات و گسترش نسل است و از اين جهت نيز با ساير حيوانات مشترك است. پس داشتن حيات حيواني و اعضا و جوارح و آثاري كه بر آنها مترتب ميشود، امتيازي براي انسان به شمار نميآيد؛ زيرا برخي حيوانات در اين جهات از انسان برترند. ملاك امتياز انسان برخورداري از حيات انساني است كه خداوند بندگان لايق و مؤمن خويش را از آن برخوردار ساخته و آنان با داشتن اين حيات مبارك و الهي، همه استعدادها و توانمنديهاي خود را در مسير هدايت، انجام وظايف و عمل به خواست خداوند به كار ميگيرند. با برخورداري از اين حيات، كه نُمود حيات برين، شرافت انسان، و بلكه مقام خلافت انسان از سوي خداست، انسان از چشم و گوش باطن، كه با آنها حقايق و معارف الهي را درك ميكند، بهرهمند ميگردد.
زندگان و مردگان حقيقي از منظر قرآن
با توجه به اينكه ملاك انسانيت، برخورداري از حيات انساني و دستاوردهاي اين حيات نوراني است، در آموزههاي ديني كساني كه عَلَم طغيان و سركشي برافراشته و در حيلهگري گوي سبقت از روباه ربودهاند و در ددمنشي و تجاوز به حريم ديگران و آزار آنان از هر درندهاي، درندهخوتر شدهاند و به شيطنت، فتنهانگيزي و وسوسهگري بين بندگان خدا مشغولند، مُرده به شمار ميآيند؛ گرچه از حيات ظاهري و حيواني برخوردارند. از منظر قرآن، اين افراد، كه از آنچه پيرامونشان ميگذرد عبرت نميگيرند و حقايق را نميبينند و نميشنوند و در غفلت به سر ميبرند، كور و كرند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرا مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛2 و هر آينه بسياري از ملائكه و آدميان را براي دوزخ بيافريديم [زيرا ]دلهايي دارند كه با آن [حق را] درنمييابند و چشمهايي دارند كه با آن [حق را ]نميبينند و گوشهايي دارند كه با آن [حق را] نميشنوند. اينان بسان چارپايانند، بلكه گمراهترند، آنان همان غافلانند.
پس انسان افزون بر حيات حيواني، داراي حيات انساني است كه مقوماتي خاص خود دارد، و اين حيات، مرگي متناسب با خويش دارد. قرآن در برخي آيات به اين مرگ اشاره ميكند و كساني را كه حيات حيواني دارند، اما از فضائل انساني، تفكر و تعقل در حقايق و ديگر مقومات حيات انساني بيبهرهاند، مرده ميخواند. براي نمونه، در آيهاي ميفرمايد: «فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»؛3 تو مردگان را نتواني شنواند و آواز را بهكراننتوانيشنواند،آنگاهكهپشت كرده برگردند.
در آيه ديگر درباره تفاوت اساسي انسانِ بيبهره از حيات انساني و انسان برخوردار از آن، و ثمره حيات انساني در زندگي ميفرمايد: «أَوَ مَن كَانَ مَيْتا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»؛4 آيا كسي كه مرده[دل و گمراه] بود و [به نور ايمان ]زندهاش گردانيديم و به او نوري (علم و معرفت) داديم كه بدان در ميان مردم راه برود، چون كسي است كه گويي گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونشدني نيست. اينگونه براي كافران آنچه انجام ميدادند آرايش يافته است.
از ديدگاه قرآن كساني كه حيات انساني دارند از هدايت الهي انبيا بهرهمند ميشوند، و كساني كه از اين حيات بيبهره، و به تعبير ديگر دلمردهاند، نميتوانند از هدايت الهي و نورانيت قرآن، به مثابه تجلّي تام اين هدايت، بهره برند. خداوند درباره نقش هدايت قرآن و كسي كه سزاوار بهرهمندي از اين هدايت است ميفرمايد: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ»؛5 اين [كتاب] نيست مگر پندي و قرآني روشن و روشنگر، تا هر كه را [دلي] زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] درباره كافران محقق شود.
از منظر قرآن، دلمردگان و بيبهرهگان از حيات انساني كساني هستند كه روزنههاي فهم و تعقل حقيقت و شناخت مسير كمال و سعادت به رويشان بسته شده است؛ زيرا آنان به جاي خالق و پروردگار عالم، هواي خود را معبود خويش ساختهاند و تنها درصدد تأمين خواستههاي دل برآمدهاند: «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً»؛6 آيا كسي كه هواي [نفس] خود را معبود خويش گرفت ديدي؟ پس آيا تو بر او گماشته و كارگذاري؟ يا ميپنداري كه بيشترشان [حق را ]ميشنوند يا در مي