فتنه ها و راههاي گريز از آنها
فتنه ها و راههاي گريز از آنها
عليرضا حيدري 1
چكيده
مسلمانان براي به سلامت گذشتن از فضايي كه به سبب آميخته شدن حق و باطل، غبارآلود و گمراهكننده شده است، بايد عوامل به وجود آورنده چنين فضايي را بشناسند تا بتوانند خود را از معركه نجات دهند. عوامل متعددي در ايجاد فضاي شبههآلود مؤثرند. «زور» و «تزوير» از جمله ابزارهايياند كه همواره افراد مشرك و معاند در طي حيات اسلام از آنها استفاده نموده و سعي كردهاند زماني با اجبار و ارعاب، آزادي انتخاب در دين و گزينش مذهب را از افراد سلب كنند، و گاهي با نيرنگ و فريب و با ظاهري آراسته، به انحراف در دين و در هم آميختن حق و باطل بپردازند و در اعتقادات مسلمانان شبهه ايجاد كنند. از سويي، شخصيتزدگي در طول تاريخ، انديشه و وجدان مردم را تحتالشعاع قرار داده و چهرههاي به ظاهر حق به جانب، دستمايه ايجاد شبهه و تلبيس امر بر مردمان سادهلوح شدهاند. از جمله شيوههاي تربيتي، شناخت درست فتنها در زندگي و راههاي گريز از آنهاست. اين مقاله به اين مهم ميپردازد.
كليدواژهها: فتنه، قرآن، سنّت، بدعت، دنيا، تقوا.
مقدّمه
در قرآن كريم، واژه «فتنه» و مشتقات آن به تناسب مضامين و مفاهيم آيات، در سورههاي مكّي و مدني 61 بار ذكر گرديده است؛ اما چون واژهها در بستر زمان دچار تحوّل معنايي ميشوند، اين واژه را نيز برخي از مفسّران به شرك، گناه، آزمايش، امتحان، اختلال و اضطراب در نظام امور تفسير نمودهاند. نكته قابل توجه در اقوال مفسّران در اين زمينه اشاراتي است كه به طور ضمني دالّ بر آن است كه مراد از «فتنه» در آيات، آشوبها و تشنّجهاي ناشي از شرك است، نه خود شرك كه نوعي عمل قلبي و اعتقادي است. از جمله ويژگيهاي زمان فتنه، همانگونه كه در خطبه 93 نهجالبلاغه آمده چنين است: «فتنهها چون روي آورند، باطل را به صورت حق آرايند، و چون پشت كنند حقيقت چنانكه هست، نمايد. فتنهها چون روي آورند آن را نشناسند، و چون بازگردند آن را بدانند.»
اين گفتار حضرت علي عليهالسلام به روشني، آميختگي حق و باطل را در زمان ايجاد فتنهها نشان ميدهد. اصولاً اساسيترين مبناي فريبكاري فتنهجويان و مؤثرترين عامل پيروزي آنان همين «آميختن حق و باطل» است؛ زيرا اگر آنان سخنان و كردار خود را يكسره بر مقدّمات باطل استوار سازند، گمراهي مردم را موجب نخواهند شد؛ چنانكه اساس فتنه خوارج بر آيه «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ»، 2 كه سخن حقي است، استوار بود؛ اما هدفي كه آنان در پي دست يافتن بدان بودند، باطل و گمراهكننده بود. اين از آنروست كه غلظت شبهه اين «فتنهها» شديد بود. نهروانيان و ناكثان انسانهايي معمولي نبودند كه فتنه آنان براي مردم آشكار باشد. بسياري از آنان در ميان مسلمانان به تهجّد و زهد و انجام عبادات و مستحبّات معروف بودند؛ حتي برخي از آنان همچون طلحه و زبير و عايشه از بزرگان صحابه به شمار ميآمدند. از اينرو، وقتي آنان
با همه حسن سابقه به مقابله با خليفه مسلمانان، حضرت علي عليهالسلام، برخاستند، مردم در تشخيص و گزينش راه درست، دچار آشفتگي شدند.
ريشه هاي فتنه ها
حضرت علي عليهالسلام در آغاز خطبه 50 نهجالبلاغه در جملاتي كوتاه و گويا به اين پرسش پاسخ گفتهاند: «همانا آغاز پديد آمدن فتنهها پيروي خواهشهاي نفساني و نوآوري در حكمهاي آسماني است؛ نوآوريهايي كه كتاب خدا آن را نميپذيرد و گروهي از گروهي ديگر ياري ميخواهد تا بر خلاف دين خدا، اجراي آن را به عهده گيرد.»
امير مؤمنان عليهالسلام دو چيز را زمينهساز و خاستگاه فتنه برميشمارند: نخست پيروي از خواهشهاي نفساني، و ديگري بدعتگذاري در احكام الهي، كه اين خود به نوعي معلول عامل نخست است؛ زيرا زماني نوآوريها و بدعتها در دين شكل ميگيرند كه خواهشهاي نفساني بر انسان چيره شده، عقل و خرد او را زايل سازند. براي درك صحيح سخن حضرت علي عليهالسلام، كه الهام گرفته از آيات الهي است، بايد اندكي درباره هر يك از اين دو عامل و نيز عامل دنياگرايي توضيحاتي ارائه شود:
1. پيروي از خواهشهاي نفساني
خداي متعال جوهر انسان را با اميال و غريزههاي گوناگوني سرشته است، كه همه آنها در تكامل و تعالي انسان و رسيدن به مقصودي كه خداوند براي انسان ترسيم نموده، نقشي اساسي دارند. بيترديد، وجود غريزههايي همچون خشم و غضب، دوستي و محبت، ميل به زندگي، و كشش جنسي با وجود برخي اختلاف و تضادها ميان آنها، در پي هدف و مقصود واحدي هستند. اما آنچه مهم است نظاممندي و اعتدال در بهره جستن از اين اميال و غريزههاست. مادام كه انسان هر يك از خواستهها را در جاي خود به كار گيرد و آن را از نظم طبيعي خارج نسازد، در مسير رسيدن به هدف متعالي و سعادت و رستگاري گام برميدارد؛ اما نگونبختي انسان زماني است كه يكي از هوسهاي دروني او از حدّ خويش تجاوز كند و از دايره خود پا را فراتر گذارد.
حضرت علي عليهالسلام در خطبه 86 در اينباره ميفرمايند: «بدبخت كسي است كه از هواي نفس فريب خورد. بدانيد كه اندك ريا، شرك است و همنشيني با پيروان هوا، فراموش كردن ايمان و جاي حاضر شدن شيطان.»
در چنين حالتي، غريزهها و اميال دروني آدمي، كه وسيله و ابزار مطيع انسانند، از دست او خارج ميشوند و سركشيشان بر قدرت عقل چيره ميگردد. ظهور چنين حالتي در انسان «هواپرستي» خوانده ميشود، كه پرستش آن از پرسش هرگونه بتي خطرناكتر و گمراهكننده است. از اينرو، رسول خدا صلياللهعليهوآلههوسهاي نفساني را بدترين بتها برشمرده است.
سيوطي در حديثي به نقل از ابوامامه آورده است كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهفرمودند: «در زير آسمان، هيچبتينزد خدا بزرگتر از هواوهوسيكهازآنپيرويشود،وجودندارد.» 3
در قرآن كريم، آيات فراواني وجود دارد كه مسلمانان را از پرستش هواي نفس و پيروي از آن برحذر ميدارند و انسان را از فرجام ناگوار پيروي از آن آگاه ميسازند. در اينجا، تنها به ذكر دو نمونه از انحرافهاي متأثر از هواپرستي بسنده ميشود:
الف. هواپرستي؛ سر منشأ گمراهي
قرآن كريم هنگام گزارش داستان حضرت داود عليهالسلام، به سخن خداوند خطاب به آن حضرت اشاره ميكند كه فرمود: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ»؛ 4 اي داود، ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانديم؛ پس ميان مردم به حق داوري كن، و زنهار از هوس، كه تو را از راه خدا بدر كند. قطعا كساني كه از راه خدا بدر ميروند، برايشان عذابي سخت است به دليل اينكه روز حساب را فراموش كردهاند.
اين آيه گوياي آن است كه هر جا گمراهي هست، پاي هواي نفس در ميان است، و هر جا خواهشهاي نفساني حاكم است، نتيجهاش گمراهي است، و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند. در آيه ديگري از قرآن نيز گمراهترين انسانها كسي معرفي شده كه خواهشهاي نفساني را راهنماي عمل خويش قرار داده است: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدي مِنَ اللَّهِ.» 5
شدت لحن سخن خداوند در سوره «فرقان» بيشتر و شديدتر است. خداوند در اين سوره، انسانهايي را كه از هواي نفس خود پيروي كردهاند و به تعبير قرآن، هواي نفس خويش را «اله» و معبود خود برگزيدهاند، از دايره انسانيت خارج ساخته، بلكه از چهارپايان نيز گمراهتر دانسته است: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً»؛ 6 آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراهترند.
در حقيقت، هواي نفس همانند حجاب ضخيمي است كه بر چشمان عقل افكنده ميشود و انسان را از درك حقايق هستي ناتوان ميسازد؛ زيرا انسان براي درك حقيقت به بصيرت نيازمند است تا آنچه را از وقايع و حوادث پيرامون خود ميبيند، دريابد؛ اما پيروي از هوسها و خواهشهاي نفساني دست يافتن به بصيرت را ناممكن ميسازد. در آيهاي از قرآن در بيان اين معنا، آمده است: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»؛ 7 پس آيا ديدي كسي را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديدهاش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسي او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نميگيريد؟!
نتيجه اينكه هواپرستي مهمترين عامل بازدارنده انسان از هدايت و پيشبرنده او به سوي گمراهي است. چنانكه حضرت علي عليهالسلامميفرمايد: «با وجود هوسهاي نفساني، دين وجود ندارد.» 8
ب. خواهشهاي نفساني؛ مانع دادگري و عدالت ورزي
از ديگر پيامدهاي سوء پيروي از هوسهاي نفساني اين است كه موجب ميشود انسان در اداي حق و اجراي عدالت كوتاهي كند. عدالت يكي از شيواترين و دلكشترين واژههايي است كه بشر آن را شنيده و از مهمترين مقولههايي است كه در طول تاريخ، همواره دل انسان را مشغول و ذهن او را پر دغدغه ساخته است. جهان آفرينش و نظام كائنات بر پايه عدل استوار گشته و هيچيك از خلقتهاي الهي، خارج از قانون عدل نيست؛ چنانكه فيض كاشاني در تفسير خود روايتي از پيامبر نقل كرده است كه فرمودند: «آسمانها و زمين بر پايه عدل استوار گشتهاند.» 9
از اينرو، انسان نيز در نظام آفرينش، كه برترين مخلوقات و آفريدههاست، از اين قاعده مستثنا نيست. از سوي ديگر، در عالم تشريع نيز همه اديان الهي عدالت را اصلي بنيادين براي انسانها معرفي كردهاند و مهمترين هدف اجتماعي پيامبران را پيريزي عدالت و ايجاد جامعهاي بر پايه دادگري و عدالت دانستهاند. 10
خداي متعال در قرآن كريم، پس از آنكه مسلمانان را به برپايي قسط و عدل فراميخواند، راز ناكامي انسانها را در برپايي عدالت، پيروي از هواي نفس معرفي ميكند و آنان را از پيروي هواي نفس برحذر ميدارد:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَي أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّا أَوْ فَقَيرا فَاللّهُ أَوْلَي بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَي أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرا»؛ 11 اي كساني كه ايمان آوردهايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و براي خدا گواهي دهيد، هرچند به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندان [شما ]باشد. اگر [هر يك از دو طرف دعوا ]توانگر يا نيازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما ]سزاوارتر است. پس، از پي هوس نرويد تا [در نتيجه از حق] عدول كنيد. و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد، قطعا خدا به آنچه انجام ميدهيد آگاه است.
حضرتعلي عليهالسلامدرخطبه69نيزهنگامتوصيفمحبوبترين بندگان نزد خدا، نخستين نشانه عدل چنين انساني را نسبت به نفس خويش، دوري گزيدن او از هوا و هوس معرفي ميكنند: «عدل و داد را بر خود گماشته و نخستين نشانه آن اين است كه هوا و هوس را از دل برداشته.»
نيز در خطبه 44، خوفانگيزترين پرتگاه هلاكت را «هواپرستي» ميدانند: «اي مردم، از دو چيز بر شما بيشتر ميترسم: از پيروي خواهش نفس و آرزوي دراز در سر پروردن؛ چراكه پيروي خواهش نفس آدمي را از راه حق باز ميدارد و آرزوي درازْ آخرت را به فراموشي سپارد.»
با قرار دادن اين آيات و روايات در كنار حديثي كه در آغاز اين بحث از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل شد ـ كه در آن يكي از عوامل پيدايش فتنه پيروي از هواي نفس معرفي شده بود ـ سخن آن حضرت شفّافيت و عمق بيشتري مييابد.
2. بدعتها و نوآوريهاي بي بنياد
خاستگاه ديگر فتنه، كه اميرمؤمنان عليهالسلام بدان اشاره نمودهاند، بدعتهايي است كه در حوزه دين پديد ميآيند.
طريحي ذيل اين واژه آورده است: «بدعت» در لغت، به معناي «نوآوري» است؛ يعني هر چه را كه پيشتر سابقه نداشته و اكنون موجود شده است؛ مانند آيه «مَا كُنتُ بِدْعا مِنْ الرُّسُلِ»؛ يعني «بدعاَ من الرُّسُلِ يا اَوَّلَ مَنَ اُرسِلَ مِنَ الرُّسُل.» و در اصطلاح ديني، پديد آوردن رسم و آيين تازه در حوزه دين را «فتنه» گويند. 12
وي همچنين مينويسد: «بدعت» يعني: نوآوري در دين و آنچه ريشه در كتاب و سنّت ندارد، و از آنرو كه گويندهاش آن را از پيش خود وضع كرده است «بدعت» ناميده ميشود. 13
دانشمندان اسلامي در اينكه نوآوريهايي كه ريشه در كتاب و سنّت ندارند اما با آنها منطبقند، متفق نيستند. برخي از آنان به طور مطلق هرگونه رسم و آييني را كه ريشه در قرآن و سنّت ندارد، بدعت شمرده و آن را مقابل سنّت دانستهاند و نوآوريها و رسمهايي را كه مشمول عموميت احكام دين ميشوند ـ اگرچه در قرآن و سنّت از آنها ياد نشده ـ جزو سنّت ذكر كردهاند. از ديدگاه اين دسته از دانشمندان، «بدعت» تنها بر محرّمات اطلاق ميگردد. 14
گويا ظاهر بسياري از روايات نيز بر اين معنا دلالت دارد. براي مثال، علّامه مجلسي از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايتي را نقل كرده است كه ميفرمايند: «هرگونه نوآوري بدعت، و هر بدعتي ضلالت، و هر ضلالتي مسيرش به سوي دوزخ است.» 15
همچنين از حضرت علي عليهالسلام روايت شده است كه فرمودند: «هيچكس نيست كه بدعتي بگذارد، جز اينكه به موجب آن سنّتي را وانهد.»
مضمون اين دو روايت و احاديثي از اين دست گوياي اين است كه «بدعت» در مقابل «سنّت» قرار دارد و به طور مطلق، مذموم است و بر نوآوريهايي كه خارج از اصول و مباني دين و سنّت است، اطلاق ميشود؛ اما عدهاي از دانشمندان هرگونه بدعت و نوآوري در دين را الزاما ناپسند و گمراهكننده نميدانند. از ديدگاه آنان، بدعت دوگونه است: گاه ناپسند است و گمراهكننده، و گاه پسنديده است و هدايتكننده.
به هر حال، چه به دوگونه بدعت (ممدوح و مذموم) معتقد شويم و نوآوريها و آيينهاي نوخاسته را كه طبق اصول و مباني دين وضع نگشته، «بدعت مذموم» بخوانيم و چه به طور مطلق، هر آييني را كه مقابل «سنّت» وضع شده باشد «بدعت» بناميم، نتيجه هر دو يكي است و آن اينكه:
1. هر آييني كه در آن با كتاب خدا و سنّت مخالفت شده باشد، «بدعت» و گمراهكننده است.
2. نوآوريها و رسمهايي كه با قرآن و سنّت مخالف نباشند، «بدعت» يا دستكم، بدعت مذموم خوانده نميشوند.
احاديث و روايات اسلامي نيز بر اين وجه تأكيد كردهاند و آنچه را در آن با كتاب خدا و سنّت رسول خدا صلياللهعليهوآلهمخالفت شده، «بدعت» خواندهاند. افزون بر روايتي كه در ابتداي بحث از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل شد، روايات ديگري نيز از آن حضرت بر اين معنا تصريح داردند؛ از جمله: «اهلسنّت» [كساني هستند كه] به سنّت خدا و رسولش تمسّك ميجويند، اگرچه اندك باشند؛ اما اهل بدعت با دستورات خدا و كتاب و رسولش مخالفت ميورزند و به رأي و خواهشهاي نفس خود عمل ميكنند، اگرچه فراوان باشند. 16
3. دنياگرايي
از جمله ريشههاي فتنه از صدر اسلام تاكنون، دنياطلبي و دنياگرايي بوده است. اسلام دنيا را وسيلهاي براي عروج و رسيدن به كمال اخروي ميداند. اسلام دنيا را مزرعه آخرت ميداند؛ اما كفر و شرك و نفاق دنيا را جولانگاه آرزوها و هوسهاي خويش ميكنند و بدان ابديت ميدهند و آخرت را انكار ميكنند. خداوند در اينباره ميفرمايد: «الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجا أُوْلَـئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ»؛ 17 آنان كه دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند و راه خدا را سد مينمايند و آن را كج ميكنند در گمراهي دوري هستند.
در قرآن كريم، 115 بار واژه «دنيا» به كار رفته كه در همه آنها از هدف بودن دنيا، نفي و مذمّت شده است. مولاي متقيان عليهالسلام نيز در خطبه 63 نهجالبلاغه ميفرمايند: «دنيا خانهاي است كه كسي در آن سالم نمانده، مگر با اعمال پاكي كه در آن انجام دهد؛ و به چيزي كه مخصوص آن گردد، نجات پيدا نميشود. مردم در دنيا از باب امتحانْ مبتلا شدهاند؛ آنچه را از دنيا به خاطر دنيا برداشتهاند از دستشان ميرود و در قيامت نسبت بدان بازخواست ميشوند؛ و آنچه از دنيا براي آخرت برگرفتهاند بر آن وارد ميشوند و بر آن قيام ميكنند.
امام صادق عليهالسلام فرمودهاند: خداي ـ عزّوجلّ ـ به مردي فرمود: «آگاه باش كه آغاز هر فتنه، دوستي دنياست.» 18
بنابراين، صرف بودن دنيا و تقدّم دنيا بر آخرت، از ريشههاي فتنهگري است، در حالي كه در متن انديشه اسلامي دنيا وسيله و زمينهاي براي آخرت و راهي براي رهايي از فتنه و فتنهگري است. اين مسئله در تاريخ بسيار تكرار شده است. نمونه آشكار آن فتنه «جمل» است كه عامل و منشأ آن رسيدن به پست و مقام دنيايي بود. زماني كه در اثر سياستهاي غلط خلفا، بخصوص عثمان، برخي اصحاب صاحب مال و منال و كاخ و كنيز فراوان شدند و به اين تفاوتِ در بيتالمال و تفاخر عادت كردند، به گونهاي كه امكان بازگشت آنان در حكومت عدل علي عليهالسلامميسّر نشد و همچنان بر زيادهطلبي خود و حقوق افزونتر از ديگران در بيتالمال و حفظ دنيايي كه به آنها روي آورده بود، پاي فشردند و چون امام علي عليهالسلامرا در برابر خواستههاي خود محكم و تغييرناپذير و قاطع يافتند، پيمان شكستند و تمامي سوابق مبارزاتي خود را در راه اسلام به پاي منافع مادي قرباني كردند و اينگونه بود كه فتنه جمل را به وجود آوردند.
حضرت علي عليهالسلام در خطبه 29 نهجالبلاغه ميفرمايند: «اي مردم، دو چيز است كه من سخت از آنها بر شما بيمناكم: يكي پيروي از هواي نفس و ديگري آرزوي طولاني و دنياگرايي. حال كه در جهان هستيد، از آن به اندازهاي توشه برگيريد كه فردا بتوانيد نفوس خويش را حفظ كنيد.
راههاي رهايي از تنگناي فتنه ها
در اين قسمت، ابتدا بخشي از خطبه 151 نهجالبلاغه، كه دستورات قابل توجهي درباره مبارزه با فتنه و فتنهگران است، ذكر ميشود، سپس به راهكارهايي كه در آيات و روايات بر آنها تأكيد شده است، اشاره ميگردد:
1. برون نگري و جامعه سازي
ـ «فَاتَّقُوا سَكراتِ النِّعمَةِ»؛ از فساد در نعمتها و مست شدن از آنچه داريد، بپرهيزيد.
مولاي متقيان از مغرور شدن به مال و منال و مقام و حتي سلامتي و غرق شدن در آنها برحذر داشتهاند؛ زيرا هر قدر انسان در خوشيها غرق شود و خود را به عوامل دنيايي وابسته كند به همان ميزان، امكان لغزش و فريبش بيشتر است. اگر حضرت علي عليهالسلامميتوانند در مقابل همه قدرتمندان عرب و دشمنان بايستند و بگويند اگر همه عالم عليه من حركت كنند، من به آنها پشت نميكنم، به اين دليل است كه آن حضرت بارها دنيا را طلاق گفتهاند و كفش پاره خود را بر حكومت ترجيح ميدهند.
ـ «وَ احذَرُوا بَوائِقَ الِنقمَةِ»؛ از بلاي كينه و كارهاي ناپسند دوري كنيد.
نبايد كينه به دل گرفت و پاسخ عملها را به عكسالعملهاي تند و سرزنشگونه و همراه با عتاب داد. بايد از هر واكنش و هر عملي كه موجب كدورت و كينه ميشود، خودداري كرد؛ چراكه حفظ وحدت مسلمانان، كه ضامن پيروزي بر كفر و شيطان است، با ايجاد الفت و محبت و صميميت امكان دارد.
ـ «تَثَبَّتُوا فِي قِتامِ العِشوَةِ وَ اِعوِجاجِ الفِتنَةِ»؛ در تاريكيهاي غبار فتنه و كجيهاي آن، ثابت باشيد.
«عوج»: كجي، انحراف؛ «قتمه»: گرد و خاك سياه؛ «عشوه»: امر را مشتبه كردن، كار ناپيدا نمودن، تاريكي، شبكوري.
حضرت ميفرمايند: زماني كه گرد و غبار تبليغات سرسامآور فتنهگران برميخيزد و امر بر شما مشتبه ميشود، تا زماني كه حق معلوم نشده است، بر مباني اعتقادي خويش، پايدار، ثابتقدم و استوار باشيد، نه اينكه با ديدن كمترين حركت مخالف و فتنهاي بر پاشنهها بچرخيد و به سوي فتنهگران گرايش يابيد؛ يا اينكه پايداري خويش را از دست بدهيد.
با توجه به فرمان خدا در آيه 30 سوره «فُصِّلَت»، بايد استقامت كرد: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»؛ قطعا آنان كه ميگويند خدا پروردگار ماست و استقامت ميكنند، فرشتگان بر آنها نازل ميشوند كه نترسيد و اندوهگين نشويد.
ـ «فَلا تَكُونُوا اَنصابَ الفِتَنِ و اَعلامَ البِدَعِ»؛ پس نشانهها و پرچم فتنهها نباشيد و درفش بدعتها نگرديد.
فتنه براي رشد و توانايي خود، نيازمند انسانهايي است كه وسيله رشدش باشند؛ دستها و دهانشان را در خدمت رواج فتنه و توانمند شدن فتنهگران قرار دهند. بدعتگذاران نيز به بدعتپذير نياز دارند. پس، شما اي مردم مؤمن، در زمانهايي كه ابرهاي فتنه در آسمان اسلامند و مردمان فتنهگر در صحنههاي اجتماع مشغول فتنهگرياند، نيروهاي خود را در اختيارشان قرار ندهيد.
ـ «وَ الزِمُوا ما عُقِدَ عَلَيهِ حَبلُ الجَماعَةِ»؛ بدانچه پيوند جماعت با آن استوار است، ملزم باشيد.
اجتماع براي وحدت پيدا كردن، زمينههاي مشترك را مييابد و بر آن پيمان ميبندد و استوار ميشود تا تفرقهاندازان موفق به ايجاد شكاف نشوند. آنچه سبب به هم پيوستگي جماعت ميشود و ايجاد وحدت مينمايد بايد محترم شمرده شود، تا شيطان و رهروان او، كه فتنهگرند و تلاش ميكنند تا در ميان اجتماعات مردم كينه و نفاق ايجاد كنند و زمينه را براي تسلّط خود فراهم سازند، موفق به انجام مأموريت خود نشوند. حضرت علي عليهالسلام در خطبه 229 نهجالبلاغه، در اينباره ميفرمايند: «قطعا دست خدا با اجتماع است. از تفرقه برحذر باشيد؛ چراكه هر يك از مردمان كه از اجتماع جدا شود، صيد شيطان خواهد شد؛ چنانكه گوسفند جدا شده از گلّه نصيب گرگ ميشود. آگاه باشيد هر كه شما را به اين فرابخواند، او را بكشيد، اگرچه من چنين كنم.»
ـ «وَ اَقدِمُوا عَلَي اللهَ مَظلُومينَ وَ لا تَقدِمُوا عَلَيهِ ظالِمينَ»؛ سعي كنيد نزد خدا مظلوم حاضر شويد، ولي ظالم حاضر نگرديد.
با حق ماندن و با محور حق وفاداري نمودن، البته مظلوميت دارد. چه بسا حضور در جبهه حق موجب پايمال شدن حقوق فردي و شخصي انسان باشد. اين مظلوميت خوشايند حضرت حق است و حضور با اين حال نزد او زيبنده مؤمنان است. بنابر سخن حضرت علي عليهالسلام التزام به وحدت امّت اسلام و برپايي اطاعت از رهبري در ميان مردم، به صبر و شكيبايي نياز دارد و چه بسا حقگراياني كه به خاطر كمطاقتي از مدار حق خارج شدهاند و ستمگر به محضر خدا حاضر ميشوند.
ـ «وَ اتَّقُوا مَدارِجَ الشَيطانِ وَ مَهابِطَ العُدوانِ»؛ از راههاي شيطان بپرهيزيد و از مكانهاي ستم دوري كنيد.
در اينجا، مولا ما را از عمل كردن همانند شيطان و قرار گرفتن در راه او برحذر ميدارد. همچنين از رهروي او و مكانهاي ستم، گناه، و مكانهايي كه وسوسه و شبهه و بدعت و نافرماني و تفرقه را به ذهنها و دلها القا ميكنند، برحذر ميدارند. خداوند نيز ما را در قرآن، از جاهاييكه در آنلغووبيهودهگوييميشود، برحذر ميدارد.
ـ «وَ لا تَدخُلُوا بُطُونَكُم لُعَقَ الحَرامِ فَاِنَّكُم بَعَينِ مَن حَرَّمَ عَلَيكُم المَعصَيةَ وَ سَهَّل لَكُم سَبيلَ الطاعَةِ»؛ در شكمهاي خودتان لقمههاي حرام جاي ندهيد؛ زيرا خدا نافرماني را برايتان حرام كرده و راه اطاعتش را آسان گردانيده است.
حضرت علي عليهالسلام به ما ميآموزند كه براي گريز از اسارت فتنهها، از لقمه حرام بپرهيزيم؛ زيرا لقمه حرام هم از نظر جسمي و هم از نظر رواني، انسان را آلوده ميكند و او را به فساد و گناه متمايل ميسازد. همچنين شخص را به سوي ظلم و استثمار سوق ميدهد؛ زيرا براي آن شخص لقمه حرام و يا راه مشروع و نامشروع تفاوتي ندارد، در حالي كه خداوند معصيت را حرام كرده و راه اطاعت را گشوده است.
2. خودسازي
الف. تقوا
انسان براي رهايي از توفان وهمگين و گمراهكننده فتنه، نيازمند شناخت «حق و باطل» است؛ اما مشكل اينجاست كه او در بسياري از موارد، دچار وهم ميشود؛ باطل را حق ميپندارد و وهم را حقيقت. در اينگونه موارد، انسان به ديد و درك نيرومند، روشنبيني شگرف و نورانيتِ فوقالعادهاي نيازمند است تا به ياري آن، ديدهاش حقيقتياب شود. اين قوّه نيرومند و بصيرتبخش «تقوا»ست.
در معناي «تقوا»، آمدي از اميرمؤمنان عليهالسلام روايات فراواني نقل كرده است كه به چند نمونه از آنها اشاره ميشود:
ـ «تقوا دژي است استوار براي كسي كه بدان پناه آورد.»
ـ «تقو استوارترين دژ و نگهدارندهترين جانپناه است.» 19
حضرت علي عليهالسلام در خطبه 191 نيز ميفرمايند: «تقوا امروز، جانپناه و سپر است و فردا به سوي بهشت راهگذر.»
«تقوا» در اين احاديث به سپري محكم و دژي استوار تشبيه شده است كه انسان را در هنگامه گناه و محيطهاي آلوده نگهداري ميكند و هرگز معناي «اجتناب» و «پرهيز» از آن فهميده نميشود.
حديث ديگري نيزازآن حضرتروايتشدهكه در عين سادگي عبارات و تمثيل به كار رفته در آن، از ژرفاي شگفتي برخوردار است: «پرسيدند: تقوا چيست؟ فرمود كه هيچ در راه خارناكرفتهايد؟ گفتند: آري. فرمود: چگونه كنيد در آن تيه؟ گفتند: خويشتن را نگاه داريم. فرمود: متّقي آن باشد كه در راه دين هم چنان رود و خويشتن را از معاصي چنان نگه دارد كه رونده، پاي خود را.» 20
مقصود روايت كاملاً روشن است؛ يعني همچنان كه وقتي مسافري از بيابان ميگذرد، براي رسيدن به مقصد، به ناچار بايد از خار و خاشاك بگذرد، انسان مؤمن نيز ناگريز است در رسيدن به مقصود، در ميان اجتماع با همه خوبيها و بديهاي آن بسازد؛ اما همچنانكه مسافر براي گذر از زمين خارناك با احتياط گام برميدارد و راه ميپيمايد تا آسيب نبيند، انسان مؤمن نيز بايد همانگونه در امر دين احتياط ورزد و خود را از گناهان پيرامون خويش محافظت كند.
آيات فراواني از قرآن كريم به بيان ابعاد گوناگون «تقوا» و نقش و اهميت آن در سعادت انسان اختصاص يافته است. در اين ميان، به تأثير «تقوا» در روشنبيني و بصيرت انسان نيز اشاره شده است. چنانكه پيشتر گفته شد، اين بصيرت برگرفته از تقوا راه گريز از تاريكناي فتنهها و به سلامت گذشتن از آنهاست. خداي متعال در سوره «اعراف» آيه 201 ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ»؛ در حقيقت، كساني كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهاي از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند.
اين آيه به نقش و تأثير «تقوا» در بينايي و بصيرت انسان اشاره ميكند. اين معنا در آيه 29 سوره انفال نمود و جلوه بيشتري دارد: «يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَانا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا داريد برايتان [نيروي] تشخيص [حق از باطل ]ميدهد و گناهانتان را از شما ميزدايد و شما را ميآمرزد؛ و خدا داراي بخشش بزرگ است.
در اين آيه، به برخي از آثار و نتايج تقوا اشاره شده كه نخستين آنها بصيرت در تشخيص حق از باطل است. با تأمّل در آيه قبل (آيه 28 انفال) و دقت در سياق اين دو آيه، نقش تقوا در رهايي از تاريكيها و آشفتگيهاي «فتنه» روشن ميشود. در آيه 28 انفال چنين آمده است: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ.»
خداوند در اين آيه خطاب به مسلمانان ميفرمايد: اموال و فرزندان شما وسيله فتنه و آزمايش شمايند، و گاه موجب آشفتگي، پريشانخاطري و دلمشغولي شما در امور ديني و دنيوي ميشوند. سپس در آيه بعد ميفرمايد: «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانا»؛ اگر تقوا پيشه كنيد خداوند نيروي تشخيص حق از باطل به شما ميبخشد. اين نيرو موجب ميشود انسان بتواند هنگام ظهور «فتنه» و اضطرابهاي برخاسته از آن مسير حق را بيابيد.
علّامه طباطبائي در تفسير اين آيه و تبيين واژه «فرقان» مينويسد:
«فرقان» يعني: آنچه كه ميان دو چيز فرق گذارد و مراد از آن در آيه مذكور، به قرينه سياق و تفريع آن بر «تقوا»، فرق گذاشتن ميان حق و باطل است، چه در اعتقادات و چه در عمل. فرقان در اعتقاد، با جدا كردن بين ايمان و كفر و هدايت از ضلالت است؛ و در عمل، با فرق گذاردن ميان اطاعت و معصيت و هر آنچه موجب خشنودي و غضب خدا گردد؛ و [فرقان] در رأي و نظر، با جدايي ميان انديشه صواب از رأي خطاست. 21
ايشان سپس در ادامه سخن خود ميافزايد: فرقان در آيه، مطلق است و به چيزي مقيّد نشده، و چون آيات پيشين موارد خير و شر را ذكر كرده بودند، حاكي از اين مطلب است كه همه امور خير و شر به «فرقان» نياز دارند.
آيه ديگري در قرآن ذكر گرديده كه گوياي همين معناست. خداوند در آيه 2 سوره «طلاق» ميفرمايد: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»؛ و هر كه از خدا پروا كند، [خدا] برايش راه بيرون شدني قرار ميدهد.
سيوطي از عطابن يسار به نقل از ابن عبّاس روايت ميكند كه رسول خدا صلياللهعليهوآله درباره آيه مزبور فرمودند: منظور خروج از شبهههاي دنيا و سكرات مرگ و دشواريهاي روز قيامت است. 22
حضرت علي عليهالسلام در خطبه 183 اين آيه را تفسير نموده و مراد از آن را خروج از فتنهها دانستهاند: «بدانيد! آنكه از خدا بترسد خدا برايش راه بيرون شدن از فتنهها قرار ميدهد، و نوري كه در تاريكي بدان راه برد، و او را جاودان دارد در آنچه آرزو و خواهش وي بود، و او را نزد خود فرود آرد در منزلي كه نشان كرامت او دارد.»
سخنان اميرمؤمنان عليهالسلام روشنكننده اين نكته است كه مراد از «يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا» راه نجات از تنگناها و تاريكيهايي است كه انسان را به گمراهي و ضلالت ميافكند و اين تاريكيها، كه حضرت علي عليهالسلاماز آنها به عنوان فتنه ياد ميكند، دربرگيرنده امورياند كه انسان را در شناخت حقيقت دچار وهم و اضطراب ميكنند، خواه اين آشفتگي و اضطراب برخاسته از دشواريها و تنگدستيهاي زندگي دنيوي باشد، يا از تنگناها و مشقّتهايي كه در امر دين صورت ميپذيرد.
در خطبه 16 نهجالبلاغه نيز بر نقش تقوا در نجات انسان از شبههها تأكيد شده است: «آنكه عبرتهاي روزگار برايش آشكار شود و از آنها پند پذيرد و از كيفرهايي كه پيش چشم اويند، عبرت بگيرد، تقوا او را نگه ميدارد و از سرنگون شدن او در شبههها حفظ ميكند.»
ب. تمسّك به قرآن
بيشك، قرآن كريم بيرونبرنده انسان از تاريكيها و ضلالتها و پيشبرنده او به سوي روشني و نور است؛ كتابي است هدايتآفرين و سعادتبخش. يكي از مهمترين راههاي رهايي انسان از تاريكناي فتنهها به شمار ميرود. خداي متعال در بسياري از آيات، قرآن را مايه هدايت مؤمنان، پارسايان و تقواپيشگان دانسته و آن را «شفاء» و «رحمت» براي مسلمانان معرفي كرده است. براي مثال، در سوره اسراء آيه 82 ميفرمايد:«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارا»؛ و ما براي مؤمنان آنچه را كه از قرآن مايه درمان و رحمت است، نازل ميكنيم و ستمگران را جز زيان نميافزايد.
و در آيهاي ديگر ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»؛ 23 اي مردم، به يقين براي شما از جانب پروردگارتان اندرزي، و براي آنچه در سنيههاست درماني و براي گروندگان [به خدا] رهنمود و رحمتي آمده است.
در بسياري از رواياتِ معصومان عليهمالسلام نيز قرآن شفاي دردها معرفي شده است، به ويژه در جاي جاي كتاب ارجمند نهجالبلاغه اين نكته به چشم ميخورد. در خطبه 176 نهجالبلاغه در وصف قرآن چنين آمده است: «و كسي با قرآن ننشست، جز اينكه چون برخاست، افزون شد يا از وي كاست؛ افزوني در رستگاري، كاهش از كوري و بيماردلي. پس بهبودي خود را از قرآن بخواهيد و در سختيها از آن ياري بجوييد كه قرآن بزرگترين آزار را مايه بهبودي است و آن كفر و دورويي و گمراهي است.»
روشن است كه مراد از «شفاء» در اين آيات و روايتها، بهبود بخشيدن بيماريها و مرضهاي روحي است كه در طول زندگي بر انسان عارض ميشوند و موجب پريشاني فرد يا برآشفتن جامعه ميگردند. علّامه طباطبائي ذيل آيه 82 سوره «اسراء» مينويسد: «و مراد از "مرض" چيزي نيست جز آنچه كه ثبات قلب و استواري نفس را مختل ميسازد؛ از قبيل انواع شك و ترديد كه موجب اضطراب دروني و تزلزل باطني گشته و انسان را به سوي باطل و پيروي از هوا و هوس متمايل ميسازد و نيز [مرض ]چيزي است كه با ايمان عموم مؤمنان، كه از درجه نازلي از ايمان برخوردارند، قابل جمع است.» 24
ايشان سپس در بيان نقش و اهميت قرآن در زدودن شبههها و ترديدها مينويسد:
و قرآن كريم با حجتهاي استوار و برهانهاي درخشان، انواع ترديدها و شبهههايي را كه در راه عقايد و معارف حقيقي پيش ميآيد، از بين ميبرد؛ و با موعظههاي شافي و با آنچه از داستانهاي عبرتانگيز، مَثَلها، وعده و وعيد، انذار و تبشير و احكام و شرايع كه در آن هست، همه آفتها و انحرافهاي دل را ميزدايد. از اينروست كه قرآن شفاي مؤمنان [ناميده شده ]است.25
ايشان در جايي ديگر مينويسد:
پس قرآن در اولين برخوردش با مؤمنان، درمييابد كه آنان در درياي غفلت فرو رفتهاند و موج حيرتْ آنان را احاطه نموده است؛ باطنشان را با تاريكيهاي شك و ترديد تيرهگون ساخته و دلهايشان را با رذيلتها و صفتهاي پليد، بيمار نموده است. از اينرو، قرآن با پندهاي نيكو اندرزشان ميدهد و آنان را از خواب غفلت بيدار ساخته، از هر نيّت زشت و كردار ناپسند نهي ميكند و به سوي خير و سعادت برميانگيزاند.26
از اينرو، پيشوايان اسلام هنگام برخاستن غبار وهمگين «فتنه» و ملتهب گشتن جامعه، مسلمانان را به پناه بردن به قرآن توصيه كردهاند تا با تدبّر و پيروي از آن، راه حقيقت را بيابند و خود را از افتادن در گمراهي «فتنه» مصون دارند.
كليني در اصول كافي از امام صادق عليهالسلام و ايشان از پدران خويش روايت ميكند كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمودند: «هرگاه فتنهها همچون پارههاي شب تار، شما را فرا گرفتند، بر شما باد تسمّك به قرآن! زيرا آن شفيعي است پذيرفته شده و گزارشدهنده زشتيهايي است تصديق شده. هر كس قرآن را پيش خود [راهبر ]قرار دهد، او را به بهشت كشاند و هر كه آن را پشت سر خود نهد، او را به دوزخ راند... در آن، چراغهاي هدايت و فروازنگاه حكمت و دليل و گواهي بر معرفت است براي كسي كه راه آن را بداند. پس هر گردندهاي بايد ديدهاش را [به همه سوي آن ]بگرداند، و نگاهش را به [ژرفاي] صفت آن برساند. از هلاكت نجات دهد و از گرفتاري رها سازد. 27
اما با نگاهي گذرا به گذشته تاريخ اسلام، ميبينيم گاه مسلمانان با وجود آنكه آيات قرآن را قرائت ميكردهاند و بر خواندن و حفظ آن از يكديگر سبقت ميجستهاند، اما از مسير هدايت منحرف گشته و در پرتگاه گمراهي و ضلالت غلتيدند. چرا قرآن، كه خود را راهبر و هدايتكننده به سوي صراط مستقيم معرفي ميكند، آنان را از افتادن در گمراهيها حفظ نكرده است؟ چگونه است كه برخي از اصحاب و مسلمانان نامدار، خود و ديگران را در فتنهاي گمراهكننده فرو بردند و قرآن هيچ سودي به آنان نبخشيد؟ راز بيتأثيري قرآن در اينگونه موارد در چيست؟
در پاسخ بايد گفت: در درستي گفتار خداوند و هادي بودن قرآن، هيچ شكّي نيست. ممكن نيست كسي به قرآن تمسّك جسته باشد و قرآن او را به سوي رستگاري رهنمون نسازد. پس علت انحراف برخي از مسلمانان را بايد در عملكرد خود آنان جستوجو كرد. بايد ديد آنان از آياتي مانند «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» 28 چه برداشتي داشتهاند، حتي امروزه مسلمانان از اين آيه چه استنباطي ميكنند؟
قرآن زماني راهگشا و هدايتكننده است كه دستورات و قوانينش در زندگي انسان اثرگذار باشند و در گفتار و كردار، تحوّل ايجاد كند. تنها در چنين حالتي است كه ميتوان ادعا كرد به قرآن تمسّك شده است. به عبارت گوياتر، تمسّك به قرآن يعني: عينيت يافتن آموزههاي قرآن در صفحه ذهن و صحنه زندگي انسان. در غير اين صورت، كم نيستند انسانهايي كه قرآن را تلاوت ميكنند، در حالي كه لعن و نفرين قرآن در پي آنان است: «رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ يلعَنه.» 29
نكته ديگر اينكه در تمسّك به قرآن، درك و فهم درست آيات الهي ضروري است و براي دريافت درست و استوار، حركت در راه صحيح و داخل شدن از مدخل مطمئن آن شرطي است واجب. پس انسان بايد براي تمسّك به قرآن، پيش از هر چيز، راه ورود به قرآن و فهم استوار آن را بيابد.
ج. پيروي از اهل بيت عليهمالسلام
خداي متعال در آيه 189 سوره «بقره» ميفرمايد: «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَي وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا»؛ نيكي آن نيست كه از پشت خانهها درآييد، بلكه نيكي آن است كه كسي تقوا پيشه كند، و به خانهها از در [ورودي] آنها درآييد.
اگرچه سبب نزول اين آيه خاص است و در نكوهش يكي از عادتهاي غلط جاهلي به هنگام احرام، نازل گشته؛ اما همچنانكه مفسّران بر آن تأكيد كردهاند، معناي آيه عام است و مراد از آن، اين است كه براي اقدام در هر كاري، خواه ديني باشد يا دنيوي، انسان بايد از طريق درست وارد آن شود؛ نه از راههاي انحرافي و غلطانداز. امام باقر عليهالسلامدر تفسير اين آيه ميفرمايند: «يعني هر كاري را از اهلش وارد شويد.» 30
حال در فهم آيات قرآن و تمسّك بدان، بايد به چه كساني مراجعه كرد و بايد از چه راهي وارد شد؟
حضرت علي عليهالسلام در بخشي از خطبه 154 نهجالبلاغه ضمن تفسير آيه «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا» به اين پرسش نيز پاسخ گفتهاند: «به درياهاي فتنه درشدند و بدعتها را گرفتند و سنّتها را وا نهادند. مؤمنان به گوشهاي رفتند و گمراهان دروغپرداز به زبان آمدند و سخن گفتند. ما خاصان و ياران و گنجوران نبوّت و درهاي رسالتيم. در خانهها، جز از درهاي آن نتوان وارد شد، و آنكه جز از در به خانه درآمد، به دزدي سمر شد.»
سخن اميرمؤمنان عليهالسلام بيانكننده اين نكته است كه براي دوري از لغزش و انحراف، بايد از آموزههاي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و ائمّه اطهار عليهمالسلامپيروي كرد.
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله در شأن و منزلت حضرت علي عليهالسلامميفرمايند: «اَنا مَدينةُ العِلم و عَلي بابُها، و هَل تُدخَلُ المدينةُ اِلاّ مِن بابها»؛ 31 من شهر علم هستم و علي دروازه آن. آيا [كسي] جز از دروازه شهر بدان داخل ميشود؟
با اندك تأمّلي در آيات الهي، ميتوان اين مطلب را از آيات قرآن نيز به دست آورد. قرآن كريم افزون بر اينكه در برخي از آيات، پيروي از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و اوليالامر را با اطاعت از خدا همسان دانسته، 32 در آيه 103 سوره «آلعمران»، مسلمانان را به تمسّك به «حبلاللّه» توصيه نموده است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ»؛ و همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرّق نشويد.
مفسّران در تفسير «حبل اللّه» آراء گوناگوني ذكر كردهاند. عدهاي آن را «قرآن» و برخي «دين اسلام» و گروهي ديگر «حبلاللّه» را به «اهلبيت» تفسير كردهاند. 33 آنچه از سياق آيات برميآيد اين است كه مراد از «تمسّك به حبلاللّه» پيروي از قرآن كريم و فرمانبرداري از تعاليم پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله است؛ زيرا خداوند در آيه 101 همين سوره ميفرمايد: «وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَي عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ و چگونه كفر ميورزيد، با اينكه آيات خدا بر شما خوانده ميشود و پيامبر او ميان شماست؟ و هر كس به خدا تمسّك جويد، قطعا به راه راست هدايت شده است.
دو عبارت «تُتْلَي عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ» و «وَفِيكُمْ رَسُولُهُ»گوياي اين نكته است كه اين دو، وسيله «اعتصام به خدا» هستند.
علّامه طباطبائي با دقت در سياق اين آيات و نيز توجه به آيه «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» 34 مراد از «اعتصام به حبلاللّه» را «تمسّك به كتاب خدا و سنّت» دانسته است.
با دقت در مجموعه اين آيات روشن ميشود كه سخن علّامه طباطبائي بسيار محكم و دقيق است؛ زيرا خداي متعال از يكسو، مسلمانان را به پيروي از آيات قرآن و تعاليم رسول اكرم صلياللهعليهوآلهفراميخواند و از سوي ديگر، با توجه به اينكه يكي از تعاليم ارزشمند پيامبر توجه دادن مسلمانان به پيروي از اهلبيت عليهمالسلام و همسنگ دانستن عترت با قرآن است، ميتوان مراد از «حبلاللّه» را در آيه «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ»تمسّك به قرآن و اهلبيت عليهمالسلام دانست. احاديثي كه در فرهنگهاي روايي و تفاسير مأثور در تفسير اين آيه ذكر گرديدهاند مؤيد همين معنايند.
سيوطي در تفسير خود به نقل از زيدبن ثابت از رسول اكرم صلياللهعليهوآلهاينگونه روايت ميكند: «من دو جانشين در ميان شما قرار ميدهم: كتاب خداي عزّوجلّ كه رشتهاي ميان آسمان و زمين است؛ و عترتم، اهلبيتم؛ و اين دو از هم جدا نميشوند تا در حوض بر من وارد شوند.» 35
از آنچه به اختصار ذكر گرديد، روشن ميشود كه اهلبيت عليهمالسلامدر مقام ثقل اصغر و مفسّر و مبيّن قرآن، همواره مدخلي مطمئن براي تمسّك به قرآن و گريز از گمراهيها و ضلالتها به شمار ميآيند.
د. بصيرت و هوشياري
از ديگر راههايي كه انسان ميتواند در پرتو آن تاريكيهاي فتنه را بشكافد و در پناه آن از تنگناي سهمگين و گمراهكننده فتنهها بگريزد، آگاهي از حوادث و وقايع پيرامون خود و سپس موضعگيري هوشمندانه در برابر آنهاست. در آموزههاي دين مبين اسلام، زيركي و كياست از جمله صفات و ويژگيهاي مؤمن دانسته شده است: «المؤمن كَيِّسٌ عاقلٌ.» 36 از اينرو، انسان مؤمن بايد همواره و در هر شرايط، هوشمندانه گام بردارد و در تصميمگيريها، از بصيرت و درايت خود بهره گيرد، به ويژه در هنگامه فتنهها و مشوّش شدن افكار و باورهاي مردم و در پي آن، برآشفته شدن جامعه، كياست و زيركي ضروري است.
اميرمؤمنان عليهالسلام در خطبه 151 هنگام ترسيم فضاي فتنهخيز و ظلمتبرانگيز جامعه، كه در آن رشته دين گسسته ميشود و پايه باورها و انديشهها متزلزل ميگردند و مردم بر اثر آميختگي رأي درست و نادرست، راه گمراهي در پيش ميگيرند از گروهي نام ميبرند كه ميتواند از تاريكناي شبههآفرين و ضلاتگستر فتنه بگريزد و اينان زيركان و هوشيارانند: «تُهربُ منها الاكياس.»
ايشان در همين خطبه، به گونهاي ضمني مسلمانان را به كياست و هوشياري فراميخوانند و به آنان توصيه ميكنند در هنگامه فتنهها در نقطه هدف فتنه قرار نگيرند و عَلَمِ بدعت نشوند. «فلا تكونوا انصابَ الفِتَن و أعلام البِدَع.»
توضيح آنكه وقتي فتنه در جامعه سايه افكند و حق و باطل به هم آميخت، براي انسانهايي كه كژي و ناراستي وجودشان را فراگرفته، فرصتي وجود دارد تا از چنين فضايي به سود خود بهره گيرند و از گفتار، كردار و موضعگيريهاي ديگران به نفع سياستها و خواستههاي هوسآلود خود استفاده كنند. وقوع چنين امري در هر جامعهاي و در هر دوره و زماني ممكن و گاه اجتنابناپذير است. امام زينالعابدين عليهالسلامدر نامه خود خطاب به محمّدبن شهاب زُهري بر اين نكته مهم تأكيد كرده و او را به مراقبت از نفس خود و هوشياري در برابر خواستههاي امويان و فتنه آنان توصيه نموده است. آن حضرت در بخشي از نامه خود چنين ميفرمايند: «آيا غير از اين است كه (حاكمان جائر) با دعوت از تو، تو را محوري براي گرداندن چرخ ستمگريها ساختند و تو را پلي براي عبور به سوي ظلمكردنشان و نردبان گمراهي خويش قرار دادند و مبلّغ تباهكاري و رهنورد راه خطاي خود كردند؟ تو را نسبت به علماي راستين (آل محمّد عليهمالسلام) به شك انداختند و دل جاهلان را به وسيله تو شكار كردند و گزيدهترين وزيران و نيرومندترين دستيارانشان هم به اندازه تو فساد آنها را آراسته و ظاهرالصّلاح نكرد و (مردم را) از خاص و عام به سويشان نكشيد؟ در برابر آنچه از تو گرفتند، چه بسيار كم مزدت دادند و (به چه بهاي ناچيزي وجدانت را خريدند) و چه اندك (خانهاي) در جهان برايت آباد كردند و چگونه (خانه آخرتت را) ويران كردند! پس مراقب نفس خود باش كه ديگري آن را برايت مراقبت نكند و چون مُردي مسئول حسابرسي از خود هستي.» 37
فريب شخصيتهاي بلندآوازهاي همچون محمّدبن شهاب زهري و در پي آن گمراهي بسياري از مسلمانان، كه تابع چنين افرادي بودند، اهميت هوشياري و ذكاوت را در برخورد با حوادث شبههناك و وهمآلود آشكار ميسازد. گفتاري از اميرمؤمنان عليهالسلام در نهج البلاغه آمده كه بر اين مطلب (داشتن آگاهي و هوشمندي در هنگام فتنهها) تأكيد بسيار شده، به گونهاي كه امروزه عبارت آن حضرت همانند مَثَلي معروف در ميان مسلمانان متداول گشته است.
اميرمؤمنان عليهالسلام در آنجا، خطاب به فرزند خويش، امام حسن مجتبي عليهالسلام ميفرمايند: «كُن فِي الفِتنَةِ كابنِ اللَّبونِ؛ لا ظَهرٌ فيُركَبُ و لا ضَرعُ فَيُحلَبُ»؛ 38 هنگام فتنه، همچون بچه شتر دو ساله باش؛ نه پشتي دارد تا سوارش شوند و نه پستاني تا شيرش بدوشند.
ابن ابيالحديد در شرح اين عبارت چنين گفته است: مقصود از روزگار فتنه، هنگام جنگ و خصومت ميان دو فرمانده گمراه است كه هر دو به گمراهي فراميخوانند؛ مانند فتنه عبدالملك و ابن زبير و فتنه مروان و ضحّاك، و فتنه حجّاج و ابن اشعث و نظاير آن. اما هر گاه يكي از آن دو صاحب حق بودند؛ مانند جمل و صفّين و مانند آن دو، ديگر روزگار فتنه نيست، بلكه به همراه آنكه حق است بايد جهاد كرد و شمشير كشيد، نهي از منكر نمود و در راه عزّت بخشيدن به دين و اظهار حق، جان را نثار كرد. 39
سخن ابن ابيالحديد بر اين نكته تصريح دارد كه جمل، صفّين و حوادثي از اين دست، «فتنه» خوانده نميشوند، بلكه از نظر وي، فتنه زماني است كه هر دو گروه گمراه باشند، در حالي كه اين سخن با آنچه در تعريف «فتنه» ذكر شد و ويژگيهايي كه براي آن آمد، سازگار نيست. چنانكه پيشتر گفته شد، «فتنه» فضايي است كه در آن حق و باطل به هم درآميختهاند و مسائل شبههناك و وهمآلود بر روي حقايق، سايه افكند و موجب آشفتگي و گمراهي مردم شدهاند. از اينرو، اگر ـ بنا به گفته ابن ابيالحديد ـ هر دو گروه گمراه باشند و مردم نيز نسبت به اين امر آگاه باشند، ديگر «فتنه» خوانده نميشود و اينكه وي حوادث جمل و صفّين را فتنه ندانسته، از اينروست كه غبار برخاسته در جامعه آن روزگار، در گذرگاه زمان فرو نشسته است. از اينرو، براي ابن ابيالحديد و ديگران حق از باطل كاملاً آشكار است؛ اما اگر اين وقايع را در ظرف زماني خود بررسي كنيم و خود را در ميان مردماني كه در آن زمان ميزيستند قرار دهيم، روشن خواهد شد كه اين حوادث براي مردم آن روزگار، فتنه بودند و موهوم؛ چراكه براي آنان حق و باطل آنگونه كه امروزه روشن است، آشكار نبود. مسلمانان هنگام تصميمگيري و اتخاذ موضع نميتوانستند به درستي تشخيص دهند كه اميرمؤمنان عليهالسلامو پيروان آن حضرت سخن حق ميگويند يا معاويه، عايشه، طلحه و زبير راه حقيقت ميپويند؛ زيرا اين افراد و حتي نهروانيان معيارهايي از حق در آستين داشتند و بر پايه آن، اهداف و خواستههاي خود را استوار ميكردند.
نكته ديگر اينكه مراد اميرمؤمنان عليهالسلام از عبارت مذكور ـ آنگونه كه ابن ابيالحديد پنداشته ـ هرگز به معناي اجتناب و پرهيز يا بياعتنايي نسبت به حوادث پيرامون نيست، بلكه مقصود آن حضرت از اين تمثيل، تنبّه دادن و بيداري بخشيدن است؛ يعني انسان در هنگامه فتنهها، بايد به گونهاي موضعگيري كند و چنان رفتار نمايد كه سودجويان و كژانديشان در وي طمع نكنند و او را دستاويزي براي دستيابي به مقاصد خود قرار ندهند.
از كلام امام عليهالسلام به خوبي ميتوان «فتنه» را باز شناخت و ابعاد آن را فهميد. در حقيقت، آنچه امام عليهالسلام فرمودهاند، تفسير فتنه است و از اين سخنان ميتوان با دقت دريافت كه در مصداق اجتماعي فتنه با محيطي مواجهيم داراي دگرگوني، نااستواري و ناهنجاري كه هيچ چيز به درستي سر جاي خود نهاده نشده است. از اينرو، مسلمانان هيچگاه از وقوع «فتنه» و گرفتار آمدن در آن ايمن نيستند. مادام كه خواستههاي هوسآلود و پليد و انسانهاي دنياطلب و زيادهخواه و افراد زورمدارِ مردمفريب وجود دارند، پيدايش فتنهها و وقوع شبههها امري قطعي و اجتنابناپذير است. اين فتنهها گاه چنان با اعتقادات و باورهاي مردم درآميخته و به ظاهري از راستي و درستي آراسته ميگردند كه گاه عالمان و دولتمردان و بزرگان نيز گرفتار و دربند چنين محيط و فضايي ميشوند. از اينرو، سزاست اين سخن گرانسنگ اميرمؤمنان عليهالسلامدر ذهن و خاطر همه مسلمانان، از دولتمندان، ناتوانان و مستمندان، و عالمان و عاميان، نگاشته شود تا هنگام رويدادهاي شبههآلود و وهمانگيز بر پايه آن موضع گيرند و عمل نمايند. به ويژه، التزام و اهتمام به سخنان اميرمؤمنان عليهالسلام بايد از سوي متولّيان دين و متصدّيان دولت و حكومت جدّيتر گرفته شود؛ زيرا گفتار و كردار آنان ـ با توجه به منزلت و موقعيتشان ـ بر سرنوشت عامه مردم تأثيرگذار و تعيينكننده است. اگر هوشمندانه و از سر آگاهي سخن گويند و تصميم بگيرند و ديگران را بدان فراخوانند، مردم نيز با پيروي از آنان به طريق رستگاري و سعادت راه مييابند؛ اما اگر از سر بيخبري و از روي هيجانهاي برخاسته از فتنهها در فضاي وهمآلودِ جامعه قدم بردارند و موضعي اختيار كنند، خود و ديگران را به گمراهي ميكشانند.
نتيجه گيري
آنچه را گفته شد ميتوان اينگونه جمعبندي كرد كه ريشه اصلي همه فتنهها خواهشهاي نفساني است كه خود منشأ همه گمراهيها در سطح جامعه ميشود. خداي متعال جوهره انسان را با اميال و غرايز گوناگون سرشته است كه همه آنها در تكامل و تعالي انسان و رسيدن به مقصودي كه خداوند براي او ترسيم نموده، نقش اساسي دارند. اما آنچه مهم است نظاممندي و اعتدال در بهره جستن از اين اميال و غرايز است. مادام كه انسان هر يك از خواستهها را در جاي خود به كار گيرد و آن را از نظم طبيعي خود خارج نسازد، در مسير رسيدن به هدف متعالي و سعادت و رستگاري گام برميدارد؛ اما نگونبختي انسان زماني است كه يكي از هوسهاي دروني انساني از حدّ خويش تجاوز كند و از محدوده خود پا را فراتر گذارد.
-
پى نوشت ها
- 1 كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث و عضو هيأت علمى گروه معارف دانشگاه پيام نور كرمان ـ واحد شهداد.
- 2 ـ انعام: 57.
- 3 ـ جلالالدين سيوطى، الدرّالمنثور فى تفسيرالمأثور، 1411، ج 5، ص 132.
- 4 ـ ص: 26.
- 5 ـ قصص: 50.
- 6 ـ فرقان: 44.
- 7 ـ جاثيه: 23.
- 8 ـ عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم،1376،ج6، ص 362.
- 9 ـ مولى محسن فيضكاشانى، تفسيرالصافى، 1402،ج5،ص 107.
- 10 ـ حديد: 25.
- 11 ـ نساء: 135.
- 12 و13 ـ فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، 1414، ص 122.
- 14 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 74، ص 202ـ204.
- 15 ـ همان، ج 77، ص 293.
- 16 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 221.
- 17 ـ ابراهيم: 3.
- 18 ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، 1405، ص 208، كتاب «ايمان و كفر».
- 19 ـ عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 2.
- 20 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 22.
- 21 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسيرالقرآن، بىتا، ج 9، ص 56.
- 22 ـ جلالالدين سيوطى، الدرّالمنثورفىتفسيرالمأثور،ج6،ص354.
- 23 ـ يونس: 57.
- 24 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 13، ص 179.
- 25 ـ همان، ص 180.
- 26 ـ همان، ج 10، ص 76.
- 27 ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 559.
- 28 ـ آلعمران: 103.
- 29 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 184.
- 30 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن، 1406، ج 2، ص 51 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 509.
- 31 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 40، ص 210.
- 32 ـ نساء: 59 / مائده: 92 / تغابن: 12.
- 33 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 2، ص 805.
- 34 ـ حشر: 7.
- 35 ـ جلالالدين سيوطى، الدرّرالمنثور، ج 2، ص 107.
- 36 ـ عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 187.
- 37 ـ ابن شعبه حرّانى، تحفالعقول، 1363، ص 281.
- 38 ـ نهجالبلاغه، 1378، كلمات قصار 1.
- 39 ـ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، 1418، ج 18، ص 41.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، تهران، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1378، چ چهارم.
- ـ آمدي، عبدالواحدبن محمّد، غررالحكم و دررالكم، ترجمه جمالالدين محمّد خوانساري، تهران، دانشگاه تهران، 1376، چ سوم، ج 6.
- ـ ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418، 20 ج.
- ـ حرّاني، ابنشعبه، تحفالعقول، قم،مؤسسهالنشرالاسلامي،1363.
- ـ سيوطي، جلالالدين، الدّرالمنثور في تفسيرالمأثور، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411، 6 ج.
- ـ طباطبائي، سيد محمّدحسين، الميزان في تفسيرالقرآن، ترجمه سيد محمّدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي،بيتا.
- ـ طبرسي، فضلبن حسن، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1406، چ دوم، 10 ج.
- ـ طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، قم، مؤسسهبعثت،1414،3ج.
- ـ فيض كاشاني، مولي محسن، تفسير الصافي، بيروت، مؤسسهالاعلمي للمطبوعات، 1402، چ دوم، 5 ج.
- ـ كليني، محمّدبن يعقوب، اصول كافي، بيروت، دارالاضواء، 1405، 2 ج.
- ـ مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، بيروت، دار احياءالتراث العربي، 1403، چ سوم.