معرفت، سال هفدهم، شماره هفتم، پیاپی 130، مهر 1387، صفحات -

    فتنه ‏ها و راه‏های گریز از آنها

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علیرضا حیدری / *مربی - مدرسی معارف اسلامی دانشگاه پیام نور / mohamadh24@yahoo.cim
    چکیده: 
    مسلمانان برای به سلامت گذشتن از فضایی که به سبب آمیخته شدن حق و باطل، غبارآلود و گم‏راه‏کننده شده است، باید عوامل به وجود آورنده چنین فضایی را بشناسند تا بتوانند خود را از معرکه نجات دهند. عوامل متعددی در ایجاد فضای شبهه‏آلود مؤثرند. «زور» و «تزویر» از جمله ابزارهایی‏اند که همواره افراد مشرک و معاند در طی حیات اسلام از آنها استفاده نموده و سعی کرده‏اند زمانی با اجبار و ارعاب، آزادی انتخاب در دین و گزینش مذهب را از افراد سلب کنند، و گاهی با نیرنگ و فریب و با ظاهری آراسته، به انحراف در دین و در هم آمیختن حق و باطل بپردازند و در اعتقادات مسلمانان شبهه ایجاد کنند. از سویی، شخصیت‏زدگی در طول تاریخ، اندیشه و وجدان مردم را تحت‏الشعاع قرار داده و چهره‏های به ظاهر حق به جانب، دست‏مایه ایجاد شبهه و تلبیس امر بر مردمان ساده‏لوح شده‏اند. از جمله شیوه‏های تربیتی، شناخت درست فتنها در زندگی و راه‏های گریز از آنهاست. این مقاله به این مهم می‏پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    فتنه ‏ها و راه‏های گریز از آنها

    علیرضا حیدری 1

    چکیده

    مسلمانان برای به سلامت گذشتن از فضایی که به سبب آمیخته شدن حق و باطل، غبارآلود و گم‏راه‏کننده شده است، باید عوامل به وجود آورنده چنین فضایی را بشناسند تا بتوانند خود را از معرکه نجات دهند. عوامل متعددی در ایجاد فضای شبهه‏آلود مؤثرند. «زور» و «تزویر» از جمله ابزارهایی‏اند که همواره افراد مشرک و معاند در طی حیات اسلام از آنها استفاده نموده و سعی کرده‏اند زمانی با اجبار و ارعاب، آزادی انتخاب در دین و گزینش مذهب را از افراد سلب کنند، و گاهی با نیرنگ و فریب و با ظاهری آراسته، به انحراف در دین و در هم آمیختن حق و باطل بپردازند و در اعتقادات مسلمانان شبهه ایجاد کنند. از سویی، شخصیت‏زدگی در طول تاریخ، اندیشه و وجدان مردم را تحت‏الشعاع قرار داده و چهره‏های به ظاهر حق به جانب، دست‏مایه ایجاد شبهه و تلبیس امر بر مردمان ساده‏لوح شده‏اند. از جمله شیوه‏های تربیتی، شناخت درست فتنها در زندگی و راه‏های گریز از آنهاست. این مقاله به این مهم می‏پردازد.

    کلیدواژه‏ها: فتنه، قرآن، سنّت، بدعت، دنیا، تقوا.

    مقدّمه

    در قرآن کریم، واژه «فتنه» و مشتقات آن به تناسب مضامین و مفاهیم آیات، در سوره‏های مکّی و مدنی 61 بار ذکر گردیده است؛ اما چون واژه‏ها در بستر زمان دچار تحوّل معنایی می‏شوند، این واژه را نیز برخی از مفسّران به شرک، گناه، آزمایش، امتحان، اختلال و اضطراب در نظام امور تفسیر نموده‏اند. نکته قابل توجه در اقوال مفسّران در این زمینه اشاراتی است که به طور ضمنی دالّ بر آن است که مراد از «فتنه» در آیات، آشوب‏ها و تشنّج‏های ناشی از شرک است، نه خود شرک که نوعی عمل قلبی و اعتقادی است. از جمله ویژگی‏های زمان فتنه، همان‏گونه که در خطبه 93 نهج‏البلاغه آمده چنین است: «فتنه‏ها چون روی آورند، باطل را به صورت حق آرایند، و چون پشت کنند حقیقت چنان‏که هست، نماید. فتنه‏ها چون روی آورند آن را نشناسند، و چون بازگردند آن را بدانند.»

         این گفتار حضرت علی علیه‏السلام به روشنی، آمیختگی حق و باطل را در زمان ایجاد فتنه‏ها نشان می‏دهد. اصولاً اساسی‏ترین مبنای فریب‏کاری فتنه‏جویان و مؤثرترین عامل پیروزی آنان همین «آمیختن حق و باطل» است؛ زیرا اگر آنان سخنان و کردار خود را یکسره بر مقدّمات باطل استوار سازند، گم‏راهی مردم را موجب نخواهند شد؛ چنان‏که اساس فتنه خوارج بر آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ»، 2 که سخن حقی است، استوار بود؛ اما هدفی که آنان در پی دست یافتن بدان بودند، باطل و گم‏راه‏کننده بود. این از آن‏روست که غلظت شبهه این «فتنه‏ها» شدید بود. نهروانیان و ناکثان انسان‏هایی معمولی نبودند که فتنه آنان برای مردم آشکار باشد. بسیاری از آنان در میان مسلمانان به تهجّد و زهد و انجام عبادات و مستحبّات معروف بودند؛ حتی برخی از آنان همچون طلحه و زبیر و عایشه از بزرگان صحابه به شمار می‏آمدند. از این‏رو، وقتی آنان

    با همه حسن سابقه به مقابله با خلیفه مسلمانان، حضرت علی علیه‏السلام، برخاستند، مردم در تشخیص و گزینش راه درست، دچار آشفتگی شدند.

    ریشه ‏های فتنه‏ ها

    حضرت علی علیه‏السلام در آغاز خطبه 50 نهج‏البلاغه در جملاتی کوتاه و گویا به این پرسش پاسخ گفته‏اند: «همانا آغاز پدید آمدن فتنه‏ها پیروی خواهش‏های نفسانی و نوآوری در حکم‏های آسمانی است؛ نوآوری‏هایی که کتاب خدا آن را نمی‏پذیرد و گروهی از گروهی دیگر یاری می‏خواهد تا بر خلاف دین خدا، اجرای آن را به عهده گیرد.»

         امیر مؤمنان علیه‏السلام دو چیز را زمینه‏ساز و خاستگاه فتنه برمی‏شمارند: نخست پیروی از خواهش‏های نفسانی، و دیگری بدعت‏گذاری در احکام الهی، که این خود به نوعی معلول عامل نخست است؛ زیرا زمانی نوآوری‏ها و بدعت‏ها در دین شکل می‏گیرند که خواهش‏های نفسانی بر انسان چیره شده، عقل و خرد او را زایل سازند. برای درک صحیح سخن حضرت علی علیه‏السلام، که الهام گرفته از آیات الهی است، باید اندکی درباره هر یک از این دو عامل و نیز عامل دنیاگرایی توضیحاتی ارائه شود:

         1. پیروی از خواهش‏های نفسانی

    خدای متعال جوهر انسان را با امیال و غریزه‏های گوناگونی سرشته است، که همه آنها در تکامل و تعالی انسان و رسیدن به مقصودی که خداوند برای انسان ترسیم نموده، نقشی اساسی دارند. بی‏تردید، وجود غریزه‏هایی همچون خشم و غضب، دوستی و محبت، میل به زندگی، و کشش جنسی با وجود برخی اختلاف و تضادها میان آنها، در پی هدف و مقصود واحدی هستند. اما آنچه مهم است نظام‏مندی و اعتدال در بهره جستن از این امیال و غریزه‏هاست. مادام که انسان هر یک از خواسته‏ها را در جای خود به کار گیرد و آن را از نظم طبیعی خارج نسازد، در مسیر رسیدن به هدف متعالی و سعادت و رستگاری گام برمی‏دارد؛ اما نگون‏بختی انسان زمانی است که یکی از هوس‏های درونی او از حدّ خویش تجاوز کند و از دایره خود پا را فراتر گذارد.

         حضرت علی علیه‏السلام در خطبه 86 در این‏باره می‏فرمایند: «بدبخت کسی است که از هوای نفس فریب خورد. بدانید که اندک ریا، شرک است و همنشینی با پیروان هوا، فراموش کردن ایمان و جای حاضر شدن شیطان.»

         در چنین حالتی، غریزه‏ها و امیال درونی آدمی، که وسیله و ابزار مطیع انسانند، از دست او خارج می‏شوند و سرکشی‏شان بر قدرت عقل چیره می‏گردد. ظهور چنین حالتی در انسان «هواپرستی» خوانده می‏شود، که پرستش آن از پرسش هرگونه بتی خطرناک‏تر و گم‏راه‏کننده است. از این‏رو، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آلههوس‏های نفسانی را بدترین بت‏ها برشمرده است.

         سیوطی در حدیثی به نقل از ابوامامه آورده است که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهفرمودند: «در زیر آسمان، هیچ‏بتی‏نزد خدا بزرگ‏تر از هواوهوسی‏که‏ازآن‏پیروی‏شود،وجودندارد.» 3

        در قرآن کریم، آیات فراوانی وجود دارد که مسلمانان را از پرستش هوای نفس و پیروی از آن برحذر می‏دارند و انسان را از فرجام ناگوار پیروی از آن آگاه می‏سازند. در اینجا، تنها به ذکر دو نمونه از انحراف‏های متأثر از هواپرستی بسنده می‏شود:

         الف. هواپرستی؛ سر منشأ گم‏راهی

    قرآن کریم هنگام گزارش داستان حضرت داود علیه‏السلام، به سخن خداوند خطاب به آن حضرت اشاره می‏کند که فرمود: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ»؛ 4 ای داود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گرداندیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن، و زنهار از هوس، که تو را از راه خدا بدر کند. قطعا کسانی که از راه خدا بدر می‏روند، برایشان عذابی سخت است به دلیل اینکه روز حساب را فراموش کرده‏اند.

         این آیه گویای آن است که هر جا گم‏راهی هست، پای هوای نفس در میان است، و هر جا خواهش‏های نفسانی حاکم است، نتیجه‏اش گم‏راهی است، و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. در آیه دیگری از قرآن نیز گم‏راه‏ترین انسان‏ها کسی معرفی شده که خواهش‏های نفسانی را راهنمای عمل خویش قرار داده است: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ.» 5

        شدت لحن سخن خداوند در سوره «فرقان» بیشتر و شدیدتر است. خداوند در این سوره، انسان‏هایی را که از هوای نفس خود پیروی کرده‏اند و به تعبیر قرآن، هوای نفس خویش را «اله» و معبود خود برگزیده‏اند، از دایره انسانیت خارج ساخته، بلکه از چهارپایان نیز گم‏راه‏تر دانسته است: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً»؛ 6 آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گم‏راه‏ترند.

         در حقیقت، هوای نفس همانند حجاب ضخیمی است که بر چشمان عقل افکنده می‏شود و انسان را از درک حقایق هستی ناتوان می‏سازد؛ زیرا انسان برای درک حقیقت به بصیرت نیازمند است تا آنچه را از وقایع و حوادث پیرامون خود می‏بیند، دریابد؛ اما پیروی از هوس‏ها و خواهش‏های نفسانی دست یافتن به بصیرت را ناممکن می‏سازد. در آیه‏ای از قرآن در بیان این معنا، آمده است: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»؛ 7 پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گم‏راه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده‏اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‏گیرید؟!

         نتیجه اینکه هواپرستی مهم‏ترین عامل بازدارنده انسان از هدایت و پیش‏برنده او به سوی گم‏راهی است. چنان‏که حضرت علی علیه‏السلاممی‏فرماید: «با وجود هوس‏های نفسانی، دین وجود ندارد.» 8

         ب. خواهش‏های نفسانی؛ مانع دادگری و عدالت ‏ورزی

    از دیگر پیامدهای سوء پیروی از هوس‏های نفسانی این است که موجب می‏شود انسان در ادای حق و اجرای عدالت کوتاهی کند. عدالت یکی از شیواترین و دلکش‏ترین واژه‏هایی است که بشر آن را شنیده و از مهم‏ترین مقوله‏هایی است که در طول تاریخ، همواره دل انسان را مشغول و ذهن او را پر دغدغه ساخته است. جهان آفرینش و نظام کائنات بر پایه عدل استوار گشته و هیچ‏یک از خلقت‏های الهی، خارج از قانون عدل نیست؛ چنان‏که فیض کاشانی در تفسیر خود روایتی از پیامبر نقل کرده است که فرمودند: «آسمان‏ها و زمین بر پایه عدل استوار گشته‏اند.» 9

        از این‏رو، انسان نیز در نظام آفرینش، که برترین مخلوقات و آفریده‏هاست، از این قاعده مستثنا نیست. از سوی دیگر، در عالم تشریع نیز همه ادیان الهی عدالت را اصلی بنیادین برای انسان‏ها معرفی کرده‏اند و مهم‏ترین هدف اجتماعی پیامبران را پی‏ریزی عدالت و ایجاد جامعه‏ای بر پایه دادگری و عدالت دانسته‏اند. 10

        خدای متعال در قرآن کریم، پس از آنکه مسلمانان را به برپایی قسط و عدل فرامی‏خواند، راز ناکامی انسان‏ها را در برپایی عدالت، پیروی از هوای نفس معرفی می‏کند و آنان را از پیروی هوای نفس برحذر می‏دارد:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیّا أَوْ فَقَیرا فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَی أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرا»؛ 11 ای کسانی که ایمان آورده‏اید، پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هرچند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان [شما ]باشد. اگر [هر یک از دو طرف دعوا ]توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما ]سزاوارتر است. پس، از پی هوس نروید تا [در نتیجه از حق] عدول کنید. و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعا خدا به آنچه انجام می‏دهید آگاه است.

         حضرت‏علی علیه‏السلامدرخطبه69نیزهنگام‏توصیف‏محبوب‏ترین بندگان نزد خدا، نخستین نشانه عدل چنین انسانی را نسبت به نفس خویش، دوری گزیدن او از هوا و هوس معرفی می‏کنند: «عدل و داد را بر خود گماشته و نخستین نشانه آن این است که هوا و هوس را از دل برداشته.»

         نیز در خطبه 44، خوف‏انگیزترین پرتگاه هلاکت را «هواپرستی» می‏دانند: «ای مردم، از دو چیز بر شما بیشتر می‏ترسم: از پیروی خواهش نفس و آرزوی دراز در سر پروردن؛ چراکه پیروی خواهش نفس آدمی را از راه حق باز می‏دارد و آرزوی درازْ آخرت را به فراموشی سپارد.»

         با قرار دادن این آیات و روایات در کنار حدیثی که در آغاز این بحث از امیرمؤمنان علیه‏السلام نقل شد ـ که در آن یکی از عوامل پیدایش فتنه پیروی از هوای نفس معرفی شده بود ـ سخن آن حضرت شفّافیت و عمق بیشتری می‏یابد.

         2. بدعت‏ها و نوآوری‏های بی‏ بنیاد

    خاستگاه دیگر فتنه، که امیرمؤمنان علیه‏السلام بدان اشاره نموده‏اند، بدعت‏هایی است که در حوزه دین پدید می‏آیند.

         طریحی ذیل این واژه آورده است: «بدعت» در لغت، به معنای «نوآوری» است؛ یعنی هر چه را که پیش‏تر سابقه نداشته و اکنون موجود شده است؛ مانند آیه «مَا کُنتُ بِدْعا مِنْ الرُّسُلِ»؛ یعنی «بدعاَ من الرُّسُلِ یا اَوَّلَ مَنَ اُرسِلَ مِنَ الرُّسُل.» و در اصطلاح دینی، پدید آوردن رسم و آیین تازه در حوزه دین را «فتنه» گویند. 12

        وی همچنین می‏نویسد: «بدعت» یعنی: نوآوری در دین و آنچه ریشه در کتاب و سنّت ندارد، و از آن‏رو که گوینده‏اش آن را از پیش خود وضع کرده است «بدعت» نامیده می‏شود. 13

         دانشمندان اسلامی در اینکه نوآوری‏هایی که ریشه در کتاب و سنّت ندارند اما با آنها منطبقند، متفق نیستند. برخی از آنان به طور مطلق هرگونه رسم و آیینی را که ریشه در قرآن و سنّت ندارد، بدعت شمرده و آن را مقابل سنّت دانسته‏اند و نوآوری‏ها و رسم‏هایی را که مشمول عمومیت احکام دین می‏شوند ـ اگرچه در قرآن و سنّت از آنها یاد نشده ـ جزو سنّت ذکر کرده‏اند. از دیدگاه این دسته از دانشمندان، «بدعت» تنها بر محرّمات اطلاق می‏گردد. 14

        گویا ظاهر بسیاری از روایات نیز بر این معنا دلالت دارد. برای مثال، علّامه مجلسی از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایتی را نقل کرده است که می‏فرمایند: «هرگونه نوآوری بدعت، و هر بدعتی ضلالت، و هر ضلالتی مسیرش به سوی دوزخ است.» 15

        همچنین از حضرت علی علیه‏السلام روایت شده است که فرمودند: «هیچ‏کس نیست که بدعتی بگذارد، جز اینکه به موجب آن سنّتی را وانهد.»

         مضمون این دو روایت و احادیثی از این دست گویای این است که «بدعت» در مقابل «سنّت» قرار دارد و به طور مطلق، مذموم است و بر نوآوری‏هایی که خارج از اصول و مبانی دین و سنّت است، اطلاق می‏شود؛ اما عده‏ای از دانشمندان هرگونه بدعت و نوآوری در دین را الزاما ناپسند و گم‏راه‏کننده نمی‏دانند. از دیدگاه آنان، بدعت دوگونه است: گاه ناپسند است و گم‏راه‏کننده، و گاه پسندیده است و هدایت‏کننده.

         به هر حال، چه به دوگونه بدعت (ممدوح و مذموم) معتقد شویم و نوآوری‏ها و آیین‏های نوخاسته را که طبق اصول و مبانی دین وضع نگشته، «بدعت مذموم» بخوانیم و چه به طور مطلق، هر آیینی را که مقابل «سنّت» وضع شده باشد «بدعت» بنامیم، نتیجه هر دو یکی است و آن اینکه:

         1. هر آیینی که در آن با کتاب خدا و سنّت مخالفت شده باشد، «بدعت» و گم‏راه‏کننده است.

         2. نوآوری‏ها و رسم‏هایی که با قرآن و سنّت مخالف نباشند، «بدعت» یا دست‏کم، بدعت مذموم خوانده نمی‏شوند.

         احادیث و روایات اسلامی نیز بر این وجه تأکید کرده‏اند و آنچه را در آن با کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهمخالفت شده، «بدعت» خوانده‏اند. افزون بر روایتی که در ابتدای بحث از امیرمؤمنان علیه‏السلام نقل شد، روایات دیگری نیز از آن حضرت بر این معنا تصریح داردند؛ از جمله: «اهل‏سنّت» [کسانی هستند که] به سنّت خدا و رسولش تمسّک می‏جویند، اگرچه اندک باشند؛ اما اهل بدعت با دستورات خدا و کتاب و رسولش مخالفت می‏ورزند و به رأی و خواهش‏های نفس خود عمل می‏کنند، اگرچه فراوان باشند. 16

        3. دنیاگرایی

    از جمله ریشه‏های فتنه از صدر اسلام تاکنون، دنیاطلبی و دنیاگرایی بوده است. اسلام دنیا را وسیله‏ای برای عروج و رسیدن به کمال اخروی می‏داند. اسلام دنیا را مزرعه آخرت می‏داند؛ اما کفر و شرک و نفاق دنیا را جولانگاه آرزوها و هوس‏های خویش می‏کنند و بدان ابدیت می‏دهند و آخرت را انکار می‏کنند. خداوند در این‏باره می‏فرماید: «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجا أُوْلَـئِکَ فِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ»؛ 17 آنان که دنیا را بر آخرت ترجیح می‏دهند و راه خدا را سد می‏نمایند و آن را کج می‏کنند در گم‏راهی دوری هستند.

         در قرآن کریم، 115 بار واژه «دنیا» به کار رفته که در همه آنها از هدف بودن دنیا، نفی و مذمّت شده است. مولای متقیان علیه‏السلام نیز در خطبه 63 نهج‏البلاغه می‏فرمایند: «دنیا خانه‏ای است که کسی در آن سالم نمانده، مگر با اعمال پاکی که در آن انجام دهد؛ و به چیزی که مخصوص آن گردد، نجات پیدا نمی‏شود. مردم در دنیا از باب امتحانْ مبتلا شده‏اند؛ آنچه را از دنیا به خاطر دنیا برداشته‏اند از دستشان می‏رود و در قیامت نسبت بدان بازخواست می‏شوند؛ و آنچه از دنیا برای آخرت برگرفته‏اند بر آن وارد می‏شوند و بر آن قیام می‏کنند.

         امام صادق علیه‏السلام فرموده‏اند: خدای ـ عزّوجلّ ـ به مردی فرمود: «آگاه باش که آغاز هر فتنه، دوستی دنیاست.» 18

        بنابراین، صرف بودن دنیا و تقدّم دنیا بر آخرت، از ریشه‏های فتنه‏گری است، در حالی که در متن اندیشه اسلامی دنیا وسیله و زمینه‏ای برای آخرت و راهی برای رهایی از فتنه و فتنه‏گری است. این مسئله در تاریخ بسیار تکرار شده است. نمونه آشکار آن فتنه «جمل» است که عامل و منشأ آن رسیدن به پست و مقام دنیایی بود. زمانی که در اثر سیاست‏های غلط خلفا، بخصوص عثمان، برخی اصحاب صاحب مال و منال و کاخ و کنیز فراوان شدند و به این تفاوتِ در بیت‏المال و تفاخر عادت کردند، به گونه‏ای که امکان بازگشت آنان در حکومت عدل علی علیه‏السلاممیسّر نشد و همچنان بر زیاده‏طلبی خود و حقوق افزون‏تر از دیگران در بیت‏المال و حفظ دنیایی که به آنها روی آورده بود، پای فشردند و چون امام علی علیه‏السلامرا در برابر خواسته‏های خود محکم و تغییرناپذیر و قاطع یافتند، پیمان شکستند و تمامی سوابق مبارزاتی خود را در راه اسلام به پای منافع مادی قربانی کردند و این‏گونه بود که فتنه جمل را به وجود آوردند.

         حضرت علی علیه‏السلام در خطبه 29 نهج‏البلاغه می‏فرمایند: «ای مردم، دو چیز است که من سخت از آنها بر شما بیمناکم: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوی طولانی و دنیاگرایی. حال که در جهان هستید، از آن به اندازه‏ای توشه برگیرید که فردا بتوانید نفوس خویش را حفظ کنید.

    راه‏های رهایی از تنگنای فتنه ‏ها

    در این قسمت، ابتدا بخشی از خطبه 151 نهج‏البلاغه، که دستورات قابل توجهی درباره مبارزه با فتنه و فتنه‏گران است، ذکر می‏شود، سپس به راه‏کارهایی که در آیات و روایات بر آنها تأکید شده است، اشاره می‏گردد:

         1. برون ‏نگری و جامعه ‏سازی

    ـ «فَاتَّقُوا سَکراتِ النِّعمَةِ»؛ از فساد در نعمت‏ها و مست شدن از آنچه دارید، بپرهیزید.

         مولای متقیان از مغرور شدن به مال و منال و مقام و حتی سلامتی و غرق شدن در آنها برحذر داشته‏اند؛ زیرا هر قدر انسان در خوشی‏ها غرق شود و خود را به عوامل دنیایی وابسته کند به همان میزان، امکان لغزش و فریبش بیشتر است. اگر حضرت علی علیه‏السلاممی‏توانند در مقابل همه قدرتمندان عرب و دشمنان بایستند و بگویند اگر همه عالم علیه من حرکت کنند، من به آنها پشت نمی‏کنم، به این دلیل است که آن حضرت بارها دنیا را طلاق گفته‏اند و کفش پاره خود را بر حکومت ترجیح می‏دهند.

         ـ «وَ احذَرُوا بَوائِقَ الِنقمَةِ»؛ از بلای کینه و کارهای ناپسند دوری کنید.

         نباید کینه به دل گرفت و پاسخ عمل‏ها را به عکس‏العمل‏های تند و سرزنش‏گونه و همراه با عتاب داد. باید از هر واکنش و هر عملی که موجب کدورت و کینه می‏شود، خودداری کرد؛ چراکه حفظ وحدت مسلمانان، که ضامن پیروزی بر کفر و شیطان است، با ایجاد الفت و محبت و صمیمیت امکان دارد.

         ـ «تَثَبَّتُوا فِی قِتامِ العِشوَةِ وَ اِعوِجاجِ الفِتنَةِ»؛ در تاریکی‏های غبار فتنه و کجی‏های آن، ثابت باشید.

         «عوج»: کجی، انحراف؛ «قتمه»: گرد و خاک سیاه؛ «عشوه»: امر را مشتبه کردن، کار ناپیدا نمودن، تاریکی، شب‏کوری.

         حضرت می‏فرمایند: زمانی که گرد و غبار تبلیغات سرسام‏آور فتنه‏گران برمی‏خیزد و امر بر شما مشتبه می‏شود، تا زمانی که حق معلوم نشده است، بر مبانی اعتقادی خویش، پایدار، ثابت‏قدم و استوار باشید، نه اینکه با دیدن کمترین حرکت مخالف و فتنه‏ای بر پاشنه‏ها بچرخید و به سوی فتنه‏گران گرایش یابید؛ یا اینکه پایداری خویش را از دست بدهید.

         با توجه به فرمان خدا در آیه 30 سوره «فُصِّلَت»، باید استقامت کرد: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»؛ قطعا آنان که می‏گویند خدا پروردگار ماست و استقامت می‏کنند، فرشتگان بر آنها نازل می‏شوند که نترسید و اندوهگین نشوید.

         ـ «فَلا تَکُونُوا اَنصابَ الفِتَنِ و اَعلامَ البِدَعِ»؛ پس نشانه‏ها و پرچم فتنه‏ها نباشید و درفش بدعت‏ها نگردید.

         فتنه برای رشد و توانایی خود، نیازمند انسان‏هایی است که وسیله رشدش باشند؛ دست‏ها و دهانشان را در خدمت رواج فتنه و توانمند شدن فتنه‏گران قرار دهند. بدعت‏گذاران نیز به بدعت‏پذیر نیاز دارند. پس، شما ای مردم مؤمن، در زمان‏هایی که ابرهای فتنه در آسمان اسلامند و مردمان فتنه‏گر در صحنه‏های اجتماع مشغول فتنه‏گری‏اند، نیروهای خود را در اختیارشان قرار ندهید.

         ـ «وَ الزِمُوا ما عُقِدَ عَلَیهِ حَبلُ الجَماعَةِ»؛ بدانچه پیوند جماعت با آن استوار است، ملزم باشید.

         اجتماع برای وحدت پیدا کردن، زمینه‏های مشترک را می‏یابد و بر آن پیمان می‏بندد و استوار می‏شود تا تفرقه‏اندازان موفق به ایجاد شکاف نشوند. آنچه سبب به هم پیوستگی جماعت می‏شود و ایجاد وحدت می‏نماید باید محترم شمرده شود، تا شیطان و رهروان او، که فتنه‏گرند و تلاش می‏کنند تا در میان اجتماعات مردم کینه و نفاق ایجاد کنند و زمینه را برای تسلّط خود فراهم سازند، موفق به انجام مأموریت خود نشوند. حضرت علی علیه‏السلام در خطبه 229 نهج‏البلاغه، در این‏باره می‏فرمایند: «قطعا دست خدا با اجتماع است. از تفرقه برحذر باشید؛ چراکه هر یک از مردمان که از اجتماع جدا شود، صید شیطان خواهد شد؛ چنان‏که گوسفند جدا شده از گلّه نصیب گرگ می‏شود. آگاه باشید هر که شما را به این فرابخواند، او را بکشید، اگرچه من چنین کنم.»

         ـ «وَ اَقدِمُوا عَلَی اللهَ مَظلُومینَ وَ لا تَقدِمُوا عَلَیهِ ظالِمینَ»؛ سعی کنید نزد خدا مظلوم حاضر شوید، ولی ظالم حاضر نگردید.

         با حق ماندن و با محور حق وفاداری نمودن، البته مظلومیت دارد. چه بسا حضور در جبهه حق موجب پایمال شدن حقوق فردی و شخصی انسان باشد. این مظلومیت خوشایند حضرت حق است و حضور با این حال نزد او زیبنده مؤمنان است. بنابر سخن حضرت علی علیه‏السلام التزام به وحدت امّت اسلام و برپایی اطاعت از رهبری در میان مردم، به صبر و شکیبایی نیاز دارد و چه بسا حق‏گرایانی که به خاطر کم‏طاقتی از مدار حق خارج شده‏اند و ستمگر به محضر خدا حاضر می‏شوند.

         ـ «وَ اتَّقُوا مَدارِجَ الشَیطانِ وَ مَهابِطَ العُدوانِ»؛ از راه‏های شیطان بپرهیزید و از مکان‏های ستم دوری کنید.

         در اینجا، مولا ما را از عمل کردن همانند شیطان و قرار گرفتن در راه او برحذر می‏دارد. همچنین از رهروی او و مکان‏های ستم، گناه، و مکان‏هایی که وسوسه و شبهه و بدعت و نافرمانی و تفرقه را به ذهن‏ها و دل‏ها القا می‏کنند، برحذر می‏دارند. خداوند نیز ما را در قرآن، از جاهایی‏که در آن‏لغووبیهوده‏گویی‏می‏شود، برحذر می‏دارد.

         ـ «وَ لا تَدخُلُوا بُطُونَکُم لُعَقَ الحَرامِ فَاِنَّکُم بَعَینِ مَن حَرَّمَ عَلَیکُم المَعصَیةَ وَ سَهَّل لَکُم سَبیلَ الطاعَةِ»؛ در شکم‏های خودتان لقمه‏های حرام جای ندهید؛ زیرا خدا نافرمانی را برایتان حرام کرده و راه اطاعتش را آسان گردانیده است.

         حضرت علی علیه‏السلام به ما می‏آموزند که برای گریز از اسارت فتنه‏ها، از لقمه حرام بپرهیزیم؛ زیرا لقمه حرام هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی، انسان را آلوده می‏کند و او را به فساد و گناه متمایل می‏سازد. همچنین شخص را به سوی ظلم و استثمار سوق می‏دهد؛ زیرا برای آن شخص لقمه حرام و یا راه مشروع و نامشروع تفاوتی ندارد، در حالی که خداوند معصیت را حرام کرده و راه اطاعت را گشوده است.

         2. خودسازی

         الف. تقوا

    انسان برای رهایی از توفان وهمگین و گم‏راه‏کننده فتنه، نیازمند شناخت «حق و باطل» است؛ اما مشکل اینجاست که او در بسیاری از موارد، دچار وهم می‏شود؛ باطل را حق می‏پندارد و وهم را حقیقت. در این‏گونه موارد، انسان به دید و درک نیرومند، روشن‏بینی شگرف و نورانیتِ فوق‏العادهای نیازمند است تا به یاری آن، دیده‏اش حقیقت‏یاب شود. این قوّه نیرومند و بصیرت‏بخش «تقوا»ست.

         در معنای «تقوا»، آمدی از امیرمؤمنان علیه‏السلام روایات فراوانی نقل کرده است که به چند نمونه از آنها اشاره می‏شود:

         ـ «تقوا دژی است استوار برای کسی که بدان پناه آورد.»

         ـ «تقو استوارترین دژ و نگه‏دارنده‏ترین جان‏پناه است.» 19

        حضرت علی علیه‏السلام در خطبه 191 نیز می‏فرمایند: «تقوا امروز، جان‏پناه و سپر است و فردا به سوی بهشت راهگذر.»

         «تقوا» در این احادیث به سپری محکم و دژی استوار تشبیه شده است که انسان را در هنگامه گناه و محیط‏های آلوده نگه‏داری می‏کند و هرگز معنای «اجتناب» و «پرهیز» از آن فهمیده نمی‏شود.

         حدیث دیگری نیزازآن حضرت‏روایت‏شده‏که در عین سادگی عبارات و تمثیل به کار رفته در آن، از ژرفای شگفتی برخوردار است: «پرسیدند: تقوا چیست؟ فرمود که هیچ در راه خارناک‏رفته‏اید؟ گفتند: آری. فرمود: چگونه کنید در آن تیه؟ گفتند: خویشتن را نگاه داریم. فرمود: متّقی آن باشد که در راه دین هم چنان رود و خویشتن را از معاصی چنان نگه دارد که رونده، پای خود را.» 20

        مقصود روایت کاملاً روشن است؛ یعنی همچنان که وقتی مسافری از بیابان می‏گذرد، برای رسیدن به مقصد، به ناچار باید از خار و خاشاک بگذرد، انسان مؤمن نیز ناگریز است در رسیدن به مقصود، در میان اجتماع با همه خوبی‏ها و بدی‏های آن بسازد؛ اما همچنان‏که مسافر برای گذر از زمین خارناک با احتیاط گام برمی‏دارد و راه می‏پیماید تا آسیب نبیند، انسان مؤمن نیز باید همان‏گونه در امر دین احتیاط ورزد و خود را از گناهان پیرامون خویش محافظت کند.

         آیات فراوانی از قرآن کریم به بیان ابعاد گوناگون «تقوا» و نقش و اهمیت آن در سعادت انسان اختصاص یافته است. در این میان، به تأثیر «تقوا» در روشن‏بینی و بصیرت انسان نیز اشاره شده است. چنان‏که پیش‏تر گفته شد، این بصیرت برگرفته از تقوا راه گریز از تاریکنای فتنه‏ها و به سلامت گذشتن از آنهاست. خدای متعال در سوره «اعراف» آیه 201 می‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ»؛ در حقیقت، کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‏ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند.

         این آیه به نقش و تأثیر «تقوا» در بینایی و بصیرت انسان اشاره می‏کند. این معنا در آیه 29 سوره انفال نمود و جلوه بیشتری دارد: «یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَانا وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اگر از خدا پروا دارید برایتان [نیروی] تشخیص [حق از باطل ]می‏دهد و گناهانتان را از شما می‏زداید و شما را می‏آمرزد؛ و خدا دارای بخشش بزرگ است.

         در این آیه، به برخی از آثار و نتایج تقوا اشاره شده که نخستین آنها بصیرت در تشخیص حق از باطل است. با تأمّل در آیه قبل (آیه 28 انفال) و دقت در سیاق این دو آیه، نقش تقوا در رهایی از تاریکی‏ها و آشفتگی‏های «فتنه» روشن می‏شود. در آیه 28 انفال چنین آمده است: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.»

         خداوند در این آیه خطاب به مسلمانان می‏فرماید: اموال و فرزندان شما وسیله فتنه و آزمایش شمایند، و گاه موجب آشفتگی، پریشان‏خاطری و دل‏مشغولی شما در امور دینی و دنیوی می‏شوند. سپس در آیه بعد می‏فرماید: «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانا»؛ اگر تقوا پیشه کنید خداوند نیروی تشخیص حق از باطل به شما می‏بخشد. این نیرو موجب می‏شود انسان بتواند هنگام ظهور «فتنه» و اضطراب‏های برخاسته از آن مسیر حق را بیابید.

    علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه و تبیین واژه «فرقان» می‏نویسد:

    «فرقان» یعنی: آنچه که میان دو چیز فرق گذارد و مراد از آن در آیه مذکور، به قرینه سیاق و تفریع آن بر «تقوا»، فرق گذاشتن میان حق و باطل است، چه در اعتقادات و چه در عمل. فرقان در اعتقاد، با جدا کردن بین ایمان و کفر و هدایت از ضلالت است؛ و در عمل، با فرق گذاردن میان اطاعت و معصیت و هر آنچه موجب خشنودی و غضب خدا گردد؛ و [فرقان] در رأی و نظر، با جدایی میان اندیشه صواب از رأی خطاست. 21

    ایشان سپس در ادامه سخن خود می‏افزاید: فرقان در آیه، مطلق است و به چیزی مقیّد نشده، و چون آیات پیشین موارد خیر و شر را ذکر کرده بودند، حاکی از این مطلب است که همه امور خیر و شر به «فرقان» نیاز دارند.

         آیه دیگری در قرآن ذکر گردیده که گویای همین معناست. خداوند در آیه 2 سوره «طلاق» می‏فرماید: «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»؛ و هر که از خدا پروا کند، [خدا] برایش راه بیرون شدنی قرار می‏دهد.

         سیوطی از عطابن یسار به نقل از ابن عبّاس روایت می‏کند که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره آیه مزبور فرمودند: منظور خروج از شبهه‏های دنیا و سکرات مرگ و دشواری‏های روز قیامت است. 22

        حضرت علی علیه‏السلام در خطبه 183 این آیه را تفسیر نموده و مراد از آن را خروج از فتنه‏ها دانسته‏اند: «بدانید! آنکه از خدا بترسد خدا برایش راه بیرون شدن از فتنه‏ها قرار می‏دهد، و نوری که در تاریکی بدان راه برد، و او را جاودان دارد در آنچه آرزو و خواهش وی بود، و او را نزد خود فرود آرد در منزلی که نشان کرامت او دارد.»

         سخنان امیرمؤمنان علیه‏السلام روشن‏کننده این نکته است که مراد از «یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا» راه نجات از تنگناها و تاریکی‏هایی است که انسان را به گم‏راهی و ضلالت می‏افکند و این تاریکی‏ها، که حضرت علی علیه‏السلاماز آنها به عنوان فتنه یاد می‏کند، دربرگیرنده اموری‏اند که انسان را در شناخت حقیقت دچار وهم و اضطراب می‏کنند، خواه این آشفتگی و اضطراب برخاسته از دشواری‏ها و تنگ‏دستی‏های زندگی دنیوی باشد، یا از تنگناها و مشقّت‏هایی که در امر دین صورت می‏پذیرد.

         در خطبه 16 نهج‏البلاغه نیز بر نقش تقوا در نجات انسان از شبهه‏ها تأکید شده است: «آنکه عبرت‏های روزگار برایش آشکار شود و از آنها پند پذیرد و از کیفرهایی که پیش چشم اویند، عبرت بگیرد، تقوا او را نگه می‏دارد و از سرنگون شدن او در شبهه‏ها حفظ می‏کند.»

         ب. تمسّک به قرآن

    بی‏شک، قرآن کریم بیرون‏برنده انسان از تاریکی‏ها و ضلالت‏ها و پیش‏برنده او به سوی روشنی و نور است؛ کتابی است هدایت‏آفرین و سعادت‏بخش. یکی از مهم‏ترین راه‏های رهایی انسان از تاریکنای فتنه‏ها به شمار می‏رود. خدای متعال در بسیاری از آیات، قرآن را مایه هدایت مؤمنان، پارسایان و تقواپیشگان دانسته و آن را «شفاء» و «رحمت» برای مسلمانان معرفی کرده است. برای مثال، در سوره اسراء آیه 82 می‏فرماید:«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارا»؛ و ما برای مؤمنان آنچه را که از قرآن مایه درمان و رحمت است، نازل می‏کنیم و ستمگران را جز زیان نمی‏افزاید.

         و در آیه‏ای دیگر می‏فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ 23 ای مردم، به یقین برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی، و برای آنچه در سنیه‏هاست درمانی و برای گروندگان [به خدا] رهنمود و رحمتی آمده است.

         در بسیاری از روایاتِ معصومان علیهم‏السلام نیز قرآن شفای دردها معرفی شده است، به ویژه در جای جای کتاب ارجمند نهج‏البلاغه این نکته به چشم می‏خورد. در خطبه 176 نهج‏البلاغه در وصف قرآن چنین آمده است: «و کسی با قرآن ننشست، جز اینکه چون برخاست، افزون شد یا از وی کاست؛ افزونی در رستگاری، کاهش از کوری و بیماردلی. پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید و در سختی‏ها از آن یاری بجویید که قرآن بزرگ‏ترین آزار را مایه بهبودی است و آن کفر و دورویی و گم‏راهی است.»

         روشن است که مراد از «شفاء» در این آیات و روایت‏ها، بهبود بخشیدن بیماری‏ها و مرض‏های روحی است که در طول زندگی بر انسان عارض می‏شوند و موجب پریشانی فرد یا برآشفتن جامعه می‏گردند. علّامه طباطبائی ذیل آیه 82 سوره «اسراء» می‏نویسد: «و مراد از "مرض" چیزی نیست جز آنچه که ثبات قلب و استواری نفس را مختل می‏سازد؛ از قبیل انواع شک و تردید که موجب اضطراب درونی و تزلزل باطنی گشته و انسان را به سوی باطل و پیروی از هوا و هوس متمایل می‏سازد و نیز [مرض ]چیزی است که با ایمان عموم مؤمنان، که از درجه نازلی از ایمان برخوردارند، قابل جمع است.» 24

        ایشان سپس در بیان نقش و اهمیت قرآن در زدودن شبهه‏ها و تردیدها می‏نویسد:

    و قرآن کریم با حجت‏های استوار و برهان‏های درخشان، انواع تردیدها و شبهه‏هایی را که در راه عقاید و معارف حقیقی پیش می‏آید، از بین می‏برد؛ و با موعظه‏های شافی و با آنچه از داستان‏های عبرت‏انگیز، مَثَل‏ها، وعده و وعید، انذار و تبشیر و احکام و شرایع که در آن هست، همه آفت‏ها و انحراف‏های دل را می‏زداید. از این‏روست که قرآن شفای مؤمنان [نامیده شده ]است.25

    ایشان در جایی دیگر می‏نویسد:

    پس قرآن در اولین برخوردش با مؤمنان، درمی‏یابد که آنان در دریای غفلت فرو رفته‏اند و موج حیرتْ آنان را احاطه نموده است؛ باطنشان را با تاریکی‏های شک و تردید تیره‏گون ساخته و دل‏هایشان را با رذیلت‏ها و صفت‏های پلید، بیمار نموده است. از این‏رو، قرآن با پندهای نیکو اندرزشان می‏دهد و آنان را از خواب غفلت بیدار ساخته، از هر نیّت زشت و کردار ناپسند نهی می‏کند و به سوی خیر و سعادت برمی‏انگیزاند.26

    از این‏رو، پیشوایان اسلام هنگام برخاستن غبار وهمگین «فتنه» و ملتهب گشتن جامعه، مسلمانان را به پناه بردن به قرآن توصیه کرده‏اند تا با تدبّر و پیروی از آن، راه حقیقت را بیابند و خود را از افتادن در گم‏راهی «فتنه» مصون دارند.

         کلینی در اصول کافی از امام صادق علیه‏السلام و ایشان از پدران خویش روایت می‏کند که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «هرگاه فتنه‏ها همچون پاره‏های شب تار، شما را فرا گرفتند، بر شما باد تسمّک به قرآن! زیرا آن شفیعی است پذیرفته شده و گزارش‏دهنده زشتی‏هایی است تصدیق شده. هر کس قرآن را پیش خود [راهبر ]قرار دهد، او را به بهشت کشاند و هر که آن را پشت سر خود نهد، او را به دوزخ راند... در آن، چراغ‏های هدایت و فروازنگاه حکمت و دلیل و گواهی بر معرفت است برای کسی که راه آن را بداند. پس هر گردنده‏ای باید دیده‏اش را [به همه سوی آن ]بگرداند، و نگاهش را به [ژرفای] صفت آن برساند. از هلاکت نجات دهد و از گرفتاری رها سازد. 27

        اما با نگاهی گذرا به گذشته تاریخ اسلام، می‏بینیم گاه مسلمانان با وجود آنکه آیات قرآن را قرائت می‏کرده‏اند و بر خواندن و حفظ آن از یکدیگر سبقت می‏جسته‏اند، اما از مسیر هدایت منحرف گشته و در پرتگاه گم‏راهی و ضلالت غلتیدند. چرا قرآن، که خود را راهبر و هدایت‏کننده به سوی صراط مستقیم معرفی می‏کند، آنان را از افتادن در گم‏راهی‏ها حفظ نکرده است؟ چگونه است که برخی از اصحاب و مسلمانان نامدار، خود و دیگران را در فتنه‏ای گم‏راه‏کننده فرو بردند و قرآن هیچ سودی به آنان نبخشید؟ راز بی‏تأثیری قرآن در این‏گونه موارد در چیست؟

         در پاسخ باید گفت: در درستی گفتار خداوند و هادی بودن قرآن، هیچ شکّی نیست. ممکن نیست کسی به قرآن تمسّک جسته باشد و قرآن او را به سوی رستگاری رهنمون نسازد. پس علت انحراف برخی از مسلمانان را باید در عملکرد خود آنان جست‏وجو کرد. باید دید آنان از آیاتی مانند «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» 28 چه برداشتی داشته‏اند، حتی امروزه مسلمانان از این آیه چه استنباطی می‏کنند؟

         قرآن زمانی راهگشا و هدایت‏کننده است که دستورات و قوانینش در زندگی انسان اثرگذار باشند و در گفتار و کردار، تحوّل ایجاد کند. تنها در چنین حالتی است که می‏توان ادعا کرد به قرآن تمسّک شده است. به عبارت گویاتر، تمسّک به قرآن یعنی: عینیت یافتن آموزه‏های قرآن در صفحه ذهن و صحنه زندگی انسان. در غیر این صورت، کم نیستند انسان‏هایی که قرآن را تلاوت می‏کنند، در حالی که لعن و نفرین قرآن در پی آنان است: «رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ یلعَنه.» 29

        نکته دیگر اینکه در تمسّک به قرآن، درک و فهم درست آیات الهی ضروری است و برای دریافت درست و استوار، حرکت در راه صحیح و داخل شدن از مدخل مطمئن آن شرطی است واجب. پس انسان باید برای تمسّک به قرآن، پیش از هر چیز، راه ورود به قرآن و فهم استوار آن را بیابد.

         ج. پیروی از اهل ‏بیت علیهم‏السلام

    خدای متعال در آیه 189 سوره «بقره» می‏فرماید: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَی وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا»؛ نیکی آن نیست که از پشت خانه‏ها درآیید، بلکه نیکی آن است که کسی تقوا پیشه کند، و به خانه‏ها از در [ورودی] آنها درآیید.

         اگرچه سبب نزول این آیه خاص است و در نکوهش یکی از عادت‏های غلط جاهلی به هنگام احرام، نازل گشته؛ اما همچنان‏که مفسّران بر آن تأکید کرده‏اند، معنای آیه عام است و مراد از آن، این است که برای اقدام در هر کاری، خواه دینی باشد یا دنیوی، انسان باید از طریق درست وارد آن شود؛ نه از راه‏های انحرافی و غلط‏انداز. امام باقر علیه‏السلامدر تفسیر این آیه می‏فرمایند: «یعنی هر کاری را از اهلش وارد شوید.» 30

        حال در فهم آیات قرآن و تمسّک بدان، باید به چه کسانی مراجعه کرد و باید از چه راهی وارد شد؟

         حضرت علی علیه‏السلام در بخشی از خطبه 154 نهج‏البلاغه ضمن تفسیر آیه «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا» به این پرسش نیز پاسخ گفته‏اند: «به دریاهای فتنه درشدند و بدعت‏ها را گرفتند و سنّت‏ها را وا نهادند. مؤمنان به گوشه‏ای رفتند و گم‏راهان دروغ‏پرداز به زبان آمدند و سخن گفتند. ما خاصان و یاران و گنجوران نبوّت و درهای رسالتیم. در خانه‏ها، جز از درهای آن نتوان وارد شد، و آنکه جز از در به خانه درآمد، به دزدی سمر شد.»

         سخن امیرمؤمنان علیه‏السلام بیان‏کننده این نکته است که برای دوری از لغزش و انحراف، باید از آموزه‏های پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلامپیروی کرد.

         پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در شأن و منزلت حضرت علی علیه‏السلاممی‏فرمایند: «اَنا مَدینةُ العِلم و عَلی بابُها، و هَل تُدخَلُ المدینةُ اِلاّ مِن بابها»؛ 31 من شهر علم هستم و علی دروازه آن. آیا [کسی] جز از دروازه شهر بدان داخل می‏شود؟

        با اندک تأمّلی در آیات الهی، می‏توان این مطلب را از آیات قرآن نیز به دست آورد. قرآن کریم افزون بر اینکه در برخی از آیات، پیروی از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اولی‏الامر را با اطاعت از خدا همسان دانسته، 32 در آیه 103 سوره «آل‏عمران»، مسلمانان را به تمسّک به «حبل‏اللّه» توصیه نموده است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ»؛ و همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید.

         مفسّران در تفسیر «حبل اللّه» آراء گوناگونی ذکر کرده‏اند. عده‏ای آن را «قرآن» و برخی «دین اسلام» و گروهی دیگر «حبل‏اللّه» را به «اهل‏بیت» تفسیر کرده‏اند. 33 آنچه از سیاق آیات برمی‏آید این است که مراد از «تمسّک به حبل‏اللّه» پیروی از قرآن کریم و فرمان‏برداری از تعالیم پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است؛ زیرا خداوند در آیه 101 همین سوره می‏فرماید: «وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَی عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ و چگونه کفر می‏ورزید، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده می‏شود و پیامبر او میان شماست؟ و هر کس به خدا تمسّک جوید، قطعا به راه راست هدایت شده است.

         دو عبارت «تُتْلَی عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللّهِ» و «وَفِیکُمْ رَسُولُهُ»گویای این نکته است که این دو، وسیله «اعتصام به خدا» هستند.

         علّامه طباطبائی با دقت در سیاق این آیات و نیز توجه به آیه «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» 34 مراد از «اعتصام به حبل‏اللّه» را «تمسّک به کتاب خدا و سنّت» دانسته است.

         با دقت در مجموعه این آیات روشن می‏شود که سخن علّامه طباطبائی بسیار محکم و دقیق است؛ زیرا خدای متعال از یک‏سو، مسلمانان را به پیروی از آیات قرآن و تعالیم رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهفرامی‏خواند و از سوی دیگر، با توجه به اینکه یکی از تعالیم ارزشمند پیامبر توجه دادن مسلمانان به پیروی از اهل‏بیت علیهم‏السلام و همسنگ دانستن عترت با قرآن است، می‏توان مراد از «حبل‏اللّه» را در آیه «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ»تمسّک به قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام دانست. احادیثی که در فرهنگ‏های روایی و تفاسیر مأثور در تفسیر این آیه ذکر گردیده‏اند مؤید همین معنایند.

         سیوطی در تفسیر خود به نقل از زیدبن ثابت از رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهاین‏گونه روایت می‏کند: «من دو جانشین در میان شما قرار می‏دهم: کتاب خدای عزّوجلّ که رشته‏ای میان آسمان و زمین است؛ و عترتم، اهل‏بیتم؛ و این دو از هم جدا نمی‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند.» 35

        از آنچه به اختصار ذکر گردید، روشن می‏شود که اهل‏بیت علیهم‏السلامدر مقام ثقل اصغر و مفسّر و مبیّن قرآن، همواره مدخلی مطمئن برای تمسّک به قرآن و گریز از گم‏راهی‏ها و ضلالت‏ها به شمار می‏آیند.

         د. بصیرت و هوشیاری

    از دیگر راه‏هایی که انسان می‏تواند در پرتو آن تاریکی‏های فتنه را بشکافد و در پناه آن از تنگنای سهمگین و گم‏راه‏کننده فتنه‏ها بگریزد، آگاهی از حوادث و وقایع پیرامون خود و سپس موضع‏گیری هوشمندانه در برابر آنهاست. در آموزه‏های دین مبین اسلام، زیرکی و کیاست از جمله صفات و ویژگی‏های مؤمن دانسته شده است: «المؤمن کَیِّسٌ عاقلٌ.» 36 از این‏رو، انسان مؤمن باید همواره و در هر شرایط، هوشمندانه گام بردارد و در تصمیم‏گیری‏ها، از بصیرت و درایت خود بهره گیرد، به ویژه در هنگامه فتنه‏ها و مشوّش شدن افکار و باورهای مردم و در پی آن، برآشفته شدن جامعه، کیاست و زیرکی ضروری است.

         امیرمؤمنان علیه‏السلام در خطبه 151 هنگام ترسیم فضای فتنه‏خیز و ظلمت‏برانگیز جامعه، که در آن رشته دین گسسته می‏شود و پایه باورها و اندیشه‏ها متزلزل می‏گردند و مردم بر اثر آمیختگی رأی درست و نادرست، راه گم‏راهی در پیش می‏گیرند از گروهی نام می‏برند که می‏تواند از تاریکنای شبهه‏آفرین و ضلات‏گستر فتنه بگریزد و اینان زیرکان و هوشیارانند: «تُهربُ منها الاکیاس.»

         ایشان در همین خطبه، به گونه‏ای ضمنی مسلمانان را به کیاست و هوشیاری فرامی‏خوانند و به آنان توصیه می‏کنند در هنگامه فتنه‏ها در نقطه هدف فتنه قرار نگیرند و عَلَمِ بدعت نشوند. «فلا تکونوا انصابَ الفِتَن و أعلام البِدَع.»

         توضیح آنکه وقتی فتنه در جامعه سایه افکند و حق و باطل به هم آمیخت، برای انسان‏هایی که کژی و ناراستی وجودشان را فراگرفته، فرصتی وجود دارد تا از چنین فضایی به سود خود بهره گیرند و از گفتار، کردار و موضع‏گیری‏های دیگران به نفع سیاست‏ها و خواسته‏های هوس‏آلود خود استفاده کنند. وقوع چنین امری در هر جامعه‏ای و در هر دوره و زمانی ممکن و گاه اجتناب‏ناپذیر است. امام زین‏العابدین علیه‏السلامدر نامه خود خطاب به محمّدبن شهاب زُهری بر این نکته مهم تأکید کرده و او را به مراقبت از نفس خود و هوشیاری در برابر خواسته‏های امویان و فتنه آنان توصیه نموده است. آن حضرت در بخشی از نامه خود چنین می‏فرمایند: «آیا غیر از این است که (حاکمان جائر) با دعوت از تو، تو را محوری برای گرداندن چرخ ستمگری‏ها ساختند و تو را پلی برای عبور به سوی ظلم‏کردنشان و نردبان گم‏راهی خویش قرار دادند و مبلّغ تباه‏کاری و رهنورد راه خطای خود کردند؟ تو را نسبت به علمای راستین (آل محمّد علیهم‏السلام) به شک انداختند و دل جاهلان را به وسیله تو شکار کردند و گزیده‏ترین وزیران و نیرومندترین دستیارانشان هم به اندازه تو فساد آنها را آراسته و ظاهرالصّلاح نکرد و (مردم را) از خاص و عام به سویشان نکشید؟ در برابر آنچه از تو گرفتند، چه بسیار کم مزدت دادند و (به چه بهای ناچیزی وجدانت را خریدند) و چه اندک (خانه‏ای) در جهان برایت آباد کردند و چگونه (خانه آخرتت را) ویران کردند! پس مراقب نفس خود باش که دیگری آن را برایت مراقبت نکند و چون مُردی مسئول حساب‏رسی از خود هستی.» 37

        فریب شخصیت‏های بلندآوازه‏ای همچون محمّدبن شهاب زهری و در پی آن گم‏راهی بسیاری از مسلمانان، که تابع چنین افرادی بودند، اهمیت هوشیاری و ذکاوت را در برخورد با حوادث شبهه‏ناک و وهم‏آلود آشکار می‏سازد. گفتاری از امیرمؤمنان علیه‏السلام در نهج ‏البلاغه آمده که بر این مطلب (داشتن آگاهی و هوشمندی در هنگام فتنه‏ها) تأکید بسیار شده، به گونه‏ای که امروزه عبارت آن حضرت همانند مَثَلی معروف در میان مسلمانان متداول گشته است.

         امیرمؤمنان علیه‏السلام در آنجا، خطاب به فرزند خویش، امام حسن مجتبی علیه‏السلام می‏فرمایند: «کُن فِی الفِتنَةِ کابنِ اللَّبونِ؛ لا ظَهرٌ فیُرکَبُ و لا ضَرعُ فَیُحلَبُ»؛ 38 هنگام فتنه، همچون بچه شتر دو ساله باش؛ نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش بدوشند.

         ابن ابی‏الحدید در شرح این عبارت چنین گفته است: مقصود از روزگار فتنه، هنگام جنگ و خصومت میان دو فرمانده گم‏راه است که هر دو به گم‏راهی فرامی‏خوانند؛ مانند فتنه عبدالملک و ابن زبیر و فتنه مروان و ضحّاک، و فتنه حجّاج و ابن اشعث و نظایر آن. اما هر گاه یکی از آن دو صاحب حق بودند؛ مانند جمل و صفّین و مانند آن دو، دیگر روزگار فتنه نیست، بلکه به همراه آنکه حق است باید جهاد کرد و شمشیر کشید، نهی از منکر نمود و در راه عزّت بخشیدن به دین و اظهار حق، جان را نثار کرد. 39

        سخن ابن ابی‏الحدید بر این نکته تصریح دارد که جمل، صفّین و حوادثی از این دست، «فتنه» خوانده نمی‏شوند، بلکه از نظر وی، فتنه زمانی است که هر دو گروه گم‏راه باشند، در حالی که این سخن با آنچه در تعریف «فتنه» ذکر شد و ویژگی‏هایی که برای آن آمد، سازگار نیست. چنان‏که پیش‏تر گفته شد، «فتنه» فضایی است که در آن حق و باطل به هم درآمیخته‏اند و مسائل شبهه‏ناک و وهم‏آلود بر روی حقایق، سایه افکند و موجب آشفتگی و گم‏راهی مردم شده‏اند. از این‏رو، اگر ـ بنا به گفته ابن ابی‏الحدید ـ هر دو گروه گم‏راه باشند و مردم نیز نسبت به این امر آگاه باشند، دیگر «فتنه» خوانده نمی‏شود و اینکه وی حوادث جمل و صفّین را فتنه ندانسته، از این‏روست که غبار برخاسته در جامعه آن روزگار، در گذرگاه زمان فرو نشسته است. از این‏رو، برای ابن ابی‏الحدید و دیگران حق از باطل کاملاً آشکار است؛ اما اگر این وقایع را در ظرف زمانی خود بررسی کنیم و خود را در میان مردمانی که در آن زمان می‏زیستند قرار دهیم، روشن خواهد شد که این حوادث برای مردم آن روزگار، فتنه بودند و موهوم؛ چراکه برای آنان حق و باطل آن‏گونه که امروزه روشن است، آشکار نبود. مسلمانان هنگام تصمیم‏گیری و اتخاذ موضع نمی‏توانستند به درستی تشخیص دهند که امیرمؤمنان علیه‏السلامو پیروان آن حضرت سخن حق می‏گویند یا معاویه، عایشه، طلحه و زبیر راه حقیقت می‏پویند؛ زیرا این افراد و حتی نهروانیان معیارهایی از حق در آستین داشتند و بر پایه آن، اهداف و خواسته‏های خود را استوار می‏کردند.

         نکته دیگر اینکه مراد امیرمؤمنان علیه‏السلام از عبارت مذکور ـ آن‏گونه که ابن ابی‏الحدید پنداشته ـ هرگز به معنای اجتناب و پرهیز یا بی‏اعتنایی نسبت به حوادث پیرامون نیست، بلکه مقصود آن حضرت از این تمثیل، تنبّه دادن و بیداری بخشیدن است؛ یعنی انسان در هنگامه فتنه‏ها، باید به گونه‏ای موضع‏گیری کند و چنان رفتار نماید که سودجویان و کژاندیشان در وی طمع نکنند و او را دستاویزی برای دست‏یابی به مقاصد خود قرار ندهند.

         از کلام امام علیه‏السلام به خوبی می‏توان «فتنه» را باز شناخت و ابعاد آن را فهمید. در حقیقت، آنچه امام علیه‏السلام فرموده‏اند، تفسیر فتنه است و از این سخنان می‏توان با دقت دریافت که در مصداق اجتماعی فتنه با محیطی مواجهیم دارای دگرگونی، نااستواری و ناهنجاری که هیچ چیز به درستی سر جای خود نهاده نشده است. از این‏رو، مسلمانان هیچ‏گاه از وقوع «فتنه» و گرفتار آمدن در آن ایمن نیستند. مادام که خواسته‏های هوس‏آلود و پلید و انسان‏های دنیاطلب و زیاده‏خواه و افراد زورمدارِ مردم‏فریب وجود دارند، پیدایش فتنه‏ها و وقوع شبهه‏ها امری قطعی و اجتناب‏ناپذیر است. این فتنه‏ها گاه چنان با اعتقادات و باورهای مردم درآمیخته و به ظاهری از راستی و درستی آراسته می‏گردند که گاه عالمان و دولت‏مردان و بزرگان نیز گرفتار و دربند چنین محیط و فضایی می‏شوند. از این‏رو، سزاست این سخن گران‏سنگ امیرمؤمنان علیه‏السلامدر ذهن و خاطر همه مسلمانان، از دولت‏مندان، ناتوانان و مستمندان، و عالمان و عامیان، نگاشته شود تا هنگام رویدادهای شبهه‏آلود و وهم‏انگیز بر پایه آن موضع گیرند و عمل نمایند. به ویژه، التزام و اهتمام به سخنان امیرمؤمنان علیه‏السلام باید از سوی متولّیان دین و متصدّیان دولت و حکومت جدّی‏تر گرفته شود؛ زیرا گفتار و کردار آنان ـ با توجه به منزلت و موقعیتشان ـ بر سرنوشت عامه مردم تأثیرگذار و تعیین‏کننده است. اگر هوشمندانه و از سر آگاهی سخن گویند و تصمیم بگیرند و دیگران را بدان فراخوانند، مردم نیز با پیروی از آنان به طریق رستگاری و سعادت راه می‏یابند؛ اما اگر از سر بی‏خبری و از روی هیجان‏های برخاسته از فتنه‏ها در فضای وهم‏آلودِ جامعه قدم بردارند و موضعی اختیار کنند، خود و دیگران را به گم‏راهی می‏کشانند.

    نتیجه ‏گیری

    آنچه را گفته شد می‏توان این‏گونه جمع‏بندی کرد که ریشه اصلی همه فتنه‏ها خواهش‏های نفسانی است که خود منشأ همه گم‏راهی‏ها در سطح جامعه می‏شود. خدای متعال جوهره انسان را با امیال و غرایز گوناگون سرشته است که همه آنها در تکامل و تعالی انسان و رسیدن به مقصودی که خداوند برای او ترسیم نموده، نقش اساسی دارند. اما آنچه مهم است نظام‏مندی و اعتدال در بهره جستن از این امیال و غرایز است. مادام که انسان هر یک از خواسته‏ها را در جای خود به کار گیرد و آن را از نظم طبیعی خود خارج نسازد، در مسیر رسیدن به هدف متعالی و سعادت و رستگاری گام برمی‏دارد؛ اما نگون‏بختی انسان زمانی است که یکی از هوس‏های درونی انسانی از حدّ خویش تجاوز کند و از محدوده خود پا را فراتر گذارد.


    • پى نوشت ها
      1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث و عضو هیأت علمى گروه معارف دانشگاه پیام نور کرمان ـ واحد شهداد.
      2 ـ انعام: 57.
      3 ـ جلال‏الدین سیوطى، الدرّالمنثور فى تفسیرالمأثور، 1411، ج 5، ص 132.
      4 ـ ص: 26.
      5 ـ قصص: 50.
      6 ـ فرقان: 44.
      7 ـ جاثیه: 23.
      8 ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم،1376،ج6، ص 362.
      9 ـ مولى محسن فیض‏کاشانى، تفسیرالصافى، 1402،ج5،ص 107.
      10 ـ حدید: 25.
      11 ـ نساء: 135.
      12 و13 ـ فخرالدین طریحى، مجمع‏البحرین، 1414، ص 122.
      14 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 74، ص 202ـ204.
      15 ـ همان، ج 77، ص 293.
      16 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 221.
      17 ـ ابراهیم: 3.
      18 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، 1405، ص 208، کتاب «ایمان و کفر».
      19 ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 2.
      20 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 22.
      21 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، بى‏تا، ج 9، ص 56.
      22 ـ جلال‏الدین سیوطى، الدرّالمنثورفى‏تفسیرالمأثور،ج6،ص354.
      23 ـ یونس: 57.
      24 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 13، ص 179.
      25 ـ همان، ص 180.
      26 ـ همان، ج 10، ص 76.
      27 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 559.
      28 ـ آل‏عمران: 103.
      29 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 184.
      30 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان فى تفسیرالقرآن، 1406، ج 2، ص 51 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 509.
      31 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 40، ص 210.
      32 ـ نساء: 59 / مائده: 92 / تغابن: 12.
      33 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 2، ص 805.
      34 ـ حشر: 7.
      35 ـ جلال‏الدین سیوطى، الدرّرالمنثور، ج 2، ص 107.
      36 ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 187.
      37 ـ ابن شعبه حرّانى، تحف‏العقول، 1363، ص 281.
      38 ـ نهج‏البلاغه، 1378، کلمات قصار 1.
      39 ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، 1418، ج 18، ص 41.

    • منابع
      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1378، چ چهارم.
      ـ آمدی، عبدالواحدبن محمّد، غررالحکم و دررالکم، ترجمه جمال‏الدین محمّد خوانساری، تهران، دانشگاه تهران، 1376، چ سوم، ج 6.
      ـ ابن ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418، 20 ج.
      ـ حرّانی، ابن‏شعبه، تحف‏العقول، قم،مؤسسه‏النشرالاسلامی،1363.
      ـ سیوطی، جلال‏الدین، الدّرالمنثور فی تفسیرالمأثور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411، 6 ج.
      ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه سید محمّدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی،بی‏تا.
      ـ طبرسی، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1406، چ دوم، 10 ج.
      ـ طریحی، فخرالدین، مجمع‏البحرین، قم، مؤسسه‏بعثت،1414،3ج.
      ـ فیض کاشانی، مولی محسن، تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسه‏الاعلمی للمطبوعات، 1402، چ دوم، 5 ج.
      ـ کلینی، محمّدبن یعقوب، اصول کافی، بیروت، دارالاضواء، 1405، 2 ج.
      ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403، چ سوم.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حیدری، علیرضا.(1387) فتنه ‏ها و راه‏های گریز از آنها. فصلنامه معرفت، 17(7)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا حیدری."فتنه ‏ها و راه‏های گریز از آنها". فصلنامه معرفت، 17، 7، 1387، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حیدری، علیرضا.(1387) 'فتنه ‏ها و راه‏های گریز از آنها'، فصلنامه معرفت، 17(7), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حیدری، علیرضا. فتنه ‏ها و راه‏های گریز از آنها. معرفت، 17, 1387؛ 17(7): -