گزارههای قرآن و معناداری و معرفت بخشی
Article data in English (انگلیسی)
گزارههای قرآن
و معناداری و معرفت بخشی
حسین احمدی حسین آبادی1
چکیده
این مقال با رویکرد نظری و با جستوجوی در متون و گزارههای دینی، به طرح این بحث میپردازد که آیا گزارههای دینی دارای معنا هستند یا نه؟ در صورت معناداری، آیا معرفتبخش نیز هستند یا نه؟ هدف از این نوشتار این است که مسئله معناداری و معرفتبخشی در مورد گزارههای دینی و قرآنی را اثبات نماید؛ این مسئله منکران و طرفدارانی دارد. اثباتگرایان از جمله منکرانند که ملاک معناداری را معیار تجربهپذیری قلمداد میکنند. طبعا بر این اساس، نباید گزارههای دینی معنادار و یا معرفتبخش باشند. به کارگیری روش کارکردگرایانه در زبان دین، نظریه نمادین و نظریه بازی زبانی ویتگنشتاین، نیز نافی معناداری و معرفتبخشی گزارههای دینیاند. از جمله نظریات موافقان معناداری و معرفتبخشی گزارههای دینی، نظریه تمثیلی آکوئیناس و نظریه سلبی افلاطون میباشد. به نظر میرسد نظریه مشترک معنوی ملّاصدرا در این زمینه قابل پذیرش باشد.
کلیدواژه ها: قرآن، معناداری، معرفتبخشی، گزارههای دینی، زبان دین، گزارههای قرآنی، واقعنمایی.
مقدّمه
در بحث زبان دین، مسئله معناداری گزارههای دینی، از نظر رتبه، بر بحث معرفتبخشی مقدم است؛ زیرا «یکی از مهمترین پیشفرضهای فهم متن دینی، معناداری گزارههای آن است.»2 از اینرو، برای فهم معناداری، شناخت ماهیت معنا نیز ضروری است. در مکاتب علمی، برای «معنا» تعاریف گوناگونی بیان شده که هریک به اشکالاتی دچارند. این مجال به مهمترین نظریات در این زمینه میپردازد و با نقد و بررسی آنها، به گونهای اجمالی به ارائه تعریفی که خالی از اشکال باشد پرداخته تا زمینه بحث از معرفتبخشی گزارههای دینی مهیّا گردد. در ادامه نیز به اثبات معرفتبخشی زبان قرآن و گزارههای آن خواهد پرداخت؛ زیرا هرچند این مباحث در زمینه ادیان دیگر مطرح شده، ولی از آن نظر که قرآن نیز کتاب آسمانی و متن وحیانی بوده و مشتمل بر گزارههای دینی است، این بحث درباره متن و گزارههای قرآن نیز جاری میشود. بر این اساس، سؤال این است که آیا گزارههای قرآنی نیز معنادارند؟ و اگر معنادار به شمار میروند، آیا میتوان از آنها انتظار معرفتبخشی داشت یا نه؟ برخی از دانشمندان غربی و همه عالمان اسلامی بر این عقیدهاند که گزارههای دینی معنادار و معرفتبخشاند. در این نوشتار برآنیم که از طریق طرح نظریات موافقان در باب معناداری و معرفتبخشی گزارههای دینی، زمینه را برای اثبات معناداری و معرفتبخشی گزارههای قرآنی آماده سازیم. به همین دلیل، از دلایل فراوان برون دینی و شواهد دروندینی(قرآنی)دراثباتاینمسئلهبهرهمیگیریم.
اهمیت این بحث از آن نظر است که اگر معناداری و به ویژه معرفتبخشی و واقعنمایی متون دینی مورد تشکیک واقع شود، بنیان همه اعتقادات بشری به خدای
متعال و احکام و قوانین آسمانی که رهاورد ارتباط
وحیانی خداوند با انسانهای برگزیده است، بکلی ویران خواهد شد، بلکه اعتقاد به عدم معناداری و نیز معرفتبخش نبودن متون دینی ـ به ویژه در مورد قرآن کریم که به اعتقاد تاریخ و نیز عقیده مسلمانان هیچگونه تحریف و تبدیلی در آن راه نیافته است ـ موجب نقض غرض الهی از ارسال رسل و انزال کتب خواهد بود. به دلیل آنکه منظور از ارسال رسل و انزال کتب، هدایت بشر به سوی سرمنزل سعادت است، تشکیک در معرفتبخشی و واقعنمایی گزارههای دینی رخنهای جبرانناپذیر در اعتقاد بشر به عالم ماورا به بار خواهد آورد. در این زمینه، تشکیک در معناداری و نیز معرفتبخشیگزارههایقرآنیتوسط عدهای مسلماننمای همسو با جریانات روشنفکری غرب خطری بر سر راه ایمان برخی مؤمنان محسوب میشود. بدینروی، مباحث از این نظر نیز با اهمیت و ضروری مینمایند.
بررسی مفاهیم کلیدی
معناداری: معناداری از دیدگاه غربیان و اندیشمندان مسلمان، تعاریف بسیاری دارد. از دیدگاه اثباتگرایانه، «معناداری» به معنای قابلیت تجربه و آزمون داشتن یک گزاره است. بنابراین، هر گزارهای که قابلیت تجربه و آزمون نداشته باشد، بیمعنا خواهد بود.3 از نظر اندیشمندان مسلمان، معنا، ایده یا مفهوم ذهنی در ذهن متکلّم است که توسط الفاظ به مخاطب منتقل میشود. بنابراین، اگر متکلّم بدون اینکه ایده یا مفهومی در ذهنش باشد سخنی بیان کند، چنین سخنی بیمعنا خواهد بود.4 البته وقتی درباره قرآن میگوییم گزارههای قرآنی معنادارند، مراد این است که الفاظ قرآن دارای معانی گستردهای هستند که معنای مطابقی، التزامی و تضمّنی را شامل میشود؛ به این معنا که علاوه بر مفاد استعمالی، دارای مراد جدّی نیز هست.5
معرفت بخشی: مراد از «گزاره معرفتبخش یا واقعنما یا شناختاری»، که در رتبه بعدی از معناداری، ولی از نظر اهمیت از آن بیشتر مورد توجه است، این است که گزارههای دینی در پی دادن معرفت به مخاطبان هستند؛ حقایقی وجود دارند که دین به این شیوه آنها را به انسانها منتقل میکند، مگر جایی که قرینهای وجود داشته باشد بر اینکه آنها برای بیان احساسات و تشویق به امور ارزشمند هستند.6 به عبارت دیگر، مراد از معرفتبخشی، که در باب گزارههای دینی مطرح است، این است که آیا آنها قابلیت صدق و کذب دارند؟ و اینکه آیا صرفنظر از شرایط ادراکی و روانی گوینده، این گزارهها به واقعیتی در ورای خود در خارج ناظرند یا خیر؟7
تاریخچه بحث
در علم کلام و الهیّات، پرسش دیرپا درباره چگونگی فهم و تحلیل معانی صفات مشترک بین خدا و انسان مطرح شده است: آیا این صفات بر معانی مشترک با انسان حمل میشوند یا معنایی غیر از آن دارند که بر انسان حمل میشود؟ این بحث سؤالات دیگری را برای متکلّمان در غرب پیش آورده است؛ مانند اینکه آیا گزارههای دینی معنادارند؟ و در صورت معناداری، آیا آنها دارای معنای معرفتبخش هستند یا خیر؟ برای حلّ این سؤالات، تلاشهای زیادی صورت گرفته است. برخی با توجه به عدم تحقیقپذیری و تجربینبودن گزارههای دینی، آنها را بیمعنا دانسته و گفتهاند: ملاک آزمایش جملاتی که ظاهرا از واقعیات خبر میدهند قابلیت تحقیق است،8 و اگر جملهای یا بیان قضیهای صادق و صوری یا فرضیهای تجربی نباشد، فاقد معنای حقیقی است.9
عدهای نیز معناداری گزارههای دینی را پذیرفتهاند، ولی ـ چنانکه اشاره خواهد شد ـ اندیشمندان مسلمان هیچگاه تردید نکردهاند که همه گزارههای دینی، به ویژه در قرآن کریم، معنادارند. این امر نشان می دهد که در علوم اسلامی، بر اساس مبانی و ادلّهای که دانشمندان اسلامی با استفاده از آیات و روایات و براهین عقلی ارائه کردهاند، معناداری گزارههای دینی مسلّم انگاشته شده است.
علل تشکیک در معناداری و معرفت بخشی گزاره های دینی در غرب
به طور خلاصه، برخی از مهمترین آن علل عبارتند از:
1. وجود اختلاف در درون کتاب مقدّس؛
2. اطلاق برخی صفات انسانی؛ مانند علم، قدرت و ید بر وجود برتر و متعالی خداوند؛10
3. تعارض علمودین در جهانمسیحیتدراثرپیشرفت علوم تجربی و ناسازگاری علم با آموزههای کلیسا؛
4. قرار دادن تجربهپذیری حسّی و تحقیقپذیری به عنوان معیار شناخت.
این موارد از جمله مهمترین عللی به شمار میروند که بر اساس آنها، علاوه بر نسبیت و شکّاکیت درباره مطلق معرفت،پیامدهاییهمچونتشکیکدرمعناداریوسپسواقعنمایی و معرفتبخشی گزارههای دینی را به دنبال داشته است.
نظریه های معنا
بحث «نظریههای معنا» یا «معیارهای معناداری» ـ چنانکه اشاره شد ـ بر بحث معرفتبخشی مقدّم است و با اثبات معنادار بودن گزارههای دینی، نوبت به این میرسد که آیا گزارههای دینی واقعنما و معرفتبخش نیز هستند یا خیر؟ بنابراین، مسئله این است که «معنا» یعنی چه؟ در این زمینه، تعاریف متفاوتی ارائه شده است که در ذیل، به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود:
1. نظریه مصداقی یا مابازایی
طبق این معیار، معنای یک سخن مابازایی است که در خارج برای آن وجود دارد. بنابراین، اگر سخنی مابازا نداشته باشد، معنایی هم ندارد.
نقد و بررسی: سؤال میکنیم که مقصود از «مصداق» چیست؟ آیا مابازای مستقل مراد است یا اعم از مستقل و وابسته منظور است؟ و آیا تنها مصداق ملموس و محسوس را شامل میشود یا ایدهها و مصادیق اعتباری را هم دربر میگیرد؟ ظاهر سخن طرفداران این نظریه مصداق محسوس و ملموس است. در این صورت، مفاهیم اعتباری و نیز معانی حرفی را شامل نمیشود. همچنین قضایای کاذب باید بیمعنا باشند، در حالی که گرچه این قضایا مابازایی در خارج ندارند، ولی معنادارند. اشکال دیگر این است که این نظریه، حروف و مترادفات را که یک مصداق بیشتر ندارند، شامل نمیشود.
2. نظریه مفهومی یا صورت ذهنی
معنا، همان صورت ذهنی یا مفهومی است که از لفظ نزد ما حاصل میشود.
نقد و بررسی: اگر مراداز «معنا» صورتخیالیاست، اشکال میکنیم که درباره کلمه «محال»، که هیچ صورتی در ذهن ندارد، چه میگویید؟ و اگر اینمراد نیست و صورت ذهنی خالی مراد است ، درباره کلیات و نیز أشکال، مثل مثلث، که حتی در ذهنهم صورتیندارد،قضیه از چه قرار است؟
3. نظریه محرّک و پاسخ
معنای سخن همان واکنشی است که ما پس از شنیدن آن انجام میدهیم و در عرف چنین است.
نقد و بررسی: از جمله اشکالاتی که بر این نظریه وارد شده این است که واکنش فرع بر فهم معناست؛ اگر معنا را نفهمیدیمواکنشی هم در کار نیست. پسآیادراین صورت، میتوان گفت: آنچه توسط متکلّمالقاشدهمعنانداشته است.
4. تلقّی عرفی از معنا
منظور از «معناداری»، قابلیت انتقال یک مفهوم به ذهن مخاطب است و لازمهاش آن است که جملات دارای مفرداتیاند که هر یک دلالت داشته و دارای ساختار درست و لحن باشند، وگرنه معنایی ندارند.11
نقد و بررسی: قابلیت انتقال فرع و لازمه معناداری است. جملاتی که معنادارند میتوانند مفهومی را به ذهن مخاطب منتقل سازند و الفاظ بیمعنا چنین قابلیتی ندارند.
این نظریه تا حدّی قابل قبول است و تعریف برخی از محققان اسلامی نیز که میگویند «معنا حاصل شأنی است که بر اثر رعایت نکات و قواعد دستوری در جمله پدید میآید و انسان را به مفهومی منتقل میسازد، خواه آن معنا صحیح باشد یا باطل، و قابل اثبات باشد یا نباشد»12 به این تعریف برمیگردد. و چون گزارههای دینی نیز حامل مفهومی به مخاطب همزبان خود و دارای مفردات دلالتدار، آن هم بر اساس قواعد دستوریاند، دارای معنا و معرفتبخشاند.
5. مفهوم ذهنی معنا نزد متکلّم
تعریف دیگری که تعریف برگزیده است نظریهای است که میگوید: معنا، ایده یا مفهومی ذهنی در ذهن متکلّم است که توسط الفاظ به مخاطب [همزبان] منتقل میشود. بنابراین، اگر متکلّم بدون اینکه ایده یا مفهومی ذهنی داشتهباشدوسخنیبیانکندچنینسخنیبیمعناخواهدبود.13
6. تصور ذهنی معنا
تعریف دیگر در معیار معناداری که به نظریه پیشین برمیگردد و البته بسط و تبیین بیشتری در آن صورت گرفته، این نظریه است که معنا را ایده یا تصوری ذهنی میداند که از امر دیگری (محکی) حکایت میکند و میان آن دو وحدت مفهومی یا ماهوی ـ نه وجودی ـ برقرار است. این حکایتگری برای فرد آشنا به زبان و وضع حاصل میشود. حکایتگری گاه از امری واقعی و گاه از امری اعتباری است. در هر دو مورد، گاه حکایتگری از محکی به نحومستقیم(یاحقیقی)وگاهغیرمستقیم (مجازی، استعاری، کنایی و امثال آن) است و در هر دو مورد، گاه مطابق امر مصوّر و گاهی غیر مطابق با آن است.14
قابل توجه است که برخی از تعاریف مزبور معنا را با یک قید خاص در نظر میگیرند؛ مانند نظریه «مصداقی» که میگوید: معنا چیزی است که ما بازای خارجی داشته باشد (معنا با قید در «خارج بودن»)، و برخی از تعاریف نیز در تعریف «معنا»، لوازم معنا ـ نه خود معنا ـ را بیان کردهاند؛ مانند تعریفی که «معنا» را واکنش مخاطب میداند، در حالی که این واکنش خود معنا نیست، بلکه لازمه آن است؛ زیرا اگر چیزی به او منتقل نشود او واکنشی نیز نشان نمی دهد. برخی تعاریف نیز ملزومات معنا را مورد توجه قرار دادهاند.15
آیا گزاره های دینی معنا دارند؟
با توجه به مباحثی که درباره ملاک معناداری یک سخن ارائه شد، این پرسش مطرح است که آیا گزارههای دینی معنا دارند یا خیر؟ در اینجا نیز برخی از غربیها و به تبع آنان، برخی روشنفکران داخلی معناداری این گزارهها، به ویژه قرآن، را مورد تردید قرار دادهاند. بنابراین، در این قسمت، به برخی از نظریات ارائه شده آنان مبنی بر عدم معناداری گزارههای دینی اشاره میشود:
1. تحقیق پذیری
طبق این معیار، گزارههای دینی فاقد معنایند؛ زیرا قابل تحقیق و تجربه نیستند.
اثباتگرایان منطقی معتقدند: معنای زبان در گرو مشاهدات حسّی است. آنان زبان علم را نمونه شاخص یک زبان دقیق و آزمونپذیر میدانستند و طبق این مبنا، گزارههای معنادار را از غیر آن تمیز میدهند.16 پس هر گزارهای که قابلیت تجربه و آزمون نداشته باشد، بیمعناست. طبق این نظریه، قضایای دینی و حتی قضایای عقلی فاقد معنا تلقّی میشوند و هرگونه تلاش برای دفاع از اعتقاد به خدا و در واقع، هرگونه ادعای دینی متعارف کاملاً عبث است،17 و اخلاق و متافیزیک ر باید به کناری نهاد؛ چون قابل تحقیق تجربی نیستند.
نقد و بررسی: کمترین اشکال این معیار آن است که قضایای علمی و تجربی نیز فاقد معنایند؛ زیرا دانشمندان علوم تجربی چند نمونه از یک موضوع را تجربه میکنند و سپس نظر کلی میدهند؛ مثلاً، وقتی میبینند چند نمونه از آب در دمای صد درجه میجوشد، از این چند نمونه آزمایش، قضیهای کلی نتیجه میگیرند که پس همه آبها در نقطه صد درجه به جوش میآیند. سؤال این است که شما چند نمونه بیشتر آزمایش نکردید و سپس قضیه کلی را به کمک عقل ساختید. حال اگر معیار شما درست باشد، پس این قضیه عقلی کلی که «همه آبها در صد درجه میجوشند» نیز، چون غیر قابل تجربه است، فاقد معنا خواهد بود. بنابراین، با تکیه بر مقدّمات عقلی نمیتوان عقل را بیاعتبار کرد.18 علاوه بر آن، خود این معیار و اصلتحقیقپذیریهیچگاهموردتجربهواقعنخواهدشد.19
معیار مزبور از سوی خود طرفداران تجربهگرایی نیز مورد انتقاد واقع شده و باطل گردیده است. آیر در پاسخ به این سؤال که آیا امروزه به نقایص عمدهای درباره اثباتگراییمنطقی خود رسیدهاید یا نه، به گونهای طنزآمیز اعتراف کرده و میگوید: فکر میکنم مهمترین نقیصه آن این است که تمام آن باطل و عاری از حقیقت است.20
2. ابطال پذیری
ارائهدهندگان این معیار میگویند: «چیزی ناقض مدعیات دینداران نمیشود» و اضافه میکند که دینداران دایم در حال تبدیل و تقیید مدّعیات دینی خود هستند.21 هر کدام از اعتقادات آنان در جهان واقع باطل شود، آنان با قید زدن، آن اعتقاد را اصلاح میکنند و هیچگاه نمیگذارند ابطال کامل شود. پس گزارههای دینی معنادار نیستند؛ مثلاً، وقتی مؤمن میگوید: «خدا مهربان است و انسان را دوست دارد» اگر به او گفته شود، در فلان زلزله، که این همه انسان از جمله کودکان بیگناه از بین رفتند، پس چرا خدای مهربان کاری نکرد؟ فرد مؤمن فورا اعتقاد قبلی خود را قید میزند که ـ مثلاً ـ مصلحت چنین بود یا از مقدّرات بود و یا این آزمایش خداوند است. بنابراین، دینداران با افزودن قیود فراوان و در واقع، توجیه مدّعیات خود، آنها را بیخاصیت میکنند.
نقد و بررسی: ابطالپذیری نسخه دیگری از سفارشهای اثباتگرایی منطقی برای معناداری است. به زعم آنان، گزارهای معنادار است که قضیهای ابطالپذیر باشد و چون دینداران با قید زدن متوالی به قضایای دینی، از باطل شدن آنها جلوگیری میکنند، پس آن قضایا بیمعنا هستند. ولی اثباتگرایان از این مطلب غافل شدهاند که این معیار به انکار بدیهیات اولیه میانجامد22 و لازمهاش مسدود شدن هرگونه امکان شناخت است؛ به این معنا که اگر شرط معنادار بودن هر قضیهای امکان ابطالپذیری آن باشد، از جمله قضایا، قضایای بدیهی عقلی است و اگر معناداری آنها در گرو امکان ابطالپذیری آنها باشد، پس هیچگونه شناختی امکان نخواهد داشت، در حالی که این سخن واضحالبطلان است و خود شما نیز بدان اذعان دارید. بنابراین، قضایایی وجود دارند که معناداری آنها مشروط به امکان ابطالپذیری آنها نیست. پس معیار ابطالپذیری باطل است؛ زیرا برای نقض قضیه کلی یک مورد کافی است.
اما درباره مدعیات دینی دینداران، باید گفت: قیدهایی که دینداران بر مدعیات خود میافزایند نیز جزو گزارههای دینی است و گزارههای دینی از همان اول مقیّد بودهاند. با توضیح آنکه دیندار معتقد است: خداوند مهربان است، هرچند حوادث طبیعی، که از لوازم زندگی در این دنیایند، موجب مصایب و رنجهایی گردند؛ یعنی همان زمان که میگوید خدا مهربان است همان موقع میداند و معتقد است که هر حادثهای اتفاق بیفتد، در سایه اراده الهی و به دلیل عوامل خاصی است که چه بسا از توان بشر خارج باشد، هرچندبشر نتواند علل آن را بفهمد.
عدهای از دانشمندان غیرمسلمان نیز با پذیرش معنادار بودن گزارههای دینی، به ارائه نظریاتی در این زمینه اقدام نمودهاند که این نظریات نیز جای نقد و بررسی دارد؛ مانند آنکه برخی خواستهاند: علیرغم پذیرش معیار تحقیقپذیری تجربی، قایل به معناداری گزارههای دینی شوند؛ به این صورت که گفتهاند: این گزارهها نیز تجربهپذیرند، ولی این جهان ظرف تجربه آنها نیست.23 ولی اگر مقصود آنان از «تجربه» معنای اصطلاحی و رایج آن باشد، امری نادرست است و بطلان آن در جای خود به اثبات رسیده؛ زیرا عالم آخرت اصولاً مادی و محکوم این عوامل مادی و تجربهپذیری به معنای ویژه آن نیست؛ و اگر معنایی وسیعتر از آن مدّنظر باشد، در این دنیا نیز قابل اثبات است. ولی چون این گروه اصل معناداری را پذیرفتهاند، از آوردن سخن آنها به دلیل پرهیز از تطویل نوشته، صرفنظر میشود.24
تذکر این نکته بسیار مهم است که چون بحث حاضر در واقع، برای اثبات معناداری و معرفتبخشی گزارههای قرآنی است و فیلسوفان دین و متفکران غربی نیز همگی بجز اثباتگرایان ـ که دلایلشان نقد شد ـ معناداری گزارههای دینی را میپذیرند و بحثهای آنها ناظر بر عدم معرفتبخشی گزارههای دینی بوده، بنابراین، لازم است تعریف دقیقی از مراد و معیار معناداری گزارههای قرآنی بیان گردد. باید گفت: گزارههای قرآنی علاوه بر مفاد استعمالی، یک مراد جدّی نیز دارد که شامل معنا، مصداق و مقصد خاص است. به همین دلیل، وقتی گفته میشود: گزارههای قرآنی تمامی استلزامات معنایی دلالات مطابقی، تضمّنی و مفاهیمی را که در اصول ذکر شده دارا هستند، به مراد جدّی الفاظ قرآن اشاره دارد که ما در تفسیر قرآن به دنبال به دست آوردن آن هستیم.25 بنابراین، وقتی میگوییم: گزارههای قرآنی معنا دارند، شامل معنا، مفهوم، دلالات و مقاصد آنها نیز میشود؛ یعنی بخش گستردهای از معنا را شامل میگردد و این همان چیزی است که مفسّر گرانقدر علّامه طباطبائی در تعریف «تفسیر»، واژههای مقاصد و مدالیل را مدّنظر قرار می دهد و این اشاره به این واقعیت است که مفسّر با این گستره معنایی، به دنبال معنای آیات است.26
دیدگاههای غیر معرفت بخش در زبان دین
پس از نقد و بررسی دیدگاههایی که قایل به عدم معناداری در زبان دین بودند، نوبت به نقد و بررسی برخی از مهمترین دیدگاههای مطرح شده درباره دیدگاههای غیرشناختاری و غیر معرفتبخش در زبان دین و سپس ارائه دیدگاههای معرفتبخش درباره زبان دین و قرآن میرسد:
1. روش کارکردگرایانه در زبان دین27
این دیدگاه، کارکرد مدّعیات دینی را شبیه کارکرد گزارههای اخلاقی میداند. به همین دلیل، بحث درباره معنای ناظر به واقع زبان دینی را بحثی کم اهمیت و یا نامربوط میداند.28 در نتیجه، گزارههای اخلاقی جنبه انشایی دارند، نه اخباری و حکایت از واقع.
منشأ این دیدگاه آن است که دین و باورهای دینی برخاسته از نوعی احساس درونی و ابراز احساس است، بدون اینکه از واقعیت عینی و بُعد معرفتبخش برخوردار باشد. ولی این فکر قابل مناقشه جدّی است؛ زیرا ریشه این نظر بر این باور مبتنی است که تمام گزارههای دینی انشایی و توصیه مربوط به نوعی زندگی اخلاقیاند، در حالی که گزارههای دینی، به ویژه قرآنی، به دو دسته إخباری و انشایی تقسیم میشوند. در گزارههای إخباری، که به توصیف خدا و بهشت و جهنم و ملک و موضوعات تاریخی و جهان و انسان و مانند آن میپردازند، نمیتوان نقش معرفتبخشی و واقعنمایی را کنار گذاشت. از سوی دیگر، گزارههای انشایی نیز هرچند مدلول مطابقیشان جنبه توصیف و معرفتبخشی ندارد، ولی تردیدی نیست که این دسته نیز ریشه در واقعیت دارند و ـ به اصطلاح ـ بایدها به سرچشمه هستها برمیگردند. تا وجود و حقیقت خدایی مورد تصدیق نباشد توصیه به عبادت او و نیز رعایت موازین بندگی وجود نخواهد داشت. همین مسئله درباره اجتماع و نیز مسائل اخلاق و حقوق جاری است.29
2. نظریه «بازیهای زبانی» ویتگنشتاین
از جمله فلاسفه تحلیل زبانی، که موضعش درباره بحث حاضر تا حدّی برخی مواضع دیگر را تحت تأثیر قرار داد، نظریه متأخّر ویتگنشتاین است. وی در نظر سابق خود، درباره معناداری زبان، به دیدگاه «تصویری» معنا معتقد شده بود. وی معنا را چیزی جز تصویر واقع نمیدانست، ولی پس از مدتی از آن برگشت و به تصور خود، مشکل معناداری را حل کرد. او در دیدگاه دوم خود، که به نظریه «بازیهای زبانی» معروف شد، معتقد گردید: زبان کارکردها و کاربردهای گوناگونی دارد: دستور دادن، اطاعت کردن، توصیف ظاهر یک چیز، گزارش یک واقعه، فرضیهسازی، سپاسگزاری، دعا و عبادت، انوع گوناگون این بازی زبانی و کاربردهای متفاوت یک جملهاند. هدف ویتگنشتاین از به کار بردن این اصطلاح، تأکید بر این مطلب است که زبان سخنگفتن، بخشی ازیکنوع فعالیت یا بخشی از یک نحوه معیشت است30 و نوع کاربرد یک کلمه و نقش آن در جمله، بیانگر معنای آن است.
نحوه ارتباط این سخن با بحث معرفتبخشی زبان دینی و قرآن به این نحو است که در این دیدگاه، مفاهیم دینی همچون خدا، معاد، گناه و جز اینها صوری از حیات را باز مینمایند که در درون دینداران نهفتهاند. اما ایمان دینی نه عقلانی است و نه غیر عقلانی، بلکه پیش عقلانی است؛ بدین معنا که دین نه یک نظریه یا تعلیم عقلانی، بلکه تعهدی نفسانی است در قبال آنچه مؤمن بدان ایمان دارد. قضایای دینی اعلام تعهد در برابر یک صورت از حیاتاند.31 بنابراین، زبان دینی یک نحوه معیشت و حیات خاصی است که بیرون از آن نیز قابل ارزیابی نیست. وی در پرتو «فیدئیسم» (ایمانگرایی) نتایج شگفتآوری از طرح مسئله بازیهای زبانی میگیرد و آن اینکه اگر ملحد و موحّد گزارههایی بر زبان بیاورند که یکی نفی و دیگری اثبات است، این گزارهها متناقض و مخالف هم نیستند؛ زیرا این دو سخن حاکی از دو نحوه حیاتاند و بیرون از تک تک آن دو قلمرو، نمیتوان درباره آنها داوری کرد.32 از جمله ویژگیهای دیدگاه وی، این است که قضایای دینی از نظر او، به هیچ واقعیتی ناظر نیستند و داعیه معرفتی و شناختی ندارند.33
از جمله اشکالات این دیدگاه و بسیاری از گفتارهای ویتگنشتاین ابهامگویی وی است؛ مثلاً، حتی در بین شاگردان او نیز اختلاف است که مراد او از نحوه حیات یا نحوه معیشت چیست. از اینرو، هر کسی از ظنّ خود یار او شده و سخن او را طوری تفسیر کرده است. دیگر آنکه او برای نحوههای گوناگون حیات و بازی، معیاری ارائه نداده است که چگونه میتوان ـ مثلاً ـ زبان علم را از زبان دین جدا ساخت؟ علاوه بر این ـ چنانکه گذشت ـ وقتی ایشان میگوید: خارج از نحوه حیات یک زبان نمیتوان درباره آن داوری کرد، چگونه است که خود با اینکه وارد گود نحوه معیشت زبان دینی نشده است، ولی درباره آن چنین قضاوت میکند که این گزارهها فاقد معنای معرفتبخشاند. از همه اینها که بگذریم، معارف دینی ـ به ویژه قرآنی که به زبان همگانفهم نازل شده است، بخصوص در قضایای اخباری ـ همانند قوانین ریاضی که این نظریهپرداز خود به معرفتبخش بودن آنها یقین دارد ـ قابل اثبات عقلانیاند؛ مثلاً، جایی که قرآن درباره خداوند به عنوان وجودی که در او شکی نیست، سخن میراند34 و یا از اختلافبردار نبودن معارف قرآن پرده برمیدارد35 و یا جایی که تحدّی و دعوت به همانند آوری قرآن میکند، همه اینها سخنانی قابل اثبات عینیاند و این همان واقعیت و محکی است که قضایای قرآنی و دینی از آن حاکیاند، و آیا این غیر از معرفتبخشی و واقعنمایی است؟ اگر چنین نیست، چگونه است که ملحدی پس از فکر و تأمّل و تلاش در فهمیدن گزارههای دینی و استدلالات مؤمن، آنها را میپذیرد و ایمان میآورد، با اینکه نحوه حیات زبانش با نحوه حیات زبان مؤمن فرق داشته است؟ بنابراین، اگر روش تحقیق ویژه گزارههای دینی و قرآنی نیز مانند هر علم دیگری رعایت شود، آنها نیز معرفتبخش و واقعنما هستند.
3. نظریه «زبان نمادین»
این نظریه، که به نام «تلقّی نمادین از زبان دینی» شهرت دارد و رهاورد آن غیر معرفتبخشی زبان دین است، توسط پل تیلیش ارائه شد. وی مدعی است: هر سخنی بگوییم، در باب آنچه که غایت قصوای ماست، خواه آن را «خدا» بنامیم، خواه غیر خدا، دارای معنای نمادین است. ایمان به هیچ طریق دیگری نمیتواند خود را اینگونه بیان نماید. زبان ایمان زبان نمادهاست.36
نقد و بررسی: شرح و بسط و نقد کامل این نظر، مجال بیشتری میطلبد. فقط به اجمال، باید بگوییم: اعتقاد و پذیرش زبان نمادین در ادیان، به ویژه در قرآن ـ که برخی روشنفکران داخلی37 طرفدار آنند ـ به این معناست که مدلول مطابقی آیات اراده نشده و علاوه بر آن، معنای اراده شده نیز قابل فهمی اطمینانآور نیست.38
ولی چنین نگرشی متناقض با صریح موارد بسیاری از آیات قرآن است؛ زیرا قرآن کتاب هدایت است؛39 اگر زبان معرفتبخش نداشته باشد و صرفا رمز یا علامتهای نامفهوم باشد، هدف نزول قرآن، که هدایتگری است، مخدوش میگردد و نقض غرض خواهد شد. بنابراین، اگر طرفداران این نظریه الهی بودن قرآن را انکار میکردند تفاوت زیادی با ادعای نمادین بودن زبان آن نداشت.
این نکته نیز قابل ذکر است که قرآن کریم برای ابلاغ مقصود خویش، از تمثیل و نیز به کار بردن کلمات مجازی با روش عقلایی و قراین پیوسته یا ناپیوسته، که روش تفهیم و تفهّم عقلاست، بهره گرفته و این هرگز به معنای «نمادین بودن» زبان آن نیست. در نهایت، جا دارد از طرفداران این دیدگاه سؤال شود که آیا شما وقتی این مطالب را درباره قرآن و دین بیان میکردید یا مینوشتید، به نحو نمادین بود یا قصد افهام داشتید؟ و اگر قصد افهام داشتید، چه فرقی بین کلام شما و کلام قرآنی وجود دارد از این نظر که هر دو کلام است؟
معرفت بخشی و واقع نمایی گزاره های دینی
در این زمینه، دیدگاههای فراوانی وجود دارند که از دیرباز مطرح بوده و کنه و واقع آن به معرفتبخشی زبان دین و گزارههای آن ناظر است. هرچند در نوع نگاه و تفسیر این معنا تفاوت دارند؛ ولی در اصل معرفتبخشی متحدند. در اینجا، به برخی از مهمترین آنها، که در مباحث کلامی مطرح شده است اشاره میشود:
1. نظریه «سلبی» افلاطون
از جمله بحثهای کلامی مطرح بین متکلّمان که ریشه در عمق تاریخ کلام دارد، این مسئله است که چگونه میتوان صفاتی همانند اوصاف انسانی را به خداوند نسبت داد، در حالی که وجود او متعالی و برتر است (مانند، خداوند عالم است؛ او حافظ بشر است؛ او قادر است؛...)؟
بسیاری از مکاتب کلامی چون این اوصاف را دارای معنا و معرفتبخش میدانند، هر یک نظریهای در اینباره دارند. اولین کسی که در این زمینه (نحوه سخن گفتن درباره خداوند متعال) ـ که در واقع هسته اصلی بحث زبان دینی است ـ بیانی اظهار داشت، افلاطون بود. وی معتقد بود: خداوند نه نامی دارد و نه میتوان دربارهاش چیزی گفت؛ او نه قابل شناختن است و نه به احساس و تصور درآید.40 عقیده وی بر این بود که سخن و بیان هرگونه وصفی درباره خداوند از این نظر که او هیچ وجه مشترکی با انسان ندارد، ممکن نیست. این سخن بعدا به نام نظریه «سلبی» معروف شد. معنای این سخن آن نیست که کلمات به کار رفته درباره او معنا نداشته یا حاوی معنای معرفتبخش نیست، بلکه به این معناست که ما چون امکان شناخت واقعی او را نداریم، و از سوی دیگر نیز ما این اوصاف را در مقایسه با وجود خودمان به او نسبت میدهیم و سرانجام قالبهای الفاظ نیز توانایی توصیف واقعی او را ندارند، باید هرگونه کلام و وصفی درباره او را به معنای سلبی برگردانیم، به این شکل که وقتی میگوییم: «خدا قادر است»، یعنی: خداوند عاجز نیست. مراد از جمله «خدا عادل است»، این است که او ظالم نیست، و «او حی است» یعنی: مرگ ندارد و... . در واقع، ماهیت صفات او با انسان فرق دارد. به این وسیله، نقص موجود در صفات امکانی شامل او نخواهد شد.
این نظریه توسط فلوطین ادامه یافت و مورد تأکید و بسط بیشتری واقع شد. البته در بین مسلمانان نیز قاضی سعید قمی و برخی دیگر طرفدار آن شدند. ولی این نظریه بعدا مورد اشکالاتی قرار گرفت؛ زیرا هرچند مانع به کار رفتن صفات امکانی در مورد خداوند میشد، ولی سؤالات بسیاری درباره صفات ایجابی قابل اطلاق در زندگی روزمرّه انسانهای مؤمن بر خداوند را مسکوت میگذاشت. علاوه بر این، نظریه مزبور پرده بیشتری از جهل بشر درباره خداوند برداشت و سؤالات بیشتری به ذهن او وارد کرد و خود نیز نتیجه محصّلی از بحث به دست نداد؛ زیرا خودِ محمولات سلبی نیز مسبوق به محمولات ایجابی درباره خدا و اوصاف اویند. بدینروی، باید به ناچار در پی شناخت ایجابی خداوند از راه تحلیل اوصاف ایجابی او باشیم.41 به همین دلیل، این نظریه، که حامل معناداری و معرفتبخشی از طریق سلبی است، کافی به نظر نمیرسد.
2. نظریه «تمثیلی» آکویناس
توماس آکویناس (1224ـ1274) نیز گزارههای دینی را نه تنها معنادار، بلکه معرفتبخش دانسته است. نظریه وی شامل همه گزارههای کلامی و دینی و نیز قرآنی میشود. او برای حل مسئلهچگونگیاطلاقاسامیواوصافمشترک با انسان بر خداوند، نظریهایمشهور عرضه کرد. این نظریه به نام نظریه «تمثیلی» یا «حمل تمثیلی» خوانده میشود.
توضیح آنکه وقتی یک لفظ در دو جا متفاوت به کار میرود، یا در هر دو جا دقیقا به یک معناست که در این صورت، «مشترک معنوی» نام دارد، و یا کاملاً معانی متفاوتی دارند که مشترک لفظی نامیده میشوند، و یا اینکه دو معنای مورد نظر از جهاتی یکسان و از جهاتی متفاوتند که آنها را «متشابه» (متماثل) مینامند.42 برای خدای متعال اوصافی هست که ویژه ذات متعالی اویند و برای غیر او کاربرد ندارند؛ مانند صفت عدم تناهی و وجوب وجود. اوصافی نیز وجود دارد که بین انسان و خداوند به طور مشترک به کار میروند؛ مانند صفت حی، عالم و عادل. آکویناس معتقد بود: لفظی مانند «عادل» و یا «عالم»، که هم بر انسان و هم بر خداوند اطلاق میشود، مشترک معنوی نیست؛ یعنی معنای آن در هر دو جا دقیقا یکسان نیست. مشترک لفظی هم نیست؛ یعنی چنین نیست که دو معنای کاملاً متفاوت داشته باشد؛ مثلاً، واژه «داغ» را هم برای توصیف غذا به کار میبریم و هم برای توصیف مسابقه اتومبیلرانی. هرچند میان عدالت الهی و عدالت انسانی ارتباطی وجود دارد؛ یعنی میان این صفت خداوند و انسانها شباهتی وجود دارد، ولی به دلیل همین شباهت است که محمول (عادل) مشترک لفظی نیست، و البته به دلیل تفاوتهایی که میان خداوند نامتناهی و انسان متناهی وجود دارد، این محمولْ مشترک معنوی هم نیست؛43 زیرا اگر قایل باشیم که این صفات به نحو مشترک معنوی یا مشترک لفظی درباره خداوند به کار میروند، گرفتار تشبیه یا تعطیل درباره او خواهیم شد، بلکه آنچنانکه آکویناس نشان می دهد، این صفت (مثلاً، عدالت) به نحو تمثیلی درباره خداوند مورد استفاده قرار میگیرد. همین شباهتِ در عین تفاوت، و تفاوتِ در عین شباهت است که کاربرد لفظ واحد در دو زمینه متفاوت را مجاز میدارد.44 بنابر نظریه «تمثیل»، ما واقعا میتوانیم با استفاده از زبان انسانی، اوصاف و حقایقی را درباره خداوند بیان کنیم، بدون آنکه قبول کنیم خداوند و مخلوقات او حتی در یک جا شباهت تمام عیار داشته باشند.45 ارائه زبان معرفتبخش و واقعنما در گزارههای دینی توسط این نظریه روشن است.
در ذیل، در ضمن طرح نظریه برگزیده، به تفاوت نظریه «تمثیلی» با اشتراک معنوی به معنای مورد نظر متفکران مسلمان اشاره میشود:
3. نظریه «مشترک معنوی»
در اینجا، به نظریه صحیح در باب گزارههای دینی، به ویژه گزارههای قرآنی میپردازیم: چنانکه گذشت، در نقد و بررسیها بر این مطلب تأکید شد که گزارههای دینی، هم معنادارند و هم واقعنما. بنابراین، قابل ذکر است که از روشهایی که میتوان با استفاده از آنها درباره خداوند متعال سخن گفت، روش اشتراک معنوی به معنای مورد نظر اندیشمندان اسلامی همانند ملّاصدرا46 و دیگران است. این شیوه هیچیک از محذورات و اشکالات روش «اشتراک معنوی» به تفسیر برخی غربیها را ندارد. به نظر میرسد آنچه سبب خطای آکویناس و دیگران در ردّ اشتراک معنوی و روی آوردن به زبان تمثیلی شده، خلط میان مفهوم و مصداق است و حتی مدافعان اشتراک معنوی در غرب نیز از این امر غافل بودهاند و معنا و تفسیر مورد نظر آنان متفاوت از چیزی است که متفکران مسلمان بیان میدارند؛ زیرا مشترک معنوی، که مورد انتقاد آکویناس است، وحدت و تشابه کامل معنایی بین واژههایی است که برای خدا و انسان به طور یکسان به کار میروند و پر واضح است که اینگونه سخن گفتن درباره خداوند مستلزم تشبیه است.47 به هر حال، اشتراک معنوی ـ به بیان علمای مسلمان ـ اشتراک مفهومی و نه اشتراک مصداقی بین خدا و انسان را در این صفات برقرار میداند، و آنچه موجب تشبیه میشود اعتقاد به اشتراک مصداقی یا عینیت صفات انسانی و الهی در خارج است. ولی اگر حیث وجودی صفات از حیث مفهومی آنها تفکیک شود مشکل رفع میگردد. در واقع، این نظریه مبتنی بر نظریه «مراتب تشکیکی وجود» است.48 وجود، که دارای مراتبی است، از عالیترین مرتبه شروع میشود و به نازلترین مراتب میرسد. صفات کمالی نیز چنیناند. از اینرو، وقتی ـ مثلاً ـ صفت «علم» و یا «قدرت» را هم به انسان و هم خداوند نسبت میدهیم، با ملاحظه جانب تفاوت در مراتب آن است که در این صورت، اشکالی به وجود نمیآید؛ زیرا درباره خداوند، علمِ بینهایت و مافوق تصور مراد است و در انسان، به اندازه آموختهها و ظرف وجودیاش منظور است. بنابراین، صفات، مفهوما قابل صدقاند، هم بر خداوند و هم بر انسان، و کاربرد آنها به طور حقیقی درباره هر کدام از آنها مانعی ندارد.
ادلّه برون دینی بر معرفت بخشی گزاره های قرآنی
بر اساس قوانین محاوره عقلایی و نیز بر مبنای لزوم ارسال رسل و نیز ادلّه عصمت انبیا علیهم السلام و عصمت پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله که دریافتگر وحی قرآنی است، زبان قرآن قصد معرفتبخشی و به تبع آن، هدایتگری دارد؛ زیرا قرآن کتاب هدایت است، و اگر چنین قصدی نداشته باشد غرض و هدف انزال آن، که ابلاغ کلام الهی به مردم است، نقض خواهد شد.
واقعنما و معرفتبخش بودن قرآن با ادلّه و شواهد فراوانِ برون قرآنی و درون قرآنی ـ که در ذیل نمونههایی از آن میآید ـ به سادگی قابل درک است. این دلایل بسیارند و در اینجا، به برخی از آنها اشاره میشود:
1. اصل اوّلی در کلام انسانی، بیان واقعیات ورای کلام است و هر موجودی که با روش کلامی انسان سخن میگوید از این اصل استفاده میکند، مگر اینکه دلیلی بر خلاف آن وجود داشته باشد.49 قضایای قرآنی نیز چون با انسان سخن گفتهاند، واقعنمایی دارند. علّامه طباطبائی مینویسد: «تمام گزارههای قرآنی و قضایای آن ـ چه حقیقی و چه اعتباری ـ دارای معنای صحیح و مطابق با واقع و نفسالامرند.»50
2. قضایایی دارای صدقاند که مطابق با واقع و نفسالامر باشند، و نفسالامر هر قضیهای با دیگری فرق دارد؛ مثلاً، یک قضیه ریاضی مطابق با واقع و نفسالامر است. نفسالامر این قضیه با نفسالامر قضیه منطقی فرق دارد. همچنین قضیه تجربی و عقلی، هر کدام نفسالامر ویژهای دارند. بنابراین، قضایای دینی نیز چون قابل صدق و کذباند و با واقع مطابقت دارند، دارای معنا بوده و نیز واقعنما و معرفتبخشاند.51 علّامه طباطبائی نیز میفرماید: «اینکه قضایای قرآنی دارای مطابقت با خارج هستند، همان است که قرآن فرموده است: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ»،52 و مراد از "حق" در قضایای حقیقی، مطابقت آنها با خارج، و در قضایای اعتباری، رساننده به هدف و غرض، و همسازی با ارزشهای اجماعی قرآنی است.» و گزارههای اعتباری گرچه به گونه مستقیم از خارج انتزاع نشدهاند، ولی با واسطه بر خارج تکیه دارند.53
بنابراین، زبان قرآن نه تمثیلی و نه اسطورهای و نه نمادین و ... است، بلکه به تناسب هر بعدی از ابعاد اجتماعی، حقوقی، عقیدتی و اخلاقی، از زبانهای متفاوت استفاده کرده و از صریح و کنایه و استعاره و تمثیل و حقیقت و مجاز بهره جسته است.54 این نظریه ترکیبی از زبانهای گوناگون است بر هیچ کدام تأکیدی ندارد، ولی اسطوره بودن را بکلی نفی میکند.
3. در مکالمات شفاهی و حتی کتبی، اصل اولیه برای انسانهای عاقل در گزارههای خبری، بیان سخن واقعنمایانه و معرفتبخش است و این شیوه، سیره عقلاست، مگر قرینهای بر خلاف آن موجود باشد که بدانیم در این سخن، قصد معرفتبخشی ندارد. این مطلب درباره خداوند نیز صادق است؛ چراکه او رئیس عقلاست، و خود بر هماهنگی عقل در متون دینی تصریح کرده است.55 بنابراین، قرآن نیز، که سخن خداوند است، بیانی واقعنمایانه و معرفتبخش دارد.
4. قرآن کتاب هدایت بشر است و زبان هدایت، واقعنما و معرفتبخش است، وگرنه انزال آن لغو میبود و چون واقعنما و معرفتبخش است، از وعده و وعید استفاده کرده است.
5. اخبار بسیار در قرآن وجود دارند که احدی از آنها اطلاع نداشته است و خداوند از آنها خبر می دهد و در همان زمان یا بعدا به وقوع پیوستهاند.
6. وجود تفاسیر گوناگون و بسیار از قرآن کریم بر قصد معرفتبخشی در گزارههای قرآن کریم دلالت دارد.
7. بخش قابل توجهی از آیات قرآن، حتی بر فرض پذیرش معیار تجربهپذیری، قابل تجربه و آزمونپذیر است. بنابراین، کلّیت این قضیه ـ که گزارههای دینی و وحیانی به دلیل عدم تحقیق و تجربهپذیری بیمعنا هستند ـ نقض خواهد شد.
8. فهم و واکنشهای کفّار و مشرکان به مجرّد شنیدن آیات قرآن ـ بدون شنیدن تفسیر آن ـ دلیل کامل و روشنی بر معرفتبخشی گزارههای قرآنی است.
شواهد و قراین درون دینی بر معرفت بخشی گزاره های قرآنی
1. کلمه «تعقّل»، که به معنای به کار بردن نیروی عقل و اندیشه است، قریب 24 بار در قرآن تکرار شده است. برای نمونه: «وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»؛56«أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَإِلَی السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ»57 و «أَفَلَا تَعْقِلُونَ»58 و نیز «یَعْقِلُونَ» و «أَفَلَا تَعْقِلُونَ» در بیش از 28 جا با توجه به عتاب موجود و لحن مؤاخذهای که در برخی آیات هست و عدم تفکر را مورد نکوهش قرار می دهد و نیز دعوت قرآن از منکران و حتی موافقان و مؤمنان برای تفکر در هستی، تفکر در نفس و در موجودات عالم ـ که به برخی از آیات اشاره شد ـ همگی بر تعقّل و فکر کردن و مطلوب بودن آن دلالت دارد. نیز آیاتی که کلمه «یتفکرون» و «یتفکروا» در آنها به کار رفته و در آنها غالبا تفکر نکردن برای فهم را توبیخ کرده است، به قریب 14 نمونه میرسد. برای مثال: «أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمّی وَإِنَّ کَثِیرا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ»؛59 آیا با خود نیندیشیدهاند که خدا آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز به حق و تا مدتی محدود نیافریده است؟ ولی بیشتر مردم دیدار پروردگارشان را منکرند. این آیات به روشنی دلالت بر معرفتبخشی آیات الهی و گزارههای قرآنی دارند.
2. آیاتی از قرآن که زبان قرآن را زبانی روشن و فصیح میداند؛60 «وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»61 و «قَدْ جَاءکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ»62 و موارد بسیار دیگر در همین مضمون.
3. آیات تحدّی که به صورت علنی همگان را در همه زمانها به مبارزه و همانندآوری دعوت میکند؛ مانند «وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»63 و این نهایت دلالت بر معرفتبخشی است؛ زیرا اگر کلامی غیر معرفتبخش باشد هیچگاه متکلّم حکیم از مخاطب درخواست همانندآوری نمیکند. از سوی دیگر، عدم وقوع این همانندآوری نیز از سوی جمعیت بسیار معاندان و دشمنان، که خواهان از بین رفتن مکتب قرآن بودهاند، علیرغم همه تلاشی که در واکنش به این ادعای قرآن نشان دادهاند، محصول تلاش بسیار آنان در همانندآوری قرآن مشتی کلمات بیهوده و بیاساس و مضحک است. بنابراین، اقدام آنان برای همانندآوری و نیز ناکام ماندنشان، دلیلی قوی بر معرفتبخشی و واقعنمایی قرآن است.64
4. آیه «مباهله» پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با نصارای نجران ـ که در قرآن کریم بدان تصریح شده است ـ شاهد بر این است که آنان به دلیل مشاهده آثار صدق و راستگویی و پشتوانه الهی داشتن آن حضرت حاضر به مباهله نشدند؛ چون میدانستند مباهله نتیجهای جز عذاب معجل چیزی برایشان ندارد:65 «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»؛66 پس هر که با تو، پس از دانشی که به تو رسید، درباره او ـ عیسی یا آن حق ـ ستیزه و جدل کند، بگو: بیایید تا ما و شما پسران خویش و زنان خویش و خودمان را ـ کسی را که به منزله خودمان است ـ بخوانیم، آنگاه دعا و زاری کنیم و لعنت خدای را بر دروغگویان بگردانیم. بنابراین، اگر آنان این گزارهها را معرفتبخش نمیدانستند دلیلی برای فرار از مباهله نداشتند.
5. کلمه «حق» و مشتقات آن در قرآن قریب 247 بار به کار رفته و فقط ده درصد آن در معنای حقوقی و بقیه در معنای اعتقاد مطابق با واقع است.67 برای نمونه: «وَیُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛68 خداوند با سخنان ـ حکم یا نهادهای ـ خود حق را ثابت و پایدار میکند، اگر چه بزهکاران خوش ندارند. و نیز میفرماید: «إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛69 این حقیقت است و جز خدا هیچ معبودی نیست و او توانمند فرزانه است. نیز: «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ»؛70 اوست که آسمانها و زمین را به حق آفرید و روزی که بگوید باش، موجود میشود. گفتار او حق است و روزی که در صور دمیده شود، فرمانروایی از آن اوست که دانای نهان و آشکار و فرزانهای آگاه است. و آیات بسیار دیگر در این زمینه که ذکر آنها به طول میانجامد.
6. آیاتی که بر حقّانیت قیامت تأکید دارد و بر آن هشدار داده است: «اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثا»؛71 خدایی که جز او معبودی نیست و به طور قطع، شما را در روز قیامت ـ که شکی در آن نیست ـ گرد آورد، کیست که از خدا راستگوتر باشد. نیز میفرماید: «قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُل لِلّهِ کَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»؛72 بگو: آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن خداست که رحمت را بر خود مقرّر داشته است و شما را در روز قیامت، که شک و تردیدی در آن نیست، گرد آورد و کسانی که در زیان خود میکوشند، ایمان نمیآورند.
7. آیاتی که از وقوع حادثهای در آینده خبر داده و آنها در طول تاریخ به وقوع پیوسته است؛ مانند آیات اول سوره روم که مغلوب شدن روم را خبر می دهد: «غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ»؛73 رومیان در نزدیکترین سرزمین مغلوب شدند و آنان پس از آنکه مغلوب شدند به زودی پیروز میشوند.
هر یک از دلایل و شواهد مزبور بر واقعنمایی گزارههای قرآنی دلالتی آشکار دارد و تفکر در هر یک از آنها برای اقرار و اعتراف به مطلب کافی است.
نتیجه گیری
در این مقاله با بررسی نظریات مخالفان و موافقان معناداری و معرفتبخشی گزارههای دینی به نتایج ذیل میرسیم:
1. بحث مذکور درباره گزارههای قرآنی نیز به دلیل اشتراک در غرض و منشأ آسمانی داشتن متحدند.
2. نظریات مخالفان معناداری و نیز معرفتبخشی که برخی از بین دانشمندان غربی هستند، دچار نقص و نیز تهافت است.
3. معیارهای ارائه شده توسط اثباتگرایان برای معناداری و معرفتبخشی در واقع، تأکید بر انکار مسئله مذکور است.
4. اندیشمندانی همچون افلاطون و آکوئیناس در غرب، و همه عالمان مسلمان قایل به معناداری و معرفتبخشی گزارههای دینی هستند.
5. از بین نظریات ارائه شده برای بحث مذکور نظریه مشترک معنوی ملّاصدرا را برگزیدیم.
6. دلایل و شواهد معناداری و معرفتبخشی و واقعنمایی گزارههای قرآنی بر دو دسته است: الف. دلایل برون دینی؛ ب. شواهد درون دینی (قرآنی).
7. دلایل بروندینی: این دلایل بسیار است؛ از جمله به دو مورد اشاره میشود:
1) از اصول اساسی باب مفاهمه، معناداری و معرفتبخشی است، گزارههای قرآنی نیز از این قاعده عقلایی مستثنا نیستند.
2) اگر گزارههای قرآنی معنادار و معرفتبخش نباشند، غرض الهی از انزال قرآن که هدایت بشر بود نقض خواهد شد و وحی بر بشر کاری لغو خواهد شد.
8. شواهد درون دینی: آیات بسیاری در قرآن کریم وجود دارد که همگی بر معناداری، معرفتبخشی و واقعنمایی گزارههای قرآنی دلالت دارند.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد علوم قرآنى.
- 2ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، 1383، ص 35.
- 3ـ ر.ک. مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، 1383، ص 262.
- 4و5و6 محمود رجبى، «مبانى تفسیر»، جزوه درسى گروه تفسیر و علوم قرآن.
- 7ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 126.
- 8ـ آلفرد ج. آیر، زبان، حقیقت و منطق، 1974، ص 18.
- 9ـ همان، ص 51. نیز ر.ک. همان، ص 167.
- 10ـ پى. یر آلستون، زبان دینى، دین و چشماندازهاى نو، 1376.
- 11ـ مصطفى ملکیان، دروس کلام جدید، منتشر نشده، ص 11.
- 12ـ جعفر سبحانى، «تحقیقپذیرى معنا»، کلام 24، ص 7.
- 13ـ محمود رجبى، مبانى تفسیر.
- 14ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 59.
- 15ـ محمود رجبى، مبانى تفسیر.
- 16و17ـ مایکل پترسون و دیگران، عقلواعتقاداتدینى، ص 262.
- 18ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، 1374، ج 1، ص 75ـ76.
- 19ـ مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، ص 263.
- 20ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 93، به نقل از:B. Magee, Men of Ideas, 1978, pp. 106-107.
- 21ـ مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، ص 267.
- 22ـ ر.ک. ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 93.
- 23ـ ر.ک. ایان باربور، علم و دین، 1362، ص 289 / مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، ص 266. جان هیک دیدگاه خود در دفاع از معرفتبخشى مدعیات دینى را «اثبات در حیات واپسین» نام گذاشته است.
- 24ـ ر.ک. ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 101 به بعد / مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، ص 267ـ269.
- 25ـ محمود رجبى، مبانى تفسیر.
- 26ـ همان، با تصرف و تلخیص.
- 27ـ از نخستین پیشوایان این رویکرد بریث ویت (1900 R.B. Brathwaite;) است. ر.ک. مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، ص 270.
- 28ـ همان، ص 269.
- 29ـ ر.ک. محمّدباقر سعیدىروشن، تحلیل زبان قرآن و روششناسى فهم آن، 1383، ص 176.
- 30ـ امیرعبّاس علیزمانى، خدا، زبان و معنا، 1381، ص 220.
- 31ـ همان، ص 131.
- 32ـ ر. ک. محمّدباقر سعیدىروشن، تحلیل زبان قرآن و روششناسى فهم آن، ص 131.
- 33ـ همان، ص 132.
- 34ـ ابراهیم: 10.
- 35ـ نساء: 82.
- 36. Paul Tilich, Dynamics of Faith, 1975, p. 42.
- 37ـ ر.ک. محمّد مجتهد شبسترى، نقدى بر قرائت رسمى از دین، 1379، ص 368.
- 38ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 349.
- 39ـ آلعمران: 138.
- 40ـ افلاطون، مجموعه آثار، 1349، ج 6، ص 1672.
- 41ـ ر.ک. امیرعبّاس علیزمانى، خدا، زبان و معنا، ص 21.
- 42ـ ر. ک. محسن جوادى، «انالوژى»، معرفت 19، ص 64.
- 43و44ـ ر.ک. مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینى، ص 257.
- 45ـ امیرعبّاس علیزمانى، خدا، زبان و معنا، ص 71.
- 46ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، 1374، ج 1، ص 57. وى اشتراک مفهوم «وجود» را قریب به بدیهى دانسته است.
- 47و48ـ ر.ک. ابوالفضل ساجدى، زباندینوقرآن،ص332/ص333.
- 49ـ ابوالفضل ساجدى، «زبان وحى»، معرفت 60، ص 62.
- 50ـ محمّدجواد عنایتىراد، «زبانشناسى دین در نگاه علّامه»، پژوهشهاى قرآنى 9ـ10، ص 33.
- 51ـ ر.ک. محمّدتقى مصباح، آموزش فلسفه، 1366، ج 1، ص 224.
- 52ـ آلعمران: 3.
- 53و54ـ ر.ک. محمّدجواد عنایتىراد، «زبانشناسى دین در نگاه علّامه»، پژوهشهاى فلسفى 9ـ10، ص 33/ ص 40.
- 55ـ ر.ک. ابوالفضل ساجدى، «زبان وحى»، معرفت 60، ص 61.
- 56ـ آلعمران: 191.
- 57ـ غاشیه: 17ـ18.
- 58ـ مانند انبیا: 67/ مؤمنون: 80 / نور: 61/ شعرا: 28.
- 59ـ روم: 8.
- 60ـ ابوالفضل ساجدى، «زبان وحى»، معرفت 60، ص 355.
- 61ـ نحل: 103.
- 62ـ مائده: 15.
- 63ـ بقره: 23.
- 64ـ از جمله قضیه چهار دانشمند در عهد عبّاسى که هشامبن حکم، شاگرد امام صادق علیه السلام مىگوید: اینان تعهد کردند هر یک از آنها یک چهارم قرآن را تا سال بعد همانندآورى و باطل کند؛ اما هر یک به آیهاى برخورد کرد و قدرت همانندآورى آن را در خود ندید. احمدبن على طبرسى، احتجاج، 1416، ص 306ـ307 اینگونه قضایا نظایر بسیارى دارد.
- 65ـ ر.ک. جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، 1372، ج 2، ص 431ـ440.
- 66ـ آلعمران: 61.
- 67ـ ر.ک. محمّدتقى مصباح، نظریه حقوقى اسلام، 1380، ص 33ـ37 و 67.
- 68ـ یونس: 82.
- 69ـ آلعمران: 62.
- 70ـ انعام: 73.
- 71ـ نساء: 87.
- 72ـ انعام: 12.
- 73ـ روم: 2ـ3.