جستاري در صابئان
جستاري در صابئان
محمّدحسين فارياب1
چكيده
نوشتار حاضر مروري بر تاريخ و عقايد پيروان يكي از اديان قديمي به نام «صابئان» است كه مدتهاست در كشورهاي اسلامي ايران و عراق زندگي ميكنند. هدف نويسنده از اين نوشتار، آشنايي با حقيقت ديني و سيري در مناسك ديني آنهاست. اين پژوهش با رويكرد نظري و مراجعه به اندك منابع متعلّق به آنها و نيز ديگر منابع، اطلاعات مهمي به دست مي دهد. يافتههاي اين پژوهش عبارتند از: صابئان به دو گروه اصلي حرّاني و مندائي تقسيم ميشوند. گروه نخست در شمال عراق و گروه دوم، بيشتر در استان خوزستان ايران زندگي ميكنند و داراي مناسك مشترك و نيز متفاوت هستند. با وجود آنكه مندائيان تاريخ خود را به حضرت آدم عليه السلام برميگردانند، اما به دليل عدم تبليغ دين خود، ابهامات فراواني راجع به آنها وجود دارد. آنها داراي خط، زبان و نيز كتب مقدّس مخصوص به خود هستند. ضمن آنكه بايد اذعان كرد كه از وضعيت آنها هنگام ظهور اسلام، اطلاعات چنداني در دست نيست.
كليدواژه ها: صابئان، مندائيان، حرانيان، تعميد، گنزاربا، توحيد، ستارهپرستي.
مقدّمه
آشنايي با تاريخ و عقايد هر دين و آييني از مباحث مورد علاقه و نيز مهم تمام جويندگان حقيقت به شمار ميآيد. قرآن كريم آنجا كه سخن از يهود و نصارا به ميان آورده است، صابئان را نيز مورد اشاره قرار داده و مؤمنان حقيقي آنها را در زمان خود، از رستگاران به شمار آورده است. اگر چه صابئان به طور كلي به دو قسم «حرّاني» و «مندائي» تقسيم ميشوند، اما هنوز ميان محققان راجع به اينكه هر دو گروه را ميتوان صابئي ناميد يا نه، مباحثي وجود دارد.
از آنجا كه صابئان داراي زبان، گويش، خط و الفباي مخصوص به خود هستند، همين امر موجب شد كه محققان از درك حقيقت ديني آنها بسيار دير مطلّع شده و اتهاماتي همچون ستارهپرستي يا فرشتهپرستي را به آنان نسبت دهند. مردم جهان تا مدتها آنها را نميشناختند و برخي از مستشرقان رنج آشنايي با اين قوم را با زندگي در كنار آنها و فراگيري زبان آنها به جان خريده و مردم جهان را با اين قوم از ياد رفته آشنا كردند.
در كشور ما دغدغه آشنايي با اين قوم ـ كه در كنار ما مسلمانان و در شهرهاي كشور ما زندگي ميكنند ـ بسيار دير به سراغ محققان آمد، اما با وجود اين، تحقيقات ارزشمندي به رشته تحرير درآمده است و البته سؤالاتي ـ از قبيل حقيقت ديني آنها و ... ـ نيز بدون پاسخ باقي مانده است. اين نوشتار كوتاه، نگاهي گذرا به تاريخ، عقايد و مناسك و... قوم صابئان دارد.
صابئان در قرآن
در قرآن كريم سه بار از صابئان ياد شده است:
ـ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَي وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.»2
ـ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَي مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.»3
ـ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَي وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ.»4
نكات به دست آمده از اين آيات را ميتوان اينگونه بيان كرد:
الف. از آنجا كه صابئان در كنار ادياني همچون يهوديت و مسيحيت آمده است، ميتوان استفاده كرد كه آنها نيز داراي دين و شريعت مخصوص به خود بوده و به اعتراف قرآن كريم به مبدأ و معاد اعتقاد داشتهاند.5
ب. صابئان در اصل داراي يك دين توحيدي بودهاند و عقايدي همچون ستارهپرستي كه امروزه به برخي از فرقههاي آنها نسبت ميدهند از انحرافات بعدي آنها به شمار ميآيد.6
ج. اينكه در قرآن نام اين قوم آمده است، ميتوان دريافت كرد كه اين دين نيز مانند يهوديت و مسيحيت در عصر نزول قرآن داراي جمعيت قابل توجهي بودهاند وگرنه قرآن به آنها اعتنايي نميكرد.7
درباره اينكه مراد از صابئين قرآني چه كساني هستند، در آينده قضاوت خواهيم كرد.
دين صابئان
آنچه مشهور بر سر زبانهاست، اينكه تعداد پيامبران صاحب شريعت و دين پنج تاست؛ حال صابئان كه بنابر آيات قرآن كريم اعتقاد به مبدأ و معاد داشتهاند، پيرو كدام يك از اديان پنجگانه بودهاند و از كداميك از پيامبران صاحب شريعت پيروي ميكردهاند؟
قدر مسلّم اين است كه نميتوان آنها را از مسلمانان دانست و از اينكه در كنار يهوديان و مسيحيان ـ كه بنابر آيات قرآن كريم اعتقاد به مبدأ و معاد داشتهاند ـ ذكر شدهاند ميتوان گفت كه پيرو اين دو دين هم نبودهاند.
با وجود اين، آيا بازماندهاي از دين حضرت ابراهيم و نوح عليهماالسلامبودهاند؟ يا اينكه اساسا داراي يك دين جداگانه بودهاند و از هيچيك از اين اديان توحيدي پيروي نميكردهاند؟ كه در اين صورت، ذكر آنها در كنار اديان توحيدي و به نيكي ياد كردن از آنها، قابل تأمّل ميشود.
از گفتههاي علما و مفسّران نميتوان به نتيجه روشني رسيد؛ زيرا عدهاي از آنها، صابئان را پيروان حضرت نوح عليه السلام ميدانند و عدهاي ديگر، آنها را طايفهاي از مجوس ميدانند. عدهاي ديگر از علما آنها را ستارهپرست ميدانند و عدهاي هم معتقدند كه آنها دين روشني ندارند و بر فطرت خود باقي هستند.8
در سطور و صفحات آينده به اين سؤال رسيدگي خواهيم كرد.
معناي لغوي و وجه تسميه
اختلاف دانشمندان در مورد صابئان، به معناي اين واژه و وجه تسميه آنها هم كشيده شده است؛ بدين شكل كه برخي محققان حتي نزديك به ده قول و نظر در اين رابطه ذكر كردهاند. اما به طور كلي، ميتوان ريشه اين اختلافها را ناشي از چند امر دانست و اين انظار را اينگونه دستهبندي كرد:
1. بيشتر دانشمندان، واژه «صابئان» را از واژه «صبا يصبو» مشتق دانستهاند؛ به اين معنا كه ماده اصلي اين واژه را عربي قلمداد كردهاند. آنگاه از آنجا كه اين واژه به معناي خروج از يك دين و انتقال به دين ديگر يا تمايل به دين ديگر است، قائلان به اين نظر در وجه تسميه صابئان به اين نام، بر چند دسته شدهاند:
الف) صابئان كساني بودند كه از دين توحيدي خود به ستارهپرستي رو آوردند.
ب) صابئان كساني بودند كه از دين توحيدي خود به پرستش فرشتگان رو آوردند.
ج) صابئان كساني بودند كه از سنّتهاي حق اعراض كرده و از روش انبيا لغزيدند.
اين افراد براي تأييد نظريه خود اين قرينه را ذكر كردهاند كه در زمان ظهور اسلام، مشركان عرب پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله را به نام «صابئي» و اصحاب ايشان را به نام «الصباة»، به معناي خارجشدگان از دين خود ميخواندند.9 يكي از محققان در اينباره مينويسد: «همانا قريش، پيامبر را "صابي" و صحابه را "صبا" به معناي خارجشدگان از دين قوم خود، ميناميدند و واژه "صابئة" بسياري از اوقات در معناي "حنفاء" به كار ميرفت... اين امر بر اين مطلب دلالت دارد كه مقصود از "صابئة" ميان عرب هنگام ظهور اسلام، جداشدگان و خارج شدگان از دين قوم خود يعني عبادت بتها و نيز فريادگران توحيد بوده است و اما اينكه ميبينيم [واژه] "صابئة" بر صابئة معروف در اسلام، اطلاق ميشود، در زمان اسلام پيدا شده است.»10
در بررسي اين نظر ميتوان گفت: اگرچه واژه «صابئة» در زبان عربي كاربرد داشته است و به معناي خروج از چيزي به چيز ديگر است، اين نظر كه صابئان را به اين دليل به اين نام نهادهاند، قابل تأمّل است؛ زيرا همانگونه كه در آينده روشن خواهد شد تمام فرقههاي صابئان اينگونه نبودهاند و اساسا قرآن كريم وقتي از اين قوم ياد ميكند آنها را معتقد به مبدأ و معاد معرفي ميكند. بنابراين، ميتوان اين فرضيه را مطرح كرد كه اساسا صابئان در قرآن يك واژه عربي نباشد؛ زيرا به معنايي كه در عرب به كار ميرود به كار نرفته است.
2. واژه صابئان از ماده عبري «ص ـ ب ـ ع» به معناي فرو رفتن در آب ميباشد كه عين آن ساقط شده است و به معناي «مُعَمِّدون» است؛ يعني كساني كه تعميد را با تغسيل در آب انجام مي دهند.11
اين وجه با واقعيات عيني درباره تمام فرقههاي صابئان سازگار است؛ زيرا بارزترين ويژگي اعمال اين گروهها همان اهميت به آب و غسل تعميد است و اساسا وجه حضور آنها در بينالنهرين و مناطق پر آب همين عنصر بوده است.
3. سليم برنجي كه خود از صابئان مندايي خوزستان است در اينباره مينويسد: «واژه صابئين از واژه آرامي «صُبا يا صوا» به معناي تعميد اشتقاق يافته است. ايشان ناآشنايي به زبان مندايي آرامي را دليل ذكر معاني نامناسب از سوي انديشمندان براي صابئان دانسته است.»12
غَضبان رومي هم كه از صابئان مندائي عراق است، «صابئه» را از «صبا» ـ كه يك لغت آرامي و به معناي تعميد كردن است ـ ميداند.13
اين وجه هم با واقعيات عيني درباره اين گروه منطبق است و چون از اهل همان گروه صادر شده است طبعا قابل قبولتر است، اگرچه در ريشه لغوي اين كلمه وفاق ديده نميشود.
4. ديگر اقوال بدون در نظر گرفتن ريشه لغوي اين واژه، اين وجوه را در وجه تسميه صابئان ذكر كردهاند:
الف. صابئان منسوب به «صابئيبن لامك»، برادر حضرت نوح عليه السلام هستند.
ب. صابئان منسوب به «صابي»، نوه حضرت ادريس عليه السلام هستند.
ج. صابئان منسوب به «صابي بن شيثبن آدم عليه السلام » هستند.14
فرقه هاي صابئان
محققان از نظر اعتقادي صابئان را به فرقههايي تقسيم كردهاند كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:
1. اصحاب روحانيات: آنها معتقدند كه ما نميتوانيم به خالق حكيم تقرّب جوييم، پس بايد از راه واسطهها كه همان روحانيات هستند به خدا تقرّب جوييم. روحانيات از هر نوع مواد جسمي مبرّا هستند و همواره به تقديس خدا مشغولند و تدبيركننده فلك و كواكب هم همانها هستند و ستارگان هم هيكلهاي آن روحانيات هستند.
2. اصحاب هياكل: آنها نيز وجود واسطه را براي تقرّب به خداوند لازم ميدانند و معتقدند اين واسطه بايد قابل رؤيت باشد؛ از اينرو، چون روحانيات قابل رؤيت نيستند بايد واسطهاي ميان ما و روحانيات وجود داشته باشد كه اين واسطهها همان هياكل يا ستارگان هفتگانه هستند.
بنابراين، اصحاب هياكل دو واسطه را براي تقرّب به خداوند لازم ميدانند.
3. اصحاب اشخاص: آنها نيز مانند دو گروه پيشين وجود واسطه را براي تقرّب به خداوند لازم دانسته و معتقدند كه اين واسطه هميشه بايد در دسترس و قابل مشاهده باشد و چون روحانيات قابل مشاهده نيستند و ستارگان هم افول و غروب دارند و هميشه در دسترس نيستند، پس بايد از واسطهاي ديگر استفاده كرد. آنها براي تأمين اين هدف، به ساختن صورتهاي ستارگان هفتگانه رو آوردند و به آنها تقرّب ميجستند.
بنابراين، اصحاب اشخاص براي تقرّب به خداوند، سه واسطه را لازم ميدانستند.
4. اصحاب حلول و تناسخ: به اعتقاد اين گروه، خداوند معبود يكي است، ولي مدبّر عالم، كواكب هستند. آنها معتقدند كه خداوند گاهي در ستارگان و گاهي در وجود اشخاص زمين ظاهر ميشود. به باور آنها در هر 36425 سال، نسل حيوانات و انسان منقرض شده و مجددا روي زمين از حيوان و انسان زوجي پديد ميآيد و نسل آنها افزايش مييابد و اين كار تا ابد ادامه دارد و اساسا اصحاب حلول، قيامت را در همين امر ميدانند.
5. صابئه فلاسفه: آنها به شريعت خاصي معتقد نبودند و تنها به روحاني بودن ستارگان اعتقاد داشتند و آنچه را عقل حُسن آن را درك ميكند انجام ميدادند.15
محققان با يك نگاه كليتر صابئان را به دو دسته «حراني»ها و «مندايي»ها تقسيم كردهاند.
صابئان حران
«حران» شهري در شمال عراق است كه در بين راه موصل به شام و در قسمت شرق رود فرات واقع شده است. گفته ميشود كه حران نخستين شهري است كه پس از طوفان حضرت نوح عليه السلام به وسيله «هاران بن آزر»، پسر عموي حضرت ابراهيم عليه السلام ساخته شده است و از اينرو، حران نامگذاري شده است. البته اقوال ديگري نيز در اينباره وجود دارد.16 درباره اينكه آيا اساسا در اين شهر صابئان زندگي ميكردهاند يا نه، ترديدهايي وجود دارد. ظاهرا نخستين كسي كه در اينباره سخن گفته است ابن نديم در كتاب الفهرست است. او مينويسد: مأمون در سفري كه به جنگ با روم عازم بود به شهر حران رسيد. اهالي شهر براي استقبال خارج شدند. در ميان آنها گروهي بودند كه ريشها و لباسهاي بلند داشتند. مأمون از دين آنها سؤال كرد، جواب درستي ندادند. پرسيد: آيا مسيحي هستيد؟ گفتند: نه. پرسيد: آيا يهودي هستيد؟ گفتند: نه. مأمون گفت: من ميروم و تا موقع بازگشت، شما يا بايد مسلمان شده باشيد و يا به يكي از اديان اهل كتاب پيوسته باشيد. در غير اين صورت، با شما به عنوان كفار حربي برخورد خواهد شد. اين افراد به دنبال چاره بودند كه يكي از علما با دريافت مبلغ معتنابهي به آنها گفت كه به مأمون بگويند ما صابئي هستيم كه اسم آنها در قرآن آمده است و ما جزء اهل كتاب هستيم.17
اين نقل ابن نديم موجب ترديدهايي درباره حقيقت صابئي بودن آنها شده است و ميتوان گفت: دو موضعگيري كاملاً متفاوت را پديد آورده است كه قضاوت در اينباره را به ادامه بحث واگذار ميكنيم.
تاريخ حرانيان
آقاي زرّينكوب در اينباره مينويسد:
صابئين كه حكمت هِرمِسي [= حضرت ادريس] غالبا از طريق آنها در بين مسلمين نشر و ترويج شد در شهر حران، موطن قديم ابراهيم و لابان ميزيستند و به سبب امتزاج عناصر مقدوني و يوناني بازمانده از عهد اسكندر با بقاياي اقوام آشوري و سرياني و ارمني در آن حدود، مقارن غلبه روميها بر آنجا و در طول مدتي كه در نواحي بين ايرانيان و روميان بر سر تصرف و تملّك آن منازعات مستمر در جريان بود، در مجموعه عقايد و آداب اهل حران، علاوه بر مذاهب يوناني، پارهاي از عناصر دوران تسلط آشور و بابل كه هيكل معروف خداي سين (= ماه) را در آنجا برپا داشته بودند باقي بود. وقتي بعد از رسمي شدن آيين مسيح در روم نيز حران همچنان بر عقايد و آداب عهد شرك وفادار ماند و آباء كليساي قديم هم از آنجا همچون يك شهر شرك، شهر يوناني ياد ميكردند، اين تمسّك به عقايد و آداب قديم در نزد حرانيان در دوران خلافت اسلامي نيز دوام يافت.18
از اين گفتار استفاده ميشود كه تاريخ قوم حراني همراه با شرك بوده است و به تعبير برخي محققان، شهر حران معروف به «وثنيت» بوده است.19
ايشان همچنين مينويسد:
خلفاي اموي كه آخرين آنها مروان حمار به اين شهر علاقه خاصي داشت، در مبارزه با عقايد حرانيان اهتمام چنداني نكردند و در عهد عباسيان اقدام هارونالرشيد در مبارزه با آيين قوم به جايي نرسيد و چون مأمون از آنها خواست كه يا اسلام آورند يا انتساب خود را به اهل ذمّه معلوم دارند، آنها خود را با صابئين مذكور در قرآن منطبق خواندند.20
انبياي قوم حران
شهرستاني، چهار شخصيت را به عنوان پيامبران قوم حران معرفي ميكند كه ديگران هم به تبع شهرستاني همين چهار نفر را ذكر كردهاند. اين پيامبران عبارتند از: عاذيمون، هِرمِس، اعيانا و اواذي. حرانيان، هرمس را همان حضرت ادريس دانسته و اساس آموزههاي خود را به او نسبت ميدهند.21
دانشمندان حرانيان
به طور كلي، قوم حراني علاقهمند به فرهنگ و حكمت و علم بودند و به دليل وجود همين ويژگي در حكومت اسلامي، بخصوص در عهد عباسي، در برخي مسئوليتهاي حكومتي ايفاي نقش كردند. برخي از دانشمندان حراني را به طور خلاصه ميتوان اينگونه معرفي كرد:
ثابتبن قرة: در هندسه و فلكيات استاد بود و در دستگاه معتضد عبّاسي منجم بود. او تأليفات بسياري در رياضيات، طب، فلسفه و منطق داشت. فرزند او سنان بن ثابت و نوهاش ثابت بن سنان نيز در طب مهارت داشتند و حتي رئيس بيمارستان بغداد بودند. همچنين نوه او در تاريخ هم مهارت داشت و كتابي در اينباره تأليف كرده است كه ميان قدما مشهور است.
ثابتبن قرة در حران با همكيشان خود اختلاف پيدا كرد و به همين دليل، به بغداد آمد و شعبه ديگري از دين حراني را در آنجا تأسيس كرد.
هلالبن ابراهيم بن زهرون: هلال از پزشكان معروف زمان خود بود كه در درمان بيماريهاي سخت شهرت داشت.
محمّدبن جابر البتاني: منجّم و رياضيدان معروف كه ستارگان را رصد ميكرد و داراي زيج بود. زيج او به نام زيج صابئي معروف است كه به زبان لاتيني هم ترجمه شده است.
عمران صابئي: او يكي از متكلمان حراني در عهد مأمون بود كه در جلسه مناظرهاي كه ميان امام رضا عليه السلام و پيروان ديگر اديان برگزار شده بود، به عنوان رئيس صابئان شركت داشت و با پاسخهاي امام رضا عليه السلام به سؤالاتش، مسلمان شد.22
عقايد قوم حراني
محور عقايد حراني تعاليم هرمس مثلث است كه حرانيان او را همان حضرت ادريس عليه السلام ميدانند. اين عقايد آميخته با افكار فلسفي است و به افكار فلسفي يونان باستان شباهت دارد. به عنوان مثال، اعتقاد به لوگوس و عناصر اربعه در اين تعاليم به وضوح ديده ميشود. برخي از عقايد آنها به شرح ذيل ميباشد:
تناسخ: به اعتقاد حرانيان پس از مرگ، نفس اگر داراي اعمال سيئه باشد در جسد ديگري حلول ميكند و آنقدر در آنجا ميماند تا اينكه طاهر شود و اگر داراي اعمال حسنه باشد به عالم افلاك عروج ميكند و تا قيامت آنجا ميماند.23 در بيان ديگري گفتهاند: به اعتقاد حرانيان، ارواح خوب در ابدان خوب رفته و استراحت ميكند و ارواح بد به ابدان بد و ابدان حيوانات منتقل شده و پس از هزار سال دوباره در قالب انسان درميآيد كه اگر پاك شد به آخرت منتقل ميشود و در غير اين صورت دوباره به حيوانات منتقل شده و تا هزار سال ديگر باقي ميماند.24
بهگفته شهرستاني اصل تناسخ و حلول از اين قوم پيدا شد.25
قدماي خمسه: حرانيان پنج عنصر را به عنوان موجودات ازلي و غير مخلوق ميدانستند كه البته در برخي نقلها اين عناصر عبارت بودند از: آسمان، زمين، خورشيد، ماه و ستارگان26 و در بيشتر نقلها اين عناصرْ باري تعالي، نفس، هيولي، دهر و خلأ معرفي شدهاند. از اين پنج عنصر دو تا زندهاند كه همان باري تعالي و نفس هستند و يكي منفعل است كه همان هيولي است و دو تا نه زندهاند و نه منفعلاند كه دهر و خلأ هستند.27
اعتقاد فراوان به موجودات آسماني: به طور كلي، ستارگان و اجرام آسماني حضور جدّي در عقايد حرانيان دارند. با اينكه گفتهاند حرانيان به خداي واحد اعتقاد داشتند، اما اين عقيده در صحنه عمل كمتر به چشم ميخورد؛ چراكه آنها كار تدبير عالم را به عهده فرشتگان كه در واقع، روح افلاك و اجرام آسماني هفتگانه بودند ميدانستند. برخي از گروههاي حراني، خود اجرام را ميپرستيدند و برخي نيز چون ميديدند كه اجرام همواره در دسترس نيستند، از اينرو، صورتهايي را براي آنها ميتراشيدند و آنها را ميپرستيدند. ستارهپرستان براي هر يك از اجرام آسماني هفتگانه خود معبد جداگانهاي با ويژگيهاي خاص از نظر شكل هندسي ميساختند.28
اعتقاد به ستارگان در مناسك و اعمال آنها هم به نحو چشمگيري وجود دارد.
مناسك قوم حراني
نماز: «صلاة» به معناي دعاست و حرانيان به اين معنا نماز داشتند؛ به اين شكل كه براي ستارگان دعا و تضرع انجام ميدادند.29 آنها روزي سه يا پنج بار و رو به شمال نماز ميخواندند.30
روزه: از پيش از طلوع خورشيد تا پس از غروب از خوردن محصولات حيواني ـ نه نباتي ـ اعم از گوشت، سمن، شير و تخم مرغ خودداري ميكردند. روزه آنها به شكل يك ماه كامل نبود، بلكه در ايام گوناگوني از سال كه جمعا بيش از يك ماه ميشد به روزه ميپرداختند.
قرباني: براي هر سياره از جمله مشتري، زحل، مريخ، خورشيد و ماه و ... قرباني مخصوصي داشتند.
ازدواج: آنها تنها ازدواج با همكيش خود را روا ميدانستند و ازدواج با غير همكيش را موجب خروج از دين حراني ميدانستند.
غسل: آنها جنابت و مسّ ميّت را موجب غسل ميدانستند.31
محرمات: خوردن گوشت سگ و خوك و پرندگاني كه داراي چنگال هستند و كبوتر، و ختنه كردن و تراشيدن موي صورت را حرام ميدانستند.32
صابئان مندائي
مندائيان يا مغتسله قومي هستند كه در اطراف بصره و در خوزستان ايران، بخصوص در شهرهاي خرمشهر و اهواز، زندگي ميكنند. اين قوم به دليل آنكه آب جاري در نزدشان مقدّس است، سكونت در اين مكان را اختيار كردهاند.
مندائيان يكي از ناشناختهترين اديان جهان را دارند و اين امر به طرزتفكر خود آنهابرميگردد.بهبيانديگر،عوامل ناشناخته بودن آنها را ميتوان در چند نكته خلاصه كرد:
1. عدم تبليغ: دين مندائي يك دين تبشيري نيست و دعوت و تبليغ در اين دين وجود ندارد.
2. ازدواج دروني: بر اساس اعتقادات اين قوم، ازدواج با غير مندائي ممنوع و موجب خروج از اين دين ميشود.
3. عدم انتشار كتب: بزرگان اين دين نميخواستند كه ديگران از اسرار اين دين مطلّع شوند و بر همين اساس، از انتشار كتب و در اختيار ديگران قرار دادن آنها خودداري ميكردند. آنها حتي از چاپ كتاب براي پيروان خود نيز دريغ ميكردند و معتقد بودند كه كتابها بايد دستنويس باشند.
اين عوامل موجب گمنامي آنها شده بود تا اينكه برخي از مستشرقان پس از اينكه مدت طولاني در ميان آنها زندگي كردند و زبان آنها را آموختند، اقدام به ترجمه و انتشار برخي از كتابهاي مندائيان به زبانهاي اروپايي كردند كه از جمله اين مستشرقان ميتوان به ليدز باسكي و خانم دراور و رودلف ماتسوخ آلماني و نولدكه اشاره كرد.33 تا اينكه اخيرا يكي از صابئان مندائي عراق و يكي از صابئان مندائي ايران، كتابهايي را راجع به عقايد و تاريخ قوم خود به زبانهاي فارسي و عربي به رشته تحرير درآوردند. بدينروي، آقاي سليم برنجي از صابئان مندائي خوزستان ايران، كتاب قوم از ياد رفته و آقاي غضبان رومي از صابئان مندائي عراق، كتاب الصابئة را نوشتند.
تاريخ مندائيان
مندائيان سابقه شكلگيري آيين خود را به زمان حضرت آدم عليه السلام برميگردانند و ايشان را اولين پبامبر خود ميدانند.34 پس از حضرت آدم عليه السلام ، شَيْتِل ـ كه همان شيث بن آدم است ـ را نبي خود ميدانند.35 آنها خود را از جمله مسافران كشتي حضرت نوح عليه السلام دانسته،36 پس از حضرت نوح عليه السلام ، سام بن نوح را رهبر خود تلقّي كردهاند.37 آنها از حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق عليهم السلام به عنوان پيامبران بزرگ الهي ياد ميكنند، ولي اينگونه نيست كه آنها را هم از جمله انبياي قوم خود بدانند. در اعتقادات مندائي، حضرت موسي عليه السلام هم به عنوان پيامبر اين قوم شناخته نشده است و حتي دين خود را در عرض دين حضرت موسي عليه السلام دانسته و معتقدند كه 2000 سال پيش ميان مندائيان و بنياسرائيل درگيريهايي به وجود آمد كه منجر به تضعيف مندائيان شد، از اينرو، خداوند به فكر نجات مردم مندائي افتاد و براي اين كار يحيي يوحنا را به عنوان منجي اين قوم فرستاد.
همين نكته موجب شده است كه آنها به حضرت يحيي عليه السلام اهميت فراواني دهند، به گونهاي كه او را پيامبر، مروّج و زندهكننده دين مندائي ميدانند. آنها حتي سال خود را هم سال يحيايي ـ نه شمسي ـ مينامند. مندائيان معتقدند كه حضرت يحيي عليه السلام كسي بود كه كتابهاي پراكنده شده مندائي را جمعآوري كرد و كتاب ادراشي اديهيا را از خود به جاي گذاشت.38
بر اساس تاريخ مندائي، اين قوم شصت سال پس از وفات حضرت يحيي عليه السلام بر اثر درگيري با يهوديان مجبور به ترك فلسطين و مهاجرت به بينالنهرين ـ كه يكي از بلاد امپراتوري ايران در زمان اشكانيان بود ـ شدند.39 عدهاي نيز مقصد اصلي آنها را پس از مهاجرت از فلسطين، منطقه خوزستان ايران و جنوب عراق دانستهاند.40
به اعتقاد برخي محققان، سُكنا گزيدن آنها در سرزمين كَلْده و بينالنهرين موجب شد كه گروهي آيين كلدانيها را به اشتباه آيين صابي بدانند و يا صابيها را ستارهپرست تفسير كنند و يا صابيها را با حنفاء و پيروان حضرت ابراهيم عليه السلام ـ كه در آن ديار و در حران كم و بيش وجود داشتند، و از لحاظ اعتقاد به مبدأ و معاد و احكام و اغسال نيز تشابهي با هم داشتند ـ يكي پندارند و يا حنفاء را «صابيهاي ابراهيمي» بخوانند.41
اكنون قريب به پنج هزار نفر از آنها در خوزستان، كنار رود كارون، اهواز، خرمشهر، آبادان و شادگان زندگي ميكنند.42 و حدود هشت هزار تن از آنها در عراق، اطراف دجله و فرات در بغداد، حله، ناصريه، ماره، كوت، ديالي، كركوك، موصل، رمادي، سليمانيه و كربلا به سر ميبرند.43
پيامبران و دين مندائيان
بر اساس تاريخ اين قوم، انبياي مندائيان، حضرت آدم عليه السلام ، شيتل، سام، رام، حضرت نوح و حضرت يحيي عليهماالسلامهستند. آشنايي اجمالي با تاريخ اين قوم ما را در شناخت دين آنها كمك ميكند. به طور مقدّمه بايد گفت كه بر اساس روايات موجود در متون ما مسلمانان، انبياي داراي دين و شريعت عبارتند از: حضرت نوح، حضرت ابراهيم،حضرتموسي،حضرتعيسي عليهم السلام وپيامبراكرم صلياللهعليهوآله.
با توجه به تاريخ اين قوم ميتوان گفت كه به طور قطع دين اين قوم يهوديت نيست؛ چراكه در تاريخ اين قوم از درگيري ميان يهوديان و مندائيان سخن به ميان آمده است و آنها دين مندائي را در عرض دين يهود به شمار آوردهاند. ضمن اينكه آنها در كتاب كِنزاربا ميگويند: «بسم اللّه المتعالي ... لا امارس طقوسا بالنار و لست يهوديا و لا مسيحيا.»
با توجه به اين متن مندائي، ميتوان مسيحي نبودن آنها را هم نتيجه گرفت.44
همچنين با توجه به اينكه آنها از حضرت ابراهيم عليه السلام به عنوان پيامبر قوم خود ياد نكردهاند و تنها او را به بزرگي ياد كردهاند ميتوان گفت كه آنها آيين خود را از وي هم نگرفتهاند. حضرت يحيي عليه السلام هم از جمله انبياي اولوالعزم نيست و اساسا خود مندائيان هم او را پيامبر صاحب دين جديد نميشناسند، بلكه او را به عنوان پيامبر مروّج دين مندائي به رسميت ميشناسند. حضرت آدم عليه السلام هم كه داراي دينوشريعتمخصوصينبوده است.
با توجه به اين مقدمات ميتوان ادعا كرد كه از آنجا كه آنها حضرت نوح عليه السلام را به عنوان پيامبر قوم خود به شمار ميآورند و اين پيامبر هم از جمله انبياي اولوالعزم بوده است، پس دين مندائي بايد از شريعت حضرت نوح عليه السلام گرفته شده باشد.
وجه تسميه واژه مندائي
سليم برنجي، «مندائي» را مشتق از «مندابه» به معناي دانش و معرفت ميداند و مندائي را كسي ميداند كه صاحب معرفت الهي و نيز صاحب علم و دانش باشد.45
خط و زبان مندائي
به گفته مندائيان، خط مندائي به صور مستقيم از خط آرامي مشتق شده و آسانترين و كاملترين خطوط سامي است.
الفباي مندائي شامل 23 حرف بوده و از راست به چپ نوشته و خوانده ميشود.
زبان صبّي يا مندائي يك لهجه آرامي بابلي است و به طور كلي، زبانهاي آرامي عبارتند از: تدمري، سرياني قديم، اسطرنجبيلي، سرياني غربي، سرياني شرقي، سرياني فلسطيني، مندائي و منخي. زبانشناسان ثابت كردهاند كه همگي آنها از يك ريشه مشتق گرديده و بسيار به هم نزديك است.46
كتب مقدّس47
1. گنزاربّا: مندائيان معتقدند اين كتاب به وسيله فرشته وحي بر حضرت آدم عليه السلام نازل شده است.48 اين كتاب به وسيله ليدز بارسكي به آلماني ترجمه شد.
2. ادراشي اديهيا: اين كتاب منسوب به حضرت يحيي عليه السلام و تعاليم ايشان است. خانم دراور اين كتاب را به انگليسي ترجمه كرد.
3. قِلِستا: كتابي است كه آداب و احكام ازداوج در آن نوشته شده است.
4. سيدرا ادنشماثا يا كتاب نفوس: اين كتاب درباره سنن و آداب تلقين اموات و چگونگي دفن و جدايي روح از بدن و... بحث ميكند. صابئان معتقدند كه اين كتاب بر حضرت آدم عليه السلام نازل شده است. خاورشناس انگليسي خانم دراور اين كتاب را به انگليسي ترجمه كرده است.
5. ديونان: مجموعه اعتقادات و سنّتهاي اين قوم را در اين كتاب آوردهاند.
6. اَسفَرمَلواشه يا اسفار مالاشيا: علماي صابئي به وسيله اين كتاب، حوادث را پيشبيني ميكنند. همچنين در اين كتاب اوراد و ذكرهايي براي معالجه امراض وجود دارد.
7. اِنياني يا اناشيد: در باب مراسم عبادت و نماز و احكام ميت مطالبي دارد. نسخهاي از اين كتاب در موزه عراق وجود دارد.
8. دهيقل زيوا يا هيقل زيوا: اين كتاب مشتمل بر 1200 سطر و از كتابهاي ادعيه و اوراد و اذكار است. صابئان عقيده دارند اگر اذكار اين كتاب به همراه هر كس باشد، هيچ سلاح سرد و گرمي در او كارگر نيست.
9. تفسير پغره: در باب تحولات جسماني انسان صحبت ميكند.
10. سيدرا مَصوِّتا: اين كتاب دربردارنده احكام و اقسام تعميد است.
11. دساتير: مشتمل بر برخي دستورات است. بسياري اين كتاب را ساختگي ميدانند.49
عقايد مندائيان
توحيد: درباره عقيده اين قوم به توحيد سخنان ضد و نقيض بسياري به چشم ميخورد. برخي از محققان با نفي انتساب وثنيت از اين قوم، مندائيان را انسانهايي معتقد به خداي زنده، رزاق و ازلي ميدانند50 و عدهاي ديگر از محققان، بسياري از عقايد صابئان مندائي را در باب اعتقاد به خدا و خلقت و معاد، خلقت آدم و بهشت و دوزخ و مسائل تاريخي مانند طوفان حضرت نوح عليه السلام مانند عقايد يهوديان ميدانند. اين عده از محققان، آيين مندائي را متأثر از عقايد گنوسيها و مجوس و قوم بابل دانسته و آنها را قومي دانستهاند كه به تقديس ستارگان ميپرداخته و اين ويژگيراازشاخصههايامروزينآنهاهمبهشمارآوردهاند.51
درباره اين ادعا كه مندائيان به تقديس ستارگان ميپردازند بايد گفت كه با توجه به آموزههاي موجود در كتب مقدّس اين قوم چنين ادعايي نميتواند درست باشد؛ چراكه در كتاب ادراشي اديهيا آمده است كه هر كس به دنبال ساحران و ستارهشناسان برود در مكاني سرد معذب خواهد شد. بر پايه اين منبع است كه برخي از محققان، حتي تقديس ستارگان را هم از عقايد اين قوم نفي كردهاند. اگرچه اين نكته را كه آنها با محاسبات نجومي مقدرّات را پيشبيني ميكنند از مسلّمات اين قوم دانستهاند،52 اين امر غير از تقديس ستارگان است. سليم برنجي دعاي مندائيان هنگام خروج از آب و پايان مراسم تعميد را اينگونه مينويسد: «بسماللّه المتعالي ... اني خرجت من الماء الجاري ... نحمداللّه و نعبده عبادة خالية من الاجرام السماوية و ان الشمس نور مسخر لنا و هي فاقدة لاية قدرة و عبادتها باطل.»53
عدهاي از محققان معاصر براي اينكه قبح تقديس ستارگان را از اين قوم كمتر جلوه دهند، از به كار بردن واژه تقديس ستارگان براي قوم مندائي خودداري كرده، ولي مندائيان را قومي معرفي كرده كه به ستارگان احترام ميگذارند و اين ادعا را مستند به اين نموده كه مندائيان نماز خود را به سمت شمال ميخوانند و از آنجا كه ستاره قطبي در اين جهت قرار دارد، پس اين به معناي احترام به ستارگان است.54
اين ادعا ناشي از عدم مراجعه دقيق به كتب مندائيان است؛ چراكه به شهادت مندائيان سرّ اينكه آنها براي نماز رو به شمال ميايستند، مطلب ديگري است. آقاي برنجي آن را اينگونه بيان ميكند:
به جز رشامه، همه رسوم ديگر مندائيان به طرف شمال ـ كه گفتيم قبله آنان هم بدان سو است ـ انجام ميپذيرد. «اواثرمزنيا»، جاي مقدّسي از دنياي ديگر است كه در آن مكان مقدّس، نيكي و بديهاي يك مرد و زن سنجيده شده و حكم نهايي درباره آن فرد و اعمالش صادر ميگردد. به اعتقاد مندائيان، وقتي كه رو به شمال ميايستند در جهت آن مكان مقدّس ايستادهاند. به همين علت، تمام مراسم خويش را رو به سمت شمال انجام ميدهند.55
همچنين ايشان آيات ديگري را بيان ميكند كه مندائيان هنگام تعميد ميخوانند و اين آيات بيانگر اصرار اين قوم بر توحيد و نفي شرك است:
بار خدايا، شما فرموديد كه آتش و هر چيز ديگر غير تو فاقد اراده و باطلند و كسي كه آنها را تعظيم و سجده مينمايد نيز حقشكن و باطل و از مفسدين و منكرين ميباشد.... من با روان شاد و فكري پاك و وجداني آزاد از هرگونه شرك نسبت به اللّه از رودخانه بيرون آمده و تعميد يافتم.56
درباره اينكه آيا مندائيان ملائكه را ميپرستند يا آنها را تقديس ميكنند بايد گفت: پرستش ملائكه به هيچ عنوان در كتابهاي آنها نيامده است، اما احترام به ملائكه در اين دين پذيرفته شده است. به عنوان مثال، مندائيان در مقدّمه نماز خود بيست بار سلام ميدهند كه 12 بار آن سلام به ملائكه است و ساير سلام ها، سلام به خداوند ـ با صفات گوناگون ـ و انبياست.57 پر واضح است كه احترام به ملائكه با توحيد تعارضي ندارد؛ چراكه ما مسلمانان هم به ملائكه احترام ميگذاريم. شاهد اين امر اين است كه در قرآن كريم، 58 بار از ملائكه ـ غير از مواردي كه از فرشتگان خاصي و به نامهاي خاصي ياد ميشود ـ ياد شده است كه در موارد بسياري خداود متعال آنها را موجوداتي محترم و مطيع معرفي فرموده و حتي در مواردي شرط نيكوكار بودن انسان را ايمان به خدا و ملائكه و انبيا دانسته است و عجيب اينكه ملائكه را بر انبيا هم مقدم داشته است.58
به نظر ميرسد كه براي قضاوت درست درباره عقايد اين قوم، متقنترين راه، مراجعه به كتب خود مندائيان است و هرگز نبايد به چنين نسبتهايي كه به آنها ميدهند، اعتماد كرد.
معاد: آقاي برنجي اعتقاد مندائيان به معاد را اينگونه معرفي ميكند: مندائيان به دنياي جاويدان پس از مرگ اعتقاد دارند. در آخرت دو مكان وجود دارد؛ يكي «آلمانهورا» كه همان عالم انوار است و ديگري عالم «آلمادهشوخا» كه همان عالم بديهاست. اين دو عالم همان بهشت و دوزخ هستند. روح هر فردي پس از مرگ براي سنجش گناهان و خوبيها ابتدا به جايي به نام «اواثرمزنيا» ميرود، آنگاه به عالم انوار يا بديها منتقل ميشود.59
مناسك مندائيان
1. تعميد: مهمترين عمل عبادي اين قوم، غسل تعميد است كه در ايام متعددي از سال و به مناسبتهاي مختلفي بايد انجام شود. هر مندائي حداقل سالي يك بار بايد اين عمل را انجام دهد كه الزاما بايد در روز يكشنبه انجام شود. از مناسبتهايي كه به موجب آنها بايد غسل تعميد انجام شود، ميتوان به اين موارد اشاره كرد: طاهر كردن نوزاد، زن زائو پس از يك ماه، عروس و داماد پيش از مراسم عروسي و پس از مراسم عروسي، مرتكبان گناه.60
اهميت زياد اين قوم به غسل تعميد موجب شده كه عدهاي آنها را از فرقه مسيحيت به شمار آورند61 و بسياري هم آنها را «مغتسله» بنامند.
2. نماز: به زبان مندائي نماز را «براخه» گويند كه بايد همراه با وضو ـ كه در زبان مندائي «رشامه» نام دارد ـ و رو به شمال و ستاره جدّي انجام شود.
3. روزه: آنها سي و شش روز از سال را ـ البته نه به طور متوالي ـ از خوردن گوشت، ماهي و تخممرغ خودداري ميكنند.62
4. محرمات: در آيين مندائي قتل نفس، زنا، لواط، خوردن شراب و هر نوع مسكر، دروغ، رباخواري، خوردن گوشت خوك، گراز، گاو، شتر و اسب، سحر و جادو، تراشيدن موي صورت و ختنه حرام است.
5. ازدواج: بنا بر آيين قوم مندائي ازدواج با خواهر، عمّه، خاله، جدّه، خواهرزاده، خواهران ناتني و خواهران زن تا پيش از مرگ زن، براي مردان حرام است و ازدواج با برادر، دايي، عمو، پدربزرگ، مادربزرگ، برادرزاده و برادر ناتني براي زنان حرام است. ضمن اينكه به طور كلي ازداوج با غير همكيش، حرام است.63
6. طلاق: در دين مندائي طلاق به معناي وسيع كلمه موجود نيست؛ يعني طلاق به هر دليلي واقع نميشود. بارزترين دليلهايي كه موجب طلاق ميشود عبارتند از: خيانت، دزدي، دروغ، رفتار نامشروع و ناعاقلانه كه البته در صورت توبه ميتوان از طلاق جلوگيري كرد. امروزه بر اثر عدم سازش زن و مرد با همديگر، طلاق بين مندائيان رايج شده است.
نكته مهم در اينباره اين است كه در قوم مندائي صيغه خاصي براي طلاق وجود ندارد، بلكه ازدواج زن با يك مرد ديگر به معناي طلاق از شوهر اول محسوب ميشود و تا زماني كه زن با مرد ديگر ازدواج نكرده باشد، همچنان مرد و زن، همسر يكديگر محسوب ميشوند.64
صابئان قرآني و واقعي
تاكنون با صابئان حراني و مندائي آشنا شديم. اكنون نوبت به بررسي اين سؤال ميرسد كه آيا هر دو گروه صابئه واقعي هستند؟ همانگونه كه در صفحات پيشين بيان شد، عدهاي از محققان، صابئان را به دو گروه عمده مندائي و حراني تقسيم كردهاند و صابئان در قرآن را هم شامل هر دو گروه دانستهاند. قدر مسلّم از صابئان قرآني، همان مندائيان هستند و بحث در اين است كه آيا حرانيان هم صابئان واقعي هستند يا نه؟
اگرچه طيف گستردهاي از محققان، صابئان قرآني را تنها قابل اطلاق بر مندائيان دانستهاند65 و ادعاي خود را مستند به نقل ابننديم در الفهرست كردهاند، اما در طرف مقابل محققان ديگري هم هستند كه حرانيها را نيز، صابئان قرآني و واقعي دانستهاند و با ايجاد تشكيك در نقل ابن نديم، ادعاي خود را مستند به اين ادلّه كردهاند:
اولاً، پيش از ابن نديم كسي اين مطلب را نقل نكرده است.
ثانيا، در آن زمان دستگاه خلافت دفاتر خراج داشت و نام تمام اقوام اهل كتاب و ذمّه در آنها ثبت بوده است و بعيد است كه اينها تا آن زمان ناشناخته باقي مانده باشند.
ثالثا، ابن نديم آن را از يك نويسنده ناشناخته نصراني نقل ميكند.
رابعا، شباهتهاي زيادي در عقايد ـ مانند تقديس ستارگان ـ و مناسك صابئان حران و مندائيان وجود دارد.
خامسا، در كتب مقدّس مندائي آمده است كه حضرت ابراهيم عليه السلام پس از انشعابي كه در ميان پيروان او به وجود آمد به حران رفت و تعداد بسياري از صابئان وفادار به او همراه او بودند. پس از استقرار در حران، حضرت ابراهيم عليه السلام به مصر رفت، ولي قوم او در حران ماندند.
سادسا، در كتاب حران كويتا كه از كتب مقدّس مندائي است آمده است كه وقتي مندائيان بر اثر درگيري با يهوديان از فلسطين هجرت كردند به حران رسيدند و در آنجا برادران ديني خود را يافتند.
بنابراين، ميتوان حرانيان را صابئان واقعي به شمار آورد و اطلاق قرآن را شامل آنها نيز دانست.66
به اعتقاد نگارنده اين سطور، اگرچه برخي ادلّه ـ مانند دليل چهارم ـ اين محقق قابل خدشه است، اما برخي ادلّه ديگر مانند دليل ششم جايي براي اعتقاد به جعلي دانستن صابئان حران باقي نميگذارد، ضمن اينكه مراجعه به سايتهاي اينترنتي مندائيان، اعتقاد مندائيان به نقل كتاب حران كويتا در اين موضوع را ثابت ميكند.
به نظر مي رسد وجود اختلافات عميق عقيدتي ميان حرانيان و مندائيان موجب شده است كه بيشتر محققان، از صابئي دانستن حرانيان خودداري كنند، اما بايد توجه داشت كه انحرافات عقيدتي ميان پيروان هر دين و آييني وجود دارد و عقايد مشركانه حرانيان را هم بايد از انحرافات آنها و تحت تأثير محيط حران دانست.
حال كه حرانيان را مانند مندائيان، صابئان واقعي دانستيم، ميتوانيم ادعا كنيم كه آيين حراني هم در اصل به شريعت حضرت نوح عليه السلام برميگردد كه دچار انحرافات عقيدتي فراوان گشته است.
فقها و مسئله صابئان
ميان فقهاي شيعه و سني از ديرباز اين مسئله مورد اختلاف بوده است كه حكم صابئان از نظر فقهي چيست؟ و آيا ميتوان آنها را از اهل كتاب به شمار آورد؟
بيشتر فقهاي شيعه اهل كتاب را منحصر در يهود و نصارا و مجوس دانستهاند67 و اين در حالي است كه اكثريت فقهاي اهل سنّت معتقدند كه صابئان اهل كتاب هستند.68
به اعتقاد برخي از محققان، فقهاي شيعه به اين دليل صابئان را اهل كتاب نميدانند كه گمان ميكنند صابئان گروهي مشرك و ستارهپرست هستند و چنين گماني با مراجعه مستقيم به كتب آنها به دست نيامده است.69
عدهاي ديگر از محققان با اين مبنا كه اصطلاح اهل كتاب شامل هر دين آسماني ميشود، با تمسّك به آيات سهگانه قرآن كريم راجع به صابئان و با مراجعه به مضامين موجود در كتب صابئان، آنها را از اهل كتاب دانسته و دين آنها را منسوب به انبياءاللّه به شمار آوردهاند.70
وضعيت صابئان هنگام ظهور اسلام
متأسفانه منابع تاريخي ما از نظر پرداختن به اين عنوان در سكوت عجيبي فرو رفتهاند و در هيچكدام از منابع مورد استفاده در اين بحث، مطلب قابل استفادهاي به چشم نميآيد. عدهاي از محققان هم با تصريح به اين امر كه حلقه اتصال تاريخ صابئان در زمان ظهور اسلام مفقود است از كنار اين بحث گذشتهاند.71
آقاي جواد علي در اينباره مينويسد: «و بعيد نميدانم كه از ميان ساكنان مكه، مردمي از صابئان بودهاند كه به عنوان بازرگان از عراق به مكه آمده بودند... و مردم مكه به شهر آنها رفته و دانستند كه آنها "صابئان" هستند.»72
يكي از مورّخان در اينباره معتقد است:
صابئان در اواخر حكومت اشكاني، از شمال سوريه به خوزستان انتقال يافته و سكونت دائمي اختيار كرده بودند. در صدر اسلام از سكنه بومي و قديمي منطقه ميشان محسوب ميشدند ... ادامه سكونت اين صابئان در همان ناحيه تا سده نهم هجري و انتقال محل سكونت آنها به مغرب و جنوب اين ناحيه كه بعد از توسعه قلمرو حكومت آلمشعشع در خوزستان اتفاق افتاد و دوام وجود ايشان در اهواز و محمره و عماره بصره تا امروز بهترين قرينه بر وجود پيروان دين صابي در شمال شرقي جزيرهالعرب هنگام نزول قرآن محسوب ميشود. و به همين قرينه، وجود افراد يا جماعتهاي ديگري از صابئان را ميتوان در نقاط ديگر عربستان و از جمله سواحل حجاز و يمن و بيشتر در سواحل خليج فارس از قديمالايام پيشبيني كرد.73
وي با شم تاريخي قوي خود احتمال داده است كه اين افراد يا جماعتهاي پراكنده صابي، به روزگار خلافت خلفاي راشدين و گسترش اسلام در جزيرهالعرب به دين اسلام گرويده باشند و يا آنكه در زمان خليفه دوم كه پيروان دو دين يهود و نصارا از جزيرهالعرب به سوريه و عراق نقلمكان كردند، صابئان محدود حجاز هم از حجاز و يمن به ميشان، در جنوب شرقي حيره رفته و به همكيشان ديگر خود كه در آنجا ميزيستند، پيوسته باشند.74
برخي ديگر از محققان در اينباره نوشتهاند:
مندائيان در اواخر دوران اشكاني وارد بينالنهرين شدهاند و نيز احتمال دارد كه برخي از ايشان در جزيرهالعرب هم وارد شده باشند. همين طور حضور صابئين مندايي در منطقه ميشان كه از دامنه جبال حمرين تا كنار رودهاي كارون و كرخه و دجله گسترش داشته، در زمان اشكانيان و نيز ساسانيان مسلّم است... و به احتمال قريب به يقين ماني و خانواده وي در اواخر دوران اشكاني و اوايل دوران ساساني منسوب به همين صابئين مندائي بودهاند...؛ حتي مشخص است كه زيادبن ابيه حاكم عراق، در زمان اولين خليفه اموي ـ يعني معاويه ـ با صابئين برخورد داشته و ميخواسته كه آنها را از دادن جزيه معاف كند، ولي وقتي به او اطلاع ميدهند كه صابئين ملائكه را ميپرستند از اين كار منصرف ميشود. بنابراين، در قرن اول اسلامي صابئين كه در عراق ميزيستند شناخته شده بوده و جزو اهل كتاب تلقّي ميشدهاند.75
آقاي سليم برنجي پس از شرح فشارهاي يهوديان بر مندائيان كه منجر به هجرت آنها از فلسطين به بينالنهرين شد، اشارهاي كوتاه به وضعيت مندائيان در زمان پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهميكند. او مينويسد:
پس از آنكه اسلام ظهور كرد، مندائيان نفس راحتي كشيدند. چون آنان يكي از اديان الهي و رسمي آورده شده در قرآن مجيد، كتاب مقدّس مسلمين معرفي شدهاند، بنابراين، مندائيان مشمولالذمه خوانده شده و به دستور پيامبر اكرمِ مسلمانان، حضرت محمّد صلياللهعليهوآله مورد حمايت قرار گرفتند و از آن موقع تاكنون مندائيان همگام با مردم مسلمان در جوامع اسلامي زندگي ميكنند.76
نتيجه گيري
نتايج به دست آمده از اين نوشتار عبارتند از:
1. قرآن كريم در آيات بقره: 52، مائده: 69، حج: 17 از صابئان ياد كرده است و مؤمنان حقيقي آنها را همچون مؤمنان حقيقي يهود و نصارا در زمان خود، از رستگاران دانسته است.
2. برخي محققان واژه «صابئه» را مشتق از واژه عربي «صبا يصبو» به معناي خروج از يك دين و انتقال به دين ديگر دانستهاند، ولي به نظر ميرسد كه اين واژه از ماده آرامي صبا يا صوا به معناي تعميد، اشتقاق يافته است.
3. صابئان به دو گروه اصلي حراني و مندائي تقسيم شده كه هر دو حقيقتا صابئي بوده و حرانيان خود به فرقههايي همچون اصحاب هياكل، روحانيات و اصحاب اشخاص تقسيم ميشوند.
4. صابئان حران در شهر حران، واقع در شمال عراق بوده و داراي عقايدي مشركانه هستند و پيامبران آنها عاذيمون، هرمس (ادريس)، اعيانا و اواذي هستند.
5. صابئه حران به تناسخ و قدماي خمسه اعتقاد داشته و توجه به موجودات آسماني در مناسك آنها بسيار چشمگير است.
6. حرانيان داراي مناسكي همچون نماز، روزه، قرباني، غسل و... بوده، ضمن اينكه خوردن گوشت سگ و خوك و كبوتر و همچنين ختنه و تراشيدن ريش را هم حرام دانسته و ازدواج با غير همكيش را هم موجب خروج از دين مي دانند.
7. صابئان مندائي در خوزستان ايران و جنوب عراق بوده و عواملي همچون عدم تبليغ، ازدواج دروني و عدم انتشار كتب موجب ناشناخته ماندن آنها شده است.
8. مندائيان، تاريخ خود را به حضرت آدم عليه السلام رسانده و حضرت شيث بن آدم، نوح و يحيي عليهم السلام را از انبياي خود ميدانند.
9. به نظر نگارنده، آيين حراني و مندائي همان شريعت و دين حضرت نوح عليه السلام است.
10. مندائي مشتق از مندابه به معناي معرفت و دانش است.
11. كتب مقدّس مندائيان عبارتند از: گنزاربا، ادراشي اديهيا، قلستا و ... .
12. مندائيان قومي موحد بوده و ستارهپرستي و فرشتهپرستي از عقايد آنها نيست و مناسك آنها تا حد زيادي با مناسك حرانيان شباهت دارد.
13. درباره وضعيت صابئان در هنگام ظهور اسلام، اطلاعات زيادي در دست نيست.
-
پى نوشت ها
1 دانشآموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد دينشناسى.
2ـ بقره: 62.
3ـ مائده: 69.
4ـ حج: 17.
5ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، 1374، ص 12 / داود الهامى، تحقيقى درباره صابئين، 1379، ص 6ـ8.
6ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 14.
7ـ داود الهامى، تحقيقى درباره صابئين، ص 9.
8ـ همان، ص 10ـ19.
9ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 22ـ39 / جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، 1976م، ج 6، ص 702 / فخر رازى، تفسير الكبير، 1411، ج 3، ص 97ـ98.
10ـ جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 702.
11ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، 1337، ج 32، ص 8 / دائرهالمعارف فرانسه، ج 4، ص 22، به نقل از: ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، 1374، ج 1، ص 289.
12ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، 1367، ص 41ـ42.
13ـ به نقل از: يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 26.
14ـ همان، ص 27ـ28.
15ـ محمّدعمر حماده، تاريخ الصابئة المندايين، 1413، ص 32ـ35 / يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 45ـ48 / داود الهامى، تحقيقى درباره صابئين، ص 113ـ116.
16ـ محمّد عبدالحميد الحمد، الصابئة حران و اخوان الصفا، 1998، ص 7 / يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 51.
17ـ ابن نديم، الفهرست، به نقل از: يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 52ـ53.
18ـ عبدالحسين زرينكوب، دنباله جستوجو در تصوف ايران، 1366، ص 271.
19ـ محمّد عبدالحميد حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 8 و 26.
20ـ ر.ك. عبدالحسين زرينكوب، دنباله جستوجو در تصوف ايران، ص 271.
21ـ عبدالكريم شهرستانى، الملل و النحل، 1975، ج 2، ص 56.
22ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، ج 32، ص 8ـ9 / يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 51ـ52 / داود الهامى، تحقيقى درباره صابئان، ص 155ـ156.
23ـ محمّد عبدالحميد حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 33.
24ـ همان، ص 51 / يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 54.
25ـ عبدالكريم شهرستانى، الملل و النحل، ج 2، ص 55.
26ـ محمّد عبدالحميد حمد، صابئة الحران و اخوان الصفا، ص 35.
27ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 59 / داود الهامى، تحقيقى درباره صابئان، ص 135.
28ـ محمّد عبدالحميد حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 26.
29ـ همان، ص 55ـ56.
30ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 54 / محمّد عبدالحميد حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 56.
31ـ محمّد عبدالحميد حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 57ـ61 / يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 55.
32ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 109 / داود الهامى، تحقيقى درباره صابئان، ص 94.
33ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 72.
34ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، ص 44.
35ـ همان، ص 57ـ58.
36ـ همان، ص 65.
37ـ همان.
38ـ همان، ص 65ـ76.
39ـ مهرداد عربستانى، تعميديان غريب، 1383، ص 30 / يحيى نورى، جاهليت و اسلام، 1360، ص 429.
40ـ محمّدمحيط طباطبائى و ديگران، يادنامه شهيد مطهّرى، 1363، به نقل از: داود الهامى، تحقيقى درباره صابئان، ص 429.
41ـ يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 429ـ430.
42ـ ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 1، ص 290.
43ـ يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 427ـ428.
44ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، به نقل از: محمّد عبدالحميد الحمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 27.
45ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، ص 41.
46ـ همان، ص 86.
47ـ همان، ص 181 و 182. در اين موضوع از كتاب جاهليت و اسلام آقاى يحيى نورى هم استفاده شده است.
48ـ در تاريخ به وجود آمدن اين كتاب اختلاف است. انستاس مارى عقيده دارد كه تاريخ تأليف اين كتاب اوايل قرن هشتم ميلادى است. به نقل از: يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 432.
49ـ مهرداد عربستانى، تعميديان غريب، ص 23 / يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 433ـ434. تذكر اين نكته لازم است كه آقاى نورى مىنويسد: تحقيقاتى كه از جانب محققان در باب اين كتب صورت گرفته، انتساب اين كتب را به زمان حضرت يحياى پيغمبر تأييد نمىكند تا چه رسد به اينكه آنها آن را مثلاً صحف آدم ابوالبشر بدانند. ر.ك. يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 434.
50ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 89 و 90.
51ـ يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 431.
52ـ مهرداد عربستانى، تعميديان غريب، ص 77.
53ـ محمّد عبدالحميد الحمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 27.
54ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 108.
55ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، ص 187.
56ـ همان، ص 193ـ194.
57ـ همان، ص 255ـ256.
58ـ بقره: 177.
59ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، ص 291.
60ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 92.
61ـ به نقل از: يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 430.
62ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 96 / يحيى نورى، جاهليت و اسلام، ص 434ـ345.
63ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، ص 270ـ272.
64ـ همان، ص 216.
65ـ پروفسور خولسون آلمانى، به نقل از: داود الهامى، تحقيقى درباره صابئان، ص 85ـ86 / عبدالحسين زرينكوب، دنباله جستوجو در ايران، به نقل از: يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 104 / محمّدمحيط طباطبائى و ديگران، يادنامه شهيد مطهّرى، ج 2، ص 52.
66ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئين، ص 103ـ110.
67ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 14ـ22.
68ـ داود الهامى، تحقيقى درباره صابئان، ص 50.
69ـ همان، ص 51 / يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 19.
70ـ سيدعلى خامنهاى، الصابئه حكمهم الشرعى و حقيقتهم الدينية، 1999، ص 36ـ38.
71ـ يعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 42.
72ـ جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 702.
73ـ محمّدمحيط طباطبائى و ديگران، يادنامه شهيد مطهّرى، ج 2، ص 47ـ48.
74ـ همان، ص 50ـ51.
75ـ مهرداد عربستانى، تعميديان غريب، ص 30ـ32.
76ـ سليم برنجى، قوم از ياد رفته، ص81ـ83.