حقوق ديپلماتيك در اسلام
حقوق ديپلماتيك در اسلام
عبدالحكيم سليمي1
چكيده
اسلام دين جهاني و حضرت محمّد صلياللهعليهوآله آخرين سفير الهي است. فلسفه تشريع اسلام و بعثت پيامبر صلياللهعليهوآله، دعوت و هدايت انسانها به كمال نهايي (توحيد) است. ديپلماسي فعال و رعايت حقوق ديپلماتيك انجام اين رسالت را منطقيتر و امكانپذيرتر مينمايد.
مقاله حاضر ضمن بازشناسي مفاهيم مرتبط و تحليل نظري ديپلماسي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهبه نقش آن در توسعه ديپلماسي و حقوق ديپلماتيك ميپردازد. اقدامات الهامبخش پيامبر صلياللهعليهوآله در اين زمينه از نوادر تاريخ است.
به نظر ميرسد به رغم پندار كساني كه ديپلماسي و حقوق ديپلماتيك را محصول تمدن غرب ميدانند اين بحث خاستگاه ديني داشته و از مهمترين آموزههاي اسلام به شمار ميآيد.
كليدواژهها: سفير، حقوق سفيران، ديپلماتيك، ديپلماسي، رسول، روابط ديپلماتيك.
مقدّمه
روابط ديپلماتيك و رعايت اصول و مقرّرات ديپلماتيك از سوي كشورها ريشه در تاريخ روابط بينالملل دارد. اما پس از پديداري «دولت ـ كشور»، نهاد حقوقي سفارت و روابط ديپلماسي جايگاه خاصي يافته است. رويه بينالمللي معاصر، بيانگر اين واقعيت است كه صلاحيت شناسايي، ايفاي نقش مثبت در روابط بينالملل، حضور فعال در سازمانهاي بينالمللي و مشاركت در همكاري جهاني و شايستگي برقراري روابط ديپلماتيك، ملاك اساسي حاكميت كشورها به شمار ميرود.
نقش سفارت و هيأت نمايندگي سياسي كشورها در روشنگري مسائل ميان كشوري، كاهش تنشهاي بينالمللي، تأمين صلح و امنيت جهاني و توسعه روابط دوستانه بينالمللي بر اهل فن پوشيده نيست. به همين دليل، در حوزه مطالعات بينالمللي، بحث سفارت جايگاه ويژهاي را به خود اختصاص داده و حقوق ديپلماتيك از قديميترين و مهمترين موضوعات حقوق بينالملل به شمار ميرود.
بيداري جهان اسلام و گستردگي روابط ديپلماتيك و كنسولي كشورهاي اسلامي، ضرورت بحث سفارت و حقوق ديپلماتيك را با رويكرد اسلامي مبرهن ميسازد. پرسشهايي در اين زمينه مطرح ميباشد: آيا نهاد سفارت و حقوق ديپلماتيك داراي خاستگاه ديني است يا عرفي؟ آيا نهاد سفارت ارمغان تمدن خاصي است يا همه تمدنها در ايجاد و توسعه آن نقش دارند؟ شارع مقدس تا چه اندازه نسبت به اين موضوع اهتمام و توجه دارد؟ پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله چه افرادي را به عنوان سفير نزد ديگر كشورها اعزام ميكردند؟ رفتار ايشان با سفيران ديگر كشورها چگونه بوده است؟ در مجموع، وضعيت حقوقي سفيران در نظام حقوقي اسلام چگونه است؟
تبيين نهاد حقوقي سفارت و حقوق ديپلماتيك در نظام حقوقي اسلام و پاسخ به پرسشهاي مزبور، مورد اهتمام پژوهش حاضر است.
بازشناسي اصطلاحات
1. رسول
رسول2 در لغت به مطلق قاصد و در اصطلاح به سفيربين دو كشور اطلاق ميشود.3 در اين نگاه، رسول مترادف سفير است و معمولاً به جاي هم به كار ميروند؛ اما در رويكرد ديني، واژه رسول، هم در مورد ملائكه به كار ميرود4 و هم درباره پيامبران الهي كاربرد دارد.5 اما بيشترين اطلاق آن در خصوص پيامبران است.6
2. سفير
سفارت7 در لغت به معناي روشنگري و از بين بردنابهامها به كار ميرود. سفير8 مأمور دولتي است بااختيارات عالي كه براي انجام امور بينالمللي يك دولت نزد دولت ديگر تعيين ميگردد.9 يا سفير فرستادهاي است از جانب قومي به سوي قوم ديگر، براي رفع نگراني كه بين دو طرف وجود دارد؛10 پس وظيفه سفير روشنگري در همه زمينههاي مربوط به روابط بينالمللي است و اختصاص به جنگ و صلح ندارد؛ هرچند گوشهاي از اين روشنگري در موارد خاص، مانند مذاكره، ميانجيگري و امثال آن ميباشد.
سفير در اصطلاح به دو معنا به كار ميرود:
الف. مقدّم نمايندگان سياسي دولتي نزد دولت ديگر. اين تقدّم در خود كلمه سفير نهفته است. همچنين نيازي به ذكر وصف «كبير» نيست، چون هر سفيري كبير است.
ب. مطلق نمايندگان سياسي مذكور كه شامل سفير، وزيرمختار، وزير مقيم و كاردار سفارت است. سفير، نماينده انحصاري رئيس دولت است، اما ديگران نماينده سياسي دولت متبوع خويشاند. زمان مأموريت سفير عادي محدود نيست، بلكه او پيوسته نمايندگي سياسي دولت متبوع خويش را دارد. اگر سفيري براي كار معين يا براي مدت محدود مأموريت داشته باشد، او را سفير فوقالعاده مينامند.11
در حقوق بينالملل معاصر، عنوان سفير به كسي اطلاق ميشود كه رياست هيأت ديپلماتها در خارج از كشور را بر عهده دارد. محل اقامت سفير و هيأت ديپلماتها «سفارت» نام دارد.
3. كنسول
كنسول، مأمور اعزامي توسط يك كشور به كشورهاي ديگر براي رسيدگي به امور تجاري و توريستي است. مأمور در خارج از كشور براي توسعه و حمايت منافع اقتصادي و امور رفاهي مربوط به اتباع كشور، در محل اقامت يا استقرار كنسول مقيم است.
كنسول معمولاً كارمند وزارت امور خارجه است و درجات كنسولي عبارتند از: سركنسول، كنسول، معاون كنسولي، مأمور كنسولي.12
4. ديپلماسي
ديپلماسي، هنر و روش انجام مذاكره با دولتهاي خارجي براي دستيابي به روابط سياسي رضايتبخش و متقابل است.13 در واقع، ديپلماسي علم و هنر نمايندگي كشورها و فن مذاكره است؛ هنري كه براي انجام امور ديپلماتيك و حقوقي و حفظ منافع كشور متبوع، در خارج صورت ميگيرد.14
ديپلماسي اصول و مقرّراتي است كه به موجب آنها روابط دولتها با هم از راه مذاكره و فرستادن مأموران فوقالعاده و جلب موافقت يا بستن قراردادها تمشيت پيدا ميكند.15
ديپلماسي، روش حل و فصل مسائل روابط خارجي دولت با دولتهاي ديگر، به وسيله مذاكره يا هر شيوه مسالمتآميز ديگر است. بنابراين، معناي خاص ديپلماتيك، روابط خارجي دولت و ديپلماسي، نحوه اداره آن روابط است.16
5. روابط ديپلماتيك
روابط ديپلماتيك17 به ارتباط رسمي دولتها كه درسايه مأموران ديپلماتيك مبادله ميشوند، اطلاق ميگردد.18 به بيان ديگر، تمام روابطي كه ميان كشورها، از طريق نمايندگان ديپلماتيك آنها صورت ميگيرد، اصطلاحا روابط ديپلماتيك ناميده ميشود.19
6. حقوق ديپلماتيك
حقوقدانان كمتر به تعريف حقوق ديپلماتيك20 اشارهكردهاند. شايد رائول ژنه (Raoul Genel) اولين حقوقداني باشد كه در اين زمينه تعريفي ارائه كرده است. او ميگويد: حقوق ديپلماتيك شاخهاي از حقوق عمومي است كه درباره اعمال و نظامات روابط خارجي دولت و نمايندگي او در خارج بحث ميكند؛ يعني هم از امور بينالملل و هم از نحوه اجراي آنها.21 و يا: حقوق ديپلماتيك مجموعه قواعدي است كه نظام روابط سياسي خارجي دولتها بر آن استوار است.22
منابع حقوق ديپلماتيك
منابع حقوق ديپلماتيك در حقوق عرفي عبارتند از: معاهدات، عرف بينالمللي، اصول كلي حقوق، آموزه، تصميمات قضايي بينالمللي و انصاف.23 با تصويب كنوانسيونهاي چهارگانه «وين» درباره روابط ديپلماتيك (1961)، روابط كنسولي (1963)، مأموريتهاي خاص (1969) و روابط نمايندگي دولتها با سازمانهاي بينالمللي (1975) توسط سازمان ملل متحد، حقوق ديپلماتيك عرفي به گونهاي سازمان يافته است كه ميتوان گفت به حد كمال رسيده است.24
منابع حقوق ديپلماتيك در اسلام عبارتند از: كتاب، سنّت، عرف، سيره عقلا و احكام حكومتي. نهاد حقوقي استيمان و حقوق اقليتهاي ديني نيز از موضوعاتي هستند كه ميتوان از آنها در تبيين حقوق ديپلماتيك استفاده كرد.25 عضويت كشورهاي اسلامي در سازمان ملل متحد و كنوانسيونهاي چهارگانه «وين» درباره حقوق ديپلماتيك، زمينه توسعه روابط ديپلماسي و رعايت حقوق ديپلماتيك را بيش از پيش فراهم ساخته است. كشورهاي اسلامي بر اساس اصل مقابله به مثل26 و اصل احترام به قراردادها ملزم به رعايت معاهدات و پيمانهاي بينالمللي هستند.27
علّامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان مينويسد: «اسلام بعد از آنكه عهد و پيماني منعقد شد، حرمت عهد و پيمان و وجوب وفا به آن را به طور مطلق ميداند، خواه آن كسي كه پيمان بسته از پيمان متضرر شود، يا منتفع گردد. زيرا رعايت عدالت اجتماعي لازمتر و واجبتر از هرگونه نفع خصوصي يا شخصي است،... به جرئت سوگند ياد ميكنم كه اين، يكي از تعاليم عاليه است كه دين اسلام به منظور هدايت مردم به رعايت حكم فطرت انساني و حفظ عدالت اجتماعي كه رشته اجتماع انساني جز بر پايه آن به نظم نميآيد، آورده و مظلمه استخدام و استثمار را لگدكوب كرده است.»28
سابقه ديپلماسي و حقوق ديپلماتيك
ديپلماسي در تاريخ سياسي جهان پيشينهاي ديرينه دارد.29 گرايش به قدرت و حفاظت از منافع و دستاوردها از يكسو، وحشت از جنگ و پيامدهاي ناگوار آن از سوي ديگر، در ايجاد و توسعه روابط ديپلماسي تأثيرگذار بوده است.
اسناد تاريخي ناظر به مذاكرات و مراودههاي ديپلماتيكي ميان آشور و بابل و ايران، شواهد ديپلماتيك ميان دولتهاي فلسطين و فينيقي و سوري، مدارك مربوط به ارتباطات سياسي و ديپلماتيك ميان چين و ژاپن و نيز قوانين و نظامنامههاي هند در زمينه روابط با ديگر دولتها، بيانگر قدمت و اهميت ديپلماسي و حقوق ديپلماتيك در تنظيم روابط بينالمللي است.
اما يونان باستان در تاريخ ديپلماسي جايگاه خاصي دارد. واژگان ديپلماسي، ديپلماتيك و ديپلمات از ريشه يوناني «ديپلوما» اقتباس شده كه در اصل به معناي صفحه يا هر برگ لوله يا تاشده است و معمولاً به سندي گفته ميشد كه به موجب آن، عنوان يا امتيازي به شخصي داده ميشد. واژه «ديپلم» نيز به همين مناسبت در مدارك علمي به كار رفته است. يونانيان براي ديپلماسي اهميت خاصي قائل بودند. هومر،متفكروشاعرمعروفيونان، قرنها پيش از ميلاد مسيح، درباره روابط ديپلماتيك سخن گفته است.
روميان، هرچند بر قدرت نظامي اعتماد بيشتر داشتند، اما در بسياري از موارد براي حفظ موقعيت و گسترش قدرت از روشهاي محرمانه و چه بسا آميخته با نيرنگ و فريب استفاده ميكردند. امپراتوري بيزانس به دليل روحيه بارز توسعهطلبي، همواره گرفتار جنگ و درگيري بوده است. از روشهايي را كه در روابط ديپلماسي و سياست خارجي خود به كار گرفته، با اصول و موازين انساني و اخلاقي چندان سازگاري ندارد. اين خطمشي در اروپاي قرون وسطا نيز دنبال شد. كشورهاي قدرتطلب براي دستيابي به امتيازات خاص و توسعه قدرت، از هيچ اقدامي دريغ نكردند.
از قرن شانزدهم كه دولت ـ كشور به مفهوم امروزي آن30 شكل گرفت، انديشه برقراري سفارت دائم نيزپديدار گشت. قواعد عرفي حاصل از ضرورت يا ادب و نزاكت به منظور تنظيم روابط دولتها با سفيران و سفارتخانههاي مقيم و ساماندهي روابط سفيران با يكديگر، ايجاد گرديد. به دليل آنكه قواعد مزبور جنبه عام و جهاني نداشت، نميتوانست روابط دولتها و سفيران را بر اساس اصول حقوقي مشترك تنظيم كند.
در اين برهه از تاريخ، توانايي سياسي، قدرت نظامي و روابط خويشاوندي سلاطين، ملاك امتيازات به شمار ميرفت. دولتها بر اساس معيارهاي مزبور ـ و نه اصول حقوقي ـ براي خود امتيازاتي قائل بودند. بخصوص سفيران كشورهاي بزرگ، خود را نسبت به سفيران كشورهاي ديگر برتر ميپنداشتند و خواهان احترامات، تشريفات، مصونيتها و معافيتهاي ويژه بودند. زيادهخواهيها و توقعات نابجاي بعضي از كشورها، در عمل موجب آشفتگي و چه بسا بحران بينالمللي ميگشت.
به همين دليل، انديشه يكسانسازي معيارها و اصول ديپلماتيك به عنوان يك خواست جهاني مطرح شد و كوششهاي فردي و دولتي در راستاي تدوين حقوق ديپلماتيك آغاز گرديد. حقوقدانان تلاش كردند تا قواعد معتبر و عرفهاي رايج بينالمللي ناظر به نمايندگان و هيأتهاي ديپلماتيك را به صورت قانون تدوين نمايند. اين اقدام به عنوان نقطه عطفي در تاريخ روابط ديپلماتيك، آثار و بركات فراواني را به دنبال داشت. نظم و ساماندهي قواعد متفرق، شفافيت و قاطعيت مقررات، مبارزه با زيادهخواهي بعضي از كشورها،