کیفیت ضمان در غصب با رویکردی انتقادی به مفهوم مثلی و قیمی
Article data in English (انگلیسی)
کیفیت ضمان در غصب
با رویکرد انتقادی به مفهوم مثلی و قیمی
سید محمّدرضا امام1
عبداللّه بهمنپوری2
چکیده
درباره تعریف مثلی و قیمی و همچنین ضمان غاصب در زمان پرداخت قیمت، میان فقها اختلاف وجود دارد. ماده 311 قانون مدنی، غاصب را به بازگرداندن عین و در صورت تلف شدن عین، به بازگرداندن مثل یا قیمت ملزم کرده است. ماده 312 غاصب را مکلف به پرداخت قیمت حینالادا ملزم کرده است. این مقاله با رویکرد نظری و روش تحلیلی و با هدف یافتن راهکارهای مناسب برای حل اختلاف بین فقها و تأمین عدالت حقوقی در جامعه تدوین یافته است. حاصل این پژوهش این است که با استفاده از آراء فقیهان، قضاوت در مورد مثلی و قیمی بر عهده عرف است و غاصب با توجه به عمل ظالمانه خود به اعلیالقیم از زمان غصب تا زمان تلف ضامن میباشد.
کلیدواژهها: غصب، مال مثلی، مال قیمی، تلف، تعذر.
مقدّمه
غصب عملی غیراخلاقی است و غاصب ملزم به جبران وارده به مغصوبمنه میباشد. در این زمینه دو مسئله مهم معرکه آراء فقها و حقوقدانان میباشد که محور بحث این پژوهش را تشکیل میدهد. اول. با توجه به برداشتهای متفاوت از مثلی و قیمی در بحث جبران خسارت، اندکی برداشت متفاوت از مفهوم این دو عنوان موجب تفاوت اساسی در تطبیق هر یک از این دو عنوان بر عناوینی همچون گندم، گوسفند، اتومبیل، پارچه و... میشود. هدف بحث به طور مشخص این است که دریابیم تعریف مناسب مثلی و قیمی در جامعه امروز باید چگونه باشد تا با رسالت اصلی فقه که اشاعه عدالت در روابط بین انسانهاست، همسو و سازگار باشد؟ دوم، با توجه به اینکه ممکن است از زمان غصب تا زمان ادای حق مالک و بازگرداندن وضع او به حالت اولیه مدت زمان زیادی طول بکشد و مراحل گوناگونی بر مال مغصوب بگذرد که در هر مرحله آن مالْ قیمتی داشته باشد که نسبت به قیمت زمان غصب، کمتر یا بیشتر باشد، سؤال این است که در مرحلهای که غاصب باید قیمت مال تلفشده را به مالک بپردازد کدام قیمت را باید ملاک عمل قرار داد تا بر اساس آن خسارت متضرر ـ یعنی مالک مال تلفشده ـ به نحو احسن جبران شود؟
ضرورت و اهمیت بحث وقتی روشن میشود که بدانیم ممکن است در بعضی از مراحل، روند نزولی کاهش قیمت به گونهای باشد که قمیت کالای تلف شده به صفر برسد؛ یعنی آن مال در مقطعی از زمان از مالیت خارج شود یا بعکس، قیمت آن مال تلفشده به اندازهای افزایش یابد که به چندین برابر قیمت زمان غصب برسد. حال آیا در مورد اول باید غاصب را بریءالذمه دانست و به بهانه مالیت نداشتن آنچه تلف شده، موجبات تضییع
حق مالک را فراهم آورد و یا ضرورتا باید چارهای اندیشید؟ در مورد حالت عکس، تکلیف چیست؟ پیشینه این بحث در میان آثار فقهای متقدم و متأخر دیده میشود، اما به صورت جامع، اثری در این زمینه دیده نمیشود. مقاله پیشرو با هدف دستیابی به راهکاری مناسب نسبت به جمع میان حق مغصوبمنه و غاصب و تأمین عدالت قضایی و برگزیدن قول ارجح با روش کتابخانهای و مراجعه به آثار دست اول حوزه فقه و حقوق رأی مقتضی را اتخاذ نموده است.
تصور مراحل گوناگون از زمان غصب تا یومالرَّد
به دلیل اینکه تصور واضحی از موضوع داشته باشیم، اهم مراحل مورد نظر از زمان غصب تا زمان ادای حق مالک به این ترتیب است:
1. روز غصب؛ 2. روز حکم قاضی به محکومیت غاصب؛ 3. روز مطالبه مالک؛ 4. روز نایاب شدن مثل (در اموال مثلی)؛ 5. روز تلف شدن مال؛ 6. روز پرداخت و ادای حق مالک.
همانگونه که گفته شد، ممکن است مال مغصوب در هر یک از مراحل مذکور قیمتی داشته باشد و در فاصله زمانی بین هر دو مرحله هم ممکن است نوسان شدید قیمتها وجود داشته باشد. در اینجاست که آنچه مطرح شد موضوعیت مییابد و بحث جبران خسارات مالک با پرداخت یکی از این قیمتها مطرح میگردد. برای چارهجویی و ارائه راهحل در خصوص موضوع، همه فقها اموال را به دو نوع مثلی و قیمی تقسیم کردهاند و در مورد هر دسته نظرات ویژه و اختصاصی ابراز نموده و در هر کدام روی قیمت زمان خاصی تأکید کردهاند. اهم نظرات مطرحشده درباره هر دسته از اموال با استدلالهایشان در بخشی جداگانه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در پایان نتیجه به دست آمده ذکر شده و قول راجح برگزیده خواهد شد. نکته آخر اینکه موضوع به صورت تفصیلی در منابع فقهی مطرح نشده، بکله عموما هر یک از فقها با توجه به مشربی که داشتهاند، صرفا در باب غصب اشارهای به نظر موردپسند خود نموده و حداکثر جملهای را هم در تعلیل انتخاب خود آوردهاند. طبیعی است که در این صورت جمعآوری یکنواخت و منسجم موضوع، امر سادهای نخواهد بود.
تعریف مال مثلی
عنوان مثلی و قیمی، از مباحث بسیار مهم در فقه، حقوق و اقتصاد اسلامی میباشد. برخی کالاها روزگاری مثلی بودهاند، اما امروزه قیمی هستند و بر عکس. به همین دلیل، اندکی برداشت متفاوت از مفهوم این دو عنوان، موجب تفاوت اساسی در تطبیق هر یک از آن دو بر اموالی همچون گندم، گوسفند، ماشین و... خواهد شد. در نتیجه احکام مترتب بر هر یک در معاملات، با واقعیت آنچه که باید باشد متفاوت گردیده و پیامدهای غیرشرعی و نامناسب حقوقی و اقتصادی به دنبال خواهد داشت. حتی ممکن است موجب کشمکش و نزاع در محاکم گردد. آنچه مسلم است، معنا و مفهوم (مثلی و قیمی) از ناحیه شرع بیان نشده و آنچه در دست داریم تعاریفی است که فقها در باب ضمان ذکر کردهاند.
تعریف منسوب به مشهور
شیخ انصاری در المکاسب از تعداد زیادی از فقها این تعریف را نقل کرده و آن را به مشهور فقها نسبت داده است: «مثلی عبارت است از آن اشیایی که اجزای آن از نظر قیمت با هم مساوی باشند.»3 آنگاه خود ایشان توضیح میدهند که منظور از اجزا آن است که حقیقتا اسم آن شیء بر آن صدق کند؛ مثلاً بر انواع گندم حقیقتا اسم گندم صدق میکند، در حالی که ممکن است اسم گندم بر آن غذایی که از گندم درست میشود، صدق نکند. مراد از تساوی در قیمت نیز آن است که مثلاً اگر کل آن مال دویست تومان ارزش دارد، نصف آن صد تومان ارزش داشته باشد. چنانکه گندم اینگونه است، اما یک گوسفند ذبحشده چنین نیست. شیخ انصاری بر این تعریف که شاید بتوان آن را ضعیفترین تعاریف دانست، اشکالات زیادی وارد کردهاند.4 خود ایشان نیز هیچگونه تعریفی از مثلی و قیمی ارائه نمیدهند که این حاکی از درایت شیخ اعظم است؛ زیرا همانگونه که در مقدمه گفتیم تعریف مثلی و قیمی را باید به عرف سپرد و هر تعریفی که ارائه شود، خالی از اشکال نیست.
عدهای نیز گفتهاند: مال مثلی آن است که دارای اجزای متساوی باشد و برای ارائه نمونههایی از مال مثلی، اشاره به اقسام حبوبات، گندم، جو و امثال آنها نمودهاند.5 در نقدی مختصر میتوان گفت که بسیاری از اموال هستند که دارای اجزای مساوی بوده و از این حیث هیچگونه تفاوتی میان آنها وجود ندارد، ولی جوامع بشری و افراد انسانی عملاً آنها را به انواع گوناگونی تحت عناوین نوع اعلاء، نوع متوسط، نوع پست و امثال آن تقسیم مینمایند و بین آنها تمییز قائل میشوند و در ترجیح یک دسته از آنها بر نوع و دسته دیگر از خود درنگ نشان نمیدهند. این در حالی است که غرض از تعریف مال مثلی این است که در صورت ارائه هر بخش و قسمتی از آن به جای قسمت و بخش دیگر، تفاوتی در نظر و رغبت افراد وجود نداشته باشد. توجه به مثالهایی که در خود تعریف مزبور آمده است، مبیّن بیشتر موضوع خواهد بود، به این بیان که در میان جوامع انسانی هر یک از حبوبات از قبیل جو، گندم و برنج انواع و اقسامی دارد که بعضی بر برخی دیگر رحجان داشته و رغبت افراد بر انواعی از آنها بیشتر از انواع دیگر است، به گونهای که ارائه نوع پست و حتی متوسط برنج به شخص مغصوبمنه که نوع اعلای برنج او غصب و تلف شده است، او را راضی نخواهد کرد.
با این توضیحات چگونه میتوان طبق تعریف مزبور، حکم به مثلی بودن برنج و دیگر حبوبات نمود به این استناد که دارای اجزای متساوی میباشند. نتیجه این تعریف آن است که باید در درون زیرمجموعه یک مال از قبیل برنج قائل به تفکیک شده و صرفا انواع گوناگون آن را که دارای قیمتهای مساوی هستند، نسبت به هم مثلی بدانیم، به گونهای که برای مثال، تمام برنجهای کیلویی 500 ریال نسبت به هم و تمام برنجهای کیلویی 600 ریال نسبت به هم مثلی خواهند بود، ولی این دو نوع برنج نسبت به هم مثلی نیستند. در نهایت با توجه به این تعریف، در درون زیرمجموعه عنوان یک مال، به میزان تنوع قیمتها مال مثلی خواهیم داشت.
بعضی دیگر در تشخیص مال مثلی به جای اینکه تعریف خود را بر قیمت اموال متمرکز نمایند (مانند آنچه در تعریف فوق آمده است)، به منشأ تفاوت قیمتها، یعنی آن دسته از عناصر ذاتی که مؤثر در تفاوت قیمت انواع گوناگون یک مال میباشد، توجه نمودهاند. از اینرو، مال مثلی را به صورت ذیل تعریف نموده و آن را سالمترین تعریفات دانستهاند: «مثلی آن است که متساویالاجزاء والمنفعه و متقاربالصفات باشد.»6
به عبارت دیگر، مال مثلی از نظر اینان مالی است که انواع آن در جمیع صفات ذاتیهای که در میزان مالیت آنها تأثیر دارد با هم مساوی باشند، به گونهای که آن صفات ذاتیه غالبا در آن صنف از مال موجود است. علت قید صفات ذاتیه این است که صفات عرضیه از تعریف خارج شوند؛ زیرا صفات عرضیه از قبیل مکان و زمان نیز در میزان مالیت و قیمت اشیا مؤثرند، در حالی که هیچ تأثیری در مثلیت آنها نسبت به هم وجود ندارند.7
برخی از فقها برای فرار از این ایرادات بر تعریف مشهور، به اتحاد دو شیء در نوع یا صنف خاص توجه کرده و گفتهاند: «صفات در مقابل ذات، اگر از قبیل صفاتی باشند که نوعا در افراد مثل هم وجود داشته باشند، موصوف به آن صفات، مثلی است واگر چنین نباشند، قیمی خواهند بود.»8 برخی نیز گفتهاند:
اوصاف اشیاء بر دو دستهاند: دستهای دخیل در مالیت شیء هستند و دسته دیگر دخالتی در مالیت شیء ندارند. حال، دسته اول اگر از آنهایی باشند که برای موصوف به حسب نوع یا صنف، افراد مماثل وجود داشتهباشد، مثلی است... وگرنه قیمی است.9
درست است که این دو تعریف به نحوی از ایراد تعریف مشهور در امان است، اما با کمی دقت متوجه دور در این دو تعریف خواهیم شد؛ زیرا در تعریف اول عبارت «افراد مثل هم» و در تعریف دوم عبارت «افراد مماثل» وجود دارد که به نوعی تعریف مثلی به مثلی است؛ زیرا در تعریف مثلی، در پی ضابطه مثل هم بودنِ در عرف هستیم، اما درایندوتعریفملاکمثلهمبودن مشخصنشده است.
دسته دیگری از فقها به تعاریفی توجه دارند که در آنها اشاره به مساوی بودن در میزان رغبت و تمایل افراد و در نتیجه تساوی در مالیت و قیمت افراد آن شیء شده باشد؛ یعنی در نظر آنان مثلی آن است که میزان رغبت و تمایل مردم نسبت به صفات موجود در افراد آن شیء متفاوت نباشد. این نظریه در میان فقهای معاصر طرفدارانی دارد:
مثلی آن است که افراد آن، دارای خصوصیات و ویژگیهایی باشند که میزان رغبت مردم نسبت به آن افراد و قیمت افراد آن شیء به واسطه آن خصوصیات، اختلاف پیدا نکند. هر شیء که غالبا اینگونه باشد، مثلی است.10
تعاریفی با همین مضمون و محتوا و با توجه به مساوی بودن در مالیت و قیمت از فقهای دیگری نیز ارائه شده است که این حاکی از مقبولیت نسبی این نظریه در نزد معاصران از فقها میباشد.11
گفته شد که در زمینه مال مثلی و قیمی در هیچ آیه و یا روایتی، تعریفی وجود ندارد. این دو عنوان از عناوین انتزاعی هستند که برای تعریف آنها باید به عرف متوسل شد. عمدهترین اشکال تعاریف مذکور این است که به مسئله مهم عرف توجهی نداشتهاند؛ به همین دلیل پس از گذشت زمانی هر یک از تعاریف مذکور مقبولیت مقطعی خود را از دست میداد و بر آن اشکالهاییوارد میگشت.
امروزه برخی از مصنوعات کارخانجات که زمانی در گذشته مثلی محسوب میشدند، دیگر مثلی نیستند و برخی دیگر از مصنوعات که قیمی بودهاند، مثلی محسوب میشوند. چنانچه محقق خوئی میفرماید: «مثلی و قیمی به حسب زمانها و مکانها مختلف میشوند؛ مثلاً پارچه و لباس در قرون سابق قیمی محسوب میشدند، اما در عصر حاضر، مثلی محسوب میشوند.»12
همین مطلب را فقهای دیگر نیز قائل شدهاند.13 به دلیل اختلاف نظرات شدیدی که در تعریف مال مثلی پیدا شده، عدهای ـ به حق ـ به دامان عرف پناه برده و معیار تشخیص مال مثلی را عرف میدانند. امام خمینی نیز در تحریرالوسیله میفرمایند:
تعیین مال مثلی و قیمی موکول به عرف است و ظاهر این است که چیزهایی که با وسایل ماشینی در این زمان ساخته میشود مثلی یا در حکم آن میباشد.14
ایشان در جای دیگر میفرمایند: «تعریف فقیهان در عصرهای مختلف بر طبق اشیای مثلی در همان زمان و عصر است.»15
بدیهی است که معیار تشخیص اموال مثلی توسط عرف، میزان رغبت عمومی است. بدین معنا که هر دو مالی که ضمن داشتن تشابه اجمالی ظاهری، میل و رغبت یکسان نوع افراد را نسبت به خود داشته باشند، نسبت به هم مثلی خواهند بود. قانون مدنی ایران هم که نمادی از فقه اسلامی است، در ماده 950 چنین میگوید:
مثلی، که در این قانون ذکر شده، عبارت از مالی است که اشیا و نظایر آن نوعا زیاد و شایع باشد؛ مانند حبوبات و نحو آن و قیمی مقابل آن است؛ معذلک تشخیص این معنی با عرف است.
قانون مدنی که معمولاً از نظر مشهور فقها پیروی کرده است، در این زمینه از نظر مشهور عدول کرده و به حق، قضاوت را به عرف سپرده است.
کیفیت ضمان در غصب اموال مثلی
چنانچه فردی به عنوان غاصب مالی را از دیگری غصب نماید، حکم وضعی ضمان بر او بارشده و نامبرده ضامن است تا خسارات وارده به مغصوبمنه را به بهترین کیفیت جبران نماید. آنچه در یک تجزیه و تحلیل عقلی و منطقی صحیح به نظر میرسد این است که با بازگرداندن عین مال مغصوب به صاحب آن، از غاصب به بهترین وجه جبران خسارت میگردد؛ از اینرو، عموم فقها مبتنی بر قاعده «علی الید» تکلیف اولیه غاصب را برگرداندن عین مال مغصوب به صاحب آن میدانند و این مفهوم را با تعابیر یکسانی بیان کردهاند.16
در صورتی که مال مغصوب در دست غاصب تلف شده باشد، بدین معنا که به هر عنوانی امکان رد عین مال غاصب و دسترسی مغصوبمنه به مال خودش کلاً از بین رفته باشد، در اینجا بحث جبران خسارت به میان میآید و چون فرض ما در خصوص اموال مثلی میباشد، از اینرو، بهترین شکل جبران خسارات مغصوبمنه ردّ مثل غصب شده به اوست. برای این قول به آیه «فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ.»17 استدلال شده، همچنین گفته شده که مثل با دیدن و مشاهده معرفی میشود، اما قیمت با اجتهاد دانسته میشود و چیزی که مشاهده میشود بر چیزی که با اجتهاد دانسته میشود مقدم است.18
بنابراین آنچه به طور خلاصه ذکر میگردد این است که در صورتی که رد عین مال مغصوب ممکن نباشد، غاصب ضامن ردِّ مثل مال مزبور میباشد.19 حکم به ضمان در خصوص رد مثل مال مغصوب، تا زمانی که به هر صورت ردِّ مثل میسر باشد تغییر پیدا نمیکند. مؤید این کلام ردِّ بدل حیلوله در مواردی است که به طور موقت رد مال مغصوب، متعذر است.20 بدین تعبیر که چنانچه در جایی شخصی مالی را از دیگری غصب نماید و ردّ مثل موقتا برای او ممکن نباشد، به گونهای که پس از مدتی این محدودیت برطرف میگردد، در اینجا غاصب مالی را به عنوان بدل حیلوله به جهت جلوگیری از ورود خسارات بیشتر به او در اختیار نامبرده قرار میدهد و هنگامی که نسبت به ردّ مال مغصوب یا مثل آن متمکن گردید، بدل مزبور را پس میگیرد.
این حکم حاکی از این است که حتیالامکان مثل بر ذمه غاصب است و به سادگی این حکم تغییر پیدا نمینماید. نتیجه این امر آن است که اگر مثل مال تلف شده به مازاد بر ثمنالمثل پیدا شود، غاصب نمیتواند با پرداخت ثمنالمثل، ذمه خود را فارغ نماید، بلکه در هر صورت باید مثل مال مغصوب را به مغصوب منه رد نماید، اگرچه بعضی در اینجا این نتیجه را مقید به این امر نمودهاند که ردّ مثل، مستلزم حرج برای غاصب نباشد. از سوی دیگر، چنانچه مثل پیدا شود، ولی قیمتش پایین آمده باشد، مالک حق ندارد مابهالتفاوت قیمت را از غاصب مطالبه نماید و مهمتر آنکه اصلاً حق مطالبه قیمت را ندارد و بر غاصب جز ردّ مثل تکلیف دیگری نیست.21
اما اگر چنانچه ردّ مثل نیز متعذر باشد، یعنی به هر دلیلی ردّ مثل مال مغصوب ممکن نباشد؛ برای مثال اگر آن مال به دلیل فاصله زمانی طولانی از زمان غصب از مثلیت افتاده و کلاً مفقود شده و وجود نداشته باشد، بحث کیفیت فراغت ذمه غاصب، مبدل به قیمت میشود.22
مراد از تعذر چیست؟
مراد از تعذر مثل آن است که مثل مال تلف شده در بلد غصب و اطراف آن پیدا نشود و میزان حوالی و اطراف بلد غصب، مقداری است که عرفا مثل اموال از آن اطراف به آن بلد منتقل میشود.23 در هر حال، مرجع تعذر عرف است؛ زیرا آن چیزی که حقیقت شرعیه نیست و مراد از آن حقیقت لغویه هم نیست، پس مراد از آن حقیقت عرفیه است و تعذر از این قبیل است.24
و اما علت اینکه در صورت تعذر مثل، غاصب محکوم به دادن قیمت میشود این است که ضرر وارده به مغصوبمنه باید سریعا جبران شود؛ زیرا تأخیر در ادای حق او به بهانه انتظار جهت پیدا شدن مال مثلی، خود نوعی اضرار جدید به اوست که طبق قاعده «لاضرر» ممنوع میباشد. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «لاضرر ولاضرار فی الاسلام.»25
از سوی دیگر ملزم نمودن غاصب به فراهم کردن مثل مال در جایی که این امر مقدور نیست در واقع، الزام به تکلیف مالایطاق بوده که خود امری منفی و قبیح است؛ از اینرو، به دلیل جمع بین حق مغصوبمنه و غاصب، حکم به رد قیمت میشود. اما از سویی گفته شده است که اگر چنانچه در چنین حالتی غاصب مبادرت به دادن قیمت نمود، قبول آن بر مغصوبمنه الزامی نیست و او مختار است که قیمت را قبول نموده و یا تا زمان تمکن غاصب به فراهم نمودن مثل مالش صبر نماید.26 در این صورت او خود در خصوص خسارات احتمالی ناشی از طول زمان، اعلام رضایت و آمادگی کرده است و از این بابت تکلیفی بر غاصب نخواهد بود.
از آنچه تاکنون در این مبحث گفته شد، کیفیت ضمان غاصب نسبت به مال مغصوب را طی سه مرحله ذیل میتوان خلاصه کرد:
الف. ضمان غاصب نسبت به ردّ عین مال مغصوب تا زمانی که عین باقی است.
ب. ضمان غاصب نسبت به ردّ مثل در صورتی که ردّ عین به هر دلیلی کلاً ممکن نباشد.
ج. ضمان غاصب نسبت به ردّ قیمت مال مغصوب در صورتی که ردّ مثل متعذر است.
حدیثی نیز از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که متضمن سه مرحله فوق در بحث ضمان غاصب است: «هر کس مال دیگری را تلف کند، بر اوست که مثل وگرنه قیمت آن را به او بپردازد.»27
حال که به دلیل تعذر مثل، ذمه غاصب در اموال مثلی تبدیل به قیمت شده، یعنی باید قیمت مال مغصوب را به مغصوبمنه مسترد نماید، بحث اساسی با توجه به آنچه در مقدّمه مقاله ذکر گردید در این است که غاصب، ضامن قیمت چه زمانی است؟ زیرا آنچنانکه قبلاً هم ذکر گردید، ممکن است از زمان غصب تا زمان ردّ قیمت، مدت زمان قابل توجهی فاصله باشد و از سویی، ذمه غاصب با توجه به این مدت زمان، حالات متفاوتی (ضمان نسبت به عین، ضمان نسبت به مثل، ضمان نسبت به قیمت) پیدا نموده باشد؛ از اینرو، آنچه مهم است این است که چه تدبیری اندیشیده شود تا از مغصوبمنه به بهترین کیفیت، جبران خسارت گردد؟
در این خصوص نظرات و آرای گوناگونی در بین فقها وجود دارد که هر کدام نیز استدلال ویژه خود را داراند. پیش از بیان آرای مطرح شده در این خصوص و نقد و بررسی آنها، تذکر مکرر این نکته مهم است که در واقع، هدف نهایی در هر یک از نظرات همان جبران خسارات مغصوبمنه به بهترین وجه ممکن است که همواره باید در طول بحث به این امر توجه شود.
نظرات گوناگون پیرامون کیفیت ضمان غاصب در رابطه با قیمت اموال مثلی
1. نظریه قیمت روز غصب
آنچه در این نظریه مورد توجه است این است که غاصب در صورت تعذر مثل باید قیمت زمان غصب را به مغصوبمنه مسترد نماید.
استدلال: روز غصب ابتدای وقت ضمان غاصب نسبت به عین بوده و ذمه او در این روز مشغول شده است. از اینرو، ملاک قیمت هم، قیمت همین روز (روز اشتغال ذمه) است.28 برخی از حنفیه به این قول قائل هستند.29 همچنین شهید اول گفت: اگر مال مغصوب چندین قیمت داشته باشد، قیمت روز غصب بر عهده غاصب است.30
تحلیل و نقد: طبق این نظریه، ذمه غاصب به محض انجام عمل غصب به سه چیز مشغول میگردد:
الف. ردّ عین؛ ب. ردّ مثل در صورت تعذر عین؛ ج. ردّ قیمت در صورت تعذر مثل.
منتها در مرحله فراغت ذمه انجام یکی از این موارد از بقیه کفایت میکند که البته غاصب باید در انجام یکی از سه مورد، مراعات ترتیب را بنماید (آنچنانکه در باب کفارات فقه، در خصوص کفاره مرتب مطرح شده است.)
در نقد این نظریه گفته شده است: این نظریه ضعیف است؛ زیرا در روز غصب، صرفا ضامن رد عین است و تا زمانی که عین باقی است مکلف به ردّ آن است و تنها در صورت تلف عین است که غاصب، ضامن رد بدل میگردد که البته بدل، اعم از مثل و قیمت بوده و تنها در صورت تعذر مثل، نامبرده ضامن پرداخت قیمت خواهد بود.31 آری، در یک صورت شاید بتوان عنوان ضمان غاصب نسبت به قیمت یومالغصب را به کار برد و آن در صورتی است که غاصب مالی را غصب نموده و در همان روز تلف نماید و از طرفی همزمان، آن مال به دلایلی از مثلیت بیفتد که در این صورت آنچه متعین میشود، میتواند قیمت روز غصب نامیده شود که البته وقوع چنین امری، آن هم در اموال مثلی بسیار نادر است.
2. نظریه قیمت روز تلف شدن مال
بنابراین نظر، در غصب اموال مثلی در صورتی که تکلیف غاصب ردّ قیمت باشد، قیمت روز تلف شدن مال مغصوب ملاک عمل خواهد بود.32
استدلال: تا زمانی که عین مال مغصوب باقی است، غاصب تکلیفی جز ردّ عین ندارد و تنها در صورت تلف شدن مال مغصوب است که ذمه غاصب مبدل به بدل میگردد.33 از اینرو، در صورتی که به دلیل تعذر مثل، پرداخت قیمت متعین گردد، باید قیمت همان روز تلف شدن مال (روز تبدیل ذمه غاصب از عین به بدل) در نظر گرفته شود تا غاصب فراغت ذمه پیدا کرده و از مغصوبمنه هم به طور احسن جبران خسارت شود. شهید ثانی در روضهالبهیه از این نظریه دفاع میکند و آن را قول اقوی میداند.34
تحلیل و نقد: در تحلیل این نظریه میتوان گفت: در روز تلف شدن مال مغصوب ذمه غاصب به بدل تبدیل میشود که بدل مذکور شامل دو عنصر مثل و قیمت خواهد بود که در مرحله فراغت ذمه غاصب، بین این دو عنصر ترتب وجود داشت؛ از اینرو، در صورت تعذر مثل، غاصب مکلف به پرداخت قیمت همان روز تبدیل ذمه خواهد بود.
آنچه در نقد این نظر میتوان گفت این است که در زمان تلف عین، بهترین حالت جبران خسارت از مغصوبمنه، مثل مال تلف شده به اوست و در این مرحله غاصب هیچگونه تکلیفی به ردّ قیمت ندارد. تکلیف به ردّ قیمت زمانی متعین میشود که ردّ مثل متعذر گردد. حال با توجه به اینکه ممکن است از زمان تکلیف غاصب به ردّ مثل (روز تلف عین) تا زمان تکلیف او به ردّ قیمت (روز تعذر مثل) مدتی طول کشیده و در این فاصله آن مال قیمتهای گوناگونی پیدا کند، از اینرو، از بین قیمتهای مزبور، هیچ وجه ترجیحی برای قیمت روز تلف شدن مال وجود نخواهد داشت.
3. نظریه بالاترین قیمت بین زمان غصب تا زمان تلف شدن مال
بنابراین نظریه در صورتی که نوبت پرداخت قیمت از طرف غاصب به مغصوبمنه برسد، باید بالاترین قیمت مال در فاصله زمانی بین غصب و تلف مال مورد نظر قرار گیرد.35
استدلال: در دفاع از این نظریه چنین میتوان استدلال کرد که غاصب به محض غصب مال، علاوه بر تکلیف به ردّ مال، اگر آن مال تلف یا متعذّرالرّد شود، مکلف به ردّ بدل در فاصله زمانی بین غصب تا تلف مال نیز است و یکی از زمانهای موجود در این فاصله، زمانی است که مال بالاترین قیمت را دارد؛ از اینرو، تنها در صورتی از مغصوبمنه به طور کامل جبران خسارت به عمل میآید که این قیمت اعلی به او پرداخت شود.36
در تحلیل استدلال فوق میتوان گفت: مالک مال مغصوب در زمانی که مال بالاترین قیمت را داشته است، میتوانسته با فروش مالش به آن قیمت بالا دست یابد، در حالی که غاصب با غصب مال او عملاً این فرصت را از او سلب نموده است؛ از اینرو، بر غاصب است که این بالاترین قیمت را به او بدهد و شیخ طوسی در الخلاف ادعا کرده که اگر این قیمت اعلی را بپردازد، ذمّه او قطعا بری میشود، برخلاف سایر صور.37
برخی از فقها هم با توجه به جنبه غیراخلاقی غصب، اعلیالقیم را مناسب با حال غاصب دانستهاند.38 این قول در میان برخی از فقها آنقدر موجه بوده که آن را مقتضی حکم عقل دانستهاند:
مقتضی عقل این است که غاصب را ضامن اعلیالقیم از زمان غصب تا زمان تلف بدانیم؛ زیرا غاصب در ابتدای غصب مکلف به دادن عین به مالک آن است و اگر این کار را نکند بر اوست که نقصانی را که از عمل او بر مالک وارد شده، جبران کند و این نقصان هنگام تعذر مثل، به دادن بدل است و این ضمان غاصب هم در زمان اول است، هم در زمان ثانی و ثالث و... و اگر در یکی از زمانها زیادهای بر قیمت آن مال حاصل شود، بر عهده غاصب است.39
آنچه مسلم است، این قول آنقدر قوی بوده که اساطین فقها به آن توجه کردهاند و آن را ملاک عمل قرار داده اند. به نظر میرسد اگر این نظر ملاک عمل قرار گیرد، هم تماما حق مالک ادا شده و هم اینکه با غاصب به فراخور عمل غیرانسانیاش رفتار شده است.
4. نظریه روز نایابشدن مال مثلی
مال مثلی مغصوب ممکن است کمکم نایاب شده و از مثلیت بیفتد. بدیهی است چنانچه این امر پیش از تلف شدن مال مغصوب اتفاق بیفتد، ارتباطی به غاصب پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف غاصب ردّ عین مال است، ولی اگر این امر پس از تلف عین که تکلیف غاصب مبدل به ردّ مثل شده اتفاق بیفتد؛ یعنی مثل به گونهای نایاب شود که امکان ردّ آن به جای مال تلف شده ممکن نباشد و در نتیجه قائل به ردّ قیمت مال مغصوب شویم، در اینجا مطابق با این نظر باید قمیت همین زمان نایاب شدن که اصطلاحا از آن به قیمت «یومالاعواز» نام میبرند، به مالک پرداخت شود.40
استدلال: مبنای این نظر این است که پس از تلف عین مال، غاصب ضامن رد مثل آن به مالک است و آنچه موجب تبدیل ذمّه غاصب از مثل به قیمت شده است، نایاب شدن و ـ به اصطلاح ـ انقطاع و اعواز مثل است؛ از اینرو، اکنون که غاصب مکلف به پرداخت قیمت شده است باید قیمت همین زمان نایاب شدن و اعواز را بپردازد. به عبارت روشنتر، چون بحث تعذر مثل در این روز مطرح شده، از اینرو، باید قیمت همین روز هم ملاک حکم و حل و فصل خصومت باشد.41
در نقد این نظر و استدلال میتوان گفت: اولاً، هیچ وجه ترجیحی برای این قیمت نسبت به سایر قیمتها وجود ندارد. به ویژه اگر مال مورد نظر در زمان نایاب شدن، کمترین قیمت را هم داشته باشد (مثلاً، یک قالب یخ در فصل زمستان ـ علیرغم نایابی ـ دارای کمترین قیمت میباشد)، چگونه میتواند جبرانکننده کامل خسارات وارده به مالک باشد. ثانیا، روند نایاب شدن اموال عموما تدریجی بوده و زمان قطعی مشخصی را نمیتوان تعیین نمود که از آن نقطه به بعد مال را نایاب دانست تا غاصب را محکوم به قیمت آن زمان نمود؛ از اینرو، چون در عمل دچار مشکل میشویم، نمیتوانیم این نظر را مبنای حل و فصل دعاوی قرار دهیم.
نکته مهمتر آنکه اگر پس از طی شدن مدت زمانی و پیش از آنکه غاصب با پرداخت قیمت، فراغ ذمّه پیدا کند، دوباره امثال و نظایر مال زیاد گردد، در اینجا غاصب قطعا ضامن ردّ مثل خواهد بود و نه قیمت آن. همین امر نشانگر آن است که نایابی مال هیچ تأثیری برای تبدیل ذمّه غاصب از مثل به قیمت ندارد. از سویی دیگر، «استصحاب بقای مثل بر ذمّه غاصب، این نظر را مخدوش میکند.»42
5. نظریه قیمت روز مطالبه مالک
مطابق با این نظر، در صورتی که بحث ضمان غاصب از مرحله ردّ عین به ردّ مثل رسیده و نیز به دلیل تعذر مثل، مبدل به پرداخت قیمت شود، غاصب باید قیمت روزی را بپردازد که مالک مال خود را از او مطالبه مینماید.43
استدلال: دلیل قائلان به این نظریه این است که پس از تلف شدن عین، ضمان غاصب به ردّ مثل مبدل شده و چنانچه مالک مال خود را مطالبه نماید، غاصبْ مکلف به ردّ مثل به اوست، ولی چون فرض بر این است که ردّ مثل متعذر است، از اینرو، در همین زمان مطالبه مالک است که ذمّه غاصب از مثل مبدل به قیمت میشود. بنابراین، غاصبْ ضامن ردّ قیمت همین زمان، یعنی زمان مطالبه مالک خواهد بود.
در انتقاد از نظریه فوق میتوان گفت: اگر پس از مطالبه مالک و پیش از اینکه غاصب با پرداخت قیمت روز مطالبه، فراغت ذمّه پیدا کند، اشیا و نظایر مال زیاد شود؛ یعنی تعذر مثل منتفی گردد آیا هنوز هم غاصب مکلف به پرداخت قیمت یومالمطالبه خواهد بود؟ مسلما چنین نیست، بلکه بهترین شیوه جبران خسارات وارد شده به مالک، ردّ مثل مال مغصوب است. بنابراین، نفس مطالبه مالک نمیتواند عامل تبدیل ذمّه غاصب از مثل به قیمت باشد. از اینرو، قیمت یومالمطالبه هم علیالاطلاق قابل پذیرش نیست.
6. نظریه قیمت روز حکمقاضیبه محکومیت غاصب
ابوحنیفه و مالک و بیشتر شافعیها معتقدند که در صورت تعذر مثل آنچه بر غاصب واجب است، پرداخت قیمت روز محاکمه و فصل خصومت است.44
استدلال: در رابطه با این نظر گفته شده است: تا زمان حکم حاکم به پرداخت قیمت آن صرفا به دلیل تعذر مثل، هیچگونه قیمتی بر عهده غاصب قرار نمیگیرد و تنها عامل تبدیل ذمّه غاصب از مثل به قیمت، حکم حاکم به محکومیت غاصب است.45
در تحلیلی دقیق چنین میتوان گفت: تا زمان حکم حاکم، غاصب صرفا به مالک مدیون است، بدون اینکه میزان مدیون بودن او مشخص باشد و در زمان صدور حکم است که میزان دین او معلوم میگردد. به عبارتی روشنتر، صدورحکمحاکماستکهبهضمانغاصبعینیت و وجودخارجیمیبخشدوتلفمال،نایابیمثل مال، مطالبه مالک و امثال آن هیچکدام توانایی چنین کاری را ندارند.
ایراد این نظر آن است که چنانچه پس از حکم حاکم به قیمت و پیش از پرداخت قیمت مزبور از طرف غاصب، امثال و نظایر مال زیاد شود آیا الزام او به پرداخت مثل، منطقیتر و صحیحتر نیست و خسارات وارده به مالک را بهتر جبران نمیکند؟ بدیهی است طبق آنچه در کیفیت ضمان گفته شد در اینگونه موارد غاصب باید مثل مال را به مالک مسترد نماید. نکته دیگر آنکه اگر از زمان حکم حاکم تا زمان پرداخت قیمت از سوی غاصب مدتی طول بکشد و قیمت زمان پرداخت بالا بوده و تفاوت فاحشی هم با قیمت زمان حکم قاضی داشته باشد، پرداخت کدام قیمت به مالک عادلانهتر است؟
به دلیل برطرف نمودن این ایرادات است که عدهای معتقدند چنانچه پس از حکم حاکم، قیمت کم و زیاد شود حکم حاکم الزامآور نبوده و حاکم باید مجددا به قیمت روز تسلیم حکم نماید؛ چراکه حکم حاکم حقیقت ثابت بر ذمه را تغییر نمیدهد و آن حقیقت ثابت بر ذمه تا زمان فراغت ذمه و ادای حق مالک همان مثل است وگرنه در صورت وفور مثل پس از حکمحاکمادایمثل واجب نبود.
7. نظریه قیمت یومالاقباض
مطابق این نظر، غاصب ضامن پرداخت همان قیمت روز ادای دین است.46 شیخ طوسی در موضعی از مبسوط قائل به این نظر است.47
استدلال: در صورت تلف عین مال مثلی، غاصب ضامن ردّ مثل مال است و تنها به هنگام ردّ مثل و ادای دین ـ چون مثل متعذر است ـ ذمّه او از مثلمنتقلبهقیمت میشود.48
آنچه در تحلیل این نظر میتوان گفت این است که با تلف شدن عین، قطعا غاصب ضامن پرداخت بدل میباشد و بدل مال اعم از مثل یا قیمت مال است. از سویی، چون حتیالمقدور ردّ مثل بر پرداخت قیمت اولویت دارد و تنها در صورت تعذر مثل است که قیمت متعین میگردد، بنابراین، تا آخرین مرحله که با ادای دین از طرف غاصبْ خصومت خاتمه مییابد، باید قائل بود که در طول زمان پس از تلف شدن عین تا زمان پرداخت حق مغصوبمنه، آنچه بر ذمه غاصب است همان مثل مال است و اکنون که زمان ادای حق فرارسیده و پرداخت مثل متعذر است، مرحله بعدی، یعنی تبدیل ذمه غاصب از مثل به قیمت محقق میشود. از اینرو، قیمت همین زمان هم ملاک عمل و احقاق حق مالک خواهد بود.
نقطه قوت این نظر این است که پس از ادای حق مالک با پرداخت یومالاداء، خصومت خاتمه یافته و بر خلاف نظرات قبلی، افزایش و کاهش قیمت و یا وفور اشیا و نظایر مال پس از آن، تأثیری در این قضیه نداشته و نمیتواند مبنای ایجاد شبهه در کیفیت ضمان غاصب نسبت به مثل و یا قیمت قرار گیرد. از اینرو، به دلیل جهات قوتی که این نظر دارد عده زیادی از فقها آن را برگزیدهاند.49 در قوانین جاری کشور ما نیز همین نظر مبنای حل و فصل مخاصمات مربوط به غصب در محاکم قرار گرفته است. ماده 312 قانون مدنی میگوید: «هرگاه مال مغصوب مثلی بوده و مثل آن پیدا نشود، غاصب باید قیمت حینالاداء را بدهد... .»
اما ایراد وارده این است که اگرچه قیمت مال مغصوب در زمان ادای پرداخت قیمت به مالک به کمترین مقدار خود و یا دستکمبه مقداریکمتر از زمان غصب و یا زمان تلف رسیده باشد، آیا باپرداختاینقیمتپایینبهمالک،در جبران خسارت وارده به مالک، عادلانه رفتار نمودهایم؟
نظرات و صورتهای متصور دیگر
تاکنون تمامی نظرات مطرح شده در خصوص کیفیت ضمان غاصب در اموال مثلی (از حیث پرداخت قیمت)، بعضی از وجوه عقلیهای هستند که در این زمینه قابل تصور میباشند و در روایات و اخبار این باب، نص خاصی وجود ندارد. البته صحیحه ابیولاد در این رابطه مشهور است، ولی در کیفیت استدلال به آن در خصوص نظرات مطرح شده اختلافنظر وجود دارد. نظرات ذکر شده، تنها وجوه مشهور عقلی میباشند. اهم دیگر صور قابل تصور در این خصوص را میتوان به صورت زیر احصا کرد که البته هر کدام به نوبه خود قابل دفاع، استدلال و نقد میباشند.50
1. بالاترین قیمت از زمان غصب تا زمان نایاب شدن مال مثلی.
2. بالاترین قیمت از زمان تلف شدن عین مال تا زمان نایاب شدن مثل.
3. بالاترین قیمت از زمان نایاب شدن مال تا زمان مطالبه مالک.
4. بالاترین قیمت از زمان تلف شدن عین مال تا زمان مطالبه مالک.
5. بالاترین قیمت از زمان غصب تا زمان مطالبه مالک.
6. بالاترین قیمت از زمان مطالبه مالک تا زمان پرداخت قیمت و ادای حق مالک.
7. بالاترین قیمت از زمان مطالبه مالک تا زمان حکم حاکم به پرداخت قیمت.
8. بالاترین قیمت از زمان حکم حاکم به پرداخت قیمت تا زمان پرداخت عملی قیمت و ادای حق مالک.
9. برخی نیز به غاصب با دیده تخفیف نگریستهاند و او را ضامن کمترین قیمت از زمان تصرف تا زمان تعذر مثل دانستهاند.51
تعریف مال قیمی
بسیاری از فقیهان برای اینکه تعریفی از مال قیمی ارائه دهند، ابتدا مال مثلی را تعریف کردهاند و سپس هر مالی که اوصاف مال مثلی را نداشته باشد، قیمی نامیدهاند؛ مثلاً گفتهاند: «مثلی آن مالی است که نوعا افراد مثل هم داشته باشد و هر مالی که این چنین نباشد قیمی است.»52
از مقابلهای که در این تعریف میان مثلی و قیمی است، چنین به دست میآید که قیمی مالی است که نوعا افراد مثل هم نداشته باشد. در نقد این تعریف میتوان گفت: در تعریف مال مثلی شبهه دور مطرح میباشد، پس این تعریف قابل استناد نمیباشد. میرزای نائینی در مورد قیمی گفته است:
اعواز مثل موجب میشود که آن شیء قیمی شود همانطور که تعذر ابتدایی مثل موجب میشود که آن شیء تبدیل به قیمی شود. پس در این مورد ـ یعنی تعذر و یا اعواز مثل ـ خرید مثل بر غاصب لازم نیست ولو اینکه مثل را با قیمت بالایی تهیه کند، بلکه مثل ساقط میشود.53
میبینیم که میرزای نائینی ملاک برای قیمی بودن را هنگامی دانسته که شیء مثلی کمیاب یا متعذرالوصول شود. از نظر ایشان در ماهیت مثلی تبدل راه مییابد و آن شیء مبدل به قیمی میشود. اما آنچه مسلم است این است که در نزد عقلا اعواز و عدم اعواز، همچنین تعذر و عدم تعذر مطلبی جدا از تعریف مثلی و قیمی است. مثلاً گندم نزد برخی فقها مثلی است ولو آنکه در خارج فردی از گندم یافت نشود و ظرف منقوش قیمی است ولو اینکه افرادی از مثل آن در خارج یافت شود.54 بنابراین اعواز و تعذر در مثلی بودن یک شیء نقشی ندارد و اینها از حالاتی هستند که ممکن است در مقطعی از زمان بعد از غصب بر مالعارض شوند. نهایتا آنچه را به عنوان بهترین مبنا برای شناخت مال قیمی میتوان گفت این است که: «تعیین مثلی و قیمی بودنمال، موکول به عرف است.»55
نکته قابل توجه آنکه با توجه به پیشرفت صنایع و فناوری که تولید وسایل و کالاها را به صورت یکنواخت و یکسان، به سادگی میسر نموده است، حق آن است که امروزهبسیاریازاموالازقبیلسلاح، پارچه، فرش، ظروف و امثال آنها که روزی قیمی به شمار میرفتند، در ردیف اموال مثلی و یا در حکم آن قرار گیرند؛56 زیرا هر یک از تعاریفبهعملآمدهازمالمثلیدرخصوصآنهاصادقاست.
کیفیت ضمان در غصب اموال قیمی
با توضیحاتی که در بحث کیفیت ضمان غاصب در خصوص اموال مثلی و مراحل گوناگون آن داده شد، این بحث خود به خود روشن است. خلاصه کلام آنکه در غصب اموال قیمی نیز همانند اموال مثلی تکلیف اولیه غاصب، رد عین مال مغصوب به مالک است.57 و این حکم مبتنی بر قاعده علیالید میباشد. حال چنانچه مال قیمی مغصوب پسازغصبتلفشدهوبههر عنوانی امکان رد آن به کلی سلب و منتفی شده باشد، ذمّه غاصب از عین تبدیل به بدل که منحصر در قیمت است،میگردد و مرحله ردّ مثل در اینجا موضوعیت ندارد؛ زیرا مال قیمی است.
نکته قابل توجه که پیشتر هم در بحث مال مثلی ذکر گردید این است که اگر غاصب به طور موقت از ردّ عین ناتوان است، مانند عبد فراری که امید زیادی به پیدا کردن آن وجود دارد، موقتا مالی را تحت عنوان بدل حیلوله و به دلیل جلوگیری از ورود خسارات بیشتر به مالک در اختیار او قرار میدهد و پس از تمکن به ردّ عین مال، آن را پس میگیرد. دلیل این امر این است که تا زمانی که عین باقی است رابطه مالکیت بین مالک و مال او، با مفقود شدن موقت آن قابل زوال نیست. اکنون که بحث اشتغال ذمّه غاصب نسبت به قیمت مال قیمی تلف شده مطرح است و با عنایت به این هدف که خسارات وارده به مالک از ناحیه غاصب، باید به بهترین کیفیت جبران شود، سؤال اساسی این است که غاصب ضامن قیمت چه زمانی است؟ قیمت زمان غصب؟ قیمت زمان تلف؟ و یا...؟
نظرات گوناگون در زمینه کیفیت ضمان غاصب نسبت به قیمت اموال قیمی
1. قیمت روز غصب
محقق حلّی این نظر را برگزیده و آن را به بیشتر فقها نسبت میدهد: «اگر مال مغصوب قیمی باشد، غاصب ضامن قیمت روز غصب است و این قول اکثر فقها است.»58 مطابق با این نظر چنانچه غاصب، مال قیمی غصب نموده را تلف نماید، ضامن است که بدل آن، یعنی قیمت را به مالک بپردازد و ملاک پرداخت قیمت هم، قیمت روز غصب خواهد بود و همین نظر مختار بیشتر فقها میباشد.59
استدلال: در خصوص این نظریه چنین استدلال شده است که روز غصب ابتدای زمانی است که عین بر ذمّه غاصب میآید؛60 از اینرو، چنانچه ردّ عین ممکن نباشد، غاصب ضامن قیمت ابتدای زمان اشتغال ذمه، یعنی زمان غصب نخواهد بود.61
نقد نظر فوق این است که در روز غصب، غاصب صرفا نسبت به ردّ عین ضامن است و دلیلی بر ضمانت او نسبت به قیمت وجود ندارد. از اینرو، ذمّه او نسبت به عین، مادامی که عین با قیمت تغییر پیدا نکرده همان عین است و صرفا در زمان تلف عین است که به دلیل تعذر ردّ عین ذمّه او به پرداخت قیمت مبدل میشود.62 سؤالی که در اینجا مطرح است این است که اگر قیمت مال مغصوب در زمان تلف چندین برابر قیمت زمان غصب باشد، آیا پرداخت قیمت زمان غصب، در جبران خسارات وارده به مالک کافی خواهد بود، با توجه به اینکه تا زمانی که عین مال باقی است رابطه مالکیت آن با مالک قطع نشده و طبیعتا هرگونه افزایش قیمتی هم به مالک تعلق خواهد داشت؟
2. نظریه قیمت روز تلف شدن مال
محقق کرکی اعتقاد دارد که در صورت تلف مال قیمی، غاصب ضامن قیمت روز تلف شدن مال است و این قول را به ابن براج، علّامه حلّی در مختلف و صاحب دروس (شهید اول) هم نسبت میدهد.63
استدلال: در اثبات این نظریه گفته شد: تا زمان بقای عین بر طبق قواعد کلی، از جمله قاعده علیالید، ذمه غاصب به ردّ عین مشغول است و به محض تلف شدن مال قیمی ذمه او تبدیل به قیمت میشود. از اینرو، تبدیل ذمه غاصب به قیمت، منصرف به قیمت زمان تبدیل ذمه است که همان قیمت حینالتلف خواهد بود و وقت استقرار ضمان بر غاصب یومالتلف است.64
ایراد نظریه فوق این است که اگر مال قیمی غصب شده در اثر گذشت زمان طولانی از زمان غصب و یا مداخله سایر عوامل سوقی از مالیت افتاده و دیگر مردم به خرید و انتفاع از آن رغبتی نداشته باشند (که عموما در چنین وضعیتی قیمت چنین مالی صفر و یا نزدیک به آن خواهد بود) آیا تلف مال در چنین زمانی موجب برائت ذمه غاصب نسبت به مالک خواهد بود و نامبرده در برابر مالک تکلیفی نخواهد داشت؟ به هر حال، مطابق این نظر چنینغاصبیرادستکمبهدلیلقیمتمالمغصوبنمیتوان ضامن دانست، اگر چه میتوان از باب قواعد دیگری چون تسبیب در اتلاف و... حق مالک را از او گرفت.
3. نظریه بالاترین قیمت بین زمان غصب تا زمان تلف شدن مال
با توجه به اینکه در فاصله زمانی بین غصب و تلف، عین مال قیمی موجود است و تبعا به دلایل گوناگون ناشی از بازار، قیمت آن افزایش و کاهش خواهد یافت، از اینرو، عدهای معتقدند که در صورت تلف مال قیمی، ذمه غاصب مبدل به بالاترین قیمت در طول این دوره تبدیل میشود؛ زیرا مال مغصوب در جمیع حالاتش مضمون است، از جمله در آن حالی که بالاترین قیمت را داشته است و اگر در آن زمان تلف شود، قیمت بالاتر بر عهده او است. هرچند پس از آن قیمت کاهش یابد و آن زیادی قیمت شرعا به عهده غاصب آمده و به مالک یا وکیل او تسلیم نشده است، پس بر عهده اوست. دلیل دیگر اینکه تغلیظ به حال غاصب، مناسبتر است.65
این نظریه قویتر از سایر نظرات است و دیگر از فقها هم آن را نقل کردهاند.66 محقق حلّی نیز با اینکه ابتدا خودش به ضمان غاصب به قیمت روز غصب شده قائل بود، این قول ـ یعنی اعلیالقیم از زمان غصب تا زمان تلف ـ را از شیخ طوسی در مبسوط و خلاف نقل کرده و آن را حَسَنْ دانسته است که این نشان از گرایش علّامه حلّی به این قول دارد.67
استدلال: در خصوص این نظریه گفته شده است که اگر مال مغصوب در لحظهای از زمان که بالاترین قیمت را داشت تلف میشد، غاصب ضامن همان قیمت اعلا بود و هماکنون هم که پس از آن قیمت اعلا تلف شده، همان قیمت بر عهده او میباشد.68
یک فرع: اتلاف حکمی
گاهی مثل از مثلیت میافتد یا قیمت آن کاهش شدید مییابد. مثلاً یک قالب یخ در تابستان غصب کند و در زمستان بخواهد با پرداخت مثل جبران کند، تکلیف چیست؟ آیا با پرداخت مثل به مغصوبمنه تماما حق وی ادا شده؟ در این زمینه با اینکه یخ در دسترس و موجود است، مانند این است که تلف شده است و این همان است که از آن با عنوان «اتلاف حکمی» یاد میکنند.69 دادن مثل هرچند وظیفه اول غاصب بود، اما در اینجا سودی به حال مغصوبمنه نداشته و از او رفع ضرر نمیکند؛ چراکه ارزش و مالیت یخ در تابستان بوده و در زمستان ارزش و مالیت ندارد. بنابراین، غاصب ضامن پرداخت قیمت میشود. حال سؤال این است که چه قیمتی را بپردازد؟ چراکه در زمستان قیمتی به مراتب کمتر از تابستان داشته و در بعضی مواقع قیمت آن به صفر میرسد. پس آنچه مسلم است این است که او باید قیمت مال مغصوب را بپردازد و آن اعلیالقیم از زمان غصب تا زمان تلف خواهد بود.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه در این پژوهش گذشت، نتایج ذیل به دست میآید:
1. ارائه تعریف دقیق و صحیح از مال مثلی و قیمی حقیقتا مقدور نبوده و حق آن است که تعریف مثلی و قیمی را به عرف بسپاریم.
2. در صورت تلف شدن اموال غصبی مثلی، تکلیف غاصب از ردّ عین به ردّ مثل تبدیل میشود؛ زیرا مثل از جمیع جهات نسبت به قیمت، اقرب به مال تلف شده است و در صورت تعذّر مثل، قطعا قیمت متعین خواهد بود و ملاک در این مورد بالاترین قیمت از روز غصب تا روز تلف میباشد؛ زیرا برای جمع میان حق مالک و عمل ظالمانه غاصب مناسبتر است. همین ملاک در مورد اموال غصبی قیمی هم جاری است؛ چراکه بالاترین قیمت نیز در ضمان غاصب میباشد.
··· پینوشتها
-
پى نوشت ها
- 1 استادیار دانشگاه تهران. تاریخ دریافت: 15/8/87ـ تاریخ پذیرش: 29/10/87.
- 2 دانشجوى دکترى فقه و مبانى حقوق اسلامى.
- 3 و4 ـ مرتضى انصارى، المکاسب، بىتا، ص 105/ ص 106.
- 5 ـ علىبن الحسین کرکى، جامعالمقاصد، 1409، ج 6، ص 243.
- 6 ـ شهید ثانى (زینالدین بن حسین جبعى عاملى)، الروضهالبهیه فى شرحاللمعه الدمشقیه فى فقهالامامیه، بىتا، ج 7، ص 36.
- 7 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، بىتا، ج 37، ص 94.
- 8 ـ محمّدحسین اصفهانى، حاشیه مکاسب، 1418، ص 88.
- 9 ـ سید ابوالقاسم خوئى، مصباح الفقاهه، 1371، ج 3، ص 152.
- 10 ـ سیدمحمّدکاظمیزدىطباطبائى،حاشیهمکاسب،1378،ص99.
- 11 ـ سیدمحسن حکیم، نهج الفقاهه، بىتا، ص 137 / امام خمینى، البیع، 1410، ج 1، ص 333.
- 12 ـ سید ابوالقاسم خوئى، مصباح الفقاهه، ج 3، ص 152.
- 13 ـ سید محمّدکاظم یزدى طباطبائى، حاشیه مکاسب، ص 96.
- 14 ـ امام خمینى، تحریرالوسیله، 1404، ج 2، ص 159.
- 15 ـ همو، البیع، 1410، ج 1، ص 332.
- 16 ـ شهید ثانى، الروضهالبهیة، ج 7،ص 41 / حسنبن یوسف حلّى، تبصرهالمتعلمین، بىتا، ص 145.
- 17 ـ بقره: 194.
- 18 ـ سید حمزهبن زهره، عنیهالنزوع، 1417، ص 278.
- 19 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، النخبة فى الحکمة العلمیة و الاحکام الشرعیه، 1408، ص 207 / حسنبن یوسف حلى، تبصرة المتعلمین، ص 145.
- 20 ـ امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 161.
- 21 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 96 / امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 160.
- 22 ـ حسنبن یوسف حلى، تبصرهالمتعلمین، ص 145 / علىبن الحسین کرکى، جامع المقاصد، ج 6، ص 245.
- 23 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 95.
- 24 ـ مولى احمد اردبیلى، مجمعالفائده و البرهان، 1403، ج 10، ص 521.
- 25 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، فروع کافى، 1413، ج 5، ص 294.
- 26 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 94.
- 27 ـ احمدبن حنبل، مسند احمد، بىتا، ج 5، ص 326.
- 28 ـ شهید ثانى، روضة البهیة، ج 7، ص 42.
- 29 ـ ابوبکربن مسعود کاشانى، بدائعالصنائع، 1409، ج 7، ص 251 / محىالدیننووى، المجموعفىشرحالمهذب،بىتا،ج14،ص 228.
- 30 ـ شهید اول (شمسالدین محمد جبعى عاملى)، الدروس الشرعیه، 1412، ج 3، ص 113.
- 31 ـ شهید ثانى، الروضهالبهیه، ج 7، ص 42.
- 32 ـ سیداحمد الدردیرابوالبرکات، شرحالکبیر، بىتا، ج5، ص 421.
- 33 و34 ـ شهید ثانى، الروضهالبهیه، ج 7، ص 41/ ص 44.
- 35 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، النخبة، ص 207 / جعفربن محمّد طوسى، الخلاف، 1417، ج 3، ص 403.
- 36 ـ شهید ثانى، الروضهالبهیه، ج 7، ص 40.
- 37 ـ جعفربن محمّد طوسى، الخلاف، ج 3، ص 404.
- 38 ـ شهید اول، الدروس الشرعیه، ج 3، ص 113.
- 39 ـ محمّدباقر سبزوارى، کفایهالاحکام، بىتا، ص 275.
- 40 و41 ـ عبداللّه بن قدامه، المغنیة، بىتا، ج 3، ص 421.
- 42 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 94.
- 43 ـ حسنبن یوسف حلى، تبصرهالمتعلمین، ص 145.
- 44 و45 ـ علاءالدین حصفکى، الدرالمختار، 1415، ج 5، ص 126 / عبداللّه بن قدامه، المغنیة، ج 5، ص 422.
- 46 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 94 / محقق حلّى، شرایعالاسلام، 1409، ج 4، ص 765.
- 47 ـ جعفربن محمّد طوسى، المبسوط، 1387ق، ج 3، ص 60.
- 48 ـ محقق حلّى، شرایعالاسلام، ج 4، ص 765.
- 49 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 94 / محقق حلّى، شرایعالاسلام، ج 4، ص 763.
- 50 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 95.
- 51 ـ محمدبن رشد الحفید، بدایهالمجتهد، 1415، ج 5، ص 141.
- 52 ـ سید ابوالقاسم خوئى، مصباح الفقاهه، ج 3، ص 152 / محمّدحسین اصفهانى، حاشیه مکاسب، ج 1، ص 290.
- 53 ـ موسى نجفى خوانسارى، منیهالطالب تقریرات میرزاى نائینى، 1418، ج 1، ص 290.
- 54 ـ محمّدحسن قدیرى، البیع، 1418، ص 276.
- 55 و56 ـ امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 159.
- 57 ـ حسنبن یوسف حلّى، تبصرهالمتعلمین، ص 145 / شهید ثانى، الروضهالبهیه، ج 7، ص 141.
- 58 ـ محقق حلّى، شرایعالاسلام، ج 4، ص 766.
- 59 ـ جلالالدین احمد حلى، المهذب البارع، 1407، ج 5، ص 251 / محقق کرکى، جامعالمقاصد، ج 6، ص 246 / محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 37، ص 101.
- 60 ـ محقق کرکى، جامعالمقاصد، ج 6، ص 246.
- 61 ـ جلالالدین احمد حلى، المهذب البارع، ج 5، ص 251.
- 62 و63 محقق کرکى، جامعالمقاصد، ج 6، ص 246.
- 64 ـ عبدالعزیزبن براج، المهذب، 1406، ج 37، ص 101.
- 65 ـ جلالالدین احمد حلّى، المهذب البارع، ج 5، ص 252 / شهید ثانى، الروضهالبهیه، ج 7، ص 40 / محمدبن ادریس شافعى، الام، 1403، ج 3، ص 252.
- 66 ـ حسنبن یوسف حلى، قواعدالاحکام، 1413، ج 1، ص 203.
- 67 ـ محقق حلّى، شرایعالاسلام، ج 4، ص 765.
- 68 ـ شهید ثانى، الروضهالبهیه، ج 7، ص 40.
- 69 ـ سیدمصطفى محقق داماد، قواعد فقه، 1384، ج 1، ص 111.
-
··· منابع
- ـ ابن براج، عبدالعزیز، المهذب، قم، اسلامى، 1406.
- ـ ابنرشد الحفید، محمّدبن احمد، بدایة المجتهد، بیروت، دارالفکر، 1415.
- ـ ابن زهره، سید حمزهبن على، غنیهالنزوع، قم، مؤسسه امام صادق، 1417.
- ـ ابنقدامه، عبداللّه، المغنیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا.
- ـ ابوالبرکات، سیداحمد الدردیر، شرح الکبیر، بیروت، دارالاحیا الکتب العربیه، بىتا.
- ـ اردبیلى، مولى احمد، مجمعالفائده و البرهان، قم، جامعه مدرسین، 1403.
- ـ اصفهانى، محمّدحسین، حاشیه مکاسب، بىجا، محقق، 1418.
- ـ انصارى، مرتضى، المکاسب، قم، بىنا، بىتا.
- ـ جبعى عاملى، زینالدین بن حسین شهید ثانى، الروضهالبهیه فى شرحاللمعه الدمشقیه فى فقهالامامیه، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، بىتا.
- ـ جبعى عاملى، شمسالدین محمّد (شهید اول)، الدروس الشرعیه، قم، اسلامى، 1412.
- ـ حصفکى، علاءالدین، الدر المختار، بیروت، دارالفکر، 1415.
- ـ حکیم، سیدمحسن، نهجالفقاهه، قم، 22 بهمن، بىتا.
- ـ حلّى، جلالالدین احمد، المهذب البارع، قم، جامعه مدرسین، 1407.
- ـ حلّى، حسنبن یوسف، تبصرهالمتعلمین، بیروت، دارالکتب الاعلمى للمطبوعات، بىتا.
- ـ ـــــ ، قواعدالاحکام، قم، اسلامى، 1413.
- ـ حلّى، نجمالدین ابوالقاسم (محقق حلى)، شرایع الاسلام، قم، استقلال، 1409، چ دوم.
- ـ حنبل، احمدبن، مسند احمد، بیروت، دار صار، بىتا.
- ـ خمینى، سیدروحاللّه، البیع، قم، اسماعیلیان، 1410، چ چهارم.
- ـ ـــــ ، تحریرالوسیله، قم، اسلامى، 1404.
- ـ خوئى، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهه، بىجا، وجدانى، 1371، چ سوم.
- ـ رنووى، محىالدین، المجموع فى شرحالمهذب، بیروت، دارالفکر، بىتا.
- ـ سبزوارى، محمّدباقر، کفایهالاحکام، چاپ سنگى، اصفهان، مدرسه صدر مهدوى، بىتا.
- ـ شافعى، محمّدبن ادریس، الام، بیروت، دارالفکر، 1403، چ دوم.
- ـ طوسى، محمّدبن جعفر، الخلاف، قم، اسلامى، 1417.
- ـ ـــــ، المبسوط، تهران، المکتبة المرتضویه، 1387ق.
- ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، النخبه فى الحکمة العلمیه و الاحکامالشرعیه، بىجا، مرکز الطباعه والنشر، 1408.
- ـ قدیرى، محمّدحسن، البیع، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1418.
- ـ کاشانى، ابوبکربن مسعود، بدائعالصنائع، پاکستان، المکتب المحجبیه، 1409.
- ـ کرکى، علىبن الحسین، جامعالمقاصد، قم، مؤسسه آلالبیت، 1409.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، فروع کافى، بیروت، دارالاضوا، 1413.
- ـ محقق داماد، سیدمصطفى، قواعد فقه، تهران، مرکز نشر علوم اسلامى، 1384، چ دوازدهم.
- ـ نجفى خوانسارى، موسى، منیهالطالب (تقریرات میرزاى نائینى)، قم، اسلامى، 1418.
- ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالکلام، بیروت، دارالاحیاء عربى، بىتا.
- ـ یزدى طباطبائى، سید محمّدکاظم، حاشیه مکاسب، قم، اسماعیلیان، 1378.