حبوه؛ تحلیل آن در فقه و قانون مدنی
Article data in English (انگلیسی)
حبوه
تحلیل آن در فقه و قانون مدنی
محمّدمهدی حکیمی تهرانی1
چکیده
«حَبْوَه» اصطلاحی خاص فقه امامیه است که در منابع فقهی در باب ارث و جزء میراث وارثان طبقه اول مطرح شده است. حبوه از احکام استثنایی و مخالف قاعده است. در مواردی که موضوعا و حکما قطعی و مسلم باشد، اجرا میشود و در موارد تردید، باید تفسیر مضیّق نمود و اصلْ را بر عدم اختصاص حکم حبوه دانست. این مقاله با رویکرد نظری و با غور در اسناد و منابع فقهی و با هدف بررسی مصادیق حبوه و اینکه آیا میتوان امروزه اموالی را جانشین بعضی از مصادیق حبوه کرد یا نه و نیز تطبیق ماده 915 قانون مدنی در زمینه حبوه با فقه امامیه است. از جمله یافتههای این پژوهش این است که حبوه، انگشتر، قرآن، شمشیر و لباسهای شخصی مرد متوفاست که به عنوان ارث (و بدون عوض) به پسر بزرگ او داده میشود.
کلیدواژهها: حبوه، اموال موضوع حبوه، پسر بزرگ (محبوٌ له)، قرآن، انگشتر، لباسهای شخصی متوفا، شمشیر.
مقدّمه
«حبوه»2 در لغت به معنای عطیه، یعنی مالی که بخشیده میشود، آمده است و به عنوان پیشکشی است که بدون منت و چشمداشت عوض، بخشیده میشود. حباه به معنای اعطاه، یعنی عطا کرد به او، میباشد و حبا هم به معنای عطا است.3 و در اصطلاح فقهی عبارت است از: بعضی از اموال معین از تَرَکه پدر که با فوت او و پیش از تقسیم ارث در میان وارثان، به بزرگترین فرزند ذکور او داده میشود.4
این عطیه اضافی (حبوه) از ویژگیها و اختصاصات فقه امامیه است و فقها این مبحث را در باب ارث وارثان طبقه اول، در کتب فقهی آوردهاند. در خصوص پیشینه این بحث باید گفت: آثار مستقلی در این زمینه نوشته شده است، از جمله تحفهالصفوه فی احکام الحبوه، نوشته عبداللّه مامقانی و رساله حبوه در کتاب رسائل شهید ثانی،5 اما در فقه اهلسنّت درباره آن بحث نشده است.
بحث حبوه در قانون مدنی ما در ماده 915 آمده است: این ماده چنین مقرر میدارد: «انگشتری که میت معمولاً استعمال میکرده است و همچنین قرآن، رختهای شخصی و شمشیر او به پسر بزرگ او میرسد، بدون اینکه
از حصه او از این حیث چیزی کسر شود، مشروط بر اینکه ترکه میت منحصر به این اموال نباشد.»
در ماده 915 قانون مدنی، کلمه میت (محبوٌمنه) از حیث شمول آن نسبت به پدر و مادر اطلاق دارد. بعضی از حقوقدانان ذکر کلمه میت به صورت مطلق را غلط فاحش این ماده دانستهاند،6 اما چون باید درباره احکام استثنایی و برخلاف قاعده تفسیر محدود و مضیق نمود و از سویی با توجه به نصوص فقهی که در غالب اخبار و روایات کلمه «الرجل» آمده است، (مانند عن الرجل یموت، اذا مات الرجل، اذا هلک الرجل و ان الرجل اذا
ترک)7 و باید در موارد سکوت و اجمال، قانون اعمال شود، منظور از کلمه میت که حبوه او به پسر بزرگ او داده میشود، پدر است و این حکم در مورد اموال مادر جاری نیست. از نوع اموال حبوه نیز میتوان قرینهای بر تأیید این اختصاص به دست آورد؛ برای مثال، شمشیر، سلاح متعارف مردان جنگی و وسیله حفظ و دفاعی است که مورد استفاده مردان است و بعید به نظر میرسد که قانونگذار به مادر نظر داشته باشد.
از سویی اولاد ذکور از ترکه جد خود حبوه نمیبرند؛ زیرا اولاً، همانگونه که گفته شد در موارد خلاف قاعده و موارد استثنایی باید هنگام تردید اصلْ را بر عدم اختصاص گذاشت. ثانیا، کلمه پسر به فرزند ذکور به صورت بلاواسطه اطلاق میشود.8
با توجه به اینکه حکم حبوه و اختصاص آن به پسر بزرگتر یک حکم استثنایی میباشد، طرح اهمیت و ضرورت این مبحث و بررسی احکام و شرایط حبوه و محبوله برای روشن شدن حدود و جوانب این حکم بیش از پیش برجسته به نظر میرسد و با توجه به اینکه در قانون مدنی ایران هم به آن اشاره شده، بازکاوی بیش از پیش این بحث در جنبههای حقوقی، آشکار شدن احکام آن ضروری مینماید. در این پژوهش سعی شده تا بررسی شود که چه اموالی جزء حبوه است و با توجه به تحولات امروزه آیا میتوان بعضیازاموالجدیدرادراموال حبوه داخل کرد و یا جانشین بعضی از آنها نمود یا خیر.
بنابراین، حبوه اشیای مشخصی است که از تَرَکه پدر به عنوان ارث به پسر بزرگ او میرسد و محبوٌمنه فقط پدر است و این حکم شامل اموال مادر یا جدّ پدری نمیشود.
همانگونه که بیان شد، دادن اموال حبوه به پسر بزرگ از احکام اختصاصی فقه امامیه است و فقهای امامیه در اصل آن هیچ اختلافی ندارند و تمامی فقهای شیعه حکم حبوه را پذیرفتهاند. ظاهرا فقط قاضی نعمان مصری آن را نپذیرفته و آن را از احکام اختصاصی امامان معصوم علیهمالسلامدانسته است.9
مستند حبوه در فقه روایاتی است که در اینباره از ائمّه اطهار علیهمالسلام وارد شده است و روایات به گونهای است که عدهای آن را از ضروریات مذهب امامیه دانستهاند.10
بررسی مبنای حبوه
برخی از نویسندگان و حقوقدانان بر این عقیدهاند که حکم حبوه و مقصود از آن، یادگارهای پدر به عنوان رئیس خانواده و قبیله است که به پسر بزرگتر او میرسد تا او این نشانههای رهبری را حفظ کند. از اینرو، به نظر آنها حکم حبوه ریشه در زندگی قومی و قبیلهای گذشته دارد و این امر از نظر تاریخی، از بقایای آثار ریاست خانوادگی میباشد که در اقوام و ملل قدیم موجود بوده است و معمولاً در اینگونه زندگی اجتماعی، پس از فوت رئیس قبیله، پسر بزرگ او جانشین او در ریاست بر قبیله و اداره امور آن میشده و برای حفظ موقعیت اجتماعی و سیاسی خود در قبیله، طبق عادات و رسوم قومی از اموال مختصه رئیس سابق به عنوان مظاهر جانشینی از پدر که مشخصه مقامریاستقبیلهبوده،استفاده میکرده است.11
بعضی نیز بر این عقیدهاند که در جامعه کنونی، مفهوم خانواده و ریاست آن و نقشی که پسر بزرگ در این زمینه دارد، دگرگون شده و تغییر کرده است و حبوه به عنوان یادگارسنتی در خانواده حفظ شده است، نه ضرورت.12
برخی از فقها، حبوه را نوعی عوض مالی در برابر قضای نماز و روزههای فوت شده پدر که به پسر بزرگ واجب است، دانستهاند،13 در حالی که برخی قائلند: هیچگونه تلازمی میان این دو حکم وجود ندارد و حتی در صورت فقدان حبوه هم، قضای نماز و روزه بر پسر بزرگ واجب است. همچنین در صورت فقدان نماز و روزههای فوت شده، باز هم حبوه به پسر بزرگ به ارث میرسد.14
و از سویی در حقوق برای اجرای این تعهد (انجام قضای نماز و روزههای فوت شده پدر) هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد.
به نظر مشهور فقها، دادن حبوه به پسر بزرگ در صورتی که شرایط آن را داشته باشد، واجب است (در مقابل نظر بعضی از فقها که آن را مستحب دانستهاند.)15 و وارثان دیگر حق جلوگیری از آن را ندارند. مستند مهم مشهور فقها با صرفنظر از اجماع ادعایی آنها، تعابیری است که در احادیث و روایات حبوه آمده است؛ مانند: لاکبرهم، لابنه الاکبر، للاکبر و لاکبر ولده،16 که دلالت بر حق مالکیت پسر بزرگ دارد؛ زیرا در این احادیث «لام» ملکیت و استحقاق و اختصاص را میرساند.17
قانون مدنی ایران هم در این موضوع، مانند موارد دیگر باب ارث که از حقوق امامیه پیروی نموده است، تبعیت کرده و قول مشهور فقها را پذیرفته است.
اموال و مصادیق موضوع حبوه
درباره مصادیق حبوه نظرات متفاوتی وجود دارد که منشأ وجود آن احادیث گوناگون است. اما بیشتر فقها آن را مصحف، خاتم، سیف و ثیاب میدانند.18 دیدگاه مشهور فقها در ماده 915 قانون مدنی نیز پذیرفته شده است و طبق این ماده، اموال موضوع حبوه عبارت است از: قرآن، انگشتری، شمشیر و لباسهای شخصی متوفا.
در بیشتر نظرات، قرآن، شمشیر و انگشتر مشترک است. در بعضی از روایات به جای لباس، زره از اموال حبوه به شمار آمده است. مانند روایت ربعی بن عبداللّه عن ابیعبداللّه (امام صادق علیهالسلام) قال: «اذا مات الرجل فلاکبر من ولده سیفه و مصحفه و خاتمه و درعه»؛19 هنگامی که مردی فوت کرد شمشیر و قرآن و انگشتر و زره او برای بزرگترین فرزند او است.
بعضی از علما با توجه به روایات، علاوه بر چهار قسم مزبور، ابزار جنگی، سلاح، زره، کتابها، مسکن، وسایل داخل مسکن، لباسهای نماز، مرکب (راحله)، زین و لوازم دیگر مرکب را هم جزء اموال حبوه دانستهاند.20
دلیل قول مشهور، اجماع و دلالت مجموع روایات حبوه بر وجوب بخشش اشیای چهارگانه است و مشهور علما، مصادیق دیگر مطرح شده در روایات حبوه را چشمپوشی نموده و از آن اعراض نمودهاند و با وجود اینکه این مصادیق چهارگانه به طور یکجا و با هم در هیچ روایتی نیامده است، ولی مشهور فقهای امامیه حبوه را به همان چهار مورد اختصاص دادهاند.21
در این قسمت به بررسی هر یک از اموال چهارگانه حبوه میپردازیم:
1. قرآن
قرآن در صورتی جزء اموال حبوه است که به متوفا اختصاص داشته باشد و معمولاً متوفا آن را میخوانده و یا برای تبرّک و یا استناد به آیات قرآن با خود همراه داشته است و یا مانند زمان قدیم که تاریخ تولد افراد خانواده خود را در پشت آن مینوشتند، باشد؛ حال فرقی نمیکند که قرآن و مصحف از نظر ارزش مالی گرانقیمت باشد، مانند قرآنی که دارای تذهیب خاص و یا دارای جلد نفیس بوده و یا اینکه قرآن معمولی و ارزان قیمت بوده باشد.
البته برخی بر این عقیدهاند که انتفاع و استعمال اموال حبوه در زمان حیات مورِّث شرط نیست و این موارد ناظر به موارد اغلب است. از اینرو، اگر کسی که سواد قرآن خواندن ندارد، قرآنی دارد، آن نیز حبوه است و یا کسی که انگشتر خریده، ولی از استعمال آن منصرف شده است یا بعد از خرید آن دستهایش قطع شده و یا به واسطه امراض و یا دلیل دیگر نتوانسته آن انگشتر را استعمال نماید، باز هم آن انگشتر حبوه است.22
اگر قرآن و بقیه اشیای مذکور متعدد باشند، مثلاً متوفا دارای چند انگشتر یا چند لباس باشد، در این موارد در میان فقها اختلاف وجود دارد. به نظر برخی از فقها همه آنها حبوه است.23 ولی برخی دیگر این حکم را فقط در مورد چیزهایی که در احادیث با لفظ جمع آمده، مانند کلمه «الثیاب» صادق میدانند، نه چیزهایی که به صورت مفرد و اسم جنس ذکر شده است، مثل کلمههای خاتم، سیف و قرآن. آنان چنین استدلال میکنند: با اختصاص یک مصداق، حبوه محقق میشود و چون حکم حبوه بر خلاف اصل و قاعده است، باید به موضع یقین اکتفا نمود و در موارد تردید باید اصل را بر عدم اختصاص گذاشت. این دسته برای تعیین یک مصداق حبوه از میان مصادیق متعدد، راهحلهای متعدد و گوناگونی ذکر کردهاند؛ مثلاً، قرعه کشیدن، حق انتخاب با ورثه،24 حق انتخاب مالک حبوه (محبوٌ له)، تعیین مصداقی که بیشتر به متوفا اختصاص داشته و تعیین مصداقی که وی بیشتر از آن استفاده میکرده است.
این اختلاف در میان حقوقدانان نیز وجود دارد؛ بعضی بر این عقیدهاند که از بین این اشیا باید یکی به او داده شود. به عقیده این افراد در فرضی که قرآن، انگشتری، شمشیر و رختهای شخصی متوفا متعدد بود، از ترکیب جمع رختهای شخصی و مفرد قرآن، شمشیر و انگشتری باید چنین نتیجه گرفت: تمام لباسهای شخصی را باید به پسر بزرگ داد، ولی در مورد قرآن، شمشیر و انگشتری لحن قانون و روایات به گونهای است که باید حبوه را به آنچه که میت معمولاً استعمال میکرده است، محدود کرد و تنها انگشتر و شمشیری را به پسر بزرگ داد که به طور معمول به دست او بوده و قرآنی را که میخوانده است، یا با انتخاب ورثه و یا با قرعه به پسر بزرگ داده شود.25
اما این استدلالات ناتمام است؛ زیرا اولاً، پاسخ موردی را که متوفا از چند انگشتر، شمشیر و قرآن به طور متناوب استفاده میکرده را نمیدهد. ثانیا، به نظر میرسد که معیار در تمام این اشیا کثرت و عادت استعمال و استفاده و اختصاص میباشد، نه مالکیت. از اینرو، مانعی ندارد که چند انگشتر یا شمشیری را که متوفا عادت به استعمال همه آنها داشته، به عنوان حبوه به پسر بزرگ داده شود و یا اگر قرآنهای اختصاصی متوفا متعدد بود، همه آنها جز اموال حبوه و متعلق به پسر بزرگ باشد.
اگر متوفا مجموعهای از قرآنها را به صورت کلکسیون داشته باشد و متوفا قرآنهای متعدد را در کتابخانه خود جمعآوری نموده باشد، این قرآنها جزء اموال حبوه نیست و به همه ورثه تعلق خواهد داشت.
در مورد داخل شدن رحل و جا قرآنی، چون این موارد تابع قرآن است و آنچه از لوازم و توابع قرآن است، داخل در اموال حبوه و متعلق به پسر بزرگ است.26
2. انگشتری
انگشتری حلقه فلزی نگیندار یا بینگینی است که بیشتر از طلایانقرهمیسازندو برایزینت درانگشت میکنند.27
منظور از انگشتری، انگشتری است که متوفا معمولاً در دست خود میکرده است، خواه نگین آن پرارزش باشد، مانند برلیان یا پرارزش نباشد.
اگر انگشترهایی که میت استعمال میکرده متعدد بوده است، همانگونه که گفته شد، همه آنها جزء اموال حبوه است؛ زیرا عنوان مذکور در روایات «خاتم» است که اسم جنس بوده و شامل انگشترهای متعدد خواهد بود، اما اگر متوفا کلکسیونی از انگشتر داشته باشد، هر یک از آنها را که معمولاً استعمال میکرده، حبوه است و باقی جزء اموال حبوه به شمار نمیآید و متعلق به همه ورثه خواهد بود. همانگونه که گفته شد، به نظر عدهای در صورت تعدد انگشترها فقط یکی از آنها به انتخاب ورثه یا به قید قرعه تعیین میشود و به پسر بزرگ داده میشود و پسر بزرگ بیش از یکی از آنها را حق ندارد.28
به نظر میرسد که حلقه بدون نگین را نمیتوان از اموال حبوه دانست؛ زیرا متبادر از کلمه خاتم که در روایات آمده است، حلقه با نگین است و چون اختصاص اموال حبوه به پسر بزرگ، حکمی استثنایی و مخالف با قاعده انتقال تمام ترکه به همه وراث متوفاست، در موارد تردید نمیتوان آن مال را مشمول حکم استثنایی دانست و از اموال حبوه به شمار آورد.
3. لباسهای شخصی متوفا
لباسهای اختصاصی متوفا هم جزء اموال حبوه به پسر بزرگ میرسد. منظور از لباس، لباسهای زیر و رو است که تن شخص را میپوشاند؛ خواه گرانقیمت باشد یا ارزان قیمت، لباس تابستانی باشد یا زمستانی، لباس معمولی و عادی متوفا باشد یا لباس رسمی یا لباس کار.
لباسی که برای متوفا دوخته شده، ولی او آن را نپوشیده باشد، جزء اموال حبوه خواهد بود؛ زیرا عرفا به این لباسها نیز لباسهای شخصی متوفا گفته میشود، ولی پارچهای که برای او تهیه شده و هنوز دوخته نشده است، خواه بریده شده باشد یا بریده نشده باشد، جزء حبوه نیست؛29 زیرا به پارچه اگر چه بریده هم شده باشد، عنوان لباس اطلاق نمیگردد، هرچند اختصاص به متوفا داشته باشد.
همچنین به نظر میرسد کمربند یا کفش و کلاه یا مدالها و نشانهایی که روی لباس نصب میشود، جزء اموال حبوه نباشد؛ زیرا به آنها لباس اطلاق نمیشود و در صورت تردید، اصلْ حبوه نبودن آنها است. البته درباره جوراب، عرف امروزه آن را جزء لباس میداند.
در صورت تعدد و زیاد بودن لباسهای شخصی، همه آنها متعلق به پسر بزرگ خواهد بود. البته در مورد لباس هم مثل سایر موارد موضوع حبوه، بعضی مخالف این نظر هستند.
4. شمشیر
منظور از شمشیر سلاح آهنی برنده راست یا قوسدار و کجی است که در زمان گذشته در جنگها، علیه دشمن به کار میرفته است.30
شمشیر نیز در صورتی از اموال حبوه به شمار میآید که اختصاص به متوفا داشته باشد و آن را در دفاع استفاده میکرده است و یا آن را به کمر میبسته است. در تعلق شمشیر اختصاصی متوفا به پسر بزرگ تفاوتی بین شمشیرهای گرانقیمت، مانند شمشیرهای دارای قبضه جواهر نشان نیست، ولی شمشیر شامل خنجر یا کارد و امثال آن نمیشود.
به نظر میرسد که غلاف شمشیر و همچنین بند شمشیر نیز مانند خود شمشیر، داخل در اموال حبوه و متعلق به پسر بزرگ باشد؛ زیرا غلاف شمشیر و بند آن عرفا از لوازم شمشیر است.
اگر شمشیرهای اختصاصی مورد استفاده متوفا متعدد باشد، اگر برای کلکسیون تهیه شده باشد، جزء حبوه نیست و متعلق به همه ورثه خواهد بود. به نظر عدهای در مورد شمشیرهای متعدد نیز فقط یکی به انتخاب ورثه یا به حکم قرعه به پسر بزرگ داده میشود.
سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا تفنگ شخصی پدر را میتوان جانشین شمشیر کرد، چون امروز وسیله دفاع تغییر نموده است؟ باید در پاسخ به این سؤال گفت: خیر، نمیتوان تفنگ را جانشین شمشیر نمود؛ زیرا همانگونه که گفته شد، حبوه از احکام خلاف قاعده است و در موارد تردید (که در اینجا تفنگ است) باید اصل عدم اختصاص را جاری نمود.
احکام و شرایط محبوٌله (پسر بزرگ)
به نظر اجماعی فقهای امامیه، مالک حبوه فقط پسر بزرگ متوفاست، حتی اگر تنها فرزند یا تنها پسر متوفا باشد. حال چه متوفا فرزند ذکور دیگری داشته باشد یا نه و چه متوفا فرزند اناث بزرگتر داشته باشد یا نه و یا اینکه پسر، کوچکترین اولاد متوفا باشد یا نه و یا اینکه بزرگترین اولاد متوفا فرزند اناث باشد؛ زیرا در تمام موارد و فروض مذکور، عنوان بزرگترین فرزند ذکور که فرزند ذکور بزرگتر از او موجود نباشد، بر او صادق است. بنابراین، دختر و فرزندان اناث متوفا نمیتوانند از حبوه ارث ببرند.31
در صورتی که از متوفا دو پسر بزرگ هم سن از دو همسر مانده باشد، اگرچه این فرض نادر اتفاق میافتد، گفته شده است: حبوه بین ایشان به تساوی تقسیم میشود؛32 زیرا هر دو پسر بزرگ به شمار میآیند و هیچیک از آنها را نمیتوان بر دیگری ترجیح داد؛ چراکه ترجیح بلامرجح است. ولی به نظر می رسد که هیچیک از آنها استحقاق حبوه را نداشته باشند؛ زیرا ظاهر از عنوان پسر بزرگ پسری است که فرزند ذکور دیگری بزرگتر یا همسن او نباشد و در صورت تردید در استحقاق یا عدم استحقاق آنها، به حکم اصل عدم، حکم استثنایی حبوه جاری نخواهد شد.
همین حکم درباره فرزندان ذکور دوقلو نیز جاری میشود، اگرچه یکی از آنها به فاصله کوتاهی از دیگری متولد شده باشد؛ زیرا عرفا به او پسر بزرگ اطلاق نمیشود و عرف آن دو را همسن میداند، اگرچه پسری که ابتدا متولد شده را میتوان به اعتبار تقدم در ولادت بزرگتر دانست.
البته طبق نظر بعضی، کسی که دیرتر به دنیا آمده است، بزرگتر است؛ زیرا نطفه او اول به وجود آمده و جنین او زودتر تشکیل شده است و به اعتبار تقدم در تشکیل نطفه و اینکه او زودتر به وجود آمده، بزرگتر است. اما این نظر، نظر ضعیفی است و بعضی از روایات نیز با آن معارض است. در هر حال، این تحقیقات دقیق نمیتواند با مخالفت نظر عرف ملاک عمل قرار گیرد؛ زیرا تشخیص مفاهیم الفاظ که موضوعات احکام حقوقی است، به نظر عرف است.33
اینکه حبوه متعلق به پسر بزرگ است؛ یعنی اینکه فرزند ذکور بلافصل متوفا باشد. بنابراین، بزرگترین نوه ذکور یا بزرگترین نوه ذکور از نسل پسر بزرگ متوفا در صورت نبودن فرزند ذکور متوفا، جانشین پدر خود در ارث بردن حبوه، از پدربزرگ خود نمیشود. بنابراین، حبوه شامل نواده متوفا نمیشود.
فرزند ذکور باید فرزند صلبی باشد، چه حاصل از نکاح دائم و چه نکاح منقطع باشد؛ زیرا ملاک و معیار این است که از لحاظ قانونی به پدر ملحق شود، هرچند که با تلقیح نطفه با رعایت شرایط مربوط به آن باشد.34
درباره اختصاص یافتن حبوه به فرزند ذکور منحصر و تنهایی که هنگام فوت مورّث حمل باشد و زنده متولد شود، در فقه اختلافنظر وجود دارد.
عدهای معتقدند: چون به حمل فرزند ذکور اطلاق نمیشود و مذکر و مؤنث بودن حملْ محقق نیست، نمیتوان اموال حبوه را متعلق به او دانست. عدهای دیگر با این استدلال، او را وارث حبوه دانستهاند: او هم در واقع، هنگام فوت، فرزند متوفاست و به همین دلیل برای حمل به اندازه سهمالارث دو ذکور کنار گذاشته میشود؛ زیرا اگر بخواهند با وجود حمل در زمان فوت مورّث، ترکه را تقسیم کنند، باید مطابق ماده 878 قانون مدنی حصهای مساوی دو پسر گذاشته شود.35 همانگونه که این مسئله در فقه نیز بیان شده است.36 برخی دیگر بین حملی که هنگام فوت به صورت جنین کامل درآمده و جنسیت او ظاهر شده باشد و حملی که در مرحله علقه و مضغه باشد، تفاوت قائل شده و فقط حملی که در وضعیت اول باشد را وارث حبوه میدانند.37
هرچند عرفا به حملْ عنوان پسر بزرگ صدق نمیکند، اما چون طبق ماده 957 قانون مدنی: «حمل از حقوق مدنی متمتع میگردد، مشروط بر اینکه زنده متولد شود.» و ارث بردن اموال حبوه نیز یکی از اقسام حقوق مدنی است، حمل هم اگر زنده متولد شود، از اموال حبوه ارث میبرد و باید اموال حبوه مانند سهمالارث او از سایر اموال، برای او کنار گذاشته شود، اگرچه در زمان فوت مورّث به صورت انسان کامل درنیامده باشد و در حال تکثیر سلولی و علقه و مضغه باشد.
طبق این نظریه هرگاه متوفا پسر بزرگ نداشته باشد، حبوه را به احتمال اینکه ممکن است حمل پسر باشد، باید نگه دارند تا وضعیت حمل معلوم شود.38
در نهایت باید گفت که نظری که حیات و تولد پسر بزرگ را در زمان مرگ پدر شرط میداند، قوی است و با استثنایی بودن حکم حبوه متناسب است.39
شرط دیگر محبوٌله این است که خنثی نباشد؛ زیرا نصوص شرعیه منصرف از او است و دستکم باید در صورت تردید نسبت به آن، تفسیر مضیق نمود و اصل را بر عدم آن دانست.40
محبوٌله باید مسلمان باشد؛ زیرا حبوه هم نوعی ارث است و کافر از مسلمان ارث نمیبرد، اما مسلمان و امامی بودن پدر، شرط انتقال حبوه به فرزند مسلمان او نیست.41
در مورد داشتن شرط بلوغ، عقل و عدم جنون، سفیه نبودن و رشد، امامی بودن و اینکه منکر مذهب جعفری نباشد، برای محبوٌله بین فقها اختلافنظر وجود دارد. بعضی معتقدند که با توجه به اطلاق ادلّه حبوه و عدم تقیید آن، دلیلی بر شرط نبودن این موارد است و نمیتوان این موارد را شرط انتقال حبوه به پسر بزرگ دانست که این نظر با استثنا بودن و خلاف قاعده بودن حبوه سازگارتر است.
اما در مورد امامی بودن و اینکه منکر مذهب جعفری نباشد، بیشتر فقها آن را شرط دانستهاند و چنین استدلال نمودهاند: حبوه از اختصاصات امامیه است و شخص سنّی به آن اعتقاد ندارد. از اینرو، به مذهب خود الزام میشود.42
بعضی نیز عقیده دارند: شرط استفاده از حبوه این است که محبوٌله نماز و روزه مورّث را انجام دهد، اما همانگونه که قبلاً اشاره شد، دلیلی بر این مطلب وجود ندارد.
احکام و شرایط حبوه
1. ارث بودن حبوه
حبوه نوعی ارث است و از لحاظ ارتباط با هزینه تجهیز میت، دیون و ثلث او، مانند سایر اموال ترکه است. از اینرو، حبوه ارث اضافی است که به فرزند ذکور داده میشود و جزء میراث وراث طبقه اول ذکر میشود. بنابراین، اگر مستحق حبوه به علت قتل و مانند آن ممنوع از ارث باشد، ذکور بعدی که واجد شرایط باشد، حبوه را خواهد برد.43
برخی از فقها عقیده دارند که شرط مالکیت پسر بزرگ به اموال حبوه این است که متوفا دیْن نداشته باشد و الاّ دین مزبور در بین تمام ترکه و از جمله حبوه تقسیم میشود و به نسبت حبوه به کل ترکه، دین به حبوه نیز تعلّق میگیرد و به این مقدار مانع انتقال حبوه به پسر بزرگ میشود.
به نظر عدهای دیگر، شرط انتقال اموال حبوه به پسر بزرگ این است که متوفا دین مستوعب و مستغرق نداشته باشد؛ یعنی اینکه متوفا دینی که معادل تمام ترکه یا بیشتر از آن است، نداشته باشد والا دین مستغرق مانع انتقال ترکه به وراث و از جمله مانع انتقال حبوه به پسر بزرگ میشود و حبوه و اموال دیگر متوفا صرف پرداخت دیون میشود؛ زیرا حبوه نیز مثل بقیه ارث، پس از ادای دیون انتقال مییابد و چیزی از ترکه باقی نمیماند تا به عنوان حبوه به پسر بزرگ برسد.44
اما به نظر مشهور که مورد متابعت قانون مدنی ما هم قرار گرفت است، مالکیت ترکه حتی در صورت وجود دین مستغرق ترکه به وارث انتقال پیدا میکند، ولی ترکه وثیقه دیون متوفا خواهد بود. به همین دلیل مالکیت ورثه تا زمان ادای دیون و حقوق متعلق به ترکه متزلزل است و پس از ادای مالکیت ایشان نسبت به ترکه، استقرار خواهد یافت.
ماده 868 قانون مدنی در اینباره مقرّر میدارد: «مالکیت ورثه نسبت به ترکه متوفا مستقر نمیشود، مگر پس از ادای حقوق و دیونی که به ترکه میت تعلق گرفته.» در مورد دیون و حقوق متعلق به ترکه میت ماده 869 قانون مدنی مقرّر میدارد: «حقوق و دیونی که به ترکه میت تعلّق میگیرد و باید قبل از تقسیم آن ادا شود، از قرار ذیل است: 1. قیمت کفن میت و حقوقی که متعلق است به اعیان ترکه؛ مثل عینی که متعلّق رهن است؛ 2. دیون و واجبات مالی متوفا؛ 3. وصایای میت تا ثلث ترکه بدون اجازه ورثه و زیاده بر ثلث با اجازه آنها.»
بنابراین، هزینه تجهیز میت، دیون، تعهدات، واجبات مالی متوفا و همچنین مورد وصیت او در صورتی که نسبت معینی از ترکه باشد، بین تمام اموال ترکه و از جمله حبوه توزیع و تقسیم میشود و با پرداخت آنچه از حقوق و دیون و ثلث به حبوه تعلق میگیرد، مالکیت پسر بزرگ به حبوه مستقر میشود.
در صورتی که مورد وصیت عینی از اعیان ترکه باشد، هرگاه آن عین جزء حبوه نباشد، مانند اینکه موصی به یک قطعه فرش معین باشد، آن عین در در حد ثلثْ بدون نیاز به تنفیذ ورثه و بیش از حد ثلث یا تنفیذ ورثه، از ترکه خارج شده و به مصرف مقرّر میرسد و از این نظر چیزی از حبوه کسر نمیشود؛ زیرا آن عین به وسیله وصیت در لحظه فوت موصی مانند مال تلف شده از ترکه خارج بوده است. بعکس، اگر عین موصیبه، از اموال حبوه باشد، مانند این که موصیبه انگشتر اختصاصی متوفا باشد، آن عین از اموال حبوه جدا شده و به همان میزان از سهم اختصاصی پسر بزرگ از حبوه کم میشود و از این لحاظ چیزی از سهم سایر وراث کاسته نمیشود، مگر اینکه موصیبه، بیش از ثلث باشد که در این صورت نفوذ وصیت موکول به تنفیذ آن از جانب پسر بزرگ خواهد بود. پس شرط دیگر انتقال حبوه آن است که اعیان حبوه مورد وصیت متوفا نباشد؛ زیرا در این صورت، آن عین به مصارف مورد وصیت میرسد و اگر ارزش آن بیش از ثلث ترکه باشد، نفوذ وصیت نیاز به اجازه پسر بزرگ دارد.45 اگر حبوه وثیقه باشد، دارنده وثیقه نسبت به اموال موضوع حبوه حق تقدم دارد.46
2. عدم احتساب حبوه از سهمالارث
به نظر مشهور فقها، اختصاص یافتن حبوه به پسر بزرگ مجانی و بلاعوض است؛ یعنی ابتدا حبوه به محبوٌله داده میشود و سپس باقیمانده ترکه بین همه وارثان، از جمله خود محبوٌله تقسیم میشود.47
قانون مدنی ایران هم از این نظریه پیروی نموده است. طبق ماده 915 قانون مدنی هم حبوه به پسر بزگ اختصاص دارد، بدون اینکه از حصه او از این نظر چیزی کسر شود. بنابراین، از ترکه متوفا ابتدا حبوه جدا میشود و به او داده میشود و سپس باقی مانده ترکه بین همه وراث تقسیم میشود. قانون مدنی به این علت نظر اکثر فقها را که نظریه اقوی است، پذیرفته که ظاهر روایات مربوط که حبوه را ملک پسر بزرگ معرفی مینماید و اطلاق روایات منصرف به فرد اکمل از استحقاق است، که مجانی بودن آن است و این اختصاص مجانی و بلاعوض است و در برابر آن از سهم پسر بزرگ چیزی کم نمیشود. علاوه بر اینکه اصل برائت از گرفتن قیمت هم، این امر را تأیید مینماید.
اما برخی از فقها بر این عقیدهاند که معادل قیمت حبوه از سهمالارث محبوٌله کم میشود؛ یعنی آن را تقویم نمودند و از بابت سهمالارث به پسر بزرگ داده میشود؛ زیرا با اختصاص دادن حبوه به پسر بزرگ و محاسبه قیمت از حصه او، از نظر دادن حبوه به پسر بزرگ که موافق با نص است، هم شده است.48
استدلال نظریه غیرمشهور بر اینکه معادل اموال حبوه از سهمالارث پسر بزرگ کم میشود این است که ادلّه ارث در مورد وراثت عموم ورثه از همه اموال، عام و ادلّه اختصاص یافتن حبوه به پسر بزرگ خاص است و باید در صورت تردید در مورد خاص به موارد مسلم اکتفا نمود و کسر کردن معادل ارزش حبوه از سهم محبوٌله با اختصاص یافتن حبوه به او منافات ندارد.
3. شرط عدم انحصار ترکه به حبوه
فقها برای انتقال حبوه به محبوٌله شرایط دیگری نیز ذکر کردهاند؛ از جمله اینکه متوفا اموال دیگری به جز حبوه داشته باشد؛ زیرا هر وقت ترکه منحصر به انگشتر، قرآن، شمشیر و لباسهای شخصی متوفا باشد، پسر بزرگ از حبوه محروم میشود و آنها بین ورثه طبق مقرّرات ارث تقسیم میگردد، ولی هرگاه میت اضافه بر آنها مال دیگری داشته باشد، پسر بزرگ مستحق حبوه خواهد بود. این نظر مشهور فقهای امامیه است.49
در قانون مدنی ما هم در ماده 915 اختصاص یافتن حبوه به پسر بزرگ را مشروط به این دانسته است که ترکه متوفا منحصر به اموال حبوه نباشد. دلیل آن هم این است که اصل، وراثت همه وراث است و اطلاق ادلّه حبوه که منصرف به موارد اغلب است (یعنی مواردی که از متوفا غیر از حبوه اموال دیگری هم باقی مانده باشد)، با اصل مذکور تعارض ندارد. علاوه بر این، اگر در صورت انحصار اموال به حبوه، اموال حبوه فقط به پسر بزرگ داده شود، نوعی ستم و اجحاف به ورثه دیگر است.50
در قانون مدنی بیان نشده که ترکه باید چه مقدار زاید بر حبوه باشد تا پسر بزرگ مستحق آن شود و این امر را ساکت گذاشته و به آن اشارهای نکرده است. عدهای معتقدند: حبوه در صورتی به پسر بزرگ داده میشود که بیش از سهام هر یک از ورّاث نباشد. به نظر عدهای دیگر، حبوه زمانی به پسر بزرگ اختصاص مییابد که بیش از ثلث ترکه نباشد و به نظر عدهای دیگر، حبوه نباید از مجموع سهام سایر ورثه بیشتر باشد. سرانجام گروهی از فقها هم معتقدند: حبوه نباید از سهم فرزند ذکور متوفا بیشتر باشد و زمانی پسر بزرگ مستحق حبوه خواهد بود که ارزش سهم هر یک از ورثه ذکور به اندازه ارزش حبوه باشد. استدلالی که برای توجیه این نظریات ارائه شده این است: هرگاه حبوه بیش از مقادیر مذکور باشد، اختصاص دادن آن به پسر بزرگ به صورت مجانی اجحاف و اضرار به سایر ورثه خواهد بود که در شرع منع شده است.
از ظاهر ماده 915 میتوان استنباط نمود که مقدار ترکه باید آنقدر زاید بر حبوه باشد که عرفا دادن حبوه به پسر بزرگ، اجحاف به سایر ورثه نباشد والا اگر عرفا اجحاف باشد، پسر بزرگ مستحق حبوه نمیگردد. از سویی قاعده عقلی «لا ضرر» که معیار تحدید حدود احکام حقوقی است، اجازه این امر را نمیدهد.51
توانایی استفاده از حبوه شرط نیست؛ به همین دلیل شخص بیسواد نیز میتواند قرآن پدر خود را به عنوان حبوه مالک شود.52 ناقص بودن حبوه (مثل اینکه انگشتر نگین نداشته باشد، انگشتر یا شمشیر شکسته باشد و...) هم مانع از انتقال آن نیست، مگر آنکه عرفا مصداق آن نباشد.
قانون مدنی فقط به بیان اینکه ترکه نباید منحصر به اموال حبوه باشد، اکتفا نموده و در مورد اینکه در صورت منحصر نبودن ترکه به اموال حبوه، باقی ترکه باید به چه میزانی باشد و اینکه در صورت انحصار ترکه به اموال حبوه، آیا بخشی از حبوه به پسر بزرگ داده میشود یا نه؟ ساکت است. در مورد اول به نظر میرسد که در صورت منحصر نبودن ترکه به حبوه میزان ترکه باید به اندازهای باشد که اختصاص دادن حبوه به پسر بزرگ عرفا اجحاف به سایر ورثه به شمار نیاید و ضابطهای که متعارف میباشد، این است که حبوه بیش از سهم هر یک از ورثه نباشد. در مورد دوم به نظر میرسد که در صورت انحصار ترکه به حبوه، باید سهمی از این اموال برای محبوٌله در نظر گرفت که بیش از سهم هر یک از وارثان نباشد؛ زیرا روایات مربوط به حبوه اطلاق دارد و مبنای استدلال اختصاص نیافتن حبوه به پسر بزرگ در صورت انحصار ترکه به حبوه، لازم آمدن اجحاف و ستم در صورت اختصاص یافتن آن به پسر بزرگ است و اجحاف به ورثه عرفا در صورتی قابل تصور است که حبوه بیش از سهم هر یک از ورثه باشد و اگر از حبوه سهمی معادل کمترین حصه افراد ورثه به محبوٌله داده شود، اجحاف به ورثه منتفی خواهد بود. بنابراین، دلیلی که بر محرومیت مطلق پسر بزرگ از حبوه، در صورت انحصار ترکه به حبوه دلالت کند وجود ندارد.53
4. خلاف قاعده بودن حبوه
اختصاص حبوه به پسر بزرگ یک حکم استثنایی و مخالف قاعده کلی وراثت است؛ و به همین دلیل تعلق آن به پسر بزرگ موضوعا و حکما باید مسلم و قطعی باشد و در موارد تردید نمیتوان حکم استثنایی مذکور را ثابت دانست. از اینرو، در موارد تردید باید تفسیر محدود و مضیق نمود،54 مثلاً، هر وقت شک و تردید شود که آیا عنوان قرآن شامل مجلدات تفسیر قرآن که در آن آیات قرآنی نیز وجود دارد، خواهد بود و مجلدات تفسیر قرآن نیز جزء اموال حبوه و متعلق به پسر بزرگ است یا خیر؟ با قاعده کلی وراثت و اصل عدم خروج این مجلدات را از شمول حکم کلی ثابت میکنیم و باید آنها را خارج از اموال حبوه و متعلق به همه ورثه دانست.
همچنین هر وقت این امر مورد تردید و شک قرار گیرد که آیا انگشتر موجود در ترکه معمولاً مورد استعمال متوفا قرار میگرفته است یا خیر؟ آن انگشتر را نمیتوان به عنوان حبوه ملک پسر بزرگ دانست و مانند سایر ترکه متعلق به همه ورثه خواهد بود.
نتیجهگیری
حبوه به انگشتر، قرآن، شمشیر و لباسهای شخصی مرد متوفا میگویند که به عنوان ارث و بدون عوض به پسر بزرگ او داده میشود. بنابراین، حبوه اشیای معینی است که از ترکه پدر به پسر بزرگ داده میشود. از اینرو، محبوٌمنه فقط پدر است و این حکم شامل مادر یا جد پدری نمیشود.
به نظر اجماعی فقهای امامیه، مالک حبوه فقط پسر بزرگ متوفاست، حتی اگر تنها فرزند یا تنها پسر متوفا باشد. بنابراین، دختر و فرزندان اناث متوفا نمیتواند از حبوه ارث ببرد.
اینکه حبوه متعلق به پسر بزرگ است؛ یعنی اینکه فرزند ذکور بلافصل متوفا باشد. بنابراین، بزرگترین نوه ذکور یا بزرگترین نوه ذکور از نسل پسر بزرگ متوفا در صورت نبودن فرزند ذکور متوفا، جانشین پدر خود در ارث بردن حبوه، از پدربزرگ خود نمیشود. بنابراین، حبوه شامل نوه متوفا نمیشود.
پسر بزرگ باید مسلمان باشد؛ زیرا حبوه هم نوعی ارث است و کافر از مسلمان ارث نمیبرد، اما مسلمان و امامی بودن پدر شرط انتقال حبوه به فرزند مسلمان او نیست.
حبوه باید پس از پرداخت هزینههای تجهیز و کفن میت و دیون و تعهدات و واجبات مالی و وصایای متوفا ـ که تا ثلث ترکه باشد، بدون اجازه ورثه و زیاده بر ثلث با اجازه آنها ـ که بین تمام اموال ترکه و از جمله حبوه توزیع و تقسیم میشود، به پسر بزرگ داده میشود. بنابراین، حبوه پیش از تقسیم ارث در میان وراث، به بزرگترین فرزند متوفا داده میشود.
در صورت تعدد اموال موضوع حبوه، ملاک و معیار در آنها اشیایی است که به صورت زیاد و بر اساس عادت استعمال میشده و متوفا استفاده میکرده است. از اینرو، اگر متوفا از هر کدام از اموال موضوع حبوه چند عدد داشت و عادت به استعمال همه آنها داشت، باید همه آنها را متعلق به پسر بزرگ و جزء حبوه دانست. البته اگر متوفا مجموعهای را به صورت کلکسیون داشته باشد، این اموال جزء اموال حبوه نیست و به همه ورثه تعلق خواهد داشت.
مستند حبوه در فقه روایاتی است که در اینباره از ائمّه اطهار علیهمالسلام وارد شده است و حبوه از جمله احکام استثنایی و برخلاف قاعده است. از اینرو، در هر موردی که مسلّم و قطعی باشد، این حکم اجرا میشود و در مورد شک و تردید، چه حکما و چه موضوعا باید اصل را بر عدم گذاشت و به موارد یقین اکتفا کرد. بنابراین، حکم حبوه را نمیتوان در موارد مشکوک اجرا کرد و باید در آن موارد، به قاعده کلی ارث عمل نمود.
قانون مدنی ایران در تمامی موارد و در احکام و شرایط حبوه، مثل موارد دیگر باب ارث که از حقوق امامیه پیروی نموده، از قول مشهور فقها تبعیت کرده و مطابق قول مشهور، ماده 915 قانون مدنی را وضع نموده است.
-
پى نوشت ها
- 1 پژوهشگر پژوهشکده باقرالعلوم. تاریخ دریافت: 11/9/87 ـ تاریخ پذیرش: 23/10/87.
- 2 ـ حبوه مثلث الحاء با فتح و ضم و کسره ح است.
- 3 ـ محمّد بندریگى، فرهنگ عربى به فارسى، 1362، ص 86 / الیاس انطون الیاس، فرهنگ نوین عربى به فارسى، 1361، ص 135 / خلیل جر، فرهنگ عربى به فارسى لاروس، 1377، ج 1، ص 803.
- 4 ـ سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه فى شرح قواعد علّامه، 1326، ج 8، ص 134 و 135 / محمّدمهدى نراقى، مستندالشیعه فى احکامالشریعه، 1420، ج 19، ص 201 / شهید ثانى زینالدینبن على جبعى عاملى، رسائل، رساله حبوه، 1313، ص 220ـ221.
- 5 ـ ر.ک. عبداللّه مامقانى، تحفهالصفوه فى احکام الحبوه، 1320 / شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، 1313.
- 6 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، ارث، 2537، ج 1، ص 163.
- 7 ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، 1412، ج 26، ب 3، ص 97ـ99.
- 8 ـ محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 225.
- 9 ـ نعمان بن محمّد قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام و ذکرالحلال والحرام و قضایا و الاحکام، بىتا، به نقل از: سیدعلى علوى قزوینى، «حبوه»، دانشنامه جهان اسلام، 1387، ج 12، ص 540.
- 10 ـ سیدعلى طباطبائى، ریاض المسائل، 1422، ج 12، ص 510 / شهید ثانى، الروضة البهیه فى شرح اللمعة الدمشقیه، 1380، ج 3، ص 222 / محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، 1362، ج 39، ص 127.
- 11 ـ مهدى شهیدى، ارث، 1387، ص 147 / سیدحسن امامى، حقوق مدنى، ج 3، ص 261.
- 12 ـ ناصر کاتوزیان، شفعه، وصیت، ارث، 1386، ص 299.
- 13 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، 1362، ج 39، ص 133 / شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 225 / محقق حلّى، شرایع الاسلام، 1374، ج 4، ص 1495 / میرزاى قمى میرزا ابوالقاسم، جامع الشتات، 1371، ج 1، ص 246، 252، 253، 266 و267.
- 14 ـ شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 237، 247 و 248.
- 15 ـ یوسفبن مطهّر حلى علّامه حلّى، مختلفالشیعه فى احکامالشریعه، 1419، ج 9، ص 20.
- 16 ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 26، ب 3، ص 97ـ99.
- 17 ـ سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 8، ص 136 و 137 / محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 202 و 205 / شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 231 / محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 39، ص 132.
- 18 ـ روحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، 1403، ج 2، ص 344 / علّامه حلّى، مختلف الشیعه، ج 9، ص 19 / محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 212 / سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 8، ص 134 و 135.
- 19 ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 26، ب 3، ح 2 و 3، ص 97 و 98.
- 20 ـ براى دیدن نظرات مختلف ر.ک. محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 214.
- 21 ـ شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 223.
- 22 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، ارث، ج 1، ص 165 / محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 220 / سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاحالکرامه، ج 8، ص 139.
- 23 ـ محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 215 و 216.
- 24 ـ شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 223 و 224.
- 25 ـ عدل مصطفى منصور السلطنه، حقوق مدنى، 1339، ص 584 / محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، ارث، ج 1، ص 165.
- 26 ـ شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 224.
- 27 ـ حسن عمید، فرهنگ عمید، 1384، ص 248.
- 28 ـ سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 8، ص 139.
- 29 ـ همان.
- 30 ـ حسن عمید، فرهنگ عمید، ص 855.
- 31 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 39، ص 137 / محمّدمهدى نراقى، مستندالشیعه، ج 19، ص 222 / روحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، 1403، ج 2، ص 344.
- 32 ـ روحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 344 / محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 223 و 224.
- 33 ـ محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 224 و 225.
- 34 ـ شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 239.
- 35 ـ ماده 878 قانون مدنى چنین مقرّر مىدارد: «هرگاه در حین موت مورث حملى باشد که اگر قابل وراثت متولد شود مانع ارث تمام یا بعضى از وراث دیگر مىگردد، تقسیم به عمل نمىآید تا حال او معلوم شود و اگر حمل مانع از ارث هیچیک از سایر وراث نباشد و آنها بخواهند ترکه را تقسیم کنند، باید براى حمل حصهاى که مساوى حصه دو پسر از همان طبقه باشد، کنار گذارند و حصه هریک از وراث مراعا است تا حال حمل معلوم شود.»
- 36 ـ شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 207 / محمّدمهدى نراقى، مستندالشیعه، ج 19، ص 226.
- 37 ـ شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 224.
- 38 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 39، ص 138.
- 39 شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 235و236.
- 40 ـ شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 236و237.
- 41 ـ محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 230.
- 42 ـ محقق حلّى، شرایع الاسلام، ج 4، ص 1495و1496 / شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 237 و 238 / روحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 345 / محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، ارث، ج 1، ص 167.
- 43 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، ارث، ج 1، ص 170.
- 44 ـ شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 224 / شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 250 و 251 / سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 8، ص 139.
- 45 ـ روحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 345و346 / شهید ثانى، رسائل، رساله حبوه، ص 251 / سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 8، ص 140.
- 46 ـ شهید ثانى، رسائل، ص 25.
- 47 ـ سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 8، ص 134 و 135 / شهید ثانى، رسائل، ص 240 و 241 / محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 206.
- 48 ـ علّامه حلّى، مختلف الشیعه، ج 9، ص 21و22.
- 49 ـ محقق حلّى، شرایع الاسلام، ج 4، ص 1495 و 1496 / شهید ثانى، رسائل، ص 248 و 249 / محمّدمهدى نراقى، مستندالشیعه، ج 19، ص 231 و 232 / شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 225.
- 50 ـ سیدعلى طباطبائى، ریاض المسائل، ج 12، ص 515 / شهید ثانى، رسائل، ص 248 و 249 / محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 231 و 232 / شهید ثانى، الروضة البهیه، ج 3، ص 225.
- 51 ـ مهدى شهیدى، ارث، ص 153.
- 52 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، ارث، ج 1، ص 166.
- 53 ـ مهدى شهیدى، ارث، ص 153 و 154.
- 54 ـ محمّدمهدى نراقى، مستند الشیعه، ج 19، ص 216 / شهید ثانى، رسائل، ص 223.
-
··· منابع
- ـ الیاس انطون الیاس، فرهنگ نوین عربى به فارسى، به اهتمام سید مصطفى طباطبائى، تهران، اسلامیه، 1361، چ ششم.
- ـ امامى، سیدحسن، حقوق مدنى، تهران، اسلامیه، 1362، چ دوم.
- ـ بندریگى، محمّد، فرهنگ عربى به فارسى، ترجمه منجد الطلاب، قم، اسلامى، 1362، چ چهارم.
- ـ جعفرى لنگرودى، محمّدجعفر، ارث، تهران، امیرکبیر، 2537.
- ـ حسینى عاملى، سید محمّدجواد، مفتاح الکرامه فى شرح قواعد علّامه، بیروت، مؤسسة آلالبیت، 1326.
- ـ خلیل جر، فرهنگ عربى به فارسى لاروس، ترجمه المعجم العربى الحدیث، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران، امیرکبیر، 1377، چ نهم.
- ـ شهید ثانى زینالدین بن على جبعى عاملى، الروضة البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه فى فقه الامامیه، قم، اسماعیلیان، 1380، چ هفتم.
- ـ ـــــ ، رسائل، رساله حبوه، بىجا، بصیرتى، 1313.
- ـ شهیدى، مهدى، ارث، تهران، مجد، 1387، چ هفتم.
- ـ طباطبائى، سید على، ریاض المسائل، قم، اسلامى، 1422.
- ـ عاملى، محمّدبن حسن حرّ، وسائلالشیعه، بیروت، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث، 1412.
- ـ علّامه حلّى (حسنبن یوسف بن مطهّر)، مختلفالشیعه فى احکامالشریعه، قم، اسلامى، 1419.
- ـ علوى قزوینى، سیدعلى، ذیل مقاله «حبوه»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرهالمعارف اسلامى، 1387.
- ـ عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، امیرکبیر، 1384، چ سى و سوم.
- ـ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام و ذکرالحلال والحرام و قضایا والاحکام، قاهره، چاپ آصف بن على اصغر فیضى، بىتا.
- ـ کاتوزیان، ناصر، شفعه، وصیت و ارث، تهران، میزان، 1386، چ نهم.
- ـ مامقانى، عبداللّه، تحفهالصفوه فى احکام الحبوه، چاپ محیىالدین مامقانى، 1320، چ دوم (چ سنگى).
- ـ محقق حلّى (ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن حسن)، شرایع الاسلام، ترجمه ابوالقاسم بن احمد یزدى، تهران، دانشگاه تهران، 1374، چ ششم.
- ـ منصورالسلطنه، عدل مصطفى، حقوق مدنى، تهران، امیرکبیر،
- 1339، چ ششم.
- ـ موسوى خمینى، روحاللّه، تحریرالوسیله، تهران، اعتماد، 1403، چ چهارم.
- ـ میرزاى قمى، جامع الشتات، تهران، کیهان، 1371.
- ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، چ سوم.
- ـ نراقى، محمّدمهدى، مستندالشیعه فى احکامالشریعه، بیروت، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث العربى، 1420.