حجّيت نظر كارشناس در امور كيفري
حجّيت نظر كارشناس در امور كيفري
مطالعه حقوقي ـ فقهي
محمّديحيي بلاغت1
چكيده
هدف از اين مقاله، يافتن پاسخ اين پرسش است كه آيا نظر كارشناس در امور كيفري حجت است و موجب اثبات جرم ميشود يا خير؟ از اصل طلايي برائت در فقه اسلامي و حقوق كيفري به دست ميآيد كه براي اعمال هرگونه مجازاتي بايد جرم متهم با دلايل معتبر اثبات شده باشد. كارشناسي كه يكي از دلايل اثبات جرم در نظامهاي قضايي معاصر است، در زمره دلايل منصوصه اثبات جرم در نظام كيفري اسلامي ذكر نشده است. از اينرو، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا عدم نص بر كارشناسي در اثبات جرم موجب عدم حجّيت آن است و به هيچ وجهي نميتوان آن را معتبر دانست؟ اين مقاله با تبيين فقهي و با رويكرد تطبيقي با حقوق موضوعه، به اين پاسخ رهنمون شد كه در عمده حدود بر خلاف ساير جرايم، كارشناسي (به عنوان كارشناسي) اثباتكننده جرم نيست. هرچند از باب مقدميت علم قاضي در برخي از حدود ميتوان آن را حجت دانست.
كليدواژهها: حجّيت، كارشناسي، ادلّه اثبات، امور كيفري.
مقدّمه
1. تبيين موضوع
الف. در رسيدگيهاي قضايي، اعم از مدني و كيفري، دلايل اثباتي نقش اساسي و محوري دارد؛ زيرا حق بدون دليل اثباتكننده آن فاقد ضمانت اجرايي رسمي است و تمتع از آن به خواست طرف مقابل بستگي دارد، و تنها «حق اثبات شده حق واقعي است.»2
بر اساس اصولي همچون اصل برائت كه در اكثر قوانين اساسي كشورها و نيز اعلاميه جهاني حقوق بشر به تصريح ذكر شده است، و همچنين اصل قانوني بودن حقوق جزا كه امروزه مشخصه همه نظامهاي عدالت كيفري به شمار ميرود، بدون دلايل اثبات جرم امكان اعمال مجازات وجود ندارد.
ب. اثبات قضايي با اثبات در ساير موارد تفاوتهاي بسيار دارد؛ از جمله اينكه در اثبات قضايي بر خلاف ساير موارد، طرق و وسايل اثبات محدود و معين است. همچنين ممكن است مابين واقعيت قضايي با واقعيت خارجي تطابقي وجود نداشته باشد.3
ميتوان گفت: اين روايت معروف از پيامبر گرامي صلياللهعليهوآلهبه همين مسئله اشاره دارد: «انما اقضي بينكم بالبينات و الايمان، و بعضكم الحن بحجته من بعض، فايما رجل قطعت له من مال اخيه شيئا، فانما قطعت له به قطعة من النار»؛4 در بين شما بر اساس سوگند و شاهد قضاوت ميكنم، بعضي از شما در آوردن دليل تواناتر از برخي ديگر است. اگر به ناحق و با توجه به دليل، مالي را به او بدهم همانند اين است كه يك قطعه از آتش دوزخ را به او دادهام.
ج. بر اساس تقسيم و دستهبندي معروف در فقه، جرايم به حدود، قصاص، ديات و تعزيرات تقسيم شدهاند. در همه اين اقسام در فقه به صورت كلي و نه در
هر يك از آنها، اقرار، شهادت، علم حاكم (قاضي)، قسامه و قرعه اثباتكننده جرم به شمار آمده است. البته برخي از فقهاي اهلسنّت سوگند پس از نكول و شهادت بر شهادت را نيز از ادلّه اثبات جرايم تعزيري دانستهاند.5
بر اساس نظريات بعضي از فقهاي اهلسنّت، اماره نيز حجت و دليل اثبات جرم شمرده شده است؛ چنانكه در ديدگاه اجراي حد بر زن حامله كه شوهرندارد يا شوهرش نزد او نبوده است، اماره حمل موجب اين حكم ميتواند باشد؛ ديدگاهي كه در فقه شيعه مردوداعلام شده است.6
در كل، در شمار ادلّه اثبات جرم كه در فقه ذكر شده است، چيزي به اسم كارشناسي و نظر اهل خبره به عنوان دليل مستقل و جداي از ساير ادلّه اثباتي مانند شهادت و علم قاضي وجود ندارد.
اما در حقوق معاصر ترتيب و تعداد دلايل اثباتكننده جرم متفاوت است.7 امروزه در رسيدگي كيفري، نقش كارشناسي و به اصطلاح فقهي، نظر اهل خبره نه تنها دليل اثباتكننده جرم به حساب آمده است، بلكه هر روز نمود و نقش برجستهتري را ايفا مينمايد. در نظامهاي كيفري معاصر ادلّه علمي و نظر كارشناس نقش محوري دارد، به گونهاي كه از آن به عنوان يك دوره و نظام مجزا و بعد از نظام دلايل معنوي نام بردهاند.8
رويه محاكم ايران در امور كيفري، ارجاع به كارشناسي در امور تخصصي بوده است.9
اما مسئله اساسي اين است كه جايگاه كارشناسي و نظر اهل خبره در اثبات اتهام كيفري و جرم، در فقه اسلامي و بر مبناي آن در قوانين كيفري ايران ـ كه برگرفته از فقه است ـ كجاست؟ آيا بر اساس فقه ميتوان براي نظر كارشناس و نظر اهل خبره به صورت مستقل و جداي از ساير ادلّه، قدرت اثباتي قايل شد؟
2. سابقه بحث
مباحث و نوشتههايي هم كه به ادلّه و طرق اثبات جرايم ميپردازند دو دستهاند: يا با شيوه و مشرب فقهي و بر اساس روش فقهي، بحث نمودهاند؛ يا بر اساس و شيوه بحث حقوقي و بدون در نظر گرفتن شيوه و ادلّه فقه مسائل را كاويدهاند. آنچه موجب تأسف است اينكه هر دو سنخ از بررسيها ضعفها و نواقصي دارند.
نكتهاي كه در اين زمينه قابل توجه و بيان است عدم تفكيك واضح و آشكار در فقه ميان مباحث كيفري و مدني است؛ مسئلهاي كه در حقوق موضوعه يك مسئله پذيرفته شده و آشكار است.10
بر همين اساس، در فقه حجّيت نظر خبره به صورت عام مطرح شده است و مختص به بخش خاصي از مباحث فقهي نيست.
3. ضرورت بحث
امروزه در پروندههاي كيفري عموما ارجاع به كارشناس امري رايج و متداول است؛ از تعيين ميزان آسيب و جراحت در جرايم عليه اشخاص گرفته تا جرايم عليه عفت و جرايم جنسي و اختلاس در مؤسسات بزرگ و مانند آن. اما از اعتبار و ميزان اعتبار نظر اهل خبره و كارشناس، و اينكه بر اساس فقه اسلامي آيا نظر كارشناس به مثابه يك دليل مستقل مطرح است يا تحت عنوان شهادت گنجانده ميشود و يا اينكه آيا نظر كارشناس تنها طريق و راهي است براي رسيدن قاضي به علم و بنابراين، خود نظر كارشناسي اعتباري ندارد، بلكه نردباني است براي رسيدن قاضي پرونده به علم، به صورت روشن و جداگانه بحث نشده است. همچنين آيا در اصل حجّيت و اعتبار كارشناسي، بيناقسامجرايماز جملهحدود، قصاص، ديات و تعزيرات تمايز و تفاوتي وجود دارد يا نه؟
بيترديد، بررسي و حل اين مسائل، كه هدف اصلي و اوليه اين نوشتار را تشكيل ميدهد، در تصميمگيري قضايي و شرايط لازم براي كارشناس نقش اساسي دارد.
بررسي واژههاي كليدي بحث
1. حجّيت: عبارت از حجت بودن است، و «حجت» در لغت به معاني نمودار، دليل، بينه، و آنچه بدان دعوي ثابت شود آمده است: مادل علي صحة الدعوي، و قيل الحجة و الدليل واحد.11
حجت و حجّيت يك اصطلاح اصولي است. در اصول، بحث از حجّيت ادلّه فقه و احكام الهي (كتاب، سنّت، عقل، اجماع، قياس) موضوع اصلي و محوري اصول فقه را تشكيل ميدهد. در يك تعريف كاربردي از آن، گفته شده است: حجت همان چيزي است كه به آن احتجاج شود؛ از يك طرف، يعني از جانب شارع مقدس، منجزيت را به دنبال دارد و موجب عقاب در صورت مخالفت ميگردد، و از جانب ديگر، يعني مكلّف، حجت معذر از عقاب در صورت خطا و عدم دستيابي به واقع است.12 در كل، ميتوان گفت كه اصطلاح و تعريف اصولي از حجت همان معناي لغوي كلمه است. همين معناي لغوي كلمه البته در قلمرو قضا و اثبات قضايي، در اين نوشتار مراد ماست.
2. كارشناس: كسي كه به مناسبت علم يا شغل يا كسب داراي معلومات و تشخيص لازم باشد.13
كارشناس در صورتي كه داراي پروانه كارشناسي باشد كارشناس رسمي به شمار ميآيد، و اگر پروانه كارشناسي نداشته باشد كارشناس غيررسمي است.
امروزه كارشناسي در كل زندگي روزمره انسان معاصر، و بخصوص در رسيدگي قضايي نقش برجستهتر و هر روز مهمتري را به عهده دارد. عامل آن نيز از يك طرف، پيشرفتهاي علمي و صنعتي بشر است كه راههايي را به كشف واقع گشوده است كه پيش از اين در وهم نيز نميگنجيد.14 از جانب ديگر، زندگي نوين در جوامع پيچيده و صنعتي معاصر دشواريهاي ويژه خود را دارد و مسائل پيچيدهاي را مطرح ميسازد كه حل آنها نياز به تخصص دارد.15
امروزه به دليل پيچيدگي بيش از حد زندگي جوامع و نيز رشد علمي انسان و اختراع ابزارهاي دقيق، نقش كارشناسي در امر قضا هر روز پررنگتر ميشود. امروزه ديگر، جرايم ساده جوامع اوليه كمتر مشاهده ميشود. به موازات پيچيدگي جوامع، جرايم نيز به شدت پيچيده شده است. از اينرو، طبيعي است كه قاضي در كشف واقع يك جرم و دعوي به نظر اهل خبره توجه كند، وگرنه رسيدن قاضي به واقع دشوار و يا ناممكن خواهد بود. به همين دليل است كه كارشناسان، معاونان قاضي و دستگاه قضايي به شمار ميروند.16
از سوي ديگر، بر اثر رشد و شكوفايي علمي و ابزاري بشر، امروزه وقايعي كه پيش از اين لال و بيزبان بودند، خود شاهدان صادق ماجرا هستند. براي مثال، كشف «دي ان اي» رازهاي ناگفته جرايمي را فاش نمود كه بدون آن هرگز برملا نميشد و تحولي بزرگ در شناسايي مجرمان ايجاد كرد. همچنين آزمايشهاي پزشكي مواردي از جرايم را نماياند كه در غير اين صورت، مرگ طبيعي قلمداد ميشدند.
3. امور كيفري: موارد ارجاعي به دستگاه قضايي به دو گروه عمده تقسيم ميشود. يك بخش، مسائل و امور كيفري است كه طبع و ويژگيهاي متفاوت دارد. يكي از ويژگيهاي اساسي كه همه دانشمندان حقوق كيفري بر آن تأكيد كرده و آن را ويژگي خاص حقوق كيفري دانستهاند، ضمانت اجراي خاص آن است؛ يعني ارتكاب جرم موجب مسئوليت كيفري است. كيفر علاوه بر ماهيت رنجآور و آزاردهنده آن، بدنامكننده نيز هست.17
علاوه بر آن، قواعد حقوق كيفري آمره و كلي هستند و براي اعمال هرگونه مجازاتي، توسل به دستگاه و مقامات قضايي ضروري است.
اكنون كه مفردات و اصطلاحات به كار رفته در اين نوشتار توضيح داده شدند، موضوع بحث و دامنه شمول آن و مقصود از طرح بحث را درضمن يك مثال بيان ميكنيم: در اتهام زنا و فقدان اقرار و بينه (شهادت) معتبر، در فرض عدم حجّيت علم قاضي در اثبات زنا، و يا عدم حصول علم براي قاضي بر اساس نظر پزشكي قانوني، آيا ميتوان با تمسّك به نظر پزشكي قانوني مبني بر تحقق آميزش جنسي، در آن مورد حكم به مجازات مقرّر براي زنا داد يا تنها ميتوان حكم به تعزير داد، نه مجازات حدي؟ يا اينكه بر اساس نظريه پزشكي قانوني، تنها بايد حكم به مهر (امر مدني) داد؟
سير تاريخي نظام دلايل كيفري و جايگاه كارشناسي
بررسي تحولات تاريخي نظام دلايل كيفري، براي تبيين و بررسي اين مطلب است كه اولاً، از لحاظ تاريخي و در هر يك از اين نظامها كارشناسي چه جايگاهي داشته است. ثانيا، هر يك از اين نظامها مختصات و ويژگيهاي خاص خود را دارد. در صورت منطبق دانستن نظام دلايل كيفري اسلام بر هر يك از اين نظامها، سرنوشت دلايلي از جمله كارشناسي متفاوت خواهد بود.
از نظر تحولات تاريخي، دلايل كيفري سه مرحله مشخص را سپري نموده است كه به ترتيب تاريخي بيان ميگردند:
1. دوره دلايل ماوراء طبيعي و جايگاه كارشناسي
در اين دوره، مهمترين دليل كيفري «آزمايش ايزدي» بوده است. اين دليل اثباتي مشتمل بر آزمايشهاي سخت جسمي بوده كه طرفين دعواي كيفري براي اثبات ادعاي خود به آن استناد ميكردهاند.18
آزمايش ايزدي و دليل ماوراء طبيعي در اروپا تحت عنوان «اوردالي» شناخته ميشود. دوئل يا پيكار تن به تن در اروپاي قرون وسطا، شكل ويژه از اينگونه دلايل به شمار ميرود. البته دلايلي نظير اقرار شهادت و ... نيز معمول بوده است. انديشه زيربنايي قدرت اثباتي دلايل ماوراء طبيعي، اين تفكر غلط بود كه در صورت بيگناهي متهم، دست تقدير و ياري خداوند به كمك او آمده و متهم را از آزمايش موفق و بدون آسيب بيرون خواهد آورد. اين دوره را تقريبا همه ملل سپري نمودهاند. در داستانهاي افسانهاي ملل و اقوام مختلف نشانههايي از حضور و وجود اين دلايل در نظام قضاييشان مشاهده ميشود. در اين دوره، چيزي تحت عنوان نظر خبره و كارشناس ديده نميشود.
2. دوره دلايل قانوني و جايگاه كارشناسي
اين نظام دلايل، واكنشي بود در برابر نظام دلايل ماوراء طبيعي و آنارشيسم كيفري ماقبل آن. در دوره دلايل ماوراء طبيعي، اصل دليل بودن و قدرت اثباتي آن، به گونهاي تقريبا آزاد در دستان افراد با نفوذ قبيله و... قرار داشت. اما به مرور اين مسئله ديگر قابل تحمل نبود، علاوه بر اينكه پايه عقلاني و قابليت اثباتي اينگونه دلايل نيز نفي گرديد. در نتيجه، يك نظام افراطي ايجاد شد كه در آن قانونگذار با دخالت و اقدام قبلي خود، انواع دلايل اثبات بزهكاري متهم و ارزش قانوني آنها را تعيين و اعلام ميكند.19
در كل، در اين دوره كمترين اختياري براي قاضي وجود داشت. براي محدود كردن اختيار قاضي، قانونگذار هم خود دليل اثبات و هم قدرت اثباتي آن را معين ميكرد. بدون احراز اين دلايل اثبات، امكان حكم به مجازات وجود نداشت، و با وجود اين ادلّه، قاضي مجبور به صدور رأي بود. قاضي از بررسي و ارزشگذاري ادلّه ابرازي منع شده بود. در اين دوره است كه شيوههاي متعددي براي به دست آوردن اين ادلّه مرسوم ميشود؛ از جمله «شكنجه» براي گرفتن اقرار به عنوان مادر ادلّه اثبات دعوي شايع ميشود. البته در اين مرحله است كه اصل برائت به وجود ميآيد و نشانههايي از نقش كارشناسي يا نظر اهل فن و خبره در رسيدگيهاي كيفري ديده ميشود.
3. دوره دلايل معنوي و جايگاه كارشناسي
نظام دلايل قانوني بدون ترديد، قضاوت را از مسير اصلي قضاوت كه همان احقاق حق و تحقق عدالت باشد منحرف ميسازد؛ زيرا در اين نظام وضعيت از پيش تعيين شده بر قاضي تحميل ميشود. قاضي از تقويم و ارزشگذاري ادلّه ابرازي منع شده است. بر اساس همين نقصها بود كه از زمان انقلاب فرانسه شاهد نضج و رشد نظامي تحت عنوان «نظام اقناع وجدان قاضي» يا «نظام دلايل معنوي» هستيم. بر اساس اين رويكرد و نظام، ادلّه اثبات دعوا ارزش قضايي داشته و زماني قدرت اثباتي دارد كه موجب اعتماد و اطمينان قاضي گردد. حتي اقرار كه در نظام قانوني ادلّه اثبات، ملكه ادلّه به حساب ميآمد، باز هم نيازمند ارزشگذاري و بررسي قاضي است. بر همين اساس، قاضي مجبور به انشاي رأي بر خلاف اعتقاد دروني خود نميباشد. در اين نظام، چنانكه از نامش پيداست، يقين دروني قاضي ملاك قضاوت است و دادرس در كمال آزادي ارزش دلايل ابرازي را ارزيابي نموده و در رد يا قبول آنها مختار است و محدود به دلايل پيشساخته قانونگذار نبوده و با استفاده از تمامي وسايل و امكانات كشف حقيقت، ولي بر اساس اعتقاد باطني خود رسيدگي و انشاي رأي مينمايد.20
امروزه نظام كيفري بيشتر كشورها همين نظام دلايل معنوي است. كارشناسي به دليل واقعنمايي آن، و اقناع وجدان قاضي اهميت فزايندهاي در روند رسيدگي كيفري به دست آورده؛ زيرا ـ همانگونه كه پيشتر بيان گرديد ـ بشر با سرپنجه علم و فناوري رازهاي سر به مهر و ناگشوده جنايي را گشود و قضات به صورت طبيعي به سمت ارزش دادن به نظرات كارشناسي متمايل گشتند. در اين نظام است كه كارشناسي به مثابه كم اشتباهترين دليل اثباتي، مهمتر از دلايلي همچون اقرار و شهادت دانسته ميشود.
در كنار و به دنبال نظام دلايل معنوي، دوره دلايل علمي را به گونه مجزا ذكر ميكنند و آن را يك دوره مستقل و جداي از ساير دورههاي حاكم بر ادلّه اثبات دعواي كيفري به شمار آوردهاند.21
اما به نظر ميرسد كه دلايل علمي نه به عنوان يك دوره و نظام جداگانه، بلكه به مثابه يكي از دلايلي است كه در قالب هر يك از اين دورهها ميتوان به آن پرداخت. به ويژه امروزه كه بشر هم از لحاظ فناوري و هم به لحاظ تواناييهاي علمي قدرت كشف مسائلي را دارد كه تا پيش از اين نداشت، نقش دلايل علمي و اظهارات كارشناسي برجستهتر است.
جايگاه كارشناسي در ساختار ادلّه اثبات جرم
حجّيت كارشناسي در تعيين موضوع
ارجاع به كارشناس (اهل خبره) در پرونده كيفري به دو گونه ميباشد. گاهي نظر كارشناس معطوف به تعيين ميزان آسيب و امثال آن است كه از آن به تعيين موضوع تعبير ميكنيم. در اين فرض، نظر كارشناس براي اثبات اصل مجرميت و استناد جرم به متهم اخذ نميشود. دلايل اثبات جرم ادلّه ديگري است؛ اما در تعيين ميزان آسيب وارد شده و يا علت فوت مجنيعليه و يا در تعيين مصاديقي همچون جنون و مانند آن به نظر كارشناس استناد ميشود.
در موارد ديگر، مراجعه به كارشناس براي اثبات اصل مجرميت متهم و استناد جرم به مظنون و متهم است. با توجه به اصول و قرائن مختلف كه در فقه بحث شده است اين نتيجه به دست ميآيد كه اين دو قسم، داراي ماهيت متفاوتند؛ تنها قسم دوم ماهيت كيفري دارد و بخش ديگر اصولاً در قلمرو مسئوليت مدني ميباشد، و نيازمند بررسي جداگانه و حتي نتايج مختلفي است. بر اين اساس، به صورت مجزا بررسي ميگردد.
1. بررسي فقهي
پيش از بررسي حجّيت و اعتبار كارشناسي در تعيين آسيب و امثال آن در امور كيفري، دو مسئله نيازمند بيان است:
اولاً، تفكيك ميان امور كيفري و مدني در فقه، بخصوص در اين مورد، ديده نميشود. بر همين اساس است كه بحث جداگانه از اعتبار كارشناسي (نظر اهل خبره) در امور كيفري به صورت خاص نشده است. پس از مطالبي كه به طور عام از اعتبار نظر اهل خبره شده است ميتوان براي مطالب اين مسئله استنباط و استناد نمود. بر همين اساس، از مباحثي كه در رابطه با نظر مقوم يا مترجم و ... شده است ميتوان براي حجّيت نظر كارشناس در پروندههاي كيفري بهره جست و استناد نمود، اگرچه اين مسئله در كتاب بيع و در رابطه با تعيين ارزش مبيع معيوب بحث شده باشد.
ثانيا، در فقه سنتي بر اساس آنچه مرسوم بوده و هست، مباحث بيشتر صبغه و رنگ خرد و موردي داشته است؛ همانند حقوق جزاي اختصاصي كه تك تك جرايم را بررسي ميكند. اما مباحث كلي آنگونه كه در حقوق موضوعه مرسوم است كمتر مورد اعتنا بوده. مبحث كارشناسي (نظر خبره) نيز همينگونه مورد بحث قرار گرفته است. پس در فقه ما بايد به دنبال مصاديقي از كارشناسي باشيم كه مورد بررسي فقها قرار داشته است. دو مصداق بارز كه در فقه از آن به گونه مفصل بحث شده است عبارتند از: اقوال مترجم و نظرات مقوم. نظرات مقوم در تعيين قيمت و بهاي جنس معيوب فروخته شده و نيز نظر مترجم در برگردان لغات از زباني به زبان ديگر ماهيت تخصصي و كارشناسانه دارد كه متوقف بر رأي و نظر حدسي مترجم و مقوم ميباشد. اگرچه در حجّيت قول لغوي نيز مباحثي مطرح شده است، اما برخي از فقها براي قول لغوي ماهيت متمايز از نظر اهل خبره قايلند و آن را ماهيتا نزديك به شهادت ميدانند تا يك نظر كارشناسي.22
مواردي از مراجعه به نظر اهل خبره در ميزان آسيبهاي بدني و جسمي نيز وجود دارد.
اكنون به دنبال اين دو نكته مقدماتي، اصل اعتبار و به اصطلاح فني كلمه، حجّيت و دليليت نظر كارشناس در تعيين ميزان آسيب و امثال آن را بررسي خواهيم نمود. مطلب جالب اينجاست كه در زمينه نظر اهل خبره يا همان نظر كارشناس، عمده مباحث نه روي اصل اعتبار و حجّيت آن، بلكه در رابطه با مبناي حجّيت آن شده است؛ يعني اصل حجّيت و اعتبار نظر كارشناس و اهل خبره در فقه. البته در همين تعيين آسيب و امثال آن در امور كيفري و در تعيين قيمت و... در حقوق خصوصي از مسلمات گرفته شده و به اختصار و فشرده از اصل حجّيت آن بحث شده است. به جاي آن، محور و تمركز اصلي مباحث بر مبناي حجّيت نظر اهل خبره متمركز شده است؛ يعني اينكه آيا اعتبار نظر كارشناس كه در لسان فقهي به آن نظر اهل خبره گفته ميشود، از باب شهادت است ـ كه بر اساس اين مبنا بايد اهل خبره واجد شرايط شاهد باشند ـ يا اينكه حجّيت نظر اهل خبره مستقل از شهادت است، پس لزومي ندارد كه شرايط شهادت را در آن شرط بدانيم. اما در كل، در مباحث فقهي و بر اساس نظر اجماعي فقها، اصل بر اعتبار و حجّيت نظر اهل خبره است، و مهمترين دليل آن نيز سيره و بناي عقلا و حكم عقل در رجوع جاهل به عالم است؛ يعني اساس نظامات انساني بر همين اصل و قاعده استوار است. اين مسئله بخصوص در زندگي نوين معاصر روشنتر است؛ زيرا مسلم است كه انسانها نميتوانند به همه مسائلي كه مربوط به زيست و زندگي بشري است، احاطه و آگاهي داشته باشند، پس تقسيم كار به وجود ميآيد. اساس، پايه و علت تقسيم كار، بر عدم تسلط همه انسانها بر همه مسائل مرتبط با زندگي بشري است. در چنين ساختاري اصل مراجعه جاهل به عالم و داناي يك مسئله امري است عقلي كه نه تنها شرع از آن ردع و منع نكرده، بلكه نميتوانسته است به وجه عام و كلي آن را تحريم و بايكوت كند؛ زيرا اين اصل زيربناي تمدن بشري به شمار ميرود و يك مسئله عقلي است. اعتبار كارشناسي و نظر اهل خبره بر اساس بناي عقلا و عدم منع و ردع شارع از عمل بر اساس آن است.
علاوه بر اين، از قرآن مجيد و سيره معصومان عليهمالسلام نيز اصل حجّيت نظر اهل خبره استنباط شده و به مثابه مؤيد ذكر گرديده است؛ از جمله، آيه نفر كه نميتوان آن را فقط در مورد احكام الهي منحصر دانست، اگرچه مورد آن، ابتدا يادگيري و سپس بيان احكام الهي بوده است. در كل، با مراجعه اجمالي به فقه متوجه ميشويم كه اصل اعتبار و حجّيت نظر اهل خبره دستكم در اين مورد متسالم بين فقهاست. ميتوان ادعا نمود كه مسائلي همچون تعيين ميزان آسيب و ... در جزا، همانند تعيين قيمت مبيع در صورت تلف مبيع در امور مدني است. هر دو طبع كارشناسانه دارند و در اصل حكم عقل در مراجعه عالم به جاهل، هر دو مساوي هستند. كارشناسي در اين بخش از مسئله معتبر و حجت ميباشد.
2. بررسي حقوقي
در حقوق موضوعه معاصر تعداد و جايگاه ادلّه اثبات امر كيفري متفاوت است؛ از جمله، نقش ادلّه علمي كه محصول دادههاي علمي است، در حقوق موضوعه اهميت فراواني يافته است.23
براي مثال، در تعيين موضوعات و ميزان آسيبهاي وارد شده ارجاع به كارشناسي (پزشكي قانوني و ...) متداول بوده و رويه محاكم است. در اين مورد، قانون مجازات اسلامي ايران نيز موادي را اختصاص داده است؛ از جمله مواد 448، 451، 452، 461، 463 و 469. بررسي اين مواد نشاندهنده اين واقعيت است كه همه اين موارد در همين چارچوب، يعني تعيين ميزان آسيب بر اساس نظر كارشناس ميباشد. پس در اعتبار و حجّيت نظر كارشناس در فرض مسئله، هم در فقه و هم در حقوق موضوعه ترديدي و اختلافي نيست.
البته رويه قضايي در ايران، ارجاع به كارشناسي فراتر از تعيين موضوع نيز ميباشد؛ همانگونه كه دستور شوراي عالي قضايي ـ كه در ذيل ذكر ميشود ـ چنين عموميتي دارد:
... هرچند در برخي از جرايم طريق اثبات دعوي در قانون ذكر شده است، لكن چون اين امر از باب طريقيت و حصول علم براي قاضي است و قاضي براي حصول قطع و يقين از هيچ نوع تحقيقي كه علم را تحصيل كند منع نگرديده است، لذا در رسيدگيها استفاده از طريق علمي كشف جرم را مورد غفلت قرار ندهند و از وسايلي كه دانش بشري در اين زمينه فراهم نموده است استفاده نمايند.24
حجّيت كارشناسي در اثبات جرم
در حقوق كيفري، و در رابطه با ادلّه اثبات جرم، دو اصل ـ در واقع ـ همديگر را تعديل نمودهاند. يكي از اين اصول كه اصل مترقي حقوق جزاي مدرن است و از ابتدا مورد پذيرش و توجه نظام كيفري اسلام بوده «اصل برائت» است. بر طبق اين اصل، متهم بيگناه شناخته ميشود، مگر در صورتي كه اصل جرم و انتساب آن به متهم بر اساس ادلّهاي معتبر احراز و اثبات شده باشد. اين فرض، و اصل قانوني بيگناهي متهم در كل، هم بار اثبات را به دوش مدعي، اعم از خصوصي و يا مدعيالعموم گذاشته، و هم اثبات اتهام را با دشواري مواجه ساخته است. نتيجه نهايي آنكه نه تنها ارائه دليل ـ و به عبارت ديگر، بار دليل ـ به عهده مقام تعقيبكننده، يعني دادسرا يا شاكي خصوصي، نهاده شده، بلكه شيوه تحصيل آن نيز از جمله آثار مهم اصل برائت تلقّي ميگردد.25
درست در جهت تعديل اين مسئله است كه اصل «آزادي دليل اثباتي» و نه انحصار ادلّه اثبات اتهام به دلايل از پيش تعيين شده در قانون، در پروندههاي كيفري مطرح گرديده و مورد قبول واقع شده است.
... در حقوق جزايي، ابراز دليل، متعددتر و متنوعتر از انواع آن در حقوق خصوصي است و قاضي در تعيين ارزش اثباتي اركان دليل و رسيدن به علم و اعتقاد باطني حاكي از ارتكاب جرم توسط متهم آزاد است.26
بر اساس اصل برائت، كه در فقه بر اعتبار آن به عنوان يك قاعده فقهي ادعاي اجماع شده است،27 تنها در صورتي ميتوان نظر اهل خبره را حجت دانست و بر اساس آن رأي بر محكوميت متهم داد كه اصل دليل بودن نظر اهل خبره اثبات شده باشد. بنابراين، در ابتدا به اصل دليل بودن كارشناسي در فقه و حقوق ميپردازيم؛ بر مبناي اين واقعيت كه «كارشناسي» (از جمله ادلّه اثبات جرم) در فقه نيامده است، و اين عدم بيان موجب شك در قدرت اثباتي آن در قلمرو كيفري ميباشد، و بنابر اصول حاكم بر حقوق كيفري و فقه، شك در چنين موردي مساوي است با عدم حجّيت و اعتبار.
با وجود اين، آيا راهي براي حجّيت و اعتبار كارشناسي در اثبات جرم بر اساس فقه اسلامي وجود دارد يا خير؟ در بخشي از مباحث بعدي اصل آزادي ادلّه اثباتي را در فقه بررسي ميكنيم.
در كل، براي حجّيت نظر كارشناس در اثبات جرم از لحاظ مبنايي سه راه وجود دارد. در صورتي كه بتوانيم كارشناسي را در يكي از اين مقولات بگنجانيم ميتوان در اثبات جرم به آن استناد نمود. بدين ترتيب، نظر اهل خبره از ادلّه اثبات جرم به شمار ميرود، در فرضي كه: يا حجّيت كارشناسي را از باب شهادت بدانيم، يا آن را مقدّمه و وسيله رسيدن قاضي به علم بدانيم و يا بر اساس مبناي مستقل، ولي بر اساس حكومت نظام دلايل معنوي و آزادي ادلّه اثباتي در نظام كيفري اسلام. اعتبار كارشناسي بر اساس هر يك از طرق سهگانه فوق در حجّيت آن در اقسام جرايم متفاوت ميباشد.
1. كارشناسي به عنوان شهادت
بحث از ماهيت و مبناي كارشناسي و نظر اهل خبره در فقه يكي از مباحث عميق ميباشد. اين مسئله كه آيا نظر كارشناس و اهل خبره از باب شهادت است يا مبناي مستقل از آن دارد، در ديدگاههاي فقها اختلافنظر وجود دارد. برخي از فقها براي شهادت، صرف علم و قطع شاهد را بر يك واقعه كافي براي اداي شهادت ميدانند و بر ضرورت حسي بودن منبع اين علم و شهادت اعتقادي ندارند، و شهادت بر اساس علم به دست آمده از غير حس را نيز جايز ميدانند.28
بر اساس نظريه اين عده از فقها، ارزش و اعتبار نظر اهل خبره و كارشناس از باب شهادت بودن آن است. بر اين ديدگاه، دو نتيجه مهم مترتب ميباشد: اولاً، شرايط شاهد و همچنين تعدد آن در جرايم خاص، در كارشناسي نيز شرط ميباشد. ثانيا، با توجه به اينكه كارشناسي در واقع شهادت ميباشد، ارزش و اعتبار آن را در اثبات جرم نيز داراست. البته از روايات به دست ميآيد كه شهادت بر زنا و امثال آن، مبتني بر مشاهده است و نه صرف علم.
اما ديدگاه دوم در فقه، براي شهادت مبناي حسي قايل است.29
به دليل آنكه كارشناسي فاقد منشأ حسي است و به جاي آن تكيه بر حدس دارد، متفاوت از شهادت ميباشد. نيز كارشناسي ماهيتا كار تخصصي است، بر خلاف شهادت كه بيان دريافتهاي حسي و عاميانه است. بر اين اساس، مبناي اعتبار و حجّيت نظر اهل خبره مستقل و غير از شهادت است و با توجه به آن، عدالت و تعدد را در كارشناس شرط نميدانند، و تنها وثوق و اطمينان قاضي از عدم كذب كارشناس كافي است.30
با توجه به ويژگي و مختصات نظر اهل خبره و كارشناس، نميتوان آن را در مقوله شهادت گنجاند، هرچند وجوه مشترك زيادي دارند، اما از هم متمايز و جدا ميباشند. اين مسئله، در حقوق موضوعه نيز از هم متمايز ميباشد. هرچند در مواردي، مشخص نمودن اينكه اظهار نظر خاصي شهادت است يا نظر كارشناسانه، ترديد است. بر مبناي اين نظريه، اعتبار و حجّيت كارشناسي در امر كيفري در فقه، باز هم محل ترديد است.
2. كارشناسي وسيلهاي براي رسيدن قاضي به علم
يكي ديگر از راههايي كه ميتوان بر اساس آن كارشناسي را اثباتكننده جرم دانست، طريقيت آن براي رسيدن قاضي پرونده به علم و اعتقاد باطني است. در اينكه منظور از علم، علم ناشي از امور متعارف است و نه طرق غيرمتعارف، اتفاق نظر وجود دارد. اما در رابطه با اصل حجّيت و اعتبار علم در تمام دعاوي و جرايم اختلاف نظر است. برخي از فقها علم را به صورت مطلق معتبر ميدانند و برخي بين حقاللّه و حقالناس تفاوت گذاشتهاند.31
در رابطه با مقدميت كارشناسي و نظر اهل خبره براي رسيدن قاضي به علم، بايد گفت:
اولاً، در دليليت علم در همه جرايم، اعم از حدود و قصاص، ديات و تعزيرات اختلاف نظر وجود دارد. به ويژه در رابطه با جرايم حدي، شك و شبهه وجود دارد. آيهاللّه موسوي اردبيلي در اينباره چنين مينويسد:
ولي ممكن است از موارد جايز بودن قضاوت قاضي بر اساس علمش، قضاوت بر اساس علم در جرايم زنا، لواط و مساحقه را استثنا نمود؛ زيرا در موارد متعدد براي قاضي از دو و يا سه بار اقرار و يا شاهد، علم حاصل ميشود و با آن، حكم به رجم و جلد جايز نيست، مگر در صورت تكميل شرايط.32
يكي ديگر از فقها نيز علم قاضي را در حدود نامعتبر ميداند:
علم قاضي در حقوقالناس به شرط آنكه از روي حس و مبادي قريب به حس باشد؛ يعني از راه قرائن و امارات قابل اثبات و استناد باشد، حجت است، و اما در حقوقاللّه و حدودي كه طرق اثباتش در شرع معين شده و منحصر به شهادت و اقرار با شرايط خاصه آنها ميباشد، حجت نبوده و خصوصيات معتبره در اثبات و بلكه انحصار آنها خود حجت بر عدم حجّيت علم قاضي در آنها ميباشد.33
بايد گفت: در همه حدود در صورتي كه علم قاضي صريحا و همانند اقرار و بينه ـ كه در باب اثبات آنها ذكر ميشود ـ در طرق اثبات آنها ذكر نشده باشد، در اين حكم تفاوتي ندارند. در فقه اهلسنّت و در مذاهب مالكي و حنبلي، علم تنها در صورت حصول در جلسه قضاوت معتبر است و بر اساس نظر حنفيه، علم قاضي در حدود حقاللّه صرف، اعتباري ندارد.34
ثانيا، در فرضي كه كارشناسي صرفا به دليل مقدميت براي حصول علم معتبر باشد، ديگر كارشناسي به عنوان يك دليل مستقل مطرح نيست، بلكه قدرت اثباتي آن تابعي از حصول علم بر اساس آن براي قاضي پرونده است.
3. كارشناسي به عنوان دليل مستقل
آنچه در ابتدا و از عنوان مبحث فهميده ميشود همين نوع از حجّيت و اعتبار است. همانگونه كه پيشتر گفته شد، در بين ادلّه اثباتي جرم در فقه، نامي از كارشناسي (نظر خبره) ديده نميشود. اما بر اثر پيشرفتهاي علمي و فناورانه بشر، امروزه قدرت اثباتي ادلّه علمي و نظر كارشناس تا حد زيادي اطمينانبخش است و ميتوان گفت كه واقعنمايي ادلّه تحت عنوان طيف گسترده نظر اهل خبره، اگر بيشتر از دلايل سنتي همچون اقرار و شهادت نباشد كمتر نخواهد بود. هرچند احتمال خطا و عدم اصابت به واقع در همه دلايل اثباتي وجود دارد، ولي به اين احتمال بعد از بررسي ادلّه بر اساس نظام دلايل معنوي و احراز صحت آن به وسيله قاضي اعتنا نميشود. آنچه در اينجا لازم است بررسي گردد نظام حاكم بر ادلّه اثبات جرم در نظام كيفري اسلام ميباشد. اگر نظام حاكم بر دلايل اثبات جرم در نظام كيفري اسلام، نظام دلايل قانوني باشد ديگر واقعنمايي بعد از عدم ذكر آن در زمره دلايل اثباتي نميتواند به كارشناسي و ادلّه علمي اعتبار بخشد. بعكس، اگر بر نظام كيفري اسلامي نظام دلايل معنوي حاكم باشد در اين صورت، كارشناسي با وجود عدم ذكر در سلسله دلايل باز هم معتبر است و قدرت اثباتي دارد. البته ميتوان فرض سومي را هم مطرح نمود: نظام دلايل در نظام كيفري اسلام در برخي از جرايم نظام دلايل قانوني و در ساير موارد نظام دلايل معنوي باشد.
نظام حاكم بر ادلّه به طور عام و بر ادلّه اثبات دعواي كيفري به طور خاص، در فقه مورد بحث قرار نگرفته است، اگرچه برخي از حقوقدانان نظام حاكم بر ادلّه اثبات در نظام كيفري اسلام و نظام قضايي جمهوري اسلامي را بررسي و تبيين نمودهاند. نظام قضايي و قوانين حاكم در بعد از انقلاب اسلامي ايران نيز برگرفته از فقه است. علاوه بر آن، نظام قضايي اسلام به صورت عام و نظام كيفري اسلام به صورت خاص داراي مختصات و ويژگيهايي است كه ميتوان با ملاحظه و در نظرداشت آنها به نظام حاكم بر ادلّه اثبات جرم در فقه نيز پي برد.
در اين قسمت، ابتدا به ديدگاههاي حقوقدانان در اين زمينه اشاره ميكنيم و به دنبال آن، بر اساس ويژگيهاي نظام كيفري اسلام اين ديدگاهها را بررسي مينماييم و در نهايت، به بيان ارزش و حجّيت كارشناسي بر اساس نظام حاكم بر ادلّه اثبات جرم در فقه ميپردازيم.
در مجموع، حقوقدانان ايراني سه ديدگاه در رابطه با نظام حاكم بر ادلّه اثبات در نظام كيفري اسلام (نظام حاكم بر ادلّه بعد از انقلاب اسلامي ايران) دارند:
الف. نظام كيفري اسلام منطبق بر نظام دلايل قانوني است؛35 زيرا هم ادلّه به دقت در اين نظام معين گرديده و هم ارزش اثباتي هريك مشخص و تعريف شده است. به اصطلاح، ادلّه اثبات در نظام كيفري اسلامي موضوعيت دارد؛ يعني آزادي ادلّه اثبات جرم پذيرفته نشده است و اثبات جرم تنها از طريق همين ادلّه مورد پذيرش است. اگر اين ديدگاه پذيرفته شود بالطبع مسائلي همچون كارشناسي جايگاهي در اثبات جرم ندارد.
ب. نظام دلايل معنوي در نظام كيفري اسلامي جاري و ساري است.36 با اينكه در نظام قضايي و كيفري اسلام دلايل اثباتي تعيين شده است، اما با دقت و امعاننظر در كل نظام نمايان ميشود كه ادلّه مشخص شده موضوعيت نداشته و تنها وسيله دستيابي قاضي به علم و اطمينان دروني است. تعابير مختلف و متعددي هم در آيات قرآن كريم و هم در روايات آمده است كه قضاوت بر حق و عدل را شرط قضاوت مأجور دانسته، و حق و عدل نيز بر مبناي واقعيت است.
ج. ديدگاه سوم، بين اقسام جرايم در فقه از نظر نظام حاكم بر ادلّه تمايز قايل شده است. نظام ادلّه در حدود، نظام قانوني ادلّه و در ساير جرايم مانند جرايم تعزيري، نظام معنوي ادلّه حاكم است.
از موقعيت دليل و هدف از آن كه كشف حقيقت و اجراي عدالت است ميتوان نتيجهگيري كرد كه نظام دليل در حقوق كيفري ايران مبتني بر هر دو سيستم، يعني هم نظام دلايل قانوني و هم نظام دلايل مبتني بر اعتقاد و ايمان قاضي است. در جرايم مستلزم حد، با فراهم شدن شرايط قانوني احراز دلايل، قاضي ناگزير از صدور حكم است، حال آنكه در جرايم تعزيري كه اكثريت جرايم را تشكيل ميدهد، قاضي مكلف به كشف حقيقت بوده و ميتواند بر اقرار يا شهادت ترديد روا داشته و براي صدور حكم محكوميت، بر وقوع جرم و ارتكاب آن توسط متهم متقاعد گرديده و مطمئن شود.37
در بررسي اين ديدگاهها، راهنماي نقد و نقض و يا تأييد، اصول حاكم بر نظام كيفري اسلام و همچنين شواهد موجود در آن ميباشد. بدون شك، اموري در فقه به عنوان دلايل اثبات بيان شده است. اما آيا صرف ذكر اين دلايل ميتواند بيانگر و دليل وجود و حكومت نظام قانوني ادلّه اثبات جرم در حقوق اسلامي باشد؟ آيا ميتوان از اصل اعتماد و اطمينان كه به قاضي در نظام قضايي اسلام شده است، و وظيفه قاضي در بررسي ادلّه و احراز ماوقع دست برداشت و آن را ناديده انگاشت؟
در حقوق اسلام، نه تنها به قاضي اختيارات زيادي داده شده است، بلكه به ارزيابي و ـ به اصطلاح ـ قضاوت آزادانه قاضي توجه اساسي شده است. از اصول اساسي قضاي اسلامي ارزيابي و اطمينان قلبي و وجداني قاضي از دلايل ابرازي است. و اگر باور قلبي قاضي بر خلاف ادلّه اثباتي باشد متابعت از ادلّه مجاز نيست.38 و اين با نظام ادلّه قانوني تفاوت زيادي دارد. ميتوان گفت: سلب اعتماد و سلب اختيار از قاضي شاه بيت نظام دلايل قانوني است. اين در نقطه مقابل ديدگاه اسلام در باب قضاوت ميباشد. پس ميتوان گفت كه اصولاً نظام دلايل قانوني با اصول حاكم بر نظام كيفري اسلام منطبق نيست. شواهد زيادي براي اين مسئله را در فقه ميتوان نام برد.
اما در همه جرايم نميتوان گفت كه نظام دلايل معنوي در نظام كيفري اسلام جاري و ساري است. و هر چيز و امري كه نمايانگر واقعيت باشد دليل اثبات و حجت است. شواهد و اصول جداگانه، ثابت و حاكم در هر يك از اقسام جرايم در فقه در تعارض با اين اطلاق و كليت است. هرچند ميتوان نظام دلايل معنوي را در باب جرايم اصل دانست، ولي به دليل طبع متفاوت و متمايز جرايم و ماهيت متفاوت اقسام مختلف جرايم در فقه، در زمينه دلايل اثبات نيز تأثير و نقش دارد. نظرات فقهايي را كه نظر بر عدم حجّيت علم قاضي در جرايم حدي همچون زنا و لواط داشتند ميتوان براي اين مطلب نيز استدلال نمود.
در فقه اسلامي تقسيمي از جرايم وجود دارد كه همان تقسيم به جرايم حدي، قصاص، ديات و تعزيرات ميباشد. بر اين تقسيم نيز آثار و نتايجي مترتب است. همانگونه كه در كتب فقهي به تفصيل بحث شده است، هر يك از اين تقسيمات اصول ويژه و خاص خود را دارد. از جمله تمايزات و تفاوتهايي كه بر اين تقسيم مترتب خواهد بود مسئله اثبات و نظام ادلّه اثبات حاكم بر هر يك از اين جرايم است. با توجه به اصول حاكم بر هريك از اقسام، و سياست كيفري اسلام در هر يك از اقسام، ما تفاوت جوهري و ماهوي جرايم حدي با ساير جرايم در اسلام را به وضوح مشاهده ميكنيم. از سيره پيامبر گرامي صلياللهعليهوآله و اميرالمؤمنين عليهالسلام و نيز ويژگيها و اصول حاكم بر حدود در اسلام و به ويژه اصل تسامح، و بنا بر تخفيف بودن در حدود و درأ حد به وسيله شبهه39 و محدود بودن حاكم در تعيين مقدار، نوع، اجرا و يا عفو از اقامه حد، بر خلاف جرايم تعزيري كه حاكم اسلامي اختيارات گستردهاي در رابطه با آن دارد، اين نتيجه به دست ميآيد كه در نگاه تقنيني اسلام حساب جرايم حدي از ساير جرايم جداست. ميتوان گفت كه در اثبات جرايم حدي گونهاي از نظام قانوني ادلّه حاكم است؛ اگرچه قاضي در اين جرايم نيز از بررسي ادلّه نه تنها منع نشده است، بلكه مكلّف به آن است. اما راه اثبات اين جرايم تنها از طريق و به وسيله همين ادلّه مصرّح در فقه ميباشد. پس كارشناسي در اثبات جرايم حدي جايگاهي ندارد. هرچند بر اساس حكومت نظام معنوي ادلّه اثبات در فقه كيفري اسلام در خارج از دايره جرايم حدي، ميتوان آن را به دليل واقع نمايياش حجت دانست.
4. حجّيت كارشناسي در حقوق ايران
امروزه در قوانين كيفري بيشتر كشورها ارجاع به كارشناس و قدرت اثباتي نظر كارشناسي امري پذيرفته شده است. اما در قوانين كيفري ايران مسئله كارشناسي مجمل باقي مانده است. اگرچه رويه قضايي در ارجاع به كارشناسي و صدور رأي اغلب بر طبق آن است، اما آن هم از باب حصول علم و اطمينان قلبي قاضي ميباشد و نه به عنوان دليل مستقل. در نتيجه، در جرايمي همانند برخي از حدود كه طرق اثبات آن در قانون تصريح شده است، و بنابر برخي آراء فقهي كه علم قاضي را در اثبات اين جرايم معتبر نميدانند، نظر كارشناس فاقد هرگونه اعتباري است. اين مسئله در آراء ديوانعالي كشور در حجّيت نظريه پزشكي قانوني به عنوان يك نظر كارشناسي و دليل در اثبات زنا پذيرفته نشده و رد شده است.40 از اينرو، ميتوان آن را منطبق بر فقه و ملهم از آن دانست.
نتيجه
نتايج بحث حاضر را چنين ميتوان فهرست كرد:
ارجاع به كارشناسي در پروندههاي كيفري به دو گونه ميباشد:
الف. براي تعيين ميزان آسيب، تحقق جعل، قتل يا مرگ طبيعي بودن مورد مشكوك و مانند آن، كه از آن به تعيين موضوع تعبير نموديم. ميتوان گفت: نظر كارشناس در فقه در اين بخش معتبر است. بالاتر از آن، ميتوان ادعاي اتفاق بر آن كرد؛ زيرا اعتبار آن بر اساس بناي عقلا و حكم عقل در رجوع جاهل به عالم است. در شرع اسلام نيز نه تنها ردع و منعي از آن نشده است، بلكه سيره و سنّت معصومان عليهمالسلام، و نيز آيات قرآني مؤيد آن ميباشد. بخش عمده ارجاع به كارشناسي در پروندههاي كيفري از همين قبيل ميباشد. در حقوق ايران نيز نظر كارشناس در اين قسمت معتبر است.
ب. براي اثبات اتهام، كارشناسي در زمره دلايل اثباتكننده جرم در فقه نيامده است، و اين موجب شك در اعتبار و قدرت اثباتي آن ميگردد. شك در دليل بودن مساوي با عدم اعتبار و عدم اثبات جرم به وسيله آن است. و حتي در جرايم خاص مانند حدود و تعزيرات كه جنبه حقاللّه دارد سؤال و تحقيق با وجود اتهامْ مرجوح، بلكه ممنوع دانسته شده است.
سه راه براي اعتبار نظر كارشناس در فقه در اصل اثبات جرم نيز ممكن است مطرح گردد:
1. كارشناسي به عنوان شهادت حجت باشد. در ديدگاه برخي از فقها كارشناسي شهادت دانسته شده است، اما برخي از فقها، در شهادتْ علم از طريق حس را شرط ميدانند و به همين لحاظ، كارشناسي را از باب شهادت نميدانند. همين ديدگاه نيز مورد پذيرش است؛ چنانكه در حقوق موضوعه نيز كارشناسي متمايز از شهادت دانسته شده است. بنابراين، نميتوان كارشناسي را از باب شهادت در اثبات جرم معتبر دانست.
2. كارشناسي وسيله رسيدن قاضي به علم است، و از حيث مقدميت براي علم معتبر ميباشد. مسئلهاي كه در رابطه با مقدميت كارشناسي براي رسيدن قاضي به علم مطرح ميباشد، اين است كه اولاً، حجّيت علم قاضي در همه جرايم مورد اختلاف است. ثانيا از اين حيث، ديگر كارشناسي حجّيت و اعتبار مستقل ندارد.
3. سومين راه براي اعتبار بخشيدن براي كارشناسي در اثبات جرم، مبناي مستقل و اصل واقعنمايي كارشناسي است. اين هم در صورتي است كه نظام دلايل معنوي را در فقه كيفري حاكم بدانيم. در اين مسئله ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه با توجه به اصول ثابت در اقسام مختلف جرايم در فقه، به اين نتيجه دست يافتيم كه نظام ادلّه اثبات در جرايم حدي نظام قانوني ادلّه است و اين جرايم تنها در فرضي ثابت ميگردد كه با دلايل مذكور در فقه باشد. اما در جرايم تعزيري، از اصول و شواهد فقهي در خصوص آن جرايم، اين نتيجه به دست ميآيد كه نظام دلايل معنوي بر آنها حاكم است. بر اين اساس، كارشناسي در اين دسته از جرايم از حيث واقعنمايي آن حجت و معتبر ميباشد.
-
پى نوشت ها
- 1 كارشناس ارشد حقوق جزا، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. تاريخ دريافت: 15/7/87ـ تاريخ پذيرش: 11/10/87.
- 2 ـ ناصر كاتوزيان، اثبات و دليل اثبات، 1382، ج 1، ص 5.
- 3 ـ عبدالرزاق السنهورى، الوسيط فى شرح القانون المدنى الجديد، بىتا، ج 2، ص 14.
- 4 ـ شيخ حر عاملى، وسائلالشيعه، 1413، ج 27، ب 2، ح 10.
- 5 ـ ابوبكر مسعود كاسانى، بدايع الصنايع، 1996، ج 7، ص 96.
- 6 ـ محمّد فاضل لنكرانى، تفصيل الشريعه، الحدود، 1380، ص 113 / وهبه زحيلى، الفقه الاسلامى و ادلته، 1997، ج 7، ص 5372.
- 7 ـ جندى عبدالملك، الموسوعة الجنائية، 1976، ج 1، ص 113.
- 8 ـ عاطف النقيب، اصول المحكمات الجزائيه، 1986، ص 293.
- 9 ـ بخشنامه شوراى عالى قضايى ايران، 56313/1، مورخ 6/12/1363.
- 10 ـ ايرج گلدوزيان، ادلّه اثبات دعوى، 1382، ص 19.
- 11 ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، 1330، حرف «ح» / محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، مبسوط در ترمينولوژى حقوق، 1378، ج 3، ص 1632، ش 5963.
- 12 ـ ناصر مكارم شيرازى، انوارالاصول، 1416، ج 2، ص 230.
- 13 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، مبسوط در ترمينولوژى حقوق، ج 4، ص 2988، ش 11175.
- 14 ـ ناصر كاتوزيان، اثبات و دليل اثبات، ج 2، ص 109.
- 15 ـ همان، ص 110.
- 16 ـ جندى عبدالملك، الموسوعة الجنائية، ج 1، ص 223.
- 17 Undrestanding Criminal law, C.M.V., Clarkson.
- 18 ـ محمّدعلى طاهرىبجد، تعيين رژيم دلايل كيفرى در نظام قضايى ايران، 1383، ص 304.
- 19 ـ همان، ص 307.
- 20 ـ همان، ص 309.
- 21 ـ عاطف النقيب، اصول المحاكمات الجزائيه، ص 293.
- 22 ـ سيد ابوالقاسم خوئى، مصباح الاصول، 1378، ج 2، ص 131.
- 23 ـ علىمحمّد جعفر، مبادى المحكمات الجزائية، 1994، ص 182.
- 24 ـ بخشنامه شماره 56313/1، مورخ 6/12/1363، شوراى عالى قضايى، به نقل از: محمّدعلى طاهرى بجد، تعيين رژيم دلايل كيفرى در نظام قضايى ايران، ص 318.
- 25 ـ محمّد آشورى، اصل برائت و آثار آن در امور كيفرى، 1376، ص 149.
- 26 ـ ايرج گلدوزيان، ادلّه اثبات دعوى، ص 20.
- 27 ـ سيد مصطفى محقق داماد، قواعد فقه 4، 1383، بخش جزايى، ص 24.
- 28 ـ محمّد فاضل لنكرانى، تفصيل الشريعه، القضاء و الشهادات، 1378، ص 461 سيدمحمّد شيرازى، الفقه، 1408، ج 1، ص 186.
- 29 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالكلام، 1981، ص 41 و 130ـ131 / سيدعبدالكريم موسوى اردبيلى، فقه القضاء، 1423، ج 1، ص 302.
- 30 ـ سيدعبدالكريم موسوى اردبيلى، فقه القضا، ص 306.
- 31 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالكلام، ج 40، ص 88 / سيدابوالقاسم خوئى، مبانى تكمله المنهاج، 1423، ج 1، ص 15 / امام خمينى، تحريرالوسيله، 1407، «القول فى صفات القاضى مسئله»، مسئله 8.
- 32 ـ سيدعبدالكريم موسوى اردبيلى، فقه القضا، ص 302.
- 33 ـ يوسف صانعى، استفتاءات قضايى، 1384، ج 1، ص 72.
- 34 ـ وهبه زحيلى، الفقه الاسلامى و ادلته، ج 8، ص 5947ـ5948.
- 35 ـ مرتضى محسنى، كليات حقوق جزا، 1375، ج 1، ص 289.
- 36 ـ محمود آخوندى، آيين دادرسى كيفرى، 1386، ج 1، ص 85 / محمّدعلى طاهرى بجد، تعيين رژيم دلايل كيفرى در نظام قضايى ايران، ص 318.
- 37 ـ ايرج گلدوزيان، ادلّه اثبات دعوى، ص 26.
- 38 ـ امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، مسئله 8، از صفات قاضى، ص 826.
- 39 ـ احمد حاجى دهآبادى، «قاعده درأ در فقه اماميه و حقوق ايران»، فقه و حقوق 6، ص 34.
- 40 ـ رأى شعبه 20 ديوان عالى كشور، 23/8/69، شماره دادنامه 869/20، به نقل از: يداللّه بازگير، قانون مجازات اسلامى در آئينه آراء ديوان عالى كشور، 1382.
-
··· منابع
- ـ آخوندى، محمود، آيين دادرسى كيفرى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1386، چ هشتم.
- ـ آشورى، محمّد، اصل برائت و آثار آن در امور كيفرى مجموعه مقالات عدالت كيفرى، تهران، گنج دانش، 1376.
- ـ امام خمينى، تحريرالوسيله، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1379.
- ـ بازگير، يداللّه، قانون مجازات اسلامى در آئينه آراء ديوان عالى كشور، تهران، ققنوس، 1382، چ دوم.
- ـ جعفر، علىمحمد، مبادى المحاكمات الجزائيه، بيروت، مؤسسهالجامعية للدراسات و النشر و التوزيع، 1994.
- ـ جعفرى لنگرودى، محمّدجعفر، مبسوط در ترمينولوژى حقوق، تهران، گنج دانش، 1378.
- ـ حاجى دهآبادى، احمد، «قاعده درأ در فقه اماميه و حقوق ايران»، فقه و حقوق 6 (پاييز 1384)، ص 33ـ62.
- ـ خوئى، سيد ابوالقاسم، مبانى تكملة المنهاج، قم، مؤسسه احياء آثار امام خويى، 1423.
- ـ ـــــ ، مصباحالاصول، تقريرات محمّد سرور واعظ بهسودى، قم، مكتبهالداورى، 1378، چ ششم.
- ـ دهخدا، علىاكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1330.
- ـ زحيلى، وهبه، الفقه الاسلامى و ادلته، بيروت، دارالفكر، 1997، چ چهارم.
- ـ سنهورى، عبدالرزاق، الوسيط فى شرح القانون المدنى الجديد، بيروت، داراحياءالتراث العربى، بىتا.
- ـ شيرازى، سيدمحمّد، الفقه، بيروت، دارالعلوم، 1408.
- ـ صانعى، يوسف، استفتاءات قضايى، تهران، ميزان، 1384.
- ـ طاهرى بجد، محمّدعلى، تعيين رژيم دلايل كيفرى در نظام قضايى ايران (مجموعه مقالات علوم جنايى)، تهران، سمت، 1383.
- ـ عاملى، محمّدبن حسن حرّ، وسائلالشيعه، بيروت، مؤسسة آلالبيت لاحياء التراث، 1413.
- ـ عبدالملك، جندى، الموسوعة الجنائية، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1976.
- ـ فاضل لنكرانى، محمّد، تفصيل الشريعه، الحدود، قم، مركز فقهى ائمّه اطهار، 1380، چ دوم.
- ـ ـــــ ، تفصيل الشريعه، القضاء و الشهادات، قم، مركز فقهى ائمّه اطهار، 1378.
- ـ كاتوزيان، ناصر، اثبات و دليل اثبات، تهران، ميزان، 1383.
- ـ كاسانى، ابوبكر مسعود، بدايع الصنايع، بيروت، دارالفكر، 1996.
- ـ گلدوزيان، ايرج، ادلّه اثبات دعوى، تهران، ميزان، 1382.
- ـ محسنى، مرتضى، كليات حقوق جزا، تهران، گنج دانش، 1375.
- ـ محقق داماد، مصطفى، قواعد فقه 4، تهران، علوم اسلامى، 1383، چ چهارم.
- ـ مكارم شيرازى، ناصر، انوارالاصول، قم، نسل جواان، 1416. ج 2 تقرير احمد قدسى.
- ـ موسوى اردبيلى، سيدعبدالكريم، فقه القضا، قم، دانشگاه مفيد، 1423، چ دوم.
- ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالكلام، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1981، چ هفتم.
- ـ نقيب، عاطف، اصول المحاكمات الجزائيه، بيروت، عويدات، 1986.