اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
اين نوشتار شرحي است بر كلام حضرت علي عليهالسلام در باب ويژگيها و اوصاف بدترين و پستترين بندگان خدا؛ جاهلاني عالمنما كه بهرهاي از علم ندارند و خود را صاحب رأي و نظر ميپندارند، سخنان گمراهكنندهاي را از ديگران گرفته و در قالب نظريات علمي به مردم ارائه كرده و موجب گمراهي آنان ميشوند. اينان قرآن را به رأي و نظر خويش تفسير و با برداشتهاي غلط، آيات قرآن را همسو با افكار پليد خويش تفسير ميكنند. حضرت امير عليهالسلام اين عالمان گمراه را حيوانهايي انساننما به شمار ميآورد كه همواره سد راه جويندگان حقيقت و غارتگران انديشهاند، شهوت شهرت بر سر دارند و با نيرنگ و سخنان ظاهرفريب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع كرده، گمراهشان ميسازند.
كليدواژهها: قرآن، اهلبيت عليهمالسلام، معارف ناب، تفسير به رأي، شيفتگان، گناه.
عالمنمايان خودپرست در كلام اميرمؤمنان عليهالسلام
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِما وَ لَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَي آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَي أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ. يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ، وَ يَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»؛1 و ديگري كه خود را دانا و دانشمند نامد در حالي كه چنين نيست، بَل مجموعهاي از ناداني جاهلان و گمراهي گمراهان را فراهم آورده و براي مردم دامهاي نيرنگ و دروغ نهاده است؛ كتاب خدا را بر آراء خود تطبيق ميدهد و حق را با هوسهاي خويش تعبير ميكند؛ خيال مردم را از بلاياي عظيم رستاخيز آسوده ميكند و گناهان بزرگ را كوچك و حقير جلوه ميدهد؛ [او ]گويد كه از ارتكاب شبهات پرهيز دارد، اما در آنها غوطهور است؛ گويد كه از بدعتها بركنارم، ولي در آنها آرميده است؛ صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حيوان است؛ نه راه رستگاري را ميشناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهي را تا از آن بازدارد. پس او مردهاي است در ميان زندگان.
در فصلهاي گذشته، بررسي و شرح بخش اول خطبه اميرمؤمنان عليهالسلام، كه در آن برجستهترين ويژگيهاي بندگان محبوب و برگزيده خدا آمده است، به انجام رسيد. بديهي است در برابر محبوبترين بندگان، بدترين و پستترين بندگان خدا قرار دارند كه حضرت در برخي خطبهها و از جمله در بخش دوم خطبهاي كه محور مباحث ما را تشكيل ميدهد، به بيان ويژگيهاي آنان پرداختهاند. اكنون به بررسي اين بخش از خطبه ميپردازيم، و چند فراز از خطبههايي را كه از نظر موضوع و پيام با بخش مزبور همسو است، از نظر ميگذرانيم.
دامهاي فريب عالمنمايان
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِما وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ».
جاهلان عالمنما، كه بهرهاي از علم ندارند و به دروغ خود را عالم ميدانند، براي اينكه در بين مردمْ صاحبنظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آراي باطل و گمراهكنندهاي را از ديگران ميگيرند و آنها را كنار هم ميچينند و در قالب نظريه علمي به مردم ارائه ميدهند. آنان با ظاهرسازي و درهم آميختن سخنان جاهلانه و پوچ، در پي آنند كه موقعيت و جايگاهي در ميان مردم بيابند، و مردم نيز تحت تأثير ظاهر و سخنان فريبنده آنان قرار ميگيرند و نميدانند كه ايشان بذر گمراهي ميپراكنند و عقايد مردم را تباه و فاسد ميسازند. سخنان باطل اما فريبنده و به ظاهر علمي آنان، دامي است كه در برابر مردم بياطلاع از حقايق و معارف راستين، گسترانده شده است.
روشن است كه منظور حضرت، عالمان و آشنايان به علوم تجربي، نظير فيزيك، شيمي و زيستشناسي نيست؛ بلكه منظور كسي است كه خود را دينشناس معرفي ميكند و با تفسيرهاي نابهجا و تحليلهاي نادرست و به بهانه هدايت و راهنمايي، مردم را ميفريبد و چهرهاي وارونه از دين و معارف قرآني به آنان عرضه ميكند. پس مصداق اين سخنان كساني هستند كه خود را عالم و آشناي به دين و معارف قرآن ميخوانند. آنان بايد به واكاوي رفتار و انديشههاي خود بپردازند تا تحت تأثير خودپرستي، جاهطلبي و موقعيتخواهي، پندارهاي پوچ و افكار باطل خود را بر قرآن تحميل نكنند و مصداق سخنان حضرت نشوند. به خويش بنگرند كه آيا به زيور اخلاص و بندگي خدا آراسته شدهاند تا با تعهد و دقت و احتياط در پي كشف حقايق و معارف دين برآيند و آنها را به ديگران عرضه كنند، يا آنكه تحت تأثير هوسهاي شيطاني، معارف قرآني را بر خواستههاي خويش تطبيق ميدهند و بخشي را كه به سود خود مييابند، ميپذيرند، و معارف و احكامي را كه با منافع و خواستههايشان سازگار نيست، كنار مينهند يا تأويل ميكنند؟! عالمِ شايسته از منظر اميرمؤمنان عليهالسلام كسي است كه دلش به نور هدايت روشن شده و پيوسته نگران است كه از مسير حق منحرف نگردد و ميكوشد تا افكار و رفتارهاي خود را با معيارهاي قرآني بسنجد.
تاريخمند دانستن احكام خدا
«قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَي آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَي أَهْوَائِهِ يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ»؛ كتاب خدا را بر آراء و افكار خود تطبيق ميدهد و حق را با هوسهاي خويش تعبير ميكند؛ خيال مردم را از بلاياي عظيم رستاخيز آسوده ميكند و گناهان بزرگ را كوچك و حقير جلوه ميدهد.
در برابرِ كساني كه به زيور اخلاص آراسته گشته و كتاب خدا را پيشواي خود ساختهاند و با همه وجود در خدمت قرآن و اجراي دستورات آنند، عالمنمايان منحرف از اين كتاب آسماني سوءاستفاده ميكنند و با تفسير به رأي و ارائه برداشتهاي باطل از آموزههاي آن، آيات را بر خواستههاي خود تطبيق داده، آنها را همسو با هواهاي نفساني خويش معرفي ميكنند. پيش از انقلاب و مدتي پس از آن، رهبران فكري گروهكهاي التقاطي و منحرف، كه برخي از آنان روحانينما نيز بودند، در جلسات تفسير، بر اساس افكار مادي و ماترياليستي خود، از آموزههاي قرآن و نهجالبلاغه تفسيرهاي مادي ارائه ميدادند. مثلاً «وَالْيَوْمِ الآخِرِ»2 را به هنگامه انقلاب و شورش عليه حكومت طاغوت تفسير ميكردند. يا درباره آيه «إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا...»؛3 همانا قيامت فرارسنده است و ميخواهم آن را پوشيده دارم، گفتند منظور از «أَكَادُ أُخْفِيهَا» مخفي و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نيروهاي رژيم است! آنان به آياتي كه درباره كيفر گنهكاران در قيامت و عذابهاي آخرت و احوال مرگ نازل شده اهميت نميدادند و ميكوشيدند آنها را بر امور مادي تطبيق دهند، و براي مبارزه با رژيم و شكست آن، حتي ارتكاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا ميدانستند. چنانكه امروزه دگرانديشان و روشنفكرنمايان احكام اسلام را تاريخمند ميدانند و ميگويند تاريخ مصرف آنها گذشته است. آن گروههاي الحادي و منافق نيز احكام اسلامي را ناظر به صدر اسلام ميشمردند و به رساله عمليه و مسئله تقليد اعتنايي نداشتند. ممكن است كساني با چنين نگرشي، اوصافي را كه اميرمؤمنان عليهالسلام در اين خطبه و ديگر خطبهها براي منافقان و انسانهاي پليد برشمردهاند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر اين باور باشند كه در زمانه ما مصداقي براي آن ويژگيها وجود ندارد و اساسا آموزههاي قرآن و نهجالبلاغه تاريخي و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهكارهاي ادبي نهجالبلاغه براي ما قابل استفاده است. اما ما معتقديم قرآن و نهجالبلاغه جاودانهاند و پيامها، دستورات و آموزههاي آنها زنده و پوياست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستين بايد آنها را در زندگي خود به كار گيرند و افكار، رفتار و گفتار خود را بر اساس آنها سامان دهند.
نبايد از نظر دور داشت كه زمينه روحي و رواني تفسير به رأي اينگونه فراهم ميشود كه انسان از يكسو، به جهت ضعف روحيه بندگي نميتواند از هوسها و خواستههاي نفساني خود بگذرد، و از سوي ديگر، به هر دليل نميتواند دين و قرآن را يكسره انكار كند. شيطان از اين فرصت استفاده ميكند و با القائات خويش ميكوشد تا ذهن و فكر چنين انساني را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. به ويژه اگر شخص موقعيت اجتماعي يا فرهنگياي داشته باشد، شيطان براي منحرف كردن او بيشتر طمع خواهد كرد؛ زيرا ميداند كه با منحرف شدن او گروه پرشمارتري گمراه ميگردند.
نكوهش تفسير به رأي
كساني از هدايت قرآن بهرهمند ميشوند كه بدان باور و ايمان داشته باشند و خود را پيرو آن بدانند. اما كساني كه با سوابق ذهني و پيشداوري درصدد برميآيند كه براي خواستهها و هواهاي نفساني خود توجيه ديني و قرآني فراهم آورند و به رأي خويش كلام خدا را تفسير و توجيه كنند، به خدا ايمان ندارند. در اين مقام، به چند روايت در اين زمينه اشاره ميكنيم: قَالَ رَسُولُاللَّهِ صلياللهعليهوآله: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي»؛4 پيامبر صلياللهعليهوآلهفرمود كه خداوند ميفرمايد: هرگز به من ايمان نياورده است كسي كه با رأي خويش كلام مرا تفسير كند.
در روايت ديگري حضرت ميفرمايد: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ»؛5 كسي كه قرآن را به رأي و نظر خويش تفسير كند هر آينه نابهجا به خداوند دروغ بسته است.
تفسير به رأي و تفسير نابهجاي قرآن، به قدري مذموم، خطرناك و موجب گمراهي است كه مرتكبان چنين گناهي در قيامت به سختترين عذابها دچار ميشوند. رسول خدا صلياللهعليهوآله در اين زمينه ميفرمايد: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ»؛6 كسي كه قرآن را به رأي خويش تفسير كند، جايگاهش در قيامت در آتش خواهد بود.
انسان خواستهها و ذهنيتهايي دارد كه گاه با نظر قرآن موافق نيست و برحسب طبيعت انساني خود دوست ميدارد كه قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ كند، و گاه حتي ممكن است ناخودآگاه آن ذهنيتها و پيشداوريها، در برداشت و فهم او از قرآن تأثير گذارد. از آنجا كه در مقام تفسير قرآن، چنين خطري انسان را تهديد ميكند و شيطان نيز پيوسته درصدد است تا با فريب دادن شخصيتهاي فرهنگي، كه داعيه فهم دين دارند، جمعي را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصيتهاي فرهنگي و كساني كه به تفسير و استفاده از قرآن ميپردازند، براي در امان ماندن از كجفهمي و پرهيز از انحرافهاي احتمالي، به اين فرمايش اميرمؤمنان عليهالسلامتوجه ويژه داشته باشند كه ميفرمايد: «وَاتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ»؛7] آنگاه كه در مقام فهم و تفسير قرآن برميآييد]، پيشداوريها و آراي خود را متهم ساخته و تخطئه كنيد.
كوچك شمردن گناهان و بدعتگذاري
«يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ». عالم فاسد به جاي آنكه مردم را متوجه خطرها و لغزشگاههايي سازد كه ايشان را از پيمودن راه بندگي خدا بازميدارد، آنان را از اين مخاطرات ايمن ميگرداند. همچنين او گناهان بزرگ را سبك و كوچك جلوه ميدهد و موجب ميشود كه فساد و گناه در جامعه گسترش يابد. بيشك اين رفتار با رفتار انبياي الهي كاملاً در تعارض است؛ فرستادگاني كه به انذار مردم ميپرداختند و اساسا يكي از اهداف بزرگ رسالتشان پرهيز دادن مردم از مفاسد و گناهاني بوده است كه موجب حرمان از سعادت دنيوي و اخروي ميشوند. آنان براي آنكه مردم متوجه عمق زيان و خطر انحراف و طغيان در برابر خداوند شوند، پيوسته آنان را به ياد آخرت و حوادث سهمگين آن ميانداختند. خداوند درباره عظمت هنگامه قيامت ميفرمايد:
«إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَا هُم بِسُكَارَي وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ»؛8 همانا زلزله رستاخيز چيزي است سهمگين. روزي كه آن را ببينيد [از هول آن] هر شيردهندهاي آن را كه شير ميدهد از ياد ببرد و هر زن بارداري بار خويش بنهد، و مردم را مست بيني و پنداري، حال آنكه مست نيستند و ليكن عذاب خدا سخت است.
امام همچنين ميفرمايد: «يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ.» او شبهات را در بين مردم ترويج ميدهد و براي اينكه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه كساني كه به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفتهاند بيرون ميخواند و با اين ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثير ناميمون شبهاتي كه ميپراكند منصرف ميسازد. او همچنين به بدعت و پيرايه بستن به دين ميپردازد و با اين حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه ميكند.
سيره حيواني عالمنمايان خودپرست
«فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ.»
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حيواني است. قلب مركز درك، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبيات قرآن و سنت، مركز ايمان و هدايت است. كسي كه قلبش حيواني است، به جاي افكار نوراني و خواستههاي والا و انساني، قلبش جولانگاه افكار و خواستههاي پست حيواني است. حتي انتخابها و رفتارهاي چنين شخصي حيواني است. بيشك عالمان گمراه و حيوانهاي انساننما، كه گاه خود را از انسانهاي حقيقي وارستهتر و مهذبتر مينمايانند، همواره سدّ راه جويندگان حقيقتاند كه در مراحل آغازين حركت خويش نميتوانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورتهاي آراسته ديوسيرتان اينان را فريب ميدهد. بدين ترتيب، از زمزم طهور هدايت و سعادتي كه در پي آن هستند محروم ميشوند و زقّوم گمراهي و انحراف در كام و قلبشان مينشيند و سعيشان فرجامي جز بدبختي و سيهروزي ندارد.
حضرت، چنين تعبير كوبندهاي را درباره ديگران به كار نبردهاند. همچنين نظير اين تعبير در قرآن و سخنان ديگر معصومان عليهمالسلام يافت نميشود، و اين تعبير تا حدي شبيه تعبير خداوند درباره گمراهان تهي از قلب و چشم باطن است؛ آنجا كه ميفرمايد: «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛9 آنان همانند چارپايان و بلكه گمراهترند.
از منظر حضرت، عالمنماي فاسدي كه با فراهم آوردن شبهات و افكار جاهلانه بساط گمراهي گسترده است، چنان در غفلت غوطهور شده كه نميتواند قوانين صلاح و رستگاري را بشناسد تا آنها را به كار بندد و به سعادت دست يابد. وي همچنين از شناخت مسير باطل عاجز است؛ پس نميتواند خود را از گمراهي و كوري دل نجات دهد. قرآن، منبع كامل و جامع هدايت است و كسي كه با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خويش را آماده پذيرش معارف نورانياش سازد، راه هدايت را يافته و زمينه سعادت خويش را فراهم آورده است. اما كسي كه هواي موقعيت و شهرت در سر دارد و در پي آن است كه با نيرنگ و نشخوار سخنان ظاهرفريب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع كند و گمراه گرداند، نميتواند از معارف ناب هدايتبخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالي از هوسها و شبهاتي كه به او القا شده نزد قرآن نميرود، بلكه با پيشداوريهايي به سراغ آن ميرود و ميكوشد تا آن را بر خواستهها و افكار باطل و شيطاني خود تطبيق دهد و محملي براي شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بيشتر نفوذ كند و تأثير گذارد.
اين غارتگران انديشه، چونان مردگان در ميان زندگاناند؛ آن هم مردگاني موذي و خطرناك كه بوي تعفن لاشه تفكراتشان مشام انسانهاي در پي بوستان انديشههاي ناب را ميآزارد. چه بسا جاهل گمراهي كه بر ديگران نفوذ ندارد خطري براي كسي نداشته باشد و ديگران را در گمراهي خود سهيم نگرداند، اما عالم گمراهي كه بر ديگران نفوذ دارد و مردم تحت تأثير سخنانش قرار ميگيرند، آتش انحراف و گمراهي از درونش زبانه ميكشد و جان انسانهاي ناآگاه را فراميگيرد و آنان را نيز از طريق حق گمراه ميسازد. البته او با اين كار بار گناه خود را سنگين ميكند و در گناهان و انحرافات كساني كه به دست او منحرف گشتهاند سهيم ميگردد: «وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ»؛10 و البته بارهاي گران خود و بارهايي را همراه بارهاي خويش برميدارند.
اگر كسي مردم را به راه درستي و سعادت هدايت كرد، در اعمال خير كساني كه به دست او هدايت شدهاند سهيم است. در برابر، اگر كسي با سخنراني، مقاله و كتاب خود زمينه گمراهي و انحراف ديگران را فراهم آورد، تا زماني كه از اين طريق افكار باطل او در اختيار ديگران قرار ميگيرد و آنان را گمراه ميسازد، او در عذاب و كيفر آنان شريك است و پيوسته بر بار گناهان او افزوده ميشود.
بايد جستوجوگران علم و انديشه به هوش باشند و بكوشند تا از سرچشمه قرآن و اهلبيت عليهمالسلام معارف الهي را فرا گيرند و بدون مسامحه به آنچه از طريق صحيح از منابع اسلامي فرا گرفتهاند عمل كنند. آنان نبايد دين خدا را بازيچه خود قرار دهند و آيات قرآن و آموزههاي دين را آنگونه كه خود ميخواهند و خوشايند مردم است تفسير و تأويل كنند.
يكي از دگرانديشان منحرف افتخار ميكرد كه در جمع كمونيستهاي ايراني در آلمان اسلام را به گونهاي معرفي كرده كه خوشايند همه آنان بوده است و گفتهاند: اگر اسلام چنين است ما نيز مسلمانيم! طبيعي است اسلامي كه در آن هيچ تكليف و قيد و بند و محدوديتي نباشد و به مردم اجازه دهد كه هرچه خواستند بگويند و هر كاري خواستند انجام دهند، و فساد و بيبندوباري و حتي وطنفروشي را مجاز بداند، براي كافران و دشمنان اسلام اصيلْ قابل قبول خواهد بود، اما اسلامي كه آزادي بيحد و حصر را برنميتابد و حتي براي تمام جزئيات رفتار انسان مقرّرات و قوانيني دارد و به انسان اجازه نميدهد هر سخني را بر زبان آورد يا هر سخني را بشنود، براي منحرفان و كساني كه از زير بار بندگي خدا شانه خالي ميكنند پذيرفتني نيست. از اينرو، بندگان شايسته و محبوب خداوند كه كاملاً تسليم اوامر و تكاليف الهياند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسيار اندكند. اما در برابر، كساني كه تحت تأثير هواهاي نفساني و شيطان قرار ميگيرند و منافع پنداري خويش را بر مصالح واقعي ترجيح ميدهند و در غفلت از حق به سر ميبرند پرشمارند. همچنين فراوانند كساني كه دانش خويش را در خدمت خواستهها و هوسهاي خود قرار دادهاند و از علم به مثابه وسيلهاي براي رسيدن به موقعيتهاي اجتماعي و تأمين زندگي مرفّه بهره ميبرند؛ كساني كه خداوند درباره آنان ميفرمايد: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»؛11 آيا ديدي كسي را كه هوس خود را معبود خويش ساخته و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديدهاش پرده افكنده است؟ پس از خدا چه كسي او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نميگيريد؟
نمونه آشكاري از اين افراد بلعم باعور است كه خداوند درباره او فرمود: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث...»؛12 و بر آنان خبر آن كس (بلعم باعور) را برخوان كه آيتهاي خويش را به وي داديم و او از آنها بيرون رفت، پس شيطان در پي او افتاد تا از گمراهان گشت؛ و اگر ميخواستيم هر آينه او را بدانها [به جايگاهي بلند] برميداشتيم، وليكن او به زمين چسبيد و كام و خواهش دل خود را پيروي كرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازي زبان از دهن بيرون آرد، و اگر واگذارياش باز زبان از دهان آويخته دارد.
-
پى نوشت ها
- 1ـ نهجالبلاغه، خ 87.
- 2ـ بقره: 62.
- 3ـ طه: 15.
- 4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفا، 1403، ج 2، ب 24، ص 297، ح 17.
- 5ـ همان، ج 36، ب 41، ص 277، ح 3.
- 6ـ ابن ابىجمهور احسائى، عوالى اللئالى، قم، سيدالشهدا، 1403، ج 4، ص 104.
- 7ـ نهجالبلاغه، خ 175.
- 8ـ حج: 1ـ2.
- 9ـ اعراف: 179.
- 10ـ عنكبوت: 13.
- 11ـ جاثيه: 23.
- 12ـ اعراف: 175ـ176.