علم و عمل خاستگاه فهم بالنده قرآن
علم و عمل خاستگاه فهم بالنده قرآن1
آيتاللّه محمّدتقي مصباح
تهيه و تنظيم: غلامعلي عزيزيكيا2
چكيده
در باب وظايف قرآنپژوهان، توجه به دو محور مهم الزامي است: محور نخست عبارت است از لزوم شناخت و بهرهگيري از آثار قرآنپژوهان پيشين كه در حد تلاش خود گوهرهايي از درياي معارف قرآن را به بشر عرضه كردهاند. محور دوم، تلاش براي استخراج گوهرهاي ناشناخته و مستور قرآن است كه تاكنون در دسترس قرار نگرفته است. اين استخراج نياز به زمينهها و شرايطي دارد كه افزون بر تواناييهاي علمي و نظرداشت حاصل عمر گذشتگان، عمل كردن و كاربست آموزههاي قرآن از مهمترين آنها به شمار ميآيد. برخي آيات و احاديث، بيانگر ارتباط علم و عمل ميباشند. در اين نوشتار، نمونهاي عيني از تأثير عمل به آموزههاي قرآن در درك عميق آن بيان شده است.
كليدواژهها : تفسير، ظاهر قرآن، باطن قرآن، رابطه علم و عمل، راه فهم عميق قرآن.
مقدّمه
بسماللّه الرحمن الرحيم. الحمدللّه ربالعالمين و صلياللّه علي سيدنا محمّد و آله الطاهرين. شايد از من شنيده باشيد كه من بهترين و لذيذترين ساعت زندگيام را زماني ميدانم كه با دانشپژوهان و دانشجويان و صاحبنظران علوم اسلامي هستم و اگر الزامات شرعي و اجتماعي نبود، دلم ميخواست جز ارتباط با دانشجويان كار ديگري نداشته باشم، اما كارهاي مختلف مانع اين خواستهقلبيشده است.
لازم ميدانم به عنوان يك ادب شرعي براي علوّ درجات مرحوم علّامه طباطبائي دعا كنيم. ايشان به واقع احياگر قرآن در قرن اخير در حوزههاي علميه، بلكه در عالم تشيّع هستند و اگر ما توفيق يافتيم كه از اين خوان دانهاي برچينيم و ريزهاي بخوريم به بركت اين بزرگوار است. از خداي متعال درخواست ميكنيم كه ساعت به ساعت بر علوّ درجات ايشان بيفزايد. اعتقاد داريم كه ايشان در آن عالم هم از اين فعاليتهاي قرآني خوشحال ميشوند و براي موفقيت ما دعا ميكنند. نيز وظيفه خود ميدانم براي علوّ درجات امام خميني (ره) دعا كنيم كه همه موفقيتهاي ما مرهون رهبري و راهنماييهاي ايشان است و اگر قيام و رهبري ايشان نبود معلوم نبود كه ما امروز در كجاي عالم و با چه فكر و چه امكاناتي زندگي ميكرديم. خدا انشاءالله ساعت به ساعت بر علوّ درجات ايشان بيفزايد. و سرانجام بايد از خلف صالح ايشان مقام معظّم رهبري ـ حفظهاللّه ـ تشكر كنيم كه بر ادامه كاري كه در زمان حضرت امام (ره) شروع كرده بوديم، تأكيد نموده و در نامهاي مرقوم فرمودند كه من مصرم اين كار انجام بگيرد. موفقيتهايي كه ما در برگزاري كلاسها، پژوهشها، همايشها و مانند آن داشتيم و داريم، مرهون عنايتها و پشتيبانيهاي ايشان است. خدا انشاءاللّه سايه ايشان را مستدام بدارد و به همه كساني كه براي اسلام و مسلمانان خدمت و تلاش ميكنند، طول عمر و سلامتي و عزت بيشتر مرحمت فرمايد.
لزوم كشف حقايق مستور قرآن با بهرهمندي از آثار موجود
فعاليتهاي قرآني آقايان بسيار مايه خوشوقتي است. من از صميم قلب براي همه شما دعا ميكنم. خيلي خوشوقتم كه اين فعاليتها كمّآ و كيفآ گسترش پيدا كرده است و اميدواريم كه سرعت كار با همين شتاب و بلكه با شتاب بيشتر ادامه پيدا كند. آنچه به نظرم مي رسد در اين فرصت خوب است خدمت آقايان يادآوري كنم، اين است كه ما همه معتقديم سعادت دنيا و آخرت انسان در پيروي از اسلام است و اين وقتي حاصل ميشود كه ما اسلام را درست بشناسيم. اصيلترين، محكمترين، پايدارترين، و غنيترين منبع شناخت اسلام قرآن كريم است و طبق رواياتي، كه شايد متواتر معنوي باشد، قرآن كريم دريايي است كه كسي نميتواند به عمق آن برسد،3
جز آنان كه خداي متعال حقايق را برايشان كشف كرده است. آنان حقيقت قرآن را لمس و مس ميكنند. خود قرآن نيز ميفرمايد : (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه: 77ـ79)؛ به راستي كه آن خواندني ارجمندي است كه در نوشتاري پنهان قرار دارد و جز پاكيزگان بدان دست نمييابند. بنابراين، بر اين باوريم كه قرآن آنقدر حقايق مفيد براي زندگي و سعادت انسان دارد كه هر چه ما كنجكاوي كنيم و بيشتر استنباط نماييم، باز هم پايان نميگيرد و هيچ وقت نبايد فكر كنيم كه ديگر كار تحقيق درباره قرآن تمام شده است. از نظر كار علمي، به عنوان يك دانشجو همواره بايد توجه داشته باشيم كه هر چه از معارف قرآن بفهميم قطرهاي از درياست و هنوز اعماق ناشناختهاي وجود دارد كه جاي تحقيق بيشتر دارد. اگر اين را به واقع معتقد باشيم، انگيزهاي قوي در تحقيق و پژوهش خواهيم داشت.
كارهاي لازم و بايسته در زمينه پژوهش قرآني را ميشود به دو بخش تقسيم كرد: يكي اينكه از كارهايي كه ديگران در طول تاريخ اسلام و تشيّع در اين زمينه كردهاند، درست بهرهمند شويم، و ديگر اينكه سعي كنيم حقايق جديدي كشف كنيم و به معاصران و آيندگان عرضه نماييم. درست مثل كسي كه كنار يك دريا و يا كنار يك معدن عظيمي كه گنجهايي از آن استخراج شده و آماده استفاده است قرار گرفته، بايد از بخشي كه استخراج شده استفاده كرد؛ ولي بايد تلاش كنيم كه گنجهاي ديگري را نيز استخراج نماييم. وقتي ميدانيم كه در اعماق اين دريا يا در اعماق اين معدن هنوز جواهر و گوهرهاي ناشناختهاي وجود دارد، بايد تلاش كرد و آنها را كشف نمود و در معرض استفاده قرار داد. بنابراين، اولا، بايد سعي كنيم از زحماتي كه ديگران كشيدهاند حداكثر استفاده را ببريم و ثانيآ، همت كنيم با بهرهاي كه از دستاوردهاي ديگران ميبريم و ابزاري كه استفاده ميكنيم، معارف جديدي را استنباط نماييم و در دسترس جويندگان و پويندگان حقيقت قرار دهيم.
اما كار به اينجا تمام نميشود، براي اينكه مفروض ما اين است كه قبل از اينكه بفهميم قرآن هنوز معارف ناشناختهاي دارد، بر اين اعتقاد بوديم كه قرآن تنها راه سعادت انسان است و اين مطالعات و تحقيقات و پژوهشها براي اين است كه انسان چيزهاي جديدي به دست بياورد تا از آن براي سعادتش استفاده كند. زماني در اين ادعا صادق هستيم، كه به آنچه از معارف قرآن ميدانيم درست عمل كنيم. اگر مسائلي را كه در قرآن خيلي واضح و آشكار بيان شده و بر آن تأكيد گرديده، عملا نشنيده و نديده بگيريم، چندان فرقي ندارد كه آيهاي در قرآن باشد يا نباشد. آيا در اين صورت، ميتوانيم ادعا كنيم كه ما واقعآ قرآن را ضامن سعادت انسان ميدانيم؟ من خيال ميكنم ـ البته قياس به نفس ميكنم؛ آقايان هم مختارند به نفس خود مراجعه كنند و ببينند تا چه اندازه با بنده شباهت يا تفاوت دارند ـ صرفنظر از تحقيقات علمي در باب آياتي كه احتياج به مطالعات فني و تخصصي دارد، اگر يك بار روي قرآن مرور كنيم، به همين اندازه كه معناي تحتاللفظي عبارتهاي قرآن را درست بفهميم، خواهيم ديد كه قرآن مطالبي را به ما عرضه ميكند كه در عمل به آن بسيار كوتاهي كرده و ميكنيم و به زحمت ميتوان گفت كه اگر اين كتاب، كتاب عمل است، ما اهل عمل به اين كتاب هستيم! دقتها و ريزبينيهاي مفسّران و بزرگان به جاي خود محفوظ؛ مطالب روشن آيات هيچ نيازي به كارهاي تخصصي ندارد و هركس كه با عبارات عربي و الفاظ قرآن انسي داشته باشد ميفهمد كه قرآن چه ميگويد. هم در بخش باورها، هم در بخش ارزشها و هم در روشهاي عملي مطالب بسيار واضحي در قرآن هست كه وقتي ما آنها را با باورها و روشهاي خودمان مقايسه كنيم ميبينيم زندگي ما با اينها تناسب ندارد، بلكه با آن خيلي فاصله دارد و نميتوان گفت زندگي ما بر اساس اين باورها و اين ارزشهاي قرآني شكل گرفته است.
مشروط بودن فهم عميق قرآن به عمل به آموزههاي آن
به دست آوردن معارف عميق قرآن تا حد زيادي به عمل به قرآن بستگي دارد. معارف لطيف و عميق را كساني درك ميكنند كه به مفاد و معناي ظاهر آيات قرآن عمل كرده باشند. كساني كه به باورها و بايدها و نبايدهاي بيان شده در ظاهر قرآن متعبدند، توفيق درك مطالب عميقتر آن را مييابند. در خود قرآن كريم آياتي دال بر اين مطلب داريم؛ مانند: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانآ) (انفال: 29)؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر تقواي الهي پيشه كنيد خداوند براي شما وسيله تشخيص (حق از باطل) قرار ميدهد. در جوامع روايي نيز بابي با عنوان «استعمال العلم»4 آمده است؛ از جمله حديث منقول از حضرت امير† كه ميفرمايد : «العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه»؛5 دانش پيوسته به عمل است، پس آنكه دانست بايد عمل كند. دانش فراخواننده عمل است، اگر بدان پاسخ داده شد (باقي ميماند)، وگرنه از او كوچ خواهد كرد. تجربه عملي بزرگان نيز همين را نشان ميدهد. بنابراين، استفاده علمي از قرآن نيازمند عمل به قرآن است، وگرنه درك درستي از قرآن حاصل نميشود. ما ميخواهيم معارف قرآن را استنباط كنيم تا هم خودمان سعادتمند شويم و هم راه سعادت را به بشر بياموزيم. ميخواهيم بگوييم: به اين قرآن عمل كنيد تا سعادتمند بشويد. اگر عمل خودمان با قرآن توافق چنداني نداشته باشد، نه در فهم و نه در دعوت ديگران موفق نخواهيم شد. البته عمل ما توافق جزئي با قرآن دارد. نميشود انسان مؤمن باشد و به هيچ دستور قرآن عمل نكند! اما توافق جزئي با كلي خيلي فرق دارد. به عنوان نمونه كوچك، هركس مروري بر آيات قرآن بكند به وضوح درمييابد كه قرآن معتقد است اين زندگي دنيا با لذتهايي كه دارد و با زيورها و زينتهايي كه خدا در آن قرار داده، نسبت به حقايق ثابت اخروي و معنوي حكم گولزنك دارد : (وَما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ) (آلعمران: 185)؛ زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريبنده نيست. و اصلا در مقام مقايسه با آنها قابل مقايسه نيست. آدمي فطرتآ به گونهاي آفريده شده كه تمايل به امور دنيا دارد؛ اما وجود ميل به امور دنيوي نشان از هدف بودن آن ندارد، بلكه اين تمايل براي هدف ديگري است. اگر انسان نسبت به موارد مختلف امتحان، از خوردنيها و آشاميدنيها تا ساير مسائل و خواستههاي طبيعي و نفساني علاقهاي نداشته باشد، زمينه امر و نهي و امتحان فراهم نميشود. انسان بايد نسبت به چيزي تمايل داشته باشد، آنگاه به او بگويند اگر بنده و فرمانبري، اين كار را نكن. همه اين زينتهايي كه در دنيا قرار داده شده و روزي هم همه آنها گرفته خواهد شد، براي اين است كه ما امتحان بشويم. اگر ما باور داشته باشيم كه واقعآ همه كالاهاي دنيا اسباب امتحان است، بايد نقش خود را در مقابل آن نشان دهيم تا به نتيجه برسيم و پاداش بگيريم. آن پاداش اصل مطلوب ما بوده و ثابت و هميشگي و بيعيب و نقص است و رنجي به همراه ندارد: (لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ) (فاطر : 35)؛ در آن سرا نه رنجي به ما ميرسد و نه درماندگي. نه خستگي دارد، نه رنج و زحمت. اينها همه مقدمه است براي اينكه ما لياقت دريافت آن را بيابيم. آن پاداش چه مراتبي دارد و اولياي خدا به كجا ميرسند؟ بايد از خود قرآن فرا گرفت و به كمك عمل به قرآن فهميد كه انسان به چه جاهايي ميتواند برسد. اگر درست عمل نكنيم، هرچه به مغزمان فشار بياوريم، نميتوانيم بفهميم كه قرآن در پي رساندن انسان به كجاست.
مسئوليت بزرگ عمل به قرآن
ما امروز از جهات متعددي مسئوليت بزرگي در مقابل عمل به قرآن داريم. اين حقيقتي غيرقابل انكار است كه دنيا تشنه حقايق قرآن است. بنابراين، بايد تحقيق نماييم و معارف قرآن را ياد بگيريم. بايد اين گنج را استخراج كنيم و در اختيار مردم جهان قرار دهيم. معارف قرآن امانتي است كه بايد به اهل آن برسانيم. رفتار ما نيز ميتواند در انجام اين رسالت اثر داشته باشد؛ يعني اگر رفتارمان نشان بدهد كه ما چندان اهميتي به معارف و احكام قرآن نميدهيم، چگونه ميخواهيم ديگران را به اهميت دادن به آن دعوت كنيم؟ اگر رفتارمان نشان از دلبستگي به دنيا دارد، چطور ميتوانيم به ديگران بگوييم كه اين كار بدي است، شما آن را انجام ندهيد؟ قرآن هم از اين كار مذمّت ميكند: (وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا) (نازعات: 38)؛ و زندگي دنيا را برگزيد. (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ) (ابراهيم: 3)؛ آنان كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند. يعني زندگي دنيا را دوستتر ميدارند، بيشتر خوششان ميآيد، اين را جديتر ميگيرند. قرآن آمده براي اينكه اين را به مردم بفهماند: (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَي) (اعلي: 16ـ19)؛ بلكه زندگي دنيا را انتخاب ميكنيد، حال آنكه آخرت بهتر و پايدارتر است. به راستي كه اين مطلب در كتابهاي پيشين آمده است؛ كتابهاي ابراهيم و موسي. اگر رفتارمان نشان بدهد كه به اين باور نداريم، آن وقت چگونه ميخواهيم ديگران را دعوت كنيم؟ در اين صورت، تبليغاتي كه ما از اسلام و قرآن ميكنيم، نتيجهاي دربر نخواهد داشت. كمكم به اين منتهي ميشود كه اولا، ميگويند آنچه كه از قرآن به زبان ميآورند، اعتبار چنداني ندارد؛ اينها يك برداشتي است، برداشتهاي ديگري هم هست! ثانيآ، دعوت پيامبران براي آن است كه مردم حقوق ديگران را تا حدي رعايت نموده و كمتر به حقوق ديگران تجاوز كنند، ولي عذاب و جهنم و بهشت و اينها واقعيتي ندارد!6
اكنون كار بدانجا رسيده كه استاد دانشگاه به نام اسلامشناسي صريح ميگويد هيچ دليلي نداريم كه آنچه قرآن گفته راست است و اصلا دليل نداريم كه هرچه خدا ميگويد راست است! خدا و پيامبر و قرآن همه درست، قرآن هم كلام خداست، اما ما هيچ دليلي نداريم كه راست ميگويد، اينها را گفتهاند تا يك مقدار جلوي فسادها را بگيرند و نظمي برقرار بشود، زندگي فقط همين دنياست!
اگر رفتار ما همين تفكر را نشان دهد، صبح كه از خواب بلند ميشويم، فكر لذت دنيا هستيم، شب هم كه به بستر ميرويم، فكر لذت دنيا هستيم، و آنجايي كه تزاحم بين دنيا و آخرت هست دنيا را انتخاب ميكنيم: (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي) (اعلي: 16و17) مثلا، اگر وظيفه واجب فرد در يك طرف، و پول هم در طرف ديگر باشد، پول را ترجيح ميدهد. و يا اگر قرآن بگويد ـ مثلا ـ نيم ساعت پيش از اذان صبح بلند شويد و چند ركعت نماز نافله شب بخوانيد معلوم نيست چند بار در عمرمان به آن عمل كنيم: (وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَي أَن يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامآ مَحْمُودآ) (اسراء: 79)؛ و پاسي از شب را بيدار و متهجد باش و نماز شب را كه خاص توست به جاي آور كه خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند. (وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلا طَوِيلا) (انسان: 26)؛ و پاسي از شب براي او سجده كن و شبي بلند او را به پاكي ستايش كن. آيا ما واقعآ دوستدار قرآن و مروج قرآن هستيم؟ نتيجه دوري از عمل به قرآن به اينجا ميرسد كه كمكم فهم ما اينگونه ميشود كه احكام قرآن هم تاريخمند است؛7 يعني اين احكام براي يك زمان خاصي بوده است كه ـ مثلا ـ گفتهاند اگر كسي چنين و چنان كرد او را تازيانه بزنيد، ولي الان كه بشر متمدن شده، بايد آزاد باشد هر كاري دلش ميخواهد بكند! اين سخن را چه كساني ميگويند؟ مسلمانها و متدينان! اگر فرض كنيد فقط در دانشگاه آمريكا و اروپا ميگفتند، خيلي مهم نبود؛ براي اينكه آنان از اول بنا ندارند به قرآن عمل كنند. ولي عالِم مسلمان نيز كمكم مصداق آيه (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ) (جاثيه: 23) (آيا ميبيني آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داده؟) ميشود. با اينكه علم دارند، خدا گمراهشان ميكند، قلبشان سياه است و نميفهمند. چقدر ما در قرآن تعبيرهايي دايم از قبيل (خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ) (بقره: 7) (خداوند بر دلها و گوشهايشان مهر نهاده) و (طَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ) (نحل: 108) (خداوند بر دلهايشان مهر نهاده) و امثال آن. چطور ميشود كه انسان اينگونه ميشود؟ ريشه همه اينها در اين آيات بيان شده است: (اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ) (جاثيه: 23)؛ هواي نفسش را خداي خود قرار داده. (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ) (اعراف: 175ـ176)؛ و بر آنان بخوان خبر كسي را كه نشانههاي خود را به او داديم و او از آنها بيرون رفت. پس شيطان به دنبال او رفت و از گمراهان شد و اگر ميخواستيم او را با آن نشانهها بالا ميبرديم، ولي او به زمين چسبيد و از هواي خود پيروي نمود. حالا هر كسي حساب بكند آيا من مصداق اين آيه نيستم؟ نمونه بارز اين محاسبه جايي است كه انسان در يك طرف تكليف واجبي داشته باشد و در طرف ديگر لذت دنيا باشد و اين دو با هم تزاحم داشته باشند، كدام را انتخاب ميكند؟
ما وقتي از عنايات الهي استفاده خواهيم كرد ـ و هيچكس بدون عنايت خدا به جايي نميرسد ـ و وقتي مشمول عنايات و ادعيه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) قرار ميگيريم كه اين كتاب را جدي باور كنيم و بناي عمل به آن داشته باشيم. هر آيه را تحقيق كرديم و معناي واقعي آن را فهميديم، بناي عمل داشته باشيم، نه اينكه پرونده را بايگاني كنيم و بگوييم خوب فهميديم! بلكه بايد عمل كنيم؛ آيا اين آيه دروغ است؟ (لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّي تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ) (آلعمران: 92)؛ هرگز به نيكي نميرسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد (در راه خدا) خرج كنيد. آيا ما اينگونه هستيم؛ آن چيزهايي را كه دوست داريم انفاق ميكنيم؟ هركس به اندازه خودش. آيه (لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ) مخصوص ميلياردرها نيست، بلكه خطاب به همه ماست. آيا ما دايم در اين فكريم و دوست داريم كه اندوختههايمان افزوده شود و مصداق آيه (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا) قرار گرفتهايم، يا دوست داريم زمينهاي فراهم بشود بهتر بتوانيم به ديگران رسيدگي و كمك كنيم؟ آيا در فرض نخست، قرآن را باور كرده و در پي ترويج آن با همين مضامين هستيم (چيزي كه خودمان باورمان نيست و خودمان عمل نميكنيم!)؟ نتيجه سخن آنكه ما دو وظيفه داريم: يكي اينكه سعي كنيم قرآن را بهتر بفهميم؛ ديگر اينكه سعي كنيم بهتر عمل كنيم و اين دو با هم تأثير و تأثر متقابل دارند. وقتي بهتر ميفهميم كه بهتر عمل كنيم. تا بهتر عمل نكنيم، لطايف قرآن را درك نميكنيم.
نمونهاي از درك متعالي قرآن در پرتو عمل
گاهي خيال ميكنيم هر چه را بايد بفهميم فهميدهايم. اگر كسي اعتراف كند كه بعد از 60 سال تحقيق در قرآن، امروز چيزي فهميده است كه در طول اين 60 سال به ذهنش نرسيده است، ميگويند دروغ ميگويد. يك چيزهايي بزرگان نقل ميكنند كه بنده هم در اين سن و با ريش سفيد و استفاده از اساتيد هنوز راز آن را نميفهمم. شايد بعضيها به ياد داشته باشند مرحوم آيتاللّه اراكي ـ رضواناللّه عليه ـ قبل از انقلاب در مسجد امام حسن عسكري † قم نماز جمعه ميخواندند و خيلي از ائمه جماعات هم به احترام ايشان جماعت ظهر خود را تعطيل ميكردند. در يكي از خطبههاي نماز جمعه كه من هم حاضر بودم، درباره فهم قرآن صحبت ميكردند، از مرحوم آخوند ملّافتحعلي سلطانآبادي (اراكي) ياد كردند. وي در زمان ميرزاي بزرگ ـ رضواناللّه عليهما ـ از طرف ايشان، در سامراء سه مسئوليت داشت: يكي اقامه نماز جماعت، ديگري درس اخلاق و سوم درس تفسير. مرحوم آيتاللّه اراكي راجع به تفسير ايشان نقل فرمودند كه وي در اواخر عمر نابينا شده بود و مطالعه ايشان تفكر در قرآن بود. روزي مشغول تفكر درباره آيهاي از قرآن بود كه ناگهان صيحهاي كشيد. نزديكان آمدند و از راز صيحه ايشان پرسيدند. ايشان در پاسخ فرمود: يك آيه و شش هزار معنا! ظاهرآ مرحوم آقاي حكيم به استناد همينگونه بيانات مرحوم آخوند ملّافتحعلي سلطانآبادي به جواز استعمال لفظ در بيش از يك معنا قايل شدند. ايشان در كتاب حقايق الاصول8 به اين نكته اشاره كردهاند كه
مرحوم سلطانآبادي گاهي در تفسير يك آيه دهها معنا بيان ميكردند؛ معناهايي كه همديگر را نفي نميكنند. شايد چيزي شبيه آنچه در روايات است ـ و ما مقصود از آنها را نميفهميم ـ كه «ان للقرآن ظهرآ و بطنآ»؛ به راستي براي قرآن ظاهر و باطني است. اين مطلب در احاديث فراواني آمده است؛ يك روايت نيست كه انسان بگويد اين از اسرائيليات است، يا سند آن ضعيف است. دهها روايت به اين مضمون نقل شده است.9 ما معناي ظاهري آيه را درست نميفهميم، كلي بايد زحمت بكشيم تا معناي ظاهري آيه را بفهميم؛ ولي وقتي معاني بعدي و دشوارتر فهميده ميشود كه انسان پس از فهم ظاهر آيه، آن را به دل بسپارد و عمل كند و بدان ملتزم شود. آن وقت دريچهاي باز ميشود تا معناي لايه زيرين را هم ببيند و همين طور نسبت به معاني عميقتر از آن.
قرآن گنج گرانبهايي است كه قابل قيمتگذاري نبوده و به رايگان در اختيار من و شماست و هنوز در باب استفاده از ظاهر آن درمانده و اندر خم يك كوچهايم. معني آياتي كه عرض كردم، ظاهر بود. مقصود ما باطن آيه (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا) نبود. اگر به همين ظاهر هم ملتزم نباشيم، چه استفادهاي از آن خواهيم كرد؟ قرآن كريم بزرگترين هديه الهي براي مخلوقات است كه با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. اگر چيزي بزرگتر از اين ممكن بود، خداي متعال آن را ميداد. يك وقت يكي از اساتيد سؤالي خيلي ساده اما خيلي پرمعنا مطرح كردند؛ گفتند : شما فكر ميكنيد اگر ممكن بود بهتر از قرآن چيزي را بيان بكنند خداوند كوتاهي ميكرد و بخل ميورزيد؟ خداوند اين همه تشكيلات درست كرد و از بهترين بندگانش پيغمبري فرستاد و پيامبر(ص) نيز همه مشكلات را تحمل كرد، براي اينكه قرآن به دست من و شما برسد. آيا اگر بهتر از اين ميشد، خدا كوتاهي ميكرد؟ يعني به برهان إنّي اثبات ميشود كه كلامي بالاتر از اين ممكن نيست. اين قرآن در اختيار ماست كه فقط چند آيهاش را بخوانيم و يك مقدار تجويد و صوتش هم به عنوان يك هنر رعايت كنيم؟ يعني اين هنري است كه قاري نيز مانند يك آوازخوان كه آوازي ميخواند و برايش كف ميزنند، گروهي براي تشويق او «اللّه اللّه» بگويند؟ (وَلَوْ أَنَّ قُرْآنآ سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي...) (رعد: 31)؛ اگر قرآني ميبود كه كوهها بدان جابهجا ميشد يا زمين بدان پاره پاره ميشد يا با آن با مردگان سخن گفته ميشد (همين قرآن است.) اين در وصف خود قرآن است. اگر آن بيان را به اين مطلب ضميمه كنيم؛ يعني اگر ممكن بود قرآني چنين باشد و اين قرآن نيست و چيز ديگري بايد باشد و خدا نازل نميكرد، خدا بخل ميورزيد! اين همان قرآني است كه (سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ... أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي...) اين همان قرآني است كه اهل قرآن با يك آيه آن بيمارهاي لاعلاج را شفا ميدادند؛ با خواندن يك آيه طيالارض داشتند. از كسي توقعي نيست كه به آن مراتب متعالي دست يابد، بلكه ميگوييم به همين دستورات ظاهري كه قرآن داده براي ثواب آخرت عمل كنيم. اگر باورمان است كه دنيا مقدمه است و آخرت هدف اصلي، و واقعآ خواستني است، ما كوتاهي كردهايم.
آنچه بيان شد زبان حال خودم بود. به شما عزيزاني كه جوان هستيد و هنوز فرصت زيادي براي علم و عمل داريد، توصيه ميكنم كه قرآن را جدي بگيريد. سعي كنيد خودتان را با مضامين قرآن تطبيق بدهيد، مطالبي را كه به عنوان واقعيتها بيان شده به جد باور كنيد. آياتي كه به عنوان دستورالعمل هست به حد توان عمل كنيد، وگرنه روزي پشيمان خواهيد شد. و پشيماني ما بيشتر از ديگران است؛ براي اينكه آنها كه نفهميدند وقتي هم بفهمند چنين چيزي از دستشان رفته، دستكم پيش خود و وجدانشان ميگويند كه ما نفهميديم. اما ما كه فهميديم و دانستيم و در اختيارمان بود و اين همه توصيهها و تأكيدها براي عمل و توبيخها براي ترك آن ديده بوديم و باز هم اهميت نداديم، حسرتمان زياد خواهد بود. خدا انشاءاللّه به بركت عنايات حضرت وليعصر ـ ارواحنا فداه ـ نورانيتي در دلهاي ما قرار دهد كه قرآن را بهتر بفهميم و بهتر عمل كنيم.
- پى نوشت ها
1 ـ اين مقاله بازنويسي بيانات حضرت آيتاللّه استاد مصباح درديدار با اعضاي گروه تفسير و علوم قرآني مؤسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني در فروردين ماه سال 1388 ميباشد.
2 عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني. دريافت: 11/6/88 ـ پذيرش: 29/6/88.
3 ـ «ثم انزل عليه الكتاب نورا... و بحرآ لا يدرك قعره» (شريفمحمّد رضي، نهجالبلاغه، شرحوتنظيم محمّد عبده،خ198).
4 ـ ر.ك: محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 1، ص 44، باباستعمال العلم. مرحوم كليني هفت حديث در اين باب آورده است.
5 ـ نهجالبلاغه، حكمت 366. در كافي نيز همين حديث با اندكيزياده از امام صادق 7 نقل شده است. «العلم مقرون الي العملفمن علم عمل و من عمل علم و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الاارتحل عنه» (محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 1، ص 44).
6 ـ اصل اين ديدگاه از دانشمندان غربي است. آلستون در اينبارهمعتقد است كه بيانات كلامي ابراز احساساتي هستند كه اعتقاد وفعاليت ديني آنها را دامن ميزند. جمله «خداوند زمين و آسمان راآفريد» ابراز حس خشيت و اعجابي است كه شكوه طبيعت آن راباعث شده. يا جمله «خداوند فلاح يا عذاب ابدي هر انساني را ازپيش مقدّر داشته است» به عنوان احساس عام و فراگير درماندگياست... . بنابراين، اينها نوعي بيان شاعرانه است. (ويليام پيرآلستون، دين و چشماندازهاي نو، ترجمه غلامحسين توكلي، ص52و53)
7 ـ يكي از باورمندان به تاريخمندي قرآن ميگويد: آيا امروزمسلمانها موظفند به همان مضمونها عمل كنند؟ مثلا، آيه قصاصدر قرآن آمده است، اما اينكه آيا در عصر حاضر هم بايد به دستورقصاص عمل كرد يا نه مطلب ديگري است. اين رأي و نظر كه دراين عصر بايد به دستور قصاص عمل كرد در هر حال يكفتواست... اگر كسي بگويد مراعات قصاص مقتضاي عدالت درعصر رسول خدا بوده و امروز مراعات آن لازم نيست، اين سخنهم يك فتوا خواهد بود. كساني كه نظر دوم را ميپذيرند در واقع درفتواي گذشتگان تجديدنظر ميكنند. (محمّد مجتهد شبستري، نقدقرائت رسمي از دين، ص 524و525).
8 ـ ايشان مينويسد: بعضي از بزرگان چنين گفتند كه روزي بههمراهي عدهاي از اعيان از جمله سيداسماعيل صدر و سيدحسنصدر و ميرزا حسين نوري، به منزل آخوند ملّافتحعلي رفتند وايشان آيه (وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَالْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ) (حجرات: 7) را قرائتو تفسير فرمود و بعد از بياني طولاني، تفسيري ارائه كرد كه آنانپسنديدند و معناي واضحي دانستند و در شگفت ماندند كه چراپيش از آن به اين معنا توجهي نداشتند. روز دوم نيز در آن مجلسحاضر شده و به همين ترتيب معناي ديگري از اين آيه ارائه كرد وهمان داستان تكرار شد و روز سوم نيز معناي جديدي ارائه نمود وهمه آن را واضح يافتند و در شگفت شدند كه چرا تاكنون به اينمعنا متوجه نبودند و اين جريان تا نزديك يك ماه ادامه داشت وهر روز معناي جديدي از اين آيه ارائه مينمود. ايشان افزوده استكه افراد مورد اعتماد از اين مفسّر ـ قدساللّه روحه ـ كراماتيگزارش نمودهاند. (ر.ك: سيدمحسن طباطبائي حكيم، حقائقالاصول، ج 1، ص 95)
9 ـ براي آگاهي از اين احاديث، به منابع زير بنگريد: محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 1، ص 228 / محمّدبن الحسن الصفار،بصائر الدرجات، ص 213 / ابن ابيجمهور احسايي، عوالي اللئالي، ج 4، ص 107 / شرفالدين حسيني، تأويلالايات، ج 2،ص 604 / محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 78، ب «انللقرآن ظهرآ و بطنآ...». منابعـ آلستون، ويليام پير و ديگران، دين و چشماندازهاي نو، ترجمه غلامحسين توكلي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1376.ـ احسائي، ابن ابيجمهور، عوالي اللئالي، تحقيق حاج مجتبيعراقي، قم، بينا، 1405ق.ـ حسيني، شرفالدين، تأويلالايات، قم، مدرسة الامام المهدي،1366.ـ حكيم طباطبائي، سيدمحسن، حقائق الاصول، قم، مكتبةبصيرتي، چ پنجم، 1408ق.ـ رضي، شريفمحمّد، نهجالبلاغه، شرح و تنظيم محمد عبده، قم،دارالذخائر، 1412ق.ـ صفار، محمّدبن حسن، بصائرالدرجات، تصحيح و تعليق حاجميرزا حسن كوچهباغي، تهران، منشورات الاعلمي، 1362.ـ كليني، محمّدبن يعقوب، الكافي، تصحيح و تعليق علياكبرغفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ سوم، 1367.ـ مجتهد شبستري، محمّد، نقد قرائت رسمي از دين، تهران، طرحنو، 1379.ـ مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، تحقيق سيدابراهيم ميانجي ومحمّدباقر بهبودي، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.