معصومان علیهمالسلام، صراط مستقیم الهى در اتحاد و انسجام انسانها
Article data in English (انگلیسی)
معصومان علیهمالسلام، صراط مستقیم الهى
و الگویى براى اتحاد انسانها
معصومه سالارىراد1
چکیده
بنابر ادلّه نقلى و شواهد تاریخى، مىتوان عمومیت رسالت، جاودانگى و جهانى بودن دین اسلام را به اثبات رساند. آیات فراوانى از قرآن کریم جهانى بودن رسالت پیامبر اکرم را اثبات مىکنند. علاوه بر آیات قرآن، شواهد تاریخى مثل ارسال نامه و سفیرانى از جانب پیامبر صلىاللهعلیهوآله به سوى سران کشورها و قبایل مختلف دال بر این معناست. حقیقت دین، واحد است و همه پیامبران مردم را به سوى دین واحدى فرا خواندهاند و قرآن این دین را اسلام نامیده است. از سوى دیگر، اسلام خاص که دین خاتم و تکاملیافته شرایع پیشین است بر چهار رکن اساسى توحید، معاد، نبوت و امامت مبتنى است. سوره «حمد» که بنابر روایات معصومان علیهمالسلامجامع همه آیات قرآن است، این مبانى چهارگانه را به نحوى بسیار زیبا ترسیم کرده است. همه مسلمانان در اولین امر واجب یعنى نماز، که مکلف به آن شدهاند، مأمور به خواندن این سوره مىباشند. به استناد ادلّه فراوان عقلى و نقلى، مىتوان اثبات کرد که منظور از صراط مستقیم ذکر شده در سوره حمد که همه مسلمانان و در معناى گستردهتر آن، همه مردم جهان درخواست هدایت به آن را دارند، راه پیامبر صلىاللهعلیهوآله، حضرت على علیهالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام و فرزندان معصوم آنها مىباشد.
کلیدواژهها: معصوم، صراط، جهانى بودن، اتحاد و انسجام، عصمت، خاتمیت.
مقدّمه
اسلام تسلیم شدن در برابر حق در مرتبه نظر و عمل است. دین داراى حقیقت واحدى است که جامعترین معرف آن، واژه «اسلام» است. به عبارت دیگر، همه فرستادگان الهى، مردم را به سوى خداوند و تسلیم بودن در برابر او دعوت مىکردند. با اینکه اصول فکرى و عملى همه پیامبران یکى بوده است، اما دین اسلام که همان رسالت حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله است، تکاملیافته شرایع آسمانى، دین خاتم، جاودانه، جهانشمول و جامع مىباشد.
دین اسلام که داراى مهر خاتمیت و جاودانگى است، در همه زمانها پاسخگوى نیازهاى بشریت مىباشد. از جمله اصول مبنایى آن بعد از اصل اساسى توحید، نبوت و امامت است. این دو اصل مسلم اعتقادى، شکلدهنده مبانى و فرعیات شریعت اسلام مىباشند و در مذهب شیعه اثناعشرى نمود چشمگیرى دارند. این دو اصل همانند دو رشته به هم بافتهاى هستند که یکى (امامت) لازمه دیگرى (نبوت) است؛ به این معنا که لازمه اعتقاد به نبوت پذیرفتن اصل امامت و جانشینى پیامبر است.
در این نوشتار، این دو اصل تحت عنوان ائمّه اطهار علیهمالسلامآمده است. پیش از هر چیز باید یادآور شد دین اسلام داراى چه ویژگىهایى است که سایر ادیان الهى از آن بىبهرهاند؟ در حقیقت، همین ویژگىهاست که رسالت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهرا از رسالت سایر انبیا که پیش از ایشان آمدهاند متمایز کرده است. عمدهترین مشخصههاى رسالت حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهعبارتند از: 1. خاتمیت دین اسلام؛ 2. جهانى بودن؛ 3. جاودانه بودن؛ 4. ذومراتب بودن دین اسلام.
صراط مستقیمى که یکى از ارکان اسلام است، همان معصومان علیهمالسلام مىباشند و عصمت مطرح شده در اینجا عصمت چهارده معصوم است. در واقع، این چهارده نور، صراط مستقیم خداوند در متحد و منسجم کردن صفوف انسانیتاند. اگر به این صراط الهى که مصداقش ـ بنابر دلایل عقلى و نقلى ـ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، حضرت على علیهالسلام، حضرت زهرا علیهاالسلام، و یازده فرزند بزرگوارشان مىباشد، چنگ زده شود اتحاد غیرقابل وصفى بر دنیا حاکم مىگردد؛ صراطى که هیچ لغزش و انحرافى در آن نیست و انتهایش سعادت و سربلندى تمام کسانى است که در این راه قرار گرفتهاند و این مسیر را پیموده و یا در حال پیمودن آن مىباشند. از آنرو که ذات اقدس الهى منزّه از هر عیب و نقصى است، راهش هم از هر عیب و خطایى منزّه مىباشد. کسانى در این راه و پوینده آن هستند که هیچگاه گناه و عیبى از آنان سر نزده باشد؛ زیرا فرد گناهکار مادامى که در حال گناه است در صراط الهى نیست و چون اراده الهى بر این تعلّق گرفته که هیچگاه زمین از وجود معصوم و یا به عبارتى، واسطه فیض خالى نباشد، در هر زمان مصداق صراط الهى، موجود بوده و صراط مستقیم فقط راه آنهاست که باید موجب اتحاد و انسجام باشد.
1. خاتمیت دین اسلام
در گستره تاریخ و از همان ابتدا که اولین بشر خلق شد، دین هم با او موجود بوده است. همواره در طى این دوران، انبیاى الهى با تبلیغ دین الهى و هدایت انسانها، هیچگاه از انجام وظیفه شانه خالى نکرده و همواره بنا به شهادت قرآن کریم، افرادى صالح، صدیق، صبور، مخلص و داراى علم لدنى بودهاند. این پیامبران هیچگاه یکدیگر را نقض و تکذیب نکرده، بلکه همواره مؤید یکدیگر بودهاند، به گونهاى که پیامبران قبلى، آمدن پیامبران بعدى را بشارت مىدادند. برخى از این فرستادگان، داراى کتاب و شریعت خاصى بودند و شریعت و رسالتشان منوط به زمان خاصى بود. از میان این پیامبران، فقط رسالت حضرت محمد صلىاللهعلیهوآلهجهانشمول است و همه مردم مخاطب این پیام الهى مىباشند. بر شریعت این پیامبر بزرگ، مهر خاتمیت خورده است؛ چراکه دین آن حضرت آخرین دین است و پس از او فرستاده دیگرى مبعوث نمىگردد. این آیین به گونهاى طراحى شده است که براى تمام زمانها، نسلهاى آینده، همه نژادها و اقوام جوابگو مىباشد.
اعتقاد به خاتمیت دین اسلام در نزد مسلمانان، یکى از ارکان اساسى دین اسلام است. این اعتقاد در ردیف اعتقاد به یگانگى خدا و ایمان به معاد قرار دارد.2
قرآن کریم با صراحت بر موضوع خاتمیت دین اسلام تأکید مىکند و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز در مناسبتهاى گوناگون این موضوع را یادآورى مىکردند. براى اثبات اعتقاد به خاتمیت دین اسلام دلایل متعددى وجود دارد. از مهمترین دلایل خاتمیت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف. آیات قرآن کریم
از محکمترین ادلّه نقلى که به وضوح بر خاتمیت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهتأکید دارد، آیه «خاتمالنبیین» است: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما.»(احزاب: 40) آیات دیگرى از قرآن کریم نیز این مطلب را اثبات مىکنند؛ از جمله: فصلت:41/ انعام:19/ نساء:28/ حجر: 9.
ب. روایات و احادیث
در کتب حدیثى روایات و احادیث فراوانى وجود دارند که بیانگر خاتمیت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىباشند. در ذیل، به برخى از این روایات اشاره مىشود:
1. حضرت على علیهالسلام مىفرمایند: پدر و مادرم فداى تو رسول خدا! با مرگ تو رشتهاى پاره شد که در مرگ دیگران قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست.3
2. امام محمّدباقر علیهالسلام از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل مىکند که حضرت فرمود: اى مردم، بدانید که پس از من هرگز پیامبرى نخواهد آمد.4
3. زمانى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با جمعى از صحابه به قصد غزوه «تبوک» مدینه را ترک مىکردند، حضرت على علیهالسلامغمگین شدند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله خطاب به ایشان فرمودند: «آیا نمىخواهى جانشین من باشى، همانگونه که هارون نسبت به موسى چنین نقشى داشت؟ البته با این تفاوت که پس از من هرگز پیامبرى نخواهد آمد.»5
2. جهانى بودن اسلام
هرچند جهانىسازى و جهانگرایى همواره یکى از اهداف مصلحان بشر بوده است، اما ریشه در تعالیم و ادیان الهى داشته و یکى از اساسىترین آرمانهاى همه انبیا و ادیان بزرگ الهى بخصوص دین اسلام به شمار مىرود.6 لازمه خاتم بودن دین اسلام، جهانى بودن آن است. در مورد سایر انبیا، دلیلى قطعى بر عمومیت و جهانى بودن رسالت آنها موجود نیست، هرچند که آرمانشان بوده است. اما در مورد پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله قضیه کاملاً بعکس است؛ صرفا رسالت حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله براى همه جهانیان و همه نسلها برگزیده شده است. آن بزرگوار براى هدایت و راهنمایى عموم جهانیان مبعوث شده بود، برخلاف رسالت سایر انبیا که هریک براى امت خاص یا نسل ویژهاى مبعوث مىشدند. کتابهاى آنها براى ملت مشخص و یا یک دوره زمانى خاص بود. محدوده مکانى تبلیغ آنها معین بود و رسالتشان جهانى نبود.7
ریشههاى جهانشمولى دین اسلام در مبتنى بودن آن بر فطرت، انعطافپذیر بودن آموزههاى آن و داشتن عنصر مهم اجتهاد و تطابق آن با مقتضیات زمان و مکان نهفته است.8 از سویى، تمام عناصر جهانىسازى در مذهب شیعه به طور مشهود وجود دارد. مکتب شیعه اثناعشرى بیشترین تأکید بر خردورزى را دارد. عنصر عقلانیت، اجتهاد، عدالت، مهدویت و فرازمانى و فرامکانى بودن در این مکتب، نمود و جایگاه والایى دارد.
بنابراین، با ادلّه نقلى و شواهد تاریخى و نیز آیات قرآن، عمومیت دین اسلام و جهانىبودن آن را مىتوان اثبات کرد.
الف. شواهد تاریخى: از جمله این شواهد مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. نامههایى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به سران کشورها، مانند پادشاهان ایران، روم، یمن، حبشه، مصر و حتى براى رؤساس قبایلى که به طور مستقل زندگى مىکردند، نوشتند.
2. آن حضرت براى هرکدام از کشورها و قبایل مختلف پیک مخصوصى مىفرستادند تا آنان را به پذیرش اسلام فراخوانند و این مطلب دال بر عمومیت و جهانى بودن دین اسلام است.
ب. آیات قرآن: آیات متعددى از قرآن کریم با صراحت تمام بر عمومیت دین اسلام و عدم اختصاص آن به زمان و مکان و قوم خاصى، تأکید مىکنند. برخى از این آیات عبارتند از:
ـ «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرا»(فرقان: 1)؛ پرخیر و پاینده است آن (خدایى) که بر بنده خود (کتاب) جداکننده حق و باطل را نازل کرد تا براى جهانیان هشداردهنده باشد.
ـ «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعا»(اعراف: 158)؛ بگو: اى مردم، من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.
ـ «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا» (سبأ: 28)؛ ما تو را براى همه مردم نفرستادیم، مگر آنکه بشارتدهنده و انذارگر باشى.
ـ «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» (انبیاء: 107)؛ اى پیامبر! تو را نفرستادیم، مگر آنکه براى جهانیان مایه رحمت باشى.
آیات مزبور بیانگر آنند که هدف اسلام، اصلاح جامعه انسانى در سراسر گیتى بدون توجه به حدود و مرزهاى جغرافیایى است. به همین دلیل، اسلام از همان روزهاى آغازین حیاتش همه حکومتها و دولتها را وراى مرزها و نژادهایشان به یک دین و دولت واحد دعوت کرد.
یکى دیگر از دلایل جهانىبودن دین اسلام، تکرار واژههاى «الانسان» و «الناس» در قرآن کریم است. قریب 240 بار واژه «الناس» و 65 بار واژه «الانسان» تکرار شده است. این دو کلمه، واژههایى براى تمام افراد انسانى مىباشند و عمومیت و کلیت آنها واضح است؛ مانند:
ـ «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» (حج: 49)؛ بگو: اى مردم، همانا من براى شما فقط هشداردهندهاى آشکارم.
ـ «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماا» (بقره: 124)؛ من تو را پیشواى مردمان قرار دادم. (در واقع، نگرش قرآن به انسان و هدایت رهبران جامعه انسانى، فراگیر و جهانى است، و هیچ مرزى را در راستاى تحقق اهداف جهانشمول خود نمىشناسد.)
ـ «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطا لِتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدا» (بقره: 143)؛ بدینسان شما را امتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. (در آین آیه، خداوند متعال به صراحت بر مسئله جهانىسازى تأکید کرده و این امر را وظیفه مهم جامعه اسلامى دانسته است و از آنها مىخواهد که با تمام توان در جهت ساخت و ساز ملتها و اصلاح جوامع انسانى تلاش کنند.
ـ «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدا» (فتح: 28)؛ او خدایى است که رسول خود را با قرآن و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان دنیا غالب گرداند و بر حقیقت این سخن، گواهى خداوند کافى است. (در این آیه، برترى فرهنگ اسلامى مورد تأکید واقع شده است تا شایستگى آن را بر دیگر فرهنگها در راستاى جهانىسازى اسلام و ایجاد حیات طیبه براى تمامى انسانها نمایان گرداند.)
از آیات شریفه قرآن کریم استنباط مىشود در چنین حیاط طیبهاى است که برکات الهى تمام عالم را فرا مىگیرد. طبق آیه 96 سوره «اعراف»، هرگاه ایمان و تقوا در جامعه انسانى گسترش یابد و انسانها حریم خود و خداوند را نگه دارند، برکات الهى بر مردم نازل مىشود.
اگر مسلمانان، جهانیان را به این حقیقت راهنمایى کنند آنگاه زمام جهانىسازى بشردوستانه را به دست گرفته و مسئولیت پیشگفته خویش را در برابر خداوند و خلق به نحو احسن ادا خواهند نمود.9 در اینجاست که سلطه نظامهاى استبدادى و استعمارى به پایان مىرسد و انصاف و عدل مهدوى که درمانگر دردهاى جوامع بشرى است بر جهان حاکم مىگردد.
3. جاودانگى اسلام
چنانکه اثبات شد، دین اسلام عمومیت مکانى دارد و مختص همه افراد جهان است و با تمایلات و خواستههاى آنها در تناقض نیست. عمومیت زمانى هم دارد؛ یعنى خاص همه زمانهاست؛ از ابتداى رسالت تا روز محشر که پرونده این دنیا بسته مىشود. بنابراین، کسى نمىتواند ادعا کند که با پیشرفت فناورى و مدرنیتهشدن زندگى، دیگر دین اسلام پاسخگوى نیازهاى انسان نیست و باید احکام و قوانین اسلام را کنار گذاشت؛ چراکه اسلام مختص و مربوط به هزار و چهارصد سال پیش است! اینگونه تفکرات ناشى از کجفهمى و عدم درک عمق دین اسلام است. غیرممکن است که انسانى، عمق وحى را که با فطرت و دل انسان ارتباط مستقیمى دارد، درک کند، اما جملاتى بر زبان بیاورد که خلاف آن را مىگوید.
آیات و روایات فراوانى بر فرازمانى بودن اسلام دلالت مىکنند. برخى از این آیات عبارتند از:
ـ «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ»(انعام: 19)؛ به من این قرآن وحى شده است که شما و هر کس را که (این پیام) به او برسد بدان هشدار دهم.
ـ «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ» (یس: 69ـ70)؛ این (سخن) جز یادآورى و قرآنى روشن نیست تا آن را که (دلش) زنده است بیم دهد و سخن (عذاب) بر کافران تحقق یابد.
روایت ذیل نیز از جمله احادیثى است که بیانگر جاودانگى اسلام مىباشد: «حلال محمّد حلال الى یوم القیامه و حرام محمد حرام الى یوم القیامه.»10
4. مراتب دین
حقیقت و ماهیت دین، واحد است و همه پیامبران مردم را به یک دین فرا خواندهاند. «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» (آلعمران: 19) قرآن کریم نام دینى را که از ابتداى تاریخ، همه پیامبران مردم را به سوى آن دعوت مىکردند، «اسلام» مىنامد. مراد آیه این نیست که دین همه پیامبران در همه زمانها اسلام خاص پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله بوده، بلکه بدان معناست که دین داراى حقیقت واحدى است که بهترین معرف آن، واژه «اسلام» یعنى تسلیم بودن در برابر آنچه خداوند از انسانها خواسته است.
این مطلب بدان معناست که همه فرستادگان الهى تلاش مىکردند انسانها را در طول تاریخ به یک هدف نهایى متوجه سازند. اصول اساسى دستورات آنها یکى بود و فقط در شرایع و قوانین جزئى با یکدیگر اختلاف داشته و اختلاف آموزههاى آسمانى آنها اختلاف تباینى نبوده است. این اختلاف و تفاوت دو نوع است:
1. اختلاف در شکل اجرایى یک اصل کلى در شرایط و موقعیتهاى متفاوت که مربوط به هماهنگى دین اسلام با مقتضاى زمان است.
2. اختلاف در سطوح و مراتب که ریشه در تفاوت استعدادهاى انسانهاى گذشته و حال دارد.
اختلاف در سطح، در ناحیه احکام، دستورات دینى و شرایع و نیز در ناحیه معارف الهى بوده است. در حقیقت، نزول معارف و تعالیم دینى بر طبق مسیر تکاملى انسان بوده است. هریک از پیامبران الهى حد و مقامى داشتهاند و معارف الهى را متناسب با درجه سیر و سلوکشان و میزان فهم و قابلیت درک انسانهاى زمان خودشان، دریافت و به مردم ابلاغ مىکردند. این روند ادامه یافت تا اینکه پیامبرى آمد که آخرین حد معارف الهى را از منبع وحى دریافت و براى مردم بیان کرد.
شرایع در طول تاریخ، به صورت صعودى دایم از نقص به سوى کمال در حرکت بودهاند تا اینکه در زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله جامعترین، مانعترین و مترقىترین شریعت و قانون در اختیار بشریت قرار گرفت. در واقع، نظام قانونگذارى دین اسلام به نحوى است که جوابگوى همه نیازمندىهاى بشر در همه اعصار و قرنهاست.11
بنابراین، از ابتداى تاریخ، دین واحدى وجود داشته و در همه اعصار اصول فکرى و عملى پیامبران الهى یکى بوده است. این روند ادامه مىیابد و هر چه در طول تاریخ جلوتر مىرویم شریعت و قانونى که پیامبران آوردهاند رو به تکامل و پیشرفت مىرود، به گونهاى که اوج این کمال و جامعیت در تعالیم و دستورات پیامبر خاتم به چشم مىخورد و این تعالیم به نوعى است که با زندگى همه انسانها در همه نقاط دنیا سازگار است.
5. ماهیت و زیربناى اسلام
اساس دین اسلام و اصول اعتقادى که زیربناى معارف اسلام را تشکیل مىدهند و همه مسلمانان اجماع نظر عمومى در این زمینه دارند، عبارتند از: توحید، معاد و نبوت. تمام فرقهها و گرایشهاى متعدد و متنوع اسلامى بر این اصل متفقاند و هیچ اختلافى ندارند. از میان این فرقهها، تنها شیعه اثنا عشرى است که اسلام را مبتنى بر پنج رکن و اصل اساسى مىداند: 1. توحید؛ 2. معاد؛ 3. نبوت؛ 4. امامت؛ 5. عدل. از نظر شیعه، نبى و امام در تمام اصول و مبانى لازم و ضرورى براى تبلیغ و تبیین دین خدا مشترکند. تنها تفاوت آنها در نزول وحى و دریافت پیامهاى الهى از فرشته وحى است. بنابراین، با توجه به این مباحث، تمایز چندانى میان این دو نیست؛ زیرا مهمترین شرط و اصلىترین شاخصه لازم براى اجراى احکام الهى که همان عصمت نبى یا امام است، در هر دو مشترک و موجود است. و هر دو (نبى و امام) باید معصوم باشند؛ زیرا در تفکر ناب اسلامى، عصمت ویژگى ضرورى و جدایىناپذیر خلیفه الهى است.
از سوى دیگر، مهمترین رکن اسلام و اولین تکلیف الهى که همه انسانها از طریق دین اسلام مأمور به انجام آن شدهاند «نماز» است. نماز بهترین تجلّى یاد خدا، نشانگر اوج بندگى انسان در مقابل معبود و غایت آفرینش انسان است.
نماز، عبادتى است جامع که مىتواند تمام وجود انسان را اعم از جنبه جسمى، قلبى و باطنى در خدمت خالق یکتا قرار دهد.12 شاید به خاطر همین اهمیت و تأثیر عمیق نماز است که قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بیشترین تأکید را بر این فرضیه الهى دارند.
خواندن نماز در اوقات معین و تأکید فراوان بر اقامه آن در اول وقت و همچنین اهمیت و ارزش والاى برگزارى نماز به صورت جماعت و همگانى، دال بر این معناست که نماز نمودارى از وحدت و یکپارچگى انسانهاست. در این وحدت و انسجام، فواصل، شکافهاى طبقاتى و تبعیضهاى نژادى کنار مىرود و همه انسانها به یک میزان و با یک شکل خاص دعوت و مأمور به این امر مهم شدهاند.
اگر به نماز با دید عمیق بنگریم، متوجه مىشویم که همه مسلمانان در دو رکعت اول هر نماز مکلّف به خواندن سوره «حمد» شدهاند. همه مسلمانان در این امر اتفاقنظر دارند و سوره «حمد» را مىخوانند. اگر به مفاهیم و مضامین عالى، ظاهرى و باطنى سوره «حمد» نگاه کنیم، خواهیم دید که این سوره «امالکتاب» نامیده شده است. این نامگذارى بدان دلیل است که در سوره «حمد»، خداوند متعال اصول و ارکان اساسى اسلام را که همان توحید، نبوت، و امامت است در قالبى بسیار زیبا ترسیم کرده است.
«توحید»، در آیات «بسماللّه الرحمن الرحیم»، «الْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» و «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» تجلّى پیدا کرده است.
«معاد» در آیات «مَـلِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»ظهور یافته است.13
«نبوت» و «امامت» در آیات «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» و «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ»نمود یافته است.
باید گفت: مراد خداوند متعال از «صراط مستقیم» در آیه «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» (که با استناد به مطالب پیشین، همه انسانها و جهانیان مکلّف به درخواست هدایت به سوى آن شدهاند)، همان راه پیامبر صلىاللهعلیهوآله و خاندان و اهلبیت معصوم ایشان، یعنى راه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، حضرت على علیهالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام، و فرزندان معصوم آن دو بزرگوار مىباشد.
این ادعا را که «صراط مستقیم، راه چهارده معصوم علیهمالسلاممىباشد.» در دو مرحله مىتوان به اثبات رساند:
1. دعا مىکنیم که خداوند ما را به راه معصومان علیهمالسلامهدایت نماید.
2. هرچند پیش از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، پیامبرانى مانند ابراهیم، موسى و عیسى علیهمالسلام معصوم و در زمان خویش صراط مستقیم بودهاند، اما پس از بعثت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، صراط مستقیم فقط راه چهارده معصوم علیهمالسلام است و این گفته که «خدایا ما را به راه نعمت داده شدهها، هدایت فرما و از راه مغضوبین و ضالین دور نما»، یک اشتباه عمومى است؛ زیرا سه راه و سه گروه نداریم؛ صرفا یک راه و یک گروه موجود است که آن گروه، سه ویژگى منحصر به فرد دارند: یعنى 1. نعمت داده شدهاند؛ 2و3. از هرگونه مغضوبیت و گمراهى به دور بوده و هستند؛ یعنى در همه حال معصوم بوده و هستند.14
6. صراط مستقیم و نکات پیرامونى آن
1. با تفکر و تأمّل در آیات شریفه ذیل، این نکته مهم استنباط مىشود که قرآن کریم ما را آگاه مىکند صراط مستقیم در این زمان، صرفا دین مبین اسلام است. هرچند سایر ادیان در زمان خودشان صراط مستقیم بودهاند، اما با بعثت پیامبر اتمام حجت شده است؛ زیرا کاملترین و جامعترین شریعت و قانون در اختیار بشریت قرار گرفت. بنابراین، پیروان سایر ادیان اگر بخواهند دیندار باشند و هدایت شده تلقّى شوند باید پیرو دین پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله باشند:
ـ «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ... وَهَـذَا صِرَاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیما» (انعام: 125ـ126)؛ کسى را که خداوند بخواهد هدایت کند، دلش را به پذیرش اسلام مىگشاید... و راه راست پروردگارت این است.
ـ «وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (مؤمنون: 76)؛ در حقیقت [اى محمّد صلىاللهعلیهوآله] این تویى که جدا آنها را به راه راست مىخوانى.
ـ «إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (زخرف: 43)؛ همانا تو [اى محمّد صلىاللهعلیهوآله] به راه راست قرار دارى.
2. آیه شریفه «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» اطلاق دارد و عارى از هر قید و شرطى است. در این آیه، از خداوند متعال مىخواهیم که ما را به راه معصوم هدایت کند؛ زیرا معصوم کسى است که در همه حال عارى از گناه و خطا باشد. راه مستقیم، راه کسى است که هیچ نوع خطا و گناهى از وى سر نزده و نمىزند.
به بیان دیگر، طلب «اهتدا» به صورت مطلق جایز نیست، مگر آنکه مهتدى ـ منعم علیه که خدا بر او انعام کرده است ـ هیچ خطا و گناهى نداشته باشد.15
3. در آیه «غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ»«غیر» مجرور است؛ پس یا بدل از ضمیر موجود در «علیهم» و یا صفت «الذین» است.16 اگر «غیر»، بدل باشد، معناى آیه شریفه چنین است: آنهایى که نعمت داده شدهاند، کسانىاند که از غضب خدا و گمراهى محفوظ ماندهاند.17
اگر «غیر»، صفت باشد، معناى آیه اینگونه است: کسانى که به آنها نعمت داده شده، چنین صفتى دارند که از خشم خداوند و از گمراهى ایمن بوده و مىباشند.18
با این توضیح، نه «غیر المغضوب علیهم» و نه «والضالین» هیچ کدام قیدى ندارند؛ یعنى: اینها کسانىاند که در هیچ آن و لحظهاى مغضوب و گمراه نبودهاند، و این مطلب دال بر معصوم بودن آنها از هر خطا و پلیدى است.
4. تمام افرادى که در یک آن و لحظه از عمرشان در گناه و خطا بودهاند، به واسطه همان یک لحظه خطا و گناه، دستکم در همان لحظه مورد غضب خداوند، و یا گمراه بودهاند؛ زیرا خداوند متعال در آیات متعددى از قرآن، این مطلب را متذکر مىشود و مىفرماید: «وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِینا» (احزاب: 36)؛ و کسى که خداوند و رسولش را نافرمانى کند (گناه کند) پس قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است.
فخر رازى مىگوید: «مستقیم راهى است که در آن خطا و غلطى نباشد. و ما هدایت کسانى را از خداوند طلب مىکنیم که هرگز ظالم نبودهاند، وگرنه اقتدا به آنان جایز نیست.19
بنابراین، «غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» بر این مطلب دلالت مىکند که اگر از یکى از آنان چیزى خلاف حق صادر گشته باشد، گمراه شده و اقتدا به او جایز نیست؛ زیرا خداوند متعال مىفرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (یونس: 32) و اگر گمراه بودند، هرگز اقتدا به آنان و راه آنها جایز نبود و هر آن از قول «انعمت علیهم» و «صراط المستقیم» بیرون بودند.20
7. سؤال بنیادین
اساسىترین پرسشى که در اینجا مطرح مىشود این است که هر انسان نمازگزار، روزانه حداقل با ده مرتبه تکرار این آیه شریفه، از خداى متعال درخواست هدایت به راه چه کسانى را دارد؟
احتمالات متعدد و پاسخ نهایى این پرسش عبارتند از:
1. شاید اینگونه به ذهن بیاید که منظور، هدایت به اجماع مسلمانان، یعنى اتفاق آراى مسلمانان یا اتفاق آراى علماى مسلمانان است.21
اما بطلان این احتمال واضح است؛ زیرا:
اولاً، با توجه به توضیحات گذشته، بیان شد که اسلام دین جهانى است و در اینجا صرفا مسلمانان دعوت به این مهم نشدهاند و این دعا خاص آنها نیست، بلکه تمام انسانها مأمور به این امرند و از خداوند متعال این درخواست را دارند.
ثانیا، اجماع مسلمانان، بسیار اندک واقع مىشود، در حالى که در این آیه از خداوند متعال مىخواهیم که ما را در همه مسائل اعم از کلى، جزئى، فرعى، اصلى و... به آن راه هدایت نماید.22
ثالثا، اهل حل و عقد، علماى یک فرقهاند نه علماى تمام امت اسلامى و اگر واقعا مراد آیه اجماع بود، مىفرمود: «اهدنا صراط الاجماع» یا «الصراط الاجماعى.»23
2. برخى بر این باورند که منظور از «صراط» در این آیه، راه پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان است. این گروه، به این آیه اشاره کردهاند: «وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقا»(نساء: 69)؛ هر کس خدا و رسول را اطاعت کند، پس آنها کسانىاند که خدا به آنها نعمت داده (از پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان) و دوستان خوبىاند.
در پاسخ، باید متذکر شد که این آیه صرفا مىفرماید: افرادى که خداوند سبحان مورد نعمت خویش قرار داده، پیامبران، رهبران صادق، شهدا و افراد صالح مىباشند. اما در آیه شریفه «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» از پروردگار متعال مىخواهیم که ما را به راه کسانى که نعمتشان دادى و معصوم هم مىباشند، هدایت فرما. صرفنظر از این، صالحان واقعى فقط معصوماناند؛ زیرا صلاح، نقیض فساد و سیئه است.24
بنابراین، صالح واقعى صرفا معصوم است؛ کسى که در همه حالات، مبرا از گناه و خطاست. همچنین «شهید واقعى در فرهنگ قرآن فقط معصوم است»؛25 زیرا «شهید» یعنى: گواه، و منظور، شهداى میدان جنگ نیست. قرآن کریم مىفرماید: «لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدا عَلَیْکُمْ.» (حج: 78)
پس گواهان واقعى هم صرفا معصومان و غیر آنها تا حدى داراى این ویژگىاند؛ یعنى میزان برخوردارى آنها از شهادت و حضور متفاوت است. در حالى که فرد معصوم در همه زمانها حاضر و گواه است. صدیق واقعى هم قطعا معصوم مىباشد؛ زیرا صدیق کسى است که درستکار و درست گفتار باشد. گناهکار در گناهش بر صدق و درستى نمىباشد. مفسّران در تفسیر آیه «وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه: 119) (همیشه با صادقین باشید)، گفتهاند: اطلاق این آیه شریفه، که هیچ قید و شرطى براى بودن با صادقین ذکر نمىکند، قرینهاى بر معصوم بودن صادقین است؛ یعنى نمىفرماید از صادقین باشید. بنابراین، صادقین از هر لحاظ در سطحى قرار دارند که مردم به آن نمىرسند و مصداق آن معصوماناند.26 در کتب متعدد روایى، احادیث زیادى موجود است که دلالت مىکند بر اینکه صادقین، حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهاهلبیت معصوم ایشانند.27 در واقع، در سوره «حمد» از خداوند متعال مىخواهیم که ما را به راه صدیقان، شهدا و صالحان که معصومند هدایت نماید.
3. با توجه به توضیحات گذشته و اینکه سایر انبیا در زمان خودشان صراط مستقیم بودهاند و دین اسلام، دینى جامع و جهانى است، این احتمال که مراد خداوند از صراط مستقیم، راه پیامبرانى از قبیل ابراهیم، موسى، عیسى: و ... باشد، منتفى مىگردد.
4. شاید گفته شود که صرفا پیامبر صلىاللهعلیهوآله معصوم بودهاند. در پاسخ مىگوییم: قرآن کریم نفرموده: ما را به راه کسى هدایت کن که مغضوب و گمراه نیست، بلکه فرموده است: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ.» و در اینجا اسم موصول (الذین) و ضمر (هم) در «علیهم» به صورت جمع آورده شده است، و جمع عربى شامل حداقل سه نفر و بیشتر از آن مىشود. پس صرفا هدایت به راه نبوت، مدنظر نیست، بلکه ائمّه اطهار علیهمالسلام را هم شامل مىشود.
5. برخى ممکن است بگویند: این آیه شریفه داراى مصداق خارجى نیست و هیچ انسان معصومى وجود ندارد.28 بطلان این قول بسیار واضحتر است؛ زیرا در آن صورت، معناى آیه اینگونه مىشود: خدایا ما را به راه کسانى هدایت نما که وجود خارجى ندارند و نیستند! با استناد به مباحث فلسفى که عدم و نیستى، وجود خارجى ندارد و پوچ، باطل و نبود محض است، بیهوده است که دعا کنیم خداوندا ما را به پوچ و هیچ هدایت نما. و این یک جمله بىمعناست که بطلان آن روشن مىباشد.
6. بنابراین، هیچ راهى نمىماند جز پذیرش عقیده شیعه اثنا عشرى، و آن اینکه مقصود خداوند متعال از «صراط» در آیه «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ»راه پیامبر صلىاللهعلیهوآله، على علیهالسلام، فاطمه علیهاالسلام و فرزندان معصوم آن دو بزرگوار مىباشد.
نتیجهگیرى
ما دایم از خداوند متعال مىخواهیم که ما را به راه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو جانشینان برحقش که همگى معصومند، و به آنها نعمت داده است و هیچگاه مورد غضب او واقع نشده و گمراه نشدهاند، هدایت نماید. در واقع، شبانهروز همه انسانها مأمور به درخواست هدایت به راه نبوت و امامت شدهاند. و راهى که مستقیم است و از هر گناه و انحرافى به دور مىباشد. (صراط مستقیم)، چهارده نور الهىاند که واسطه خیر و آفرینش مىباشند.
روایت زیادى در کتب تفسیرى ـ روایى، ذیل آیه شریفه «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» موجود است که دال بر این معناست که صراط مستقیم الهى همان معصوماناند:
1. امام جعفر صادق مىفرمایند: «و اللّه نحن الصراط المستقیم»؛29 به خدا سوگند صراط مستقیم ما هستیم.
2. آن حضرت همچنین مىفرمایند: «صراط الذین انعمت علیهم یعنى محمدا و ذریته صلوات اللّه علیهم»؛30 راه کسانى که نعمتشان دادى، یعنى راه محمد و فرزندان معصومش.
3. امام باقر علیهالسلام نیز فرمودهاند: «نحن الطریق الواضح و الصراط المستقیم الى اللّه عزوجل»؛31 ما راه روشن و صراط مستقیم به سوى خداوند ـ عزوجل ـ هستیم.
بنابراین، ائمّه اطهار علیهمالسلام ریسمان محکم الهى و صراط مستقیم او در اتحاد و انسجام جهانیانند. یگانه راهىاند که از کژى و اغراض به دور است. تمسک جستن به آنها و قدم گذاشتن در مسیر و صراط آنان رهنمونکننده به سوى خیرات است. این راه، تنها راهى است که اگر همه انسانها در آن قدم نهند، سرآغاز دمیدن آخرین نور ولایت و امامت حضرت مهدى (عج) و زمینهساز شکلگیرى حکومت عدل جهانى است.
-
··· منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مشرقین، 1379.
- ـ اخوان کاظمى، بهرام، «حکومت جهانى امام عصر و نظریه جهانىشدن در عصر ما»، در: مجموعه مقالات همایش دکترین مهدویت، 1384.
- ـ حسینى بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ خزعلى، ابوالقاسم، تفسیر سوره فاتحه، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ سبحانى، جعفر و دیگران، اندیشه اسلامى (1)، تهران، دانشگاه پیام نور، چ هشتم، 1386.
- ـ شایستهنژاد، علىاکبر، تفسیر موضوعى قرآن، تهران، دانشگاه پیام نور، چ سوم، 1385.
- ـ صافى، محمود، الحلول فى اعراب القرآن، بیروت، دارالرشید، بىتا.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1403ق.
- ـ عاملى، شرفالدین، المراجعات، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ عبدالحلیم محمود، على، الدعوة اسلامیه دعوة عالمیه، بیروت، دارالکتب العربى، بىتا.
- ـ عروسى حویزى، عبدعلى، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، قم، اسماعیلیان، بىتا.
- ـ عزیزى، محمد و دیگران، اندیشه اسلامى (2)، تهران، دانشگاه پیام نور، 1385.
- ـ فخر رازى، محمّدبن عمر، مفاتیحالغیب، بیروت، داراحیاء التراث الغربى، بىتا.
- ـ قطب، محمد، مسلمانان و مسئله جهانى شدن، ترجمه زاهد اویسى، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1381.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، ترجمه و شرح جواد مصطفوى، تهران، علمیه اسلامیه، بىتا.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق.
- ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چ دهم، 1382.
- ـ معرفت، محمدهادى، جهانىشدن زمینه جهانىسازى یا در انتظار یوم موعود، تهران، قبسات، 1383.
- ـ یزدى، محمّدجواد، دریافتى نو از سوره مبارکه حمد، مشهد، رستگار، 1381.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشجوى دکترى فلسفه دین، دانشگاه پیام نور. دریافت: 11/4/88 ـ پذیرش: 19/7/88.
- 2ـ محمد عزیزى و دیگران، اندیشه اسلامى 2، ص 56.
- 3ـ نهجالبلاغه، خ 235.
- 4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 37، ص 289.
- 5ـ شرفالدین عاملى، المراجعات، ص 210.
- 6ـ محمد قطب، مسلمانان و مسئله جهانىشدن، ترجمه زاهد ویسى، ص 68.
- 7ـ على عبدالحلیم محمود، الدعوة الاسلامیة دعوة العالمیة، ص 95.
- 8ـ بهرام اخوان کاظمى، حکومت جهانى امام عصر و نظریه جهانىشدن در عصر ما، ص 86.
- 9ـ محمّدهادى معرفت، جهانىشدن زمینه جهانىسازى یا در انتظار یوم موعود، ص 59.
- 10ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوى، ص 82.
- 11ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 357.
- 12ـ جعفر سبحانى و دیگران، اندیشه اسلامى 1، ص 74.
- 13ـ علىاکبر شایستهنژاد، تفسیر موضوعى قرآن، ص 83.
- 14ـ محمّدجواد یزدى، دریافتى نو از سوره مبارکه حمد، ص 8.
- 15ـ همان، ص 12.
- 16ـ محمود صافى، الحلول فى اعراب القرآن، ج 1، ص 12.
- 17ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ص 60.
- 18ـ ابوالقاسم خزعلى، تفسیر سوره فاتحه. ص 34.
- 19ـ فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 260.
- 20ـ همان، ص 262.
- 21ـ محمّدجواد یزدى، دریافتى نو از سوره مبارکه حمد، ص 16.
- 22ـ همان، ص 16.
- 23ـ همان، ص 17.
- 24ـ همان، ص 20.
- 25ـ همان، ص 21.
- 26ـ همان، ص 21.
- 27ـ همان.
- 28ـ همان، ص 24.
- 29ـ عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 10.
- 30ـ همان.
- 31ـ سیدهاشم حسینىبحرانى، البرهان فىتفسیرالقرآن،ج1،ص12.