مرورى بر آراء اُریجن و تأثیر او بر الهیات مسیحى
Article data in English (انگلیسی)
مرورى بر آراء اُریجن و تأثیر او بر الهیات مسیحى
مهدى کریمى1
چکیده
بررسى الهیات مسیحى اریجن داراى جنبههاى گوناگونى است که هر کدام به تنهایى اهمیت ویژهاى دارد، به ویژه براى کسى که قصد آشنایى با کلام مسیحى را دارد. او هم فیلسوف بود، هم از آباء اولیه کلیسا و هم یک متکلّم مدافع و مفسّر کمنظیر. همچنین، او را مبدع الهیات نظاممند دانستهاند.
الهیات اریجن به نوعى یک طرح افلاطونى ـ گنوسى بود. سه مسئله مهم در کانون توجه او قرار داشت؛ وى در سه بخش عمده کتابش مسیحیت را چنین خلاصه کرد: خدا و تجلیات او، هبوط ارواح مخلوق، نجات. البته یک بخش مهم دیگر را هم در پایان مىافزاید که همان فهم تمثیلى کتاب مقدس است. او مىکوشد از مؤلفهها و مبانى مسیحیت یک کل انداموار فراهم سازد که هم پاسخگوى شبهات باشد و هم از تمام حقایق ناب و نتایج اندیشههاى پیشین بهره ببرد.
اریجن در برخى از عقایدش بدعتگذار شناخته شد و با نقد و از بین بردن آثار او در شرق، تا حدودى تأثیرگذارى او تحتالشعاع قرار گرفت، اما به زودى در کلیساهاى شرقى و غربى پیروانى جدى یافت. این مقاله درصدد است تا به بررسى مهمترین دیدگاهها و تأثیرات او در عالم مسیحى بپردازد.
کلیدواژهها: اریجن، الهیات مسیحى، الهیات پدران، آباء کلیسا، تفسیر تمثیلى.
مقدّمه
بررسى نگرشهاى مختلف در زمینه الهیات یکى از مهمترین شاخههاى دینپژوهى معاصر به شمار مىآید؛ زیرا الهیات نیز مانند دیگر رشتههاى عقلى، رشتهاى فعّال و پویاست که با شرایط زمان در تعامل بوده و در طى آن متحول مىشود. البته این تطور در ادیان مختلف و زمانهاى متفاوت شدت و ضعف دارد. ناگفته روشن است که بررسى همه آنها حتى نسبت به یک دین و در یک مقطع امرى مشکل است؛ پس نیکوتر آن است که به مهمترین جهتگیرىهایى که بستر حرکت گونههاى مختلفى از الهیاتند، توجه کنیم. امروزه بسیارى بر این باورند که غالبا مقصود از «الهیات» همان الهیات نظاممند به معناى عام آن است که وظیفه تفسیر کتاب مقدس و سنتهاى اعتقادى جامعه دینباور را بر عهده دارد، که این امر همواره در موقعیت تاریخى خاصى رخ مىدهد.2
در این مقاله درصدد آنیم تا با ورود به فضاى اولیه دین مسیحیت که هنوز الهیات آن در حال افت و خیز و محل آراى اندیشمندان است، به بررسى رویکرد اریجن3 بپردازیم.
«او تجسمبخش اولین الگوى الهیات علمى بود که آثار بسیارى در شرق و غرب داشت. در واقع این سخن ما کاملاً موجه است که بگوییم اریجن تنها نابغه واقعى در میان آباى یونانى کلیسا بود. او به نحوى عامنگر، انتقادى و در عین حال سازنده، در همه رویکردها و مطالب الهیات پیشین از جمله آیین گنوسى کندوکاو نمود و تبحّر پیدا کرد.»4
آباشناس فرانسوى شارل کاننژیسر مىنویسد:
«شگفتى انسان تنها هنگامى است که ابداع یک پارادایم نوین، همواره مستلزم همان ابداعات فراوانى باشد که ذهن خلّاق اریجن اقتضا مىکرد.»5
در واقع، باید بگوییم از چند جهت بررسى این موضوع براى بازشناسى الهیات مسیحى اهمیت مىیابد:
اول اینکه دوره شکلگیرى اولیه مسیحیت و به ویژه رویکردهاى آباء کلیسا، در مسیحیت، هرگز قابل صرفنظر نیست؛ زیرا بسیارى از اندیشهها و نوشتارهاى ایشان در سنت کلیسا و براى متدینان قابل استناد است. از اینرو، الهیات پدران6 نامىآشنا براى هر اندیشمند مسیحى است. این الهیات به بررسى آراى عالمان مسیحى و تحولات اندیشه اعتقادى در چهار قرن نخست مىپردازد.
دوم اینکه اُریجن فردى داراى ویژگىهاى خاص بود، تا حدى که درباره او دیدگاههاى ضد و نقیض فراوانى وجود داشته و تا مدتها نیز این نزاعها ادامه داشته است. اما سرانجام جایگاه او در الهیات مسیحى تثبیت شد، به گونهاى که برخى او را همطراز افرادى همچون آکوئیناس و آگوستین مىدانند.7 تأثیر او بر الهیات مسیحى قابل انکار نیست. او را مىتوان مؤسس الهیات نظامیافته در فضاى اعتقادى مسیحى دانست. او سعى فراوان کرد تا دین مسیح را به صورت کاملاً منسجم عقلانى کند، گرچه در این راه از رویکرد و نظام فلسفى افلاطونى بهره مىبرد. اُریجن در برابر شبهاتى که مسیحیت نوپا را تهدید مىکرد به دفاعیهنویسى و مناظره مىپرداخت. به همین دلیل، او را مهمترین مدافعهنویس8 قرن دوم و سوم دانستهاند.
از سوى دیگر، او همواره دغدغه کتاب مقدس را داشت و حتى تا آخرین لحظات عمر خود به تفسیر کتاب مقدس مىپرداخت. وى در تفسیر خویش داراى سبک خاصى بود که نام آن را تفسیر تمثیلى معنوى مىگذاشت. این روش تفسیرى، تا سالیان دراز هم طرفداران جدى داشت و هم مخالفانى سرسخت.
زندگىنامه مختصر
اُریجن9 که نام مصرىاش پسر هوروس (Horus) بود، در سال 184م (یا 185) در یک خانواده نسبتا مرفّه مسیحى دراسکندریه مصر (شهر علم و دانش) به دنیا آمد.10 او فرزند ارشد در میان هفت فرزند خانواده بود. پدرش یک مسیحىباایمان بود که امکان تحصیل علوم و اعتقاد راسخ مسیحى را براى او فراهم ساخت. او هم به آموختن کتاب مقدس علاقه زیادى داشت ـ به گونهاى که این انس مخصوص او به کتاب مقدس باعث مىشد قسمتهاى مطوّلى از آن را حفظ کند11 ـ وهم در یادگیرى فلسفه یونانى ـ افلاطونى بسیار تلاش مىکرد. او شاگرد ساکاس12 در فلسفه نوافلاطونى بود. ساکاس در فلسفهافلاطونى شهرت فراوانى داشت و شاگردان معروفى مانند فلوطین از او درس آموختند.
اُریجن هنوز در سنین نوجوانى بود که پدرش را به خاطر ایمانش شکنجه، و در انظار عموم گردن زدند و دارایىهاى خانوادگىاش را مصادره کردند. اما خوشاقبالى او موجب شد که در خانه یک زن ثروتمند پذیرفته گردد و پس از مدتى دوباره به تحصیل و مطالعات فلسفى خود ادامه دهد. وى موفق شد یک مدرسه دستور زبان افتتاح کند؛ تا هم وسیلهاى براى امرار معاش او و خانوادهاش باشد و هم از این طریق بتواند به شاگردانش آموزشهاى دینى دهد. این امر حتى در زمانى که بیشتر روحانیت اسکندریه مانند دمتریوس، از ترس آزار حکومت، خود را مخفى کرده بودند، نیز ادامه یافت.13
فعالیتهاى بىباکانه او موجب شد اُریجن در سالهاى اولیه عمرش به عنوان یک رهبر روحانى شجاع شناخته شود و در حدود سال 203م رئیس مدرسه تعلیمات دینى اسکندریه گردد.14 در واقع، اُریجن جانشین کلمنت در اسکندریه مصر بود.
او در زهد سرآمد عصر خود بود. روزهدارى، دعا، خوابِ کم، تجرّد15 از ویژگىهاى او به شمار مىرفت. «او یک عارف برخوردار از تجربه عرفانى وحدت نبود، اما یک معلّم معنوى براى دین مسیح بود و مىتوان گفت یک راهنماى معنوى الهیات بود که از طریق تعالیم باطنى و تعالى تدریجى نفس به سوى خدا، بىشک راه را براى تجربههاى عمیق معنوى مهیا کرد.»16
شواهد تاریخى گواه این مطلب است که وى از کسانى بود که بر تبلیغ آیین مسیحیت اهتمام مىورزید و از مبشران مسیحى که چهار امر را ترویج مىنمودند، تجلیل مىکرد؛ این چهار امر عبارتند از: 1. ترویج خداى واحد پدر؛ 2. عیسى منجى و داور؛ 3. قیام از مردگان؛ 4. نگاهدارى نفس.17
این امر براى اریجن آنقدر اهمیت داشت که با وجود اینکه او در جامعه کلیسایى بود، اما در عین حال در گفتوگوى مداوم با محققان یهودى و غیریهودى زمان خویش بود که توانست راههاى جدید فراوانى باز کند و آنها را به زبان قابلفهمى بیان کند؛ یعنى ریختن پیام کتاب مقدس در قالب الهیات نظاممند. احتمالاً او در واکنش به انتقادهاى مطرح شده، کار تفسیرى جدى خود را بر متون مقدس متوقف کرد تا دیدگاههاى الهیاتى خود را در یک طرح عظیم خلاصه کند.18
شاید به همین دلیل بتوان ادعا کرد که هدف اصلى او، دست یافتن به سازگارى قطعى بین مسیحیت و دنیاى الهیات بود و به عبارت بهتر، هضم دنیاى یونانى در مسیحیت. اُریجن هم یک مسیحى معتقد بود و هم یک یونانىمآب. اما نباید به افراط نیز گرایید، چنانکه فرفریوس،19 اظهار مىدارد: یونانى و مسیحى، مسیحى و یونانى.»20
آیا او فقط یک زاهد باایمان و یا یک مبلّغ برجسته مسیحى بود؟ خیر، اریجن واقعا یک الهیدان برجسته بود. در واقع، او اولین محقق مسیحیت عصر باستان بود که به تحقیقى روشمند دست یافت. به نظر جمیع عالمان الهیات آبایى، او مبدع الهیات به منزله یک علم بود.21
وى علاقهاى به کلیساى آیینى و سلسله مراتبى نداشت و زندگى دنیوى آنها را نکوهش مىکرد. اسقف اسکندریه شاگرد انعطافپذیر اُریجن را بر او ترجیح داد و او را کشیش کلیساى پرسبیترى کرد. اما اُریجن در سال 232م توسط دو نفر از دوستانش یعنى اسقفهاى قیصریه و اورشلیم به مقامى که از او دریغ نموده بودند، منصوب شد. این کار موجبات محکومیت او در شوراى کلیسا را فراهم ساخت و به سبب همین اختلافات، مجبور به ترک اسکندریه شد. اما در خارج از اسکندریه (قیصریه)، امکانات جدیدى براى تعالیم اُریجن فراهم شد. در حدود چهل و هشت سالگى، کتابخانه و مدرسه جدیدى در مدرسه قیصریه تأسیس و تقریبا بیست سال در آنجا فعالیت نمود و الهىدانان و قدیسان بزرگى را تربیت کرد. اُریجن در آخرین سالهاى عمر خود، به تفسیر بخش بخش کتاب مقدس روى آورد. این کار از نظر او روح هر الهیات و معنویتى بود.22
با شروع دوره جدید آزار مسیحیان که با جشنهاى هزارمین سال شهر رم (248م) و کشته شدن امپراتور فیلیپ همراه بود، مؤمنان مجبور شدند وفادارى خود را نشان دهند و قربانى تقدیم دولت کنند و اجازهنامه رسمى دریافت کنند. هدف از این تدابیر، پراکنده کردن اجتماعات مسیحى بود. در این زمان اُریجن به زندان افتاد و به شدت شکنجه شد؛ اما او یک مؤمن رامنشدنى بود که حتى تهدید به سوزاندن هم بر او اثر نداشت.23
اُریجن سرانجام در سال 254م در حالى که عمر خود را صرف موعظه و نوشتن کرده بود، در شصت و نه سالگى با رنج فراوان در حبس یا در مکانى نامعلوم درگذشت.24
آثار اریجن
اریجن یکى از بزرگترین نویسندگان مسیحى دوره نخستین به شمار مىرود. دغدغه اصلى او تألیف کتابهایى آکادمیک و نظاممند نبود، بلکه آثار او کلیسایى و خطاب به مؤمنان بود. در زندگىنامه او که توسط ائوسبیوس نوشته شده است، ذکر شده که او دو هزار کتاب و رساله (و یا نامه) نوشت.25 ولى از اندکى از آنها نقلقولهاى کمى برجاى مانده است.
اولین کتاب معروف او بر ضد سلسوس26 نام داشت که بینشهاى الهیاتى باارزشى را درباره بحثهاى درگرفته میانمکاتب رقیب ارائه مىدهد.27 سلسوس کافرى بود که حدود هفتاد سال پیش از اُریجن، کتابى را ضدمسیحیت نگاشته بود و بسیارى از اندیشههاى مسیحى مانند اینکه عیسى پسر خداست و معجزهوار از باکرهاى زاده شد را به تحقیر نگریسته و تمسخر کرده بود. از نظر او، خدایى که قرار است متجسّد بشود، نمىتواند چندان ضعیف باشد که از توطئه مرگ خود ناآگاه باشد یا نتواند از آن جلوگیرى کند.28 اریجن نیز در مقام دفاع، پاسخها و مطالب مهمى را پایهریزى مىکند که الگوى یک نقشه کلامى جدید در مسیحیت مىشود. البته او صرفا نمىخواست مانند یوستینوس دفاعیهنویسى کند، بلکه مىخواست تبیین مثبتى از پیام مسیحى فراهم کند و این را در کتاب خود رساله مربى29 در اخلاق عملى به خوبى شرح داد. این کتاب به سرعتبه کتاب راهنماى اخلاق مسیحى تبدیل شد. در این کتاب، آرمان زاهدانه مسحیت تعدیل، و نوعى نگرش مثبت نسبت به خلقت و مواهب آن ایجاد گردید.30
کتاب دیگر او و در حقیقت مهمترین اثرش درباره اصول31 نام داشت که به اصول اساسى هستى، معرفت و آموزه مسیحىمىپردازد. این کتاب به دلیل مطرح کردن پارهاى از نظرات خاص، مانند قدیم بودن نفوس، مورد مناقشه، اتّهام و حتى محکومیت قرار گرفت. این مسئله ارزش کار او را تحت تأثیر قرار داد، به گونهاى که امروزه فقط پارههایى از آن را با ترجمه لاتینى روفینوس32 در اختیار داریم. اما واقع به گونهاى دیگر بود و اُریجن دقیقا بین اصول اعتقادى که در سنت کلیسا باید مورداعتقاد همه باشد و مسائلى که باید مورد بحث قرار گیرند، فرق مىگذاشت. او براى آزادى اندیشه الهیاتى در این محدوده اهمیت ویژهاى قائل بود.33 بسیارى این کتاب را نوعى پروژه تکمیل سازگارى میان مسیحیت با دنیاى یونانى مىدانند، بهگونهاى که مسیحیت با کمک اندیشه یونانى نقطه اوج و کمال ادیان به شمار آید.34
اریجن کتاب تذکر به شهادت35 را نیز نگاشت؛ او که از کودکى آرزوى شهادت را در سر داشت، در این کتاب مناجاتهاىشورانگیزى در عشق به مسیح و شهادت از خود بر جاى گذاشته است.36
درباره عبادت37 یکى دیگر از تألیفهاى اریجن مىباشد که در آن بیشتر به نان و شراب و عشاى ربانى و مانند آن پرداختهاست.38
برخى از محققان ادعا کردهاند اینها اندکى از وسعت کار اوست؛ افزون بر این، اُریجن بزرگترین زبانشناس تاریخى مسیحیت باستان است. او زبان عبرى را از یک یهودى آموخت و تفسیر او شامل توضیحهاى بىشمارى درباره معناى لفظى و ارجاعات دستورى است؛ زیرا او مىخواست متن معتبر یونانى نیز داشته باشد. بنابراین، بیست سال زحمت کشید تا یک متن شش ستونى از کتاب مقدس ـ در پنج جلد ـ فراهم کرد. در یک ستون متن عبرى را بدون اعراب نوشت. ستون بعدى را به طرز تلفظ متن عبرى به یونانى اختصاص داد و در چهار ستون بعدى، چهار ترجمه یونانى از آن را قرار داد.39
اما این اطلاعات و منابع ما بسیار ناچیز است، علت این امر چیست؟ تاریخشناسان مسیحى بر این باورند که نیمه دوم قرن سوم (بعد از اُریجن)، منابع به شکل فوقالعادهاى پراکنده شد و این دوره براى مورخان، دوره کاملاً تاریکى است. این امر بدین دلیل است که در این زمان بسیارى از الهىدانان مستقل به عنوان بدعتگذار محکوم شدند؛ هرچند در طریق خود کاملاً راستکیش بودند. به همین دلیل، کتابهایى که منسوب به بدعتگذاران بود، از بین برده مىشد و کتابهاى اُریجن پس از محکومیتش از این قاعده مستثنا نبود، به گونهاى که ما متکى بر نقل قولهاى گزینشى و غالبا جانبدارانه مخالفان از آن آثار هستیم که کار را مشکل و پیچیده مىکند.40
اندیشه در روزگار او
روشن است که تحقیق درباره هر شخصیت تاریخى، بدون توجه به آرا و تحول اندیشه در زمان او یا ممکن نیست و یا کارى است ناقص و غیرعلمى. از اینرو، ابتدا نگاهى به اندیشه الهیاتى در یونان و در شهر اسکندریه مىاندازیم و سپس به برخى ویژگىهاى دوره آباى کلیسا اشاره مىکنیم.
اسکندریه پیش از میلاد مسیح
شهر اسکندریه در شمال آفریقا، در چند قرن از مراکز مهم تمدن یونانىمآب بود. شهرى که در آن اقوام مختلف همزیستى مسالمتآمیز داشتند و تبادل آرا نیز بین آنان کم و بیش رواج داشت. یهودیان جامعه بزرگى را در این شهر تشکیل داده بودند و مدارس مخصوص به خود را داشتند. ادیان شرقى، مصرى و رومى نیز رواج خاصى داشت.
آنچه در آثار تاریخى مىتوان یافت، نشاندهنده این مطلب است که از قرون دوم پیش از میلاد تا نیمه قرن اوّل مسیحى، در محیط فرهنگى اسکندریه فضایى پدید آمد که در آن مفاهیم تورات با عناصر تفکر رواقى ـ افلاطونى به شدت درهم آمیخت. این ادبیات، به وسیله فیلون اسکندرانى (30 سال پیش از میلاد تا سال 40 مسیحى) رشد کرد و بارور گردید. احتمالاً فیلون خداشناسى خود را از کتاب پارمنیدس افلاطون گرفته باشد که در آن «واحد» بىنام، توصیفناپذیر و بیرون از حیطه معرفت انسان تعریف شده است. اما فیلون مىکوشد تا به استناد کتاب تورات به آن لباسى یهودى بپوشاند.41
در واقع، این دوره، شاهد ظهور جنبش جدیدى در فلسفه بود، هرچند متفکران خلّاقى را دربرنداشت، اما تأثیر مهمى بر اندیشه مسیحى گذاشت. این اندیشهها و مکاتب غالبا از یکدیگر تمایزهاى آشکارى داشتند. شکاکیت، آموزههاى اپیکورى، رواقى، ارسطویى و افلاطونى همه داراى نمایندگان خاص خود بودند.42
اتین ژیلسون، متخصص تاریخ فلسفه و اندیشه غربى، اظهار مىدارد که در ادیان کلیمى و مسیحى مجموعههایى از عقاید پدید آمد که در ضمن آنها آراى فلسفى و دینى کمابیش به شکل مطلوب با یکدیگر امتزاج یافت. او رأى معتدل را از آن کسانى مىداند که اظهار مىداشتند به کار گرفتن عقل محض امکانپذیر است، اما خالى از خطا و لغزش نیست. خطاهایى که افلاطون و ارسطو دچار آن شدند ناشى از این بود که خواستند عقل محض را براى وصول به حقایق به کار برند. تنها روشى که مىتوان بدان اطمینان کرد، این است که وحى الهى را هادى خود شماریم تا بتوانیم به تعقل در آنچه از طریق وحى نازل گردید، موفق شویم و فلسفه، عین تعقل درباره وحى است. دقیقا همین رویکرد در جهان مسیحیت نیز قابل مطالعه و مشاهده است.
نکته مهمى که به زودى به اهمیت آن در زمان اریجن بیشتر پى خواهیم برد، این است که در قرن اول پیش از میلاد، مذاهب گنوسیسى (گنوسى) در دنیاى یونانىمآب با تفسیرى ثنوى از عالم ظهور کردند. تعداد فرقههاى گنوسى بسیار زیاد بود. این فرقهها در عین دارا بودن مشترکات، ویژگىهاى خاص خود را نیز داشتند. گنوسیان با استفاده از مفاهیم فلسفى ـ یونانى، به ویژه فیثاغورثى و افلاطونى، نظامهاى کلامى ساختند؛ عالم را تفسیرى ثنوى کردند و مقابله خیر و شر را ازلى در نظر گرفتند. جریان گنوسى در قرون دوم و سوم میلادى، به یکى از مهمترین جریانهاى مذهبى ـ فکرى تبدیل شد. چنانکه بسیارى از متفکران مسیحى و غیرمسیحى یونانى و لاتینى زبان درباره اصول و مبانى گنوسى به عقاید خود شکل منسجم دادند.43
گنوسیان معتقد بودند که عرفان یعنى معرفت اشراقى تنها عامل نجات و رهایى انسان از جهان مادى (شر مطلق) است. در نتیجه، با عقل و حس نمىتوان به نجات دست یافت. از اینرو، آنها با آیینهاى ظاهرگرا به مخالفت مىپرداختند.
دوره پدران رسول و آباء کلیسا
پدران رسول،44 مبلغان بنام و رهبران مسیحى اواخر قرن اول و قرن دوم میلادى هستند. عدهاى از آنان با برخى ازنویسندگان انجیل معاصر بودند؛ چنانکه آثارشان چندى به عنوان متون مقدس نزد گروهى از مسیحیان از احترام خاصى برخوردار بود؛ ولى با حاکمیت تاریخى قرائت پولسى ـ یوحنایى، این آثار در مجموعه رسمى کلیسا قرار نگرفت و حتى کلیسا چند تن از آنان را بدعتگذار نیز نامید.
با اینهمه، پدران رسول بین مسیحیان به مثابه نسل پس از نویسندگان انجیل، احترام و جایگاه خاصى در تاریخ مسیحیت دارند. چون ایشان پیش از شکلگیرى «سنت» حاکم کلیسایى آراى خود را بیان کردند؛ با یارى از برخى متون، عیسى ناصرى، اعمال و گفتار او را مدنظر قرار داده و بر حسب نوع نگرش خود آن را تفسیر کردند.
آثار پدران رسول، قرابت خاصى با رسالات انجیل دارد و اولین جمعبندى کلامى پس از نویسندگان انجیل در آثار آنها مشاهده مىشود، یعنى پرسشهایى را که نویسندگان انجیل بىپاسخ گذارده بودند، آنها به طریق خود پاسخ داده و درباره ساختار اعتقادىشان به تفکر پرداختند. عصر پیامبران و کسانى که مدعى دریافت وحى بودند، در شرف اتمام بود، ولى هنوز الهامهاى غیبى و فرهمند بودن رهبران دینى جایگاه خاصى بین مسیحیان داشت. سخنان پدران رسول همرتبه مطالب نویسندگان انجیل در نظر گرفته نمىشد، ولى نفوذ بسیار در مسیحیان داشت و آنان براى این پدران، روحانیتى بلندمرتبه قائل بودند.45
پدران مدافع، به بررسى کلامىتر اعتقادات مسیحى پرداخته و از فلسفه یونان در این راه بیشتر امداد جستهاند. اینان که در نیمه دوم قرن دوم و نیمه نخست قرن سوم میلادى مىزیستند، به جوامع غیرمسیحى نظر داشتند و اعتقادات خود را به طریقى همراه با اعتقادات هلنیستى براى یونانى زبانان و رومیان لاتینى شرح مىدادند. اینان را به سبب اینکه از عقیده و دینشان دفاع مىکردند، «آپولوژیست» یا مدافعان دین مسیحى مىنامند. آپولوژیستها را مىتوان اولین متکلمان واقعى یا فیلسوفان مسیحیت خواند. ردیهنویسى بر کسانى که بدعتگذار نامیده مىشدند با این نسل از متکلمان آغاز شد، چنانکه هر چه در تاریخ جلوتر مىرویم و نوعى سنت حاکم شکل مشخصترى مىگیرد، تعداد این ردیهها بیشتر مىشود و مسیحیان بیشتر به درون جوامع خود نظر مىکنند تا به خارج.
در این دوره نیز متفکران مسیحى گاهى از فلسفه استقبال و گاه آن را رد مىکردند. تاریخ، یوستینوس46 را اولین فیلسوفبزرگ این نسل معرفى مىکند. او در سال 100 میلادى در ناپلوز به دنیا آمد و در سال 165 در رم کشته شد. از او دو دفاعیه و یک رساله به نام گفتوگو با تریفون47 باقى مانده است. او پس از مسیحى شدن، رداى فلاسفه بر تن، و اعلام کرد ایمانمسیحى یگانه فلسفه معتبر و مفید است؛ زیرا لوگوس الهى سبب تنویر افکار متفکرانى همچون سقراط شده بود تا خطاهاى بتپرستى را درک کنند. از دیگر آباى اسکندرانى کلمنت (215م) و اُریجن (254م) بیش از یوستینوس به فلسفه کلاسیک اهمیت مىدادند؛ به ویژه اُریجن از آراى افلاطون براى تفسیر تعالیم مسیحى درباره خدا و مسیح و نجات استفاده مىکرد.
چنانکه مىدانیم، الهیات مسیحى ریشه در کتاب مقدس دارد، اما در دوره پدران، هنوز روشن نبود کدام نوشتهها مىبایست جزو عهد جدید و در نتیجه جزو کتب مقدس به شمار آیند و یا در اصطلاح فنى، کدام کتابها مىبایست جزو کانُن عهد جدید به حساب آیند. کلمه «کانُن»48 به زبان یونانى، به معناى خطکش، محدوده، معیار و میزان است. در پایان قرندوم، این توافق در میان مسیحیان وجود داشت که چهار انجیل، اعمال رسولان، چهارده رساله پولس، کتب الهامى مىباشند.
البته در قرن دوم، جریان فکرى و تفکر گنوسى «در دامن مسیحیت» تولدى دوباره یافت؛ زیرا هم از نام مسیح استفاده مىکرد و هم از گزیدههایى از کتاب مقدس براى اثبات اصول عقاید خود سود مىجست.49 تفکر گنوسى، کلیسا را واداشت تا درباره نقش سنّت جدى بیندیشد. کلمه لاتین که براى سنت به کار مىرود، به معناى «انتقال عقاید، آداب و رسوم از گذشته به زمان حال» است. ایرِنائوس (130ـ200) در برابر تفکر گنوسى به دفاع از مسیحیت راستین پرداخت. او نوشته است که گنوسىها عقاید خود را با عنوان مسیحیت تبلیغ مىکنند، در حالى که کلیسا سنت رسولان یعنى انجیلى را که ایشان موعظه مىکردند و در کتب معتبر محفوظ است، به نسلهاى بعدى منتقل کرده است. ایرنائوس اعتقاد داشت که تعالیمى که او از پولیکارپ50 شهید ـ شاگرد یوحنا ـ دریافت داشته، از رسولان آمده است، در حالى که گنوسىها نمىتوانستند چنین ادعایىبکنند. او که در حدود سال 180م اسقف جامعه مسیحیان یونانىزبان در لیون گردید، در رسالهاى پنج جلدى به نام بر ضد بدعتها51 به گنوسىها پاسخ داد.52 ترتولیان (165ـ225م)، یکى دیگر از پدران اولیه کلیسا، با تأسف اظهار داشته کهبرخى افراد معناى کتب مقدسه را تحریف مىکنند تا نظرات خود را اثبات کنند، اما سنت مىتواند کلیسا را از تعابیر و تفاسیر غریب و منحرف محفوظ دارد. بدین ترتیب، سنت در حکم منبع جدیدى نبود، بلکه وسیلهاى بود تا کلیسا را نسبت به درک کتاب مقدس امین نگاه دارد.53
تیتوس فلاویوس کلمنت (یک مسیحى آزاداندیش و اهل سفر که تعلیم و تربیت کلاسیک داشت)، زمینههاى خاص دیگرى را فراهم آورده بود. او پیش از اُریجن بین بدعت گنوسى و راستکیشى عقیم، راه میانهاى یافته بود. وى معتقد بود مسیحیان به رغم دورى از شرک و انتقاد از فلسفه و ادبیات یونان، باز هم مىتوانند بسیارى از حقایق را از تفکر یونانى به ویژه افلاطون بیاموزند. «در واقع، فلسفه براى یونانیان مانند شریعت براى یهودیان رهنمونى به سوى مسیح بود. ایمان مسیحى که همیشه مبنا قرار مىگیرد مىتواند در پرتو سنت فلسفى یونان همواره پیام مسیحى را توضیح دهد.»54
مهمترین بحثهاى نوافلاطونیان میانه ـ به ویژه نزد افرادى همچون ژوستین، کلمنت، اُریجن و یوسبیوس ـ عبارتند از: الف) شناخت ما از وجود خدا؛ ب) این مسئله که آیا مىتوان خدا را توصیف کرد؛ ج) وحدت و کثرت در ذات الهى؛ د) اینکه جهان ازلى است یا مخلوق؛ ه.) سرشت انسانى، روحانى و جسمانى.55
نیکو به نظر مىرسد به یکى از عناصر مهم اندیشه مسیحى این دوره توجه کنیم: یکى از مسائلى که در عهد جدید آمده بود، زندگى مشترک است؛ مردم در کار و غذا و دعا مشترکند و در زندگى ساده، با همدلى و اخوت در کنار هم عمر سپرى مىکنند. مفهوم دیگر حیات کامل است آنجا که عیسى گفت: «پس شما کامل باشید، همانگونه که پدر آسمانى شما کامل است.»56 به گمان بسیارى، رهبانیت مسیحى از همین دو مفهوم نشأت مىگیرد. البته «نفى خود» در جهت رشد فضیلت که برگرفته از تعالیم عیسى مانند به دوش کشیدن صلیب خود57 است نیز مىتواند در این رویکرد مؤثر باشد؛ یعنى خودانکارى سلبى و تبعیت ایجابى از عیسى؛ زیرا از نظر بعضى از مسیحیان اولیه این کلام به معناى زندگى همراه با انتظار شهادت بود و از نظر برخى دیگر به معناى زندگى زاهدانه و رویگردانى از لذتها.58
در اواسط قرن سوم، نخستین جوامع رهبانى59 با ساختن صومعهها شکل گرفت که تحت پیمانهاى سخت (فقر، تجرد و...) در کنار هم زندگى مىکردند. این نوع خاص از زندگى مورد تأیید افرادى همچون کلمنت اسکندرانى و اُریجن قرار گرفت و آنها با تشویق و ستایش خویش از زندگى پاک و کامل بر رهبانیت صحه گذاشتند. البته اُریجن که متأثر از اندیشه نوافلاطونى بود علاقه خود به رهبانیت را با مفهوم نوافلاطونى مراقبه درآمیخت. این مراقبه و رهبانیت از ویژگىهاى کلیساى شرقى و یکى از دغدغههاى اصلى آنان به شمار مىآید.60
از سوى دیگر، در دوره او که هنوز حاکمیت مسیحیان آغاز نشده بود، بیانات جامع و مبسوطى براى عموم دینداران وجود نداشت و شاید مقصود دیگر اُریجن از تألیف کتاب در باب اصول اولیه ـ افزون بر دفاعیهنویسى ـ همین ارائه کامل از الهیات مسیحى باشد؛ زیرا دغدغه اصلى بخش شرقى امپراتورى روم این بود که براى شرح مضامین و تعابیر سنتى درباره رابطه مسیح با خدا و نیز رابطه جنبههاى انسانى و الوهى وجود مسیح در قالب اصطلاحات روز راههاى معتبرى بیابد. در حالى که در بخش غربى روم دغدغه اصلى، سرشت بشریت و آموزه نجات بود.61
نگرشهاى مهم الهیاتى و فلسفى اُریجن
در ابتدا چنین به نظر مىرسد که بهتر است بین بحثهاى فلسفى و الهیاتى فرق بگذاریم و آنها را جداگانه طرح کنیم؛ اما در این نوشتار مختصر، این امر هم سبب اطاله و تکرار مىشود و هم تفکیک آنها در اندیشه کلامى افرادى مانند اریجن که فلسفه را به خدمت دین مىگیرند، کار را مشکلتر مىسازد.
با نگاهى به کتابهاى تاریخ مسیحیت روشن مىشود که در ابتدا مسیحیان نخستین چندان واکنش مثبتى به فلسفه نشان نمىدادند، بلکه گاهى برخورد محتاطانه داشتند و گاهى آن را مردود مىشمردند. به گفته برخى از محققان مسیحى «علت این امر آن بود که از دیدگاه ایشان فلسفه با دیانت و بتپرستى یونانیان برابر بود. بر این اساس، آنان احساس مىنمودند که آموختن علوم فلسفى یونان که در جهت مخالف ایمان به خداى واحد قرار گرفته است، براى آنان روا نیست.»62 اما اصلاً بعید نیست بتوانیم چنین ادعا کنیم که طى قرون دوم تا چهارم میلادى، مسیحیت رقیب فلسفه به شمار نمىآمد، بلکه با وام گرفتن چیزهاى زیادى از فلسفه، به ویژه فلسفه افلاطونى توانست در اعتقادات، نظامى هماهنگ و مقبولتر از قبل ارائه کند.63
نخستین فیلسوف مسیحى بزرگ را کلمنت اسکندرانى (م 215م) دانستهاند. او فلسفه یونانى را یک عطیه الهى مىشمرد. وى به افکار افلاطونى گرایش بیشترى داشت و براى این منظور، مدرسهاى را در اسکندریه تأسیس کرد که در آن الهیات مسیحى به صورتى درآمیخته تدریس مىشد. برترین شاگرد این مدرسه نیز اُریجن بود. پس مىتوان گفت که کلمنت و اُریجن بزرگترین پیروان مکتب افلاطونى در آغاز مسیحیت بودند.64
چرا فلسفه افلاطونى در میان انبوه فلسفهها ـ بخصوص نزد اریجن ـ مقدّم داشته شد؟ زیرا رواقیون با وجود اینکه در اخلاق بحثهاى فراوانى کرده بودند، اما خداشناسىشان قانعکننده نبود. فلسفه مشّائى هم به نظر او فلسفه کاملى نبود و بیشتر به تبیین عالم مىپرداخت تا به ماوراى عالم. توجه اپیکوریان نیز به لذت دنیوى معطوف بود و اریجن نوعى طبیعتگرایى را نزد آنها مشاهده کرد. فیثاغورثیان نیز بیشتر به موسیقى و هندسه و نجوم نظر داشتند تا به فلسفه. از اینرو، در این میان، افلاطون براى او جذابیت خاصى داشت.65
در واقع، اریجن نیز تفاوت چندانى بین حقیقت فلسفى و حقیقت دینى قائل نبود. رسالهاى نیز درباره ارتباط و تطبیق این دو نوشت که به جاى نمانده است. او نیز همانند فیلون، یوستینوس و کلمنس معتقد بود که هر فرد، مقدارى از اشراق لوگوس را دریافت مىکند. انجیل آنچه را که در هر فرد بالقوه وجود دارد، فعلیت مىبخشد؛ مسیحى مُجاز است آنچه را که در فرهنگ یونانى صحیح مىیابد برگزیند. به نظر او نیز فلسفه انسان را براى دریافت حقیقت وحیانى آماده مىکند. البته ایمان را بدون رجوع به فلسفه مىتوان به دست آورد؛ چنانکه حواریون مسیح فیلسوف نبودند، ولى براى عمق بخشیدن به آن، فلسفه ابزار ارزشمندى است.66
اُریجن به صراحت بر این مطلب تأکید کرده و مىگوید براى فلسفه وثاقت و اعتبار درجه اول را قائل نیست و این نقش از آن کتاب مقدس و سنت مسیحى است. البته این ادعا معلوم نیست تا چه پایه درست باشد؛ زیرا روش تفسیر رمزى او در تفسیر سبب مىشد که متن مقدس با وجود اینکه کلام الهام شده الهى باشد، اما آزادى بسیارى براى تفکر و اندیشه او باقى مىگذاشت. او بدینسان اعتقاداتى را اختیار کرد که منشأ رواقى یا افلاطونى داشت و برخى از آنها بعدها مورد مناقشه مسیحیان قرار گرفت.67
خداشناسى و تثلیث
اُریجن با گرایش به فلسفه افلاطونى سلسله مراتب وجود را در عالم الهى و خارج از آن، حقیقتى مسیحى و فلسفى مىدانست. خداوند، متعالى، غیرقابل توصیف، بسیط، واحد محض و منشأ همه چیز است. اما او برخلاف فیلسوفان یونانى خدا را یک شخص در نظر مىگرفت.68 خدایى که سخن مىگوید و با مخلوقاتش ارتباط برقرار مىکند؛ آنها را دوست دارد و از آنها مسئولیت مىطلبد و مجازاتشان مىکند. خدا در لوگوس خود قابل درک شد و عالم را خلق کرد.
لوگوس خود خداست و در عین حال، یک اقنوم جداگانه است. او در ازل توسط خداى پدر69 به منزله پسر مولودمىشود، صورت کامل اوست و در عین حال تجسّم همه مُثُل و حقایق است. اما لوگوس با خدا «همجوهر» است، لکن آشکارا تابع اوست. لوگوس «صرف خیر» نیست، بلکه «صورت خیر» است.70 او را در مرحلهاى پایینتر از پدر قرار داد. دلیل او این بود که لوگوس معلول است و پدر علت. علت از لحاظ وجودى همیشه برتر از معلول است. دیگر اینکه لوگوس منشأ کثرت عالم مخلوق مىباشد، در حالى که پدر، واحد و بسیط محض است. پس از این دو، روحالقدس است و بدینترتیب تثلیث شکل گرفت.71 هرچند اصل کاربرد این واژه براى اشاره به رابطه پدر و پسر و روحالقدس به وسیله ترتولیان (160ـ240م) صورت پذیرفت.
اُریجن بر سه هیپاستسیس72 در تثلیث تأکید مىکند. این کلمه در شوراى نیقیه هممعناى اوسیا، یعنى جوهر روحانى یاذات خداوندى گرفته شد. هیپاستسیس برتر مسیح همان لوگوس الهى است، نه الوهیت فىنفسه؛ زیرا اُریجن مىگفت: «خداوند هم انسان و هم غیرانسان است»؛ با این وجه که «انسان از این جهت که در معرض مرگ است؛ غیرانسان از آن جهت که بیش از انسان، الهى است.»73
در متنى که از اُریجن باقى مانده است، او از کسانى که الوهیت پسر را انکار مىکنند و شخصیت و جوهر او را به صورت مشخصى جداى از پدر قرار مىدهند، انتقاد مىکند. بر اساس این متن، گویا اُریجن از «همجوهر بودن» حمایت مىکند. اما این هم تا حدى سیال به نظر مىرسد؛ زیرا این تعبیر مورد بىمیلى پیروان بعدى او مانند یوسبیوس قرار گرفت؛ چراکه اُریجن در شرح حکمت سلیمان مىگوید هر طبیعت عقلانى همجوهر با طبیعت عقلانى دیگر است. این چنین تفسیرى متضمن استمرار وجود است، و نه یکى بودن را مىرساند و نه شباهت را؛ زیرا تجلّى فرایندى یکطرفه است. هم گنوسىها و هم منتقدان راستکیش آنان، این واژه را براى مشارکت بین فرع و اصل به کار مىبردهاند.74
براى مسیحیان نخستین، تجربه حضور زنده تثلیث مقدس در حیات کلیسا آن قدر عمیق و بدیهى بود که آنها به آسانى مىتوانستند این واقعیت را درک کنند که مسیحیت با تثلیث معنا مىیابد. به همین دلیل است که اُریجن ادعا مىکند کلیسا پر از تثلیث است.75
اما آیا این تثلیث همان مدعاى کنونى مسیحیان است؟ در اینجا برخى از اندیشمندان بر این باورند که اگرچه سه شخص افلاطونى شباهت نسبتا زیادى با خداى پدر و لوگوس الهى داشتند، عضو سوم آنها یعنى روح یا روح کیهانى، هرگز شباهتى با روحالقدس نداشت. اُریجن، یوسبیوس و آریوسىها همه به تثلیثى سلسلهوار معتقد بودند با سه شخص که در نظامى نزولى از نظر شأن و مقام قرار مىگیرند. اما شوراى نیقیه به مساوى بودن پدر با لوگوس رأى داد و به مفهومى متمایز از تثلیث، به صورت یک خدا که در سه شخص قابل تشخیص است، به جاى یک خدا که با اضافه شدن اشخاص دیگر سهگانه شده است، منجر شد.76
ما براى اولین بار مىبینیم اُریجن از سه اقنوم در ذات الهى سخن مىگوید، بر خلاف ترتولیان در غرب که از سه شخص سخن مىگفت. اما اُریجن یک سلسله مراتب از بالا به پایین از نظر شأن و قدرت را براى سه شخص درجهبندى مىکرد77 و این آغاز آموزه تثلیث به معناى واقعى کلمه بود؛ زیرا پیش از قرن دوم، از آن جهت که ارتباط ویژهاى بین خدا و لوگوس او وجود داشت، تقریبا توجه به روحالقدس در وراى لوگوس محو شده بود، به گونهاى که مورخان قرن دوم از گرایش تثنیهاى سخن گفتهاند. اما در اوایل قرن بعد، ترتولیان و اُریجن بر اهمیت و واقعیت متمایز بودن او تأکید کردند. بر اساس این دیدگاه، سه شخص الهى به وضوح متمایز و در شأن متفاوتند. بدینترتیب پدر، کلمه و روح ثابت و تغییرناپذیر براى مسیحیان بعد باقى ماند.78
اما در بحث صفات درباره این عقیده رواقى که خدا قدرت تغییر خود را دارد و قدرت را به هر صورت که بخواهد آشکار مىکند، اُریجن چنین ابراز داشت که آموزه تغییرناپذیرى مطلق خدا، امرى قابل انکار نیست؛ زیرا خدا هم یگانه است و هم بسیط. اما اینکه چگونه نیروهاى مختلف خدا همه از وجود بسیط و تغییرناپذیر او ناشى مىشود، با این مطلب قابل پاسخ است که خدا از طریق لوگوس خود عمل مىکند که در یکى بودن (نه بساطت) شبیه خود اوست، اما در این متمایز است که لوگوس قدرت خود را به تناسب نیازهاى انسانى توزیع مىکند. در نتیجه، این رویکرد اُریجن بر این عقیده راستکیشى که خدا بسیط است، بىتأثیر نبوده است.79
نتیجه اینکه، اریجن با تأثیرپذیرى از آموزههاى کتاب مقدس و نیز گرایش شخصىاش به فلسفه افلاطونى، تصویرى داراى مراتب از تثلیث ارائه مىکند که هرکدام داراى واقعیتى متمایز بودند. البته لوگوس تابع و تغییرپذیر است، برخلاف ذات خداوند که بسیط است. افزون بر اینکه او با تأکید بر روح ثابت به عنوان شخص سوم، آن را نیز به باور تثنیهاى پیشین افزود.
جهانشناسى
جانشینان بلافصل افلاطون همه بر این باور بودند که جهان از ازل موجود بوده است. بعدها افرادى نظیر پلوتارک تعلیم مىدادند جهان داراى آغاز واقعى است، هرچند داراى یک آغاز زمانى آنگونه که ما مىشناسیم، نبوده است. این دیدگاه که خدا جهان را از عدم خلق کرد و بعدها توسط مسیحیان راستکیش تبیین گردید، در اندیشه پیشینیان مبهم بود حتى برخى درک عدم مطلق را مشکل مىدانستند.80
به نظر اُریجن، جهان قدیم زمانى و خلقت امرى ازلى است. اگر خلقت ازلى نباشد، به این معنا خواهد بود که در مرحله بعد رخ داده است و خدا از ازل تصمیم به خلقت نداشته است. اتخاذ تصمیم، نوعى تغییر در ذات خداوند را تداعى مىکند. این امر با بساطت و کمال او در تضاد خواهد بود. به عبارت دیگر، «به سبب ازلى بودن علت، این ضرورت پیش مىآید که معلول نیز ازلى و ضرورى باشد، وگرنه تغییر در علت نخستین، هم از لحاظ اراده و هم از لحاظ عمل پیش مىآید و او علت نخستین نخواهد بود.»81
این نظریه باعث شد متکلمان رسمى کلیسا از اریجن انتقاد و او را متهم کنند که از متن کتاب مقدس، که براى خلقت ابتداى زمانى قائل شده، فاصله گرفته است. ولى اُریجن برخلاف متفکران یونانى، خلقت را فعل آزاد خداوند مىدانست و معتقد بود که در امر آفرینش، هیچ ضرورتى حاکم نبوده است؛ نظریهاى که در مقابل نظریه افلوطین،82 همدرس او، قرار داشت.
خلقت از طریق لوگوس صورت گرفته است. به این معنا که لوگوس مجموعهاى از عقول را خلق مىکند که از لحاظ وجودى، متساوى و در یک ردیف قرار دارند و سلسله مراتبى بینشان نیست. این عقول مختار آفریده شدند و به واسطه اختیار، توانایى انجام شر را داشتند. عدهاى از آنها وابستگى خود را به خدا حفظ کردند و عدهاى نیز مرتکب گناه شدند و از مقام خود سقوط کرده و از خداوند دور شدند. درجه سقوط این عقول یا درجه وفادارى به الوهیت بین این عقول، سلسله مراتب ایجاد کرد؛ عدهاى به رتبه فرشتگان سقوط کردند؛ آنهایى که گناه بیشترى کردند، با ماده متحد شدند و گناهکارترینشان همان شیاطین هستند.
او بر این باور بود که جهان مادى به سبب گناه عقول خلق شده است و هرچه این عقول از فلکى به فلک پایینتر سقوط کنند و از خدا دورتر شوند، او را بیشتر فراموش مىکنند، تا آنجا که ارواحى که به جهان مادى سقوط کردند، به خداوند جاهل شده و به ارواح سرد تبدیل گشتند.83
وجود ازلى ارواح و از جمله روح مسیح
نفس انسان از دیرباز مورد مناقشه در مسائل گوناگونى بوده است. منشأ نفس در سفر پیدایش در داستان آدم نیز به گونهاى مبهم آمده بود. اُریجن این دیدگاه افلاطونى را که ارواح ما پیشتر در بدنهاى دیگر مىزیستهاند و باز هم خواهند زیست، پذیرفت؛ هرچند ظاهرا «زندگىهاى دیگر» ما در جهانهاى گذشته یا آینده رخ داده یا مىدهد.84
در مورد منشأ روح، اریجن دستکم با سه نظریه مواجه بود:
الف) خداوند هنگام خلقت هر فرد، روح او را نیز خلق مىکند.
ب) روح هر کس از روح اولیاى خود نشئت گرفته است.
ج) نظریه افلاطونى که معتقد بود ارواح پیش از وجود یافتن ماده به وجود آمدهاند و موقتا در ابدان مستقر شدهاند.
اریجن از یکسو با این باور که ارواح را ذاتهاى خلقشده پیش از وجود یافتن عالم مادى در نظر گرفت که گناه هیچیک از آنها ربطى به دیگرى ندارد، به طریق افلاطونیان رفت، و از سوى دیگر، مفهوم گناه نخستین که از طریق توارث به تمام انسانها رسیده است و اینکه در کتاب مقدس خلقت روح پس از خلقت بدن آمده است، را قابل جمع با نظریه یونانى ندید. اُریجن به این تعارض آگاهى داشت و اظهار کرد که چون حواریون و متولیان کلیسا هیچیک از این دو نظریه را به طور رسمى انتخاب نکردهاند، پس استفاده از آنها و بخصوص نظر یونانى اشکال ندارد.85
از آنچه درباره خلقت جهان بیان شد، مىتوان دانست که نزد اُریجن دو مرحله در خلقت وجود دارد: خلقت ازلى که خلقت ارواح یا عقول است و خلقت مادى که با سقوط ارواح در جسم صورت مىگیرد. اصولاً خداوند جهان مادى را خلق کرد تا ارواح سقوط بیشترى نکنند، به گونهاى که این جهان مقدمهاى است براى رستگارى آنها. اُریجن در روایت خلقت، در دو نکته به گنوسیان نزدیک مىشود، اولین نکته اینکه خلقت جهان مادى بر اثر گناه است. موجود یا موجودات گناهکار غیرمادیند و با اراده خود مرتکب گناه شدهاند. دوم اینکه خلقت مادى براى نجات ارواح دربند است.86 با خلقت مادى، زمینه بازسازى عالم ایدهآل که به واسطه غفلت و گناه هم گسیخته شده است، ایجاد مىشود.87
برخى ادعا کردهاند دیدگاه اُریجن به مرور زمان تغییراتى داشته است. اما یک روایت معروف این است که او روح مسیح را اینگونه معرفى مىکرد، وجودى که پیش از موجودات جهان همراه با موجودات دیگر خلق شده است، اما به واسطه عشق شدید از دیگران متمایز و به او الهام شد تا به لوگوس بپیوندد و مانند آهن که با آتش ترکیب مىشود، یک روح بسازند. اما چیزى نگذشت این کلام مورد نقد واقع شد که الوهیت آن روح به جاى آنکه مستند به ابتکار الهى باشد، به قصد آن روح مبتنى شده است. در واقع، این رویکرد به نظر مىرسید که مانند گنوسىها که بین مسیح و عیسى فرق مىگذاشتند، دو مسیح را تعلیم مىدهد. پیروان او در قرن بعدى، لوگوس را در مسیح جانشین روح انسانى مىدانستند که در بدن او سکنا گزیده است.88
آزادى اراده انسان
یکى از مسائلى که هم در مباحث اخلاقى و هم الهیاتى تأثیر مهمى داشت، آزادى اراده انسان بود. همیشه این نکته قابل بحث بود که آیا ما از آزادى محدودى برخورداریم و آیا افعال ما قابل پیشبینىاند؟ رواقیان قائل به جبر بودند، جبرى طبیعى که افعال انسان را تعیّن مىبخشد. از سویى این آموزه که خدا همه حوادث را از قبل مىداند، نوعى جبر به نظر مىرسید.
مهمترین راهحل مسیحیت اولیه توسط اُریجن داده شد که بر اختیار انسان تأکید کرد. او در کتاب درباره اصول اولیه در ضمن بحثهاى دیگر مىنویسد: «خدا افعال انسان را از قبل مىداند، ولى آنها را معین نمىکند.»89
از اینرو، اُریجن جبر رواقى را نمىپذیرد. به نظر او، انسان به مثابه روحى که در بند جسم است، آزاد و مختار مىباشد، و به علت مختار بودن سقوط کرده است. انسان مسئول اعمالى است که انجام مىدهد، چیزهاى خوب و بد بر ارادهاش تأثیر مىگذارند، ولى در نهایت، این خود انسان است که تصمیم خواهد گرفت. بدینترتیب، اختیار، که علت گناه و سقوط انسان است، شرط اصلى رستگارىاش نیز هست.
قابل ذکر است که آگوستین در کتاب شهر خدا مشابه همان استدلالى را به کار مىبرد که اُریجن در منافات نداشتن علم خدا با اختیار انسان مطرح کرده بود و ما پیشاپیش آن را تذکر دادیم.90 از سوى دیگر، آموزه نجات مسیحیان به واسطه ایمانشان، هرگز نمىتواند مستلزم ارتکاب گناه باشد. او مىگوید یک انسان واقعا صالح، گناهان کبیره انجام نمىدهد و انحرافاتِ جزیى را نیز به سرعت اصلاح مىکند.91 نکته این رأى او در بحث نجات و آخرتشناسى او بهتر مشخص مىشود.
نجات همه ارواح
ارواح (موجودات روحانى) مخلوق فعل مختارانه خدا هستند و در هبوط اولیه، از نور اصلى هبوط یافته به اجسام مادى تبعید شدهاند تا مجازات و تربیت شوند. آن موجوداتى که تنها اندکى گناه مرتکب شده بودند، به جسمى لطیف تعلق مىگیرند که همان فرشتهها هستند؛ آنهایى که گناهان زیادى انجام دادهاند، به جسم کثیف تبعید شده و دیو مىشوند. انسانها هم موجوداتى واسطه هستند که در بدنى زمینى مجازات مىشوند. بر این اساس، انسان خود با سوء استفاده از آزادى و اختیارش شرور را ایجاد مىکند و موجود دیگرى مسئول همه شرور در عالم نیست. انسانها به واسطه لوگوس که انسان شده است، رهایى مىیابند. او واسطه بازگشت همه موجودات به خداست. لوگوس براى فرشتهها یک فرشته و براى انسانها یک انسان است.92
نفس انسان مؤمن اگر باطنا با مسیح متحد باشد، مرحله به مرحله به سوى کمال صعود مىکند. بر این اساس، حیات باطنى نوعى فرایند عبور از حیات مادى است، تا اینکه نفس سرانجام در رؤیت خدا با او وحدت یابد و جاودانه گردد.93 البته اُریجن به وسیله مفهوم «رجعت» رستگارى همه، حتى ارواح پلید و از بین رفتن تمامى شرور را نیز تبیین مىکند. او مىگوید: همه چیز به وضع اولیه، ناب و یکسان خود باز مىگردد.
البته او نیز مانند کلمنت کاملترین راه نجات انسان را دریافت گنوسیس یا معرفت کامل به حقیقت الهى مىدانست و اعتقاد داشت که این نجات را مسیح با تجسد خویش و با فرستادن پیام و شعائر دینى و ساختن انسانهاى کامل آماده کرده است؛ ولى نفس نیز باید آن را بخواهد، باید تصمیم بگیرد و به آن عمل کند. در اینجا با تأکید بر اراده انسان در نجات خود، او از گنوسیان و تا حد زیادى از سنت پولوسى فاصله گرفت و به فکر یهودى، که اراده انسان را مقام نخست مىگذاشت، نزدیک شد.94
به نظر اوریجن، ماده شر محض نیست. درست است که او ماده را دورترین موجود به الوهیت مىداند که کمترین بهره را از وجود الهى دارد و گاهى هم ظلمت و ارزشهاى آن شیطانى و گناهآلود خوانده شده است، ولى نباید فراموش کرد که ماده به سبب اینکه ابزارى باشد براى بازگشت دوباره ارواح به جایگاه نخستینشان، نوعى ارزش مثبت را در جهانشناسى اوریجن کسب مىکند؛ اما در هر صورت، زندگى در عالم مادى، زندگى در شر و تحت حاکمیت شیطان بودن است.
ارواح در ابتدا براى زندگى کردن در بدن و جهان مادى خلق نشده بودند، آنها به اراده خود گناه کردند و دچار مصیبت زندگى در عالم ماده شدند. باید آنها را از این جهان که مطابق مقام وجودىشان نیست، نجات داد. با اینکه ارواح خود موجب سقوطشان شدند، خداوند چون خیر و عشق محض است، وسایل نجات آنها را مهیا کرد.95
البته در طریق نجات، اراده خود ارواح نیز نقش مهمى دارد. آنها باید بخواهند تا رستگار شوند. اما در هر صورت، عمل نجات را لوگوس خالق انجام مىدهد. اوست که با مأموریتى که خداى پدر به او محول کرد، متجسد و با یک روح انسانى متحد شد؛ چندى میان انسانها زندگى کرد تا اینکه روى صلیب قربانى شد. اریجن، برخلاف نظر رسمى کلیسا معتقد نبود که قربانى شدن مسیح روى صلیب، نجات مستقیم از گناه است. به نظر او، پس از گناهِ ارواح جهان، روح انسان تحت حاکمیت شیطان درآمد و مسیح با خون خود روح انسان را از شیطان بازخرید. این سخن نظریه مرقیون گنوسى را به یاد مىآورد که مسیح انسان را از یهوه، خداى عهد عتیق که خالق جهان است، نجات داد. به هر حال، با عمل عیسى مسیح ارواحى که به او ایمان بیاورند، به جایگاه نخستینشان بازمىگردند.96
فرجامشناسى
در منابعى که از اُریجن در اختیار ماست، چندان مطالب مهمى در مسئله آخرتشناسى دیده نمىشود و مواردى که به چشم مىآید، به نظر برخى کارشناسان، گویاى این نکته است که او در دیدگاه آخرتشناسى خود، بعضا از منابعى بهره برده است که امروز در اختیار ما نیست. براى نمونه، از نیایش یوسف ـ یک اثر آپوکریفایى ـ اکنون به جز نقلقولهایى در آثار اُریجن، چیزى در دست ما نیست.97
به نظر اُریجن، بهشت و جهنم مادى جایگاهى ندارند. خلقت جهان تا آنجا تکرار مىشود که بیشتر ارواح نجات یابند و به نظر مىرسد مسیح نیز باید چندین بار متجسد شود و بر صلیب رود. البته اقلیتى هم به عذاب ابدى دچار خواهند شد. تکرار خلقت و جهان از نظر اُریجن، به نوعى یادآور نظریه تکرار جهان رواقیون است. اما در تفکر سنتى مسیحى، سخنى از تکرار خلقت نیست، جهان براى یک بار خلق شده است و تاریخ نیز یک بار اتفاق مىافتد.98
یکى دیگر از مطالبى که در این بحث به او نسبت داده شده، رستاخیز بدنهاى ما در شکلى لطیف است که ما به جز اصل این نسبت، مطلب دیگرى در اینباره نیافتیم.99
تفسیر متن مقدس
روشهاى تفسیرى کتاب مقدس در آیین مسیحیت و یهود چهارگونه است:100
1. تفسیر شرحاللفظى (ظاهرگروانه): در این روش، معناى واژگانى و ساختار دستورى متن، موردنظر قرار مىگیرد و براى هریک از واژگان کتاب مقدس، پیامى آسمانى قائل است که در آن نهفته است. قدیس جُرم101 که کتاب مقدس را به لاتینبرگرداند و ترجمه او، مورد پذیرش کلیساى کاتولیک قرار گرفت. یکى از چهرههاى برجسته این شیوه تفسیرى است. چهرههاى برجستهاى همچون توماس آکوئیناس و جان ماکوین از این روش حمایت کردند.
2. تفسیر اخلاقى: تفسیر اخلاقى کتاب مقدس در پى آن بود که از درسهاى اخلاقى ترسیم شده در بخشهاى گوناگون کتاب مقدس، اصول تفسیرى را بنیان نهد. براى نمونه، در نامههاى برناباس، غذاهاى حرام به پلیدىهاى وهمى موجود در برخى جانوران تفسیر شده است، نه گوشت آنها.
3. تفسیر تمثیلى: در روش تفسیر تمثیلى، کتاب مقدس را داراى سطح دیگرى از معنا مىدانند که در وراى اشخاص، رخدادها و اشیا نهفته است. براى نمونه، در این شیوه کشتى نوح را نماد «کلیساى مسیحیت» مىنامند که در آغاز موردنظر خداوند بوده است. از چهرههاى برجسته این شیوه تفسیرى، مىتوان فیلون یهودى و کلمنت اسکندرانى را نام برد. کلمنت حقایق فلسفى ژرفى را از مندرجات کتاب مقدس کشف کرد. پس از او، اریجن، این اصول تفسیرى را سامان بخشید. او سطوح گوناگون معانى ظاهرى، اخلاقى و روحانى را جداگانه، بازشناخت و معانى تمثیلى روحانى را برترین آنها شمرد.
4. تفسیر عرفانى (باطنى، اشراقى): اینگونه تفسیر مىکوشد رخدادهاى موجود در کتاب مقدس را به زندگى اخروى ربط دهد.
حال با توجه به این تذکر، بهتر مىتوانیم به دیدگاه اریجن بپردازیم. از دید بسیارى از آباشناسان، او مهمترین مفسر مسیحى در قرن دوم و سوم بود. به نظر او، وحى نقطه حرکت تأمّلات نظرى است. او معتقد بود که وحى در کتاب مقدس عینیت یافته است. پس براى او کتاب مقدس حجّت بود و آن را پایه و منشأ هر نوع اندیشه و نظام مابعدالطبیعى قرار داد.102 البته ظاهر متن، تمام معناى آن نیست، بلکه باید از آن گذشت و به باطن و معناى مخفى آن دست یافت.103
مطالعه دقیق اریجن از متنهاى یونانى و عبرى کتاب مقدس، سرانجام او را متقاعد ساخت که زبان انجیل هرگز قصد انتقال آن معناى ساده و سطحى را که هم خردهگیران مشرک و هم معتقدان ساده و عامى از آن درمىیافتند، نداشته است. او برخى از عبارات عهد عتیق را باورناپذیر دانست؛ مطالبى مانند راه رفتن خدا در باغ، درخت خیر و شر، سه روز نخست آفرینش بدون خورشید و ستارگان. او از اختلاف اناجیل نیز سخن مىراند و اینکه تفسیر تاریخى آنها ناممکن است.104 سرانجام اریجن نوشت: «همانگونه که انسان مرکب از جسم و نفس و روح است، کتاب مقدس نیز چنان است. گرچه مدافعانِ سرسخت تفسیر لفظى با او به مخالفت برخاستند.»105
به نظر او کتاب مقدس دریایى از اسرار است که باید آن را کشف کرد و شناخت. اُریجن از رواجدهندگان تفسیر رمزى ـ تمثیلى بین مسیحیان بود و چند اثر خود را به تبیین آن اختصاص داد و به تفسیر کتاب مقدس در حال و هوایى عرفانى و در چارچوب عقاید یونانىمآب پرداخت. به نظر او، سه معنا براى کتاب مقدس مىتوان در نظر گرفت:
1. معناى ظاهرى یا تاریخى که متعلق به حوزه جسم است.
2. معناى عرفانى که تعلق به نفس دارد.
3. معناى حِکمت که متعلق به روح است.106
به نظر او تنها تأکید بر معناى ظاهرى کتاب مقدس امرى بىمحتوا، حماقتآمیز و غیراخلاقى است؛ بخصوص در موضوع روایت خلقت که متن ظاهرى کتاب تورات مملو از انسانشکلى خداوند و اعمالش است.107
بدینترتیب، او معناى رمزى ـ تمثیلى را برگزید تا محتواى کتاب مقدس را قابل فهمتر کرده و از آن در برابر بدعتگذاران و گنوسیان دفاع کند؛ زیرا گنوسىها به تأویل علاقه بسیارى داشتند و حتى مىتوان آنها را افراطىترین تأویلکنندگان قرن دوم و سوم دانست.108
در واقع، تقسیم سهگانه معناى کتاب مقدس با تقسیم معرفت انسان به سه نوع در ارتباط است. آدمیانى هستند که فقط بهره از ایمان دارند، اینها مؤمنان سادهاند؛ اقلیتى بهره از عرفان دارند و عدهاى خاص نیز به حکمت دست مىیابند. بنابراین، انسانهایى وجود دارند که در مرحله جسم باقى مىمانند و معناى ظاهرى کتاب مقدس را درک مىکنند. عدهاى به مرحله نفس مىرسند و معناى عرفانى آن را درمىیابند و کسانى هم دریافتهاى روح را درک مىکنند و به معناى حکمتآمیز و روحانى آن واصل مىشوند.109 دسته اخیر در این دنیا سایه سعادت جاویدان اخروى را رؤیت مىکند. نتیجه اینکه او نمىخواست فقط یک تفسیر تحتاللفظى و بنیادگرا از کتاب مقدس ارائه کند،110 بلکه از دیدگاه او، تنها با روش تمثیلى ـ معنوى مىتوان به عمق و رازهاى کتاب مقدس به منزله کلمه الهامشده و معنوى خدا دست یافت.
تأثیر او بر الهیات بعدى مسیحى
بررسى تأثیر اریجن بر الهیات بعدى کارى بسیار دشوار است که هم تسلط کامل به منابع و آثار مسیحى را در «دورهها و قرون مختلف» مىطلبد و هم نوعى «فرابینى» را در تأثیر و تأثّرات نیازمند است. ناگفته پیداست که این امر بسیار فراتر از دانشِ اندک نگارنده است؛ اما سعى بر آن است تا آنچه در پژوهش دیگران دیده یا برداشت شده است گزارش گردد.
درباره روش او در الهیات باید اذعان کرد که اریجن تا قرنها جایگاهى فرعى در تاریخ الهیات داشت، غالبا در شرق بدعتگذار دانسته مىشد و در غرب تحتالشعاع آگوستین و آکوئیناس بود. تا افرادى نظیر آدولف فن هارناک (الهىدان پروتستان) و سپس هانس اورس فن بالتازار (الهىدان کاتولیک آلمانى) جایگاه شایسته او را در تاریخ به او عطا کردند. بالتازار درباره او مىنویسد: «هیچیک از شخصیتهاى بزرگ از کاپادوکیهاىها تا آگوستین دیونوسیوس ماکسیموس و اکهارت تقریبا نتوانستند از جاذبه این مرد پولادین فرار کنند و برخى از آنان کاملاً شیفته او شده بودند.»111 اگرچه آمبروز که بدون واسطه او را مىشناخت، او را نادیده مىگیرد. با این حال، برخى از دعاهاى مکتوب او مانند نوشتههاى جروم متون تغییریافتهاى از آثار اُریجن هستند.
در واقع، در زمان اُریجن و به دست او، مسیحیت وارد دوره جدیدى از الهیات شد که با آنچه در ابتدا توسط مسیحیتِ یهودى ارائه مىشد متفاوت بود؛ زیرا در اینجا مجموعه عقاید، ارزشها و راههاى عملى جدیدى با نوعى یونانىمآبى درآمیخت که کاملاً با ارزشها، روشها و مکاشفهگرایى یهودى فرق داشت. از اینرو، کاننژیسر مىگوید: «اُریجن مثال روشن کسى است که در باب ایمان مسیحى، دسترسى آزاد و بىقید و شرط را به آن فرهنگ جهانشمولى که بدان تعلق داشت تجسّم بخشید و با قابلیتهاى بىنظیر خود، آن چیزى را ایجاد کرد که پارادایمى براى کلیساهاى بعدى شد؛ یعنى پذیرش مدرنیته در الهیات مسیحى.»112
شاید در توضیح این مطلب بتوانیم اینگونه بگوییم که عقل و وحى در ادوار مختلف اندیشه، نسبتهاى متفاوتى با هم داشتهاند. گاهى آن دو را کاملاً مؤید هم و منطبق بر یکدیگر مىدانستند و گاهى به کلى متمایز از هم و سرانجام در روزگارى، رابطه آنها تضاد و آشتىناپذیر تلقّى شده است.
از این مسئله گاهى با عنوان دین و فلسفه نیز یاد مىشود. رابطه این دو پدیده که یکى خاستگاه بشرى دارد و دیگرى خاستگاه آسمانى و الهى، در طول تاریخ فراز و نشیب قابل توجهى داشته است. اما در اسکندریه، فلسفه به منزله کوششى بشرى براى شناخت، و تلاشى عقلانى و فراتر از اعتقادات دینى شناخته مىشد. پس تعجبى نیست که اسکندریه نخستین مکانى باشد که در آن مسیحیان از «اصطلاحات فلسفه یونان» براى بیان آموزههاى مسیحى استفاده کرده باشند و کلمنت و اریجن اولین کسانى بودند که این راه را در مسیحیت گشودند و پس از آنان نیز ادامه یافت.113
البته این نکته نیز قابل انکار نیست که بسیارى نیز نمىتوانستند از طرح پرسشهاى نقادانه در برابر اُریجن احتراز کنند. ارتباط با خدا به جاى اینکه با زبان عینى کتاب مقدس تبیین شود، اینک با مفاهیم ذاتى و وجودشناسى مابعدالطبیعه یونان آن روزگار تبیین مىشود. از اینرو، اصطلاحات یونانى و لاتینى در بحثها فراوان به کار گرفته مىشوند.
این سامانه تا به امروز در کلیساى ارتدوکس شرقى باقى مانده است و مردم این باور را حفظ کردهاند که تعالیم راستکیشى آباى کلیسا، واقعا با پیام عهد جدید یکى است و در واقع بر این اعتقادند که کلیساى شرقى (و فقط آنها) پیوند خود را با کلیساى اولیه نگسستهاند و این یک تأیید جدّى است بر آراى افرادى همچون اُریجن.114 بسیارى بر این باورند که اُریجن در شکلگیرى اولیه مسیحشناسى و «تأمّل نظرى در باب تثلیث» نقش بسیار مهمى داشت و همین مسیر بعدها توسط آگوستین ادامه یافت، و حتى کسانى که به سختى با او مخالفت مىکردند، به شدت تحت تأثیر او بودند.
پدران کاپادوکیهاى115 که بعدها رهبرى عقلانى کلیساى شرقى را عهدهدار شدند، مفهوم سه اقنوم متمایز اُریجن را پذیرفتند، اما آنها را از ازلیت نه تنها همسان، بلکه برابر دانستند. این آموزه با الهیات نیقیهاى درباره یک ذات الهى یگانه مخلوط گردید و بدینسان آنها تمایز بین ذات و اقانیم را که قاعده الهیات شرقى گردید، پذیرفتند.116
اما درباره روش تفسیرى او به نظر مىرسد که رویه مداوم شرح کتاب مقدس در همان اوایل قرن دوم آغاز شده باشد و در قرن سوم متأثر از اُریجن به شکل ادبیات رایج در شرق و غرب مسیحى درآمد و مبناى مواعظ کلیسایى قرار گرفت که تا زمان حاضر نیز ادامه یافته است. گرچه به تبع تغییرها در رویکردهاى تفسیر متنى، آن هم مورد تحول قرار گرفته است.117 براى نمونه، تأویلکنندگان قرون وسطا کاملاً از او متأثر بودند. بازیل کبیر و گریگورى نازیانزى بعضى از مهمترین نوشتههاى اریجن را در حوزه موضوعات تفسیرى براى کلیساى نخستین یونانى با عنوان «Philocalia» گردآورى کردند.118
اُریجن با تفسیر معنوى خود از کتاب مقدس در مواجهه با مکتب انطاکیه با تفسیر ظاهرى و تاریخى، جاى خود را در الهیات شرق و غرب تثبیت کرد. او براى اولین بار برداشتى یونانى و تاریخى از عیسى به منزله واسطه زمان ارائه کرد. در کلام او، تجسد خدا در مسیح، محور تاریخ جهان و نمایش خدا و جهان دانسته مىشود.119
آنقدر این تفسیر متون براى او داراى اهمیت بود که در واقع، در سراسر الهیات خود ـ در تفسیر، دفاعیهپردازى و الهیات نظاممند ـ چیزى جز رمزگشایى از کتاب مقدس در نظر نداشته است. اما برخى گفتهاند: «خود او از این امر آگاهى نداشت که تا چه حد در یک جهانبینى فلسفى کاملاً محدود محبوس مانده است.»120 او کسب مهارت در آموزشهاى فلسفى و سکولار را براى خود و شاگردانش ضرورى مىدانست و حتى بر این باور بود که کسانى که کمتر آموختهاند، در مطالعه و فهم متون مقدس موفق نخواهند بود.121
از مسائل الهیاتى که بگذریم، برخى بر این باورند که اُریجن با الهیات خود توانست کلیسا را به سمت به عهده گرفتن سیاست و دولت سوق دهد. به این بیان که «او با ادغام ایمان و علم، یعنى الهیات و فلسفه به این نقطه عطف الهیاتى رسید که نقطه عطف فرهنگى (ادغام مسیحیت و فرهنگ) را ممکن ساخت. این است که این امر درست چهل سال پس از مرگ اُریجن حاصل مىشود.»122
اگرچه اریجن در برخى از عقایدش بدعتگذار شناخته شد، ولى دو مطلب قابل توجه است؛ اول اینکه عجیب است که به اریجن به خاطر شاکله کلى عقایدش که نظام او را مىساخت، حمله نشد؛ هرچند که به جریان گنوسى که از مسیحیت رانده شدند کاملاً شبیه بود. شاید علت این امر آن بود که او نیز همانند کلمنت آنچه را در آیین گنوسى ارزشمند و سازگار با اندیشه مسیحى بود، توسعه داد و در مواردى که با آنان مخالف بود، بر آنان تاخت.123 مطلب دیگر اینکه با محکومیت، نقد و از بین بردن آثار او در شرق تا حدودى تأثیرگذارى او تحتالشعاع قرار گرفت اما به زودى در کلیساى غربى مسیر او به وسیله جروم و امبروس124 پیگیرى شد و به نسلهاى بعد انتقال یافت.125
سخن پایانى
با توجه به آنچه گذشت، اریجن به عنوان یک متکلّم مدافع و یک فیلسوف برجسته قرن سوم میلادى، با بهرهگیرى از فلسفه افلاطونى طرحى ویژه و عقلانى از الهیات مسیحى را پایهریزى نمود که به رغم مخالفتهاى فراوان، تأثیرات شگرفى را نیز در ادوار و اندیشمندان پس از خود گذاشت که به طور اختصار به مواردى اشاره مىنماییم:
1. ابداع الهیات نظاممند به جهت بیان منظومهوار عقاید مسیحى و دفاع عقلانى در مقابل شبهات این سبک بعدها توسط افرادى همچون آگوستین ادامه یافت.
2. ایجاد طرحى نو در اخلاق عملى که هم به شکلگیرى آداب وعظ کلیسایى و هم به تعدیل زهدگروى و نگرش مثبت به مواهب الهى یارى رساند.
3. آزادى اندیشه الهیاتى و فرا رفتن از نصگرایى منجمد، با تمسک به عقل فلسفى.
4. بهرهگیرى از اصطلاحات عرفانى و گنوسى و اشراب آنها به فضاى الهیاتى مسیحى.
5. طرح سه اقنوم در ذات الهى، البته با حفظ مراتب شأن و قدرت در میان آنها.
6. تأکید بر تمایز بین عمل عبد و عمل الهى و نقش آنها در آموزه نجات و بیان اینکه اگرچه عمل عبد نقش مهمى در نجات دارد، اما عمل واقعى نجات توسط لوگوس خالق صورت مىپذیرد، این دیدگاه بعدها توسط افرادى همچون کارل بارت شکل نوینى یافت.
7. بیان سطوح مختلف تفسیر و توجه دادن به تفسیر باطنى کتاب مقدس، علاوه بر طرد ننمودن روشهاى ظاهرى، اخلاقى یا تأویلى در بعض موارد.
-
··· منابع
- ـ استید، کریستوفر، فلسفه در مسیحیت باستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، مرکز مطالعات ادیان، 1380.
- ـ القس حناجرجس الخضرى، تاریخ الفکر المسیحى، قاهره، دارالثقافه، 1981م.
- ـ الیاده، میرچا، آیین گنوسى و مانوى، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، فکر روز، 1373.
- ـ ایلخانى، محمّد، تاریخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس، تهران، سمت، 1382.
- ـ ـــــ ، متافیزیک بوئتیوس (بحثى در فلسفه و کلام مسیحى)، تهران، الهام، 1380.
- ـ بارینگتون، سیمون، مقدمهاى بر شناخت مسیحیت، ترجمه همایون همتى، تهران، نقش جهان، 1379.
- ـ جوویور، مرى، درآمدى به مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات ادیان، 1381.
- ـ حموى الیسوعى، الاب صبحى، معجم الایمان المسیحى، بیروت، دارالمشرق، 1986م.
- ـ فعالى، محمّدتقى، «تفسیر متون مقدس در دو نگاه»، قبسات، ش 17 (پاییز 1379)، ص 77ـ89.
- ـ کلمنتس، کیت، «الهیات در زمان حاضر»، ترجمه مهراب صادقنیا، هفت آسمان، ش 21 (بهار 1383)، ص 181ـ210.
- ـ کونگ، هانس، متفکران بزرگ مسیحى، گروه مترجمان، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1386.
- ـ گرنت، رابرت، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمونتیکى کتاب مقدس، ترجمه ابوالفضل ساجدى، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1385.
- ـ گریدى، جوان اُ.، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، طه، 1377.
- ـ میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و ادیان و مذاهب، 1377.
- ـ میلر، و.م.، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى ایران و روم، ترجمه على نخستین، تهران، حیات ابدى، 1981م.
- ـ والز، اندرو، مسیحیت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حمید بخشنده، قم، مرکز مطالعات ادیان، 1385.
- ـ هیک، جان، اسطوره تجسد خدا، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، مرکز مطالعات ادیان، 1386.
- - Boys, G.R., Stones, Post-Hellenistic Philosophy from Stoics to Origen, UK, Oxford, 2001.
- - Greer, Rowan A., Origen an exhortation to martyrdom-prayer-first principles, New York, Paulist press, 1979.
- - Greer, Rowan A., Origen, New York, Paulist Press, 1979.
- - Whalen, John P., "Roman Catholics", New Catholic Encyclopedia, Washington, The Catholic University, 1967.
- - Williamson, G.A., The History of the Church, New York, Penguin Books 1995.
-
پى نوشت ها
1 دانشپژوه دکتراى رشته کلام اسلامى، جامعهالمصطفى العالمیه. دریافت: 12/2/88 ـ پذیرش: 15/7/88.
2ـ کیت کلمنتس، «الهیات در زمان حاضر»، ترجمه مهراب صادقنیا، هفت آسمان، ش 21، ص 182.
3ـ درباره تلفظ این واژه و به تبع کتابت آن اختلاف است تعابیرى مانند اریگن، اوریگن، اوریگنس، اوریجن، اریژن همه به او اشاره دارد، اما پس از رجوع به منابع شخصشناسى و مشورت با اساتید فن «اُریجن» را درست دانستیم.
4ـ گروه مترجمان، متفکران بزرگ مسیحى، ص 58.
5ـ همان، ص 59.
6. Patristic era: the time and writings of the Church Fathers.
7ـ به نقل از هانس فن بالتازار در:
Rowan A. Greer, Preface by Hans Von Balthasar, Origen, p xi.
8ـ معمولاً نخستین نویسندگان مسیحى بین سالهاى 120ـ220 م مدافعانى بودند که از مسیحیت در برابر تعریفهاى منحرفکننده یا خصمانه دفاع مىکردند و آموزههاى مسیحى را شرح مىدادند. (ر.ک: مرى جوویور، درآمدى به مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، ص 574).
9. Origen of Alexandria.
10. Williamson, G.A, The History of the Church, P 175.
11. Ibid, p 281.
12. Ammonius Saccas (the teacher of Plotinus).
13ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، گروه مترجمان، ص 55.
14ـ الاب صبحى حموى الیسوعى، معجم الایمان المسیحى، ذیل نام.
15ـ او در جوانى خود را به خاطر ملکوت آسمان مقطوعالنسل نمود، گرچه بعدها از این عمل ابراز پشیمانى نمود. ر.ک: و.م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى ایران و روم، ترجمه على نخستین، ص 227.
16ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 57.
17ـ و.م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى ایران و روم، ص 129.
18ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 58.
19. Porphyry.
20ـ همان، ص 58.
21ـ همان، ص 59.
22ـ همان، ص 64ـ65.
23ـ همان، ص 70.
24. A. Greer, Rowan, Origen an exhortation to martyrdom-prayer-first principles, p xvi.
25. John P. Whalen, "Roman Catholics", New Catholic Encyclopedia, v10, p. 767.
26. Contra Celsum.
27ـ جان هیک، اسطوره تجسد خدا، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، ص 102.
28ـ همان، ص 178.
29. paidagogos.
30. John P.Whalen, New Catholic Encyclopedia, v10, p. 767.
31. On the Principles.
معادل این واژه به یونانى Peri archonو به لاتین De Principiisمىباشد از این کتاب یک ترجمه انگلیسى قدیمى به همان نام که در متن آمده موجود است.
32. Rufinus.
33. Ibid, p. 768.
34ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 60.
35. Admonition to Martyrdom.
36. Rowan A.Greer, Origen, p xi-xii.
37. On Prayer.
38. Ibid, p 041 .لازم به ذکر است که منتخبى از آثار موجودِ اریجن، در این کتاب به انگلیسى ترجمه شده است
39ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 67.
40ـ همان، ص 79.
41ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، ص 99.
42ـ همان، ص 95.
43ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس بحثى در فلسفه و کلام مسیحى، ص 99.
44. Apostolic Fathers.
45ـ از میان نخستین متون این دوره مىتوان از دیداکه Didache نام برد که نویسنده آن مشخص نیست. عدهاى تاریخ نوشته شدن آن را تا اواسط قرن نخست میلادى هم ذکر کردهاند، یعنى حتى قدیمتر از اناجیل چهارگانه دانستهاند؛ ولى به نظر مىرسد که این متن در وضع فعلى چندین بار طى قرون اول و دوم میلادى بازنگرى و مطالبى به آن اضافه شده است.
46. Iustinus.
47. Tryphon.
48. Canon.
49ـ جوان اُ. گریدى، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، ص 90ـ92.
50. Policarp.
51. Against the Heresies.
52ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 122.
53ـ القس حناجرجس الخضرى، تاریخ الفکر المسیحى، ص 428.
54ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 54.
55ـ همان، ص 114.
56ـ متى، 5: 48.
57ـ مرقس، 34:8.
58ـ مرى جوویور، درآمدى به مسیحیت، ص 124.
59ـ معادل انگلیسى آن از واژه یونانى koinobionبه معناى زندگى مشترک گرفته شده است.
60ـ مرى جوویور، درآمدى به مسیحیت، ص 125ـ126.
61ـ اندرو والز، مسیحیت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حمید بخشنده، ص 81ـ82.
62ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، ص 130.
63ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 131ـ132.
64ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ص 132.
65. G.R. Boys, Stones, Post-Hellenistic Philosophy from Stoics to Origen, p 195-196.
66ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس بحثى در فلسفه و کلام مسیحى، ص 99.
67ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 149.
68ـ در تعلیمات افلاطون موناد [Monad]فقط به عنوان ربِّ اعلى معرفى شده که سرچشمه خیر و نظام است. خدا ازلى و برتر از هر چیز است. رابط میان خدا و جهان مادى روح عالم است، و این آفرینندهاى است که همه اعمال وى خوب و به نظام نیست، و جهان نمودها خود جهانى بىقوام و ناپایدار است. ر.ک: محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 100.
69. autotheos.
70ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 62.
71ـ جان هیک، اسطوره تجسد خدا، ص 216.
72. hypostasis.
73ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 302.
74ـ همان، ص 319.
75ـ سیمون بارینگتون، مقدمهاى بر شناخت مسیحیت، ترجمه همایون همتى، ص 128.
76ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 127.
77ـ همان، ص 269ـ270.
78ـ همان، ص 243.
79ـ همان، ص 223.
80ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 93.
81ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 99ـ101.
82ـ هم اُریجن و هم افلوطین ـ مشرکى که بیست سال از اُریجن جوانتر بود 205ـ270م ـ از شاگردان آمونیوس ساکاس افلاطونى بودند که گویا هرگز با هم آشنایى پیدا نکردند. هنگامى که افلوطین در سال 244 مدرسه نوافلاطونى را در رم افتتاح کرد اُریجن یک دهه را در این مشرب در قیصریه گذرانده بود.
83ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 101ـ103.
84ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 144.
85ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 102ـ103.
86ـ ر.ک: میرچا الیاده، آیین گنوسى و مانوى، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپرور، ص 30.
87ـ باید این نکته را نیز در نظر داشت که جهانشناسى اُریجن ثنوى نیست؛ یعنى هر دو مرحله خلقت از یک خداست و نیکویى اوست که موجب وجود یافتن موجودات مادى و روحانى شده است. مشیت خداوند یکتا که منشأ تمام موجودات است بر جهان حاکم است و نه چنانکه گنوسىها مىپنداشتند، اراده خدایى دیگر بر عالم حکمفرماست.
88ـ کریستوفر استید، فسلفه در مسیحیت باستان، ص 296.
89ـ همان، ص 145.
90ـ همان، ص 357، به نقل از:Evans, G.R, Augustine on Evil.
91ـ همان، ص 355.
92ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 62.
93ـ همان، ص 63.
94ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 101.
95ـ جوان. اُ. گریدى، مسیحیت و بدعتها، ص 95ـ96.
96ـ محمّد ایلخانى، تاریخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس، ص 25ـ72.
97ـ جان هیک، اسطوره تجسد خدا، ص 220.
98ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 102.
99ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 150.
100ـ محمدتقى فعالى، «تفسیر متون مقدس در دو نگاه»، قبسات، ش 17، ص 77ـ78.
101. Jrom.
102ـ رابرت گرنت، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمونتیکى کتاب مقدس، ترجمه ابوالفضل ساجدى، ص 98.
103ـ این دیدگاه با همان رویکرد تأویلگرا در اندیشه تفسیرى ما داراى سنخیت و قرابت است.
104ـ همان، ص 97.
105ـ همان، ص 99.
106ـ محمد ایلخانى، متافیزیک بوئتیوس، ص 99.
107ـ ر.ک: تقى نامداریان، رمز و داستانهاى رمزى، ص 102.
108ـ رابرت گرنت، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ص 93.
109ـ جوان اُ. گریدى، مسیحیت و بدعتها، ص 93.
110ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 66.
111ـ همان، ص 52.
112ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 73.
113ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ص 131.
114ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 82.
115ـ کاپادوکیه نام سرزمینى وسیع در آسیاى صغیر است که در قرن چهارم میلادى به مهمترین مرکز کلامى مسیحى به زبان یونانى تبدیل شد و به دفاع از سنت حاکم مسیحى پرداخت. مهمترین متفکران این دوره بازیلوس و گرگوریوس بودند.
116ـ کریستوفر استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص 248.
117ـ اندرو والز، مسیحیت در جهان امروز، ص 83.
118ـ رابرت گرنت، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ص 101.
119ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 71.
120ـ همان، ص 82.
121ـ رابرت گرنت، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ص 102.
122ـ هانس کونگ، متفکران بزرگ مسیحى، ص 71.
123ـ جوان اُ. گریدى، مسیحیت و بدعتها، ص 97.
124. Jerome and Ambrose.
125. Rowan A. Greer, Origen, p xi.