جلوه نبوت، امامت، و ولایت فقیه در رؤساى مدینه فاضله فارابى
Article data in English (انگلیسی)
جلوه نبوت، امامت، و ولایت فقیه
در رؤساى مدینه فاضله فارابى
محمّدحسین حسینى1
چکیده
مدینه فاضله به عنوان حکومت آرمانى، همواره مورد توجه بشر بوده است. فارابى نیز یک مدل از آن را طراحى و به جامعه بشرى عرضه داشته که به نظر مى رسد ریاست آن، از اصول سیاسى مذهب شیعه جعفرى اخذ شده باشد. از این رو، اصول مدیریت در مدینه فاضله فارابى، نیازمند بررسى است. این مقاله مى کوشد با دقت بر اندیشه هاى سیاسى فارابى، تا حد توان این خلأ را برطرف نماید.
مدینه فاضله فارابى اشاره به همان مدینه فاضله اى دارد که در ظلّ کفایت و مدیریت پیامبر اکرم(ص) پدید آمد. بنابراین، هدف اصلى فلسفه سیاسى فارابى کسب سعادت از مجراى شریعت پیامبر است که نردبان عروج انسان تا سعادت حقیقى مى باشد. پس از پیامبر(ص)، رؤساى مماثل (ائمه(علیهم السلام)) و سپس، رئیس سنّت (ولایت فقیه) جانشین مى گردد و رئیس مدینه فاضله خواهد بود.
کلیدواژه ها: رئیس اول، رؤساى مماثل، ریاست سنت، فلسفه سیاسى، عقل فعال، واضع نوامیس، سعادت.
مقدّمه
نوشتار حاضر در پاس دارى از تفکر شخصیتى است که عنوان مؤسس فلسفه اسلامى و معلم دوم بشریت را از آن خود کرده و در سرتاسر تاریخ اندیشه اسلامى حضور فعال داشته است. بر این اساس، همه کسانى که در حوزه اندیشه سیاسى اسلام قلم زده اند، به گونه اى با نام و اندیشه سیاسى فارابى و نیز طراحى مدینه فاضله از سوى او آشنایى دارند. آنچه در این زمینه مهم ترین نقش را ایفا مى کند، ریاست این حکومت آرمانى است. فارابى مؤسس مدینه فاضله را پیامبر مى داند و شرایطى را براى او ذکر مى کند. سپس شخصیت هایى را با بیان اوصافشان، به عنوان جانشینان پیامبر که ادامه دهنده راه اویند، معرفى مى کند.
از این روش بحث فارابى و شرایط رؤساى مدینه فاضله، به دست مى آید که وى اصول سیاسى مذهب جعفرى را به نمایش گذاشته است؛ یعنى جلوه اى از نبوت، امامت، و ولایت فقیه، از فراز رؤساى مدینه فاضله فارابى رصد مى شود. در این میان، فقدان پژوهشى دقیق و جامع در قسمت رؤساى مدینه فاضله فارابى و بخصوص با رویکرد دین مدارانه و تبیین جلوه نبوت، امامت و ولایت فقیه، در رؤساى مدینه فاضله فارابى، به وضوح مشاهده مى شد و نگارنده پس از مطالعه دقیق و جامع همه آثار سیاسى فارابى، به این نتیجه رسید که وى محور مدینه فاضله خویش را انسان کامل که مفیض فیوضات وحیانى است در قالب نبى، امام، رئیس اول، واضع نوامیس، ملک، فیلسوف، و مدیر مدینه ارائه داده است که با اصول و مبانى سیاسى مذهب جعفرى و فلسفه سیاسى شیعه، منطبق است. از این رو، این نوشتار مى کوشد جلوه هاى سیاسى مذهب جعفرى در رؤساى مدینه فاضله فارابى را بررسى و تبیین نماید که همین مطلب، نوآورى بحث را تشکیل مى دهد. در ضمن، به دو شبهه مهم پاسخ مى دهد:
شبهه اول این است که آیا مدینه فاضله فارابى، یا به تعبیر دیگر، فلسفه سیاسى فارابى، یک طرح عملى و قابل تحقق است یا یک تصویر خیالى و ذهنى و دست نیافتنى؟ چنان که برخى نویسندگان، فارابى را مقلد صرف یونانیان، و فلسفه سیاسى او را اتوپیایى و غیرعملى دانسته اند.1- این مقاله ثابت مى کند که مدینه فاضله فارابى، یک طرح کاملا عملى است و دقیقآ از عقاید سیاسى مذهب جعفرى اخذ گردیده است. بنابراین، متهم نمودن فارابى به تقلید صرف از یونانیان، و فلسفه سیاسى او را اتوپیایى و غیرعملى دانستن، کار مستشرقان و پیروان آنهاست و این شبهه، ریشه در تهاجم فرهنگى اروپاییان دارد.
شبهه دوم این است که برخى، ولایت فقیه به مفهوم زمام دارى جامعه را یک مسئله نوظهور دانسته و مدعى شده اند که ملّااحمد نراقى در یک قرن و نیم پیش براى اولین بار، ولایت فقیه را مطرح نموده است!2 حال آنکه فارابى (357ـ438ق) در
دوران غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا صریحآ فقیه جامع الشرایط را به عنوان جانشین ائمّه اطهار(علیهم السلام) ذکر مى کند.3
این مطلب نشان مى دهد که مسئله ولایت فقیه در آن زمان مورد بحث علما قرار داشته، و زعامت و رهبرى جامعه اسلامى براى فقیه به عنوان نماینده امام عصر(ع) مطرح بوده است. بعد از آن، فقهاى قرن چهارم مانند کلینى، ابن جنید اسکافى، حسن بن ابى عقیل و شیخ صدوق این مسئله را مورد توجه قرار دادند.4 کتاب کافى که در آن زمان به منزله رساله عملیه به شمار مى رفت، مشتمل بر روایاتى است که از ادلّه عمده ولایت فقیه به شمار مى روند؛ از جمله مقبوله عمربن حنظله. از اینجا روشن مى شود که این شبهه، توهم باطلى بیش نیست.
بنابراین، پرسش اصلى این است که رؤساى مدینه فاضله فارابى چه نسبتى با اصول و مبانى سیاسى مذهب جعفرى دارند؟ سؤالات فرعى نیز عبارتند از اینکه مراد فارابى از رئیس اول و دوم و رئیس سنت چیست؟ آیا مراد فارابى از رئیس دوم، ائمّه اطهار(علیهم السلام) است؟
پیش از تبیین موضوع، اشاره به تعریف برخى از مفاهیم و اصطلاحات مطرح شده از نظر فارابى ضرورى است.
فلسفه سیاسى: از نظر فارابى، فلسفه سیاست عبارت است از: «معرفت امورى5 که به وسیله آنها زیبایى ها6 براى ساکنان شهرها به دست مى آید و قدرت بر تحصیل آن زیبایى ها براى شهرها و حفظ آن براى ایشان حاصل مى شود. این همان فلسفه سیاسى است.»7
رئیس اول: رئیس اول در نظر فارابى، آن کسى است که شخصى دیگرى بر او ریاست ندارد8 و او در هیچ موردى نیازمند ریاست شخصى دیگرى نیست، بلکه بدان مرتبه رسیده که همه علوم و معارف را بالفعل دارد و در هیچ امرى نیازمند رهبرى و هدایت کس دیگرى نیست... .9
رئیس مماثل: کسى که در تمام شرایط مثل رئیس اول است و بعد از وفات او جانشین وى مى گردد.10
ریاست سنت: کسى که به وسیله شریعت رئیس اول، مدبّر مدینه است.11
عقل فعال: فارابى در وراى محرک اول، که خداوند است، ده عقل را مطرح نموده که تا عقل نهم، هریک مدبّر فلکى است و عقل دهم، عقل فعال است که مدبّر عالم ماده است. عقل فعال از جهتى سبب و جود نفوس ارضى و از جهتى دیگر، سبب وجود ارکان اربعه، یعنى آب، هوا، خاک، و آتش است.12 فارابى، ذات خداوند را سبب اول و عقول مجرّد ده گانه را که از ذات خداوند صدور یافته، اسباب ثوانى و خصوص، و عقل دهم را عقل فعّال مى نامد.13 گاهى از عقل فعّال به «روح الامین» و «روح القدس» هم تعبیر مى کند.14
واضع نوامیس: همان قانونگذار است. به رئیس اول و رؤساى مماثل، قانونگذار گفته مى شود.15
رئیس مدینه فاضله
1. رئیس اول: پیامبر اکرم(ص)
فارابى معتقد است که هدف از خلقت و آفرینش انسان16 و همچنین هدف از اجتماع انسان در محلى واحد به نام شهر،
رسیدن او به سعادت است.17 براى تحقق این هدف، لازم است اولا، انسان، سعادت را بشناسد و ثانیآ، آنچه را که موجب
وصول به سعادت مى شود، عمل کند؛ چون کسى از پیش خود به چنین شناختى دست نمى یابد تا بتواند عمل کند. از این رو، جامعه نیاز به مُرشد و راهنما دارد. این مُرشد و راهنما، رئیس مدینه فاضله است که در رأس هرم قدرت سیاسى قرار دارد. او در سلسله مراتب سیاسى اجتماعى به هیچ وجه نیازمند کسى دیگر نیست، همه علوم و معارف را بالفعل دارا مى باشد، سعادت جامعه را تأمین مى کند و هر کسى را طبق تخصص خودش به کارى که شایسته اوست مى گمارد.18
اما جامه ریاست مدینه فاضله برازنده هر قامتى نیست، تنها ارباب طبایع عالیه که با پیمودن مراحل کمال، قابلیت ارتباط با عقل فعّال را به دست آورده چنین توانایى را دارند: «انما یکون ذلک فى اهل الطبائع العظیمه اذا اتصلت نفسه بالعقل الفعّال.»19
«فیکون اللّه عزوجل، یوحى الیه بتوسط العقل الفعال... بما یفیض منه الى قوته المتخیلة نبیآ منذرآ و هذالانسان هو فى اکمل مراتب الانسانیة و فى اعلى درجات السعادة.20 الملک فى الحقیقة هوالذى ان یقال انّه یوحى الیه»؛21 خداوند ـ عزّوجلّ ـ به توسط عقل فعّال به سوى رئیس مدینه فاضله وحى مى کند و به واسطه فیوضاتى که از عقل فعال به قوّه متخیله اش22 افاضه مى شود نبى و منذر است و چنین انسانى در کامل ترین مراتب انسانیت و عالى ترین درجات سعادت قرار دارد و پادشاه در حقیقت آن کسى است که مورد وحى الهى قرار گرفته است.
از این عبارت استفاده مى شود که رئیس مدینه فاضله پیامبر است؛ چنان که صریحآ مى فرماید: به وسیله وحى الهى او نبى و منذر است و این مطلب از عبارات بعد نیز به دست مى آید:
به وسیله وحى الهى چنین شخصى داراى توان و نیرویى مى گردد که حدود اشیا و کارها را مى داند تا مردم را به سوى سعادت سوق دهد. هر عضوى از اعضاى مدینه فاضله صلاحیت آن را ندارد که ریاست را به عهده گیرد؛ زیرا ریاست به دو چیز است: یکى آنکه از حیث سرشت و طبیعت23 آماده آن مقام باشد. دوم آنکه واجد ملکه و هیئت ارادى چنان کارى باشد؛ یعنى داراى تخصص در هنر ریاست باشد. چنین شخصى یک انسان استثنایى است که به نهایت کمال ممکن خود رسیده و در هر حالتى آمادگى دریافت وحى الهى را دارد.24
به عقیده فارابى، مدیر مدینه فاضله باید به درجه اعلاى سعادت بشرى که پیوستن با عقل فعال است رسیده باشد. منظور اتحاد با عقل فعال نیست، بلکه مقصود اتصال است وسعادت مطلق به این اتصال وابسته است. نقش اساسى او این است که مردم را به سوى این اتصال بکشاند.25
یکى از محققان در این باره مى نویسد: شاید راز این مطلب که فارابى به جزئیات شهر آرمانى نمى پردازد و درباره امور سیاسى و اجتماعى و اقتصادى سخن نمى گوید، در همین باشد که رهبرى با این خصلت هاى والا، خود با الهام گرفتن از فیض آسمانى، در تدبیر جامعه و رهبرى آن، به سعادت، تواناست. او قابلیت هاى فراتر از تصورات بشرى دارد و راه رسم فرمان راندن بر جامعه آرمانى را مى داند. ساکنان شهر آرمانى با اعتماد به او و گردن نهادن به فرمان هایش رستگار مى شوند.26
چنان که حافظ مى گوید:
به مى سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بى خبر نبود زراه و رسم منزل ها فارابى مى گوید: چنین انسانى کامل، ملِک مطلق، فیلسوف، رئیس اول، امام، واضع النوامیس27 و نبى خوانده مى شود که همگى مفید یک معنى و یک شخص و مبین صفاتى هستند که به همدیگر مرتبط است.28 اطلاق این عناوین به زمامدار مدینه از روى اتفاقى و مسامحه نیست، بلکه فارابى از اطلاق هر یک، وظایف او را در نظر دارد: به او «رئیس» گفته مى شود از آن جهت که هیچ انسانى بر او ریاست ندارد و او رئیس همه است.29 و اینکه او را «ملک» مى نامند دلالت بر تسلط و اقتدار او مى کند و از آن جهت «امام» خوانده مى شود که پیشوا قرار گرفته و مورد قبول همگان مى باشد و نام «فیلسوف» از این میان به فضیلت فکرى و نظرى او دلالت مى کند و از آن جهت که قانونگذار است «واضع النوامیس» گفته مى شود و از آن جهت که مفیض عقل فعّال است «نبى» گفته مى شود.30
بنابراین، فارابى از بیان چنین انسان کامل، پیامبر اکرم(ص) را در نظر داشته، وگرنه ممکن است انسان هاى دیگرى پیدا شوند که داراى چنین او صافى باشند، اما اینکه مورد وحى الهى قرار مى گیرد و با عقل فعال مرتبط مى شود، جز پیامبر اکرم(ص) کس دیگرى نمى تواند باشد؛ چون فارابى مسلمان بود و یقینآ پیامبر دیگرى منظور او نیست. بیان جایگاه امام و فقیه و وظایف آنها نیز شاهد بر این مطلب است، کما اینکه دانشمندان و فارابىشناسان، نیز این مطلب را بیان نموده اند. به عبارت ایشان در جاى خود اشاره خواهد شد.
شرایط رئیس اول: رئیس اول مدینه فاضله، پیامبر و امام و فیلسوف است. فارابى براى ریاست او شرایطى را در نظر دارد که آنها را در ثبوت ریاستش لازم مى داند؛ به این معنا که رئیس اول مدینه فاضله اگر این شرایط را داشته باشد به مقام ریاست نایل آمده است: او رئیس واقعى مدینه فاضله است، چه در خارج ریاست او تحقق پیدا کند یا نکند؛ همانند طبیب که با اتصاف به فنّ طبابت و قدرت بر درمان بیماران، عنوان طبیب را ثبوتآ احراز مى کند، چه بیمار به او مراجعه کند یا نکند، چه وسائل و ابزار طبابت در اختیارش باشد یا نباشد، چه از توان مالى برخوردار باشد یا نباشد. هیچ کدام اینها در مقام ثبوت، به طبابت طبیب خدشه وارد نمى کند.31
پس رئیس مدینه فاضله که شرایط ریاست را داشته باشد نیز چنین است: «الملک اوالامام هو بما هیته و بصناعته ملکٌ و امامٌ سواء وجد من یقبل منه اولم یوجد، اطیع اولم یطع، وجد قومآ یعاونونه على غرضه اولم یجد»؛32 رئیس اول و امام به واسطه طبیعت و تخصص در هنر ریاست، رهبر هستند، خواه کسى از آنها بپذیرد یا نپذیرد، اطاعت بشود یا نشود، کسانى او را یارى کنند یا نکنند. در هر حال، ریاست او ثابت است. اما اگر در بین مردم ریاست او تحقق پیدا کند علاوه بر شرایط، از برخى اوصاف دیگر نیز باید برخوردار باشد. فارابى در کتاب فصول منتزعه شش شرط براى رئیس اول ذکر مى کند:
1. حکیم باشد؛ یعنى داراى فضیلت فکرى و نظرى و آگاه به علوم عقلى و فلسفى باشد.
2. از تعقل تام برخوردار باشد؛ یعنى عقل او به درجه کمال رسیده باشد.
3. از خصلت اقناع برخوردار باشد؛ یعنى زبان فصیح داشته باشد و به شیوه هاى اقناعى مانند خطابه، شعر و... مسلط باشد تا بتواند مردم را در تعلیم، هدایت و ارشاد با شیوه هاى اقناعى قانع سازد.
4. از قوّه تخیّل بهره مند باشد؛ یعنى قوّه متخیّله اش33 به حد کمال رسیده باشد تا بتواند مفیض عقل فعال واقع شود.
5. قدرت بر جهاد داشته باشد؛ یعنى شجاعت مقابله با دشمن را داشته باشد و همچنین بر فنون و روش هاى مقابله با دشمن آگاه باشد.
6. از سلامت بدنى بهره مند باشد34 تا بتواند در صورت لزوم شخصآ در جهاد شرکت نماید.
این شرایط در السیاسة المدنیه35 و آراء اهل مدینه فاضله36 با اندک تغییراتى ذکر شده است. فارابى پس از ذکر این شرایط براى رئیس اول مدینه فاضله، قایل به ویژگى ها و اوصافى شده است که ریاست او را در میان مردم تحقق مى بخشد. وى در کتاب آراء اهل مدینه فاضله دوازده خصلت و ویژگى به شرح ذیل براى رئیس اول ذکر مى کند:
1. تام الاعضا باشد تا بتواند وظایف خود را به درستى انجام دهد.
2. خوش فهم و سریع الانتقال باشد.
3. خوش حافظه باشد تا آنچه مى فهمد و مى بیند و مى شنود به خوبى حفظ نماید و فراموشى به آسانى به سراغش نیاید.
4. هوشمند و با فطانت و قادر به ربط مطالب و درک روابط علّى باشد.
5. خوش بیان باشد و زبانش به طور کامل بر اظهار اندیشه اش با وى همراهى کند.
6. دوستدار تعلیم و تعلم باشد.
7. در خوردن و آشامیدن و منکوحات حریص نباشد و بالطبع از لهو و لعب دور باشد.
8. کبیرالنفس و دوستدار کرامت باشد.
9. دوستدار راستى و راست گویان و دشمن دروغ و دروغ گویان باشد.
10. به متاع دنیا و درهم و دینار بى اعتنا باشد.
11. دوستدار عدالت و دشمن ظلم و جور باشد.
12. شجاع و مصمم باشد و برخوردار از اراده اى قوى.37
تفاوت میان شرایط و صفات این است که صفات و خصلت هاى دوازده گانه، ذاتى و فطرى رئیس است. کسى که داراى این خصلت ها باشد طبیعت و فطرتش آماده ریاست است، اما باید شرایط را تحصیل کند تا ریاست او فعلیت یابد. پس خصلت ها، ذاتى ولى شرایط، اکتسابى هستند و این مطلب از آنجا استنباط مى شود که فارابى در مورد جانشین رئیس اول مى گوید: «فان وجد مثل هذا فى المدینة الفاضله ثم حصلت فیه بعد ان یکبر، تلک الشرائط الست المذکورة... کان هوالرئیس»؛38 اگر انسانى با این خصلت ها یافت شد، ولى بعد از بزرگ شدنش، شرایط را نیز تحصیل نمود، او رئیس دوم
خواهد بود. این عبارت به خوبى بر ذاتى بودن خصلت ها و اکتسابى بودن شرایط دلالت دارد. به علاوه اینکه در ابتداى فصل هجدهم مى نویسد: «القول فى خصال الرئیس»، سپس این خصلت هاى دوازده گانه را بیان مى کند.
قابل ذکر است که فارابى از بیان این اوصاف و شرایط، پیامبر اکرم(ص) را در نظر داشته است. چنان که بیان شد، صریحآ مى گوید: رئیس اول نبى و منذر است و به او وحى مى شود. البته ادلّه دیگرى را نیز مى توان در این زمینه اقامه کرد، اما چون مسئله روشن است، براى پرهیز از اطاله کلام، از تفصیل مطالب پیرامون شخصیت رئیس اول از نگاه فارابى، خوددارى نموده، به همین مقدار بسنده مى گردد.
2. رئیس دوم: ریاست تابعه مماثل (ائمّه اطهار(علیهم السلام))
فارابى در کتاب الملة تصریح مى کند:
چنانچه رئیس اول وفات نماید، بعد از او کسى که در همه احوال همانند اوست جانشین وى مى گردد. چنین شخصى که جانشین رئیس اول شده مى تواند به تشریع و تقدیر مواردى که رئیس اول، حکم آن را اهمال گذاشته، مبادرت ورزد. البته به این هم اکتفا نمى کند، بلکه مى تواند بسیارى از موضوعات مقدر شده و تشریع شده توسط رئیس اول را تغییر دهد و بر خلاف آن دست به تشریع بزند. طبیعى است که این تغییر قانون رئیس اول، در صورتى است که بداند این تشریع در زمان او اصلح است نه به این دلیل که رئیس اول خطا کرده است، بلکه به این جهت که رئیس اول چیزى را وضع کرده بود که در زمان خودش اصلح بود و رئیس دوم هم چیزى را وضع مى کند که بعد از زمان رئیس اول اصلح است، به طورى که اگر رئیس اول هم، زمان جانشینش را درک مى کرد، نیز همان تغییرات را اِعمال مى نمود.39
یکى از محققان مى نویسد: به نظر مى رسد فارابى در این عبارت از منظر کلام شیعى، به تبیین رهبرى مماثل مى پردازد و با ویژگى هایى که براى آن ارائه مى دهد، فلسفه امامت را در تشیّع به نمایش مى گذارد.40
به نوشته یکى دیگر از محققان، «فارابى با این اوصاف و خصایصى که براى رهبر و رئیس مطلوب قایل شده، صورت فلسفى از امامت شیعه را عرضه مى دارد.»41
نویسنده اى دیگر آورده است: «فارابى رئیس مدینه فاضله (که همان فیلسوف شاه افلاطون است) را بر امام شیعه منطبق مى سازد.42
بیشتر محققان که در آثار فارابى تأمّل نموده اند،43 از تطبیق رؤساى مماثل، به ائمّه اطهار(علیهم السلام) در مذهب شیعه، سخن گفته اند. یکى از محققان، با ذکر اقوال برخى از آنها، چنین نتیجه گیرى مى کند: در آثار فارابى مى توان عناصرى یافت که ممکن است ما را به سوى ساختن فرضیه بر این بنیاد که رئیس مدینه فاضله فارابى با نظریه نبوت اسلامى سازگارى هاى بسیار دارد راهبرى کند و همچنین با تأویلاتى ممکن است رؤساى جانشین رئیس اول را با حکومت ائمه هدى(علیهم السلام) تطبیق داد.44
ولى به هر حال، ما دلیل قطعى نداریم بر اینکه فارابى از رئیس دوم (رئیس مماثل) همان ائمّه اطهار(علیهم السلام) را در نظر داشته باشد، همان طور که در اصل شیعه بودن فارابى هم دلیل قطعى وجود ندارد؛ اما از مجموع آراء و نظریات فارابى در همه کتاب هایش، مى توان دلایل و شواهد مهمى به دست آورد که رئیس اول فارابى از پیامبر اکرم(ص)، رئیس دوم از ائمّه اطهار(علیهم السلام) و رئیس سوم از ولایت فقیه، اخذ شده است. به تعبیر دیگر، فارابى از اصول مدیریت مذهب جعفرى، الگوبردارى نموده است که در ادامه، به بررسى ادلّه این مطلب مى پردازیم.
الف. انطباق رئیس مماثل بر ائمّه هدى(علیهم السلام):
دلیل اول: در ترجمه عبارت فارابى که پیش تر از کتاب الملة ذکر شد، فارابى جانشین رئیس اول را همانند رئیس اول بیان مى کند که در شرط حکمت و اتصال به منبع فیض الهى و متولى امور دین و شریعت از قبیل تشریع و تغییر بر اساس مصلحت، همانند رئیس اول است؛ اما هیچ گاه از وحى به رئیس دوم سخنى نگفته است، بلکه در کتاب السیاسة المدنیه مى نویسد: تنها رئیس اول مورد وحى الهى قرار گرفته است، ولى سایر ریاست ها که بعد از رئیس اول مى آیند ناشى از رئیس اول است؛ یعنى مشروعیت خود را از رئیس اول مى گیرند و رئیس اول مُوجد هویت ریاست آنهاست:
«انّ السبب الاول هو الموحى الى هذا الانسان بتوسط العقل الفعال و ریاسة هذا الانسان هى الریاسة الاولى و سائر الرئاسات الانسانیة متأخرة عن هذه وکائنة عنها.»45 محل شاهد، جمله «و سائر الرئاسات...» است؛ یعنى باقى ریاست هاى انسانى که
متأخر از رئیس اول است هویت خود را از رئیس اول اخذ مى کنند. عبارت «وکائنة عنها» در اینجا جمله کلیدى است؛ یعنى موجودیت ریاست، و مشروعیت و هویت خود را از رئیس اول مى گیرد و از فیض قدوم او ریاست و تمام هویت اینها ناشى مى شود.
پس معلوم مى شود که رئیس دوم بجز وحى، در باقى شرایط همانند رئیس اول است و این مطلب عینآ همان عقیده شیعه در مورد ائمّه هدى(علیهم السلام) مى باشد؛ چنان که این مطلب، یعنى همتایى و مماثلت میان رئیس اول و رؤساى دوم، از کتاب آراء اهل مدینه فاضله نیز استفاده مى شود، آنجا که مى فرماید: «دون الانداد من جهة المتخیلة»؛46 یعنى رئیس دوم همان شرایط رئیس اول را دارد بدون اینکه از حیث قوّه متخیله همانند رئیس اول باشد؛ به این معنا که رئیس اول از طریق قوّه متخیله، مفیض عقل فعال قرار مى گیرد و خداوند از طریق عقل فعال به قوّه متخیله رئیس اول وحى مى کند: «و بما یفیض منه الى قوته المتخیلة نبیآ منذرآ.»47
پس با توجه به این دیدگاه فارابى، که وحى الهى به قوّه متخیله پیامبر، افاضه مى شود، به نظر مى رسد که فارابى در عبارت «دون الانداد من جهة المتخیلة» وحى را از رؤساى دوم، نفى مى کند؛ یعنى رؤساى دوم همان شرایط رئیس اول را دارند و در کمالات و اهداف و عمل، همانند رئیس اول مى باشند؛ تنها وحى به رؤساى دوم نازل نمى شود. این بدان معنا نیست که رؤساى دوم از حیث قوّه متخیله، رشد نکرده و ارتباط با عقل فعال ندارند، بلکه مماثلت آنها با رئیس اول بدین معناست که آنها در بالاترین مراتب کمال انسانیت، بعد از رئیس اول قرار دارند و ممکن است ارتباط با عقل فعال داشته باشند. اما فارابى با آوردن این عبارت، ارتباط به عنوان وحى را نفى مى کند.
خلاصه کلام اینکه عینیت رؤساى دوم (ائمّه هدى(علیهم السلام)) با رئیس اول (پیامبر اکرم(ص)) بجز وحى، منطبق با عقاید شیعه مى باشد. به تعبیر دیگر، این مطلب یکى از شواهدى است که رؤساى دوم مدینه فاضله از الگوى ائمّه اطهار(علیهم السلام) اخذ شده است.
دلیل دوم: دلیل دوم بر انطباق رؤساى مماثل بر ائمّه شیعه، این است که فارابى در السیاسة المدنیه یکى دیگر از خصوصیات ائمّه اطهار(علیهم السلام) را چنین بیان مى کند: هرگاه چنین اتفاق افتد که در زمان واحدى، رهبران متعدد با همان شرایط رئیس اول، یافت شوند همه آنها در حکم یک پادشاه هستند: «فاذا اتفق ان کان من هولاءالملوک فى وقت واحد جماعة... تکون کملک واحد، لاتفاق همّهم و اغراضهم و ارادتهم و سِیرهم و اذا توا لوا فى الازمان واحدآ بعد آخر فانّ نفوسهم کنفس واحدة و یکون الثانى على سیرة الاول و الغابر على سیرة الماضى و کما أنّه یجوز للواحد أن یغیّر شریعة قد شرّعها هو فى وقت إذا رأى الاصلح تغیّرها فى وقت آخر... لان الماضى نفسه لوکان مشاهدآ للحال، لغیّر»؛48 همه در حکم یک پادشاه هستند؛
زیرا رفتار و کردار و اهداف و اراده آنها یکى است و هرگاه پى در پى در زمان هاى متوالى ظاهر شوند نیز نفوس آنها مانند نفس واحد است. دومى بر اساس سیره اولى عمل مى کند و آینده از روش گذشته پیروى خواهد کرد.49 همان گونه که رئیس اول
مى تواند شریعتى را که خودش در زمانى بر اساس مصلحت آورده بود در صورت مصلحت مهم تر در زمان دیگر، تغییر دهد، جانشین او هم مى تواند براساس همین ملاک مصلحت، تغییر دهد؛ زیرا رئیس اول اگر در زمان او مى بود عین همان کار جانشین را مى کرد.
در حالى که عقیده شیعیان درباره ائمه اثناعشر(علیهم السلام) همین وحدت آنهاست. آنها از نور واحد خلق شده اند و اهداف و عملشان نیز واحد است. اگر هریک به جاى دیگرى مى بود، همان عمل او را انجام مى داد. چنان که در زیارت «جامعه کبیره» آمده است: «اشهد... انّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض»؛50 گواهى مى دهم که
ارواح شما و نور شما وطینت پاک شما ائمه طاهرین یکى است و آن ذوات طیب و طاهر عین یکدیگرند. پیامبر اکرم(ص) نیز مى فرماید: «یا على خُلقت انا و انت من شجرة واحدة انا اصلها و انت فرعها الحسن و الحسین اغصانها.»51
دلیل سوم: دلیل سوم بر انطباق رؤساى مماثل در ائمّه شیعه(علیهم السلام)، همان است که در بحث رئیس اول گذشت. فارابى مى نویسد: ملک، ملک است، چه ریاست داشته باشد یا نه، چه ابزار قدرت را بیابد یا نه، چه مردم ریاست او را بپذیرند یا نه، چه مورد اکرام و احترام واقع شود یا نه.52 در تحصیل السعادة کلمه امام را هم اضافه مى کند: «فالملک اوالامام هو
بماهیته و بصناعته ملک وامام سواء وجد من یقبل منه اولم یجد اطیع اولم یطع... لایزیل امامة الامام.»53 یعنى: امام، امام
است؛ چه مردم بپذیرند یا نپذیرند، امامت او زایل نمى گردد. همان گونه که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «الحسن والحسین امامان قاما اوقعدا.»54
یکى از محققان در این باره مى نویسد: اگر مدینه فاضله با وجود رئیس اول قطعآ متحقق خواهد گردید، پس ملک بالحقیقه و پادشاه بى رعیت فقط مى تواند به رؤساى درجه دوم اطلاق گردد. در تفسیر شیعه از امامت نیز حتى اگر امام مِلکى براى سلطنت نیابد، ملک بالحقیقه اوست و رداى حکومت فقط اورا زیبد نه دیگرى را، حتى اگر بر قومى تسلط یابد یا نیابد اکرام گردد یا نگردد.55
دلیل چهارم: فارابى در تحصیل السعاده کلمه امام را معنا مى کند و سپس او را به گونه اى ستایش مى کند که با مبانى فکرى شیعه کاملا مطابقت دارد: «واما معنى الامام فى لغة العرب فانّما یدل على من یؤتم به و یتقبل و هو اما المتقبل کما له او المتقبل غرضه فان لم یکن متقبلا بجمیع الافعال و الفضائل و الصناعات التى هى غیر متناهیة لم یکن متقبلا على الاطلاق... کانت صناعته هى اعظم الصناعات قوةً و فضیلته اعظم الفضائل قوة و فکرته اعظم الفکر قوة و علمه اعظم العلوم قوة»؛56 اما معناى امام در لغت عرب دلالت مى کند بر کسى که پیشوا و مورد قبول قرار گرفته. این بدان معناست که یا کمال او و یا غرض و هدف او مورد قبول و پیشوایى قرار گرفته است. پس اگر با جمیع کارها و فضایل و هنرهایى که تمامى ندارد، مورد قبول نباشد، نمى توان گفت که مطلقآ مورد قبول نیست (بلکه ممکن است بعضى او را قبول داشته باشند؛ اگرچه مردم او را قبول نداشته باشند ولى او کامل ترین انسان هاست)؛ زیرا هنر او از نظر قدرت عظیم ترین هنرهاست و فضیلت او قوى ترین فضایل است و قدرت فکر او از همه فکرها بیشتر است و قدرت علم او از همه بالاتر است.
بنابراین، ملاحظه مى شود که این گونه ستایش، جز ائمه شیعه نمى تواند مصداقى داشته باشد، بخصوص آن عبارتى که فضائل و هنرهاى امام را غیرمتناهى مى داند؛ بدین معنا که فضائل و هنرهاى امام آن قدر زیاد است که تمامى ندارد.
یکى از محققان در این زمینه مى نویسد: اوصافى که فارابى براى رئیس و حاکم مدینه فاضله خود بیان مى کند ما را به یاد بیانات هشام بن حکم مى اندازد که در اوصاف امام بیان کرده و مى گوید: امام باید معصوم و از تمام مردم پیرامون خود، داناتر، شجاع تر، و عفیف تر باشد.57
ائمّه ما نیز براى امامتشان به این مطلب استدلال کرده اند که امام باید افضل از دیگران باشد. امام على(ع) در این باره مى فرماید: «ایها الناس، انّ احقّ الناس بهذالامر اقواهم علیه واعلمهم بامراللّه منه»؛58 اى مردم، سزاوارترین مردمان براى خلافت، تواناترین و داناترین ایشان به دستورهاى خداوند است. ناگفته نماند که این یک توصیف کلى است که ما را به مصادیق خاص (ائمه(علیهم السلام)) رهنمون مى سازد، وگرنه پیش از بیان ادلّه، یادآور شدیم که ما دلیل قطعى نداریم.
دلیل پنجم: فارابى در کتاب الملة، بعد از توصیف رئیس دوم، مى نویسد: «و اما اذا مضى واحد من هؤلاء الائمة الابرار الذین هم الملوک فى الحقیقة و لم یخلفه من هو مثله فى جمیع الاحوال احتیج... الى صناعة الفقه»؛59 زمانى که یکى از این پیشوایان نیکو که پادشاهان حقیقى هستند، بمیرد و کسى که در همه احوال همانند اوست جانشین نگردد، در این هنگام، نیاز به علم فقه پیدا مى شود تا فقیه جانشین وى گردد.
در اینجا و همچنین در موارد متعدد دیگر مى بینیم که فارابى از اصطلاح خاص شیعیان استفاده مى کند. ائمّه ابرار، ائمّه هدى و ائمّه حق60 اصطلاحاتى هستند که فقط شیعیان به ائمّه اطهار(علیهم السلام) اطلاق مى کنند؛ اصطلاحاتى که در کتاب هاى شیعه صدها بار ذکر شده اند.61
دلیل ششم: فارابى حکومت جهانى فاضله را مطرح مى کند. مدینه فاضله وى به منطقه و جغرافیاى خاصى محدود و منحصر نمى شود، بلکه الگوى پیشنهادى او یک نظام جهانى است که مى تواند از یک شهر تا تمام کره زمین، بزرگ شود و همه جهانیان را تحت رهبرى فیلسوف و در عین حال پیامبر و امام یا جانشین پیامبر و امام (که هدفى جز رساندن بشریت به سعادت دنیا و آخرت ندارد) قرار دهد. این مطلب، از قلمرو ریاست مدینه فاضله، قابل استفاده است. فارابى در کتاب آراء اهل مدینه فاضله در قسمت مبحث ریاست که رئیس اول اعم از پیامبر و امام گرفته شده مى نویسد: «و هو الامام و هو الرئیس الاول للمدینة الفاضله و هو الرئیس الامة الفاضله و رئیس المعمورة من الارض کلها»؛62 یعنى اینچنین شخصیتى، امام و رئیس اول براى
مدینه فاضله و امت فاضله و رئیس جهانى معموره زمین است.
نیز در تعریف «معموره فاضله» مى نویسد: «و کذالک المعمورة الفاضله انما تکون اذا کانت الامم التى فیها تتعاون على بلوغ السعادة»؛63 همچنین معموره فاضله یعنى: حکومت جهانى فاضله زمانى شکل مى گیرد که امت ها براى رسیدن به سعادت، تعاون و همکارى داشته باشند.
با توجه به اینکه فارابى مدینه فاضله را قابل گسترش در تمام کره زمین مى داند (و رئیس آن هم، پیامبر و امام است)، این مطلب استفاده مى شود که فارابى از حکومت جهانى تحت رهبرى امام، به حکومت امام دوازدهم شیعه حضرت مهدى(ع) اشاره دارد؛ زیرا مدینه فاضله با ریاست پیامبر حکیم، تحقق پیدا کرده است و امت فاضله، یعنى حکومت منطقه اى، شاید ناظر به امت اسلامى باشد که در زمان فارابى تمام خاورمیانه را دربر مى گرفت، که اگر فضایل در آن همگانى مى شد، با معیار آرمانى فارابى همخوانى پیدا مى کرد.
اما حکومت جهانى فارابى نه در زمان وى و نه پیش از آن، تحقق خارجى نداشته است. از این رو، این الگو جز بر اساس تفکر شیعى، نمى تواند مصداق داشته باشد. طبق عقاید شیعه، با ظهور حضرت مهدى(ع) حکومت جهانى در روى زمین پیاده خواهد شد و معموره فاضله تحقق پیدا خواهد کرد.
بنابراین، از مجموع این ادلّه مى توان نتیجه گرفت که رئیس دوم مدینه فاضله فارابى از الگوى ائمّه اطهار(علیهم السلام) گرفته شده است. اما این مطلب به زبان فلسفى صرف و به صورت شایسته سالارى بیان گردیده تا پذیرش عمومى و جهانى داشته باشد. از اینجا به دست مى آید که مدینه فاضله درصورتى قابل تحقق است که منشأ الهى داشته و رئیس آن از سوى خداوند منصوب باشد.
ب. اوصاف، شرایط و وظایف رئیس مماثل: با توجه به این ادلّه شش گانه، تا حدى جایگاه امامت در فلسفه سیاسى فارابى مشخص مى شود. اما در مورد شرایط و وظایف آنها، از مجموع کتاب هاى فارابى که در مورد رؤساى مدینه فاضله، مطالبى دارند (مانند آراء اهل مدینه فاضله، السیاسة المدنیه، فصول منتزعه، الملة و تحصیل السعادة) چنین استفاده مى شود که رؤساى مماثل در کمالات، شرایط و خصلت ها، مثل رئیس اول مى باشند و با او هیچ فرقى ندارند، بجز وحى که فارابى آن را از رؤساى مماثل نفى مى کند.64
در کتاب آراء اهل مدینه فاضله و نیز فصول منتزعه، رئیس اول اعم از پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(علیهم السلام) گرفته شده و رئیس سنت در جایگاه دوم قرار گرفته است؛ چراکه رئیس مماثل، در جمیع احوال عین رئیس اول است. این عینیت از عبارت کتاب الملة استفاده مى شود: «فاذا خلفه (رئیس اول) بعد وفاته من هو مثله فى جمیع الاحوال... یقدّر مالم یقدّره الاول»؛65 هنگامى که بعد از وفات رئیس اول، کسى که در جمیع احوال مثل اوست جانشین شود، آنچه را که اولى تشریع نکرده است تشریع مى کند.
اما در کتاب الملة و السیاسة المدنیه رؤساى مماثل در جایگاه دوم و رئیس سنت در جایگاه سوم قرار گرفته است.
بنابراین، از نظر فارابى رؤساى تابعه مماثل، باید شرایط شش گانه66 و خصلت هاى دوازده گانه67 رئیس اول را داشته باشند نیز وظایف رؤساى مماثل از تشریع و تقدیر احکام بر اساس مصلحت، همانند رئیس اول است. پس، از دیدگاه فارابى، رئیس مماثل در دو مورد مى تواند تغییر و تحول ایجاد کند: یکى، در صورت وجود مصلحت که اگر رئیس اول هم مى بود عین همین تغییر را انجام مى داد. دوم، در مواردى که رئیس اول در آن زمینه سخنى نگفته باشد.68
در آثار فارابى اضطراب عبارات و اختلاف تعابیر آنها، سبب شده که برخى از محققان مصداق ملک السنة را «امامان شیعه» و برخى «فقهاى شیعه» تلقّى نمایند. اما با بررسى هایى که نگارنده به عمل آورده، به نظر مى رسد مراد فارابى از ملک السنة همان فقهاى شیعه باشد. این مطلب از کتاب الملة و السیاسة المدنیه به طور وضوح دریافت مى شود. اما در کتاب آراء اهل مدینه فاضله از رئیس سنت به عنوان رئیس ثانى یاد مى کند و رؤساى مماثل را تحت عنوان رئیس اول قرار مى دهد و مى گوید: «و یکون الرئیس الثانى الذى یخلف الاول من اجتمعت فیه من مولده و صباه تلک الشرائط و یکون بعد کبره، فیه ست شرائط احدها أن یکون حکیمآ و الثانى أن یکون عالمآ... .»69
این عبارت موجب تشویش برخى محققان شده است؛ زیرا فارابى مى گوید: رئیس ثانى کسى است که از کودکى داراى آن خصلت هاى دوازده گانه باشد (متأسفانه اینجا از خصلت ها تعبیر به شرایط مى کند) و بعد از بزرگ شدنش، شش شرط در او جمع شود... . در اینجا فارابى از رئیس ثانى نام مى برد، ولى شرایط شش گانه اى که براى او ذکر مى کند، بیان کننده یک فقیه است. از این رو، برخى از محققان، به اشتباه مراد از رئیس ثانى را در این عبارت، ائمّه اطهار(علیهم السلام) دانسته و شرایط فقیه را براى او ذکر نموده اند.70
اما با دقت نظر در کتاب الملة و السیاسة المدنیه که رؤسا به ترتیب ذکر شده اند، معلوم مى شود که مطلب کاملا واضح است. رئیس اول به پیامبر اکرم(ص) و رئیس مماثل به ائمّه اطهار(علیهم السلام) و رئیس سنت به فقهاى شیعه منطبق مى شود. اما در کتاب آراء اهل مدینه فاضله با وجود اندک اضطراب در عبارت، باز هم مطلب واضح است؛ به این صورت که ابتدا فارابى رئیس اول را با شرایط ظاهرآ چهارگانه (ولى در واقع شش گانه) و اوصاف دوازده گانه بیان مى کند و بعد مى نویسد: «و اجتماع هذه کلها فى انسان واحد عسر فلذالک لایوجد من فطر على هذه الفطرة الاالواحد بعد الواحد والاقل من الناس فان وجد مثل هذا فى المدینة الفاضله ثم حصلت فیه بعد أن یکبر تلک الشرائط الست المذکورة قبل او الخمس منها دون الانداد من جهة المتخیلة کان هو الرئیس»؛71 اجتماع همه این اوصاف و خصلت ها در انسان واحد مشکل است. از این رو، کسى که به گونه فطرى داراى این خصلت ها باشد یافت نمى شود، مگر یکى پس از دیگرى و اندکى از مردم. پس اگر اینچنین انسانى در مدینه فاضله پدید آمد و نیز پس از آنکه کبیر و بزرگ شد و شرایط شش گانه یا پنج گانه ـ که پیش تر بیان شد، در او حاصل گردید، بدون همانندى (رئیس اول) از جهت قوّه متخیله، او رئیس (دوم) خواهد بود.
چنین انسانى که از لحاظ شرایط، همان شرایط و کمالات رئیس اول را دارد و تنها از جهت قوّه متخیله، مثل رئیس اول نیست، رئیس دوم خواهد بود. این مطلب مبتنى است بر آنچه در بحث رئیس اول گذشت؛ یعنى به اعتقاد فارابى، پیامبر از طریق قوّه متخیله مورد وحى الهى قرار مى گیرد: «و بما یفیض منه الى قوته المتخیلة نبیآ منذرآ.»72
در اینجا دکتر جعفر سجادى در ترجمه کتاب آراء اهل مدینه فاضله، دچار اشتباه شده و عبارت «کان هو الرئیس» را به «رئیس اول» معنا کرده است،73 در حالى که فارابى در پایان عبارت، لفظ رئیس را به صورت مطلق آورده. همین اشتباه، منشأ اشتباه برخى دیگر از محققان شده است.
اشتباه دوم دکتر سجادى در این است که وقتى فارابى مى گوید: «تلک الشرائط الست المذکورة قبل او الخمس منها»،74
مراد او همان شرایط رئیس اول است که ظاهرآ چهار شرط به نظر مى رسد؛ ولى در واقع، با همان شرایط شش گانه در فصول منتزعه یکى است. اصولا شرایط شش گانه در فصول منتزعه دلیل مى شود، بر اینکه مراد فارابى در کتاب آراء اهل مدینه فاضله نیز همان شش شرط مى باشد. اما دکتر سجادى در قسمت پاورقى ترجمه کتاب آراء اهل مدینه فاضله مى نویسد: ممکن است منظور فارابى از شرایط شش گانه، همان خصلت هاى دوازده گانه، از اول تا ششم باشد!75 این مطلب قطعآ اشتباه است؛ زیرا فارابى بعد از شرط اول که ارتباط با عقل فعال است مى نویسد: «ثم أن یکون له مع ذلک قدرة بلسانه على جودة التخیّل بالقول لکل مایعلمه.»76 ظاهر این عبارت بیان کننده یک شرط است که دکتر سجادى با اعتراف به غامض بودن عبارت، آن را به «جودة الاقناع» تفسیر مى کند.77
اما در واقع، فارابى در این عبارت دو شرط را ذکر نموده: یکى «جودة الاقناع» و دیگرى «جودة التخیّل». و شرط سوم را «جودة الارشاد الى السعادة» ذکر مى کند و بعد مى نویسد: «و أن یکون له مع ذلک جودة ثبات ببدنه لمباشرة اعمال الجزئیات.»78 در این عبارت نیز دو شرط را بیان کرده: یکى، قدرت بر جهاد و شجاعت و دیگرى، سلامت جسمى براى شرکت در جهاد. اما در ظاهر بیانگر یک شرط مى باشد. بنابراین، فارابى در کتاب آراء اهل مدینه فاضله، شش شرط براى رئیس اول بیان مى کند.
اما در مورد رؤساى مماثل که ارجاع مى دهد (ثم حصلت فیه بعد أن یکبّر تلک الشرائط الست المذکورة قبل او الخمس منها)،79 مراد فارابى از این ارجاع، همین شروط شش گانه است که در کتاب آراء اهل مدینه فاضله آمده است.
بنابراین، آنچه را هم که آقاى مهاجرنیا در کتاب اندیشه سیاسى فارابى، توجیه مى کند درست نیست. وى مى نویسد: فارابى در آراء اهل مدینه فاضله بر خلاف فصول المدنى، شرایط شش گانه را در چهار شرط خلاصه کرده است، ولى در هنگام ارجاع، تعبیر به شرایط شش گانه مى کند و گویا در ذهن او فصول المدنى بوده است.80
به نظر مى رسد صحت این توجیه، بعید باشد؛ زیرا همان گونه که بیان شد، از عبارت کتاب آراء اهل مدینه فاضله، ظاهرآ چهار شرط به نظر مى رسد، ولى در واقع، فارابى شش شرط را اراده کرده است. گرچه عبارت اضطراب دارد، اما با دقت نظر معلوم مى شود که شش شرط به خوبى قابل استنباط است.
ج. شرط حکمت در رؤساى مماثل: حال که از نظر فارابى شرایط رؤساى مماثل، عین شرایط رئیس اول است. پس اولین شرط رئیس اول، «حکمت» است. در مورد رئیس اول بیان شد که حکمت به معناى کمال قوّه ناطقه و متخیله و ارتباط با مجارى فیض الهى از طریق هر دو قوه مى باشد. اگر ارتباط با عقل فعال از طریق قوّه ناطقه باشد، «فیلسوف» و اگر از طریق قوّه متخیله باشد «پیامبر» نامیده مى شود.81 اما در مورد رؤساى مماثل، حکمت به چه معناست؟ فارابى از یک طرف حکمت را به طور مطلق شرط مى داند و از سوى دیگر، ارتباط با عقل فعال را از طریق قوّه متخیله نفى مى کند.
به نظر مى رسد وجه جمع، این باشد که حکمت در مورد رؤساى مماثل، به معناى ارتباط با عقل فعال از طریق قوّه ناطقه براى تبیین و تشریح شریعت رئیس اول باشد.
3. نوع سوم رهبرى: ریاست سنت (ولایت فقیه)
در آراء سیاسى فارابى، متأسفانه برخى از پژوهشگران فلسفه اسلامى از مستشرقان، متأثر شده و اندیشه فارابى را خیال پرستانه و غیرعملى تلقّى کرده اند. به گفته ایشان، فلسفه سیاسى فارابى، یک طرح عملى و کار بردى نیست، همان گونه که مدینه فاضله افلاطون در دام اتوپیایى و غیرعملى گرفتار شده است! آنان مؤسس فلسفه اسلامى را نیز ناخواسته یا ناآگاهانه به اتهام تقلید از فلسفه یونانى، با افلاطون یکى دانسته اند،82 در حالى که فارابى از مبانى فکرى و اعتقادى خویش سخن مى گوید و این مبانى اعتقادى تشیّع به گونه اى است که در راستاى هدایت و مدیریت جامعه، امکان بن بست در آن تصور نمى شود.
از این رو، فارابى از این مبنا و اعتقاد شیعى خویش، بعد از رئیس اول و رئیس مماثل، ریاست سنت، یعنى ولایت فقیه را با زبان فلسفه به مردم معرفى مى کند و از این طریق، ادامه حاکمیت اسلام ناب محمدى(ص) را با توجیهات عقلانى و زبان فلسفى پاس مى دارد و چاره کار امت اسلامى را با حکومت فقیه فیلسوف، به مردم و غاصبان حکومت اعلام مى دارد.
بر این اساس، او در کتاب الملة مى نویسد:
چنانچه بعد از ائمه ابرار که رهبران حقیقى هستند، کسى که در همه احوال، مماثل و همانند آنان باشد جانشین نگردد در این صورت، لازم است که در همه افعال و اعمال جامعه، از مقدرات و سنت هاى رئیس اول و رئیس مماثل، تبعیت شده و با آن مخالفت نگردد و تغییرى در آن صورت نگیرد، بلکه هر آنچه رئیس قبلى وضع نموده، به حال خود واگذار شود و در آنچه نیاز به وضع و تشریع است و رئیس قبلى بدان تصریح نکرده به مدد اصول کلى که او وضع نموده به استنباط و استخراج احکام غیرمصرّح مبادرت شود و از اینجاست که ضرورت نیاز به صناعت فقه، آشکار مى شود و آن عبارت است از: «صناعتى که انسان بتواند به مدد آن با استفاده از احکام موضوعه و اصول کلى به استخراج و استنباط حکم مسائل مستحدثه بپردازد»83 و این استنباط صحیح نیست، مگر اینکه انسان، متصف به همه فضائلى باشد که در آن دین پذیرفته شده؛ یعنى اهل استنباط باشد و به چنین انسانى که اهل استنباط باشد و از فضائل دینى برخوردار باشد، همانا فقیه گفته مى شود: «فمن کان هکذا فهو فقیه.»84
عبارت مزبور، ترجمه عبارت فارابى است که حاوى مطالب بسیار مهم و کلیدى مى باشد. در ذیل، به شرح مختصر این عبارت مى پردازیم:
1. از اینکه فارابى مى فرماید در صورتى که ائمّه ابرار نباشد لازم است در همه افعال و اعمال جامعه به مدد اصول کلى که ائمّه ابرار وضع نموده، به استنباط احکام غیرمصرّح، مبادرت شود و آن کسى که اهلیت استنباط را دارد و فقیه نامیده مى شود، احکام را استنباط نموده و اجرا مى کند. از این مطلب استفاده مى شود که فقیه به جهت اهلیت داشتن استنباط، جانشین ائمّه ابرار مى شود و مشروعیت او به همین اهلیت استنباط و تبعیت از رئیس اول و رئیس مماثل است. در اینجا فارابى از اهلیت استنباط و فضائل، معناى وسیعى را در نظر دارد و آن علومى که در استنباط احکام، لازم است را شامل مى شود، چنانچه در کتاب تحصیل السعادة تحت عنوان فضائل النظریه و فضائل الفکریه توضیح مى دهد.85 رئیس سنت بعد از رئیس مماثل، سرپرستى جامعه را به عهده مى گیرد. وى جانشین آنهاست و مشروعیتش از ناحیه آنان است.
2. ریاست سنت در صورتى است که کسى در اوصاف و شرایط کمال، مثل ائمه ابرار نباشد، وگرنه اگر کسى باشد که همان اوصاف و شرایط کمال ائمه ابرار را داشته باشد، او همان رئیس مماثل است. آن وقت جایى براى فاقد شرایط باقى نمى ماند؛ زیرا رئیس سنت از لحاظ کمال به مراتب پایین تر از رؤساى مماثل است. از این رو، فارابى عنوان ریاست سنت را به او مى دهد. اما رؤساى مماثل یا ائمه ابرار، اگرچه تعدادشان زیاد باشد، در حکم رهبر واحد هستند: «تکون کملِک واحد... فان نفوسهم کنفس واحدة.»86 از این رو، با عنوان واحد «رؤساى مماثل» یاد مى شوند.
3. حال که رئیس سنت به لحاظ کمال انسانى، شرایط رؤساى مماثل را ندارد، پس باید از شریعت و سنت رئیس اول و مماثل پیروى کند.
4. رئیس سنت، حق مخالفت و تغییر در سنت هاى رئیس اول و مماثل را ندارد؛ زیرا از لحاظ کمال انسانى، اوصاف و شرایط آنها را ندارد تا حق تشریع و تغییر داشته باشد.
5. رئیس سنت وظیفه دارد شریعت و سنت هاى رئیس اول و مماثل را حفظ و نگه دارى نموده و در تثبیت و گسترش آن بکوشد.
6. وظیفه مهم رئیس سنت، استنباط و استخراج احکامى است که بعد از رئیس اول و مماثل موردنیاز جامعه قرار گرفته و آنها به آن احکام تصریح نکرده اند، اما از اصول کلى به جا مانده از رئیس اول و مماثل، مى توان آن احکام مستحدثه را به دست آورد.
7. فارابى تعریف صناعت فقه (علم فقه) را بیان مى کند که در ترجمه فوق (داخل گیومه) ذکر شد.
8. صحت و سقم آنچه که رئیس سنت استنباط مى کند، نسبت به غرض واضع شریعت سنجیده مى شود.
9. در صورت نبودن رئیس اول و مماثل و نیاز جامعه به احکام مسائل مستحدثه، ضرورت علم فقه از اینجا آشکار مى شود؛ یعنى تحصیل علم فقه و به تبع آن، تحصیل مبادى علم فقه واجب مى شود.
10. کسى که اهلیت استنباط و نیز فضایل پذیرفته شده در شریعت رئیس اول را داشته باشد، فقیه است و سمت جانشینى رئیس اول و مماثل و سرپرستى جامعه را عهده دار مى شود.
فارابى در السیاسة المدنیه تصریح مى کند: زمانى رهبران مماثل نباشند، شرایعى که آنها مقرر داشته اند، تدوین و حفاظت مى شود و به وسیله آن، نظام جامعه تدبیر و اداره مى گردد. در این هنگام، آن رئیسى که جامعه را با شرایع ائمه گذشته تدبیر مى کند پادشاه سنت نامیده مى شود.87
اما عبارت کتاب آراء اهل مدینه فاضله، اندکى مبهم است: «و إن اتفق أن لایوجد مثله88 فى وقت من الاوقات، أخذت الشرایع و السنن التى شرعها هذا الرئیس و امثاله إن کانوا توالو فى المدینة، فاثبتت و یکون الرئیس الثانى الذى یخلف الاول من اجتمعت فیه من مولده و صباه تلک الشرائط و یکون بعد کبره فیه ست شرائط، احدها أن یکون حکیما و الثانى أن یکون عالما حافظا للشرایع... .»89
عبارت مزبور از این لحاظ ابهام دارد که تعبیر به «رئیس ثانى» نموده است. از این رو، به دست مى آید که رئیس اول به جهت عینیّت با رئیس مماثل، اعم از رؤساى مماثل گرفته شده است.
ابهام دوم در عبارت «تلک الشرائط» است. بهتر بود فارابى به جاى آن از عبارت «تلک الاوصاف» استفاده مى کرد؛ زیرا مراد، همان اوصاف و خصلت هاى دوازده گانه رئیس اول است که ذاتى و طبیعى مقام ریاست مدینه فاضله مى باشد، اما بعد از بزرگ شدن، اگر این شرایط شش گانه اکتسابى را تحصیل نمود، بالفعل حایز مقام ریاست مى گردد، چه مردم بپذیرند یا نپذیرند.
برخى از محققان این عبارت را در مورد رؤساى مماثل دانسته اند90 که درست به نظر نمى رسد؛ زیرا این عبارت جایگاه
و شرایط رئیس سنت را بیان مى کند. در ذیل، به برخى از دلایل این مسئله اشاره مى شود:
اولا، این شرایط را که بیان مى کند با شرایط شش گانه رئیس سنت در فصول منتزعه یکى است.
ثانیآ، در شرط سوم و چهارم سخن از استنباط احکام مستحدثه است (والثالث ان یکون له جودة استنباط فیما لایحفظ فیه شریعه ... والرابع... قوة استنباط لما سبیله ان یعرف فى وقت من الاوقات الحاضرة من الامور و الحوادث التى تحدث) که غالبآ در مورد فقها گفته مى شود نه ائمّه اطهار(علیهم السلام).
ثالثآ، لسان شرایط به گونه اى است که بیان مى کند این شرایط براى کسى است که قبل از او عده اى از رؤساء داشته اند و شخصى مشروط به این شرایط از سنن و سیره آنها پیروى ى کند؛ مانند جمله هاى «والسیر التى دبرها الرؤساء الاولون»، «حذو الائمة الاولین»، «أن یسیر فیه رؤساء الاولون» و «الى شرایع الاولین»، در حالى که اگر عبارت، مربوط به رؤساى مماثل باشد، قبلا فقط رئیس اول آمده است نه عده زیادى.
پس نتیجه اینکه، عبارت فوق و شرایط در ضمن آن، مربوط به ریاست سنت است. بنابراین، فارابى معتقد است که ریاست سنت، باید اوصاف ذاتى و دوازده گانه رئیس اول را داشته باشد91 و در این اوصاف با رئیس اول و مماثل، اشتراک دارد ولى در شرایط، با آنها تفاوت دارد. در ذیل، به شرایط شش گانه اشاره مى شود:
1. حکمت: اولین شرط ریاست سنت «حکمت» است: «احدها ان یکون حکیمآ.»92 همان گونه که در مورد رؤساى مماثل بیان شد، مراد فارابى از حکمت، ارتباط با عقل فعال از طریق قوّه متخیله نیست؛ چراکه فارابى آن را مخصوص رئیس اول مى داند. اما حکمت به معناى فلسفه و کمال قوّه ناطقه، مى تواند شرط ریاست سنت باشد؛ ولى کلام در این است که فارابى چرا در فصول منتزعه حکمت را شرط ندانسته است؟93
فارابى در الملة مى نویسد: رئیس سنت نیازى به فلسفه ندارد: «و اما التابعة لها التى رئاستها سنیة فلیس تحتاج الى الفلسفه بالطبع»؛94 ریاست تابعه رئیس اول که ریاستش بر اساس سنت است، بالطبع نیازى به فلسفه ندارد.
به نظر مى رسد وجه جمع، این باشد که ریاست سنت، حتى المقدور لازم است شرایط رئیس اول را داشته باشند که در صورت داشتن حکمت، به کمال فقیه افزوده شده و به رئیس اول، نزدیک تر مى شود، اما اگر این شرط را نداشت، خللى در ثبوت ریاست سنت و ولایت فقیه ایجاد نمى شود؛ چنان که فارابى به این مطلب اشاره دارد. «أنّ الاجود و الا فضل فى المدن والامم الفاضله ان یکون ملوکها و رؤساؤها الذین یتوالون فى الازمان على شرائط الرئیس الاول.»95 یعنى: بهتر است رهبران و رؤسایى که رهبرى را در مدینه و امت ها به طور متوالى بعد از رئیس اول، به دست مى گیرند، شرایط او را داشته باشند. پس به این نتیجه مى رسیم که حکمت به معناى دانستن فلسفه براى ولایت فقیه، شرط ترجیحى است نه شرط اساسى.
2. فقاهت: فارابى مى گوید: رئیس سنت باید دانا و نگهبان شرایع و سنت ها و روش هایى باشد که رؤساى اول وضع نموده اند و کارهاى خود را با تمام و کمال با آنها منطبق سازد و از آنها تبعیت و پیروى نماید.96 زیرا فقیه هر چه دارد از رؤساى اول دارد، و آگاهى و پیروى از شریعت رئیس اول، هویت او را تشکیل مى دهد. او حق تغییر و مخالفت با سیره رؤساى اول را ندارد. او فقط از طریق اصول و قواعد کلى شریعت، به استنباط احکام و قوانین موردنیاز جامعه مى پردازد. پس کار او صناعت فقه و خودش فقیه، نامیده مى شود.97
فارابى در تعریف علم فقه مى نویسد: «و هى التى یقتدر الانسان بها على أن یستخرج و یستنبط صحة تقدیر شىء شىء ممالم یصرح واضع الشریعة بتحدیده عن الاشیا التى صرح فیها بالتقدیر.»
سپس مى افزاید: «فقیه کسى است که از فضایل پذیرفته شده در شریعت رئیس اول برخوردار باشد»؛ یعنى اهلیت استنباط را داشته باشد. فارابى شیفته تخصص، شایستگى و اهلیت است. او رئیس مدینه فاضله را با تمام اوصاف کمال وصف مى کند. ذکر شروط کمال براى رؤساى مدینه فاضله، از بینش شایسته سالارى وى حکایت دارد. به همین دلیل است که بسیارى از محققان، مدینه فاضله او را اتوپیایى و غیرعملى مى دانند؛ چون با شرایطى که او براى مقام ریاست برمى شمارد، چنین شخصى نادرالوجود مى شود.
خلاصه کلام اینکه از نظر فارابى کسى شایستگى و اهلیت استنباط را دارد که هشت شرط اساسى را دارا باشد:98
اول. شناخت شریعت: فقیه باید به طور کامل بر منابع اجتهاد فقهى آگاه باشد.
دوم. شناخت مقتضیات زمان: فقیه باید هم مصالح و مقتضیات زمان خویش را براى استنباط احکام بشناسد و هم موقعیت و شرایط شارع را در حین وضع شریعت.
سوم. شناخت ناسخ و منسوخ: بر فقیه لازم است ناسخ و منسوخ را در زمان شارع بشناسد تا بر اساس ناسخ، حکم و اجتهاد نموده و در دام منسوخ گرفتار نشود.
چهارم. آشنایى با لغت و زبان: بر فقیه لازم است با لغت و زبان تخاطب رئیس اول و عادات اهل زمانه او در استعمال لغات آشنا باشد تا معانى حقیقى و مجازى و استعارات به کار رفته را تشخیص دهد و در فهم متون فقهى دچار اشتباه نشود.
پنجم. آشنایى با ارزش ها و هنجارهاى زمان نزول: فقیه باید براى استنباط احکام از ارزش ها، هنجارها، عادات و رسومى که در زمان نزول شریعت بوده و احکام، ناظر بر آنهاست، آگاه باشد تا در فهم و درک متون شریعت دچار اشتباه نشود.
ششم. شناخت استعمالات: بر فقیه لازم است از استعمالات مختلف زبان، مانند مطلق و مقید، حقیقت و مجاز، عموم و خصوص، محکمات و متشابهات، آگاه باشد.
هفتم. شناخت مشهورات: شناخت مشهورات و مقبولات زمان رئیس اول در فهم متون، مؤثر است. ممکن است در زمان فقیه، آنها تغییر کرده باشد. از این رو، بر فقیه لازم است از آن مشهورات آگاه باشد.
هشتم. آشنایى با روایت و درایت: فقیه باید لوازم موضوعات را تشخیص دهد؛ یعنى شناخت انواع روایت از قبیل مشهور، موثق، مکتوب و غیرمکتوب، براى فقیه لازم است. این در صورتى است که فقیه، هم عصر شارع نباشد-، وگرنه اگر، هم عصر شارع باشد آنچه خودش از شارع مى شنود برایش حجت است.99
3. قدرت استنباط: شرط سوم از شروط ریاست سنت «قدرت استنباط» است. فقیه باید در تمام موضوعات و مسائلى که در مورد آنها از رؤساى اول، حکمى نمانده است قوّه استنباط داشته باشد تا بتواند بر وفق سیره و شریعت رئیس اول استنباط کرده و احکام مسائل مستحدثه را دریابد.100 یعنى به اصطلاح امروز، مجتهد جامع الشرایط باشد نه هر کسى که علم فقه خوانده یا در بخشى از دین قوه استنباط دارد.
4. زمان شناسى: بر فقیه جامع الشرایط لازم است آنچه را که استنباط مى کند مطابق با مصلحت زمان خویش باشد؛ یعنى مصالح مردم را به خوبى تشخیص داده و حکمى را که استنباط مى کند موافق با روح شریعت گذشته و مصلحت امت معاصر باشد.101 و این امر جز با تسلط کامل بر شریعت گذشته و بصیرت کافى در مسائل جهانى میسر نخواهد بود.
5. قدرت بر ارشاد و هدایت: فقیه جامع الشرایط که ریاست جامعه را بعد از ائمّه اطهار(علیهم السلام) به عهده مى گیرد باید توانایى ارشاد و هدایت مردم را از راه گفتار و بیان داشته باشد تا بتواند مردم را، هم به سوى شریعت پیشوایان نخستین و هم به سوى قوانین و سنت هایى که پس از آنها و به تبعیت و پیروى از شریعت آنها استنباط شده است هدایت کند.102 اما چون سطح فکرى و استعداد مردم متفاوت است، بر رئیس جامعه لازم است که طبق ادراک و استعداد مردم سخن بگوید. بنابراین، باید برخى را با برهان و برخى را با اقناع از راه تمثیل، ارشاد و هدایت نماید.103
6. قدرت بر جهاد: شرط ششم از شروط ریاست سنت، توانایى و قدرت بر جهاد است. فارابى معتقد است که رئیس سنت باید شخصآ توانایى در مباشرت اعمال جنگى را داشته باشد و در این راه از همت استوار و ثبات قدم برخوردار باشد. و این در صورتى محقق مى شود که هنر و فنون فرماندهى جنگ را دارا باشد.104
فارابى این شرط را از جمله شرایط مشترک بین تمام مراتب ریاست ها قرار داده است. این امر، از اهمیت شرط مزبور حکایت دارد؛ زیرا مقصود فارابى از این شرط، تنها دانستن فنون جنگى نیست، بلکه شجاعت رهبرى را نیز جزو قدرت بر جهاد قرار داده است: «ان یکون له جودة ثبات.»105 یعنى: رهبر باید ثابت قدم باشد و همت عالى داشته باشد تا با تهدیدات دشمن، کوچک ترین خللى در اراده او ایجاد نشود. این مسئله در عصر حاضر که عصر تمدن نامیده شده، بسیار قابل لمس است؛ چه رسد در عصر فارابى که جنگ و غارتگرى مرسوم آن زمان بود.
نتیجه گیرى
از آنچه بیان گردید، نتایج ذیل به دست مى آید:
1. رؤساى مدینه فاضله فارابى برگرفته از اصول سیاسى مذهب جعفرى است، ولى فارابى این اصول را با روش فلسفى و شایسته سالارى تبیین نموده است تا پذیرش عمومى و جهانى داشته باشد.
2. اگر کسى به کتاب هاى فارابى مراجعه و در آنها دقت کند، مى بیند که جلوه نبوت و ولایت فقیه در رؤساى مدینه فاضله فارابى تا حدى روشن است؛ اما آنچه ابهام دارد جلوه امامت در رؤساى دوم مدینه فاضله است که در این مقاله با بیان ادلّه و شواهدى و جمع و توفیق میان کُتب فارابى، به اثبات این مطلب پرداخته شد و تا حدى جلوه امامت در رؤساى مدینه فاضله فارابى به اثبات رسید.
3. در ضمن اثبات موضوع، معلوم شد که مدینه فاضله فارابى یک طرح کاملا عملى است.
4. مدینه فاضله در صورتى قابل تحقق است که مدیر و رئیس آن مشروعیت الهى داشته و منصوب خداوند باشد و هدایت الهى را در جامعه پیاده کند.
-
··· منابع
- ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چ سوم، 1386.
- ـ ابن براج، جواهر الفقه، قم، جامعه مدرسین، 1411ق.
- ـ احسائى، ابن ابى جمهور، عوالى الئالى، قم، مطبعة سیدالشهداء، 1403ق.
- ـ اصیل، حجت اللّه، آرمانشهر در اندیشه ایرانى، تهران، نى، چ دوم، 1381.
- ـ الفاخورى، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، علمى فرهنگى، چ ششم، 1381.
- ـ حقدار، على اصغر، قدرت سیاسى در اندیشه ایرانى، تهران، کویر، 1382.
- ـ حقیقت، سیدصادق، توزیع قدرت در اندیشه سیاسى شیعه، تهران، هستى نما، 1381.
- ـ حلبى، على اصغر، تاریخ فلاسفه ایرانى، تهران، زوّار، 1381.
- ـ داورى اردکانى، رضا، فارابى فیلسوف فرهنگ، تهران، ساقى، 1382.
- ـ سجادى، جعفر، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379.
- ـ غرایاق زندى، داود، دکتر حمید عنایت پدر علم سیاست ایران، تهران، بقعه، 1379.
- ـ فارابى، محمّد، آراء اهل المدینه فاضله، بیروت، دارالمشرق، ط. الثامنة، 2002م.
- ـ ـــــ ، السیاسة المدنیه، بیروت، دارالمشرق، ط. الثانیه، 1993م.
- ـ ـــــ ، الملة، بیروت، دارالمشرق، 1986م.
- ـ ـــــ ، تحصیل السعادة، بیروت، دارالاندلس، ط. الثانیة، 1403ق.
- ـ ـــــ ، عیون المسائل، تحقیق احمد ناجى الجمالى، قاهره، مطبعه السعادة، 1325ق.
- ـ ـــــ ، فصوص الحکم، تحقیق محمّدامین الخانجى، مصر، مطبعه السعادة، 1966م.
- ـ ـــــ ، فصول منتزعه، ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1382.
- ـ ـــــ ، فصول منتزعه، تهران، الزهرا، 1405ق.
- ـ قمى، ابن بابویه، الامامة و التبصرة، قم، مدرسه امام مهدى، 1363.
- ـ قمى رازى، خراز، کفایة الاثر، قم، بیدار، 1401ق.
- ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم، شهاب، 1381.
- ـ کربن، هانرى، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسداللّه مبشرى، تهران، چاپخانه سپهر، چ چهارم، 1371.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1983م.
- ـ محمّدى رى شهرى، محمّد، منتخب میزان الحکمه ، قم، دارالحدیث 1381.
- ـ مهاجرنیا، محسن، اندیشه سیاسى فارابى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380.
- ـ ناظرزاده کرمانى، فرناز، فلسفه سیاسى فارابى، تهران، دانشگاه الزهرا، 1376.
- ـ نعمه، عبداللّه، فلاسفه شیعه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب، 1367.
- ـ نوروزى، محمّدجواد، فلسفه سیاست، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چ پنجم، 1379.
-
پى نوشت ها
- 1 کارشناس ارشد فلسفه اسلامى، مجتمع آموزش عالى فقه معارف. دریافت: 17/3/88 ـ پذیرش: 19/7/88.
- 1- ـ حنا الفاخورى و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، ص 444 / على اصغر حلبى، تاریخ فلسفه ایرانى، ص 179 / داودغرایاق زندى، حمید عنایت پدر علم سیاست ایران، ص 548.
- 2 ـ محمّدجواد نوروزى، فلسفه سیاست، ص 169، به نقل از: عبدالکریم سروش، حکمت و حکومت، ص 178.
- 3 ـ محمد فارابى، الملّة، ص 50.
- 4 ـ محمّدجواد نوروزى، فلسفه سیاست، ص 170.
- 5 ـ مراد از «امور» همان سیاست است که فارابى از آن به «مهنه ملکیه» یعنى حرفه زمام دارى تعبیر کرده است (والسیاسة هى فعل هذه المهنة) یعنى سیاستهمان انجام خدمت و ایجاد فضایل در جامعه است. (محمد فارابى، الملة، ص 70).
- 6 ـ مراد از زیبایى ها، خیرات و سعادت است. (محمد فارابى، فصول منتزعه، ترجمه حسن ملک شاهى، ص 47و49).
- 7 ـ محمّد فارابى، التنبیه على سبیل السعادة، ص 77.
- 8 ـ محمّد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 127.
- 9 ـ همو، السیاسة المدنیه، ص 79.
- 10 ـ همو، الملة، ص 49.
- 11 ـ همو، السیاسة المدنیة، ص 81.
- 12 ـ محمّد فارابى، عیون المسائل، ص 9.
- 13 ـ همو، آراء اهل مدینه فاضله، ص 61ـ62.
- 14 ـ همو، السیاسة المدنیه، ص 32.
- 15 ـ همو، تحصیل السعادة، ص 90ـ93.
- 16 ـ همو، السیاسة المدنیة، ص 74و78.
- 17 ـ همو، آراء اهل المدینة فاضله، ص 118.
- 18 ـ همو، السیاسة المدنیه، ص 78ـ79.
- 19 ـ همان، ص 79.
- 20 ـ همو، آراء اهل المدینه فاضله، ص 125.
- 21 ـ همو، السیاسة المدنیه، ص 79.
- 22 ـ محمد فارابى، فصوص الحکم، ص 152ـ153.
- 23 ـ مقصود فارابى آن طبیعتى است که با پیمودن مراحل کمال، قابلت ارتباط با عقل فعال را به دست آورده است. بدین روى، او یک انسان استثنایى است.
- 24 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 122ـ125.
- 25 ـ هانرى کربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسداللّه مبشرى، ص 220ـ222.
- 26 ـ حجت اللّه اصیل، آرمانشهر در اندیشه ایرانى، ص 147.
- 27 ـ یعنى واضع قوانین.
- 28 ـ محمد فارابى، تحصیل السعادة، ص 92ـ93.
- 29 ـ همو، السیاسة المدنیه، ص 78.
- 30 ـ همو، تحصیل السعادة، ص 92ـ93.
- 31 ـ محمد فارابى، فصول منتزعه، ص 37.
- 32 ـ همو، تحصیل السعادة، ص 97 / همو، فصول منتزعه، ص 37.
- 33 ـ معناى قوّه متخیله پیش تر بیان گردید.
- 34 ـ محمد فارابى، فصول منتزعه، ص 55.
- 35 ـ محمد فارابى، السیاسة المدنیه، ص 79.
- 36 ـ همو، آراء اهل مدینه فاضله، ص 126.
- 37 ـ همان، ص 127ـ128.
- 38 ـ همان، ص 129.
- 39 ـ محمد فارابى، الملة، ص 49ـ50.
- 40 ـ محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسى فارابى، ص 237.
- 41 ـ على اصغر حقدار، قدرت سیاسى در اندیشه ایرانى، ص 65.
- 42 ـ سیدصادق حقیقت، توزیع قدرت در اندیشه سیاسى شیعه، ص 190.
- 43 ـ محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسى فارابى / فرناز ناظرزاده کرمانى، فلسفه سیاسى فارابى / حجت اللّه اصیل، آرمانشهر در اندیشه ایرانى / رضا داورىاردکانى، فارابى مؤسس فلسفه اسلامى / همو، فارابى فیلسوف فرهنگ.
- 44 ـ فرناز ناظرزاده کرمانى، فلسفه سیاسى فارابى، ص 265ـ266.
- 45 ـ محمد فارابى، السیاسة المدنیه، ص 80.
- 46 ـ همو، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129.
- 47 ـ همان، ص 125.
- 48 ـ محمد فارابى، السیاسة المدنیه، ص 80ـ81.
- 49 ـ عین این مطلب در کتاب الملة هم آمده که ذکر آن گذشت.
- 50 ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، زیارت «جامعه کبیره».
- 51 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمة، ج 1، ص 68.
- 52 ـ محمد فارابى، فصول منتزعه، ص 37.
- 53 ـ همو، تحصیل السعادة، ص 97.
- 54 ـ ابن ابى جمهور احسایى، عوالى اللئالى، ج 4، ص 93.
- 55 ـ فرناز ناظرزاده کرمانى، فلسفه سیاسى فارابى، ص 271.
- 56 ـ محمد فارابى، تحصیل السعادة، ص 93.
- 57 ـ عبداللّه نعمه، فلاسفه شیعه، ج 2، ص 413.
- 58 ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 173 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 34، ص 249.
- 59 ـ محمد فارابى، الملة، ص 50.
- 60 ـ همان، ص 45ـ46.
- 61 ـ ابن براج، جواهر الفقه، ص 243 / ابن بابویه قمى، الامامة و التبصرة، ص 1 / خراز قمى رازى، کفایة الاثر، ص 13.
- 62 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 127.
- 63 ـ همان، ص 181.
- 64 ـ در دلیل اول گذشت که در کتاب آراء اهل مدینه فاضله و السیاسة المدنیه وحى را از رؤساى مماثل نفى مى کند.
- 65 ـ محمد فارابى، الملة، ص 49.
- 66 ـ محمد فارابى، منتزعه، 55 / همو، آراء اهل مدینه فاضله، ص 126.
- 67 ـ همان، ص 126ـ127.
- 68 ـ محمد فارابى، الملة، ص 49 / همو، السیاسة المدنیه، ص 80.
- 69 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129.
- 70 ـ فرناز ناظرزاده کرمانى، فلسفه سیاسى فارابى، ص 271 / رضا داورى اردکانى، فیلسوف فرهنگ، ص 161ـ162.
- 71 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129.
- 72 ـ همان، ص 125.
- 73 ـ جعفر سجادى، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، ص 223.
- 74 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129.
- 75 ـ جعفر سجادى، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، ص 223.
- 76 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 126.
- 77 ـ جعفر سجادى، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، ص 220، قسمت پاورقى.
- 78 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 126.
- 79 ـ همان، ص 129.
- 80 ـ محسن مهاجرنیا، اندیشه سیاسى فارابى، ص 236.
- 81 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 125ـ126.
- 82 ـ حنا الفاخورى، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ص 444 / على اصغر حلبى، تاریخ فلسفه ایرانى، ص 179 / داود غرایاق زندى، حمید عنایت پدر علمسیاست ایران، ص 548.
- 83 ـ آنچه داخل گیومه آمده، از نظر فارابى به عنوان تعریف فقه است.
- 84 ـ محمد فارابى، الملة، ص 50. این متن ترجمه عبارت فارابى است.
- 85 ـ محمد فارابى، تحصیل السعادة، ص 49ـ74.
- 86 ـ محمد فارابى، السیاسة المدنیه، ص 80ـ81.
- 87 ـ همان، ص 81.
- 88 ـ مثل رئیس اول. ولى مراد فارابى در اینجا از رئیس اول، اعم از اول و دوم است که در بحث اوصاف و شرایط و وظایف رئیس مماثل گذشت.
- 89 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129.
- 90 ـ فرناز ناظرزاده کرمانى، فلسفه سیاسى فارابى، ص 271.
- 91 ـ این اوصاف دوازده گانه در بحث رئیس اول بیان شد و دیگرى نیازى به تکرار آن نمى باشد.
- 92 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129.
- 93 ـ محمد فارابى، فصول منتزعه، ص 55.
- 94 ـ همو، الملة، ص 60.
- 95 ـ همان.
- 96 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129 / همو، فصول منتزعه، ص 56.
- 97 ـ همو، الملة، ص 50.
- 98 ـ همان، ص 50ـ51.
- 99 ـ همان.
- 100 ـ محمد فارابى، آراء اهل مدینه فاضله، ص 129 / همو، فصول منتزعه، ص 56.
- 101 ـ همان.
- 102 ـ همان.
- 103 ـ محمد فارابى، تحصیل السعادة، ص 77ـ82.
- 104 ـ همو، آراء اهل مدینه فاضله، ص 130 / همو، فصول منتزعه، ص 56.
- 105 ـ همان.