قرآن و جامعهپذیرى
Article data in English (انگلیسی)
قرآن و جامعه پذیرى
فاضل حسامى1
چکیده
انسان موجودى است اجتماعى، به دلیل این ویژگى ها که در فرایند جامعه پذیرى و اجتماعى شدن به آن مى رسد، از موجودات دیگر متمایز است. از این رو، جامعه پذیرى نقطه اتصال علوم مختلف انسانى و اجتماعى است و آگاهى از آن منوط بر آن است که مفهوم آن در این مجموعه از علوم انسانى دنبال شود.
بنابر مفهوم جامعه پذیرى، انسان ها آموزه هاى اجتماعى خود را از محیط گرفته و در فرایند جامعه پذیرى مى کوشند خود را همانند جمع سازند؛ هرچند این فرایند، رابطه اى دوسویه است و کنش گران با محیط در تأثیر و تأثر متقابل اند. این مقاله با رویکرد نظرى و تحلیلى، و با کنکاش در آیات قرآنى مى کوشد تا نشان دهد قرآن کریم ضمن احترام به جماعت انسان ها، همگان را به پذیرش همه آموزه هاى اجتماعى فرانمى خواند، بلکه سرپیچى از آموزه هاى ناسازگار با اسلام را مطلوب مى شمارد. بنابراین، در نگاه قرآن، اجتماعى شدن در گروه هاى مؤمنانى که هنجارها و ارزش گذارى هاى خود را بر پایه ارزش هاى اسلام بنا مى کنند، محترم است، نه در هر گروه و اجتماعى.
کلیدواژه ها : قرآن، جامعه پذیرى، جامعه پذیرى سیاسى، نگرش، کارگزاران جامعه پذیرى، رسانه جمعى، کنترل اجتماعى.
مقدّمه
ویژگى هایى که در انسان وجود دارد، او را از دیگر موجودات جدا کرده است. او موضوع علوم متفاوت بوده و در درون این علوم نیز موضوعات گونه گون و گاه ضدونقیض را به خود اختصاص داده است. از یک سو، موضوع مطالعه علوم طبیعى، همچون طب و زیست شناسى است و از سوى دیگر، در قلمرو علوم انسانى با همه گستردگى اش قرار مى گیرد.
در قلمرو علوم انسانى نیز زاویه هاى نگاه به انسان، متفاوت با یکدیگر است. هرچند ممکن است تعاملات و وجوه مشترکى نیز بین آنها وجود داشته باشد. اما اینها نباید باعث خلط و اشتباه در نوع نگاه و در نتیجه، اشتباه در تحلیل شوند، به ویژه آنکه ممکن است مفاهیم و واژگانى هم باشند که زمینه هاى میل به علوم دیگر را فراهم کرده، و اذهان را به سمت تحویل علوم به یکدیگر سوق دهند. اینجاست که نقش محقق برجسته مى شود تا مانع این خطا شده و با دقت هایى که دارد، تحلیل خود را از الگوى تحلیل هاى علوم دیگر جدا سازد. اما این جداسازى ها به لحاظ نظرى صورت مى گیرد و در عینیت خارجى ممکن است آمیختگى هاى فراوانى باشد.
یکى از وجوه قابل بررسى و مهم مربوط به انسان، بررسى و مطالعه زندگى اجتماعى او و ابعاد متفاوت آن است که مورد علاقه علم جامعه شناسى است. طبعآ در این نوشتار، نه مى توان به همه موضوعات زندگى اجتماعى انسان توجه کرد و نه مورد سؤال ما بوده است. به همین دلیل، موضوعات گزینش شده اند تا امکان دسترسى به اطلاعات و بیان آنها بیشتر شود.
از سوى دیگر، علاقه ما بیان مطالبى از آیات شریفه قرآن کریم است که رنگ و بوى جامعه شناختى داشته باشد. طبعآ انتظار ما و هر خواننده دیگرى از این کتاب آسمانى و مقدس که براى هدایت انسان ها در همه زمان ها و مکان ها آمده است، آن نیست که همچون یک منبع نوشتارى جامعه شناختى، موضوعات و مفاهیم این علم را به شکل کلاسیک و همانند دیگر کتاب ها و مقالات جامعه شناختى، طرح کرده و بدان پرداخته باشد.
هرچند قرآن کریم کتاب هدایت است، اما از آنجا که لازمه هدایت، توجه به ابعاد مختلف حیات انسانى است، همان گونه که همگان مى دانند، آیات این کتاب آسمانى به موضوعات مختلف مادى و معنوى، دنیوى واخروى توجه کرده است. از جمله موضوعات مورد توجه در آیات، ابعاد متفاوت مربوط به زندگى انسان است که به گونه هاى مختلف بدان توجه شده است. زندگى اجتماعى انسان نیز از جمله موضوعات مورد توجه در قرآن کریم است.
نوشتار حاضر نقطه برخورد دو دیدگاه است؛ از یک سو، آیات قرآن کریم کانون توجه است و از سوى دیگر، موضوعات و مفاهیم جامعه شناختى. اما از آنجا که توجه به همه موضوعات و مفاهیم جامعه شناختى در یک جا ممکن نبوده و نیست، از بین این موضوعات، به موضوع جامعه پذیرى توجه شده است. بنابراین، تلاش شده است که آیات مربوط به جامعه پذیرى این موضوع گردآورى و بررسى شود.
براى پیشگیرى از آمیختگى هاى موضوعات علوم و سرایت آنها به ابعاد نظرى تحلیل و در نتیجه، مواجه ساختن آن تحلیل ها با انواع آسیب ها، روشى که در این نوشتار به کار گرفته شده، عبارت است از بررسى گزاره هاى مربوط به موضوع جامعه پذیرى در رشته هاى نزدیک، تا دقیقآ موضع آن علوم در برابر این موضوع روشن شود. پس از آن نیز، گزاره هاى مربوط به موضوع از لابه لاى منابع جامعه شناختى استخراج شده است تا قلمرو و معناى جامعه پذیرى در ادبیات جامعه شناسى نیز آشکار شود. در پایان بر اساس همین گزاره ها، آیات استخراج شده و توضیحى در این باب آمده است که چگونه آن آیات مى تواند با موضوع موردنظر ما ارتباط داشته باشد.
جامعه پذیرى در ادبیات سایر علوم انسانى
مطالعه فراگرد اجتماعى شدن، به قلمرو جامعه شناسى محدود نیست. در میان رشته هایى که به این موضوع مى پردازند، افزون بر جامعه شناسى، از انسان شناسى، زیست شناسى و روان شناسى هم مى توان نام برد. هریک از این رشته ها از دیدگاه هاى متفاوتى به فراگرد اجتماعى شدن مى نگرند... . به طور کلى، انسان شناسان در امر اجتماعى شدن، بر نقش فرهنگ تأکید مى کنند. روان شناسان بر رشد و مشروط شدن ادراک و یادگیرى از راه کنش هاى متقابل با رفتار دیگران تأکید مى ورزند و جامعه شناسان به مطالعه فراگردهاى تأثیرات اجتماعى و اثرات نهادها توجه دارند. این برداشت هاى متفاوت به چندگانگى ابعاد فراگرد اجتماعى شدن گواهى مى دهند.1
شخصیت،ترکیبى ازعوامل زیست شناختى،روان شناختى، و جامعه شناختى است که رفتار آدمى را شکل مى دهد. شخصیت، دربردارنده عادت ها، نگرش ها و ویژگى هاى دیگرى است که باعث تمایز افراد از هم مى شوند.
جامعه شناسان بر آن دسته از رفتارهاى افراد تأکید دارند که در تعامل اجتماعى شکل مى گیرند. براى جامعه شناسان، شخصیت مى تواند در قالب اصطلاحى که دربردارنده سازمان نقش هاى اجتماعى افراد که تعامل آنها را با یکدیگر شکل مى دهد، مطالعه شود.
رویکرد روان شناختى
بر اساس مطالعات انجام شده، بسیارى از رفتارهاى اجتماعى کودک بر اثر کنش هاى متقابلى که بین اعضاى خانواده صورت مى گیرد، معین مى شود و در این فرایند، کودکان الگوهاى رفتارهاى اجتماعى را مى آموزند.2
افزون بر خانواده، عواملى دیگرى در اجتماعى کردن کودک مؤثرند. در خارج از محیط خانه و خانواده، معلمان و هم شاگردى ها در محیط آموزشگاه ها، رسانه ها و به ویژه تلویزیون و نیز همسالان باعث شکل گیرى رفتارهاى کودکان مى شوند؛3 هرچند نقش خانواده حساسیت بیشترى دارد.4 طبعآ شکل گیرى رفتارهاى اجتماعى کودکان بر اثر هریک از عوامل یادشده، در فرایندى صورت مى گیرد که جامعه پذیرى و اجتماعى شدن نامیده مى شود. در تعامل با دیگران است که «رشد و تکامل روابط اجتماعى» ممکن مى شود؛ زیرا رشد اجتماعى مستلزم عضویت در گروه هاى اجتماعى و هماهنگى با آنها در پیروى از هنجارها و موازین سلوک اجتماعى آنان است. عضویت در گروه و تعامل با دیگران، فرصت هایى در اختیار کودکان قرار مى دهد که زمینه هاى فرایند اجتماعى شدن آنان را فراهم و آسان مى کند.5 بنابراین، کودک در فرایند اجتماعى شدن، هم محتاج خانواده است و هم نیازمند سایر عوامل و واحدهاى اجتماعى.
از جمله ابزارهاى مبادله اجتماعى، زبان و توانایى تکلم است که هرچند اصل آن به مثابه یک توانایى، خصیصه زیست شناختى در انسان است، اما قالب هاى تکلم، پدیده اى اجتماعى است که در یک فرایند زمانى و تأثیرپذیرى هاى اجتماعى محقق مى شود. زبان و توانایى تکلم انسان، همراه با رشد او رشد و توسعه مى یابد و به او امکان مى دهد تا با مبادله نمادهاى زبانى و کلامى که در بسترهاى اجتماعى شکل مى گیردوتوسعه مى یابد. بنابراین، رشد زبانى، از جمله عوامل و خصیصه هاى اجتماعى است که در فرایند اجتماعى شدن کودک، تحقق مى یابد.6
افزون بر تکلم، بسیارى از موارد دیگر هست که کنش هاى کودکان وبزرگسالان بازتاب خصایص و شرایط اجتماعى ایشان در برابر آنهاست. جنسیت نیز خصیصه اى زیستى است؛ اما هنجارهایى بر جنسیت حاکم است که به این ویژگى زیستى جهت و معنا مى دهد. قاعده ها و الگوهایى که بر این خصیصه زیستى حاکم است و رفتارهاى جنسى را تعریف و کنترل مى کند، برآمده از فرهنگ جامعه است. اشتغال و رضایت شغلى، هرچند مرتبط با خصایص روان شناختى افراد است اما این موضوعات نیز با پایگاه اجتماعى اعضاى جامعه و پاداش هایى که جامعه براى آنها پرداخت مى کند مرتبط است. بنابراین، انتخاب شغل ها و میزان رضایتمندى اعضا از آنها، بستگى به آن داردکه چگونه اجتماعى شده باشند.7
بنابراین، کنش هاى اجتماعى جنبه عمومیت دارد؛ یعنى هرچند از افراد متفاوت و در شرایط اجتماعى ناهمگون سرمى زند، در عین حال، دربرگیرنده شباهت هاى قابل توجهى است؛ گویا همه آنها توسط یک نفر و در شرایط برابر رخ نمایانده است و این بدان سبب است که نسبتآ پایدار و در طول زمان هاى طولانى تقریبآ ثابت مى ماند.
دانشمندان روان شناسى درصددنداین عمومیت یافتگى را براساس نظریه یادگیرى اجتماعى توضیح دهند. آنها معتقدند که این تعمیم به دلیل وجود پاسخ هاى واسطه است. پاسخ هاى واسطه در واقع، حوادثى نمادى (افکار) هستند که دربرگیرنده نشانه ها، تصاویر و پاسخ هاى کلامى است و افراد هنگام برخورد با آنها به منزله محرک هاى خارجى با آنها مواجه شده و به آنها مى اندیشند8 تا در موقع لزوم و به شکل درست، بدان پاسخ دهند.
روان شناسان نیز بر این نکته تأکید دارند که هرچند رشد روانى، متضاد با اجتماعى شدن نیست، اما در عین حال، متفاوت با اجتماعى شدن است؛ زیرا اجتماعى شدن متضمن یادگیرى، درک انتظارات محیط اجتماعى، و انطباق با آنهاست، در حالى که رشد روانى، مستلزم تغییر شخصیت، افزایش تفکیک و توحید درونى، خودمختارى و قابلیت انعطاف واقعى استعدادهاى تازه براى تصمیم گیرى درباره خویشتن و رشد در جهت بلوغ شخصیتى است. توجه به معناى دقیق این دو مفهوم، به خوبى نشان مى دهد که «اجتماعى شدن» و «رشد روانى» متضاد نیستند، اما عدم تضاد بین آنها بیانگر آن نیست که به یک معنا باشند.9 در عین حال، مى توان اذعان کرد که براى یک زندگى سالم در یک جامعه سالم و به دور از تنش ها و ناکامى ها، هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ یک بدون دیگرى نمى تواند همه ابعاد احتیاجات آدمى را برآورده سازد.
از مطالب گفته شده روشن مى شود که مفهوم جامعه پذیرى در روان شناسى، مرتبط با مفهوم رشد رفتار فردى است که بر اثر ارتباط متقابل افراد با دیگران در یک زمینه اجتماعى حاصل مى شود. مطالعات نشان مى دهد که کشش هاى کودکان در بسیارى از زمینه ها، تحت تأثیر رشد اجتماعى آنان است.10
رویکرد علوم سیاسى
همان گونه که در ادبیات علمى روان شناسى و علوم تربیتى با مفهوم جامعه پذیرى روبه رو مى شویم، در رشته علوم سیاسى نیز این اصطلاح کاربرد دارد و معادل «Political Socialization» در زبان انگلیسى است. این اصطلاح دربرگیرنده معنایى است که «فرهنگ پذیرى سیاسى» و یا «جامعه پذیرى سیاسى» را شامل مى شود.
«جامعه پذیرى یا فرهنگ پذیرى سیاسى فرایندى است که جامعه بر اساس آن، گرایش ها، نگرش ها، دانش ها، اطلاعات و خلاصه، ارزش ها و معیارهاى سیاسى خود را از نسلى به نسل دیگر منتقل مى کند و در واقع، جامعه پذیرى سیاسى یکى از ابعاد فرعى فرهنگ در سطح جامعه به شمار مى آید و از آن جدا نیست؛ و لى در عین حال، با آن تفاوت دارد.»11
بنابر آنچه گذشت، در فرایند جامعه پذیرى سیاسى، «فرهنگ سیاسى» از نسلى به نسل دیگر و از عضوى به عضو دیگر منتقل مى شود و معیارها و گرایش هاى سیاسى اعضاى یک جامعه، سامان مى یابد. مفهوم فرهنگ سیاسى، الگوى گرایش هاى سیاسى است که اعضاى یک جامعه درباره موضوعات مختلف سیاسى آن جامعه ابراز مى کنند. این الگوها، به طور طبیعى، بر ساخت ها، نهادها، رفتار و ثبات سیاسى نظام تأثیر مى گذارد. بر اثر جامعه پذیرى سیاسى ممکن است حالت هاى سه گانه براى ساخت ها و یا نهادها بروز کند: «حفظ و نگهدارى» شوند؛ دچار «تغییر و تحول» گردند و یا آنکه ساخت هاى جدیدى «خلق» شده و به جاى ساخت هاى قبلى قرار گیرند یا به آنها اضافه شوند.12
در جامعه پذیرى سیاسى دو حالت متصور است :
1. مستقیم : در این حالت، آنچه اعضا به دست مى آورند مستقیمآ جنبه سیاسى دارد و نه چیز دیگر؛ مانند شکل گیرى احزاب و گروه هاى سیاسى، شکل گیرى دولت هاى جدید، شرکت در انتخابات ها و... که ممکن است از راه هاى مختلفى صورت پذیرد. در برخى موارد ممکن است از روى تقلید باشد و در واقع، دیگران را الگوى گرایش و رفتار سیاسى خود قرار مى دهند. گاه ممکن است افرادى که براى آینده خود برنامه اى دارند، نگرش ها و رفتار خود را به گونه اى تنظیم کنند و متناسب با آن برنامه از پیش طراحى شده براى خود، لازم باشد که موقعیت و منزلت اجتماعى و سیاسى اى را یاد بگیرند. و گاهى ممکن است به شکل مستقیم، آموزش هایى از سوى عده اى براى افراد دیگر صورت پذیرد که هدف آن، انتقال گرایش ها و نگرش هاى سیاسى از جانب عده اى به عده دیگر است. بنابراین، در این الگو، ابتکار عمل به دست دیگرانى است که آموزش مى دهند. در این بین، شکل چهارمى هم وجود دارد که اعضا در فرایند زندگى سیاسى و اجتماعى خود، با شخصیت هاى سیاسى متفاوت برخورد داشته و یا ممکن است با آنها دیدارهایى داشته باشند و یا به گونه هاى مختلف، با ساخت ها، نهادها و پدیده هاى اجتماعى متفاوت، ارتباط مستقیمى برقرار کنند. برقرارى ارتباط با افراد، سازمان ها، نهادها و پدیده هاى سیاسى باعث تجربه سیاسى افراد مى شود و در واقع، آنها را به شکل خاصى جامعه پذیر مى کند.
2. غیرمستقیم : در این حالت، تأکید بر آن مواردى است که در اصل، سیاسى نیستند؛ ولى بر شخصیت سیاسى انسان تأثیر چشم گیرى دارند؛ مثل عضویت در خانواده اى که سیاسى اند و یا شرکت در کلاس درسى که معلم و هم شاگردى ها به موضوعات سیاسى علاقه نشان مى دهند و... جامعه پذیرى غیرمستقیم مى تواند از راه روابط متقابل و یا نگرش هاى عمومى افراد و جهان بینى آنها به وجودآید.13
جامعه پذیرى در ادبیات جامعه شناسى
وقتى به منابع جامعه شناسان مراجعه و موضوع جامعه پذیرى در آنها دنبال مى گردد، روشن مى شود که جامعه شناسان از زوایاى متفاوتى به موضوع نگریسته اند که گاه، همه آن زوایا در متون جامعه شناسان خاصى جمع است و گاه، به برخى از آن زوایا توجه شده است. در این قسمت از نوشتار، تلاش بر این است تا به ابعاد و زوایاى مختلف موضوع توجه شود. توجه به زوایاى مختلف به ما کمک مى کند تا بر اساس آنها، یافته هاى خود را از آیات شریفه قرآن کریم تنظیم کنیم و روشن شود در آیات قرآن به کدام زوایا اشاره شده و به کدام نشده است.
پیش از هر چیز باید به تعریف جامعه پذیرى در کلام برخى از جامعه شناسان پرداخت تا موضوع به گونه اى دقیق مشخص شود. بدیهى است که نباید از آیات انتظار داشت که از این مفهوم جامعه شناختى تعریفى داشته باشد. بنابراین، پرداختن به تعریف، بدان سبب است که بتوان آیات مرتبط به موضوع را از سایر آیات جدا کرد و پیرامون آن به توضیح پرداخت.
همه جامعه شناسان، جامعه پذیرى را یک فرایند مى دانند. در این فرایند، زمینه ها و عوامل اجتماعى، ناتوانایى هاى انسان را به توانایى هایى تبدیل مى کنند تا او بتواند بر اساس الگوهاى اجتماعى، کنش هاى خود را سامان دهد و نیازهایش را برآورده سازد. یکى از تفاوت هاى مهم کودک انسان با دیگر حیوانات، در این است که کودک انسان به شدت نیازمند دیگران است. «در هر جامعه اى، جامعه پذیر کردن کودکان نقش اساسى دارد. در این فرایند است که آنها با فرهنگ جامعه آشنا شده و بر اساس آن، گردش زندگى و حیات اجتماعى خود را تنظیم مى کنند. هر عضوى از اعضاى جامعه، فرهنگ گروه و یا گروه هایى را که در آنها عضویت دارد، مى آموزد. این فرایند شامل دو بخش از فرهنگ مى شود: موقعیت ها و جایگاه هاى سنتى و عرفى در جامعه، و رفتارهاى نقشى متناسب و مرتبط به آنها.»14
در فرایند جامعه پذیرى، نه تنها رفتارها شکل و قالب مى گیرند، بلکه متناسب با الگوهاى اجتماعى، ذهن و آگاهى ها نیز شکل مى گیرند.15 اجتماعى شدن تنها به معناى آن نیست که رفتارهاى انسان قالب و شکل اجتماعى به خود مى گیرند، بلکه باورهاى انسان ها که امورى اکتسابى اند نیز با تأثیر از عوامل اجتماعى شکل مى گیرند و پرورش مى یابند. ارزش ها، هنجارها، نگرش ها، دانش ها و مهارت هاى گروهى و اجتماعى، قالب ریزى مى شود تا افراد بر اساس آنها بتوانند همانند دیگران بیاندیشند و رفتار کنند؛ در تعامل با دیگران، مشارکت فعال و مؤثر داشته باشند؛ هم نوایى خود را به نمایش گذارند؛ به حیات جمعى خود در کنار دیگران و همانند آنها ادامه دهند و عضوى از یک گروه و یا اجتماعى شناخته شوند.16
روشن است که همگان از ما انتظار دارند بر اساس آداب و رسوم و افکارى که در جامعه و اجتماع وجود دارد، تربیت شده و تربیت کنیم؛ اما این امور حاصل کار ما و ساخته و پرداخته دست ما به منزله فرد انسانى نیست، بلکه حاصل زندگانى مشترک بسیارى از انسان ها در طول زمانى بسیار طولانى است که ریشه در تاریخ و نسل هاى گذشته دور و نزدیک دارد. ما بخش مهمى از زندگى خود را براساس آموزه هاى نیاکانمان تنظیم مى کنیم و در واقع، بر اساس آنها تربیت شده و مى شویم. «گذشته تمدن بشرى در ساختن این مجموعه اصولى که نظام تربیتى کنونى را رهبرى مى کند، یارى رسان بوده است و سراسر تاریخ ما و حتى تاریخ اقوامى که پیش از ما مى زیسته اند، در آن اثراتى را بر جا گذاشته است. ... این نظام ها به دین و سازمان سیاسى و میزان رشد علوم و وضع صنعت و نظایر آن بستگى دارند و اگر آنها را از همه این علت ها جدا کنیم، نامفهوم خواهند شد.»17
آن گاه که حالات ذهنى و گونه هاى رفتارى اعضاى جامعه، بر اساس نظام تربیتى جامعه شکل گرفت و آنان، اصول و قواعد آن را درونى کرده و بر زندگى شخصى خود نیز مسلط ساختند، حلقه پیوند فرد به جامعه و زندگى اجتماعى شکل مى گیرد و در نتیجه، قادر خواهند بود با سایر اعضاى آن گروه و جامعه، تعامل برقرار کنند و به تعامل خود پایدارى نسبى ببخشند.18 بنابراین، قالب ها و الگوهاى اجتماعى پذیرفته شده و درونى شده، شخصیت اعضاى جامعه را مى سازد. البته نباید از نظر دور داشت که هرچند فرایند جامعه پذیرى در همه جوامع و در خصوص همه انسان ها تحقق مى یابد و شخصیت اعضا تحت تأثیر آن شکل مى گیرد، اما محتواى جامعه پذیرى و الگوهاى اجتماعى جوامع، با یکدیگر متفاوت است و همین امر سبب تفاوت هاى رفتارى وذهنى جوامع مى شود.19
با توجه به آنچه گذشت، جامعه پذیرى و یا اجتماعى شدن عبارت است از فرایندى که اندیشه ها، باورها، ارزش ها و اعمال اعضا، متأثر از الگوهاى جامعه شکل مى گیرد و اعضا، آن الگوها را جزء جدایى ناپذیر زندگى اجتماعى خود قرار داده، از آنها پیروى مى کنند. ضرورت پیروى از این الگوها تا آن اندازه است که بدون رعایت آنها، تعامل با دیگر اعضا ناممکن شده، و دوام آنها با آسیب جدى روبه رو مى شود.
کارگزاران جامعه پذیرى
در ادبیات جامعه شناسان به نکات دیگرى از جامعه پذیرى توجه شده است. بخش هاى مهمى از گفتارهاى پیشین به کارکردهاى جامعه پذیرى اشاره داشت20 و ذکر دوباره آنها، افزون بر زیاده گویى، فایده درخورى نخواهد داشت؛ به همین دلیل، در ادامه فقط به عوامل و کارگزاران جامعه پذیرى در ادبیات جامعه شناسان پرداخته مى شود.
منظور از عوامل و کارگزاران جامعه پذیرى، گروه ها، سازمان ها و فرایندهاى اجتماعى اند که زمینه هاى لازم براى انتقال الگوهاى اجتماعى را براى اعضا فراهم مى کنند و آنها را مطابق آن الگوها مى پرورانند. در این بین، برخى از عوامل هستند که بیش از عوامل دیگر بر فرایند جامعه پذیرى مؤثرند و اعضا را بیشتر تحت تأثیر قرار داده و مى دهند.21 طبعآ بر اثر تغییرات و دگرگونى هایى که در جوامع و اجتماعات بشرى رخ مى دهد، ممکن است میزان تأثیرگذارى این عوامل و نیز قلمرو آن تأثیرات، از جامعه اى به جامعه دیگر، و از زمانى به زمان دیگر متفاوت شود و یا حتى عوامل دیگرى اضافه و یا کم شود. دسته بندى عوامل، به گونه هاى متفاوت ممکن است؛ اما همه جامعه شناسان به خانواده، محیطهاى آموزشى، همسالان، رسانه هاى جمعى و برخى به موارد خاصى چون سازمان ها و مؤسسات دینى و غیردینى اشاره کرده اند.22 برخى از عوامل دیگر نیز هستند که بیشتر در فرایندهاى «جامعه پذیرى مجدد» کاربرد داشته و مؤثرند؛ از جمله مى توان زندان ها، بازداشتگاه ها و کانون هاى اصلاح و تربیت را نام برد.
منظور از جامعه پذیرى مجدد این است که در مواردى ممکن است عضو، فاصله زیادى با نظام فرهنگى، باورها، ارزش ها و هنجارهاى حاکم با جامعه داشته باشد. در این صورت، لازم است فضاى نظرى و عملى عضو بازسازى شود. این بازسازى ممکن است همراه با اجبار و الزام بیشترى باشد.23
خانواده
در میان عوامل و کارگزاران جامعه پذیرى، خانواده همواره از اهمیت ویژه اى داشته است. انسان در خانواده به دنیا مى آید و همواره از حمایت هاى آن بهره مند مى شود. در سال هاى کودکى، بیشترین ارتباط و تعاملش با اعضاى خانواده است که همراه با عواطف و احساسات عمیق نیز هست. نخستین چیزهایى که یاد مى گیرد، از خانواده و در محیط آن است. به همین دلیل است که بنیادهاى اصلى تربیت اجتماعى درخانواده گذاشته مى شود. در خانواده بزرگترها، و به ویژه پدر و مادر، کودکان خود را تربیت مى کنند.
در فرایند تربیت، دو نسل وجود دارند: «یک نسل، مرکب از بزرگ سالان و یک نسل، مرکب از جوانان» و کودکان است. فرایند تربیت، بر اساس الگوها، آرمان ها و خواسته هاى جامعه شکل مى گیرد؛ «اعتقادات دینى، اعتقادات و اعمال اخلاقى، سنت هاى ملى و شغلى و عقاید جمعى از همه نوع، از این دسته اند و مجموعه آنها، هستى اجتماعى ما را تشکیل مى دهد. هدف تربیت، تشکیل این هستى اجتماعى در هریک از ماست.»24 و به همین دلیل است که نقش جامعه در تربیت، برجسته است25 و تربیت در واقع، همان اجتماعى کردن روشمند کودکان و نسل جوان است.
مدرسه و محیط هاى آموزشى
مدرسه نیز یکى دیگر از عوامل جامعه پذیرى است. جامعه پذیرى در مدارس بیشتر به شکل رسمى صورت مى گیرد، هرچند در آنجا روابط غیررسمى نیز فراوان است که تأثیرات اجتماعى خود را خواهند گذاشت. در مدرسه افزون بر آموزش علوم و زبان، آیین هاى ملى و رسوم اجتماعى، آشنایى با موقعیت هاى مختلف شغلى و اجتماعى، نظام تقسیم کار، فرایند جایگزینى اعضاى جامعه به جاى یکدیگر و... آموخته مى شود و فراگیران، با نظم اجتماعى خو مى گیرند. آموزش و پرورش به نوبه خود، نوعى کنترل اجتماعى نیز هست.26
عامل مهم دیگر در فرایند جامعه پذیرى، گروه همسالان است. همسالان معمولا گروه هاى دوستى هستند که اعضاى آنها فارغ از الزامات بیرونى، به تعامل با یکدیگر مى پردازند و از آن لذت برده، احساس خوشنودى مى کنند. در تعامل اعضا با یکدیگر، الگوهاى اجتماعى نیز مبادله مى شوند و چون اعضا خواهان پذیرش و مقبولیت گروهى هستند، خود را پایبند به آن الگوها نشان مى دهند.27 برخى از این گروه ها، ممکن است براى
دست یابى به اهداف خاصى طراحى شده باشند. در چنین مواردى، اجتماعى کردن اعضا هدف گروه نیست، بلکه دست یابى به آن خواسته ها، اهداف گروه است.28
رسانه هاى جمعى
رسانه ها نیز یکى از عوامل جامعه پذیرى به شمار مى روند. رابطه اى که در این گونه از وسایل وجود دارد، معمولا غیرمستقیم است.29 رسانه ها بر چندوچون کنش هاى ما مؤثر بوده، افزون بر اوقات فراغت، بر نگرش هاى ما تأثیر مى گذارند، به اطلاعات ما مى افزایند و گذشته و آینده را با اطلاعات و ارتباطات غیرمستقیم به هم پیوند مى دهند.30 هرچند رسانه هاى جمعى به معناى خاص آن، به جوامع امروزین تعلق دارند، اما در گذشته هاى دور نیز گونه هاى ساده آن، در جوامع بشرى وجود داشته است و برخى به وسیله گفتار و یا نوشتار، اخبار، اطلاعات و پیام هاى مهم را به اعضاى جامعه و یا عده اى از آنها مى رساندند.
در اینجا باید گفت که هرچند جامعه در فرایند اجتماعى کردن، مطابق نیازهاى خود خصلت ها و هویت اجتماعى افراد را مى سازد و آنها را به صورت یک عضو درمى آورد، اما این گونه تصور نشود که افراد به موجوداتى بدون آزادى و اختیار تبدیل مى شوند. آنها در واقع، با میل و علاقه خود، در یک فرایند زمانى، هستى جدیدى مى یابند که عمل جمعى، از راه تربیت در هریک از ما ایجاد مى کند. یعنى جامعه، ما را به گونه اى مى سازد که توجه ما به منافع دیگران نیز باشد و حدود و ثغورى را رعایت کنیم.31
«این واقعیت که ما از تولد تا مرگ در کنش متقابل با دیگران هستیم، مسلمآ شخصیت ما، ارزش هایى که داریم و رفتارهایى را که مى کنیم مشروط مى سازد. اما اجتماعى شدن مبناى فردیت و آزادى ما نیز هست. در جریان اجتماعى شدن، هریک از ما یک حس هویت شخصى و توانایى اندیشه و عمل مستقل پیدا مى کند.»32
«ما مردم را به این دلیل، دقیقآ مسئول رفتار خودشان مى دانیم که آنان مى توانند انتخاب خود را به ویژه انتخاب اخلاقى خود را در کارهایى که انجام مى دهند، اعمال نمایند.»33
بنابر آنچه گذشت، فرایند جامعه پذیرى و اجتماعى شدن، به گردش الگوهاى اجتماعى رایج در بین اکثریت اعضاى جامعه مربوط مى شود که در اثر کنش متقابل بین آنها، به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم، آموخته و مبادله شده، تداوم مى یابند. در این میان نیز ممکن است نوآورى هایى صورت گیرد که هرچند مى توان آنها را به جامعه پذیرى و اجتماعى شدن مربوط دانست. اما در عین حال، خود موضوعى جداست. نوآورى هاى فرهنگى را به دلیل ارتباط عمیقى که با موضوع جامعه پذیرى و اجتماعى کردن دارند، مى توان در ادامه این نوشتار نیز طرح کرد.
جامعه پذیرى در آیات
بنابر آنچه تاکنون گذشت، در این نوشتار در پى آن هستیم که دریابیم موضوع جامعه پذیرى، از چند زاویه در آیات شریفه قرآن کریم طرح شده است. (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُوْلَـئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِینَ لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ.) (بقره: 114) هر گروه اجتماعى، براى ماندگارى خود، نیازمند عوامل چندگانه اى است تا بتواند روابط اعضاى خود را سامان دهد و تا جاى ممکن، بر آن نظارت داشته باشد. گروه ها و قومیت هاى دینى نیز براى ماندگارى خود و استمرار باورهایشان، نیازمند آن هستند که بر باورها و کنش هاى اعضاى خود نظارت داشته باشند تا انسجام گروهى حفظ شده، احساسات درون گروهى کنترل شود و جهت گیرى لازم خود را در راستاى منافع و خواسته هاى گروهى داشته باشند، به همین دلیل، نیازمند سازمان ها، مراکز و مؤسسات دینى اند.
وقتى این گونه سازمان ها و مؤسسات و مراکز، رونق خود را از دست بدهند، آثار ناگوارى بر احساسات گروه خواهند داشت و رفته رفته، باورها، ارزش ها و هنجارهاى گروه، رنگ باخته و قالب عقاید، ارزش ها و هنجارهاى غالب جامعه را به خود مى گیرد و در آن هضم مى شود. این ویژگى در همه گروه هاى اجتماعى وجود دارد؛ به ویژه گروه هایى در اقلیت بوده و همواره با فشارها و محرومیت هاى مختلف اجتماعى مواجه اند. در این صورت، اهمیت عوامل استحکام و استمرار باورها بیش از پیش مى شود.
در طول تاریخ اسلام، مساجد از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده اند و به همین دلیل نیز کارکردهاى متعددى داشته اند. گروه هاى غیرمسلمان، اعم از یهودیان، مسیحیان و مشرکان، این موضوع را شناخته بودند که برپایى مساجد و رونق آنها مى تواند در استحکام باورهاى مسلمانان و پایدارى آنها در برابر فشارها، محدودیت ها و محرومیت هاى اجتماعى نقش بسزایى داشته باشد. بنابراین، مى کوشند که به شیوه هاى مختلف، محوریت مساجد را از آنها بگیرند و به تخریب فیزیکى، اعتقادى و اجتماعى آنها بپردازند.34
در تقابل با این نیرنگ و نیز به دلیل ضرورت همیشگى بقاى مساجد براى استمرار جامعه پذیرى مؤمنان و بزرگداشت آنها به مثابه یکى از نمادهاى دینى و همچنین، به دلیل آنکه مساجد محل انجام عبادت ها و مناسک دینى اند، تخریب و تضعیف احترام آنها گناهى بزرگ و نابخشودنى اعلام شد. مسلمانان بر اساس این آیه، همواره تمام تلاش خود را براى احیاى مساجد به کار مى گیرند تا زمینه استمرار جامعه پذیرى مؤمنان، نظارت بر کنش ها، حمایت هاى مختلف از آنان، حفاظت از نمادهاى دینى و... را فراهم کرده باشند. بنابراین مسجد به منزله یک مکان عبادى، یکى از عوامل و کارگزاران جامعه پذیرى مؤمنان و نیز تقویت و استحکام جامعه پذیرى آنان است. کسانى که در تخریب مساجد مى کوشند، در واقع، یکى از عوامل جامعه پذیرى گروه مؤمنان را تخریب مى کنند و باعث مى شوند تماس هاى چهره به چهره مؤمنان در یک فضاى معنوى کمتر شده و ایشان با آموزه ها و بایدها و نبایدهاى دینى کمتر مرتبط شوند و در نتیجه، رفتارها و ذهنیت آنان در مقایسه با یک مسلمان تمام عیار شکل نگیرد.
فعال بودن مساجد، افزون بر آنکه زمینه هاى تعاملات چهره به چهره را در فرایند جامعه پذیرى آسان مى کند، به دلیل آنکه مرکزى براى تجمع مسلمانان نیز بوده و هست، باعث دلگرمى بیشتر مسلمانان و تقویت حس همبستگى بین آنان مى شود تا ایشان از احوال هم بیشتر و بهتر آگاه شوند و هنگام نیاز، مددکارى هاى اجتماعى تحقق یابد و مؤمنان از مسلمانى خود پشیمان نشوند، و در واقع، به لحاظ عاطفى و اجتماعى باعث تقویت و استحکام آموخته ها مى شود.
تخریب مساجد که مى تواند زمینه ساز آسیب هاى جدى به مسلمانى و مسلمانان شود، گناه بزرگى شمرده شده و بر اساس این آیه، تخریب کنندگان با خوارى دنیوى و عذاب اخروى روبه رو مى شوند. در واقع، پایان آیه براى پیش گیرى از این حادثه مهم بوده و زمینه اى است براى تنبیه کسانى که این عامل مهم اجتماعى را از بین برده، تخریب مى کنند.
قرآن کریم درباره عوامل انسانى مؤثر در فرایند اجتماعى کردن، معتقد است که براى افزایش تأثیرگذارى، باید از جنس مخاطبان و همانند آنها بود.
(رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ.) (بقره: 129) در این آیه شریفه بر تعلیم تأکید شده است. تعلیمى که پیامبران انجام خواهند داد و نحوه زندگى اجتماعى را براى مؤمنان به گونه اى طراحى مى کنند که در راستاى هدایت و سعادت آنها باشد. پیامبران نیز به آن دلیل در زمره عوامل جامعه پذیرى قرار مى گیرند که سازمان ها، مؤسسات و شخصیت هاى دینى از عوامل آن شناخته شده اند.
در این آیه، چند نکته قابل توجه است :
1. نقش پیامبران که مى توانند در زمره دیگران، مهم باشند.
2. مخاطبان پیامبران دو دسته اند: یکى مؤمنان و دیگرى غیرمؤمنان به معناى عام.
پیامبران در خصوص دسته اول که مؤمنان اند، همواره دو کار انجام مى دهند؛ مراقبت از دستورها، باورها و ارزش هایى که از پیش بیان کرده اند تا مؤمنان به آنها پایبند بوده و آنها را استمرار دهند این مطلب به خوبى در مباحث جامعه پذیرى مى گنجد. کار دیگرى که پیامبران انجام مى دهند صدور دستورالعمل هاى جدید است، هم براى مؤمنان و هم براى غیرمؤمنان. اینها در واقع، جامعه پذیرى نیستند، بلکه نوآورى هاى فرهنگى اند که هرچند به موضوع جامعه پذیرى نزدیک است، اما همان نیست. بنابراین، آن بخش از عملکرد پیامبران که مؤمنان را نسبت به پاسدارى و مراقبت از دستورالعمل هاى گذشته شان وامى دارد، مربوط به قلمرو جامعه پذیرى است. از این دست آیات، چند نمونه دیگر نیز وجود دارد که به لحاظ محتوایى شبیه به یکدیگرند.35 در این خصوص نیز باید یادآور شد که یکى از عوامل مؤثر در فرایند اجتماعى کردن و افزایش میزان تأثیر آن، بومى بودن عوامل است. این عوامل هرچه بیشتر بومى باشند و با خلق وخوى مخاطبان همنوایى داشته باشند، به گونه اى که مخاطبان آن عوامل را از خود بدانند، بیشتر مى توانند در فرایند اجتماعى کردن کامیاب باشند.36
در این آیه نیز بر همین نکته تأکید شده است که پیامبران از جنس همان انسان هاى مخاطب و با ویژگى هاى انسانى و فرهنگى همان ها بوده اند.
(وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُسْلِمُونَ.) (بقره: 132) همان گونه که همه جامعه شناسان گفته اند، یکى از عوامل اجتماعى کردن، خانواده است. خانواده در زمینه هاى مختلف و با میزان متفاوت مى تواند بر اعضاى خود مؤثر بوده و آنان را جامعه پذیر کند. این آیه به وصیتى که پیامبران به فرزندان خود کرده اند، اشاره مى کند. ابراهیم(ع) یکى از پیامبران برجسته، به فرزندان خود وصیت مى کند که پس از او نیز دین او را که همان دین حنیف است، دنبال کنند و تحت تأثیر جریان هاى مختلف اجتماعى قرار نگیرند. دقت در این آیه نشان مى دهد که این آیه، دو بعدى است. از یک سو، بر فرایند جامعه پذیرى تأکید مى کند و از سوى دیگر، بازمى دارد. از آنجا که ابراهیم(ع) خود مؤمن است، طبعآ مى کوشد تا فرزندانش را در یک فضاى دینى، بر اساس باورها، ارزش ها و هنجارهاى برآمده از آیین آسمانى خود، اجتماعى کند. در نتیجه، بر این نکته تأکید مى کند که مبادا از اعتقادات خود دست بردارند.37 پافشارى بر عقاید پیامبران ممکن است در برخى موارد و شاید در بسیارى از موارد، برخلاف قواعد اجتماعى دوره اى خاص باشد. بنابراین، پیامبران و ادیان آسمانى، همواره بر اجتماعى شدن تأکید نداشته اند. ایشان مأموریت داشته اند تا الگوهاى خاصى را در جوامع و گروه هاى بشرى حاکم کنند و به همین دلیل، در بسیارى از موارد به مبارزه با الگوهاى اجتماعى رایج برخاسته و بیشتر به دنبال نوآورى هاى فرهنگى بوده اند. جامعه و گروه هاى اجتماعى نیز به فراخور خود و به میزان اهمیت آن الگوها، با نوآورى ها مخالفت کرده و از خود مقاومت نشان داده و مى دهند؛ زیرا اعضاى جامعه بر اساس الگوهاى رایج آن واحد اجتماعى، جامعه پذیر شده اند.
در این میان، خانواده مى تواند نقش خود را در فرایند اجتماعى کردن نشان دهد، بر آن تأکید ورزد و یا جلوگیرى کند. این آیه و آیات دیگرى از این دست38 بیانگر آن است که پیامبران بر اساس مشاهده اوضاع و احوال جوامع خویش و نیز پیش بینى هاى آینده، فرزندان خود را به پاسدارى از الگوهاى آسمانى پدران خود که همانا پیامبران الهى اند، توصیه مى کنند.
آیه (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئآ وَلاَ یَهْتَدُونَ.) (بقره: 170) از جمله آیاتى است که بیانگر مقابله پیامبران در برابر فرایند اجتماعى شدن است. این آیه به خوبى قوت و استحکام سنت گذشتگان را در بین گروه هاى قومى و دینى نشان مى دهد. پیامبران، حامل پیام هاى جدید و آسمانى اند که با باورهاى کسانى که در فضایى دیگر اجتماعى شده اند، سازگارى ندارند. بر اساس این آیه، این افراد به صراحت مى گویند که ما بر باور پدران و گذشتگان خود هستیم و متناسب با آن باورها جامعه پذیر شده ایم.39 در این زمینه نیز آیات دیگرى هست که با همین مضمون و محتوا نشان مى دهد کفار و مشرکان، همواره بر محیطى اجتماعى که در آن، اجتماعى شده اند تأکید و اصرار دارند.40 در آیه (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئآ وَلاَ یَهْتَدُون) (مائده : 104) و نیز آیه (وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (اعراف: 28) به آموزه هایى که از پدرانشان به آنها رسیده است استناد مى کنند و حتى مى گویند که خدا ما را به پیروى از آنها مأمور کرده است.41 در آیه (قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَابِمَاتَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَالصَّادِقِینَ.) (اعراف70:) کفار و مشرکان پرستش خدایان را به آموزه هاى پدرانشان نسبت مى دهند و با بیان جامعه شناختى، اظهار مى کنند که مادرآن فضااجتماعى شده ایم و ازآن دست برنمى داریم.42
آیه دیگرى نیز هست که نقل از مشرکان مى فرماید: (أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ.) (اعراف: 173) بر اساس کلام مفسران، این آیه به میراث فطرى و یا ژنتیکى اشاره دارد.43 اما به نظر مى آید، با توجه به آنکه شکل گیرى اعمال و عقاید آدمى در فرایند جامعه پذیرى و اجتماعى شدن است، این آیه افزون بر موضوع فطرت، به اجتماعى شدن که باعث شکوفایى استعدادها و امور فطرى مى شود نیز اشاره دارد. در این صورت، این آیه به موضوع مربوط مى شود و در واقع، کفار و مشرکان مى گویند که پدرانشان آنان را در شرایط اجتماعى خاصى قرار داده و تربیت کرده اند و آنها تحت تأثیر همان آموزه ها مشرک و یا کافر شده اند و چگونه مى توان بعضى را به سبب گناه دیگران کیفر داد. کفار و مشرکان فرایند اجتماعى شدن را عذرى براى عدم پذیرش آموزه هاى پیامبران معرفى مى کنند.
(وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ) (نحل: 35) در این آیه نیز به گونه اى غیرمستقیم به فرایند اجتماعى شدن در فضاى خانواده و خویشاوندى اشاره دارد. کفار و مشرکان مى گویند که پدران و نیاکان ما در طول سالیان بسیار بت پرستیده و مطابق الگوهاى رایج بت پرستى، باورها و رفتارهاى دینى و غیردینى خود را تنظیم کرده اند و باورها و رفتارهاى ما به عنوان فرزندان آنها نیز که هویت قومى و طایفه ایمان به ایشان وابسته است، همان هاست. این وابستگى به گونه اى است که اگر مطابق آن عمل نکنند، هویت قومى و دینى آنان به مخاطره مى افتاد. در این بین، در همان آغاز امر، پیامبرى از سوى خدا آنها را نهى نکرد. پیامبران و فرستادگان الهى نیز کارى جز ابلاغ پیام هاى الهى انجام نداده اند. بنابراین، روشن مى شود که این آیه به فرایند اجتماعى شدن براساس قواعد و رسوم پدران و گذشتگان اشاره دارد. کفار و مشرکان نیز در پى آن هستند تا همین اجتماعى شدن بر اساس سلوک گذشتگان را پایه عمل و عذر خود قرار دهند؛ در حالى که موضع آیات شریفه قرآن کریم به گونه اى است که عذر آنان را نمى پذیرد.44 در آیات دیگرى نیز به اجتماعى شدن مشرکان براساس
الگوهاى اجتماعى پدران و نیاکانشان اشاره شده است.
(بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ.) (زخرف: 22ـ24) افزون بر مطالبى که در آیات مشابه وجود داشت، در این مجموعه از آیات نکته دیگرى هست که به گونه اى اشاره به تعمیم دارد. این تعمیم در مورد همه اعضاى جوامع، اجتماعات و قبایل گذشته اى است که همواره با فرایند اجتماعى شدن در بستر الگوهاى اجتماعى انتقال یافته از گذشتگان، جامعه پذیر شده اند. البته موضع قرآن، پذیرش استدلال آنها نیست، بلکه با آن استدلال ها به مثابه بهانه برخورد مى کند.45
به هر حال، در تعارض آموزه هاى جدید با گذشته، تحکیم و تثبیت آموزه هاى جدید قوت بیشترى مى طلبد؛ زیرا آنها در فضاى فرهنگى گذشته جامعه پذیر شده اند و هرگونه تغییرى نیازمند جامعه پذیرى مجدد است.
افزون بر خانواده وروابط خویشاوندى وقومى، مى توان به عامل اقتدار و رهبرى، و یا نهاد حکومت و سیاست نیز توجه کرد. در برخى از آیات قرآن کریم، آیاتى وجود دارد که مى توان آنها را ناظر به این موضوع دانست.
(وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا) (احزاب: 67) در این آیه، کفار و مشرکان تصریح مى کنند که ما از بزرگان خود پیروى کردیم. مفسران برجسته قرآن کریم درباره بزرگان در این آیه گفته اند که منظور، رؤساى شهرها و اجتماعات است. طبعآ رؤسا و یا مدیران در موقعیت هایى قرار مى گرفتند که امکان رهبرى و مدیریت براى آنان ممکن باشد. این موقعیت ها در نهاد حکومت و رهبرى جامعه است. بنابراین، یکى دیگر از عوامل اجتماعى کردن که قرآن به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم برمى شمرد و آن را در فرایند جامعه پذیرى مؤثر مى داند، رهبرى و یا رهبران گروه ها و اجتماعات است.46
جامعه پذیرى و کنترل اجتماعى
به طور طبیعى، در همه گروه هاى اجتماعى، سازوکارهایى براى اجتماعى کردن بر اساس الگوهاى پذیرفته شده گروه، پیش بینى مى شود و گروه به کمک ابزارهاى رسمى و غیررسمى از آن الگوها مراقبت مى کند. از آنجا که هویت گروه به وجود و ماندگارى آن الگوها بستگى دارد، مراقبت از آنها و حاکمیتشان بر افکار و اعمال اعضا اهمیت زیادى دارد. این نکته بسیار اساسى نیز مورد توجه قرآن کریم است. چنان که مى فرماید:
(وَلْتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.) (آل عمران: 104) امر به معروف و نهى از منکر، از یک سو در فرایند جامعه پذیرى قرار مى گیرد، چه آنکه همه گروه ها اصول و قواعدى دارند که به آنها پایبند بوده و از همه اعضا، همنوایى با آن اصول و قواعد را درخواست مى کنند. عدم پایبندى به آن اصول و قواعد، باعث مى شود که گروه، هویت و در نتیجه، کارکردهاى خود را از دست بدهد. به همین منظور، گروه باید در گام نخست، اصول و قواعد پذیرفته شده اش را که به آنها پایبند است، و در واقع، اعضا نیز باید به آنها پایبند باشند، اعلام و روشن کند. اعلان این قواعد مى تواند در فرایند اجتماعى کردن جاى گیرد و خود، به گونه اى امر به معروف و نهى از منکر نیز هست.
از سوى دیگر، امر به معروف و نهى از منکر، نظام کنترل اجتماعى فراگیر نیز است. این نظام مى تواند شکل رسمى و یا غیررسمى به خود بگیرد. آن گاه که در درون واحدهاى اجتماعى، اصول و قواعد از پیش بیان و روشن شده است، گروه، قوم و یا هر واحد اجتماعى، پایبندى اعضا را مى طلبد و به همین دلیل، سازوکارهاى نظارتى پیش بینى مى کند تا مبادا عدم پایبندى اعضا، رفته رفته باعث از بین رفتن الگوها و یا سست شدن آنها شود. زیرا اگر الگوها سست شده و یا از بین بروند، دیگر اصل و قاعده اى نمى ماند که اعضا بر اساس آنها، جامعه پذیر شوند و یا رفتار کنند؛ همین باعث مى شود که زمینه هاى کجروى در اعضا پدیدار شده و در شرایط حاد، آن گروه و یا هر واحد اجتماعى متلاشى شود.47
در آیات دیگرى نیز به موضوع امر به معروف و نهى از منکر اشاره شده است. از جمله مى توان به این آیه اشاره کرد. (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.) (توبه: 71)
مؤمنان همواره مراقب هم هستند و با تذکر و امر به معروف و نهى از منکر، آموزه هاى دینى را پاس داشته و فراگیر مى کنند تا به فرهنگ عمومى تبدیل شود و همه عرصه اجتماعى را دربر گیرد. این گونه رفتار و مراقبت هاى مؤمنان در قبال یکدیگر، باعث مى شود که هنجارها درونى شده و میزان پایبندى به آنها در بین مؤمنان افزایش یابد. با پایبندى به هنجارها و آموزه ها، میزان الفت و همبستگى آنان افزایش مى یابد و مؤمنان به هم نزدیک تر مى شوند.48
یکى از شرایط لازم براى اجتماعى شدن، وحدت و انسجام اجتماعى است؛ زیرا در وضعیت و شرایطى که انسجام وجود ندارد، الگوها سست بوده، توانایى لازم براى وادار کردن اعضا به پیروى از آنها وجود ندارد. در شرایط گسیختگى و تفرقه که هنجارها و الگوها سست مى شوند، سلیقه هاى شخصى نمایان شده و عضویت ها به مخاطره مى افتند. دیگر، عنصر واحد وجود ندارد تا عوامل، بر اساس آنها، کارکرد اجتماعى کردن خود را داشته باشند.
آیات قرآن به این وضعیت نیز اشاره مى کند و از مؤمنان مى خواهد که وحدت، انسجام و یک پارچگى خود را از دست ندهند. (وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَـئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ.) (آل عمران : 105)
وقتى شرایط اجتماعى به گونه اى بود که روابط و تعاملات اعضاى یک گروه و یا قوم ضعیف شد، زمینه اى براى سستى عقاید آنان فراهم مى شود و رفته رفته بین آنها شکاف به وجود آمده، عمیق تر مى شود.49 یکى از کارکردهاى اجتماعى امر به معروف و نهى از منکر آن است که از سست شدن الگوها و در نتیجه، ایجاد تمایزات عمیق فرهنگى جلوگیرى مى کند. یک پارچگى و یگانگى فرهنگى، زمینه هاى الفت و دوستى، و هم زیستى هاى مسالمت آمیز را فراهم مى کند و از همه مهم تر، به یک پارچگى و یگانگى اجتماعى و همبستگى اجتماعى کمک مى کند.
کنشگران در تنظیم کنش هاى خود، از عوامل مختلفى متأثرند. یکى از آنها، گروه هاى مرجع اند. گروه هاى مرجع به گونه اى اند که نزد کنشگران، جایگاه و احترام ویژه اى مى یابند. این احترام و مقبولیت ویژه، باعث مى شود که کنشگران رفتارها و باورهاى خود را مطابق آنان کرده و آنها را الگوى زندگى خود قرار دهند و خود همانند اعضاى مرجع مى شوند که ممکن است در سطحى پایین تر، همان کنش ها و عقاید را از خود بروز دهند. وقتى کنشگران سلوک رفتارى و محتواى ذهنى خود را مطابق گروه مرجع درآورند، در واقع، گروه مرجع، آنها را اجتماعى کرده است و یا آنان در فضاى ذهنى و عملى گروه مرجع، جامعه پذیر شده اند. برخى از آیات قرآن کریم، به همین فرایند توجه کرده و مؤمنان را از اینکه، کفار براى آنان مرجعیت یابند و بر ایشان تأثیر بگذارند، بر حذر داشته است.50
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ.) (آل عمران: 149) این آیه علاوه بر آنکه به همنوایى با کفار در مقام مرجع، و موضع گیرى مخالف در برابر آن اشاره دارد، به جامعه پذیرى در گروه هاى منحرف و همنوایى با آنها نیز مى تواند اشاره داشته باشد. عضویت در گروه هاى منحرف باعث مى شود که اعضا با خواسته هاى گروهى موافقت کرده و در عمل، با آنها همنوایى کنند و در نتیجه، در آن گروه ها جامعه پذیر شوند. از آنجا که کافران از دیدگاه قرآن کریم، از نظر عقیدتى، گروهى منحرف اند، ممکن است در فرایندهاى اجتماعى بر مؤمنان مؤثر بوده، باعث شوند آنان هم کافر شوند. این انتقال، یک انحراف عقیدتى است که در اثر عضویت در گروه منحرف حاصل مى شود؛ زیرا در گروه، هم نشینى و معاشرت صورت مى گیرد و هم نشینى، خود، یکى از عوامل انتقال فرهنگى است.
طبعآ تأثیرپذیرى از کفار، باعث شکاف و تنش در گروه مؤمنان مى شود و انسجام آنها را به مخاطره مى اندازد. هنگامى که انسجام گروهى مؤمنان از دست رفت، زمینه براى حضور، فعالیت، حاکمیت، سلطه و... کفار و مشرکان فراهم شده و طبعآ به زیان مؤمنان و باورهاى آنها تمام مى شود.51
آیه دیگرى نیز در این زمینه هست که نشان مى دهد مشرکان به دنبال آن بودند تا با توجه به شرایط مسلمانان، محلى را براى اجتماع خود برپا کنند و به وسیله آن در اعتقادات مسلمان نفوذ کرده و به انحراف بکشند. براى این کار لازم بود مکانى مقدس در نظر مسلمانان ایجاد کنند و همان را کانون فعالیت هاى خود قرار داده، الگوهاى اعتقادى مسلمانان را تخریب و الگوهاى خود را جایگزین کنند و در نتیجه، مسلمانان را بر اساس الگوهاى خود اجتماعى کنند.
(وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدآ ضِرَارآ وَکُفْرآ وَتَفْرِیقآ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادآ لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ.) (توبه: 107) در این آیه به رفتار مشرکانى اشاره مى شود که مى خواستند با استفاده از روش پیامبر اکرم(ص) و با تکیه بر کارکردهاى مسجد در ساختارهاى اجتماعى، در گروه مؤمنان انحراف ایجاد کنند. طبعآ گروه هاى منحرف نیز براى ماندگارى الگوهاى خود، نیازمند محیطى هستند که در آن، امکان برقرارى انواع تعامل ها وجود داشته باشد و با کمترین هزینه اجتماعى، بیشترین بهره بردارى ها را داشته باشند. مسجد در فرهنگ مسلمانان، جاى مقدسى است که آنها بسیار از آن استقبال مى کردند؛ محلى که براى عبادت خدا پیش بینى شده بود و هر کس در ساخت این گونه اماکن مشارکت داشته باشد، به خودى خود، محبوبیت و منزلت اجتماعى کسب خواهد نمود. به ویژه با توجه به بهانه اى که مشرکان براى ساخت آن آورده بودند. آنها در واقع، دو هدف را پیگیرى مى کردند؛ یکى اختلال در فرایند اجتماعى کردن مؤمنان در مساجد دیگر، از جمله مسجد «قبا» که در نزدیکى آن بود و دیگرى، اجتماعى کردن مسلمانان شرکت کننده در مسجد نوپا بر اساس الگوهاى مشرکان و در نتیجه، عضوگیرى از میان مسلمانان که خود بر کاهش کمّى ایشان مؤثر بود. با توجه به اهمیت تأثیر مسجد در فرایند جامعه پذیرى مؤمنان در آن زمان، که مهم ترین محل براى برقرارى تعاملات اجتماعى آنان بود، پیامبر(ص) بر اساس دستور الهى، فرمان تخریب آن مسجد را صادر کرد. با تخریب این مسجد، یکى از عوامل ایجاد تفرقه و شکاف بین مسلمانان از بین رفت و زمینه هاى وحدت و انسجام تقویت شد.52
محیط زندگى
یکى از عوامل مؤثر بر فرایند اجتماعى شدن، محیط زندگى است. هر محیطى براى زندگى، اقتضائات خاص خود را دارد. واقعیت ها نشان دهنده آن است که به طور معمول، طبقات و اقشار مختلف، متناسب با سطح فرهنگى ـ اجتماعى خود، محیط هاى زندگى خود را انتخاب مى کنند. درست به همین دلیل است که مهاجرت از یک شهر به شهر دیگر و سکونت در شهر جدید، هزینه هاى اجتماعى خاصى را به دنبال دارد. چنان که مهاجرت از روستا به شهر و برعکس نیز هزینه هایى را بر مهاجران وارد مى کند. پرداخت این هزینه ها تا آنجا ادامه دارد که تطبیق بین فرهنگ قبلى و جدید صورت گیرد.
در یک نوع شناسى کلان، مى توان محیط هاى زندگى را در سه نوع سنخ شناسى کرد. محیط هاى شهرى (اعم از کلان شهرها و یا شهرهاى معمولى)؛ محیط هاى روستایى و محیط هاى عشایرى. زندگى عشایرى به دلیل جابه جایى هاى فصلى و جغرافیایى، اقتضائات خاص خود را دارد. عشایر چون همواره در حال حرکت اند، کمتر با مظاهر نوین فرهنگى و شهرنشینى آشنا مى شوند. همین باعث مى شود آنان در سلسله مراتب اجتماعى، در جایگاهى قرار گیرند که نشانگر نوعى عقب ماندگى فرهنگى ـ اجتماعى است. قرآن کریم به یکى از انواع این زندگى اجتماعى اشاره مى کند و از آن با مفهوم «اعرابى» یاد مى کند: (الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرآ وَنِفَاقآ وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.)(توبه: 97) این آیه به ویژگى هاى بادیه نشینان اشاره دارد. بادیه نشینان کسانى اند که در بیابان ها زندگى مى کنند. نوع زندگى آنها باعث شده است که ایشان با مظاهر تمدن و شهرنشینى بیگانه باشند. همین امر سبب مى شود که آنها گرفتار انواع عقب ماندگى هاى فرهنگى ـ اجتماعى باشند. طبعآ آنها همانند همه گروه ها و اقشار اجتماعى دیگر، متناسب با محیط اجتماعى پیرامون خود که در آن زندگى کرده و با دیگران تعامل برقرار مى کنند، جامعه پذیر شده اند و در نتیجه، اجتماعى شدن آنان متناسب با زندگى بادیه نشینى است. همین باعث مى شود که آنها بیش از سایر اقشار جامعه، از الگوهاى اجتماعى پذیرفته شده و رایج و یا در حال رواج، بى اطلاع باشند و در برابر آنها لجاجت بیشترى داشته باشند.53 این ناآگاهى ها باعث نقص در جامعه پذیرى آنان مى شود.
اعضاى بدن
نکته دیگرى که در فرایند جامعه پذیرى قابل توجه است، تأثیر اعضاى بدن انسان است. به طور طبیعى، وقتى انسانى در معرض تعاملات اجتماعى قرار مى گیرد، از راه حواس و اعضا و جوارح بدن است که آنها را مشاهده مى کند تا مطابق آنها عمل کند. اگر عضوى از بدن انسان، نارسایى داشته باشد، به همان اندازه، الگوهاى اجتماعى را دریافت نمى کند و در نتیجه، در فرایند جامعه پذیرى با اختلال روبه رو مى شود. در آیه زیر نیز به همین نکته اشاره شده است که در خلال زندگى، مشاهدات به وسیله حواس صورت مى گیرند که زمینه ادراکات را تشکیل مى دهند.54 (وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئآ وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.) (نحل: 78)
در آیه دیگرى نیز همین فرض که اعضا و جوارح، کانال هاى ورودى اطلاعات اند، آمده است تا زمینه شکرگزارى و قدردانى از نعمت هاى الهى را فراهم کند. همان گونه که پیشتر نیز بیان شد، تا اطلاعات کامل به انسان نرسد، او نمى تواند الگوهاى پذیرفته شده را بیاموزد و بر اساس آنها عمل کند. بنابراین، وجود و سلامت اعضا، از مقدمات لازم در فرایند اجتماعى شدن است.55
همان گونه که قبلا نیز گفته شد، موضع آیات شریفه قرآن کریم، همواره پیروى از هنجارهاى اجتماعى نیست و در بسیارى از موارد، افرادى را که در محیط اجتماعى خاصى زندگى مى کنند، از اجتماعى شدن در آن محیط ها بازمى دارد و به عکس، به جاى پیروى از هنجارهاى اجتماعى، آنها را به پیروى از ارزش ها و الگوهایى که هنوز در جامعه فراگیر نشده اند و در گروه هاى خاص و کوچکى به نام مؤمنان رواج دارد، ترغیب مى کند. در این میان، مى توان به بخشى از آیات سوره لوط توجه کرد که مى فرماید: (أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ.) (نمل: 55ـ57)
در میان قوم لوط، روابط جنسى از نوع هم جنس بازى رواج داشت. همه مردان قوم لوط با هم جنسان خود رابطه جنسى داشتند و این گونه رفتار براى آنان عادى شده بود؛ به گونه اى که زنان و کودکان هم آن را پذیرفته بودند و فشار اجتماعى تا آنجا بود که همسر لوط نیز در برابر این رفتارِ معارض با ویژگى هاى زیستى و فطرى، واکنش منفى نشان نمى داد؛ زیرا او نیز در همین محیط جامعه پذیر شده بود. بر اساس آیات شریفه قرآن کریم، لوطِ پیامبر در برابر این رفتار منافى با الگوهاى الهى، موضع گرفت و نخست کوشید تا آنان را به رفتارهاى جنسى پذیرفته شده در شرایع آسمانى و سازگار با فطرت انسانى و ویژگى هاى زیست شناختى هدایت کند؛ اما آنان در برابر لوط پیامبر موضع دشمنى گرفته و او و طرفدارانش را از شهر بیرون راندند. آنان به تمسخر مى گفتند که لوط و هوادارانش مى خواهند که پاک باشند. البته روشن است که این سخن از روى تمسخر است؛ زیرا آنها هم جنس بازى را بد و انحراف نمى دانستند. همسر لوط که با آنان نیز همراهى مى کرد، در شهر ماند و مانند دیگران عذاب شد.56 در این دسته از آیات شریفه، دو نکته قابل توجه است: نخست آنکه همه اعضا و کنشگران آن اجتماعى، از الگوى خاص رفتار جنسى ـ هم جنس بازى ـ پیروى مى کردند و این نشان مى دهد که بدان گونه اجتماعى شده بودند. دوم آنکه هر کس کنش هاى خود را برخلاف آن رویه اجتماعى تنظیم مى کرد، با انواع فشارهاى اجتماعى و تنبیه ها روبه رو مى شد. درست به همین دلیل بود که حضرت لوط و طرفدارانش را از شهر بیرون کردن تا شاید در اثر این محرومیت ها و فشارها، اجتماعى شده و از الگوهاى اجتماعى آن دیار پیروى کنند. بنابراین، از ایجاد فشارها و محرومیت هاى اجتماعى به مثابه یک سازوکار براى اجتماعى کردن استفاده مى شده است.
آیه دیگر در این زمینه که خیلى صریح و آشکار، پیروى از غیر خدا و رسولش را نهى مى کند، عبارت است از: (وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرآ أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالا مُبِینآ.) (احزاب: 36)
بر اساس گفتار مفسران، این آیه مربوط به ازدواج پیامبر(ص) با زینب، دخترعمّه خود است که پیشتر خود پیامبر(ص) او را به عقد زید، پسرخوانده اش درآورده بود. این ازدواج، با قطع نظر از چرایى آن، پیامدهاى اجتماعى اى در پى داشت که ناشى از ناسازگارى این ازدواج با الگوهاى رایج در آن زمان بود. براساس هنجارهاى اجتماعى رایج در آن زمان و در بین قبایل شبه جزیره حجاز، پسرخوانده، همان پسر اصلى شناخته مى شد و در نتیجه، همسر او همانند همسر فرزند اصلى، از محارم شمرده مى شد و ازدواج با آنها ممنوع بود. طبعآ همه اعضاى جامعه بر اساس همان الگوها و هنجارها جامعه پذیر شده بودند و این ازدواج پیامبر را مخالف با هنجارها مى دانستند. آیه یادشده در پى آن است که حاکمیت و قدرت الزام این دسته از هنجارها را مخدوش کند و از اعضا مى خواهد تا برخلاف آن هنجارهایى که با آموزه هاى دینى منافات دارد عمل کنند.57
آیه دیگرى نیز موضوع پیروى از والدین را مطرح کرده و قلمرو فرمانبردارى از آنها را معلوم مى کند : (وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنآ وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.) (عنکبوت: 8)
همان گونه که در ادبیات جامعه شناسان و سایر دانشمندان حوزه علوم انسانى مشهود است، خانواده، یکى از عوامل مهم اجتماعى شدن فرزندان است. آموزه هاى دینى اسلام، اعم از آیات شریفه قرآن کریم و سنت معصومان (علیهم السلام)، همواره بر جایگاه و منزلت پدر و مادر تأکید کرده اند؛ اما بر اساس این آیه و آیات مشابه دیگر، قلمرو فرمانبرى از آنها تا جایى است که با بندگى خدا در تعارض نباشد و اگر چنین بود، نباید از آنها پیروى کرد. در واقع، الگوهاى اجتماعى سفارش شده و تعلیم شده آنها در این زمینه ها، از دیدگاه آیات قرآنى پذیرفتنى نیست.58
نتیجه گیرى
1. انسان در یک فرایند نسبتآ طولانى، الگوهاى اجتماعى محیط اطراف خود را آموخته و بدان پایبند مى شود.
2. آیات فراوانى از قرآن کریم، به دلیل آنکه هدایت و سعادت ابدى انسان را مى خواهد، از مکلفان خواسته است تا در گروه ها و اجتماعات مؤمنان عضو شده و مشارکت داشته باشند.
3. برخى دیگر از آیات قرآن نیز مؤمنان را از عضویت و مشارکت در گروه هاى کجرو ـ هم به لحاظ عقیده و افکار و هم به لحاظ اعمال ـ پرهیز مى دهد. این موضع آیات شریفه قرآن کریم، موضعى پیش گیرانه است.
4. بر اساس اصول بنیادین و مفروضات زمینه اى مربوط به انسان شناختى، انسان خود مسئول اعمال خود و نتایج آنهاست. بنابراین، نمى تواند عضویت در گروه هاى کجرو و منحرف، و اجتماعى شدن در آنها را عذرى براى تبرئه خود از مجازات هاى دنیوى و اخروى بداند.
5. بر اساس این باور، همه اعضاى جامعه، خود، باید مراقب باشند که در کدام یک از گروه هاى اجتماعى عضو مى شوند و چگونه با آنان تعامل خواهند کرد. این مراقبت خود به خود به یک نظام خودکنترلى خواهد انجامید که در اعماق جان و دل هر انسانى نفوذ مى کند.
6. افزون بر نظام خودکنترلى، نظام هاى کنترل اجتماعى رسمى و غیررسمى نیز مجاز خواهند بود تا در این زمینه ها، برخوردهاى اصلاحى ـ اعم از تنبیه یا پاداش در یک طیف نسبتآ گسترده ـ داشته باشند
منابع
- ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ پنجم، 1417ق.
- ـ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.
- ـ هاشمى رفسنجانى، اکبر و دیگران، تفسیر راهنما، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379.
- ـ گیدنز، آنتونى، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نى، 1373.
- ـ رابرتسون، یان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، بى تا.
- ـ روشه، گى، کنش اجتماعى، ترجمه هما زنجانى، مشهد، دانشگاه فردوسى، چ دوم، 1370.
- ـ کوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل، تهران، سمت، 1372.
- ـ باتومور، تى. بى.، جامعه شناسى، ترجمه سیدحسن منصور و سیدحسن حسینى کلجاهى، تهران، امیرکبیر، 1370.
- ـ ترنر، جاناتان اچ، مفاهیم و کاربردهاى جامعه شناسى، ترجمه محمد فولادى و محمّدعزیز بختیارى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378.
- ـ دورکیم، امیل، تربیت و جامعه شناسى، ترجمه على محمد کاردان، تهران، دانشگاه تهران، 1376.
- ـ علاقه بند، على، جامعه شناسى آموزش و پرورش، تهران، روان، چ هفدهم، 1375.
- ـ مهرداد، هرمز، جامعه پذیرى سیاسى، تهران، پاژنگ، 1376.
- ـ آى گلاور جان، روان شناسى تربیتى اصول و کاربرد آن، ترجمه على نقى خرازى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1375.
- ـ آیزنبرگ، نانسى، رفتارهاى اجتماعى کودکان، ترجمه بهار ملکى، تهران، ققنوس، 1378.
- ـ احدى، حسن و بنى جمالى، شکوه السادات، روان شناسى رشد (مفاهیم بنیادى در روان شناسى کودک)، تهران، شرکت پردیس، 1378.
- ـ وندر زندن، جیمز، روان شناسى رشد (1و2)، ترجمه حمزه گنجى، تهران، ساوالان، 1385.
- ـ برک، لورا اى، روان شناسى رشد (از لقاح تا کودکى)، ترجمه یحیى سیدمحمدى، تهران، ارسباران، 1383، ج 1.
- ـ ـــــ ، روان شناسى رشد، ترجمه یحیى سیدمحمدى؛ تهران، ارسباران، 1383، ج 2.
- ـ احدى، حسن و محسنى نیک چهر، روان شناسى رشد (مفاهیم بنیادى در روان شناسى نوجوانى و جوانى)، تهران، پردیس، 1381.
- ـ لطف آبادى، حسن، روان شناسى رشد (2) نوجوانى، جوانى و بزرگسالى، تهران، سمت، 1379.
- ـ پارسا، محمّد، روان شناسى کودک و نوجوان، تهران، بعثت، 1367.
- - Sills, David, International Encyclopedia of Social Sciences, New York, Macmillan.
-
پى نوشت ها
* کارشناس ارشد جامعه شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى „. دریافت: 19/7/88 ـ پذیرش: 11/10/88.
1 ـ على علاقه بند، جامعه شناسى آموزش و پرورش، ص 73.
2 ـ ناسى آیزنبرگ، رفتارهاى اجتماعى کودکان، ترجمه بهار ملکى، ص 107ـ137.
3 ـ همان، ص 139ـ162.
4 ـ زندن وندر، روان شناسى رشد (1و2)، ترجمه حمزه گنجى، ص 151.
5 ـ حسن احدى و نیک چهر محسنى، روان شناسى رشد (مفاهیم بنیادى در روان شناسى نوجوانى و جوانى)، ص 235ـ236.
6 ـ لورا. اى برک، روان شناسى رشد (از لقاح تا کودکى)، ترجمه یحیى سیدمحمّدى، ج 1، ص 326ـ390.
7 ـ در این باره، ر.ک: همان، ج 2. درباره بررسى بیشتر تأثیرات محیط اجتماعى بر رشد، ر.ک: حسن احدى و نیک چهر محسنى، روان شناسىرشد / حسن لطف آبادى، روان شناسى رشد (2) نوجوانى، جوانى و بزرگسالى، ص 140ـ168 / محمد پارسا، روان شناسى کودک ونوجوان، ص 79ـ93.
8 ـ جان. آى گلاور، روان شناسى تربیتى؛ اصول و کاربرد آن، ترجمه على نقى خرازى، ص 332و 334.
9 ـ همان، ص 467.
10 . David Sills (ed), International Encyclopedia of Social Sciences, p. 534.
11 ـ هرمز مهرداد، جامعه پذیرى سیاسى، ص 17.
12 ـ همان، ص 43ـ45.
13 ـ همان، ص 75ـ91.
14 . David Sills (ed), International Encyclopedia of Social Sciences, p. 555.
15 ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، ص 67.
16 ـ على علاقه بند، جامعه شناسى آموزش و پرورش، ص 72 / یان رابرتسون، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، ص 113 / بروسکوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل، ص 106.
17 ـ امیل دورکیم، تربیت و جامعه شناسى، ترجمه على محمّد کاردان، ص44.
18 ـ گى روشه، کنش اجتماعى، ترجمه هما زنجانى، ص 47، 56 و 59.
19 ـ یان رابرتسون درآمدى بر جامعه، ص 112.
20 ـ اشاره به آنچه در لابه لاى سطرهاى گذشته آمد و سخن از ساختن الگوهاى ذهنى درباره عقاید، ارزش ها، هنجارها، قالب هاى رفتارى،پیوند نسل ها به یکدیگر، زمینه سازى تعاملات اجتماعى و... داشت.
21 ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 84.
22 ـ یان رابرتسون، درآمدى بر جامعه، ص 133.
23 ـ همان / آنتوتى گیدنز، جامعه شناسى، ص 88.
24 ـ همان، ص 48.
25 ـ امیل دورکیم، تربیت و جامعه شناسى، ص 45و47.
26 ـ تى. بى. باتامور، جامعه شناسى، ترجمه سیدحسن منصور و سیدحسن حسینى کلجاهى، ص 306ـ309 / جانات اچ. ترنر، مفاهیم وکاربردهاى جامعه شناسى، ترجمه محمّد فولادى و محمّدعزیز بختیارى، ص 294ـ295.
27 ـ بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ص 111 / آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 86.
28 ـ گى روشه، کنش اجتماعى، ص 170.
29 ـ یان رابرتسون، درآمدى بر جامعه، ص 131ـ132.
30 ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 472ـ473.
31 ـ امیل دورکیم، تربیت و جامعه شناسى، ص 51 / آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 67.
32 ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 95.
33 ـ یان رابرتسون، درآمدى بر جامعه، ص 140.
34 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 1، ص 390 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 407ـ411.
35 ـ بقره: 151.
36 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 457ـ458.
37 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 461 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 462.
38 ـ بقره: 133.
39 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 635 / اکبر هاشمى رفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 1، ص 423ـ424.
40 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 6، ص 233.
41 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 6، ص 140ـ141.
42 ـ همان، ج 6، ص 229.
43 ـ همان، ج 7، ص 3ـ10 / اکبر هاشمى رفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 6، ص 173.
44 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 220 / اکبر هاشمى رفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 9، ص 379ـ381.
45 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 21، ص 32ـ40 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 18، ص 137ـ138 / اکبرهاشمى رفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 17.
46 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 521 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 17، ص 440ـ447.
47 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 47ـ53 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 577ـ579.
48 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 8، ص 36 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 9، ص 455 / اکبر هاشمىرفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 7، ص 189ـ191.
49 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 579ـ580 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 56ـ58.
50 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 147.
51 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 4، ص 65.
52 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 8، ص 133ـ139 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 9، ص 530ـ535 / اکبرهاشمى رفسنجانى، تفسیر راهنما، ج 7، ص 294ـ296.
53 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 8، ص 93 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 9، ص 502 / اکبر هاشمىرفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 7، ص 260ـ261.
54 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 334ـ338 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 452 / اکبرهاشمى رفسنجانى و دیگران، تفسیر راهنما، ج 9، ص 481ـ482.
55 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 14، ص 289 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 15، ص 76.
56 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 15، ص 537ـ538 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 15، ص 506ـ508.
57 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 17، ص 316ـ324 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 481ـ484.
58 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 16، ص 215ـ218 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 153ـ154.