معرفت، سال هجدهم، شماره دوازدهم، پیاپی 147، اسفند 1388، صفحات 5-

    چرایى اعتراف معصومان علیهم‏السلام به قصور و کوتاهى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    در بسیارى از ادعیه و مناجات‏هاى مأثور از امامان معصوم علیهم‏السلام تعابیرى به کار رفته است که گویا آن بزرگواران مرتکب گناه شده‏اند! این شبهه با اعتقاد ما مبنى بر عصمت ایشان ناسازگار است. به راستى به چه دلیل انبیا و ائمّه اطهار علیهم‏السلام به خود نسبت گناه داده و به درگاه ربوبى توبه و استغفار مى‏کنند؟ در پاسخ به این شبهه، پاسخ‏هایى ارائه شده است.      اجمالاً در این زمینه باید گفت: هرچند انبیا و ائمّه اطهار علیهم‏السلام انسان‏هاى کامل، صاحب مقام عصمت و از هرگونه خطا و لغزش مصون هستند اما هم ایشان، آن‏گاه که در برابر عظمت و کبریایى و جلال و جبروت خداى متعال قرار مى‏گیرند و نعمت‏هاى بى‏کران خداوندى را که به بشر و ایشان عطا فرموده است به یاد مى‏آورند، بى‏اختیار با خضوع و خشوع در برابر عظمت الهى زبان به تضرع مى‏گشایند و از اینکه به لطف و کرم الهى از وساس شیطانى محفوظ مانده، خداى را شاکرند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    چرایى اعتراف معصومان علیهم‏السلام به قصور و کوتاهى

     استاد محمّدتقى مصباح

    چکیده

    در بسیارى از ادعیه و مناجات‏هاى مأثور از امامان معصوم علیهم‏السلام تعابیرى به کار رفته است که گویا آن بزرگواران مرتکب گناه شده‏اند! این شبهه با اعتقاد ما مبنى بر عصمت ایشان ناسازگار است. به راستى به چه دلیل انبیا و ائمّه اطهار علیهم‏السلام به خود نسبت گناه داده و به درگاه ربوبى توبه و استغفار مى‏کنند؟ در پاسخ به این شبهه، پاسخ‏هایى ارائه شده است.

         اجمالاً در این زمینه باید گفت: هرچند انبیا و ائمّه اطهار علیهم‏السلام انسان‏هاى کامل، صاحب مقام عصمت و از هرگونه خطا و لغزش مصون هستند اما هم ایشان، آن‏گاه که در برابر عظمت و کبریایى و جلال و جبروت خداى متعال قرار مى‏گیرند و نعمت‏هاى بى‏کران خداوندى را که به بشر و ایشان عطا فرموده است به یاد مى‏آورند، بى‏اختیار با خضوع و خشوع در برابر عظمت الهى زبان به تضرع مى‏گشایند و از اینکه به لطف و کرم الهى از وساس شیطانى محفوظ مانده، خداى را شاکرند.

    کلیدواژه‏ها: توبه، عصمت، مناجات، گناه، استغفار، معصومان علیهم‏السلام

    مقدّمه

    در مناجات تائبین و سایر مناجات‏ها و دعاها و نیز در قرآن1 تعابیرى به کار رفته که از آنها استظهار مى‏شود که معصومان علیهم‏السلام، مرتکب گناه شده‏اند. اکنون با توجه به اعتقاد ما به عصمت پیامبران الهى و از جمله پیامبر خاتم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، و ائمّه معصومان علیهم‏السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام، و با توجه به این باور که آنان از بدو تولد معصوم بودند و هیچ گناهى از آنها سرنزده و حتى برخى بر آن‏اند که ترک اولى نیز نداشته‏اند، این سؤال اساسى مطرح مى‏شود که چرا در تعابیر مورد اشاره به آنها نسبت گناه داده شده و در مواردى از آنها خواسته شده که استغفار کنند و یا خود درصدد توبه، تضرع و استغفار برآمده‏اند، و چگونه نسبت گناه و استغفار با مقام عصمت آنان سازگار مى‏گردد؟

         سؤال دیگر اینکه، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، و ائمّه اطهار علیهم‏السلام، در قیامت پیروان خود را شفاعت مى‏کنند و طبق برخى از روایات شب اول قبر و هنگام جان کندن بر بالین آنان حاضر مى‏شوند و سختى‏ها و عذاب‏هاى لحظه جان دادن و شب اول قبر را از آنان برمى‏دارند. حتى در برخى روایات، امیرمؤمنان علیه‏السلام«قسیم الجنة والنار»2 معرفى شده‏اند و اختیار بهشت و جهنم به ایشان داده شده که هر کسى را شایسته یافتند به بهشت روانه کنند و هر کس ناشایست بود، روانه جهنم کنند. با این وصف، چگونه آن حضرات از شدت عذاب الهى مى‏گریستند و ناله مى‏کردند؟ آیا از عذاب الهى مى‏ترسیدند، آیا نمى‏دانستند که خداوند در قیامت چگونه با آنان رفتار مى‏کند؟! در این صورت، چرا به دیگران وعده شفاعت دادند؟

         سؤال سوم اینکه، در برخى مناجات‏هاى معصومان علیهم‏السلام، تعابیرى به کار رفته که با یک گناهکار عادى نیز سازگار نیست، چه رسد به آن حضرات که داراى عالى‏ترین مقامات بودند! به عنوان نمونه، امام سجاد علیه‏السلام، در دعاى «ابوحمزه ثمالى» مى‏فرمایند: «فمن یکون أسوء حالاً منى إن أنا نقلت على مثل حالى إلى قبرى ولم أمهّده لرقدتى ولم أفرشه بالعمل الصالح لضجعتى»؛3 پس از من تیره‏روزتر کیست اگر من با چنین حالى روانه شوم به قبرى که آن را براى آرمیدن خود مهیا نساخته‏ام و با عمل صالح آن را [براى استراحت خود ]مفروش نگردانده‏ام. یک گناهکار عادى در هنگام استغفار نمى‏گوید که هیچ‏کس از من بدحال‏تر نیست؛ چرا امام سجاد علیه‏السلام، در مناجات خود چنین تعبیرى را به کار مى‏برند؟ در نهایت، براى این سؤالات باید پاسخ روشنى یافت و در این راستا، پاسخ‏هایى ارائه کرده‏اند که برخى از آنها مناسب و قانع‏کننده به نظر مى‏رسد و اما برخى دیگر قانع‏کننده نیست. در اینجا به بیان و ارزیابى آن پاسخ‏ها مى‏پردازیم.

    پاسخ اول

    آن تعابیر به هیچ وجه ناظر به احوال و رفتار آن بزرگواران، که به مقام عصمت نایل آمده‏اند، نیست و متناسب با احوال معصیت‏کاران مى‏باشند و در راستاى تعلیم دیگران ایراد شده‏اند. در این دعاها و مناجات‏ها پیشوایان معصوم علیهم‏السلام، به ما آموخته‏اند که در هنگام توبه از گناه، چگونه به تضرع و زارى به درگاه خداوند بپردازیم و چگونه گنه‏کاران با خداوند سخن گویند و زمینه مغفرت خود را فراهم آورند.

     

    ارزیابى پاسخ اول

    با بررسى دعاها درمى‏یابیم که برخى از آنها صرفا براى تعلیم دیگران ایراد شده‏اند و ناظر به احوالات قائل و تعلیم‏دهنده آنها نیستند؛ نظیر دعاهایى که معصومان به پیروان خود فرموده‏اند که در مناسبت‏ها و شرایط خاصى بخوانند. اما بسیارى از دعاها و مناجات‏ها چنین نیستند و معصوم در آنها از حالات خود خبر مى‏دهد. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، و ائمّه اطهار علیهم‏السلام، و نیز سایر اولیا و انبیاى الهى، گاه به هنگام دعا و مناجات چنان مى‏گریستند که بیهوش مى‏شدند. مسلما آن مناجات و دعاهاى همراه با آن ناله‏ها و گریه‏ها، نمى‏توانند صرفا براى تعلیم دیگران ایراد شده باشند و بى‏تردید برآمده از سوداى دل آن بزرگواران و ناظر به حالات آنان مى‏باشد. امیرمؤمنان علیه‏السلام، در مناجات با خدا آن‏قدر گریه و زارى مى‏کردند که بیهوش بر زمین مى‏افتادند. بى‏تردید چنین حالتى نمى‏تواند تصنعى و براى تعلیم دیگران باشد. خداوند در قرآن صریحا به پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، امر مى‏کند که از گناهت استغفار کن4 و یا در حدیث قدسى آمده است که خداوند به حضرت موسى علیه‏السلاممى‏فرماید: «هب لى من عینک الدموع و من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع»؛5 به من از چشمانت اشک‏ها و از قلبت خشوع و از بدنت فروتنى و خضوع عطا کن.

         در برخى از روایات خداوند از پیامبر و فرستاده خود مى‏خواهد که در برابر او بر خاک بیفتد و صورت بر زمین بنهد و به تملّق و خاکسارى به درگاه او بپردازد. از جمله خطاب به حضرت عیسى علیه‏السلاممى‏فرماید: «واعلم انّ سرورى أن تبصبص الیّ»؛6 بدان که خشنودى من در خاکسارى و تملّق تو در پیشگاه من است. «تبصبص» به تکان دادن دم از سوى سگ براى صاحبش اطلاق مى‏گردد که به عنوان چاپلوسى و تملّق براى صاحبش، صورتش را بر خاک مى‏ساید و پاى صاحبش را مى‏لیسد و براى جلب نظر و توجه او دمش را تکان مى‏دهد. آن‏گاه خداوند از حضرت عیسى علیه‏السلام مى‏خواهند که چنان‏که سگ نهایت خضوع و تملّق را در برابر صاحبش دارد، او نیز در پیشگاه خداوند نهایت تملّق و خضوع را نشان دهد.

         همچنین در روایتى امیرمؤمنان علیه‏السلام، از فرزندش امام حسن علیه‏السلاممى‏خواهد که بر خطاهاى خود بگرید،7 یا خداوند، در قرآن، خطاب به پیامبرش مى‏فرماید: «اِءنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحا مُبِینا لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطا مُسْتَقِیما»(فتح: 1ـ2) ما براى تو پیروزى نمایانى را گشودیم تا خدا از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدایت کند.8

        روشن شد که اعتراف به گناه و توبه و استغاثه معصومان علیهم‏السلام، به درگاه خداوند صرفا براى تعلیم دیگران صورت نپذیرفته و آنان به جد و حقیقتا چنان حالات و سخنانى را در پیشگاه خداوند از خود بروز مى‏دادند و به هیچ وجه رفتار و سخنان آنان تصنعى و غیرمتناسب با مقام و شأن آنان تلقّى نمى‏گردد.

     

    پاسخ دوم

    روشن است که انبیا و پیشوایان معصوم علیهم‏السلام، مرتکب گناه و حرام شرعىِ مستوجب عقاب نمى‏شده‏اند و هیچ مخالفتى با فرامین الهى نداشته‏اند تا درصدد توبه از آن برآیند. اما چون آن حضرات در بالاترین مراتب قرب الهى و غرق در عظمت کبریایى حق و یاد او بودند و اقتضاى معرفت و مقام متعالى آنان، توجه و اتصال دایم به حضرت حق بود، پس هرگاه از سر نیاز، به لوازم و اقتضائات جسمانى نظیر خوردن و آشامیدن و معاشرت با مردم مى‏پرداختند، آن را گناهى بزرگ براى خود مى‏دانستند و درصدد توبه و استغفار برمى‏آمدند. در توجیه این معنا مى‏توان به سخن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، استناد کرد که فرمود: «وانّه لیغان على قلبى فأستغفر اللّه فى الیوم سبعین مرة»؛9 گاهى آینه دلم را غبار مى‏گیرد، براى همین روزى هفتاد مرتبه استغفار مى‏کنم.

        همچنین در تبیین این حقیقت که استغفار و توبه حضرات معصومان از رفتارهاى معمولى بود که خوددارى از آنها شایسته آن مقربان درگاه الهى است، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، فرمودند: «حسنات الابرار سیئات المقربین»؛10 خوبى‏هاى نیکان بدى‏هاى مقربان الهى به شمار مى‏آیند.

         پس گرچه معصومان گناه و رفتارى که با عصمت آنان منافات داشته باشد انجام نمى‏دهند، اما آنان نیز متناسب با شأن و مقام متعالى خود کوتاهى‏هایى دارند که برحسب ضرورت انجام مى‏پذیرند و در قبال آنها به توبه و استغفار و گریه‏هاى طولانى روى مى‏آورند. براى توضیح فزون‏تر این مطلب، تصور کنید که شخص بزرگى در مجلسى نشسته و بچه یا شخص ساده‏لوحى وارد مجلس مى‏شود و حرکت سبکى انجام مى‏دهد و یا سخن نامربوطى مى‏گوید، اما حاضران در مجلس توجه نمى‏کنند و خود را به تغافل مى‏زنند و آن رفتار را به حساب سبک‏سرى آن بچه و شخص ساده‏لوح مى‏گذارند. حال اگر در حضور آن شخصیت بزرگ یکى از مریدان و کسى که داراى شأن و اعتبار است، رفتارى انجام دهد که اندکى اهانت به ساحت آن شخصیت به حساب آید، مثلاً پیشاپیش او حرکت کند یا در مقابل او بنشیند و یا پشت به او کند و یا سخن سبکى بر زبان براند که متناسب با شأن شخصیت مزبور نیست، مورد مؤاخذه قرار مى‏گیرد که چرا نهایت ادب را رعایت نکرده است. از این‏رو، کسانى که داراى مقامات عالى هستند گاهى نزدیکان خود را به جهت لغزش و اشتباه کوچک مورد مؤاخذه قرار مى‏دهند که اگر افراد فروتر از آنان اشتباه و خطایى به مراتب بزرگ‏تر از آن انجام دهند، مورد اغماض قرار مى‏گیرند.

         نمونه دیگر: گاهى انسان نماز مى‏خواند و از آغاز تا پایان توجهى به نماز و خداوند ندارد و در طول نماز به مشکلات و گرفتارى‏هاى خود مى‏اندیشد. اگر یک انسان معمولى حتى در حال نماز، که انسان در برابر قدرت مطلق هستى ایستاده توجهى به خداوند ندارد، به خداوند اهمیت نمى‏دهد و دلش از او منصرف و منقطع است. با وجود این، چون شرایط لازم نماز را انجام مى‏دهد، مؤاخذه نمى‏شود و نماز او تنها نمایشگر آن است که او یاغى و طغیانگر نیست و قصد مخالفت با خداوند را ندارد. مرحوم کاشى از علماى بزرگ و اولیاى خدا بود و در مدرسه صدر اصفهان حجره داشت و کرامات فراوانى از ایشان نقل شده است؛ از جمله آنکه، وقتى ایشان سحر به مناجات و راز و نیاز و تسبیح خدا مى‏پرداخت، در و دیوار مدرسه نیز به همراه ایشان تسبیح مى‏گفت. نقل شده که روزى ایشان در صحن مدرسه نشسته بود و شاهد رفت‏وآمد عشایرى بود که براى تأمین مایحتاج خود و فروش مواد لبنى به اصفهان آمده بودند و براى استراحت و خواندن نماز مدتى را در مدرسه صدر به سر مى‏بردند. ایشان مشاهده کرد که یکى از آنها با عجله سر حوض مدرسه وضو گرفت و خیلى تند نمازش را خواند. ایشان پیش خود اندیشید که این چه نمازى بود که او خواند. از این‏رو، به او فرمود: این نماز بود که خواندى؟ او گفت: نه. فرمود: پس چه بود؟ آن شخص گفت: مى‏دانم آنچه خواندم نماز نبود، اما مى‏خواهم به خدا بگویم که من یاغى نیستم. نقل کرده‏اند که مرحوم کاشى با شنیدن آن حرف به شدت گریست و به او فرمود: نماز تو از نمازهاى ما بهتر است.

         به هر حال، ما در نماز احکام ظاهرى را رعایت مى‏کنیم تا به خدا بگوییم ما یاغى نیستیم و سر جنگ با تو نداریم و این نماز صرفا براى اسقاط تکلیف انجام مى‏گیرد و با نماز مقبول و نمازى که علاوه بر رعایت احکام ظاهرى، با حضور قلب و توجه کامل به معبود خوانده مى‏شود، خیلى فاصله دارد. از این جهت، اگر یکى از اولیاى خدا چنین نمازى بخواند، از او نمى‏پذیرند و سخت او را مؤاخذه مى‏کنند. این نمازى که ما بدان افتخار مى‏کنیم و امید داریم که موجب نجات ما از عذاب الهى گردد، براى اولیاى خدا خود گناه و کوتاهى و به جهت عدم رعایت شرایط کافى و عدم حضور قلب و توجه کامل به معبود، جسارت به خداوند به شمار مى‏آید. بر این اساس، مضمون برخى از روایات این است: کسى که در نماز توجه به خدا نداشته باشد و نمازش فاقد حضور قلب باشد، خداوند را مورد استهزاء قرار داده است. چطور ممکن است کسى باور داشته باشد که خدا از همه کس و همه چیز بزرگ‏تر است، اما حتى در نماز، خدا را به حساب نیاورد و دلش به هر کس و هر چیزى تعلق و توجه داشته باشد جز خدا؟ کارهاى بسیار خوب و شایسته‏اى که ما انجام مى‏دهیم و بدان‏ها افتخار مى‏کنیم، اگر در همان حد از سوى اولیاى خدا انجام گیرد، بابت آنها به درگاه خداوند استغفار و توبه مى‏کنند و مى‏گریند. انبیا و اولیاى معصوم خدا، گرچه با تکالیف الهى مخالفت نمى‏کنند و حتى مقیدند که ترک اولى نیز در پرونده اعمالشان ثبت نگردد، اما چون اشتغالات زندگى آنان را از انجام وظیفه بندگى متناسب با معرفت آنان بازمى‏دارد و نمى‏گذارد که پیوسته آنان به یاد خدا باشند و یا گاهى برحسب ضرورت و به اقتضاى اینکه انسان‏اند، به امور دون‏مایه‏اى چون قضاى حاجت مى‏پردازند، احساس شرمسارى و گناه در درگاه خداوند دارند و پیوسته خود را مقصر مى‏دانند. از این‏رو، به توبه و انابه مى‏پردازند.

         امام راحل قدس‏سره، در توجیه‏این احساس مى‏فرمودند: کسى که مریض است و یا پایش شکسته است و به این دلیل نمى‏تواند از رختخواب بلند شود و یا پایش را جمع کند، وقتى شخص بزرگى به عیادت او مى‏آید، او گرچه معذور است و نمى‏تواند بلند شود و نیز نمى‏تواند پایش را جمع کند، با این حال احساس شرمندگى مى‏کند که چرا نمى‏تواند در برابر آن شخص محترم بلند شود و از شدت خجالت عرق مى‏ریزد و از پیشگاه آن بزرگ عذرخواهى مى‏کند. اولیاى خدا نیز در برابر کارهایى که حیا اجازه نمى‏دهد در منظر دیگران انجام گیرند، اما چون خداوند در آن حالات آنها را مشاهده مى‏کند، به جهت شدت معرفت و حیایى که دارند، احساس کوتاهى و گناه مى‏کنند؛ با اینکه چاره‏اى جز انجام آن کارها ندارند و آن کارها از ضروریات و لوازم زندگى مادى به حساب مى‏آیند و گریزى از آنها نیست.

     

    ارزیابى پاسخ دوم

    این پاسخ تا حد زیادى شبهات را رفع مى‏کند و بر اساس آن درک عظمت و معرفت کامل به معبود در اولیاى خدا، موجب مى‏گردد که آنان همواره در پیشگاه باعظمت خداوند احساس تقصیر و گناه داشته باشند. اما این پاسخ به طور کامل انسان را قانع نمى‏کند. با آن پاسخ تا حدودى ما به فهم و درک علت توبه، استغفار و گریه‏هاى اولیاى خدا رهنمون مى‏گردیم، اما انجام کارهایى که لازمه زندگى دنیایى است و به هیچ وجه تقصیر و کوتاهى به حساب نمى‏آید، نباید آن‏قدر در چشم اولیاى خدا زشت و ناپسند جلوه کند که از ترس عقوبت و زشتى آن چنان بگریند که بیهوش شوند و تعبیرى چون: «فمن یکون اسوء حالاً منّى ان انا نقلت على مثل حالى الى قبرى» را بر زبان آورند و یا بفرمایند: «اللهم إنى کلما قلت قد تهیأت و تعبأت و قمت للصلاة بین یدیک و ناجیتک ألقیت على نعاسا إذا أنا صلیت و سلبتنى مناجاتک إذا أنا ناجیت»؛11 خدایا، من هرگاه با عزم و جزم با خود گفتم که خویش را مهیا و آماده طاعتت ساخته‏ام و در پیشگاه تو به نماز ایستادم و مشغول مناجات با تو گردیدم، در حال نماز مرا به خواب انداختى و گاه مناجات حال راز و نیاز از من بازگرفتى.

    پاسخ سوم

    امام خود را پدر امت مى‏داند و همه پیروان خویش، اعم از نیکوکار و معصیت‏کار، را فرزندان خویش مى‏داند و خود را مسئول آنان مى‏داند. چه اینکه در قیامت نیز هر امتى و از جمله شیعیان با عنوان قافله‏سالار و امام خویش فراخوانده مى‏شوند؛ چنان‏که خداوند فرمود: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَـئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً» (اسراء: 71): به یاد آر روزى که هر گروه از مردم را به پیشوایشان بخوانیم، پس هر که نامه او را به دست راستش دهند، آنان نامه خویش را بخوانند و به اندازه رشته باریک میان هسته خرما ستم نبینند.

         همچنان‏که پدر و مادر خیانت و بدى فرزند را به خود نسبت مى‏دهند و با آنکه خود بى‏گناهند عذرخواهى مى‏کنند، امام نیز که خود را مسئول پیروان خویش مى‏داند شأن و مقام خود را در حد پیروان گنهکار خود تنزل مى‏دهد و سخن آنان را سخن خود و رفتار آنان را رفتار خود مى‏داند، و با اینکه خود معصوم است، از جانب پیروان خویش، اما با زبان خود توبه و استغفار مى‏کند.

     

    ارزیابى پاسخ سوم

    بررسى دعاها و مناجات‏ها حاکى از آن است که به صورت جدى و واقعى حالت توبه، استغفار و احساس کوتاهى و قصور در پیشوایان معصوم علیهم‏السلاموجود داشته است و با وجود آن حالات واقعى و جدى با تعابیر حاکى از قصور و تقصیر و با قسم و التماس به درگاه خداوند درخواست عفو و بخشش دارند. بى‏تردید کسى که خود را مسئول دیگران مى‏داند و از جانب آنان عذرخواهى مى‏کند، چنین حالات و تعابیرى را از خود بروز نمى‏دهد.

     

    پاسخ چهارم

    انسان داراى مراتب وجودى است و کسانى که به مراتب عالى کمال و قرب الهى رسیده‏اند، مراتب وجودى‏شان افزون‏تر و شدیدتر است و متناسب با هر مرتبه وجودى، خواسته‏ها، نیازها و اقتضائاتى در انسان تحقق مى‏یابد. یکى از مراتب وجودى انسان، مرتبه حیوانى است و متناسب با این مرتبه، نیازهایى چون تغذیه و میل به غذا در انسان خود مى‏نمایاند. این نیاز از بدو تولد در انسان به وجود مى‏آید. اما برخى از نیازهاى حیوانى در آغاز زندگى و دوران کودکى قابل درک نیستند و پس از آنکه انسان مراحلى از رشد را پشت سر گذاشت در انسان پدید مى‏آیند، مثل شهوت جنسى که در راستاى نیاز به بقاى نوع و تولید مثل شکل مى‏گیرد و از آغاز طفولیت در انسان پدید نمى‏آید، بلکه وقتى انسان به بلوغ جنسى رسید این نیاز در او رخ مى‏نمایاند. طبیعى است که همه انسان‏ها و حتى پیامبران از آن جهت که انسان‏اند، بهره‏مند از نیازهاى حیوانى و نباتى و اقتضائات آنها هستند و این نیازها در بخشى از مرتبه وجود آنها ظهور و بروز پیدا مى‏کند.

         مرتبه وجودى دیگر انسان، مرتبه عقلانى است که فراتر از مرتبه حیوانى مى‏باشد و با رسیدن به این مرتبه، انسان علاوه بر امیال حیوانى و نیاز به غذا، لباس و شهوت جنسى، خوبى‏ها و بدى‏ها و بایدها و نبایدهایى را درک مى‏کند. در این مرتبه، با توسعه یافتن دریافت‏هاى عقلانى و فکرى، انسان به بلوغ عقلانى نایل مى‏گردد. عالى‏تر از آن دو مرتبه، مرتبه روحانى است که در پى تکامل معنوى و براى نیل به کمال مطلوب ظهور مى‏یابد و عالى‏ترین درجه این مرتبه در انبیا و حضرات معصومان علیهم‏السلام، تجلّى مى‏یابد. در این مرتبه، آنان به حقایق و معرفت کامل توحیدى نایل مى‏گردند که دست‏یابى به آنها براى دیگران غیرممکن است. در نتیجه آن مرتبه و معرفت متعالى، آنان اعتنایى به دنیا ندارند و همواره در پى انس با خدا و خلوت با معبودند و از اینکه برحسب ضرورت به اشتغالات روزمره دنیوى و ارتباط با مردم و سخن گفتن با آنان مى‏پردازند و از توفیق گفت‏وگوى با معبود باز مى‏مانند، در رنجند و در پى آنند که از رنج اشتغال به ما سوى‏اللّه برهند و به لذت متعالى گفت‏وگوى با معبود دست یابند. از این‏رو، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، پس از آنکه اشتغالات دنیوى و بازماندن از عبادت و درک حضور معبود ایشان را مى‏رنجاند، به بلال مى‏فرمود: «أرحنا یا بلال»؛12 اى بلال، با گفتن اذان مرا راحت کن.

        البته، تربیت‏یافتگان راستین و شاگردان مخلص مکتب انبیا و امامان معصوم علیهم‏السلام هم به مراتب نازلى از مقامات و معرفت آن بزرگواران نایل آمده‏اند و سرلوحه برنامه‏ها و توجهات آنان یاد خدا و نیایش خالصانه به درگاه معبود مى‏باشد و هیچ چیز را بر لذت مناجات با خدا ترجیح نمى‏دهند. نمونه آن تربیت‏یافتگان مکتب انبیا، مرحوم آیت‏اللّه شیخ محمدحسین اصفهانى است و استاد ما حضرت آیت‏اللّه بهجت نقل مى‏فرمودند: آن مرحوم مقید بودند که هر روز زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار را بخوانند و روزانه برنامه عبادى خاصى داشتند. پس از انجام برنامه عبادى روزانه و بعد از انجام محاسبه اعمال، شب وقتى سر بر بالش مى‏نهادند آن‏قدر مى‏گریستند که بالش زیر سرشان از اشک چشمشان خیس مى‏شد. این حاکى از مراتب عالى معرفت و نیل به مدارج کمال و ترقى معنوى است که حتى درک آن از افق فهم ما دور است، چه رسد به آنکه چنان حالاتى را ما تجربه کنیم.

         از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده که حضرت شعیب علیه‏السلام، از محبت خدا آن‏قدر گریست تا نابینا شد. پس خداوند دیده‏اش را به او بازگرداند، باز آن‏قدر گریست تا نابینا شد، باز خداوند دیده‏اش را به او بازگرداند، اما باز او آن‏قدر گریست تا نابینا شد. در مرتبه چهارم خداوند به او وحى کرد: اى شعیب تا کى گریه مى‏کنى؟ اگر از ترس جهنم گریه مى‏کنى، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت مى‏گریى، آن را بر تو مباح کردم. شعیب گفت: اى خداوند و سید من، تو نیک مى‏دانى که گریه من از ترس جهنم و شوق بهشت نیست، ولیکن محبت تو در دلم قرار گرفته و از شوق لقاى تو گریه مى‏کنم. پس از آن حق تعالى به او وحى فرستاد: من به این سبب کلیم خود، موسى‏بن عمران علیه‏السلام، را به سوى تو مى‏فرستم تا به تو خدمت کند.13

        طبیعى است که رسیدن به آن مراتب عالى لوازمى دارد و از جمله آن لوازم این است که حتى توجه به غیر محبوب از سر ناچارى نیز گناه به حساب مى‏آید. کسى که در آن مرتبه از تعالى و قرب الهى قرار گرفته نمى‏تواند لحظه‏اى از انس و خلوت با معبود خویش غافل گردد. او نظیر کسى است که پس از سال‏ها فراق و دورى به وصال معشوق نایل مى‏گردد و به خلوت انس او بار مى‏یابد که اگر در آن مجلس انس به خود اندیشید و یا به امورى که ربط مستقیمى به معشوق نداشت پرداخت، مورد سرزنش قرار مى‏گیرد که چرا قدر مجلس انس با معشوق را ندانستى، یا لااقل او پیش خود از اینکه حتى ناخواسته و از سر ضرورت، به غیر از معبود و معشوق توجه یافته احساس شرمسارى و گناه مى‏کند. از این‏رو، زبان به تضرع و زارى و استغفار مى‏گشاید. با توجه به تفاوت افق معرفت و مراتب کمال اولیاى خدا با ما، برخى از حالات و رفتارها را که ما بسیار ارزشمند و مایه سعادتمان مى‏دانیم، براى اولیاى خدا آن رفتارها و حالات آمیخته با قصور و کوتاهى به حساب مى‏آیند و خود را در قبال آنها مستحق مؤاخذه مى‏دانند؛ از این‏رو، به توبه و استغفار مى‏پردازند. درباره حضرت داوود علیه‏السلام نقل شده که گمان برد خداوند عالم‏تر از او نیافریده، آن‏گاه خداوند او را در معرض امتحانى دشوار قرار داد و دو فرشته را به صورت انسان به سوى او فرستاد و آن دو از بام محراب نزد حضرت داوود علیه‏السلامفرود آمدند14 و گفتند: «خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ. إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرا مِنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ» (ص: 22ـ24)؛ ما دو خصم [منازع ]هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده است. پس میان ما به راستى و درستى حکم کن و بیداد مکن و ما را به راه راست راه‏نماى. این برادر من است، او را نود و نه میش است، و مرا یک میش، مى‏گوید: این یک را هم به من واگذار، و در گفتار بر من چیره گشته است [به من زور مى‏گوید] ]داوود] گفت: بى‏گمان با خواستن میشِ تو [و افزودن آن] به میشان خویش بر تو ستم کرده است و هر آینه بسیارى از شریکان [که مال به هم مى‏آمیزند ]برخى‏شان بر برخى ستم مى‏کنند، مگر آنان که ایمان آورده و کارهاى نیک و شایسته کرده‏اند و ایشان اندک‏اند و [در اینجا ]داوود دانست که ما او را آزمایش کرده‏ایم. پس از پروردگار خود آمرزش خواست و با فروتنى به رو در افتاد و [به دل به خدا ]بازگشت [و توبه کرد.]

         وقتى حضرت داوود علیه‏السلام، در برابر آزمون الهى به خطا رفت و موازین قضاوت و داورى را رعایت نکرد و بدون اینکه از مدعى درخواست شاهد کند و از مدعى‏علیه بخواهد که از خود دفاع کند، بین آنان حکم کرد، از کرده خود پشیمان شد. چهل روز به سجده سپرى کرد و شب و روز مى‏گریست و از سجده برنمى‏خاست مگر در موعد نماز، تا اینکه پیشانى‏اش زخم برداشت و خون از چشمش جارى شد،15 تا آنکه مشمول عفو الهى قرار گرفت و خداوند او را حاکم و خلیفه روى زمین قرار داد: «فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ. یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ» (ص: 25ـ26) پس آن [لغزش] را براى او آمرزیدیم و به‏راستى او را نزد ما نزدیکى و بازگشتى [سرانجامى ]نیکوست. اى داوود، همانا تو را در زمین خلیفه [نماینده خود] ساختیم، پس میان مردم به راستى و درستى حکم کن و خواهش نفس را پیروى مکن که تو را از راه خدا گمراه مى‏گرداند. همانا کسانى که از راه خدا گمراه شوند به سزاى آنکه روز حساب را فراموش کرده‏اند عذابى سخت دارند.

         حاصل پاسخ چهارم این است که انسان داراى مراتب و ابعاد گوناگون وجودى است. از خصوصیات او این است که مى‏تواند در هر حالى بر روى یکى از مراتب و ابعاد تمرکز یابد و توجه‏اش را به آن معطوف سازد. به عنوان نمونه، کسى که به کمال نهایى و عالى‏ترین مراتب قرب الهى نایل آمده، مى‏تواند توجه‏اش را به مقام نبوت، امامت و مقام وساطت فیض که عالى‏ترین موهبت الهى است معطوف کند و در حال توجه به آن مرتبه متعالى بگوید: «أنا قسیم الجنّة والنار»16 در این صورت از موهبت و مرتبه متعالى‏اى که خداوند به او تفضّل کرده خبر مى‏دهد. امام وقتى به منشأ خود، که نطفه حقیر و ناچیز و فاقد شعور است توجه مى‏کند، مى‏گوید: خدایا، من همان نطفه حقیر و ناچیزم و همه کمالات و زیبایى‏ها و نعمت‏ها از توست. او همچنین وقتى توجه‏اش را معطوف به مقام حیوانیت مى‏کند که بین همه انسان‏ها مشترک است و خاستگاه غرایز، نفس امّاره و کشش‏هاى شیطانى مى‏باشد، مى‏گوید: خدایا، تو به من مقام عصمت دادى و مرا از گناه و طغیان حفظ کردى که اگر این لطف و تفضل تو نبود من نیز چون دیگران اسیر وسوسه‏هاى شیطان و هواى نفس مى‏شدم و در گرداب گناه گرفتار مى‏گردیدم. او وقتى به فقر ذاتى خود مى‏نگرد و خود را منشأ همه کمبودها و محدودیت‏ها مى‏یابد و در مقابل، خداوند را منشأ همه دارایى‏ها و کمالات مى‏یابد، همه کاستى‏ها را به خود نسبت مى‏دهد و مى‏گوید: خدایا، من جاهل و نادان و فقیرم. خدایا: تو به من حیات دادى و مرا عقل بخشیدى و از مقام عصمت بهره‏مندم ساختى و از انحراف و گناه مرا حفظ کردى.

         یکى از آموزه‏ها و دستورات تربیتى به ره‏یافتگان به مقام قرب و کسانى که در هر مرتبه‏اى از معرفت الهى و کمال انسانى قرار گرفته‏اند و رحمت الهى را دریافت داشته‏اند این است که خود را چیزى به حساب نیاورند و همه خوبى‏ها و کمالات را به خداوند نسبت دهند. چون وقتى انسان همه خوبى‏ها و کمالات را از خداوند دید و خود را فقیر محض و در نهایت ذلت و پستى یافت، بر این باور است که چیزى ندارد که بدان ببالد و افتخار کند و هرچه دارد عاریه و امانت الهى است. او با توجه به اینکه فقر ذاتى او منشأ جهل، بى‏خردى، گناه و فساد است، مى‏گوید: خدایا، من در معرض گناه و فساد قرار دارم، مرا به لطف خود از گناه و انحراف حفظ کن. به این درجه از معرفت در آیات و روایات فراوان اشاره شده است؛ از جمله خداوند در مقام تعلیم آن معرفت به پیامبر خویش مى‏فرماید: «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَى بِاللّهِ شَهِیدا» (نساء: 79)؛ هر نیکى‏اى که به تو رسد از خداست و هر بدى‏اى که به تو رسد از خود توست، و تو را پیامبرى براى مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است. با این پاسخ شبهه‏ها و سؤال‏هاى مربوط به توبه و استغفار معصومان علیهم‏السلام، و اعتراف آنها به گناه و کوتاهى به درگاه خداوند مرتفع مى‏گردد و روشن مى‏شود که خوف انبیا و سایر معصومان علیهم‏السلام، از عذاب الهى، گریه‏ها، توبه و انابه آنها به درگاه خداوند حالات و رفتار واقعى آنها بوده و آن رفتار و حالات تصنعى و صرفا براى تعلیم دیگران نبوده است.


    • پى نوشت ها

      1ـ به عنوان نمونه خداوند درباره حضرت موسى علیه‏السلام، مى‏فرماید: «فاصبر إنّ وعد اللّه حق و استغفر لذنبک...»؛ مؤمن: 55 پس صبر کن که وعده خدا حق است و براى گناهت آمرزش بخواه. همچنین خدا درباره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، مى‏فرماید: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤمِنِینَ وَالْمُؤمِنَاتِ...»(محمّد: 19)؛ پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست، و براى گناه خویش و براى مردان و زنان باایمان آمرزش بخواه.

      2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 7، باب 8، ص 232، ح 3.

      3ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، دعاى «ابوحمزه ثمالى».

      4ـ محمّد: 19.

      5ـ حسن دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، باب 22، ص 93.

      6ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 502، ح 3.

      7ـ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، باب 51، ص 389، ح 25.

      8ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 18، ص 253ـ254.

      9ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، باب 3، ص 182.

      10ـ همان، ج 25، باب 6، ص 205، ح 16.

      11ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.

      12ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 79، باب 1، ص 193.

      13ـ همان، ج 12، باب 11، ص 380، ح 1.

      14ـ همان، ج 14، باب 2، ص 24، ح 3.

      15ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ص 21، ح 1.

      16ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 197، ح 2.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1388) چرایى اعتراف معصومان علیهم‏السلام به قصور و کوتاهى. ماهنامه معرفت، 18(12)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."چرایى اعتراف معصومان علیهم‏السلام به قصور و کوتاهى". ماهنامه معرفت، 18، 12، 1388، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1388) 'چرایى اعتراف معصومان علیهم‏السلام به قصور و کوتاهى'، ماهنامه معرفت، 18(12), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. چرایى اعتراف معصومان علیهم‏السلام به قصور و کوتاهى. معرفت، 18, 1388؛ 18(12): 5-