چرایى اعتراف معصومان علیهمالسلام به قصور و کوتاهى
Article data in English (انگلیسی)
چرایى اعتراف معصومان علیهمالسلام به قصور و کوتاهى
استاد محمّدتقى مصباح
چکیده
در بسیارى از ادعیه و مناجاتهاى مأثور از امامان معصوم علیهمالسلام تعابیرى به کار رفته است که گویا آن بزرگواران مرتکب گناه شدهاند! این شبهه با اعتقاد ما مبنى بر عصمت ایشان ناسازگار است. به راستى به چه دلیل انبیا و ائمّه اطهار علیهمالسلام به خود نسبت گناه داده و به درگاه ربوبى توبه و استغفار مىکنند؟ در پاسخ به این شبهه، پاسخهایى ارائه شده است.
اجمالاً در این زمینه باید گفت: هرچند انبیا و ائمّه اطهار علیهمالسلام انسانهاى کامل، صاحب مقام عصمت و از هرگونه خطا و لغزش مصون هستند اما هم ایشان، آنگاه که در برابر عظمت و کبریایى و جلال و جبروت خداى متعال قرار مىگیرند و نعمتهاى بىکران خداوندى را که به بشر و ایشان عطا فرموده است به یاد مىآورند، بىاختیار با خضوع و خشوع در برابر عظمت الهى زبان به تضرع مىگشایند و از اینکه به لطف و کرم الهى از وساس شیطانى محفوظ مانده، خداى را شاکرند.
کلیدواژهها: توبه، عصمت، مناجات، گناه، استغفار، معصومان علیهمالسلام
مقدّمه
در مناجات تائبین و سایر مناجاتها و دعاها و نیز در قرآن1 تعابیرى به کار رفته که از آنها استظهار مىشود که معصومان علیهمالسلام، مرتکب گناه شدهاند. اکنون با توجه به اعتقاد ما به عصمت پیامبران الهى و از جمله پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله، و ائمّه معصومان علیهمالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام، و با توجه به این باور که آنان از بدو تولد معصوم بودند و هیچ گناهى از آنها سرنزده و حتى برخى بر آناند که ترک اولى نیز نداشتهاند، این سؤال اساسى مطرح مىشود که چرا در تعابیر مورد اشاره به آنها نسبت گناه داده شده و در مواردى از آنها خواسته شده که استغفار کنند و یا خود درصدد توبه، تضرع و استغفار برآمدهاند، و چگونه نسبت گناه و استغفار با مقام عصمت آنان سازگار مىگردد؟
سؤال دیگر اینکه، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، و ائمّه اطهار علیهمالسلام، در قیامت پیروان خود را شفاعت مىکنند و طبق برخى از روایات شب اول قبر و هنگام جان کندن بر بالین آنان حاضر مىشوند و سختىها و عذابهاى لحظه جان دادن و شب اول قبر را از آنان برمىدارند. حتى در برخى روایات، امیرمؤمنان علیهالسلام«قسیم الجنة والنار»2 معرفى شدهاند و اختیار بهشت و جهنم به ایشان داده شده که هر کسى را شایسته یافتند به بهشت روانه کنند و هر کس ناشایست بود، روانه جهنم کنند. با این وصف، چگونه آن حضرات از شدت عذاب الهى مىگریستند و ناله مىکردند؟ آیا از عذاب الهى مىترسیدند، آیا نمىدانستند که خداوند در قیامت چگونه با آنان رفتار مىکند؟! در این صورت، چرا به دیگران وعده شفاعت دادند؟
سؤال سوم اینکه، در برخى مناجاتهاى معصومان علیهمالسلام، تعابیرى به کار رفته که با یک گناهکار عادى نیز سازگار نیست، چه رسد به آن حضرات که داراى عالىترین مقامات بودند! به عنوان نمونه، امام سجاد علیهالسلام، در دعاى «ابوحمزه ثمالى» مىفرمایند: «فمن یکون أسوء حالاً منى إن أنا نقلت على مثل حالى إلى قبرى ولم أمهّده لرقدتى ولم أفرشه بالعمل الصالح لضجعتى»؛3 پس از من تیرهروزتر کیست اگر من با چنین حالى روانه شوم به قبرى که آن را براى آرمیدن خود مهیا نساختهام و با عمل صالح آن را [براى استراحت خود ]مفروش نگرداندهام. یک گناهکار عادى در هنگام استغفار نمىگوید که هیچکس از من بدحالتر نیست؛ چرا امام سجاد علیهالسلام، در مناجات خود چنین تعبیرى را به کار مىبرند؟ در نهایت، براى این سؤالات باید پاسخ روشنى یافت و در این راستا، پاسخهایى ارائه کردهاند که برخى از آنها مناسب و قانعکننده به نظر مىرسد و اما برخى دیگر قانعکننده نیست. در اینجا به بیان و ارزیابى آن پاسخها مىپردازیم.
پاسخ اول
آن تعابیر به هیچ وجه ناظر به احوال و رفتار آن بزرگواران، که به مقام عصمت نایل آمدهاند، نیست و متناسب با احوال معصیتکاران مىباشند و در راستاى تعلیم دیگران ایراد شدهاند. در این دعاها و مناجاتها پیشوایان معصوم علیهمالسلام، به ما آموختهاند که در هنگام توبه از گناه، چگونه به تضرع و زارى به درگاه خداوند بپردازیم و چگونه گنهکاران با خداوند سخن گویند و زمینه مغفرت خود را فراهم آورند.
ارزیابى پاسخ اول
با بررسى دعاها درمىیابیم که برخى از آنها صرفا براى تعلیم دیگران ایراد شدهاند و ناظر به احوالات قائل و تعلیمدهنده آنها نیستند؛ نظیر دعاهایى که معصومان به پیروان خود فرمودهاند که در مناسبتها و شرایط خاصى بخوانند. اما بسیارى از دعاها و مناجاتها چنین نیستند و معصوم در آنها از حالات خود خبر مىدهد. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، و ائمّه اطهار علیهمالسلام، و نیز سایر اولیا و انبیاى الهى، گاه به هنگام دعا و مناجات چنان مىگریستند که بیهوش مىشدند. مسلما آن مناجات و دعاهاى همراه با آن نالهها و گریهها، نمىتوانند صرفا براى تعلیم دیگران ایراد شده باشند و بىتردید برآمده از سوداى دل آن بزرگواران و ناظر به حالات آنان مىباشد. امیرمؤمنان علیهالسلام، در مناجات با خدا آنقدر گریه و زارى مىکردند که بیهوش بر زمین مىافتادند. بىتردید چنین حالتى نمىتواند تصنعى و براى تعلیم دیگران باشد. خداوند در قرآن صریحا به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، امر مىکند که از گناهت استغفار کن4 و یا در حدیث قدسى آمده است که خداوند به حضرت موسى علیهالسلاممىفرماید: «هب لى من عینک الدموع و من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع»؛5 به من از چشمانت اشکها و از قلبت خشوع و از بدنت فروتنى و خضوع عطا کن.
در برخى از روایات خداوند از پیامبر و فرستاده خود مىخواهد که در برابر او بر خاک بیفتد و صورت بر زمین بنهد و به تملّق و خاکسارى به درگاه او بپردازد. از جمله خطاب به حضرت عیسى علیهالسلاممىفرماید: «واعلم انّ سرورى أن تبصبص الیّ»؛6 بدان که خشنودى من در خاکسارى و تملّق تو در پیشگاه من است. «تبصبص» به تکان دادن دم از سوى سگ براى صاحبش اطلاق مىگردد که به عنوان چاپلوسى و تملّق براى صاحبش، صورتش را بر خاک مىساید و پاى صاحبش را مىلیسد و براى جلب نظر و توجه او دمش را تکان مىدهد. آنگاه خداوند از حضرت عیسى علیهالسلام مىخواهند که چنانکه سگ نهایت خضوع و تملّق را در برابر صاحبش دارد، او نیز در پیشگاه خداوند نهایت تملّق و خضوع را نشان دهد.
همچنین در روایتى امیرمؤمنان علیهالسلام، از فرزندش امام حسن علیهالسلاممىخواهد که بر خطاهاى خود بگرید،7 یا خداوند، در قرآن، خطاب به پیامبرش مىفرماید: «اِءنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحا مُبِینا لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطا مُسْتَقِیما»(فتح: 1ـ2) ما براى تو پیروزى نمایانى را گشودیم تا خدا از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدایت کند.8
روشن شد که اعتراف به گناه و توبه و استغاثه معصومان علیهمالسلام، به درگاه خداوند صرفا براى تعلیم دیگران صورت نپذیرفته و آنان به جد و حقیقتا چنان حالات و سخنانى را در پیشگاه خداوند از خود بروز مىدادند و به هیچ وجه رفتار و سخنان آنان تصنعى و غیرمتناسب با مقام و شأن آنان تلقّى نمىگردد.
پاسخ دوم
روشن است که انبیا و پیشوایان معصوم علیهمالسلام، مرتکب گناه و حرام شرعىِ مستوجب عقاب نمىشدهاند و هیچ مخالفتى با فرامین الهى نداشتهاند تا درصدد توبه از آن برآیند. اما چون آن حضرات در بالاترین مراتب قرب الهى و غرق در عظمت کبریایى حق و یاد او بودند و اقتضاى معرفت و مقام متعالى آنان، توجه و اتصال دایم به حضرت حق بود، پس هرگاه از سر نیاز، به لوازم و اقتضائات جسمانى نظیر خوردن و آشامیدن و معاشرت با مردم مىپرداختند، آن را گناهى بزرگ براى خود مىدانستند و درصدد توبه و استغفار برمىآمدند. در توجیه این معنا مىتوان به سخن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، استناد کرد که فرمود: «وانّه لیغان على قلبى فأستغفر اللّه فى الیوم سبعین مرة»؛9 گاهى آینه دلم را غبار مىگیرد، براى همین روزى هفتاد مرتبه استغفار مىکنم.
همچنین در تبیین این حقیقت که استغفار و توبه حضرات معصومان از رفتارهاى معمولى بود که خوددارى از آنها شایسته آن مقربان درگاه الهى است، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، فرمودند: «حسنات الابرار سیئات المقربین»؛10 خوبىهاى نیکان بدىهاى مقربان الهى به شمار مىآیند.
پس گرچه معصومان گناه و رفتارى که با عصمت آنان منافات داشته باشد انجام نمىدهند، اما آنان نیز متناسب با شأن و مقام متعالى خود کوتاهىهایى دارند که برحسب ضرورت انجام مىپذیرند و در قبال آنها به توبه و استغفار و گریههاى طولانى روى مىآورند. براى توضیح فزونتر این مطلب، تصور کنید که شخص بزرگى در مجلسى نشسته و بچه یا شخص سادهلوحى وارد مجلس مىشود و حرکت سبکى انجام مىدهد و یا سخن نامربوطى مىگوید، اما حاضران در مجلس توجه نمىکنند و خود را به تغافل مىزنند و آن رفتار را به حساب سبکسرى آن بچه و شخص سادهلوح مىگذارند. حال اگر در حضور آن شخصیت بزرگ یکى از مریدان و کسى که داراى شأن و اعتبار است، رفتارى انجام دهد که اندکى اهانت به ساحت آن شخصیت به حساب آید، مثلاً پیشاپیش او حرکت کند یا در مقابل او بنشیند و یا پشت به او کند و یا سخن سبکى بر زبان براند که متناسب با شأن شخصیت مزبور نیست، مورد مؤاخذه قرار مىگیرد که چرا نهایت ادب را رعایت نکرده است. از اینرو، کسانى که داراى مقامات عالى هستند گاهى نزدیکان خود را به جهت لغزش و اشتباه کوچک مورد مؤاخذه قرار مىدهند که اگر افراد فروتر از آنان اشتباه و خطایى به مراتب بزرگتر از آن انجام دهند، مورد اغماض قرار مىگیرند.
نمونه دیگر: گاهى انسان نماز مىخواند و از آغاز تا پایان توجهى به نماز و خداوند ندارد و در طول نماز به مشکلات و گرفتارىهاى خود مىاندیشد. اگر یک انسان معمولى حتى در حال نماز، که انسان در برابر قدرت مطلق هستى ایستاده توجهى به خداوند ندارد، به خداوند اهمیت نمىدهد و دلش از او منصرف و منقطع است. با وجود این، چون شرایط لازم نماز را انجام مىدهد، مؤاخذه نمىشود و نماز او تنها نمایشگر آن است که او یاغى و طغیانگر نیست و قصد مخالفت با خداوند را ندارد. مرحوم کاشى از علماى بزرگ و اولیاى خدا بود و در مدرسه صدر اصفهان حجره داشت و کرامات فراوانى از ایشان نقل شده است؛ از جمله آنکه، وقتى ایشان سحر به مناجات و راز و نیاز و تسبیح خدا مىپرداخت، در و دیوار مدرسه نیز به همراه ایشان تسبیح مىگفت. نقل شده که روزى ایشان در صحن مدرسه نشسته بود و شاهد رفتوآمد عشایرى بود که براى تأمین مایحتاج خود و فروش مواد لبنى به اصفهان آمده بودند و براى استراحت و خواندن نماز مدتى را در مدرسه صدر به سر مىبردند. ایشان مشاهده کرد که یکى از آنها با عجله سر حوض مدرسه وضو گرفت و خیلى تند نمازش را خواند. ایشان پیش خود اندیشید که این چه نمازى بود که او خواند. از اینرو، به او فرمود: این نماز بود که خواندى؟ او گفت: نه. فرمود: پس چه بود؟ آن شخص گفت: مىدانم آنچه خواندم نماز نبود، اما مىخواهم به خدا بگویم که من یاغى نیستم. نقل کردهاند که مرحوم کاشى با شنیدن آن حرف به شدت گریست و به او فرمود: نماز تو از نمازهاى ما بهتر است.
به هر حال، ما در نماز احکام ظاهرى را رعایت مىکنیم تا به خدا بگوییم ما یاغى نیستیم و سر جنگ با تو نداریم و این نماز صرفا براى اسقاط تکلیف انجام مىگیرد و با نماز مقبول و نمازى که علاوه بر رعایت احکام ظاهرى، با حضور قلب و توجه کامل به معبود خوانده مىشود، خیلى فاصله دارد. از این جهت، اگر یکى از اولیاى خدا چنین نمازى بخواند، از او نمىپذیرند و سخت او را مؤاخذه مىکنند. این نمازى که ما بدان افتخار مىکنیم و امید داریم که موجب نجات ما از عذاب الهى گردد، براى اولیاى خدا خود گناه و کوتاهى و به جهت عدم رعایت شرایط کافى و عدم حضور قلب و توجه کامل به معبود، جسارت به خداوند به شمار مىآید. بر این اساس، مضمون برخى از روایات این است: کسى که در نماز توجه به خدا نداشته باشد و نمازش فاقد حضور قلب باشد، خداوند را مورد استهزاء قرار داده است. چطور ممکن است کسى باور داشته باشد که خدا از همه کس و همه چیز بزرگتر است، اما حتى در نماز، خدا را به حساب نیاورد و دلش به هر کس و هر چیزى تعلق و توجه داشته باشد جز خدا؟ کارهاى بسیار خوب و شایستهاى که ما انجام مىدهیم و بدانها افتخار مىکنیم، اگر در همان حد از سوى اولیاى خدا انجام گیرد، بابت آنها به درگاه خداوند استغفار و توبه مىکنند و مىگریند. انبیا و اولیاى معصوم خدا، گرچه با تکالیف الهى مخالفت نمىکنند و حتى مقیدند که ترک اولى نیز در پرونده اعمالشان ثبت نگردد، اما چون اشتغالات زندگى آنان را از انجام وظیفه بندگى متناسب با معرفت آنان بازمىدارد و نمىگذارد که پیوسته آنان به یاد خدا باشند و یا گاهى برحسب ضرورت و به اقتضاى اینکه انساناند، به امور دونمایهاى چون قضاى حاجت مىپردازند، احساس شرمسارى و گناه در درگاه خداوند دارند و پیوسته خود را مقصر مىدانند. از اینرو، به توبه و انابه مىپردازند.
امام راحل قدسسره، در توجیهاین احساس مىفرمودند: کسى که مریض است و یا پایش شکسته است و به این دلیل نمىتواند از رختخواب بلند شود و یا پایش را جمع کند، وقتى شخص بزرگى به عیادت او مىآید، او گرچه معذور است و نمىتواند بلند شود و نیز نمىتواند پایش را جمع کند، با این حال احساس شرمندگى مىکند که چرا نمىتواند در برابر آن شخص محترم بلند شود و از شدت خجالت عرق مىریزد و از پیشگاه آن بزرگ عذرخواهى مىکند. اولیاى خدا نیز در برابر کارهایى که حیا اجازه نمىدهد در منظر دیگران انجام گیرند، اما چون خداوند در آن حالات آنها را مشاهده مىکند، به جهت شدت معرفت و حیایى که دارند، احساس کوتاهى و گناه مىکنند؛ با اینکه چارهاى جز انجام آن کارها ندارند و آن کارها از ضروریات و لوازم زندگى مادى به حساب مىآیند و گریزى از آنها نیست.
ارزیابى پاسخ دوم
این پاسخ تا حد زیادى شبهات را رفع مىکند و بر اساس آن درک عظمت و معرفت کامل به معبود در اولیاى خدا، موجب مىگردد که آنان همواره در پیشگاه باعظمت خداوند احساس تقصیر و گناه داشته باشند. اما این پاسخ به طور کامل انسان را قانع نمىکند. با آن پاسخ تا حدودى ما به فهم و درک علت توبه، استغفار و گریههاى اولیاى خدا رهنمون مىگردیم، اما انجام کارهایى که لازمه زندگى دنیایى است و به هیچ وجه تقصیر و کوتاهى به حساب نمىآید، نباید آنقدر در چشم اولیاى خدا زشت و ناپسند جلوه کند که از ترس عقوبت و زشتى آن چنان بگریند که بیهوش شوند و تعبیرى چون: «فمن یکون اسوء حالاً منّى ان انا نقلت على مثل حالى الى قبرى» را بر زبان آورند و یا بفرمایند: «اللهم إنى کلما قلت قد تهیأت و تعبأت و قمت للصلاة بین یدیک و ناجیتک ألقیت على نعاسا إذا أنا صلیت و سلبتنى مناجاتک إذا أنا ناجیت»؛11 خدایا، من هرگاه با عزم و جزم با خود گفتم که خویش را مهیا و آماده طاعتت ساختهام و در پیشگاه تو به نماز ایستادم و مشغول مناجات با تو گردیدم، در حال نماز مرا به خواب انداختى و گاه مناجات حال راز و نیاز از من بازگرفتى.
پاسخ سوم
امام خود را پدر امت مىداند و همه پیروان خویش، اعم از نیکوکار و معصیتکار، را فرزندان خویش مىداند و خود را مسئول آنان مىداند. چه اینکه در قیامت نیز هر امتى و از جمله شیعیان با عنوان قافلهسالار و امام خویش فراخوانده مىشوند؛ چنانکه خداوند فرمود: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَـئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً» (اسراء: 71): به یاد آر روزى که هر گروه از مردم را به پیشوایشان بخوانیم، پس هر که نامه او را به دست راستش دهند، آنان نامه خویش را بخوانند و به اندازه رشته باریک میان هسته خرما ستم نبینند.
همچنانکه پدر و مادر خیانت و بدى فرزند را به خود نسبت مىدهند و با آنکه خود بىگناهند عذرخواهى مىکنند، امام نیز که خود را مسئول پیروان خویش مىداند شأن و مقام خود را در حد پیروان گنهکار خود تنزل مىدهد و سخن آنان را سخن خود و رفتار آنان را رفتار خود مىداند، و با اینکه خود معصوم است، از جانب پیروان خویش، اما با زبان خود توبه و استغفار مىکند.
ارزیابى پاسخ سوم
بررسى دعاها و مناجاتها حاکى از آن است که به صورت جدى و واقعى حالت توبه، استغفار و احساس کوتاهى و قصور در پیشوایان معصوم علیهمالسلاموجود داشته است و با وجود آن حالات واقعى و جدى با تعابیر حاکى از قصور و تقصیر و با قسم و التماس به درگاه خداوند درخواست عفو و بخشش دارند. بىتردید کسى که خود را مسئول دیگران مىداند و از جانب آنان عذرخواهى مىکند، چنین حالات و تعابیرى را از خود بروز نمىدهد.
پاسخ چهارم
انسان داراى مراتب وجودى است و کسانى که به مراتب عالى کمال و قرب الهى رسیدهاند، مراتب وجودىشان افزونتر و شدیدتر است و متناسب با هر مرتبه وجودى، خواستهها، نیازها و اقتضائاتى در انسان تحقق مىیابد. یکى از مراتب وجودى انسان، مرتبه حیوانى است و متناسب با این مرتبه، نیازهایى چون تغذیه و میل به غذا در انسان خود مىنمایاند. این نیاز از بدو تولد در انسان به وجود مىآید. اما برخى از نیازهاى حیوانى در آغاز زندگى و دوران کودکى قابل درک نیستند و پس از آنکه انسان مراحلى از رشد را پشت سر گذاشت در انسان پدید مىآیند، مثل شهوت جنسى که در راستاى نیاز به بقاى نوع و تولید مثل شکل مىگیرد و از آغاز طفولیت در انسان پدید نمىآید، بلکه وقتى انسان به بلوغ جنسى رسید این نیاز در او رخ مىنمایاند. طبیعى است که همه انسانها و حتى پیامبران از آن جهت که انساناند، بهرهمند از نیازهاى حیوانى و نباتى و اقتضائات آنها هستند و این نیازها در بخشى از مرتبه وجود آنها ظهور و بروز پیدا مىکند.
مرتبه وجودى دیگر انسان، مرتبه عقلانى است که فراتر از مرتبه حیوانى مىباشد و با رسیدن به این مرتبه، انسان علاوه بر امیال حیوانى و نیاز به غذا، لباس و شهوت جنسى، خوبىها و بدىها و بایدها و نبایدهایى را درک مىکند. در این مرتبه، با توسعه یافتن دریافتهاى عقلانى و فکرى، انسان به بلوغ عقلانى نایل مىگردد. عالىتر از آن دو مرتبه، مرتبه روحانى است که در پى تکامل معنوى و براى نیل به کمال مطلوب ظهور مىیابد و عالىترین درجه این مرتبه در انبیا و حضرات معصومان علیهمالسلام، تجلّى مىیابد. در این مرتبه، آنان به حقایق و معرفت کامل توحیدى نایل مىگردند که دستیابى به آنها براى دیگران غیرممکن است. در نتیجه آن مرتبه و معرفت متعالى، آنان اعتنایى به دنیا ندارند و همواره در پى انس با خدا و خلوت با معبودند و از اینکه برحسب ضرورت به اشتغالات روزمره دنیوى و ارتباط با مردم و سخن گفتن با آنان مىپردازند و از توفیق گفتوگوى با معبود باز مىمانند، در رنجند و در پى آنند که از رنج اشتغال به ما سوىاللّه برهند و به لذت متعالى گفتوگوى با معبود دست یابند. از اینرو، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، پس از آنکه اشتغالات دنیوى و بازماندن از عبادت و درک حضور معبود ایشان را مىرنجاند، به بلال مىفرمود: «أرحنا یا بلال»؛12 اى بلال، با گفتن اذان مرا راحت کن.
البته، تربیتیافتگان راستین و شاگردان مخلص مکتب انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام هم به مراتب نازلى از مقامات و معرفت آن بزرگواران نایل آمدهاند و سرلوحه برنامهها و توجهات آنان یاد خدا و نیایش خالصانه به درگاه معبود مىباشد و هیچ چیز را بر لذت مناجات با خدا ترجیح نمىدهند. نمونه آن تربیتیافتگان مکتب انبیا، مرحوم آیتاللّه شیخ محمدحسین اصفهانى است و استاد ما حضرت آیتاللّه بهجت نقل مىفرمودند: آن مرحوم مقید بودند که هر روز زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار را بخوانند و روزانه برنامه عبادى خاصى داشتند. پس از انجام برنامه عبادى روزانه و بعد از انجام محاسبه اعمال، شب وقتى سر بر بالش مىنهادند آنقدر مىگریستند که بالش زیر سرشان از اشک چشمشان خیس مىشد. این حاکى از مراتب عالى معرفت و نیل به مدارج کمال و ترقى معنوى است که حتى درک آن از افق فهم ما دور است، چه رسد به آنکه چنان حالاتى را ما تجربه کنیم.
از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نقل شده که حضرت شعیب علیهالسلام، از محبت خدا آنقدر گریست تا نابینا شد. پس خداوند دیدهاش را به او بازگرداند، باز آنقدر گریست تا نابینا شد، باز خداوند دیدهاش را به او بازگرداند، اما باز او آنقدر گریست تا نابینا شد. در مرتبه چهارم خداوند به او وحى کرد: اى شعیب تا کى گریه مىکنى؟ اگر از ترس جهنم گریه مىکنى، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت مىگریى، آن را بر تو مباح کردم. شعیب گفت: اى خداوند و سید من، تو نیک مىدانى که گریه من از ترس جهنم و شوق بهشت نیست، ولیکن محبت تو در دلم قرار گرفته و از شوق لقاى تو گریه مىکنم. پس از آن حق تعالى به او وحى فرستاد: من به این سبب کلیم خود، موسىبن عمران علیهالسلام، را به سوى تو مىفرستم تا به تو خدمت کند.13
طبیعى است که رسیدن به آن مراتب عالى لوازمى دارد و از جمله آن لوازم این است که حتى توجه به غیر محبوب از سر ناچارى نیز گناه به حساب مىآید. کسى که در آن مرتبه از تعالى و قرب الهى قرار گرفته نمىتواند لحظهاى از انس و خلوت با معبود خویش غافل گردد. او نظیر کسى است که پس از سالها فراق و دورى به وصال معشوق نایل مىگردد و به خلوت انس او بار مىیابد که اگر در آن مجلس انس به خود اندیشید و یا به امورى که ربط مستقیمى به معشوق نداشت پرداخت، مورد سرزنش قرار مىگیرد که چرا قدر مجلس انس با معشوق را ندانستى، یا لااقل او پیش خود از اینکه حتى ناخواسته و از سر ضرورت، به غیر از معبود و معشوق توجه یافته احساس شرمسارى و گناه مىکند. از اینرو، زبان به تضرع و زارى و استغفار مىگشاید. با توجه به تفاوت افق معرفت و مراتب کمال اولیاى خدا با ما، برخى از حالات و رفتارها را که ما بسیار ارزشمند و مایه سعادتمان مىدانیم، براى اولیاى خدا آن رفتارها و حالات آمیخته با قصور و کوتاهى به حساب مىآیند و خود را در قبال آنها مستحق مؤاخذه مىدانند؛ از اینرو، به توبه و استغفار مىپردازند. درباره حضرت داوود علیهالسلام نقل شده که گمان برد خداوند عالمتر از او نیافریده، آنگاه خداوند او را در معرض امتحانى دشوار قرار داد و دو فرشته را به صورت انسان به سوى او فرستاد و آن دو از بام محراب نزد حضرت داوود علیهالسلامفرود آمدند14 و گفتند: «خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ. إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرا مِنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ» (ص: 22ـ24)؛ ما دو خصم [منازع ]هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده است. پس میان ما به راستى و درستى حکم کن و بیداد مکن و ما را به راه راست راهنماى. این برادر من است، او را نود و نه میش است، و مرا یک میش، مىگوید: این یک را هم به من واگذار، و در گفتار بر من چیره گشته است [به من زور مىگوید] ]داوود] گفت: بىگمان با خواستن میشِ تو [و افزودن آن] به میشان خویش بر تو ستم کرده است و هر آینه بسیارى از شریکان [که مال به هم مىآمیزند ]برخىشان بر برخى ستم مىکنند، مگر آنان که ایمان آورده و کارهاى نیک و شایسته کردهاند و ایشان اندکاند و [در اینجا ]داوود دانست که ما او را آزمایش کردهایم. پس از پروردگار خود آمرزش خواست و با فروتنى به رو در افتاد و [به دل به خدا ]بازگشت [و توبه کرد.]
وقتى حضرت داوود علیهالسلام، در برابر آزمون الهى به خطا رفت و موازین قضاوت و داورى را رعایت نکرد و بدون اینکه از مدعى درخواست شاهد کند و از مدعىعلیه بخواهد که از خود دفاع کند، بین آنان حکم کرد، از کرده خود پشیمان شد. چهل روز به سجده سپرى کرد و شب و روز مىگریست و از سجده برنمىخاست مگر در موعد نماز، تا اینکه پیشانىاش زخم برداشت و خون از چشمش جارى شد،15 تا آنکه مشمول عفو الهى قرار گرفت و خداوند او را حاکم و خلیفه روى زمین قرار داد: «فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ. یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ» (ص: 25ـ26) پس آن [لغزش] را براى او آمرزیدیم و بهراستى او را نزد ما نزدیکى و بازگشتى [سرانجامى ]نیکوست. اى داوود، همانا تو را در زمین خلیفه [نماینده خود] ساختیم، پس میان مردم به راستى و درستى حکم کن و خواهش نفس را پیروى مکن که تو را از راه خدا گمراه مىگرداند. همانا کسانى که از راه خدا گمراه شوند به سزاى آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابى سخت دارند.
حاصل پاسخ چهارم این است که انسان داراى مراتب و ابعاد گوناگون وجودى است. از خصوصیات او این است که مىتواند در هر حالى بر روى یکى از مراتب و ابعاد تمرکز یابد و توجهاش را به آن معطوف سازد. به عنوان نمونه، کسى که به کمال نهایى و عالىترین مراتب قرب الهى نایل آمده، مىتواند توجهاش را به مقام نبوت، امامت و مقام وساطت فیض که عالىترین موهبت الهى است معطوف کند و در حال توجه به آن مرتبه متعالى بگوید: «أنا قسیم الجنّة والنار»16 در این صورت از موهبت و مرتبه متعالىاى که خداوند به او تفضّل کرده خبر مىدهد. امام وقتى به منشأ خود، که نطفه حقیر و ناچیز و فاقد شعور است توجه مىکند، مىگوید: خدایا، من همان نطفه حقیر و ناچیزم و همه کمالات و زیبایىها و نعمتها از توست. او همچنین وقتى توجهاش را معطوف به مقام حیوانیت مىکند که بین همه انسانها مشترک است و خاستگاه غرایز، نفس امّاره و کششهاى شیطانى مىباشد، مىگوید: خدایا، تو به من مقام عصمت دادى و مرا از گناه و طغیان حفظ کردى که اگر این لطف و تفضل تو نبود من نیز چون دیگران اسیر وسوسههاى شیطان و هواى نفس مىشدم و در گرداب گناه گرفتار مىگردیدم. او وقتى به فقر ذاتى خود مىنگرد و خود را منشأ همه کمبودها و محدودیتها مىیابد و در مقابل، خداوند را منشأ همه دارایىها و کمالات مىیابد، همه کاستىها را به خود نسبت مىدهد و مىگوید: خدایا، من جاهل و نادان و فقیرم. خدایا: تو به من حیات دادى و مرا عقل بخشیدى و از مقام عصمت بهرهمندم ساختى و از انحراف و گناه مرا حفظ کردى.
یکى از آموزهها و دستورات تربیتى به رهیافتگان به مقام قرب و کسانى که در هر مرتبهاى از معرفت الهى و کمال انسانى قرار گرفتهاند و رحمت الهى را دریافت داشتهاند این است که خود را چیزى به حساب نیاورند و همه خوبىها و کمالات را به خداوند نسبت دهند. چون وقتى انسان همه خوبىها و کمالات را از خداوند دید و خود را فقیر محض و در نهایت ذلت و پستى یافت، بر این باور است که چیزى ندارد که بدان ببالد و افتخار کند و هرچه دارد عاریه و امانت الهى است. او با توجه به اینکه فقر ذاتى او منشأ جهل، بىخردى، گناه و فساد است، مىگوید: خدایا، من در معرض گناه و فساد قرار دارم، مرا به لطف خود از گناه و انحراف حفظ کن. به این درجه از معرفت در آیات و روایات فراوان اشاره شده است؛ از جمله خداوند در مقام تعلیم آن معرفت به پیامبر خویش مىفرماید: «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَى بِاللّهِ شَهِیدا» (نساء: 79)؛ هر نیکىاى که به تو رسد از خداست و هر بدىاى که به تو رسد از خود توست، و تو را پیامبرى براى مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است. با این پاسخ شبههها و سؤالهاى مربوط به توبه و استغفار معصومان علیهمالسلام، و اعتراف آنها به گناه و کوتاهى به درگاه خداوند مرتفع مىگردد و روشن مىشود که خوف انبیا و سایر معصومان علیهمالسلام، از عذاب الهى، گریهها، توبه و انابه آنها به درگاه خداوند حالات و رفتار واقعى آنها بوده و آن رفتار و حالات تصنعى و صرفا براى تعلیم دیگران نبوده است.
-
پى نوشت ها
1ـ به عنوان نمونه خداوند درباره حضرت موسى علیهالسلام، مىفرماید: «فاصبر إنّ وعد اللّه حق و استغفر لذنبک...»؛ مؤمن: 55 پس صبر کن که وعده خدا حق است و براى گناهت آمرزش بخواه. همچنین خدا درباره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، مىفرماید: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤمِنِینَ وَالْمُؤمِنَاتِ...»(محمّد: 19)؛ پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست، و براى گناه خویش و براى مردان و زنان باایمان آمرزش بخواه.
2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 7، باب 8، ص 232، ح 3.
3ـ شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان، دعاى «ابوحمزه ثمالى».
4ـ محمّد: 19.
5ـ حسن دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، باب 22، ص 93.
6ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 502، ح 3.
7ـ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، باب 51، ص 389، ح 25.
8ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 18، ص 253ـ254.
9ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، باب 3، ص 182.
10ـ همان، ج 25، باب 6، ص 205، ح 16.
11ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
12ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 79، باب 1، ص 193.
13ـ همان، ج 12، باب 11، ص 380، ح 1.
14ـ همان، ج 14، باب 2، ص 24، ح 3.
15ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ص 21، ح 1.
16ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 197، ح 2.