راهكارهاى ارتباط مؤثر در ميان اعضاى خانواده
راهكارهاى ارتباط مؤثر در ميان اعضاى خانواده
على حسينزاده1
چكيده
يكى از مهمترين زمينههاى سلامت در زندگى، مهارت برقرارى ارتباط مؤثر است؛ چراكه ارتباط يكى از مؤلفههاى اصلى زندگى اجتماعى است و چنانكه اين مؤلفه ناديده گرفته شود، بىشك پايه اصلى زندگى به لغزش مىافتد و رضايتمندى از آن محو مىشود. ارتباط مؤثر نوعى ارتباط سلامتآفرين است كه به افراد جرئت حرف زدن مىدهد و بيان احساسات را تسهيل مىكند. در نتيجه، احساس اعتماد به نفس و دورى از احساس ترس و تهديد در ارتباط ميان افراد پديد مىآيد. هدف اصلى از برقرارى ارتباط، انتقال پيام است كه به صورت كلامى و غيركلامى، آشكار يا ضمنى منتقل مىشود. بروز هرگونه اشكال در انتقال پيام، سبب بروز اختلال در ارتباط و در نتيجه، باعث سوءتفاهم ميان افراد مىشود و سازگارى را مخدوش مىسازد. بخش عمده تأثير، در زبان غيركلامى نهفته است كه اگر به آن دقت نشود، محتواى مفيد هم نمىتواند تأثير كامل و جامعى بر گيرنده پيام داشته باشد.
در اين نوشتار، الگوهاى ارتباط، همگرايى و واگرايى، لحن صدا، حالات چهره، تماس چشمى، گشادهرويى، ژست، گوش دادن، علامتهاى مثبت و منفى در برقرارى ارتباط، بازى ارتباط و انواع مواجهه افراد با يكديگر و تأثير آن در ارتباط ميان افراد مورد بحث قرار گرفته است.
كليدواژهها: ارتباط، مواجهه، همگرايى، واگرايى، تماس.
/مقدّمه
ارتباط مفيد و سازنده، اولين گام براى وصول به اهداف بلند و مقدس مىباشد. در اين زمينه كارهايى به شرح زير انجام گرفته است: روانشناسى روابط انسانى نوشته رابرت بولتون، مهارتهاى ارتباطى نوشته رابرت بولتون، آموزش مهارتهاى زندگى، نوشته لادن فتى، فهميدن، فهماندن و ارتباط مؤثر و كليد طلايى ارتباطات، نوشته كريس كول، مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى از اون هارجى و... .
كسانى كه از ارتباط مناسب برخوردار نيستند اصولاً انسانهايى ملول، افسرده و بىانگيزه هستند. صفا و سلامت در زندگى، به الگوى ارتباطى فرد در مواجهه با ديگران معنا پيدا مىكند. پيدا كردن يك الگو و دغدغه انتخاب سبك ارتباط، براى يك فرد هنگامى رخ مىدهد كه تحت فشار باشد. در چنين وضعيتى، انسان الگوهايى از رفتار را مىتواند پيدا كند؛ از جمله:
الف. «سرزنشگر» كه همواره با انگشت خود به سمت ديگرى نشانه مىرود، مخالفت مىورزد، اتهام مىزند و عيبجويى مىكند.
ب. «حسابگر» كه سرد، آرام و از ديگران بريده است و به لحاظ عاطفى خود را درگير نمىكند. قامتى راست دارد، منطقى حرف مىزند و منكر احساسات است.
ج. «سازشگر» كه هميشه موافقت مىكند، و مىكوشد خواهش، تمنّا و عذرخواهى نمايد. مىتوان او را به صورت فردى تجسّم كرد كه زانو زده است، در حالى كه سرش به سمت زانوهايش خم شده و پايين افتاده است.
د. «شخص گيج» كه حواس ديگران را پراكنده مىكند و به نظر مىرسد قادر نيست خود را با آنچه در جريان
است وفق دهد. او سعى مىكند موضوع را عوض كند.
ه. «پيامدهنده» كه مىخواهد خودش باشد و صادقانه خود را بيان كند. او قادر است اطلاعات را به طور دقيق اخذ و پردازش نمايد.
به نظر مىرسد تمام سبكها بجز سبك پيامدهنده ـ كه از ويژگىهاى افراد متعادل است ـ مانع مواجهه افراد با احساس واقعى خود هستند.
با استفاده از الگوهاى ارتباط، اعضاى جامعه با حالتهاى مختلف ارتباط و تأثير آن حالتها آشنا مىشوند و اين آشنايى به اعضا كمك مىكند تا در ارتباط، مهارت بيشترى كسب كنند و در نتيجه، ياد بگيرند كه خودشان باشند.2
براى اينكه بتوانيم از ارتباط مؤثر و مفيد بهره بگيريم، بايد ويژگىهاى يك ارتباط مؤثر را بدانيم و آنها را در ارتباط خود با اعضاى خانواده به كار گيريم. نيز موانع ارتباط مؤثر را از بين ببريم تا به نتايج و آثار ارتباط مؤثر دست يابيم.
ويژگىهاى ارتباط مؤثر
1. همگرايى در برابر واگرايى
از عناوين مهمى كه در بحث ارتباط نقش كليدى و اصلى دارد، «همگرايى» و «واگرايى» است. براى رسيدن به يك زندگى مطلوب كه منافع مشترك را تأمين كند، همگرايى بسيار مؤثر است. چنانچه جامعه به صورت حوزه متشكّل، وحدتيافته و منتظم اداره شود، تصميمات، انديشهها و كنشها به سوى يك كانون جهتگيرى مىشود و مركزيت مقتدر و متحدى به وجود مىآيد. افراد جامعه در اين كانون در كنار يكديگر قرار مىگيرند و به مرور زمان قطب واحدى در تصميمگيرى و هدايت زندگى شكل مىگيرد. چنين كيفيتى به «همكنشى» يا «همگرايى» موسوم است و از طريق آن، خطمشى حال و آينده روشن و مشخص مىگردد. در اين صورت، الگوى مطلوبى براى تنظيم مناسبات ميان افراد فراهم مىشود. اصطلاح «همگرايى» مترادف با هماهنگى و اصطلاح «واگرايى» مترادف با ناهماهنگى است.
از ويژگىهاى جامعه «همگرا» تشخيص مصلحت زندگى و ترجيح آن بر منفعت شخصى است. قراردادها و مقرّرات در اين جامعه مورد احترام است؛ ولى آنجا كه پاى مصلحت بزرگترى در ميان باشد، هر يك از افراد انعطافپذيرى خاصى از خود نشان مىدهد تا خواستههاى فردى را فداى پيشبرد اهداف زندگى كند. روح حاكم بر جامعه «همگرا» صميميت، يكدلى، يكرنگى و رفاقت است. در مقابل، جو غالب بر خانواده «واگرا» بيگانگى، فاصله عاطفى و لجاجت است.
«همگرايى» بستر مساعدى براى شكوفايى و خلّاقيت اعضاى خانواده است و «واگرايى» ـ به نوع خود ـ طرحى از خانواده را درمىافكند كه همچون دو حوزه جداگانه شاهد به هدر رفتن انرژىهاى زندگى است كه صرف اصطكاك و تقابل مىشود.
اولين گام براى كسب روحيه رفاقت در زندگى، پذيرش ديگران است. افرادى كه همسرشان را آنگونه كه «هست» مىپذيرند نه آنچنانكه «مىخواهند»، به اين مرحله ارزشمند نايل مىشوند كه دوستى در روابط متقابل آنان موج مىزند. پذيرش همسر در نگرش تحليلى، شامل پذيرش شخصيت، افكار و علايق او در مديريت زندگى است. زنان و مردانى كه به همسر خود همچون رقيبى آشتىناپذير مىنگرند، تجسم «واگرايى» و «تزلزل» در زندگى مشترك هستند. البته در «همگرايى» نكاتى بايد مورد توجه قرار گيرد كه در ذيل، به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. همگرايى در زندگى امرى نسبى است و جنبه مطلق ندارد؛ به اين معنا كه هرگز نمىتوان انتظار داشت افراد در تمام موارد توافق داشته باشند، بلكه منظور اين است كه آنها بتوانند در غالب موارد، سياستى هماهنگ در مواجهه با مسائل اتخاذ نمايند. همگرايى با شناخت نسبتى مستقيم دارد، به گونهاى كه با پشت سر گذاشتن سالهاى اوليه زندگى، درجه شناخت و معرفت همسران از يكديگر، بيشتر و عميقتر مىگردد. به همين دليل، زنان و همسران جوان نبايد در اولين گامهاى زندگى انتظار هماهنگى كامل از يكديگر داشته باشند. همه خصوصيات همسر را نبايد تغيير داد. اين امر به مقاومت شديد و لجاجت همسر منتهى مىشود و اعتماد به نفس را از او سلب مىكند. تلاش همسران بايد صرف تغيير خصوصياتى شود كه همچون عايقى از حصول تفاهم آنان جلوگيرى مىكند.
2. در تصميمگيرىها، انتخاب راهحلها و برنامهريزى در زندگى، لازم است هر يك از همسران حقوقى را براى ديگرى در نظر بگيرد و او را از صحنه تصميمات دور نگه ندارد. مديريت مطلوب در زندگى زمانى امكانپذير خواهد بود كه هر فرد از اهميت نقش خود در پيشبرد خانواده اطمينان حاصل نمايد.
3. مصلحت خانواده ايجاب مىكند كه هر يك از همسران به محض نارضايتى از همسر، او را از زندگى كنار نگذارد و جايگاه او را در زندگى حفظ نمايد. پدرى كه نقش سايه در زندگى دارد و به حاشيه رانده شده است، هيچگاه تأثير اخلاقى بر فرزندان نخواهد داشت و مادرى كه از موقعيت اصلى خويش محروم گرديده، هيچگونه سهمى در مراحل تصميمگيرى براى زندگى نخواهد داشت و در نتيجه، همسر لايقى براى شوهرش نخواهد بود. تصوير صحيح از مشاركت در خانواده، آنگاه شكل مىگيرد كه هريك از همسران دستى از آستين همت برآورد و با هميارى و قبول مسئوليت در زندگى، بهترين جلوه مشاركت را به نمايش گذارد. دليل اصلى براى ضرورت مشاركت اين است كه هيچ عاملى نمىتواند مرز منافع مرد را از منافع زن جدا سازد، همانگونه كه هيچ عاملى نمىتواند مرز آسيبهاى وارد شده بر مرد را از آسيبهاى زن جدا سازد؛ زيرا هر دو در يك مجموعه و براى رسيدن به مقصود واحدى تلاش مىكنند. افزايش تأثيرپذيرى همسر در هر سنّى و با هر ميزان تحصيلات و درجه ايمان و تعهدى كه باشد، به چهره گشاده و متبسم و در عين حال مصمم همسر، و ثبات شخصيتى و مهارت شخصى او در امر انتقال پيام وابسته است؛ چراكه تبسم و مهر و محبت فرستنده، نياز عاطفى گيرنده پيام را تأمين و ثبات شخصيت و استوارى اراده، منطقى بودن و اعتماد به نفس را در او تقويت مىكند.3 بر اساس آمارى كه ارائه گرديده است، 59 درصد از نخستين تأثيرى كه بر ديگران مىگذاريم به آراستگى ظاهر ما بستگى دارد و 41 درصد باقىمانده را زبان رفتار ما تعيين مىكند.4 از اينرو، فرستنده بايد به اين دو مهم توجه لازم را داشته باشد.
روابط بين فردى مؤثر اثر مستقيم روى سلامت روانى فرد دارد، به رشد شخصى و هويتيابى افراد كمك مىكند، بهرهورى شغلى و موفقيت و نيز كيفيت زندگى را افزايش مىدهد، تندرستى و سلامت جسمى به همراه مىآورد، سازگارى فرد را افزايش مىدهد، باعث مقابله سازنده با فشار روانى مىگردد و خودشكوفايى را به همراه دارد.5
ارتباط مؤثر بهترين راه براى از بين بردن سوءتفاهمها، تنها راه نشان دادن احساسات به يكديگر، مسيرى براى انتقال اطلاعات و امرى ضرورى براى رشد و بالندگى است. چنانكه ارتباط مؤثر نباشد، نارضايتى، تنهايى و تعارض در خانواده پديد مىآيد، سوءتفاهم زياد مىشود، آسيب روانى به وجود مىآيد، اعتماد به نفس زن و شوهر مختل مىشود و توانايى افراد خانواده براى مقابله با مشكلات كاهش مىيابد.
يك ارتباط خوب بر سلامتى روانى فرد تأثير مستقيم دارد، به رشد و هويتيابى او كمك مىكند، كيفيت زندگى، موفقيت و سازگارى در آن را افزايش مىدهد، با شكوفايى افراد خانواده همراه است، سلامت جسمى مىآورد و باعث مقابله سازنده با اضطراب و فشار روانى مىشود.
در اين زمينه، چهار حوزه مهارتى را بايد آموخت:
1. در زندگى مشترك به يكديگر اعتماد كنيم.
ـ نسبت به همسر خود متعهدانه عمل نماييم.
ـ از برخورد قضاوتى نسبت به او اجتناب كنيم.
ـ با او صادق باشيم.
2. ارتباط بايد روشن و دور از ابهام باشد.
ـ به پيام «من» رو بياوريم.
ـ از چند پهلو سخن گفتن بپرهيزيم.
ـ از تغيير دادن عبارات به خاطر محدود نشدن اجتناب كنيم.
3. از يكديگر حمايت كنيم و پذيراى همديگر باشيم.
ـ امكان ندارد دو نفر در همه چيز همعقيده و همفكر باشند. بنابراين، مشروط كردن حمايت به امر محال بىمعنا است.
ـ اختلافنظر مىتواند تغيير مثبت را در پى داشته باشد. پس بايد روحيه پذيرش را تقويت كرد.
ـ تفاوت ديدگاه به پختگى در تصميم كمك مىكند. براى تصميم بهتر ديدگاه مخالف را تحمل كنيم.
ـ پذيرش ديگران قدرت مديريت انسان را افزايش مىدهد. حذف ديگران نشانه اقتدار در مديريت نيست.
4. تعارضهاى موجود را به شيوهاى سازنده برطرف سازيم.
ـ اگر به دنبال اختلافنظر، روابط مستحكمتر شود، دوستى افزايش يابد، رضايتمندى وجود داشته باشد و همسران خود را در حل مسائل توانمندتر ببينند اختلاف نه تنها مخرّب نيست، بلكه سازنده است.
ـ در قواعد و مقرّرات از ابتداى زندگى، با يكديگر توافق كنيم.
ـ اگر عصبانيت بر گفتوگو حاكم شد، مدت كوتاهى از هم فاصله بگيريم و در زمان مشخصى بحث را پى بگيريم.
ـ به نوبت، هريك گوينده و شنونده باشيم و نقش خود را در هر موقعيت ايفا كنيم.
براى اينكه ارتباطى مؤثر داشته باشيم، بايد به محتواى كلام، فرايند بيان آن و نوع ارتباط غيركلامى توجه كرد. هرچه سخن ما جذّاب، شورانگيز، دور از تهديد و غمافزايى باشد، زمينه بهترى در بخش محتوا، براى ارتباط مؤثر فراهم مىشود. چنانكه نحوه فراز و فرود سخن، جملهبندى و زمانبندى در گفتار ما مناسب باشد، فرايند بيان سخن به ارتباط مؤثر ما كمك خواهد كرد. در كنار اين دو، تُن و آهنگ صدا، تماس چشمى، حالتهاى چهره، حركات بدنى و گوش دادن فعال، مىتواند به بخش غيركلامى در ارتباط مؤثر كمك كند. براى برقرارى يك ارتباط مؤثر بايد علاوه بر كلمات، از ارتباط غيركلامى نيز بهره جست. اين كار زمينه برآورده شدن بهتر و بيشتر انتظارات همسران را فراهم مىآورد.
2. توجه كردن
براى برقرارى رابطه مطلوب عاطفى، توجه كردن نقش اساسى دارد. توجه كردن در دو بخش كلامى و غيركلامى نقش ايفا مىكند. در بخش غيركلامى، ژستهايى نظير لبخند زدن، سر تكان دادن و نگاه همدلانه داشتن يا مجاورت بدنى از قبيل خم شدن به جلو، تماس و لمس، بستر مناسبى را براى ارتباط فراهم مىآورد.
توجه غيركلامى اغلب رساتر از توجه كلامى است. هر بخش از بدن ما مىتواند به گونهاى باشد كه ميان همسران ارتباط ايجاد كند، ارتباط را آسان نمايد و آن را تداوم بخشد. ما هنگامى كه در مواجهه با يكديگر حالتى آرام، اما هوشيار از خود نشان مىدهيم، اندكى بدن خود را به سوى جلو خم مىكنيم يا با روى گشاده در فاصله مناسبى از يكديگر قرار مىگيريم، ارتباط را تقويت مىكنيم و در عين آرامش با هيجان نشان مىدهيم كه آنچه را به يكديگر منتقل مىنماييم، خوب درك مىكنيم و مىفهميم؛ چراكه براى درك آن بسيار مصمم هستيم. ما با شيفتگى براى يكديگر پيام مخابره مىكنيم و براى دريافت پيام چنان برانگيختهايم كه بر لبه جلوى صندلى مىنشينيم و حالت وارفتگى از خود نشان نمىدهيم. به اين حالت «گرايش نشان دادن» مىگويند. در ايجاد اين حالت، حركتهاى بدنى، تماس چشمى و گشادهرويى بسيار مؤثر است.
همسران ترجيح مىدهند در زندگى مشترك با كسى باشند كه در عين دورى از عصبانيت، بىتحرك نباشد. اين تحرك، نشان مهربانى او و گرمى زندگى است. مهم اين است كه حركتهاى بدنى متناسب باشد و اشارههاى گيجكننده نداشته باشد. كسى كه با همسرش سخن مىگويد و در همان حال به رهگذران دست تكان مىدهد، گرچه حركت بدنى دارد، اما حركت او متناسب با سخن گفتن با همسرش نيست.
3. لحن صدا
برخى معتقدند كه 38 درصد از استنباط اوليه افراد از هر عبارتى، به نحوه بيان آن بستگى دارد.6 اولين كلماتى كه از دهان انسان خارج مىشود، لحن كلام را تعيين مىكند. بنابراين، صدا بايد آرام، منظم و نيرومند باشد، كلمات به روانى پشت سر هم ادا شوند و از تأمّل بىجا و زننده خوددارى و روى كلمات و جملات مهم تكيه شود. اولين حالتها در مواجهه ميان افراد، تأثير عميقى ميان آنها به جا مىگذارد. بعضى صداها پرمايه و غنى، برخى ديگر آوازگونه، تعدادى گرم و دلنشين، گروهى آكنده از افاده و سرانجام برخى هم سرد، بىاحساس و يكنواخت هستند.
لحن صدا از كيفيت صوت، طنين و گويايى آن رنگ مىگيرد. تغيير در كيفيت صوت گوياى احساسات، عواطف و تفاوت در معناست؛ زير و بم صدا تعيينكننده نت بالا يا پايين يا تركيبى از اين دو نت است كه موجب تنوع صدا و قوت آن مىشود و تركيب مناسبى از سرعت كلام و زير و بم صدا موجب قوت آن مىگردد.7
در لحن بيان براى برقرارى ارتباطى مؤثر، بايد به مواردى توجه داشت؛ از جمله:8
ـ سرعت: تند، كند، تندتر، كندتر؛
ـ نحوه مكث يا ترديد بين كلام؛
ـ درجه: بلند، فريادكنان، متوسط، آرام، بسيار آرام، نجواكنان؛
ـ دانگ: زير، جيغزنان، بم، متوسط؛
ـ تغيير: نحوه بالا و پايين رفتن صدا؛
ـ تكيه كلام خاص.
4. حالات چهره
چهره نيز اطلاعات فراوانى در خصوص حالات هيجانى ديگران به ما مىدهد. برخى از نظريهپردازان مىگويند: حالات چهره بعد از زبان، مهمترين منبع اطلاعاتى است. شاهد اين مدّعا، زمان و حجم كارهايى است كه نويسندگان، نمايشنامهنويسان و فيلمنامهنويسان به توصيف جزئيات چهره شخصيتهاى موردنظر خود اختصاص دادهاند. برخى شواهد از نظريه فطرى بودن حالات چهره حكايت مىكند؛ زيرا در فرهنگهاى مختلف دنيا شاهد حالات چهرهاى مشتركى هستيم؛ از قبيل بالا كشيدن يك يا هر دو ابرو، خميازه كشيدن و جمعكردن لبها كه به ترتيب نشانه نگرانى و تعجب، خستگى و اضطراب هستند.
به هر حال، بسيارى از نشانههاى خوشرويى از طريق حالات چهره به ديگران و از جمله به همسر ارائه مىشود. براى مثال، هنگامى كه همسر ما شاد يا نگران باشد، ما مىتوانيم با اتخاذ حالت چهرهاى متناسب با آن موقعيت، در شادى او خود را شاد، و در نگرانىاش خود را سهيم بدانيم.
پيراستن و آرايش چهره نيز از مهارتهايى است كه لازم است مورد توجه قرار گيرد و به عنوان نمودى بارز از خوشرويى ملحوظ گردد. فردى كه با چهره آراسته با همسر خود مواجه مىشود، ميزان علاقهمندى خود را به او نشان داده و خاطرنشان مىسازد كه براى او ارزش و احترام خاصى قايل است. هرچند با توجه به تفاوتهاى جنسيتى، تأكيد بيشترى بر آراستگى زن در برابر شوهر شده است، ولى مردان نيز بدينوسيله به همسران خود ابراز توجه كرده، سلامت اخلاقى آنها را تضمين مىكنند. در روايتى آمده است: شخصى مىگويد: امام موسىبن جعفر عليهالسلامرا ديدم كه خضاب كرده بود. گفتم: فدايت شوم، خضاب كردهاى؟! فرمود: آرى، نظافت و آراستگى مردان از امورى است كه بر عفّت زنان مىافزايد، و عفت زنان از آنرو كاهش يافته است كه شوهران آنها به سر و روى خود نمىرسند. سپس فرمود: آيا مايلى همسرت را در وضعيت نامناسبى از حيث نظافت و آراستگى ببينى؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: پس در مورد همسرت نيز اين را نپسند.9
برخى از پژوهشها نشان مىدهد كه لبخندها تقويتكنندهاند. شوالتر در جريان يك آزمايش، موفق شد با استفاده از لبخندهاى انتخابى، برخى از جملات عاطفى مصاحبهشوندهها را شرطى كند. در برخى از بررسىها، تركيبى از لبخندها و ساير تقويتكنندههاى غيركلامى و كلامى مورد استفاده قرار گرفتهاند. كرسنر با تركيب كردن خنده و تكان دادن سر و «اُهوم» گفتن آزمودنىها را واداشت تا از كلمه «مادر» بيشتر استفاده كنند.10 لبخند به عنوان يك تقويتكننده، نمونهاى از مهارتهاى خوشرويى در برابر همسر و ديگران است. رسول خدا صلىاللهعليهوآلههمواره از اين مهارت در هنگام سخن گفتن استفاده مىكردند.11
امام باقر عليهالسلام نيز تبسّم در برابر برادر دينى را حسنه دانستهاند.12
در زمان برقرارى ارتباط، چهره مىتواند با حالتهاى مختلف زير به ادامه يا قطع ارتباط كمك نمايد:13
1. خيره نگريستن و مستقيم به چهره يا چشمان ديگرى نگاه كردن كه در بعضى از موارد نشانه دقت و در برخى موارد نشانه بهت و تعجب شماست كه در صورت دوم مىتواند به قطع ارتباط منجر شود.
2. لبخند زدن كه نشانه تمايل به برقرارى ارتباط و ادامه آن است. البته لبخندها همانگونه كه مهربانى و تفاهم را منتقل مىسازند، گاهى نشانه تحقير و تمسخر هم هستند. تعبير اين رفتارها به ويژگىهاى بافتى از قبيل رفتارهاى ضميمه رفتار موردنظر بستگى دارد.14 بنابراين، كاربرد اين مهارت در برابر همسر نيازمند توجه به رفتارهاى ضميمه نيز مىباشد تا مبادا لبخند به عنوان عامل تحقير و تمسخر همسر محسوب شود. براى نمونه، لبخند زدن مداوم به همسر موجب مىشود تا او اين عامل تقويت ارتباط را به مثابه عامل تمسخر و تحقير تعبير كند و از اين رفتار ناخرسند گردد.
3. اخم كردن كه نشانه تحير، اضطراب، ناراحتى يا رنجيدگىخاطر است، باعث سردى ياقطعارتباط مىشود.
هنگامى كه همسر را ملاقات مىكنيد، با او دست مىدهيد و لبخند مىزنيد، اين ارتباط جسمانى و لبخند، فضايى آكنده از مهر و صفا براى گفتوشنودى دوستانه مىگشايد. همچنين به هنگام خداحافظى با حالت چهره مىتوانيد به او نشان دهيد كه از تهدل از با او بودن خرسنديد.
5. گشادهرويى
گشادهرويى يكى از نمونههاى بارز خوشرويى براى پيدايش توجه در ارتباط ميان همسران است. مردم عموما خواهان آغاز كردن صحبت نيستند. از اينرو، بايد زمينه و بسترى فراهم شود تا سر صحبت باز شود و ارتباط برقرار گردد. گشادهرويى در اين ميان نقش مؤثرى ايفا مىكند.
در متون روايى و دينى ما به گشادهرويى و خوشرويى تأكيد شده است. در ذيل، به برخى از اين روايات اشاره مىشود:
ـ براى اهل بهشت، چهار علامت است كه يكى از آنها گشادهرويى است.15
ـ نيمى از مواجهه عاقلانه با ديگران، به خوشرويى است.16
ـ اولين هديه و عطيه براى كسى كه با او مواجه مىشويم و آسانترين بخشش براى او خوشرويى است.17
ـ بهترين عاملى كه مىتوان به واسطه آن در ميان قلوب دوستان مودّت و محبّت را افزايش داد و كينه و دشمنى را از دل دشمنان زدود، خوشرويى است.18
ـ خوشرويى آتش دشمنى را خاموش مىكند.19
ـ خوشرويى خصلت هر انسان آزاده است.20
ـ خوشرويى يكى از نشانههاى پيروزى و خوشبختى است.21
مردى خدمت رسول خدا صلىاللهعليهوآله رسيد و از حضرت خواست او را توصيهاى كند. طبيعتا توصيهها بايد امورى پرثمر و سعادتبخش باشد. حضرت در بيان يكى از توصيههاى خود فرمودند: با ديگران گشادهرو باش.22 اساسا خوش اخلاقى مثلثى است كه يك ضلع آن را خوشرويى تشكيل مىدهد.23
حضرت رسول صلىاللهعليهوآله در توصيهاى به فرزندان عبدالمطلب فرمودند: شما نمىتوانيد با اموالتان مردم را شاد كنيد. پس با آنان با گشادهرويى و خوشرويى مواجه شويد تا زمينه نشاط آنان را فراهم سازيد.24
وقتى در مواجهه با افراد جامعه دينى ـ كه از آنان به «برادر دينى» تعبير مىشود ـ دستور داريم با چهرهاى باز و دور از گرفتگى و خشم و اندوه برخورد نماييم، حكم مواجهه در محيط منزل با همسر به خوبى روشن مىشود.
گشادهرويى نسبت به همسر تا جايى اهميت پيدا مىكند كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آن را يكى از حقوق زن بر همسر خود دانسته و فرمودهاند: «حق زن بر شوهرش اين است كه او را گرسنه نگذارد، بدنش را بپوشاند و با او ترشرويى نكند.»25
معمولاً گشادهرويان داراى چهار ويژگى هستند:
1. با عباراتى همچون «صورت شما قرمز شده است» و «به نظر مىرسد خوشحال نيستى»، اوضاع و احوال جسمانى فرد را توصيف مىكنند و از اين طريق، روابط عاطفى را تعميق مىبخشند.
2. با جملاتى همچون «شما مىتوانيد درباره دغدغههايتان صحبت كنيد» و «من به آنچه مىگوييد علاقهمندم»، فرد را به صحبت و ادامه آن دعوت مىكنند.
3. گاهى با سكوت خود به فرد فرصت مىدهند تا درباره ادامه صحبت و بيان مطالب موردنظر خود تصميم بگيرد.
4. با نشان دادن حالتهاى بدنى و تماس چشمى علاقهمندى و توجه خود را به فرد نشان مىدهند.26
البته اين ويژگىها هريك در جايگاه مناسب خود تأثيرگذار است. به كارگيرى همزمان آنها ممكن است براى ديگرى در ابتداى كار سوءتفاهم ايجاد كند و همسران از آنرو كه با يكديگر آشنايى دارند و روحيات همديگر را مىشناسند، مىتوانند در به كارگيرى هريك از اين ويژگىها به تناسب مقتضاى حال عمل كنند.
6. تماس چشمى
بيشتر كنشهاى متقابل شخصى با دوره كوتاهى كه طى آن دو نفر مستقيما به يكديگر نگاه مىكنند، شروع مىشود. تماس چشمى علامتى است بر اينكه هريك از دو نفر به ديگرى توجه دارد و كنش متقابل بيشترى مىتواند در پى آن بيايد27 و البته از كاركردهاى ديگر آن، تنظيم ارتباط متقابل در محاوره است.
افراد وقتى به سخن كسى گوش مىدهند، بيش از وقتى كه خود صحبت مىكنند از نگاه استفاده مىكنند و نيز در هنگام گوش دادن نگاههاى طولانىترى به طرف مقابل مىكنند و در يك ارتباط، غالبا در زمان انتقال نوبت سخن در ميان افراد، افراد به يكديگر نگاه مىكنند و كسى كه نوبت را در دست گرفت براى اينكه حواسش پرت نشود، نگاه را قطع مىكند و شنونده آن را ادامه مىدهد.28
همچنين تماس چشمى نشانگر هيجانات (دوستانه يا خصمانه) ما نسبت به ديگران است.
تماس چشمى و تمركز آرام چشمهاى همسران به چهره يكديگر كه هر از گاهى به ساير اعضاى بدن و حركات آنها (مثل حركت دستها) نيز منتقل مىشود و سپس به چهره بازمىگردد، نقش مهمى در پيدايش توجه ميان آنان دارد. تماس چشمى به فرستنده پيام اين امكان را مىدهد كه پذيرش خود و پيامش را از سوى شنونده ارزيابى كند و پى ببرد در چه حالتى، شنونده با گوينده احساس راحتترى دارد. از طرفى، شنونده پيام به وسيله تماس چشمى مىتواند مقصود ويژه گوينده از پيامش را درك كند. اين دركى فراتر از معانى كلمات است كه به اسرار درونى گوينده ارتباط پيدا مىكند.
رالف والدو امرسون مىگويد: چشمهاى اشخاص به اندازه زبانهايشان صحبت مىكند، با اين مزيّت كه سخن گفتن به وسيله چشمها به بيان واژهها نياز ندارد و يك درك كلى از شخص مقابل را فراهم مىكند.29
فراتر از يك محيط آرام كه براى گفتوگو ميان همسران ضرورى است و به حضور هريك در كنار ديگرى كمك مىنمايد، حضور ذهنى لازم است. هريك از همسران كه پيامى را منتقل مىكند، انتظار دارد شريك زندگىاش نه فقط حضور فيزيكى، بلكه آمادگى ذهنى هم داشته باشد تا پيام را دريافت كند. تماس چشمى زن و شوهر بايد بيانگر اين حضور ذهنى باشد. اگر تظاهر به توجه كردن باشد و حضور قلبى نباشد، بىشك علامتهاى ديگرِ فرد اين تظاهر را فاش خواهد ساخت.
ارتباط چشمى يكى از عناصر مهم تعامل ميانْ فردى و گاهى ضرورى براى شروع تعامل اجتماعى است. اين رفتار در هنگام گفتوگو مىتواند نشانه توجه و علاقه باشد و استفاده مناسب از آن مىتواند پيامدهايى تقويتكننده داشته باشد.
كلاتيك و ديگران (1975) در آزمايشى مصاحبهمانند، به مصاحبهگرها آموزش دادند به يكى از روشهاى ذيل عمل كنند:
1. مدام به مصاحبهشونده نگاه كنند؛
2. به طور متناوب به مصاحبهشونده نگاه كنند؛
3. اصلاً به او نگاه نكنند.
نتايج نشان داد در زمانى كه مصاحبهكننده به مصاحبهشونده نگاه نمىكرد، وى از جملات كوتاهترى استفاده مىكرد و كمتر حرف مىزد. وقتى مصاحبهگرها مدام به مصاحبهشونده نگاه مىكردند، آنها تصور مىكردند مصاحبهگرها به آنها خيلى توجه دارند و مصاحبهگرى را كه اصلاً به آنها نگاه نمىكرد، فردى بىتوجه مىدانستند. البته گاهى استفاده بيش از حد از نگاه يا نگاه خيره، حمل بر تهديد مىشود و ديگران را ناراحت مىكند. در اينگونه شرايط، ارتباط چشمى اثرات تنبيهى به همراه خواهد داشت.30
بر اين اساس، ارتباط چشمى متعادل با همسر، به ويژه در هنگام سخن گفتن او، عاملى مؤثر در تداوم ارتباط كلامى با همسر و نمونهاى بارز از خوشرويى در برابر او به شمار مىرود.
7. ژست
ژستها دو دسته هستند:31
الف. «نشانگرها»، كه مكمل گفتارند، به همراه آن به كار مىروند و موجب برقرارى ارتباط مى شوند. اين ژستها محتواى كلامى گفتار را ترسيم مىكنند و به تسهيل صحبت كردن ميان افراد كمك مىنمايند.
ب. ژستهايى كه «معرف» نام دارند و به طور كامل جايگزين رفتار مىشوند. معرفها در جايى مورد استفاده قرار مىگيرند كه صحبت كردن غيرممكن است. براى مثال، در محيطهاى پر سر و صدا يا وقتى همسران فاصله زيادى با هم دارند يا به گونهاى مخفيانه مىخواهند پيامى را به يكديگر منتقل كنند، از اين ژست استفاده مىكنند.
حركات و ژستهايى كه مىتواند بيشترين تأثير را در مواجهه اول بگذارد و توجه و احترام ديگرى را جلب كند عبارتند از: حركات آرام دو دست، صاف ايستادن و نشستن (قوز نكردن)، سر را بالا نگه داشتن، پرهيز از حركات تند، سريع، عصبى و مضطربانه، نگاه ثابت و نافذ (نه خيره) آرواره سست و نرم (نه شل و ول)، حالات چهرهاى كه نمايانگر احساسات درونى باشد و لبخند كه در جاى مناسبش موجب ترشح مادهاى شيميايى موسوم به آندروفين مىشود و نيرويى سرشار از شادمانى را در دستگاه بدن ايجاد مىكند.32
تكان دادن سر از جمله ژستهايى است كه معمولاً آن را به نشانه تصديق، موافقت و تفاهم به كار مىبريم. فوربس و جكسون بر تأثيرات تقويتى اين ژست تأكيد كردهاند. در اكثر تحقيقات صورت گرفته در اين زمينه، تكان دادن سر و ساير تقويتكنندههاى كلامى و غيركلامى با هم تركيب شدهاند.33
ما به دو شيوه مىتوانيم براى ابراز علاقه و اشتياق نسبت به حرفهاى گوينده، از سر تكان دادن استفاده كنيم. اكمن و استر معتقدند: ما با كج كردن سر، علاقهمندى خود را نسبت به حرفهاى طرف مقابل ابراز مىكنيم. علاوه بر اين، ما با تكانهاى سر تمايل خود را براى ادامه صحبت نشان مىدهيم.
به هنگام برقرارى ارتباط و انتقال پيام بايد به اشارات و زبان بدنى گيرنده توجه كنيم. اين اشارات مىتواند مثبت يا منفى باشد.
علايم منفى عبارتند از:
1. نگه داشتن پاها در وضعيتى دور از گيرنده؛
2. چرخاندن سريع سر به مفهوم عدم موافقت؛
3. مالش يا خاراندن گردن؛
4. كاهش ارتباط چشمى؛
5. فاصله گرفتن؛
6. مشت كردن دست، گره كردن دستها در يكديگر؛
7. بىقرارى و ناآرامى؛ مثلاً زدن ضربههاى متوالى با دست يا شىء؛
8. با پا به زمين كوبيدن؛
9. پوشاندن بينى؛
10. به آسمان نگاه كردن؛
11. معذب بودن؛
12. پوشاندن دهان؛
13. تكان دادن بدن.
علايم مثبت عبارتند از:
1. متفكرانه سر را تكان دادن؛
2. قراردادن بدن به سوى گوينده؛
3. دست كشيدن روى چانه؛
4. ارتباط چشمى، به ويژه هنگام بزرگ شدن مردمك چشم؛
5. راحت بودن وضعيت بدن؛
6. بازوان گشاده؛
7. آهان گفتن؛
8. وضعيت بدنى آزاد؛
9. نحوه برخورد مطابق با مطالب ارائه شده.34
زمانى كه گيرندگان پيام از سلامت عمومى، بهداشت روانى، نگرش مثبت و انگيزه قوى برخوردار باشند، شرايط انتقال پيام كاملاً مطلوب باشد، موضوع پيام براى مخاطبان تازگى، گيرايى و جذابيت خاصى داشته باشد و سرانجام، پيامدهندگان از نظر مخاطبان از شخصيتى عاطفى ـ منطقى برخوردار باشند و به تناسب ويژگى افراد و موضوع پيام از مناسبترين روشها براى انتقال پيام بهره گيرند، مىتوان شاهد برقرارى كامل ارتباط و تأثيرات ناشى از آن بود.35
اين مهارت در هنگام سخن گفتن همسر، شاخصى براى توجه دقيق به او، تأييد گفتهها و دغدغههاى وى و نشانهاى از خوشرويى با او به شمار مىرود.
بازىهاى ارتباط
بازىهاى ارتباط يك رشته فنونى هستند كه به افراد مىآموزند تا آگاهى خود را افزايش دهند و در برقرارى ارتباط، مؤثر باشند. براى كسانى كه با مخاطب خود در تماس هستند و مىخواهند پيامى را به او منتقل كنند، اين امكان وجود ندارد كه بتوانند پيام ناهمخوان منتقل نمايند. پيام ناهمخوان پيامى است از طريق زبان كه با پيامهاى ارسالى از طريق ساير اعضا و جوارح پيامدهنده سازگار نباشد.
براى آنكه تأثير بازى ارتباط را عينا مشاهده كنيد، مراحل زير را به اجرا درآوريد:
ـ پشت به هم بايستيد و با هم حرف بزنيد.
رودررو ايستاده، بدون حرف زدن، به همديگر نگاه كنيد.
ـ با چشمان بسته و در حالى كه با هم حرف مىزنيد، يكديگر را لمس كنيد.
ـ بدون لمس كردن يكديگر، به هم نگاه كنيد و حرف بزنيد.
ـ با نگاه كردن و لمس كردن يكديگر، با هم حرف بزنيد.36
مرحله آخر نشان مىدهد كه وقتى شما در حال حرف زدن، لمس كردن و حفظ تماس مستقيم با چشم هستيد، ارسال پيام تند يا پيامى همراه با عصبانيت از طريق زبان غيرممكن است؛ چون عصبانيت، با اين تركيب همخوانى ندارد. اما پيامهايى كه از فقط از طريق نگاه كردن يا حرف زدن به مخاطب ارسال مىشود، مىتواند با عصبانيت همخوان باشد. همچنين وقتى شخصى پيامى را براى شما مىفرستد كه دچار اختلال است، اين نشان مىدهد كه احتمالاً با شما در تماس نيست. اگر با شما در تماس بود پيام مختل براى شما ارسال نمىكرد.
اين فن زمانى كارآمد است كه زمينههاى تنش در حال فراهم آمدن باشد، وگرنه چنانچه تنش به اوج خود رسيده باشد، بايد از رو در رو شدن پرهيز كرد، چه رسد به اينكه با تمام قوا و به صورت كامل ارتباط برقرار شود.
در مواجهه افراد خانواده با يكديگر، هريك از آنان منتظر نوعى عكسالعمل از ديگرى هستند و همانگونه كه چگونه صحبت كردن در اين رابطه از اهميت فراوانى برخوردار است، چگونه گوش كردن نيز اهميت زيادى دارد. افراد خانواده بايد بدانند چگونه از طريق ارتباط كلامى و غير كلامى، به يكديگر پيام بدهند.
انواع مواجهه افراد با يكديگر
1. دستور دادن: وقتى كسى پيامى را به شمال منتقل مىكند و خواستهاى را مطرح مىنمايد كه براى شما كاملاً پذيرفته شده نيست، فقط با فرمان دادن او را به كارى وادار مىكنيد يا بازمىداريد. پيامهايى نظير: «با من اينطور حرف نزن»، «براى من مهم نيست درخواست شما طبيعى است يا نه؛ تو بايد به وظيفهات عمل كنى» و «چرا اينقدر پيله مىكنى، اينقدر شكايت نكن» به افراد مىفهماند كه احساسات و خواستههايشان از نظر طرف مقابل بىاهميت است و بايد به آنچه او مىخواهد و بدان اعتقاد دارد، تن دردهند. اين پيامها ترس از قدرت همسر را به دنبال دارد، فضاى پادگان نظامى را تداعى مىكند و ديگران را به احساس رنجش و عصبانيت وامىدارد. نتيجه اين پيامها اغلب حاضرجوابى، مقاومت و بىاعتمادى است.
2. تهديد يا توبيخ كردن: گاهى در پاسخ به سخن ديگران، فرد خط و نشان مىكشد يا پيامدهايى را براى رفتار او بازگو مىكند كه حالت بازدارنده دارد: «اگر اينگونه رفتار كنى پشيمان خواهى شد»، «ديگر نمىتوانم سخن تو را تحمل كنم. يك جمله ديگر بگويى از خانه بيرونت مىكنم.»، «اگر مىفهميدى، اين حرف را نمىزدى.» و «اگر با من جرّ و بحث و ناراحتى كنى، مىروم خانه مادرم.»
اين پيام، احساس ترس و زبونى را به وجود مىآورد، برانگيزنده رنجش و خصومت مىشود، نشان مىدهد كه فرد هيچ احترامى براى خواسته ديگران قايل نيست و او را به نوعى لجبازى دعوت مىكند و گاهى او را وسوسه مىكند كه امتحان كند و ببيند آيا واقعا طرف مقابلش در اين حرفى كه مىزند جدّى است يا خير، و اين به وخامت بيشتر اوضاع منجر مىشود.
3. نصحيت كردن و تذكر اخلاقى دادن: اين نوع مواجهه، به زبان بايد و نبايد سخن گفتن است، اما به گونهاى آرام كه از آن براى شنونده حالت دستور دادن فرد احساس نشود؛ مثلاً: «نبايد اين كار را مىكردى»، «اين كار خوب نيست و آفتهاى معنوى فراوانى دارد» و «تو خوب است به حرف من كه بزرگ خانواده هستم، گوش كنى.»
چنين پيامى وظيفه يا مسئوليت اخلاقى را به ديگران تحميل مىكند و ممكن است به مقاومت و دفاع شديدتر فرد منجر شود. او در اين موقعيت مىتواند احساس كند مورد بىاعتمادى قرار گرفته است و در نتيجه، احساس گناه كند و خود را بدكار قلمداد نمايد. اين حس فرد را از ارزشمندى و عزّت نفس دور مىنمايد.
4. پيشنهاد دادن با ارائه راهحل: گشودن مسئله، يافتن راهحل و پيشنهاد آن براى پيدا كردن راهى در راستاى پاسخ مسئله: «براى رسيدن به تصميم نهايى بيا استخاره كنيم»، «درباره كنكور يكى دو سال صبر كن» و «پيشنهاد مىكنم با اين دختر ازدواج نكن.»
اين پيام وابستگى و بىاستقلالى طرف مقابل را نشان مىدهد و پيامش اين است كه او در راه يافتن حل مسئله توان ندارد و نمىتواند در كارهاى مربوط به خودش تصميم بگيرد. پيشنهاد گاهى بازگوكننده حالت برترى پيشنهادكننده است و به حس حقارت فرد مقابل منجر مىشود؛ زيرا او مىتواند با خود بگويد: چرا اين نكته ابتدا به ذهن خودم نرسيد. همچنين اين پيام مىتواند اين پيامد را در پى داشته باشد كه فرد احساس كند اصلاً مورد درك ديگران قرار نگرفته است. گاهى نيز باعث مىشود فرد به عقايد ديگران بينديشد و از خود تهى شود.
5. آموزش دادن و بحث منطقى كردن: تحت تأثير قرار دادن ديگران با تبيين حقايق، برگزارى بحثهاى منطقى و دادن اطلاعات با راه انداختن كلاسهاى درس غيررسمى و ابراز عقايد شخصى: «لازمه رسيدن به خوشبختى مراعات سلسله مراتب در خانواده است»، «نفقه و مهريه حق زن است و اعمال مديريت در زندگى حق مرد است» و «چنانچه در ابتداى زندگى زن مسئوليتپذير باشد در آينده مىتواند فرزندان خوبى تربيت كند.»
چنين پيامى اغلب باعث مىشود فرد خود را تابع و بىلياقت بداند و گاهى سبب سرسختى فرد، مقاومت و لجبازى او مىشود. هيچ كس دوست ندارد كه اشتباهات او به رخش كشيده شود و چنانچه اشتباه او به رخش كشيده شود، او تا آخر از موضع خود دفاع مىكند و مىگويد: «من درست مىگويم.» او در چنين حالتى از شريك زندگى خود متنفر مىشود؛ چراكه هميشه بايد به حرف او گوش كند و طبيعتا براى مقابله با او به برچسب زدن متوسل مىشود و او را بزرگ شده عصر حجر مىنامد. اين صحيح نيست كه فكر كنيم همسر ما چيزى نمىداند. آنچه مرد يا زن مىخواهد آموزش دهد همسرش از قبل مىداند، ولى به خاطر مقابله، حاضر نيست حقيقت را به روى خود آورد.
6. قضاوت كردن: درصدد ارزشيابى برآمدن و كارها را محكوم كردن: «درست نمىانديشى»، «بچگانه فكر مىكنى» و «كاملاً در اشتباهى و بدتر از اين نمىشود.»
اين پيام احتمالاً بيش از ساير پيامها باعث مىشود فرد احساس بىلياقتى و حقارت كند. خودپنداره فرد در زندگى خانوادگى از طريق قضاوت ديگران و عمدتا نزديكان شكل مىگيرد. گاهى فرد مىگويد: من آنقدر شنيدهام بد هستم كه يواش يواش باورم مىشود بايد بد باشم. اصولاً اينگونه قضاوتها برانگيزنده انتقاد متقابل است و وقتى كسى احساس مىكند زير ذرّهبين تيز شريك زندگىاش قرار گرفته است، سعى مىكند عقايدش را براى خود پنهان نگه دارد. اين كار بستر تنفّر از ديگران را در نهاد انسان به وجود مىآورد و با پاسخ مقاومت و لجاجت همراه مىشود. ارزشيابى مداوم باعث مىشود آتش لجاجت شعلهور شود.
7. موافقت كردن: ارزشگذارى مثبت و تأييد رفتار: «من فكر مىكنم تو بسيار موفقى»، «من با تو موافق و همراهم. روى من حساب كن» و «در اين مجموعه تنها كسى كه درست مىگويد، شما هستى.»
اين پيام در ميان همسران در صورتى كه با تصوير همسر از خود مطابقت نداشته باشد، ممكن است موجب خصومت شود. گاهى نيز همسر با خود مىگويد: ممكن است دفعه بعدى مورد قضاوت منفى قرار گيرم و تقبيح شوم. گاهى هم اگر مورد تمجيد قرار نگرفت فقدان تمجيد را نشانه تقبيح مىداند. تأييد بسيارى از مواقع ممكن است از ديد همسر زيرك راهى براى تحت تأثير قرار دادن او تلقّى شود و چنانچه فراوان ابراز موافقت شود همسر را وابسته مىسازد. در چنين حالتى، او هميشه انتظار تأييد شدن دارد. داستان ديگر افراد خانواده نيز همينگونه است.
8. تحقير كردن: بدون توجه به بيان آثار مثبت يا منفى كار، احساسات فرد را جريحهدار كردن: «تو بسيار آدم مكّارى هستى»، «تو خيلى بچهاى و هيچى نمىفهمى» و «رحمت به حيوانات وحشى!»
اين پيام مىتواند ويرانگر باشد و نگاه بىارزش بودن را در فرد تقويت نمايد. به طور طبيعى، چنين پيامهايى با يك پيام مشابه از طرف مقابل همراه مىشود و او نيز ديگرى را تحقير مىكند. در نتيجه، زمينه تغيير و تبديل رفتار او به رفتار مطلوب كمرنگ و از درجه تحقق آن به شدت كاسته مىشود و در ذهن او اين پيام غيرمنصفانه هيچگاه مورد بخشش قرار نمىگيرد.
9. وانمود كردن به تشخيص مشكل: به طرف نشان دادن كه من مىفهمم تو چه مىگويى و مشكل تو را تشخيص دادهام: «تو به مادر من حسودى مىكنى»، «تو با اين حرفهايت فقط مىخواهى اعصاب مرا خرد كنى» و «تو به چيزى كه مىگويى اصلاً اعتقاد ندارى. چيز ديگرى مىخواهى بگويى.»
چنين پيامى به افراد مىفهماند كه ديگرى به جمعبندى شخصيت او پرداخته و انگيزههايش را تشخيص داده است. اين روانكاوى مىتواند فرد را تهديد كند. اگر تشخيص درست باشد، او در معرض خجالت قرار مىگيرد و چنانچه غلط باشد ـ كه اغلب چنين است ـ از اين اتهام عصبانى مىشود و بستر تنش گسترده مىشود. در اين حالت، فرد نوعى برتربينى را در طرف مقابل حس مىكند و تلاش مىكند آن را بشكند و با اين اوصاف، ديگر اميد به ارتباط صحيح ميان اعضاى خانواده را نمىتوان انتظار داشت.
10. تخريب به زبان تأييد: سعى در از بين بردن احساس ديگران با عبارتهاى به ظاهر زيبا: «نگران نباش، اوضاع خوب مىشود»، «حالا كه طورى نشده است. خيلىها مثل تو هستند» و «تو معمولاً با مشكلات كنار مىآمدى.»
چنين پيامى به ديگرى مىگويد: من از شما مىخواهم كه احساس بدى نداشته باشى و همه چيز دوباره درست مىشود. اين بسيار غيرواقعى است كه ما از كسى فقط بخواهيم واقعيت را ناديده بگيرد. فرد نوعا اين كوشش را براى تغيير احساسات خود قلمداد مىكند و نسبت به آن بىاعتماد مىشود. گاهى هم به صراحت مىگويد: «تو اين را مىگويى كه فقط مرا وادار كنى احساس خوبى داشته باشم.» دلگرم كردنهاى نابهجا غالبا رابطه را تضعيف مىكند؛ چون فرد مىفهمد شما نمىخواهيد احساس او را درك كنيد. به همين دليل، چنين پاسخى مىتواند مأيوسكننده باشد و در پاسخ اين پيام، بگويد: «تو اگر مىدانستى من چه احساسى دارم هيچگاه چنين حرفى نمىزدى.»
11. بازجويى و تفحّص: سعى در يافتن دلايل و انگيزههاى فرد و پيدا كردن اطلاعات بيشتر: «چرا فكر مىكنى نمىتوانى دست از خواسته خود بردارى؟»، «چه كسى اين فكر را به سر تو انداخته است؟» و «اگر به خواسته تو توجه نشود چه تصميمى دارى؟»
سؤالپيچ كردن فرد مىتواند اثر سوءظن يا شك را به همراه داشته باشد. گاهى او حس مىكند همراه زندگىاش مىخواهد از او اطلاعاتى پيدا كند تا او را محكوم كند، بخصوص چنانچه نفهمد چرا او اينقدر سؤال مىكند. گاهى فكر مىكند شما با جمعآورى اطلاعات مىخواهيد قضاوت كنيد و براى او تصميم بگيريد و مسئله را حل كنيد. هر كسى دوست دارد خودش مسئله را حل كند. وقتى شما از كسى كه چيزى را برايتان تعريف كرده است، سؤالات فراوان مىپرسيد، آزادى سخن گفتن را از او مىگيريد و او را به محدوده سوال متوقف مىسازيد.
12. حرف را عوض كردن: سعى در تغيير توجه فرد از مسئله و مسئله را شوخى گرفتن: «قبلاً در اينباره زياد حرف زده شده است، پس فراموش كن»، «اينجا بهتر است درباره موضوعات ضرورىترى سخن بگوييم» و «مسائل مهم زندگى را شناسايى كنيد. به فرعيات نپردازيد.»
اين نوع پاسخها عموما ناكارآمد و باعث ناسازگارى است و احساس گناه و فقدان اعتماد به نفس را در پى دارد.
چنين پيامى مىتواند به فرد بفهماند كه شما به او علاقهمند نيستيد، به احساساتش احترام نمىگذاريد و او را طرد مىكنيد. او هرگاه درباره چيزى صحبت مىكند نشان مىدهد كاملاً جدى و مصمّم است، ولى وقتى شما سؤالاتى مطرح مىكنيد كه حالت حرف عوض كردن يا گاهى مسخره كردن دارد، او رنجيده مىشود. گاهى به نظر مىرسد كه عوض كردن حرف در همان مقطع موفقيتآميز است، اما واقعيت اين است كه نتيجه در آينده معلوم مىشود و مسائل كنار گذاشته شده غالبا به مسائل پيچيده و حل نشده تبديل مىگردد. با اين پيام، او تصميم مىگيرد ديگر مشكلاتش را براى شريك زندگىاش تعريف نكند و به دنبال جايى مىگردد كه مشكلات و احساساتش را بدانجا ببرد كه اين خود مشكل بزرگترى را مىآفريند.
13. حرف دل را زدن: اين نوع سخن شما را قادر مىسازد خواستهها، عقايد و نظرات خود را به روشنى به ديگران منتقل كنيد. بسيارى اوقات انسان وقتى چيزى را تصور مىكند و در ذهن آن را پرورش مىدهد، خيلى بزرگ جلوه مىكند و با فكر بيشتر درباره آن بدتر مىشود. در حالى كه وقتى با ديگرى آن را در ميان مىگذارد و درباره آن سخن مىگويد، نتيجه تغيير مىكند. وقتى ديگران بدانند شما از آنها چه مىخواهيد، بيشتر مىتوانند براى رسيدن شما به خواستههايتان با شما همكارى كنند.
اغلب افراد، بخصوص در زندگى مشترك، خيال مىكنند ديگران آنقدر آنها را خوب مىشناسند و از احساساتشان باخبر هستند كه نيازى نيست احساس خود را توضيح دهند. گاهى با خود مىگويند: «اگر قرار باشد من احساسم را بازگو كنم تا همسرم وضعيت خود را روشن سازد كه هنرى نكرده است»، «اگر همسرم واقعا به من اهميت مىدهد بايد خودش قبل از اينكه من احساسم را بيان كنم، احساس مرا درك كند» و «ما سالهاست كه با هم زندگى مىكنيم. چه طور مىشود همسرم احساسات مرا به خوبى درك نكرده باشد؟»
اين نكته را نبايد فراموش كنيم كه اولاً، در بعضى موارد واقعا همسران نوع و مراتب احساس يكديگر را نمىشناسند و ثانيا، در مواردى نيز به توجه دادن نياز دارند كه بيان احساسات و ابراز حرف دل مىتواند آنها را متذكر كند. البته توجه به اين مسئله نيز ضرورى است كه بيان حرف دل نبايد سوءتفاهمهايى را به همراه داشته باشد؛ چون وقتى شما حرف دل خود را مىزنيد، گاهى اختلافاتتان به سطح مىآيد و در معرض ديد ديگران قرار مىگيرد. از اينرو، بايد تلاش كنيد كه رو شدن واقعيتها برداشت اشتباه به همراه نداشته باشد و اعضاى خانواده سوءتفاهم پيدا نكنند.
14. بهرهگيرى از گشايندهها: يكى از مؤثرترين پاسخها به پيامهاى احساسى و پيامهايى كه به نحوى بيانگر مشكلات فرد است، گشايندههاست. منظور از گشايندهها پاسخهايى است كه فرد را به راحتى به بيشتر حرف زدن و تخليه كردن درون دعوت مىكند. اين پاسخها اصلاً بيانگر عقايد شخصى يا قضاوت شنونده نيست و گوينده را دعوت مىكند تا عقايد و احساساتش را بيان كند. سادهترين گشايندهها تعبيرات عاميانهاى از قبيل «بله، آها، وا، چه جالب، نه بابا، راستى و...» مىباشد. پاسخهاى ديگرى نيز در اين زمينه مىتوان مثال زد؛ از جمله: «برايم تعريف كن»، «بيشتر توضيح بده» و... . اينها گشايندهها هستند كه افراد را به حرف زدن تشويق مىكنند.
گشايندهها مىتواند سخن گفتن را براى افراد ساده و راحتتر كند، او را به شروع يا ادامه سخن تشويق نمايد و همچنان ميدان سخن را در اختيار او باقى بگذارد. ساير پيامها، يعنى نصيحت كردن، آموزش دادن و ديگر پيامهايى كه گذشت، ميدان سخن را از ديگران مىگيرد، اما گشايندهها به آنها جرئت مىدهد كه احساسات و عقايد خود را بروز دهند: «من واقعا مىخواهم نظر تو را دريابم»، «نظرات تو همواره ارزش شنيدن را دارد»، «من به تو به عنوان كسى كه عقايد و احساسات جالب توجهى دارد، احترام مىگذارم» و «تو حق دارى احساسات خود را بيان كنى.»
15. گوش دادن فعال: بهترين پاسخى كه مىتوان براى پيامهاى افراد خانواده ارائه كرد، گوش دادن فعال است كه بىنهايت مؤثرتر از گشايندهها است. گشايندهها باب حرف زدن را باز مىكند، ولى گوش دادن فعال اين باب را باز نگه مىدارد و گيرنده در اين روش همان قدر فعال است كه فرستنده فعال است. براى به كارگيرى اين روش، بايد شرايط، مراحل، انواع و آسيبهاى آن را شناسايى كرد و به بهترين وجه براى رسيدن به زندگى مطلوب از آن بهره برد.
انواع شنيدن:
1. نصفه و نيمه شنيدن: ما غالبا شنوندگان منفعلى هستيم و به هنگام شنيدن سخن ديگران، به افكار و ذهنيات خود توجه داريم. نيمه شنيدن ارزش يك سخن را به شدت كاهش مىدهد. وقتى با نيمى از توانايى شنوايى خود، به سخنان ديگران گوش مىكنيم، گوينده از حالات ما به بىتوجهى ما پى مىبرد و انگيزه خود را از دست مىدهد.
2. بىتفاوت شنيدن: كسى كه بدون هيچگونه حالت، حركت يا واكنشى، سرجاى خويش ميخكوب مىنشيند و به سخنان كسى گوش مىدهد، گوينده سردى و بىتفاوتى او را نشانه اين مىبيند كه او فقط مىخواهد بگويد: من به حرف تو گوش كردم، و درصدد دريافت پيام از ناحيه گوينده نيست.
3. شنيدن توأم با تصديق: شنوندهاى كه همه حواس خود را به سخنان گوينده معطوف مىدارد و به هنگام استماع، با حركت سر و گفتن كلمات كوتاهى، بر گفتار او صحه مىگذارد، تقريبا مىتواند ميزان اطلاعاتى را كه از او دريافت مىكند، دو برابر نمايد. نقطه ضعف اين شيوه آن است كه شنونده به دليل گوش دادن محض و سؤال نكردن از حقيقت پيام، مطمئن نيست كه آيا پيام را درست استنباط كرده است يا نه.
4. دقيق گوش دادن: دقيق گوش دادن يك مهارت اكتسابى و مستلزم تلاش فراوان است و در نتيجه، اطلاعات بيشتر، تفاهم متقابل و نتايج ارزندهاى را در پى دارد.
دقيق گوش دادن جريان گفت و شنود يك طرفه را به كوششى دوجانبه يا گروهى تبديل مىكند. به بيان ديگر، دقيق شنيدن نيز مانند بسيارى از فنون ارتباطى، يك فرايند دو طرفه است و كافى نيست كه شنونده سراپا گوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوينده معطوف دارد، بلكه براى اطمينان از درك مطلب او، بايد استنباط خود را نيز به طور خلاصه به او منتقل كند.
نتيجهگيرى
از آنچه گذشت، روشن شد كه يك ارتباط مؤثر و مفيد داراى شرايطى است؛ از جمله: داشتن روحيه همگرايى در برابر واگرايى، توجه كردن، لحن مناسب صدا، حالات پر جاذبه چهره، گشادهرويى، تماس چشمى مناسب و انتخاب ژست معنادار، استفاده از گشايندهها، حرف دل را زدن و گوش كردن فعال. در مقابل، بعضى از انواع مواجهه افراد خانواده با يكديگر آسيبزا هستند و به عنوان موانع ارتباط مؤثر از آنها ياد مىشود كه مىتواند راه را بر بازگويى احساسات فرد ببندد. بخشى از اين موانع عبارتند از: دستور دادن، تهديد و توبيخ كردن، نصيحت كردنهاى فراوان و تذكرهاى اخلاقى، پيشنهادهاى زيادى، ژست آموزشى به خود گرفتن، قضاوت كردن، موافقت كردنهاى صورى و بىاساس، تحقير كردن، وانمود كردن به تشخيص مشكل، تخريب به زبان تأييد، بازجويى و تفحص و تغيير دادن حرف گوينده.
··· منابع
- ـ ابىفراس، ورّامبن، مجموعة ورام، قم، مكتبة الفقيه، بىتا.
- ـ افروز، غلامعلى، روانشناسى تربيتى (كاربردى)، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1378.
- ـ بولتون، رابرت، مهارتهاى ارتباطى، ترجمه منصور شاهولى، شيراز، دانشگاه شيراز، 1380.
- ـ پت، پترى، شيوه برقرارى ارتباط با كودكان و بزرگسالان، ترجمه جواد شافعىمقدم و نيره ايجادى، تهران، ققنوس، 1376.
- ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1366.
- ـ كلينى، محمّدبن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ق.
- ـ كنت، ديويس، خانواده، راهنماى مفاهيم و فنون براى متخصصياورى، ترجمه فرشاد بهارى، تهران، تزكيه، 1382.
- ـ كول، كريس، فهميدن، فهماندن و ارتباط مؤثر، ترجمه پروانه كاركيا، تهران، نشر الزهرا، 1379.
- ـ ـــــ ، كليد طلايى ارتباطات، ترجمه محمدرضا آلياسين، تهران، هامون، 1379.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفا، 1404ق.
- ـ نورى طبرسى، حسين، مستدركالوسائل، قم، مؤسسه آلالبيت، 1408ق.
- ـ نيون، ديويد، صد راز موفقيت در زندگى زناشويى، ترجمه نفيسه معتكف، تهران، درسا، 1383.
- ـ هارجى، اون و...، مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى، ترجمه خشايار بيگى، مهرداد فيروزبخت، تهران، رشد، 1377.
- ـ هيئت مؤلفان، روانشناسى و ارتباط، ترجمه محمدرضا طالبىنژاد، تهران، نشر دانشگاهى، 1368.
-
پى نوشت ها
- 1 استاديار دانشگاه كاشان. دريافت: 11/8/88 ـ پذيرش: 17/10/88.
- 2ـ ديويس كنت، خانواده، راهنماى مفاهيم و فنون براى متخصص ياورى، ترجمه فرشاد بهارى، ص 139.
- 3ـ غلامعلى افروز، روانشناسى تربيتى كاربردى، ص 246.
- 4ـ كريس كول، كليد طلايى ارتباطات، ترجمه محمدرضا آلياسين، ص 178.
- 5ـ همان، ص 98.
- 6ـ همان، ص 19.
- 7ـ همان، ص 20.
- 8ـ پترى پت، شيوه برقرارى ارتباط با كودكان و بزرگسالان، ترجمه جواد شافعىمقدم و نيره ايجادى، ص 17.
- 9ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 5، ص 567.
- 10ـ همان، ص 99.
- 11ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 296.
- 12ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 188.
- 13ـ همان، ص 19.
- 14ـ اون هارجى و...، مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى، ترجمه خشايار بيگى و مهرداد فيروزبخت، ص 99.
- 15ـ ورّامبن ابىفراس، مجموعة ورام، ص 55.
- 16ـ حسين نورى طبرسى، مستدركالوسائل، ج 14، ص 171.
- 17ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ص 254.
- 18ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 57 / محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 104.
- 19ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ص 434.
- 20ـ همان.
- 21ـ همان.
- 22ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 103.
- 23ـ همان.
- 24ـ همان.
- 25ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 254.
- 26ـ رابرت بولتون، مهارتهاى ارتباطى، ترجمه منصور شاهولى، ص 65.
- 27ـ هيئت مؤلفان، روانشناسى و ارتباط، ترجمه محمدرضا طالبىنژاد، ص 230.
- 28ـ اون هارجى و...، مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميانفردى، ص 62.
- 29ـ رابرت بولتون، مهارتهاى ارتباطى، ص 57.
- 30ـ اون هارجى و...، مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميانفردى، ص 100.
- 31ـ همان، ص 57.
- 32ـ كريس كول، كليد طلايى ارتباطات، ترجمه محمدرضا آلياسين، ص 178.
- 33ـ همان، ص 100.
- 34ـ كريس كول، فهميدن، فهماندن و ارتباط مؤثر، ترجمه پروانه كاركيا، ص 215.
- 35ـ غلامعلى افروز، روانشناسى تربيتى كاربردى، ص 246.
- 36ـ ديويد نيون، صد راز موفقيت در زندگى زناشويى، ترجمه نفسيه معتكف، ص 138.