معرفت، سال نوزدهم، شماره اول، پیاپی 148، فروردین 1389، صفحات 15-

    نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
     دومین مناجات امام سجاد علیه‏السلام در قالب مناجات «خمس عشر»، مناجات شاکین است که بر سه محور نفس، شیطان و قلب متمرکز است. این بخش به بازشناسى مفهوم، ماهیت و ویژگى‏هاى نفس امّاره مى‏پردازد. نفس امّاره، عاملى است که انسان را به تأمین امیال پست وامى‏دارد و مانع از شکوفایى استعدادها و ابعاد متعالى در وجود انسان شده، در نتیجه، مانع از نیل او به کمال اصیل انسانى مى‏شود. همه خواسته‏ها و تمایلات نفس انسانى بد و ناپسند نیستند، بلکه این تمایلات و خواست‏ها نعمت خدادادى محسوب مى‏شوند و باید انسان به آنها جهت خدایى داده و بر اساس ضوابط عقلى و دینى از آنها بهره گیرد. اما از آن جهت که نفس امّاره، انسان را به گناه و معصیت وادار مى‏کند، و موجب مى‏شود انسان حقوق و خواست‏هاى خدا و حقوق دیگران را زیر پا نهد و او را به ورطه انحطاط و فساد سوق مى‏دهد، «امّاره بالسوء» نام گرفته است. در کلام امام سجّاد علیه‏السلام، نفس امّاره داراى ده ویژگى برجسته است که در این بخش به آنها پرداخته مى‏شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)

    استاد محمّدتقى مصباح 1

     

    چکیده

     دومین مناجات امام سجاد علیه‏السلام در قالب مناجات «خمس عشر»، مناجات شاکین است که بر سه محور نفس، شیطان و قلب متمرکز است. این بخش به بازشناسى مفهوم، ماهیت و ویژگى‏هاى نفس امّاره مى‏پردازد. نفس امّاره، عاملى است که انسان را به تأمین امیال پست وامى‏دارد و مانع از شکوفایى استعدادها و ابعاد متعالى در وجود انسان شده، در نتیجه، مانع از نیل او به کمال اصیل انسانى مى‏شود. همه خواسته‏ها و تمایلات نفس انسانى بد و ناپسند نیستند، بلکه این تمایلات و خواست‏ها نعمت خدادادى محسوب مى‏شوند و باید انسان به آنها جهت خدایى داده و بر اساس ضوابط عقلى و دینى از آنها بهره گیرد. اما از آن جهت که نفس امّاره، انسان را به گناه و معصیت وادار مى‏کند، و موجب مى‏شود انسان حقوق و خواست‏هاى خدا و حقوق دیگران را زیر پا نهد و او را به ورطه انحطاط و فساد سوق مى‏دهد، «امّاره بالسوء» نام گرفته است. در کلام امام سجّاد علیه‏السلام، نفس امّاره داراى ده ویژگى برجسته است که در این بخش به آنها پرداخته مى‏شود.

    کلیدواژه‏ها: نفس، نفس امّاره، عقل، فطرت، معصیت، گناه.

     شکوه از نفس سرکش و عصیانگر

    دومین مناجات «خمس عشر»، مناجات شکایت‏کنندگان نزد خداوند است. شکایت‏هاى امام سجاد علیه‏السلام در این مناجات متوجه امور دنیوى، مادى و ظلم‏هایى که متوجه ایشان شده نیست، بلکه معطوف به مشکلاتى است که در راه انجام وظایف، طریق تعبّد و بندگى خدا و راه رسیدن به کمال انسانى وجود دارد. محور این شکایت‏ها سه چیز است که عبارتند از: نفس، شیطان و قلب سخت و سیاه. در فراز اول این مناجات حضرت مى‏فرمایند: «إلهى، إلیک أشکو نفسا بالسّوء أمّارة و إلى الخطیئة مبادرة و بمعاصیک مولعة و لسخطک متعرّضة، تسلک بى مسالک المهالک و تجعلنى عندک أهون هالکٍ؛ کثیرة العلل، طویلة الأمل؛ إن مسّها الشرّ تجزع و إن مسّها الخیر تمنع؛ میالة إلى اللعب واللهو، مملوّة بالغفلة والسّهو؛ تسرع بى إلى الحوبة وتسوّفنى بالتوبة»؛ خدایا، به تو شکایت مى‏کنم از نفسى که پیوسته مرا به زشتى و پلشتى فرمان مى‏دهد و به خطا و سرپیچى مبادرت مى‏ورزد و به معصیت و نافرمانى تو حریص است و مرا در معرض خشم و غضب تو مى‏افکند. نفسى که مرا به راه‏هاى نابودى و بدفرجامى مى‏کشاند و در پیشگاه تو مرا پست‏ترین هلاک شده مى‏گرداند. نفس بهانه‏ساز و درازآرزو، که اگر شرى به او رسد بى‏تابى کند و اگر به خیرى دست یابد، از احسان باز ایستد، پیوسته به لهو و لعب مایل و غرقه بى‏خبرى و فراموشى است و با شتاب مرا به گناه و هلاکت مى‏کشاند و توبه‏ام را به تأخیر مى‏افکند. اصطلاح «نفس امّاره» ترکیبى از «نفس» و «امّاره» (صیغه مبالغه از امر و به معناى بسیار امرکننده) است که در فرهنگ دینى کاربرد فراوانى دارد. این مفهوم در قرآن نیز به کار رفته است. در این‏باره خداوند از قول حضرت یوسف علیه‏السلام مى‏فرماید: «وَمَا أُبَرِّى‏ءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»(یونس: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، که نفس بسى به بدى و گناه فرمان مى‏دهد مگر آنکه خدا رحم کند، که پروردگار من آمرزگار مهربان است.

    مراحل نفس در قرآن

    گرچه اصطلاح نفس امّاره شناخته شده است و در مکالمات عرفى و روزمره فراوان به کار مى‏رود، اما مصداق و حقیقت آن و ارتباطش با عقل و قلب و اینکه چرا خداوند این قوه را در درون ما قرار داده و چگونه مى‏توان با آن مبارزه کرد و از تأثیرات آن جلوگیرى کرد، چندان روشن نیست. ما بر آنیم که در حد مقدور به توضیح و تبیین ماهیت نفس امّاره بپردازیم. پیش از آن، لازم به یادآورى است که قرآن براى نفس سه مرحله برمى‏شمارد که نفس امّاره یکى از آن مراحل مى‏باشد و عبارت است از نفس سرکشى که انسان را به گناه و عصیان فرمان مى‏دهد و به هر سو که خود بخواهد مى‏کشاند. در این مرحله از نفس، عقل و ایمان انسان از چنان قدرتى که بتوانند نفس سرکش را کنترل کند برخوردار نگشته‏اند و به دلیل عدم بلوغ و ضعفى که دارند، در برابر نفس تسلیم مى‏گردند و یا اگر بخواهند با آن مبارزه کنند، در مصاف با آن شکست مى‏خورند. به این مرحله از نفس در آیه فوق اشاره شده است.

         مرحله دوم نفس لوامّه است که پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، براى انسان حاصل مى‏گردد. در این مرحله، پس از آنکه انسان بر اثر طغیان غرایز مرتکب گناهى شد، فورا پشیمان مى‏گردد و به ملامت و سرزنش خویش مى‏پردازد و تصمیم مى‏گیرد که توبه کند و گناه و کوتاهى‏هاى خود را جبران سازد. در این مرحله و در کشاکش مبارزه بین نفس و عقل، در نهایت عقل و ایمان بر نفس چیره مى‏گردند. این مرحله از نفس از چنان اهمیتى برخوردار است که خداوند به آن قسم مى‏خورد و مى‏فرماید:

    «لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (قیامت: 1و2)؛ سوگند به روز رستاخیر و سوگند به نفس سرزنشگر [که آدمى را به روز رستاخیر برمى‏انگیزیم.]

         اما مرحله سوم، یعنى نفس مطمئنه مرحله‏اى است که پس از تهذیب نفس و تصفیه درون از آلودگى‏ها و تربیت نفس، غرایز سرکش در برابر انسان رام مى‏گردند و عنان اختیار و تدبیر انسان بر عهده عقل و فطرت قرار مى‏گیرد و دیگر نفس امّاره توانایى پیکار با عقل و ایمان را ندارد. خداوند خطاب به این نفس مى‏فرماید:«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» (فجر: 27ـ30)؛ اى نفس مطمئنه [و آرامش یافته]، به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که تو از او خشنودى و او از تو خشنود است. سپس در میان بندگان [ویژه] من درآى، و در بهشتِ [ویژه] من درآى.

    بازشناسى نفس امّاره

    گرچه اجمالاً روشن است که عاملى در درون ما هست که ما را به کارهاى بد دعوت مى‏کند و نام آن «نفس امّاره» است، اما اطلاع جامعى از ماهیت آن نداریم و ارتباطش را با قلب و عقل و با خودمان نمى‏دانیم. همچنین چون کمتر در این‏باره بحث شده، به روشنى نمى‏دانیم که چرا خداوند چنین قوه‏اى را در ما قرار داده و چگونه مى‏توان با آن مبارزه کرد و از تأثیرات سوء آن جلوگیرى کرد. یکى از راه‏هایى که براى شناسایى نفس امّاره فراروى ماست، شیوه عقلى و نیز شیوه تجربى است که در مباحث روان‏شناسى پیگیرى مى‏شود. اما از این طریق ما به درستى ماهیت نفس امّاره، کارکرد و چگونگى امر و دعوت آن به گناه و بدى را نمى‏شناسیم. راه دیگر شناسایى نفس امّاره، بررسى آیات و روایاتى است که درباره نفس امّاره وارد شده است. بهترین راه براى شناسایى نفس امّاره، گزینش شیوه تلفیقى از مباحث تجربى، عقلى و تعبّدى است. در این راستا با درون‏کاوى و با الهام از آیات و روایات و استفاده از مباحث علمى، بهتر مى‏توان به شناخت نفس امّاره و رابطه نفس و عقل 2 و جنگ نفس با عقل که در کتاب‏هاى اخلاقى مطرح شده است نایل آمد و از حاصل این بررسى و تحقیق در جهت تربیت نفس و مدیریت قوا سود جست.

         با صرف نظر از بحث‏هاى فلسفى و علمى و آموزه‏هاى تعبّدى، ما وقتى به درون خود مى‏پردازیم، درمى‏یابیم که خداوند ما را از امیالى غریزى و فطرى برخوردار ساخته که حرکات و رفتار ما از آنها سرچشمه مى‏گیرند. برخى از این امیال، نظیر میل به خوردن و آشامیدن و دفاع از خویش که باعث تداوم حیات مى‏گردند، از آغاز حیات در انسان وجود داشته‏اند. اما برخى از امیال و غرایز، نظیر غریزه جنسى که باعث بقاى نسل است، در مراحل بعدى زندگى در انسان پدید مى‏آیند. یک سلسله از امیال که مربوط به کمالات و جنبه‏هاى عقلانى و انسانى وجود انسان هستند، گرچه مایه اولیه آنها در انسان وجود دارد، اما آنها به تدریج و با تکامل انسان شکوفا و فعال مى‏گردند. این بخش از امیال، عالى‏ترین و برترین امیال انسانى به حساب مى‏آیند و برجسته‏ترین آنها در مؤمنان و اولیاى خدا و به تناسب کمال آنها شکوفا مى‏گردد. اما سایر امیال که مربوط به جنبه‏هاى حیوانى انسان هستند و در اصطلاح امیال حیوانى و پست نامیده مى‏شوند، فروتر به حساب مى‏آیند. این از آن‏روست که بُعد انسانى و کمالات انسانى اصیل مى‏باشد و بُعد حیوانى وجود انسان و کمالات مربوط به آن غیر اصیل به حساب مى‏آید.

         بر اساس آنچه گفته شد، بر اثر عوامل طبیعى، نیازها و حالاتى چون گرسنگى، تشنگى، خستگى، خشم و شادى در انسان برانگیخته مى‏شوند و این حالات و امیالى که به تبع آنها در انسان پدید مى‏آیند، به خودى خود، ضد ارزش به حساب نمى‏آیند و با ارزش‏هاى اخلاقى منافات ندارند. غریزه گرسنگى، میل به خوردن و رفع گرسنگى را در انسان برمى‏انگیزاند، اما ما را به خوردن غذاى حلال و یا حرام فرانمى‏خواند و ما را به گناه وانمى‏دارد. پس این غریزه و سایر غرایزى که بر اثر عوامل طبیعى برانگیخته مى‏شود شر نیستند؛ چه اینکه گاهى ارضاى غرایز، مستحب و واجب نیز مى‏گردند. شر و صفت ضد ارزشى وقتى براى این امیال مترتب مى‏شود که این امیال با یکدیگر تعارض و تزاحم پیدا کنند و بر اثر حالت طغیان و سرکشى، انسان به تأمین برخى از این امیال و زیاده‏روى در استفاده آنها بپردازد و خود را از خواسته‏ها و امیال دیگرى که تأمین آنها نیز لازم است محروم سازد. نظیر کودکى که با برانگیخته شدن غریزه و میل به بازى کردن، آن‏قدر به بازى سرگرم مى‏شود و علاقه نشان مى‏دهد که از تأمین غریزه خوردن و آشامیدن باز مى‏ماند، یا جوان و نوجوانى بر اثر توجه بیش از حد به امور حیوانى، از درس خواندن باز مى‏ماند و میل فطرى علم‏دوستى و حقیقت‏جویى در او سرکوب مى‏گردد. توجه بیش از حد به امیال حیوانى و طغیان آنها باعث مى‏گردد برخى از امیالى که در انسان شکوفا گردیده‏اند ارضا نگردند، بدتر آنکه باعث مى‏گردند مقدّمات شکوفایى امیال و غرایز متعالى انسانى فراهم نگردد، تا آنجا که انسان نه فقط آن امیال لطیف و برتر را در خود نمى‏یابد، بلکه امکان تحقق چنین امیالى را نیز باور ندارد. به عنوان نمونه، عشق و محبت به خدا میلى فطرى و برین در انسان است و با توجه به وجود این میل در انسان و آیات و روایات فراوانى که درباره محبت به خدا وارد شده، برخى از نویسندگانى که گرفتار شهوات و هواى نفس هستند، چون این میل در آنها شکوفا و بارور نگردیده، وجود آن میل را انکار مى‏کنند و مى‏گویند خدا دوست‏داشتنى نیست و تعابیر مربوط به محبت به خدا در آیات و روایات را مجازى مى‏دانند و آنها را بر محبت به رحمت خدا و یا ثواب الهى حمل مى‏کنند.

         انسان هرچه بیشتر به غرایزش پاسخ مثبت دهد، بدان‏ها حریص‏تر و علاقه‏مندتر مى‏گردد، نظیر کسى که به منظره زیبایى نگاه مى‏کند و لذت مى‏برد و بار دوم با علاقه بیشترى به آن منظره نگاه مى‏کند و بیشتر لذت مى‏برد، همچنین بار سوم با علاقه بیشترى بدان نگاه مى‏کند تا آنکه به مشاهده آن منظره معتاد مى‏گردد و نمى‏تواند از مشاهده آن خوددارى کند. پس نگاه کردن در آغاز در حد یک خواسته براى او مطرح بود و وقتى بدان پاسخ داد، قوى‏تر گردید و کار به جایى رسید که مانع تأمین خواسته‏هاى عالى‏تر گردید. صرف خواسته و نیاز براى انسان مذموم نیست و چنان‏که گفتیم، ذات نیاز و خواسته مقتضى ارتکاب حرام و گناه نیست و چنان نیست که انسان در تأمین خواسته‏ها و نیازهایى که خداوند در وجود او تعبیه کرده، ناگزیر از انجام گناه باشد. وجود خواسته‏ها و نیازها و از جمله نیازهاى مشترک بین حیوان و انسان، غیرارادى و غیراختیارى هستند. احساس گرسنگى و یا احساس سیرى و دیگر امیالى که در انسان وجود دارند اختیارى نیستند. این نیازها لغو نیستند و اگر براى وجود ما لازم و ضرورى نمى‏بودند، خداوند آنها را در ما تعبیه نمى‏کرد. همچنین ارضاى این نیازها و لذت بردن از آنها نیز، به خودى خود بد و ناپسند نمى‏باشد؛ چه اینکه اگر لذت بردن، به خودى خود، بد مى‏بود خداوند لذت بردن از نعمت‏هاى بهشتى را به بهشتیان وعده نمى‏داد. تأمین نیازها، خواسته و امیال در صورتى بد و ناپسند است که از حد بگذرد و باعث محروم گشتن انسان از نیازهاى اصیل گردد. همچنین لذت در صورتى بد و ناپسند است که انسان در تأمین آن از حد بگذرد و اسیر وسوسه‏هاى شیطانى گردد و آن لذت موهوم مانع دست‏یابى به لذت‏هاى اصیل و عالى گردد. حتى غضب، خود به خود، بد و ناپسند نیست و در مقام دفاع و در برابر دشمن، انسان باید از غریزه غضب استفاده کند و با اعمال آن خود را از خطر برهاند. آنچه ناپسند است عدم رعایت اعتدال در اعمال غضب و طغیان در استفاده از آن مى‏باشد.

         بنابراین، نفس امّاره عبارت است از نیرو و عاملى در درون انسان که باعث طغیان و زیاده‏روى در استفاده از برخى از امیال و خروج از حد اعتدال و اعمال نابجاى غرایز و در نتیجه، بازماندن از ارضاى امیال برتر مى‏گردد. به تعبیر دیگر، عاملى که انسان را به تأمین امیال پست وامى‏دارد و مانع شکوفایى ابعاد متعالى وجود انسان و در نتیجه، مانع رسیدن به کمال اصیل انسانى مى‏گردد.

         نفس امّاره، انسان را به تأمین لذت‏هاى پست وامى‏دارد و مانع مى‏شود که انسان به تأمین و ارضاى لذت‏هایى متعالى چون رضوان الهى بپردازد. لذت‏هایى که براى رهیافتگان به مراتب عالى انسانى و کمال، غایت و هدف حیات به حساب مى‏آیند و براى رسیدن به آن از ماسوى‏اللّه دست مى‏شویند و خداوند آن را عالى‏ترین و بزرگ‏ترین نعمت و موهبت خویش معرفى مى‏کند، آنجا که مى‏فرماید: «وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه: 72)؛ خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان‏هایى وعده داده است که از زیر [درختانِ ]آنها جوى‏ها روان است، در آنها جاویدانند و نیز جاى‏هاى خوش و پاکیزه در بهشت‏هاى پاینده و خشنودى خدا از همه برتر و بزرگ‏تر است. این است رستگارى و کامیابى بزرگ.

         نفس امّاره صرفا درصدد تأمین خواسته‏هاى حیوانى است و انسان را وامى‏دارد که حد و مرز تأمین آن خواسته‏ها را رعایت نکند و در هر صورت به آن خواسته‏ها دست یابد، خواه حلال و حرام خدا رعایت شود و خواه نشود. در نتیجه، کسى که اسیر نفس امّاره است، در راه رسیدن به خواسته‏ها و لذت‏ها دست به هر کار ناصوابى مى‏زند، حریم احکام الهى را مى‏شکند و غرایز و خواسته‏هایى را که تأمین صحیح آنها بستر کمال انسان را فراهم مى‏آورد، وسیله تیره‏روزى و هلاکت قرار مى‏دهد و با سوءاستفاده از نعمت‏هاى الهى و عدم استفاده درست از آنها، خود را از تعالى و کمال انسانى محروم مى‏سازد. همه خواسته‏هاى نفس بد و ناپسند نیستند و خواسته‏ها و تمایلات نفس، نعمت خدا به حساب مى‏آیند و اگر کسى از بخشى از خواسته‏ها و قواى نفس محروم باشد، ناقص به حساب مى‏آید. آنچه مهم است اینکه باید این خواسته‏ها و تمایلات با شرایط خاص و طبق ضوابط عقلى و دینى تأمین گردند. نفس امّاره، از آن جهت که انسان را به گناه و معصیت وامى‏دارد و موجب مى‏شود انسان در مسیر تأمین خواسته‏هاى خود حقوق الهى را رعایت نکند و حقوق دیگران را زیر پا نهد و به ورطه فساد و انحطاط افتد، دعوت‏کننده و امرکننده به بدى نام گرفته است.

         در این‏باره در روایتى از امام رضا علیه‏السلام وارد شده: «قَالَ سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللَّهُ فَوَّضَ الأمْرَ إِلَى الْعِبَادِ؟ قَالَ: اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِکَ. قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِى؟ قَالَ: اللَّهُ أَعْدَلُ وَأَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: یا ابْنَ آدَمَ، أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَأَنْتَ أَوْلَى بِسَیئَاتِکَ مِنِّى، عَمِلْتَ الْمَعَاصِى بِقُوَّتِى الَّتِى جَعَلْتُهَا فِیکَ»؛ 3 [وشاء ]مى‏گوید که از امام رضا علیه‏السلام پرسیدم: خدا کار را به خود بندگان وانهاده است؟ حضرت فرمود: خدا قادرتر از این است. گفتم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خدا عادل‏تر و حکیم‏تر از این است. سپس فرمود: خدا مى‏فرماید: اى پسر آدم! من به کارهاى نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو به کارهاى زشتت از من سزاوارترى؛ تو به وسیله نیرویى که من در وجودت قرار داده‏ام، مرتکب گناه مى‏شوى.

         روشن است که انسان از خود چیزى ندارد. همه چیز از خداوند است و همه رفتارهاى او با اراده و قدرت الهى انجام مى‏گیرد. در عین حال، خداوند او را مختار آفریده و انسان در حوزه رفتار اختیارى خود دست به انتخاب و گزینش مى‏زند و به واسطه نیروى انتخاب، رفتار اختیارى انسان علاوه بر آنکه به خداوند مستند مى‏گردند، به انسان نیز استناد داده مى‏شوند. اما چنان‏که از روایت مزبور استفاده مى‏شود، ادب بندگى وعبودیت اقتضا مى‏کند که انسان رفتار خوب و پسندیده خود را به خداوند نسبت دهد و رفتار بد و زشت خود را به خودش نسبت دهد. چون آنچه خداوند به انسان عنایت کرده خیر و نعمت است و ناپسند آن است که انسان نعمت‏ها و تمایلاتى که خداوند در وجود او به ودیعت نهاده، در راه ناصواب و شر به کار بندد.

    ویژگى‏هاى نفس امّاره در سخن امام سجاد علیه‏السلام

    پس از بررسى نفس امّاره، اکنون به بررسى و توضیح فراز اول مناجات شکایت‏کنندگان، که در آن حضرت صفات و ویژگى‏هاى نفس را برمى‏شمارند، مى‏پردازیم:

         1. «نفسا بالسوء امّاره»؛ نفس به بدى امر مى‏کند: وقتى انسان عنان اختیارش را به نفس بسپارد و نفس امّاره در خانه دل انسان حکومت کند، طبیعى است که نفس بناى طغیان و سرکشى مى‏نهد و پیوسته انسان را به خطا و بدى و سرپیچى از فرامین و دستورات الهى وامى‏دارد. در نتیجه، این دشمن خطرناک و سرسخت فرجامى شوم را براى انسان رقم مى‏زند. امیرمؤمنان علیه‏السلام درباره دشمنى نفس امّاره در حق انسان و چگونگى تسلط آن بر دل انسان مى‏فرمایند: «النّفس الأمارة المسوّلة تتملّق تملّق المنافق وتتصنع بشیمة الصدّیق الموافق حتّى إذا خدعت وتمکّنت تسلّطت تسلّط العدوّ وتحکّمت تحکّم العتوّ و أوردت موارد السوء»؛ 4 نفس امّاره آرایش‏دهنده [گناه ]مانند یک منافق به تملّق و چاپلوسى مى‏پردازد و مانند یک دوست همراه نیکى و احسان مى‏کند تا آنکه انسان را فریب مى‏دهد و در خانه دل او جاى مى‏گیرد. آن‏گاه مانند یک دشمن بر وى مسلط مى‏گردد و به زور حکم مى‏کند و در نهایت، انسان را به جایگاه‏هاى بدى وارد مى‏سازد.

         2. «و الى الخطیئة مبادرة»؛ به سوى گناه پیشى و سبقت مى‏گیرد: عقل و فطرت پاک انسانى با توحید و موافقت با شرع و حرکت در مسیر راستى و درستى هماهنگ است. از این‏رو، اگر کسى عقل سلیم و فطرت را بر وجود خویش حاکم و مسلط سازد، در مسیر سعادت و نیک‏بختى و نیل به تعالى و کمالات برین گام مى‏نهد. اما در مقابل، طبیعت و جنبه حیوانى گرایش به آلودگى‏ها و بدى‏ها دارد. از این‏رو، کسى که کاملاً در حصار نفسانیات و خواسته‏هاى حیوانى گرفتار شده نمى‏تواند مطابق با شرع عمل کند و به کنترل و تعدیل خواسته‏هاى طبیعت حیوانى خود بپردازد. در نتیجه، موانع پیش‏روى تمایلات نفسانى را کنار مى‏نهد و شتابان به سوى رسیدن به خواسته‏ها و آرزوهاى نفسانى حرکت مى‏کند. امیرمؤمنان علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرمایند: «إنّ هذه النّفس لأمارة بالسوء فمن أهملها جمحت به إلى المآثم»؛ 5 همانا این نفس بسیار فرمان‏دهنده به بدى است، پس هر کس آن را واگذارد، سریع و سرکشانه او را به سوى گناهان مى‏کشاند.

         3. «و بمعاصیک مولعة»؛ آزمند بر نافرمانى و عصیان خداوند است: نفس به انجام معصیت و گناه آزمند و حریص است و هر بار که انسان گناهى مرتکب گردد و به خواسته نفس پاسخ گوید، خواهش و طمع نفس قوى‏تر مى‏شود و بیشتر انسان را به گناه و عصیان خدا وامى‏دارد، از این‏رو، امیرمؤمنان علیه‏السلام درباره علاج آزمندى نفس به عصیان و گناه مى‏فرمایند: «قیدوا أنفسکم بالمحاسبة و أملکوها بالمخالفة»؛ 6 با محاسبه نفس خود را در بند کشید و با مخالفت با خواسته‏هایش مالک آن گردید.

         4. «ولسخطک متعرّضة»؛ خود را در معرض خشم تو قرار مى‏دهد: طبیعى است وقتى نفس انسان نسبت به گناه حریص گشت و دستورات الهى را زیر پا نهاد و حریم احکام الهى را شکست، مورد سخط و خشم خداوند قرار مى‏گیرد. البته خشم و سخط الهى مانند خشم انسان‏ها با تغییر حالت و رفتار همراه نیست، چون دگرگونى و تغییر در خداوند راه ندارد و منظور از آن استحقاق عذاب الهى است و کسى که سخط الهى را فراهم آورده، خود را در معرض عذاب خداوند قرار داده است.

         5. «تسلک بى مسالک المهالک»؛ انسان را به هلاکت مى‏کشاند: پیروى از نفس و تن دادن به خواسته‏هاى آن، انسان را در معرض غضب و سخط الهى قرار مى‏دهد و در نتیجه، انسان را به هلاکت مى‏افکند. وقتى کسى به مخالفت با خداوند برخاست و در پى کسب رضایت الهى نبود، خداوند او را از سعادت دنیا و آخرت محروم مى‏سازد و او را در دنیا و آخرت خوار مى‏سازد. از آنجا که اراده، قدرت و مشیت الهى بر عالم حاکم است، هیچ کس نمى‏تواند به مدد و کمک کسى برخیزد که مورد خشم خداوند قرار گرفته و او را از هلاکت و بدبختى برهاند. وقتى خطرى متوجه کسى مى‏شود، دیگران به کمک او مى‏شتابند و از روى ترحم و دلسوزى مى‏کوشند که او را از خطر برهانند. اما کسى که با پیروى هواى نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده، چنان خوار و ذلیل مى‏گردد که هیچ کس به او توجه نمى‏کند و چون خداوند به او اعتنایى ندارد و مقدر کرده که از آن فرجام شوم نرهد، دیگران نیز نمى‏توانند به او کمک کنند، بلکه او علاوه بر خداوند نزد بندگان خدا نیز خوار و ذلیل مى‏گردد. درباره این فرجام شوم هواپرستى، امیرمؤمنان علیه‏السلام فرمودند: «إذا غلبت علیکم أهوائکم أوردتکم موارد الهلکة»؛ 7 آن‏گاه که هواهاى نفسانى بر شما چیره گشت، شما را به جایگاه‏هاى هلاکت وارد مى‏سازد.

        6. «کثیرة العلل»؛ در سرباز زدن از اطاعت خدا بهانه‏ساز و توجیه‏گر است: نفس علاوه بر آنکه به بدى فرمان مى‏دهد و انسان را به گناه و معصیت وادار مى‏سازد، درصدد توجیه خطاها برمى‏آید و سعى مى‏کند قبح و زشتى خطاها را از دید انسان پنهان سازد. انسان را به غیبت کردن وامى‏دارد و آن غیبت را از موارد مجاز مى‏شمارد. انسان را به دروغ گفتن وامى‏دارد و آن دروغ را مصلحتى معرفى مى‏کند. بى‏تردید سنگینى و قبح توجیه گناه از خود گناه بیشتر است، چون اگر گنهکار به قبحى و زشتى گناه واقف باشد، به سراغ توبه و جبران آن مى‏رود؛ اما وقتى با توجیه‏گرى گناه موجه جلوه داده شد و قبح و زشتى آن از نظر انسان پنهان ماند، راه توبه به روى انسان سد مى‏شود و عزم انسان بر انجام گناه راسخ‏تر مى‏گردد.

         7. «طویلة الامل»؛ درازآرزوست: امید زمینه‏ساز تداوم حیات و عامل حرکت و پویش و کوشش انسان براى دست‏یابى به اهداف و مقاصد زندگى است. انسان بدون امید، افسرده و پژمرده است و از حرکت و کوشش بازمى‏ایستد و حیات و زندگى براى او بى‏معنا مى‏گردد. اما اگر امید و آرزو از حد گذشت و متوجه اهداف دست‏نایافتنى گشت و یا باعث سلب توجه انسان به کمال و اهداف اصلى و باعث توجه به امور فانى و زودگذر مادى گشت، انسان را از حیات برین اخروى و سعادت دنیا و آخرت بازمى‏دارد و آرزوهاى دور و دراز انسان را به خود مشغول مى‏سازند و او را در عالم خیال‏پردازى غرق ساخته و از پرداختن به هدف نهایى حیات و زندگى بازمى‏دارد. با توجه به خطرى که آرزوهاى طولانى براى انسان دارد، امیرمؤمنان علیه‏السلامبه ما هشدار مى‏دهند که در ورطه خیال‏پردازى و دام آرزوهاى دور و دراز نیفتیم و مى‏فرمایند:

    «أَیهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیکُمُ اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِى الْآخِرَةَ»؛ 8 اى مردم، از دو چیز بیش از هر چیز بر شما ترسانم: پیروى از هواى نفس و آرزوى دراز. اما پیروى از هواى نفس و اطاعت از شهوات، آدمى را از حق جدا مى‏کند و از برکات آن محروم مى‏سازد، و اما آرزوى دراز، رستاخیر را از یاد مى‏برد.

         8و9. «إن مسّها الشرّ تجزع و إن مسّها الخیر تمنع»؛ اگر شر و بدى به او رسد بى‏تابى کند و اگر خیرى به او رسد خودخواهانه از احسان بازایستد: انسانى که صرفا به بُعد حیوانى خویش مى‏پردازد و بر مدار عقلانیت و پیام فطرت گام برنمى‏دارد، کم‏طاقت و سبک‏سر است. از این‏رو، وقتى با خسارت مالى و جانى مواجه مى‏شود و سختى و بلا مى‏بیند، صبر و طاقت از دست مى‏دهد و بى‏تابى مى‏کند؛ اما آن‏گاه که خیر و منفعتى به او مى‏رسد، از روى خودخواهى آن خیر و دارایى را براى خود حفظ مى‏کند و در اختیار دیگران قرار نمى‏دهد. این دو ویژگى نفس انسانى در قرآن این‏گونه آمده است: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج: 19ـ21)؛ به راستى که انسان سخت آزمند [و بى‏تاب] خلق شده است. چون صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه کند، و چون خیرى به او رسد بخل ورزد.

         10. «میالة الى اللعب واللهو»؛ پیوسته به لهو و لعب مایل است: «لهو» به معناى سرگرمى و هر کارى است که انسان را از مسائل مهم و اصلى بازمى‏دارد. «لعب» در اصل از ماده «لعاب» به معناى آب دهان است که از لب‏ها سرازیر مى‏گردد و بازى را از آن جهت «لعب» مى‏گویند که به مانند ریزش لعاب از دهان، بدون هدف انجام مى‏گیرد. ما به تجربه دریافته‏ایم که نفس میل شدیدى به بازى و سرگرمى دارد و این میل او را از رشد و تعالى در جنبه‏هاى مادى و معنوى بازمى‏دارد. بخصوص امروزه سرگرم شدن به تماشاى فیلم‏هاى سینمایى و استفاده از اینترنت و اعتیاد بدان‏ها آفت و بلاى خانواده‏ها گشته است. علاوه بر آنکه آنها را از پرداختن به سایر امور باز داشته، باعث تخریب اخلاق و فرهنگ آنها گردیده است. گاه مشاهده مى‏شود که کودک و یا نوجوانى فیلمى را مشاهده مى‏کند و چون از آن لذت مى‏برد، دوباره به تماشاى آن مى‏پردازد و حتى سى‏دى آن را فراهم مى‏کند و مکرّر به تماشاى آن مى‏پردازد و از درس و بحث و حتى تغذیه خود بازمى‏ماند. همچنین اینترنت چنان جاذبه‏اى براى مردم دارد که برخى تا آنجا بدان اعتیاد یافته‏اند که از سلامتى و آسایش خود نیز غافل مى‏مانند. چندى پیش گزارشگر تلویزیون مى‏گفت که در چین مردى سه روز پیوسته خود را به بازى‏هاى اینترنتى مشغول کرد و چنان غرق در آن کار گشت که فراموش کرد غذا بخورد و در نهایت جان سپرد. این ویژگى نفس است که وقتى از کارى لذت برد و بدان عادت کرد و بر آن تمرکز یافت، حتى به آسایش و سلامتى خود نیز نمى‏اندیشد. حاضر است خود را در اتاق تنهایى محبوس کند و ساعت‏ها به استفاده از اینترنت بپردازد، اما حاضر نیست از طبیعت آزاد استفاده کند و به تماشاى جلوه‏هاى زیباى آن بپردازد و لذت برد. امیرمؤمنان علیه‏السلام مى‏فرمایند: «لا یفلح من وله باللعب واستهتر باللهو والطّرب»؛ 9 کسى که شیداى بازى و لعب و شیفته لهو و طرب باشد رستگار نمى‏شود.

         11. «مملوّة بالغفلة والسّهو»؛ غرق در غفلت و فراموشى است. غفلت و پرداختن به کارهاى بى‏ارزش و غیر اصلى و بازماندن از فضایل و خوبى‏ها و سهو و اشتباه در تشخیص مصالح و عمل، از جمله پیامدهاى حاکمیت نفس امّاره بر دل انسان است. به تعبیر امیرمؤمنان علیه‏السلام پیامد غفلت و فریفته دنیا گشتن، سُکر و مستى است که رهایى و به هوش آمدن از آن دشوارتر از به هوش آمدن از مستى شراب است: «سکر الغفلة والغرور ابعد فاقة من سکر الخمور.» 10

        12و13. «تسرع بى الى الحوبة وتسوفنى بالتوبة»: با شتاب مرا به گناه مى‏کشاند و توبه‏ام را به تأخیر مى‏افکند: نفس با شتاب و سرعت انسان را به گناه و عصیان خدا مى‏کشاند و او را در کمند دنیا اسیر مى‏سازد و از این طریق خوارى و مسکنت را براى او رقم مى‏زند. اما وقتى اندیشه توبه در انسان پدید مى‏آید، نفس انسان را به تأخیر در توبه وامى‏دارد و باعث مى‏گردد که انسان فرصت‏ها را صرف استفاده از لذت‏هاى دنیوى و تن‏دادن به خواسته‏هاى شیطانى کند و با تأخیر توبه، موفق به توبه و جبران خطاهاى خود نگردد. چنان‏که شیطان نیز با وعده‏هاى بى‏اساس انسان گنهکار را فریب مى‏دهد و با بهانه‏تراشى توبه را به آینده موکول مى‏کند. در صورتى که ادب بندگى ایجاب مى‏کند که پس از نافرمانى و عصیان معبود، انسان از کرده خود نادم و پشیمان گردد و درصدد جبران خطاى خویش براید. امیرمؤمنان علیه‏السلام درباره این دو ویژگى نفس مى‏فرمایند: «إیاک أن تسلف المعصیة وتسوف بالتوبة»؛ 11 بپرهیز از آنکه گناه را جلو اندازى و توبه را به تأخیر افکنى.


    • پى نوشت ها

      1 ـ این مجموعه بازنویسى درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبرى قم در سال 1388 مى‏باشد.

      2 ـ در اینجا منظور از عقل، عقل عملى است که به وسیله آن بایدها و نبایدهاى اخلاقى و فقهى و حقوقى، یعنى آنچه مربوط به حکمت عملى است، ادراک مى‏شود. در مقابل عقل نظرى که به وسیله آن بودها و نبودها و هست و نیست‏هایى که مربوط به طبیعیات، ریاضیات، منطق و الهیات و به طور کلى حکمت نظرى است ادراک مى‏شود.

      3 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى ، ج 1، ص 157، ح 3.

      4 ـ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم ، ص 234.

      5 ـ همان، ص 237.

      6 ـ همان، ص 236.

      7 ـ همان، ص 360.

      8 ـ نهج‏البلاغه ، خ 42.

      9 ـ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم ، ص 460.

      10 ـ همان، ص 266.

      11 ـ همان، ص 194.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1). ماهنامه معرفت، 19(1)، 15-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)". ماهنامه معرفت، 19، 1، 1389، 15-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) 'نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1)'، ماهنامه معرفت، 19(1), pp. 15-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. نبرد پیوسته دشوار انسان با نفس سرکش (1). معرفت، 19, 1389؛ 19(1): 15-