حقوق قراردادهاى بین المللى در اسلام
Article data in English (انگلیسی)
عبدالحکیم سلیمى 1
مقدّمه
نقش قراردادهاى بینالمللى در تأمین صلح و تضمین حقوق بینالملل، امرى حیاتى و تعیینکننده است؛ زیرا مهمترین سرمایه زندگى اجتماعى، پشتوانه همکارى بینالمللى و تأمینکننده منافع جامعه جهانى، اصل اعتماد متقابل کشورهاست. قراردادهاى بینالمللى تضمینکننده اعتماد متقابل و مهمترین وسیله همگرایى کشورها به شمار مىرود. تلاشها و اقدامات گسترده در مقیاس وسیع داخلى و بینالمللى بیانگر این مدعاست.
در دوران معاصر، با توجه به وضعیت حساس روابط بینالملل و چالشهاى تهدیدکننده منافع و احیانا موجودیت کشورها، ضرورت منطقى و حیاتى رعایت قراردادهاى بینالمللى بیش از پیش آشکار مىگردد. تجربه نشان مىدهد، مادام که زیادهخواهى کشورها در قالب قراردادهاى بینالمللى محدود نشود، جهان هرگز به صلح و امنیت نخواهد رسید.
مفهوم حقوق قراردادهاى بینالمللى چیست؟ شرایط عمومى قراردادهاى بینالمللى کدامند؟ قراردادهاى بینالمللى در اسلام به چند نوع تقسیم مىشوند؟ اعتبار قراردادهاى بینالمللى براساس چه مستنداتى قابل تبیین است؟ سرانجام اینکه قراردادهاى بینالمللى در نظام حقوقى اسلام از چه جایگاهى برخوردار است؟
اهتمام پژوهش فرارو، تبیین حقوق قراردادهاى بینالمللى بر پایه منابع اسلامى و پاسخ به پرسشهاى مزبور است.
1. مفهوم قرارداد
«قرارداد» برگردان فارسى «عقد» عربى است که در لغت به معناى «بستن» مىباشد. در اصطلاح، «عقد عبارت است از اینکه یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر تعهد بر امرى نمایند و مورد قبول آنها باشد.» 2 این تعریف ایراد دارد؛ زیرا شامل عقود تملیکى (مانند بیع و هبه) نمىشود، مگر اینکه گفته شود تملیک نیز تعهدى است که پس از ایجاد، بىدرنگ اجرا شده است.
در تعریف دیگرى گفته شده: «عقد توافق دو انشاء متقابل است که به منظور ایجاد اثر حقوقى انجام مىشود.» 3 این تعریف مصون از اشکال است. در هر حال، وجه تناسب معناى لغوى و اصطلاحى عقد آن است که در اثر انعقاد عقد بین دو نفر رابطه حقوقى ایجاد مىشود و آن دو را به یکدیگر مرتبط مىسازد. 4
2. تعریف قرارداد بینالمللى
قرارداد در حقوق بینالملل اطلاق عام دارد. انواع توافقهاى بینالمللى که به صورت عهدنامه، میثاق، منشور، پیمان، موافقتنامه، کنواسیون، اعلامیه و... منعقد مىگردد، نوعى قرارداد بینالمللى است؛ چون توافق بینالمللى مىتواند در اسناد مختلفى که اعتبار بینالمللى دارند، منعکس گردد.
با این نگرش، قرارداد بینالمللى به توافقى گفته مىشود که میان تابعان حقوق بینالملل در موضوع یا موضوعات خاص به منظور تأمین آثار حقوقى معین منعقد مىگردد، مشروط به اینکه مفاد قرارداد با احکام شریعت در تعارض نباشد. نظیر این تعریف در جواهرالکلام آمده است: «گفتارى است از دو طرف قرارداد یا گفتارى از یک طرف و رفتارى از طرف دیگر که شارع اثر موردنظر طرفین قرارداد را بر آن مترتب کرده است.» 5
3. مفهوم حقوق قراردادهاى بینالمللى
مرادْ بررسى قواعد و مقرّرات حاکم بر چگونگى تنظیم، انعقاد و اجراى قراردادهاى بینالمللى از دیدگاه اسلام است که خود رشتهاى از حقوق بینالملل اسلام نیز به شمار مىرود. قرارداد بینالمللى همانگونه که یک سرى حقوقى را براى دولت اسلامى تضمین مىکند، تکالیفى را نیز اثبات مىکند که باید آن را رعایت کند. از اینرو، دولت اسلامى در انعقاد قرارداد بینالمللى و یا پیوستن به آن، باید نهایت دقت را مبذول بدارد و عدم مخالفت قرارداد بینالمللى با اصول و احکام اسلامى و رعایت مصالح جامعه اسلامى را از نظر دور ندارد.
4. شرایط عمومى قراردادها
در حقوق بینالملل اسلامى، قراردادها داراى دو نوع شرایط مىبا شند: شرایط خاص و شرایط عام. شرایط خاص اختصاص به قراردادهاى معین دارد و شرایط عام که رعایت آنها در همه قراردادها لازم است، به دو دسته شکلى و ماهوى تقسیم مىشوند.
1ـ شرایط شکلى
شرایط مربوط به نحوه تنظیم و تدوین قراردادها را شرایط شکلى مىنامند. از نظر شکلى، قرارداد باید صریح و شفاف تنظیم شود تا زمینه سوءاستفاده و خیانت را فراهم نکند.
کتبى بودن قرارداد: قرارداد باید به صورت مکتوب باشد تا اعتبار، استحکام، دوام و سندیت آن تضمین گردد. در حقوق بینالملل براى نخستین بار در کنواسیون وین (1969) اصل «کتبى بودن» از ویژگىهاى معاهده به شمار آمد. 6 در حقوق اسلام با توجه به اصل حاکمیت اراده، شکل و نحوه تنظیم قرارداد به اراده طرفین واگذار شده است. با وجود این، کتبى بودن قراردادها مورد عنایت شارع مقدس مىباشد. به همین دلیل، قراردادهاى بینالمللى در دوران رسالت به صورت مکتوب منعقد گردیده است.
صراحت قرارداد: قرارداد باید به گونهاى تنظیم شود که اطراف قرارداد بتوانند به اهداف مشروع و مورد تراضى خودشان برسند؛ یعنى متن قرارداد باید کامل، صریح و روشن باشد.
ساختار قرارداد: در حقوق اسلام، شکل و ساختار خاصى از قرارداد مورد تأکید قرار نگرفته، بلکه قراردادها از نظر شکلى به اراده طرفین و اوضاع و شرایط زمان واگذار شده است. از زمان ظهور اسلام تا دوران معاصر شکل قرارداد دچار تحولاتى گردیده است. به طور کلى، قراردادهایى که میان کشورهاى اسلامى و سایر کشورها منعقد گردیده است، داراى سه بخش زیر مىباشد:
الف) مقدّمه: قراردادها با «بسم اللّه الرحمن الرحیم» شروع شده است. در قراردادهایى که منعقدکنندگان آن رؤساى دولتها بودهاند، اسامى و مشخصات کامل آنها ذکر شده است. 7 در قراردادهاى منعقده توسط نمایندگان دولتها، افزون بر ذکر مشخصات، به اختیارنامه و میزان اختیارات آنها نیز اشاره شده است. 8 بنا بر قولى، تاریخ قرارداد هم در مقدّمه درج مىگردید. 9
ب) متن قرارداد: هرچند متن قراردادهاى صدر اسلام مانند امروز به صورت مواد ذکر نشده است، اما تعهداتى که در این قراردادها آمده کاملاً شفاف، گویا و بدون ابهام مىباشد.
ج) قسمت پایانى قرارداد: در این بخش، نام شهود، کاتب و یا کاتبان قرارداد ذکر مىگردید. منعقدکنندگانقرارداد سوگندهایشان را مبنى بر عدم نکث قرارداد نیز در این قسمت اضافه مىکردند. 10
2ـ شرایط ماهوى قرارداد
منظور از شرایط ماهوى، شرایطى است که اعتبار و صحت قرارداد بستگى به وجود آنها دارد و عدم رعایت هریک از این شرایط موجب بطلان قرارداد مىگردد. شرایط ماهوى قرارداد عبارتند از:
الف) اهلیت: «اهلیت» در فارسى به معناى سزاوارى و شایستگى است. در علم حقوق عبارت است از: صلاحیت قانونى براى دارا بودن حق (= اهلیت استحقاق) و یا اعمال حق (= اهلیت استیفا). فقدان اهلیت را «حجر» گویند. 11 در حقوق بینالملل منظور از اهلیت این است که اولاً، تابع حقوق بینالملل تمامى شرایط و خصوصیات لازم را براى انعقاد قرارداد دارا باشد؛ ثانیا، امضاکننده قرارداد نماینده قانونى آن باشد. 12 در حقوق اسلام، نماینده قانونى (غیر از قرارداد امان) شخص امام یا نمایندگان ایشان مىباشد. این امر مورد اتفاق فقهاى اسلام است. 13
ب) مشروعیت: در نظام حقوقى اسلام قانونگذار واقعى خداى قادر متعال است. منشأ اعتبار قرارداد اراده تشریعى خداوند است. موضوع و جهت قرارداد نباید مخالف اصول و مقرّرات شرع مقدّس باشد. اگر قراردادى متضمن امرى حرام باشد و یا در جهت و هدفى نامشروع بسته شود، هیچ اعتبار حقوقى ندارد. چنانکه گفتهاند: «اگر در روابط سیاسى میان دول اسلامى و بیگانگان موجبات استیلاى آنها بر بلاد مسلمین یا نفوس یا اموال آنان فراهم آید یا باعث وابستگى آنان شود بر رؤساى کشورهاى اسلامى برقرارى چنین روابطى حرام است و قراردادهایى که بر اساس آن منعقد شوند، باطل است.» 14
ج) قصد: «قصد» از شرایط صحت قرارداد مىباشد؛ یعنى طرفین قرارداد براى انعقاد قرارداد باید رضایت و اختیار تام داشته باشند. بر اساس قاعده معروف «العقود تابعة للقصود» 15 و مفاد قاعده «ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد»، قصد از نظر فقهاى اسلام در واقع همان اراده انشاء است. بنابراین، مىتوان گفت: اولاً، بدون قصد هیچگونه قراردادى منعقد نمىشود؛ ثانیا، نوع قرارداد و شرایط آن تابع اراده اطراف قرارداد است.
5. عیوب قصد (اراده)
قرارداد باید با اراده و رضایت تام منعقد گردد. در ذیل، به عواملى که رضایت را ناقص و اراده را مخدوش مىکند اشاره مىشود:
1. تجاوز از صلاحیت
نمایندهاى که از سوى دولت متبوعش براى انعقاد قرارداد اعزام مىشود، قلمرو اختیاراتش در اختیارنامه و یا بر اساس اوضاع و احوال مذاکرات مشخص مىگردد. میزان اختیارات نماینده نشانگر صلاحیت ایشان است. در حقوق اسلامى بر این اصل تصریح شده است: «نمایندهاى که براى جهتى از جهات، از طرف دولت اسلامى مأمور شده باشد و در آن جهت قرارداد منعقد نماید، قرارداد او صحیح است و اگر از آن تخطى کند قرارداد نافذ نیست.» 16 بعضى معتقدند که چنین قراردادى قابل ابطال است. 17
2. اشتباه
اشتباه به دو صورت زیر ممکن است اراده و رضا را مخدوش کند:
الف. اشتباه در موضوع: در حقوق اسلامى، بر اساس قاعده «کل ما قصد وقع و کل ما لم یقصده فهو غیر واقع»، اگر موضوع مورد نظر تحقق نیابد قرارداد باطل است. 18 مقتضاى قاعده «العقود تابعة للقصود» 19 نیز همین است.
ب. اشتباه در حکم: این نوع اشتباه در حقوق اسلامى فاقد اعتبار است؛ زیرا قراردادى که در اثر توافق و رضایت منعقد شود، آثار حقوقى موردنظر بر آن مترتب مىگردد؛ چراکه قصد و اراده در اصل ایجاد عقد نقش دارد، اما در تحقق آثار آن نقشى ندارد، بلکه شارع مقدس آثار معینه را بر آن مترتب مىکند. اصولاً در چنین فرضى، تصور اشتباه در ترتب آثار (اشتباه در حکم) قابل تصور نیست؛ زیرا تصور اشتباه در مواردى است که اراده دو طرف و یا اطراف قرارداد نقش نداشته باشد. بنابراین، اطراف معاهده پس از انعقاد قرارداد مکلف به اجراى آن هستند و ادعاى عدم قصد و یا جهل به آثار پذیرفته نیست.
3. اجبار
اجبار نیز از موارد عیوب اراده و قصد به شمار مىرود. قراردادى که در اثر اجبار منعقد گردد، فاقد اعتبار مىباشد. در اینکه قراردادْ باطل و یا غیر نافذ است، اختلافنظر وجود دارد. برخى معتقد به بطلان هستند. 20 اما بسیارى از فقها عقود اجبارى را غیر نافذ مىدانند. 21 در قراردادهاى بینالمللى (بجز قرارداد امان) اجبار به مفهوم حقوقى آن (مسلوبالاراده) تحقق پیدا نمىکند؛ زیرا امکان چنین اجبارى، حتى در صورت اجبار نماینده، وجود ندارد؛ چون وى صرفا یک نماینده است و چه بسا تصمیمگیرى واقعى در جاى دیگر صورت بگیرد. بدین ترتیب، اجبارْ شبیه اکراه در حقوق داخلى مىگردد که در صورت برطرف شدن آن، اگر دولت اسلامى قرارداد را به مصلحت تشخیص دهد، مىتواند آن را تأیید و تنفیذ نماید. 22
4. توسل به اقدامات متقلبانه
اقدامات متقلبانه در حقوق اسلامى تحت عنوان «غرور» و «تدلیس» مطرح شده است.
«غرور» در لغت به معناى نیرنگ و فریب است. فریبنده را «غار» گویند و فریفته را «مغرور» نامند. 23 قاعده غرور در فقه اسلامى آمده و مستند آن علاوه بر حدیث نبوى «المغرور یرجع الى من غره»، بناء عقلا، اجماع و سایر روایات مىباشد که از طریق عامه و خاصه نقل شده است. 24
ارکان غرور: ارکان غرور عبارتند از:
الف) عنصر مادى: مانند سکوت طرف از بیان واقعیت، دادن رشوه به نماینده قانونى و توسل به دیگر اقدامات گمراهکننده براى فریفتن طرف قرارداد.
ب) عنصر معنوى: سوء نیت یک طرف براى فریب طرف مقابل و بهرهبردارى از جهل او، عنصر معنوى غرور به شمار مىرود.
«تدلیس» از ریشه دلسه (بر وزن دگمه) به معناى ظلمت است. مدلس مانع بصیرت طرف است و او را در تاریکى مىگذارد. تدلیس در اصطلاح، اخفاى عیب مورد عقد (معاملات و نکاح) است به عمد و آگاهى، یا اظهار وصف کمال آن است تا رغبت طرف انگیخته شود در اقدام به عقد. سکوت از اظهار عیب از روى علم و عمد هم تدلیس است. به بیان دیگر، تدلیس عبارت است از تظاهر خدعهآمیز، اغفال و فریبکارى در عقود. 25
عناصر تدلیس: عناصر تدلیس عبارتند از:
الف) عنصر مادى: وجود نقص و یا فقدان وصف کمال در معقودٌ علیه، و اغفال یکى از متعاقدان توسط طرف دیگر به هر وسیله ممکن که موجب کتمان حقایق گردد.
ب) عنصر معنوى: اغفال همراه با قصد فریب (سوء نیت).
5. تطمیع نماینده
تطمیع نماینده و یا دادن رشوه در صورتى موثر است که اولاً، تطمیع پیش از انعقاد قرارداد صورت بگیرد؛ ثانیا، رابطه مستقیم میان تطمیع و انعقاد قرارداد وجود داشته باشد. از آنرو که نفس عمل تطمیع و دادن رشوه از نظر اسلام باطل است، هر اقدامى که بر مبناى آن صورت بگیرد نیز محکوم به بطلان است. قراردادهایى که بر این اساس منعقد گردند اعتبار قانونى ندارند.
6. انواع قراردادهاى بینالمللى
قراردادهاى بینالمللى در یک تقسیمبندى به دو دسته زیر تقسیم مىشوند:
1. قراردادهاى بینالمللى خاص (معین)
قراردادهایى که در فقه اسلامى داراى عنوان خاص، شرایط و آثار مشخص مىباشند، اصطلاحا قرارداد خاص یا معین نامیده مىشوند. در این نوع قراردادها، همین که عنوان قرارداد مورد توافق قرار گیرد و شرایط و ارکان اصلى آن تحقق پیدا کند، به طور قهرى کلیه آثار حقوقى و تکالیف ناشى از آن مترتب مىگردد. به بیان دیگر، در اینگونه قراردادهاى بینالمللى حقوق و تکالیف طرفین قرارداد پیشاپیش مشخص شده است و نیازى به ذکر دوباره نیست؛ مانند قرارداد ذمّه، 26 قرارداد استیمان، 27 قرارداد هدنه، 28 قرارداد تحکیم، 29 قرارداد ارضى 30 و سایر قراردادهاى مالى معین که در کتابهاى فقهى بیان شده است.
2. قراردادهاى بینالمللى عام (نامعین)
قراردادهاى عام یا نامعین، به قراردادهایى گفته مىشود که در فقه اسلامى عنوان خاص ندارند و تابع قواعد عمومى قراردادها مىباشند.
7 . دلایل اعتبار قراردادهاى بینالمللى
1. آیات
در قرآن کریم، آیات متعددى ناظر به اعتبار و نقش قراردادها در زندگى اجتماعى است. اسلام همانگونه که به احکام فردى اهمیت مىدهد، به مقرّرات اجتماعى نیز عنایت ویژه دارد. قرآن کریم در یک دستور عام همه مؤمنان را به رعایت تعهدات و قراردادها فرا مىخواند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، به عقود (قراردادها) وفا کنید.
بر اساس روایات اسلامى و سخنان مفسّران بزرگ، سوره «مائده» آخرین و یا از آخرین سورههایى است که بر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نازل شده است. 31 در این سوره ـ به دلیل همین موقعیت خاص ـ برخى مفاهیم بنیادین مورد تأکید قرار گرفته است؛ از جمله اصل وفاى به عهد و احترام به قراردادها در زندگى اجتماعى (داخلى و بینالمللى) که در نخستین آیه به آن اشاره شده است. فقیهان مسلمان بر اساس مفاد این آیه شریفه، قاعده مهم «اصالة اللزوم فى العقود» را استنباط کردهاند؛ قاعدهاى که در سرتاسر فقه و حقوق اسلامى به آن استناد مىشود؛ یعنى همه پیمانها و قراردادها ـ البته با لحاظ ضوابط کلى اسلام در خصوص قراردادها ـ لازمالاجراست. 32
اصطلاح «العقود» در آیه شریفه، مطلق است و به تمام جنبههاى زندگى انسان اعم از عقیده و عمل ناظر است؛ یعنى از پیمانهاى فطرى و توحیدى تا قراردادهایى که مردم در زندگى اجتماعى مىبندند، همه را دربر مىگیرد.
آیه شریفه از یکسو، انواع معاملات و قراردادهاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، نظامى و اجتماعى را که بر موازین صحیح و عقلایى استوار باشد، شامل مىشود؛ و از سوى دیگر، ناظر به پیمانهایى است که میان «بندگان» و «خدا» و یا میان «مردم» و «رهبرى» بسته شده است. 33
در آیه دیگرى نسبت به این موضوع تأکید بیشترى شده است: «فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 4)؛ پیمان آنها (مشرکان) را تا پایان مدتشان محترم بشمرید. خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
آیه اشاره به پیمانى دارد که میان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهو گروهى از طایفه «بنى کنانه» و «بنى ضمره» منعقد شده بود. چون آنها به مفاد عهدنامه وفادار ماندند و با دشمنان اسلام همکارى نکردند، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهنیز به توصیه قرآن تا پایان مدت به قراردادشان وفادار ماند. 34
قرآن کریم در جایى دیگر مىفرماید: «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» (نحل: 91)؛ هنگامى که پیمان بستید به عهد خدا وفا کنید و هرگز پیمانهاى خود را پس از آنکه محکم بستید نقض نکنید؛ در حالى که خدا را ضامن و وکیل (بر عهد) خود قرار دادهاید؛ خداوند از آنچه انجام مىدهید آگاه است.
کسانى که عهد و پیمان مىبندند و خدا را بر آن گواه مىگیرند، باید به مفاد آن وفادار بمانند. عهدشکنىهاى پى در پى آثار سوء جبرانناپذیرى به دنبال دارد؛ از یکسو، سرمایه اعتماد اجتماعى از بین مىرود، و چه بسا عدهاى از مؤمنان در ایمانشان متزلزل شوند؛ و از سوى دیگر، کیفر الهى در انتظار پیمانشکنان است. در واقع، عهدشکنىها و تخلف از قراردادها موجب بدبینى و انزجار مردم از دین حق و بىاعتمادى اجتماعى و در نهایت، مایه شکست و پراکندگى مىگردد؛ یعنى همانگونه که وفاى به عهد موجب قدرت و پیشرفت است، پیمانشکنى سبب ضعف و نابودى است.
در برخى از آیات، موضوع اهمیت پیمانها و لزوم وفاى به آنها، از جنبه حقوقى پا فراتر نهاده و علامت ایمان معرفى شده است، بلکه بالاتر از آن، پیمانها ـ در واقع ـ قرارداد با خدا تلقّى شدهاند که مورد بازخواست قرار مىگیرند. 35
در اعتبار قراردادها همین بس که حتى در مواردى که همکیشان مسلمان نیاز به یارى دارند و کمک به آنان وظیفه هر مسلمانى است. چنانچه این کار (یارى رساندن به آنها) اقدامى علیه همپیمانان و مخلّ به مفاد عهدنامه به شمار آید، این وظیفه از گردن مسلمانان ساقط مىگردد. این امر بیانگر اوج ارزشگذارى اسلام به قراردادهاست: «وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ» (انفال: 72)؛ اگر آنان (مسلمانان) از شما در امر دین درخواست یارى کردند، باید آنها را یارى کنید، مگر آنکه این اقدام علیه همپیمانان شما باشد.
به صراحت آیه شریفه، خداوند اعتبار قرارداد را برتر از حق اخوّت اسلامى قرار داده است. البته اعتبار قراردادها مادامى است که نقضى از جانب مقابل صورت نگیرد. در غیر این صورت، عقدى نیست تا الزامى در کار باشد: «فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 7)؛ مادام که طرف بر پیمانش وفادار است، شما نیز وفادارى کنید. خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
2. روایات
از مهمترین دلایل اعتبار قراردادهاى بینالمللى احادیثى است که از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلامروایت شده است.
در این زمینه، روایات بسیارى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهنقل شده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
ـ «المسلمون عند شروطهم الاّ ما خالف کتاب اللّه»؛ 36 مسلمانان در گرو قرارها و پیمانهاى خود هستند، جز مواردى که مخالف کتاب خدا باشد.
ـ «لا دین لمن لا عهد له»؛ 37 کسى که به عهد خود وفا نکند، دین ندارد.
ـ «المؤمنون عند شروطهم»؛ 38 مؤمنان در گرو پیمانشان هستند.
ـ «من ظلم معاهدا او کلّفه فوق طاقته فانا حجیجه یوم القیامه»؛ 39 کسى که به همپیماناش ستم کند و یا او را بیش از توانش تکلیف کند، در روز قیامت من شخصا طرف حساب او هستم.
ـ «من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیف اذا وعد»؛ 40 هر که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید به وعدهاى که مىدهد وفا کند.
امام على علیهالسلام نیز مىفرماید : «ایها الناس أن الوفاء توأم الصدق و لااعلم جنة أوقى منه و لایغدر من علم کیف المرجع»؛ 41 اى مردم! وفا همراه راستى است، و من سپرى محکمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم. کسى که از روز رستاخیز آگاه باشد، خیانت نمىکند.
در نامه امام على علیهالسلام به مالک اشتر فرماندار مصر، مىتوان دیدگاه اسلام را نسبت به جایگاه قرادادها و لزوم وفاى به تعهدات و میزان ارزش حقوقى آن، به طور کامل و شفاف ملاحظه کرد:
اگر پیمانى بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خویش وفادار باش، و بر آنچه بر عهده گرفتى امانتدار باش، و جان خود را سپر پیمان خود گردان؛ زیرا هیچیک از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نیست که همه مردم جهان با همه اختلافاتى که در افکار و تمایلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند. تا آنجا که مشرکان زمان جاهلیت به عهد و پیمانى که با مسلمانان داشتند، وفادار بودند؛ چراکه پیامد ناگوار پیمانشکنى را آزمودند. پس هرگز پیمانشکن مباش، و در عهد خود خیانت مکن، و دشمن را فریب مده؛ زیرا کسى جز نادان بدکار، بر خدا گستاخى روا نمىدارد. خداوند عهد و پیمانى را که با نام او شکل مىگیرد با رحمت خود مایه آسایش بندگان و پناهگاه امنى براى پناهآورندگان قرار داده است تا همگان به حریم امن او روى بیاورند. پس فساد، خیانت و فریب، در عهد و پیمان راه ندارد. مبادا قراردادى را امضا کنى که در آن براى دغلکارى و فریب راههایى وجود دارد. و پس از محکمکارى و دقت در عهدنامه، دست از بهانهجویى بردار. مبادا مشکلات پیمانى که بر عهدهات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمانشکنى وادار نماید؛ زیرا شکیبایى تو در مشکلات پیمانها که امید پیروزى در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمانشکنى است که از کیفر آن مىترسى، و در دنیا و آخرت نمىتوانى پاسخگوى پیمانشکنى خویش باشى. 42
پیشوایان دین با بیانات حکیمانهشان مسلمانان را به این امر آگاه کردند که حفظ تعهدات و پاىبندى به قراردادها از ارزشهاست و مؤمنان باید در این عرصه الگو و پیشگام باشند.
3. سیره عملى
از درخشانترین فرازهاى تاریخ اسلام، پاىبندى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و مسلمانان به قراردادهایى است که منعقد کردهاند. در ذیل، به نمونههایى از این قراردادها اشاره مىشود:
الف. حلفالفضول: حلفالفضول قراردادى است که در دوران پیش از بعثت، به منظور تأمین امنیت و دفاع از مظلومان، میان قبایل مکه منعقد گردید. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله که در آن پیمان حضور داشتند مىفرمایند: «من در خانه عبداللّه بن جدعان (از بزرگان مکّه) شاهد پیمانى بودم که آنقدر براى من گرامى است که هرگز حاضر نیستم آن را با انبوهى از شتران گرانقیمت معاوضه کنم. هرگاه در اسلام هم بدان پیمان دعوت شوم، بىدرنگ اجابت مىکنم.» 43 واکنش پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیانگر این حقیقت است که اسلام از هر نوع پیمانى که داراى اهداف انسانى و مقدّس باشد استقبال مىکند.
حلفالفضول تداعىکننده اصل «حمایت از ملتهاى تحت ستم» مىباشد که از اصول مسلّم حقوق بینالملل معاصر به شمار مىرود.
ب. منشور مدینه: منشور مدینه جامعترین پیمانى است که به هدف همزیستى مسالمتآمیز و تفاهم بینالمللى میان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و قبایل یهود مدینه منعقد گردید. مفاد این قرارداد بینالمللى که به هدف تنظیم روابط داخلى و بینالمللى مدینه تنظیم گردیده، شایسته تحسین است. 44
ج. قرارداد صلح حدیبیه: این قرارداد در اوضاع و شرایط خاصى میان مسلمانان و مشرکان مکّه به هدف تأمین امنیت و صلح در شبه جزیره عربستان منعقد گردید. طرفین قرارداد متعهد شدند که به مدت ده سال ترک مخاصمه کنند. 45
د. قرارداد صلح دایمى با نصاراى نجران: این قرارداد بین حکومت اسلامى و نصاراى نجران به طور دایم منعقد گردید. به موجب این قرارداد، مسیحیان نجران متعهد شدند سالانه مبلغى به صورت مالیات (جزیه) به حکومت اسلامى بپردازند. در برابر، حکومت اسلامى دفاع از آنان و تأمین آزادى دینىشان را به عهده گرفت. 46
ه. قضیه ابوجندل و ابوبصیر: در سال ششم هجرت میان مسلمانان و مشرکان مکه پیمانى منعقد گردید که به «عهدنامه حدیبیه» معروف شد. ابوجندل و ابوبصیر دو تن از مسلمانان که گرفتار مشرکان مکه بودند، خود را نزد پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهرساندند و درخواست پناهندگى کردند. سهیل نماینده قریش گفت: افراد مزبور به استناد ماده دوم عهدنامه باید به مکه بازگردند. 47 پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه آن دو فرمودند: «برگردید، ما با این قوم پیمان بستهایم، شایسته نیست نقض عهد کنیم.» 48
در این زمینه، دو اصل حقوقى و قرآنى در تعارضاند: یکى اصل عدم سلطه کافران بر مسلمانان «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»(نساء: 141) که مانع استرداد ابوجندل و ابوبصیر بود. دیگرى اصل وفاى به قرارداد «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1) که الزام به برگرداندن آنها داشت. مقدم داشتن اصل وفاى به عهد بر اصل نفى سلطه در این قضیه، بیانگر جایگاه و نقش حیاتى قرادادها در تأمین امنیت و منافع عمومى است.
و. واکنش پیامبر در برابر عملکرد خالد: پس از فتح مکه، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله سپاهى را به فرماندهى خالدبن ولید به سوى قبیله «جذیمة بن عامر» فرستاد و تأکید کرد که وظیفه او فقط دعوت مردم به اسلام است، مواظب باشد جنگى اتفاق نیفتد. خالد در ابتداى امر به آنها امان داد، اما بر خلاف دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآلهمردان قبیله را به اسارت گرفت و اکثر آنها را قتلعام نمود. حضرت پس از شنیدن این ماجرا، بسیار ناراحت شد و رو به قبله ایستاد و سه بار فرمود: «اللهم انى ابرء الیک مما صنع خالد بن الولید»؛ خدایا! تو آگاهى که من از عملکرد خالدبن ولید بیزارم. سپس امام على علیهالسلام را با مقدارى از اموال به سوى قبیله خسارتدیده «بنى جذیمه» فرستاد و به ایشان مأموریت داد که خسارتهاى ناشى از جنگ و خونبهاى کشته شدهها را به طور دقیق محاسبه نموده و پرداخت نماید. حضرت در اینباره به اندازهاى دقت به خرج داد که حتى قیمت ظروف چوبى را که سگان قبیله در آن آب و غذا مىخوردند و در این عملیات از بین رفته بودند، نیز پرداخت نمود. باقىمانده اموال را میان زنان و کودکان و افرادى که در اثر وحشت از عملکرد خالد ترسیده بودند، تقسیم کرد. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوقتى از طرز رفتار عادلانه على علیهالسلامآگاه شد، فرمود: على! تو رضایت مرا به دست آوردى، خدا از تو راضى گردد. 49
توجه به چند نکته در این قضیه حایز اهمیت است:
الف. بیزارى جستن پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از عملکرد خالد، آن هم سه بار با تعبیرى که حضرت به کار بردند، نشانه مذمومیت پیمانشکنى در آیین اسلام است.
ب. اعلام رضایت پیامبر صلىاللهعلیهوآله نسبت به رفتار عادلانه امام على علیهالسلام در مسئله جبران خسارتهاى مادى و معنوى مردم بنى جذیمه و فراهم ساختن تسلّىخاطر بازماندگان حادثه، بیانگر عنایت حاکم اسلامى نسبت به رعایت حقوق انسانهاست.
ج. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در شرایطى اقدام به جبران خسارتهاى وارده به قبیله بنى جذیمه نمود که در اوج قدرت بود. هیچ عاملى، جز انگیزه الهى و بشردوستى، نمىتوانست او را ملزم به جبران خسارت نماید.
د. جبران خسارت معنوى که از نظر طرفداران حقوق بشر پدیده معاصر به شمار مىرود، در اسلام از همان ابتدا به صورت یک اصل مطرح بوده است.
ى. ماجراى حکمیت: در ماجراى صفّین پس از آنکه اکثریت سپاه امام على علیهالسلام بر حکمیت اصرار ورزیدند و ابوموسى اشعرى را به عنوان حَکم برگزیدند، امام على علیهالسلام نیز به ناچار آن را پذیرفت و قرارداد حکمیت را با معاویه امضا کرد. پس از انجام حکمیت، آنان پشیمان شدند و به امام على علیهالسلامگفتند: ما توبه مىکنیم؛ شما نیز حکمیت را رد کنید. امام علیهالسلامفرمود: «و یحکم أبعد الرضا و المیثاق و العهد نرجع؟! أو لیس اللّه تعالى قال: «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (اسراء: 34) و قال: «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً» (نحل: 91)؛ واى بر شما! آیا پس از رضایت دادن و امضاى پیمان و قرارداد باز گردم؟ آیا خداوند متعال نفرمود: «به عهدتان وفا کنید» و فرمود: «هنگامى که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید؛ در حالى که خدا را کفیل و ضامن بر (عهد) خود قرار دادهاید.
نتیجهگیرى
اصل وفاى به عهد و احترام به قراردادها سابقه دیرینه در تاریخ زندگى بشر دارد. زندگى اجتماعى زمانى سامان مىیابد که روابط انسانها در ابعاد گوناگون داخلى و بینالمللى آن عاقلانه و منطقى تنظیم گردد. این واقعیت در روابط بینالمللى مهمتر مىنماید. گستردگى و پیچیدگى روابط بینالمللى، فزونخواهى بعضى از کشورها و افزایش رویه بىاعتمادى میان تابعان حقوق بینالملل، نقش قراردادها و رعایت تعهدات بینالمللى را بیش از پیش آشکار مىسازد.
حقوق قراردادها در اسلام از جایگاه خاصى برخوردار است. افزون بر دلایل نقلى، سیره پیشوایان دین نشانگر این واقعیت است که اصل وفاى به قرارداد اساس روابط بینالمللى اسلام را تشکیل مىدهد؛ فریب و نیرنگ در نظام حقوقى اسلام جایگاهى ندارد. در این نظام مقدّس، رعایت پیمان و احترام به قراردادها محدود به حقوق نیست، بلکه از نشانههاى ایمان به شمار مىرود.
قراردادها در اسلام به دو دسته تقسیم مىشوند: قراردادهاى خاص (معین) و قراردادهاى عام (نامعین). دسته نخست به قراردادهایى اطلاق مىشود که در فقه اسلامى عنوان، شرایط انعقاد و آثار مترتب بر آنها به تفصیل بیان شده است. اما دسته دوم تابع قواعد عمومى قراردادها مىباشد.
قراردادها داراى دو دسته شرایط عمومى (شکلى و ماهوى) است. در نظام حقوقى اسلام شکل خاصى براى قراردادها پیشبینى نشده است، بلکه تابع توافق طرفین یا اطراف قرارداد است. شرایط ماهوى که صحت قراردادها به وجود آنها بستگى دارد، عبارتند از: قصد و رضا، اهلیت و مشروعیت.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پس از تأسیس حکومت اسلامى قراردادهاى متعددى را به هدف تأمین صلح و امنیت با بیگانگان منعقد کردند که مىتواند الهامبخش کشورهاى اسلامى قرار گیرد.
-
منابع
ـ نهجالبلاغه ، ترجمه محمّد دشتى، قم، آلطه، 1379.
ـ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ ، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ط. الرابعة، 1414ق.
ـ احمدى میانجى، على، مکاتیب الرسول ، تهران، دارالحدیث الثقافیه، 1419ق.
ـ امام خمینى، تحریرالوسیله ، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، بىتا.
ـ امامى، سیدحسن، حقوق مدنى ، تهران، کتابفروشى اسلامیه، چ سیزدهم، 1373.
ـ بلاذرى، احمد، فتوح البلدان ، ترجمه و تعلیق محمّد توکل، بىجا، نقره، 1367.
ـ بن البراج، قاضى، المهذب ، در: علىاصغر مرواید، موسوعه الینابیع الفقهیه ، بیروت، مؤسسة فقه الشیع، دارالاسلامیة، 1410ق.
ـ جعفرى لنگرودى، محمّدجعفر، مبسوط در ترمینولوژى حقوق ، تهران، کتابخانه گنج دانش، چ دوم، 1381.
ـ حمیداللّه، محمّد، مجموعه الوثایق السیاسیه للعهد النبوى و الخلافه الراشیده ، بىجا، دارالنفاس، 1407ق.
ـ زحیلى، وهبه، آثارالحرب فى الفقه الاسلامى ، دمشق، دارالفکر، 1412ق.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تفسیر المیزان ، قم، انتشارات اسلامى، بىتا.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمع البیان ، بیروت، دارالمعرفة، 1418ق.
ـ عظیمى شوشترى، عباسعلى، حقوق قراردادهاى بینالمللى در اسلام ، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378.
ـ قلقشندى، محمّدبن على، صبح الاعشى فى کتابه الانشاء ، مصر، وزارة الثقافة الارشاد القومى، بىتا.
ـ کاتوزیان، ناصر، دوره مقدّماتى حقوق مدنى (اعمال حقوقى، قرارداد ـ ایقاع) ، تهران، بهمن برنا، چ یازدهم، 1385.
ـ کرکى، علىبن حسین، جامع المقاصد فى شرح قواعدالاحکام ، قم، مؤسسة آلالبیت، بىتا.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الفروع من الکافى ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367.
ـ ماوردى، علىبن محمّد، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه ، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، بىتا.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار ، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1403ق.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، القواعد الفقهیه ، قم، مدرسة الامام علىبن ابىطالب، ط. الرابعة، 1416ق.
ـ ـــــ ، و همکاران، تفسیر نمونه ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ بیست و دوم، 1378.
ـ موسوى بجنوردى، سید محمّدحسن، القواعد الفقهیه ، قم، اسماعیلیان، ط. الثانیة، 1413ق.
ـ نجفى، محمّدحسن، جواهر الکلام ، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ط. السابعة، بىتا.
ـ هشام، محمّدبن، السیرة النبویه ، بیروت، داراحیاء التراث، 1985م.
ـ هندى، احسان، الحرب و اسلام فى دوله الاسلام ، دمشق، دارالتمییز، بىتا.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشجوى دکترى حقوق عمومى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 11/8/88 ـ پذیرش: 22/11/88.
- 2 ـ قانون مدنى ایران ، ماده 183.
- 3 ـ ناصر کاتوزیان، دوره مقدّماتى حقوق مدنى اعمال حقوقى، قرارداد ـ ایقاع، ص 18.
- 4 ـ سیدحسن امامى، حقوق مدنى ، ج 1، ص 158.
- 5 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام ، ج 21، ص 226.
- 6 ـ کنواسیون وین 1969 راجع به حقوق معاهدات، بند 1 ماده 2.
- 7 ـ براى نمونه ر.ک: على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول / محمّد حمیداللّه، مجموعه الوثایق السیاسیه للعهد النبوى و الخلافه الراشیده.
- 8 ـ محمّدبن على قلقشندى، صبح الاعشى فى کتابه الانشاء ، ج 14، ص 13.
- 9 ـ احسان الهندى، الحرب و السلام فى دولة الاسلام ، ص 76.
- 10 ـ براى نمونه ر.ک: على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول / محمّد حمیداللّه، مجموعه الوثایق السیاسیه للعهد النبوى و الخلافه الراشیده.
- 11 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، مبسوط در ترمینولوژى حقوق ، ج 1، ص 739.
- 12 ـ کنوانسیون وین 1969، ماده 7.
- 13 ـ وهبه الزحیلى، آثارالحرب فى الفقه الاسلامى ، ص 667.
- 14 ـ امام خمینى، تحریر الوسیله ، ج 1، ص 486.
- 15 ـ سید محمّدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیه ، ج 3، ص 135ـ155.
- 16 ـ قاضىبن البراج، المهذب ، در: علىاصغر مروارید، سلسلة الینابیع الفقهیه ، ج 9، ص 86.
- 17 ـ احسان الهندى، الحرب و اسلام فى دوله الاسلام ، ص 179.
- 18 ـ ناصر مکارم شیرازى، قواعد الفقهیه ، ج 2، ص 375.
- 19 ـ سید محمّدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیه ، ج 3، ص 135ـ155.
- 20 ـ محقق کرکى، جامع المقاصد فى شرح قواعدالاحکام ، ج 6، ص 27.
- 21 ـ عباسعلى عظیمى شوشترى، حقوق قراردادهاى بینالمللى در اسلام ، ص 58.
- 22 ـ همان، ص 67.
- 23 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، مبسوط در ترمینولوژى حقوق ، ج 4، ص 2724.
- 24 ـ سید محمّدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیه ، ج 1، ص 225ـ238.
- 25 ـ محمّدجعفر جعفرى لنگرودى، مبسوط در ترمینولوژى حقوق ، ج 2، ص 1177.
- 26 ـ محمّد حسن نجفى، جواهر الکلام ، ج 21، ص 227ـ291.
- 27 ـ همان، ص 92ـ110.
- 28 ـ همان، ص 291 به بعد.
- 29 ـ همان، ص 110ـ117.
- 30 ـ محقق کرکى، جامع المقاصد فى شرح القواعد ، ج 1، ص 197 / علىبن محمد الماوردى، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه ، ص 172.
- 31 ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه ، ج 4، ص 242.
- 32 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان ، ج 5، ص 285.
- 33 ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه ، ج 4، ص 244.
- 34 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان ، ج 5ـ6، ص 9.
- 35 ـ احزاب: 33 / مؤمنون: 23 / معارج: 70 / رعد: 13 / بقره: 2 / اسراء: 17.
- 36 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 2، ص 277؛ ج 103، ص 137.
- 37 ـ همان، ج 16، ص 8.
- 38 ـ همان، ج 75، ص 167.
- 39 ـ احمد بلاذرى، فتوح البلدان ، ترجمه و تعلیق محمّد توکل، ص 229.
- 40 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى ، ج 4، ص 167.
- 41 ـ نهجالبلاغه ، ترجمه محمّد دشتى، ص 94.
- 42 ـ همان، ن 53، فرازهاى 34ـ40.
- 43 ـ محمّدبن هشام، السیرة النبویه ، ج 1، ص 141 / عزالدینبن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ج 1، ص 473.
- 44 ـ همان، ج 2، ص 147 / عزالدین بن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ص 584.
- 45 ـ محمّدبن هشام، السیرة النبویه ، ج 3، ص 331ـ334.
- 46 ـ احمد بلاذرى، فتوح البلدان ، ص 99.
- 47 ـ مفاد ماده دوم چنین بود: «هر فردى از افراد قریش اگر بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و به مسلمانان بپیوندد، محمّد باید او را به سوى قریش باز گرداند.»
- 48 ـ عزالدین بن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ص 586 ـ 587.
- 49 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 21، ص 141ـ143.