معرفت، سال نوزدهم، شماره دوم، پیاپی 149، اردیبهشت 1389، صفحات 47-

    موهبت عصمت از منظر آیات

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    یکى از ویژگى‏هاى پیامبران، امامان معصوم:، معصوم بودن از خطا و اشتباه است؛ زیرا اگر احتمال گناه، نسیان و غفلت در آنها باشد احتمال خطا و انحراف در گرفتن پیام وحى، تصرف در آن و یا ناتوانى در ابلاغ آن به مردم وجود خواهد داشت. در این صورت حجت بر مردم ابلاغ نشده و نقض غرض مى‏شود. در مورد اینکه مقام عصمت امرى است اکتسابى یا موهبتى از سوى خداوند به پیامبران است مباحثى از سوى متکلمان و مفسّران مطرح شده که هرکدام از قائلان دلایلى شمرده‏اند که قابل دقت است.      هدف در این نوشتار با توجه به آیات قرآن کریم دست‏یابى به منشأ عصمت و اثبات موهبتى بودن آن است که با روش اسنادى و مطالعه منابع و بیان و استخراج موهبت عصمت انبیا از آیات با مراجعه به تفاسیر مختلف در این زمینه است. در نهایت با استناد به آیات موهبت عصمت اثبات و به دنبال آن اکتسابى بودن عصمت در مواردى روشن مى‏شود و در صورت موهبت عصمت انبیا و به دنبال آن ائمّه معصومان: اختیار از آنها سلب نشده، بلکه آنها هرقدر بهتر و بیشتر از این موهبت بهره‏گیرى کنند زمینه‏هاى توفیق نسبت به بالاترین درجه‏هاى ایمان در خود بیشتر مى‏کنند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    موهبت عصمت از منظر آیات

    محمّد ناصرى[1]

    چکیده

    یکى از ویژگى‏هاى پیامبران، امامان معصوم:، معصوم بودن از خطا و اشتباه است؛ زیرا اگر احتمال گناه، نسیان و غفلت در آنها باشد احتمال خطا و انحراف در گرفتن پیام وحى، تصرف در آن و یا ناتوانى در ابلاغ آن به مردم وجود خواهد داشت. در این صورت حجت بر مردم ابلاغ نشده و نقض غرض مى‏شود. در مورد اینکه مقام عصمت امرى است اکتسابى یا موهبتى از سوى خداوند به پیامبران است مباحثى از سوى متکلمان و مفسّران مطرح شده که هرکدام از قائلان دلایلى شمرده‏اند که قابل دقت است.

         هدف در این نوشتار با توجه به آیات قرآن کریم دست‏یابى به منشأ عصمت و اثبات موهبتى بودن آن است که با روش اسنادى و مطالعه منابع و بیان و استخراج موهبت عصمت انبیا از آیات با مراجعه به تفاسیر مختلف در این زمینه است. در نهایت با استناد به آیات موهبت عصمت اثبات و به دنبال آن اکتسابى بودن عصمت در مواردى روشن مى‏شود و در صورت موهبت عصمت انبیا و به دنبال آن ائمّه معصومان: اختیار از آنها سلب نشده، بلکه آنها هرقدر بهتر و بیشتر از این موهبت بهره‏گیرى کنند زمینه‏هاى توفیق نسبت به بالاترین درجه‏هاى ایمان در خود بیشتر مى‏کنند.

    کلیدواژه‏ها: عصمت، اختیار، موهبت، اکتساب، قابلیت، فضیلت.

      مقدّمه

    از ویژگى‏هاى انبیا که بدون آن نبوت آنها قابل پذیرش نیست مصون بودن آنها از گناه و اشتباه است؛ یعنى پیامبران نه تحت تأثیر هواى نفسانى قرار مى‏گیرند و مرتکب گناه مى‏شوند و نه در کار خود دچار خطا و اشتباه مى‏شوند، برکنارى آنها از گناه و از اشتباه حدّ اعلاى قابلیت اعتماد را به آنها مى‏دهد، در نتیجه عصمت یکى از اختصاصات انبیا که لازمه رسالت آنهاست مى‏باشد.

         در مورد مسئله عصمت یک سؤال اصلى مطرح است و آن اینکه آیا عصمت پیامبران ذاتى است یا اکتسابى؟ و یا آن‏گونه که متکلمان مطرح کرده‏اند بگوییم: آیا عصمت انبیا به طور کلى امرى موهبتى و تفضّلى است که اساسا قابل تحصیل و اکتساب نیست، بلکه خداوند به جهت شایستگى‏هایى که در فرد معصوم وجود دارد به او نیرویى عنایت مى‏کند که او را از ارتکاب گناه نگه مى‏دارد؟ یا امرى است اکتسابى که قابل تحصیل و به دست آوردن است؟ که به دنبال آن سؤالات دیگرى به وجود مى‏آید از جمله: آیا انبیا خودشان هیچ نقشى در به دست آوردن این امر (عصمت) نداشتند؛ چراکه خداوند مقام عصمت را به انبیا و معصومان: داده؟ در صورت موهبت امر عصمت آیا با اختیار آنها منافات ندارد؟

    از آنجا که اعتقاد به عصمت در سه قسمش (تلقّى وحى، تبلیغ و رساندن) از اعتقادات قطعى و معروف شیعه است ضرورت دارد که در مورد تمامى ابعاد مسئله عصمت که یکى از ابعاد آن نیز موهبت یا اکتسابى بودن عصمت است بررسى گردد. البته در مورد خود موضوع عصمت کتاب‏ها و مقالات  

    فراوانى به رشته تحریر درآمده، ولى در مورد این مسئله که عصمت امرى است اکتسابى یا از طرف خداوند به انبیا داده شده یا اصلاً به این بحث پرداخته نشده یا اگر هم شده به صورت جزئى و اشاره‏اى بوده که البته ادلّه‏هایى طرفین آورده‏اند که قابل دقت است.

         ولى نوشتار حاضر موهبت عصمت را از طریق آیات بررسى کرده و در نهایت امر عصمت با توجه به آیاتى که ذکر مى‏گردد از طرف خداوند یک تفضّل و موهبت به انبیا خواهد بود. در این صورت میزان انطباق کسانى که قائل به اکتسابى بودن عصمتند با آیات نیز روشن خواهد شد و این یکى از جنبه‏هاى نوآورى در این نوشتار حاضر است.

    واژه عصمت

    عصمت در لغت به معناى مصونیت و نگه‏دارى و منع به کار رفته است. فیروزآبادى مى‏گوید: «عصم یعصم» یعنى اکتساب کرد، منع کرد، نگه‏دارى کرد، و عصمت به کسر به معناى منع است.2

    راغب اصفهانى مى‏گوید: «العصم الأمسک و الأعتصام، الاستمساک»،3 یعنى نگه‏دارى کرد، اعتصام هم به معناى چنگ زدن است.

         عصمت در اصطلاح را علما این‏طور تعریف مى‏کنند، على‏بن محمد جرجانى در کتاب التعریفات مى‏گوید: «العصمة ملکةٌ اجتناب المعاصى مع التمکن منها،4 عصمت ملکه‏اى است که با آن از گناه دور مى‏شود با اینکه قدرت بر انجام گناه هم دارد. فاضل مقداد مى‏گوید: «عصمت عبارت است از لفظى که خداوند متعال در حق مکلّف انجام مى‏دهد، به نحوى که با آن لطف، انگیزه‏اى به ترک طاعت و انجام معصیت ندارد، با وجود قدرت بر آن.»5

    علّامه طباطبائى مى‏گوید: «مقصود ما از عصمت لطفى است در وجود انسان معصوم که او را از وقوع کارهایى که جایز نیست مانند خطا و معصیت باز مى‏دارد.»6

    پس عصمت در اصطلاح متکلمان شیعه عبارت است از اینکه «آن لطفى است که با وجود آن انگیزه‏اى به ترک طاعت و به ارتکاب معصیت همراه با قدرت بر آن دو نیست.»7

    عصمت اکتساب است یا موهبت؟

    درباره عصمت معصومان علیهم‏السلام مباحث بسیارى از سوى دانشمندان علم کلام مطرح شده است آنچه نزد همه آنها مسلم شده است اینکه نیروى عصمت در انبیا و امامان اجبارى نیست یعنى این‏طور نیست که آنها به پاکى مجبور باشند بلکه مانند همه مردم کاملاً توانایى بر انجام گناه دارند ولى چون از یک طرف مفاسد و خطرات گناه را مى‏دانند و از سوى دیگر معرفت و شناخت آنها نسبت به خداوند متعال بسیار وسیع است به طورى که همیشه خویشتن را در محضر خداوند مى‏بینند. از این نظر با اراده و اختیار خویش گناه را ترک کرده و گرد آن نمى‏روند.

         حال این نیروى عصمت از طرف خداوند به انبیا و امامان عنایت شده، یا اینکه خود ایشان این مقام را به دست آورده‏اند؟ به عبارت دیگر، آیا این نیرو موهبت است از طرف خداوند یا اکتسابى است؟

         شکى نیست که عدالت و مراتب پایین عصمت (تقوا) از امور اکتسابى است و هر کسى که از بند شهوت و بردگى نفس امّارره پیراسته باشد مى‏تواند آن را به دست بیاورد. اما مراتب بالاى تقوا یا مرتبه کامل از علم و شناخت شکست‏ناپذیر، اعم از علم به عواقب گناه یا درک عظمت و کمال خالق قابل اکتساب است یا نه؟

         بى‏شک نخستین مرحله عصمت ـ مصونیت از گناه و خطا ـ که از ولادت تا انتها با معصومان علیهم‏السلام است موهبت الهى است و آن مقدار عصمتى که براى آنها لازم و ضرورى است تا نبوت آنها قابل پذیرش باشد نیز همین عصمت است. اما مراحل بعدى عصمت و درجه‏هاى عالى عصمت براى معصومان اکتسابى بوده که در اثر مجاهدت‏ها، تحمل مصائب، انجام عبادت‏هاى ویژه حاصل مى‏شود، چنان‏که مقام امامت را خداوند براى ابراهیم پیامبر که معصوم هم بود بعد از موفقیت در امتحانات بسیار مشکل عنایت کرد، قطعا عصمت حضرت ابراهیم علیه‏السلام در اواخر عمر با مقام و عصمتشان در بدو ولادت مساوى نخواهد بود.

         دانشمندان علم کلام هم عصمت را موهبت الهى دانسته‏اند که نمونه‏اى از آن اشاره شد. شیخ مفید مى‏گوید: «العصمة تفضّل من اللّه تعالى على من علم انه یتمسک بعصمة»8 عصمت تفضّلى است از جانب خداوند درباره کسى که به عصمت او تمسک جوید. سیدمرتضى شاگرد شیخ مفید نیز آن را لطف الهى مى‏داند «العصمة هى لطف اللّه الذى یفعله تعالى فیختار العبدُ عنده الامتناع عن فعل القبیح»؛9 عصمت لطف الهى است که هرگاه به کسى داده مى‏شود، او جانب ترک قبیح را برمى‏گزیند.

    آنچه که از کلام متکلمان و از ظاهر آیات قرآن کریم ظاهر مى‏شود این است که عصمت تفضّل است براى انبیا و معصومان علیهم‏السلام نه استحقاق، و تفضّل هم به این معناست که خداوند حکیم است و هیچ کار و لطف و فضلش بدون حکمت و دلیل و رجحان نیست. اینکه خداوند عصمت را به عده‏اى محدود عطا کرده است حتما یک فضیلت و رجحانى در وجود آنها بوده است و لازم نیست علت و حکمت تمام کارهاى خداوند را عقل انسان‏ها درک و کشف کند. اما اینکه در صورت تفضّل عصمت هیچ فضیلت و افتخارى براى انبیا و معصومان علیهم‏السلام ثابت نمى‏شود در آینده بحث خواهیم کرد، اما به طور خلاصه این نکته قابل توجه است که همین که خداوند حکیم و عادل این عده را برگزیده دلیل بر فضیلت آنهاست. «وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِینَ»(دخان: 32)؛ و قطعا آنان را دانسته بر مردم جهان ترجیح دادیم. و «وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ» (ص: 47)؛ و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند.

    آیاتى که دلالت بر موهبت عصمت دارند:

    از آیات قرآن کریم هم استفاده مى‏شود که عصمتى که به انبیا و ائمّه اطهار علیهم‏السلام داده شده نوعى تفضّل و موهبتى است که تنها به افراد خاصى و در شرایط خاصى عطا شده است.

         1. اولین آیه‏اى که دلالت بر موهبت مى‏کند این است: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ»(ص: 46 و 47)؛ ما آنان را با موهبت ویژه‏اى ـ که یادآورى آن سراى بود ـ خالص گردانیدیم، و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند.

         در این آیه شریفه، پس از ذکر چند تن از انبیاى الهى «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ» (ص: 45) مى‏فرماید که ما آنان را با موهبت ویژه‏اى ـ که یادآورى آخرت بود ـ خالص گردانیدیم و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند. این آیه «إِنَّا أَخْلَصْنَا» تعلیل جمله «أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ»مناسب‏تر است و معناى آیه این است که گفتیم اینان صاحبان ایدى و ابصارند براى این است که ما آنان را به خصلتى خالص و غیرشوب خالص کردیم خصلتى بس عظیم و آن عبارت است از یاد آخرت.10

    در جاى دیگر قرآن کریم مى‏فرماید که آنها به مقام مخلَص رسیده‏اند: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(ص: 82و83) و «... وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر: 39و40) و درباره حضرت یوسف علیه‏السلاممى‏فرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (یوسف: 24) مخلِص با کسر لام به معناى خالص‏کننده مرحله بالایى از تقوا و پاکى دل است و از آن بالاتر مخلَص به فتح لام به معناى خالص شده است، همان کسانى که خداى تعالى آنان را براى خود خالص کرده و این هم نتیجه تلاش و کوشش در راه اخلاص خویشتن از هر ناخالصى است. و به همین دلیل تمام وجودشان تعلّق به خدا دارد و طبیعى است که شیطان در آنها نصیبى نخواهد داشت. غیر خداوند در دل آنها جاى ندارد. مسلما چنین صفتى همراه مقام عصمت است؛ زیرا تا انسان مخلِص نشود هیچ وقت به مقام مُخلَص نمى‏رسد. لذا آنها پس از گذر از سختى‏ها و امتحانات الهى به این موهبت الهى نایل شدند. و با وجود آن از قلمرو و نفوذ شیطان بیرون رفته‏اند به گونه‏اى که شیطان هرگز طمع در منحرف ساختن آنها نمى‏کند.

         و آیه «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» در مقام تعلیل جمله «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء» است و معنایش این مى‏شود ما با یوسف این چنین معامله کردیم به خاطر اینکه او از بندگان مخلص ما بود و ما با بندگان مخلص خود چنین معامله مى‏کنیم. از این آیه شریفه ظاهر مى‏شود که دیدن برهان خدا شأن همه بندگان مخلص خداست و خداوند سبحان هر سوء و فحشا را از ایشان برمى‏گرداند و در نتیجه مرتکب هیچ معصیتى نمى‏شوند و به خاطر آن برهانى که خدایشان به ایشان داده قصد آن را هم نمى‏کنند و آن عبارت است از عصمت الهى.11

    از این آیات روشن مى‏شود که اینکه خداوند در آیه «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ» مى‏فرماید ما آنها را مخلَص قرار دادیم، مراد این است که ما این موهبت (عصمت) را به خاطر نتیجه تلاش و کوشش آنها در راه خدا به آنها عطا کردیم.

         در آیه بعدى مى‏فرماید: «وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ». ایشان نزد ما از برگزیدگان نیکوکارند. ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خداوند آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد و نیکوکارى آنها به حدّى رسیده که عنوان «أخیار» (نیکان) را به طور مطلق پیدا کرده‏اند. افکارشان نیک، اخلاقشان نیک، اعمال و برنامه‏ها و سراسر زندگى‏شان نیک است و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند. به همین دلیل بعضى از مفسران12 از این تعبیر که خداوند بدون هیچ قید و شرطى آنها را از اخیار خوانده استفاده مقام عصمت براى انبیا کرده‏اند؛ چراکه هرگاه انسانى خیر مطلق باشد حتما معصوم است.13

    2. دومین آیه‏اى که دلالت بر موهبت عصمت انبیا مى‏کند. این آیه شریفه مى‏باشد: «اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (حج: 75) خداوند از میان فرشتگان و مردمان رسولانى برمى‏گزینند. هر آینه خدا شنوا و بیناست. از میان فرشتگان، جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، ملک‏الموت را برگزید و از میان مردم، انبیا و اوصیا، و از میان انبیا، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و از آنها حضرت رسول اکرم و از اوصیاى امیرالمؤمنین و ائمّه علیهم‏السلام را برگزید.14

    کلمه اصطفا به معناى گرفتن خالص هر چیزى است. راغب گفته اصطفاء گرفتن صافى و خالصى هر چیزى است همچنان‏که «اختیار» به معناى گرفتن خیر هر چیزى است و «اجتباء» به معناى گرفتن جبایه هر چیزى است. پس اصطفا خدا از ملائکه و از مردم رسولانى به معناى انتخاب و اختیار رسولانى از میان آنان است که آن رسول صافى و خالص و صالح براى رسالت باشد.15

    این آیه از دو مطلب خبر مى‏دهد: یکى اینکه خدا را پیامبرانى است از جنس بشر و رسولانى از جنس ملک؛ دوم اینکه این رسالت بدون قید و شرط نیست که هر طور شد رسول شود و هرکس شد رسول باشد، بلکه آن کسى که در تحت نظام اصطفاء قرار دارد آن رسول مى‏باشد و آن کسى را انتخاب مى‏کند که صالح براى این کار باشد.16 و عصمت هم که لازمه رسول مى‏باشد همراه با خود رسول برگزیده خداوند مى‏باشد به این معنا که خداوند افرادى را از میان مردم به عنوان رسول اختیار مى‏کند و لازمه رسالت هم عصمت است این‏طور نیست که آنها را اخیتار بکند ولى عصمت را به آنها ندهد. در غیر این صورت رسالت بى‏معنا و لغو خواهد بود.

         3. سومین آیه‏اى که بر موهبت عصمت دلالت دارد: «وَإِذَا جَاءتْهُمْ آیَةٌ قَالُواْ لَن نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ...» (انعام: 124)؛ و چون آیتى بر ایشان بیاید مى‏گویند هرگز ایمان نمى‏آوریم تا اینکه نظیر آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما نیز داده شود خدا بهتر مى‏داند رسالتش را در کجا قرار دهد.

         در شأن نزول آیه گفته‏اند17 که ولیدبن مغیره متفکر کفار، مى‏گفت: چون سن و ثروت من بیش از محمّد است پس باید به من وحى شود، خداوند پاسخ روشنى به آنها مى‏دهد مى‏گوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادى برگزیند. خدا بهتر مى‏داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد. رسالت نه ارتباطى به سن و سال دارد و نه به موقعیت قبایل بلکه شرط آن قبل از همه چیز آمادگى روحى، پاکى ضمیر، سجایاى اصیل انسانى، فکر بلند و در نهایت تقوا و پرهیزگارى فوق‏العاده لازم است. و خداوند هم براى امر رسالت خود کسى را برنمى‏گزیند مگر اینکه بداند که او شایستگى براى این امر را دارد و او خود نسبت به زمینه‏هاى رسالت از همه داناتر است و چون پیامبر و امام باید معصوم باشند. براى کسى که رسالت و نبوت و امامت

    مى‏دهد حتما عصمت هم مى‏دهد چون عصمت لازمه آنهاست.

         4. چهارمین آیه‏اى که بر موهبت عصمت انبیا علیهم‏السلام مى‏توان بر آن استدلال نمود. سوره نساء آیه 113 مى‏باشد: «وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌمِنْهُمْ أَن یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنشَیْءٍ وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْتَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیما»؛ و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طایفه‏اى از ایشان آهنگ آن داشتند که تو را از راه به در کنند ولى جز خودشان کسى را گمراه نمى‏سازند و هیچ زیانى به تو نمى‏رسانند و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود.

         مراد از کتاب در آیه همان وحى است که براى رفع اختلاف‏هاى مردم مى‏شود، همان اختلافى که آیه شریفه زیر بدان اشاره نمود.18«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِوَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (بقره: 213).

    مراد از حکمت در آیه مورد بحث سایر معارف الهیه‏اى است که به وسیله وحى نازل شده در وضع زندگى دنیا و آخرت انسان‏ها سودمند است و مراد از اینکه فرموده: «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ»غیرمعارف کلیه و عامه است که در کتاب و حکمت است.19

    از ظاهر آیه «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ...» برمى‏آید که این جمله در مقام تعلیل جمله «وَمَا یَضُرُّونَکَ مِن شَیْءٍ» و یا روى هم جملات «وَمَا یُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِن شَیْءٍ» است. هرچه باشد مى‏فهماند که علت اینکه مردم نمى‏توانند رسول خدا را گمراه کنند و یا ضررى به آن جناب برساند همین انزال کتاب و تعلیم حکمت است که ملاک عصمت در آن حضرت است.20

    از اینجا روشن مى‏شود که آن نیرویى که نامش نیروى عصمت است یک سبب علمى و معمولى نیست، بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمى‏شود و اگر از این قبیل سبب‏هاى شعورى و معمولى بود به طور یقین تخلف در آن راه مى‏یافت و احیانا بى‏اثر مى‏شد. پس معلوم مى‏شود این علم غیر از سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلیم عاید مى‏شود. و در آیه مورد بحث مى‏بینیم که خداى تعالى در خطابش به شخص رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیما»؛ کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و علمى به تو تعلیم داد که خودت از راه اکتساب هرگز آن رانمى‏آموختى.21

    پس مراد از انزال و تعلیم به رسول خدا در جمله «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» دو نوع علم است. یکى علمى که به واسطه وحى و با نزول جبرئیل امین تعلیم آن جناب داده مى‏شد و دوم به وسیله نوعى القا در قلب و الهام خفى الهى و بدون نازل شدن فرشته وحى تعلیمش داده مى‏شد. بنابراین، پس مراد از جمله «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» این است که خداى تعالى نوعى علم به تو داده که اگر نمى‏داد اسباب عادى که در تعلّم هر انسانى دست درکارند و علوم عادى را به انسان‏ها تعلیم مى‏دهند در به دست آوردن آن علم برایت کافى نبود.22

    در نتیجه از همه مطالبى که گذشت معلوم شد که این موهبت الهیّه که ما آن را به نام نیروى عصمت مى‏نامیم خود نوعى از علم و شعور است که با سایر انواع علوم مغایرت دارد و سایر علوم همان‏طورى که گفتیم گاهى مغلوب سایر قواى شعورى واقع مى‏شوند ولى این علم همیشه بر سایر قوا غالب و قاهر است و همه را به خدمت خود درمى‏اورد و به همین جهت صاحبش را از هر ضلالتى و از هر خطایى حفظ مى‏کند.23

    5. پنجمین آیه‏اى که بر موهبتى بودن عصمت دلالت دارد آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(احزاب: 33)؛ خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خداندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. هرچند این آیه بنابر نقل بسیارى از مفسّران درباره اهل‏بیت علیهم‏السلام دلالت دارد ولى این آیه هم دلیل خوبى بر مدعى است؛ چراکه مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است، اگر براى امام اثبات شود که عصمت تفضّل است براى نبى هم اثبات مى‏شود.

         الف و لام الرجس جنس است که شامل هرگونه پلیدى و گناه را شامل مى‏شود؛ چراکه همه گناهان رجس‏اند، لذا این کلمه در قرآن به شرک، مشروبات الکلى، قمار، نفاق، گوشت‏هاى حرام و ناپاک و مانند آن اطلاق شده است.24 مراد از تطهیر در آیه که با مصدر تطهیر تأکید شده زایل ساختن اثر و جنس به وسیله وارد کردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهیر اهل‏بیت عبارت است از اینکه ایشان را مجهّز به ادراک حق کند. حق در اعتقاد، حق در عمل، پس معناى آیه این مى‏شود خداوند سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به این موهبت یعنى عصمت اختصاص دهد.25

    آیا مراد از این اراده در آیه اراده تکوینى است یا تشریعى؟ به تعبیر دیگر آیا خداوند فرمان داده اهل‏بیت گرد گناه و پلیدى‏ها نگردند. یا اینکه پاکى را در وجود آنه ایجاد کرده است؟ مسلما منظور معنى اول نیست زیرا اراده تشریعى (به معناى تکلیف نسبت به واجبات و ترک محرمات) منحصر به خاندان پیامبر نیست زیرا همه مردم بدون استثناء موظف و مکلفند از گناه و پلیدى پاک باشند. بنابراین، اراده در این آیه به معناى اراده تکوینى است ولى نه به آن معنى که موجب گردد که اینها مجبور شوند. زیرا انبیا و ائمه در عین قدرت بر گناه به سراغ گناه نمى‏روند. زیرا خداوند یک سلسله آگاهى‏ها و مبادى فطرى به آنها بخشیده که آنها را دعوت به پاکى مى‏کند.

    با توجه به اینکه اراده خداوند تخلف‏ناپذیر است مخصوصا در این آیه که کلمه «انّما» که براى حصر و تأکید است روشن مى‏شود که اراده قطعى خداوند بر این  قرار گرفته که اهل‏بیت از هرگونه رجس و پلیدى و گناه پاک باشند و همین که خداوند اراده کرده اینها معصوم باشند یعنى خداوند خود این مقام (عصمت) را به آنها عطا کرده است.

    انبیا قابلیت عصمت دارند:

    بى‏تردید عصمت به کسى افاضه مى‏شود که قابلیت آن را داشته باشد. ولى قابلیت‏ها از یک نوع نیست، بلکه قسمتى از آنها از اختیار انسان خارج و برخى نیز در محدوده اراده و اختیار انسان است.

         نوع اول عبارت است از وراثت و تربیت؛ زیرا خداوند از آنجا که اراده‏اش تعلق گرفته است که معصومان را در وقت معینى به عنوان پیامبر یا امام به مردم بفرستد «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ» (یونس: 47) لذا آنها را در خانواده‏هاى محترم و با تقوا قرار داده و او را تحت تربیت خاص قرار مى‏دهد. از جمله پیامبر اکرم پس از درگذشت پدرش، عبدالمطلب عموى گرامى وى کفالت و سرپرستى ایشان را پذیرفت و با عشق و علاقه زائدالوصفى چهل و دو سال تمام تحت سرپرستى و تربیت ابوطالب قرار گرفت.26

    نوع دوم عوامل اکتسابى است و اختیار معصوم در آن دخالت دارد، یعنى اینکه زندگى انبیا از هنگام ولادت تا زمان بعثت مملو از مجاهدت‏هاى فردى و اجتماعى است. از جمله حضرت یوسف، حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حتى خود پیامبر اکرم.27 و در صورتى که عصمت پیامبر و امام را از همان ابتداى ولایت بدانیم که حق هم همین است،28 باید در این صورت به یکى از این دو دیدگاه قائل شد.

    دیدگاه اول: اینکه دخالت اختیار پیامبر و امام و ایجاد قابلیت از طرف آنها را قبل از ولادت آنها بدانیم که از آن تعبیر به «عالم ذر» مى‏شود و بگوییم که ایشان از امتحان الهى در آن عالم به نحو احسن سرافراز بیرون آمده‏اند.

    دیدگاه دوم: اینکه خداوند پیش از آفرینش انسان‏ها با علم ازلى خود مى‏دانست که گروهى از آنان بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى‏گیرند و حتى اگر در موهبت‏هاى ویژه قرار نگیرند با اعمال اختیارى خود سرآمد همگان خواهند شد. این منزلتى که اینها با سیر اختیارى خویش بدان مى‏رسند سبب گردید که خداوند موهبت ویژه خویش را به آنان عطا کند. و ایشان را از علم و اراده‏اى برخوردار کند که به واسطه آن به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. این نکته را مى‏توان به خوبى از فرازهاى آغازین دعاى «ندبه» استفاده نمود.29

    همچنین در روایتى از امام صادق علیه‏السلام درباره موهبت‏هاى ویژه پیامبران چنین آمده است. «از آنجا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران مى‏دانست که آنان از او فرمانبردارى مى‏کنند و تنها او را عبادت نموده هیچ‏گونه شرکى روا نمى‏دارند [از موهبت‏هاى ویژه خویش برخوردارشان ساخت] پس اینان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده‏اند.30

    اینجا سؤالى که به ذهن مى‏رسید و آن اینکه حضرت عیسى علیه‏السلام در کودکى به مقام نبوت رسید با اینکه قبل از ولادت چه شایستگى‏اى داشت تا اینکه خداوند او را به این مقام رسانید. پاسخ داده مى‏شود به اینکه خداوند با علم ازلى خود مى‏دانست که حضرت عیسى علیه‏السلام لایق و شایسته این چنین مقامى است: «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(انعام: 124)؛ خدا بهتر مى‏داند رسالتش را کجا قرار دهد.

    عدم منافات عصمت با اختیار

    اینکه عصمت موهبت الهى باشد این نه به این معناست که خداوند به قهر و قصد مانع گناه آنهاست؛

    یعنى هر وقت بخواهد گناه بکنند خداوند مانع مى‏شود و جلویشان را مى‏گیرد، بلکه این موهبت به این معناست که آنها درجه ایمان بالاترى دارند و ایمان به هر اندازه که زیاد باشد خدا بیشتر به یاد انسان است. به عبارت دیگر، اراده الهى زمینه‏هاى توفیق را براى وصول به این مقام والا فراهم مى‏سازد ولى بهره‏گیرى و استفاده از این توفیق به اراده خود آنان بستگى دارد. آیات قرآن هم به اختیارى بودن عصمت صحّه گذارده، آنجا که مى‏فرماید: «قُلْ أَغَیْرَاللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَیُطْعَمُ قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ قُلْ إِنِّیَ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(انعام: 14و15)؛ بگو آیا غیر خدا را به یارى و دوستى برگزینم؟ در صورتى که آفریننده آسمان و زمین خداست و روزى مى‏بخشد و خود از طعام بى‏نیاز است. بگو من مأمورم که اول شخص که تسلیم حکم خداست باشم و البته از گروهى که به خدا شرک‏آورند نباش. بگو من اگر نافرمانى خدا کنم از عذاب آن روز بزرگ سخت مى‏ترسم.

         صریح آیه این است که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از معصیت مى‏ترسد زیرا منجر به عذاب الهى در قیامت مى‏گردد و اگر قدرت بر معصیت نداشت چگونه ممکن است که از معصیت خوف داشته باشد.

         یا در جاى دیگر مى‏فرماید: «... قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ» (رعد: 36)؛ کسى که از خود اگر اختیارى نداشته باشد چگونه صحیح است که به کارى مأمور شود.

         در سوره زمر آیه 65 مى‏فرماید: «وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَوَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّمِنَ الْخَاسِرِینَ»؛ و قطعا به تو و کسانى که پیش از توبودند وحى شده است اگر شرک‏ورزى حتما کرداتتباه و مسلما از زیانکاران خواهى شد. خطاب در آیهبه رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سایر انبیا به نهى از شرک و انذارشان به حبط شدن عمل و جزو زیانکاران شدن آنها خطابى است حقیقى و تهدید و انذارى است واقعى. چون غرض این سوره اشاره به این حقیقت است که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هم مأمور به ایمان آوردن و به هر تکلیفى که دعوت مى‏کند انجام دهند، خودش هم باید انجام دهد. و صرف اینکه انبیا معصوم به عصمت الهى هستند و با داشتن آن دیگر ممکن نیست معصیت از ایشان سر بزند، باعث نمى‏شود که تکلیف از ایشان ساقط باشد و توجه تکلیف به ایشان صحیح نباشد چون اگر این‏طور بود دیگر عصمت در حقشان تصور نمى‏شد. همچنان‏که در حق جمادات و گیاهان تصور ندارد پس معصوم به کسى گفته مى‏شود که بتواند گناه کند ولى نکند.

         علاوه بر این، عصمت ـ که عبارت است از قوه‏اى که با داشتن آن صدور معصیت ممتنع مى‏شود ـ خود از شئون علم است و این منافات با داشتن اختیار ندارد چون اختیار از شئون مقام عمل است و معنایش این است که صدور فعل از جوارح و اعضا صحیح باشد و هم ترک فعل. و معلوم است که علم قطعى به مفسده گناه که مانع از صدور آن گناه از دارنده آن علم باشد منافات با اینکه دارنده آن علم مختار باشد ندارد. مثلاً، کسى که علم قطعى دارد به اینکه در اثر خوردن فلان سم مى‏میرد، چنین عملى مانع قطعى او از خوردن سم است. ولى لازمه این منع این نیست که خوردن سم از او محال باشد بلکه باز هم صدور و عدم صدور این عمل از اعضا و جوارح او صحیح است هم مى‏تواند بخورد و هم مى‏تواند اجتناب کند. در نتیجه پس باز هم صحیح است که به او بگوییم از خوردن سم اجتناب کن.31

    فضیلت انبیا در صورت موهبتى بودن عصمت

    گفتیم که عصمت با اختیار منافات ندارد چنانچه با عدل الهى نیز منافات ندارد، چراکه عصمت سبب دارد و انبیا به جهت دارا بودن آن اسباب خداوند این موهبت را به آنها عطا کرده است. لذا نباید گفته شود که این صرفا عنایتى است بدون سبب و جنبه اجبارى دارد و هیچ فضیلتى هم براى انبیا نخواهد داشت، پس عصمت تحصیلى و اکتسابى است که بر اثر کوشش، مجاهدت و تداوم در مبارزه با هواى نفس، آن را به دست آورده‏اند. براى اینکه در صورت تفضّل عصمت بر انبیا فضیلت و افتخار آنها زیر سؤال نرود لذا تمسک به اکتسابى بودن عصمت کرده‏اند تا اینکه بگویند انبیا در اثر مجاهدت‏ها و مبارزه با هواى نفسشان به این درجه رسیدند و این درجه برایشان افتخار است و در صورت موهبت چنین فضیلتى ثابت نمى‏شود.32

    خداوند در آیه «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» (نساء: 113) مى‏فرماید خداوند علمى به تو داد که تو هرگز به آن دست نمى‏یافتى چه از طریق زحمات فراوان و چه از طریق یادگیرى. خداوند به تو کتاب و حکمت و علمى داده که خودت از راه اکتساب هرگز آن را نمى‏آموختى. بلکه این موهبت به خاطر مجاهدت‏هاى آن حضرت در عصر جاهلیت و تحمل آزار و اذیت‏هایى بود که از طرفمردم آن زمان بر آن حضرت تحمیل مى‏شد. در نتیجه، عمصت یکى از افتخارات پیامبران محسوب مى‏شود.

    نتیجه‏گیرى

    با توجه به آیاتى که ذکر شد عصمت یک موهبت الهى بوده که خداوند به بعضى از انسان‏هاى لایق بخشش مى‏کند نه اینکه آنها چنین مقام و موقعیتى را به دست آورده باشند. البته این بدان معنا نیست که هیچ زمینه براى اعطاى عصمت وجود ندارد، بلکه عصمت پیامبران نیاز به زمینه‏ها و مقدماتى دارد ولى بر فرض این نیازمندى زمینه‏ها خداوند عصمت را به آنها اعطا مى‏کند نه اینکه ایشان را از روى استحقاق و تلاش‏هاى شخصى به آن مقام رسیده باشند. ضمن اینکه حفظ و نگه‏دارى این مقام عصمت اجبارى نیست، بلکه اختیارى است؛ یعنى با علم و یقین و اراده شخصى خود گناه نمى‏کنند.

         اینکه چرا خداوند مقام عصمت را به انبیا و ائمّه معصومان علیهم‏السلامعنایت کرده جواب اینکه به خاطر دو عامل که کاملاً اختیارى است.

         1. مجاهدت‏هاى فردى و اجتماعى پیامبرانى مانند ابراهیم، یوسف، موسى علیهم‏السلام و پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیش از بعثت که زمینه را براى افاضه عصمت تشدید نموده و لیاقت و شایستگى آنان را براى افاضه لطف آماده کرده است. جهاد آنان با نفس و چشم‏پوشى از حرام، همچنین جهاد آنان با کجى‏ها و بدى‏هاى جامعه، به روشنى ثابت مى‏کند که هرگاه لطفى به نام عصمت در اختیار آنان قرار گیرد از آن در تهذیب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت. واین خود فضیلتى هم براى آنهاست.

    2. آگاهى خداوند از فعالیت‏هاى ثمربخش آنان در دوران رسالت و اینکه این گروه پس ار ارتقاى به مقام نبوت با استقامت و پشتکار عجیب دست به اصلاح زده و در راه جهاد فردى و اجتماعى سخت کوشش خواهند نمود.


    • منابع

      ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح مقاصد، قم، منشورات شریف الرضى، 1409ق.

      ـ جرجانى، على‏بن محمد، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، 1370.

      ـ رازى، فخرالدین، تفسیر کبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1420ق.

      ـ راغب اصفهانى، حسین، معجم مفردات القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق.

      ـ سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ اسلام، قم، مشعر، چ هفتم، 1367.

      ـ ـــــ ، منشور جاوید، قم، توحید، 1375.

      ـ شاذلى، سیدبن قطب‏بن ابراهیم، فى ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، چ هفدهم، 1412ق.

      ـ شریف، مرتضى، أمالى المرتضى، قم، مکتبة آیه‏اللّه العظمى مرعشى نجفى، 1325ق.

      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین، 1374.

      ـ فیروزآبادى، مجدالدین محمّدبن یعقوب، قاموس المحیط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1987م.

      ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ترجمه رضا مرندى، تهران، الوفاء، 1376.

      ـ قمى، على‏بن ابراهیم، تفسیر قمى، تحقیق سیدطیب موسوى جزایرى، قم، دارالکتاب، چ چهارم، 1367.

      ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ط. الثالثة، 1403ق.

      ـ مظفّر، محمدرضا، بدایة المعارف الالهیه فى شرح عقایدالامامیّه، محاضرات سیدمحسن خرازى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1418ق.

      ـ مفید، محمّدبن محمّد، تصحیح الاعتقاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1414ق.

      ـ مقداد، فاضل، ارشاد الطالبین الى نهج‏المسترشدین، قم، مهدى رجایى، 1405ق.

      ـ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.


    • پى نوشت ها

    1 دانش‏پژوه کارشناسى ارشد تربیت مدرس حوزه. دریافت: 12/2/88 ـ پذیرش: 16/10/88.

    2ـ مجدالدین محمّدبن یعقوب فیروزآبادى، قاموس المحیط، ماده «عصم».

    3ـ راغب اصفهانى، معجم مفردات للقرآن، کتاب عین، ماده «عصم».

    4ـ على‏بن محمد جرجانى، التعریفات، ص 65.

    5ـ مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، ص 301.

    6ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 134.

    7ـ سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 4، ص 312 / فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص 130.

    8ـ محمّدبن محمّد نعمان، تصحیح الاعتقاد، ص 61.

    9ـ مرتضى شریف، أمالى المرتضى، ج 1، ص 148.

    10ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 211ـ212.

    11ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 11، ص 130.

    12ـ فخرالدین رازى، تفسیر کبیر مفاتیح الغیب، ج 26، ص 217.

    13ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 19، ص 309ـ310.

    14ـ على‏بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 87.

    15ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 14، ص 409.

    16ـ همان، ج 14، ص 410.

    17ـ سیدبن قطب‏بن ابراهیم شاذلى، فى ظلال‏القرآن، ج 3، ص 1202.

    18ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 80.

    19ـ همان.

    20ـ همان، ص 78.

    21ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 79.

    22ـ همان، ص 80.

    23ـ همان.

    24ـ ر.ک: حج: 30 / مائده: 90 / توبه: 125 / انعام: 145.

    25ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 312ـ313.

    26ـ جعفر سبحانى، فرازهایى از تاریخ اسلام، ص 61.

    27ـ ر.ک: یوسف: 22 / بقره: 124 / طه: 40.

    28ـ طبق نظر امامیّه، انبیا و ائمّه علیهم‏السلام از هنگام تولد تا پایان عمر معصومند. برخلاف معتزله که عصمت آنها را از موقع بلوغ مى‏دانند و برخلاف اشاعره که معصوم بودن انبیا را از زمان بعثت مى‏دانند. محمدرضا مظفّر، بدایة المعارف الالهیة، ج 1، ص 250.

    29ـ «الذین استخلصتهم لنفسک و دینک، اذ اخترت لهم جزیل ما عندک من النعیم المقیم الذى لازوال له و لا اضمحلال بعد ان شرطت علیهم الزهد فى درجات هذه الدنیا و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم.» شیخ عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، ص 913، فرازى از دعاى ندبه.

    30ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 170.

    31ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 290ـ291.

    32ـ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ص 24.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناصری، محمد.(1389) موهبت عصمت از منظر آیات. ماهنامه معرفت، 19(2)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد ناصری."موهبت عصمت از منظر آیات". ماهنامه معرفت، 19، 2، 1389، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناصری، محمد.(1389) 'موهبت عصمت از منظر آیات'، ماهنامه معرفت، 19(2), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناصری، محمد. موهبت عصمت از منظر آیات. معرفت، 19, 1389؛ 19(2): 47-