موهبت عصمت از منظر آیات
Article data in English (انگلیسی)
موهبت عصمت از منظر آیات
محمّد ناصرى[1]
چکیده
یکى از ویژگىهاى پیامبران، امامان معصوم:، معصوم بودن از خطا و اشتباه است؛ زیرا اگر احتمال گناه، نسیان و غفلت در آنها باشد احتمال خطا و انحراف در گرفتن پیام وحى، تصرف در آن و یا ناتوانى در ابلاغ آن به مردم وجود خواهد داشت. در این صورت حجت بر مردم ابلاغ نشده و نقض غرض مىشود. در مورد اینکه مقام عصمت امرى است اکتسابى یا موهبتى از سوى خداوند به پیامبران است مباحثى از سوى متکلمان و مفسّران مطرح شده که هرکدام از قائلان دلایلى شمردهاند که قابل دقت است.
هدف در این نوشتار با توجه به آیات قرآن کریم دستیابى به منشأ عصمت و اثبات موهبتى بودن آن است که با روش اسنادى و مطالعه منابع و بیان و استخراج موهبت عصمت انبیا از آیات با مراجعه به تفاسیر مختلف در این زمینه است. در نهایت با استناد به آیات موهبت عصمت اثبات و به دنبال آن اکتسابى بودن عصمت در مواردى روشن مىشود و در صورت موهبت عصمت انبیا و به دنبال آن ائمّه معصومان: اختیار از آنها سلب نشده، بلکه آنها هرقدر بهتر و بیشتر از این موهبت بهرهگیرى کنند زمینههاى توفیق نسبت به بالاترین درجههاى ایمان در خود بیشتر مىکنند.
کلیدواژهها: عصمت، اختیار، موهبت، اکتساب، قابلیت، فضیلت.
مقدّمه
از ویژگىهاى انبیا که بدون آن نبوت آنها قابل پذیرش نیست مصون بودن آنها از گناه و اشتباه است؛ یعنى پیامبران نه تحت تأثیر هواى نفسانى قرار مىگیرند و مرتکب گناه مىشوند و نه در کار خود دچار خطا و اشتباه مىشوند، برکنارى آنها از گناه و از اشتباه حدّ اعلاى قابلیت اعتماد را به آنها مىدهد، در نتیجه عصمت یکى از اختصاصات انبیا که لازمه رسالت آنهاست مىباشد.
در مورد مسئله عصمت یک سؤال اصلى مطرح است و آن اینکه آیا عصمت پیامبران ذاتى است یا اکتسابى؟ و یا آنگونه که متکلمان مطرح کردهاند بگوییم: آیا عصمت انبیا به طور کلى امرى موهبتى و تفضّلى است که اساسا قابل تحصیل و اکتساب نیست، بلکه خداوند به جهت شایستگىهایى که در فرد معصوم وجود دارد به او نیرویى عنایت مىکند که او را از ارتکاب گناه نگه مىدارد؟ یا امرى است اکتسابى که قابل تحصیل و به دست آوردن است؟ که به دنبال آن سؤالات دیگرى به وجود مىآید از جمله: آیا انبیا خودشان هیچ نقشى در به دست آوردن این امر (عصمت) نداشتند؛ چراکه خداوند مقام عصمت را به انبیا و معصومان: داده؟ در صورت موهبت امر عصمت آیا با اختیار آنها منافات ندارد؟
از آنجا که اعتقاد به عصمت در سه قسمش (تلقّى وحى، تبلیغ و رساندن) از اعتقادات قطعى و معروف شیعه است ضرورت دارد که در مورد تمامى ابعاد مسئله عصمت که یکى از ابعاد آن نیز موهبت یا اکتسابى بودن عصمت است بررسى گردد. البته در مورد خود موضوع عصمت کتابها و مقالات
فراوانى به رشته تحریر درآمده، ولى در مورد این مسئله که عصمت امرى است اکتسابى یا از طرف خداوند به انبیا داده شده یا اصلاً به این بحث پرداخته نشده یا اگر هم شده به صورت جزئى و اشارهاى بوده که البته ادلّههایى طرفین آوردهاند که قابل دقت است.
ولى نوشتار حاضر موهبت عصمت را از طریق آیات بررسى کرده و در نهایت امر عصمت با توجه به آیاتى که ذکر مىگردد از طرف خداوند یک تفضّل و موهبت به انبیا خواهد بود. در این صورت میزان انطباق کسانى که قائل به اکتسابى بودن عصمتند با آیات نیز روشن خواهد شد و این یکى از جنبههاى نوآورى در این نوشتار حاضر است.
واژه عصمت
عصمت در لغت به معناى مصونیت و نگهدارى و منع به کار رفته است. فیروزآبادى مىگوید: «عصم یعصم» یعنى اکتساب کرد، منع کرد، نگهدارى کرد، و عصمت به کسر به معناى منع است.2
راغب اصفهانى مىگوید: «العصم الأمسک و الأعتصام، الاستمساک»،3 یعنى نگهدارى کرد، اعتصام هم به معناى چنگ زدن است.
عصمت در اصطلاح را علما اینطور تعریف مىکنند، علىبن محمد جرجانى در کتاب التعریفات مىگوید: «العصمة ملکةٌ اجتناب المعاصى مع التمکن منها،4 عصمت ملکهاى است که با آن از گناه دور مىشود با اینکه قدرت بر انجام گناه هم دارد. فاضل مقداد مىگوید: «عصمت عبارت است از لفظى که خداوند متعال در حق مکلّف انجام مىدهد، به نحوى که با آن لطف، انگیزهاى به ترک طاعت و انجام معصیت ندارد، با وجود قدرت بر آن.»5
علّامه طباطبائى مىگوید: «مقصود ما از عصمت لطفى است در وجود انسان معصوم که او را از وقوع کارهایى که جایز نیست مانند خطا و معصیت باز مىدارد.»6
پس عصمت در اصطلاح متکلمان شیعه عبارت است از اینکه «آن لطفى است که با وجود آن انگیزهاى به ترک طاعت و به ارتکاب معصیت همراه با قدرت بر آن دو نیست.»7
عصمت اکتساب است یا موهبت؟
درباره عصمت معصومان علیهمالسلام مباحث بسیارى از سوى دانشمندان علم کلام مطرح شده است آنچه نزد همه آنها مسلم شده است اینکه نیروى عصمت در انبیا و امامان اجبارى نیست یعنى اینطور نیست که آنها به پاکى مجبور باشند بلکه مانند همه مردم کاملاً توانایى بر انجام گناه دارند ولى چون از یک طرف مفاسد و خطرات گناه را مىدانند و از سوى دیگر معرفت و شناخت آنها نسبت به خداوند متعال بسیار وسیع است به طورى که همیشه خویشتن را در محضر خداوند مىبینند. از این نظر با اراده و اختیار خویش گناه را ترک کرده و گرد آن نمىروند.
حال این نیروى عصمت از طرف خداوند به انبیا و امامان عنایت شده، یا اینکه خود ایشان این مقام را به دست آوردهاند؟ به عبارت دیگر، آیا این نیرو موهبت است از طرف خداوند یا اکتسابى است؟
شکى نیست که عدالت و مراتب پایین عصمت (تقوا) از امور اکتسابى است و هر کسى که از بند شهوت و بردگى نفس امّارره پیراسته باشد مىتواند آن را به دست بیاورد. اما مراتب بالاى تقوا یا مرتبه کامل از علم و شناخت شکستناپذیر، اعم از علم به عواقب گناه یا درک عظمت و کمال خالق قابل اکتساب است یا نه؟
بىشک نخستین مرحله عصمت ـ مصونیت از گناه و خطا ـ که از ولادت تا انتها با معصومان علیهمالسلام است موهبت الهى است و آن مقدار عصمتى که براى آنها لازم و ضرورى است تا نبوت آنها قابل پذیرش باشد نیز همین عصمت است. اما مراحل بعدى عصمت و درجههاى عالى عصمت براى معصومان اکتسابى بوده که در اثر مجاهدتها، تحمل مصائب، انجام عبادتهاى ویژه حاصل مىشود، چنانکه مقام امامت را خداوند براى ابراهیم پیامبر که معصوم هم بود بعد از موفقیت در امتحانات بسیار مشکل عنایت کرد، قطعا عصمت حضرت ابراهیم علیهالسلام در اواخر عمر با مقام و عصمتشان در بدو ولادت مساوى نخواهد بود.
دانشمندان علم کلام هم عصمت را موهبت الهى دانستهاند که نمونهاى از آن اشاره شد. شیخ مفید مىگوید: «العصمة تفضّل من اللّه تعالى على من علم انه یتمسک بعصمة»8 عصمت تفضّلى است از جانب خداوند درباره کسى که به عصمت او تمسک جوید. سیدمرتضى شاگرد شیخ مفید نیز آن را لطف الهى مىداند «العصمة هى لطف اللّه الذى یفعله تعالى فیختار العبدُ عنده الامتناع عن فعل القبیح»؛9 عصمت لطف الهى است که هرگاه به کسى داده مىشود، او جانب ترک قبیح را برمىگزیند.
آنچه که از کلام متکلمان و از ظاهر آیات قرآن کریم ظاهر مىشود این است که عصمت تفضّل است براى انبیا و معصومان علیهمالسلام نه استحقاق، و تفضّل هم به این معناست که خداوند حکیم است و هیچ کار و لطف و فضلش بدون حکمت و دلیل و رجحان نیست. اینکه خداوند عصمت را به عدهاى محدود عطا کرده است حتما یک فضیلت و رجحانى در وجود آنها بوده است و لازم نیست علت و حکمت تمام کارهاى خداوند را عقل انسانها درک و کشف کند. اما اینکه در صورت تفضّل عصمت هیچ فضیلت و افتخارى براى انبیا و معصومان علیهمالسلام ثابت نمىشود در آینده بحث خواهیم کرد، اما به طور خلاصه این نکته قابل توجه است که همین که خداوند حکیم و عادل این عده را برگزیده دلیل بر فضیلت آنهاست. «وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِینَ»(دخان: 32)؛ و قطعا آنان را دانسته بر مردم جهان ترجیح دادیم. و «وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ» (ص: 47)؛ و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند.
آیاتى که دلالت بر موهبت عصمت دارند:
از آیات قرآن کریم هم استفاده مىشود که عصمتى که به انبیا و ائمّه اطهار علیهمالسلام داده شده نوعى تفضّل و موهبتى است که تنها به افراد خاصى و در شرایط خاصى عطا شده است.
1. اولین آیهاى که دلالت بر موهبت مىکند این است: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ»(ص: 46 و 47)؛ ما آنان را با موهبت ویژهاى ـ که یادآورى آن سراى بود ـ خالص گردانیدیم، و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند.
در این آیه شریفه، پس از ذکر چند تن از انبیاى الهى «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ» (ص: 45) مىفرماید که ما آنان را با موهبت ویژهاى ـ که یادآورى آخرت بود ـ خالص گردانیدیم و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند. این آیه «إِنَّا أَخْلَصْنَا» تعلیل جمله «أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ»مناسبتر است و معناى آیه این است که گفتیم اینان صاحبان ایدى و ابصارند براى این است که ما آنان را به خصلتى خالص و غیرشوب خالص کردیم خصلتى بس عظیم و آن عبارت است از یاد آخرت.10
در جاى دیگر قرآن کریم مىفرماید که آنها به مقام مخلَص رسیدهاند: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(ص: 82و83) و «... وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر: 39و40) و درباره حضرت یوسف علیهالسلاممىفرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (یوسف: 24) مخلِص با کسر لام به معناى خالصکننده مرحله بالایى از تقوا و پاکى دل است و از آن بالاتر مخلَص به فتح لام به معناى خالص شده است، همان کسانى که خداى تعالى آنان را براى خود خالص کرده و این هم نتیجه تلاش و کوشش در راه اخلاص خویشتن از هر ناخالصى است. و به همین دلیل تمام وجودشان تعلّق به خدا دارد و طبیعى است که شیطان در آنها نصیبى نخواهد داشت. غیر خداوند در دل آنها جاى ندارد. مسلما چنین صفتى همراه مقام عصمت است؛ زیرا تا انسان مخلِص نشود هیچ وقت به مقام مُخلَص نمىرسد. لذا آنها پس از گذر از سختىها و امتحانات الهى به این موهبت الهى نایل شدند. و با وجود آن از قلمرو و نفوذ شیطان بیرون رفتهاند به گونهاى که شیطان هرگز طمع در منحرف ساختن آنها نمىکند.
و آیه «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» در مقام تعلیل جمله «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء» است و معنایش این مىشود ما با یوسف این چنین معامله کردیم به خاطر اینکه او از بندگان مخلص ما بود و ما با بندگان مخلص خود چنین معامله مىکنیم. از این آیه شریفه ظاهر مىشود که دیدن برهان خدا شأن همه بندگان مخلص خداست و خداوند سبحان هر سوء و فحشا را از ایشان برمىگرداند و در نتیجه مرتکب هیچ معصیتى نمىشوند و به خاطر آن برهانى که خدایشان به ایشان داده قصد آن را هم نمىکنند و آن عبارت است از عصمت الهى.11
از این آیات روشن مىشود که اینکه خداوند در آیه «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ» مىفرماید ما آنها را مخلَص قرار دادیم، مراد این است که ما این موهبت (عصمت) را به خاطر نتیجه تلاش و کوشش آنها در راه خدا به آنها عطا کردیم.
در آیه بعدى مىفرماید: «وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ». ایشان نزد ما از برگزیدگان نیکوکارند. ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خداوند آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد و نیکوکارى آنها به حدّى رسیده که عنوان «أخیار» (نیکان) را به طور مطلق پیدا کردهاند. افکارشان نیک، اخلاقشان نیک، اعمال و برنامهها و سراسر زندگىشان نیک است و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند. به همین دلیل بعضى از مفسران12 از این تعبیر که خداوند بدون هیچ قید و شرطى آنها را از اخیار خوانده استفاده مقام عصمت براى انبیا کردهاند؛ چراکه هرگاه انسانى خیر مطلق باشد حتما معصوم است.13
2. دومین آیهاى که دلالت بر موهبت عصمت انبیا مىکند. این آیه شریفه مىباشد: «اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (حج: 75) خداوند از میان فرشتگان و مردمان رسولانى برمىگزینند. هر آینه خدا شنوا و بیناست. از میان فرشتگان، جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، ملکالموت را برگزید و از میان مردم، انبیا و اوصیا، و از میان انبیا، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد صلىاللهعلیهوآله و از آنها حضرت رسول اکرم و از اوصیاى امیرالمؤمنین و ائمّه علیهمالسلام را برگزید.14
کلمه اصطفا به معناى گرفتن خالص هر چیزى است. راغب گفته اصطفاء گرفتن صافى و خالصى هر چیزى است همچنانکه «اختیار» به معناى گرفتن خیر هر چیزى است و «اجتباء» به معناى گرفتن جبایه هر چیزى است. پس اصطفا خدا از ملائکه و از مردم رسولانى به معناى انتخاب و اختیار رسولانى از میان آنان است که آن رسول صافى و خالص و صالح براى رسالت باشد.15
این آیه از دو مطلب خبر مىدهد: یکى اینکه خدا را پیامبرانى است از جنس بشر و رسولانى از جنس ملک؛ دوم اینکه این رسالت بدون قید و شرط نیست که هر طور شد رسول شود و هرکس شد رسول باشد، بلکه آن کسى که در تحت نظام اصطفاء قرار دارد آن رسول مىباشد و آن کسى را انتخاب مىکند که صالح براى این کار باشد.16 و عصمت هم که لازمه رسول مىباشد همراه با خود رسول برگزیده خداوند مىباشد به این معنا که خداوند افرادى را از میان مردم به عنوان رسول اختیار مىکند و لازمه رسالت هم عصمت است اینطور نیست که آنها را اخیتار بکند ولى عصمت را به آنها ندهد. در غیر این صورت رسالت بىمعنا و لغو خواهد بود.
3. سومین آیهاى که بر موهبت عصمت دلالت دارد: «وَإِذَا جَاءتْهُمْ آیَةٌ قَالُواْ لَن نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ...» (انعام: 124)؛ و چون آیتى بر ایشان بیاید مىگویند هرگز ایمان نمىآوریم تا اینکه نظیر آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما نیز داده شود خدا بهتر مىداند رسالتش را در کجا قرار دهد.
در شأن نزول آیه گفتهاند17 که ولیدبن مغیره متفکر کفار، مىگفت: چون سن و ثروت من بیش از محمّد است پس باید به من وحى شود، خداوند پاسخ روشنى به آنها مىدهد مىگوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادى برگزیند. خدا بهتر مىداند که رسالت خود را در کجا قرار دهد. رسالت نه ارتباطى به سن و سال دارد و نه به موقعیت قبایل بلکه شرط آن قبل از همه چیز آمادگى روحى، پاکى ضمیر، سجایاى اصیل انسانى، فکر بلند و در نهایت تقوا و پرهیزگارى فوقالعاده لازم است. و خداوند هم براى امر رسالت خود کسى را برنمىگزیند مگر اینکه بداند که او شایستگى براى این امر را دارد و او خود نسبت به زمینههاى رسالت از همه داناتر است و چون پیامبر و امام باید معصوم باشند. براى کسى که رسالت و نبوت و امامت
مىدهد حتما عصمت هم مىدهد چون عصمت لازمه آنهاست.
4. چهارمین آیهاى که بر موهبت عصمت انبیا علیهمالسلام مىتوان بر آن استدلال نمود. سوره نساء آیه 113 مىباشد: «وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌمِنْهُمْ أَن یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنشَیْءٍ وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْتَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیما»؛ و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طایفهاى از ایشان آهنگ آن داشتند که تو را از راه به در کنند ولى جز خودشان کسى را گمراه نمىسازند و هیچ زیانى به تو نمىرسانند و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود.
مراد از کتاب در آیه همان وحى است که براى رفع اختلافهاى مردم مىشود، همان اختلافى که آیه شریفه زیر بدان اشاره نمود.18«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِوَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (بقره: 213).
مراد از حکمت در آیه مورد بحث سایر معارف الهیهاى است که به وسیله وحى نازل شده در وضع زندگى دنیا و آخرت انسانها سودمند است و مراد از اینکه فرموده: «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ»غیرمعارف کلیه و عامه است که در کتاب و حکمت است.19
از ظاهر آیه «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ...» برمىآید که این جمله در مقام تعلیل جمله «وَمَا یَضُرُّونَکَ مِن شَیْءٍ» و یا روى هم جملات «وَمَا یُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِن شَیْءٍ» است. هرچه باشد مىفهماند که علت اینکه مردم نمىتوانند رسول خدا را گمراه کنند و یا ضررى به آن جناب برساند همین انزال کتاب و تعلیم حکمت است که ملاک عصمت در آن حضرت است.20
از اینجا روشن مىشود که آن نیرویى که نامش نیروى عصمت است یک سبب علمى و معمولى نیست، بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمىشود و اگر از این قبیل سببهاى شعورى و معمولى بود به طور یقین تخلف در آن راه مىیافت و احیانا بىاثر مىشد. پس معلوم مىشود این علم غیر از سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلیم عاید مىشود. و در آیه مورد بحث مىبینیم که خداى تعالى در خطابش به شخص رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیما»؛ کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و علمى به تو تعلیم داد که خودت از راه اکتساب هرگز آن رانمىآموختى.21
پس مراد از انزال و تعلیم به رسول خدا در جمله «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» دو نوع علم است. یکى علمى که به واسطه وحى و با نزول جبرئیل امین تعلیم آن جناب داده مىشد و دوم به وسیله نوعى القا در قلب و الهام خفى الهى و بدون نازل شدن فرشته وحى تعلیمش داده مىشد. بنابراین، پس مراد از جمله «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» این است که خداى تعالى نوعى علم به تو داده که اگر نمىداد اسباب عادى که در تعلّم هر انسانى دست درکارند و علوم عادى را به انسانها تعلیم مىدهند در به دست آوردن آن علم برایت کافى نبود.22
در نتیجه از همه مطالبى که گذشت معلوم شد که این موهبت الهیّه که ما آن را به نام نیروى عصمت مىنامیم خود نوعى از علم و شعور است که با سایر انواع علوم مغایرت دارد و سایر علوم همانطورى که گفتیم گاهى مغلوب سایر قواى شعورى واقع مىشوند ولى این علم همیشه بر سایر قوا غالب و قاهر است و همه را به خدمت خود درمىاورد و به همین جهت صاحبش را از هر ضلالتى و از هر خطایى حفظ مىکند.23
5. پنجمین آیهاى که بر موهبتى بودن عصمت دلالت دارد آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(احزاب: 33)؛ خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خداندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. هرچند این آیه بنابر نقل بسیارى از مفسّران درباره اهلبیت علیهمالسلام دلالت دارد ولى این آیه هم دلیل خوبى بر مدعى است؛ چراکه مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است، اگر براى امام اثبات شود که عصمت تفضّل است براى نبى هم اثبات مىشود.
الف و لام الرجس جنس است که شامل هرگونه پلیدى و گناه را شامل مىشود؛ چراکه همه گناهان رجساند، لذا این کلمه در قرآن به شرک، مشروبات الکلى، قمار، نفاق، گوشتهاى حرام و ناپاک و مانند آن اطلاق شده است.24 مراد از تطهیر در آیه که با مصدر تطهیر تأکید شده زایل ساختن اثر و جنس به وسیله وارد کردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهیر اهلبیت عبارت است از اینکه ایشان را مجهّز به ادراک حق کند. حق در اعتقاد، حق در عمل، پس معناى آیه این مىشود خداوند سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به این موهبت یعنى عصمت اختصاص دهد.25
آیا مراد از این اراده در آیه اراده تکوینى است یا تشریعى؟ به تعبیر دیگر آیا خداوند فرمان داده اهلبیت گرد گناه و پلیدىها نگردند. یا اینکه پاکى را در وجود آنه ایجاد کرده است؟ مسلما منظور معنى اول نیست زیرا اراده تشریعى (به معناى تکلیف نسبت به واجبات و ترک محرمات) منحصر به خاندان پیامبر نیست زیرا همه مردم بدون استثناء موظف و مکلفند از گناه و پلیدى پاک باشند. بنابراین، اراده در این آیه به معناى اراده تکوینى است ولى نه به آن معنى که موجب گردد که اینها مجبور شوند. زیرا انبیا و ائمه در عین قدرت بر گناه به سراغ گناه نمىروند. زیرا خداوند یک سلسله آگاهىها و مبادى فطرى به آنها بخشیده که آنها را دعوت به پاکى مىکند.
با توجه به اینکه اراده خداوند تخلفناپذیر است مخصوصا در این آیه که کلمه «انّما» که براى حصر و تأکید است روشن مىشود که اراده قطعى خداوند بر این قرار گرفته که اهلبیت از هرگونه رجس و پلیدى و گناه پاک باشند و همین که خداوند اراده کرده اینها معصوم باشند یعنى خداوند خود این مقام (عصمت) را به آنها عطا کرده است.
انبیا قابلیت عصمت دارند:
بىتردید عصمت به کسى افاضه مىشود که قابلیت آن را داشته باشد. ولى قابلیتها از یک نوع نیست، بلکه قسمتى از آنها از اختیار انسان خارج و برخى نیز در محدوده اراده و اختیار انسان است.
نوع اول عبارت است از وراثت و تربیت؛ زیرا خداوند از آنجا که ارادهاش تعلق گرفته است که معصومان را در وقت معینى به عنوان پیامبر یا امام به مردم بفرستد «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ» (یونس: 47) لذا آنها را در خانوادههاى محترم و با تقوا قرار داده و او را تحت تربیت خاص قرار مىدهد. از جمله پیامبر اکرم پس از درگذشت پدرش، عبدالمطلب عموى گرامى وى کفالت و سرپرستى ایشان را پذیرفت و با عشق و علاقه زائدالوصفى چهل و دو سال تمام تحت سرپرستى و تربیت ابوطالب قرار گرفت.26
نوع دوم عوامل اکتسابى است و اختیار معصوم در آن دخالت دارد، یعنى اینکه زندگى انبیا از هنگام ولادت تا زمان بعثت مملو از مجاهدتهاى فردى و اجتماعى است. از جمله حضرت یوسف، حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حتى خود پیامبر اکرم.27 و در صورتى که عصمت پیامبر و امام را از همان ابتداى ولایت بدانیم که حق هم همین است،28 باید در این صورت به یکى از این دو دیدگاه قائل شد.
دیدگاه اول: اینکه دخالت اختیار پیامبر و امام و ایجاد قابلیت از طرف آنها را قبل از ولادت آنها بدانیم که از آن تعبیر به «عالم ذر» مىشود و بگوییم که ایشان از امتحان الهى در آن عالم به نحو احسن سرافراز بیرون آمدهاند.
دیدگاه دوم: اینکه خداوند پیش از آفرینش انسانها با علم ازلى خود مىدانست که گروهى از آنان بیش از سایرین از اختیار خود بهره مىگیرند و حتى اگر در موهبتهاى ویژه قرار نگیرند با اعمال اختیارى خود سرآمد همگان خواهند شد. این منزلتى که اینها با سیر اختیارى خویش بدان مىرسند سبب گردید که خداوند موهبت ویژه خویش را به آنان عطا کند. و ایشان را از علم و ارادهاى برخوردار کند که به واسطه آن به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. این نکته را مىتوان به خوبى از فرازهاى آغازین دعاى «ندبه» استفاده نمود.29
همچنین در روایتى از امام صادق علیهالسلام درباره موهبتهاى ویژه پیامبران چنین آمده است. «از آنجا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران مىدانست که آنان از او فرمانبردارى مىکنند و تنها او را عبادت نموده هیچگونه شرکى روا نمىدارند [از موهبتهاى ویژه خویش برخوردارشان ساخت] پس اینان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیدهاند.30
اینجا سؤالى که به ذهن مىرسید و آن اینکه حضرت عیسى علیهالسلام در کودکى به مقام نبوت رسید با اینکه قبل از ولادت چه شایستگىاى داشت تا اینکه خداوند او را به این مقام رسانید. پاسخ داده مىشود به اینکه خداوند با علم ازلى خود مىدانست که حضرت عیسى علیهالسلام لایق و شایسته این چنین مقامى است: «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(انعام: 124)؛ خدا بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد.
عدم منافات عصمت با اختیار
اینکه عصمت موهبت الهى باشد این نه به این معناست که خداوند به قهر و قصد مانع گناه آنهاست؛
یعنى هر وقت بخواهد گناه بکنند خداوند مانع مىشود و جلویشان را مىگیرد، بلکه این موهبت به این معناست که آنها درجه ایمان بالاترى دارند و ایمان به هر اندازه که زیاد باشد خدا بیشتر به یاد انسان است. به عبارت دیگر، اراده الهى زمینههاى توفیق را براى وصول به این مقام والا فراهم مىسازد ولى بهرهگیرى و استفاده از این توفیق به اراده خود آنان بستگى دارد. آیات قرآن هم به اختیارى بودن عصمت صحّه گذارده، آنجا که مىفرماید: «قُلْ أَغَیْرَاللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَیُطْعَمُ قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ قُلْ إِنِّیَ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(انعام: 14و15)؛ بگو آیا غیر خدا را به یارى و دوستى برگزینم؟ در صورتى که آفریننده آسمان و زمین خداست و روزى مىبخشد و خود از طعام بىنیاز است. بگو من مأمورم که اول شخص که تسلیم حکم خداست باشم و البته از گروهى که به خدا شرکآورند نباش. بگو من اگر نافرمانى خدا کنم از عذاب آن روز بزرگ سخت مىترسم.
صریح آیه این است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از معصیت مىترسد زیرا منجر به عذاب الهى در قیامت مىگردد و اگر قدرت بر معصیت نداشت چگونه ممکن است که از معصیت خوف داشته باشد.
یا در جاى دیگر مىفرماید: «... قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ» (رعد: 36)؛ کسى که از خود اگر اختیارى نداشته باشد چگونه صحیح است که به کارى مأمور شود.
در سوره زمر آیه 65 مىفرماید: «وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَوَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّمِنَ الْخَاسِرِینَ»؛ و قطعا به تو و کسانى که پیش از توبودند وحى شده است اگر شرکورزى حتما کرداتتباه و مسلما از زیانکاران خواهى شد. خطاب در آیهبه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و سایر انبیا به نهى از شرک و انذارشان به حبط شدن عمل و جزو زیانکاران شدن آنها خطابى است حقیقى و تهدید و انذارى است واقعى. چون غرض این سوره اشاره به این حقیقت است که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله هم مأمور به ایمان آوردن و به هر تکلیفى که دعوت مىکند انجام دهند، خودش هم باید انجام دهد. و صرف اینکه انبیا معصوم به عصمت الهى هستند و با داشتن آن دیگر ممکن نیست معصیت از ایشان سر بزند، باعث نمىشود که تکلیف از ایشان ساقط باشد و توجه تکلیف به ایشان صحیح نباشد چون اگر اینطور بود دیگر عصمت در حقشان تصور نمىشد. همچنانکه در حق جمادات و گیاهان تصور ندارد پس معصوم به کسى گفته مىشود که بتواند گناه کند ولى نکند.
علاوه بر این، عصمت ـ که عبارت است از قوهاى که با داشتن آن صدور معصیت ممتنع مىشود ـ خود از شئون علم است و این منافات با داشتن اختیار ندارد چون اختیار از شئون مقام عمل است و معنایش این است که صدور فعل از جوارح و اعضا صحیح باشد و هم ترک فعل. و معلوم است که علم قطعى به مفسده گناه که مانع از صدور آن گناه از دارنده آن علم باشد منافات با اینکه دارنده آن علم مختار باشد ندارد. مثلاً، کسى که علم قطعى دارد به اینکه در اثر خوردن فلان سم مىمیرد، چنین عملى مانع قطعى او از خوردن سم است. ولى لازمه این منع این نیست که خوردن سم از او محال باشد بلکه باز هم صدور و عدم صدور این عمل از اعضا و جوارح او صحیح است هم مىتواند بخورد و هم مىتواند اجتناب کند. در نتیجه پس باز هم صحیح است که به او بگوییم از خوردن سم اجتناب کن.31
فضیلت انبیا در صورت موهبتى بودن عصمت
گفتیم که عصمت با اختیار منافات ندارد چنانچه با عدل الهى نیز منافات ندارد، چراکه عصمت سبب دارد و انبیا به جهت دارا بودن آن اسباب خداوند این موهبت را به آنها عطا کرده است. لذا نباید گفته شود که این صرفا عنایتى است بدون سبب و جنبه اجبارى دارد و هیچ فضیلتى هم براى انبیا نخواهد داشت، پس عصمت تحصیلى و اکتسابى است که بر اثر کوشش، مجاهدت و تداوم در مبارزه با هواى نفس، آن را به دست آوردهاند. براى اینکه در صورت تفضّل عصمت بر انبیا فضیلت و افتخار آنها زیر سؤال نرود لذا تمسک به اکتسابى بودن عصمت کردهاند تا اینکه بگویند انبیا در اثر مجاهدتها و مبارزه با هواى نفسشان به این درجه رسیدند و این درجه برایشان افتخار است و در صورت موهبت چنین فضیلتى ثابت نمىشود.32
خداوند در آیه «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» (نساء: 113) مىفرماید خداوند علمى به تو داد که تو هرگز به آن دست نمىیافتى چه از طریق زحمات فراوان و چه از طریق یادگیرى. خداوند به تو کتاب و حکمت و علمى داده که خودت از راه اکتساب هرگز آن را نمىآموختى. بلکه این موهبت به خاطر مجاهدتهاى آن حضرت در عصر جاهلیت و تحمل آزار و اذیتهایى بود که از طرفمردم آن زمان بر آن حضرت تحمیل مىشد. در نتیجه، عمصت یکى از افتخارات پیامبران محسوب مىشود.
نتیجهگیرى
با توجه به آیاتى که ذکر شد عصمت یک موهبت الهى بوده که خداوند به بعضى از انسانهاى لایق بخشش مىکند نه اینکه آنها چنین مقام و موقعیتى را به دست آورده باشند. البته این بدان معنا نیست که هیچ زمینه براى اعطاى عصمت وجود ندارد، بلکه عصمت پیامبران نیاز به زمینهها و مقدماتى دارد ولى بر فرض این نیازمندى زمینهها خداوند عصمت را به آنها اعطا مىکند نه اینکه ایشان را از روى استحقاق و تلاشهاى شخصى به آن مقام رسیده باشند. ضمن اینکه حفظ و نگهدارى این مقام عصمت اجبارى نیست، بلکه اختیارى است؛ یعنى با علم و یقین و اراده شخصى خود گناه نمىکنند.
اینکه چرا خداوند مقام عصمت را به انبیا و ائمّه معصومان علیهمالسلامعنایت کرده جواب اینکه به خاطر دو عامل که کاملاً اختیارى است.
1. مجاهدتهاى فردى و اجتماعى پیامبرانى مانند ابراهیم، یوسف، موسى علیهمالسلام و پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله پیش از بعثت که زمینه را براى افاضه عصمت تشدید نموده و لیاقت و شایستگى آنان را براى افاضه لطف آماده کرده است. جهاد آنان با نفس و چشمپوشى از حرام، همچنین جهاد آنان با کجىها و بدىهاى جامعه، به روشنى ثابت مىکند که هرگاه لطفى به نام عصمت در اختیار آنان قرار گیرد از آن در تهذیب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت. واین خود فضیلتى هم براى آنهاست.
2. آگاهى خداوند از فعالیتهاى ثمربخش آنان در دوران رسالت و اینکه این گروه پس ار ارتقاى به مقام نبوت با استقامت و پشتکار عجیب دست به اصلاح زده و در راه جهاد فردى و اجتماعى سخت کوشش خواهند نمود.
- منابع
ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح مقاصد، قم، منشورات شریف الرضى، 1409ق.
ـ جرجانى، علىبن محمد، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، 1370.
ـ رازى، فخرالدین، تفسیر کبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1420ق.
ـ راغب اصفهانى، حسین، معجم مفردات القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق.
ـ سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ اسلام، قم، مشعر، چ هفتم، 1367.
ـ ـــــ ، منشور جاوید، قم، توحید، 1375.
ـ شاذلى، سیدبن قطببن ابراهیم، فى ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، چ هفدهم، 1412ق.
ـ شریف، مرتضى، أمالى المرتضى، قم، مکتبة آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، 1325ق.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین، 1374.
ـ فیروزآبادى، مجدالدین محمّدبن یعقوب، قاموس المحیط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1987م.
ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ترجمه رضا مرندى، تهران، الوفاء، 1376.
ـ قمى، علىبن ابراهیم، تفسیر قمى، تحقیق سیدطیب موسوى جزایرى، قم، دارالکتاب، چ چهارم، 1367.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ط. الثالثة، 1403ق.
ـ مظفّر، محمدرضا، بدایة المعارف الالهیه فى شرح عقایدالامامیّه، محاضرات سیدمحسن خرازى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1418ق.
ـ مفید، محمّدبن محمّد، تصحیح الاعتقاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1414ق.
ـ مقداد، فاضل، ارشاد الطالبین الى نهجالمسترشدین، قم، مهدى رجایى، 1405ق.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.
- پى نوشت ها
1 دانشپژوه کارشناسى ارشد تربیت مدرس حوزه. دریافت: 12/2/88 ـ پذیرش: 16/10/88.
2ـ مجدالدین محمّدبن یعقوب فیروزآبادى، قاموس المحیط، ماده «عصم».
3ـ راغب اصفهانى، معجم مفردات للقرآن، کتاب عین، ماده «عصم».
4ـ علىبن محمد جرجانى، التعریفات، ص 65.
5ـ مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، ص 301.
6ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 134.
7ـ سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 4، ص 312 / فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص 130.
8ـ محمّدبن محمّد نعمان، تصحیح الاعتقاد، ص 61.
9ـ مرتضى شریف، أمالى المرتضى، ج 1، ص 148.
10ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 211ـ212.
11ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 11، ص 130.
12ـ فخرالدین رازى، تفسیر کبیر مفاتیح الغیب، ج 26، ص 217.
13ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 19، ص 309ـ310.
14ـ علىبن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 87.
15ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 14، ص 409.
16ـ همان، ج 14، ص 410.
17ـ سیدبن قطببن ابراهیم شاذلى، فى ظلالالقرآن، ج 3، ص 1202.
18ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 80.
19ـ همان.
20ـ همان، ص 78.
21ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 79.
22ـ همان، ص 80.
23ـ همان.
24ـ ر.ک: حج: 30 / مائده: 90 / توبه: 125 / انعام: 145.
25ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 312ـ313.
26ـ جعفر سبحانى، فرازهایى از تاریخ اسلام، ص 61.
27ـ ر.ک: یوسف: 22 / بقره: 124 / طه: 40.
28ـ طبق نظر امامیّه، انبیا و ائمّه علیهمالسلام از هنگام تولد تا پایان عمر معصومند. برخلاف معتزله که عصمت آنها را از موقع بلوغ مىدانند و برخلاف اشاعره که معصوم بودن انبیا را از زمان بعثت مىدانند. محمدرضا مظفّر، بدایة المعارف الالهیة، ج 1، ص 250.
29ـ «الذین استخلصتهم لنفسک و دینک، اذ اخترت لهم جزیل ما عندک من النعیم المقیم الذى لازوال له و لا اضمحلال بعد ان شرطت علیهم الزهد فى درجات هذه الدنیا و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم.» شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان، ص 913، فرازى از دعاى ندبه.
30ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 170.
31ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 290ـ291.
32ـ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ص 24.