نبرد پيوسته دشوار انسان با شيطان
نبرد پيوسته دشوار انسان با شيطان
استاد محمّدتقى مصباح1
اين مقال ادامه بحث راهكارهاى عملى خودسازى انسان است كه به بحث نبرد پيوسته دشوار انسان با شيطان اختصاص يافته است. در اين قسمت به بحث از شناخت شيطان و تفاوت آن با ابليس و شگردهاى دامگسترى شيطان براى فريب انسانها، فلسفه و حكمت آفرينش شيطان و سرانجام، گونهشناسى تصرفات شيطان در انسان مىپردازد.
اجمالاً، بايد گفت: همانگونه كه شيطان، علىرغم اينكه شش هزار سال عبادت خدا مىكرد، ولى به دليل كبر و غرور در برابر اوامر الهى، براى هميشه از درگاه الهى رانده شد، انسان نيز همواره در معرض وساوس شيطان قرار دارد و هر لحظه در معرض آزمون دشوار به سر مىبرد. بايد مراقب بود، طوق بندگى بر گردن آويخت و از شر شيطان به خدا پناه برد كه همه انسانها به جز بندگان خالص خداى متعال در معرض فريب شيطانهاى جنى و انسى قرار دارند.
كليدواژهها: شيطان، ابليس، عبادت، گناه، انسان.
بازكاوى ماهيت شيطان و ابليس
محور فراز دوم مناجات شكايتكنندگان، شكايت از شيطان است. ما پيش از بررسى سخنان امام سجاد عليهالسلام در اين فراز، مرورى بر ماهيت و رفتار شيطان مىكنيم. «شيطان» مفهوم وصفى دارد و بر هر عامل شرى اطلاق مىگردد و به صورت عام، هر موجودى كه مبدأ شرارت است، شيطان به حساب مىآيد. بر اين اساس، لفظ «شيطان» هم بر شيطان مشخص اطلاق مىگردد و هم بر غير آن، و در جايى كه با «الف و لام» به كار رود، بر شيطان معيّن و مشخص اطلاق مىشود. در قرآن، شواهد فراوانى بر اطلاق لفظ شيطان بر غير ابليس وجود دارد؛ از جمله در برخى از آيات، شيطان بر انسانهايى اطلاق مىگردد كه به دشمنى با پيامبران الهى مىپردازند: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُون»(انعام: 112)؛ و همچنين هر پيامبرى را مانند تو دشمنى از شيطانهاى آدمى و جنّى قرار داديم كه برخىشان به برخى ديگر با گفتار آراسته و فريبنده پيام نهانى مىفرستند تا فريب دهند و اگر پروردگار تو مىخواست چنين نمىكردند. پس آنان را با آنچه برمىبافند واگذار.
با توجه به مفهوم وصفى شيطان و آنچه از آيه شريفه استفاده مىشود، انسانهايى كه ديگران را به گناه وامىدارند و موجب انحراف آنان از مسير انبيا مىگردند و به تخريب و تشكيك در اعتقادات و باورهاى دينى آنان مىپردازد و نيز آن دسته از جنيان كه به شر و فساد در زمين مىپردازند، در زمره شياطين به شمار مىآيند.
«ابليس» عَلَم و اسم شخص شيطان است كه از جنس جنيان است و از آتش آفريده شده است و هزاران سال پيش از خلقت آدم در صف ملائكه به عبادت خدا مشغول بوده تا آنجا كه ملائكه او را از جنس خودشان مىپنداشتند. اما در نهايت عَلَم طغيان و سرپيچى از فرمان خداوند برافراشت و به فساد در بين بندگان و انحراف و فريب آنان پرداخت و با وسوسههاى خود بندگان خدا را از سعادت و هدايت بازداشته، به تيرهروزى و هلاكت مىكشاند. خداوند درباره ماهيت شيطان و دليل رانده شدنش از درگاه خود مىفرمايد: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً»(كهف: 50)؛ و ياد كن آنگاه كه به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند، مگر ابليس كه از جنّيان بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد. پس آيا او و فرزندانش را به جاى من دوستان و سرپرستان خود مىگيريد و حال آنكه شما را دشمناند؟ و ابليس ستمكاران را جايگزين بدى به جاى خداوند است.
علت انحطاط ابليس
اميرمؤمنان عليهالسلام درباره مدت عبادت شيطان و علت انحطاط و راندهشدنش از درگاه خداوند مىفرمايد: «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يدْرَى أَمِنْ سِنِى الدُّنْيا أَمْ مِنْ سِنِى الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ»؛1 پس پند گيريد از آنچه خداوند با ابليس كرد و تنها به خاطر يك لحظه خودبزرگبينى و تكبر، كردارهاى فراوان و تلاشهاى پيگير او را بيهوده ساخت، در حالى كه او شش هزار سال خداى را پرستيده بود، آن هم دانسته نيست كه از سالهاى دنياست يا از سالهاى آخرت.
شيطان شش هزار سال به عبادت پرداخت كه بنابر فرموده حضرت در فراز فوق براى مردم مشخص نيست والّا خود حضرت به حقيقت امر واقف بودند كه آن سالها، از سالهاى دنياست يا سالهاى آخرت. بر اساس برخى از آيات قرآن، هر روز آخرت به اندازه هزار سال دنياست.2 اما خداوند به وسيله خوى تكبر و خودبزرگبينى كه در درون شيطان وجود داشت، او را آزمود و همين عامل موجب انحطاط و سقوط شيطان و به هدر رفتن هزاران سال عبادت او گشت. وجود كبر و خودبزرگبينى در درون شيطان، هم زمينه امتحان شيطان را فراهم آورد تا مشخص شود كه چنين عاملى شيطان را به كفر و انحطاط مىكشاند و هم زمينه امتحان فرزندان آدم را فراهم آورد تا مشخص شود كمال و تعالى آنان در خشكاندن ريشه كبر و خودبزرگبينى است. همين ويژگى منفى زمينه سقوط و انحطاط آنها را فراهم مىآورد.
از آيات و روايات استفاده مىشود كه شيطان عامل فساد و شر است و با وسوسههايى كه در دل انسانها ايجاد مىكند، زمينه انحراف آنان را فراهم مىآورد. اين موجود شرير چون از جن است و از آتش آفريده شده، قابل مشاهده نيست و نمىتوان آن را حس و لمس كرد. اما شيطان همه انسانها را مىبيند و زير نظر دارد و مترصد فرصت است تا زمينه انحراف آنان را فراهم آورد. از اينرو، خداوند در مقام هشدار به بندگان خود و پرهيز دادن آنها از فريب شيطان مىفرمايد: «يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ» (اعراف: 27)؛ اى فرزندان آدم، مبادا شيطان فريبتان دهد و شما را از راه راست بيرون برد چنانكه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون كرد در حالى كه جامهشان را از آنها برمىكند تا شرمگاهشان را بديشان بنمايد. او و گروه او از جايى كه آنها را نمىبينيد شما را مىبينند. ما شيطانها را دوستان و سرپرستان كسانى ساختهايم كه ايمان نمىآورند.
در گذشته پذيرش و اثبات موجودى كه قابل رؤيت نيست و افكارى را به انسان القا مىكند و انسان را مورد وسوسههاى خود قرار مىدهد دشوار بود، اما با پيشرفتى كه در علوم و بخصوص صنعت ارتباطات و رسانه براى انتقال تصاوير و پيامها به وجود آمده كه به وسيله آنها تصاوير و پيامها و سخنانى كه با امواج نامرئى ارسال مىشوند دريافت مىگردند، پذيرش و اثبات چنان موجودى آسان گرديده است. دهها سال پيش شايد كسى باور نمىكرد كه بشود صدا و تصوير كسى كه در آن سوى كره زمين به سر مىبرد، دريافت كرد. اما امروزه به وسيله راديو، تلويزيون و تلفن به راحتى صدا و تصوير كسانى كه در مناطق ديگر به سر مىبرند، امكانپذير گشته است. با اين حال، گرچه امكان اثبات و پذيرش وجود شيطان فراهم آمده، اما نه با تجربه حسى و از طريق مشاهده و لمس و قوه شنوايى وجود شيطان براى ما قابل درك گرديده است و نه مىتوان براى وجود شيطان برهان عقلى ارائه كرد؛ زيرا برهان عقلى و فلسفى بر وجود موجودات خاص و اشخاص و از جمله شيطان، به عنوان موجودى كه مبدأ شر است، اقامه نمىگردد و تنها راه اثبات وجود شيطان نقل است. ما از طريق كتابهاى آسمانى و از جمله قرآن و كلمات اهلبيت عليهمالسلامبه وجود شيطان پى مىبريم و در اين منابع دينى آمده است كه شيطان هزاران سال پيش از خلقت حضرت آدم عليهالسلامخلق شده بود و به عبادت خدا مىپرداخت. وقتى نوبت به خلقت حضرت آدم عليهالسلامرسيد، خداوند به ملائكه امر كرد كه به حضرت آدم سجده كنند؛ به جز شيطان، همه ملائكه فرمان خداوند را اجابت كردند و در برابر حضرت آدم به سجده افتادند. اما شيطان از اطاعت فرمان خداوند سرپيچى كرد و در اين آزمون بزرگ الهى ناموفق گشت و خود وسيلهاى گشت براى آزمايش ميزان ايمان و تسليم بندگان در برابر فرامين الهى. كبر و حسادت شيطان در حق انسان موجب گشت كه به حضرت آدم سجده نكند. خداوند در اينباره مىفرمايد: «قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(اعراف: 12) خداى گفت: چه باز داشت تو را كه سجده نكنى آنگاه كه به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدى و او را از گل.
با سرپيچى شيطان از فرمان خداوند مشخص گرديد كه ايمان او ناقص بوده است و چون ايمان مطلق و تسليم محض و بدون قيد و شرط در برابر خداوند موجب كمال و تقرّب به خداوند مىگردد، ولى شيطان گرچه شش هزار سال در جرگه ملائكه به عبادت خداوند پرداخت، اما به دليل خودخواهى، كبر و عدم اطاعت محض از خداوند، عبادات ناخالص و آميخته با خودپرستى و خودخواهى او تباه گشت و فايدهاى براى او در پى نداشت.
انسان و آزمون دشوار خداوند
رفتار شيطان كه تا جايى به اطاعت خدا مىپرداخت كه آن را موافق ميل خود مىديد و وقتى اطاعت خدا را موافق پسند و ميل خود نيافت از آن سر برتافت و به آن فرجام شوم و نكبتبار مبتلا گرديد، هشدار بزرگى است براى ما كه پيوسته از خودمان مراقبت كنيم و بنگريم ايمان ما مطلق است و يا مشروط؟ آيا در مقام بندگى خدا به گونهاى هستيم كه از هرچه خداوند به آن فرمان داد اطاعت كنيم و تحت هر شرايطى از خداوند تبعيت و فرمانبردارى داشته باشيم؟ البته، امتحان انسانها متفاوت است و هر كس در حد ظرفيتى كه دارد مورد امتحان خدا قرار مىگيرد و همه انسانها طاقت و تحمل هر امتحانى را ندارند. در عين حال، نصابى براى امتحان همگان وجود دارد كه همه در آن حد مورد امتحان قرار مىگيرند. كسانى كه از مراتب عالى معرفت و ظرفيتهاى وجودى بالا برخوردارند، با امتحانات بسيار دشوار و بلايا و مصيبتهايى مواجه مىشوند كه به هيچوجه براى افراد عادى قابل تحمل نمىباشند. اما موفقيت در اين آزمونها و بلاها آنها را به عالىترين درجات كمال و شرافت مىرساند. تا آنجا كه حتى پس از هزار سال از مرگشان خاك قبر آنان بيماران ناعلاج را شفا مىبخشد.
از شمار كسانى كه از عالىترين مراتب معرفت و بالاترين ظرفيت وجودى برخوردار هستند حضرت ابراهيم عليهالسلام است كه در امتحان و آزمونى سخت مأمور گشت فرزند زيبا و رشيدش را در پيشگاه خداوند قربانى كند. هم وى و هم فرزندش در برابر فرمان خدا سر تسليم فرود آوردند و با رضايت تمام و بدون كوچكترين مخالفتى، درصدد اجراى فرمان معبود خويش برآمدند و در اين آزمون بزرگ سربلند و سرافراز گشتند. خداوند در توصيف اين آزمون بزرگ مىفرمايد: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاما قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» (بقره: 124)؛ و به ياد آر آنگاه كه ابراهيم را پروردگار وى به امورى چند بيازمود و او آنها را به انجام رسانيد. خداى گفت: تو را پيشواى مردم خواهمكرد، ابراهيم گفت: و از فرزندان من نيز پيشوايان قرار ده، گفت: پيمان من به ستمكاران نرسد.
شيطان با اين آزمون الهى مواجه گشت كه در برابر حضرت آدم عليهالسلامسجده كند، اما او از فرمان خدا سرپيچى كرد و در اين آزمون الهى شكست خورد و از خداوند خواست كه او را از اين تكليف معاف كند تا در مقابل، خداوند را به گونهاى كه هرگز كسى او را چنان عبادت نكرده عبادت كند. امام صادق عليهالسلام در اينباره مىفرمايند: «شيطان مأمور گشت كه به آدم سجده كند. او گفت: پروردگارا، به عزتت سوگند اگر مرا از سجده به آدم معاف كنى، تو را به گونهاى عبادت مىكنم كه هرگز كسى بسان آن تو را عبادت نكرده است. خداوند فرمود: من دوست دارم آنچنانكه خود مىخواهم عبادت شوم.»3
كبر و حسادت شيطان نسبت به آدم موجب شد كه در برابر فرمان خدا سرسختى نشان دهد و از اطاعت خداوند خوددارى كند. او آگاهانه و با اختيار به عصيان و مخالفت با خداوند پرداخت و در آزمون الهى مردود گشت و در نتيجه، از درگاه خداوند رانده شد و از آن پس درصدد برآمد كه بندگان خدا را چون خود گمراه سازد: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (ص: 82ـ83)؛ گفت: پس به عزت تو سوگند كه البته همه آنها را گمراه مىكنم، مگر بندگان ويژه و برگزيدهات از آنان كه مرا بر ايشان راهى نيست.
عهد شيطان در گمراه ساختن انسان
بر اساس آيه فوق كه سخن شيطان را گوشزد مىكند، به جز بندگان مخلص و برگزيده خدا كه شيطان خود مىدانست نمىتواند آنان را منحرف كند و از اين جهت طمعى در گمراه كردن آنان نداشت، ساير بندگان خداوند در معرض وسوسههاى شيطان قرار مىگيرند و شيطان تلاش مىكند كه آنان را بفريبد و از مسير حق منحرف و گمراه سازد. در آيه ديگر از قول شيطان در اينباره چنين نقل شده است: «قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَـذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلاً» (اسراء: 62)؛ گفت: خواهى ديد اين كسىكه بر من برترى دادى، اگر مرا تا روزرستاخيز مهلتدهى، هرآينه فرزندان او را از بيخ و بُن بركنم به گمراهى و هلاكت كشانم مگر اندكى را.
نبايد از نظر دور داشت كه اين جهان محل امتحان است و همه ما در معرض امتحان هستيم و هر كس به گونهاى امتحان مىشود. يكى به وسيله مالش امتحان مىشود و يكى به وسيله مقام و يكى به وسيله علم مورد امتحان قرار مىگيرد. همه نعمتهاى خداوند وسيله امتحان هستند و بايد مواظب بود كه در اين امتحانات موفق شد و نگذاشت شيطان با وسوسههاى خود ما را گمراه سازد؛ چه اينكه خداوند حجتش را بر ما تمام كرده و ما را از قدرت انتخاب برخوردار ساخته است و شيطان بر ما سلطه ندارد تا ما را بر انحراف و گمراهى مجبور سازد. ما مىتوانيم در برابر شيطان مقاومت كنيم و اگر با اختيار فريب شيطان را خورديم و گمراه شديم، عذرى در پيشگاه الهى نداريم. از اينرو، خداوند عذر گنهكاران را كه انحراف و انحطاط خود را به گردن ديگران مىاندازند و خود را بىتقصير معرفى مىكنند نمىپذيرد. قرآن مواجهه و نزاع گنهكاران با يكديگر را چنين حكايت مىكند: «قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابا ضِعْفا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ» (اعراف: 38)؛ خداى فرمايد: با گروههايى از جنّيان و آدميان كه پيش از شما بودهاند در آتش دوزخ رويد؛ هرگاه كه گروهى درآيد گروه همكيش خود را نفرين كند، تا چون همگى در آن به هم رسند، گروه پسين پيروان درباره گروه پيشين رهبران خود گويند: خداوندا، اينان ما را گمراه كردند، پس آنها را دوچندان عذاب آتش بده. خداى گويد: هر كدام را عذاب دوچندان است وليكن نمىدانيد.
آنگاه كه دوزخيان سراغ شيطان مىروند و او را سرزنش مىكنند و به او مىگويند كه تو ما را گمراه كردى و موجب گشتى كه از بهشت و سعادت محروم گرديم و گرفتار عذاب ابدى شويم، شيطان در پاسخ مىگويد: «وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (ابراهيم: 22)؛ و چون كار حسابرسى در رستاخيز به انجام رسيد، شيطان به دوزخيان گويد: خدا به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود، جز اينكه شما را خواندم و مرا پاسخ داديد، پس مرا سرزنش مكنيد و خود را سرزنش كنيد؛ نه من فريادرس شمايم و نه شما فريادرس من؛ من به اينكه پيش از اين يعنى در دنيا مرا با خدا شريك مىگرفتيد بيزار و كافرم. همانا ستمكاران را عذابى است دردناك.
پس خداوند شيطان را بر كسى مسلط نگردانيده و فريبخوردگان شيطان نمىتوانند در پيشگاه خداوند عذر بياورند كه شيطان ما را مجبور كرد كه به فسق و فجور بپردازيم و طريق كفر و شرك پيشه خود سازيم. البته كسانى كه فسق و گناه در قلبشان ريشه مىدواند و از فضيلت و كمال تهى مىگردند، كارشان به جايى مىرسد كه كاملاً فرمانبردار شيطان مىگردند و با همه وجود ولايت شيطان را مىپذيرند و درصدد اجراى وسوسههاى او برمىآيند و خود را مركب شيطان مىسازند و شيطان آنان را به هر سو و هر كجا كه خود بخواهد مىبرد. آنان به اختيار و ميل خود سلطه شيطان را پذيرفتهاند: «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» (نحل: 100)؛ تسلط او تنها بر كسانى است كه او را دوست و سرپرست خود گرفتهاند و بر كسانى كه به او خدا شرك مىورزند.
شيطان بسيار خوشحال مىشود كه كسانى ولايتش را بپذيرند و طوق بندگى و نوكرى او را بر گردن خود افكنند و حاضر شوند كه مركب او گردند، علاوه بر اينكه ابزار و وسيله شيطان براى گمراه ساختن ديگران گردند و در نتيجه و به تعبير قرآن «شياطين الانس» شوند و به نيابت از شيطان در بين بندگان خدا به انتشار شبهات و وسوسهها و ايجاد انحراف بپردازند، و عامل شرارت و گمراهى بين بندگان خدا گردند.
حكمت آفرينش شيطان
براى افراد سطحى و كسانى كه با فلسفه آفرينش و حكمت نهفته در تدبير الهى آشنا نيستند و از معارف بلند توحيدى و تعاليم الهى بهرهاى ندارند، همواره اين سؤال مطرح مىشود كه چرا خداوند شيطان را آفريد تا مردم را به گمراهى بكشاند؟ پاسخ اين است كه خداوند عالم را آفريد و در آن نظام اسباب و مسببات را جارى ساخت. وجود اسباب، ناشى از حكمت الهى و فلسفه وجود عالم است. بر اين اساس، همه كارها و حتى كارى خرد و كوچك نيز بىسبب انجام نمىپذيرد. ما نياز به غذا داريم و در معارف دينى تصريح شده كه روزى همگان با خداوند است و براى خداوند زحمتى نداشت كه روزى ما را آماده در اختيارمان بنهد. اما بر اساس نظام اسباب و مسببات و حكمت الهى، كارگر بايد كار كند و در قبال آن مزد دريافت كند و كشاورز بايد زراعت كند و گندم و ساير مواد غذايى فراهم آورد و هر كسى به طريقى تلاش كند تا احتياجات مردم تأمين گردد. در فرايند كار و تلاش و تأمين روزى، زمينههاى فراوانى براى آزمايش ما فراهم آمده است. تكاليف متعدد ما و كسانى كه با ما در ارتباط هستند موجب شده است كه در نتيجه آنها، انسان در هر قدمى كه به پيش مىنهد، يا بهشت را براى خود فراهم مىآورد و يا جهنم را، يا به ثواب مىرسد و يا به عقاب: اينكه كشاورز در زمين «خود» كشت مىكند، يا در زمين «غصبى»؟ آيا آب «مباح» به زراعت خود مىدهد و يا «آب غصبى»؟ آيا زكات محصولش را مىدهد و يا نمىدهد و آيا مزد كارگر را كامل پرداخت مىكند و يا نه؟ آيا نانوا نان سالم تحويل مردم مىدهد و يا نان سوخته؟ آيا كاسب كمفروشى مىكند و يا نه؟ پس براى اينكه شكم انسان سير شود و زندگىاش گذرانده شود، تكاليف فراوانى پيش روى اوست. انجام همين تكاليف زمينه رشد او را فراهم مىآورند؛ چه اينكه هدف و غايت انسان تعالى و رشد است و اين مهم در سايه اطاعت خدا فراهم مىآيد و اطاعت خدا نيز در زمينه اوامر و نواهى الهى فراهم مىآيد و هر قدر تكاليف الهى فزونتر باشند، زمينه تكامل انسان بيشتر و گستردهتر خواهد بود.
هواهاى نفسانى تمايلات و اميال را در انسان به وجود مىآورد كه خود عامل امتحان انسان است و با موافقت با آنها انسان درصدد دامن زدن به شهوات و خواستههاى نفس و بازماندن از تعالى و كمال برمىآيد. در مقابل، در صورت مخالفت با آن هواها و عمل به مقتضاى عقل و فطرت، انسان زمينه تعالى و شكوفايى استعدادهاى ملكوتى و معنوى خود را فراهم مىآورد. اما در بسيارى از موارد، هر دو عامل از هر دو سو، ضعيف هستند و براى اينكه زمينه امتحان عميقتر و قوىتر گردد، نيازمند تحريك و تقويت مىباشند. در اين بين، شيطان نقش تقويت و تحريك هواهاى نفسانى را ايفا مىكند.
بر اساس وسوسه و تحريك شيطان است كه همواره خواستههايى در درون ما شكل مىگيرند و رفتارى از ما سر مىزنند كه تعجب ما را برمىانگيزانند. مثلاً، انسان تصور مىكند كه فلان غذاى حرام لذتش بيشتر از غذاى حلال است! وقتى آن را مصرف كرد، درمىيابد كه گرفتار توهم شده و آن غذا فاقد لذتى بود كه تصور مىكرد. اما در كمال شگفتى بار دوم نيز با اين توهم، كه آن غذا لذتبخشتر است، بدان تمايل مىيابد. چندين بار اين وضعيت تكرار مىگردد. هر بار انسان متوجه مىشود كه به خطا رفته است و بار ديگر وسوسه شيطان موجب مىگردد كه خطاى پيشين را تكرار كند و وقوف بر تجربههاى ناموفق سودى به حال او نمىبخشد. يا اينكه انسان تصور مىكند كه نگاه كردن به نامحرم لذتبخش است و لذت فوقالعادهاى دارد! اما پس از آنكه نگاهش به نامحرم جلب گرديد و پس از تأمّل و تفكر درمىيابد كه آن رفتار چندان هم لذتبخش نبود. با وجود اين، روز ديگر در پى آن برمىآيد كه به نامحرم نگاه كند و به آن لذت موهوم دستيابد. به هر حال، انسان از تكرار رفتارهاى ناصواب و غيرمفيد تعجب مىكند كه چرا پيوسته فريب مىخورد و بار ديگر به كارى كه بر بىثمر و ناصواب بودنش واقف گرديده بود دستمىيازد. قرآن عامل فريب خوردنهاى مكرر را شيطان معرفى مىكند و لذتبخش قلمداد كردن گناه را ناشى از وسوسه و آراستگى گناه از سوى شيطان مىداند و در اينباره مىفرمايد: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(حجر:39)؛ شيطان گفت: خداوندا، به سبب آنكه مرا به راه هلاكت افكندى هر آينه در زمين باطل را درنظرشانمىآرايموهمگىشانرا گمراه مىكنم.
گونههاى تصرفات شيطان در انسان
به طور كلى، تصرفات و كارهاى شيطان به دو دسته تقسيم مىشوند:
1. تصرف و دخالت در شناختها و باورهاى انسان به وسيله القائات و وسوسههاى خود. در اين زمينه گاهى شيطان با وسوسه و تشكيك، يقين انسان را تبديل به شك مىكند و موجب ترديد انسان در امر يقينى مىشود. مثلاً، به انسان چنين القا مىكند كه چنانكه پيشتر درباره فلان امر به خطا رفتى، ممكن است در اين امرى كه يقينى مىپندارى نيز خطا كرده باشى. حتى شيطان گاهى در يقينىترين و بديهىترين كارها كه از سوى هيچ انسان عاقلى قابل انكار نيست، انسان را به ترديد وامىدارد و موجب مىگردد كه انسان در آن امر بديهى نيز شك كند.
2. تصرفات شيطان در رفتار انسان، كه به وسيله آراستن و زيبا نشان دادن رفتارى، انسان را به سمت انجام آن سوق مىهد و با القا و ايجاد توهم وجود لذت فوقالعاده در كار زشتى انسان را به انجام آن وامىدارد و پس از آنكه انسان به موهوم و غيرواقعى بودن آن لذت پى برد، دوباره با ترفند و حيلهاى جديد انسان را فريب داده و به انجام همان گناه وامىدارد و پى در پى انسان را اسير وسوسهها و فريفته لذتهاى موهوم مىسازد. از جمله دخالتها و تأثيرات شيطان در انسان اين است كه ترس و بيم از انجام و امتثال تكليف واجب الهى را در انسان برمىانگيزاند و بدين وسيله مانع انجام تكاليف الهى مىگردد. نمونه روشن آن خوددارى از پرداخت خمس است. گاهى افرادى پولهاى گزافى صرف تفريح، شبنشينىها و امور غيرضرورى و گاه بىفايده و بىثمر مىكنند، اما حاضر نيستند بخشى از آن پول را به عنوان خمس و براى عمل به تكليف و وظيفه الهى پرداخت كنند؛ زيرا مىترسند كه با پرداخت خمس فقير و نيازمند گردند. خداوند درباره دسيسه شيطان در بازداشتن انسان از انجام تكاليف مالى خود مىفرمايد: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُكُم مِغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (بقره: 268)؛ شيطان شما را از تهىدستى بيم مىدهد و به زشتكارى بخل و منع صدقات فرمان مىدهد و خدا شما را به آمرزش و بخشش خويش نويد مىدهد؛ و خداوند گشايشبخش و داناست.
بنابراين، شيطان چون نمىتواند به زور انسان را به گناه وادارد و مانع انتخاب و اختيار انسان گردد، با شگردها و ترفندهاى گوناگون درصدد فريب دادن انسان برمىآيد. گاهى با جلوهگرى و زيبا جلوه دادن گناهى انسان را به آن دعوت مىكند و گاهى با ايجاد ترس و بيم در دل انسان او را از انجام تكليف الهى وامىدارد. هر بار كه انسان پس از انجام هر گناهى پشيمان مىگردد و پى به فريب شيطان مىبرد، بار ديگر با نيرنگى ديگر همان گناه را در نظر انسان مىآرايد و وى را به انجام آن وامىدارد. شيطانهاى آدمنما نيز براى به انحراف كشاندن جوانان همين شيوه را به كار مىگيرند. براى اينكه جوان خام و بىتجربهاى را به مجالس فساد دعوت كنند، با كنار هم گذاشتن سخنان راست و دروغ به توصيف آن مجالس مىپردازند، در نهايت، آن جوان را به شركت در چنان مجالسى تحريك و تشويق مىكنند. پس از آنكه آن جوان به پوچ بودن آن توصيفات و بىثمر و بلكه زيانبخش بودن آن مجالس پى برد، بار ديگر شب دوم با شگرد و حيلهاى جديد او را فريب مىدهند تا آنكه او را آلوده به فساد و شركت در مجالس عيش و نوش مىكنند.
به هر حال، شيطان از هواهاى نفسانى، كه نقطه ضعف انسان است، سوءاستفاده مىكند و با زيبا جلوه دادن گناهان و مفاسد، انسان را به سوى آنها سوق مىدهد و كار انسان را به جايى مىرساند كه با همه وجود تسليم وسوسههاى شيطانى مىگردد و عنان اختيار خويش را به دست شيطان مىسپارد. به هر كجا و هر سو كه شيطان بخواهد او را مىبرد.
گونههاى دشمنىهاى شيطان در حق انسان در كلام امام سجاد عليهالسلام
در فراز دوم مناجات، كه به بهانه آن مباحثى را طرح كرديم، امام سجاد عليهالسلام مىفرمايند: «خدايا، به تو شكايت مىكنم از دشمنى كه گمراهم مىكند و شيطانى كه فريبم مىدهد و از وسوسههايش سينهام را پر ساخته است و اوهام و خيالات باطلش قلبم را احاطه كرده است. هوا و هوس مرا دستيار است و دوستى دنيا را در نظرم مىآرايد و ميان من و طاعت و مقام قرب تو جدايى مىافكند.
انسان همواره با دو دشمن خطرناك روبهروست؛ يكى نفس امّاره كه دشمن درونى است و ديگرى، شيطان كه دشمن بيرونى است. درباره شدت دشمنى نفس امّاره، رسول خدا صلىاللهعليهوآله در سخن هشدارگونه خود فرمودند: «بدترين دشمنان تو نفسى است كه بين دو پهلوى تو قرار گرفته است.»4
اما درباره دشمنىهاى شيطان در حق انسان، يكى از لطفهاى بزرگ قرآن در حق ما اين است كه به صورتهاى گوناگون دشمنىهاى شيطان را گوشزد مىكند و به ما هشدار مىدهد كه در دام اين دشمن خطرناك، كه فرجامى اندوهبار و حسرتآلود براى ما رقم مىزند نيفتيم. در يكى از آيات نورانى قرآن خداوند مىفرمايد: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»(فاطر: 6)؛ همانا شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن گيريد. جز اين نيست كه گروه خويش را مىخواند تا از دوزخيان باشند.
از منظر قرآن، دشمن انسان تنها كسى نيست كه مال و جان او را در خطر افكند و آسايش و راحتى دنيا را از او سلب گرداند، بلكه شيطان نيز كه عاقبت انسان و زندگى جاودانه وى را تباه مىسازد دشمن انسان است و بلكه با توجه به خسارت سهمگين و جبرانناپذيرى كه شيطان به ما وارد مىكند، از هر دشمنى خطرناكتر است. بنابراين، ما بايد به اين حقيقت كه شيطان دشمن ماست، باور داشته باشيم و بكوشيم كه با او انس نگيريم و او را به حريم دل خويش راه ندهيم. در فراز مزبور، حضرت ضمن گوشزد كردن دشمنى شيطان در حق انسان، دشمنىهاى او را اينسان برمىشمارند:
1. گمراه ساختن انسان: يكى از شگردهاى دشمن در عرصه كارزار استفاده از اصل غافلگيرى است و در اين زمينه، مىكوشد تا دشمن خود را به بيراهه بكشاند و گمراه كند تا در فرصتى مناسب با حملهاى حساب شده او را غافلگير كند و ضربه نهايى را بر او وارد سازد. دشمن درون نيز با نقشههاى گوناگون مىكوشد كه انسان را به بيراهه بكشاند و از خواستههاى حقيقى و اصلى و مقصد نهايى باز دارد و روح و جسم انسان را اسير خود سازد. همچنين شيطان همواره انسان را در معرض لغزش و خطا قرار مىدهد. او پيمان بسته است كه با دسيسهها و وسوسههاى خود چشم دل انسان را از نگريستن به حقايق و دل را از توجه به سعادت و هدايت باز دارد و انسان را از صراط مستقيم و راه فطرت باز داشته و در منجلاب نكبت و هلاكت غوطهور سازد.
2. ايجاد وسوسه و خطورات قلبى در دل انسان: واژه «وسوسه» در اصل به معناى صداى آهستهاى است كه از به هم خوردن زينتآلات به وجود مىآيد. آنگاه به هر صداى آهسته وسوسه گفته مىشود و به خطورات و افكار بد و نامطلوبى كه در دل و جان انسان مىنشيند نيز وسوسه مىگويند. توضيح آنكه دل انسان همواره در معرض خواطر و واردات قلبى است. اين واردات قلبى به واردات ربانى، مَلكى، نفسانى و شيطانى تقسيم مىپذيرند. در گونه اول، هرگز خطا راه نمىيابد و گونه دوم، موجب كارهاى نيك مىشود و «الهام» نيز ناميده مىشود. خواطر نفسانى وسوسههايى است كه بر دل مىگذرد و نفس از آنها لذت مىبرد و به آن «هواجس» نيز گفته مىشود. خواطر شيطانى انسان را به سوى مخالفت با حق فرامىخواند. از اينرو، هر خاطرهاى كه به وسيله شيطان به دل وارد شود و دعوت به بدى كند «وسوسه» ناميده مىشود. در آيات «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ»(ناس: 4ـ5) پناه مىبرم به پروردگار مردم از شر وسوسهگر نهانى شيطان كه به گناه وسوسه مىكند و پنهان مىگردد آنكه در سينههاى مردم وسوسه مىكند، خداوند تأثير شيطان در انسان را به صورت وسوسهها و هيجاناتى معرفى مىكند كه در سينه انسان به حركت درمىآيند و با خود دل را به اين سو و آن سو مىكشانند و باعث تزلزل آن مىگردند. اين وسوسهها و خطورات شيطانى گاه چنان بر قلب انسان احاطه مىيابند كه دل انسان راهى براى نجات و رهايى از آنها نمىيابد. گستره نفوذ وسوسههاى شيطانى، حوزه ادراك و حوزه تصميمسازى و اراده انسان است. در اين راستا، با نفوذ به حوزه شعور و ادراك انسان، در معرفتها و ادراكهاى يقينى انسان تزلزل ايجاد مىكنند و موجب مىگردند معرفتهاى يقينى انسان متزلزل گشته و به ظن و حتى به شك تبديل گردند. اما در حوزه تصميمسازى و اراده، وسوسههاى شيطانى انسان را از اتخاذ تصميمات صحيح و مثبت بازمىدارند؛ مثلاً، وقتى انسان تصميم مىگيرد نمازش را اول وقت بخواند، موجب تزلزل در اين تصميم و صرفنظر از آن مىگردند. در مقابل، زمينهها و شرايط اتخاذ تصميمات ناروا و ناصحيح و انجام گناه را فراهم مىآورند و موانع روانى مسير انحطاط و گمراهى را از فراروى انسان برمىدارند. مىتوان خطورات و وسوسههاى شيطانى را كه تفكر و گرايشهاى صحيح را در انسان مىميرانند، به ميكروبهاى بيمارىزا تشبيه كرد كه در جسمهاى ناتوان و ضعيف نفوذ مىكنند. اما جسمهاى قوى و نيرومند اين ميكروبها را از خود دفع مىكنند. در نتيجه، تنها راه نجات از آلودگىهاى وسوسهها و خواطر شيطانى و نفسانى، تقويت و استحكام درون با سرمايه تقوا و مراقبت بر رفتار و افكار و توجه به خويشتن و پناه بردن به خداوند و ترس از عذاب و كيفر ناسپاسى و مخالفت با فرامين الهى است.
3. شيطان از هواى نفس استفاده مىكند: به صورت طبيعى هواى نفس ميل به گناه دارد و دل انسان به جلوهها و لذتهاى دنيوى گرايش دارد. آنگاه شيطان از وجود اين زمينه درونى در انسان بهره مىگيرد و به وسيله آن، وسوسهها و خواستههاى خود را تقويت مىكند و انسان را گرفتار گناه و عصيان مىكند.
4. شيطان، دوستى دنيا را در نظر انسان مىآرايد: انسان به طور طبيعى به دنيا علاقهمند است؛ زيرا او فرزند طبيعت است و از طبيعت به وجود آمده است. در اين طبيعت رشد مىكند و خوردنىها، آشاميدنىها، وسايل آسايش و راحتى خود را دوست دارد. حتى اولياى خدا نيز از غذاى خوب و ساير نعمتهاى دنيا، مثل معاشرت با همسر لذت مىبرند و بر اين اساس خداوند فرمود: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»(اعراف: 32)؛ بگو: چه كسى زينتى را كه خدا براى بندگان خود پديد آورده و روزىهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو: اينها در زندگى دنيا براى مؤنان است ولى كفار نيز از آنها بهرهمندند در حالى كه در روز رستاخيز ويژه ايشان است. بدينگونه آيات را براى گروهى كه بدانند به تفصيل بيان مىكنيم.
پس منظور از «دنياى نكوهيده» دشت و دمن و مخلوقات و نعمتهاى الهى نيست؛ زيرا اينها آيات الهى هستند. منظور از آن عشقورزيدن، شيفتگى و دلباختگى به لذتهاى دنيوى و مقدم داشتن آنها بر رضايت و خواست خداوند است كه در نتيجه آن انسان به طغيان، عصيان و مخالفت با خداوند مىپردازد و از اهداف اساسى و كمالات انسانى بازمىماند. مراد از دنياى نكوهيده، جلوههاى كاذبى است كه شيطان در لذتهاى طبيعى و حرام به وجود مىآورد و آنسان آنها را مىآرايد كه انسان بدانها تمايل مىيابد و حتى آنها را بر لذتهاى حلال مقدم مىدارد و حتى به هواى رسيدن به حرام حاضر مىگردد كه از لذتهاى ابدى و غيرقابل توصيف اخروى چشم پوشد. خداوند خود در آيه بعد درباره زينتهاى حرام و نكوهيده مىفرمايد: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(اعراف: 33)؛ بگو: همانا پروردگارم زشتكارىها را، چه آشكارا و چه پنهان، و گناهكارى و ستم و سركشى به ناحق را حرام كرده است و اينكه چيزى را با خدا شريك سازيد كه بدان حجتى فرو نفرستاده، و اينكه بر خدا آنچه نمىدانيد بگوييد.
وقتى هوسهاى سركش نفس همراه با وسوسههاى شيطانى انسان را اسير خويش ساختند، پردهاى بر حس تشخيص انسان مىافكنند و حقايق را در نظر او دگرگون جلوه مىدهند و گناهان و اعمال زشت را چنان در نظر او زينت مىدهند، كه با همه وجود، درصدد انجام آنها برمىآيد و باكى از رسوايى در دنيا و آخرت ندارد.
5. جدايى انداختن بين انسان و طاعت و تقرّب به خدا: شيطان رهزن طريق سعادت و كمال و نيل به قرب الهى است و وقتى انسان به اطاعت خدا راغب است و درصدد برمىآيد كه طريق سلوك به سوى خدا را بپيمايد و سير معنوى خود را براى رسيدن به مقام قرب و رضاى الهى آغاز كند و كمالات انسانى و ارزشهاى الهى را براى خود فراهم آورد، شيطان با بهره گرفتن از نفس امّاره مانع اين سير و حركت مىگردد و انسان را به خواستههاى حيوانى و لذتهاى دنيوى مشغول مىكند و از لذتهاى اخروى و كمالات انسانى بازمىدارد.
-
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 192.
2ـ حج: 47.
3ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص ب 32، ص 262، ح5.
4ـ همان، ج 70، ب 45، ص 64، ح 1.