امر به معروف و نهى از منكر و حقوق شهروندى
ضمیمه | اندازه |
---|---|
2.pdf | 196.21 کیلو بایت |
احمدرضا بسيج1
چكيده
حقوق شهروندى از جمله حقوقى هستند كه از سوى خداوند منّان براى انسان وضع گرديدهاند و چون ابتناى بر فطرت دارند از ثبات و قرار برخوردار بوده و دستخوش تغيرات زمانى و مكانى و يا سليقه و تصورات و شبهات ديگران نمىشوند. از اينرو، انسانها به حكم فطرت خويش حق دارند از همه حقوق خود بهره ببرند. از سوى ديگر، زندگى اجتماعى انسان اقتضائاتى دارد كه رعايت آنها شرط اساسى و لازمه منطقى و حكم عقلى و فطرى براى رسيدن جامعه به سرمنزل مقصود است.
اين مقاله با رويكرد تحليلى و نظرى، بر آن است تا ثابت نمايد امر به معروف و نهى از منكر، هم در شمار حقوق شهروندى، و امرى فطرى است و هم براى اصلاح جامعه و پيروزى بر مشكلات وضع شده و بهترين راه براى سعادت جامعه و فرد و عالىترين امكان براى حفظ و پاسدارى از حقوق شهروندى است و افزون بر ارزشمند بودن، داراى مابهازاى خارجى بوده و در صورت رعايت شرايط و لوازم، قابل تحقق و عينيت است. نيز هنجارشكنىهاى اجتماعى امروز ناشى از نهادينه نشدن امر به معروف و نهى از منكر در جامعه است كه در تضاد با حقوق شهروندى مىباشد.
كليدواژهها: امر به معروف و نهى از منكر، حقوق شهروندى، نظام اجتماعى، قوانين اجتماعى، نظارت اجتماعى
مقدّمه
انسان به حكم انسان بودن، از سوى خالق خويش واجد استعدادها و قوا و حقوقى است كه اختيار بهرهمندى از آنها رابدون ممانعت ديگران دارد. او هم قدرت و اختيار استفاده از نعمتهاى مادى (مانند انواع ميوهها و غذاهاى حلال) رادارد و هم قدرت و استعداد علمآموزى و عبادت و پرستش را. با اين وصف، بسيار اتفاق مىافتد كه پرداختن به ارضاىهمه تمايلات مادى و معنوى او دشوار و گاه غيرممكن باشد؛ چراكه ميان اين دسته از گرايشها تزاحم ايجاد مىشود.براى مثال، ميل به كمال و دانشاندوزى، با ميل به خوردن و لذتجويى جسمى تداخل و تزاحم پيدا مىكند. يا پرداختنبه خوردن و آشاميدن با خيال راحت و بدون هر ممانعت و خط قرمزى، با عبوديت و بندگى و كسب تقوا منافات پيدامىكند. بنابراين، درست است كه انسان تمايلات و گرايشها و قواى خدادادى فراوانى دارد، ولى اينگونه نيست كه اوبتواند بدون هيچ مانع و رادع درونى يا بيرونى همه آنها را ارضا نمايد. افزون بر اين، پرداختن بىحد به هر كدام موجبافول و غروب ديگرى مىگردد. مثلاً، كسى كه دائم در حال ورزش باشد از علم و معرفت و عرفان و هنر بازمىماندوموارد ديگر نيز به همين شكل.
همينطور كه قواى يك انسان گاه در تعارض و تنافى با يكديگرند و راهحل ارضاى همه و رفع و دفع تعارض ميانآنها و رسيدن به مرز تعادل در شكوفايى و بهرهمندى از همه قوا، در پرتو نيرو و قوه تقوا به دست مىآيد، در جامعه نيزميان انسانها و حقوق خدادادى كه دارند تعارض و تداخل ايجاد مىشود.
همه انسانها به حكم زيست اجتماعى كه دارند و به حكم انسان بودن، داراى حقوقى الهى بوده و بايد مورد احترامديگران قرار گيرند. از سوى ديگر، او خود مىتواند از حقوق خويش بهرهمند شود يا از حق خود بگذرد.
در حالت اول، استفاده از حقوق بدون رعايت مرز و حدود به تلاقى و تنافى حقوق ديگران منجر مىشود. در اينصورت، پذيرش و اجراى قانون راهى است براى رهايى از درگير شدن و نقض حقوق ديگران.
اما هميشه چنين نيست كه همگان به حقوق خود آشنا باشند يا به رعايت قانون در استفاده كردن از حقوق خود ملتزمگردند. در اين صورت، آگاه كردن آنها به حقوقشان و امر و نهى آنان در استفاده از حقوق و رعايت حدود، راهحلى عقلى،شرعى و مؤثر است كه بسيارى از معضلات و مشكلات را رفع مىكند و مانع پديد آمدن بسيارى آفات و بيمارىهاىاجتماعى مىشود.
به عبارت ديگر، هرچند هر انسانى به حكم شهروند بودن حقوقى را دارد، ولى عقل حكم مىكند كه برخوردارى ازاين حقوق در چارچوبى مشخص و با شرايط و لوازمى منظم صورت گيرد. در غير اين صورت، ديگر افراد جامعه بهحكم شهروند بودن حق امر و نهى پيدا نموده و مىتوانند مفرِط و مفرَط را با قدرت و قوت و با پشتوانه عقلى و نقلى بهاعتدال فراخوانند.
وقتى سخن از حق به ميان مىآيد در حقيقت، سخن از امرى فطرى و ثابت در ميان است؛ يعنى اينكه امر به معروفو نهى از منكر از جمله حقوق شهروندى بوده و فطرى هستند. بنابراين، تنافى و تضادى با ديگر حقوق انسانها، از جملهاختيار و آزادى و امثال آن، ندارند، بلكه چشمپوشى از آنها خلاف فطرت و اختيار و آزادى انسانى محسوب مىگردد.تبييناينمطلب در ادامه نوشتار خواهد آمد. خاطرنشان مىگردد كه نوآورى اين مقاله، در رويكرد آن به ارتباط امر بهمعروف و نهى از منكر و حقوق شهروندى و تأكيد بر ابتناى آن دو بر فطرت بشرى است.
تعاريف
1. معروف و منكر
در مفردات راغب آمده است: «معروف» نام هر كار نيكى را گويند كه به وسيله عقل و شرع، حسن و نيكى آن روشن شدهباشد.1 اين كلمه از ماده «عرف» است؛ يعنى آن كارى كه نيكىاش براى مردم متدين مشخص شده و آن را پسنديدهاند.«منكر» از كلمه «انكار» است و عبارت از فعلى مىباشد كه عقول صحيح يا شرع به زشتى و قبح آن حكم مىكند.2بنابراين، «منكر»به هر فعلى گفته مىشود كه عرف جامعه از آن ناراضى باشد و آن را قبول نكند.
2. امر به معروف و نهى از منكر
مردم را قولاً و عملاً به كار نيك واداشتن و از زشتكارى باز داشتن، از «واجبات كفائيه» و به فتواى شيخ طوسى، عينيه«دين مقدّس اسلام» است و به ادلّه عقليه و نقليه به اثبات رسيده و در قرآن و حديث بسى بر آن تأكيد شده است، و امر بهمستحبونهى از مكروه مستحب است.3
پس، امر به معروف عبارت از تشويق و واداشتن ديگران به انجام افعال و كسب صفاتى است كه سعادت دنيا وآخرت فرد را تأمين و تضمين مىكند؛ نظير: ايمان، تفكر، تقوا، احسان، خوشخلقى، نيكوكارى، عبادات، نظم درامور،كاركردن،دفاعاز ناموس، خاك، جان، تحصيل علم و كمالات روحى و روانى و جسمى و نظاير آن.
نهى از منكر نيز عبارت از بازداشتن و نهى ديگران از انجام افعال يا داشتن صفاتى است كه از جانب خداوند و عقل وشرع زشتى آنها معلوم شده است؛ مانند: شرك، نفاق، دنيامدارى، غفلت، جهالت، فسق و فجور، ظلم به هر نحوى و به هركسى، عهدشكنى، بىتقوايى، بىنظمى، بىكارى، بىحيايى، بىسوادى، و نظاير آنها.
3. حقوق
«حقوق» جمع حق است و حق يعنى: آنچه داراى ثبات و وجود است. نيز به معناى مطابقتو موافقت مىباشد.4بنابراين، حق در اينجا به معناى هستى پايدار است؛ يعنى هر چيزى كه از ثبات و پايدارى بهرهمند باشد.5
با اين وصف، مىتوان حقوق را چنين تعريف نمود: مجموعه قوانين و مقرّرات اجتماعى كه از سوى خداى انسان وجهان براى برقرارى نظم و قسط و عدل در جامعه بشرى تدوين مىشود تا سعادت جامعه را تأمين سازد.6
با توجه به اينكه حقوق از جانب خداوند معلوم و تعيين مىگردند و از ثبات برخوردار هستند، مىتوان دريافت كه براساس حكيمانه بودن فعل خدا، كه يكى ديگر از معانى حق است،7 منشأ پيدايش حقوق فطرتبودهوچونفطرتازثباتبرخوردارمىباشد،حقوقاستنباط شده از آن نيز همواره ثابت است.اينحقوقانواع و اقسامىدارند كه مهمترين آنها عبارتند از: حق حيات، آزادى، معنويت، رشد و تعالى، برخوردارى از عدالت و امنيت.
4. حقوق شهروندى
با ملاحظه تعريفى كه از حقوق بيان شد مىتوان دريافت كه حقوق انسانها داراى انواع و اقسامى است؛ چه اينكه برخىاز قوانين و مقرّرات در نسبت با خانواده رقم مىخورد، برخى ديگر در نسبت روابط خويشاوندى معلوم مىگردد و برخىدر ارتباط با حقوق همسايگى و مواردى ديگر؛ مانند حقوق ملى، حقوق بينالمللى، حقوق بشر، حقوق كار و... .
به همين نسبت، برخى از حقوق مربوط به حيثيت شهروندى است. به تعبير ديگر، انسانها از حيث شهروند بودن وقرار گرفتن در كنار ديگر افراد در يك حوزه جغرافيايى مثل كشور، منطقه، استان، شهر و روستا، صرفنظر از عقيده،مذهب، رنگ، نژاد، زبان، جنسيت، شغل، درآمد و مانند آن، از يك سرى حقوق برخوردار هستند كه بايد توسط ديگرآحاد جامعه به رسميت شمرده شده و مورد احترام و تحفظ قرار گيرند؛ چراكه اساسا همانگونه كه بيان گرديد، اين حقوقمبتنى بر فطرت بوده و توسط خداوند تعيين و تنزيل شدهاند. بنابراين، هيچ كس مجاز نيست مانع تحقق حق كسى شودو يا خود را بر ديگرى ترجيح دهد و در استفاده از مواهب الهى انحصارطلب باشد، و همگان موظفند انسان گرفتارطبيعت و وامانده را نسبت به اصل كمال و نصاب لازم آن، كمك كنند، گرچه نسبت به مراحل بالاتر از آن الزامى در كارنيست. البته آيات و احاديثى چند شاهد بر اين گفتار وجود دارد.
با اين حال، وجوه مشترك فراوانى در همه اين تقسيمات و حيثيات گوناگون وجود دارد. به اين معنا كه ـ مثلاً ـحقوق بشر بهتمامه از حقوق خانوادگى جدا نيست يا حقوق شهروندى به طور كامل از حقوق ملى يا شغلى و ديگرحقوق مجزا نمىباشد.
از سوى ديگر، قوانين حاكم بر تمامى مصاديق حقوق و تمامى جوانب و ساحات آن، واحد و ثابت است.
الف. يكى از مبانى حقوق در تفكر اسلامى، پيوند خاص انسان با جهان و وظيفه او نسبت به نعمتهاى پروردگار دراين جهان است. محور اصلى اين تفكر آن است كه كردار نيك يا زشت انسان در پيدايش يا كاهش نعمتهاى جهانسهمى بسزا دارد. انسان در هر اقليم و قلمرو، با هر ويژگى جغرافيايى مىتواند با عمل خويش جهان را شكلدهدوگسترهنعمتهاىهستى را رقم زند.8
اين حقيقت را شواهدى از قرآن همراهى مىكند:
ـ «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» (روم: 41)؛ فساد در خشكى و دريا آشكار شد به واسطه آنچهانسانها انجام دادند.
ـ «وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ»(شورى: 30)؛ آنچه از مصيبتها به شما مىرسد عملكرد خودتاناست.
به ديگر سخن، تقدير و سرنوشت فردى و جمعى بشر متناسب با رفتار و نيات و افكار خودشان رقم مىخورد و دراين مورد هيچ تحميلى بر انسان وجود ندارد. اگر هم امرى سواى اراده و اختيار و عملكرد انسان وجود دارد جز فضل ورحمت و لطف و غفران الهى نيست، كه آن هم مثبت و به نفع انسان است؛ ولى بدون شك، هيچ امر منفى در زندگىانسان جداى از عملكرد عالمانه يا جاهلانه او پديد نمىآيد. چيزى كه هست، همه اين نتايج تابع قوانين و نواميس قطعىو عادلانه هستى است.
ب. هر وصف و حقى در اطلاق و تقييد تابع موصوف و مُحق خود است. حقوق و صفات موجود ممكن، محدود ومقيد نيز ممكن و محدود و مقيد خواهد بود. پس هيچ حقى براى انسان نامحدود و بدون قيد و شرط و حد و حدودنمىتواند باشد.
ج. تمامى حقوق بماهو حقوق مبتنى بر فطرت و مأخوذ از آن هستند و در نتيجه، افزون بر ارزشمند بودن، داراىمابهازاى خارجى بوده و در صورت رعايت شرايط و لوازم، قابل تحقق و عينيت هستند.
د. سعادت واقعى و موعود تنها در سايه عينيتيابى حقوق حاصل مىشود. اولاً، بدون طى مسير حقوق سعادتىنصيب نمىگردد و ثانيا، مقدار حصول سعادت اثر مستقيم با مقدار بهرهگيرى از حقوق دارد.
آنچه كه حق است و پايدار، سودمند است و آنچه كه حق نيست سودى هم ندارد. سود راستين از آنِ حق است و بس.و اگر كسى از سود حق استفاده نكند، به زيان باطل گرفتار خواهد شد. به گفته امام على عليهالسلام «مَن لا ينفَعُه الحقُّ يضُرُّهالباطل»؛9 آنكه حق به او بهره ندهد، باطل به او زيان مىرساند.10
ه. اگرچه انسان داراى حقوقى است، ليكن موظف است آن حقوق را حفظ نموده و از آنها استفاده كند؛ يعنى انسانموظف است از حقوقى كه خداوند برايش معين فرموده، بهره ببرد. از اينرو، خداوند براى آنكه بشر را به كمال برساند،احكامى را بر او واجب كرده است.11 يكى از اين احكام، امر به معروف و نهى از منكر است كه در آيات عديدهاى ازقرآن بر انسان كمالجو، كه لزوما مؤمن است، واجب گرديده است.
و. انسان، اين گوهر مجرد جاودانه كه به لقاى حق بار مىيابد، با همه اجزاى هستى پيوندى ناگسستنى و خواه ناخواهدارد. از اينرو، هيچ كارى از انسان سر نمىزند، مگر آنكه در جان و روح وى تأثير دارد. هر گفتار و نوشتار و رفتارى كه ازانسان سر مىزند، در خلق و خوى او تأثير مىگذارد؛ يا روشنىزاست و يا تيرگىآفرين. به همين دليل، هيچيك از مسائلو از جمله احكام حقوقى را نمىتوان يافت كه با روح و سرشت و اخلاق انسان بىپيوند باشد. با پذيرش اين اصل، ديگرنمىتوان پذيرفت كه انسان در انجام هر كارى آزاد و خودسر باشد. خوردن هر خوراك، پوشيدن هر لباس، انتخاب هر راهو هر همراه، شنيدن هر سخن، ديدن هر منظره، انديشيدن به هر ماهيت، خواندن هر نوشته و همراهى با هر واقعه، تأثيرىبر انسان مىگذارد.12
اساسا پاداش و عقاب اخروى و حتى دنيوى، مترتب بر آثار تكوينى است كه تجسمپذير است و از اينرو، غيرقابلتغيير و تبعيض، نه نتيجه امورى قراردادى كه به بوته فراموش سپرده شود يا گرفتار تبعيض و كاست و افزايش گردد. اگرهم كاستى و افزايش و تغيير و تكفيرى وجود دارد، همان نيز از باب تكوين و تجسيم است نه خارج از آن.
در اين زمينه، مىتوان اعمال گناه و آنچه را در اصطلاح دين «ذنب» و «سيئه» ناميده مىشود به دو دسته تقسيم كرد:
الف. گناهانى كه اثر فردى دارند و نتايج سوء آنها از حوزه فرد بيرون نمىرود، اگرچه هيچ گناهى را نمىتوان يافت كههرچند به صورت غيرمستقيم تأثيرات سوء اجتماعى نداشته باشد. در اينجا، منظور وجود يا عدم وجود اثرات مستقيماست.
ب. گناهانى كه اثرات سوء اجتماعى دارند و اين اثرات قابل توجه و ملاحظهاند.
به تعبير ديگر، مىتوان گفت: برخى معروفها يا منكرات تأثير مثبت يا منفى بر خود فرد عامل داشته و اثرات آنها برجامعه غيرمستقيم است و برخى ديگر علاوه بر اثرات فردى، حوزه نفوذ و ميدان تأثيراتشان به طور مستقيم بر جامعهنيز گسترده مىشود. توضيح فزونتر مطلب در پى خواهد آمد.
نسبت امر به معروف و نهى از منكر با حقوق شهروندى
الف. پيش از اين بيان شد كه حقوق انسان، اعم از فردى، خانوادگى، شهروندى و ديگر ساحات و زمينهها، از سوىخداوند و مبتنى بر فطرت ثابت و غيرقابل تحويل و تبديل انسان است. معناى رساتر و كاملتر اين سخن آن خواهد بودكه اولاً، آنچه فطرى نيست حق هم نيست. هر آنچه در حوزه اختيار و اراده انسان حادث و حاصل و كشف و وضعمىشود يا موافق فطرت است يا نيست. البته ممكن است امرى مستقيم با فطرت مرتبط باشد؛ مانند نياز به پرستش،زيبايىدوستى، كمالجويى و مانند آن، و برخى ديگر با واسطه و غيرمستقيم با فطرت مرتبط شوند؛ مانند دلبستگى بهقوانين و مقرّرات موضوعه. امور فطرى همگى در يك سطح قرار نمىگيرند و همسنگ و همارزش نيز نيستند. ولىهمگى به حكم فطرى بودن مفطورند. بنابراين، ممكن است يك امر فطرى در سطح اول قرار گيرد و يك امر فطرى ديگردر سطح دوم و سوم و همين طور پايينتر. در واقع، امور فطرى مشكك و ذومراتب هستند.
به هر حال، آنچه موجب رشد و تعالى بشر در ساحات روح و عقل و حتى جسم مىشود، فطرى است و هر آنچه برخلاف و در جهت مخالف است غيرفطرى. پس هرگز امر فطرى تابع خواست و هوا و هوس و پسند ما نيست. افزون برآن، براى انسانها صرف ميل طبيعى و هوس نفسانى و نيز صرف توان تحصيل چيزى، دليل بر حق بودن آن شىء وصاحب حق بودن انسان هَوَسمند و زورمدار نخواهد بود، بلكه حتما بايد هماهنگ با فطرت توحيدى وى و موافق باروح ملهم او باشد كه كاملاً مرز فجور را از محدوده تقوا جدا مىسازد و مىكوشد اراده خود را مطابق با اراده آفريدگارخويش سازد.13
از سوى ديگر، براى تبيين وظايف حقوقى و تعيين امور فطرى انسان بايد رابطه انسان نسبت به جهان و تكليف وىدر برابر نعمتهاى هستى را شناخت. نسبت حق و تكليف را در جايى ديگر بايد جستوجو كرد. اما آنچه بيان آن دراينجا فوريت دارد اين است كه انسان داراى دو حيثيت فردى و اجتماعى است. صرفنظر از مباحث بىحاصل مربوط بهاصالت فرد يا جامعه، از منظر دين مىتوان گفت: سعادت و سلامت همهجانبه انسان در گرو درستى و سلامتى رفتارفردى و جمعى است. به تعبيرى ديگر، رفتارهاى فردى و جمعى علاوه بر تأثير و تأثر متقابل، در مسير كمال و فلاحانسان و جامعه همسو و همقدمند. شايد از اينروست كه در قرآن كريم براى انسانها از دو گونه كارنامه و كتاب اعمال نامبرده مىشود: نامه فردى و نامه جمعى.
ـ «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابا يَلْقَاهُ مَنشُورا اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَحَسِيبا» (اسراء: 13ـ14)؛ نتيجه اعمال هر انسانى را طوق گردن او ساختيم و در روز قيامت كتاب اعمال او را به اومىنمايانيم به گونهاى كه تمام آن را گسترده مىبيند. آنگاه خطاب مىشود كه كتاب عملت را بخوان؛ چراكه امروز خودتو براى رسيدگى به حسابت كافى هستى.
ـ «وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثيه: 28)؛ در آن روز هر امتى رامىبينى كه به زانو درآمده و هر امتى به سوى كتاب اعمال خود خوانده مىشود و امروز همه به نتيجه اعمال خودمىرسيد.
دوست داشتن زيبايىها و اقدام در جهت كسب و حفظ آنها و نيز كراهت داشتن از بدىها و زشتىها و همچنين پرهيزو گريز از آنها، از امور فطرى است. در واقع، هم گرايش به عبادت، زيبايى، خير اخلاقى، اجتماعى زيستن وحقيقتجويى امور فطرى هستند و هم تلاش در جهت تحققبخشى به آن امور در زندگى فردى و جمعى و پاسداشت ونگهداشت آنها.
با اين توضيحات، معلوم مىگردد كه امر به معروف و نهى از منكر از آنرو كه همسو با كمالجويى و رشد و تعالىفردى و جمعى هر انسانى است، ابزار بهرهمندى از فطريات و گاه داروى دفع آفات به شمار مىرود، و زمانى موجبپرورش خيرها و موقعى هم هشدارى براى رفع غفلتها و... محسوب مىشود. از اينرو، در حوزه فطريات بوده و ازمنظر امور فطرى بايد به آنها نگريست، گرچه سطح آنها متفاوت از امورى است كه معروف و مشهور و مورد موافقتعالمان مىباشد.
ب. هرچند معلوم شد كه هم گرايش به همه خيرها و خوبىها و هم تلاش براى رفع موانع و دفع مكاره، فطرىهستند، اما اين معنا را ندارد كه همه انسانها در هر دو جنبه به وظيفه و تكليف و حقوق خود آشنا و عامل باشند؛ چراكهگاه غفلت و گاه هوا و هوس و زمانى خبط و خطا يا شبهه، مانع از آن مىگردد كه جامعه در مسير صحيح و صراط قويمراست بماند و امكان كمال را براى همگان فراهم آورد. در اين ميان، برخى انسانها به دلايل گوناگون، از جمله عدم ياناراستى و نارسايى تعليم و تربيت، غفلت، گرفتارى در شبهه، غلبه هوا و هوس، مرغوب شدن يا مرعوب شدن و هرعامل ديگر، نه تنها بر سر راه شكوفايى و ثمردهى فطرت خود مانع ايجاد مىنمايند و از حقوق حقه خود دستمىكشند و خود را محروم مىكنند، بلكه به حقوق ديگران نيز تعدّى كرده و سد راه پيشرفت و امنيت و تعالىجويىديگران نيز مىگردند و به هر حال، حقوق ديگران را ضايع مىنمايند. به علاوه، هميشه انسانهاى خودمحورى هستند كهبر سر راه حق مىايستند.
در اينگونه موارد چه بايد كرد؟ امر به معروف و نهى از منكر در هر سه سطح آن، پاسخى است براى حل جنبههايى ازايستادگى در برابر حق يا ايستايى جريان خير و رواج شر؛ همانگونه كه در احاديث شريف به آن اشاره شده است.
قانون الهىِ امر به معروف و نهى از منكر در بُعد اجرا، داراى دو مرحله فردى و گروهى است. مرحله فردى آن،وظيفهاى عمومى و همگانى در شعاعى محدود است، اما مرحله گروهى آن از شئون حكومت اسلامى به شمار مىرودكه داراى شعاعى وسيع مىباشد. امر به نيكىها و نهى از بدىها و زشتىها، ناشى از فطرت الهى و وجدان اخلاقى انساناست و علاوه بر آن، حكم عقل سليم و شرع قويم نيز هست. اينجاست كه هماهنگى كامل فطرت و وجدان و عقل وشرع به طور جامع قابل اثبات و اقرار است. از اين منظر، امر به معروف و نهى از منكر يك حق اوليه و طبيعى و فطرى ووجدانى و عقلى و شرعى است كه ناشى از پيوند سرنوشتها و روح زندگى اجتماعى بشر مىباشد.
امر به معروف و نهى از منكر، همان حكم دينى و واجب الهى است كه به عنوان «نظارت همگانى» بايد در جامعهاسلامى به اجرا درآيد تا زمينه براى برپايى ديگر واجبات مهيا گردد؛ امنيت برقرار شود، كسب و كار مردم حلال گردد،حقوق افراد تأمين شود و در سايه آن از دشمنان انتقام گرفته شود.
امام باقر عليهالسلام مىفرمايد:
در آخرالزمان گروهى خواهند زيست كه ميانشان عدهاى هستند رياكار، تظاهر به خواندن قرآن و انجام عبادات كرده،بدعتگذار و نادانند، امر به معروف نكرده و نهى از منكر نمىنمايند، مگر آنكه ايمن از ضرر و زيان باشند. براىخود عذر و بهانه مىتراشند و دنبالهرو لغزش و كجروىهاى عالمان و عمل فاسدشان هستند. نماز و روزه تا وقتى بهجاى مىآورند كه براى جان و مالشان ضررى نداشته باشد، اما اگر نماز به امورى كه با اموال و جسمشان انجاممىدهند ضرر رساند، نماز را نمىپذيرند؛ چنانكه والاترين و بهترين واجبات را نپذيرفته بودند. امر به معروف و نهىاز منكر فريضهاى بزرگ بوده، ديگر واجبات به وسيله آن استوار مىگردد. غضب خداى ـ عزّوجل ـ بر مردمان درآنجا كه فريضه ترك شود، صورت مىپذيرد و همگان را گرفتار عذابش مىكند. سپس نيكان در سراى فاجران هلاكمىشوند و خردسالان در سراى بزرگسالان. امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و شيوه صالحان است.فريضهاى بزرگ مىباشد كه بدان واجبات برپا شده، راهها ايمن گرديده، كسب و كار حلال گشته، مظالم برطرفمىشود. نيز زمين آباد شده، حق از دشمنان گرفته مىشود و كارها سامان مىيابد. پس با دلهايتان منكر را زشتشمريد و با زبانهايتان بگوييد و از كار ناروا باز داريد و به وسيله امر به معروف و نهى از منكر با گناهكارانرويارويى كرده، در راه خدا از سرزنش ملامتگران نهراسيد. اگر پذيرفتيد و به راه حق باز گشتند، بر آنان مجازاتىنيست. كيفر براى كسانى است كه به مردم ستم كرده، به ناحق روى زمين ظلم مىكنند. براى اينان عذاب دردناكاست.
[14]
ظهور و بروز ناهنجاريهاى فردى و اجتماعى، فساد و بحرانهاى مختلف در زندگى انسان از يكسو، معلول گناهان ورفتارهاى ناصواب خلاف فطرت و سوءاستفاده از نعمت فطرى اختيار مىباشد و از سوى ديگر، محصول بىتوجهىديگران به حقوق فطرى خود در امر و نهى شرعى نسبت به گناه و خطاى ديگران؛ يعنى بخشى از تقصير بر عهده و دوشافراد ديگر جامعه و حكومت به عنوان مسئول اجراى احكام دينى و فراهمكننده بستر مناسب براى رشد فضايل وكرامات و كمالات واقعى انسانى است.
امر به معروف و نهى از منكر و نظام اجتماعى
زندگى اجتماعى براى انسان ضرورت دارد و هدف از آفرينش انسان در صورتى تحقق مىيابد كه انسانها زندگىاجتماعى داشته باشند، همكارى كنند و از همديگر بهره برگيرند. عقل با توجه به هدف خلقت و حيات آدمى، اقتضاىزندگى اجتماعى را دارد.
هدف از زندگى اجتماعى، رسيدن انسان به كمال غايى است كه در اثر افعال اختيارى تحقق مىيابد. بنابراين، افعالاختيارى اجتماعى انسان، با هدف مذكور ارتباطى واقعى و تكوينى دارد. همانگونه كه در زندگى فردى، هر فعل اختيارىـ خواه ناخواه ـ با هدفى كه از حيات انفرادى مطلوب است ارتباطى مثبت يا منفى دارد ـ و چنين نيست كه هر فعلىموجب تأمين هدف مطلوب شود، بلكه بعضى از افعال انسان را به هدف نزديك مىكنند و بعضى ديگر او را از آن دورمىسازند ـ در زندگى اجتماعى هم، هر فعل اختيارى يا هماهنگ و همسو با هدف مطلوب از حيات جمعى است ياچنين نيست. اگر هست، رفتارى مطلوب و مجاز خواهد بود و در غير اين صورت، نامطلوب و ممنوع است. در واقع،هريك از راهها و كارهاى انسان در حوزه زيست اجتماعى او اگر در جهت موافق هدف زندگى باشد، خوب و شايستهاست و اگر در جهت مخالف آن باشد، بد و ناشايست خواهد بود؛ چون افعال اجتماعى انسان هم، بخشى از افعالاختيارى اوست و ميزان خوبى هر فعل اختيارى، متناسب با ميزان نزديككنندگى آن به كمال غايى است و مقدار بدى هرفعل اختيارى نيز با مقدار دوركنندگى آن از كمال نهايى تناسب دارد.
به ديگر سخن، انسان دو زندگى مستقل و داراى هدفهاى جداگانه ندارد، بلكه زندگى اجتماعى جزئى از حيات انساناست. بنابراين، همان هدف كل حيات بايد هدف زندگى اجتماعى هم باشد.15
پس ميزان و نحوه استفاده از حقوق شهروندى مانند حقوق فردى و جنبههاى ديگر حقوق، هم متصف به خوب وشايسته و بد و ناشايست است و هم نيازمند حراست و آسيبشناسى و آفتزدايى.
براى رسيدن به سعادت، نيازمند توجه به جنبههاى فردى و اجتماعى هستيم. زندگى بشر نياز به نظم و قانون دارد.انسانى كه در يك جامعه فاسد زندگى كند دچار بدبختى و هلاكت مىشود؛ يعنى سعادت فرد و جامعه از هم جدا نيست.دين اسلام براى سعادت بشر و جامعه برنامه و دستور و احكام دارد؛ از جمله امر به معروف و نهى از منكر كه سرنوشتهر مسلمانى با مسلمان ديگر در ارتباط است و هيچ كس چشم خود را بر اعمال ديگران نمىبندد؛ چراكه مىداند زندگىجمعى همچون سفر با كشتى واحد است كه هرگونه آسيبى كه منجر به غرق شدن يا انحراف يا توقف كشتى گردد، همهدر آن سهيم و شريكند؛ چه مايل به آن نتيجه باشند و چه نباشند، چه بدانند و چه ندانند.
آنچه كه جامعه امروز ما را تحت تأثير ناهنجارىهاى اجتماعى و بحرانهاى گوناگون اخلاقى، سياسى، اقتصادى وفرهنگى قرار داده است، نتيجه نهادينه نشدن حقوق فردى و شهروندى، از جمله امر به معروف و نهى از منكر و عدمتبيين حدود و ثغور عقلى و نقلى اختيار و آزادى آحاد جامعه از يكسو و عدم پايبندى درست و كامل دولتهاى دينىدر انجام وظايف خود در اين حوزه از سوى ديگر است كه با مراجعه به اصل هشتم قانون اساسى مىتوان از آن آگاه شد.از اينرو، اولين ميوه تلخ اين عدم تبيين و عدم پايبندى تعرض به حقوق شهروندى است كه مشاهده عيان هر روزه آن مارا از بيان دليل عقلى بىنياز مىكند.
در جامعه دينى، نظارت عمومى و همگانى ضامن دوام و بقاى جامعه و نيروى عظيمى براى مبارزه با مفاسد است واگر همه مسلمانان با انجام آن جامعه را سالم سازند مىتوانند بزرگترين مشكلات را حل نمايند و موانع كمال را بردارند.
رمز بقاى تمدنها و حكومتها اداى اين وظيفه مهم است و ملتهايى كه اين امر را تعطيل كردند نابود شدند. شايدسرنوشت اقوام گذشته مثل عاد و ثمود و لوط در همين راستا بود. قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «وَلْتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌيَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آلعمران: 104)؛ و بايد دستهاى از شماباشند كه مردم را به سوى كارهاى نيك فراخوانند و از بدىها باز دارند و اين دسته جزو رستگارانند.
در هر جامعهاى، عدهاى ساكتاند و كارى به ديگران ندارند و مسئوليت نمىپذيرند. آنان هم در بين عوام و هم درميان خواص هستند و از اينرو، ضربههاى ناگوارى از سوى ايشان به جامعه وارد مىشود. اينان به دليل منافع شخصىخود، تماشاگر اضمحلال جامعه در اثر رواج فساد بودهاند. در مورد اينان، قرآن ماجراى عبرتآموزى دارد: «پس بههنگامى كه تذكراتى به آنها داده شد فراموش كردند. نهىكنندگان را از بدى رهايى بخشيديم و آنها را كه ستم كردند بهعذاب شديدى به خاطر نافرمانىشان گرفتار ساختيم. هنگامى كه در برابر فرمانى كه به آنها داده شده بود سركشى نمودندبه آنها گفتيم به شكل ميمون در آييد و طرد شويد.» (اعراف: 165ـ166).
كمالجو بودن انسان به حكم فطرتش يك معناى ديگر هم دارد: اينكه انسان زيادهطلب و زيادهخواه است؛ زيادتى درلذت، زيبايى، حيات، قدرت، تفوق، آزادى و اختيار و هر امر ديگرى كه از شئون انسانى است. لكن اين زيادهخواهىهمچون ديگر موارد، اگر كنترلناشده و بدون اندازهگيرى باشد، به ضد خود تبديل مىگردد. در نظام آفرينش الهى هم،چنين است كه هر قضايى مبتنى بر قدرى است، چه رسد به شئونات و امورات انسانى كه بىتوزين و تقدير به عدالت وكمال نمىانجامند. زيادى در نور، چشم را مىزند و زيادى در تيرگى، سوى آن را مىبرد. چون همه طالب قدرتند، اگرمرزى نباشد تداخل و تعارض قدرت به ويرانى جامعه مىانجامد. آزادى نيز همينگونه است؛ هر كس طالب آزادىبىاندازه باشد، يعنى نفى آزادى ديگرى و در نتيجه، نفى آزادى خود را رقم مىزند.
امر به معروف و نهى از منكر و آزادى انسان
بدون شك، پديدههاى جهان پيرامون ما با انسان تناسب و هماهنگى خاصى دارند كه ما انسانها تاكنون توانستهايم بهبقاى خود ادامه دهيم. از طرفى، ترديدى نيست كه انسان در جهت حفظ و بقاى خود تلاش مىكند؛ زيرا گاه ميان برخى ازپديدههاى طبيعت و خواستهاى انسان تعارض ايجاد مىشود. هرچند اين تعارض، تعارض ذاتى نيست، ليكن طبعطبيعت مايل به حفظ وضع موجود خود است و خواست انسان در جهت تغيير و دگرگونى آن، براى بهرهورى و استفادهبهينه از آن در راستاى منافع خود. اين كشمكش ميان انسان و طبيعت كه گاه براى آدميان سنگين تمام شده و مىشودنشان مىدهد كه انسان، آزادى مطلق در مواجهه با طبيعت پيرامون خود را ندارد.
افزون بر اين، خودِ قواى طبيعى و غريزى انسان نيز، حركات انسان را تحت تأثير خود قرار داده و گاه قدرت اراده وانتخاب آزاد را از او مىگيرند. در واقع، خواستههاى معقول انسان هميشه با تمايلات غريزى او همسو و همراه نيستند. ازاينرو، ناگزيز ميان آنها درگيرى و كشمكش ايجاد مىشود. بنابراين، انسان براى حفظ آزادى خود در دو جبهه مىجنگد.
پس، آزادى انسان از ناحيه طبيعت و نيز خواستهها و توانايىهاى درونى تحديد مىشود، ليكن باز جاى اين سؤالهست كه آيا خارج از اين دو مقوله آنچه به عنوان آزادى براى انسان باقى مىماند مىتواند بدون حدّ و حصر باشد يااينكه عوامل ديگرى هم هستند كه به نحوى در مقابل آزادى انسان قرار مىگيرند؟
آزادى يعنى اينكه عامل و مانعى جلوى رشد آن را نگيرد؛ چه بسا انسان امنيت و عوامل رشد و تربيت را داشته باشدولى موانعى جلوى رشد او را بگيرند. بنابراين، آزادى يعنى نبودن مانع.
از اين حيث، انسانهاى آزاده كسانى هستند كه با موانع رشد و كمال خود مبارزه مىكنند، چه آن موانع از امور طبيعىباشند يا مصنوعى؛ يعنى خواه چيزى مانند سرما و گرما و سختىهاى زندگى كه ناگزير در زندگى هركسى پيدا مىشود،باشند يا موانعى كه از جانب افراد ديگر به دلايل مختلف ايجاد مىشوند.
آزادى اجتماعى يعنى اينكه در اجتماع از طرف ساير افراد و اجتماع، آزادى داشته باشد و ديگران مانع و رادعى در راهرشد و تكامل او نباشند و جلوى فعاليت سازنده او را نگيرند. اين حقيقت در آيات بسيارى از قرآن مجيد به صراحتمورد تأكيد قرار گرفته است. از آن جمله اينكه خداوند متعال ارزش انسانها را در قدرت و ثروت و نژاد و پست و مقام وموقعيت آنها نمىداند، بلكه آنچه موجب ارزش بيشتر انسانها مىشود و كرامت آنان را تضمين مىنمايد، تقواىآنهاست.16 همچنين يكى از اهداف انبيا را اعطاى آزادى اجتماعى به بشر برشمرده است؛ يعنى افراد را از اسارتيكديگر و از بندگى و بردگى همديگر نجات دهند، از قيد اوهام و خرافات و جاهليت و تعصّبات بىجا و خرافهپرستىهابرهانند و راه زندگى انسانى و الهى را پيش پاى آنان بگسترانند. اين مطلب آنقدر مهم است كه بردگى ديگران و اطاعتبىچون و چراى از ديگران ـ البته بجز در مورد كسانى كه خداوند اطاعت از آنها را لازم و بلكه واجب شمرده است ـ شركبه حساب مىآيد.
در دين نكات بسيارى وجود دارد كه ضامن و حافظ آزادى اجتماعى و فردى انسان است. حضرت على عليهالسلاممىفرمايد: «برده و بنده ديگرى مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است.»17 آن حضرت در بيانى ديگر مىفرمايد: «تماممردم آزاد آفريده شدهاند، مگر كسانى كه از روى اختيار، بردگى را براى خود پذيرفتهاند.»18
بنابراين، آزادى اجتماعى انسان يك اصل مسلّم و بلكه امرى مقدّس است؛ و يك شهروند مىتواند به حكم شهروندبودن در يك جامعه از تمامى حقوق خدادادى خويش، از جمله آزادى، بهرهمند گردد ولى به هر حال، انسان موجودىاجتماعى است و طبيعت فطرىاش، او را به زندگى در اجتماع سوق مىدهد و البته آنگاه كه همه انسانها مىخواهندآزادى بىقيد و شرطى داشته باشند، آمال و اعمال آنها با يكديگر تداخل پيدا مىكند. اينجاست كه آدمى مىپذيرد دربرابر قانونى كه حدودى براى اراده و افعال مردم معين كرده و ارادهها و افعال او را تعديل نموده است، خضوع كند. پسهمان طبيعتى كه به يك فرد انسان، آزادى مطلق در اراده و فعل مىدهد، اراده و فعل او را محدود و مقيد مىسازد.
وضع قانون براى تحديد آزادى و لزوم پيروى كردن از آن، امرى است كه مورد اتفاق جميع انديشمندان شرقى وغربى است.19
اگر در گذشته تلاشهاى زيادى براى توجيه غيرمنطقى استبداد و بردگى مىشد، امروزه تلاشهاى گستردهاى حتى درقالب قوانين براى توجيه غيرمنطقى آزاديهاى طبيعى صورت مىگيرد. هرچند در پنهان قلدران كار خود را مىكنند:انباشت سرمايهها از يكسو و انباشت انواع سلاحهاى نابودكننده و ويرانگر از سوى ديگر. در حالى كه اكثر مردم درچارچوب انديشهها و قوانين ضدبشرى تخدير و مسخ شدهاند و در كشمكش اينكه آيا آزادى مطلق خود را طلب كنند وبه دنبال رهايى مطلق باشند يا سر بر آستان قانون بگذارند، هزاران جرم و جنايت و بىعدالتى و ظلم و تجاوز و تعدّى هرروزه در گوشه و كنار جهان اتفاق مىافتد. همه اينها گوياى آن است كه قوانين بشرى قدرت و توان برپايى عدالت وامنيت را كه لازمه آزادى است، ندارند و نمىتوانند تضمينى براى پاسدارى از آزادى انسانها داشته باشند. حتى برخىقوانين سرپوش زيادهطلبى، شيطانمنشى و هواپرستى برخى زورمداران است.
به طور كلى، پس از گرايشهاى مادّى محض درباره تفسير حيات و شئون حياتى در علوم انسانى در دوران اخير،آزادى فقط به معناى خواستن به طور كلى، بدون كمترين قيد و شرطى به عنوان مطلوبترين آرمان بشرى واردصحنه تفسير حيات انسانها گشت. آزادى به اين معنى كه بكلى فارغ از منطقه ارزشها مطرح شده و به هر انسانىاجازه عمل به هر چه مورد ميل و رغبت او بود مىداد، بجز تزاحم و پايمال كردن حقوق زندگى طبيعى انسانها،آگاهانه يا ناآگاهانه، آن آزادى انسانى را كه همه اديان و علوم عالى انسانى و حكمت و اخلاق فاضله براى تكاملمطرح كرده بودند، از افق ارواح ناپديد كرد. اگر نتيجه نارواى طرح آزادى به معناى بىبند و بارى نبود، نمىشدآزادى روحى را كه با عظمتترين امتياز روحى انسانهاست از دست آنان گرفت و آنان را به تاريخ حيوانى كه درپشت سرگذاشته بودند، برگرداند. و همين براى شكست بشرى در مسير تكامل كافى بود و همه ما مىدانيم كه ترويجبىبند و بارى به نام آزادى مردم را از نعمت عظماى استقلال شخصيت و اختيارى كه فقط آدمى در حال احساس آنخود را موجودى پابر جاى در عالم هستى مىبيند كاملاً محروم نمود.
[20]
بدون شك، تقريبا تمام جوامع انسانى داراى قانون هستند و البته قوانين جوامع نيز در ظاهر مخالف با خواستههاىبىشمار مردم نيستند؛ ليكن در اين مورد چند نكته را بايد مورد توجه قرار داد.
اسلام، دامنه حيات انسانى را منحصر به همين زندگى دنيا ندانسته و حيات واقعى را حيات آخرت مىداند و معتقداست كه مؤثر و مفيد به حال اين حيات، يك سلسله معارف الهيهاى است كه همه آنها مألاً، منحل به توحيد مىشوند. ونيز عقيده دارد كه اين معارف جز در پرتو يك زندگى اجتماعى شايسته ميسر نيست؛ زندگىاى كه مبتنى بر عبادت خدا وخضوع در مقابل او و مبتنى بر عدالت اجتماعى باشد. به اين دليل است كه اسلام عامل تكوّن اجتماعات بشر و ملاكوحدت آنها را دين توحيد و يكتاپرستى قرار داده و وضع قانون را نيز بر همين اساس توحيد گزارده است و در مرحلهقانونگذارى، تنها به تعديل ارادهها، در اعمال و افعال مردم اكتفا ننموده، بلكه آن را با يك سلسله وظايف عبادى ومعارف حقه و اخلاق فاضله تتميم و تكميل فرموده است و ضمانت اجراى آن را نيز از يك طرف به عهده حكومتاسلامى و از طرف ديگر به عهده خود افراد و اجتماع گذارده كه با يك ترتيب صحيح و علمى و عملى و همچنين به نامامر به معروف و نهى از منكر، در اجرا و زنده نگه داشتن احكام الهى كوشا باشند.
از مهمترين امورى كه در اين دين به چشم مىخورد، ارتباط و به هم پيوستگى كاملى است كه بين اجزاى آن برقرارمىباشد و همين پيوستگى و ارتباط است كه موجب وحدت كاملى بين اجزاى اين دين شده است.21
قانون به تنهايى نمىتواند مانع خلاف و جرم شود، هرچند كه اين قانون مترقّى و حتى مأخوذ از شرع باشد؛ چراكهحقيقت قوانين عمومى، چه الهى و چه غيرالهى، جز يك سلسله صورتهاى ذهنى نيست و اين اراده انسانهاست كهمىتواند به آنها وجود خارجى داده، در جريان عمل واردشان كند. اين همه كژرفتارىهاى حاصله در جوامع غربى، بهويژه بعد از جنگ جهانى اول و دوم، به واسطه اين است كه نظام قانونگذارى جهان متمدّن توجه لازم را به عاملى كهمىتواند اراده ملتها و قوّت و سيطره آن را حفظ كنند، ننموده است و اين عامل چيزى نيست جز اخلاق عاليه.
ليكن اسلام، روش اجتماعى و قوانين خود را بر اساس اخلاق بنا كرده است و در تربيت مردم بر اساس موازيناخلاقى اهتمام زيادى نموده و ضمانت اجرايى قوانين را بر عهده تربيت اخلاقى نهاده است. اين ضمانت اجرايى همانندپليسى درونى همواره و در همه جا در نهان و آشكار و خلوت و جلوت همراه انسان بوده و مانع خلاف و خطامىشود.22
بيان شد كه انسان نمىتواند آزادى مطلق كسب كند؛ چراكه آزادى مطلق از آنِ خداست و انسان نمىتواند آزادى كاملبه دست آورد. هيچ چيز موجود محدود، نمىتواند نامحدود باشد. بنابراين، همانگونه كه در مطالب پيشگفته اشاره شد،ناگزير است مطيع يكسرى قوانين باشد. اما اين اطاعت از چه قوانين و چه كسانى مجاز است و عقل و شرع آن رامىپسندد؟
اگر مرحله اطاعت به طور منطقى و خودآگاهانه سپرى نشود، مسلما مرحله آزادى يا غيرقابل وصول خواهد بود و يااينكه طعم واقعى آزادى چشيده نخواهد شد. روى همين اصل است كه ما در اين دوران با بدترين وضع بشرى كه تاريخبه ياد دارد، روبهرو شدهايم.
البته وظيفه و مسئوليت بزرگان و سردمداران جامعه در هدايت مردم به بهرهبردارى صحيح از آزادى، نافى مسئوليتمردم در قبال آزادى نيست. همه انسانها در قبال حفظ سلامت جامعه و در جهت تلاش براى تعالى و تكامل فضايلمعنوى در جامعه و افراد مسئول هستند. يكى از مهمترين دلايل تشريع احكامى مانند روزه، خمس، زكات، حج،نمازهاى جماعت و غيره همين نقشِ تربيتى ـ اجتماعى آنها و يادآورى مسئوليت همه انسانها در قبال اجتماع است.23
محرز شد كه استفاده نامشروع يا تفسير نامعقول يا برداشت نامربوط از آزادى و عدم رعايت حدّ و حدود آن، عاملاصلى سقوط جوامع انسانى است و اين سرنوشت دير يا زود در انتظار هر فرد و گروه و جامعه ديگرى است كه مرتكبزيانكارى و بىعدالتى و بيدادگرى و فسق و فجور شوند. اين وعدهالهىاستووعدهخداوندحق است.
تشكيل اجتماع تجلّى يكى از فطريات انسان است و هدف از آن تعالى و رشد و كمالجويى و رسيدن به فضايلانسانى. بهرهها و نعمتها و فرآوردههاى طبيعت و لذايذ و خوشىها و زيبايىهاى آن شمشير دو دمى هستند كه درصورت درست استفاده كردن و دچار افراط و تفريط نشدن، انسان را به هدف مىرسانند و در غير اين صورت، جزخسران و نكبت و شقاوت در آخرت و سرگردانى و بىهويتى و بحرانهاى روحى ـ روانى و دردهاى جانكاه وپلشتىهاى خردستيزِ ميراننده روح، چيز ديگرى نيست. بنابراين، با عقل و خرد و وجدان و احساس مىتوان پذيرفت وباور كرد كه آزادى انسان مشروط و محدود است.
به همين دليل، در همه جوامع اعمال محدوديت بر سر راه آزادىجويى انسانها صورت مىپذيرد. البته محدودهآزادى در غرب و جوامع غيردينى، تا جايى است كه به منافع مادى، جسمى و حياتى افراد آسيبى نرسد، حال آنكه دين وآخرت و سعادت انسان معنايى ندارد. ولى در اسلام، محدوده آزادى تا جايى است كه منافع مادّى، جسمى، حياتى ومعنوى افراد به خطر افتد. حكم وجوب امر به معروف و نهى از منكر و اعطاى حق آن به تمام افراد، اعم از زن و مرد، وآگاه ساختن مردم به حقوق خود، كه نوعى از تعاون بر برّ و تقوا و احتراز از گناه و عدوان است، دليل روشنى است برعنايت اسلام در ضرورت وجود آزادى براى امت اسلام. اين امر به معروف و نهى از منكر مىتواند در همه زمينهها ازجمله آزادى بيان، قلم، اجتماع و... متجلّى گردد.
بنابراين، استفاده از مواهب و نعمتهاى وجودى و برخوردارى از حقوق خدادادى داراى فرهنگ مخصوص وتعيينشدهاى است كه بايد شناخته و تبيين شود كه آن نيز مبتنى بر فطرت است.
ابزارهاى توزين حقوق
پيشتر اشاره شد كه همه شئون بشرى نيازمند توزين و تقدير مىباشند. از جمله اين شئون، حقوق به معناى كلى، ازجمله حقوق شهروندى هستند. در نظام كامل و تمام اسلام ابزارهاى توزين متنوعند كه هر كدام بخشى از وظيفهسالمسازى و اندازهگيرى را بر عهده دارند. علاوه بر اينكه ترازوهاى شريعت نهاد و خداآفرين بر خلاف ترازوهاى بشرىكه تنها يك وظيفه و كاركرد دارند و آنهم توزين بىاحساس و درمان است، علاوه بر توزين، ابزار كنترل و جبران نيزهستند. به تعبير ديگر، ترازوهايى كه توسط شريعت معرفى مىگردند هم كاستى و افزونى را مىنمايانند و هم علتكاهش و افزايش را و هم عامل و دارو و راهكار جبران و رفع نقيصه و مشكل را معرفى مىكنند. به طور خلاصه، درفرهنگ دينى، عوامل و ابزار كنترل و توزين حقوق چند امر است:
الف. تقواى درونى، تا هم در مرحله شناخت و هم در مرتبه استفاده مانع دخالت هوا و هوس و وساوس نفسانىشود.
ب. امر به معروف و نهى از منكر، تا ضمن نشان دادن وجود ميكروب و مشكل بيمارىزا در جامعه، موجب برپايىنظام نظارت همگانى و جنبه مسئوليتپذيرى در قبال اجتماع و همنوعان گردد و مانع سقوط تدريجى جامعه و افولارزشها شود.
ج. قانون، تا اولاً، سهم هر فرد از محصول زندگى اجتماعى معلوم شود و ثانيا، مانع دستدرازى ديگران به سهم وحقوق ديگران گردد و ثالثا، در صورت تمرّد برخى از نظام عادلانه و تضييع حقوق ديگران، مجازات مناسب به منظورجبران حقوق ضايع شده يا عبرتآموزى ديگران، تجويز و اعمال گردد.
نظارت اجتماعى
اين بحث در جامعهشناسى با اين سؤال آغاز مىشود كه اصولاً آيا نظارت اجتماعى بر رفتار افراد لازم است و چرا؟ درپاسخ بايد گفت: آرى؛ زيرا خواستهاى انسان نامحدود، و امكانات جامعه محدود بوده و انسان اگر حد و مرزى نداشتهباشد ممكن است به حقوق ديگران تجاوز نمايد. امروزه شاهديم كه با وجود نيروهاى بازدارنده در همه جوامع، چگونهجنگ و ستيز در سطح كشورها و گروهها و حتى بين دو نفر در يك خانواده وجود دارد. وقتى زن و شوهر داراى حقوق ووظايفاند و ممكن است به اختلاف آنها بينجامد، پس چگونه جامعه نياز به نظارت ندارد؟ فريضه امر به معروف و نهىاز منكر مصداق دقيق و اساسى نظارت اجتماعى است و بهترين راه و ضامن اجرايى قوانين الهى، عرفى و مصوبه است.سازوكارهاى نظارت اجتماعى به دو شكل رسمى و غيررسمى تقسيم مىشود. در شكل رسمى، نهادها و افرادى بهصورت مستقيم رفتار ديگران را كنترل مىكنند كه تا حدى جنبه اجبار دارد؛ مثل قوانين انضباطى در مدرسه و يا قوانينراهنمايى و رانندگى در جامعه. اما سازوكار غيررسمى به عوامل تأثيرگذار به صورت غيرمستقيم گفته مىشود. نحوهپخش برنامههاى رسانهها و يا اصلاح زمينههاى فساد در جامعه، مثل حجاب و يا در دسترس نبودن مواد مخدر،مىتواند غيرمستقيم از كشيده شدن به فساد و اعتياد جلوگيرى كند. امر به معروف و نهى از منكر توسط همه افراد واجدشرايط و مسلمان، بهترين راه پيشگيرى و درمان آسيبها و انحرافات اجتماعى است.
قوانين اجتماعى
هر جامعهاى بايد قوانينى براى اداره امور مردم وضع كند. اين قوانين ممكن است عرفى يا رسمى باشد. قانون، تعبيرديگر هنجار است كه مطابق ارزشها وضع مىگردد. به قوانينى كه صرفا جنبه فردى و شخصى ندارند و براى اجراىاهداف نظام حاكم در جامعه تدوين شدهاند، قوانين اجتماعى گفته مىشود. اين قوانين، عامل ايجاد نظم و انضباط درجامعه هستند.
قانون اجتماعى يك رابطه عينى منظم و نظامدارى است كه بين يك رفتار جمعى با يك پديده ديگر، اعم از اجتماعىو غيراجتماعى، مشاهده مىشود و سنت اجتماعى هم به همين معنا گرفته مىشود و «سنة اللّه» يعنى مجموعهروابطى عينى و خارجى كه از ناحيه خداوند و در منظومههاى طبيعى، انسانى، اجتماعى و تاريخى ترسيم و طراحىشده است و توسط دانشمندان و محققان عرصههاى فوق كشف و شناخته مىشود.
[24]
قوانين اجتماعى نيز منشأ الهى، عرفى، قانونى و مصوبه دارند و اگر افراد جامعه قوانين الهى و دستورات دينى را انجامدهند، سعادت فرد و جامعه در آن لحاظ شده و به سبب در نظر گرفتن منافع جمعى و دورانديش بودن اين قوانين، صلاحو رستگارى بشر در آن وجود دارد. جالب اينكه تقوا و امر به معروف و نهى از منكر نيز افراد را دعوت به اطاعت از قوانينالهى مىكنند كه هم تكليف انسان مسلمان و هم مهمترين راه سلامت جامعه و افراد آن است.
حق و تكليف
هر انسانى داراى يك سرى حقوق است كه هم از طرف شرع و هم از طرف قانون براى او جعل گرديده و انسانهاى ديگرو نيز حكومتها موظف به رعايت آنها هستند؛ از قبيل آزادى، امنيت، هدايت، ازدواج، سلامتى تحصيل علم، دوستى،احترام، تأمين معاش از راه مشروع، برخوردارى از مواهب دنيايى و فرصتها در جهت كمال و سعادت دنيايى و اخروى.
در مقابل هر حقى، تكليفى نيز براى انسان وضع گرديده است. در واقع، مردم هم تكليف دارند و هم حقوق، وتكاليف آنان از حقوقشان سرچشمه مىگيرد.
حق و تكليف دو مفهوم متقابل و دو روى يك سكهاند؛ وقتى كسى حق دارد در ملك خودش هرگونه تصرفى بكند،پس ديگران تكليف دارند كه در ملك او هيچ تصرفى نكنند. در نتيجه، حق و تكليف متقابلاً جعل مىشوند؛ يعنى هر جاحقى جعل مىشود حتما تكليفى نيز جعل شده است و بعكس.
بايد توجه داشت كه حق اختيارى است و تكليف الزامى؛ كسى كه در موردى حقى دارد مىتواند از آن استفاده بكند يانكند، ولى ديگران تكليف دارند كه حق وىرامحترمبشمارندوازاينتكليفگريزوگزيرىندارند.25
نتيجهگيرى
از مجموع مطالبى كه گذشت مىتوان به نتايجى چند اشاره نمود:
1. امر به معروف و نهى از منكر ضمن اينكه خود يكى از حقوق شهروندى است، براى اصلاح جامعه و فايق آمدن برمشكلات قرار داده شده و بهترين راه براى سعادت جامعه و فرد26 و عالىترين امكان براى حفظ و پاسدارى از حقوقشهروندى است.
2. حقوق، از جمله حقوق شهروندى و مصاديق آن (مانند امر به معروف و نهى از منكر)، از جمله امور فطرى بوده واز ثبات برخوردارند. بنابراين، عدم اجراى آنها، مخالف فطرت بوده و نتيجه نامطلوب و ناخوشايندى را بر جامعهخواهد داشت. برخوردارى از امور فطرى مشروط به توزين است كه يكى از اين موازين، قانون الهى است كه حكومتاسلامى وظيفه اجراى آن را دارد و اگر در اين مسير كوتاهى كند عواقب آن حتى بدتر و شديدتر از بىتوجهى آحاد جامعهخواهد بود.
3. امر به معروف و نهى از منكر از يك طرف حق است و از طرف ديگر تكليف.
4. سخن آخر، پيامى از انسان كامل امام على عليهالسلام است كه فرمود: «خداوند تبهكاران گذشته را لعنت نكرد، مگر بهسبب ترك امر به معروف و نهى از منكر.»27
5. لعنت به معناى دور شدن است. بنابراين، منظور حضرت آن است كه برخى از مردمان گذشته از رحمت خداونددور نشدند، مگر به اين دليل كه امر به معروف و نهى از منكر در ميانشان ترك شد و به تدريج انواع زشتىها و ناامنىها وآفتهاى مختلف به سراغشان آمد و زندگىشان را تيره و تار و متعفن و غيرقابل تحمل نمود.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى اميرالمؤمنين، 1379.
- ـ بسيج، احمدرضا و ديگران، نظارت نخبگان (در شناخت امر به معروف و نهى از منكر)، نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامى نجفآباد، 1386.
- ـ بنياد نهجالبلاغه، مسائل جامعهشناختى از ديدگاه على عليهالسلام ، بىجا، اميدوار، 1373.
- ـ جعفرى، محمّدتقى، نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام و غرب، تهران، دفتر خدمات حقوقى بينالمللى جمهورى اسلامى ايران،1370.
- ـ جواى آملى، عبداللّه، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، چ دوم، 1377.
- ـ جونز، و، ت، خداوندان انديشه سياسى، ترجمه على رامين، تهران، اميركبير، چ دوم، 1361.
- ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائل الشيعه، بيروت، مؤسسه آلبيت، 1414 ق.
- ـ حسينى دشتى، سيدمصطفى، معارف و معاريف، بىجا، آرايه، 1379.
- ـ راغب اصفهانى، حسين، المفردات فى غريب القرآن، بىجا، آرايه، 1387.
- ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، تفسير الميزان، ترجمه محمدرضا صالحى، بىجا، بنياد علمى و فكرى علّامه طباطبائى، چ سوم، 1366.
- ـ كلينى، محمّدبن يعقوب، اصول كافى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهلالبيت (ع)، 1348.
- ـ مصباح، محمّدتقى، حقوق و سياست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، چ دوم، 1379.
-
پى نوشت ها
- 1 دكترى قرآن و منابع اسلامى، دانشگاه پيام نور قم. دريافت: 10/3/89 ـ پذيرش: 29/3/89.
- 1ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 334، واژه «عرف».
- 2ـ همان، ص 507، واژه «نكر».
- 3ـ سيدمصطفى حسينى دشتى، معارف و معاريف، ج 2، ص 504.
- 4ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 132، واژه «حق».
- 5ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 74.
- 6ـ همان، ص 75.
- 7ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 132، واژه «حق».
- 8ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 139.
- 9ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 28.
- 10ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 76.
- 11ـ همان، ص 77.
- 12ـ همان، ص 166.
- 13ـ همان، ص 20.
- 14ـ محمّدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 4، ص 55ـ56.
- 15ـ محمّدتقى مصباح، حقوق و سياست در قرآن، ص 147ـ148.
- 16ـ ر.ك: حجرات: 13.
- 17ـ نهجالبلاغه، ن 31.
- 18ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 3، ص 243.
- 19ـ ر.ك: و. ت. جونز، خداوندان انديشه سياسى، ترجمه على رامين، ج 2، قسمت دوم.
- 20ـ محمّدتقى جعفرى، نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام و غرب، ص 109.
- 21ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، ترجمه محمدرضا صالحى، ج 4، ص 185.
- 22ـ براى آگاهى بيشتر، ر.ك: همان، ص 157ـ224.
- 23ـ ر.ك: نهجالبلاغه، خ 83.
- 24ـ بنياد نهجالبلاغه، مسائل جامعهشناختى از ديدگاه امام على عليهالسلام، ص 249.
- 25ـ محمّدتقى مصباح، حقوق و سياست در قرآن، ص 30.
- 26ـ احمدرضا بسيج و ديگران، نظارت نخبگان، ص 288.
- 27ـ نهجالبلاغه، خ 193.