ياد خدا در سيره نظامى
ياد خدا در سيره نظامى
رسول خدا صلى الله عليه وآله، اميرمؤمنان على عليه السلام و امام حسين عليه السلام
على امين رستمى-1
چكيده
پژوهش در سيره معصومان عليهمالسلام براى معرفى آن اسوههاى حقيقى به جامعه، ضرورى است. سيره آن بزرگواران را مىتوان در ابعاد فردى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى بررسى كرد. يكى از محورهاى سيره معصومان عليهمالسلام، سيره نظامى آن بزرگواران است كه ابعاد مختلفى دارد. يك بعد آن توجه به خدا و استمداد از او در تمام شرايط نظامى است.
در اين نوشتار ابعاد سيره معصومان عليهمالسلام در اين موضوع بررسى شده است. بدين منظور پس از جمعآورى نمونههاى فراوانى از سيره آن بزرگواران به دستهبندى و تجزيه و تحليل آن پرداخته شد. در روش آن بزرگواران توجه به خداوند، استمداد از او و توجه دادن ديگران به اين امر، در تمام شرايط نظامى اعم از آمادهسازى سپاه، سختىهاى ميدان جنگ، شكستها، پيروزىها و مقابله با توطئهها و فتنهها، بسيار پررنگ و برجسته است.
كليدواژهها: خدامحورى، سيره نبوى، سيره علوى، سيره امام حسين عليهالسلام، سيره نظامى، شرايط سخت نظامى، پيروزى و اقتدار.
مقدّمه
از والاترين حالات آدمى، ياد خدا و عشق به كمال مطلق است كه سرآغاز هر خير و بركتى است. خدامحورى در تمامى حالات، در تنهايىها، شدايد و مصيبتها، برخوردارىها و نعمتها بهترين توفيق خداوندى است كه بر مقاومت انسان در سختىها و گرفتارىها مىافزايد، از سرمستى و غرور انسان جلوگيرى مىكند. همچنين زمينهساز ارتقاى روحى و تصفيه اخلاق از رذايل مىشود. در سايه ياد خدا و براساس فطرت كمالدوستى، عشق به كمال مطلق و شوق به فناى در معشوق حقيقى ايجاد مىشود و انسان را آماده مىكند كه در راه او از همه چيز بگذرد و جز به رضاى او نينديشد. در ستايش چنين انسانهاى بلندمرتبهاى، خداوند مىفرمايد: «از ميان مردم كسانى هستند كه جانشان را در قبال رضاى الهى مىفروشند.» 1
خدامحورى و يا او، در تمام مراحل زندگى، به ويژه در ميدان جهاد فى سبيلاللّه مورد تأكيد قرآن كريم است. در سوره انفال آمده است: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون با گروهى برخورد مىكنيد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد.» 2 در اين آيه، ياد خدا و مقاومت، عامل پيروزى و فلاح معرفى شده است. زيرا عشق به خداست كه علاقه به زن و فرزند و مال و مقام را ـ كه سبب سستى در امر مبارزه و جهاد مىشود ـ از دل بيرون مىراند. امام سجاد عليهالسلام در دعاى مرزداران مىفرمايد: «پروردگارا در پرتو ياد خدا ، دنياى فريبنده را از دل اين پاسداران مبارز بيرون كن و توجه به رزق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز و بهشت را در برابر ديدگانشان قرار ده... .» 3
به دنبال ياد خدا، توكل به او مطرح مىشود. زيرا انسان در مسير زندگى به ويژه در مسائل مهمى چون صحنههاى جهاد، با مشكلات فراوانى روبهرو مىشود و با توجه به محدوديتهايى كه دارد، به تنهايى بر انجام آنها توانا نيست. بنابراين، براى جبران حقارت و ضعف خود، در عين استفاده از اسباب مادى بايد به نيروى غيبى و قدرت بىپايان خدا تكيه كرده، از خداوند استمداد جويد تا به پيروزى نائل گردد.
از آنجا كه جهاد در اسلام با هدف گسترش حاكميت دين خداوند انجام مىپذيرد، عقيده و بينش خدامحورى در آن جايگاه ويژهاى دارد. رسول خدا صلىاللهعليهوآله در روايتى فرمودند: هيچ كارى نزد خدا در دنيا و آخرت رهايىبخشتر از ياد خدا نيست! اصحاب از اين سخن شگفتزده شدند و يكى از آنان پرسيد: حتى جنگيدن در راه خدا هم ارزش ياد خدا را ندارد؟! حضرت فرمود: اگر ياد خدا نبود اصلاً به جنگ امر نمىشديم. 4
رهبران معصوم اسلام در تمامى عمر شريفشان و در هر شرايطى، به ويژه در امور نظامى جز بر محور خداخواهى و جلب رضايت او اقدامى نمىكردند. همواره به زنده نگهداشتن ياد خدا كه لازمه خدامحورى در امور است، توصيه مىفرمودند. اميرمؤمنان على عليهالسلام در خطبهاى كه براى جنگآوران سپاهش در صفين بيان مىفرمايد، ضمن دعوت آنان به خدامحورى، با تمسك به آيه پيشگفته، 5 كثيرالذكر بودن را لازمه رستگارى بيان مىكند. 6
با توجه به بررسىهاى انجام گرفته، جاى پژوهشى مستقل در موضوع ياد خدا در سيره نظامى رهبران معصوم اسلام خالى است. بنابراين، نگاشته حاضر به طور اجمال به بررسى اين موضوع در سيره نظامى رسول خدا صلىاللهعليهوآله، اميرمؤمنان على عليهالسلام و امام حسين عليهالسلامپرداخته است و مىتواند درآمدى بر پژوهشى گستردهتر در اين موضوع باشد.
با توجه به مطالب يادشده، نوشته حاضر درصدد پاسخگويى به اين سؤالهاست:
1. خدامحورى در سيره نظامى رهبران معصوم اسلام از چه جايگاهى برخوردار است؟
2. خدامحورى معصومان در شرايط متضاد؛ سخت نظامى و اقتدار سپاه اسلام، چگونه است؟
3. رهبران معصوم اسلام بعد از پيروزى يا شكست، چگونه از اصل خدامحورى استفاده كرده و به هدايت جامعه مىپردازند؟
توجه به خدا در اوضاع سخت نظامى و سياسى
در زندگى انسان عوامل متعددى مىتواند سبب نگرانى و اضطراب گردد. نداشتن پشتوانه و تكيهگاه مطمئن در مشكلات از مهمترين آن عوامل است. در امور جزئى، ممكن است وجود پشتوانهاىكوچك براى حصول اطمينان نفس و آرامش روان كافى باشد، اما در امور پيچيده و مهم، تنها،تكيهگاهىبزرگ مىتوانداندوه و پريشانى را رفع نمايد.
خداوند به عنوان يگانه قدرت مطلق عالم، مطمئنترين و قوىترين پشتوانه انسان براى رفع نگرانىها و اضطراب است. در امور نظامى نيز عامل اصلى براى رسيدن به پيروزى، يارى خداوند تبارك و تعالى است. قرآن مجيد ما را با اين حقيقت آشنا مىكند و در ضمن بيان يارى ويژه خداوند به مؤمنان مىفرمايد: «... خدا هر كه را بخواهد به يارى خود تأييد مىكند...» 7 «... پيروزى جز از نزد خدا نيست، كه خدا شكستناپذيرِ حكيم است.» 8 «اگر خدا شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد؛ و اگر دست از يارى شما بردارد، چه كسى بعد از او شما را يارى خواهد كرد؟ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند.» 9
رسول خدا صلىاللهعليهوآله و خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سياسى
اولياى الهى كه تنها به خداوند توكل مىكنند و ياد او را در دل دارند، همواره از آرامش و اطمينان وصفناپذيرى برخوردارند و در بحرانىترين مراحل زندگى و در مواجهه با سهمگينترين رخدادها، خم به ابرو نمىآورند. سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله و اهلبيت مكرمش شاهد اين مدعاست.
در جنگ احد سستى و دنياطلبى مسلمانان، شكست سختى را بر آنان تحميل كرد و رنجها و مصيبتهاى ناگوارى را بر رسول گرامى صلىاللهعليهوآله وارد ساخت؛ اما همواره ذكر خدا و نجوا با حضرت دوست، مرهم زخمهاى حضرت و باعث تسلىخاطر شريفشان بوده است. اينك به نمونههايى از خدامحورى رسول خدا صلىاللهعليهوآله در نبرد احد اشاره مىكنيم.
واقدى نقل مىكند: در جنگ احد رسول خدا صلىاللهعليهوآله، حباببن منذربن جموح را براى كسب خبر و ارزيابى دشمن، مخفيانه ميان ايشان فرستاد. حباب برگشت و در خلوت به پيامبر صلىاللهعليهوآله گزارش داد كه نفرات آنان حدود سه هزار نفر است و دويست اسب همراه دارند و حدود هفتصد نفر زرهپوشاند و زنهايى با طبل و دايره آنان را همراهى مىكنند. رسول خدا صلىاللهعليهوآله درباره همراهى زنان فرمود: مىخواهند مردم را تحريك كنند و كشتهشدگان بدر را به يادشان بياورند. 10
ظاهر گزارش امر مطلوبى را نشان نمىداد و با توجه به كمى سپاه اسلام، گزارش نگرانكنندهاى بود و اگر كسى غير از رهبر الهى مسئوليت كار را به عهده داشت، جاى آن بود كه نگران شود و در حد توان از رويارويى با آنان بپرهيزد. اما رسول خدا صلىاللهعليهوآله با آرامش كامل و توكل به خدا، فرمودند: «به من هم همين اخبار رسيده است، از ايشان چيزى بازگو نكن، خداى ما را بسنده و بهترين وكيل است. خدايا به تو پناه مىبرم و كار را به تو وامىگذارم.» 11
بعد از شكست سپاه اسلام در احد و فرار مسلمانان، نبى گرامى صلىاللهعليهوآله به همراه عدهاى اندك از ياران كه از او دفاع مىكردند، به بالاى كوه رفتند و در آنجا پناه گرفتند. ابوسفيان به پاى كوه آمد و سخنانى بين او و همراهان پيامبر ردوبدل شد. ابوسفيان به بت عزى افتخار كرد و گفت: «ما عزى داريم و شما عزى نداريد.» نبى اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود: بگوييد: «خدا برتر و شكوهمندتر است.» 12
عياشى از امام صادق عليهالسلام روايت كرده است كه فرمود: وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله بعد از جنگ احد، حمزه سيدالشهداء را با بدنى مثلهشده مشاهده كرد، به درگاه خدا شكوه كرد و فرمود: «پروردگارا، تو را سپاس مىگويم و به درگاه تو شكايت مىكنم از اين جسارتى كه به حمزه شده است و تو يار و ياور من در مشكلاتى.» آنگاه فرمود: «اگر بر ايشان چيره شوم آنان را مثله مىكنم.» در اين هنگام آيه شريفه نازل شد: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ»(نحل: 126)؛ و اگر عقوبت كرديد، همانگونه كه مورد عقوبت قرار گرفتهايد، متجاوز را به عقوبت رسانيد، و اگر صبر كنيد البته آن براى شكيبايان بهتر است. پس از نزول آيه پيامبر دو بار فرمود: «پروردگارا، شكيبايى مىورزم.» 13
بعد از جنگ احد، مشركان در مسير برگشت به سوى مكه، با سوارانى از قبيله عبدالقيس كه قصد مدينه را داشتند، برخوردند. ابوسفيان به وسيله آنان پيغام تهديدآميزى مبنى بر تصميم به بازگشت و ريشهكن نمودن مسلمانان مدينه، براى رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرستاد. حضرت وقتى پيام را دريافت كرد، با اين جمله توحيدى پاسخ فرمود: «حسبنا اللّه و نعم الوكيل.» 14 خداوند نيز در سوره آلعمران اين روحيه خدامحورانه را ستود: «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»(آلعمران: 173)؛ كسانى كه برخى از مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى جنگ با شما گرد آمدهاند؛ پس، از آن بترسيد.» ولى اين سخن بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است.» 15
در تنگناهاى خطرناك كه به لحاظ طبيعى راهى براى موفقيت ديده نمىشود، اگر بنده به خداوند ـ تبارك و تعالى ـ توجه و به او توكل كند، خداوند كه علتالعلل حقيقى است، مىتواند چشمبههمزدنى شرايط را تغيير دهد و بندگان مخلصش را يارى رساند. ماجراى رويارويى رسول خدا صلىاللهعليهوآله با دشمنى به نام دعثوربن حارث نمونهاى از اين موضوع است.
در سال سوم هجرى به رسول خدا صلىاللهعليهوآله خبر رسيد كه دعثوربن حارث، جمعى از دو قبيله بنىمحارب و بنىثعلبه را جمع كرده و مىخواهند به مسلمانان حمله كنند. حضرت به همراه 450 نفر از يارانش به تعقيب آنها پرداختند. آنان متوارى شدند و حضرت به آنها دست نيافتند. وقتى ياران پيامبر در منطقهاى مستقر شدند، حضرت كه براى رفع حاجتى از آنان فاصله گرفته بودند، زير باران قرار گرفتند و لباسشان خيس شد. لباسشان را درآوردند و بر درختچهاى آويزان كردند و خود نيز به دور از يارانشان در زير آن دراز كشيدند. اعراب كه از دور ايشان را مىديدند، رئيس خود دعثور را از وضعيت حضرت مطلع و او را تشويق كردند كه از موقعيت فراهمآمده استفاده كند و حضرت را بكشد. دعثور نيز مسلح، به همين قصد حركت كرد و ناگهان بالاى سر رسول خدا صلىاللهعليهوآله ظاهر شد و در حالى كه شمشير عريان خود را در دست داشت، گفت: چه كسى امروز تو را از دست من نجات مىدهد؟! رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: اللّه. ناگهان دعثور بر زمين افتاد و شمشيرش به گوشهاى پرت شد. رسول خدا صلىاللهعليهوآلهبا جهشى شمشير دعثور را برداشت و بالاى سرش ايستاد و فرمود: حال چه كسى تو را از دست من نجات مىدهد؟ گفت: هيچ كس. شهادت مىدهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و محمّد فرستاده اوست. به خدا قسم كه بعد از اين افراد را بر ضد شما جمع نمىكنم. رسول خدا صلىاللهعليهوآله شمشير را به او تحويل داد و او به سوى همراهان خود رفت. ياران او به سرزنش او پرداختند كه چرا كار را يكسره نكرده است؟ دعثور گفت: به خدا قسم اقدام كردم، ولى مرد سفيد و بلند قامتى ظاهر شد و دست بر سينهام زد و مرا به گوشهاى پرت كرد و من فهميدم كه او از ملائك است. لذا شهادت دادم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و محمّد صلىاللهعليهوآله فرستاده اوست. 16
هميشه همتهاى بلند و تلاشهاى مضاعف است كه بر مشكلات بزرگ فائق مىآيد و گرهها را مىگشايد. توفيق كسب اين همت و تلاش را بايد از خدا خواست و همواره با ياد او به برنامهريزى و كار و كوشش پرداخت. در روند كار نيز نبايد هيچگاه، ياد خدا و استمداد از او را از ياد برد. سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآلهو اصحاب بزرگش در نبرد احزاب و حفر خندق به دور مدينه كه مشحون از ذكر خدا و توجه به او بود، شاهد اين مدعاست.
هنگامى كه به پيشنهاد سلمان فارسى و تأييد رسول خدا صلىاللهعليهوآله قرار شد براى مقابله با سپاه احزاب دور مدينه را خندق بكنند، همه دست به كار شدند. رسول اكرم صلىاللهعليهوآله نيز در كنار ديگران به حفر خندق پرداخت و همواره ذكر خدا و توجه به حق تعالى قدرتبخش آن حضرت و مجاهدان راه خدا بود. رسول خدا صلىاللهعليهوآله در حين كار اينگونه شعر مىخواند: «اى خدا، اگر تو اراده نمىكردى هدايت نمىشديم، صدقه نمىداديم و نماز نمىخوانديم.» انصار هم رجز مىخواندند: «ما كسانى هستيم كه با محمّد بر جهاد بيعت كرديم و تا زنده باشيم بر اين بيعت خواهيم بود.» 17 رسول خدا صلىاللهعليهوآله در جوابشان مىفرمود: «هيچ خيرى بهتر از خير آخرت نيست. اى خدا، انصار و مهاجر را بيامرز.» 18 واقدى يك بيت ديگر در همين زمينه از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نقل كرده است كه حضرت مىفرمود: «اين مايه بركت است نه بارهاى خيبر، آرى پروردگار ما نيكوكارتر و پاكيزهتر است.» 19
با هدايت الهى و همت و تلاش مسلمانان خندق حفر شد و سپاه دشمن بعد از روزها زمينگيرى در پشت آن، كارى از پيش نبردند و از مقابله با مسلمانان درمانده شدند. به دنبال اين شكست، ابوسفيان نامهاى اينچنين به رسول خدا نوشت: «... من به لات و عزّى سوگند مىخورم كه با جمع خود به سوى تو آمدم و تصميم داشتيم كه به هيچ وجه برنگرديم تا تو را درمانده سازيم. ولى ديدم كه برخورد با ما را خوش نداشتى، خندقها و تنگناهايى فراهم ساختهاى، اى كاش مىدانستم چه كسى اين كار را به تو آموخته است؟ اكنون هم اگر برمىگرديم، براى شما از طرف ما روز ديگرى همچون احد خواهد بود، كه در آن زنها گريبان خواهند دريد.»
چون نامه به پيامبر صلىاللهعليهوآله رسيد، ابىّبن كعب نامه را براى حضرت خواند، رسول خدا صلىاللهعليهوآله دستور فرمودند چنين پاسخ بنويسند: «از محمّد رسول خدا، به ابوسفيانبن حرب ... غرور تو از ديرباز تو را نسبت به خدا مغرور ساخته است، اما اينكه نوشتهاى كه با جمع خود به سوى ما آمدهاى و قصد داشتهاى برنگردى تا ما را درمانده سازى، اين چيزى است كه خداوند ميان تو و آن مانع خواهد بود و عاقبتِ پسنديده را براى ما قرار خواهد داد تا ديگر نتوانى از لات و عزّى نام ببرى، و اينكه گفتهاى چه كسى به من كندن خندق را آموخته است، خداوند متعال براى خشمگين ساختن تو و يارانت، اين را به من الهام فرمود. و روزى خواهد رسيد كه فقط شبها جرئت مدافعه از خود داشته باشى، و روزى بر تو خواهد رسيد كه من در آن، لات و عزّى و اساف و نائله و هبل را خواهم شكست تا امروز را به يادت آورم.» 20
در تمام جملات نامه مقتدرانه حضرت، سخن از خدا و توحيد است. حضرت از تدبير شخصى و ياران خويش سخنى به ميان نمىآورند و حتى فكر حفر خندق را به الهام الهى نسبت مىدهند، چراكه تفكر توحيدى به ما مىآموزد هرانديشهجديدىمانندهمهموجوداتديگر عالم علتالعلل حقيقى دارد و او همان خالق انديشه و صاحب آن است.
نه تنها در اوضاع سخت نظامى، بلكه در تمام شئون زندگى حضرت، اين صفت خدابينى و خود نديدن، سارى و جارى است. واقدى مىنويسد: وقتى حضرت از حج يا عمره يا جنگى برمىگشت، چون بر تپه يا زمين مرتفعى مىرسيد، بعد از سه مرتبه تكبير گفتن، مىفرمود:
پروردگارى جز خداى يگانه نيست. او را شريكى نيست، پادشاهى از آن اوست. سپاس مخصوص اوست. زنده مىكند و مىميراند و خود زندهاى است ناميرا. همه نيكى به دست اوست، و بر هر كارى تواناست. ما به سوى خدا برمىگرديم، توبهكنندگان، سجدهكنندگان و پرستشكنندگانيم و خداى خود را سپاس مىگزاريم. خدا وعده خود را راست فرمود، بنده خويش را نصرت داد، و احزاب را به تنهايى منهزم فرمود. پروردگارا، از سختى سفر و نافرجامى و گرفتارى در زن و فرزند و مال به تو پناه مىبريم. خدايا، ما را به بهترين وجه به مغفرت و رضوان خود برسان. 21
بهرهگيرى از مدد الهى و توكل به او در مقابل طعنههاى منافقان، برگ زرين ديگرى از سيره معنوى رسول خدا صلىاللهعليهوآله است. در ماجراى جنگ تبوك، عبداللّهبن اُبى و شمارى از منافقان، از همراهى با حضرت خوددارى كردند. عبداللّهبن ابى گفت: «محمّد در اين گرماى شديد و با اين كمبود امكانات و اين راه دور به جنگ رومىها مىرود كه از جهت شمار و امكانات مثل و مانند ندارند. محمّد گمان كرده جنگ با رومىها بازى است.» كسانى كه همعقيده وى بودند نيز نفاق خود را آشكار كردند. 22 وقتى سخن آنان به اطلاع رسول خدا صلىاللهعليهوآلهرسيد، حضرت در پاسخ به اين سخنان مادىگرايانه، خدامحورى و توكل به او در امور را متذكر شد و فرمود: «خدا ما را كفايت مىكند. اوست كه مرا و مؤمنان را با كمكهايش تأييد كرد و قلبهاى آنها را به هم نزديك گردانيد.» 23
على عليهالسلام و خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سياسى
توجه به خدا در اوضاع سخت نظامى و سياسى در سيره اميرمؤمنان على عليهالسلام نيز همچون سيره رسول اكرم صلىاللهعليهوآله نمونههاى فراوانى دارد كه به مواردى از آن اشاره مىكنيم.
شروع جنگ جمل با كلمه «استرجاع» (انا للّه و انا اليه راجعون) توسط اميرمؤمنان از آن جمله است. استرجاع يكى از نمونههاى شاخص ذكر خداست، يعنى در برخورد با حوادث تلخ و مصائب، انسان خود را از خدا و براى خدا و به سوى خدا بداند و با گفتن «انا للّه و انا اليه راجعون» اين امر را اعلام كند. به تعبير قرآن اين از اوصاف صابران است كه در مواجهه با مصيبت و حادثه ناگوار چنين مىگويند. 24
در واقعه جمل اميرمؤمنان على عليهالسلام تمام توان خود را به كار گرفت تا ناكثين دست از شرارت بردارند و خون مسلمانان حفظ شود. اما رايزنىهاى حضرت به نتيجه نرسيد و در حالى كه آن بزرگوار مشغول تنظيم سپاه و دادن دستورهاى جنگى بود، دشمن، جنگ را با رگبار تير به سوى لشكر اميرمؤمنان آغاز كرد. بر اثر اين تيراندازىها جمعى از ياران حضرت به شهادت رسيدند كه جنازهها را يكى پس از ديگرى به محضر امام عليهالسلاممىآوردند و حضرت مىفرمود: «خدايا تو شاهد باش.» تا آنكه عبداللّهبن بديل از طايفه خزاعه و از اصحاب رسول خدا صلىاللهعليهوآله جنازه برادرش را كه به تير سپاه عايشه شهيد شده بود، به نزد امام آورد و در برابر حضرت گذاشت، عرض كرد: اين جنازه برادر من است. آيا باز هم صبر مىكنيد؟! در اينجا بود كه امام عليهالسلام كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد. سپس زره رسول خدا صلىاللهعليهوآله را كه «ذاتالفضول» نام داشت به تن كرد و شمشير ذوالفقار را به كمر بست و پرچم سياه رنگى را به دست فرزندش محمّدبن حنفيه داد و به حسن و حسين عليهماالسلام فرمود: «اينكه پرچم را به محمّد حنفيه دادم نه به شما، به سبب نزديكى شما به رسول خدا صلىاللهعليهوآله است» و جنگ با آنان را آغاز كرد. 25
در بحبوحه جنگ جمل يكى از عربهاى باديهنشين برخاست و با صداى بلند درباره توحيد سؤال كرد. ياران حضرت ناراحت شدند و از هر سو به او اعتراض كردند كه در اين اوضاع چه وقت اين پرسش است. امام عليهالسلام فرمود: بگذاريد سؤالش را طرح كند. زيرا آنچه اين مرد باديهنشين از ما مىخواهد درست همان چيزى است كه ما از اين مردم كه با آنها مىجنگيم، مىخواهيم. سپس امام با كمال متانت و دقت به طور مشروح به سؤال او پاسخ دادند. 26
بعد از پايان جنگ جمل و كشته شدن سران فتنه، گرچه حضرت پيروز ميدان نبرد است، از آنجا كه هيچگاه از كشته شدن انسانى خوشحال نمىشود و تنها به هدايت افراد مىانديشد، از پيمانشكنى آنان به درگاه خدا شكوه مىكند و مىفرمايد: پروردگارا، طلحه و زبير پيوند خود را با من بريدند و بر من ستم كردند و بيعت خود را شكستند و مردم را بر من شوراندند. خدايا، آنچه را بستهاند بگشا و آنچه را تابيدهاند، استوار مگردان و كيفر آنچه را آرزو داشتند و انجام دادند به آنها بنما. من پيش از شروع جنگ به آنان مهلت دادم كه به بيعتى كه كرده بودند بازگردند، ولى كفران نعمت كردند و سلامت دو جهان را از دست دادند. 27
بهرهگيرى از شعار «اللّه اكبر» در شكست دادن دشمن و نجات مجاهدان در محاصره، از نكات زيباى سيره اميرمؤمنان على عليهالسلام در پيكار صفين است. در روزهاى اوليه ماه صفر، درگيرى شديدى ميان سوارهنظام امام عليهالسلام و سوارهنظام معاويه رخ داد، حدود يك هزار نفر از سپاه امام عليهالسلام به محاصره شاميان درآمدند و رابطه آنان با محور اصلى سپاه امام عليهالسلام قطع شد. حضرت با صداى بلند به يارانى كه اطرافش بودند، فرمود: آيا كسى نيست كه رضاى خدا را بخرد و دنياى خود را در برابر آخرتش بفروشد؟ عبداللّهبن حارث از قبيله جُعْف، كاملاً مسلح، نزد اميرمؤمنان عليهالسلام آمد و اعلام آمادگى كرد تا حضرت هر دستورى بدهند اجرا كند. حضرت براى او دعا كرد و فرمود: بر سپاه شام حمله كن و خود را به ياران محاصره شده برسان و سلام مرا به آنان ابلاغ كن و بگو كه اميرمؤمنان مىگويد شما از آن سو تكبير بگوييد و ما از اين سو تكبير مىگوييم، شما از آن سو حمله كنيد و ما از اين سو، تا حلقه محاصره را بشكنيم و شما را آزاد سازيم. عبداللّهبن حارث طبق فرمان امام عليهالسلام عمل كرد. تكبير و تهليل و نبرد از دو سو آغاز شد و حلقه محاصره درهم شكست و محاصرهشدگان به سپاه حضرت پيوستند. شاميان با دادن بيش از هفتصد كشته عقب نشستند. 28
امام حسين عليهالسلام و خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سياسى
عاشورا نمونه بارزى از فرهنگ خدامحورى اولياى خداست كه در گفتار و رفتار امام حسين عليهالسلام و ياران او ديده مىشود. سيدالشهداء در بحرانىترين حالات و پيشامدها، با ياد خدا آرامش مىيابد و اين اطمينان قلبى را به ياران و خانوادهاش نيز منتقل مىكند. بر اساس سخنان حضرت، هدف اصلى ايشان از حركت به سوى عراق، تحصيل رضاى الهى بوده است و لذا در آغاز سفر، كنار قبر جدّ گرامى خويش، از خدا مىخواهد كه او را به اين كار موفق بدارد. مىفرمايد: «اى خداى با جلالت و كرامتبخش، به حق اين قبر و به حق كسى كه در ميان آن آرميده است، از تو مىخواهم كه راهى در پيش روى من بگذارى كه رضاى تو و رضاى رسول تو در آن است.» 29
در منطق امام حسين عليهالسلام غفلت از ياد خداوند عامل مهمى در سقوط انسان در وادى گناهان و مفاسد است. امام حسين عليهالسلامدرباره سپاه كوفه كه به كشتن او كمر بسته بودند، بر اين نكته تأكيد فرموده كه شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است. 30 اين كلام شريف برگرفته از قرآن كريم است كه خداوند از ويژگىهاى حزب شيطان، خدافراموشى را برمىشمارد كه زمينه سپردن زمام طاعت به دست شيطان را فراهم مىكند. 31 حضرت مشكل كوفيان و دليل بىوفايى آنان را دورى از خدا دانسته، روحيه آنان را چنين ترسيم مىكند كه آنان خواستههاى دل خويش را كه همان رضايت مخلوق است، بر رضاى الهى ترجيح دادهاند. 32 امام سجاد عليهالسلام نيز در انتقاد از خطيبى كه در مجلس يزيد و در حضور اسراى اهلبيت عليهمالسلام، از يزيد ستايش كرد و از دودمان على عليهالسلام به زشتى ياد كرد، فرمود: «اى واى بر تو، رضاى مردم را به قيمت خشم خدا خريدهاى.» 33
براى درك بهتر از جايگاه اصل خدامحورى در اوضاع سخت نظامى و سياسى، در سيره نظامى امام حسين عليهالسلام به نمونههايى از تاريخ كربلا در اين زمينه اشاره مىكنيم.
وقتى امام حسين احساس كرد مكه مكان مناسبى براى ماندن او و گسترش نهضتش نيست و بايد به سمت عراق حركت كند، در سخنانى به صراحت حركت خويش را در جهت اداى تكليف الهى و خشنودى خداوند بيان كرد و فرمود:
ستايش مخصوص خداست. آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نيرويى جز از خداى متعال نيست ... خشنودى خداوند خشنودى ما خاندان است. بر بلاى او شكيبايى مىكنيم و او هم پاداش كامل صابران را به ما مىدهد ... هركس خون خويش را در راه ما مىبخشد و خود را براى ديدار خدا آماده كرده است با ما كوچ كند، كه من به خواست خدا فردا صبح رهسپار مىشوم. 34
طبرى با سند خود از امام سجاد عليهالسلام نقل مىكند كه وقتى كاروان امام حسين عليهالسلام از مكه خارج شد، با وساطت عبداللّه جعفر، عمروبن سعيد والى مكه اماننامهاى براى امام عليهالسلام نوشت و از حضرت خواست كه از اين سفر منصرف شود و به مكه برگردد. امام عليهالسلام در جواب نامه، با توجه دادن او به خداوند ـ تبارك و تعالى ـ و امان الهى، كه در سايه تقوا به دست مىآيد، بىارزشى امان او در مقابل امان الهى را متذكر مىشود و مىنويسد: «... تو مرا به امان و نيكى خواندهاى، بهترين امان، امان خداست. خدا كسى را كه در دنيا از او نترسد، در آخرت امان نمىدهد. از خدا مىخواهم كه خدا ترسى در دنيا به ما عطا كند تا موجب امان آخرتمان شود.» 35
امام حسين عليهالسلام در ديدارى كه با فرزدق شاعر در مسير راه به كربلا در منطقه صِفاح 36 صورت گرفت، وقتى خبر پيمانشكنى كوفيان را شنيد، بر چرخش امور عالم به يد قدرت الهى تأكيد كرد و يادآور شد كه قيام او بر مبناى حق و تقواست و تسليم مقدرات الهى است و آنچه مقدر الهى است، اگر موافق خواسته وى باشد، خدا را شاكر خواهد بود و اگر تقدير الهى امر ديگرى باشد تسليم امر خداوند است. 37 نظير همين گفتوگو در منطقه ذات عرق بين امام حسين عليهالسلام و بشربن غالب اسدى صورت گرفت. باز امام عليهالسلام بر خدامحورى در امور تأكيد كرد و فرمود: «خداوند متعال آنچه را بخواهد انجام مىدهد و آنچه را اراده كند حكم مىنمايد.» 38
بهرهگيرى از ذكر استرجاع در مصائب و شدايد براى تقويت روحيه خدامحورى، در سيره معصومان عليهمالسلام امرى متداول بوده است. سيدالشهداء عليهالسلام در مسير كربلا، در موارد متعددى از جمله وقتى خبر شهادت مسلمبن عقيل و هانىبن عروه را در كوفه شنيد، كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد. 39
توحيد در نصرتخواهى و تنها توكل به او در اداى تكليف دينى، از جلوههاى ديگر خدامحورى در سيره امام حسين عليهالسلام است. وقتى سپاه حر راه را بر كاروان امام حسين عليهالسلام بست، حضرت ضمن خطابهاى با بيان فلسفه حركت خويش و امتناع از بيعت با يزيد و نامههاى كوفيان و عهدشكنى آنان، فرمود: «خدا مرا از شما بىنياز مىكند.» 40 در ادامه راه نيز وقتى با عبداللّه مشرقى ملاقات كرد، او و همراهش اوضاع كوفه و گردآمدن مردم براى جنگ با آن حضرت را بيان كردند، امام عليهالسلام در پاسخ فرمودند:«خدامراكفايتمىكند و اوبهترينوكيل است.» 41
امام زينالعابدين عليهالسلام مىفرمايد: وقت غروب روز نهم محرم بود، ديدم امام عليهالسلام اصحاب و ياران خود را جمع كرد. من در حال بيمارى خودم را به آنها نزديك كردم تا سخن حضرت را بشنوم. شنيدم مىفرمايد: «خدايا، تو را به نيكوترين وجه ستايش مىكنم. در ناراحتىها و مشكلات حمد تو مىگويم. بار خدايا، من تو را مىستايم و حمد مىگويم كه ما را به پيامبر و قرآن گرامى داشتى و فهم آن را به ما آموختى و ما را در دين دانا ساختى و براى ما گوشها و چشمها و دلها قرار دادى. پس ما را سپاسگزار اين نعمتها قرار ده.» 42
روز عاشورا نيز حضرت براى تسلى دادن به خواهرش زينب كبرى، وى را به ذكر خداوند توصيه كرده، به اين نكته تأكيد مىفرمايد كه جز وجود بارىتعالى همه موجودات، اعم از زمينيان و آسمانيان و هر چه غير خدا، از بين خواهند رفت. 43
امام حسين عليهالسلام هنگام شروع نبرد در روز عاشورا در سخنانى عاقبت جنايت كوفيان را به آنان گوشزد و بر خدامحورى نهضتش تأكيد كرده است. خداوند را يگانه تكيهگاه خود و ساير موجودات برشمرده كه اختيار هر جنبندهاى به دست اوست. 44 در نقل ديگرى آمده است كه حضرت در روز عاشورا در قالب دعا و مناجات فرمود:
«خدايا، در هر مصيبتى تكيهگاه من تو هستى و در هر سختى اميد منى و در هر مشكلى مورد اعتماد منى و چه بسا اندوهى كه دلها در آن سست شود و تدبير در آن اندك گردد و دوست در آن خوار و دشمن در آن شاد گردد كه من آن را به درگاه تو آوردم و شكوه آن پيش تو كردم و به خاطر آن از غير تو ديده بستم و تو آن اندوه را از من برطرف كردى و گشايش دادى. پس تو صاحب اختيار هر نعمتى و صاحب هر نيكى و پايان هر اميد و آرزو هستى.» 45
امام حسين عليهالسلام در تحملپذيركردن سختترين مصيبتها نيز، از ذكر خدا بهره مىگرفت. وقتى كودك شيرخوارش را روى دستانش تير زدند و شهيد كردند، يك مشت از خون او را به آسمان پاشيد و فرمود: «آنچه تحمل اين مصيبت و درد را آسان و هموار مىسازد، اين است كه جلوى چشم خداوند است و او مىبيند و شاهد است.» 46
بعد از اينكه حملات به حضرت زياد شد و تشنگى بر وى غالب گشت، به همراه برادرش ابالفضل العباس عليهالسلام به سوى فرات حركت كرد. در اين هنگام سواران لشكر دشمن سر راه او را گرفتند. مردى از بَنىدارِم با فرياد از لشكريان خواست كه بين حضرت و فرات فاصله اندازند تا به آب دست نيابند. امام حسين عليهالسلام در حق وى نفرين كرد. آن مرد دارمى خشمگين شد و تيرى به طرف حضرت پرتاب كرد، تير در زير چانه حضرت فرو رفت. حضرت تير را بيرون كشيد و دست زير چانهاش برد و دو مشت حضرت پر از خون شد. خونها را به هوا ريخت و در آن شرايط سخت به خدا شكوه كرده، فرمود: «بار خدايا، من به تو شكايت مىكنم از آنچه اين مردم با پسر دختر پيغمبرت رفتار مىكنند.» 47
تأثير خدامحورى و غرق خدا بودن سيدالشهداء عليهالسلام در ساعات آخر عمر شريفشان چنان مشهود است كه راوى سرزمين كربلا، حميدبن مسلم به خداوند قسم ياد مىكند كه هرگز هيچ مغلوبى را كه فرزندان، خاندان و يارانش كشته شده باشند، قوىدلتر از او نديده است. هرگاه دشمنان به او حملهور مىشدند، او با شمشيرش بر آنان حمله مىكرد و آنان از برابر او مىگريختند. سپس به جاى خود برمىگشت و با صداى بلند مىفرمود: «لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم.» 48
بعد از نبرد سنگين و طاقتفرسا، در حالى كه توان جسمانى حضرت كم شده بود، لحظهاى ايستاد تا استراحتى كند، ناگاه سنگدلان سپاه كوفه، سنگى به پيشانى حضرت زدند و خون از پيشانى مباركش جارى گشت. پيراهنش را بالا زد تا خون از پيشانىاش پاك كند، تير سه شعبه زهرآگينى بر قلب مبارك حضرت نشست. در اين هنگام نيز ذكر خدا بر لب دارد؛ «بسماللّه و باللّه و على ملة رسولاللّه». و خداوند را بر جنايت امتش گواه مىگيرد و مىفرمايد: «خداوندا، تو مىدانى كه اينان كسى را مىكشند كه در روى زمين، جزاو پسر پيغمبرى نيست.» 49
مناجاتهاى عاشقانه امام حسين عليهالسلام با معبودش در آخرين لحظات حيات نيز، استمرار همين حالات روحانى و عرفانى است. به تعبيرهاى مختلف، نجواهاى گوناگونى از آن حضرت در واپسين دم نقل كردهاند، ولى قدر مشترك آنها اين است كه وقتى از زنده ماندن مأيوس شد و يارانش همه به شهادت رسيدند و خود در قتلگاه بر زمين افتاد، خدا را مىستود و مراتب تسليم و رضاى خويش را ابراز و خدا را به عظمت ياد مىكرد. 50
ياران و تربيتيافتگان امام حسين عليهالسلام نيز چنين بودند. مسلمبن عقيل وقتى دستگير شد و او را براى كشتن به بالاى دارالاماره مىبردند، زبانش به ذكر خدا گويا بود و اذكارى چون «الحمدللّه على كل حال» بر لب داشت و مدام «اللّه اكبر» مىگفت و از خدا مغفرت مىطلبيد و بر فرشتگان و فرستادگان الهى، صلوات و درود مىفرستاد. 51 پيش از او نيز وقتى هانىبن عروه را به جرم پناه دادن به مسلم و همكارى با او بر ضد خليفه دستگير كردند، پيش از شهادت، ياد خدا در زبان و دلش بود و مىگفت: بازگشت به سوى خداست. پروردگارا، به سوى رحمت و رضوان تو پرمىگشايم. 52
امام حسين عليهالسلام در پايان وصيتنامه خود، افزون بر اقرار به توحيد، نبوت و معاد در جملات آغازين آن، سفارشنامه جاويدان خويش را با اين جمله حسن ختام مىبخشد: «وما توفيقى الا باللّه عليه توكلت و اليه انيب» 53 و به همه جهانيان يادآورى مىنمايد كه توفيق و آمادهسازى اسباب كاميابى انسان به دست خداست و بازگشت نهايى هر كس نيز به سوى اوست. با جمله نخست نقش تعيينكننده توفيق الهى را در پيشرفت نهضت و اداى اين تكليف شرعى باز مىگويد كه توفيق همه به عنايت اوست. يعنى هر حركت و سكونى كه در عالم رخ مىنمايد به حول و قوه خداست، هرچند در محاسبات ظاهرى مستند به علل و اسباب طبيعى باشد. در جمله دوم «عليه توكلت» تأكيد مىفرمايد كه همه كارهاى ما با اتكا به پشتيبانى اوست. و با جمله سوم «و اليه انيب» حضرت به انابه و رويكرد خود به خدا اشاره دارد كه از خصايص اولياى خداست، چه در واقع انابه به معناى بازگشت و روى آوردن به خدا در همه امور و همه كارهاست. 54
خدامحورى در زمان اقتدار سپاه اسلام
خدامحورى و توحيد مبناى اصلى و محور تفكر دينى و اعتقادى يك مسلمان واقعى است. اما بايد توجه داشت كه هرگونه توجه به علل و عوامل ظاهرى و مادى پديدهها، در صورت غفلت از علت واقعى و اصلى آنها، مىتواند به اين اعتقاد توحيدى لطمه وارد آورد. نام خدا و ياد عظمت و قدرت لايزال او توأم با تسبيح و تقديس حق تعالى از هر نوع شرك و دوگانهپرستى، توصيهاى است كه اسلام براى مصونيت در برابر آفات اعتقادى پيروزىها براى جهادگران موحد، بر آن تأكيد كرده است.
خدامحورى در حال اقتدار از مشخصههاى اولياى الهى است، چراكه توجه به خدا در شرايط ضعف و سستى از هر كسى انتظار مىرود؛ اما بسيارى از شجاعان تاريخ در وقت پيروزى و اقتدار، فقط خود را مىبينند و آن را متعلق به خود مىدانند. در حالى كه معصومان عليهمالسلام همه امور را با ياد و نام خدا شروع مىكنند و به پايان مىرسانند. پيروزىها را از او مىبينند و همواره شاكر درگاه اويند. اينك سيره آن بزرگواران:
خدامحورى در زمان اقتدار در سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله
رسول خدا صلىاللهعليهوآله بعد از پيروزى در جنگ بدر، زمانى كه از كنار كشتههاى دشمن عبور مىكرد به شكرگزارى از خداوند پرداخت و خدا را بر اين پيروزى كه ابوجهل را خوار و زبون ساخت و با كشته شدن او خاطر مسلمانان را از شر وجودش آسوده نمود، سپاس گفت و به پاس برآورده شدن وعده الهى همواره حمد و ستايش خدا مىكرد. سپس كنار چاهى كه اجساد مشركان در آن ريخته شده بود، ايستاد و صاحبان اجساد را يكى يكى مورد خطاب قرار داد و فرمود: «اى عتبهبن ربيعه، اى شيبهبن ربيعه، اى اميهبن خلف، اى ابوجهلبن هشام، آيا آنچه را خدايتان وعده داده بود، حق و درست يافتيد؟ من كه آنچه را خدايم وعده داده بود، حق و درست يافتم. چه بد خويشاوندى براى پيامبر خود بوديد. شما مرا تكذيب كرديد، در حالى كه مردم مرا تصديق كردند، شما مرا بيرون رانديد، در حالى كه مردم پناهم دادند، و شما با من جنگيديد، در حالى كه مردم ياريم دادند!.» اصحاب پرسيدند: اى رسول خدا، آيا با گروهى سخن مىگويى كه مردهاند؟ فرمود: «همانا به تحقيق دانستند كه آنچه خدايشان وعده داده، حق است.» 55
دستور رسول خدا صلىاللهعليهوآله به رويارويى مسلمانان با يهوديان بنىقريظه بعد از نبرد خندق، كه على عليهالسلام آن را اجرا كرد، مشحون از ياد خدا و توجه به اوست. پس از شكست سپاه احزاب و ترك محاصره مدينه، رسول خدا صلىاللهعليهوآله على عليهالسلام را به همراه سى نفر از خزرجىها براى اطلاع از وضعيت بنىقريظه به سوى آنان فرستاد. اميرمؤمنان عليهالسلام بعد از اجراى مأموريت به نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآلهبرگشت و او را از قضيه مطلع كرد. حضرت دستور داد فعلاً كارى با آنان نداشته باشند؛ چراكه به زودى خداوند وى را بر آنها مسلط مىكند، سپس فرمود: «همان خدايى كه تو را بر عمروبن عبدود مسلط كرد، تنهايت نمىگذارد. پس حركت كن تا مردم به گرد تو جمع شوند و آنان را به نصرت و پيروزى از جانب خدا بشارت بده. همان خدايى كه پس از يك ماه 56 با ايجاد رعب و وحشت در دل دشمن، مرا از دست آنها نجات داد.» على عليهالسلام مىفرمايد: وقتى آماده حركت شديم رسول خدا صلىاللهعليهوآلهفرمود: با عنايت به بركت خداوند متعال حركت كن؛ زيرا خداوند فتح سرزمين آنها را به شما وعده داده است. لذا با اطمينان به نصرت الهى حركت كردم و پرچم را در كنار قلعه بر زمين كوبيدم. 57
وقتى به نزديكى قلعههاى بنىقريظه رسيدم، هنگامى كه مرا از لبههاى ديوار قلعه ديدند، يكى از آنها فرياد زد: قاتل عمروبن عبدود به سوى شما آمده است. ديگرى نيز همين را تكرار كرد. همينطور همديگر را صدا مىزدند و اين خبر را به هم مىگفتند. پيش خود گفتم: شكر خداى را كه اسلام را ظاهر كرد و شرك را نابود ساخت. با اطمينان به يارى پروردگار حركت كردم و پرچم را پاى قلعه بر زمين كوبيدم. 58
در تمام مراحل اين حركت نظامى توجه و اتكا به قدرت لايزال الهى در سخنان و سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله و اميرمؤمنان عليهالسلام به چشم مىخورد.
پيش از اين درباره استفاده از ذكر «اللّه اكبر» در اوضاع سخت نبرد صفين و آزادسازى محاصرهشدگان سپاه اميرمؤمنان على عليهالسلام به مدد اين ذكر سخن گفتيم. نمونه ديگر استفاده از اين شعار توحيدى، در شرايط اقتدار سپاه اسلام در فتح خيبر است. مسلمانان براى فتح خيبر به كنار قلعههاى يهوديان آمدند. رسول خدا صلىاللهعليهوآله در آنجا توقف كرد و ساعتى از شب را به عبادت پرداختند. سپس دستور داد تا شبانه به اطراف قلعههاى يهوديان بروند و تا آنها متوجه نشدهاند، هيچ واكنشى از خودشان نشان ندهند. وقتى خورشيد طلوع كرد يهوديان درهاى قلعه را باز كردند و براى انجام دادن كارهاى خويش خارج شدند كه ناگهان مسلمانان را ديدند كه در اطراف قلعهها مستقر شدهاند، لذا به سرعت فرار كردند و به درون قلعهها بازگشتند. رسول خدا صلىاللهعليهوآله با ديدن اين وضع فرياد زد: «اللّه اكبر! خراب باد خيبر.» 59 واقدى نقل مىكند: در جنگ خيبر مسلمانان بعد از پيروزى بر يهود بر ديوارهاى آن حصار بالا رفتند و تا مدت زيادى تكبير مىگفتند، و پايههاى يهودىگرى را با تكبير به لرزه درآوردند. 60
ذكر خدا گفتن حضرت رسول و تعليم آن به يارانش، در هنگام ترك مقتدرانه محاصره طائف بيانگر اين نكته است كه خدامحورى در همه اوضاع، چه در زمان پيروزى و چه هنگام ترك مخاصمه و عقبنشينى، امرى لازم است. وقتى مسلمانان خواستند از محاصره طائف دست بردارند و كوچ كنند، رسول خدا صلىاللهعليهوآله به اصحابش فرمود: بگوييد: «پروردگارى جز خداى يگانه نيست، وعده خود را به راستى برآورد و بنده خود را يارى كرد و احزاب را به تنهايى شكست داد»، و چون به راه افتادند، فرمود بگوييد: «به خواست خدا برمىگرديم، خداى را پرستش و ستايش مىكنيم.» چون رسول خدا صلىاللهعليهوآله از طائف كوچيد، گفتند: يا رسولاللّه، بر ثقيف نفرين فرما. حضرت در حق آنان دعا كرد و هدايت آنان را از خدا خواست و عرضه داشت: خدايا، ثقيف را هدايت فرما و آنها را در زمره ما درآر! 61
مقابله با تفكرات خرافى و شركآلود، و نگاه توحيدى به پديدههاى عالم كه در دست قدرت خداوند است، جلوهاى ديگر از خدامحورى در سيره رسول اكرم صلىاللهعليهوآله است. هنگامى كه عبداللّهبن ابى، علت پر آبى چاه حديبيه و آمدن باران را به سبب جايگاه ستاره شِعْرى بيان كرد، رسول خدا صلىاللهعليهوآله بعد از اقامه نماز صبح رو به اصحاب كرد و فرمود: خداوند مىفرمايد: بندگان من به صورت كافر و مؤمن شب را به صبح آوردند. آن كه گفت: به فضل و رحمت الهى باران بر ما باريد، مؤمن به خداوند و كافر به نجوماست و آنكسى كه گفت: به فالخوب فلانستاره باران بر ما باريد،بهخداوندكافراست و به ستارگانايمان دارد. 62
توصيه پيامبر صلىاللهعليهوآله، به سپاهيان مقتدر اسلام درباره خدامحورى در هنگام حركت به سوى دشمن، در تمام غزوهها و سريهها انجام مىگرفت. سفارشهاى حضرت به سپاه اسامه از جمله آن موارد است. رسول خدا صلىاللهعليهوآله روزهاى آخر صفر سال يازدهم فرمان آماده شدن مردم را براى جنگ با روم صادر فرمود. اسامهبن زيد را فرمانده آنان قرار داد و به وى دستور داد تا در پناه نام خدا و بركت ياد او حركت كند. با نام خدا و در راه خدا به جهاد بپردازد و با هر كس كه به خدا كافر است بجنگد. به اسامه و يارانش تعليم فرمود تا اينگونه با خداوند نجوا كنند: «خدايا، تو خود، ايشان و شرشان را از ما كفايت فرما! ... پروردگارا ما بندگان توايم، و آنها هم بندگان تواند، پيشانى ما و پيشانى آنان در دست توست قدرت ما و ايشان در دست توست تو ايشان را مغلوب فرما.» 63
خدامحورى در زمان اقتدار در سيرهاميرمؤمنان عليهالسلام
خدامحورى در اوج اقتدار و اخلاصى كه ضربالمثل تاريخ شد، اقدام اميرمؤمنان عليهالسلام در رويارويى با عمروبن عبدود در نبرد خندق است. آنگاه كه ديدند على عليهالسلام بر سينه عمرو نشست، اما سر او را جدا نكرد. گروهى از منافقان به انتقاد از على عليهالسلامپرداختند، رسول خدا صلىاللهعليهوآله آنان را به صبر فراخواند، تا ماجرا را از خود على بپرسند. وقتى پيروزمندانه از ميدان برگشت، رسول خدا صلىاللهعليهوآله از علت درنگ وى سؤال كرد. اميرمؤمنان عليهالسلام فرمود: «او به مادرم فحش داد و آب دهان به صورتم انداخت و من ترسيدم كه اگر در همان لحظه او را بكشم به سبب هواى نفسم باشد، لذا از كشتن وى در آن لحظه منصرف شدم تا خشمم فرونشيند و آنگاه او را به قصد قربت كشتم.» 64
آن بزرگوار در دوران سكوت بيست و پنج ساله نيز هرگاه در امور سياسى و نظامى طرف مشورت ديگران واقع مىشد، به امر خدامحورى و توجه به او در امور تأكيد مىفرمود. در زمان خليفه دوم، وقتى وى با حضرت درباره حمله به ايران مشورت كرد، امام عليهالسلامقبل از بيان شگردهاى فرماندهى، در سخنانى وى را به توجه نمودن به عنايات خداوندى در امور فراخواند و فرمود: «خداوند براى مسلمانان عهدهدار شده است كه حوزه مسلمانى را نيرومند سازد و حرمتشان مصون ماند. خدايى كه آنان را يارى داد حال آنكه اندك بودند و كسى نبود يارىشان كند و دشمنان را از آنان بازداشت در حالى كه شمارشان كم بود و كسى نبود كه بازشان دارد، زنده است و نمىميرد ... .» 65
درباره جنگهاى زمان خلافت اميرمؤمنان نيز مىتوان نمونههاى جالبى از خدامحورى در سيره نظامى حضرت برشمرد كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم.
سپاه اميرمؤمنان على عليهالسلام، متشكل از نود هزار نفر 66 به سوى صفين حركت كرد. در ميان آنها ستارگان درخشانى از صحابى رسول خدا صلىاللهعليهوآله به چشم مىخوردند كه شمار آنان را نهصد نفر از انصار و هشتصد نفر از مهاجران نوشتهاند كه از اين عده هفتاد يا صد و سى نفر از جنگجويان بدر بودند و معاويه در حالى كه صد و بيست هزار نفر سپاهيانش را تشكيل مىدادند، تنها دو نفر يكى نعمانبن بشير و ديگرى مسلمهبن مخلد از اصحاب رسول خدا صلىاللهعليهوآله در ميانشان ديده مىشد. 67
كثرت لشكر و اعلام وفادارى و جان بركفى سپاهيان، سوابق و اعتبار سياسى و دينى ياران، هرگز امام عليهالسلام را از ياد خدا غافل نكرد. هنگامى كه حضرت پا در ركاب اسب كرد، فرمود: «بسماللّه» و وقتى كه بر روى زين قرار گرفت، فرمود: «منزه است خدايى كه مركب را مسخر ما ساخته و ما توان آن را نداشتيم و همگى به سوى او بازمىگرديم.» در ادامه فرمود: «پروردگارا، من از مشقت سفر و از اندوه بازگشت و از سرگردانى پس از يقين و از چشمانداز بد در اهل و مال به تو پناه مىبرم. پروردگارا، تو همراه و مصاحب در سفر و جانشين در خانوادهاى و اين جز در تو جمع نمىشود؛ زيرا آنكس كه جانشين است همراه نمىشود و آنكس كه همراه گشت جانشين نمىگردد.» 68
در منطقه صفين و در آستانه شروع جنگ، در جمع ياران خود در سخنانى توجه به خدا را متذكر شد و يادآورى فرمود كه همگى در مشهد و مسمع خداوند هستيم، هر چيزى به دست اوست. اگر بخواهد در نزول عذاب تعجيل مىكند تا ستمگر را تكذيب نمايد و حق را آشكار سازد، او دنيا را خانه كردار و سراى آخرت را سراى پاداش قرار داده است تا بدكاران را به سبب كردار بدشان كيفر و نيكوكاران را به سبب كردار نيكشان پاداش دهد. 69 آنگاه به يارانش توصيه كرد آن شب را كه فردايش با دشمن روبهرو مىشوند، بيشتر نماز بخوانند، به تلاوت قرآن بپردازند و از خداوند پايدارى و غلبه بر دشمن را مسألت كنند. 70
توجه دادن مردم به خدا بعد از پيروزى
معمولاً فاتحان پس از پيروزى در جبهههاى نبرد، دچار يك سلسله آفاتى مىشوند كه مىتواند بيشتر از دشمن زخمخورده براى آنان خطرناك باشد. از جمله آن عبارت است از خودبينى و عجبى كه ممكن است دامنگير جنگآوران به ويژه فرماندهان گردد و موفقيت به دست آمده را نتيجه زحمات، تدابير و مديريت خود ببينند و از توفيقات الهى و عوامل معنوى غافل گردند. در حالى كه علاوه بر علل ظاهرى، مادى و فعاليت نظامى رزمندگان، بايد عوامل معنوى را نيز در پيروزى رزمندگان مورد توجه قرار داد. از ديدگاه اسلام نصرت الهى است كه در صحنههاى جنگ تعيينكننده مىباشد و پيروزى جز با مدد الهى و كمك خداوند ممكن نيست.
بنابراين، خداوند به پيامبرش و مؤمنان هشدار مىدهد كه مبادا پيروزى در جنگ، موجب غرور و عجب شما گردد و خدا را فراموش كنيد. بدانيد كه هرچه هست از خداوند و قدرت لايزال اوست و شما وسيلهاى بيش نيستيد: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى...» (انفال: 17)؛ و شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت. و چون ريگ به سوى آنان افكندى، تو نيفكندى، بلكه خدا افكند. بر اين اساس شكرگزارى اقتضا دارد كه پس از پيروزى، حمد و تسبيح او را به جاى آوريد. هنگامى كه با نصرت خدا مواجه شديد و پيروزى نصيبتان گرديد و در نتيجه مردم گروه گروه به آيين اسلام پيوستند در دل و زبان نام خدا را جارى كنيد و از خداوند براى لغزشها و گناهانتان آمرزش طلبيد. 71
اميرمؤمنان على عليهالسلام در سخنانى علل پيروزىهاى اسلام در عصر رسول خدا صلىاللهعليهوآله را اعتماد سپاهيان اسلام به نصرت الهى و كمكهاى غيبى ذكر مىكند نه زيادى سپاه و قدرت مادى. 72 در سخنى ديگر علت پيروزى اسلام را تنها خواست خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در يارى دينش بيان مىفرمايد: «پيروزىهاى اسلام و شكستهاى آن به سبب فراوانى و كمبود نيروها نبوده است. اسلام دين الهى است كه خداوند خود خواسته آن را پيروز گرداند.» 73
بر مبناى ديدگاه خدامحورانه، معصومان عليهمالسلام بعد از پيروزى بر دشمن مىكوشيدند در فرصتهاى مختلف، علاوه بر اينكه دلهاى معاندان مغلوب را متوجه خدا نمايند، مسلمانان پيروز را نيز بيش از پيش با فرهنگ توحيدىآشناكنند و ازهرگونهغروروتكبر احتمالى بازدارند.
خدامحورى بعد از پيروزى در سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله
رسول خدا صلىاللهعليهوآله پس از پيروزى در جنگ بدر نشسته بود كه ناگهان سر بريده ابوجهل دشمن درجه يك اسلام در پيش روى آن حضرت بر زمين گذاشته شد. پيامبر با ديدن سر بريده بزرگترين دشمن خويش، سه مرتبه حمد خدا را بر زبان راند و فرمود: «الحمدللّه الذى لا اله الا هو» (سپاس خداى كه جز او خدايى نيست). در روايت ديگر آمده است كه حضرت فرمود: «سپاس خداى را كه بنده خويش را پيروز كرد و دين خود را عزت بخشيد.» 74 واقدى نقل مىكند: وقتى خبر كشته شدن ابوجهل به رسول خدا صلىاللهعليهوآله رسيد، حضرت دست به دعا برداشت و عرض كرد: «پروردگارا، وعده خود را وفا كردى. خداوندا، نعمت خود را بر من تمام كن.» 75
بعد از فتح مكه نيز از مهمترين نكاتى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله به دوست و دشمن متذكر شد، موضوع توجه به خدا بود. حضرت وارد خانه كعبه شد، دو ركعت نماز خواند، آنگاه دو دست مبارك را بر چارچوب در كعبه گذاشته، با صداى بلند فرياد زد: «لا اله الا اللّه وحده لا شريك له، صدقوعدهونصرعبدهوهزمالاحزابوحده.» 76
خدامحورى پس از پيروزى در سيره على عليهالسلام
نمونه زيبا در موضوع توجه به خدا بعد از پيروزى، در سيره نظامى اميرمؤمنان على عليهالسلام، اشعار آن حضرت بعد از كشتن عمروبن عبدود است. بعد از اينكه حضرت قهرمان عرب، عمروبن عبدود را كشت، در حالى كه به سوى رسول خدا صلىاللهعليهوآلهمىآمد، اين اشعار را مىخواند: «به خاطر سفاهت و جهالت به حمايت از سنگها پرداخت و من به درستى به حمايت از خداى محمد پرداختم و آنگاه كه او را مانند تنه درخت خرمايى در ميان تخته سنگها و تپهها رهايش كردم. از لباسهاى زيور و زره او روى گرداندم و چشم پوشيدم. در حالى كه اگر من كشته مىشدم، لباسهايم را پاره مىكرد و از تنم درمىآورد. اى جماعت احزاب هيچگاه گمان نكنيد كه خداوند دين و پيامبرش را خوار و ذليل رها مىكند.» 77
بعد از جنگ جمل نيز حضرت با توجه دادن مردم به خداوند ـ تبارك و تعالى ـ بىاساس بودن تبليغات سران فتنه را بر همگان ثابت فرمود. طلحه و زبير هنگام جنگ به مردم بصره اعلام كرده بودند اگر على عليهالسلام پيروز شود همه را خواهد كشت و تمام حرمتها را هتك خواهد نمود. بچهها را مىكشد و زنها را اسير مىنمايد. پس براى حمايت از حريم خود بجنگيد و مرگ را بر رسوايى ترجيح دهيد. ولى امام عليهالسلام پس از پيروزى بر خلاف شايعات مسموم طلحه و زبير، همه را بخشيد و براى آنها خطبهاى خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «خداوند متعال داراى رحمت واسعه است و همواره گناهان را مىآمرزد و بسيارى از سركشان را عفو مىكند و اوست كه معصيتكاران را عقوبت مىكند و از حكومت خود بيم مىدهد و از بلاى خود مىچشاند و بايد بدانيد پس از آنكه درِ هدايت به روى مردم گشوده و پرده از چهره حقيقت برداشته شد، ديگر ضلالت و گمراهى معنا ندارد.» 78
نتيجهگيرى
از آنچه گفته شد به دست مىآيد كه:
1. خدامحورى در سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله و اهلبيت پاكش يك اصل اساسى و هميشگى بود. از ديدگاه رهبران معصوم اسلام عليهمالسلامغفلت از ياد خدا و اتكا به عوامل مادى و ترجيح دادن رضايت غير خدا بر رضايت او عامل مهمى در سقوط انسان در وادى گمراهى است.
2. رهبران معصوم اسلام عليهمالسلام در شرايط سخت نظامى و سياسى و همچنين در زمان پيروزى و اقتدار سپاه اسلام، تنها ياد خدا را در دل داشتند و به او توكل مىكردند. در عين حال كه از تمام امكانات و اسباب و وسايل مادى و شگردهاى نظامى استفاده مىكردند، هيچگاه از بعد معنوى، به ويژه توجه به خدا، در امور نظامى غافل نبودند و از او مدد گرفته، از امدادهاى الهى نيز بهرهمند مىشدند.
3. معصومان عليهمالسلام در شدايد و مصائب، از اصل قرآنى استرجاع (انا للّه و انا اليه راجعون) مدد مىجستند و آن را بر زبان مىراندند. از شعار «اللّه اكبر» براى تضعيف روحيه دشمن و شكست آنان و در پيشبرد شگردهاى نظامى سود مىجستند. از ياد و مدد الهى و توكل به او در مقابل طعنههاى منافقان بهره مىبردند. تحمل سختترين مصيبتها را با ياد خدا و اينكه در محضر او و در مقابل ديدگانش اتفاق افتاده، براى خود آسان مىشمردند.
4. بررسى سيره معصومان عليهمالسلام نشان مىدهد كه آنان در سختترين شرايط سياسى، حتى در ميدان جنگ به تقويت تفكر توحيدى و پاسخگويى به شبهات در اين زمينه اهتمام داشتند. با تفكرات خرافى و شركآلود مقابله و اعتقادات توحيدى مردم را تقويت مىكردند.
5. گذشته از سختىها و شدايد، در حال پيروزى و اقتدار سياسى و نظامى نيز خدامحورى از مشخصههاى سيره معصومان عليهمالسلام است. آنان تمام توفيقها و پيروزىها را از خدا مىدانستند و به حساب او مىگذاشتند. بعد از پيروزى بر دشمن، مىكوشيدند از راههاى مختلف، علاوه بر اينكه دلهاى معاندانِ مغلوب را متوجه خدا نمايند، مسلمانان پيروز را نيز بيشتر از پيش با فرهنگ توحيدى آشنا كنند و از هرگونه غرور و تكبر احتمالى بازدارند.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه فيضالاسلام، قم، دارالهجره، بىتا.
- ـ صحيفه سجاديه، قم، الهادى، 1376.
- ـ ابنسعد، محمّدبن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمّد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410ق.
- ـ ابنطاووس، علىبن موسىبن جعفر، الاقبال بالاعمال حسنه، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1415ق.
- ـ ـــــ ، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقيق شيخ فارس تبريزيان، بىجا، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414ق.
- ـ ابن كثير دمشقى، اسماعيلبن، البداية و النهاية، بيروت، دار احياءالتراث العربى، بىتا.
- ـ ابنهشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، بىتا.
- ـ ابىالحديد، عبدالحميدبن، شرح نهجالبلاغه، چ دوم، بىجا، دارالاحياء كتب العربيه، 1385ق.
- ـ بيهقى، احمدبن حسين، دلائل النبوة فى معرفه احوال صاحبالشريعه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405ق.
- ـ تميمى مغربى، نعمانبن محمد، شرحالاخبار فى فضائل الائمّهالاطهار عليهمالسلام، تحقيق سيد محمدرضا حسينى جلالى، قم، جامعه مدرسين، 1409ق.
- ـ حلّى، جعفربن محمّد، مثيرالاحزان، تحقيق مؤسسه امام المهدى، چ سوم، قم، مؤسسه امام المهدى، 1406ق.
- ـ خوارزمى، موفقبن احمد، مقتل الحسين عليهالسلام، تحقيق محمد سماوى، قم، مكتبهالمفيد، بىنا.
- ـ صدوق، محمّدبن علىبن بابويه، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، 1398ق.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، اعلامالورى باعلام الهدى، تحقيق مؤسسه آلالبيت، قم، مؤسسه آلالبيت، 1417ق.
- ـ ـــــ ، مجمعالبيان، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى و سيد فضلاللّه يزدى طباطبايى، چ دوم، بيروت، دارالمعرفه، 1408ق.
- ـ طبرى، محمّدبن جرير، تاريخالامم و الملوك، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، مصباحالمتهجد، بيروت، موسسه فقهالشيعه، 1411ق.
- ـ عاملى كفعمى، ابراهيمبن على، المصباح، قم، رضى، 1405ق.
- ـ عروسى حويزى، جمعهبن، تفسير نورالثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق.
- ـ عياشى، محمّدبن مسعود، تفسير عياشى، تصحيح سيدهاشم رسولى محلاتى، بيروت، موسسه اعلمى، 1411ق.
- ـ فيض كاشانى، مولى محسن، تفسير الصافى، تهران، صدر، 1415ق.
- ـ كوفى، ابناعثم، الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411ق.
- ـ مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، بيروت، دارالاضواء، 1365.
- ـ متقى هندى، علاءالدين، كنزالعمال فى سننالاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسهالرساله، 1409ق.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بيروت، الوفاء، 1403ق.
- ـ مسعودى، علىبن حسين، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
- ـ مفيد، محمّدبن محمّدبن نعمان، الارشاد، تحقيق مؤسسسه آلالبيت، قم، كنگره جهانى شيخ مفيد، 1413ق.
- ـ ـــــ ، الجمل، تحقيق سيدعلى ميرشريفى، چ دوم، قم، مكتب الاعلامالاسلامى، 1374.
- ـ مقريزى، احمدبن على، امتاع الاسماع، تحقيق محمد عبدالحميد النميسى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1420ق.
- ـ منقرى، نصربن مزاحم، وقعه صفين، تحقيق عبدالسلام هارون، چ دوم، قاهره، مؤسسهالعربيه الحديثه، 1382ق.
- ـ موسوى، سيدرضا، آشنايى با نهضت حسينى، مشهد، دانش شرقى، 1381.
- ـ واقدى، محمّدبن عمر، المغازى، تحقيق مارسون جونس، چ سوم، بيروت، موسسهالاعلمى للمطبوعات، 1401ق.
-
پى نوشت ها
-1 دانشجوى دكترى تاريخ، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 19/3/89 ـ پذيرش: 21/6/89.
ali.amini1353@qabas.net
1 ـ بقره: 207.
2 ـ انفال: 45.
3 ـ صحيفه سجاديه، دعاى 27.
4 ـ حسامالدين متقى هندى، كنزالعمال، ج 2، ص 243، ح 3931.
5 ـ انفال: 45.
6 ـ نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفين، تحقيق عبدالسلام هارون، ص 203ـ204؛ محمّدبن جرير طبرى، تاريخالامم والملوك، ج 5، ص 11.
7 ـ آلعمران: 13.
8 ـ انفال: 10.
9 ـ آلعمران: 160.
10 ـ محمّدبن عمر واقدى، المغازى، تحقيق مارسون جونس، ج 1، ص 280.
11 ـ همان، ج 1، ص 208.
12 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، ج 3، ص 160.
13 ـ محمّدبن مسعود عياشى، تفسير عياشى، تصحيح سيدهاشم رسولى محلاتى، ج 2، ص 274ـ275؛ مولى محسن فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 3، ص 165؛ جمعه عروسى حويزى، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 96.
14 ـ فضلبن حسن طبرسى، اعلامالورى باعلام الهدى، ج 1، ص 184.
15 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 340.
16 ـ همان، ج 1، ص 194ـ196؛ فضلبن حسن طبرسى، اعلامالورى، ج 1، ص 173ـ174.
17 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 449.
18 ـ همان.
19 ـ همان، ج 2، ص 446؛ احمدبن على مقريزى، امتاعالاسماع، تحقيق عبدالحميد النميسى، ج 1، ص 225.
20 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 492ـ493؛ احمدبن على مقريزى، همان، ج 1، ص 243.
21 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 3، ص 1114.
22 ـ همان، ج 3، ص 995؛ احمدبن على مقريزى، همان، ج 2، ص 51.
23 ـ فضلبن حسن طبرسى، اعلامالورى، ج 1، ص 244.
24 ـ بقره: 155و156.
25 ـ عبدالحميدبن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 111.
26 ـ محمّدبن على بابويه قمى شيخ صدوق، التوحيد، ص 83.
27 ـ نهجالبلاغه، ترجمه فيضالاسلام، خ 137.
28 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 308.
29 ـ ابناعثم كوفى، الفتوح، تحقيق على شيرى، ج 5، ص 20؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 328.
30 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 100؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 6.
31 ـ مجادله: 19.
32 ـ موفقبن احمد خوارزمى، مقتلالحسين عليهالسلام، تحقيق محمد سماوى، ج 1، ص 239؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 44، ص 382.
33 ـ جعفربن محمّد حلى، مثيرالاحزان، تحقيق مؤسسه امام المهدى، ص 102؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 137.
34 ـ سيدبن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقيق فارس تبريزيان، ص 126.
35 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 3، ص 297.
36 ـ صِفاح موضعى است، ميان حنين و مرز حرم و اين منزل در سمت چپ كسانى كه به مكه وارد مىشوند، واقع مىشود ياقوت حموى، معجمالبلدان، ج 3، ص 467.
37 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 386؛ ابناعثم كوفى، همان، ج 5، ص 71.
38 ـ ابناعثم كوفى، همان، ج 5، ص 77.
39 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشادج 2، ص 72؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 44، ص 372.
40 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 403؛ ابناعثم كوفى، همان، ج 5، ص 82.
41 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 418.
42 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 2، ص 91.
43 ـ همان، ج 2، ص 94؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 2.
44 ـ موفقبن احمد خوارزمى، همان، ج 2، ص 5ـ8.
45 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 2، ص 96.
46 ـ سيدبن طاووس، اللهوف، ص 169؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 45، ص 46.
47 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 2، ص 109.
48 ـ سيدبن طاووس، اللهوف، ص 171؛ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 2، ص 111.
49 ـ موفقبن احمد خوارزمى، همان، ج 2، ص 34.
50 ـ جعفربن محمّد طوسى، مصباحالمتهجد، ص 827؛ سيدبن طاووس، الاقبال بالاعمال حسنه، ج 3، ص 304؛ ابراهيمبن على عاملى كفعمى، المصباح، ص 544.
51 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 377؛ اسماعيلبن كثير دمشقى، البداية و النهاية، ج 8، ص 156.
52 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 379؛ ابناعثم كوفى، همان، ج 5، ص 61.
53 ـ ابناعثم كوفى، همان، ج 5، ص 21.
54 ـ سيدرضا موسوى، آشنايى با نهضت حسينى، ص 132ـ133.
55 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 112.
56 ـ سخن حضرت به مدت محاصره شهر مدينه توسط سپاه احزاب اشاره دارد كه حدود يك ماه به طول انجاميد.
57 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 1، ص 109 و 110.
58 ـ همان.
59 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ص 642ـ643؛ محمّدبن سعد ابنسعد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، ج 2، ص 81؛ عبدالملكبن هشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ديگران، ج 2، ص 330.
60 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 664.
61 ـ همان، ج 3، ص 937؛ ابنسعد، همان، ج 2، ص 121.
62 ـ همان، ج 2، ص 589ـ590؛ احمدبن حسين بيهقى، دلائلالنبوه فى معرفة احوال صاحبالشريعه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، ج 4، ص 131.
63 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 3، ص 1117؛ احمدبن على مقريزى، همان، ج 14، ص 519.
64 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، همان، ج 2، ص 115.
65 ـ نهجالبلاغه، خ 134.
66 ـ در تعداد سپاهيان عراق و شام اختلاف است، ولى مشهور آن است كه سپاهيان امام نود هزار نفر و سپاهيان معاويه هشتاد و پنج هزار نفر بودند علىبن حسين مسعودى، مروجالذهب، ج 2، ص 384.
67 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، همان، ج 3، ص 167.
68 ـ نهجالبلاغه، خ 46؛ ابن ابىالحديد، همان، ج 3، ص 166.
69 ـ ابن ابىالحديد، همان، ج 5، ص 182.
70 ـ همان.
71 ـ اشاره به سوره مباركه «نصر»: «اِءذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابا».
72 ـ نهجالبلاغه، خ 146.
73 ـ همان.
74 ـ اسماعيلبن كثير دمشقى، همان، ج 3، ص 289.
75 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 1، ص 91؛ احمدبن على مقريزى، همان، ج 1، ص 110.
76 ـ محمّدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 835؛ فضلبن حسن طبرسى، اعلامالورى، ج 1، ص 225ـ226.
77 ـ قاضى نعمان تميمى مغربى، شرحالاخبار فى فضائل الائمّهالاطهار عليهمالسلام، ج 1، ص 296؛ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 1، ص 99.
78 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ص 257؛ همو، الجمل، تحقيق سيدعلى ميرشريفى، ص 407ـ408.