معرفت، سال نوزدهم، شماره دهم، پیاپی 157، دی 1389، صفحات 27-

    نقش ولایت فقیه در صیانت از فرهنگ اسلامى ـ ایرانى در جنبش تنباکو

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    رضا رمضان نرگسی / *استادیار - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / ramazan@qabas.net
    چکیده: 
    در این مقاله، نهضت تنباکو از زاویه فرهنگى نگریسته شده و نقش ولایت فقیه در آن بررسى شده است. هدف از این تحقیق اولاً، بررسى مقدار تأثیر عوامل فرهنگى در بروز هیجان و شورش یکپارچه مردمى و ثانیا، نقش ولایت فقیه (حکم حکومتى مرجعیت شیعه) در صیانت از نابودى فرهنگ ایرانى ـ اسلامى مى‏باشد.      در این تحقیق از اسناد، مدارک و شواهد تاریخى و به روش کتابخانه‏اى، اطلاعات موردنظر جمع‏آورى گردیده و سپس با استفاده از قوانین و اصول حاکم بر جوامع به استنتاج و قضاوت پرداخته شده است.      مهم‏ترین یافته این پژوهش این است که هجمه گسترده‏اى توسط انگلیس در قالب کمپانى رژى بر علیه فرهنگ این کشور آغاز شد؛ در مقابله این هجمه فرهنگى، تمامى نخبگان دینى قیام کردند. اما نتیجه مطلوب حاصل نشد، تا اینکه با استمداد از ولىّ‏فقیه و مرجع تقلید شیعیان جهان و اطاعت یکپارچه از او توانستند بر این هجمه فرهنگى غلبه کنند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    رضا رمضان‏ نرگسى*

    چکیده

    در این مقاله، نهضت تنباکو از زاویه فرهنگى نگریسته شده و نقش ولایت فقیه در آن بررسى شده است. هدف از این تحقیق اولاً، بررسى مقدار تأثیر عوامل فرهنگى در بروز هیجان و شورش یکپارچه مردمى و ثانیا، نقش ولایت فقیه (حکم حکومتى مرجعیت شیعه) در صیانت از نابودى فرهنگ ایرانى ـ اسلامى مى‏باشد.

         در این تحقیق از اسناد، مدارک و شواهد تاریخى و به روش کتابخانه‏اى، اطلاعات موردنظر جمع‏آورى گردیده و سپس با استفاده از قوانین و اصول حاکم بر جوامع به استنتاج و قضاوت پرداخته شده است.

         مهم‏ترین یافته این پژوهش این است که هجمه گسترده‏اى توسط انگلیس در قالب کمپانى رژى بر علیه فرهنگ این کشور آغاز شد؛ در مقابله این هجمه فرهنگى، تمامى نخبگان دینى قیام کردند. اما نتیجه مطلوب حاصل نشد، تا اینکه با استمداد از ولىّ‏فقیه و مرجع تقلید شیعیان جهان و اطاعت یکپارچه از او توانستند بر این هجمه فرهنگى غلبه کنند.

    کلیدواژه‏ها: جنبش تنباکو، گروه مرجع، فرهنگ غرب، فرهنگ ایرانى ـ اسلامى، ولایت فقیه.

     

    مقدّمه

    ولایت فقیه در جامعه ایران از نقش منحصر به فردى برخوردار است؛ از این‏رو، اکثر حوادث و جریانات تاریخى و امروزى ایران بدون در نظر گرفتن نقش محورى ولایت فقیه قابل درک و فهم درست نیست. در این مقاله سعى شده نقش محورى ولایت فقیه، در یکى از وقایع مهم تاریخى ایران از زاویه حفظ فرهنگ ایرانى ـ اسلامى در مقابل هجوم فرهنگى غرب در جریان حادثه تنباکو، مورد بررسى قرار گیرد.

         قدیمى‏ترین کتاب‏هایى که در موضوع نهضت تنباکو نوشته شده‏اند صرفا تاریخ‏نگارى بوده و به ثبت حوادث و جریانات پرداخته‏اند؛ از جمله: تحریم تنباکو نوشته ابراهیم تیمورى، تاریخ دخانیه تألیف حسن کربلایى و تحریم تنباکو از نیکى ر. کدى.

         برخى از آثار نیز به نقش اشخاص در نهضت پرداخته‏اند؛ مثل نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو نوشته محمدرضا رحمتى و تحلیلى از نقش سه‏گانه شیخ شهید نورى در نهضت تحریم تنباکو تألیف على ابوالحسنى منذر.

         دسته سوم آثار نیز ابعاد اقتصادى یا سیاسى نهضت را بررسى کرده‏اند؛ مانند: بازرگانان: در داد و ستد با بانک شاهى و رژى تنباکو نوشته هما ناطق و سده تحریم تنباکو ...، فصل نوین تاریخ سیاسى ایران به اهتمام موسى نجفى.

         این پژوهش ازآن‏حیث‏حائزاهمیت‏است‏که‏ازبُعدفرهنگى به مسئله نگاه کرده است. نگارنده تاکنون به کتابى که ابعاد فرهنگى نهضت را مورد مطالعه قرار داده باشد، دست نیافته است؛ و تنها مقاله «ابعاد فرهنگى امتیازنامه تنباکو» از جهانبخش ثواقب در نشریه مسجد در این زمینه یافت شد.

         نوآورى خاص تحقیق حاضر، ارائه تحلیل جامعه‏شناختى از نهضت تنباکو است. در این تحلیل، با استفاده از مباحث جامعه‏شناسى به مقدار و اهمیت خطر هجوم فرهنگى غرب و نقش ولایت فقیه به عنوان رهبر نهضت در رفع خطر آن پرداخته است، در حالى که مقاله آقاى ثواقب شکل کاملاً تاریخى داشت و در آن تنها برخى از شاخصه‏هاى فرهنگى نهضت بیان شده بود.

         ابتدا این سؤال مطرح مى‏شود که ولایت فقیه چه نقشى در صیانت فرهنگ ایرانى ـ اسلامى در جنبش تنباکو داشت؟ و به تبع این سؤال، چند سؤال دیگر مطرح مى‏گردد: 1. اساسا آیا نگرانى فرهنگى هم در نهضت تنباکو وجود داشت یا نه؟ 2. این نگرانى‏هاى فرهنگى شامل چه چیزهایى بود؟ 3. آیا این نگرانى فرهنگى، در آن حدّى بود که فرهنگ ملّى را تهدید کند؟ 4. ولایت فقیه چگونه فرهنگ ایرانى ـ اسلامى را حفظ کرد؟ 5. پیامدهاى فرهنگى نهضت تنباکو چه بود؟

         براى پاسخ به این سؤالات، بعد از تعریف مفاهیم مهم کلیدى ابتدا هجمه فرهنگى غرب (انگلیس) علیه ایران در قالب اجراى قرارداد به تصویر کشیده مى‏شود و سپس تلاش مردم و علما در مقابله این هجوم فرهنگى بدون دخالت ولىّ‏فقیه شرح داده خواهد شد و در انتها استمداد علما و مردم از ولىّ‏فقیه و اطاعت مطلقه از ایشان ذکر خواهد شد که به عقیده نگارنده، این حرکت اخیر توانست باعث خنثا شدن این هجمه فرهنگى و بالندگى فرهنگ و هویت خودى گردد.

    1. تعریف مفاهیم

    پیش از پرداختن به اصل مقاله، باید برخى از واژه‏هاى اصلى تعریف شوند:

         1ـ1. جنبش تنباکو

    مراد نویسنده از جنبش تنباکو هیجان عمومى مردم ایران در سال 1309 هجرى قمرى است که به دنبال انعقاد قرارداد شرکت رژى انگلیس با دولت ناصرالدین شاه مبنى بر اینکه خرید و فروش توتون و تنباکو چه در داخل ایران و چه براى صادرات و واردات منحصرا در اختیار شرکت رژى انگلیس قرار بگیرد. پس از انعقاد این حکم و نامه‏نگارى‏ها و تظلم مکرر علما و مردم ایران از مرجع تقلید جهان تشیّع، آیت‏اللّه میرزاى شیرازى، و تفحص آن‏جناب از احوالات داخله ایران، حکمى مبنى بر تحریم استعمال توتون و تنباکو از جانب ایشان صادر شد. به دنبال انتشار این حکم، سراسر ایران از زن و مرد، کوچک و بزرگ، شهرى و روستایى، و ثروتمند و فقیر، یکپارچه استعمال این ماده را ترک کرده و قلیان‏ها را

    شکستند. پس از این هیجان و شورش عمومى در سراسر ایران، دولت ایران مجبور به فسخ قرارداد و دادن غرامت گردید.1

         2ـ1. فرهنگ

    کلمه «فرهنگ» در فارسى معادل کلمه «Culture» در انگلیسى و کلمه «الثقافة» در عربى است. از نظر لغوى، به معناى دانش و ادب، عقل و خرد، تعلیم و تربیت، و کتاب لغات است.2 از نظر اصطلاح جامعه‏شناسى، مجموع رفتارهاى اکتسابى و ویژگى اعتقادى اعضاى یک جامعه معین را فرهنگ مى‏گویند.3

        استفن مور فرهنگ را چنین معنا مى‏کند: مجموعه‏اى از باورها، عقاید، ارزش‏ها و هنجارهاست که به مردم مى‏گوید که چگونه باید در جامعه رفتار کنند. فرهنگ‏ها براى قالب دادن و معنا دادن به زندگى مردم و به وسیله آنها ایجاد مى‏شوند.4

        تایلور جامعه‏شناس معروف نیز فرهنگ را چنین معنا کرده: فرهنگ مجموعه پیچیده‏اى است شامل دانش‏ها، باورها، هنر، اخلاقیات، ارزش‏ها، حقوق، آداب و رسوم و دیگر عادات و توانایى‏هایى که انسان به عنوان عضو جامعه آن را داراست.

         بنابراین، طبق این تعریف، «اعتقادات» (باورها و دانش‏ها)، «ارزش‏ها»5 (اخلاقیات، فقه و حقوق)، «هنجارها»6 (عادات) و «نمادها» (هنر، آداب و رسوم) چهار عنصر اساسى فرهنگ مى‏باشند که موجب تمایز هر فرهنگ از فرهنگ دیگر مى‏شوند.

         3ـ1. گروه مرجع

    گروه‏هاى مرجع، گروه‏هایى هستند که فرد آرزوى به دست آوردن یا بقاى عضویت در آنها را دارد. گروه‏هاى عضویت و گروه‏هاى مرجع ممکن است با هم یکى و یا از هم جدا باشند.7 به عبارت دیگر، براى ارجاع به یک گروه مرجع، ضرورتى ندارد که عضو آن باشیم؛8 زیرا رفتار و قضاوت افراد بر اساس اقتضاى جهان اجتماعى‏شان، نه تنها در ارتباط

    با اعضاى گروه خودشان، بلکه در ارتباط با گروه‏هاى دیگر و اعضاى آنها نیز مى‏باشد.

         معمولاً گروه‏هاى مرجع چنان به نظر مى‏آیند که پسندیده و کانون رغبت و آرزو باشند، و از آن‏رو که افراد طالب منزلت اجتماعى هستند، مى‏کوشند به گروه مرجع موردنظر خود نزدیک شوند و در نتیجه، تظاهر به رفتار اعضاى آن گروه مى‏کنند.

         به عبارت دیگر، گروه‏هاى مرجع براى فرد از این لحاظ اهمیت دارند که الگوهایى را براى داورى و ارزیابى او از خود ارائه مى‏دهند. ما براى آنکه رفتار، استعداد، ظواهر بدنى، ارزش‏ها و امورى از این قبیل را در مورد خود بیازماییم و ارزیابى کنیم، به معیارهایى رجوع مى‏کنیم که گروه‏هاى مرجع در اختیار ما قرار مى‏دهند.9

    2. فرضیه تحقیق

    در ذیل، فرضیه‏اى مطرح مى‏گردد که در قالب آن، نگارنده در پاسخ به سؤالات مطرح‏شده درصدد اثبات آن است:

         پس از آنکه قشر محدودى از خانواده‏هاى اعیان و اشراف جذب مجامع ماسونى و شبه‏ماسونى شدند، نوعى فرهنگ متمایل به غرب در میان رجال دربارى در ایران پایه‏گذارى شد و همچنین برخى از رجال طرفدار انگلیس (همانند میرزا حسین‏خان سپهسالار) در هرم قدرت ایران جاى گرفتند. در مرحله بعدى، این تربیت‏شدگان جدید، دریافتند که در میان عامه مردم و نخبگان اجتماعى ایران جایى ندارند و جوّ غالب حاکم بر جامعه (فرهنگ عمومى) مانع بزرگى براى انجام مقاصد سیاسى و اجتماعى آنهاست، به گونه‏اى که معمولاً اقدامات سیاسى و اجتماعى این گروه با مقاومت عمومى مواجه مى‏شد.10 بنابراین، استعمار انگلیس به این نکته پى برد که به دلیل مخالفت توده‏ها، امکان فعالیت گسترده طرفدارانش در ایران وجود ندارد و به تبع آن نیز تسلط سیاسى قدرت‏هاى استعمارى نیز با مشکلاتى مواجه مى‏شود؛ از این‏رو، انگلستان در رأس قدرت‏هاى استعمارى با کمک گرفتن از این قشر غرب‏مآب تلاش مى‏کردند از راه‏هاى گوناگون فرهنگ غرب را در جامعه ایران توسعه بخشند.

         توسعه فرهنگ غرب، از طرق مختلف در کشور ایران صورت مى‏گرفت (که در محل خود جاى بررسى دارد.) یکى از این راه‏ها، انعقاد قراردادهاى به ظاهر تجارى بود. یک‏سویه بودن11 این قراردادها باعث شده که تاکنون بیشتر جنبه‏هاى سود و ضرر مادى (استعمارى) آنها مدنظر قرار گیرد و کمتر به جنبه‏هاى فرهنگى این قراردادها توجه شود.

         این قراردادهاى استعمارى فرصت خوبى براى بسط فرهنگ غربى در عامه مردم ایران فراهم مى‏کرد که یک نمونه از آن در این تحقیق مورد بررسى قرار مى‏گیرد:

         قرارداد به ظاهر تجارى رژى، فرصت خوبى فراهم کرد که در پوشش آن، استعمار و ایادى آن در داخل بتوانند به مقاصد فرهنگى خود برسند؛ زیرا دولت انگلیس مى‏توانست به بهانه اجراى قرارداد انحصار خرید و فروش یک کالاى اساسى (توتون و تنباکو) با استفاده از قدرت نظامى دستگاه قاجارى ایران، و همچنین قدرت اقتصادى دولت انگلیس

    ارزش‏ها، نمادها و هنجارهاى متناسب با فرهنگ غرب را ایجاد کرده و گروه‏هاى مرجع مناسب با ارزش‏هاى غربى را در میان عامه مردم ایران به وجود بیاورد. شکل‏گیرى گروه‏هاى مرجع متمایل به غرب در ایران به معناى بسط عناصر فرهنگ غرب در ایران و زمینه سلطه درازمدت غرب در ایران مى‏باشد. شواهد دال بر این مسئله و مستندات آن در ادامه این نوشتار خواهد آمد.

         این مسئله از چشم تیزبین علما مخفى نماند، از این‏رو، با تمام قوا به میدان آمدند، اما چون نتوانستند این سیل را مهار کنند به ناچار به ولىّ‏امر مسلمانان جناب میرزاى شیرازى متوسل شدند و با حکم حکومتى که ایشان صادر کرد و اطاعت مطلق و گسترده مردم ایران از آن حکم، توانستند این سیل را مهار نمایند.

         مهم‏ترین پیامد فرهنگى این نهضت، بالندگى و تقویت فرهنگ خودى و حفظ هویت و فرهنگ ایران اسلامى بود.

    3. نگرانى‏هاى فرهنگى در جنبش تنباکو

    در میان مورّخان تاریخ دخانیه، شیخ حسن کربلایى درباره این عامل به روشنى سخن گفته است. شرح سخنان وى، بسیارى از مجهولات در این زمینه را برطرف مى‏کند.

         طبق نقل‏هاى تاریخى، پس از انعقاد قرارداد، فعالیت فرهنگى انگلیس در ایران شدت پیدا کرد،12 به گونه‏اى که اگر جریان به همان شکل ادامه مى‏یافت:

         اولاً، قبح معاشرت با کفار کاهش یافته یا نابود مى‏شد (تغییرات هنجارین)؛

         ثانیا، ارزش‏هاى اجتماعى از ارزش‏هاى دینى به طرف ارزش‏هاى غربى‏ومادى‏تغییرجهت‏مى‏داد(تغییرات ارزشى)؛

         ثالثا، نمادهاى فرهنگ غربى در جامعه رشد مى‏یافت (تغییرات نمادین)؛

         رابعا، گروه‏هاى مرجع به طرف گروه‏هاى مرجع متمایل به غرب تغییر مى‏یافت؛

         و در نهایت نتیجه آن مى‏شد که فرهنگ غرب به مثابه فرهنگ مسلط و فرهنگ اصلى همه مردم ایران خودنمایى مى‏کرد (تغییر هویت).

         1ـ3. کاهش یا نابودى قبح معاشرت با کفار

    براى رشد و توسعه هر فرهنگى باید ابتدا متصدیان، اعضا و نخبگان فرهنگ بیگانه بتوانند با افراد فرهنگ خودى ارتباط برقرار کنند. دین اسلام با نجس شمردن کفار13 و نهى از هرگونه دوستى با غیر مسلمانان14 راه هرگونه نفوذ فرهنگى بیگانگان را بسته و با قاعده فقهى «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» رهبران سیاسى و مذهبى جامعه

    اسلامى را از تسلط کفار بر جامعه اسلامى بر حذر داشته است. اما اگر حاکمان جامعه اسلامى رهبران نالایقى باشند، به گونه‏اى که معیشت مسلمانان در دست کفار و بیگانگان قرار گیرد، افراد عادى جامعه ابتدا از روى اضطرار و ضرورت به معاشرت با بیگانگان خواهند پرداخت؛ ولى به مرور این ارتباط اضطرارى قبحش را از دست داده و تبدیل به یک هنجار اجتماعى مى‏گردد. از منابع و شواهد تاریخى به دست مى‏آید که این اتفاق بعد از شروع کار کمپانى رژى در شرف وقوع بود. شیخ حسن کربلایى در وصف این وضعیت در آن زمان مى‏نویسد:

    افکار فرنگستان که ضامن سعادت و نیک‏بختى ملت و مملکتش مى‏دانستند، هر روزه در نظرها رونقى تازه گرفت و به تدریج مقام فرنگیان در ایران خیلى بلند و منتسبات فرنگستان کلیه، خیلى دل‏پسند افتاد و بدین وتیره هر کار فرنگى و فرنگى‏مآبى را در ایران افزوده شد و بازار اسلام و مسلمانى را همین رونق بکاهید، تا آنجا که بزرگان ایران را از سازش و آمیزش با مردم فرنگستان، عُظم بسیارى از منکرات اسلامیه یکسر از نظر به در رفت.15

    علما که حافظان فرهنگ و دیانت این مرز و بوم بودند متوجه خطر شدند. از این‏رو، از همان ابتدا در مورد آن موضع گرفتند (در پایان این بخش به موضع‏گیرى علما به صورت مفصل خواهیم پرداخت)، اما موضع‏گیرى آیت‏اللّه نجفى اصفهانى بسیار جالب توجه است. ایشان با تکیه بر نجاست کفار، این نجاست را به تمامى کسانى که با آنها همکارى کنند نیز سرایت مى‏دهد؛ بدین ترتیب، یک کمربند امنیتى اطراف فرنگى‏ها و عمله‏جات آنها ایجاد کرده، مانع شیوع فرهنگ بیگانه از طرف آنها به افراد خودى مى‏گردد. به گزارشى که درباره این قضیه در آن زمان به تهران مخابره شده دقت نمایید:

    ... دیروز شنبه را آقانجفى و شیخ محمدعلى (برادر آقانجفى) اعلانات چندى درب مساجد و معابر چسبانیده استعمال تنباکو را حرام و حمایت‏کنندگان فرنگى را مرتد و عمله‏جات دخانیات را نجس خوانده و نوشته‏اند: کسى از این جماعت را که دخالت در کار فرنگى دارند، به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند... .

    حضرت والا به توسط ملّاباشى خودشان به آقانجفى پیغام داده بودند: «شراب که از تنباکو نجس‏تر است؛ همان‏قدر که در باب خمر نهى دارید در باب تنباکو هم همان قدر بگویید، این اقدامات چه چیز است؟» جواب داده بود: تکلیف شرعى ما این است شما به تکلیف عرفى خودتان اقدام کنید.16

    نیکى کدى نیز نقل کرده: «آقانجفى به موعظه پرداخت و گفت که توتون و تنباکو شرعا نجس است، همان‏طور که کارمندان و گماشتگان اروپاییان نجس هستند.»17 تأکید بر نجاست فرنگى‏ها، توتون و تنباکوى در دست انگلیسى‏ها و مسلمانانِ همکار شرکت رژى، دال بر این نکته است که علما تلاش دارند جلوى کاهش قبح همکارى با کفار را بگیرند تا بتوانند مانع تسرى و شیوع فرهنگ غرب در ایران شوند.

         2ـ3. تغییر ارزش‏هاى اجتماعى

    از دیگر عواملى که نقش محورى در تغییرات فرهنگى دارد تغییرات ارزشى است. اگر در جامعه‏اى که ارزش‏هاى معنوى در اولویت قرار دارد، ارزش‏هاى مادى به جاى ارزش‏هاى معنوى نشانده شود، پس از مدتى سایر شاخصه‏هاى فرهنگى مثل عقاید و نمادها نیز تغییر خواهند کرد و به دنبال آن، هویت آن ملّت دگرگون خواهد شد. هر چند تغییرات ارزشى به نفع ارزش‏هاى مادى غربى منحصر در عملیات شرکت رژى نیست، بلکه از مدت‏ها قبل شروع شده بود، اما بر اساس نوشته‏هاى برخى از مورّخان، این تغییرات ارزشى بعد از شروع عملیات اجرایى شرکت رژى در حجم بسیار وسیع شروع شد، به گونه‏اى که موجب نگرانى نخبگان و رهبران مذهبى و فرهنگى سراسر جامعه ایران گردید.

         شیخ حسن کربلایى و رضا زنجانى نقل مى‏کنند: «17 ماه پس از اعطاى امتیاز تنباکو، در رجب 1308 هیأت کمپانى رژى وارد ایران شد و به معیت آن هیأت و به بهانه این عمل مجموعا دویست هزار سیل اتباع غرب به ایران سرازیر شده و در سراسر ایران توزیع شدند.»18 «ایران، فرنگى بازار درست و حسابى گردید، بخصوص تهران که در این تازگى‏ها از فرنگى قیامت و محشر شده بود؛ هرجا مى‏رفتى فرنگى، خانه فرنگى، دکان فرنگى، بازار فرنگى، کوچه فرنگى.»19

        به دنبال آن، تجارت اجناس خارجى رونق گرفت، تمام بازار از دختران و جوانان فرنگى پر شد،20 و هجمه فرهنگى با هجمه اقتصادى درآمیخت. کربلایى وضعیت آن زمان را چنین وصف مى‏کند:

    همگى دختران فرنگى نورس و زیبا، که بدان وضع‏هاى دلکش و دلرباى فرنگیان، خود را ساخته و پرداخته، اجناس عالى و فاخر خود را به وضعى هرچه دلخواه‏تر به موقع نظر حیرت تماشاچیان گذاشته، و بدان عشوه‏هاى نازنین و لهجه‏هاى دلچسب و شیرین، در کمال فتاکى و بى‏باکى، مسلمانانِ دلداده را به اسم و عنوان دادوستد از هر سو در پى تاراج عقل و دین بودند.21

    فسوق و فجور در کشور رواج مى‏یابد، به گونه‏اى که علنا منکرات در کوچه و بازار انجام مى‏گیرد و کسى از آنها نهى نمى‏کند، بلکه برخى از انواع منهیات موجب شخصیت و احترام است:

    جمعى از زنان بازیگر و جمعى دیگر از زنان بدکار، مخصوصا براى ترویج کسب و کار خودشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته، و در هر بلدى، خاصه طهران، چندین بازیگرخانه و فاحشه‏خانه معین داشته، و همه‏روزه فوجى از مسلمانان را بدین‏وسیله به دام خود کشیده... چندین مهمان‏خانه گشوده که بالاى سردر به خط جلى نوشته بود در آنجا از هر باب لهو و لعب، و هر قسم مسکرات فراهم داشته... . در مجموع بازار و... شاید زیاده بر صد دکان خمر و مسکرفروشى باز شد، که مسلمانان علانیه و برملا، خمر مى‏خریده و مى‏خوردند.22

    مادى‏گرى و دنیاطلبى از دیگر پیامدهاى تغییر ارزش‏ها بود. فرنگى‏ها براى آنکه کارشان رونق بگیرد به چند برابر قیمت کارگر اجیر مى‏کردند و از طرفى توتون تولید داخل را بسیار کمتر از قیمت واقعى آن مى‏خریدند، به گونه‏اى که برخى از بازرگانان حاضر شدند تمامى انبارهاى تنباکوى خود را آتش بزنند ولى به شرکت رژى نفروشند.23

        نتیجه این کار، ایجاد فاصله طبقاتى و نابرابرى اجتماعى به نفع طبقه نوظهور طرفدار غرب بود. یعنى با اعطاى چند برابر دستمزد و همچنین پاداش‏هاى متفرقه، طبقه‏اى متوسط طرفدار فرهنگ غرب شکل مى‏گرفت و از طرفى، با ارزان خریدن محصول تجار و کشاورزان، موجب ورشکستگى تجار و فقیرتر شدن کشاورزان طرفدار فرهنگ خودى مى‏شد.

         از سوى دیگر، با ایجاد بازارهاى متعدد در شهرهاى بزرگ و ارائه جنس‏هاى رنگ و وارنگ غربى به مردم ایران نوعى نیاز کاذب ایجاد مى‏شد. بنابراین، نوعى مسابقه اجتماعى شروع مى‏شود و افراد خود را با هم‏ردیفانشان و افراد پولدار جدیدى که به تازگى به خاطر ارتباط با عمال کمپانى وضعشان بهتر شده بود مقایسه مى‏نمایند و در این مقایسه اگر از آنها کمتر باشند احساس عقب افتادن و بى‏عدالتى نسبى مى‏کنند؛ میل به برترى‏جویى و کسب ارزش و احترام، فرایند مقایسه و احساس محرومیت نسبى را در آن قشر به وجود مى‏آورد و آنها را به تهیه برخى از آن ابزار برمى‏انگیزاند.24 براى تهیه آن ابزار، نیاز به پول هرچه بیشتر تقویت مى‏شود و از آن‏رو که پول در کمپانى است، افراد بیشترى علاقه‏مند به همکارى با کمپانى مى‏گردند و اگر کسى در مقابل این جریان مقاومت کند با فشار هنجارى مواجه خواهد شد.25

        یعنى اگر در ابتدا فقط عده خاصى از طبقه اشراف یا افراد لاابالى نسبت به دین یا طبقه به شدت فقیر که از روى اضطرار حاضر به همکارى با کمپانى مى‏شدند، طولى نخواهد کشید که افراد عادى و متشخص جذب کمپانى شده و به همکارى با کمپانى خواهند پرداخت، به گونه‏اى که همکارى با کمپانى به صورت یک نیاز کاذب درآمده و نوعى مسابقه اجتماعى در همکارى با کمپانى‏ایجاد مى‏شد.

         در چنین اوضاعى، نه فتواى میرزاى شیرازى کارساز بود و نه تلاش علما، و رشته کار از دست همه در مى‏رفت. بنابراین، مى‏بینیم که چقدر فتواى میرزاى شیرازى بموقع و لازم بود و درست در وقت بسیار حساس جلوى یک فاجعه اجتماعى را گرفت.

         3ـ3. رشد نمادهاى فرهنگ غرب در جامعه

    ریشه لاتینى «نماد» به معناى علامت است. نماد مظهرى ملموس از واقعیتى مجرد است. این نشان ملموس باید از نظر اجتماعى مورد پذیرش همگان قرار گیرد تا به عنوان نماد و علامت آن امر غیر مادى (اعم از اخلاقى و معرفتى) رسمیت یابد.26 نماد گاهى به صورت یک شعار است؛ مثل شعار «لا اله الا اللّه» براى مسلمانان که روى پرچم‏ها نوشته مى‏شود، یا به صورت یک نوع پوشش یا لباس خاص، مثل لباس روحانیان، و نیز به صورت‏هاى مختلف؛ مثل ساختمان و حتى نوع رفتار یا مُد قابل مشاهده است. اساسى‏ترین نظام نهادین زبان است. از نشانه‏هاى تغییرات فرهنگى در جامعه، رشد

    نمادهاى فرهنگ بیگانه است.

    ساخت و گسترش ساختمان‏هاى نشان‏دار:27 بعد از آمدن عمال کمپانى رژى، ساختمان‏سازى به سبک غرب متداول گردید. طبق نقل کربلایى، «ساختمان‏ها، چندین کلیسا، مریض‏خانه، دعوت‏خانه و معلم‏خانه بنا کرده‏اند و...»28 این ساختمان‏ها که نمادى از فرهنگ غرب بودند و عموما هم با شکوه ساخته مى‏شدند موجب جلب توجه مردم به این ساختمان‏ها مى‏شد و برخى از این ساختمان‏ها مثل بیمارستان یا مدرسه با نمادهاى غربى، خدماتى نیز به مردم ارائه مى‏کردند که تأثیر زیادى در جلب توجه مردم مسلمان به فرهنگ غرب داشت.

    سلیقه‏هاى رفتارى خاص: از دیگر نمادهایى که بعد از ورود کمپانى رژى رونق گرفت سلیقه‏هاى رفتارى، و ادا و اطوار غربى در بین جوانان‏ومردم‏ایران‏بودکه موجب‏ازدیاد نگرانى دلسوزان‏جامعه‏مى‏گردید. کربلایى درتوصیف‏آن مى‏نویسد:

    ... چنان افعال و اطوار زشت و ناپسند فرنگیان در نظرها به زیبایى جلوه گرفت، که مسلمان‏زادگان ایران، با آن وجدان‏هاى سلیم و سلیقه مستقیم، قبایح اعمال و اطوار تنگ‏مغزانه فرنگیان را از خود نیز به جلافت پیرایه‏ها بسته، با شوق و شعف هرچه تمام‏تر، شعار خود گرفته، سهل است که مایه مباهات خود دانسته، بدان قبایح نیز بر مردم مملکت افتخار و مزیت جستند.29

    به دنبال شیوع این نوع رفتار، نوعى جو غیرمذهبى در جامعه رواج یافت، به گونه‏اى که فرنگى‏ها و مردمى که با آنها همکارى مى‏کردند علنا در ماه رمضان روزه‏خوارى مى‏کردند «و کسى را اصلاً جرئت تعرض به آنان در این خصوص نبود. بسا مى‏شد که بعضى از مسلمانان تاب نیاورده و به نرمى و ملایمت نکوهش مى‏کردند، جواب خوبشان عوامانه این بود: عیسى به دین خود، موسى به دین خود!»30

    شیوع لباس فرنگى: «لباس» از نمادهاى مهم در رشد و توسعه هر فرهنگ است. اگر لباس قوم بیگانه شیوع یابد، تقلید از فرهنگ بیگانه هم به همان نسبت شیوع خواهد یافت؛ زیرا یکى از ابزارهاى حفظ فرهنگ خودى همشکلى هنجارى است؛ یعنى براى افراد بسیار مهم است که دیگران درباره آنها چه فکر مى‏کنند.31 و از طرفى، افراد هم به همگروه‏هاى خود حساسند و اگر از اعضاى گروه خودى ناهنجارى ببینند، با واکنش مناسب او را مجازات مى‏کنند (این واکنش، شامل طیفى از رفتارهاست؛ از یک اخم کردن تا کتک‏کارى.) اما وقتى که فرد لباس فرهنگ بیگانه را بپوشد، در نزد کسانى که او را نمى‏شناسند یک فرد غیرخودى جلوه مى‏کند؛ از این‏رو، نسبت به او مجازاتى اعمال نخواهند کرد.32 بنابراین، افراد خودى هم به راحتى مى‏توانند با پوشیدن لباس فرهنگ بیگانه، بدون آنکه توجه کسى را به خود جلب کنند، هنجارها، رفتارها و عقاید فرهنگ بیگانه را در جامعه خود گسترش دهند.

         با استقرار کمپانى شیوع لباس‏هاى غربى به اوج خود رسید. شیخ‏حسن ‏کربلایى در توصیف‏ این ‏وضعیت ‏مى‏نویسد:

    هر کس را ممکن بود به ناچارى وضع لباس مسلمانى را بکلى تغییر داده، خود را چنان فرنگى‏وار مى‏کردند که در این راسته بازار خیاطى تهران که پایتخت اسلام است، مردم غریب و بیگانه جاى خود دارند، مردم بومى را هم تشخیص مسلمانى از فرنگى به سهولت ممکن نیست.33

         4ـ3. تغییر گروه‏هاى مرجع به نفع فرهنگ غرب

    گفتیم که انسان‏ها به دلایل گوناگون (نظیر نیاز به احترام، و آبرو و فشار هنجارى)، عموما خود را در زمینه‏هایى با عده‏اى مقایسه و ارزیابى مى‏کنند و از طرفى، مى‏دانیم که انسان‏ها معمولاً به گروه خود علاقه‏مندند و براى آن بیش از گروه غریبه ارزش قایلند. بدین ترتیب، معیارها و ارزش‏هاى گروه خود را اساس و مقیاس قرار داده، دیگران را با آن معیارها مى‏سنجند و در نتیجه، رفتار بیگانه‏ها را نادرست ارزیابى مى‏کنند. بنابراین، افراد مقیاس‏هاى ساخته‏شده در گروه خود را مرجع مى‏انگارند، آن‏هم «مرجع مثبت»؛ یعنى هر آنچه خوب است در گروه ماست و هر آنچه بد، در گروه غریبه. در این موارد گروه غریبه، «گروه مرجع منفى» خواهد بود.34 این امر حالت طبیعى جوامع است که نتیجه آن همبستگى هرچه بیشتر افراد و تقویت هویت جمعى است.

         اما اگر به هر دلیلى یک یا چند نفر از گروه خود منزجر شوند، مایلند (چنانچه بتوانند) گروه خود را تغییر دهند. در این صورت، گروه خودى، گروه «مرجع منفى» و گروه غریبه مرجع مثبت خواهد بود. این فرایند مى‏تواند آن‏قدر پیش رود که تعداد قابل توجهى از اعضاى جامعه، بخصوص افراد جوان، از جامعه خود دلزده و مجذوب کشورهاى دیگر گردند؛ در آن صورت، از خود بیگانه شده و هویت ملّى ـ فرهنگى خود را نفى مى‏نمایند. آنها شیفته فرهنگ‏هاى دیگر شده و خود را به انحاى گوناگون به علایم ظاهرى فرهنگ بیگانه مى‏آرایند. به مرور، این افراد هویت خود را نیز نفى خواهند کرد و بالاترین افتخار براى آنها کسب هویت بیگانه خواهد بود.35

        بعد از ورود کمپانى رژى به ایران طبق گفته کربلایى، کمپانى رژى شهریه و مواجب قابل توجهى براى کارکنان خود مقرّر کرد: «چنانچه درباره یک نفر مسلمان که در تمامى یک ماه، از تحصیل یک تومان پول این زمان عاجز است، از ده تومان تا پنج تومان کمتر مقرر کردند... . مسلمانان پریشانى که از روى حاجت و ضرورت به دنبال واهمه یک‏دانه، خودرابه هزار دام مى‏افکندند، این معنا براى خود فتح ‏باب ‏فیرزوى ‏و اقبال ‏دانسته ‏و فوزى ‏عظیم ‏شمردند.»36

        از طرفى دیگر، هریک از «فرنگیانى که در ایران گرد آمده بودند، بر روى هم رفته، هر یکى براى خدمت و کار چندین نفر زن و مردم مسلمان را، عمله و خدمت‏کار گرفته، خاصّه زنان مسلمان را که براى خدمت خانه و دایگى اطفال به تطمیع شهریه و مواجب‏هاى گران و گزافى به خانه برده بودند، چنانچه در این طهران از هر گوشه و رهگذرى مى‏گذشتى، هى زن مسلمان بود که یک و دو اطفال فرنگى را در بغل گرفته بودند.»37

        نتیجه این وضعیت، ایجاد طبقه جدید طرفدار فرهنگ غرب و تحقیر ایرانى و فرهنگ ایرانى بود. کربلایى یک نمونه از تحقیر ایرانى را این‏گونه ذکر مى‏کند:

    در ایستگاه راه ماشین شاهزاده عبدالعظیم ـ علیه‏السلام ـ در محضر جمعى از مسلمانان، یک نفر فرنگى از عمل‏جات ماشین، یکى از مسلمانان را که سمت چاکرى دولت را هم داشت، چنان سیلى سختى بر او زد که کلاه از سر مسلمان به چندین قدم آن سو افتاد و در میان گل و لاى کوچه فرو شد. فرنگىِ ماشینى از آن غرور که در سر داشت بدین نیز قناعت نکرده، در حضور این‏همه خلق، زبان به هرزه‏گویى بازگشوده: حال برو به نزد فلانى پدر فلانى، به هرکه مى‏خواهى شکایت کن. مسلمان بیچاره که مى‏دانست با کدامین حریف درانداخته، خورد و اصلاً دم نکشید.38

    1ـ4ـ3. تحقیر فرهنگ، و علوم اسلامى نتیجه تغییر گروه‏هاى مرجع:

     وقتى گروه مرجع تغییر یافت و گروه مرجع مثبت در فرهنگ بیگانه تبلور یافت، طبیعى است که به تمامى مظاهر فرهنگ خودى به چشم حقارت نگریسته شود. در ذیل، گزارشى از وضعیت آن روز ایران آمده که حاکى از حمله شدید به فرهنگ اسلامى و تحقیر علوم اسلامى در نوشتجات آن روز است. این در حالى بود که هنوز فعالیت کمپانى در ابتداى راه خود بود. نویسنده کتاب تاریخ دخانیه گزارش مى‏دهد:

    در ضمن تعریضات به علماى اسلام افکار و خیالات فرنگستان... [را ]علوم و معارف حقیقى خواندند و علوم و معارف اسلامى را ... اوهام جزئیه گفتند و بحث و تحقیق [مسائل] علوم متعالیه را مشاجرات لاطائل و ابحاث معکوس‏النتیجه نامیدند. و بالعکس تصور گرفتن خیالات فرنگیان را خروج از تنگناى مشاعر حیوانیت، به فضاى واسع عالم انسانیت و اکمال غایات حرکات جوهرى دانستند، و اخلاق و آداب ستوده انبیاء ـ علیهم‏السلام ـ، از آن‏روى که مبتنى بر التزامات ملیه و تفرقه داشتن مؤمن و کافر و پاک از پلید است، اخلاق سبعیه و حالات وحشیه نام نهادند. و رسوم و عادت فرنگیان را چون مبتنى بر آزادى مطلق و رهایى از قید هر التزام است، حالات حمیده و اخلاق پسندیده گرفتند، و احکام و حدود شریعت الهیه را بر خلاف صلاح نوع بشر دانسته و منافى آبادى بلاد و آسایش عباد دریافتند و قوانین و نظامات فرنگستان را سراسر مطابق احکام وجدان سلیم و مستقیم یافتند، نخستین شرط آسایش عباد و آرایش بلاد شمردند.39

    تمام این مطالب نتیجه طبیعى تغییر گروه مرجع از فرهنگ خودى به فرهنگ بیگانه است که همچون سیلى بنیان‏کن قصد نابودى فرهنگ خودى را داشت.

    4. مقاومت مردم و علما در برابر کمپانى رژى

    با توجه به مطالب ذکر شده روشن مى‏شود که اعتراض برخى از روشن‏فکران مبنى بر اینکه چرا علما تنها در مورد قرارداد رژى این همه فریاد کردند، در حالى که قراردادهاى مضرّ دیگرى (مثل قرارداد بانک شاهى یا قرارداد ترکمنچاى) هم بودند که یکسره به نفع بیگانگان و به ضرر ایران بود، وارد نیست؛ چراکه در قراردادهاى فوق‏الذکر با آنکه زمینه تسلط کفار بر اقتصاد مسلمانان محسوب مى‏شد، اما شدت فاجعه به این حدّ نبود، و علما در حدّ لازم به آن قراردادها هم اعتراض مى‏کردند که جا دارد این موضوع جداگانه مورد توجه و مطالعه قرار گیرد. به عبارت دیگر، نهضت تنباکو تنها به سبب فاجعه اقتصادى‏اش نبود که مورد توجه خاص قرار گرفت، بلکه عمق و گستردگى هجوم فرهنگ غرب که همه کیان یک ملّت را تهدید مى‏کرد عامل اصلى تبدیل جنبش تنباکو به یک جنبش ملّى بود. در جنبش‏هاى پیشین نیز به اندازه هجوم بیگانه، واکنش‏ها صورت مى‏گرفت. جنبش تنباکو نیز به همین دلیل، بزرگ و غیرقابل قیاس با همه جنبش‏هاى پیش از خود است؛ زیرا فاجعه اقتصادى شاید قابل جبران باشد، اما فاجعه فرهنگى قابل جبران نیست. پس از آنکه کارگزارانِ امتیاز رژى وارد ایران شدند، این نوع هیجان‏ها به نهایت خود رسید؛ چراکه یکباره مردم احساس کردند تمام هویتشان به بهانه یک امتیاز در حال نابودى است.

         بنابر گفته شیخ حسن کربلایى، غربى‏ها به بهانه محافظت از کمپانى، شروع به وارد کردن اسلحه در ایران و ساختن قلعه با برج و بارو در مراکز استان‏ها کردند، و این قلعه‏ها را با توپخانه مجهز ساختند. دختران زیباروى را به منزله متصدى فروش، به تعداد فراوان وارد ایران کردند، با چند برابرِ مزد، کارگر ایرانى اجیر کردند، و بازرگانان و کشاورزان توتون و تنباکو را در فشار مضاعف قرار دادند. جالب اینکه دولت و مأموران دولتى، تحت فرمان عوامل انگلیسى رژى بودند و در برابر مردم از آنها حمایت مى‏کردند.40 همه اینها خبر از حادثه‏اى بزرگ مى‏داد که در نهایت مى‏توانست به تغییر دین و هویت فرهنگى مردم بینجامد یا حتى به اشغال نظامى ایران منجر شود؛ همان‏گونه که در هند این اتفاق افتاد. مردم و علما و روحانیان نگران این اتفاق‏ها بودند و تلاش داشتند هر طور شده جلوى این پیشامدهاى ناگوار را بگیرند.

         از این‏رو، مى‏توان ادعا کرد که از علل اصلى واکنش شدید علما در مسئله رژى، احساس خطر از همه‏گیر شدن فرهنگ غرب در میان جامعه ایران بود. شیخ حسن کربلایى درباره این احساس خطر مى‏نویسد:

    هر صاحب وجدان و با اطلاع از حال فرنگیان را مسلم است که هرگاه این مردمان مزوّر و محیل را چنگ تعلق به گریبان عمومى مردم ایران درآویخت، یک‏چندى نخواهد کشید، مگر اینکه مردم مسلمان ایران را رام خود ساخته، سهل است که از رسوم ملت و شریعت اسلام که سبب اصلى این مباینت و منافرت است، بکلى بیگانه داشته، هم سهل است که از فطرت اصلیه و اولیه اسلامیت که مناط بیگانگى ایران با فرنگستان است، بالمره منسلخ خواهد نمود.41

    در اینجاست که علما و مردم هوشمند ایران احساس خطر مى‏کنند و مى‏بینند که اگر لختى درنگ کنند، تمام هستى‏شان به باد خواهد رفت. بنابراین، کشور آبستن حوادث مى‏شود و خشم عمومى همه کشور را فرا مى‏گیرد، و مردم (همانند ماجراى گریبایدوف) به علما رجوع مى‏کنند. از آن‏رو که علما رهبران طبیعى مردم و مرزبان مرزهاى فرهنگى کشور و حافظان هویت ملّى ـ دینى این مرز و بوم بودند، به نداى ملّت لبیک گفته و به مخالفت صریح با این قرارداد برخاستند.

         نخستین بار، زمانى که فرنگیان کار جمع‏آورى تنباکو را از شهر شیراز آغاز کردند با مخالفت جدّى بزرگ‏ترین عالم آن خطّه سید على‏اکبر فال اسیرى روبه‏رو شدند.

         فال اسیرى پس از این مخالفت با وضع رقت‏بارى به بوشهر و از آنجا به بصره و سامره تبعید مى‏گردد. با «انتشار این خبر، بر اضطراب عمومى افزوده شد. خلق شیراز، عام و خاص، وااسلاما گویان در حمام حرم امامزاده عظیم‏الشأن حضرت احمدبن موسى... مجتمع شده شورش و غوغاى عظیمى... برپا مى‏گردد.»42

        همچنین علماى تبریز و مجتهدهاى بانفوذ خطاب به ناصرالدین شاه گفتند: «از آنجا که قرآن مسلمانان را از قبول نفوذ کافران منع کرده است، با کمال حیرت مشاهده مى‏کنیم که پادشاه ما کافه مسلمین را مثل اسرا به کفار مى‏فروشد... پیروان دین مبین راضى نیستند که او سبب تغییر شرع انور شود... مسلمانان مرگ را به زیر دست شدن کفار ترجیح مى‏دهند.»43

        وقتى علما دیدند نوشتن نامه به شاه اثر ندارد مردم را دعوت به قیام کردند. از این‏رو، تبریز دومین شهرى است که به رهبرى‏مجتهداین‏شهر حاج میرزاجوادآقا و حاجى میرزا یوسف‏آقا دست‏به‏شورش‏برمى‏دارد.به‏گونه‏اى‏که ناصرالدین شاه دستور مى‏دهد که عجالتا تبریز را معاف دارند.44

        در اصفهان حاج شیخ محمّدتقى معروف به آقانجفى رهبرى قیام مردم اصفهان را به عهده گرفته، خرید و فروش و استعمال توتون و تنباکو را منع مى‏کند.45

        سایر شهرهاى ایران همچون تهران، قزوین، کاشان، یزد و مشهد نیز کم‏وبیش شورش‏ها و تظاهراتى علیه شرکت انگلیسى «رژى» انجام مى‏دهند.46 به ویژه اعتراضات در تهران به رهبرى شیخ فضل‏اللّه نورى و میرزاى آشتیانى شدیدتر و گسترده‏تر مى‏گردد.47

         1ـ4. استفاده علما از همه ظرفیت‏ها براى مبارزه

    هرگاه جنگ شدت کند باید نیرو و مهمات بیشترى وارد معرکه کرد. در این جنبش، چون مقدار خطرى که فرهنگ و هویت ملّى این کشور را تهدید مى‏کرد فوق تصور بود، از این‏رو، علما که رهبران طبیعى جامعه بودند و همچنین مردمى که در قبال مشکلات جامعه احساس وظیفه مى‏کردند، از همه ظرفیت‏هاى موجود بهره بردند؛ مسئله‏اى که تا آن روز سابقه نداشت. مهم‏ترین این موارد را مى‏توان به ترتیب ذیل برشمرد:

         1. استفاده از منابر وعظ براى تحریک مردم بر علیه کمپانى؛

         2. به میدان آمدن همه علماى بلاد اسلامى؛

         3. استمداد از ولىّ‏فقیه و مرجع تقلید شیعیان جهان در سامرا؛

         4. به میدان آمدن زنان و به نمایش گذاشتن اولین تظاهرات گسترده سیاسى زنان.

    استفاده از رسانه منبر: مهم‏ترین رسانه در آن زمان منبرهاى وعظ بود که کارایى بالایى داشت. به دلیل تأثیر زیاد این رسانه بود که حکومت دستور جلب برخى از وعاظى را که بر ضد امتیازدهى به بیگانه سخن مى‏گفتند صادر کرد. براى نمونه، دو دست‏خط از ناصرالدین شاه موجود است که در یکى از آنها، به نایب‏السلطنه خویش، کامران میرزا، مى‏نویسد: «این حاجى ملّافیض‏اللّه دربندى و مردیکه سفیه و بى‏معنى است. تمام اوقات رمضان و محرم و غیره را در منبر، بجز فضولى و حرف مفت زدن کار دیگرى ندارد و تکلیف وعظ خود را به نامربوط گفتن و حرف‏هاى دولتى زدن[!] قرار داده است. فورا او را از طهران اخراج کرده، به همان دربند قفقاز که وطن اصلى اوست، برود.»48

        همچنین درباره واعظ دیگرى به نام ملّاباقر واعظ در دست‏خطى دیگر با کلمات مستهجنى که نشان‏دهنده عصبانیتِ آمیخته با بى‏فرهنگى شاه است، باز هم به نایب‏السلطنه خود مى‏نویسد: «به او بگو: اى مرتیکه خر، تو واعظ هستى. روى منبر روضه بخوان. چه کار دارى از تکیه دولت حرف بزنى؟ اگر یک دفعه دیگر شنیده شود غیر از وعظ و روضه‏خوانى، در مجلس حرفى زده‏اى، پدرت را آتش زده، از ایران خارجت خواهم کرد!»49

        شاه هرگز فکر نمى‏کرد علما و روحانیان اصیل، تا این اندازه در برابر او قد علم کنند؛ از این‏رو، از آنها بسیار عصبانى شد. او افزون بر کلمات رکیکى که در امثال دست‏خط پیشینش مشهود است، در نامه‏اى که به فرزند ارشدش، ظل‏السلطان، حاکم مستبد و جبار اصفهان مى‏نویسد، ضمن توهین به روحانیت، در مقابل موضع‏گیرى علما، اعلام مى‏کند:

    چرا باید علما و مردم حرفى بزنند که این‏قدر بى‏معنى و سخیف باشد؟! مثلاً، بانک را بد مى‏دانند. این چه حرف سخیف و بى‏معنى است! رعایاى دول خارجه از صد سال با این طرف مأذون و مجاز هستند موافق عهدنامه آقامحمدخان و فتحعلى شاه، و محمد شاه، که هر نوع معاملات را در ایران و هر نوع تجارت را بکنند. تنها این است؟ قبل از این صراف‏خانه‏ها بوده و تک‏تک وجود داشت. حالا آنها را تحت قاعده درآورده، اسمش را بانک گذاشته‏اند. نمى‏دانم این مزخرفات را کى مى‏گوید و به دهان خاص و عام مى‏اندازد و... البته یقین داشته باشید اگر در این نوع حرف‏هاى بى‏معنى ([!] امتدادى بدهند، تکلیف از ما ساقط شده، آنچه لازمه سیاست است، خواهیم فرمود] !]. ناصرالدین شاه.50

    البته بجز ناصرالدین شاه، بیگانگان نیز متوجه قیام عمومى مردم به رهبرى علما شده بودند. یک فرد انگلیسى در تاریخ 29 آوریل 1891م / بیستم رمضان 1308 ق، یعنى در رمضان پیش از انتشار فتواى میرزاى شیرازى درباره تحریم تنباکو، طى نامه‏اى براى سالیسبورى نوشته است: «ملّایان متعصب همه‏جا علیه "تسلیم مسلمانان به کفار" وعظ مى‏کنند و مى‏گویند تجارت، معدن، بانک، جاده و دخانیات را به اروپاییان فروخته‏اند؛ چه دیدى کشتزارهاى غله و زنان مسلمان را هم ببرند.»51

        تأکید بر مجالس وعظ، نشان از اهمیت این رسانه در آن زمان و مقدار کارایى آن داشته است.

         حکومت قاجار با شنیدن اخبار اعتراضات و نارضایتى‏هاى گسترده‏اى که از اطراف مى‏رسید، چاره را در آن مى‏بیند که رهبران نهضت را توقیف کند.

         از آن‏رو که خواست خداوند بر این بود که قدرت خود را در ولایت فقیه نشان دهد، پس از سخت‏گیرى دولت، عرصه بر علما تنگ مى‏گردد؛ از این‏رو، ناگزیر به ولىّ‏فقیه زمان متوسل مى‏شوند.52

    5. استمداد از ولىّ فقیه

    پس از مخالفت علما و فشار دولت، علماى ایران تنها راه نجات را استمداد از میرزاى شیرازى که در شهر سامراى عراق بود یافتند و نامه‏هاى زیادى مبنى بر شکایت از ناصرالدین شاه به ایشان نوشتند.53

        عده دیگرى از علما از جمله حاج سید على‏اکبر فال اسیرى و آقا منیرالدین اصفهانى شخصا به سامرا رفته، محاسن‏ومعایب‏این امتیاز را به میرزاى شیرازى گفتند.54

         میرزا زین‏العابدین امام جمعه تهران، حاج میرزا جوادآقا در تبریز، حاج شیخ محمدتقى در اصفهان و آقا میرسیدعلى مدرس در یزد، از دیگر علمایى بودند که به این کار اقدام کردند.55

        میرزاى شیرازى بعد از اطلاع از وضعیت اسفبار فرهنگى در ایران، خطاب به ناصرالدین شاه مى‏گوید: «اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و رفت‏وآمد آنها با مسلمین و اجراى عمل ننگین امتیاز تنباکو و غیره از جهاتى چند منافى صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و فحل نظام مملکت و موجب پریشانى ملت است.»56

        پیام میرزاى شیرازى و سایر علماى بلاد به ناصرالدین شاه مؤثر واقع نشد، بلکه وى صدراعظم را شخصا به حضور میرزاى شیرازى در سامرا فرستاد و در مذاکرات خود فسخ قرارداد را محال اعلام کرد.57

        میرزاى شیرازى در پاسخ به مشیرالوزاره گفت: «نگذارید کارتان به آنجا کشد که وقتى ملجأ شدید و بخواهید دست توسل به دامن ملت بزنید، ملت را دیگر دامنى نمانده باشد. هنوز تا وقت است دولت را اگر در حقیقت رفع این فتنه و دفع این غائله ممکن نیست به ملت واگذار کند تا ملت خود درصدد دفع این غائله برآید.» و چون مشیرالوزاره ضعف ملت و دولت را به رخ کشیده بود میرزاى شیرازى گفت: «اگر دولت از عهده برنمى‏آید من به خواست خدا آن را بر هم مى‏زنم.»58

          از این سخنان میرزاى شیرازى فهمیده مى‏شود که میرزا به ظرافت دریافته است که اگر الان جلوى این خطر گرفته نشود دیگر ملتى باقى نخواهد ماند و هویت و فرهنگ ایرانى ـ اسلامى نابوده شده است.

         میرزاى شیرازى مجددا به ناصرالدین شاه مى‏نویسد: «چگونه مى‏شود که ... به اندک فائده [مادى] کفره را بر وجوه معایش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و مراوده کنند و به خوف یا رغبت ذلت نوکرى آنها را اختیار نمایند و کم‏کم بیشتر منکرات شایع و متظاهر شودورفته‏رفته‏عقایدشان‏فاسد و شریعت‏اسلام مختل‏النظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.»59

        با این جملات میرزاى شیرازى کاملاً مشخص است که نامه برخى از روشن‏فکران ذره‏اى تأثیر در فتواى میرزا نداشته است، بلکه میرزا برخلاف روشن‏فکران که دغدغه سود بیشتر و رفاه مادى داشتند، تنها دغدغه معنوى داشت و غم نابودى فرهنگ ایرانى ـ اسلامى را مى‏خورد؛ اتفاقى که با کمى غفلت تمام هویت یک ملت را نابود مى‏کرد.

         1ـ5. اطاعت یکپارچه از ولىّ‏فقیه

    این‏بار تقدیر آن بود که مردم، مشق ولایت‏مدارى کنند و به دنیا نشان دهند چگونه سراسر یک ملت، با فرمان ولىّ‏فقیه خود به پا مى‏خیزد، و چگونه دست خدا از آستین تک‏تک مردم بیرون مى‏آید. بنابراین، لازم بود تا همه مردم ایران از شهرى و روستایى، بازارى و کارگر، مؤمن و غیرمؤمن، روحانى و غیرروحانى و... همانند شورش علیه گریبایدوف، در این نهضت شرکت فعال داشته باشند.

         اما این‏بار نوک حملات متوجه دولت است؛ زیرا دولت مجرى سیاست‏هاى بیگانگان شده است. اگر پیش‏تر، مردم از دولت مى‏خواستند مداخله نکند، تا خودْ حسابشان را با بیگانگان کافر تصفیه کنند، در اینجا مردم، هم به شاه و دولت حمله مى‏کنند و هم به بیگانه؛ چراکه اکنون دولت حامى بیگانگان شده و گرگ، لباس میش پوشیده است.

         پس از آنکه میرزا با شاه اتمام حجت کرد، حکم مرجع على‏الاطلاق شیعیان و نایب رشید امام زمان (عج)، مرحوم آیت‏اللّه مجدد میرزاى شیرازى، مبنى بر حرمت استعمال دخانیات، به تهران و به دست مجتهد بزرگ تهران میرزاى آشتیانى مى‏رسد.60

          زبان فتوا به گونه‏اى انتخاب شده است که مردم را متوجه ولایت مى‏کند و به آنها گوشزد مى‏کند که اساس تشیع بر ولایت استوار است؛ بنابراین، در آن به جاى مشخص ساختن «حرمت و حلیت»، از تعبیر «در حکم محاربه با امام زمان (عج) است» استفاده شده است. این نحوه ورود، چنان مؤثر بود که بنابر آنچه در برخى اسناد مربوط به واقعه تحریم ثبت شده است، حتى اهل فسوق نیز بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند و از استعمال دخانیات احتراز کردند و بى‏قیدان به شرع نیز، در این موضوع ویژه، از آن مرجع عالى‏قدر تبعیت کردند. شیخ حسن کربلایى در این‏باره آورده است:

    مردم اوباش بلد و به اصطلاحِ وقت، داش‏مشتى‏ها، که از هیچ رو باکى از هیچ‏گونه مناهى و معاصى ندارند، به غیرت اسلامیت، چپق‏ها یکسره شکستند و شکسته چپق‏ها را بر تختگاه اداره [دخانیه ]کمپانى انداختند. از این جماعت مَشتى‏ها، این کلمه به فزونى شنیده مى‏شد: من عرق (مشروب) را علانیه و برملا مى‏خورم و از هیچ‏کس هم باکى ندارم؛ ولى چپق را تا آقاى میرزا حلال نکند، لب نخواهم زد؛ و نیز این کلمه که مى‏گفتند: [کرارا مسموع افتاد ]عرق را به امید شفاعت صاحب‏الزمان (عج) مى‏خورم؛ ولى چپق را به چه امید بکشم؟!61

    حکم تحریم، حتى دربار شاه و اندرون و حرمسراى وى را نیز دربر گرفت، به نحوى که ملکه، با آنکه على‏القاعده مى‏باید مطیع شاه و حافظ منافع دربار باشد، منافع ملت و اطاعت از مرجع دینى را مقدم بر منافع آنى دربار مى‏بیند، و با تدبیر و درایت ویژه خود، نهضت را در داخل قصر پیگیرى مى‏کند. به این ترتیب، ناصرالدین شاه یکباره دید که فرمان آیت‏اللّه میرزاى شیرازى، تا لایه‏هاى زیرین قصر او نفوذ کرده است.

         براى نمونه، در یکى از همان روزها که کلفت‏هاى انیس‏الدوله، همسر شاه، مشغول پیاده کردن قلیان‏هاى نقره و طلاى مرصع بودند و خودِ انیس‏الدوله، ناظر به عمل خدمت‏کاران بود، شاه از انیس‏الدوله پرسید: «خانم، چرا قلیان‏ها را از هم جدا و جمع مى‏کنند؟» جواب داد: «براى آنکه قلیان حرام شده.» ناصرالدین شاه روى در هم کشیده و با تغیر گفت: «که حرام کرده؟!» انیس‏الدوله با همان حال گفت: «همان کس که مرا به تو حلال کرده!» شاه هیچ نگفت و برگشت و براى آنکه مبادا به احترامش لطمه وارد آید، بعد از آن به هیچ‏یک از نوکران خود دستور نمى‏داد قلیان بیاورند، و در تمام دربار قلیان‏ها را جمع کردند.62

        چنان‏که در عبارت پیشین آمده، هدایت مبارزه توسط انیس‏الدوله به گونه‏اى بود که شاه را منفعل ساخت و او حتى دیگر جرئت نداشت از خادمان خود قلیان طلب کند.

         اطاعت از فرمان مرجعیت، به طبقه‏اى ویژه محدود نمى‏شد. براى نمونه، اعتمادالسلطنه در خاطرات خود چنین وصف مى‏کند: «جمعه، نهم جمادى‏الاولى:... صبح، امین‏الدوله به دیدن [من ]آمد. مى‏گفت: منع تنباکو به قدرى است که سه چهار روز قبل، به جهت عیال من قلیان مى‏آوردند. بنّا و عمله که مشغول کار بودند، دست از کار کشیدند و رفتند. پرسیدم: چرا مى‏روید؟ بنّا جواب داد: خانه‏اى که بدین وضوح بى‏دین باشند که قلیان بکشند، کار نمى‏کنم.»63

        نتیجه آنکه، لحن فتوا به گونه‏اى بود که جایگاه ولایت نواب عام امام زمان (عج) در جامعه بیشتر تثبیت، و مخالفت با مرجعیت به منزله جنگ با امام زمان (عج) تلقّى مى‏شد. افرادى نیز که تا آن روز مرجعیت را نمى‏شناختند و اطلاع کافى در مورد آن نداشتند، به وجود مرجعیت شیعه و وظایف او و وظایف شیعیان در برابر او پى بردند.

         2ـ5. حضور بى‏سابقه زنان در حمایت از ولىّ‏فقیه

    حوادثى که پس از تحریم اتفاق مى‏افتد، به دلیل حضور همگانى آحاد مردم، مبارزه دو فرهنگ ایرانى ـ اسلامى و فرهنگ غرب را به وضوح نشان مى‏دهد. از این‏رو، بجاست که به جزئیات برخى از حوادث اشاره شود.

         در پى شدت یافتن تحریم،64 کمپانى رژى به وسیله قوام‏الدوله به ناصرالدین شاه شکایت مى‏برد. شاه، عبداللّه خان والى را نزد میرزاى آشتیانى مى‏فرستد، با این پیغام که «یا باید در ملأعام قلیان بکشید و یا از ایران خارج شوید.» میرزاى آشتیانى با کمال صراحت و قاطعیت مى‏گوید: «نقض حکم حجت‏الاسلام از هیچ‏رو برایم ممکن نیست؛ ولى از تهران مى‏روم. امروز را مهلت دهید تا وسیله حرکت فراهم کنم؛ فردا البته خواهم رفت.»65

        امین‏السلطان به دستور شاه، حکم تبعید میرزاى آشتیانى را خطاب به نایب‏السلطنه، حکمران تهران، نوشت. گمان نظام این بود که مردم وحشت مى‏کنند؛ اما انتشار خبر تبعید، جرقه‏اى بر انبار باروت بود. هیجان مردم بالا گرفت و حتى تاریخ‏نگارانى مثل ناظم‏الاسلام را نیز تحت تأثیر قرار داد. ناظم‏الاسلام مى‏نویسد: «به خاطر دارم در آن هنگامه، مثل ابر نوبهارى گریان بودم، و سبب آن گریه را تاکنون ندانسته‏ام!»

         مؤلف کتاب تاریخ دخانیه، در این زمینه مى‏نویسد: «صبح روز دوشنبه، ابتدا علما و اهل علم دارالخلافه دسته‏دسته از هر محله، رو به سنگلج که مقر دارالشرع جناب مستطاب ملاذالاسلام (میرزاى آشتیانى) است، روانه شدند.»66

        اعظام‏الوزاره در کتاب خاطرات من مى‏نویسد: «اول کسى که از علما در آن روز به منزل میرزاى آشتیانى وارد شد، هم‏صدا با ایشان گردید، آقاى حاج شیخ فضل‏اللّه مجتهد نورى بود.»67

        شیخ حسن کربلایى نیز در این‏باره مى‏نویسد: «هنگام ظهر، دیگر نوبت به زنان رسید. زنان نیز دسته‏دسته، فوج‏فوج جمع‏آمده، جمعیت زنان نیز انبوه شد. پس از این جماعت،... تماما سرهایشان را از روى چادر به علامت عزا گِل گرفتند و فریاد و فغان‏کنان، رو به ارک دولت رفتند. جمعیت مردان نیز با گریه و فغان و "وااسلاما"گویان، از دنبال زنان روانه شدند.»68

    «جمعیت...، تمامى مرد و زن بدین هیئت و حال مدهش فزع‏انگیز، در میدان ارک مجتمع ایستادند. تفصیل این موقف دهشتناک و شرح آن رستخیز عظما که در آن موقع برپا شد، جز که بالعیان دیدار شود، وگرنه در حیز گفتار نتوان گنجید.»69

        «... جمعیت... یک‏مرتبه صداى ضجّه "یا على" و "یا حسین" از تمامى مخلوق بلند مى‏شد... از چنین هنگامه عظیمى که دفعتا در میدان ارک برپا گردید، تمامى اجزاى دولت، خاصه حرمسراهاى سلطنتى را وحشت و دهشت عظیمى فرا گرفته، از صدر تا ساقه [خرد و بزرگِ دربار ]مضطرب و پریشان شدند.

         ... در ضمن هر فصلى نیز فریادهایى بدین مقوله گفتار بلند بود که: اى خدا، مى‏خواهند علماى ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند، بر جنازه ما فرنگیان نماز بگذارند.»70

        کربلایى در ادامه ماجرا مى‏نویسد: «جمعیت مردم به حدى شد که تمامى کوچه و بازارها و میدان ارک یک وصله پیوسته زن و مرد بود؛ راه عبور و مرور از کوچه‏ها و بازارها بالمرّه مسدود شده، فریاد و فغان "واشریعتا"، "وااسلاما"، "یا على" و "یا حسین" از تمامى این‏همه مخلوق پیوسته بلند بود؛ تمام شهر با این عظمت را چنان ضجه و غلغله، و شور و شیون فراگرفته بود، که به وصف نتوان آورد.»71

        ... معتمدالسلطان طاقت از کف داد؛ رو به تنى چند از آنان نمود و مختصر پرخاشى کرد. هنوز آخرین کلمه از دهانش درنیامده بود، که یک دفعه بر او هجوم آورده، بیچاره را تا تاب و توان بود، کوبیدند.72

        جمعیت شورشى به طرف قصر حمله مى‏کنند که آقا باباخان معین نظام، به سربازان ترک دستور تیر مى‏دهد؛ ولى آنها سرپیچى مى‏کنند. وى پس از یأس از اطاعت این سربازان، به سربازان خودِ نایب‏السلطنه که به شرارت و بدخواهى معروف بودند و به گروه «بى‏پدران» شهرت داشتند، روى مى‏کند و از آنها مى‏خواهد که به روى مردم آتش بگشایند. در این تیراندازى، شمارى از مردم کشته مى‏شوند که دستگاه تلاش مى‏کند با انتقال جنازه‏ها به داخل قصر، از شدت هیجان بکاهد؛ ولى ظاهرا چهار جنازه به دست مردم مى‏افتد، و مردم با روى دست گرفتن آنها، شورشى عظیم به پا مى‏کنند. نویسنده تاریخ دخانیه در شرح این ماجرا مى‏نویسد:

    همین قدر مى‏نگاریم که از مشاهده آن وضع و حال ناگوار فزع‏انگیزِ کشتگان، عموم مردم را چنان جوش و شورى فرا گرفته، که در آن حال هیچ‏کس را از مباشرت جنگ و مصادمت توپ و تفنگ، اصلاً اندیشه و پروایى نبود، سهل است که از بزرگ و کوچک، زن و مرد را بجز کشته شدن آرزویى نبود. و بجز هجوم آوردن به ارک گفت‏وگویى نبود. یقینا هرگاه در آن حال یک شخص از علماى اعلام دارالخلافه، پیش افتاده و به ارک روانه مى‏شد، تمامى این‏همه سرها را بر کف گرفته، مانند سیل شهرآشوب به دنبال او تا داخل حرمسراهاى پادشاهى مى‏تاختند.73

    در این حوادث نکات مهمى وجود دارد، که به مرور به آنها اشاره خواهیم کرد؛ ولى از همه مهم‏تر، حضور آحاد افراد جامعه اعم از زن و مرد است که در این نهضت حضور گسترده دارند. زنان معمولاً در شورش‏ها شرکت نمى‏کنند؛ اما در اینجا آشکارا مى‏بینیم که زنان حتى در هنگامى که به آنها تیراندازى مى‏شود، عقب‏نشینى نمى‏کنند. این امر نشانگر رشد فکرى، اجتماعى و سیاسى مردم ایران است. مردم ایران به حدى از رشد مذهبى و اجتماعى رسیده‏اند، که همانند الگوهاى مذهبى خود در کربلا رفتار مى‏کنند.

         این جنبش، فقط نمایشگر رشد است؛ آنچه در رشد فکرى و اجتماعى این مردم تأثیر مستقیم داشته است، مجالس روضه، وعظ، عزادارى‏ها و سخنرانى‏ها بوده است، که نقش رسانه‏هاى گروهى را ایفا کرده و موجب جامعه‏پذیرى دینى شده است.

         بنابر گزارش دوبالوا، وزیر مختار فرانسه، «در ایران، آن روز یک "انقلاب" بود، نه یک طغیان.»74

    6. پیامدهاى فرهنگى نهضت

    ـ این نهضت باعث بالندگى بیش از پیش فرهنگ تشیّع و جبران نسبى آسیب‏هاى واردشده بر فرهنگ تشیّع و نیز زنده شدن مجدد فرهنگ خودى و بازگشت گروه‏هاى مرجع به جاى اصلى خود شد. همچنین موجب گردید که ایران و ایرانى در نظر مردم ایران اهمیت یابد و کم‏بینى و تحقیر فرهنگ ایرانى جاى خود را به تعظیم دیانت و فرهنگ ملّى ـ اسلامى بدهد.

         ـ نیز برخلاف نهضت مشروطه که عناصر روشنفکر وارد نهضت شدند، در هیچ‏یک از مقاطع جنبش تحریم تنباکو، روشن‏فکران حضورى، حتى در حد متوسط مردم کوچه و بازار هم نداشتند. علت این امر را باید در ویژگى خاص این نهضت جست‏وجو کرد. نهضت تنباکو یک جنگ تمام‏عیار فرهنگ ملّى ـ اسلامى با فرهنگ غربى است، در حالى که نهضت مشروطه تا حدّى رواج فرهنگ غربى است و بازخوانى نوین فرهنگ خودى است. به عبارت دیگر، در مشروطه تعامل فرهنگى به چشم مى‏خورد، اما در نهضت تنباکو شاهد جنگ دو فرهنگ معارض هستیم و طبیعى است که در این فرهنگ طرف‏داران فرهنگ غرب در جبهه دشمن‏اند و اساسا نمى‏توانند وارد جبهه خودى شوند.

         از این‏رو، مشاهده مى‏شود که:

         اولاً، این نهضت توانست به همه اهداف خود دست یابد بدون آنکه هیچ نیازى به عنصر روشنفکر داشته باشد. حتى امثال ناظم‏الاسلام کرمانى که بعدها در جبهه روشن‏فکران قرار گرفتند، حضورشان در این نهضت کاملاً جنبه سنتى و ضد غرب داشت.

         ثانیا، توان تعامل فرهنگى با فرهنگ غرب را در مشروطه پیدا نمود. به عبارت دیگر، اگر در جریان قرارداد رژى شکست مى‏خورد در ذیل فرهنگ غرب قرار مى‏گرفت و توان تعامل با آن را در نهضت مشروطه را پیدا نمى‏کرد.

         ثالثا، از تندبادهاى فرهنگى سالیان بعد نیز بیمه شد؛ به این معنا که فرهنگ خودى با نشان دادن قدرت ویژه خود به مردم ایران، در آنان نوعى خودباورى و ایمان به فرهنگ ایرانى ـ اسلامى ایجاد کرد که توانست گروه مرجع مثبت را در تندبادهاى مشروطه دوم و حوادث بعد از کودتاى رضاخانى و همچنین هجمه‏هاى فرهنگى دوره محمدرضا در میان گروه خودى نگه دارد، به گونه‏اى که ما شاهد روى‏آورى عظیم مردم ایران به دیانت بعد از رضاخان و نیز شرکت میلیونى مردم در انقلاب 1357 باشیم.

         خلاصه اینکه انقلاب مشروطه و همچنین انقلاب اسلامى ایران نتیجه موفقیت جنبش تنباکو بود.

         ـ جنبه وحدت ذاتى و تلازم جدى دیانت و سیاست در ذات این جنبش آشکار شد. البته این مسئله، ویژه این جنبش نبود و در جنبش‏هاى پیشین نیز دیده مى‏شد؛ چراکه ریشه در فرهنگ تشیّع دارد؛ اما برخى از غرب‏گرایان تلاش کردند چنین القا کنند که پیوند دیانت و سیاست از این جنبش شروع شده است؛ چنان‏که یحیى دولت‏آبادى مى‏نویسد:

    به هر صورت، دخالت اضطرارى میرزاى شیرازى در امر سیاست، گرچه براى حفظ استقلال مملکت و نگاه‏دارى از تجاوزات بیگانگان بسى سودمند بود، ولکن بذرى در مزرعه روحانیت پاشیده شد که معلوم نیست چه حاصلى برویاند و چه نتیجه [اى ]در آینده براى سیاست و روحانیت این مملکت داشته باشد، و کدام دست قوى بتواند این خلط و مزج را بر هم زده، هریک از سیاسیون و روحانیان را به اداى وظیفه خود وادارد.75

    ـ تکیه‏گاه اصلى این جنبش، عناصر معنوى و غیرمادى است؛ در عین حال، به گونه‏اى این عناصر غیرمادى را به زندگى مادى مردم پیوند داده، و در نظامى هماهنگ این دو جنبه را به هم متصل کرده است، که به سختى از هم قابل تشخیص است (در مادى‏ترین امور هم معنویت و دین دیده مى‏شود، و در امورِ فقط معنوى نیز زندگى اجتماعى ـ سیاسى کانون بحث قرار مى‏گیرد.)

         ـ این نهضت، آغاز بیدارى ایرانیان و شروع نهضت مشروطه بود. پیش از نهضت تنباکو مردم فکر مى‏کردند کارى از آنها ساخته نیست، و حداکثر کارى که علما مى‏توانند بکنند این است که در شاه و حکام تأثیر گذارند و از آنها بخواهند در تصمیماتشان تجدیدنظر کنند؛ اما جنبش تنباکو نشان داد که به رغم خواست حکومت، مى‏توان خواستى را بر آنها تحمیل نمود، بلکه مى‏توان در حکومت یا حتى در روابط خارجى تغییراتى ایجاد کرد. ادوارد براون در کتاب انقلاب مشروطیت ایران مى‏نویسد: واقعه انحصار تنباکو را باید مبدأ تاریخ بیدارى و آغاز دوره و مرحله نوین ایران در حوادث اجتماعى دانست.76

        ناظم‏الاسلام کرمانى نیز در کتاب خود با عنوان تاریخ بیدارى ایرانیان مى‏نویسد: «ملت ایران به خود آمده و اندکى رو به بیدارى کرد؛ چه، از ارتفاع امتیاز رژى، ملت ایران دانست که مى‏شود در مقابل سلطنت ایستاد و حقوق خود را مطالبه کرد.»77

        مهدى ملک‏زاده در تاریخ مشروطیت ایران مى‏نویسد: «این نهضت عمومى که صرفا جنبه مذهبى داشت، در تحولاتى که سپس در ایران روى داد و به انقلاب مشروطیت منتهى شد، تأثیر بسزایى داشت.»78

        ـ در این نهضت، نقش محورى مردم آشکار شد. با نگاهى هرچند اجمالى به نامه‏هاى علما پس از نهضت تنباکو، مى‏بینیم که مفهوم دیگرى به صورت جدى حضور خود را نشان مى‏دهد. آیت‏اللّه میرزاى شیرازى در آخرین مکاتبات خود با علماى ایران، نتیجه قیام تحریم تنباکو را «اعلاى کلمه ملت» مى‏داند.

         در قیام میرزاى شیرازى عنصرى بود که در مبارزات حاج ملّاعلى کنى و میرزا مسیح مجتهد کمتر به چشم مى‏خورد و آن حضور آحاد ملت است؛ یعنى مردم در این قیام به حقوق خود واقف شدند.

         قیام تنباکو ملت تازه‏اى را خلق کرد که به حقوق خود کاملاً آگاه شد. مردم این‏بار در قیام، لبه تیز حمله را متوجه شخص پادشاه مى‏کنند و او را در رأس همه بدبختى‏ها مى‏دانند. در قضیه تنباکو، مردم به شخص پادشاه اعتراض مى‏کنند و حتى زن‏ها براى اولین بار به صحنه مى‏آیند و مى‏گویند: «شاه، باجى‏سیبیلو!» ناصرالدین شاهى که تا دیروز «ظل‏اللّه» بود، مورد تمسخر زن‏ها قرار مى‏گیرد و این امر حرکتى مهم و جهشى قابل توجه است.

         یک دهه پیش از این، مرحوم حاج ملّاعلى کنى نامه‏اى به شاه مى‏نویسد و در آن بیان مى‏کند که ملکم‏خان فراموش‏خانه باز کرده است و قرارداد رویتر نباید باشد. او در همین نامه، به سپهسالار هم حمله مى‏کند؛ ولى مى‏افزاید: «این مطلب را من گفتم و فضولى هم نمى‏کنم؛ چون اینها را یک عالم باید به پادشاه بگوید و هرچه فکر مى‏کنم، تنها راه اصلاح این است که این حرف در شخص شما مؤثر افتد، تا جلوى این مفاسد را بگیرید.» در صورتى که میرزاى شیرازى چنین سخن نمى‏گوید؛ چون ملت را پشت سر خودش مى‏بیند. او مانند امام که مى‏فرمود «من به پشتوانه این ملت، توى دهن دولت مى‏زنم»، به ناصرالدین شاه مى‏گوید: «اگر این کار را کردى که هیچ؛ و اگر نکردى، من به ملت مى‏گویم انجام بدهد.» در اینجا مفهوم و لفظ «ملت» مطرح مى‏شود؛ ملّت به همان مفهومى که امام مى‏گفت؛ و در ارتباطى عمیق که یک رهبر دینى و رئیس جامعه شیعى با مردم خود دارد؛ که هم هویت ملى است، هم هویت مذهبى، و هم هویت جغرافیایى. میرزاى شیرازى به آسانى با مردم ارتباط روانى، اعتقادى و شخصیتى برقرار مى‏کرد.79

    نتیجه‏گیرى

    در این مقاله نتایج زیر حاصل شد:

         1. تهدید فرهنگى و اجتماعى قرارداد رژى بسیار مهم‏تر و خطرناکتر از تبعات اقتصادى و حتى سیاسى آن براى مردم و کشور ایران بود، به گونه‏اى که برنامه‏ها و رفتار کارکنان قرارداد در هفت ماهى که در ایران مشغول بودند، تماما در جهت نابودى فرهنگ ایرانى ـ اسلامى و جایگزین کردن فرهنگ غربى بود.

         2. مردم هم به رهبرى علما این خطر را احساس کردند و تلاش نمودند تا آن را رفع کنند، اما موفق نشدند.

         3. به دنبال ناکامى‏هاى متعدد، مردم و علما از ولایت فقیه شیعیان استمداد جستند و ولىّ‏فقیه آن زمان میرزاى شیرازى هم ابتدا تلاش کرد از طریق نامه‏نگارى با دولت قاجارى این قرارداد فسخ شود، اما وقتى به ناتوانى دولت پى برد خود وارد عمل شد و با حکم حکومتى خود توانست استعمار انگلیس را به زانو درآورد.

         4. مهم‏ترین پیامد فرهنگى این واقعه رشد دینى و اجتماعى مردم و فرهنگ ایرانى ـ اسلامى بود که در این مبارزه مردم با بصیرت کافى به حمایت از ولىّ‏فقیه برخاستند. از این‏رو، آنچه فرهنگ ایرانى را از فاجعه عظیمِ نابودى نجات داد تمسک به ولایت فقیه و اطاعت کامل همه آحاد ملت از حکم حکومتى ولىّ‏فقیه بود. بنابراین، با توجه به شباهت‏هاى هجمه‏هاى فرهنگى در زمان گذشته با زمان حال، در حوادث امروزى و هجمه‏هاى فرهنگى جدید نیز تنها راه نجات تمسک به ولایت فقیه مى‏باشد.



     

      منابع

    ـ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، با مقدمه و فهرست ایرج افشار، چ پنجم، تهران، امیرکبیر، 1379.

    ـ اعظام‏الوزاره قدسى، حسن، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله ایران، تهران، کارنگ، 1379.

    ـ براون، ادوارد، تاریخ مشروطیت ایران، ترجمه مهرى قزوینى، تهران، کویر، 1376.

    ـ بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، چ سوم، تهران، کیهان، 1375.

    ـ تیمورى، ابراهیم، تحریم تنباکو، اولین مقاومت منفى در ایران، تهران، جیبى، 1361.

    ـ دوانى، على، نهضت روحانیان ایران، چ دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377.

    ـ دولت‏آبادى، یحیى، حیات یحیى، تهران، عطار، 1362.

    ـ دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1337.

    ـ رجبى، محمدحسن، مشاهیر زنان ایرانى و پارسى‏گوى از آغاز تا مشروطه، تهران، سروش، 1374.

    ـ رفیع‏پور، فرامرز، آناتومى جامعه، تهران، سهامى انتشار، 1378.

    ـ ـــــ ، توسعه و تضاد، چ سوم، تهران، سهامى انتشار، 1377.

    ـ زنجانى، رضا، تحریم تنباکو، تهران، نمایشگاه دائمى کتاب، 1365.

    ـ صفایى، ابراهیم، اسناد سیاسى دوره قاجار، تهران، بابک، 1355.

    ـ کاظم‏زاده، فیروز، روس و انگلیس در ایران 1864-1914 پژوهشى درباره امپریالیسم، ترجمه منوچهر امیرى، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371.

    ـ کدى، نیکى، ر، تحریم تنباکو در ایران، ترجمه شاهرخ قائم‏مقامى، تهران، کتاب‏هاى جیبى، 1358.

    ـ کربلایى، حسن، تاریخ دخانیه، به کوشش رسول جعفریان، قم، الهادى، 1377.

    ـ کرمانى، ناظم‏الاسلام، تاریخ بیدارى ایرانیان، چ چهارم، آگاه، 1362.

    ـ کوئن، بروس، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل، تهران، سمت، 1370.

    ـ گولد، جولیوس و کولب، ویلیام ل.، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر پرهام و دیگران، تهران، مازیار، 1376.

    ـ معتضد، خسرو و نیلوفر کسرى، سیاست و حرم‏سرا (زن در عصر قاجار)، تهران، علمى، 1378.

    ـ ملک‏زاده، مهدى، تاریخ مشروطیت ایران، تهران، کتاب‏فروشى ابن‏سینا، 1331.

    ـ نجفى، موسى، تعامل دیانت و سیاست در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1387.

    ـ نجفى، موسى و موسى فقیه‏حقانى، تاریخ تحولات سیاسى ایران، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381.

    - Moore, Stephoen, Sociology Alive, (Stanley Thornes, publisers, L,T.P).


    • پى نوشت ها

      * عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 15/7/89 ـ پذیرش: 25/9/89.                                  ramazan@qabas.net

      1ـ ر.ک: موسى نجفى و موسى حقانى، تاریخ تحولات سیاسى ایران، ص 169ـ214.

      2ـ على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ج 37، ص 227و228.

      3ـ بروس کوئن، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل، ص 59.

      4 Stephoen Moore, Sociology Alive, p. .

      5ـ ارزش‏ها در نگاه جامعه‏شناسان عبارتند از: باورها و عقاید ریشه‏دارى که گروه اجتماعى بیشتر افراد جامعه هنگام مواجهه با سؤال درباره خوبى‏ها، بدى‏ها، برترى‏ها و کمال مطلوب به آن رجوع مى‏کند (بروس کوئن، همان، ص 77) و نسبت ارزش اجتماعى با ارزش دینى، عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا ارزش‏هاى دینى مطلق بوده و ریشه در واقعیات خارجى دارند، در حالى که ارزش‏هاى اجتماعى تنها به ذهنیات مردم جامعه وابسته‏اند و در زمان‏ها و مکان‏هاى مختلف، متفاوتند.

      6ـ به الگوهاى رفتارى مورد انتظار، هنجار گفته مى‏شود، ر.ک:

      Stephoen Moore, Ibid.

      7ـ جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر پرهام و دیگران، ص 723.

      8ج

      9ـ بروس کوئن، همان، ص 138.

      10ـ همانند لغو سریع قرارداد رویتر و لاتارى.

      11ـ مراد این است که همیشه قراردادها به نفع قدرت‏هاى استعمارى و به ضرر ایران تنظیم مى‏شدند.

      12ـ البته فعالیت‏هاى فرهنگى ـ اجتماعى انگلیس در ایران منحصر در جریان تنباکو نبود، بلکه از مدت‏ها قبل شروع شده بود، ولى قرارداد رژى به خاطر ویژگى خاص خود همه‏گیر بودن و وسعت آن در سراسر ایران موجب شد که این فعالیت‏هاى بسیار چشمگیر، به طور وسیع و در سراسر ایران انجام شود و مبارزه با آن و شکست آن نیز به تقویت فرهنگ خودى در تمام کشور و حتى خنثاکردن بسیارى از فعالیت‏هاى فرهنگى انگلیس پیش از نهضت تنباکو انجامید.

      13ـ توبه: 28.

      14ـ آل‏عمران: 118.

      15ـ شیخ حسن کربلایى، تاریخ دخانیه، به کوشش رسول جعفریان، ص 39.

      16ـ ابراهیم صفائى، اسناد سیاسى دوره قاجار، ص 41.

      17ـ نیکى، ر. کدى، تحریم تنباکو در ایران، ترجمه شاهرخ قائم‏مقامى، ص 115 به نقل از: 5.F. 6/552 پریس تلگراف 200، نوامبر 1891، ضمیمه لاسلز به سالیسبورى، شماره 230241.

      18ـ ر.ک: حسن کربلایى، همان، ص 71؛ رضا زنجانى، تحریم تنباکو، ص 51. از آن‏رو که احتمالاً آمار دقیق نزد شیخ حسن کربلایى و رضا زنجانى نبود، ممکن است این عدد کمى اغراق‏آمیز باشد، اما نشان از کثرت فوق‏العاده مهاجران فرنگى به ایران داشته است.

      19ـ حسن کربلایى، همان، ص 71.

      20ـ ر.ک: همان، ص 72

      21ـ رضا زنجانى، همان، ص 53.

      22ـ حسن کربلایى، همان، ص 72و73.

      23ـ نیکى، ر. کدى، همان، ص 115.

      24ـ فرامرز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، ص 207ـ208.

      25ـ ر.ک: فرامرز رفیع‏پور، آناتومى جامعه، ص 191ـ207.

      26ـ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، ص 414.

      27ـ مرادْ ساختمان‏هایى با شعارها و علایم خاصى براى نشان دادن عقاید خاصى است؛ مثل کلیسا که صلیبى بر بالاى آن نصب است یا مسجد که داراى گلدسته باشد.

      28ـ حسن کربلایى، همان، ص 74.

      29ـ همان، ص 39.

      30ـ همان، ص 75.

      31ـ فرامرز رفیع‏پور، آناتومى جامعه، ص 191.

      32ـ ر.ک: همان، ص 191ـ207.

      33ـ همان، ص 55.

      34ـ همان، ص 133.

      35ـ همان، ص 135ـ136.

      36ـ حسن کربلایى، همان، ص 74.

      37ـ همان، ص 74ـ75.

      38ـ همان، ص 74.

      39ـ حسن کربلایى، همان، ص 40.

      40ـ ر.ک: شیخ‏حسن کربلایى، همان، ص 38ـ104 و نیز،ر.ک:83و84.

      41ـ همان، ص 59.

      42ـ ر.ک: همان، ص 77ـ97.

      43ـ فیروز کاظم‏زاده، روس و انگلیس در ایران 1914ـ1864 پژوهشى درباره امپریالیسم، ترجمه منوچهر امیرى، ص 243.

      44ـ همان، ص 81ـ83.

      45ـ ابراهیم تیمورى، تحریم تنباکو، اولین مقاومت منفى در ایران، ص 78.

      46ـ همان، ص 80.

      47ـ همان، ص 84ـ85.

      48ـ موسى نجفى، تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 52ـ53.

      49ـ ابراهیم صفایى، همان، ص 148.

      50ـ همان، ص 25.

      51ـ على دوانى، نهضت روحانیان ایران، ص 107.

      52ـ ابراهیم تیمورى، همان، ص 85ـ86.

      53و54ـ همان، ص 87.

      55ـ ناظم‏الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص 45.

      56ـ رضا زنجانى، همان، ص 61.

      57و58ـ ابراهیم تیمورى، همان، ص 90.

      59و60ـ همان، ص 97.

      61ـ همان، ص 119.

      62ـ ابراهیم تیمورى، همان، ص 107ـ108؛ موسى نجفى و موسى فقیه‏حقانى، همان، ص 204ـ205؛ محمّدحسن رجبى، مشاهیر زنان ایرانى
      و پارسى‏گوى از آغاز تا مشروطه
      ، ص 24؛ خسرو معتضد و نیلوفر کسرى، سیاست و حرم‏سرا زن در عصر قاجار، ص 204.

      63ـ محمّدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، با مقدمه و فهرست ایرج افشار، ص 782.

      64ـ همان، ص 121.

      65ـ همان، ص 167ـ168.

      66ـ همان، ص 168.

      67ـ حسن اعظام‏الوزاره قدسى، خاطرات من یا روشن‏شدن تاریخ صدساله ایران، ص 57.

      68ـ حسن کربلایى، همان، ص 168ـ169.

      69ـ همان، ص 169.

      70ـ همان، ص 160ـ170.

      71ـ همان، ص 171.

      72ـ همان، ص 173.

      73ـ همان، ص 176ـ177.

      74ـ موسى نجفى، تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 75ـ76.

      75ـ یحیى دولت‏آبادى، حیات یحیى، ج 1، ص 137.

      76ـ ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهرى قزوینى، ص 69.

      77ـ ناظم‏الاسلام کرمانى، همان، ص 21.

      78ـ مهدى ملک‏زاده، تاریخ مشروطیت ایران، ص 126.

      79ـ موسى نجفى، تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 218ـ219.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رمضان نرگسی، رضا.(1389) نقش ولایت فقیه در صیانت از فرهنگ اسلامى ـ ایرانى در جنبش تنباکو. ماهنامه معرفت، 19(10)، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رضا رمضان نرگسی."نقش ولایت فقیه در صیانت از فرهنگ اسلامى ـ ایرانى در جنبش تنباکو". ماهنامه معرفت، 19، 10، 1389، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رمضان نرگسی، رضا.(1389) 'نقش ولایت فقیه در صیانت از فرهنگ اسلامى ـ ایرانى در جنبش تنباکو'، ماهنامه معرفت، 19(10), pp. 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رمضان نرگسی، رضا. نقش ولایت فقیه در صیانت از فرهنگ اسلامى ـ ایرانى در جنبش تنباکو. معرفت، 19, 1389؛ 19(10): 27-