عدالت امام از دیدگاه امام رضا علیهالسلام با تأکید بر عدالت اجتماعى
Article data in English (انگلیسی)
سال نوزدهم ـ شماره 158 ـ بهمن 1389، 85ـ98
حسن صادقى*
چکیده
یکى از ویژگىهاى امامان معصوم علیهمالسلام، عدالت به ویژه عدالت اجتماعى است؛ چراکه اگر ایشان از این ویژگى برخوردار نباشند، نمىتوانند به مسئولیتها و وظایف خویش عمل کنند. این نوشتار مىکوشد با روش اسنادى و تحلیلى، با توجه به روایات نقل شده از امام رضا علیهالسلام ضرورت، راه کشف، آثار و ابعاد عدالت امام با تأکید بر عدالت اجتماعى را بیان، و تفاوت آن را با دیدگاههاى کلامى غیرشیعه روشن نماید. توجه به روایات امام رضا علیهالسلام از این جهت حایز اهمیت است که در زمان ایشان، مسائل اساسى اسلام بیشتر مورد گفتوگو قرار مىگرفت. همچنین ایشان به حسب ظاهر مدتى منصب «ولیعهدى» داشته که این دو عامل، زمینه را براى گفتوگو درباره عدالت اجتماعى امام فراهم ساخته است.
کلیدواژهها: امام، امامت، عدالت، عدالت اجتماعى، عصمت، امام رضا علیهالسلام.
مقدّمه
یکى از مسائل اساسى و مهم امامشناسى، عدالت امام به ویژه عدالت اجتماعى امام است که مبتنى بر چگونگى تعریف امام و امامت است. روشن است که هر نوع تعریف امام در اتخاذ دیدگاه در مورد مسائل گوناگون عدالت، تأثیر خواهد گذاشت. در میان مباحث عدالت، عدالت اجتماعى مسئلهاى حایز اهمیت است. از سوى دیگر، احادیثى که از وجود مبارک ثامنالحجج علىبن موسىالرضا علیهالسلامنقل شده است، معارف ارزشمند و گرانبهایى دارد که با تأمّل و تفکّر در آنها و بررسى آنها گنجینههاى فراوانى را مىتوان استنباط نمود که در زندگى علمى و عملى ما کاربرد داشته باشند. تأکید بر روایات امام رضا علیهالسلامبه این دلیل است که در زمان ایشان مسائل اساسى اسلام بیشتر مورد گفتوگو قرار مىگرفت.1 همچنین امام رضا علیهالسلام به حسب ظاهر مدتى «ولیعهد» بودند و این دو مسئله زمینه را براى گفتوگو درباره عدالت اجتماعى امام فراهم آورده بود، همانگونه که از روایات استفاده مىشود.
نگارنده با جستوجویى که انجام داد، پژوهشى پیرامون عدالت و عدالت اجتماعى از دیدگاه امام رضا علیهالسلامنیافت و امیدوار است این پژوهش در این زمینه مفید واقع شود.
سؤال اصلى پژوهش این است که دیدگاه امام رضا علیهالسلام درباره عدالت امام به ویژه عدالت اجتماعى امام چیست؟
سؤالهاى فرعى نیز عبارتند از: 1. امامت چیست؟ 2. عدالت به چه معناست؟ 3. آیا عدالت در امام شرط است؟ 4. دلیل اشتراط عدالت در امام چیست؟ 5. راه کشف عدالت امام چیست؟ 6. عدالت امام چه آثارى دارد؟ 7. ابعاد عدالت امام چیست؟ 8. عدالت اجتماعى امام به عنوان یکى از ابعاد مهم عدالت امام به چه معناست؟
9. آیا عدالت اجتماعى امام ضرورت دارد؟ 10. آیا عدالت اجتماعى امام مىتواند جهانى باشد؟
این مقاله براى پاسخ دادن به این سؤالات، با توجه به مبنایى بودن تعریف امامت و به تبع آن، عدالت، نخست امامت و عدالت را تعریف کرده و سپس مسائل عدالت از قبیل اشتراط عدالت در امام، دلیل اشتراط عدالت در امام، راه کشف عدالت امام، آثار عدالت امام، ابعاد عدالت امام و عدالت اجتماعى امام و برخى از مسائل آن را از دیدگاه امام رضا علیهالسلام مورد بررسى قرار مىدهد و براى روشن شدن دیدگاه شیعه و به طور خاص دیدگاه امام رضا علیهالسلام، به دیدگاههاى کلامى اهل تسنن اشاره مىکند.
تعریف عدالت
عدالت از ریشه «عدل» است و ریشه «عدل» دو معناى متضاد دارد: نخست به معناى استواء (برابرى) و دیگرى به معناى اعوجاج (کجى و کج شدن).2 از اینرو، به چیزى که همانند چیزى است، گفته مىشود: «عِدل آن است» و «روز معتدل» یعنى روزى که گرما و سرماى آن برابر است.3 به همین خاطر، راغب اصفهانى بر این باور است که لفظ «عدالت» و «معادله» اقتضاى برابرى دارد.4 بر همین اساس، برخى از دانشمندان معاصر، معناى لغوى «عدل» را «هر چیزى را به جاى خود نهادن، یا هر کارى را به وجه شایسته انجام دادن» بیان کرده و عبارت مشهور «العدل وضع کل شىء فى موضعه» را ذکر کردهاند.5 توجه به مفهوم لفظ «ظلم» که در برابر «عدل» است، تأیید خوبى براى لحاظ مفهوم «برابرى» در لفظ «عدل» است. به گفته راغب اصفهانى، «ظلم» نزد اهللغت و بیشتر دانشمندان به معناى «چیزى را به جاى ویژه خود ننهادن» است و به این صورت تعریف مىشود: «الظلم وضع کل شىء فى غیر موضعه المختص به.»6 بنابراین، مفهوم «ظلم» هنگامى تحقق مىیابد که برابرى چیزى با جاى ویژه خود رعایت نشود و مفهوم «عدل» هنگامى تحقق مىیابد که برابرى چیزى با جاى ویژه خود رعایت شود. بنابراین، مفهوم عدل و ظلم در امور تکوینى، تشریعى و اعتبارى صدق مىکند. به عبارت دیگر، عدل و ظلم هر چیز به حسب خود آن است.
عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود، وضع در ناموضعش7 برخى عدل را اینگونه تعریف نمودهاند: «عدل حد وسط و میانه افراط و تفریط است، به گونهاى که در آن هیچ نقصان و زیادهاى نباشد.»8 به نظر مىرسد این تعریف، تعریف به لازمه است، همانگونه که علّامه طباطبائى پس از آنکه تعریف عدل به «لزوم وسط و دورى از افراط و تفریط» را تعریف به لازمه معنا مىدانند، دلیل آن و معناى عدل را چنین مىفرمایند: «عدل اقامه مساوات و موازنه میان امور است به اینکه به هر امرى آنچه سزاوار آن است، داده شود. در نتیجه، همه امور در جایگاهى که شایسته آن است، قرار گیرد.»9
منظور از «عدالت امام»، «نهادن امام هر چیزى را به جاى خود و انجام دادن هر کارى را به وجه شایسته آن» است. این معنا هنگامى به طور کامل تحقق مىیابد که امام هر کارى را در جاى خود انجام دهد و هر سخنى را به جاى خود بگوید و در کار و سخن خویش دچار خطا و اشتباه نشده و از حقیقت منحرف نشود. این مرتبه دقیقا همان «ترک هر نوع زشتى و سهو و خطا، چه عمدى و چه سهوى، چه در خردسالى و چه در بزرگسالى» است که در اصطلاح کلام، «عصمت» نامیده مىشود.10
بنابراین، منظور از عدالت همان عصمت به معناى رایج نزد امامیه است که مورد اتفاق امامیه است، همچنانکه مرحوم لاهیجى عصمت را مرادف با عدالت مىگیرند و مىفرمایند: «مراد ما از عصمت در امام نیست، مگر عدالت.»11 مرحوم مظفر اعتقاد شیعه را در مورد عصمت امام چنین بیان مىفرمایند: «ما معتقدیم که امام همانند پیامبر باید از همه زشتىها و گناهان، چه ظاهرى و چه باطنى، از کودکى تا بزرگسالى، چه عمدا و چه سهوا معصوم باشد، همچنانکه باید از سهو و خطا و نسیان معصوم باشد.»12
شایان ذکر است عدالت به معانى دیگرى نیز به کار مىرود که عبارتند از:
1. ملکهاى است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر مىشود بر تعدیل جمیع صفات و افعال و نگاه داشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فیمابین قواى مخالفه انسان، به نحوى که اتحاد و مناسبت و یگانگى و الفت میان همه حاصل شود.13 این اصطلاح در حکمت و اخلاق به کار مىرود.
2. بازداشتن خود از ستم به مردمان و دفع ظلم دیگران به قدر امکان از ایشان.14 این معنا ناظر به بعد اجتماعى عدالت است.
3. ملکه و قدرت نفسانیهاى است که در نفس رسوخ کرده و آن را به انجامواجب و ترکگناهومروّتوادار مىکند.
4. انجام واجب و ترک گناه.15
دو معناى اخیر بیشتر در فقه و در بیان شروط امام جمعه و جماعت و... به کار مىرود. در برابر دو معناى اخیر عدالت، فسق به معناى انجام گناه و ترک واجب یا نبود ملکه یاد شده است.16
بنابراین، عدالت به پنج معناست: 1. عصمت اصطلاحى؛ 2. ملکه نفسانى تعدیلکننده جمیع صفات و افعال؛ 3. ظلم نکردن به دیگران؛ 4. مکله نفسانى وادارکننده بر انجام واجب و ترک گناه؛ 5. فعل واجب و ترک گناه.
از مطالب یادشده روشن مىشود که عصمت، بالاترین مرتبه عدالت است و نیز عدالت به معناى جامع و کلى «هر چیزى را به جاى خود نهادن، یا هر کارى را به وجه شایسته انجام دادن» است که کاربردهاى یادشده مصادیق گوناگون آن معناى کلى و جامع است.
تعریف امامت و جایگاه آن
امامت در لغت به معناى پیشوایى کردن است17 و در اصطلاح علم کلام به این معنا مىباشد: ریاست عام در امور دین و دنیا18 براى شخصى به نیابت از رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله.19 براى تبیین امامت و مقام ارزشمند آن گوشهاى از بیانات ارزشمند امام رئوف امام علىبن موسىالرضا علیهالسلام را مورد توجه قرار مىدهیم: «قدر امامت جلیلتر، شأن آن بزرگتر، جایگاهش بلندتر، مکانش منیعتر، ژرفاى آن عمیقتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند، یا با انتخاب خویش امامى را نصب کنند. به راستى امامت [مقامى است ]که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلّت (خلیلاللهى) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتى است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلندآوازه قرار داد و فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره: 124)؛ به راستى تو را امام مردم قرار دادم.درفرازدیگرىازحدیثشریفمىخوانیم:
امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیا، خلافت الهى، جانشینى رسول خدا ـ صلىاللّه علیه وآله ـ مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ مىباشد. به راستى امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندى مؤمنان است. همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنایم و صدقات و اجراى حدود و احکام و نگهدارى مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام مىگیرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مىکند و حدود الهى را برپا داشته و از دین خدا دفاع مىکند و با بیان حکمتآمیز و اندرزهاى نیکو و دلیلهاى رسا، [مردم را ] به سوى پروردگار خویش دعوت مىکند.20
اشتراط عدالت در امام
در اشتراط عدالت در امام میان دانشمندان شیعه و اهلتسنن اختلاف وجود دارد. به اتفاق امامیه و اسماعیلیه عدالت به معناى عصمت شرط امام است،21 ولى بیشتر اهل سنت نه تنها عصمت را شرط امام نمىدانند،22 بلکه عدالت به معناى گناه نکردن یا ستم نکردن را نیز شرط نمىدانند و تصریح مىکنند که امام با فسق و ظلم از امامت خلع نمىشود. باقلانى مىگوید: «جمهور از اهل اثبات و حدیث گفتهاند: امام با فسق و ظلم به خاطر غصب اموال و... خلع نمىشود.»23 همچنین بیشتر اهل سنت عقیده دارند پیروى از امام تا زمانى که با حکم شرع مخالفت نکند، واجب است، چه امام عادل باشد و چه جائر.24 البته برخى از اهل سنت عدالت را شرط امام مىدانند.25 مبناى اختلاف در اشتراط و عدم اشتراط عدالت را باید در تعریف امامت جست. شیعه بر اساس آنکه امامت را ادامه رسالت مىداند، عدالت در بالاترین مرتبه را شرط مىداند و اهل سنت چون سطح امامت را تنزل مىدهد و امام را از افراد عادى تلقّى مىکند، یا عدالت را شرط نمىداند یا در حدّ اندک شرط مىداند.
دلایل استوار بر اشتراط عدالت (عصمت) امام دلالت دارد که براى پرهیز از طولانى شدن بحث، از ذکر آنها صرفنظرکردهو تنها به بیانات امام رضا علیهالسلام بسنده مىکنیم.
بر اساس روایاتى که از امام رضا علیهالسلامنقل شده، ایشان عدالت در حد عصمت را شرط امامت مىدانند. در ذیل، به برخى از این روایات اشاره مىشود:
1. ایشان در حضور شیعیان، متکلمان و دانشمندان کوفه که در میان آنان دانشمندان یهود و نصارا نیز حضور داشتند، فرموند: «بدانید امام بعد از محمد صلىاللهعلیهوآله تنها کسى است که برنامههاى او را تداوم بخشد، هنگامى که امر (امامت) به او مىرسد، و امامت تنها شایسته کسى است که بر تمام امتها به وسیله برهان بر امامت احتجاج کند.»
رأس الجالوت26 گفت: «نشانه چنین امامى چیست؟» امام رضا علیهالسلام فرمودند: «به تورات و انجیل و زبور و قرآن حکیم آگاه باشد و براى اهل تورات با تورات خودشان و براى اهل انجیل با انجیل خودشان و براى اهل قرآن با قرآن خودشان حجت آورد و دانا به همه زبانها باشد حتى یک زبان بر او پنهان نباشد و به هر قومى با زبان خودشان برهان آورد و افزون بر همه این ویژگىها، باتقوا و پاکیزه از هر آلودگى و پاک از هر عیبى، عدالتپیشه، باانصاف، حکیم، مهربان، باگذشت، پرمحبت، راستگو، نیکوکار، خیرخواه، امین، درستکار، و مدبّر باشد: «ثُمَّ یکُونَ مَعَ هَذِهِ الْخِصَالِ تَقِیا نَقِیا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ طَاهِرا مِنْ کُلِّ عَیبٍ عَادِلاً مُنْصِفا حَکِیما رَءُوفا رَحِیما غَفُورا عَطُوفا صَادِقا مُشْفِقا بَارّا أَمِینا مَأْمُونا رَاتِقا فَاتِقا.»27
بر اساس این روایت، ویژگىهایى نظیر باتقوا بودن، پاکیزه از هر آلودگى، پاک بودن از هر عیب و عادل بودن، ویژگىهایى هستند که بر تعریف عصمت به معناى تام آن نزد شیعه دلالت دارند. از اینرو، این روایت بر لزوم عصمت (عدالت) امام دلالت دارد. همچنین روشن است که امام پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شامل همه ائمه مىشود و اختصاصى به حضرت على علیهالسلامندارد.
2. امام رضا علیهالسلام در تعریف امام این اوصاف را به کار مىبرند: «امام از همه گناهان پاک شده است و از عیبها بر کنار «الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیوب»28 ... کانون قداست و پاکى و پرستش و زهد و علم و عبادت است «مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَة»29 ... امامْ معصوم است، تأیید شده، توفیق یافته، استوار گشته، از هرگونه خطا و لغزش و افتادنى در امان است «وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَایا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ»... .30 این اوصاف بر عصمت از هر گناه و لغزش عمدى و سهوى، صغیره و کبیره، در خردسالى و بزرگسالى و... دلالت مىکند و این است عصمتى که شیعه بدان اعتقاد دارد.
دلیل اشتراط عدالت در امام
چنانکه اشاره شد، دلیل اشتراط عدالت در امام را باید در تعریف امام و امامت شمرد. دلیل اشتراط شامل دو دلیل ثبوتى (واقعى و با صرفنظر از دلیل لفظى و مقام اثبات) و دلیل اثباتى است. دلیل ثبوتى آن است که مقام امام و امامت ـ همچنانکه گوشهاى از آن در حدیث امام رضا علیهالسلام بیان شد ـ اقتضا دارد که عدالت در امام وجود داشته باشد. براى تذکر حدیث یادشده ناگزیریم بخشى از آن را تکرار کنیم: «امامتْ خلافت الهى، جانشینى رسول خدا ـ صلىاللّه علیه وآله ـ، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ مىباشد. به راستى امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندى مؤمنان است. همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنایم و صدقات و اجراى حدود و احکام و نگهدارى مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام مىگیرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مىکند و حدود الهى را برپا داشته و از دین خدا دفاع مىکند و با بیان حکمتآمیز و اندرزهاى نیکو و دلیلهاى رسا، [مردم را] به سوى پروردگار خویش دعوت مىکند.»31
حال این سؤال مطرح است که آیا امام بدون داشتن عدالت مىتواند این اوصاف را داشته باشد؟ به نظر مىرسد جواب روشن است که امام نمىتواند بدون عدالت این مسئولیتهاى مهم را انجام دهد. بنابراین، همین ویژگىها دلیل اشتراط عدالت در امام هست.
دلیل اثباتى اشتراط عدالت امام آن است که امام رضا علیهالسلامبه آیهاى از قرآن کریم استدلال مىکنند و مىفرمایند: «به راستى امامت [مقامى است ]که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلّت (خلیلاللهى) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتى است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلندآوازه قرار داد و فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره: 124)؛ به راستى تو را امام مردم قرار دادم. خلیل علیهالسلام خوشحال شد و عرض کرد: «وَ مِنْ ذُرِّیتِى»؛ و از فرزندان من؟ خداوند ـ عزوجل ـ فرمود: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»؛ پیمان من به ظالمان نمىرسد. این آیه امامت هر ظالم تا روز قیامت را باطل نمود.32
بر اساس آیه شریفه و بیان امام رضا علیهالسلام، ظلم در این آیه شامل هر نوع ظلم مىشود؛ اعتقادى و عملى، سهوى33 و عمدى، در خردسالى و بزرگسالى. یعنى صرف تلبّس به ظلم موجب اتصاف به «ظالم» بودن مىشود. به عبارت دیگر، یک لحظه گناه و نافرمانى سبب مىگردد که لیاقت این مقام از فرد سلب گردد.
دلیل این سخن آن است که «الظالمین» جمع محلّى به «ال» است و افاده عموم مىکند و شامل همه ظالمها مىشود و به همین خاطر، ظلم، شامل هر ظلمى مىشود و چنانکه گذشت، «ظلم» در برابر «عدل» به معناى «چیزى را به جاى ویژه خود ننهادن» است.
افزون بر آن، اطلاق «الظَّالِمِین» به لحاظ حال تلبّس است که در آن، قید زمانى وجود ندارد. مرحوم طبرسى صاحب تفسیر مجمعالبیان مىفرمایند: «ظالم هرچند توبه هم بکند، آیه در حال ظلمش شامل او نیز مىشود، [ظالم در حال ظلم، ظالم است و تعبیر آیه شامل او مىشود. ]از اینرو، هنگامى که خداوند متعال رسیدن عهد به ظالم در حال ظلمش را نفى کرد، حکم کرده است که امامت به ظالم نمىرسد و آیه مطلق است و به وقت خاصى معین نشده است. بنابراین، آیه باید بر همه زمانها حمل شود. در نتیجه، ظالم به امامت نمىرسد، گرچه بعدا توبه کند.»34
به نظر علّامه طباطبائى از آیات قرآن معصوم بودن امام استفاده مىشود.35 از اینرو، بر اساس آیات قرآن، صرف ظلم با رسیدن به امامت منافات دارد، گرچه ظالم (گناهکار) توبه کرده باشد.36
دلیل عقلى نیز اثبات مىکند که امام باید از هر ظلمى معصوم باشد؛ زیرا هدف مهم از نصب کردن هر انسان بر امامت، عینیت بخشیدن به شریعت الهى در جامعه است. از اینرو، هرگاه رهبر، مردى نمونه، پاک و داراى پرونده روشن باشد و هیچ گناه و لغزشى از او دیده نشده باشد، هدف از نصب او براى امامت تحقق پیدا مىکند. لکن هرگاه رهبر دچار لغزش، هرچند سهوى شود، دیگران از او پیروى نمىکنند و قلبها به او میل نمىکند.37
یکى از مصادیق ظلم، شرک به خداست، همچنانکه قرآن کریم به نقل از لقمان، شرک را ظلم مىشمارد و مىفرماید: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.» (لقمان: 13)از اینرو، اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام براى استدلال به اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر صلىاللهعلیهوآله به على علیهالسلام به همین آیه مورد بحث استدلال مىکردند و در حقیقت، به ناشایستگى افرادى که در دوران جاهلیت بتپرست بودند، اشاره مىکردند، در حالى که به اتفاق شیعه و عامه تنها کسى که یک لحظه در تمام عمر در مقابل بت سجده نکرد على علیهالسلام بود.
عبداللّهبن مسعود از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل مىکند که: «خداوند به ابراهیم علیهالسلام فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاما» ابراهیم علیهالسلام شادمان گشت و گفت: "پروردگارا! آیا از فرزندان من کسى هست که مثل من امام شود؟" خداوند به او وحى کرد: "اى ابراهیم! من عهد امامت را به افراد ظالم [از ذریهات ]نخواهم داد." در این هنگام ابراهیم علیهالسلام عرض کرد: "پروردگارا! چه کسانى از ذریه من "ظالم" هستند؟ فرمود: "هرکس که به جاى سجده براى من، براى بتى سجده کند." ابراهیم علیهالسلام عرض کرد:«رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرا مِنَ النَّاسِ» (ابراهیم: 35ـ36)؛ خداوندا! من و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار. پروردگارا! این بتان [و بتپرستان ]بسیارى از مردم را گمراه کردهاند. سپس رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: "پس دعاى ابراهیم شامل من و على گردید، هیچیک از ما هرگز براى بت سجده نکرد. از اینرو، خدا مرا به عنوان "نبى و پیامبر" انتخاب کرده و على را به عنوان "وصى پیامبر" برگزید.»38
راه کشف عدالت امام
راه کشف عدالت امام نیز به تعریف امامت و عدالت بستگى دارد. با توجه به تعریف امامت و عدالت لازم در امام (عصمت) بر اساس اعتقاد شیعه، این سؤال طرح مىشود که چگونه مىتوان عدالت امام را کشف کرد؟ آیا مردم (چه عموم مردم و چه نخبگان و به اصطلاح «اهل حل و عقد») مىتوانند عدالت امام را تشخیص داده و امام عادل را مشخص کنند؟
جواب این پرسش نیز روشن است. برخى از عیوب و لغزشها و گناهان امرى باطنى و نفسى بوده و هیچ کس نمىتواند وجود یا نبود آنها را تشخیص دهد و گاهى حتى خود فرد نیز قادر به تشخیص آن نیست. تنها کسى که مىتواند آن را تشخیص دهد، خداى متعال است که به ظاهر و باطن افراد آگاهى کامل دارد، چنانکه مىفرماید: «وَهُوَ اللّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ.» (انعام: 3)؛ از اینرو، به اعتقاد شیعه، امام از طرف خداى متعال نصب مىشود.39 مرحوم لاهیجى مىفرماید: «امامیه چون در امام عصمت را شرط دانند و عقول را راهى نیست به معرفت عصمت، بنابر آنکه امرى است باطنى خفى، پس واجب باشد ورود نص بر او مِن عنداللّه تعالى و مخالفین چون عصمتراشرطندانند،قایلبهوجوبنصنباشند.»40
به خاطر عدالت و دیگر شروط امام، امام رضا علیهالسلام در حدیث معروف امامت بعد از بیان ویژگىهاى امام، در چندین مورد اختیار امام به دست مردم را نکوهش نموده و انتخاب امام را از توان آنان بیرون شمرده است؛ مانند آنکه مىفرماید: «فَکَیفَ لَهُمْ بِاخْتِیارِ الْإِمَامِ؟»؛41 پس چگونه مىتوانند امام را اختیار کنند؟ افزون بر آن، ایشان بعد از بیان عصمت، تأیید، توفیق و تسدید امام و در امان ماندن ایشان از خطا و لغزش و گناه، ناتوانى مردم از انتخاب چنین فردى را به صورت پرسشى مطرح مىکنند و مىفرمایند: «... فَهَلْ یقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَیخْتَارُوهُ أَوْ یکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیقَدِّمُوهُ؟»؛42 آیا مردم مىتوانند چنین فردى را اختیار کنند؟! یا انتخاب شده آنان اینگونه است تا او را پیشواى خود سازند؟! سپس خود ایشان جواب مىدهند که «تَعَدَّوْا وَ بَیتِاللَّهِ الْحَقَّ وَ نَبَذُوا کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یعْلَمُونَ وَ فِى کِتَابِ اللَّهِ الْهُدَى وَ الشِّفَاءُ»؛43 مردم چنین توانایى نداشتند، لکن به گمان خود، امامى را اختیار کردند. به همین خاطر از حق تجاوز نمودند و کتاب خدا را پشت سر انداختند، گویا که نمىدانند، در صورتى که در کتاب خدا هدایت و شفا وجود دارد. سپس امام رضا علیهالسلامدلیل روى گرداندن مردم از اختیار و نصب الهى و دلیل انتخاب امام توسط خودشان را پیروى از هواهاى نفسانى خود بیان مىدارند: «فَنَبَذُوهُ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ.»44
آثار عدالت امام
آثار عدالت امام نیز بر تعریف امامت و عدالت بستگى دارد. با توجه به تعریف امامت و عدالت لازم در امام بر اساس اعتقاد شیعه این سؤال طرح مىشود که آثار عدالت امام چیست؟ به نظر مىرسد آثار عدالت امام با لحاظ شئون امامت و وظایف امامت روشن مىشود. امام در صورتى مىتواند به وظایف خود عمل نماید و شئون امامت را عملى کند که عادل باشد. بنابراین، اگر امام داراى عدالت نباشد، نه مىتواند شئون امامت را حفظ کند و نه مى تواند به وظایف امام جامه عمل پوشاند. در نتیجه، در صورتنبود عدالت در امام، غرض از امامت نقض مىشود.
از آثار مهم عدالت امام در حدیث امام رضا علیهالسلام حجت بودن امام بر بندگان خداوند و شاهد خداوند بودن بر بندگان الهى است، چنانکه مىفرماید: «هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیکُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِه... .»45
ابعاد عدالت امام
عدالت امام به دو قسم تقسیم مىگردد: 1. عدالت فردى؛ 2. عدالت اجتماعى.
1.عدالت فردى
عدالت فردى آن است که انسان به طور کلى و امام به طور خاص، نسبت به خود و در حوزه فردى خویش هر چیزى را در جاى مناسب خود قرار دهد و به تعبیر علّامه طباطبائى «عدل در عمل فردى انسان آن است که کارى کند که سعادت وى در آن باشد، و کارى که مایه بدبختى است به خاطر پیروى هواى نفس انجام ندهد.»46 به عبارت دیگر، یکى از ابعاد و مصادیق عدالت و عصمت امام، ترک هر نوع زشتى و سهو و خطا، چه عمدى و چه سهوى، چه در خردسالى و چه در بزرگسالى در بخش افعال فردى و نسبت به خود امام است.
2. عدالت اجتماعى
عدالت اجتماعى آن است که انسان به طور کلى و امام به طور خاص حقوق افراد دیگر را رعایت کرده و با هرکس مناسب با خود او رفتار نماید. باز به تعبیر علّامه طباطبائى «عدالت در مردم و بین مردم این است که هر کسى را در جاى خود که به حکم عقل و یا شرع و یا عرف شایسته آن است قرار دهد و نیکوکار را به خاطر احسانش پاداش دهد و بدکار را به خاطر بدىاش عقاب نماید و حق مظلوم را از ظالم بستاند و در اجراى قانون تبعیض قایل نشود.»47 شاید تعریف عدالت به «دادن حق هر صاحب حقى به او در امور اجتماعى از قبیل سیاست، اقتصاد، حقوق و...» دقیقتر بوده و با معناى لغوى آن تناسب بیشترى داشته باشد.
عدالت اجتماعى یکى از ابعاد و مصادیق عدالت به طور کلى و عصمت امام به طور خاص است و چنانکه یاد شد، عصمت به معناى ترک هر نوع زشتى و سهو و خطا چه عمدى و چه سهوى، چه در خردسالى و چه در بزرگسالى نسبت به افراد دیگر است. روشن است که معناى سومى یا به تعبیر دقیقتر مصداق سوم که از عدالت ذکر شد، عدالت اجتماعى را بیان مىکند. معناى سوم عدالت «باز داشتن خود از ستم به مردمان و دفع ظلم دیگران به قدر امکان از ایشان» بود.
ضرورت عدالت اجتماعى در امام
از دیدگاه شیعه، امام جانشین پیامبر است و همه شرایط، اوصاف و احکامى که در پیامبر وجود دارد، در امام نیز وجود دارد،48 مگر در موارد خاصى که تخصیص شده باشد.49 به عبارت دیگر، امام ادامهدهنده راه پیامبر است و امامت، استمرار رسالت. یکى از وظایف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله عدالت اجتماعى بود، چنانکه مىفرماید: «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» (شورى: 15) و «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ.» (اعراف: 29)
افزون بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله، همه امت مأمور به عدالت اجتماعى هستند، چنانکه مىفرماید: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى.» (نحل: 90)
نیز حاکم اسلامى به عدالت امر شده است، چنانکه مىفرماید: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ.» (نساء: 58)
قرآن کریم یکى از اهداف اساسى فرستادن پیامبران و فرود آوردن کتاب و میزان را قیام مردم به عدالت بیان مىدارد و مىفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25) و روشن است که تا هنگامى که خود پیامبران و ائمّه علیهمالسلام عدالتاجتماعىرااجرانکنند، مردمآن را اجرا نخواهند نمود.
امام رضا علیهالسلام عدالت اجتماعى را براى امام ضرورى دانسته و آن را شرط لازم امامت مىداند. برخى از روایاتى که در اینباره وجود دارد، به قرار زیرند:
1. جمعى از صوفیه در خراسان بر امام علیهالسلام وارد شدند و گفتند: خلیفه عباسى خاندان شما و از میان آنها شما را برگزیده تا مقام ولایت و خلافت را به شما واگذار کند که شایستگى آن را دارید، ولى امت اسلامى نیازمند به رهبرى است که لباس خشن بپوشد! و غذاى ناگوار تناول کند! و بر دراز گوش سوار شود و بیماران را عیادت نماید! حضرت که تا آن وقت تکیه داده بودند، با شنیدن این سخن دو زانو نشستند و فرمودند: «یوسف علیهالسلام پیامبر بود، در حالى که لباسهاى زیبا و زربفت مىپوشید و بر متکاى خاندان فرعون تکیه مىزد و حکومت مىکرد. [رهبرى شایسته به آن نیست که شما گمان کردهاید، بلکه] تنها از امام عدالت و دادگسترى خواسته مىشود. هنگامى که سخن گوید، راست بگوید و هنگامى که حکم کند، عدالت را رعایت کند و هنگامى که وعده داد، به وعده وفا نماید. خداوند لباس و غذا را بر کسى حرام نکرده است. و آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ»(اعراف: 132)؛ بگو چه کسى حرام کرده است زینتهایى را که خداوند براى بندگان خود قرار داده و رزق نیکو را؟»50
2. در روایتى که پیشتر ذکر شد، امام رضا علیهالسلام در حضور شیعیان، متکلمان و دانشمندان کوفه، به ویژه رأسالجالوت، عالم یهودى، ویژگى «عادل بودن» امام را ذکر مىکنند. ذکر این ویژگى پس از ذکر ویژگىهایى همچون باتقوا بودن، و پاک بودن از هر عیب و نقص از سویى و ظهور معناى عدالت اجتماعى از لفظ «عادل»، دلالت دارد که ظاهرا منظور از «عادل» عادل در امور و حقوق اجتماعى است.
3. بر اساس روایت محمدبن سنان، امام رضا علیهالسلام علت حرمت فرار از جنگ را51 اینگونه بیان مىفرمایند: «خدا فرار از جنگ در راه او را حرام شمرده است؛ زیرا در آن سستى در دین و سبک شمردن دستور پیامبران و امامان عادل است و نیز فرار از جنگ سبب ترک یارى آنها بر دشمنان و عقوبت براى آنهاست به خاطر انکار آنچه را به سوى او دعوت کردهاند؛ از قبیل اقرار به ربوبیت و آشکار ساختن عدالت و ترک جور و از بین بردن فساد. به علاوه، این کار به دشمن جرئت مىدهد که به مسلمانان حمله کند و اعمال فسادى مانند قتل و گرفتن اسیر و ابطال دین خداى ـ عزوجل ـ و فسادهاى دیگرى انجام دهد.»52 بنابراین، امام رضا علیهالسلام امامان را به عادلها توصیف مىکنند و یکى از وظایف آنان را آشکار ساختن عدالت بیان مىدارند. اگر توصیف به عدالت در عدالت اجتماعى ظهور نداشته باشد ـ که دارد ـ شامل عدالت اجتماعى مىشود.
4. یاسر خادم نقل مىکند: «روزى مأمون خدمت امام رفت و با خود نامه بزرگى همراه داشت. در حضور امام نشست و نامه را براى امام خواند که درباره فتح برخى از روستاهاى کابل بود. در آن نامه آمده بود که ما روستاى چنین و چنین و... را فتح کردیم. هنگامى که خواندن نامه پایان یافت، امام به مأمون فرمودند: "فتح روستایى از روستاهاى شرک تو را خرسند ساخته است؟" مأمون گفت: "آیا این خبر خوشحالى ندارد؟" امام فرمودند: "اى امیرمؤمنان!53 نسبت به امت محمد صلىاللهعلیهوآله و در حکومتى که خدا به تو داده است و تو را برگزیده است، پرهیزگار باش. تو امور مسلمانان را ضایع ساخته و آن را به غیر خود سپردهاى که در آنان به غیر حکم خدا حکم مىکند... روزگارى بر مظلوم مىآید که به سختى مىگذراند و وى از تأمین مخارج زندگى ناتوان است و کسى را نمىیابد که شکایت نزد او و نزد تو برد... .»54
بر اساس این روایت، امام رضا علیهالسلام وظیفه مأمون را به عنوان حاکم اسلامى عدالت اجتماعى و رفع مشکلات اقتصادى مسلمانان بیان مىدارد، نه کشورگشایى و فتوحات تازه و افزودن بر قلمرو جغرافیایى کشور اسلام، بدون اینکه محتواى اسلام و جوهر دین که عدالت است، نادیده گرفته شود. بنابراین، این سفارش صرفأ به مأمون بما هو مأمون نیست، بلکه از جهت حاکم اسلامى بودن است. به همین دلیل، از این روایت نیز استفاده مىشود که یکى از وظایف امام به عنوان حاکم اسلامى عدالت اجتماعى است. افزون بر آن، وقتى مأمون که امام نیست، به خاطر عدم اجراى عدالت اجتماعى مورد ملامت امام قرار مىگیرد، به طریق اولى بر اساس بیان امام علیهالسلاموظیفه امام در صورت در دست داشتن حکومت، عدالت اجتماعى است.
5. حسنبن علىبن فضال از امام رضا علیهالسلام نقل مىکند: «ما اولیاى مؤمنان هستیم تنها به سود آنان حکم مىکنیم و حقوقآنانراازستمگرانمىگیریموبراىخودماننمىگیریم.»55
عدالت اجتماعى امام رضا علیهالسلام در صورت حکومت
هرچند امام رضا علیهالسلام عملاً متصدى مسئولیت حکومتى نشدند تا عدالت اجتماعى آن حضرت در مقام عمل براى ما روشن شود، لکن مىتوانیم از خلال بیانات آن حضرت تا حدى به این موضوع پى ببریم.
1. امام رضا علیهالسلام در پشت عهدنامه مأمون به ایشان به خط خویش چنین نوشتند: «... با خداى خود عهد بستهام که اگر رهبرى مسلمانان را به دستم دهد نسبت به همه مسلمانان به ویژه با بنىعباس بر اساس اطاعت خدا و رسولش صلىاللهعلیهوآله رفتار کنم و هرگز خونى را نریزم و مال و ناموس مردم را حفظ کنم، مگر کسى را که حدود خداوند خون وى را بریزد و واجبات خداوند خون او را مباح شمارد و به اندازه کفایت و توانایى خود کوشش خواهم کرد، و با نفس خود پیمان محکمى بستم که خداوند از من نسبت به آن سؤال خواهد کرد، خداوند ـ عزوجل ـ مىفرماید: «وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً»اسراء: 34)؛ به پیمانها وفا کنید که خداوند از پیمانها بازخواست مىکند....»56
امام علیهالسلام با ذکر این سخنان، هم رفتار و عدالت اجتماعى خود نسبت به عموم مسلمانان و بنىعباس را بیان مىدارند، و هم معیار آن را دستورات الهى و سنت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله ذکر مىکنند، همچنانکه جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین على علیهالسلام در شوراى شش نفرى براى تعیین خلیفه، معیار کار خویش را کتاب خدا و سنت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ذکر کردند و به هیچ وجه عمل به سیره شیخین را نپذیرفتند.57 گویا امام علیهالسلام مىخواستند رفتار خلفاى بنىعباس را زیر سؤال برند.
2. محمدبن ابىعباد نقل مىکند: «بعد از کشته شدن فضلبن سهل، مأمون در حالى که گریه مىکرد، حضور امام رضا علیهالسلامرسید و به ایشان گفت: "این زمان، هنگام نیاز من به توست اى ابالحسن؟ در امور نظارت کنى و مرا یارى رسانى." امام رضا علیهالسلامفرمود: "تدبیر بر عهده توست اى امیرالمؤمنین! و بر عهده ما دعاست." هنگامى که مأمون خارج شد، به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: "خدا شما را عزیز کند، چرا آنچه را که امیرالمؤمنین به شما گفتند، تأخیر انداختید و رد نمودید؟!" ایشان فرمود: "واى بر تو اى ابا حسن! در اندیشه این امر (خلافت) نیستم." سپس وقتى مرا دید که غمگین شدم، به من فرمود: "از این کار چه مىجویى؟ اگر این کار (خلافت) به آنجا که مىگویى باز گردد (و در دست من قرار گیرد) و آن هنگام تو همینگونه باشى که اکنون با من هستى، تو تنها به اندازه خود بهرهاى خواهى داشت و یکى همچون دیگر مردم خواهى بود.»58
امام با این سخن، به او توجه داد که اولاً، شرایط موجود، براى بازگشت حکومت به جایگاه حقیقىاش، یعنى امام وجود ندارد و به همین دلیل، امام ارادهاى جدى و واقعى براى این کار ندارد. ثانیا، در صورت دست یافتن به حکومت، میان نزدیکان خود با دیگر مردم تفاوتى قایل نخواهد شد.
عدالت اجتماعى جهانى حضرت مهدى (عج)
بر اساس آیات و روایات فراوان، حضرت مهدى قائم آلمحمّد صلىاللهعلیهوآله در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت و عدالت اجتماعى به تمام معنا به دست مبارک حجت الهى تحقق پیدا خواهد کرد. یکى از موضوعات بیانات امام رضا علیهالسلامهمانند سایر ائمه و اولیاى دین علیهمالسلام درباره حضرت مهدى علیهالسلام و ظهور ایشان و تحقق عدالت به دست بابرکت ایشان است. نمونههایى از بیانات ایشان عبارتند از:
1. عبدالسلامبن صالح هروى نقل مىکند: «دعبل در محضر امامرضا علیهالسلام قصیده خود را خواند، تا رسید به این ابیات:
خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ یقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَکَاتِ یمَیزُ فِینَا کُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ وَ یجْزِى عَلَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ ترجمه: بدون شک، امام قائم (عج) خروج خواهد کرد؛ قیام او با نام خدا و به همراه برکات خواهد بود. آن حضرت در میان ما حق و باطل را از هم جدا کرده و کارهاى نیک و زشت را جزا مىدهد.
هنگامى که دعبل این ابیات را قرائت کرد، به شدت اشک از چشمان مبارک امام رضا علیهالسلام جارى شد و بعد از آن سر مبارک را بلند کرد و نگاه خود را به سوى دعبل دوخت و فرمود: «اى خزاعى، این دو بیت را روحالقدس بر زبانت جارى کرد. آیا مىدانى این امام کیست و کى ظهور خواهد کرد؟ عرض کرد: نه اى مولاى من! اما شنیدهام امامى از شما خاندان ظهور خواهد کرد و زمین را از آلودگىها و فساد پاک نموده و از قسط و عدالت پر خواهد کرد. امام رضا علیهالسلام فرمود: اى دعبل، امام بعد از من پسرم محمّد مىباشد و بعد از محمّد فرزندش على و بعد از على فرزندش حسن، و بعد از او فرزندش حجت قائم علیهالسلامامام مىباشد. در غیبت او شیعیان انتظارش را مىکشند و هنگام ظهور، اطاعتش خواهند نمود، اگر از عمر دنیا نماند، مگر یک روز، خداوند آن روز را طولانى خواهد کرد تا آن حضرت خروج نماید و زمین را پر از عدل و داد کند چنانکه از ظلم و جور پر شده بود: «فَیمْلَأَهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما.»59
2. ریان بن صلت گوید: «از حضرت رضا علیهالسلامپرسیدم: آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: آرى! من صاحب این امر هستم؛ اما نه آن کسى که جهان را از عدالت پر کند، همچنانکه از ستم آکنده شده بود. من چگونه داراى این ویژگى باشم در حالى که ناتوانى بدنم را مىبینى؟! همانا حضرت قائم علیهالسلام کسى است که هر گاه قیام کند در سن پیران و صورت جوانان است، بدنى قوى دارد، به گونهاى که اگر دستش را به سوى بزرگترین درخت روى زمین دراز کند، آن را مىکند و اگر میان کوهها فریاد کند، صخرههاى آنها مىلرزد، عصاى موسى و انگشتر سلیمان با اوست. وى فرزند چهارم از اولادم است، خداوند او را در پرده خود پنهان کند، هر چقدر بخواهد و سپس او را آشکار کند و جهان را از عدل و قسط پر کند همچنانکه از ستم پر شده بود: «ثُمَّ یظهِرُهُ فَیمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما.»60
3. حسین خالد از امام رضا علیهالسلام نقل مىکند: «کسى که ورع نداشته باشد، دین ندارد و کسى که تقیه نکند، ایمان ندارد، کریمترین شما نزد خداوند داناترین شما به تقیه است. به ایشان گفته شد: اى فرزند رسول خدا تا کى؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن، روز خروج قائم ما اهلبیت علیهمالسلاماست. کسى که تقیه را پیش از خروج قائم ما ترک کند، از ما نیست. به ایشان گفته شد: اى فرزند رسول خدا صلىاللهعلیهوآله قائم شما اهلبیت علیهمالسلام چه کسى است؟ فرمود: چهارمین از فرزندان من که پسر خانم کنیزان است، کسى که خداوند به وسیله او زمین را از هر جورى پاک مىکند و هر ظلمى را پاک مىکند «طَهَّرَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ یقَدِّسُهَا مِنْ کُلِّ ظُلْمٍ» و کسى است که مردم در ولادتش شک مىکنند و او صاحب غیبت پیش از خروجش است، هنگامى که خروج کند، زمین با نور او روشن مىشود و میزان عدل میان مردم گزارده مىشود و هیچکس به کسى ستم نمىکند «وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدْلِ بَینَ النَّاسِ فَلَا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَدا» و او کسى است که زمین براى او گسترده مىشود و براى او سایهاى وجود ندارد و او کسى است که منادى از آسمان ندا مىکند و به سوى ایشان مىخواند به گونهاى که همه اهل زمین آن را مىشنوند و مىگوید: "آگاه باشید البته حجت خدا نزد خانه خدا ظهور کرده و از او پیروى نمایید، به راستى حق با اوست و در اوست" و آن سخن خداى ـ عزوجل ـ است که مىفرماید: «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ.» (شعراء: 4)61
نتیجهگیرى
از مطالبى که بیان شد مطالب ذیل روشن گردید:
1. امامت، ریاست عام در امور دین و دنیا براى شخصى به عنوان جانشین رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله است و امام همه ویژگىهاى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله جز موارد خاص را دارد.
2. عدالت در لغت به معناى «هر چیزى را به جاى خود نهادن، یا هر کارى را به وجه شایسته انجام دادن» است.
3. منظور از عدالت امام، «عصمت» رایج در علم کلام است که «ترک هر نوع زشتى و سهو و خطا، چه عمدى و چه سهوى، چه در خردسالى و چه در بزرگسالى» مىباشد که مصداق کامل معناى جامع «عدالت» است.
4. بر اساس روایات متعدد از امام رضا علیهالسلام، عدالت، شرط امام است.
5. افزون بر آنکه اقتضاى امامت و جانشین واقعى بودن امام به جاى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله عدالت امام است، دلیل اشتراط عدالت در امام، استدلال امام رضا علیهالسلامبه سخن خداى متعال است که مىفرماید: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.»
6. بر اساس فرمایش امام رضا علیهالسلام، تنها خداى متعال مىتواند عدالت را تشخیص دهد و مردم نمىتوانند آن را تشخیص دهند.
7. افزون بر آنکه آثار عدالت امام، انجام وظایف امام و رعایت شئون امامت است، امام رضا علیهالسلام اثر عدالت امام را حجت بودن امام بر بندگان خداوند و شاهد خداوند بودن بر بندگان الهى ذکر مىکنند.
8. عدالت به دو بعد فردى و اجتماعى تقسیم مىشود.
9. یکى از مصادیق «عدالت» در حوزه اجتماع و یکى از ابعاد «عصمت»، «عدالت اجتماعى» مىباشد که عبارت است از: «دادن حق هر صاحب حقى به او در امور اجتماعى از قبیل سیاست، اقتصاد، حقوق و... .»
10. بر اساس آیات قرآن و روایات نقل شده از امام رضا علیهالسلام، عدالت اجتماعى امام ضرورت دارد.
11. امام رضا علیهالسلام عدالت اجتماعى خود در صورت حکومت را بیان فرموده بودند.
12. بر اساس روایات امام رضا علیهالسلام، تحقق بخشنده عدالت اجتماعى جهانى، حضرت مهدى علیهالسلام است.
-
منابع
- ـ ابنفارس، احمد، معجم مقاییساللغة، بیروت، مکتب الاعلامالاسلامى، 1404ق.
- ـ اربلى، علىبن عیسى، کشفالغمة، بیروت، دارالاضواء، بىتا.
- ـ امینى، عبدالحسین، الغدیر، ط. الرابعة، بیروت، دارالکتب العربى، 1397ق.
- ـ ایجى، عضدالدین، المواقف، بیروت، دارالجیل، 1417ق.
- ـ بلخى رومى، جلالالدین محمد، مثنوى معنوى، تهران، آبیار، 1378.
- ـ تفتازانى، سعدالدین، شرحالمقاصد، قم، شریف رضى، 1409ق.
- ـ جرجانى، علىبن محمد، شرحالمواقف، مصر، مطبعة السعادة، 1325ق.
- ـ جوهرى، اسماعیلبن حمّاد، الصحاح تاجاللغة و صحاحالعربیة، ط، الرابعة، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق.
- ـ حلّى، حسنبن یوسف، کشفالمراد فى شرح تجریدالاعتقاد، تحقیق حسن حسنزاده آملى، ط. السابعة، قم، مؤسسة النشرالاسلامى، 1417ق.
- ـ دهخدا، علىاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، بىتا.
- ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمّد، المفردات فى غریبالقرآن، ط. الثانیة، بىجا، دفتر نشر کتاب، 1404ق.
- ـ راوندى، قطبالدین، الخرائج و الجرائح، قم، موسسهالامام المهدى، 1409ق.
- ـ سبحانى، جعفر، الالهیات على هدى الکتاب و السّنة و العقل، ط. الثالثة، قم، المرکز العالمى للدراسات الاسلامیة، 1412ق.
- ـ صدوق، محمّدبن على، تمامالدین و کمالالنعمة، قم، موسسة النشرالاسلامى، 1363.
- ـ ـــــ ، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1404ق.
- ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، قم، موسسة النشرالاسلامى، بىتا.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان، ط. الثالثة، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، الامالى، قم، دارالثقافة للطباعة و النشر و التوزیع، 1414ق.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، ط. الخامسة، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363.
- ـ لاهیجى، عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران، کتابفروشى اسلامیه، بىتا.
- ـ مرعشى نجفى، سید شهابالدین، شرح احقاق الحق، قم، منشورات مکتبة آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، 1405ق.
- ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1373.
- ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1360.
- ـ مظفر، محمّدرضا، عقایدالامامیة، قم، انصاریان، بىتا.
- ـ میلانى سید على، الامامة فى اهم الکتبالکلامیة، قم، منشورات الشریف الرضى، 1372.
- ـ نراقى، ملّااحمد، معراج السعادة، چ پنجم، تهران، هجرت، 1377.
- مستندالشیعة، بیروت، موسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1419ق
-
پى نوشت ها
- * کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 16/5/89 ـ پذیرش: 11/9/89.
- 1ـ تشکیل جلسات مناظره توسط مأمون و مناظره پیرامون مسائل اختلافى میان شیعه و سنى یا اسلام و غیر اسلام شاهد این ادعاست.
- 2ـ احمدبن فارس، معجم مقاییساللغة، ج 4، ص 246، ذیل واژه «عدل».
- 3ـ همان؛ اسماعیلبن حمّاد جوهرى، الصحاح، ج 5، ص 171، ذیل واژه «عدل».
- 4ـ راغب اصفهانى، مفردات غریبالقرآن، ص 325، ذیل واژه «عدل».
- 5ـ محمّدتقى مصباح، آموزش عقاید، ج 1ـ2، ص 192.
- 6ـ راغب اصفهانى، همان، ص 315، ذیل واژه «ظلم».
- 7ـ جلالالدین محمّد بلخى رومى، مثنوى معنوى، دفتر ششم، ص 1037.
- 8ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، ج 8، ص 55.
- 9ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 331.
- 10ـ ر.ک: محمدرضا مظفّر، عقایدالامامیة، ص 67.
- 11ـ عبدالرزاق لاهیجى، گوهر مراد، ص 330.
- 12ـ محمدرضا مظفر، همان، ص 67.
- 13ـ احمد نراقى، معراجالسعادة، ج 2، ص 87.
- 14ـ همان، ص 370.
- 15ـ احمد نراقى، مستندالشیعة، ج 18، ص 64 و 91.
- 16ـ ر.ک: همان، ص 91.
- 17ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل کلمه «امامت».
- 18ـ علىبن محمّد جرجانى، شرحالمواقف، ج 8، ص 345.
- 19ـ عبدالرزاق لاهیجى، همان، ص 329؛ سیدعلى میلانى، الامامة فى اهمالکتب الکلامیة، ص 44.
- 20ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 196ـ197.
- 21ـ حسنبن یوسف حلّى، کشفالمراد فى شرح تجریدالاعتقاد، تحقیق حسن حسنزاده آملى، ص 472؛ محمدرضا مظفر، همان، ص 67.
- 22ـ ابىبکر باقلانى، التمهید، ص 181، به نقل از: عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 7، ص 137؛ سعدالدین تفتازانى، شرحالمقاصد، ج 5، ص 233.
- 23ـ ابىبکر باقلانى، همان، ص 186، به نقل از: عبدالحسین امینى، همان، ج 7، ص 137.
- 24ـ سعدالدین تفتازانى، همان، ج 5، ص 233.
- 25ـ عضدالدین ایجى، المواقف، ج 3، ص 585.
- 26ـ رأسالجالوت لقب عامى براى دانشمندان یهودى است.
- 27ـ قطبالدین راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 350.
- 28ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 197.
- 29ـ همان، ص 198.
- 30ـ همان، ص 199.
- 31ـ همان، ص 196ـ197.
- 32ـ همان، ص 196.
- 33ـ منظور از «ظلم سهوى» هرگونه ظلمى است که از روى سهو صورت گیرد؛ مانند آنکه کسى از روى سهو، مال دیگرى را بخورد یا به وعده خود عمل نکند. روشن است، ظلمى که از روى سهو صورت گیرد، قبح فعلى دارد، نه قبح فاعلى؛ چراکه قبح فاعلى هنگامى است که فاعل از روى اختیار آن را انجام دهد و در صورت سهو، اختیارى وجود ندارد.
- 34ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 1، ص 380ـ381.
- 35ـ ایشان با ضمیمه نمودن آیات ذیل، این نکته را استفاده نمودهاند: انبیاء: 73؛ سجده: 24؛ انعام: 75؛ تکاثر: 5ـ6؛ یونس: 35.
- 36ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 272ـ275.
- 37ـ ر.ک: جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج 4، ص 124ـ125.
- 38ـ محمّدبن حسن طوسى، الامالى، ص 379.
- 39ـ ر.ک: محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، کتاب الحجة، ج 1، ص 277.
- 40ـ عبدالرزاق لاهیجى، همان، ص 334ـ335.
- 41ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 198.
- 42ـ همان، ص 199.
- 43ـ همان، ص 199ـ200.
- 44ـ همان، ص 200.
- 45ـ همان، ص 199.
- 46ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 331.
- 47ـ همان.
- 48ـ مانند عصمت که مشترک میان امام و پیامبر است.
- 49ـ مانند نزول وحى قرآنى بر رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله یا آنکه براى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله جایز بود که بیش از چهار زن دائم اختیار کند، در حالى که براى ائمّه علیهمالسلام جایز نیست.
- 50ـ علىبن عیسى اربلى، کشفالغمة، ج 3، ص 103.
- 51ـ بر اساس آیه کریمه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبار» انفال: 15 فرار از جنگ حرام است.
- 52ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 2، ص 99.
- 53ـ تعبیر «امیرالمؤمنین» از جانب امام رضا علیهالسلام نسبت به مأمون از مظلومیت امام رضا علیهالسلام و ناچارى ایشان در کاربرد این لقب دلالت دارد و انسان را ناراحت مىسازد. در ضمن، عبارت «امیرمؤمنان» داراى کنایه است که به نوعى مأمون را به خاطر اشتباهش توبیخ کند.
- 54ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 2، ص 170.
- 55ـ همان، ج 2، ص 92.
- 56ـ علىبن عیسى اربلى، همان، ج 3، ص 128ـ129.
- 57ـ سید شهابالدین مرعشى نجفى، شرح احقاقالحق، ج 18، ص 5.
- 58ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 2، ص 174ـ175.
- 59ـ همان، ج 2، ص 297.
- 60ـ محمّدبن على صدوق، کمالالدین و تمامالنعمة، ص 376.
- 61ـ همان، ص 371ـ382.