معرفت، سال بیستم، شماره دوازدهم، پیاپی 171، اسفند 1390، صفحات 93-

    عدالت اجتماعى در نهج‏ البلاغه زمینه ‏ها، موانع و دستاوردها

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علی اصغر احمدی / *کارشناس ارشد - کلام شیعی - دانشگاه قم / ahmadi.ali266@gmail.com
    چکیده: 
    عدالت اجتماعى به معنى «بهره‏مندى همه افراد از امکانات موجود در یک جامعه به تناسب ظرفیت‏ها» آرزوى تمام رهبران، اندیشوران و آزادگان جهان از گذشته تا حال بوده است. براى تحقق عملى این آرزوى شیرین، چاره‏اى جز شناسایى مقدمات و مسائل ضرورى آن نیست. مقاله حاضر، چگونگى بهره‏مندى همه مردم از امکانات عمومى را در قالب بیان «زمینه‏ها»، «موانع» و «دستاوردهاى» عدالت اجتماعى با نگاه محورى به نهج‏البلاغه دنبال مى‏کند. استخراج بهترین طرح‏ها و راهبردى‏ترین اندیشه‏ها در خصوص چگونگى عملیاتى‏کردن عدالت اجتماعى از موثق‏ترین متون دینى شیعى، یعنى نهج‏البلاغه، مهم‏ترین هدف این نوشته است. پژوهش حاضر مبتنى بر تحقیقات کتابخانه‏اى با نگاه متمرکز به کتاب شریف نهج‏البلاغه و شروح و کتب معتبر مرتبط با آن است که در حقیقت جنبه توصیفى ـ تحلیلى دارد. با این‏همه به سبب ماهیت گزارشى بحث، جهت توصیفى آن بر جنبه تحلیلى غلبه دارد. ظرفیت بسیار بالاى نهج‏البلاغه در بیان حساس‏ترین مسائل و نشان دادن بخشى از حرکت‏هاى مدیریتى عدالت‏محور حضرت على علیه‏السلام در دوران حکومت، محورهاى عمده این تحقیق به شمار مى‏آید.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 93ـ110

    عدالت اجتماعى در نهج ‏البلاغه زمینه ها، موانع و دستاوردها

    على‏اصغر احمدى*

    چکیده

    عدالت اجتماعى به معنى «بهره‏مندى همه افراد از امکانات موجود در یک جامعه به تناسب ظرفیت‏ها» آرزوى تمام رهبران، اندیشوران و آزادگان جهان از گذشته تا حال بوده است. براى تحقق عملى این آرزوى شیرین، چاره‏اى جز شناسایى مقدمات و مسائل ضرورى آن نیست.

    مقاله حاضر، چگونگى بهره‏مندى همه مردم از امکانات عمومى را در قالب بیان «زمینه‏ها»، «موانع» و «دستاوردهاى» عدالت اجتماعى با نگاه محورى به نهج‏البلاغه دنبال مى‏کند. استخراج بهترین طرح‏ها و راهبردى‏ترین اندیشه‏ها در خصوص چگونگى عملیاتى‏کردن عدالت اجتماعى از موثق‏ترین متون دینى شیعى، یعنى نهج‏البلاغه، مهم‏ترین هدف این نوشته است. پژوهش حاضر مبتنى بر تحقیقات کتابخانه‏اى با نگاه متمرکز به کتاب شریف نهج‏البلاغه و شروح و کتب معتبر مرتبط با آن است که در حقیقت جنبه توصیفى ـ تحلیلى دارد. با این‏همه به سبب ماهیت گزارشى بحث، جهت توصیفى آن بر جنبه تحلیلى غلبه دارد. ظرفیت بسیار بالاى نهج‏البلاغه در بیان حساس‏ترین مسائل و نشان دادن بخشى از حرکت‏هاى مدیریتى عدالت‏محور حضرت على علیه‏السلام در دوران حکومت، محورهاى عمده این تحقیق به شمار مى‏آید.

    کلیدواژه‏ها: عدالت، عدالت اجتماعى، امام على علیه‏السلام، نهج‏البلاغه.

    مقدّمه

    شاید بهترین تعریف عدالت اجتماعى این باشد: «عدالت اجتماعى یعنى بهره‏مندى همه افراد جامعه با توجه به ظرفیت‏واستعدادشان‏ازامکانات‏عمومى‏موجوددرجامعه.»369

    درباره عدالت اجتماعى در نهج‏البلاغه کتاب‏ها، مقاله‏ها و سخنرانى‏هایى، به ویژه بعد از انقلاب اسلامى، موجود است که با وجود پرداختن به بخش‏هایى از ابعاد عدالت اجتماعى، داراى جامعیت لازم و روش نو و علمى نیستند370 و گویا در خصوص پژوهش حاضر کتاب یا حتى مقاله مستقل جامع و کاملى وجود ندارد. بنابراین، تحقیق پیش‏رو مى‏تواند سهمى در برطرف کردن کاستى موجود در این موضوع داشته باشد.

    عدالت اجتماعى یک بحث فراگیر همیشگى است. از روزى که بشر به ضرورت جنبه اجتماعى زندگى انسان پى برده تا حال، دغدغه عدالت اجتماعى داشته است. اگر قرار باشد این نوع عدالت در جامعه تحقق یابد باید لوازم آن فراهم و موانع آن برطرف گردد. چه کسى براى بیان «زمینه‏ها» و «موانع» عدالت اجتماعى شایسته‏تر از امام على علیه‏السلام که عملاً درگیر اجراى آن بود و به تمام پیچ‏وخم‏هاى آن آگاهى داشت و مى‏دانست با اجراى این آرزوى فرو کوفته در طول تاریخ، چه آثار و برکاتى در جامعه پدید مى‏آید؟

    از یک طرف بحث عدالت اجتماعى کاملاً جدى و ضرورى روز است و از طرف دیگر گزارش محتواى آن، برگرفته از اقیانوس نهج‏البلاغه است و این یعنى دو چندان شدن اهمیت بحث.

    مقاله پیش‏رو به پرسش‏هاى زیر (سه سؤال اصلى و سه سؤال فرعى به ترتیب) پاسخ مى‏دهد:

    1. براى برقرارى عدالت اجتماعى، چه زمینه‏هایى لازم است؟

    2. در تحقق عدالت اجتماعى چه موانعى وجود دارد؟

    3. نتایجى که تحقق عدالت اجتماعى در حوزه‏هاى گوناگون اجتماعى به بار مى‏آورد، کدام‏اند؟

    4. آیا در تحقق عدالت اجتماعى و زمینه‏سازى براى آن فقط حاکمان و رهبران نقش دارند؟

    5. سهم مردم در زمینه‏سازى عدالت اجتماعى چقدر است؟

    6. حکومت و مردم چگونه مى‏توانند در تحقق عدالت اجتماعى، مانع ایجاد کنند؟

    تحقیق حاضر با طرح سه محور کلى «زمینه‏ها»، «موانع» و «دستاوردها» به پرسش‏هاى پیش‏گفته و برخى مسائل ضمنى و فرعى پاسخ مى‏دهد و به تبیین هریک از این عناوین با محوریت نهج‏البلاغه مى‏پردازد.

    زمینه‏هاى اجراى عدالت اجتماعى

    زمینه‏هاى تحقق عدالت به دو دسته کلى و محورى تقسیم مى‏شوند:

    الف. زمینه‏هاى مشترک؛

    ب. زمینه‏هاى مختص.

    اکنون به شرح هریک از دو زمینه مزبور مى‏پردازیم.

    الف. زمینه‏هاى مشترک تحقق عدالت اجتماعى

    منظور از زمینه‏هاى مشترک تحقق عدالت اجتماعى، زمینه‏هایى است که هم مردم و هم زمامداران در آن سهیم‏اند.

    1. ترک هوا و هوس و خواسته‏هاى نفس: خاستگاه تمام انحرافات انسان از نفس اوست و این نفس تا زمانى که تعدیل نشود، هرگز انسان نباید انتظار صلاح و فلاح داشته باشد. عدالت در مرحله اجرا، امر مستقیمى است که به حال و هواى مستقیم و بدون انحراف نیاز دارد. براى همین است که امام على علیه‏السلام در معرفى بهترین بنده خدا، ضمن بر شمردن صفات گوناگون به صفت عدالت نیز اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «قَد اَلزَمَ نَفسَهُ العَدلَ»؛ یعنى داد را به خود گماشته، به بیان روان‏تر خود را ملزم به داد کرده، سپس نخستین گام رسیدن به عدل را دورى از هوا و هوس معرفى فرموده است: «فَکانَ اَوَّلَ عَدلِهِ نَفیُ الهَوى عَن نَفسِهِ.»371

    علّامه محمدتقى جعفرى در شرح نهج‏البلاغه ذیل این کلام شریف مى‏نویسد: «معناى این جمله چنین است که بدون شناخت قانون موجودیت خویشتن و به کار بردن آن، چگونه مى‏توان دم از عرفان زد. عدالت که اساسى‏ترین عنصر کمال آدمى است چیزى نیست که از خارج از وجود او بر او وارد شود، بلکه عبارت است از شناخت قانون موجودیت خویشتن و به کار بردن آن.»372 ایشان در ادامه مى‏افزاید: «کسى که هنوز به شناخت و عمل مزبور توفیق نیافته است، حق ادعاى عرفان مثبت را ندارد. چنان‏که کسى که هنوز نتوانسته است درباره خویشتن عدالت بورزد، که این عدالت بدون برکنار شدن از هواهاى نفسانى امکان‏ناپذیر است، چگونه مى‏تواند درباره دیگران عدالت نماید.»373

    ابن‏میثم در ذیل جمله مذکور از نهج‏البلاغه، ملکه بودن عدالت را بیان مى‏کند و مى‏نویسد: «چون عدالت ملکه‏اى است که از ملکه حکمت، عفت و شجاعت ناشى مى‏شود و عرفا جانشان را به عبادت و غیر آن راضى مى‏کنند تا به این ملکات اخلاقى دست یابند، بنابراین (شخص عارف) براى به دست آوردن چنین ملکاتى خود را به عدالت وامى‏دارد.»374 آن‏گاه به گونه‏اى بسیار عالمانه و محققانه درباره علت اینکه مولاى متقیان، نخستین گام عدالت را نفى هوا و هوس معرفى فرمودند، مى‏گوید:

    وقتى عدل در قوه شهوانى ـ که همان عفت است نه کم‏شهوتى و نه شهوت زیاد ـ به سبب فراوانى موارد شهوت و میل زیاد انسان به طرف آن، دشوارتر از سایر قوى است و به همین علت، اکثر امور نهى شده در دین همین امور شهوانى است، بنابراین، مقتضاى مدح (بهترین بنده) این بود که با ذکر نفى هوا و هوس از نفس خود، آغاز نماید و نیز نخستین چیزى که سالک در تکمیل قوه علمى خود آغاز مى‏کند، اصلاح قوه شهوانى است (تا بدین‏وسیله) در اجراى حدود الهى احتیاط کند و از آن حدود در امورى چون خوردن، نکاح، کسب یا غیره تجاوز ننماید.375

    از عبارت «فکانَ اَوَّلَ عَدله نَفیُ الهَوى عَن نَفسه» برداشت مى‏شود: که لازمه تحقق عدالت فردى و اجتماعى، تحقق عدالت اخلاقى و نیز پیش‏زمینه عدالت اجتماعى، عدالت فردى است.

    2. تحقق حکم درباره خود: هر کس از عدالت دم مى‏زند و از دیگران رعایت عدالت را انتظار دارد، ابتدا باید از خود شروع نماید حتى اگر به ضرر او و خانواده و نزدیکانش بینجامد. امام على علیه‏السلام در نکوهش طلحه و زبیر که از آن حضرت مطالبه حق مى‏نمودند، مى‏فرمایند: «... وَ انَّهُم لَیَطلُبُونَ حقا هُم تَرَکُوهُ»؛376 آنان حقى را مى‏خواهند که خود رها کردند. سپس امام علیه‏السلام در ادامه، جان کلام را درباره آنها این‏گونه بیان مى‏کنند: «وَ إِنَّ اَوَّلَ عَدلِهِم لَلحُکمُ عَلى أنفُسِهِم»؛ نخسیتن گام که باید در راه عدالت بردارند، آن است که خود را محکوم شمارند.

    3. جدیت و تلاش: امیرمؤمنان على علیه‏السلام در خطبه بیست و نهم نهج‏البلاغه مردمان غیرجدى و مرده‏صفت را این‏گونه توصیف مى‏کنند: «سخنانتان تیز چنان‏که سنگ خاره را گدازد و کردارتان کند، چنان‏که دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم، جوینده مردِ ستیزید و در رزم، پوینده راهِ گریز... بهانه‏هاى نابخردانه مى‏آورید و چون وامدارى که پى در پى مهلت خواهد، امروز و فردا مى‏کنید.» سپس حضرت گویا در نتیجه‏گیرى در ادامه مى‏فرمایند: «لایُدرَکُ الحَقُّ الا بالجدّ»؛ حق جز با کوشش به دست نیاید.

    علّامه جعفرى در تبیین این عبارت نهج‏البلاغه مى‏نویسد: «کسى که خود را بفریبد، کسى که با جدى‏ترین واقعیت زندگى که حق است شوخى کند، به طور قطع جان خود را گم کرده است. هیچ کسى جز خود انسان نمى‏تواند جان گمشده خود را پیدا کند. حق یک واقعیت شوخى‏ناپذیر است که جز با جدیت حیاتى نمى‏توان آن را دریافت؛ چنان‏که خود حیات واقعیتى است که اگر حقیقتش درک نشود، نمى‏توان ادعاى برخوردارى از آن نمود... .»377

    امام على علیه‏السلام در نامه‏اى به اسودبن قطیبه حاکم حلوان378 چند توصیه اخلاقى و اجتماعى به او بیان مى‏کنند، از جمله مى‏فرمایند: «از جمله حق‏ها که بر توست این است که به اندازه توانت در کار رعیت بکوشى.»379

    4. وحدت و آرامش جامعه: امیرمؤمنان علیه‏السلام در نامه‏اى که به مردم شهرها در مورد جریان صفین نوشتند، ابتدا به اشتراکات میان خود و مردم شام پرداختند، آن‏گاه تنها راه را براى احقاق حق و عدالت، دورى از درگیرى و ستیزه معرفى فرموند. در آن نامه آمده است:

    چنین مى‏نمود که پروردگار ما یکى است و پیامبرمان یکى و دعوت ما به اسلام یکسان است. در گرویدن به خدا و تصدیق پیامبر او یکدیگر را تقصیر کار نمى‏شماریم و افزون از آن را از هم چشم نمى‏داریم جز اختلاف در خون عثمان که ما از آن برکناریم. گفتیم بیایید تا امروز با خاموش ساختن آتش پیکار و آرام کردن مردمان، کارى را چاره کنیم که پس از درگیرى، جز آن نتوان. تا کار استوار شود و اطراف آن فراهم آید و ما بتوانیم حق را به جاى آن برگردانیم.380

    در شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید ذیل این بخش از نامه آمده است: «حضرت علیه‏السلام فرمود: به آنها گفتیم بیایید تا الآن با کنار گذاشتن سلاح و جنگ، این آتش را خاموش کنیم تا پایه‏هاى خلافت من شکل بگیرد و این شائبه‏هایى که کار را بر من تیره و تار کرده است، برطرف شود و جمعیت مردم یکپارچه گردد؛ آن‏گاه من براى پیگیرى جریان قتل عثمان و قاتلان او مى‏توانم اقدام کنم که (متأسفانه) آنها تنها ستیز و جنگ را انتخاب کردند.»381

    5. رعایت حقوق یکدیگر: خطبه دویست و شانزدهم نهج‏البلاغه که حضرت امیر علیه‏السلام آن را در صفین ایراد فرموده‏اند، شاید تنها خطبه‏اى باشد که تماما بر محور حق و حقوق والى بر مردم، مردم بر والى، حقوق مردم نسبت به یکدیگر و چگونگى مطالبه و تحقق آن دور مى‏زند. در قسمتى از این خطبه که حضرت آثار رعایت حقوق متقابل والى و مردم را برمى‏شمارند، به برپایى عدالت این‏گونه اشاره مى‏فرمایند: «پس چون رعیت حق والى را بگزارد و والى حق رعیت را به جاى آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و نشانه‏هاى عدالت بر جا... .»

    اگر «حق»، را سلطه‏اى بدانیم که دارنده آن بر امرى دست یافته، برطرف دیگر (من علیه الحق) ایجاد تعهد مى‏کند.382 و عدالت به معناى بخشیدن این سلطه و شایستگى به هر فرد مستحق آن در نظر گرفته شود، بى‏شک حق و عدالت رابطه‏اى بسیار تنگاتنگ با یکدیگر مى‏یابند؛ به گونه‏اى که حق زمینه عدالت را فراهم مى‏کند و عدالت نتیجه رعایت حق به شمار مى‏آید. یکى از حقوق‏دانان درباره رابطه حقوق و عدالت مى‏نویسد: «حقوق و عدالت دو همزاد تاریخى‏اند. دو مفهوم حقوق و عدالت، در عین حال که با هم پیوند نزدیک دارند، از هم جدا شده‏اند. به بیان دیگر، نظمى که به وسیله حقوق برقرار مى‏شود، پیوسته در حال حرکت و تحول است و به سوى کمال مى‏رود؛ کمالى که غایت آن، عدالت و نیکى است.»383

    مقام معظم رهبرى درباره یگانگى حق و عدل مى‏فرماید:

    وقتى که مى‏گوییم در على‏بن ابى‏طالب عدالت وجود دارد، معناى ابتدایى‏اش که هر کسى از آن درک مى‏کند، این است که او در جامعه، عدالت اجتماعى برقرار مى‏کرد. این عدل است اما عدلِ بالاتر، توازن است: «بالعَدل قامَت السَّموات و الارَض». آسمان و زمین بر اساس عدل‏اند؛ یعنى همین توازن در آفرینش حق همین است. عدل و حق در نهایت یک چیزند و یک معنا و یک حقیقت دارند. در زندگى امیرالمومنین علیه‏السلام، خصوصیات مظهر عدل و توازن است. همه چیزهاى خوب در جاى خود در حد اعلاى زیبایى حضور و وجود دارند.384

    6. احساس مسئولیت و تعهد و دردمندى در برابر ظلم: در حدیثى از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمده است: «هر کس مظلومیت فردى را بشنود که از جامعه اسلامى، کمک طلب مى‏نماید ـ چه مسلمان چه غیرمسلمان ـ و جواب مثبت و سودمندى به او ندهد، از حوزه اسلام، کاملاً بیرون است.»385

    امام على علیه‏السلام در خطبه‏اى پس از بیان اهمیت جهاد و تبعات منفى ترک آن و گله از مردم به سبب نپذیرفتن فرمانش براى جنگ با معاویه، به جریان غارت و تجاوز گسترده معاویه به شهر انبار این‏گونه اشاره مى‏فرمایند: «شنیده‏ام مهاجم به خانه‏هاى مسلمانان و کسانى که در پناه اسلام‏اند درآمده، گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن دست و پاى زنان به در کرده است، «فَلَو اَنّ امرا مُسلما ماتَ مِن بَعدِ هذا اسفا ما کانَ بهِ ملوما بَل کانَ بهِ عندى جَدیرا»؛ اگر از این پس مرد مسلمانى از غم چنین حادثه‏اى بمیرد، چه جاى ملامت است که در دیده من شایسته چنین کرامت است.»386

    ب. زمینه‏هاى مختص تحقق عدالت اجتماعى

    منظور از زمینه‏هاى مختص، زمینه‏هایى است که به طور مشخص به حاکم یا مردم مربوط مى‏شود. زمینه‏هاى مختص خود به دو دسته تقسیم مى‏شود: زمینه‏هاى مختص به مردم، و زمینه‏هاى مختص به حاکم و زمامدار. اکنون به شرح هریک از این دو بخش مى‏پردازیم.

    زمینه‏هاى ویژه مردم:

    1. خوددارى نکردن مردم از گفتن حرف حق و مشورت با حاکم: نقش مردم در تمام فعالیت‏هاى اجتماعى، مهم و کارساز است. از بین نقش‏هاى گوناگون مردم براى تقویت ارکان نظام حکومتى، نقش مشورتى پررنگ‏تر و جدى‏تر است. از این‏رو حضرت امیر علیه‏السلام در خطبه دویست و شانزده نهج‏البلاغه درباره این نقش مؤثر مردم مى‏فرمایند: «فَلا تَکُفُّوا عَن مَقالَةٍ بحَقٍّ اَو مَشوَرَةٍ بعَدل»؛ پس، از گفتن حق یا رأى‏زدن در عدالت باز نایستد.

    ابن ابى‏الحدید در ذیل این بخش از خطبه حضرت امیر علیه‏السلام مى‏نویسد: «قد ورد فى المشورة شى‏ء کثیر»؛387 قال‏اللّه تعالى: «وَ شاورهُم فى الاَمر.» (آل‏عمران: 159)

    على علیه‏السلام به پیروى از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از کسى که نظرى برخلاف آن حضرت داشت، مى‏خواست تا نظرش را اعلام نماید. نمونه‏اش نظر ابن‏عباس است که به آن حضرت پس از بیعت مسلمانان با ایشان گفته بود: اى امیرمؤمنان! کار خلافت کار دشوارى است و مردم به دنبال فتنه‏اند. از این جهت حکومت بصره را به طلحه، حکومت کوفه را به زبیر و حکومت شام را به معاویه بده و این فتنه را خاموش کن. حضرت با اینکه پاسخ دادند «پناه بر خدا از اینکه دینم را به دنیاى دیگران، فاسد کنم و از بین ببرم»،388 به ابن‏عباس فرمودند: «لَکَ أَن تُشیرَ الیَّ و أَرى»؛389 بر تو لازم است که نظر مشورتى خود را به من بگویى.

    روسو در این زمینه مى‏نویسد: «آن روزى که کسى بگوید کارهاى دولت به من مربوط نیست، باید یقین کرد که آن دولت از بین رفته است.»390

    2. همکارى مردم با حکومت در احقاق حق: امیرمؤمنان علیه‏السلامدر مقام یک سیاستمدار عادل و دیندار، براى اینکه پایه‏هاى حکومت اسلامى را محکم کنند، به حضور مردم بسیار ارزش مى‏نهند. ایشان در کلامى براى ریشه‏کنى ظلم و فساد و برپایى حق و عدالت، آشکارا از مردم یارى مى‏طلبند و مى‏فرمایند: «اَیُّها النّاس أَعینُونى على أَنفُسکُم...»؛ اى مردم! مرا بر کار خود یار باشید ـ و فرمانم را پذیرفتار ـ به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آنکه بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمگر را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم.391

    در خطبه دویست و پنجم نهج‏البلاغه نیز در این‏باره آمده است: «خدا بیامرزد کسى را که حقى ببیند و یارى آن کند یا ستمى بیند و آن را بازگرداند و خداوند حق را یاور بود تا حق را بدو برساند.»

    اینکه از نقش تعیین‏کننده مردم در پیشبرد اهداف حکومت سخن گفته مى‏شود، هرگز به معناى همه‏کاره بودن مردم نیست؛ همان چیزى که متفکرانى چون مونتسکیو از آن به عنوان فساد حکومت دموکراسى یاد مى‏کنند. مونتسکیو در این‏باره مى‏نویسد: «اصول حکومت دموکراسى در دو موقع فاسد مى‏شود: اول وقتى که روح مساوات را از بین ببرند؛ دوم وقتى که روح مساوات را به حد افراط برسانند و هر کس بخواهد با زمامداران و رجال و بزرگان که کشور را اداره مى‏کنند، مساوى بشود. در صورت اخیر ملت نمى‏خواهد اختیاراتى را که به رجال داده محترم بشمارد و نمى‏خواهد اطاعت بکند. وقتى روح مساوات به حد افراط برسد، ملت تصمیم مى‏گیرد تمام کارها را خودش بکند، مى‏خواهد به جاى قوه مقننه مشاوره کند، قضات را از حقوقشان محروم نماید، به جاى قوه مجریه و زمامداران، قوانین را اجرا و امور را حل و فصل کند.»392

    زمینه‏هاى ویژه رهبر و حاکم:

    1. تعیین شرح وظایف مدیران وکارگزاران: بارزترین نمونه براى شرح وظایف مدیران حکومت، نامه مفصل امام على علیه‏السلام به مالک‏اشتر است که حضرت در آن، از صدر تا ذیل، به نوعى به تشریح وظایف مدیران حوزه‏هاى گوناگون سیاسى، اقتصادى، قضایى و فرهنگى مى‏پردازند. در همان ابتداى نامه مزبور، حضرت وظایف مالک‏اشتر را در چهار عنوان کلى بیان مى‏فرمایند: «فراهم آوردن خراج؛ پیکار کردن با دشمنان؛ سامان دادن به کار مردم؛ آباد کردن شهرها»393 این چهار وظیفه را در حقیقت مى‏توان اهداف عالى حکومت اسلامى قلمداد کرد. حضرت در بخش پایانى همین نامه، دوباره مالک را به اجراى تک‏تک دستورها و شرح وظایف ابلاغ شده در طول نامه فرامى‏خوانند و با قاطعیت مى‏نویسند: «بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر والیان پیش از تو رفته است، از حکومت عدلى که کرده‏اند و سنت نیکویى که نهاده‏اند، یا اثرى که از پیامبر ما به جاست یا واجبى که در کتاب خداست. پس اقتداکنى‏بدانچه دیدى که ما بدان رفتار کردیم و بکوشى در پیروى آنچه‏در این‏عهدنامه بر عهده تو نهادیم. و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم تا چون نفس تو خواهد در پى هواى خود برود، تو را بهانه‏اى نبود.»

    2. رعایت مساوات و ایجاد فرصت‏هاى برابر میان مردم: در نهج‏البلاغه فراوان به توصیه‏هاى حضرت على علیه‏السلامدرباره رعایت مساوات برمى‏خوریم. در نامه پنجاه و نهم آمده است: «فَلیکُن اَمرُ النّاسِ عندَکَ فى الحَقِّ سَواءً فَانَّه لَیس فى الجَور عوَضٌ من العَدل»؛ پس کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان‏باشد، که‏ستم‏راباعدل عوض ندهند.

    صاحب منهاج البراعه ذیل نامه پنجاه و نهم نهج‏البلاغه که حضرت آن را براى حاکم حلوان نوشته‏اند، ابتدا تاریخچه حلوان را مى‏آورد، آن‏گاه مقصود دقیق حضرت را از عبارت «فلیکن امر الناس عندک فى الحق سواءً...» این‏گونه بیان مى‏کند: «... امام به حاکم حلوان دستور مى‏دهد که حقوق را نسبت به همه مردم، چه مسلمان چه غیرمسلمان، به طور مساوى رعایت کند و به او هشدار داد که ستم به هر شکلى که باشد باعث تقویت اسلام و جایگزین عدالت نمى‏شود آنچنان‏که عمریون فکر مى‏کردند، بلکه ستم بر غیرعرب موجب نفرت آنها از اسلام مى‏شود.»394

    یکى از مصادیق رعایت مساوات از جانب کارگزار و مدیر حکومت اسلامى این است که بین خود و مردم از جهت بهره‏مندى تفاوتى قائل نباشد. بهترین نمونه براى این مطلب، عبارت‏هاى پایانى خطبه دویست و نهم نهج‏البلاغه است: «... إنَّ اللهَ فَرَضَ عَلى أئمَّةِ العَدلِ أَن یُقَدّروا أنفُسَهُم بضَعَفَةِ النّاسِ»؛ خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند. این جمله در جواب عاصم‏بن زیاد بیان شده که در شکایت از آن حضرت پرسیده بود: «اى امیرمؤمنان! تو در این پوشاک زبر تن‏آزار باشى و خوراک دشوارخوار؟»

    3. قاطعیت در اجراى عدالت: عثمان در زمان خلافت خود قطعه زمین‏هاى فراوانى در اختیار نزدیکان خود به عنوان «تیول» قرار داده بود. وقتى حضرت به خلافت رسیدند، بدون هیچ ملاحظه خویشى و جایگاه و موقعیت سیاسى عثمان، این تیول‏ها را به مسلمانان برگرداند و فرمود: «به خدا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهاى کنیزکان رفته باشد، آن را بازمى‏گردانم، که در عدالت گشایش است و آنکه عدالت را بر نتابد، ستم را سخت‏تر یابد.»395 ابن‏میثم در شرح این خطبه مى‏نویسد: «بدان که این خطبه به عزم محکم مؤکد به قسم بر رد قطایعى که عثمان به نزدیکانش داده بود، اشاره دارد. سپس با سخنش که در عدالت گشایش است، به دریافت‏کنندگان قطایع قطعه‏هاى زمین عثمان مى‏فهماند که به هوش باشید عدل الهى آنها را در رد آنچه به عنوان تیول دریافت کردند، فراخواهد گرفت و با بیان وسعت عدل، به صورت کنایى مى‏خواهد بگوید که کار عدل اقتضا دارد آن اموال و غیرآن، از همه ظلم‏ها و تجاوزها برگردد. پس بر آنها واجب است در مقتضاى اوامر الهى و عدل آن داخل شوند؛ زیرا در آن، گشایشى براى آنها خواهد بود.»396

    ابن‏میثم در ادامه علت سخت‏تر بودن ستم را براى کسى که از عدالت گریزان است این‏گونه بیان مى‏کند: وقتى عدل بر کسى واقع مى‏شود، او معتقد مى‏شود به اینکه آنچه شایسته گرفتن از او بود، از او گرفته شد، اما وقتى ستم بر او واقع مى‏شود، باور مى‏کند که آنچه شایسته گرفتن از او نبود، از دستش گرفته شد و شکى نیست که گرفتن آنچه شایسته گرفتن نیست براى نفس دشوارتر از گرفتن آن چیزى است که شایسته گرفتن است و این یک امر وجدانى است.397

    در مکتب علوى هرچه رابطه نزدیک‏تر مى‏شود، قاطعیت در اجراى عدالت افزایش مى‏یابد. نمونه روشن این ادعا برخورد امیرمؤمنان با برادرش عقیل است.398

    4. نظارت و کنترل مدیران و کارگزاران حکومت: حضرت امیر علیه‏السلام براى همه طبقات اجرایى، ناظرانى براى بررسى کیفیت اداى وظیفه آنها تعیین مى‏کردند و این سلسله نظارت و بازرسى از پایین‏ترین مراحل اجرایى حکومت تا بالاترین مناصب آن، وجود داشت و بر امور ناظران ارشد نیز خود حضرت نظارت داشتند. حضرت وظایف هریک از ناظران و بازرسان را به دقت تعیین کرده بودند.

    به امام علیه‏السلام خبر رسید که عثمان‏بن حنیف انصارى، عامل حضرت در بصره، به میهمانى در بصره رفته بود که بوى اشرافى‏گرى از آن به مشام مى‏رسید. امیرمؤمنان بى‏درنگ چنین نامه‏اى به او نوشتند:

    پسر حنیف به من خبر رسیده است که مردى از جوانان بصره تو را بر خوانى خوانده است و تو بدانجا شتافته‏اى. خوردنى‏هاى نیکو برایت آورده‏اند و پى در پى کاسه‏ها پیشت نهاده، گمان نمى‏کردم تو مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندشان به جفا رانده است و بى‏نیازشان خوانده.399

    حضرت پس از توصیف شکل مهمانى به نصیحت عثمان مى‏پردازند و مى‏فرمایند:

    بنگر کجایى و از آن سفره چه مى‏خواهى، آنچه حلال از حرام ندانى بیرون انداز و از آنچه دانى از حلال به دست آمده درکار خود ساز. آگاه باش که هر پیروى را پیشوایى است که پى وى را پوید و از نور دانش او روشنى جوید. «اَلا وَ اِنَّ امامَکُم قَد اکتَفى مِن دُنیاهُ بِطِمرَیه و مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ»؛ بدان که پیشواى شما بسنده کرده است از دنیاى خود از پوشیدنى‏ها به دو جامه فرسوده و از خوردنى‏ها به دو قرصه نان.400

    جالب است بدانیم که حضرت حتى تهدیدهاى پیشگیرانه نسبت به برخى کارگزاران خود اعمال مى‏کردند؛ براى نمونه، در نامه‏اى به زیادبن ابیه مى‏نویسند: «همانا به خدا سوگند مى‏خورم سوگندى راست، اگر مرا خبر رسد که تو در فى‏ء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده‏اى، چنان بر تو سخت گیرم که اندک‏مال مانى و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال.»401

    امام على علیه‏السلام به نظارت صرف هم اکتفا نمى‏کردند، بلکه زمینه طرح شکایت را نیز براى همه فراهم مى‏آوردند که اگر کسى از همه جا مانده و رانده شده است به خود آن حضرت رجوع کند. آن بزرگوار در نامه شصتم نهج‏البلاغه، خطاب به گردآوران خراج و عاملان شهرها مى‏نویسند: «من در میان سپاه جاى دارم. پس شکایت‏هایى را که دارید به من برسانید و آنچه از آنان به شما مى‏رسد و جز به وسیله خدا و من توانایى برطرف کردن آن را ندارید، با من در میان گذارید تا من به یارى خدا آن را تغییر دهم.»

    5. ارتباط بسیار نزدیک حاکم و زمامدار با مردم: در نخستین نامه نهج‏البلاغه، حضرت على علیه‏السلام مردم کوفه را از کار عثمان و نقش طلحه، زبیر و عایشه در قتل او آگاه مى‏کنند و مى‏فرمایند:

    ... مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یکى از مهاجران بودم که بیشتر خشنود ساختن مردم را از او مى‏خواستم و کمتر سرزنشش مى‏نمودم و طلحه و زبیر آسان‏ترین کارشان آن بود که بر او بتازند و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر بر آورد و خشمى را که از او داشت، آشکار کرد و مردمى فرصت یافتند و کار او را ساختند. پس مردم با من بیعت کردند، نه نادلخواه و نه از روى اجبار بلکه فرمانبردار و به اختیار... .

    امام على علیه‏السلام با ایجاد ارتباط بسیار نزدیک با مردم به سیاستمدارانى که معتقدند: مردم را نباید در جریان واقعیت‏هاى حکومت قرار داد، ثابت کرد که چنین سیاستى باطل است؛ بلکه با بیان واقعیت‏ها براى مردم، علاقه‏مندى آنها به حکومت بیشتر مى‏شود. در نامه سى و هشتم نهج‏البلاغه، حضرت مردم مصر را از فرستادن مالک اشتر به عنوان حاکم جدید آگاه مى‏کند و برخى ویژگى‏هاى او را برمى‏شمارد و مردم را به اطاعتش فرامى‏خواند. در آن نامه آمده است:

    من بنده‏اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم که روزهاى بیم نخوابد و در ساعت‏هاى ترس از دشمن روى بر نتابد. بر بدکاران، تندتر بود از آتش سوزان. او مالک پسر حارث مذحجى است. آنجا که حق بود سخن او را بشنوید و او را فرمان برید که او شمشیرى از شمشیرهاى خداست. نه تیزى آن کند شود و نه ضربت آن بى‏اثر بود. اگر شما را فرمان کوچیدن دهد، کوچ کنید و اگر گوید بایستید بر جاى مانید.402

    موانع اجراى عدالت اجتماعى

    اگر تمام زمینه‏هاى اجراى عدالت عملى نشود یا بر خلاف آن رفتار گردد، همه آنها به موانع تحقق عدالت تبدیل خواهند شد. بنابراین، بخش عمده‏اى از موانع تحقق عدالت اجتماعى را باید زمینه‏هاى تحقق‏نیافته عدالت اجتماعى دانست که فهرست‏وار عبارت‏اند از:

    1. توجه به هوا و هوس و خواهش‏هاى نفسانى؛ 2. محقق نکردن حکم درباره خود؛ 3. نداشتن جدیت و تلاش؛ 4. دورى از آرامش و امنیت و دامن زدن به درگیرى و اختلاف؛ 5. نشناختن و رعایت نکردن حقوق یکدیگر؛ 6. احساس مسئولیت و تعهد و دردمندى نکردن در برابر ستم؛ 7. خوددارى مردم از گفتن حرف حق و مشورت با حاکمان؛ 8. همکارى نکردن مردم با حاکم در احقاق حق؛ 9. تعیین نکردن شرح وظایف مدیران حکومت؛ 10. رعایت نکردن مساوات و ایجاد فرصت‏هاى برابر بین مردم؛ 11. قاطعیت نداشتن رهبر در اجراى عدالت؛ 12. فقدان بازرسى و نظارت در مورد مدیران دستگاه‏هاى دولتى؛ 13. نبود ارتباط بسیار نزدیک حاکم با مردم.

    بخش دیگر موانع تحقق عدالت، بحث مستقلى است که از دو قسمت تشکیل مى‏شود: الف. موانعى که به حکومت مربوط است؛ ب. موانعى که به مردم مربوط است.

    الف. موانع مربوط به حکومت

    1. تحمل شنیدن حرف حق را نداشتن: منطق امام على علیه‏السلام در مدیریت سیاسى حکومت دقیقا بر مبناى پذیرش انتقادها و شنیدن حرف حق است. آن حضرت آشکارا در خطاب به مردم مى‏گویند: «... با من چنان‏که با سرکشان گویند، سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کنار مجویید و با ظاهرآرایى آمیزش مدارید، و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید...؛ چه، آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وى دشوار بود، کار به حق‏وعدالت‏کردن‏براودشوارتراست.»403

    سرانجام حضرت براى اینکه به مردم اطمینان دهند از شنیدن حرف حق و مشورت به عدل، نه تنها ناراحت نمى‏شوند، بلکه از آن استقبال هم مى‏کنند، مى‏فرمایند: «فَلا تَکُّفُوا عَن مَقالَةٍ بِحقٍ أَو مَشورةٍ بِعَدلٍ»؛404 پس، از گفتن حق یا رأى زدن در عدالت باز مایستید.

    2. انحصارطلبى و امتیازجویى: تاریخ، ماجراهاى فراوانى به خاطر دارد از سقوط حکومت‏هایى که «انحصارطلبى و ویژه‏خوارى» را مبناى حکومت خویش قرار داده بودند. سقوط سلسله قدرتمند ساسانى یکى از این نمونه‏هاست. امام على علیه‏السلام در جاى جاى نهج‏البلاغه از این پدیده به زشتى یاد مى‏کنند. شاید صریح‏ترین عبارت آن حضرت در مخالفت با جریان انحصارگرایى، جمله معروف و هشدارگونه بخشى از نامه پنجاه و سوم باشد که به مالک اشتر فرمودند: «بپرهیز از آنکه چیزى را به خود مخصوص دارى که بهره همه مردم در آن یکسان است.» در کمتر از یک سطر بعد، حضرت علت پرهیز از ویژه‏خوارى را این‏گونه بیان مى‏دارند: «چه آن را که به ناروا ستاده باشى از چنگ تو درآرند و به زودى پرده کارها از پیش دیده‏ات بردارند و داد از تو بستانند و به ستمدیده رسانند.»

    در ذیل این قسمت از نامه حضرت، محمدجواد مغنیه مى‏نویسد: «بر حاکم واجب است که خود را آقا و سرور و مردم را برده و نوکر نبیند، بلکه براى مردم آنچه در زندگى‏شان به آن نیازمندند، (باید) فراهم نماید و خود و خانواده‏اش را با ضعیف‏ترین مردم، برابر بداند.»405

    نمونه دیگر نامه‏اى است که امام علیه‏السلام به سهل‏بن حنیف انصارى در توصیف کسانى که نزد معاویه رفتند، مى‏نویسند و علت اصلى فرار آنها را بیان مى‏کنند. در بخشى از آن نامه چنین آمده است: «در گمراهى آنان و رهایى‏ات از رنج ایشان، بس بود از حق‏شان گریختن و به کورى و نادانى شتافتن. آنان مردم دنیایند، روى بدان نهاده و شتابان در پى‏اش افتاده. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند مردم به میزان عدالت در حق یکسان‏اند. "فَهَرَبُوا اِلى الاَثَرَةِ"؛ پس گریختند تا تنها خود را به نوایى برسانند.»406 جان کلام مولا علیه‏السلام، در بیان علت فرار عده‏اى از یارانش به سمت معاویه، جمله اخیر است؛ یعنى انحصارطلبى، و به نوایى رساندن خود. آنها چون به فکر خود بودند نمى‏توانستند در حکومتى که هرگز به خود نمى‏اندیشد بلکه به فکر تمام مردم جامعه است دوام بیاورند.

    در شرح نهج‏البلاغه مغنیه علت فرار یاران امام به سوى معاویه، از زبان امام این‏گونه بیان شده است: «آنها از آن جهت ما را ترک کردند که ما در باب مردم به عدالت رفتار مى‏کردیم و (بیت‏المال) را به طور مساوى بین آنها تقسیم مى‏کردیم، به دنیا و ستم روى آوردند.»407

    علت اساسى مخالف امام على علیه‏السلام با امتیازجویى و انحصارطلبى این است که اصولاً آنها بر هم زننده اهداف بلند حکومت اسلامى و از جمله آنها عدالت اجتماعى‏اند؛ از این‏رو، حضرت در نامه به مالک اشتر مى‏نویسند: «نیز والى را نزدیکان است و خویشاوندان که خوى برترى جستن دارند و گردن‏فرازى کردن و در معاملت انصاف را کمتر به کار بستن... ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ‏یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به بخشش وامگذار.»408

    3. غفلت از رسیدگى به امور مهم: در نامه پنجاه و سوم امیرمؤمنان با واژه تخدیرِ «ایاک» حاکم و زمامدار را از بسیارى امور نهى مى‏کنند. یکى از امور نهى‏شده، غفلت از کارهاى مهم است؛ کلام حضرت چنین است: «ایّاکَ... والَّتغابى عَمَّا یُعنى بِهِ مِمّا قَد وَضَعَ للعُیُون»؛ بپرهیز از غفلت در آنچه بدان توجه باید و در دیده‏ها نمایان است.

    آن حضرت والى خود را از کدام غفلت باز مى‏دارد؟ در شرح نهج‏البلاغه مغنیه منظور از آن غفلت، چیزى است که حاکم از آن در مقابل خدا و مردم باید پاسخگو باشد؛ یعنى اگر حاکم هر شکایتى را از دولتى و مردم عادى دریافت کرد و آن را فهمید و رسیدگى نکرد، در برابر آن مسئول است و باید به سبب آن مجازات و در دنیا و آخرت رسوا شود.409

    ابن ابى‏الحدید در معناى «تغابى» و غفلت حاکم نوشته است: «تصویر این (غفلت) آن است که به امیر گزارش داده شود که فلان شخص از نزدیکانش، کارهاى زشت گوناگونى را پنهانى انجام داده است (اما) او از آن غفلت نماید یا خود را به غفلت بزند. على علیه‏السلام حاکم را از این کار نهى کرده است.»410

    در شرح منهاج‏البراعه نیز ذیل این قسمت از نامه پنجاه و سوم آمده است: «حضرت حاکم را از غفلت و تسامح در آنچه براى او مهم و به او مرتبط است، به ویژه نظم در امور و گسترش عدل در جامعه همان‏گونه که در چشم‏هاى مردم زشت به شمار مى‏رود نهى کرده است. پس تسامح در گرفتن حق مظلوم از ظالم، از طرف والى به نفع غیر او یعنى همان ظالم خواهد بود.»411

    4. پیش‏داورى گمان‏مندانه: امام على علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «لیَسَ مِنَ العَدلِ القَضاءُ عَلَى الثَّقَةِ بِالظَّنِّ»؛412 از عدالت نبود حکم دادن به گمان. مرحوم مغنیه بحث بسیار عالمانه‏اى در ذیل این حکمت طرح کرده که خواندنى است. او مى‏نویسد: وقتى از امانت فرد امینى یقین دارى، سپس براى تو درباره امین بودن او شک یا ظن حاصل شد، از انصاف و علم به دور است که یقین قوى خود را (مبنى بر امین بودن آن شخص) نقض کنى و آن را به مجرد شک یا ظن از بین ببرى، بلکه (تنها) با یقین مثل خودش مى‏توانى این کار را بکنى و عقل و شرع و فقها و عقلا اتفاق دارند بر اینکه چیزى که ثبوتش یقینا حاصل شد، همواره باقى مى‏ماند تا انقطاع و زوال آن به نحو ثبوتى یقینى کامل همان وجود خودش، ثابت شود و رساترین چیزى که در این‏باره آمده، قول امام جعفر صادق علیه‏السلام است که: «لایُنقض الیقین بالشَّک و لایُدخل الشک فى الیقین و لایُخلط احدهما بالاخر»؛ (هرگز) یقین با شک، نقض نشود و شک در یقین داخل نگردد و یکى از آنها با دیگرى مخلوط نشود.413

    5. گوناگونى هواهاى حاکم: در نهج‏البلاغه آمده است: «اِنَّ الوالِیَ اذا اختَلَفَ هَواهُ مَنَعَهُ ذلِکَ کَثیرا مِنَ العَدلِ»؛414 چون والی را هواها گونه‏گون شود او را از بسیارى عدالت، باز دارد. از بین شارحان بزرگ نهج‏البلاغه، تنها کسى که «اختلاف هواى والى» را دقیق معنا کرده و منظور عبارت را بهتر رسانده میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى است. او در تبیین هواهاى گوناگون والى مى‏نویسد: «حضرت وصیت کرد به اینکه وقتى هواهاى والى گوناگون شد او را از رعایت عدل بازمى‏دارد. و چیره‏ترین هواهاى پى‏درپى بر صاحبان قدرت در بین عرب، همان تعصب عربى و خودبرتربینى ذاتى آنهاست که در جاهلیت بر عرب نفوذ یافته بود. اسلام در زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آتش آن تعصب را خاموش کرد، سپس حکومت عرب و تمام حاکمان صاحب نفوذ بنى‏امیه دوباره آن را در تمام سرزمین‏هاى اسلامى خصوصا شام و عراق زنده کردند... در این شرایط و فضا بود که حضرت به رعایت تساوى در حقوق نسبت به تمام مردم امر فرمود و هشدار داد به اینکه ستم به هر شکلى اسلام را تقویت نمى‏کند. کنایه از اینکه کار بنى‏امیه در قبال غیرعرب ظلم به شمار مى‏رفت و این ظلم باعث تقویت اسلام نمى‏شد.415

    ب. موانع مربوط به مردم

    1. گریز از حق و عدالت: امام على علیه‏السلام گله خود را از مردم گریزان از حق و عدالت، این‏گونه بیان مى‏کنند: «أَظارُکُم عَلَى الحَقِّ، و أَنتُم تَنفِرون عَنهُ نُفُورَ المِعزى مِن وَعوَعَةِ الاَسَدِ...»؛416 در شناخت حق شما را مى‏پرورانم، همچون دایه مهربان، و شما از حق مى‏رمید چون بزغالگان از بانگ شیر غران. هیهات که به یارى شما تاریکى را از چهره عدالت بزدایم، و کجى را که در حق راه یافته راست نمایم.

    چنان‏که که ملاحظه مى‏شود، حضرت در این عبارات، آشکارا فرار مردم از حق و عدالت را مانع دستیابى به عدالت معرفى فرمودند.

    در نامه هفتاد نهج‏البلاغه، امام على علیه‏السلام بى‏خردانى را که جذب معاویه شده بودند این‏گونه توصیف مى‏کنند: «عدالت را شناختند... و دانستند مردم به میزان عدالت در حق یکسان‏اند... پس گریختند.»

    2. اختلاف و پراکندگى: یکى از بیمارى‏هاى سخت اجتماعى که ریشه عدالت را مى‏خشکاند، اختلاف و پراکندگى است. از این‏رو، رهبران آگاه و مدیران هشیار، همیشه مردم را در این امر مهم هشدار مى‏دهند. در خطبه‏هاى بیست و نهم، نود و هفتم و صد و سى و یکم به این بیمارى خانمان‏سوز با الفاظى تقریبا مشابه اشاره مى‏شود.

    در کتاب پیام امیرالمؤمنین علیه‏السلام ذیل خطبه بیست و نهم آمده است:

    امام علیه‏السلام این خطبه را در شرایط بسیار سخت و بحرانى ایراد فرموده است؛ در شرایطى که دشمن جسور و غارتگر براى تضعیف روحیه مردم عراق، در هر گوشه و کنار به حملات ایذایى و غافلگیرانه پرداخته بود، امام علیه‏السلام، که راه چاره را در یک حرکت قوى و تهاجم همه‏جانبه مى‏دید، به آماده‏ساختن مردم مشغول بود، ولى ناتوانى و سستى و ضعفى ـ که به علل گوناگون بر آن گروه مسلط شده بود ـ امکان تشکیل چنین نیرویى را سلب کرده بود. امام علیه‏السلام چاره‏اى جز این نداشت که از آخرین حربه براى بسیج این گروه سست‏عنصر و پر ادعاى کم‏قدرت، استفاده کند و آنان را زیر ضربات شلاق ملامت قرار دهد. شاید به خود آیند و خطراتى را که از هر سو آنها را احاطه کرده است، با چشم خود ببینند.417

    در همان شرح نامبرده شده، ذیل خطبه صد و سى و یکم نوشته شده است: «امام علیه‏السلام در اینجا انگشت روى نقطه اصلى درد جامعه و جمعیت‏ها گذارده است و آن مسئله اختلاف و پراکندگى است که سبب درگیرى‏ها و از میان رفتن نیروها مى‏شود. تعبیر به "الشّاهِدَةُ أَبدانُهُم" اشاره به حضور جسمانى آنها در اجتماع و غیبت فکرى و روحانى و بیگانگى آنان از حوادث خطیرى است که در جامعه مى‏گذرد.»418

    حضرت على علیه‏السلام، بعد از برشمردن پراکندگى و اختلاف مردم با عبارات مزبور در خطبه مذکور، مى‏فرماید: «هَیهاتَ أَن أَطلَعَ بِکُم سَرَارَ العَدلِ، أَو اُقیمَ أعوِجاجَ الحَقِّ»؛ هیهات که به یارى شما تاریکى را از چهره عدالت بزدایم، و کجى را که در حق راه یافته راست نمایم.

    3. ترک جهاد و ناخوشایند داشتن آن: امام علیه‏السلام در خطبه‏اى پس از توصیف جهاد، پیامدهاى ناگوارتر ترک کردن آن را چنین گوشزد مى‏کنند: «هرکه جهاد را واگذارد و ناخوشایند داند، خدا جامه خوارى بر تن او پوشاند، و فوج بلا بر سرش کشاند و در زبونى و فرومایگى بماند. دل او در پرده‏هاى گمراهى نهان، و حق از او روى گردان. به خوارى محکوم و از عدالت محروم.»419

    در این بخش از خطبه، حضرت ضمن برشمردن آثار زیانبارى چون خوارى، گرفتارى، فرومایگى و گمراهى براى ترک جهاد به دو اثر تخریبى بسیار مهم اجتماعى یعنى روى‏گردانى از حق و محروم ماندن از عدالت اشاره مى‏فرمایند. در کتاب پیام امیرالمؤمنین علیه‏السلام علت محرومیت از عدالت در صورت ترک جهاد چنین بیان شده است:

    دلیل این معنا روشن است؛ زیرا طرفداران عدالت، غالبا در اقلیت‏اند. اگر در اقلیت کمّى نباشند، از نظر کیفیت و قدرت، در اقلیت هستند. به همین دلیل، سلطه‏گران سودپرست، تا آنجا که به اصطلاح کاردشان ببرد، پیش مى‏روند و حقوق ملت‏هاى مظلوم را پایمال مى‏کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود مى‏افزایند. ملت‏هاى مظلوم و ستمدیده، تنها در سایه جهاد مى‏توانند عدالت اجتماعى را تحقق ببخشند و از فشار ظلم و ستم آنان برهند.420

    4. ضعف نفس: امام على علیه‏السلام در عبارتى کوتاه اما پرمعنى و دقیق به این نکته اشاره مى‏فرمایند که: «لایَمنَعُ الضَّیمَ الذَّلیل»؛421 آنکه تن به خوارى داده، دفع ستم را چگونه شاید؟ این عبارت و عبارت‏هاى قبل و بعد آن، اشاره به کسانى است که از حضرت مى‏خواستند جنگ با طاغوت شام، معاویه، را به تأخیر بیندازد. علّامه جعفرى در ذیل این عبارت امام علیه‏السلام مى‏نویسد: «آن کس که به ذلت تن در داده و خود را تسلیم انواع ستم‏ها و تجاوزها نموده است، چگونه مى‏تواند درصدد رفع ظلم از دیگران برآید؟»422

    ستمگران جهان هرگز به افراد ذلیل و ناتوان رحم نمى‏کنند و حق آنها را با میل و رغبت به آنان تقدیم نمى‏کنند. حق گرفتنى است و با کوشش و ایثار و فداکارى باید آن را به چنگ آورد. نباید فراموش کرد که با زورمندان و ستمگران جز با زبان زور نمى‏توان سخن گفت. اصولاً طبیعت زندگى این جهان چنین است که در راه رسیدن به مقاصد عالى مادى یا معنوى موانع فراوانى وجود دارد و آن کس که با این موانع پیکار نکند و ضعف و سستى نشان دهد، هرگز به مقصد نخواهد رسید.423

    دستاوردهاى اجراى عدالت

    الف. دستاوردهاى سیاسى تحقق عدالت

    1. ایجاد امنیت: بى‏شک مهم‏ترین ثمره اجراى عدالت، امنیت سیاسى است. البته امنیت فرهنگى، اقتصادى، روانى و اجتماعى نیز در فضاى امنیت سیاسى پدید خواهد آمد.

    امام على علیه‏السلام در خطبه‏اى، یکى از فلسفه‏هاى به دست گرفتن حکومت را برقرارى امنیت معرفى مى‏فرمایند: «خدایا! تو مى‏دانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیاى ناچیز خواستن زیادت؛ بلکه تا بندگان ستمدیده‏ات را ایمنى فراهم آید.»424 مرحوم مغنیه در ذیل این عبارت حضرت علاوه بر امنیت سیاسى، از جمله آزادى و نترسیدن از سرکشان و متجاوزان، به امنیت جانى و مالى نیز اشاره مى‏کند.425

    نکته بسیار مهم این است که از یک طرف «امنیت» زمینه‏ساز «عدالت» است و عدالت نتیجه و دستاورد آن، و از طرف دیگر، «عدالت» زمینه‏ساز «امنیت» است و امنیت نتیجه و دستاورد آن.

    2. شکست دشمن: دشمن در هر شرایطى منتظر فرصت است تا روزنه‏اى بیابد و ضربه‏اش را بزند. تحقق عدالت تمام روزنه‏هاى نفوذ دشمن را مى‏بندد و اجازه ورود به حریم خصوصى یک ملت منسجم و یکپارچه را به او نمى‏دهد. شاید با چنین رویکردى است که امام على علیه‏السلاممى‏فرماید: «بِالسّیرَةِ العادِلَةِ یُقهَرُ المناوِیُ»؛426 ... به عدالت کردن، دشمن از پا درآید.

    مرحوم مغنیه عبارت «بالسیرة العادلة» را «حسن السیرة» معنى کرده یعنى به جهت اخلاقىِ عدالت توجه داشته است؛427 در حالى که صاحب منهاج البراعه در شرح این ترکیب تنها به روش اخلاقى توجه ندارد. او مى‏نویسد: «ریاست و سرورى بدون داشتن دشمنانى سرسخت که قصد براندازى و چیرگى داشته باشند نمى‏شود و قوى‏ترین وسیله در راندن مخالف همان تمسک به روش دادگرى و عدالت است که دل‏هاى مردم را جلب و دشمن را دفع مى‏نماید.»428

    به نظر مى‏رسد رفتار غیرسیاستمدارانه صرفا اخلاقى، نه تنها موجب شکست دشمن نمى‏شود بلکه مى‏تواند زمینه سوءاستفاده او را نیز فراهم آورد. مؤمنان به تأسى از پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ضمن داشتن رفتارى مهربانانه با دوستان، بر دشمنان خود سخت‏گیر هستند: «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ.» (فتح: 29)

    3. اجراى احکام و حدود شرعى: در بیانى از مولاى متقیان آمده است: «و تُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِکَ»؛429 و حدود ضایع مانده‏ات اجرا گردد... . باید دید منظور از «حدود تعطیل‏شده» چیست؟ مرحوم مغنیه در این‏باره مى‏نویسد: «حدود خداى سبحان مختص به شلاق زناکار و قطع دست دزد نیست، بلکه شامل هر ممنوعى مى‏شود و بزرگ‏ترین ممنوعات عبارت‏اند از: سیطره بر بندگان، ترویج فساد، در اختیار گرفتن اموال و مقدرات، ترساندن در امان ماندگان، در غل و زنجیر کشیدن انسان‏هاى فقیر و گمراه کردن افراد ساده‏لوح با نیرنگ و فریب و ادعاهاى دروغ و اتهام دروغین و بهتان به انسان‏هاى آزاده.»430

    ابن ابى‏الحدید در ذیل این قسمت از خطبه حضرت على علیه‏السلام مى‏آورد: «تا حدود الهى بر طبق آنچه شایسته آن است برپا شود و امر دین و مردم، همان‏گونه که در روزگار پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جارى بود، جریان یابد.»431

    با اجراى عدالت، کشتى دین از امواج متلاطم و طوفانى کج‏راهه‏ها و بى‏راهه‏ها به سرعت عبور مى‏کند و به ساحل سلامت مى‏رسد تا وعده الهى در ماندگارى و برترى اسلام با عبارت نورانى «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(توبه: 33)432 محقق شود.

    ب. دستاوردهاى روانى تحقق عدالت

    1. خشنودى مردم: در نامه امام علیه‏السلام به مالک اشتر چند نمونه از تأکید حضرت بر رضایت‏مندى مردم وجود دارد؛ از جمله «باید از کارها آن را بیشتر دوست بدارى که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر.» سپس علت راضى داشتن مردم را چنین بیان مى‏دارند: «ناخشنودى همگان خشنودى نزدیکان را بى‏اثر گرداند و خشم نزدیکان خشنودى همگان را زیانى نرساند و به هنگام فراخى زندگانى، سنگینى بار نزدیکان بر والى از همه افراد رعیت بیشتر است و در روز گرفتارى یارى آنان از همه کمتر... همانا آنان که دین را پشتیبان‏اند و موجب انبوهى مسلمانان و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمان‏اند. پس باید گرایش تو به آنان باشد و میلت به سوى ایشان... .»433 حضرت در این بخش از نامه، خشنودى مردم را به سبب آثار و برکاتى که براى حفظ دین و حکومت و تحمل سنگینى مصیبت‏هاى آن دارد، از راضى نگه‏داشتن عده‏اى از نزدیکان مفت‏خور در حکومت بهتر مى‏داند.

    2. ایجاد پیوند میان انسان‏ها: عدالت رشته‏اى است که قلب‏ها را به هم گره مى‏زند و زنجیرهاى عاطفى ارتباط را به هم مى‏دوزد؛ چراکه با وجود عدالت، مردم احساس مى‏کنند بین آنها تبعیض وجود ندارد و همه به یک چشم دیده مى‏شوند. امیرمؤمنان این پیوستگى عاطفى را این‏گونه بیان مى‏فرمایند: «بِالنَّصَفَةِ یَکثُرَُ المُواصِلُون»؛434 با داد دادن، دوستان فراوان گردند. میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى در شرح این عبارت مى‏نویسد: «رعایت انصاف و عدل بین خود و مردم و رعایت حقوق براى صاحبان حق، مراجعه و پیوند به او را بیشتر مى‏کند.»435 شبیه چنین برداشتى را مرحوم مغنیه در شرح خود آورده است: «انصاف این است که در حق مردم کم نگذارى، به آدم پاک جرمى را نسبت ندهى و براى هر انسانى آنچه را براى خود لازم مى‏دانى، واجب بدارى؛ کسى که کارش چنین باشد برادران دوستانش زیاد مى‏شوند.»436

    3. استوارى در بردبارى: عدالت، زمینه‏هاى بردبارى را براى شخص محکم‏تر مى‏کند و او را به ثبات حقیقى شخصیت مى‏رساند. در حکمت سى و یکم نهج‏البلاغه آمده است که وقتى از على علیه‏السلام درباره ایمان سؤال شد ایشان ضمن برشمردن عدل به عنوان یکى از ارکان چهارگانه آن، چهار شعبه براى عدل ذکر فرمودند که شعبه چهارم آن، «در بردبارى استوار بودن» است.437 این ویژگى در حقیقت یکى از دستاوردهاى بالاى عدالت علمى است. به این معنا که وقتى انسان فهم دقیق شد که زمینه پى بردن به عمق دانش است، مى‏تواند در مرحله داورى نیکو عمل کند و همین داورى نیکو، شخص را به استواى در بردبارى مى‏کشاند.

    ج. دستاوردهاى اقتصادى اجراى عدالت

    1. توسعه و رفاه: با تحقق عدالت، هر نوع گشایشى ممکن است صورت بگیرد. یکى از مصادیق بارز توسعه، توسعه اقتصادى است. حضرت امیر در خطبه پانزدهم نهج‏البلاغه، پس از آنکه به خداى بزرگ سوگند یاد مى‏کنند که آنچه را عثمان به عنوان تیول به این و آن واگذارده است به مسلمانان برمى‏گردانند حتى اگر به مهر زنان یا بهاى کنیزکان رفته باشد، علت این اقدام را با این عبارت بیان مى‏فرمایند: «فَانَّ فِى العَدلِ سَعَةً»؛ که در عدالت گشایش است. یعنى در عدالت این گنجایش وجود دارد که توسعه ایجاد کند و اصولاً برگرداندن اموال مسلمانان به بیت‏المال در یک ظرفى باید محقق شود که آن ظرف، عدالت است. صاحب منهاج البراعه ذیل خطبه پانزده و عبارت بالا، مى‏نویسد: «وجوب برگرندان قطایعى که عثمان به خویشاوندان خود بخشیده بود به مقتضاى عدالت است و در آن براى مردم توسعه و گشایشى است؛ زیرا به وسیله آن، امورشان نظام و قوام پیدا مى‏کند و اگر آن عدل نباشد، نظام مختل مى‏شود و قوام حکومت از بین مى‏رود.»438

    2. اصلاح و آبادانى شهرها: یکى از اهداف حکومت اسلامى، اصلاح و آبادانى شهرهاست؛ همان چیزى که امیرمؤمنان علیه‏السلام در آغاز نامه به مالک اشتر از آن با این عبارت یاد کرده‏اند: «و عِمارَةَ بِلادِها.» در همان نامه حضرت بار دیگر از آبادانى شهرها یاد مى‏کنند؛ آنجا که به مأموران خراج‏گیر، دستورهاى لازم را براى گرفتن خراج مى‏دهند و مى‏نویسند: «آنچه بدان بار آنان را سبک گردانى بر تو گران نیاید، چه، آن اندوخته‏اى بود که به تو بازش دهند، با آبادانى که در شهرهایت کنند و آرایشى که به ولایت‏ها دهند.»

    حضرت در این عبارت‏ها، عدالت در گرفتن خراج از مردم را به عنوان سرمایه‏اى از رضایت درونى آنها جهت آبادانى و زیباساى فضاى شهرها توصیف فرمودند.

    امام على علیه‏السلام در کلامى دیگر مبنا و هدف پذیرش خلافت را «اصلاح شهرها» یاد کرده‏اند: «و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم.»439 حضرت امیر علیه‏السلام در کنار «اصلاح بلاد»، «اصلاح مردم» را نیز طرح مى‏کنند، گویا بین این دو رابطه‏اى تنگاتنگ وجود دارد. یکى از نویسندگان درباره ارتباط بین این دو اصلاح مى‏نویسد: «بین این دو ارتباط محکمى است؛ زیرا بدون اصلاح عباد، آبادانى بلاد ممکن نمى‏گردد و بدون آبادانى کشور مردم اصلاح نپذیرند. این دو در یک دایره بسته قرار دارند. جامعه بیمار توانایى تولید (آبادانى) ندارد. در حالى که جامعه سالم که بر مشکلات غلبه مى‏کند و موانع را از سر راه برمى‏دارد، جامعه‏اى است که مى‏تواند خوراک، پوشاک و نیازهاى خود را از دل زمین بیرون کشد.»440

    3. کمک به ستمدیده: از محورى‏ترین عوامل پذیرش خلافت مولاى متقیان علیه‏السلام، به یارى شتافتن ستمدیده است. حضرت در این‏باره قسم یاد مى‏کنند: «به خدایى که دانه را کفید (شکافت) و جان را آفرید، اگر این بیعت‏کنندگان نبودند و یاران، حجت بر من تمام نمى‏نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار از دست مى‏گذاشتم و پایانش را چون آغازش مى‏انگاشتم و چون گذشته خود را به کنارى مى‏داشتم.»441

    حضرت در بیانى دیگر در خطبه سى و هفتم فرموده‏اند: «الذَّلیلُ عِندى عزیزٌ حَتّى آخُذَ الحَقَّ لَهُ والقَویُّ عِندی ضَعیفٌ حتى آخُذَ الحَقَّ مِنهُ»؛ خوار نزد من گران مقدار تا هنگامى که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن‏گاه که حق را از او باز ستانم. علّامه جعفرى در ذیل این بخش از خطبه، با طرح کردن سؤالاتى انسان را به تأمّل وامى‏دارند: «آیا من مى‏توانم به عنوان یک انسان آگاه و مطلع از ناتوانى که اقویا حق او را طعمه خود ساخته‏اند، بنشینم و دست روى دست بگذارم و بگویم: به من چه؟ آیا این آگاهى مادامى که اقدام به گرفتن حق آن ناتوان ننموده‏ام، زندگى مرا از معناى اصلى خود ساقط نخواهد کرد؟ اگر من که از اصل تعهد برین درباره انسان‏ها اطلاع دارم، اقدام به ایفاى چنین تعهد نکنم، مى‏توانم خود را انسان مسلم بنامم؟»442

    امیرمؤمنان علیه‏السلام در جایى دیگر از مى‏خواهند تا در گرفتن حق مظلوم از ظالم به او یارى کنند: «... اى مردم! مرا بر کار خود یار باشید و فرمانم پذیرفتار. به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آنکه بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه‏اوتابه‏آبشخور حق کشانم.»443

    د. دستاوردهاى حقوقى اجراى عدالت

    حضرت على علیه‏السلام در خطبه دویست و شانزدهم با تأکید بر رعایت کلیه حقوق انسان‏ها، به این حقوق متقابل، عنایت ویژه‏اى نشان مى‏دهند و هفت دستاورد را براى رعایت این حقوق برمى‏شمارند:

    1. عزتمندى حق در جامعه؛

    2. پدیدارى راه‏هاى دین؛

    3. برقرارى نشانه‏هاى عدالت؛

    4. پایدارى سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛

    5. اصلاح روزگار؛

    6. امیدوارى مردم در تداوم حکومت؛

    7. ناامیدى دشمن در دستیابى به آرزوهایش.

    این دستاوردها در حقیقت اهداف اصلى تشکیل حکومت اسلامى به شمار مى‏روند.

    نتیجه‏گیرى

    تحقق عدالت اجتماعى که دغدغه همیشگى بشر بوده است، پیش‏نیازهایى دارد. وقتى این پیش‏نیازها از کتب معتبر و مقدسى چون نهج‏البلاغه که تراوش اندیشه‏هاى حکیمانه مولاى متقیان على علیه‏السلام است، به دست مى‏آید، هم اعتبار مى‏یابد و هم در کانون توجه و دقت قرار مى‏گیرد.

    با مراجعه به نهج‏البلاغه، دو پیش‏نیاز کلى براى تحقق عدالت اجتماعى دیده مى‏شود که هریک از آنها شاخ و برگ‏هایى دارد. از این‏رو در تحقیق حاضر با عنوان‏هاى «زمینه‏ها» و «موانع» یاد شده است که یکى ناظر به جهت ایجابى عدالت اجتماعى است و دیگرى ناظر به جهت سلبى آن؛ یکى «بودش» براى تحقق عدالت اجتماعى ضرورى است و دیگرى «نبودش». عواملى چون ترک خواسته‏هاى نفس، جدیت و تلاش، حفظ وحدت و آرامش جامعه، رعایت حقوق یکدیگر، احساس مسئولیت در برابر ستم، گفتن حرف حق، قاطعیت در اجراى عدالت و... وجه ایجابى اجراى عدالت اجتماعى را تأمین مى‏کنند و عواملى چون انحصارطلبى و امتیازجویى، غفلت از رسیدگى به امور مردم، گریز از حق و عدالت و اختلاف و پراکندگى و... وجه سلبى آن را.

    پس از استقرار عدالت اجتماعى در جامعه، مى‏توان در ابعاد گوناگون سیاسى، روانى، اقتصادى و حقوقى، شاهد آثار و برکات فراوانى بود؛ آثارى چون ایجاد امنیت، شکست دشمن، اجراى احکام و حدود شرعى، خشنودى مردم، توسعه و رفاه، اصلاح و آبادانى شهرها، عزتمندى حق در جامعه، امیدوارى مردم و ناامیدى دشمن.

    براى تحقق عینى عدالت اجتماعى در نظام جمهورى اسلامى ایران، مراجعه مسئولان به نهج‏البلاغه به عنوان یک متن معتبر دینى، ضرورى است.

     

    منابع

    ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، چ نوزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372.

    ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیة، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1387ق.

    ـ احمدى، على‏اصغر، بررسى ابعاد مختلف عدالت اجتماعى در نهج‏البلاغه؛ حقوقى، سیاسى و اقتصادى، پایان‏نامه کارشناسى ارشد، قم، دانشگاه قم، دانشکده الهیات، 1388.

    ـ اخوان کاظمى، بهرام، عدالت در اندیشه‏هاى سیاسى اسلام، قم، بوستان کتاب، 1382.

    ـ بحرانى، میثم‏بن على‏بن میثم، شرح نهج‏البلاغه، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، بى‏تا.

    ـ جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1363.

    ـ جوادى آملى، عبداللّه، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، چ هفتم، قم، اسراء، 1387.

    ـ حائرى، محسن، اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، چ دوم، تهران، بنیاد نهج‏البلاغه، 1386.

    ـ خامنه‏اى، سیدعلى، «امام على علیه‏السلام الگوى مدیریت براى جامعه دینى»، اندیشه حوزه، ش 4و5، بهمن و اسفند 1380، فروردین و اردیبهشت 1381.

    ـ دانشنامه امام على علیه‏السلام، زیرنظر على‏اکبر صادقى رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380.

    ـ دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373.

    ـ روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعى، ترجمه عنایت‏اللّه شکیباپور، تهران، بنگاه مطبوعاتى فرخى، 1345.

    ـ کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، چ دوم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1380.

    ـ مغنیه، محمدجواد، فى ظلال نهج‏البلاغه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1973م.

    ـ مکارم شیرازى، ناصر، پیام امیرالمؤمنین علیه‏السلام، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1379.

    ـ منتسکیو، روح‏القوانین، ترجمه على‏اکبر مهتدى، چ هفتم، تهران، امیرکبیر، 1362.

    ـ هاشمى خوئى، میرزاحبیب‏اللّه، منهاج البراعة فى شرح نهج‏البلاغه، تصحیح سیدابراهیم میانجى، چ چهارم، طهران، المکتبة الاسلامیة، بى‏تا.


    * کارشناس ارشد کلام شیعى دانشگاه قم. دریافت: 10/2/90 ـ پذیرش: 11/9/90.

    ahmadi.ali266@gmail.com

    369ـ براى اطلاع بیشتر از معانى گوناگون عدالت و عدالت اجتماعى، ر.ک: بهرام اخوان‏کاظمى، عدالت در اندیشه‏هاى سیاسى اسلام، ص
    31ـ34؛ على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ج 9، ذیل واژه «العدل»؛ على‏اصغر احمدى، بررسى ابعاد مختلف عدالت اجتماعى در نهج‏البلاغه حقوقى، سیاسى و اقتصادى، ص 19.

    370ـ براى اطلاعات کامل درباره پیشینه تاریخى بحث عدالت اجتماعى از گذشته تا حال، ر. ک: على‏اصغر احمدى، همان، ص 5ـ8.

    371ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خ 87.

    372ـ محمدتقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، ج 14، ص 111ـ112.

    373ـ همان.

    374ـ على‏بن میثم بحرانى، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 295.

    375ـ همان، ص 29ـ296.

    376ـ نهج‏البلاغه، خ 137.

    377ـ محمدتقى جعفرى، همان، ج 6، ص 194.

    378ـ حُلوان شهرکى بوده است بر ساحل چپ رودخانه حلوان در جنوب سرپل ذهاب. نهج‏البلاغه، ص 531

    379ـ همان، نامه 59.

    380ـ همان، نامه 58.

    381ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج 7، ص 142.

    382ـ محمدهادى معرفت، حقوق متقابل مردم و حکومت، در: دانشنامه امام على علیه‏السلام، زیرنظر على‏اکبر صادقى رشاد، ج 5، ص 187.

    383ـ ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج 1، ص 628.

    384ـ سیدعلى خامنه‏اى، «امام على علیه‏السلام الگوى مدیریت براى جامعه دینى»، اندیشه حوزه، ش 4و5، ص 10.

    385ـ عبداللّه جوادى آملى، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص 295.

    386ـ نهج‏البلاغه، خ 27.

    387ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 11، ص 106.

    388ـ ابن‏میثم بحرانى، همان، ج 5، ص 402ـ404.

    389ـ نهج‏البلاغه، حکمت 321.

    390ـ ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعى، ترجمه عنایت‏اللّه شکیباپور، ص 97.

    391ـ نهج‏البلاغه، خ 136.

    392ـ منتسکیو، روح‏القوانین، ترجمه على‏اکبر مهتدى، ص 235.

    393ـ نهج‏البلاغه، نامه 53.

    394ـ میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى، منهاج‏البراعة فى شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمدباقر کمره‏اى، تصحیح ابراهیم میانجى، ج 20، ص 347.

    395ـ نهج‏البلاغه، خ 15.

    396ـ ر.ک: ابن‏میثم بحرانى، همان، ج 1، ص 295.

    397ـ همان.

    398ـ ر.ک: نهج‏البلاغه، خ 224.

    399ـ همان، نامه 45.

    400ـ همان.

    401ـ ر.ک: همان، نامه 20.

    402ـ ر.ک: همان، نامه 62.

    403ـ نهج‏البلاغه، خ 216.

    404ـ همان.

    405ـ محمدجواد مغنیه، فى ضلال نهج‏البلاغه، ج 4، ص 120.

    406ـ نهج‏البلاغه، نامه 70.

    407ـ محمجواد مغنیه، همان، ج 4، ص 187.

    408ـ نهج‏البلاغه، نامه 53.

    409ـ ر.ک: محمدجواد مغنیه، همان، ج 4، ص 120.

    410ـ ر.ک: ابن ابى‏الحدید، همان، ج 17، ص 116.

    411ـ میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى، همان، ج 20، ص 317.

    412ـ نهج‏البلاغه، حکمت 220.

    413ـ محمدجواد مغنیه، همان، ج 4، ص 349.

    414ـ نهج‏البلاغه، نامه 59.

    415ـ میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى، همان، ج 20، ص 347.

    416ـ نهج‏البلاغه، خ 131.

    417ـ ناصر مکارم شیرازى، پیام امیرالمؤمنین علیه‏السلام، ج 2، ص 206.

    418ـ همان، ج 5، ص 414.

    419ـ نهج‏البلاغه، خ 27.

    420ـ ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 2، ص 141.

    421ـ نهج‏البلاغه، خ 29.

    422ـ محمدتقى جعفرى، همان، ج 6، ص 196.

    423ـ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 2، ص 214.

    424ـ نهج‏البلاغه، خ 131.

    425ـ ر.ک: محمدجواد مغنیه، همان، ج 2، ص 270.

    426ـ نهج‏البلاغه، حکمت 224.

    427ـ ر.ک: محمدجواد مغنیه، همان، ج 5، ص 351.

    428ـ ر.ک: میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى، همان، ج 21، ص 293.

    429ـ نهج‏البلاغه، خ 131.

    430ـ ر.ک: محمدجواد مغنیه، همان، ج 4، ص 351.

    431ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 8، ص 264.

    432ـ نیز، ر.ک: فتح: 28؛ صف: 9.

    433ـ ر.ک: نهج‏البلاغه، نامه 53، ص 327 و 333ـ334.

    434ـ همان، حکمت 224.

    435ـ میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى، همان، ج 21، ص 293.

    436ـ محمدجواد مغنیه، همان، ج 4، ص 351.

    437ـ ر.ک: نهج‏البلاغه، ذیل حکمت 31.

    438ـ میرزا حبیب‏اللّه هاشمى خوئى، همان، ج 3، ص 214.

    439ـ نهج‏البلاغه، خ 131.

    440ـ محسن حائرى، اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، ص 69.

    441ـ نهج‏البلاغه، خ 3.

    442ـ محمدتقى جعفرى، همان، ج 9، ص 173.

    443ـ نهج‏البلاغه، خ 137.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمدی، علی اصغر.(1390) عدالت اجتماعى در نهج‏ البلاغه زمینه ‏ها، موانع و دستاوردها. فصلنامه معرفت، 20(12)، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اصغر احمدی."عدالت اجتماعى در نهج‏ البلاغه زمینه ‏ها، موانع و دستاوردها". فصلنامه معرفت، 20، 12، 1390، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمدی، علی اصغر.(1390) 'عدالت اجتماعى در نهج‏ البلاغه زمینه ‏ها، موانع و دستاوردها'، فصلنامه معرفت، 20(12), pp. 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمدی، علی اصغر. عدالت اجتماعى در نهج‏ البلاغه زمینه ‏ها، موانع و دستاوردها. معرفت، 20, 1390؛ 20(12): 93-