اولویتهاى تحقق سبک زندگى اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 186 ـ خرداد 1392، 5ـ14
در گفت وگو با آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
این گفت وگو در حاشیه همایش «سبک زندگى اسلامى» که در تاریخ 19 بهمن ماه 1391 در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره برگزار گردیده انجام شده است. سؤالاتى از این دست که به راستى مفهوم سبک زندگى چیست؟ نفش حوزه هاى علمیه در تدوین و طراحى نقشه راه تحقق سبک زندگى اسلامى چیست؟ وظیفه نهادهاى اجتماعى و حکومتى در تحقق سبک زندگى اسلامى در جامعه چیست؟ نقش شوراى عالى انقلاب فرهنگى در این زمینه چیست؟ چگونه باید سبک زندگى اسلامى را در جامعه اسلامى نهادینه ساخت؟
در محضر علّامه مصباح پاسخ این سؤالات را پى مى گیریم.
کلیدواژه ها: سبک زندگى اسلامى، نظام ارزشى اسلام، سبک زندگى.
به نظر حضرت عالى مفهوم «سبک زندگى» چیست؟
آیت اللّه مصباح: واژه «سبک زندگى» که در ادبیات امروزى به مثابه واژه اى کلیدى مطرح شده است، از نظر لغوى و موارد کاربرد، گستره وسیعى را دربرمى گیرد؛ یعنى از رفتارهاى خاصى که هر فردى براى زندگى خود برمى گزیند تا رفتارهاى خانوادگى، فامیلى، محلى، شهرى، کشورى و بین الملل قابل اطلاق است. از این منظر، مى توان سبک زندگى را ویژگى هاى رفتارى انسان تعریف کرد و بر اساس اختلاف این ویژگى ها، تعدد سبک ها را در نظر گرفت. اما این ویژگى ها از دیدگاه هاى مختلف قابل تقسیم به اشکال مختلف است. گستره این تقسیم بندى سبک زندگى فردى، خانوادگى، گروه خاص، افراد یک شهر یا منطقه و زندگى هاى بین المللى را شامل مى شود. شایسته است در مردم شناسى به صورت توصیفى به بیان این مسائل بپردازند. اینکه ساکنان هر منطقه اى چه ویژگى هاى رفتارى دارند، خودبه خود بار ارزشى مثبتى یا منفى اى ندارد. این یک نوع تقسیم بندى به لحاظ گستره متعلَق است. نوع دیگر تقسیم بندى از نظر عواملى است که در این ویژگى ها مؤثر است؛ یعنى گاهى عوامل طبیعى، اقلیمى و جغرافیایى مانند نوع آب و هوا یا غذاها یا لباس و عوامل اجتماعى و تاریخى در آن مؤثر است. در نهایت، عوامل فرهنگى یا به تعبیر دیگر عوامل ارزشى منشأ این تقسیم بندى مى شود؛ یعنى روش هاى زندگى جوامع مختلف را ارزش گذارى، و بر این اساس خوب یا بد بودن کارى را مشخص مى کنند که نتیجه آن انتخاب روش خوب است. بحث هایى که امروزه، به ویژه پس از سخنان مقام معظم رهبرى در این زمینه مطرح شده است، صرفا یک بحث توصیفى و تاریخى نیست، بلکه منظور این است که سبک هاى زندگى را بررسى و ارزش یابى، و سبک صحیح را مشخص کنیم. وقتى پسوند «اسلامى» نیز بدان افزوده مى شود، بدان معناست که معیار سنجش آن، ارزش هاى اسلامى است. پس واژه «سبک زندگى اسلامى» مى تواند متضمن این ویژگى ها باشد که فرد موردنظر نیست، بلکه منظور یک رفتار جمعى و اجتماعى است.
در مسائل اجتماعى نیز همه افراد ملحوظ نیستند و معمولاً روش رایج در جامعه بررسى مى شود. البته چه بسا استثناهایى نیز وجود داشته باشد یا بخش زیادى از آن جامعه این روش را نداشته باشند. این نیز ویژگى بحث هاى اجتماعى است. واژه «اسلامى» نیز تصریح دارد که باید از دیدگاه ارزشى به مسئله بنگریم و صرفا توصیفى نیست. هدفمان این است که روشن سازیم باید چه نوع زندگى اى داشته باشیم و چه سبکى غلط است که از آن دورى کنیم. البته معیار ارزشیابى مان نیز ارزش هاى اسلامى است. پس هدف این است که یک نوع ارزشیابى از رفتارهاى رایج در جامعه، براى روشن شدن وضعیت فعلى داشته باشیم. از سوى دیگر، باید ضوابط ارزشیابى اسلامى را در نظر داشته باشیم که آن نیز متدولوژى خاص خود را دارد. اما اینکه ارزش ها و سبک زندگى موجود چگونه است، باید از نظر جامعه شناختى و روش خاص خودش مشخص شود. اما اینکه ارزش هاى اسلامى، به مثابه معیار سنجش چیست، باید اسلام و ارزش هاى اسلامى را شناخت. باید این دو را با هم تطبیق دهیم که آیا آنچه رایج است با سبک زندگى اسلامى، یعنى با ارزش هایى که اسلام در رفتار معتبر مى داند، مطابقت دارد یا ندارد. آن گاه بخشى را که تطابق ندارد، باید براى اصلاح آن چاره جویى شود که چه کنیم مردم به سمت زندگى اسلامى حرکت، و کمبودهایشان را جبران کنند، راهکار آن چیست؟ از کجا باید شروع کرد، و چه نهادهایى براى این اصلاح رفتار مؤثر هستند؟
بى شک باید نهادهاى مختلفى براى تحقق سبک زندگى اسلامى تلاش کنند. اما گویا این تلقى وجود دارد که اولین و اساسى ترین قدم باید از سوى حوزویان برداشته شود؛ بدین معنا که حوزه علمیه به لحاظ مفهومى یک نقشه راه ترسیم کند که روى آن جایگاه همه چیز و ارتباطات آنها با هم به لحاظ مفهومى مشخص باشد. در این صورت، مى توان به مسئولان اجرایى اعلام کرد که حوزه علمیه قم الگوى سبک زندگى را ارائه داده است. بدیهى است در این الگو باید نگاه به مسائل سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و همه مسائل مطرح در زندگى لحاظ شده باشد. به نظر حضرت عالى، این نظریه پردازى براى سبک زندگى اسلامى تا چه حد انجام شده است و ما باید چه کارهایى در این زمینه انجام دهیم؟
آیت اللّه مصباح: به چارچوبى کلى از سبک زندگى اسلامى اشاره کردم و اینکه چه زوایایى را دربرمى گیرد و به طور کلى چه مسائلى را باید براى ارائه طرح سبک زندگى اسلامى بررسى کرد. پس از آن باید به دنبال اجراى آن باشیم. همان طور که در سخنان مقام معظم رهبرى به تفصیل نسبى بیان شده است، دیدگاه ایشان درباره سبک زندگى اسلامى بسیار وسیع است و شامل مسائل بسیار متنوعى مى شود. جامع همه اینها با توجه به پسوند اسلامى این است که همه مسائل را از دیدگاه ارزشى بررسى کنیم، نه از منظر عوامل اقلیمى، طبیعى و چیزهاى دیگر.
ما به دنبال این هستیم که انسان ها بر اساس نظام ارزشى خودشان، باید چه سبک زندگى اى داشته باشند؟ چون نظام ارزشى ما نظام ارزشى اسلام است، بر اساس این نظام ارزشى، چه سبک زندگى اى باید در رفتارهاى مختلف، از خانوادگى تا بین المللى داشته باشند؟ استنباط بنده از طرح پرسش هاى مقام معظم رهبرى این است که گستره بحث بسیار وسیع است؛ اما زاویه بحث، ارزشى است؛ یعنى همه این مسائل باید از دیدگاه ارزشى بررسى شود. معیار ارزشى آن نیز اسلام است. با چنین رویکردى، براى تحقق سخنان مقام معظم رهبرى باید چه اقدامى انجام دهیم؟
به نظر مى رسد براى انجام دادن این نوع کارها، مانند برخى کارهاى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، دو گونه برنامه ریزى نیاز است: کوتاه مدت و بلندمدت. بین این دو برنامه مى توان برنامه میان مدت نیز تعریف کرد. ولى در مجموع باید دو نوع فعالیت را برنامه ریزى کنیم؛ با توجه به اینکه تبیین همه این مسائل و نیز اجراى آن در کوتاه مدت مشکل است، باید اهمّ آن را انتخاب کنیم و مسائلى را که هم ضرورت بیشترى دارد و هم امکان حل آن بیشتر است، برگزینیم و به صورت اورژانسى آنها را در مدت کوتاهى، مانند دو یا سه سال، به نتیجه برسانیم. ولى کارهاى این چنینى اساسى نیست. براى اینکه بخواهیم کارى آکادمیک و علمى در این زمینه انجام دهیم، باید برنامه اى بلندمدت طراحى کنیم. وقتى پذیرفتیم قرار است سبک هاى زندگى را بر اساس ارزش هاى اسلامى بررسى کنیم و ببینیم کدام اسلامى نیست و کدام نزدیک تر به اسلام، و کدام متن اسلام است، باید چند نوع مطالعه انجام دهیم؛ یکى مطالعه و توصیف وضع موجود، دیگرى طراحى وضع مطلوب، و سپس تهیه نقشه راهى براى رسیدن زودتر و بهتر به وضع مطلوب. بخش اول، وظیفه جامعه شناسان است. البته جامعه شناسانى که با ارزش هاى اسلامى آشنا باشند و بتوانند از این دید وضع موجود را بررسى کنند. در این زمینه مى توان تعدادى محدود از افراد را به عنوان مجرى طرح در نظر گرفت که بر هر دو حوزه معرفتى اشراف داشته باشند؛ یعنى هم از ویژگى هاى جامعه شناختى ـ معمولاً استادان دانشگاه در این زمینه تخصص بیشترى دارند ـ و هم از دیدگاه ارزشى اسلامى آگاهى داشته باشند تا بتوانند سبک زندگى امروز ما را بر اساس ارزش هاى اسلامى توصیف کنند. در ادامه، باید عواملى براى این کار در نظر گرفت که بتوانند این تحقیقات میدانى را انجام دهند، تا صورت مسئله به طور کامل براى ما روشن شود و عده اى نگویند اینها سیاه نمایى است، و گروهى دیگر بگویند خوش بینى است. پس باید واقعیت آن گونه که هست، روشن شود؛ ولى این همه کار نیست، بلکه مقدمه اى براى تحقیق بیشتر و ارائه نظریه هاى جدید است. اما تا این کار انجام نشود، نظریه پردازى ما ذهنى خواهد بود. براى نظریه پردازى درباره واقعیات عینى جامعه، باید از وضع عینى جامعه و نقاط ضعف و قوت آن مطلع باشیم. سپس باید گروهى از متخصصان در معرفت هاى اسلامى مشارکت کنند. چه گروه هایى خوب است در این عرصه فعالیت کنند؟ پیداست مسائل ارزشى و مسائل مربوط به رفتار اجتماعى انسان ها و سبک زندگى، بیشتر به مسائل فقهى اسلام و تا حدودى به مسائل اخلاقى مربوط مى شود. پس در بین دانشمندان اسلامى، افرادى که تخصص بیشترى در فقه و مبانى ارزشى آن و اخلاقیات اسلامى دارند، باید مشارکت کنند.
حال پرسش این است که آیا فقه فعلى و وضعیت تحصیلات فقهى حوزوى ما در حال حاضر به گونه اى هست که بتواند در این زمینه نظریه پردازى کند یا نه؟ شاید بتوان گفت اگر فقط به دانشمندان فقه اکتفا کنیم، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید؛ زیرا مسائل ارزشى یک سلسله قواعدى است که مى تواند در فقه نیز کاربرد داشته باشد و حتى تعارض و تزاحم ارزش ها در مقام عمل احتیاج دارد تا ضوابط و جایگاه آنها بهتر شناخته شود. درحالى که این مسائل در فقه رایج ما به این سبک بررسى نمى شود، بلکه صرفا مسائل رفتارى، آن هم بر اساس روایات، آیات و اقوال فقیهان بررسى مى شود. مبانى این احکام از دیدگاه اخلاقى و ارزشى، کارى است که درباره آن تحقیق زیادى نشده است. ما باید خودمان را براى پرداختن به این موضوع در بلندمدت آماده کنیم و دید وسیع ترى به مسائل رفتارى داشته باشیم و صرفا به حلال و حرام و احکام تعبدى اکتفا نکنیم. شاید بتوان گفت اصولاً روش تعلیم و تربیت ائمه معصومین علیهم السلامنیز به همین صورت بوده است؛ حتى در قرآن کریم این گونه نیست که آیاتى مجزا از اخلاق، و مخصوص فقه داشته باشیم. در موضوع هایى که مربوط به عرفى ترین مسائل است، آیات متضمن مباحث اخلاقى است، آیاتى مانند «ان کنتم تتقون» و «لعلکم تتقون» و امثال آن، آمیخته اى از مسائل اخلاقى و دستورهاى صرفا قانونى است. شاید بتوان گفت: بسیارى از ـ اگر نگوییم همه ـ مسائل رفتارى اسلام، بیش از آنکه فقهى باشد، اخلاقى است. براى نمونه، در تفصیل برخى از رساله هاى عملیه شاید اشاره شده باشد که اسراف حرام است. این یک مسئله فقهى است، اما نیازمند این است که از یک سو بررسى شود که مصادیق اسراف در زندگى فعلى ما چیست و از سوى دیگر، تحقیق شود که حد حرمت آن کجاست؟ چه بسا بعضى چیزها از نظر اولى حرام نباشد، اما در مقام ثانوى حرام باشد، یا از نظر تعبدى حرام نباشد و به دلیل عقلى حرام باشد، یا مقدمه حرامى باشد که از نظر مدیریت جامعه باید بدان توجه شود. اینجاست که به احکام حکومتى مربوط مى شود که حتى حرمت شرعى هم ندارد، ولى وقتى رهبر جامعه تشخیص دهد اگر این کار مباح رواج یابد، از آن سوءاستفاده خواهد شد و به فسادهاى بزرگ منتهى خواهد شد، بر اساس حکم حکومتى آن را تحریم مى کند، نه به حکم اولى و ثانوى. براى در نظرگرفتن همه این موارد، باید مطالعات زیادى به طور مستقل در حوزه هاى مختلف، و سپس در بعد میان بخشى انجام گیرد تا زمینه نظریه پردازى فراهم شود.
به طور کلى، آنچه قابلیت آن را دارد که بگوییم از نظر اسلام پسندیده یا ناپسند است، در این حوزه قرار مى گیرد. شما ببینید با این گستره موضوع، کدام بخش از زندگى ما خارج از این حوزه مى ماند. این همان برنامه بلندمدت است که از ارزش هایى که پشتوانه احکام فقهى یا ضوابط حاکم بر اینها است و یکى از ادله فقه در بعضى جاها به شمار مى رود، آنچه را که مربوط به سبک زندگى هست، تنقیح کنیم و آنها را مبناى سنجش روش سبک زندگى صحیح اسلامى قرار دهیم. خواه ناخواه در مواردى بین این ارزش ها تزاحم ایجاد خواهد شد. در این صورت، ترجیح آنها تا حدود زیادى به شرایط زمان و مکان بستگى دارد. امام که گفتند مجتهد باید عالم به شرایط زمان و مکان باشد، از این جهت است که مى خواهد براى موردى خاص فتوا بدهد. بنابراین، باید همه جوانب ها را در نظر بگیرد؛ یعنى باید به تعارض ها، تزاحم ها، اهم و مهم ها و مصالح بین المللى توجه داشته باشد. براى انجام دادن این کار، طى یک برنامه بلندمدت، باید در حوزه هاى مختلف تحقیقاتى انجام گیرد و یا تحقیقات انجام شده تکمیل شود.
وظیفه نهادهاى مختلف، اعم از نهادهاى اجتماعى یا حکومتى، در حوزه سبک زندگى چیست؟
آیت اللّه مصباح: براى تحقق منویات مقام معظم رهبرى درباره سبک زندگى، باید دو نوع برنامه داشته باشیم: برنامه بلندمدت و کوتاه مدت. آنچه را بیان کردم، طرحى براى تهیه یک برنامه بلندمدت است که محققانى در این زمینه انتخاب کنیم و اگر کمبودهایى دارند، مطالعاتشان را تکمیل کنند تا بتوانند براى طراحى و نظریه پردازى در این زمینه آماده شوند. بر این اساس، باید ضوابط کلى حاکم بر رفتار جامعه اسلامى را در عرصه هاى مختلف اقتصادى، سیاسى، فرهنگى، بین المللى، اجتماعى، حقوقى و... مشخص کنیم. در ادامه، پس از شناسایى نقطه ضعف ها، که با روش جامعه شناختى و تحقیقات میدانى آنها را مشخص کرده ایم، باید براى برطرف ساختن آنها راهکار ارائه دهیم و به آن اهداف مطلوب برسیم. در این مرحله، باید روشن سازیم که چه نهادهایى مى توانند براى تحقق این هدف مشارکت داشته باشند و چه مسئولیت هاى خاصى را در عرصه فعالیت و اختیاراتشان باید عهده دار شوند. براى نمونه، ما طلبه ها به مثابه قشرى از جامعه که سروکارمان بیشتر با مسائل فرهنگى است، چه نقشى داریم و چه کارهایى مى توانیم انجام دهیم؟ مؤسسات و نهادهاى تربیتى و فرهنگى مثل وزارت ارشاد، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش و صداوسیما باید چه نقشى را عهده دار شوند؟ به هر حال، پس از تهیه طرح، چه ارگانى در کشور باید آن را تصویب، و رسمیت آن را اعلام کند؟ پیداست اگر چنین طرحى تهیه شود، شوراى عالى انقلاب فرهنگى و کمیسیون فرهنگى مجلس شوراى اسلامى مى توانند آن را به لحاظ قانونى تصویب کنند. اما برخى از نهادهایى که باید در اینجا مشارکت داشته باشند، عبارتند از: حوزه علمیه، صداوسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، وزارت علوم، تحقیقات و فناورى. البته در این زمینه باید از ابزارهاى دیگرى نیز براى اجرایى شدن این طرح کمک گرفت. این طرح کلى یک برنامه بلندمدت است.
اما ما نمى توانیم منتظر بمانیم تا این طرح ها تهیه، و زمینه نظریه پردازى، و بعد برنامه سازى و سپس بودجه و زمینه اجراى آنها فراهم شود. الان باید چه کارى انجام دهیم تا از ضررهاى اورژانسى آن جلوگیرى کنیم؟ باید گروهى مسائل اهم را که هم ضرورت بیشترى دارند و هم تأثیر آنها در رفتار بیشتر است و مى تواند فرهنگ کشور را عوض کند ـ رفتارها را از اسلام دور یا به آن نزدیک کند ـ انتخاب کنند تا روى مسائلى که اهمیت بیشترى دارد، تکیه کنیم؛ زیرا اگر بخواهیم با این نیرو و وقت کم به همه این مسائل بپردازیم، هیچ کدام از آنها به سامان نمى رسد. پس باید مهم ترین مسائل مؤثر در رفتار جامعه و اولویت ها را در نظر بگیریم. گروه هایى نیز که آمادگى نسبى براى برنامه ریزى و نظریه پردازى موقت دارند، کسانى هستند که هم به فقه و اخلاق اسلامى، یعنى نظام ارزشى اسلام، و هم به سازوکارهاى اجتماعى که در علوم مختلف مورد بحث قرار مى گیرد آشنا باشند. کسانى که به طور نسبى این جامعیت را داشته باشند، مى توانند یک طرح و برنامه اورژانسى تهیه کنند. آن گاه باید تقسیم کار انجام شود. حوزه بخشى از آن، و نهادهاى دیگر نیز بخشى دیگر از آن را بر عهده گیرند تا در کنار اینها، شرایط برنامه بلندمدت نیز براى ده سال آینده فراهم شود. در این صورت، درمى یابیم که چون ما طلبه ها بیشتر با مبانى ارزشى اسلام، کتاب، سنت، اخلاق و فقه اسلامى سروکار داریم، وظیفه سنگین ترى بر عهده داریم. البته براى تهیه سازوکار باید از اطلاعات و تحقیقات متخصصان علوم دانشگاهى استفاده کرد. نباید این گونه باشد که ما خودمان به تنهایى بخواهیم موضوعى را سامان دهیم. این رویکرد به نتیجه مطلوبى نمى رسد؛ یعنى عینیت نخواهد داشت. براى اینکه کارى عملى و متناسب با شرایط عینى جامعه انجام گیرد، باید از همان ابتدا همکارى هایى بین نهادهاى مربوط وجود داشته باشد. شاید بتوان گفت بهترین راه این است که ستادى براى هماهنگى این فعالیت ها تشکیل شود. براى نمونه، تعداد چهار یا پنج نفر از برجستگان حوزه و دانشگاه برنامه هاى کوتاه مدت را بر اساس مسائل اهم آماده کنند و ضمانت اجرایى هم پیدا کند. خود این طرح به طراحى برنامه هاى بلندمدت نیز کمک مى کند.
الان شوراى عالى انقلاب فرهنگى کمیسیونى با عنوان «کمیسیون سبک زندگى» به فرمان مقام معظم رهبرى راه اندازى کرده اند و جلسات متعددى را تشکیل داده اند. شاید آن فرمایش حضرت عالى درباره تشکیل یک کمیته مرکزى در اینجا صدق پیدا کند. پیشنهاد و توصیه شما به این کمیسیون چیست؟
آیت اللّه مصباح: ما از نظریه پردازى هاى منعزل از واقعیات جامعه تجربه تلخى داریم. در اوایل انقلاب، تعطیلى موقت دانشگاه ها براى این بود که تحولى جدید در دانشگاه پدید آید و دانشگاه اسلامى شود؛ ولى افراد معدودى حاضر شدند در این زمینه کارى انجام دهند. دیگران کار را غیرعملى و دست کم براى خودشان نامطلوب مى دانستند و اگر کارشکنى نمى کردند، باید ممنون آنها مى شدیم. 34 سال از پیروزى انقلاب اسلامى گذشته است و از همان سال هاى اول امام روى این مسئله تأکید داشتند. مقام معظم رهبرى نیز ده ها بار به طور جدى این موضوع را پیگیرى کردند. بنده اطلاع دارم که به بعضى از مسئولان به طور اختصاصى دستور دادند که از شما مى خواهم این کار را پیگیرى کنید و به سامان برسانید، ولى همان طور که مى دانید، کار به نتیجه نرسید. کمیسیونى در شوراى انقلاب فرهنگى تشکیل شد و سال ها افرادى به طور مرتب جلساتى تشکیل دادند و چیزهایى نوشتند و به تصویب رساندند، ولى در عمل تقریبا هیچ نتیجه اى دربر نداشت. نظیر این درباره موضوع حجاب و عفاف نیز مطرح بود. موضوع رسانه از دولت اصلاحات تاکنون، بارها در شوراى عالى انقلاب فرهنگى مطرح شد و مصوباتى نیز داشت، ولى اگر عقب گرد نداشتند، باید ممنون مى شدیم. در بعضى از قسمت ها هیچ کارى انجام نشد، درحالى که طرح آن تهیه و تصویب شده است، ولى ضمانت اجرایى ندارد؛ چون برخى مسئولان ایمان ندارند به اینکه باید این کار را انجام دهند. درباره موضوع سبک زندگى نیز سال ها تحقیق صورت گرفته است. به نظر من، پیش از انجام دادن این کارها، باید یک کار فرهنگى مقدماتى انجام بگیرد تا مردم ضرورت این کار را بیشتر درک کنند. به طور کلى، مسئولان یا به دلیل کثرت کارشان، یا به خاطر اینکه مسائل فرهنگى و ارزشى را در درجه دوم یا بیشتر قرار مى دهند، و بیشتر به مسائل اقتصادى، رفاهى و حداکثر مسائل امنیتى مى پردازند، به مسائل فرهنگى چندان بهایى نمى دهند. به هر حال، چون این موضوع از نوع مسائل فرهنگى است، انتظار نمى رود که مسئولان اراده اى جدى براى عمل بدان از خود نشان دهند.
ما قصد نداریم سیاه نمایى کنیم، ولى باید روى این مسئله بیشتر دقت کرد، و شرایطى را فراهم کرد که انگیزه عمل بیشتر در مسئولان به وجود آید و این جز با یک کار فرهنگى امکان پذیر نیست؛ یعنى باید آراء و افکار مردمى را به سمت این موضوع سوق داد تا مطالبه مردمى شود. در این صورت، تا حد زیادى، هم افرادى که مى خواهند انتخاب شوند، مى کوشند به این خواسته هاى مردم توجه کنند و هم مسئولانى که در زیرمجموعه آنها کسانى پیدا مى شوند که این مطالبات را دارند، تا حدودى تحت فشار قرار مى گیرند. در غیر این صورت، صرف نظریه پردازى و روى کاغذ آوردن طرح، چندان نتیجه بخش نخواهد بود و تجربه هاى موفقى در این زمینه نداشته ایم. به هر حال، تجربه گذشته این طور نشان داده است. به نظر شما، طرح حجاب و عفاف پس از سال ها چقدر عملى شد؟ در زمان دولت اصلاحات، بنده عضو شوراى عالى انقلاب فرهنگى بودم. قرار بود دستورالعملى درباره رسانه ها تهیه شود تا آن را رعایت کنند. مدت ها چند گروه در این زمینه تلاش کردند، نه یک یا دو فرد، بلکه چند گروه کار کردند تا مطالبى تهیه، و عرضه شد. رئیس شوراى عالى انقلاب فرهنگى وقتى دید محورها مورد قبول او نیست، به طور کامل موضوع را از دستور کار خارج کرد.
پس اولین وظیفه ما این است که با ارائه سخنرانى ها، مصاحبه ها، کلاس هاى درس و مقالات، هرچه مى توانیم درباره این موضوع تلاش کنیم تا مطالبه مردم شود؛ یعنى همان کارى که امام درباره اصل انقلاب کردند. ایشان با استفاده از اسلحه موافق نبود. نظرشان این بود که مردم تحریک شوند و در صحنه حضور یابند. اگر این گونه باشد، خواص نیز خواه ناخواه تحت تأثیر قرار مى گیرند. اما اینکه این فرایند از خواص به مردم سرایت کند، چندان امیدى به این نیست.
چه بسا در مواردى رفتارى را اسلامى تشخیص مى دهیم، ولى فضاى عمومى جامعه اجراى آن رفتار را بسیار سخت کرده است. شاید به تعبیر حضرت عالى در کتاب ها، بتوان از آن با عنوان جبر اجتماعى یاد کرد. براى نمونه، زود خوابیدن در شب خوب است؛ ولى تماشاى تلویزیون یا جلسات علمى مانع انجام دادن آن مى شود و به نوعى مجبوریم این گونه زندگى کنیم. به نظر حضرت عالى، آیا این حق را داریم که کوتاه بیاییم یا باید براى انجام آن عمل بر اساس موازین تلاش کنیم؟
آیت اللّه مصباح: ابتدا باید تقسیم بندى اولیه را در نظر بگیریم؛ یعنى ابتدا از وضع موجود اطلاعات صحیح به دست آوریم و سپس نظام ارزشى اسلامى را درباره رفتارهاى اجتماعى تبیین کنیم. پس از این دو مرحله، نوبت به برنامه هاى اجرایى آن مى رسد؛ یعنى یک برنامه ریزى ایده آل مى خواهیم مبنى بر اینکه وضعیت ما چه باید باشد، چگونه باید آن را انجام داد و براى نزدیک شدن به آن طرح ایده آل یا آن وضع مطلوب، چه مراحلى را باید بگذرانیم. بى شک این مسائل در مدیریت مطرح مى شود. از نظر ما همه اینها باید به قوانین اسلامى و افراد داراى اعتبار دینى منتهى شود. به هر حال، اینها به آخرین مرحله کار بازمى گردد. با اینکه مى دانیم به چه صورت باید باشد و باید هم به این سمت حرکت کنیم و هیچ راهى هم غیر از این ندارد. اما باید با وضع موجود چگونه برخورد کنیم؟ این حرکت تدریجى از وضع موجود به وضع مطلوب، به یک برنامه ریزى اجرایى نیاز دارد که مربوط به آخرین مرحله است. بنابراین، در این مرحله باید یک برنامه زمانى، براى نمونه یک برنامه پنج ساله را تعیین، و روشن سازیم که در این برنامه به چه مسائلى باید بیشتر توجه کنیم یا چه چیزهایى را باید تغییر دهیم تا به تدریج زمینه رسیدن به وضع مطلوب فراهم شود. اما اگر بخواهیم وضع مطلوب را در قدم اول اجرا کنیم، هرگز موفق نخواهیم شد. همین رویکرد را مى توانیم از مدیریت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلامالگوبردارى کنیم. براى مثال، اگر پیامبر صلى الله علیه و آلهاز همان روز اول همه احکام اسلام را یک جا بیان مى کردند و کتابى را مى آوردند و مى گفتند باید این احکام یک جا اجرا شود، چه کسى سخن ایشان را مى پذیرفت؟ آیا در این صورت، اسلام رشد مى کرد؟ ایشان فقط گفتند: «قولوا لا اله الا اللّه». این موضوع مربوط به مدیریت جامعه، و آخرین مرحله اى است که باید درباره آن تحقیق شود. مرحوم آقاى بهجت رحمه اللهبا اینکه به ظاهر از مسائل سیاسى و اجتماعى به دور بودند، به یک مناسبتى مى فرمودند: براى اینکه با اهل تسنن تعامل داشته باشید و بتوانید معارف شیعه را در بین آنها ترویج کنید، از اینجا شروع نکنید که خلافت على علیه السلام حق است یا باطل و آیا خلفاى سه گانه برحق بودند یا باطل. از این طریق هیچ گاه به نتیجه مطلوبى نخواهید رسید. ورود به این مسائل، به معناى جبهه گیرى در مقابل آنهاست، در این صورت، دیگر به سخنان شما گوش نمى دهند. بررسى کنید که از چه راهى مى توان وارد شد که براى آنها قابل قبول تر باشد. ایشان مى فرمودند با اهل تسنن این گونه صحبت کنید و بگویید شما چهار طایفه مشخص دارید آنها تابع چهار نفر از فقیهان خود، ابوحنیفه، مالک، شافعى و ابن حنبل هستند. مقدم بر همه اینها ابوحنیفه و مالک، سپس شافعى، و آخرین آنها ابن حنبل است ـ ابوحنیفه و مالک هر دو از شاگردان امام صادق علیه السلامبودند ـ این موضوع در منابع تاریخى، فقهى و روایى آنها نیز منعکس، و انکارناپذیر است. خود آنها نیز تصریح کرده اند که امام صادق علیه السلاماز ما افقه است: «ما رأیت افقه من جعفربن محمد» (ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 9، ص 89). حال چطور تقلید از خلفاى چهارگانه واجب است، اما از استادشان جایز نیست! سخن ما این است که از استاد ابوحنیفه و مالک نیز مى توان تقلید کرد. شما بر اساس چه منطقى این مسئله را انکار مى کنید؟ این سخن قابل قبول است و سریع در برابر آن موضع گیرى نمى کنند. اولین فایده آن این است که مذهب شیعه در مقابل چهار مذهب دیگر رسمیت مى یابد. شما از شاگرد تقلید مى کنید، چه اشکالى دارد ما هم از استاد آنها تقلید کنیم؟ آیا آیه اى نازل شده که منحصر در این چهار نفر است؟! آیا دلیل شرعى یا عقلى براى این موضوع وجود دارد؟! هیچ دلیلى وجود ندارد، بلکه شاید اولى باشد که بگوییم تقلید از استاد مقدم بر تقلید از شاگرد است؛ به ویژه با این تصریح که مى خواهیم از امام صادق علیه السلام تقلید کنیم. پس در ابتدا نباید مسائل مربوط به خلافت را مطرح کنیم، اما وقتى رسمى شد، آن گاه دیگر کتاب هاى ما قاچاق نیست؛ یعنى همان طور که کتاب هاى آنها در کتابخانه هاى ما پیدا مى شود، کتاب هاى ما نیز رسمیت پیدا مى کند. در این صورت، دیگر کتاب هاى شیعه در عربستان و جاهاى دیگر قاچاق نیست و به طور رسمى در بازار فروخته مى شود. وقتى در کتابخانه ها پیدا شد، خواننده اى نیز پیدا مى شود و ما به قدر کافى مطالب حق براى اثبات مذهب خودمان در کتاب هایمان داریم، اما اگر همین طورى القا کنیم، آنها موضع گیرى مى کنند؛ وقتى در کتاب ها مطالب ما را خواندند، کم کم بى غرضانه و منصفانه مى فهمند که لااقل اعتبار مذهب شیعه کمتر از آنها نیست و این باب مهمى براى تعامل و اتحاد شیعه و سنى مى شود. اما اگر در ابتدا درباره خلافت با سنى ها بحث کنید، و یا بدگویى و لعن کنید، در مقابل آنها هم موضع گیرى مى کنند و هیچ گاه بحث به نتیجه نمى رسد. مرحوم آیت اللّه بهجت این مسائل را به ما یاد مى دادند که اگر در تبلیغ با اهل سنت مواجه شدید، از این روش استفاده کنید. این مرحله اجرایى، و نوعى هنر انتخاب روش با نفع بیشتر است، اما تکیه کردن روى مسائل غیرعملى موجب مى شود که سخنان دیگر شما را نیز نپذیرند. پس باید بحث را از جایى شروع کنید که امکان قبول آن در جامعه بیشتر وجود داشته باشد؛ اما این بدان معنا نیست که مسائل دیگر را نادیده بگیرید. موضوع هاى دیگر در نظریه پردازى محفوظ است، اما باید بررسى کرد که در برنامه هاى اجرایى کدام روش عملى تر، و امکان تحقق و امکانات اجرایى آن بیشتر است و آنها را مقدم کرد. اینها اولویت هایى است که در مدیریت کار مطرح مى شود.
جایگاه موضوع انتظار در سبک زندگى اسلامى به چه صورت است؟
آیت اللّه مصباح: اگر نوبت به اینجا رسید که در بین روش ها، اولویت ها را در برنامه هاى اجرایى در نظر بگیریم، چند معیار کلى مى تواند مورد توجه قرار گیرد که براى بعضى از روش ها رجحان اثبات مى شود؛ یکى مربوط به عواطف دینى است. در جامعه ما، بزرگ ترین عامل مؤثر در انقلاب اسلامى، عشق به سیدالشهدا علیه السلام بوده است. درواقع، سعادت ما مرهون عواطف دینى و شیعى ماست. یکى از مسائلى که مى توانیم از آن در برنامه هاى اجرایى بهره بگیریم، تقویت این عاطفه است. اگر در آموزش ها و تربیت هاى دوران پیش دبستانى و دبستانى نیز علاقه به اهل بیت و تقویت این عاطفه مورد توجه قرار گیرد، بسیار کارساز خواهد بود؛ به ویژه آنکه علاقه به سیدالشهدا7 مخصوص مسلمان ها نیست و حتى بت پرست ها نیز به ایشان علاقه دارند. یک جریان عجیبى که بسیار براى من تعجب برانگیز بود اینکه، چند سال پیش سفرى به هندوستان داشتیم. همان طور که مى دانید، زندگى هندوها طبقاتى است. بالاترین طبقات آنها برهمن ها هستند که بت پرستند. برهمن ها افرادى اند که این مسلک را ترویج مى کنند و بدان پایبندند. یکى از دوستانى که در آنجا کار فرهنگى زیادى انجام داده بود، مى گفت: گروهى از برهمن ها جمعیتى به نام حسینى ـ برهمن تشکیل داده اند؛ یعنى برهمن هاى دوستدار امام حسین علیه السلام. وقتى چنین پتانسیلى در عالم وجود دارد که مى توان اینچنین از عواطف انسانى استفاده کرد، چرا خود ما از آن محروم باشیم، و بدان توجه نداشته باشیم تا به خرافات و کارهاى سبک و بى منطق آلوده شود و کارآیى خود را از دست بدهد.
یکى از عناوینى که باید در برنامه هاى سبک زندگى به عنوان یک عامل در جهت تحقق این اهداف از آن بهره برد، همین تقویت عواطف دینى است. این عواطف گسترش پیدا مى کند. الحمدللّه تجربه خوبى در این زمینه داریم. براى نمونه، امروز در تمام ملل عالم اگر یک تحقیق میدانى انجام شود که کدام رهبر در جامعه خودش، مانند رهبر ما این گونه محبوب و معشوق مردم است، خواهید دید که هیچ مشابهى ندارد. برخى از قهرمان هاى ورزشى، رؤساى جمهور و سلاطین که ما مى شناسیم، هنوز از مقامشان برکنار نشده، پرونده هاى آنها در دادگسترى ها مطرح است که باید پاسخ گو باشند. افرادى که با استفاده از همین دوره هاى ریاستشان، براى خود مصونیت درست مى کنند، ولى پرونده هاى سنگینى دارند که اگر بررسى شود، به اعدام نیز منتهى مى شود یا اینکه مردم شبانه روز، چه در کشورهاى اسلامى و چه غیراسلامى علیه آنها شعار مى دهند، درحالى که محبوبیت رهبر ما به گونه اى است که مردم حاضرند براى دیدن ایشان جان خودشان را به خطر بیندازند. در استقبال هایى که مردم از ایشان انجام مى دهند، گاهى افرادى تلف مى شوند، ولى مردم دست بردار نیستند. پیشرفت انقلاب اسلامى در اثر عشق مردم به امام و مقام معظم رهبرى است. همه فتنه ها در مقابل این عشق خنثا مى شود. ما باید این عامل را بشناسیم و از آن استفاده کنیم. هزینه زیادى هم ندارد و غیر از افراد معاند، کسى هم نمى تواند مخالفتى بکند. البته عده اى یا مزدورند یا خیلى نادان، که ابایى ندارند حتى تضعیف هم بشود، اما اینها بسیار ناچیز و غیرقابل اعتناست. باید براى توده مردم خیلى اهمیت قائل شد. اصل این عشق به عشق اسلام و سیدالشهدا علیه السلام بازمى گردد که شعاعى از آن به حضرت امام و مقام معظم رهبرى تابیده است. پس تلاش براى تقویت عواطف مردم باب مستقلى است که به منافع مادى هم ارتباطى ندارد.
عامل تأثیرگذار دیگر، دلسوزى براى محرومان جامعه است. این یک عامل انسانى است که در همه جاى دنیا تأثیرگذار است. علت اینکه مذهب کمونیسم توانست با وجود بى پایگى و مخالفت با ادیان و فرهنگ مردم، حدود هفتاد یا هشتاد سال بر نصف جهان حکومت کند، این بود که از شعار طرفدارى از محرومان استفاده کرد و حتى توانست در کشورهاى اسلامى و عربى نیز نفوذ کند. براى نمونه، حزب توده در کشور خود ما سال ها قدرت را در دست داشتند و وزیران زیادى از آنها در کابینه ها شرکت داشتند. به هرحال، حزب توده به دلیل شعار حمایت از محرومان نفوذ زیادى پیدا کرد. امام خمینى قدس سره در برنامه هایشان به طور مکرر درباره حمایت از مستضعفان و محرومان سخن مى گفتند و اینکه ما نباید پابرهنه ها را فراموش کنیم، خیال نکنیم زد و بند با خواص مسائل را حل مى کند، باید به داد پابرهنه ها رسید. اینکه مقام معظم رهبرى امروز مى فرماید با مسئولان اتمام حجت مى کنم که براى نیازمندى هاى محرومان فکرى کنید، بیانگر اهمیت این موضوع است که این مسئله خود تأثیر مهمى در پیشرفت برنامه ها و توجه مردم به اسلام دارد.
عامل دیگر، ترویج فرهنگ خیرخواهى و انسان دوستى است. عامل اول عاطفه دینى بود. اما این عاطفه انسانى است. تجربه تاریخى و روش همه انبیا، اولیا، مصلحان و بزرگان جامعه نشان داده است که روحیه خیرخواهى و دلسوزى براى همه، گذشت از قصورها و تقصیرهاى دیگران، نادیده گرفتن نقاط ضعف طبقات متوسط و کسانى که فرهنگشان ضعیف است، از جمله عوامل مهمى است که مى تواند در هر زمانى و در هر قشر و نهادى به شکلى خاص جلوه کند. رئیس اداره باید دلسوز کارمندانش باشد. براى نمونه، احوال زن و فرزند آنها را بپرسد، امسال وضعیت تحصیلى فرزندانشان چگونه است، تا احساس کند به او توجه دارند. این خدمتگزارى از یک اداره یا یک مجموعه بیست نفرى شروع مى شود تا برسد به سطح عالى کشور.
یکى از بزرگ ترین عوامل موفقیت امام و مقام معظم رهبرى همین رابطه عاطفى آنها با دیگران است. گاهى وقتى افرادى به امام مراجعه مى کردند، ایشان گریه مى افتاد و اشکش جارى مى شد. امام با آن صلابتى که در مقابل دشمنان داشت، در مقابل یک یتیم اشک از چشمش جارى مى شد. نمونه بارز آن، خود امیرالمؤمنین علیه السلام است.
اینها نکته هایى است که مى توان در برنامه ها در نظر گرفت و شکل هاى اجرایى خاصى را توصیه کرد.