معرفت، سال بیست و دوم، شماره هشتم، پیاپی 191، آبان 1392، صفحات 105-

    تحلیل درون‏ مایه‏ هاى تربیتى در بهارستان جامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد بهنام فر / *دانشیار - ادبیات و فارسی دانشگاه بیرجند
    نرگس تهوری / *کارشناس ارشد - زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بیرجند / narges46t@yahoo.com
    چکیده: 
    بهارستان جامى یکى از مهم ترین آثار تربیتى قرن نهم است که به تقلید از گلستان سعدى با نثرى آمیخته به نظم نگاشته شده است. موضوع این مقاله به «تحلیل درون مایه هاى تربیتى در بهارستان» اختصاص دارد که به روش کتابخانه اى و به شیوه توصیفى و تحلیل متن انجام شده است. نتایج تحقیق حاکى از آن است که مباحث تربیتى در بهارستان ظاهرا براساس دیدگاه امام محمّد غزالى مطرح شده و در سه محور تربیت در خانواده، مدرسه و اجتماع با اندیشه هاى وى مطابقت دارد و درون مایه هاى تربیتى آن بیشتر بر پایه عدالت، توجه به زیردستان، علم آموزى، رازدارى و حسن معاشرت استوار است. جامى در بیان مبحث تربیتى، همانند امام محمّد غزالى هدف نهایى و غایى تربیت را تزکیه نفس و دورى از فساد براى نیل به کمالات عالى انسانى و سرانجام تقرّب به خداى یکتا مى داند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و دوم ـ شماره 191 ـ آبان 1392، 105ـ116

    نرگس تهوّرى *
    محمد بهنام فر **

    چکیده
    بهارستان جامى یکى از مهم ترین آثار تربیتى قرن نهم است که به تقلید از گلستان سعدى با نثرى آمیخته به نظم نگاشته شده است. موضوع این مقاله به «تحلیل درون مایه هاى تربیتى در بهارستان» اختصاص دارد که به روش کتابخانه اى و به شیوه توصیفى و تحلیل متن انجام شده است. نتایج تحقیق حاکى از آن است که مباحث تربیتى در بهارستان ظاهرا براساس دیدگاه امام محمّد غزالى مطرح شده و در سه محور تربیت در خانواده، مدرسه و اجتماع با اندیشه هاى وى مطابقت دارد و درون مایه هاى تربیتى آن بیشتر بر پایه عدالت، توجه به زیردستان، علم آموزى، رازدارى و حسن معاشرت استوار است. جامى در بیان مبحث تربیتى، همانند امام محمّد غزالى هدف نهایى و غایى تربیت را تزکیه نفس و دورى از فساد براى نیل به کمالات عالى انسانى و سرانجام تقرّب به خداى یکتا مى داند.

    کلیدواژه ها: بهارستان، جامى، تربیت، درون مایه هاى تربیتى.


    * کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسى دانشگاه بیرجند . narges64t@yahoo.com
    ** دانشیار زبان و ادبیات فارسى دانشگاه بیرجند. mbehnamfar@birjand.ac.ir
    دریافت: 10/ 2/ 91 پذیرش: 21/ 7/ 92


    مقدّمه

    در دنیاى امروز با پیشرفت علم و صنعت، بکلى چهره زندگى بشر تغییر کرده و تحول شگفت انگیزى در همه شئون زندگى انسان به وجود آمده است. اما بشر امروز در مسیر شناخت خویش و وظایفى که نسبت به هم نوع و برقرارى روابط عاطفى با اجتماع انسانى دارد غفلت ورزیده است. مشکل جوامع امروز فقدان معنویت و دور ماندن از تربیتى صحیح است. این بى توجهى نه تنها در کشورهاى غربى، بلکه حتى در کشورهاى اسلامى هم تا حدى مشهود است. آنان به جاى این که خود را با معیارهاى دینى منطبق کنند، سعى کرده اند تعالیم دینى را مطابق امیال خود تغییر دهند. امروزه بیشتر تحقیقاتى که در حوزه تعلیم و تربیت انجام مى شود یا براساس نظریه هاى تعلیم و تربیت در غرب است یا تحت تأثیر کتاب هاى غربى بوده است و چون در مورد درون مایه هاى تربیتى در آثار منثور جامى بخصوص بهارستان بجز کتاب هایى که در شرح و بیان آثار جامى منتشر شده، پژوهش مستقل دیگرى به عمل نیامده، ازاین رو، بر آن شدیم تا مشخص کنیم که جامى در بررسى مضامین تربیتى در بهارستان از چه شیوه هایى استفاده کرده و در طرح این مسائل تحت تأثیر چه کس یا کسانى بوده است. با وجود اینکه جامى هیچ گونه تقسیم بندى مشخصى در مسائل تربیتى انجام نداده است و نظرات او ریشه در فرهنگ ملى ـ اسلامى ما دارد و دیدگاه وى شباهت زیادى به دیدگاه امام محمد غزالى دارد. در این مقاله سعى شده درون مایه هاى تربیتى بهارستان براساس نظریات غزالى که محور تربیت را سیر روح و باطن انسان به سوى حق و وصول به قرب الهى مى داند و براى آن جنبه سلب و ایجابى قایل است و آن را داراى ماهیتى تدریجى و پیوسته در طول عمر مى داند، مورد بررسى قرار گیرد. در این زمینه از کتاب هایى مانند کیمیاى سعادت، کشف المحجوب، رساله سوانح و رساله اى در مواعظ بهره برده ایم.

    لازم به ذکر است که جامى بهارستان را براى تعلیم فرزندش سیدضیاءالدین یوسف تصنیف کرده و سراسر کتاب، سخن از پند و اندرز است و برخى از اشعار و حکایات این کتاب برگرفته از الفاظ و معانى قرآن مى باشد. این نوشتار کوشیده است از ذکر حکایات حتى المقدور اجتناب کرده و به ذکر اشعار موردنظر بسنده کند؛ زیرا اشعار دربرگیرنده محتواى حکایات مى باشند، لذا این مقاله درون مایه هاى تربیتى بهارستان را براساس نظریات غزالى در سه محور تربیت در خانواده، مدرسه و اجتماع مورد تحلیل و بررسى قرار داده است، اما پیش از ورود به موضوع اصلى به اختصار به تعریف تربیت و دیدگاه صاحب نظران بزرگ در این خصوص پرداخته است.

    تربیت و ضرورت آن

    انسان موجودى با استعدادهاى فراوان است و براى به فعلیت در آمدن استعدادهاى او باید زمینه هاى مساعد را فراهم ساخت. راجع به تعلیم و تربیت و آثار مرتبط بر آن، از دیرباز سخن بسیار گفته و کتاب هاى فراوان نوشته اند.

    تربیت در لغت به معناى پرورانیدن، پروردن، آموختن، نشو و نما، برتر نهادن، زیاد کردن، برکشیدن، بزرگ داشتن و ارزنده ساختن است (دهخدا، 1377، ج 5، ص 6602).

    تربیت از ریشه ربو به معناى زیادت و فزونى و رشد و برآمدن گرفته شده است و کاربردهاى گوناگون از این ریشه همه همین معنا را دربر دارد. ربّ در اصل به معناى تربیت و پرورش است؛ یعنى ایجاد کردن حالتى پس از حالت دیگر در چیزى تا به حد نهایى و تام و کمال خود برسد.

    هانرى ژولى (Henry Jouly) از نظریه پردازان فرانسوى، تربیت را مجموعه تلاش هایى مى داند که همه هدف آن، برخوردار ساختن فرد از همه قوایش و آماده کردن اوبراى استفاده صحیح ازآن مى باشد(عسکریان،1376،ص27).

    ایمانوئل کانت در این باره مى نویسد: بشر تنها با تعلیم و تربیت توانمند شده و آدمى چیزى جز آنچه تربیت مى سازد، نیست (کانت، 1368، ص 4).

    در بیان اهمیت همین بس که تحقق گوهر آدمى بدان وابسته است؛ یعنى اگر انسان مورد تربیت صحیح واقع شود، فرشته خوى مى گردد؛ و اگر از برکات آن بى بهره بماند، نه تنها استعدادها و امکاناتِ بالقوه اش به هدر مى رود، بلکه به قهقرا مى رود و به مرتبه بهایم، حتى فروتر از آنها تنزل پیدا مى کند.

    تربیت از دیدگاه قرآن و احادیث

    تنها راه تربیت راهى است که از ناحیه حق تعالى ارائه مى گردد و آن تهذیبى است که با تربیت الهى به وسیله انبیا بر بشر عرضه مى شود و انسان رابه کمال مطلوب خودش مى رساند.

    قرآن کریم مى فرماید: قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّاها(شمس: 9)؛ همانا هر که نفس خود را تزکیه و تطهیر سازد فلاح و رستگارى از آن او خواهد بود.

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: هر که طفلى را تربیت کند تا "لا اله الا الله" گوید خدا از او حساب نخواهد (نهج الفصاحه، 1366، ص 614).

    امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: اى مردم! تربیت خود را به عهده گیرید و با تربیت، رفتار و گفتار خود را تحت کنترل درآورید (نهج البلاغه، 1384، ص 510).

    امام سجاد علیه السلام مى فرماید: خدایا، از آنان (مربیان و والدین) به پاس تربیت من قدردانى کن؛ چون مرا گرامى داشتند،به ایشان پاداش نیک ده(صحیفه سجادیه،1384،ص135).

    شیوه هاى تربیت

    علاوه بر ضرورت و جایگاه تربیت، شیوه هایى نیز براى تربیت مطرح است.دراینجابه اجمال به این شیوه هامى پردازیم:

    1. الگوسازى

    بدون اغراق، مهم ترین رکن اصلى تربیت، ارشاد و راهنمایى از طریق ارائه نمونه و سرمشق مى باشد. شخصیت رسول خدا صلى الله علیه و آلهبه عنوان الگو و یک رمز جهانى ماندگار براى تمام جهانیان و همه نسل ها مى باشد.

    خداوند در قرآن با بیان سرگذشت پیامبران پیشین به عنوان نمونه و الگو، این مطلب را یادآور مى شود. جامى نیز در این مورد آورده است: خداى تعالى به رسول خود خطاب مى کند که: وَکُـلّا نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ(هود: 120)؛ یعنى مى خوانیم بر تو قصه هاى پیغمبران تا دل تو را ثابت گردانیم بر آنچه هستى تو بر آن.

    چو صورتى به دلت سازى از ارادت راست زنفخ صور دم عارفان حیاتش ده وگر شود متزلزل دلت ز جنبش طبع به شرح قصه صاحب دلان ثباتش ده (همان، ص 29).

    2. پند و اندرز

    در نفس انسان برخى انگیزه هاى فطرى هست که همیشه احتیاج به ارشاد و تهذیب دارند و این کار جز با پند و اندرز میسر نمى شود. پند و اندرز بلیغ از جانب انسان هاى الهى آدمى را منقلب مى کند و تأثیر تربیتى آن از هزاران امر و نهى بیشتر است. در فرهنگ قرآنى از این روش تحت عنوان موعظه یاد شده است.

    چنان که جامى از قول خواجه عبداللّه انصارى بیان مى نماید: اصحاب خود را وصیت کرده است که از هر پیرى سخنى یاد گیرید و اگر نتوانید، نام ایشان را به یاد آرید تا بهره اى یابید.

    آنى که تو که از نام تو مى بارد عشق وز نامه و پیغام تو مى بارد عشق عاشق شود آن کس که به کویت گذرد آرى ز در و بام تو مى بارد عشق (همان، ص 29).

    3. کیفر و پاداش

    تربیت همراه با رقّت و مهربانى و لطف بسیار مى تواند انسان را به درستى و پاکى برساند، اما اگر این رقّت و عطوفت از حد گذشت، چنان ضررى به شخصیت انسان وارد مى آورد که اصلاح پذیر نیست.

    جامى در این باره مى نویسد: عبداللّه بن جعفر روزى هنگام سفر در نخلستانى فرود آمد که غلام سیاهى نگهبان آن بود، دید سه قرص آورده بودند به سگ داد. عبداللّه از وى پرسید که هر روز قُوت تو چیست؟ گفت: آنچه دیدى. گفت: چرا آن را نخوردى؟ گفت: چنین گمان مى برم که گرسنه است. پس گفت: امروز چه خواهى خورد؟ گفت: روزه خواهم داشت. عبداللّه به پاداش این کار، نخلستان را و هرچه در آنجا بود همه را بخرید. پس غلام را آزاد کرد و آنها را به وى اعطا نمود (همان، ص 54ـ55).

    4. عادت دادن

    کوشش انسان در زندگى روزمره وابسته به عادت اوست. این یک موهبت خدادادى است. اما اگر همین عادت فاقد آگاهى باشد به عنصر بیهوده اى تغییر شکل خواهد داد.

    جامى در حکایتى، به بیان موضوع مى پردازد که انسان کریم چون به بخشندگى عادت کرده است هیچ گاه منتى بر کسى نمى گذارد:

    گرچه روزى از کف خواجه است، روزى ده خداست بر سر روزى خوران خوش نیست ار منت نهى نیست او جز کاسه و کفلیز دیک رزق را به که باشد کاسه و کفلیز از منّت تهى (همان، ص 53).

    5. داستان و امثال

    این حقیقتى است که داستان و امثال در گذشته هاى دور به عنوان یکى از ارکان تأثیرپذیر بر روى انسان ها شناخته شده است. رمزى در افسانه، حکایت و داستان نهفته است که هر انسانى را به گونه اى تحت تأثیر قرار مى دهد. قرآن کریم نیز در هر سوره و آیه اى براى نتیجه گیرى مطلوب در ارشاد و راهنمایى مردم به قبول وحدانیت خدا، به داستان و امثال توسل جسته است.

    جامى با آوردن حکایتى، یکى از راه هاى ارشاد و تربیت انسان را عبادت و بندگى خدا مى داند: روزى شبلى بیمار شد. خلیفه طبیب ترسایى به معالجت وى فرستاد. طبیب از او پرسید که خاطر تو چه مى خواهد؟ گفت: آن که تو مسلمان شوى. ترسا گفت: اگر من مسلمان شوم تو نیک شوى؟ گفت: آرى. چون ترسا ایمان آورد، شبلى از بستر برخاست و بر وى از بیمارى اثرى نبود. هر دو به نزد خلیفه رفتند. خلیفه گفت: پنداشتم که طبیب پیش بیمار فرستاده ام؛ من خود بیمار پیش طبیب فرستاده ام (همان، ص 32).

    درون مایه هاى تربیتى در بهارستان جامى

    ازآنجاکه جامى در بحث هاى تربیتى تحت تأثیر غزالى بوده، این مطالب در سه محور تربیت در خانواده، مدرسه و اجتماع ارائه مى گردد.

    1. تربیت در خانواده

    خانه و خانواده نخستین محیطى است که انسان را تحت تأثیر فضا، روابط و مناسبات خود قرار مى دهد. چنان که غزالى در اصل اول از رکن سوم کیمیاى سعادت و رساله فرزندنامه اشاره به ذهن کودک نموده و او را داراى نفسى پاک مى داند که مانند لوحى بدون نقش و نگار است و نقاش آن نخست والدین و نقش آن ترسیمى است از تربیت در جوامع غربى، تربیت فرزندان خوشبخت مهم ترین مسئولیت والدین به شمار مى رود. به گفته کاستلان (Kastlun)، یک الگوى فرزندپرورى در همه خانواده ها وجود ندارد، بلکه به تعداد خانواده ها، تعداد روش هاى فرزندپرورى وجود دارد (کاستلان، 1385، ص 214).

    در این مبحث، سعى شده با نگاهى مختصر به بررسى برخى آداب تربیتى موجود در بهارستان بسنده شود.

    لازم به یادآورى است، هرچند برخى از این آداب ممکن است اختصاص به خانواده نداشته باشد، اما والدین و خانواده نقشى بى بدیل در شکوفایى این استعدادها ایفا مى کنند.

    1ـ1. آداب سخن گفتن: خانواده در طى نخستین سال هاى زندگى فرد بر اثر تماس نزدیک و دایمى با او، نقش قابل ملاحظه اى در شکل گیرى بسیارى از عادات و رفتار وى دارد که یکى از آنها آداب سخن گفتن است. در این زمینه مى توان به خاموشى و سکوت و سنجیده سخن گفتن اشاره نمود.

    1ـ1ـ1. خاموشى و سکوت: سکوت از صفات انسانى است و راه نجات زبان از خطرات مهلک و نابودکننده مى باشد. در خصوص سکوت ضرب المثلى است که اگر سخن نقره بود، خاموشى طلاست. مراد از سکوت، سکوت مطلق نیست؛ زیرا بسیارى از مسائل مهم زندگى به منظور کم سخن گفتن و پرهیز از سخن نابه جا در برابر سخنان فتنه انگیز و بى محتوا و مانند آن است.

    امام رضا علیه السلام فرمودند: خاموشى یکى از درهاى حکمت است، خاموشى محبت مى آورد، خاموشى راهنماى آدمى به هر خیر و خوبى است (محمدى رى شهرى، 1385، ص 456).

    جامى در حکمتى از قول کسرا آورده است که گفت: هرگز پشیمان نشده ام از آنچه نگفته ام و بسا گفته که از پشیمانى آن در خاک و خون خفته ام.

    خامش که جمع نشستن به خامشى بهتر زگفتنى که پریشانى آورد ز سِرّ سَر به مُهر پشیمان نشد کسى بس فاش گشته سِرّ که پشیمانى آورد (جامى، 1387، ص 40).

    2ـ1ـ1. سنجیده سخن گفتن: سخن سنجیده گفتن از صفات پسندیده انسان است و در مقابلِ بیهوده گویى و هرزه درآیى به کار مى رود.

    جامى در مورد تأثیر سخن، دو گونه نظر دارد؛ یکى سخن گفتن به جا و دیگرى سخن نسنجیده:

    آن را که به مدحت زفلک سر گذرانند چون نیست سخندان بود از جمله فروتر دانى که سخندان بود؟ آنکه بداند بد را زنکو باز، نکو را زنکوتر (همان، ص 61).

    سخن و شعر هرزه شاعران مانند دارویى است که خوردن آن باعث شدت بیمارى مى شود:

    چه شعرست اینکه چون نامش زدانا بپرسى بر زبانش هرزه آید گر بر شربت بیمار خوانى تب محرق رود تب لرزه آید (همان، ص 87).

    2ـ1. پند و اندرز در امور زندگى: جامى مطالب و حکایات متنوع تاریخى، غنایى و ادبى بهارستان را از قول مجانین و عقلا در قالب پند و اندرزهاى نیکو بیان کرده است. مواردى همچون نکوهش شکم پرستى و تکریم مهمان ازجمله این حکایات به شمار مى روند.

    1ـ2ـ1. نکوهش شکم پرستى: تن آسایى و شکم پرستى ازجمله امور نکوهیده و زشتى است که افراد خوش گذران در پى آنند. انسان خوش گذران بیشتر به فکر تهیه توشه همین دنیاست و از ذخیره آخرت غافل مى باشد.

    جامى از زبان ابن مقفّع بیان مى کند: انسان براى حفظ سلامت خود بهتر است تا وقتى که گرسنه نشود دست به طعام نبرد و در هنگام غذا خوردن پیش از آنکه سیر شود دست از طعام بردارد.

    آن به که زاسباب مرض پرهیزى وزننگ طبیبان دغل بگریزى ناگشته تهى معده به خوان ننشینى زآن پیش که معده پر کنى برخیزى (همان، ص 40).

    وى در جاى دیگر بیان کرده است: توانگر هرگاه که گرسنه باشد و درویش هرگاه که بیابد به خوردن مى شتابد:

    بخور چندان که ننهد خانه عمر زبیشى و کمى رو در خرابى گر دارنده اى هر گه که خواهى وگر نادارى هرگاهى که یابى (همان، ص 42).

    2ـ2ـ1. مهمان نوازى: از قدیم گفته اند: مهمان حبیب خداست. پس باید احترام حبیب خدا را نگه داشت و به او خوبى کرد.

    جامى در حکایتى بیان مى کند: مهمان نواز کسى است که خود را شریک سفره مى دارد نه ملیک سفره شمارد و با سایر خورندگان یکسان است، بلکه در نظر خود طفیلى ایشان است. این موضوع، به فرمایش امیرالمؤمنین على علیه السلام اشاره دارد که فرمود: هم خوراک دعوت کن و دریغ مورز؛ زیرا هرگز تو به کسى روزى ندهى و خدا به این کار ثواب شایان به تو بدهد (سجادى، 1365، ص 380).

    چون به مهمان سراى خویش نهد خواجه خوان از براى درویشان طفل را هست اگر نمى داند خویشتن را طفیلى ایشان (جامى، 1387، ص 84).

    جامى در مطایبه اى چنین بیان مى کند که میزبان نباید به لقمه هاى مهمان نگاه کند:

    چو میزبان بنهد خوان مکرمت آن به که از ملاحظه میهمان کنار کند نه آنکه بر سر خوان لقمه لقمه او را به زیر چشم ببیند به دل شمار کند (همان، ص 81).

    3ـ1. محبت: درباره محبت سخن بسیار است و جامع ترین بحث در این باب، شرحى است که هجویرى بیان کرده است: محبت مأخوذ است از "حبه" به کسر حا، پس "حَب" را "حُب" نام کردند. همچنین حب اندر دلى چون مسکن گیرد، به حضور، غیبت، بلا، محنت، راحت، لذت، فراق و وصال متغیر نگردد (هجویرى، 1382، ص 393).

    چنان که جامى از زبان سِمنون مُحبّ بیان کرده است: بنده را محبت خداوند صافى نشود تا تهمت زشتى به همه عالم نیفکند.

    گر کند جاى به دل عشق جمالِ ازلت چشم امّید به حوران بهشتى ننهى کى مسلّم شودت عشق جمال ازلى تا بر آفاق همه تهمت زشتى ننهى (جامى، 1387، ص 34).

    در فرهنگ امثال سخن آمده است: محبت طرفه اکسیرى است زر سازد مس دل ها(انورى،1384،ج2،ص972).

    از نظر جامى، محبت مانند دارویى شفابخش و آرامش دهنده است:

    هر کس که از هجوم محبت مریض شد داند طبیب خویش لقاى حبیب را چون بر سرش طبیب به هستى نهد قدم بخشد شفا زعلت هستى طبیب را (جامى، 1387، ص 32).

    2. تربیت در مدرسه

    مدرسه نهادى مدنى و نمایانگر فرهنگى است که به کودک جهان بینى وعادات ومهارت هاودانش خاصى رامنتقل مى کند.

    امروزه نقش مدرسه در تعلیم و تربیت پررنگ تر مى باشد. جامعه وقتى پایدار، مترقى و در حال پیشرفت خواهد بود که به فکر تربیت اعضاى خود باشد. تنها وسیله رسیدن به این هدف عالى، مدرسه و مؤسسات تربیتى مى باشد (شعارى نژاد، 1364، ص 178).

    برخى آداب تربیتى در ذیل آمده است که نقش مدرسه در آنها پررنگ است، هرچند مى تواند کارکرد برخى نهادهاى تربیتى نیز باشد.

    1ـ2. انتخاب دوست و هم نشین: محیطى که انسان در آن زندگى مى کند، تأثیر آشکارى بر اعمال و کردار وى دارد؛ زیرا هر فرد، از افرادى که پیرامون او هستند و با وى مجالست دارند، اثر مى پذیرد. مثل مشهورى در زبان عربى هست که مى گوید: کُلُّ اُسدٍ یَفتَرِسُ فى عَرینِهِ وَ کُلُّ اِنسانٍ یَقْتَبِسُ مِن قَرِینِهِ (فلسفى، 1343، ص 79)؛ هر شیرى در بیشه خود شکار مى کند و هر انسانى از هم نشین خود مى آموزد.

    امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: در سختى است که دوست آزمایش مى شود(تمیمى آمدى،1386،ج1،ص648).

    جامى در روضه پنجم از قول حکما نقل کرده است:

    دلا گر آیدت روزى غمى پیش چو یارى باشدت غمخوار غم نیست براى روز محنت یار باید وگرنه روز راحت یار کم نیست (جامى،، ص 1387، ص 71).

    2ـ2. تلاش و کوشش: تلاش و کوشش یکى از ارزش هاى انسانى است. انسان براى ادامه حیات زندگى خود، ناگزیر از آن است که به تلاش و کوشش بپردازد، تا بتواند نیازهاى خود را برطرف سازد.

    در فرهنگ امثال سخن آمده است: سعى و نصیب با هم توأم است (انورى، 1384، ج 2، ص 664).

    امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید: تلاش با یافتن همراه است (تمیمى آمدى، 1386، ج 1، ص 178).

    جامى در این مورد مى نویسد:

    از رنج کسى به گنج وصلت نرسید وین طُرفه که بى رنج کس آن گنج ندید هرکس که دوید گور نگرفت به دشت لیکن نگرفت گور جز آنکه دوید (جامى، 1387، ص 32).

    3ـ2. علم آموزى: علم یعنى دانش و دانستن و مراد از علم در اصطلاح صوفیه، نورى است مقتبس از مشکات نبوت در دل بنده مؤمن که بدان راه یابد به خداى یا به کار خداى یا به حکم خداى. این علم وصف خاص انسان است و ادراکات حسى و عقلى او از آن خارج (سجادى، 1383، ص 58).

    جامى براى عالِم ارزش والایى قایل است. وى در جایى چنین مى نویسد: در خبر است که خداى تعالى فرداى قیامت با بنده اى از مفلسى و بى مایگى شرمنده گوید که فلان دانشمند را در فلان محله مى شناختى؟ گوید: آرى شناختم. فرمان رسد که تو را به وى بخشیدم (جامى، 1387، ص 29ـ30).

    علما و دانایان مى توانند با درایت و نکته سنجى خود باعث نجات زندگى انسان ها از مجازات مرگ شوند:

    اى خوش آن دانا که پیش شاه، دم گاه قهر از نکته اى خوش مى زند نکته اى چون آب (مى آرد لطیف) شاه را آبى بر آتش مى زند (همان، ص 51).

    حضرت على علیه السلام مى فرمایند: علم و عمل پیوندى نزدیک دارند، و هر کسى که دانست باید عمل کند؛ چراکه علم، عمل را فرا خواند، اگر پاسخش داد مى ماند، وگرنه کوچ مى کند (نهج البلاغه، 1384، ص 510).

    جامى نیز در این باره مى گوید:

    علمى که ناگزیر تو باشد بدان گراى و آن را کزان گریز بود جست وجو مکن و آن دم که حاصل تو شود علم ناگزیر غیر از عمل به موجب آن آرزو مکن (جامى، 1387، ص 39).

    3. تربیت در اجتماع

    زندگى انسان آمیخته اى از دو جنبه مختلف است؛ از طرفى، انسان موجودى اجتماعى است و نمى تواند در تنهایى زندگى کند و از طرف دیگر، برخى از خواسته ها و اندیشه هاى او جنبه فردى دارد. هریک از این دو جنبه در حدّ خود باارزش است. انگیزه هاى فردى و اجتماعى چونان دو کفه ترازویند که شاید به دلایلى، یکى بر آن دیگرى بچربد، اما به هر حال، وجود آنها لازم است (راشد محصل، 1371، ص 635).

    چنان که فردى در خانواده و مدرسه خصلت هاى نیک را کسب کند، در اجتماع نیز فردى مفید خواهد بود و اگر در تربیت او قصور و کوتاهى صورت گیرد، پیامدهاى ناگوار آن دامنگیر زندگى اجتماعى فرد و کل جامعه خواهد شد.

    4. خصلت هاى فردى

    کارکرد و مصداق صفات و خصلت هاى فردى زمانى نمود عینى پیدا مى کند که در جامعه به مرحله عمل درآید. براى مثال، عدالت، وقتى عدالت است که در جامعه ظهور و بروز داشته باشد نه در ذهن. عدالت روى در مردم دارد، اما صفت آن در ذهن است. پس خصلت هاى فردى شامل تمام صفاتى مى شود که انسان از طریق وراثت، تربیت در خانواده و مدرسه کسب مى کند و نمود آن در جامعه است.

    1ـ4. اعتدال در معاشرت: یکى از مسائلى که در معاشرت ها باید به آن توجه شود اعتدال و میانه روى در رفت وآمدها و دوستى هاست؛ زیرا افراط و تفریط در این امر موجب خوار شدن و سلب آسایش معاشرت کنندگان مى شود. چنان که جامى در این زمینه بیان مى دارد:

    به درویش گفت آن توانگر چرا به پیشم پس از دیرها آمدى؟ بگفتا چرا نامدى پیش من بسى خوش تر است از چرا آمدى (جامى، 1387، ص 44).

    معاشرت و رابطه باید با تکیه بر مشترکات وجودى باشد. ازجمله این اشتراکات مى توان به اشتراکات نوعى، جنسیتى، عاطفى، احساسى، سنن و مذهب اشاره کرد:

    با کسى منشین که نبود با تو در گوهر یکى رشته پیوند صحبت اتحاد گوهرست جنس را با جنس و با ناجنس اگرگیرى قیاس این بسان آب و روغن، و آن چو شیر و شکر است (همان، ص 115).

    2ـ4. توجه به زیردستان: یکى از اعمال صالح که شرع و عقل آن را مى پسندد، توجه به افراد زیردست و ضعیف است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهمى فرمایند: همه شما رعایا گردید و همه شما درباره رعیت خویش مسئولید (نهج الفصاحه، 1366، ص 457).

    جامى نیز به این موضوع چنین اشاره مى کند:

    تو چو شبانى و رعیت همه در کنف رحمت تو چون رمه (جامى، 1366، ص 424).

    وى در حکمتى اینچنین بیان کرده است:

    چو شاه را نبود آگهى زحال سپاه کجا سپاه زقهر وى احتراز کنند به قصد ظلم هزاران بهانه پیش آرند به جنگ فس هزاران ترانه ساز کنند (جامى، 1387، ص 46).

    در روضه سوم، جامى متعقد است که نباید بر افراد زیردست سخت گرفت:

    سیم بر زر خریده تنگ مگیر تا بدان نفس او بیارامد تن به اتلاف مال ازو درده تا به اتلاف جان نینجامد (همان، ص 47).

    3ـ4. پرهیز از عیب جویى: عیب جویى آن است که انسان در پى کشف و افشاى عیب دیگران برآید، نقاط ضعف مردم را به دست آورده، بزرگ کند و به رخ آنان بکشد. قرآن کریم در این باره مى فرماید: ... وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ (حجرات: 11)؛ و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید.

    جامى معتقد است که عیب انسان براى خودش ناخوشایند نیست؛ زیرا آن را نادیده مى انگارد، ولى وقتى دیگران عیب او را مى بینند براى او ناخوشایند است:

    چون نبینى تو روى خود زان رو بر کسان ناخوش است نى بر تو گر بدین رو در آتشت فکنند حیف بر آتش است نى بر تو (همان، ص 80).

    افراد عاقل و عاقبت اندیش کسانى هستند که عیب دیگران را مى پوشند:

    چون ببینى زآشنا عیبى به بیگانگان نگویى به زآنکه در کیش آخر اندیشان عیب پوشى زعیب جویى (همان، ص 121).

    4ـ4. رازدارى: در کشف الاسرار آمده است: راز یعنى: سرّ، و راز نگه داشتن یعنى: سرّ نگه داشتن. شبلى را با حق رازى بود در میان. او محرم راز، و با او راز مى گفت که: بار خدایا! چون بود که حسین منصور را از میان برگرفتى؟ گفت: رازى به وى دادم و سرّى با وى نمودم، به نااهلان بیرون داد، به وى آن فرود آوردم که دیدى (انصارى، 1344، ج 3، ص 174).

    جامى به عنوان شاعرى پایبند به اصول تربیتى، افشاى راز را امرى ناپسند مى داند:

    هر چه افشاى آن بود دشوار با حریفان مگو به آسانى که آنچه دارى نهفته بتوان گفت و آنچه گفتى، نهفته نتوانى (جامى، 1387، ص 40).

    جامى با بیان حکمتى اظهار مى دارد: آنکه اسرار نهان داشتنى خود را، با هیچ دوست در میان منه؛ زیرا که بسیار باشد که در دوستى خلل افتد و به دشمنى بدل گردد.

    اى پسر سرّى کش از دشمن نهفتن لازم است به که از افشاى آن با دوستان دم کم زنى دیده ام بسیار کز سیر سپهر کژ نهاد دوستان دشمن شوند و دوستى ها دشمنى (همان، ص 39).

    5ـ4. عافیت طلبى: خداوند در ابتداى قرآن، با سوره حمد ادب و عبودیت را به بندگانش آموخته است و ادب بندگى اقتضا مى کند که انسان تا حد توانش خداوند را حمد و سپاس بگوید و از اینکه به او نعمت زندگى و سلامتى را ارزانى داشته است شکرگزار درگاهش باشد.

    جامى در حکمتى مى نویسد: بشر حافى را مریدى گفت: که چون نان به دست آورم نمى دانم به کدام خورش خورم. بشر گفت: نعمت عافیت را بر یاد دار و آن را نان خورش خویش انگار.

    چو نان خشک نهد پیش خویش نادارى که روح را دهد از خوان فقر پرورشى به نام خورش چو شود طبعش آن زمان مایل چو ذکر عافیتش نیست هیچ نان خورشى (همان، ص 34).

    6ـ4. عدل: دادگرى و عدل فضیلتى است که سرچشمه آن دین است. خداوند سبحان در قرآن آیات فراوانى درباره عدالت بیان فرموده، که از آن جمله است: وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ (شورى: 15)؛ اى پیامبر به امت بگو به هر کتابى که خدا نازل کرده است، ایمان آورده ام و مأمور شدم که میان شما عدالت کنم.

    در زبان حکیمان و عارفان، این واژه معناى ویژه اى دارد؛ ازجمله اینکه عدل عبارت است از اندازه هر چیزى را نگه داشتن، یا میان افراط و تفریط. به بیان ساده، عدل یعنى: نه زیاده روى و نه کم کارى.

    1ـ6ـ4. عدل شاهان: امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: کسى که عدالت بورزد، حکمش نافذ مى شود؛ عدالت بورز تا قدرت و حکومت تداوم یابد. زمانى که حکومت بر پایه عدل و عقل استوار شده باشد، خداوند دوست داران آن را یارى، و دشمنانش را خوارى رساند (شریفى، 1385، ص 231).

    جامى شاه عادل و بى دین را بهتر از حاکم دیندار و ظالم مى داند:

    عدل و انصاف دان نه کفر و نه دین آنچه در حفظ ملک در کارست عدل بى دین نظام عالم را بهتر از ظلم شاه دیندارست (جامى، 1387، ص 45ـ46).

    او در جایى دیگر بیان مى دارد: اگر شاه دانا عدل را پیشه خود سازد آسایش همه را فراهم مى سازد:

    چو گردد شاه عالم عدل پیشه شود آسایش کِه مِه همیشه خلاصى را ز دهر پیچ بر پیچ زشاهان عدل مى باید دگر هیچ (همان، ص 39).

    2ـ6ـ4. عدل مردم به یکدیگر: هدف اصلى رسالت انبیا نیز بر پایه عدل بوده است. ازاین رو، در جامعه نیز وقتى صحبت از عدل و عدالت مى شود، منظور فقط شاهان و حکم رانان نمى باشد، بلکه دیگر اقشار نیز در زندگى خانوادگى واجتماعى خودباید به این امر توجه داشته باشند.

    جامى معتقد است که اجراى عدل در جامعه باعث سعادت جامعه مى شود. عدل از ناحیت خویش به هزار فرسنگ روشنایى بخشد و جور از جاى خود به هزار فرسنگ تاریکى دهد.

    به عدل کوش که چون صبح آن طلوع کند فروغ آن برود تا هزار فرسنگى ظلام ظلم چون ظاهر شود بر آید پُر جهان زتیرگى و تلخ عیشى و تنگى (همان، ص 44).

    جامى انتقام را عدل مى داند و عفو را فضل. وى معتقد است که انسان باید بین این دو، فضل را انتخاب کند. پس مى توان بیان کرد که در عین اهمیت عدالت، گاهى لازم است از آن چشم پوشى کرد:

    عفو از گناه فضل بود، انتقام، عدل زآن تا به این زچرخ برین تا زمین رهست کى فضل را گذارد و آرد به عدل روى دانا که از تفاوت این هر دو آگهست (همان، ص 51).

    7ـ4. عشق: محبت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند. عشقه را از عشق گرفته اند و آن را ساقه گیاهى است که در باغ، در بن درخت سر بر آرد، خود را بر آن پیچد تا جمله درخت را بگیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا و آب که به درخت رسد به تاراج برد تا آن گاه که درخت خشک شود (سجادى، 1372، ص 286).

    1ـ7ـ4. عشق الهى: وقتى که عشق جنبه الهى پیدا مى کند عشق پاک یا خدایى نام مى گیرد. جامى معتقد است که انسان باید از عشق هاى زودگذر پرهیز کند و دل در عشق خداوندى سپارد:

    این عشق دو روزه را دلا باز گذار کز عشق دو روزه برنمى آید کار زآن سان عشقى گُزین که در روز شمار با آن گیرى قرار در دار قرار (جامى، 1387، ص 65).

    بهترین مردم کسى است که خداوند را به خاطر عظمت و جلالش دوست داشته باشد و او را بر افکار و کردار خویش حاضر و ناظر ببیند. ازاین روى، تلاش مى کند همه کارهاى خود را با عقربه هاى رضاى حق تنظیم کند و عشق او به خاطر رسیدن به بهشت نباشد:

    جانا ز در تو دور نتوانم بود (قانع به بهشت) و حور نتوانم بود سر بر در تو به حکم عشقم نه به مزد زین در چه کنم صبور نتوانم بود (همان، ص 31).

    2ـ7ـ4. عشق جسمانى: در عشق جسمانى، عاشق و معشوق باید پاک باز و صادق باشند. اما پایدارى عشق، منوط به صداقت، پاک دامنى و ناب بودن عشق است. این عشق علاوه بر زمان، حال و آینده فرداها را نیز مى طلبد.

    جامى معتقد است که عشق انسانى باید همراه با عفت و دورى از شهوات حیوانى باشد. از مُقْتَبَسات مِشکات نبوت است که "مَنْ عَشِقَ و عَفَّ وَ کَتَم فماتَ ماتَ شهیدا"؛ یعنى هر که در جاذبه عشق آویزد و با لطافت عشق آمیزد و درآن طریق عفت وکتمان پیش گیردچون بمیرد،شهیدمى میرد.

    آن عشق را که منقبت خاص آدمى است هر جا که هست عفت و ستر از لوازم است عشقى که هست شهوت طبع و هواى نفس خاصیت طباع سباع و بهایم است (همان، ص 63).

    احمد غزالى در رساله سوانح در مورد عشق مى گوید: عشق زمانى که بر تمام هستى عاشق هجوم مى برد ناگهان مانند فرمان دارى مقتدر تمام وجود انسان را تسخیر مى کند و از او فرمان بردارى مى سازد که در همه حال و احوال در مقابل عشق سر تعظیم فرود مى آورد و این امر از ظاهر عاشق پیداست و نمى تواند سرّ درونش را پنهان کند (غزالى، 1352، ص 21).

    چنان که جامى در بیتى به این موضوع اشاره دارد:

    عشق سرّیست که گفتن نتوان به دوصد پرده نهفتن نتوان (جامى، 1387، ص 68).

    8ـ4. مى و مى خوارگى: شراب و مى، نوشیدنى است که عقل را تباه مى کند و قباحت باده فروشى و جرم مى خوارگى به اندازه اى است که آن را در ردیف بت پرستى دانسته اند. به امام رضا علیه السلام منسوب است که فرمود: خداوند تعالى شراب را حرام فرمود؛ زیرا شراب تباهى مى آورد، عقل ها را در شناخت حقایق باطل مى کند و شرم و حیا را از چهره فرد مى زداید (دیلمى وآذربایجانى،1385،ص149).

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: شراب خوارى مجموعه گناهان است (نهج الفصاحه، 1366، ص 277).

    جامى معتقد است خورنده شراب دست به هر عملى مى زند و همه خلاف ها از شراب و مى سرچشمه مى گیرد:

    شراب خواره چو بر خویشتن روا دارد که سبلت از قى ناپاک مى بیالاید سگ از مثانه گر ابریق آب گرم آرد که غسل سبلت ناپاک او کند شاید (جامى، 1387، ص 78).

    نتیجه گیرى

    مضامین تربیتى که در بهارستان جامى مورد بررسى قرار گرفته است، تربیت در خانواده 30 مورد، تربیت در مدرسه 21 مورد و تربیت در اجتماع 64 مورد و شیوه هاى تربیت 8 مورد مى باشد که در این مقاله فقط به اختصار مواردى ذکر شده است.

    جامى نیز مانند دیگر شاعران و نویسندگان به موضوعات تربیتى توجه خاص داشته و شمشیر برنده شعر و نثر خود را با پشتوانه دریافت دینى و فرهنگى به دست مى گیرد و همگان را به برپایى عدل، علم اندوزى، مهمان نوازى، توجه به زیردستان و اعتدال در معاشرت فرامى خواند و براى تفهیم بهتر این مطالب آنها را در قالب حکایات، حکمت ها و مطایبات شیرین به روش پند و اندرز، کیفر و پاداش و داستان و امثال با ظرافت و استادى خاص بیان نمى نماید به نحوى که هر خواننده اى را تحت تأثیر قرار مى دهد.

    لازم به یادآورى است که جامى در بیان مباحث تربیتى هیچ گونه تقسیم بندى خاصى قایل نشده، ولى به نظر مى رسد این مباحث با نظرات غزالى ارتباط نزدیکى دارد و مانند غزالى هدف نهایى و غایى تربیت را تزکیه نفس و دورى از فساد براى نیل به کمالات عالى انسانى و سرانجام تقرب به خداى یکتا مى داند.

    منابع

    نهج الفصاحه (1366)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان.

    نهج البلاغه (1384)، ترجمه محمد دشتى، قم، امامت.

    صحیفه کامله سجادیه (1384)، ترجمه حسین استادولى، قم، الهادى.

    انصارى هروى، خواجه عبداللّه (1361)، منازل السائرین، تهران، مولى.

    انورى، حسن (1384)، فرهنگ امثال سخن، تهران، سخن.

    تمیمى آمدى، عبدالواحمدبن محمد (1386)، غرر الحکم و درالکلم، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

    جامى، عبدالرحمن (1387)، بهارستان، تصحیح اسماعیل حاکمى، تهران، اطلاعات.

    جامى، عبدالرحمن (1366)، مثنوى هفت اورنگ، تصحیح مرتضى مدرس گیلانى، تهران، سعدى.

    دهخدا، على اکبر (1377)، لغت نامه، تهران، روزنه.

    دیلمى، احمد و مسعود آذربایجانى (1385)، اخلاق اسلامى، قم، معارف.

    راشد محصّل، محمدرضا، بحثى در حکمت عملى و اشاره اى به دو مکتب اخلاقى اسلامى (پاییز 1371)، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى، دانشگاه فردوسى مشهد، سال بیست و پنجم، ش 3، ص 633ـ678.

    سجادى، سیدجعفر (1383)، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، تهران، طهورى.

    سجادى، سیدضیاءالدین (1372)، مقدمه اى بر مبانى عرفان و تصوّف، تهران، سمت.

    سجادى، محمدصادق (1365)، اخلاق از دیدگاه قرآن و عترت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

    شریفى، احمدحسین (1385)، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، قم، معارف.

    شعارى نژاد، على اکبر (1364)، روان شناسى رشد، تهران، اطلاعات.

    عسکریان، محمد (1376)، نظارت راهنمایى تعلیماتى، تهران، پیام نور.

    غزالى، احمد (1352)، رساله سوانح و رساله اى در مواعظ، تصحیح جواد نوربخش، تهران، خانقاه نعمت اللهى.

    فلسفى، محمدتقى (1343)، کودک از نظر وراثت و تربیت، تهران، هیئت نشر معارف اسلامى.

    کاستلان، ایوان (1368)، پیرا روان شناسى، ترجمه شهرنوش پارسى پور، تهران، مازیار.

    کانت، ایمانوئل (1368)، تعلیم و تربیت، ترجمه غلامحسین شکوهى، تهران، دانشگاه تهران.

    محمدى رى شهرى، محمد (1385)، گزیده میزان الحکمه، قم، دارالحدیث.

    هجویرى، على بن عثمان (1382)، کشف المحجوب، تهران، طهورى.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهنام فر، محمد، تهوری، نرگس.(1392) تحلیل درون‏ مایه‏ هاى تربیتى در بهارستان جامى. فصلنامه معرفت، 22(8)، 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد بهنام فر؛ نرگس تهوری."تحلیل درون‏ مایه‏ هاى تربیتى در بهارستان جامى". فصلنامه معرفت، 22، 8، 1392، 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهنام فر، محمد، تهوری، نرگس.(1392) 'تحلیل درون‏ مایه‏ هاى تربیتى در بهارستان جامى'، فصلنامه معرفت، 22(8), pp. 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهنام فر، محمد، تهوری، نرگس. تحلیل درون‏ مایه‏ هاى تربیتى در بهارستان جامى. معرفت، 22, 1392؛ 22(8): 105-