صلح و جنگ در سيره پيامبر اعظم (ص)
ضمیمه | اندازه |
---|---|
2.pdf | 885.3 کیلو بایت |
سال بيست و سوم ـ شماره 196 ـ فروردين 1393، 13ـ22
حامد منتظرى مقدم
چكيده
تبيين نادرست صلح ها و جنگ هايى كه در تاريخ زندگانى پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله رخ داده، اين شبهه را به وجود آورده كه اسلام «دين شمشير» است. اين در حالى است كه اكنون تكفيرى هاى به ظاهر مسلمان نيز با رفتارهاى غيرانسانى خود پديده «اسلام هراسى» را رشد داده اند. بر اين اساس، در اين نوشتار، به روش تاريخى (توصيفى ـ تحليلى)، سخن بر سر بازشناسى صلح و جنگ در سيره پيامبر اعظم در جايگاه اسوه حسنه است.
در سيره پيامبر (ص) دعوت به خداى يگانه اصالت داشت؛ البته حضرت در اين دعوت، تا جاى ممكن از جنگ دورى مى كرد. در صلح حديبيه، بيعت رضوان كه نشانه اى از استحكام مسلمانان بود، به تحكيم صلح منجر شد. در اين صلح، پيامبر صلى الله عليه و آله با نرمش قهرمانانه به امنيت دست يافت، و توانست دعوت خود را جهانى كند. جنگ در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله، يا در دفاع از كيان اسلام بود و يا در رفعِ موانع دعوت به اسلام؛ ازاين رو، امرى مقدس به شمار مى آمد كه توأم با رحمت و مهرورزى بود.
كليدواژه ها: سيره پيامبر (ص)، صلح هاى پيامبر (ص)، بيعت رضوان، صلح حديبيه، جنگ هاى پيامبر (ص)، فتح مكه، دعوت به اسلام.
مقدّمه
در طول تاريخ، همواره صلح و جنگ، آدميان را به كشاكشى بس دشوار واداشته اند: زيستن و زنده گذاشتن يا مردن و ميراندن. اكنون در اين دوران، كه گسترش خشونت يك تهديد بزرگ جهانى به شمار مى رود، و در اين ميان، گروه هاى تكفيرى و افراطى به ظاهر مسلمان، درواقع پديده اسلام هراسى را رشد مى دهند، بسيار ضرورت دارد كه سيره و روش رسول خدا حضرت محمدبن عبداللّه صلى الله عليه و آله در دو مقوله صلح و جنگ بازشناسى شود؛ چراكه به تصريح قرآن كريم، حضرت اسوه حسنه مسلمانان است.
در تاريخ زندگانى رسول خدا صلى الله عليه و آله، صلح ها و جنگ هاى متعددى رخ داده است؛ اما تاكنون آثار اندكى درباره صلح هاى ايشان نگاشته شده ـ ازجمله كتاب بررسى تاريخى صلح هاى پيامبر صلى الله عليه و آله تأليف نگارنده ـ و بيشتر آثار به جنگ هاى حضرت پرداخته اند. ازاين رو، اين زمينه فراهم شده است تا خاورشناسان، اسلام را به ناروا دين جنگ و شمشير بنامند (فرويد، 1375، ص 367؛ دورانت، 1371، ج 4، ص 241)؛ به ويژه آنكه درباره جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله نيز تبيين و تحليل جامعى انجام نشده است. بر اين اساس، در اين نوشتار، با اميد به پيمودن گامى كوتاه در جهت شناخت صلح و جنگ در سيره رسول اللّه صلى الله عليه و آله به اين سؤال پاسخ داده شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله، چگونه و چرا به صلح، و چگونه و چرا به جنگ روى مى آورده است؟
در پاسخ گويى به اين مسئله، در اين نوشتار بر پايه روش تاريخى، سيره پيامبر صلى الله عليه و آله در صلح و جنگ به تفكيك بازشناسى مى شود؛ اميد است كه در فرصتى بيشتر بتوان اين زوايا را به تفصيل بازشناخت.
صلح در سيره پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله
صلح، پديده اى رويارو با جنگ و كشتار، و بيانگر وضعيتى است كه در آن، مسالمت و سازش، تأمين، و از عداوت و دشمنى دورى شود. به بيانى، صلح حالت طبيعى است كه با وقوع جنگ به هم مى خورد و پس از آن، كوشش مى شود كه دوباره برگردانده شود (ر.ك: تافلر، 1372، ص 171). رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از هجرت به يثرب و تشكيل حكومت اسلامى، با دشمنان خود صلح هاى متعددى برگزار كرد. در آن ميان، حديبيه، شاخص و بسيار شناخته شده است؛ اما صلح هاى پيامبر صلى الله عليه و آلهمحدود به آن نبود، و پيش و پس از آن نيز صلح هاى ديگرى واقع شد. در اين بخش از نوشتار، صلح حديبيه مورد تأكيد است؛ البته پيش از آن سه صلح ديگر نيز بازشناسى مى شود:
صلح با يهوديان يثرب
يهوديان، كه در حومه و درون يثرب (مدينه النبى) سكونت داشتند، براى مسلمانان تهديد بالقوه بودند؛ زيرا هنگام هجوم دشمن به مدينه، احتمال داشت كه ايشان به يارى دشمن بپردازند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با درك اين تهديد، با يهوديان يثرب پيمان صلح منعقد كردند (ابن هشام، بى تا، ج 1، ص 501؛ ابن سلام، 1388ق، ص 290)؛ البته يهوديان يثرب دو گروه بودند و صلح با هريك جداگانه انجام شد (ر.ك: منتظرى مقدم، 1385، ص 58ـ75).
گروهى، يهوديان تابع قبيله هاى اوس و خَزرج (انصار) بودند (ر.ك: احمدى ميانجى، 1998م، ج 3، ص 12؛ عاملى، 1415ق، ج 4، ص 255). پيامبر صلى الله عليه و آله در ضمن پيمان عمومى يثرب، ايشان را متحد با مسلمانان معرفى كرد كه مى توانستند بر آيين خود بمانند؛ مشروط به آنكه نيرنگ نورزند و در دفاع از يثرب همكارى كنند.
گروه ديگر، قبيله هاى سه گانه يهودى (بنى قينقاع، بنى نضير و بنى قريظه) بودند كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله عهد بستند تا در برابر مصونيت جانى و مالى و حفظ آيين خود، نسبت به مسلمانان بى طرف باشند و دشمن ايشان را يارى نكنند، و هرگاه چنين كردند، مجازات شوند. گفتنى است كه اين سه قبيله يهودى، در سال هاى دوم، سوم و پنجم هجرى، يكى پس از ديگرى پيمان خود را شكستند و هر كدام به گونه اى مجازات شدند(ر.ك:منتظرى مقدم،1385،ص75ـ87).
صلح با بنى ضَمره و بنى مُدلج
در دومين سال از حاكميت اسلام در يثرب، پيامبر صلى الله عليه و آلهنخست با خاندان ضمره و سپس با خاندان مدلج، كه در دو منطقه نزديك به يثرب سكونت داشتند و در آن زمان مشرك بودند، پيمان هايى جداگانه مبنى بر ترك دشمنى بست، و هريك را مكتوب كرد (ر.ك: واقدى، 1409ق، ج 1، ص 11ـ12؛ ابن هشام، بى تا، ج 1، ص 55؛ مقريزى، 1401ق، ج 1، ص 68). ازجمله، در پيمان با بنى ضمره نگاشت: ايشان، بر مال ها و جان هايشان در امانند، و در برابر دشمنان ]از سوى مسلمانان [يارى شوند؛ مگر آنكه با دين خدا دشمنى ورزند (سهيلى، 1412ق، ج 5، ص 78). شايان توجه است كه در اين پيمان، فراتر از ترك دشمنى، سخن از يارى شدن نيز مطرح است. همچنين بنا به گزارشى، رئيس بنى ضمره خود در برپايى صلح ميان پيامبر و بنى مدلج ميانجى گرى كرد (يعقوبى، بى تا، ج 2، ص 66).
صلح حديبيه
اين صلح، مهم ترين نرمش قهرمانانه و نقطه عطفى در تحولات عصر نبوى صلى الله عليه و آله، و چه بسا مهم ترين نرمش در طول تاريخ اسلام است. نخست بايد بر اين نكته پاى فشرد كه در اين صلح، پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله موضعى كاملاً فعال داشت، و برخلاف آنچه كه تصور مى شود، رفتار مشركان قريش در مراحل مختلف صلح، انفعالى بود؛ چنان كه اصل حركت پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان به سوى مكه به قصد انجام حج، اقدامى بود كه قريشيان را به مقابله اى ناخواسته در چارچوب ممانعت از انجام حج، وادار كرد. آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله پيشنهاد صلح داد، كه اين بار مشركان به تكاپوى شديدترى افتادند. به هر روى، صلح واقع شد؛ البته اين صلح فتح بزرگ مكه را به دنبال داشت (ابن زينى دحلان، بى تا، ج 2، ص 44ـ45). در ذيل، به بازخوانى كلى اين ماجراودستاوردها و پيامدهاى آن مى پردازيم:
در سال ششم هجرى، مسلمانان به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آلهبراى انجام حج، از مدينه عازم مكه شدند؛ اما مشركان قريش، پس از آگاهى از اين حركت، مصمم شدند از ورود مسلمانان به مكه ممانعت كنند و سواره نظامى را نيز روياروى ايشان فرستادند. سرانجام، كاروان مسلمانان در منطقه حديبيه، در نزديكى شهر مكه، متوقف شد.
در آن هنگام، خواستِ مسلمانان انجام حج، و خواستِ مشركان ممانعت از حج مسلمانان بود. تعارض طرفين بسيار جدى و آشكار بود و هر آن، احتمال داشت كه ميان ايشان نبردى هولناك رخ دهد. در اين حال، قريشيان بسيار سرسخت بودند؛ اما پيامبر صلى الله عليه و آله با رفتارى آكنده از قاطعيت و مدارا، نخست، موضع مستحكم خود را چنين اعلان داشت: ما براى جنگيدن با كسى نيامده ايم؛ آمده ايم تا اين خانه را طواف كنيم؛ پس با هر كس كه ما را باز دارد، خواهيم جنگيد، و در ادامه، پيشنهاد صلح داد و فرمود: اگر بخواهند، مدتى را تعيين كنيم و در آن مدت در امنيت به سر بريم، و آنان ما را با ديگر مردم آسوده بگذارند... (واقدى، 1409ق، ج 2، ص 593ـ594). ناگفته نماند كه مسلمانان حاضر در حديبيه قريب 1400 تا1600 تن بودند (همان، ص 574)، كه اين تعداد در مقايسه با نيرويى كه قريش مى توانست فراهم سازد بسيار اندك بود. افزون بر اين، مسلمانان به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله براى اينكه قريشيان بدانند ايشان قصد حج دارند، فقط سلاح مسافر كه شمشير بود، با خود آورده بودند، و جز آن، جنگ افزارى نداشتند(همان،ص573).ازاين رو،چنانچه جنگى رخ مى داد،آنان بايدفداكارانه واردميدان مى شدند.
در آغاز، ميانجى گرى ها و مبادله سفيران نيز راه به جايى نبرد؛ تا اينكه مسلمانان با انجام بيعت رضوان، وفادارى و همراهى خود را با پيامبر صلى الله عليه و آله تا سرحدّ جانفشانى اعلان كردند. بيعت رضوان، همراه با صحنه هاى شور و اشتياق مسلمانان در اعلان وفادارى به پيامبر صلى الله عليه و آله، با حضور هيئتى از سفيران قريش انجام شد، و ايشان از آن شور و اشتياق بيمناك شدند و به انجام صلح گرايش يافتند. در نهايت، قريشيان با چرخشى آشكار، هرگونه ترديد در پذيرش صلح را كنار گذاردند (همان، ص 604).
در اين حال، مشركان قريش، نگران وجهه خود نيز بودند. ازاين رو، شرط كردند كه مسلمانان در آن سال وارد مكه نشوند و از حديبيه بازگردند (همان). همچنين آنان خواستار شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور يك جانبه، پناه جويانى را كه از مكه به مدينه رو مى آوردند، بازگرداند؛ نيز نماينده قريش پاى فشرد كه در پيمان نامه، به جاى بسم اللّه الرحمن الرحيم، عبارت بسمك اللهم نگاشته و وصف رسول اللّه حذف شود. در برابر اين امتيازخواهى ها، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با نرمش و مدارا، خواسته هاى قريش را پذيرفت؛ اما اين شروط بر اصحاب وى بسيار گران بود، و بيشترشان را ناخشنود ساخت. اين در حالى بود كه صرف نظر از شروط يادشده، اين صلح از نظر پيامبر صلى الله عليه و آله اين موارد بسيار راهبردى را دربر داشت:
1. ترك مخاصمه و جنگ به مدت ده سال؛
2. تأمين امنيت جانى و مالى؛
3. معتبر دانستن پيمان هاى هر طرف از سوى طرف ديگر؛
4. ورود به مكه و زيارت خانه خدا از سال بعد (ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 317ـ318؛ طبرى، 1387ق، ج 2، ص 635).
تا آن زمان، مشركان قريش با توجه به جايگاهى كه ميان مردم عرب داشتند، در دعوت جهانى رسول خدا صلى الله عليه و آله به اسلام همواره مانعى بزرگ به شمار مى آمدند و چنان كه گذشت، رسول خدا صلى الله عليه و آلهدر پى آن بود كه آسوده از دشمنى ها و كارشكنى هاى قريش، ديگر مردم را به اسلام، و در اصل به توحيد ناب، فراخواند. بر اين اساس، صلح حديبيه نتايج و دستاوردهاى بسيار مهم و ارزشمندى داشت. در ارزيابى اين نتايج و دستاوردها در بازه زمانى پس از صلح حديبيه تا پيش از فتح مكه (سال ششم تا هشتم هجرى)، مى توان به اين موارد اشاره كرد:
يك.حكومت اسلامى ازسوى مشركان قريش به رسميت شناخته شد؛ تا آنجاكه قريشيان پذيرفتند به مسلمانان خيانت نورزند(ر.ك:ابن زينى دحلان،بى تا،ج2،ص44).
دو. شمار مسلمانان فزونى و آيين اسلام گسترش يافت؛ زيرا با انجام اين آشتى، ديگر از سخن گفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله با مردم ممانعت نمى شد (ر.ك: واقدى، 1409ق، ج 2، ص 624). ازاين رو، شمار مسلمانان همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله، كه در حديبيه 1400 تا 1600 تن بود (همان، ص 574)، در فتح مكه به ده هزار تن رسيد (ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 322).
سه. دامنه اقدامات تبليغى و سياسى و نظامى پيامبر صلى الله عليه و آلهگسترده شد؛ چنان كه پس از اين صلح، حضرت با جهانى كردن دعوت خود، سفيرانى را به سوى فرمان روايان سرزمين هاى ديگر فرستاد و آنان را به اسلام فراخواند (ر.ك: طبرى، 1387ق، ج 2، ص 644ـ657). همچنين خيبر، آخرين و مستحكم ترين پايگاه يهود كه به كانون فتنه انگيزى بر ضد مسلمانان تبديل شده بود، به فتح مسلمانان درآمد (ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 328ـ338).
چهار. مسلمانان اهتمام خود را به برپايى مراسم حج، كه رسمى ريشه دار ميان اقوام عرب بود، آشكار كردند، و بدين سان، زمينه اى مهم براى تمايل اعراب به پذيرش اسلام فراهم شد.
همچنين ديرى نپاييد كه قريشيان، خود از پيامبر صلى الله عليه و آلهخواستند شرط بازگرداندن پناه جويان را لغو كند و آنان را در مدينه پناه دهد؛ زيرا پناه جويان، كه بنا به مفاد صلح نمى توانستند به مدينه بروند، با حضور بر سر راه بازرگانى مكه به شام، آن راه را براى قريش ناامن كرده بودند (همان، ص 627ـ629). همچنين در سال هفتم هجرى، مسلمانان به مكه رفتند و عمره انجام دادند. آن گاه تنها بيست و دو ماه پس از صلح، قريشيان با مشاركت در شبيخون به قبيله خزاعه، كه هم پيمان پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، صلح را نقض كردند. پس مسلمانان به فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آلهبه سوى مكه عازم شدند، و با فتح مكه، به حاكميت مشركان در آن شهر پايان بخشيدند.
بررسى و تحليل
آنچه گذشت، شناسايى مهم ترين موارد از صلح هاى نبوى بود؛ حال در تحليل، نخست بايد اذعان داشت كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آلهبر پايه قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا (لا اله الا اللّه بگوييد تا رستگار شويد)، دعوت به اسلام و توحيد، و نجات انسان ها از گمراهى اصالت داشت، و حضرت در دستيابى به اين هدف آيينى، همواره صلح را بر جنگ، و دوستى را بر دشمنى ترجيح مى داد؛ البته اين ترجيح دادن نيز به نوبه خود اصيل بود؛ نه شكلى و ظاهرى. اين نكته بسيار مهم است كه پيشنهاددهنده صلح حديبيه ـ كه چه بسا مهم ترين صلح در تاريخ اسلام است ـ شخص رسول خدا صلى الله عليه و آلهبود؛ اما او در همان حال كه پيشنهاد صلح مى داد، به گسترش اسلام مى انديشيد و بر اين اساس، آشكارا به ميانجى صلح گفت: ... مدتى را تعيين كنيم و در آن مدت در امنيت ]و عدم دشمنى با يكديگر [به سر بريم، و آنان ما را با ديگر مردم آسوده بگذارند... و نيز تأكيد كرد: به خدا سوگند، در اين كار خود (دعوت به اسلام) چنان خواهم كوشيد تا سر و جان دهم (واقدى، 1409ق، ج 2، ص 593ـ594). در اصل، رسول خدا صلى الله عليه و آلههنگامى كه از صف آرايى مشركان و عزم آنان براى جلوگيرى از رسيدن مسلمانان به مكه آگاه شد، دردمندانه شكوه كرد: واى بر قريش! جنگ آنان را فرو خورده است؛ چه مى شد اگر آنان ما را با ديگر اقوام عرب وامى گذاشتند! (ر.ك: ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 309؛ قمى، 1412ق، ج 1، ص 262و263). حال اين پرسش جدى مطرح است كه آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله با انجام صلح در پى فرصت سازى بود؟
در پاسخ به اين پرسش، با تكيه بر آنچه گذشت، بايد گفت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز در پى فرصت سازى براى فراهم كردن نيروى نظامى بيشتر و ارتقاى توانمندى جنگى و انجام نبردى غافلگيرانه نبود؛ اما بى ترديد، در پى فرصت براى گسترش آيين اسلام و رفع موانع دعوت به يكتاپرستى بود. بر اين اساس، مهم ترين هدف رسول خدا صلى الله عليه و آله از صلح، تأمين امنيت بود تا بتواند به دور از تهديد دشمن و با آسودگى، پيام اسلام را به جهانيان ابلاغ كند. شايان توجه است كه حضرت، ضمن پايبندى كامل به مفاد صلح،ازفرصت وظرفيت به دست آمده بهترين استفاده راكرد.
نرمش قهرمانانه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله درواقع، بر پايه نگرشى حكيمانه بود. او در صلح حديبيه بى توجه به برخى رفتارهاى احساسى و هيجانى اصحاب، امتيازاتى را واگذار كرد؛ اما به هدفى راهبردى دست يافت. اين را نيز نبايد ناگفته گذاشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور دو سويه، هم خود به صلح پايبند بود، و هم پايبندى طرف مقابل را پى گير بود؛ چنان كه نقض صلح از سوى مشركان مكه، به واكنش پيامبر صلى الله عليه و آله و فتح مكه انجاميد؛ البته در ادامه، به اين نكته اشاره خواهد شد كه اين فتح بسيار بزرگ، با بيشترين رحمت و مهرورزى توأم بود.
جنگ در سيره پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله
جنگ، پديده اى توأم با كشتار و اسارت و احيانا ويرانى است، و به خودى خود، مطلوب آدميان نيست؛ اما همين جنگ، در دفع متجاوز، يا رفع ظلم و گشودن راه حق، نه تنها مطلوب، بلكه بسيار مقدس خواهد بود؛ چنان كه در آيين اسلام، چنين جنگ هايى عنوان جهاد يافته است و كشتگان آن شهيد به شمار آمده و بسيار تعظيم شده اند (ر.ك: بقره: 154؛ آل عمران: 169؛ توبه: 52).
پيش از اين گذشت كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله، اصل، دعوت به بندگى خدا (توحيد) بود، و او براى انجام اين دعوت، صلح را بر جنگ ترجيح مى داد. حال بر همين اساس، در اينجا بايد بر اين نكته پاى فشرد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هيچ گاه به اختيار خود به جنگ روى نمى آورد. پيامبر صلى الله عليه و آلهپس از هجرت به مدينه و تشكيل حكومت در آنجا با هدف نمايش اقتدار امت اسلامى و نااميد كردن دشمنان از تجاوز، مأموريت ها و مانورهاى نظامى متعددى را سازمان داد. اين مأموريت ها و مانورها، با حضور پيامبر، غزوه، و بدون حضور ايشان سريّه نام يافت (ر.ك: ابن سعد، 1410ق، ج 2، ص 3؛ ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 608و609). گويا چنين تصور مى شود كه اين غزوه ها و سريه ها همگى جنگ بود؛ درحالى كه بسيارى از آنها بدون ستيز و برخورد نظامى، و گاهى حتى با انعقاد پيمان صلح به پايان رسيد؛ چنان كه غزوه اَبواء به صلح با بنى ضمره منجر شد (واقدى، 1409ق، ج 1، ص 11و12)؛ غزوة ذوالعُشيره به صلح با بنى مُدلج انجاميد (ابن سعد، 1410ق، ج 2، ص 6و7)؛ همچنين غزوه تبوك، كه بزرگ ترين غزوه پيامبر صلى الله عليه و آله و در نوع خود كم نظير بود و با همراهى سى هزار مسلمان انجام شد (ر.ك: واقدى، 1409ق،ج3، ص996)، بابرگزارى صلح هايى با چندين گروه و قبيله مسيحى و يهودى مستقر در همان منطقه بر پايه قانون جزيه پايان يافت (ر.ك: منتظرى مقدم، 1385، ص 156ـ171).
در اين حال، تعدادى از سريه ها و نيز نُه مورد از غزوه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله با قِتال (جنگ و كشتار) همراه بود (ابن سعد، 1410ق، ج 2، ص 3؛ ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 609). در اينجا بايد اذعان داشت كه با وجود انجام پژوهش هاى متعدد درباره تاريخ و سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله، به نظر مى رسد مسئله جنگ در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله همچنان نيازمند پژوهش بيشتر است. در اين باره بايد اهداف، زمينه ها و عوامل جنگ، دستورها و اقدامات رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز جنگ، حين جنگ و پس از جنگ بررسى شود. حال در ادامه، سعى بر اين است كه با گشودن برخى از اين ابعاد، تصويرى كلى از جنگ در سيره پيامبر صلى الله عليه و آلهبازشناسى شود.
دو هدف كلى پيامبر صلى الله عليه و آله از جنگ
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طور كلى، در دو موقعيت و بر پايه يكى از اين دو هدف به جنگ تن مى داد:
الف. حفظ كيان اسلام: برخى از جنگ ها، دفاعى، و هدف از آنها، دفعِ تجاوز دشمن به سرزمين يا امت اسلام بود.
ب. دعوت به اسلام: برخى از جنگ ها نيز با هدف رفعِ موانع موجود بر سر راه دعوت به اسلام انجام مى شد (براى مطالعه بيشتر، ر.ك: كاشف الغطاء، بى تا، ج 2، ص 395).
اين دو هدف، به لحاظ نظرى، روشن و بى نياز از تبيين است؛ زيرا همگان معترفند كه بايد در برابر متجاوز جنگيد، و نيز بايد موانعى را كه بر سر راه حق قرار دارد، برطرف كرد. حال در تبيين مصداقى و تاريخى بحث، براى هدف نخست، بايد از جنگ هاى كاملاً دفاعى و نام آشناى احد و خندق ياد كرد. همچنين درباره هدف دوم، و اينكه برخى جنگ ها با هدف رفع موانع دعوت به اسلام بوده است، از يك سو، بايد به تعصب ورزى جاهلانه مردم روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله و دشمنى ها و كينه هاى پنهان و آشكار آنان توجه داشت؛ چنان كه در بدر، پيشنهاد صلح از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله مى رفت كه آتش جنگ را خاموش كند؛ اما كينه توزى ابوجهل، مانع، و او خود در اين جنگ كشته شد (ر.ك: قمى، 1412ق، ج 1، ص 262و263)؛ از ديگر سوى، بايد دانست كه در اساس، مشركان عرب مانعِ هرگونه دعوت به اسلام بودند، و اجازه نمى دادند كه اين دعوت از راه اقدام فرهنگى و تبليغى انجام شود. در اين باره، گواه آشكار، برخوردهاى خشونت آميز مشركان مكه با پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان بود، كه پيوسته ايشان را تهديد و سركوب و شكنجه هاى روحى و جسمى مى كردند، كه همين سركوب ها و شكنجه ها، باعث هجرت مسلمانان به حبشه و يثرب شد. همچنين پيش از اين گذشت كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله آرزو داشت وى را با مردم آسوده بگذارند. افزون بر اين، گفتنى است كه در دو شاهد آشكار ديگر، يكى حادثه رَجيع (ر.ك: واقدى، 1409ق، ج 1، ص 354و355؛ ابن هشام، بى تا، ج 2، ص 169) و ديگرى ماجراى بِئر مَعونه (ر.ك: واقدى، 1409ق، ج 1، ص 346و347)، به طور هم زمان و تقريبا هم شكل، ده ها تن از مبلّغانِ مسلمان به شبيخون مشركان گرفتار آمدند، و قتل عام شدند؛ اين در حالى بود كه از آنان براى تبيين اسلام ميان برخى اقوام عرب دعوت شده بود.
با بررسى جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله، مى توان دو هدف فرعى را نيز بازشناخت: يكى پيش گيرى، و ديگرى واكنش به پيمان شكنى و فتنه انگيزى. براى نمونه، در سال پنجم هجرى، پيامبر صلى الله عليه و آله با آگاهى از اينكه قبيله بنى المصطلق در تدارك هجوم به مدينه است، در اقدامى پيش گيرانه به آنان حمله كرد. شايان توجه است كه در انتهاى اين جنگ، با ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با دختر رئيس آن قبيله، مسلمانان همه اسيران دشمن را آزاد كردند (ر.ك: بلاذرى، 1417ق، ج 1، ص 423ـ425). همچنين پيش تر گذشت كه يهوديان يثرب در پى نقض صلح، مجازات شدند، و مكه به دنبال پيمان شكنى قريشيان، و خيبر به سبب فتنه انگيزى ساكنانش فتح شد.
ناگفته نماند كه در جنگ پيش گيرانه و نيز در جنگى كه واكنش به پيمان شكنى و فتنه انگيزى بود، درواقع، طرف مقابل ابتدا قصد هجوم، و يا دشمنى پنهانى داشت. ازاين رو، اين گونه جنگ ها را مى توان پاسخ به تهديد كيان اسلامى، و داراى ماهيت دفاعى دانست، كه بر پايه عمق تهديد دشمن بود.
اهتمام به موازين انسانى و هدايت گرى
شايان توجه است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه سپاهى را مأمور به انجام سريه اى مى كرد، صرف نظر از دستورهاى نظامى موردى، به طور كلى به سپاهيان چنين سفارش مى كرد:
ـ به نام خدا و در راه خدا بجنگيد؛
ـ خيانت نورزيد و عهدشكنى نكنيد؛
ـ مُثْله نكنيد (اعضاى بدن دشمن را نبريد)؛
ـ كودكى را نكشيد (يعقوبى، بى تا، ج 2، ص 77؛ مقريزى، 1401ق، ج 9، ص 222)؛
ـ زنى را نكشيد (ر.ك: واقدى، 1409ق، ج 3، ص 1117؛ صالحى شامى، 1414ق، ج 6، ص 248).
براى نمونه، هنگامى كه اميرالمؤمنين على عليه السلام از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله به فرماندهى سريّه اى منصوب، و مأمور شد كه عازم يمن شود، از حضرت پرسيد: چگونه رفتار كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ به وى فرمود: شروع به جنگ نكن تا آنها شروع به جنگ كنند، و اگر شروع به جنگ هم كردند و يكى دو نفر از شما هم كشته شدند باز هم تو جنگ مكن! با آنها مدارا كن و گذشت و چشم پوشى خود را به آنها نشان بده، و در نهايت، پاى فشرد: به خدا سوگند، اگر خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند برايت بهتر است از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب مى كند (واقدى، 1369، ص 826و827). در اين گزارش، در همان حال كه از آغاز جنگ نهى شده، به كوشش براى هدايت گرى مردم سفارش شده است.
گفتنى است اميرالمؤمنين عليه السلام خود با تأسى به سيره پيامبر صلى الله عليه و آله، در دوران خلافتش در آغاز هر جنگى به سپاهش دستور مى داد: تا آنان (دشمنان) آغاز به جنگ نكرده اند شما به جنگ با ايشان نپردازيد... كشته اى را مُثله نكنيد... به هيچ زنى آزار و گزندى نرسانيد. ايشان همچنين تصريح مى كرد: در عهد رسول اكرم صلى الله عليه و آله، كه زنان مشرك بودند، نيز ما مأمور بوديم از آزار رساندن به ايشان خوددارى كنيم (منقرى،1370،ص279؛نهج البلاغه،1384،ن14،ص352).
بى ترديد، براى رسول خدا صلى الله عليه و آله هدايت ديگر انسان ها از هر چيزى ارزشمندتر بود. در اين باره، در متن گزارش هاى مرتبط با غزوه ها و سريه ها نمونه هاى فراوانى وجود دارد. يك نمونه، رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله با حَكَم بن كيسان است. حَكَم در سريه اى به اسارت درآمد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهآورده شد. حضرت شروع به فراخواندن او به اسلام كرد، و با اينكه اين فراخواندن به درازا كشيد، حكم بن كيسان پذيراى اسلام نشد. پس عمربن خطاب با اظهار اينكه حكم هيچ گاه اسلام نمى آورد، از پيامبر صلى الله عليه و آلهاذن خواست كه وى را به قتل برساند؛ اما حضرت اذن نداد، و سرانجام حكم اسلام آورد. اسلام او چنان نيك و استوار بود كه او خود در حادثه بئر معونه جزء شهداى راه دعوت به اسلام شد (ابن سعد، 1410ق، ج 4، ص 102). درواقع، آنچه كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله اهميت داشت، فتح دل هاى ديگران و هدايت آنها بود، و نه فتح سرزمين ها. اين اهتمام، خود رفتارهاى انتقام جويانه را از سيره جنگى پيامبر صلى الله عليه و آلهدور مى كرد، و او را مايه رحمت انسان ها مى ساخت.
در دوران حكومت رسول خدا صلى الله عليه و آله تقريباتمام شبه جزيره عربستان فتح شد؛ اين در حالى بود كه آمار كشته هاى اين فتوحات، بسيار اندك، و احتمالاً كمتر از هزار تن يا هزار و اندى بود. در اين ميان، در فتح مكه، كه بى ترديد، بزرگ ترين فتح پيامبر صلى الله عليه و آله بود؛ حضرت اين سخن را كه امروز روز انتقام است، انكار، و تصريح فرمود: امروز روز رحمت است (واقدى، 1409ق، ج 2، ص 821).
نتيجه
در سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله نه صلح و نه جنگ، هيچ يك به خودى خود اصيل نبود، و دعوت به توحيد اصالت داشت (قولوا لااله الا اللّه تفلحوا)؛ البته پيامبر مى كوشيد تا با روش مسالمت آميز به اين دعوت بپردازد، و تا حد امكان از جنگ دورى كند.
در اين حال، صلح هاى پيامبر صلى الله عليه و آله، به نوبه خود اصيل و واقعى بود. در مهم ترين صلح، يعنى صلح حديبيه، پيشنهاددهنده صلح، شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود. پيامبر صلى الله عليه و آله با نمايش استحكام مسلمانان، در چارچوب بيعت رضوان، به تحكيم پايه هاى صلح پرداخت، و در انعقاد صلح، نرمشى قهرمانانه مبتنى بر نگرشى حكيمانه داشت؛ چنان كه بى توجه به برخى رفتارهاى هيجانى، امتيازاتى داد، و به اهدافى راهبردى دست يافت. مهم ترين هدف پيامبر صلى الله عليه و آله، دستيابى به امنيت بود تا بتواند به آسودگى پيام اسلام را به جهانيان ابلاغ كند. حضرت ضمن پايبندى كامل به مفاد صلح، از ظرفيت به دست آمده بهترين استفاده را كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ گاه به اختيار به جنگ روى نمى آورد، بلكه يا در دفاع از كيان اسلام و يا در رفعِ موانع موجود بر سر راه دعوت به اسلام، به جنگ تن مى داد. برخى از جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آلهپيش گيرانه و برخى نيز واكنش به پيمان شكنى و فتنه انگيزى بود، كه در اين موارد، طرف مقابل قصد هجوم، و يا دشمنى پنهانى داشت. جنگ، آن گاه كه ضرورت مى يافت، جهاد، و امرى مقدس بود، كه مى توانست به يكى از دو نيكى، پيروزى يا شهادت، بينجامد: اِحْدَى الْحُسْنَيَيْن.
پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ ها به رعايت موازين الهى و انسانى پاى مى فشرد. اهتمام پيامبر صلى الله عليه و آله به هدايت گرى، سبب مى شد كه رفتارهاى جنگى او به دور از انتقام جويى و توأم با رحمت و مهرورزى باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله با تلفاتى بسيار اندك، قلمروى بسيار وسيع را گشود؛ البته براى او، هيچ گاه فتح سرزمين اهميت نداشت، و مهم، فتح دل ها بود.
··· منابع
نهج البلاغه، 1384، ترجمه محمد دشتى، چ بيست و ششم، قم، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى اميرالمؤمنين عليه السلام.
ابن زينى دحلان، احمد، بى تا، السيرة النبوية و الآثار المحمدية، چ دوم، بيروت، دارالمعرفة.
ابن سعد، ابوعبداللّه محمد، 1410ق، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية.
ابن سلام، ابوعبيد، 1388ق، الاموال، تحقيق محمد خليل هراس، قاهره، مكتبة الكليات الازهرية.
ابن هشام، ابومحمد عبدالملك، بى تا، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ديگران، چ دوم، بيروت، دارالمعرفة.
احمدى ميانجى، على، 1998، مكاتيب الرسول، بى جا، دارالحديث.
بلاذرى، احمدبن يحيى، 1417ق، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر.
تافلر، آلوين و هايدى، 1372، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهيندخت خوارزمى، تهران، سيمرغ.
دورانت، ويل، 1371، تاريخ تمدن، ترجمه گروه مترجمان، چ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
سهيلى، عبدالرحمن، 1412ق، الروض الأنف، تحقيق عبدالرحمن الوكيل، بيروت، دار احياء التراث العربى.
صالحى شامى، محمدبن يوسف، 1414ق، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية.
طبرى، محمدبن جرير، 1387ق، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، روائع التراث العربى.
عاملى، سيدجعفرمرتضى، 1415ق، الصحيح من سيرة النبى الاعظم صلى الله عليه و آله، چ چهارم، بيروت، دارالهادى دارالسيرة.
فرويد، زيگموند، 1375، آينده يك پندار، ترجمه هاشم رضى، چ دوم، بى جا، مؤسسه انتشارات آسيا.
قمى، على بن ابراهيم، 1412ق، تفسير القمى، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
كاشف الغطاء، شيخ جعفر، بى تا، كشف الغطاء، بى جا، مهدوى اصفهانى.
مقريزى، احمدبن على، 1401ق، امتاع الاسماع، تحقيق محمدعبدالحميد النميسى و محمدجميل غازى، قاهره، دارالانصار.
منتظرى مقدم، حامد، 1385، بررسى تاريخى صلح هاى پيامبر صلى الله عليه و آله، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره.
منقرى، نصربن مزاحم، 1370، پيكار صفين، ترجمه پرويز اتابكى، چ دوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
واقدى، محمدبن عمر، 1369، المغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، چ دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهى.
ـــــ ، 1409ق، المغازى، تحقيق مارسدن جونز، چ سوم، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات.
يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب، بى تا، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دارصادر.