راهبرد پيامبر اكرم (ص) در برابر فتنه هاى يهوديان مدينه
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 1.01 مگابایت |
سال بيست و سوم ـ شماره 196 ـ فروردين 1393، 39ـ50
حبيب زمانى محجوب*
چكيده
يهوديان از گروه هايى بودند كه پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه، به عنوان دشمنى جدى در برابر پيامبر (ص) و مسلمانان قد برافراشتند. خطر يهوديان تهديدى بزرگ براى دين نوپاى اسلام بود كه پيامبر عظيم الشأن اسلام با تبيين گفتمان اسلامى، در پيش گرفتن راهبردى هدفمند، اعمال سياست هاى سنجيده و رهبرى خردمندانه توانست آن را خنثا كند و دين اسلام و كيان دولت اسلامى را از شرّ فتنه هاى اين قوم مصون دارد.
راهبردهاى پيامبر اكرم (ص) در برخورد با يهوديان موضوع بسيار مهمى است كه اين مقاله با روش تحليل تاريخى و با استفاده از قرآن به عنوان منبع اصلى و همچنين مآخذ دست اول و برخى تحقيقات و مطالعات جديد در پى تحليل و كاوش آن مى باشد.
يافته هاى اين پژوهش نشان مى دهد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با درايت و خردورزى توانست ضمن خنثا نمودن نيرنگ هاى يهوديان، توطئه هاى آنان را سركوب كرده و اسلام و مسلمانان را از فتنه هاى آنان در امان دارد. ايشان در اين راه به انواع روش ها مانند انعقاد پيمان نامه، دعوت و هدايت آنان، صبر و شكيبايى و در نهايت، برخوردهاى قهرآميز عليه آنان متوسل شدند.
بررسى تعامل پيامبر اكرم (ص) با يهوديان و درك اصول، چارچوب ها و منطق اين تعامل، به مسلمانان امروز كمك مى كند تا اصول و چارچوب هاى رفتار خود را با غيرمسلمانان پى ريزى كنند و عملكرد خود را با اعتقادات خود هماهنگ سازند و در اين مسير از سيره رسول خدا (ص)، كه اسوه حسنه است، بهره گيرند.
كليدواژه ها: يهوديان، بنى قريظه، بنى قينقاع، بنى نضير، پيامبر اكرم (ص).
* دكترى تاريخ و تمدن ملل اسلامى دانشگاه آزاد اسلامى واحد علوم تحقيقات تهران. zamani1358@gmail.com
دريافت: 11/4/92 پذيرش: 18/10/92
مقدّمه
هنگام هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه، گروه هايى از يهوديان مهاجر در اين منطقه زندگى مى كردند (ر.ك: اصفهانى، بى تا، ج 22، ص 107ـ108؛ سمهودى، 1410ق، ج 1، ص 112). آنان با تبليغات وسيع، توانسته بودند برخى از افراد قبايل عرب را به سوى كيش خود متمايل سازند (يعقوبى، بى تا، ج 1، ص 310). علاوه بر افرادى از خاندان هاى اوس و خزرج كه به دين يهود گرويده بودند، مشهورترين قبايل يهود ساكن يثرب بنى قينقاع، بنى نضير و بنى قريظه بودند كه در شمال شرقى منطقه قبا زندگى مى كردند. گروه ديگرى از يهوديان نيز در شمال مدينه و در مناطق خيبر، فدك، وادى القرى و تيما ساكن بودند.
بخش چشمگيرى از يهوديان ثروتمند، و به كار تجارت و بازرگانى مشغول بودند (ابن ادريس، 1386، ص 51؛ احمد باسميل، 1403ق، ص 46). آنان، افزون بر تسلط بر اقتصاد يثرب، با اعراب بيابانى و مشركان مكه نيز دادوستد مى كردند و انتظار داشتند با رياست عبداللّه بن ابى بر يثرب نفوذ سياسى و اقتصادى شان توسعه يابد، اما با ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به اين شهر و گسترش اسلام تمام آرزوهايشان بر باد رفت.
ازآنجاكه دين اسلام تداوم اديان بزرگ الهى است، پيروان دين يهود، به ويژه بزرگان و دانشمندانشان، با توصيه هايى كه در منابع دينى خود درباره آخرين رسول وارد شده بود آشنا بودند (بقره: 89). بر اين اساس، مى توان چنين اظهار داشت كه يهوديان از ظهور پيامبرى در جزيره العرب آگاهى داشتند (ابن سعد، 1903م، ج 1، ص 91و123؛ بيهقى، 1361، ج 1، ص 218ـ220)، ولى پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله از ميان اعراب، يهوديان كه نمى توانستند ببينند شخصى غير از قوم بنى اسرائيل و از خاستگاه عروبت به مقام والاى نبوت نايل شده و با دعوت خود و تعاليم اسلامى منافع آنها را به خطر انداخته است، در كنار مشركان قريش و منافقان مدينه مقابل رسول اللّه صلى الله عليه و آله و امت وى صف آرايى كردند (شهيدى، 1379، ص 56).
درباره برخوردهاى پيامبر و يهوديان مطالعات و تحقيقات بسيارى انجام شده است. ازجمله جديدترين آنها، دو كتاب تحليلى بر عملكرد پيامبر در برابر يهود، تأليف على جديدبناب و پيامبر و يهود حجاز، از مصطفى صادقى مى باشد. كتاب اليهود فى القرآن تدوين محمدعفيف عبدالفتاح طباره نيز اطلاعات خوبى در اين باره دارد؛ ليكن اين كتاب بيشتر به معرفى يهود پرداخته و عملكرد پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر يهوديان را چندان بررسى نكرده است. علاوه بر اين كتاب ها، مقالات متعددى نيز درباره برخوردهاى پيامير با يهوديان تدوين شده است كه ازجمله آنها مى توان به مقاله برخوردهاى مسالمت آميز پيامبر با يهود از مصطفى صادقى و تعامل دولت نبوى با يهود از على اكبر عليخانى اشاره كرد.
با وجود اينكه اين موضوع در كتاب ها و مقالات مورد بررسى قرار گرفته است، لكن عمده اين تحقيقات بر محور جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله با يهوديان تدوين شده اند و اقدامات و راهبردهاى پيامبر صلى الله عليه و آله از زمان ورود به مدينه و اخراج قبايل يهود به دقت بررسى و تبيين نشده است و نوآورى نوشتار حاضر توجه به اين مسئله بوده است.
سؤال اصلى مقاله،چگونگى تعامل پيامبر صلى الله عليه و آلهبايهوديان و روش هاى مقابله حضرت با فتنه هاى اين قوم است.
سؤالات فرعى نيز عبارتند از: 1. يهوديان چه خطرهاومشكلاتى براى پيامبرومسلمانان ايجادمى كردند؟ 2. چرا پيامبر پس از ورود به مدينه با يهوديان پيمان نامه منعقد ساخت؟ محتواى پيمان نامه چه بود؟ پيامبر چه راه كارهايى را در مقابل اقدامات خصمانه يهوديان به كار بردند؟ رويارويى پيامبر با يهوديان در چه جنگ هايى رخ داد و نتايج هريك چه بود؟
آنچه به طور كلى و به عنوان فرضيه، در اين بحث، مى توان طرح كرد آن است كه برخورد رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله با صاحبان اديان مختلف، ازجمله يهوديان، براساس دعوت و گفتمان اسلامى بوده است تا باورهاى آنان اصلاح شود، ولى با نقض پيمان هاى پياپى يهوديان و بى نتيجه ماندن اين تلاش، پيامبر صلى الله عليه و آله ناچار به انجام برخوردهاى قهرآميز شد.
خطر يهوديان
خطر يهوديان براى پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان بسيار جدى بود؛ چراكه روش خصمانه شان در برخورد با پيامبر از روى علم و آگاهى بود (پاك نژاد، 1358، ص 14). ازيك سو، به لحاظ سياسى يهوديان شاهد تسلط بر مناطق پيرامونى خود بودند و آينده خويش را در خطر مى ديدند و از سوى ديگر، اسلام از لحاظ دينى، دين يهود را از بنياد مورد انتقاد قرار داده بود. همچنين قرآن كريم در آيات فراوانى (به ويژه سوره هاى قصص و انبياء) بنى اسرائيل را مورد توبيخ قرار داده و از اعمال نادرست آنان در برابر انبيا گله كرده است (مائده: 70). تحمل چنين برخوردى كه نوعى افشاگرى تاريخى براى بنى اسرائيل به شمار مى آمد و ويژگى هاى فكرى و اخلاقى آنان را برملا مى كرد، بر يهوديان بسيار دشوار آمد (جعفريان، 1386، ج 1، ص 467). ازاين رو، با وجود آنكه مى دانستند محمد رسول و فرستاده خداست و اين همان پيامبرى است كه در تورات به رسالتش وعده داده شده است (بيهقى، 1361، ص 218)، اما حسادت و تعصّب نادرست آنان را بر آن داشت تا رسالت رسول خدا را نپذيرفته، به مقابله با اسلام و مسلمانان روى آورند.
يهوديان در زمينه دشمنى با نهضت اسلامى و رهبر آن گوى سبقت را از ديگران ربودند؛ به گونه اى كه قرآن در فهرست دشمنان اسلام نام آنها را پيش از همه، حتى مشركان، ذكر نموده است: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ (مائده: 89)؛ مسلما يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده اند، دشمن ترين مردم در حق مؤمنان خواهى يافت.
يهوديان، با وجود آنكه پيمان هاى متعددى با پيامبر صلى الله عليه و آلهبسته بودند، هيچ گاه به معاهدات خويش پايبند نبوده، از آزار و اذيت پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان فروگذارى نكردند. آنان براى ضربه زدن به اسلام و مسلمانان نيرنگ هاى فراوانى به كار مى بردند؛ خارج از مدينه مشركان را تحريك و تقويت مى كردند و در داخل مدينه نيز، همگام با منافقان، عليه حكومت اسلامى توطئه مى نمودند. آمار جنگ هايى كه يهود به طور مستقيم و غيرمستقيم براى شكست اسلام به راه انداختند و نيز انبوه آيات قرآن كه درباره آنها، به ويژه در سه سوره بقره، آل عمران و نساء، نازل شده است، تلاش و كوشش فراوانشان را در اين مسير روشن مى نمايد.
درواقع، يهوديان در جامعه اسلامى گروهى فتنه گر بودند كه هم با جنگ نرم و هم با جنگ سخت به نابودى اسلام مى انديشيدند. در ادامه، تعامل پيامبر صلى الله عليه و آله با يهوديان و سياست هاى آن حضرت در مقابل فتنه هاى اين قوم به تفصيل بيان مى گردد.
انعقاد پيمان
پيش از هجرت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به يثرب، اين شهر هيچ گونه ثبات سياسى و اجتماعى نداشت. بديهى است پى ريزى جامعه اى جديد، بر پايه اصول و ارزش هاى اسلامى، نياز به علقه هاى معنوى خاص و پيوندهاى سياسى ميان تمام ساكنان مدينه داشت تا زمينه اتحاد سياسى ـ مذهبى در مركز حكومت اسلامى فراهم آمده، افقى روشن و قابل دستيابى، براى تحقق آزادى و آسايش در چارچوب شريعت، نه فقط براى مسلمانان، بلكه براى تمامى ساكنان مدينه النبى ترسيم گردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله تنظيم پيمان نامه عمومى مدينه (براى آگاهى از متن پيمان نامه، ر.ك: حميداللّه، 1365، ص 65ـ69) را در راستاى يك سلسله اقدامات و تدابير خردمندانه صورت داد. آن حضرت مى دانست براى تحقق آرمان هاى بزرگ اسلام فضايى آرام و به دور از تضادهاى قومى و قبيله اى موردنياز است. پيامبر صلى الله عليه و آله، در اين منشور اساسى، بر آن شد تا ضمن حفظ برترى اسلام، احساس تفاخر و تضادهاى قومى و مذهبى را به همزيستى مشترك و دفاع از مركز حكومت اسلامى مبدل ساخته، بنياد امت واحده را پى ريزى كند. اين قرارداد ميان مهاجران، انصار و يهوديان وابسته به آنان (از اوس و خزرج) بسته شد.
منشور سياسى مدينه به گونه اى تنظيم شده بود كه پيروان اديان مختلف در آن شهر بتوانند به طور مسالمت آميز، در كنار مسلمانان زندگى كنند. با مراجعه به بندهاى اين سند تاريخى، احترام رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصول و قواعد يهوديان كاملاً نمايان مى شود (طباره، 1966م، ص 18).
رسول خدا صلى الله عليه و آله علاوه بر پيمان نامه عمومى، با توجه به آشنايى كامل با خلق وخوى يهود، پيمان نامه سياسى مخصوصى را نيز با سه قبيله بنى قينقاع، بنى نضير و بنى قريظه منعقد ساخت (طبرسى، بى تا، ص 69) كه به وادعه اليهود شهرت يافته است (ابن كثير، بى تا، ج 2، ص 319).
در پيمان نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله با قبايل سه گانه يهود چنين آمده است: يهود نبايد عليه پيامبر يا يكى از يارانش، با زبان، دست، اسلحه و مركب، نه در پنهان و نه آشكارا، نه در شب و نه در روز، اقدامى انجام دهد و خداوند بر اين پيمان گواه است. پس اگر يهود اين تعهدات را ناديده بگيرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى تواند خون ايشان را بريزد، زن و فرزندانشان را اسير و اموالشان را غنيمت بگيرد (طبرسى، بى تا، ص 69).
بادقت درمتن اين پيمان نامه مى توان نكات ذيل رادريافت:
ـ اين راهبرد خردمندانه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اتمام حجّتى براى يهوديان بهانه گير بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله بعدها با استناد به همين پيمان نامه توانست با آنها برخورد كند.
ـ در اين معاهده، در برابر اعطاى امتيازات بى شمار به يهوديان، از آنها جز عدم تعرض چيز ديگرى خواسته نشده بود (حلبى شافعى، بى تا، ج 2، ص 208).
ـ يهود با امضاى سريع پيمان نامه همزيستى مسالمت آميز نشان دادند كه منافع آن عهدنامه را درك كرده اند؛ چراكه در آزادى كامل، بر عقايد خويش باقى ميماندند و از حقوق اجتماعى و امنيتى فراوانى بهره مند مى شدند (طباره، 1966م، ص 18).
ـ سعى شده بود در بخش هاى مختلف عهدنامه، دربارة پيمان شكنى هشدار داده شود و دو طرف بر پايبندى به عهد و پيمان تحريض گردند.
انتظار مى رفت، با اين راهبرد هوشمندانه پيامبر صلى الله عليه و آله، آرامش و صلح در قلمرو حكومت اسلامى برقرار شده، گرفتارى داخلى به وجود نيايد و فكر مسلمانان تنها متوجه مشركان گردد، اما هنوز مدتى از انعقاد عهدنامه نگذشته بود كه يهوديان يكايك بندهاى عهدنامه را نقض كردند.
دعوت به اسلام
يكى از اصول و روش هاى نيك رسول خدا صلى الله عليه و آله در تعامل با اقليت هاى دينى، و به طور كلى با همه غيرمسلمانان، دعوت آنان به دين اسلام بود. پيامبر صلى الله عليه و آلههمواره مى كوشيد يهوديان را به دين اسلام فراخواند (مائده: 15و19) و اسلام را ميان آن قوم رواج دهد. رسول خدا صلى الله عليه و آلهتلاش كرد پيام صلح و دوستى اسلام را براى يهوديان تبيين كرده، دل هاى پركينه آنان را با آب زلالى، كه از منبع وحى الهى سرچشمه مى گرفت، بشويد و عطر خوش ايمان و بذر مقدس مسلمانى را در ضميرشان بيفشاند.
يهود در برابر دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: اى محمد! مردم را به چه دعوت مى كنى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آلهفرمود: شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت خودم. من كسى هستم كه در تورات از او خبر داده شده است و علما به شما خبر داده اند كه از مكه ظهور كرده، به مدينه هجرت مى كنم (طبرسى، بى تا، ص 49).
رسول خدا صلى الله عليه و آله، كه از ابتدا بنايش بر جذب يهود بود، در مرحله اول به دلجويى و جذب قلوب آنها به اسلام پرداخت، آنان رابه توافق دراصول مشترك دعوت نمود (آل عمران: 64). سپس، با دليل و برهان به سوى وعده هاى الهى فراخواند ودراين زمينه،ازمتن كتاب هاى اصلى خود آنها برايشان دليل آورد (بقره: 41و89؛ مائده: 84) تا شايد به مسير حقيقت رهنمون شوند.
اما دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله از يهوديان چندان ثمرى نداشت. آنان بر اثر حسادت و عنادورزى به رسول خدا صلى الله عليه و آله از ايمان آوردن به آن حضرت خوددارى كردند، به گونه اى كه از آنها بيش از چند نفر به اسلام گرايش نيافتند (ابن هشام، 1361، ج 1، ص 493ـ495؛ صالحى شامى، 1414ق، ج3،ص 379).
برخورد مسالمت آميز
درباره برخوردهاى مسالمت آميز رسول خدا صلى الله عليه و آله با يهوديان كمتر سخن رانده شده است. پيامبر صلى الله عليه و آله همواره در پى آن بود كه براى حفظ ثبات و اتحاد سياسى و نظم عمومى مدينه، از درگيرى مستقيم با يهوديان بپرهيزد و با روشى عطوفت بار، همراه با تكريم، با آنان برخورد نمايد. بررسى رفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله با يهوديان نشان مى دهد گفتمان پيامبر صلى الله عليه و آله، در رويارويى با اين قوم، زبان تحميل نيست. ايشان، بر مبناى كرامت انسانى و رأفت اسلامى، از خطاهاى يهوديان چشم پوشى مى كرد و با آنان بسيار خوش رفتار بود. پيامبر صلى الله عليه و آله به سازش و همزيستى مسالمت آميز با مذاهب مختلف توجهى خاص داشت و يهوديان نيز، در پرتو اين نگرش آزادمنشانه دين اسلام و رهبر آن، همواره در مدينه آزادانه مى زيستند. به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله آنها در مذهبشان آزاد بودند و هيچ گاه دين اسلام بر آنان تحميل نشد (معروف الحسنى، 1978، ج 1، ص 326).
علاوه بر اين، رفتار پيامبر رحمت در برابر گستاخى هاى فراوان يهوديان نيز مبتنى بر رفق و مدارا بود؛ تا جايى كه برخى نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از اين همه نرمش پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان بى تاب شده، زبان به شكوه مى گشودند. شيخ كلينى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند: مردى يهودى بر پيغمبر وارد شد. عايشه هم نزد ايشان بود. يهودى گفت: السام عليكم. پيغمبر در پاسخ فرمود: عليكم. يهودى ديگرى وارد شد. او هم گفت: السام عليك. باز پيغمبر همان پاسخ را فرمود. عايشه غضبناك شد و گفت: سام و غضب و لعنت بر شما باد اى كسانى كه جمعى از شما به صورت بوزينه (ر.ك: اعراف: 166) و خوك شدند. پيغمبر فرمود: عايشه! اگر فحش مجسم مى شد، زشت بود و نمايش بد داشت، اما رفق و مدارا در هر كار آيد، آن كار را خوب مى كند و از هر كارى كه دور باشد، آن را بد مى نمايد. عايشه گفت: يا رسول اللّه! مگر نشنيدى كه به جاى سلام، سام گفتند؟ فرمود: مگر نشنيدى كه من هم در جواب، عليكم گفتم؟ (كلينى، بى تا، ج 2، ص 464ـ465).
صبر و پايدارى يكى از قوى ترين عواملى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله، در سختى ها از آن يارى مى جست. صبر و بردبارى پيامبر صلى الله عليه و آله در برخورد با يهوديان، كه همواره به اسلام و مسلمانان عناد مى ورزيدند، بسيار حايز اهميت است (احمدباسميل، 1403ق، ص 90ـ91). روشن است كه اين رفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله برگرفته از آيات الهى بود. خداوند متعال در چند آيه، ازجمله آيات 119 و 120 سوره آل عمران، به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر مى دهد كه مسلمانان گرفتار آزار و اذيت يهود ميشوند و به مسلمانان نيز دستور مى دهد كه در برابر فتنه هاى يهوديان، صبور، عاقل و هوشيار باشند، تا از دام ها و خطراتشان در امان بمانند. خداوند به رسولش به صراحت وعده مى دهد كه در صورت داشتن تقوا مكر دشمنان اثر ندارد و اگر مسلمانان صبر نمايند و پرهيزگارى پيشه سازند، هيچ گزندى به آنان نمى رسد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهنيز با قرائت اين آيات براى مسلمانان، روح شجاعت، بردبارى و پرهيزگارى را در امت خويش مى دمد و آنان را براى صبر و پايدارى در برابر سختى ها و فشارها مهيا مى سازد.
يهوديان به پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان بدترين دشنام ها را مى دادند و با استهزاى رسول خدا صلى الله عليه و آله درصدد برانگيختن خشم ايشان برمى آمدند (ابن هشام، 1361، ج 1، ص 500). قرآن كريم به پيامبر دلدارى مى دهد و به آن حضرت و مؤمنان مى فرمايد: وَلَقَدِ اسْتُهْزِىَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ(انعام: 10)؛ (نگران نباش) جمعى از پيامبران پيش از تو را نيز استهزا كردند، اما سرانجام آنچه را مسخره مى كردند دامانشان را گرفت (و عذاب الهى بر آنها فرود آمد).
يهوديان ضمن استمرار تعرض هاى خود و ايجاد مشكلات داخلى، مشركان و منافقان را نيز براى حمله به مدينه و نابودى اسلام تحريك و تحريض مى كردند، اما باز رسول خدا صلى الله عليه و آله، با صبر و بردبارى، منتظر فرصتى مناسب ماند تا حجت بر آنها تمام شود.
افشاگرى فتنه يهود و روشنگرى مسلمانان
از ديگر سياست هاى آگاهانه رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر قوم يهود، افشاگرى و برملا ساختن اهداف و توطئه هاى خائنانه آنها بود.
پس از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه، در پرتو تعاليم اسلام و تدابير خردمندانه پيامبر صلى الله عليه و آله، آتش اختلافات قبيله اى رو به خاموشى گراييد و كينه هاى ديرين از ميان رفت. يهود كه هرگز باور نداشت اعراب باديه نشين به وحدت و انسجام سياسى و اجتماعى، تحت لواى آيين توحيدى اسلام، دست يازند، پيوسته در تلاش بود با پاشيدن بذر فتنه و اختلاف در دل مسلمانان و ايجاد جوّى مملوّ از كينه، آتش دشمنى هاى كهنه و قديمى را دوباره شعله ور سازد (همان، ص 631). آنان مى كوشيدند، با بزرگ نمايى مشكلات جامعه، در ميان صفوف فشرده مسلمانان گسست ايجاد نموده، بدين وسيله، وحدت اجتماعى و حاكميت اسلامى را به چالش كشند. در اين ميان، منافقان و در رأس آنها عبداللّه بن ابى، كه كمر به نابودى اسلام بسته بودند، نيز همكارى مضاعفى با يهود داشتند. اين گونه دسيسه ها بسيار خطرآفرين بود و هر لحظه بيم آن مى رفت كه وحدت سياسى و ثبات شهر مدينه را با مشكلى اساسى روبه رو كند، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله، با درايت خود، اين نقشه هاى شوم را نقش بر آب مى نمود. پيامبر صلى الله عليه و آلهبا استناد به آيات الهى (آل عمران: 99ـ103؛ طباطبائى، 1364، ج 3، ص 563) مسلمانان را به قوام و استمرار وحدت و پرهيز از مناقشه فرامى خواند و آفت فتنه و بروز تنش را به امت اسلام گوشزد مى كرد.
از ديگر نقشه هاى يهوديان براى متزلزل ساختن جامعه اسلامى فريب مسلمانان ساده انديش و منحرف كردن آنها بود (آل عمران: 69). برخى از يهوديان با افرادى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله ايمان داشتند طرح دوستى مى ريختند و ضمن تظاهر به خيرخواهى (ر.ك: ابن هشام، 1361، ج 1، ص 492)، به آنان مى گفتند: در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (آل عمران: 73) و بدين ترتيب، در ميان مسلمانان توطئه مى كردند. متأسفانه، جمعى از مسلمانان نيز به اين نيرنگ يهود پاسخ مثبت داده، در دام نقشه هاى آنان گرفتار مى آمدند. زمانى كه اين فعاليت هاى مخفيانه يهود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله آشكار مى شد، در اين رابطه، به امت خويش هشدار مى داد و آنان را نسبت به توطئه دشمن آگاه مى ساخت (طباطبائى، بى تا، ج 8، ص 207و208).
آرى، رهبر با تدبير مدينه اينچنين با بيان شيرين خود زنگار از سينه ها مى زدود و آتش فتنه هايى را كه يهوديان با تلاش بسيار و صرف هزينه هاى هنگفت برپا مى كردند با سياست هوشمندانه خود و با تأسى به آيات الهى خاموش مى كرد.
رويارويى با يهوديان
آنچه مشخص است، تمام تلاش و كوشش پيامبر صلى الله عليه و آله بر اين بود تا از رويارويى با يهوديان خوددارى ورزيده، با برقرارى آرامش و صلح، در حوزه فرمان روايى خويش، مشكلات داخلى را از مركز حكومت اسلامى دور كند. پيامبر صلى الله عليه و آلهاصرار داشت به همه مواردى كه در عهدنامه مدينه بر آن توافق شده بود عمل شود، اما يهوديان با مشاهده پيشرفت اسلام دچار تشويش و ناآرامى شده، دشمنى و عناد را به نهايت رساندند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانست كه هيچ گاه ايمان و عقيده با زور و شمشير در قلب ها رسوخ نمى كند. بر اين اساس، تنها زمانى به مقابله مستقيم با يهود برخاست كه ديگر برهان و استدلال و پند و اندرز در آنان تأثيرى نداشت؛ هنگامى كه آنان، همگام با منافقان، سدّ راه پيشرفت آيين اسلام شده و امنيت مدينه را به چالش كشيده بودند.
درواقع، رسول اكرم صلى الله عليه و آله براى دفع شرّ و فتنه اين قوم، به رويارويى با آنها برخاست و ناچار به برخورد با آنها شد.
غزوه بنى قينُقاع
بنى قينقاع اولين گروه يهوديان بودند كه نقض پيمان كردند (ابن اثير، 1399ق، ج 2، ص 137). آنان، كه پس از كاميابى مسلمانان در غزوه بدر سخت برانگيخته شده بودند، ضمن بى ارزش شمردن پيروزى لشكر اسلام، به آزار و اذيت مسلمانان پرداختند (زين، 1406ق، ج 2، ص 137).
به گواهى منابع تاريخى، با فزونى يافتن سركشى و عصيان بنى قينقاع رهبر صلح طلب و عدالت گستر اسلام آنان را گرد آورد و به وحدت و همبستگى و قرب اعتقادى با مسلمانان فراخواند (بلاذرى، 1417ق، ج 1، ص 371). رسول خدا صلى الله عليه و آله معاهده مدينه را به آنها يادآور شد و آنان را به اجراى كامل پيمان نامه فراخواند تا از سركشى دست بردارند (ابن كثير، بى تا، ج 3، ص 127)، اما رفتار قبيله بنى قينقاع در برابر اندرز نبوى گردنكشى و لجاجت بود (طبرى، 1403ق، ج 2، ص 172ـ173؛ طبرسى، 1379ق، ج 1، ص 175). آنها گستاخانه براى رسول خدا صلى الله عليه و آلهرجزخوانى و حماسه سرايى نمودند و ايشان را به جنگ تهديد كردند (بلاذرى، 1417ق، ج 1، ص 371). درنتيجه، پيامبر صلى الله عليه و آله، كه با اين قبيله پيمان عدم تعرض منعقد ساخته بود، براى جلوگيرى از تعرض آنان به ناچار در مقابلشان ايستاد (انفال: 58).
اهانت يهوديان بنى قينقاع به زنى مسلمان در بازار يهوديان و به نقلى، اتحاد پنهانى آنان با ابوسفيان و كفار مكه سرآغاز نخستين نبرد ميان مسلمانان و يهوديان بود (ابن هشام، 1361، ج 2، ص 632ـ633). پيامبر صلى الله عليه و آله قلعه بنى قينقاع را محاصره كرد. پس از 15 روز محاصره، يهوديان كه ديدند تاب مقاومت و همچنين جنگ با مسلمانان را ندارند، تسليم شدند. با مداخله و ميانجى گرى عبداللّه بن ابى، كه هنوز در مدينه نفوذ داشت و با يهود بنى قينقاع نيز هم پيمان بود، پيامبر صلى الله عليه و آله از كشتن آنها صرف نظر كرد، ولى دستور داد از مدينه خارج شوند و همه دارايى آنها را نيز ضبط كرد. همچنين، خمس مجموع اموال را برداشت و باقى مانده را ميان سپاهيان اسلام تقسيم كرد (همان؛ واقدى، 1409ق، ج 1، ص 369).
غزوه بنى نضير
طايفه بنى نضير از تمامى اقوام يهود داخل مدينه ثروت و عظمتى بيشتر داشتند. آنان نيز، برخلاف پيمانى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بسته بودند، ضمن همكارى با قريش و تحريك آنها براى حمله به مدينه، همواره عليه پيامبر صلى الله عليه و آلهتوطئه مى كردند تا جايى كه زندگانى رسول خدا صلى الله عليه و آله را نيز تهديد كردند. بنى نضير، كه در نتيجه همبستگى با اشراف مكه و تحريك منافقان جسارت يافته بودند (حشر: 11)، در پى قتل رسول خدا صلى الله عليه و آلهبرآمدند، اما اين بار نيز خداوند متعال ياور پيامبرش شد و حضرت را از توطئه شوم يهود آگاه ساخت (واقدى، 1409ق، ج 1، ص 165؛ حلبى، بى تا، ج 2، ص 263).
نتيجه نگرفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله از ارشاد و هدايت يهوديان و آشكار شدن ستيز بنى نضير، در تصميم به ترور نافرجام پيامبر صلى الله عليه و آله، سبب شد كه حضرت براى پايان بخشيدن به توطئه هاى بنى نضير به محاصره قلعه هاى آنان بپردازد (ابن كثير، بى تا، ج 3، ص 146).
حمله لشكر اسلام پايان ناخوشايندى براى بنى نضير در پى داشت. آنها، چون ديدند از وعده هاى منافقان خبرى نشد و ساير يهوديان نيز قدمى براى حمايت آنان برنداشتند، به ناچار تسليم شدند. با تسليم بنى نضير دومين گروه از يهوديان مدينه نيز در مقابل رسول خدا صلى الله عليه و آله سر تعظيم فرود آوردند و حاضر شدند با بر جاى گذاشتن اموال خود از مدينه بيرون روند (واقدى، 1409ق، ج 1، ص 373؛ يعقوبى، بى تا، ج 1، ص 405).
غزوه بنى قُريظه (ر.ك: احمدباسميل، 1403ق)
بنا بر منابع تاريخى، پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر قوم بنى قريظه موضع ظاهرا تندى اتخاذ كرد كه از مباحث مهم و بحث برانگيز سيره نبوى است.
اين قوم، كه در اطراف مدينه سكونت داشتند، با تشويق و تحريك قريش براى هجوم يكپارچه به مدينه ذات نفاق آلود خود را برملا ساخته بودند. آنان در نبرد احزاب مشكلات فراوانى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و لشكر اسلام ايجاد كردند و در حساس ترين لحظات و بحرانى ترين اوضاع، رسول خدا صلى الله عليه و آله را تنها گذاشته، بار ديگر ثابت كردند كه به هيچ گونه پيمانى پايبند نيستند.
طى جنگ احزاب، حُيى بن أخطَب رئيس قبيله بنى نضير انديشيد كه اگر بتواند كعب بن اسعد رئيس قبيله بنى قريظه را با خود همراه كند، قادر خواهد بود جبهه اى در پشت سر لشكريان اسلام بگشايد و معبرى براى ورود به مدينه بيابد. او به قلعه بنى قريظه رفت و با اصرار فراوان آنان را به پيمان شكنى واداشت (ابن مسكويه، 1362، ج 1، ص 149ـ150). ازاين رو، در جنگ احزاب آنها نه تنها پيامبر را يارى نكردند، بلكه پس از اتحاد با قريش و غطفان، دست به غارت شهر مدينه زدند و زنان و كودكان پناهنده در شهر را ترساندند (واقدى، 1409ق، ج 2، ص 460ـ462).
انتشار خبر پيمان شكنى بنى قريظه در اردوى مسلمانان روحيه آنان را به شدت ضعيف كرد؛ زيرا باز شدن جبهه جديدى در جنوب شرقى مدينه (محل سكونت بنى قريظه) خطرى بزرگ به حساب مى آمد. درواقع، بنى قريظه با اين كار تشويش و نگرانى مسلمانان را دو برابر كردند؛ تا جايى كه ياران پيامبر در حين جنگ، از حملات بنى قريظه به شهر بيش از هجوم قريش و غطفان ناراحت بودند. پيامبر درحالى كه 3000 نفر نيروى نظامى بيشتر در اختيار نداشت، ناگزير شد از بيم تصرف شهر مدينه به دست اين قبيله 500 نفر از نيروهايش را از كناره خندق به درون شهر بفرستد (هما، ص 460؛ ابن هشام، 1361، ج 1، ص 736ـ737).
اكنون، نفاق اين قوم بر همگان آشكار شده بود. اگر به سزاى عمل ننگين خويش نمى رسيدند، بيم آن مى رفت با كفار جزيره العرب متحد شده، اساس اسلام را از بيخ و بن بركنند و دوباره فرهنگ جاهلى را بر جامعه تحميل كنند (طباطبائى، بى تا،ج17، ص 201).
پيامبر صلى الله عليه و آله، پس از فراغت از نبرد احزاب، لشكر اسلام را به سوى سرزمين بنى قريظه گسيل داشت و قلعه هاى آنان را محاصره كرد. پس از 25 روز محاصره، يهوديان به ناچار تسليم شدند و پيروزى بزرگى نصيب مسلمانان شد (احزاب: 26و27).
يهود بنى قريظه، پس از تسليم شدن، از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند به آنان اجازه دهد همانند ديگر قبايل يهود جلاى وطن كنند، اما پيامبر صلى الله عليه و آله، با شناخت و تجربه اى كه از توطئه چينى مكرّر يهوديان داشت، تقاضاى آنان را نپذيرفت (ابن كثير، بى تا، ج 3، ص 232).
به اصرار قبيله اوس، كه پيش از تشكيل حكومت نبوى با بنى قريظه هم پيمان بودند، مقرّر شد سعدبن معاذ، رئيس قبيله اوس، درباره آنها داورى كند (واقدى، 1409ق، ج 2، ص 511). يهود بنى قريظه نيز رضايت خويش را از داورى سعد ابراز داشتند (يعقوبى، بى تا، ج 1، ص 405).
نظر سعدبن معاذ، مبنى بر اعدام مردان جنگى و تقسيم اموال و اسارت زنان و فرزندان، از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله تأييد و اعلان شد كه مطابق حكم خداوند است (طبرى، 1403ق، ج2، ص 249). حكم سعدبن معاذ با شريعت يهود نيز انطباق داشت (العقاد، 1358، ص 83ـ85). در ضمن، حكم براساس معاهده اى بود كه ميان رسول خدا صلى الله عليه و آله و يهود منعقد گشته بود و پيامبر صلى الله عليه و آله عين دستورالعمل معاهده اى را اجرا كرد كه حُيى بن اخطَب، از جانب بنى قريظه، زير آن را امضا كرده بود (طبرسى، بى تا، ص 90ـ91).
عمده مورخان صدر اسلام بر حادثه بنى قريظه اتفاق نظر دارند. در اين حال، موضوع كشتن مردان بنى قريظه، در دوره هاى جديد، مورد نقد برخى محققان تاريخ اسلام قرار گرفته است (شهيدى، 1379، ص 88ـ90؛ بركات، 1996م، ص 130). البته بايد اظهار داشت وقوع جنگ با بنى قريظه و مجازات آنها توسط پيامبر و مسلمانان امرى غيرقابل انكار است. يهود بنى قريظه پس از دوبار نقض عهد، دوباره در بدترين شرايط (به هنگام هجوم احزاب به مدينه) پيمان شكستند و فضاى امنيت و آرامش شهر مدينه را بر هم زدند؛ ازاين رو، مجازات شديدترى هم شدند (جعفريان، 1386، ج 1، ص 569). همچنين با توجه به آيه 26 سوره احزاب و ساير مستندات تاريخى، مجازات بنى قريظه امرى قطعى است.
نتيجه گيرى
از هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پرچم حكومت اسلامى را در مدينه برافراشت، يهوديان شبه جزيره عزت خويش را رو به افول ديدند و بر همين اساس، عناد خود را به مكتب حيات بخش اسلام و دولت رسول خدا صلى الله عليه و آله آغاز كردند.
در مقابل، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با درايت و خردورزى توانست تمام نيرنگ ها و توطئه هاى آنان را خنثا نمايد. ايشان در گام نخست، به تدوين نظام نامه مدينه و انعقاد پيمان نامه عمومى مدينه همت گماشت و كوشيد ضمن همزيستى مسالمت آميز، با گفتمانى دقيق و سنجيده، يهوديان را به دين مبين اسلام فراخوانده، قلب هايشان را با نور ايمان روشنى بخشد، اما رفق و مداراى پيامبر صلى الله عليه و آله با اين جماعت اثر چندانى در هدايتشان نداشت و آنان، برخلاف مفاد پيمان نامه عمومى، با انواع روش ها درصدد خاموش كردن چراغ هدايت گر اسلام برآمدند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، براى حفظ ثبات اجتماعى و سياسى مركز حكومت اسلامى، بردبارى و شكيبايى فراوانى در برابر يهود از خويشتن نشان داد و پيروانش را نيز پيوسته به صبر و مقاومت فرامى خواند، اما به تدريج، با رشد روزافزون خيانت ها و جنايت هاى يهوديان، رسول خدا صلى الله عليه و آلهاز اِعمال سياست انعطاف پذيرى در برابر اين قوم دلسرد گرديد و با تأسى به كلام وحى (عنكبوت: 46) مصمم شد فضاى مدينه را از لوث وجود قوم يهود پاك نمايد. ايشان، در راستاى نيل به اين هدف، ناچار به برخوردهاى قهرآميز شد و بدين وسيله توطئه هاى شوم يهوديان را سركوب كرد. اگر در برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آلهبا اقوام شكست خورده يهود تأمل كنيم، اين نكته را درخواهيم يافت كه حضرت بر ضبط دارايى و اموال يهود و اخراج آنان از سرزمين هاى اسلامى تأكيد مى ورزيد. دليل اصرار و پافشارى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر بيرون راندن جماعت يهود از مدينه النبى، احتمالاً احساس خطر ايشان از ائتلاف و همكارى آنان با دشمنان خارجى (مشركان) در مركز حكومت اسلامى بود. عامل ديگر، شناخت پيامبر صلى الله عليه و آله از خيانت و پيمان شكنى مكرّر يهوديان بود؛ ديگر ماهيت يهود بر پيامبر صلى الله عليه و آله آشكار شده بود و رهبر آينده نگر و باتدبير حكومت اسلامى حاضر نبود حضور پيمان شكنانى را كه با ايجاد بحران، امنيت جامعه را بر هم مى زدند تحمل نمايد.
منابع
ابن اثير، عزالدين ابى الحسن على، 1399ق، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر.
ابن ادريس، عبداللّه عبدالعزيز، 136، جامعه مدينه در عصر نبوى، ترجمه شهلا بختيارى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
ابن سعد، عبداللّه محمد، بى 1903م، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر.
ابن كثير، ابى الفدا، بى تا، السيرة النبويه، تحقيق مصطفى عبدالواحد، بيروت، دار احياءالتراث العربى.
ابن مسكويه، ابوعلى، 1362، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى، تهران، سروش.
ابن هشام، محمد، 1361، سيرت رسول اللّه، ترجمه رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى، تهران، خوارزمى.
احمدباسميل، محمد، 1403ق، غزوه بنى قريظه، ط. الثالثة، بيروت، دارالفكر.
احمدى ميانجى، على، 1419ق، مكاتيب الرسول، تهران، دارالحديث.
اصفهانى، ابى الفرج، بى تا، الاغانى، بيروت، مؤسسة جمال للطباعة والنشر.
بركات، احمد، 1996م، محمد و يهود نظره جديده، قاهره، الهيئة المصرية العامه الكتاب.
بلاذرى، احمدبن يحيى، 1417ق، جمل من انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر.
بيهقى، ابوبكر احمدبن حسن، 1361، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، علمى و فرهنگى.
پاك نژاد، سيدرضا، 1358، يهود و قريش، مؤسسه خيريه علمى و دينى مهديه.
جعفريان، رسول، 1386، تاريخ سياسى اسلام، قم، دليل ما.
حلبى شافعى، على بن برهان الدين، السيرة الحلبيه، بيروت، المكتبه الاسلاميه.
حميداللّه، محمد، 1365، الوثائق، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، بنياد.
زين، سميع عاطف، 1406ق، خاتم النبيين، بيروت، دارالكتب اللبنانى.
سمهودى، نورالدين على بن احمد، 1411ق، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفى، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، بيروت، دارالاحياء التراث العربى.
شهيدى، سيدجعفر، 1379، تحليلى از تاريخ اسلام، تهران، نهضت زنان مسلمان.
صالحى شامى، محمدبن يوسف، 1414ق، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد، بيروت، دارالكتب العلميه.
طباره، عفيف عبدالفتاح، 1966م، اليهود فى القرآن، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.
طباطبائى، سيدمحمدحسين، بى تا، الميزان فى تفسيرالقرآن، قم، جامعه مدرسين.
طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1364، تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسين.
طبرسى، فضل بن حسن، بى تا، اعلام الورى، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.
طبرسى، فضل بن حسن، 1379ق، مجمع البيان، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، بيروت، دار احياءالتراث العربى.
طبرى، محمدبن جرير، 1403ق، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
عقاد، عباس محمود، 1358، راه محمد، ترجمه اسداللّه مبشرى، تهران، اميركبير.
كلينى، محمدبن يعقوب، بى تا، اصول كافى، ترجمه و شرح سيدجواد مصطفوى، تهران، مؤسسه انتشاراتى نور.
معروف الحسنى، هاشم، 1978، سيرة المصطفى، بيروت، دارالقلم.
واقدى، محمدبن عمر، 1409ق، المغازى، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب، بى تا، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.