مفسّران و شارحان مكتب عرفاني ابنعربي
مفسّران و شارحان مكتب عرفاني ابنعربي
محمّد بديعي1
چكيده
در ميان آثار عرفاني ابنعربي، كتاب فصوصالحكم از ويژگيهاي خاصي برخوردار است. اين اثر عميق بسياري از دقايق معارف ديني و اسرار و رموز عرفان نظري را بيان نموده است و تأثير غيرقابل انكاري در سير انديشه معنوي مسلمانان نهاده و سالهاي متمادي در مجامع علمي از مهمترين كتب درسي در عرفان نظري به شمار آمده است. همچنين ساليان درازي استادان اين فن در سطوح بسيار عالي به تدريس آن پرداخته، و شارحان بسياري با نهايت دقت به شرح مشكلات و توضيح اشارات و كناياتش همت گماشتهاند.
پس از ابن عربي اصول عرفان وي همواره محل تأمّل و موضوع بررسي عرفانپژوهان بزرگ قرار گرفته است، شارحان برجسته بسياري به شرح و بررسي، و نقد انديشه هاي عرفاني او پرداخته، در اين زمينه آثار گرانسنگ فراواني به رشته تحرير درآوردهاند. نوشتار حاضر عهده دار معرفي شارحان مكتب عرفاني ابن عربي ميباشد.
كليدواژهها: ابن عربي، عرفان نظري، فصوصالحكم، فتوحات مكيه، شرح فصوصالحكم.
مقدّمه
محمّدبن عليبن محمدبن احمدبن عبداللّه حاتم الطائي، معروف به محييالدين، ملقّب به «شيخ اكبر» (560ـ638 ق) است. از اينرو، طريقت خاصه وي به طريقه «اكبريه» موسوم است. آنچه امام رازي درباره بوعلي گفته است (ما سبقه اليه من قبله و لالحقه عن بعده)،2 از جهت برهاني كردن بخشي از مسائل عرفان است.
بسياري از مباني «حكمت متعاليه» وامدار عرفاني است كه ابنعربي پايهگذار نامدار آن ميباشد. البته سهم صدرالمتألّهين از جهت برهاني كردن عرفان همچنان محفوظ است.3
كمتر كسي از نويسندگان جهان اسلام در كثرت تأليف و تصنيف با وي برابري ميكنند. موضوع اصلي رسالههاي او عرفان و حالات و واردات و تجارب قلبي اوست؛ ولي در عين حال، تمامي علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و نيز علومي از قبيل كيميا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنين شعر را دربر ميگيرد.4
ابنعربي با خلق آثاري ارزشمند، بنياد يك نظام فكري كامل و شاملي را بر اساس تجارب عرفاني استوار ساخت كه هنوز هم محور بينشهاي عرفاني در جهان اسلام است.5
آيهاللّه جوادي آملي درباره محييالدين مينويسد:
بعد از وي هر چه در زمينه معارف و اسرار، به تازي و فارسي يا نظم و نثر، تصنيف يا تأليف شده است، نسبت به نوشتار شيخ اكبر شبنمي است كه در بحر ميكشد رقمي.6
ايشان در جاي ديگر مرقوم داشته است:
ابنعربي (شيخ اكبر) از بزرگترين بنيانگذاران اصول و مباني عرفاني است.7
انديشمند و متفكر اسلامي شهيد مطهّري نيز ميفرمايد:
آثار محييالدين تأثير عجيبي روي عرفاي بعد از خودش گذاشته است، و ديگران نيز به اين مطلب اعتراف كردهاند.8
آقاي دكتر يثربي در اينباره نوشته است:
در يك كلام بايد گفت: عرفان نظري با آثار محييالدين نظم و كمال نهايي خود را به دست آورده است.9
بنا به سخن آقاي بديعالزمان فروزانفر، بيشتر آراي عرفا و حكماي قرن اخير از آن عقيده سرمايه گرفته و تقريبا كتب و آراي محييالدين، مبناي اصلي عرفان اسلامي از قرن هشتم تا عهد حاضر بوده است.10
آيهاللّه حسنزاده آملي در موارد بسياري از تأليفات ارزنده خود، درباره آثار ابنعربي سخن به ميان آورده است؛ از جمله مينويسد:
علماي اسلام در معرفهالنفس و تهذيب و تزكيه آن، كتابها نوشتهاند، ولي مهمترين آنها فصوص و فتوحات شيخ اكبر محييالدين است. اميدوارم به درس و بحث آنها نايل آييم و راه تحصيل سعادت ابدي خود را كه تقرّب و تشبّه به جمال مطلق و كمال مطلق و جلال مطلق است بپيماييم.11
ايشان در جاي ديگر نوشته است:
در حقيقت، صحف عرفاني، بخصوص فصوص و فتوحات شيخ عربي و ديگر كتب و رسائل وي، تفسير انفسي و بيان مقامات عروجي و اسرار و بطون آيات و روايات ميباشد.12
آيهاللّه حسنزاده آملي در كتاب ديگر خود چنين مينگارد:
مخفي نماند كه تمام كتب صدرالدين قونوي و ديگر شاگردان شيخ اكبر محييالدين عربي و همچنين كتب و رسائل شاگردان آنان، تا اسفار و ديگر كتب صدرالمتألّهين و رسائل شاگردانش تا زمان ما، آنچه از معارف ذوقي و حقايق شهودي و تفسير انفسي آيات و رواياتي را كه حايزند، از آثار شيخ اكبر و فصوص و فتوحات و دگر كتب و رسائل او دارند.13
ايشان ميافزايد:
اهل فن ميدانند كه در اسلام و قبل از اسلام، كتابي در معرفت نفس به عظمت... دو كتاب فصوصالحكم و فتوحات مكيه شيخ اكبر محييالدين نوشته نشده است و در معرفت نفس مهمتر از همه، فصوص است.14
هانري كُربن معتقد است:
فهرست اسامي نسخ آثار ابنعربي كه اخيرا به دست عثمان يحيي تدوين شده است، حاكي از بسطِ شگرفِ مجموعه آثاري است كه درك كامل آن محتاج به وقف يك عمر ميباشد. ناگفته نماند كه محققان اروپايي كه در جستوجوي عقايد عاليه اسلامي بودهاند... با خواندن آثار با عظمت ابنعربي، خود را در سرزمين آشنا احساس ميكنند.15
آيهاللّه حسنزاده آملي ميفرمايد:
مؤلف وفياتالاعيان هنگامي كه شيخ عارف محييالدين را اسم ميبرد، ميگويد: ايشان 95 جلد كتاب در تفسير قرآن نوشته است.16 نام تفسير او الجمعوالتفصيل في اسرارالتنزيل ذكرشدهاست.17
ابوالعلا عفيفي نوشته است:
اگرچه آثار ابنعربي غالبا در زمينه عرفان است، ولي تمامي علوم اسلامي را دربر ميگيرد. وي در عرفان نظري، علم حديث، تفسير قرآن، سيره نبي، فلسفه، ادبيات و از جمله شعر و نيز علوم طبيعي، كتب و رسائلي نگاشته است. محييالدين در پرداختن به اين موضوعاتِ كاملاً متفاوت، هرگز عرفان را از نظر دور نداشته است و در حالي كه درباره مسائل كلامي، فقهي و حتي علمي بحث ميكند، غالبا جنبههايي از تفكر عرفاني وي بروز مينمايد.18
آقاي دكتر ابراهيمي ديناني نيز ميگويد:
كثرت شمار تأليفات محييالدين به خوبي نشان ميدهد كه وي در قيد اين نبوده كه مانند يك فيلسوف رسمي انديشههاي خود را طبقهبندي كرده و آنها را در يك چهارچوب معين تحت عنوان يك سيستم فلسفي ارائه نمايد. آنچه موجب ميشده كه محييالدين دست به قلم گيرد و نسبت به تأليف يك كتاب يا رساله اقدام نمايد، بيشتر واردات قلبي وي را بايد نام برد. گاهي نيز اتفاق ميافتاد كه خود را بر حسب يك رؤيا يا مكاشفه مأمور اين كار ميديده است. موضوعاتي كه در آثار گوناگون و متعدد محييالدين مورد بررسي واقع شده، بيشتر بر حول محور سه مسئله دور ميزند كه به ترتيب عبارتند از: خدا، انسان، جهان.19
در اين زمينه، يكي از پژوهشگران معاصر گفته است:
آثار محييالدين يك وجه امتياز نسبت به آثار ساير انديشمندان دارد. او از جايي شروع نميكند كه فارابي و شيخالرئيس به آنجا رسيده بودند. ابنعربي كار خود را به طور مستقل به پايان ميبرد، او مبتكر و باني يك سيستم و نظام جداگانه و مخصوص به خودش است؛ نه شرحي مينويسد، نه پاورقي، نه حاشيه، نه تعليقه، هيچكدام از اينها را ندارد. حتي نقل قولهايش هم بسيار اندك است.20
مرحوم سيدجلالالدين آشتياني مينويسد:
عثمان يحيي، دانشمند معروف مصري، چندين برابر آنچه كه ارباب تراجم از آثار علمي ابنعربي ضبط كردهاند، از وي آثار علمي پيدا نموده و كتابي مبسوط در اين باب نوشته است. انسان متحير ميشود كه يك مرد محققي كه به يك معني، پديدآورنده عرفان نظري به سبك آثار او و پيروانش ميباشد، چه اندازه ميتوانسته است كار كند. به طور مسلّم از هيچ مؤلفي به اندازه وي اثر علمي باقي نمانده است. او پركارترين استاد و والاترين دانشمند در ادوار اسلامي است. تفسير كبير او مشتمل بر نود و پنج جلد بزرگ است و تفسير صغير او مشتمل بر هشت يا نه مجلّد است.21
فصوصالحكم؛ اثر مهم ابنعربي
يكي از آثار ابنعربي كتاب فصوصالحكم ميباشد. نام كامل آن فصوصالحكم و خصوصالكلم است، از مهمترين كتابهاي او به شمار ميآيد و شهرت جهاني ابنعربي مرهون اين كتاب است. او انديشههاي عرفاني خود را در اين كتاب آورده و در آن از بيست و هفت پيغمبر كه اسلام آنان را فرستاده خداوند ميداند ياد ميكند.22 محييالدين خود درباره اين كتاب ميگويد:
در ماه محرم سال 627 در شهر دمشق پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآلهرا در رؤياي صادقه ديدم كه كتاب فصوصالحكم را به دست داشت و مرا به نگارش آن كتاب امر فرمود تا مردم از آن بهرهمند گردند. از جان و دل، امر نبي صلياللهعليهوآله را پذيرفتم و با خلوص نيت، برابر فرموده آن حضرت به تحرير آن پرداختم.23
آيهاللّه جوادي آملي درباره نحوه گرفتن كتاب فصوص و عرضه آن بر مردم چنين مينگارد:
در عالم رؤيا الفاظ و تعابير كتاب به محييالدين اعطا نشدهاست، بلكه معارف آن به قلب او القا شدهاست و او مأموريت يافته تا معارف را از نشئه عقل به مثال و حس منتقل كند و آن را در لباس الفاظ درآورده و به وجود كتبي مجسّم سازد. ممكن است اين توهّم را براي برخي از محجوبين به دنبال آورد كه محييالدين ادعاي نبوت كرده است و به همين دليل، او به صراحت اين اتهام را رفع ميكند و ميگويد: «لست بنبي و لارسول.» از آنجا كه تعبير و ترجمه معارف القا شده بر عهده محييالدين است، احتمال خطا و اشتباه در آن وجود دارد.24
ايشان همچنين ميگويد:
محييالدين در كتاب فصوصالحكم به بيان بسياري از دقايق و اسرار معارف ديني پرداخته است.25 فصوص جمع فص است و به معناي نگين انگشتري، زبده و خلاصه شيء ميباشد. يعني كتاب فصوصالحكم خلاصه حكمتها و اسرار است. و اين كتاب بيست و هفت فص دارد كه به منزله بيست و هفت فصل است.
آيهاللّه حسنزاده آملي مينويسد:
اگر گويي ابواب معارف انساني به طور كلي در اين بيست و هفت حكمت و فص آمده است، صواب است.26
ايشان در جاي ديگر آورده است:
فصوصالحكم شيخ اكبر ابن عربي تفسير انفسي و بيان مقامات عروجي ميباشد.27
دكتر زرّينكوب معتقد است:
كتاب فصوصالحكم در جهانِ اسلام از جمله كتابهاي بسيار موفق و در عرفان اسلامي بسيار مهم و مؤثر است كه از زمان نگارش و نشرش همواره مورد توجه موافقان و مخالفان عرفان به نحو اعم و عرفان ابنعربي به نحو اخص قرار گرفته است. عدهاي از آن كتاب انتقاد كرده و كتابهايي در رد و جرحش نوشتهاند. عده كثيري هم از آن ستايش كردهاند.28
نيكلسون ميگويد:
هر يك از اين بيست و هفت فص كتاب، مربوط به كلمه «Logos» پيامبري است كه نشاندهنده صفت ويژه الهي است. و از آنجا كه خدا خود را جز در انسان كامل به طور كامل ظاهر نميكند، لذا در فصّ اول آدم عليهالسلام به عنوان عالم صغير مطرح شده است؛ زيرا انسان كامل آيينه مطلق الهي است. و غالبا ابنعربي فصّي از قرآن گرفته، اصول و عقايد خود را از آن استخراج ميكند.29
آيهاللّه حسنزاده پس از نقل مطلبي از فصوصالحكم مينويسد:
اگر شيخ بزرگوار محييالدين در كتاب شريف فصوصالحكم هيچ مطلب علمي جز همين يك مسئله نميداشت، در عظمت شأن وي و كتاب او كافي بود. آنچه كه از اين بزرگوار نقل كرديم، هر كلمه آن خود كتابي است و بسياري از امّهات مطالب اصول عقايد و مسائل حكمي عقلي كه بيان اسرار عدهاي از آيات قرآني و روايات اهلبيت طهارت و عصمت است، بدين اشارات و لطايف كه از كلك اين ابرمرد الهي به تقرير و تحرير درآمد، مبرهن و مستدل ميگردد و واضح و روشن ميشود.30
ميتوان گفت: تأثير اين كتاب در سير انديشه معنوي مسلمانان غيرقابل انكار است و سنوات متمادي در جامعه پهناور اسلامي، به ويژه در سرزمين ايران، از جمله كتب مهم درسي در عرفان نظري به شمار ميآمده است. ساليان دراز استادان و مدرسان زبردست و پرمايهاي با شور و شوق فراوان در حوزههاي علمي و دانشگاهها، در سطوح بسيار عالي، به تدريس و تعليمش پرداختهاند. شارحان آگاه و دانايي هم با اعتقاد و ايمان راستين، با نهايت علاقه و دقت به شرح آن همت گماشتهاند. در نتيجه، آثار كثيري به زبانهاي عربي، فارسي، تركي، انگليسي، فرانسه، آلماني، اردو31 و ساير زبانها از افكار او به وجود آمده است. بنا بر گزارش كارشناسان فن، بيش از يكصد و دوازده شرح بر فصوصالحكم نوشته شده است32 كه معتبرترين آنها از آنِ افراد ذيل ميباشد: سيدحيدر آملي،33 مؤيدالدين جَندي، عبدالرزاق كاشاني، داوود قيصري، عبدالرحمان جامي، عبدالغني نابلسي، ركنالدين شيرازي، بالي افندي34 و بالاخره تعليقات ابوالعلا عفيفي.35
نقش شارحان عرفان ابنعربي
شايد در مورد بسياري از رشتههاي علوم بتوان ادعا كرد كه فراگرفتن آنها بدون استاد و تنها با كوشش و پشتكار امكانپذير است، اما درباره عرفان به هيچ وجه اين ادعا پذيرفتني نيست؛ زيرا در عرفان، اسراري وجود دارد كه تنها از طريق استاد، آن هم سينه به سينه، قابل انتقال ميباشد. كساني كه با عرفان، به طور عام، و با آثار محييالدين، به طور خاص، آشنايي داشته باشند، به خوبي ميدانند كه فهم رموز و اسرار كتاب فصوصالحكم بدون ارشاد و راهنمايي يك استاد ماهر و عارف كامل تا چه اندازه ميتواند دور از واقعيت باشد. بدينسان، بايد گفت: اگر كسي بخواهد با انديشههاي محييالدين عربي آشنا شود و كليد حل رموز و اسرار آثار وي را به دست آورد، ناچار بايد آثار شارحان و شاگردان با واسطه و بدون واسطه وي را مورد مطالعه و بررسي دقيق قرار دهد.36
بدينروي، پس از محييالدين، اصول عرفان وي همواره محل تأمّل و موضوع سخن متفكران و نويسندگان و عرفانپژوهان بزرگ قرار گرفته است و در اين رهگذر، شارحان بسياري به شرح و نشر انديشههاي عرفاني شيخ اكبر پرداختهاند.
شهيد مطهّري درباره شارحان عرفان ابنعربي مينويسد:
محييالدين شاگردان زيادي داشته است كه اين كتب عرفاني علمي را اينها نوشتهاند؛ از قبيل صدرالدين قونوي. او شاگرد و مريد فوقالعاده وي بوده و در واقع، شارح گفتههاي محييالدين، صدرالدين قونوي است. داوود قيصري و عبدالرزاق كاشاني (شارحان ديگر) از اين طبقهاند؛ يعني از طبقه احيا شدهها و زنده شدههاي محييالدين هستند. مولوي بلخي رومي كه معاصر بود با صدرالدين قونوي، بعد از او هم كساني مثل محمود شبستري صاحب گلشن راز، جامي كه از شارحين فصوصالحكم محييالدين است، همه سخت تحت تأثير محييالدين عربي هستند و در اشعار شبستري انسان كلمات محييالدين را كاملاً ميتواند ببيند.37
اهميت و عظمت انديشههاي ابنعربي به گونهاي بود كه برخلاف بسياري از انديشههاي بزرگ كه معمولاً حجاب معاصرت مانع ديدن بزرگي آنها ميشود و از فراگيري آن در دوران معاصر خود ميكاهد، ديده بسياري از معاصران را خيره كرد و آنان را متوجّه خود ساخت. گرچه شاگردان بيواسطه ابنعربي بسيار اندكند، ليكن در دورههاي بعدي متفكران فراواني را مييابيم كه به بسط و توسعه انديشههاي او پرداخته و به شرح و تدريس مكتوبات و آراء و انظار وي همت گماردهاند.38
بزرگترين شارحان انديشه ابنعربي
يكي از انديشمنداني كه به شرح و بسط افكار و مكتب عرفاني ابنعربي پرداخته، حكيم بزرگ صدرالمتألّهين شيرازي است. گرچه وي كتاب مستقلي در شرح يكي از آثار محييالدين ننوشته است. اگر اسفار وي را شرح دو كتاب فصوصالحكم و فتوحات مكّيه ابنعربي بدانيم سخن ناصوابي نگفتهايم.
سيدحسين نصر در اين زمينه مينويسد:
در واقع، ملّاصدرا بايد به عنوان يكي از برجستهترين شارحان ابنعربي و شاگردانش در نظر گرفته شود.39
آيهاللّه حسنزاده آملي نيز نوشته است:
امّهات و اصول مباحث عرشي اسفار ملّاصدرا به كلماتي تامّه و عباراتي وزين و رصين در صحف مكرّمه اكابر اهل عرفان، بخصوص فتوحات مكيه و فصوصالحكم و ديگر خزاين علمي شيخ اكبر محييالدين عربي، مدوّن است. و خود صدرالمتألّهين در مواضع عديده، هم آن بزرگ را به بزرگي اسم ميبرد و هم صحف علمي او را؛ چه خود بهتر از هركس ميداند كه اساس حكمت متعاليه او فتوحات و فصوص است و اسفار عظيم او شرحي محققانه بر آنها است.40
ايشان سپس تأكيد ميكند:
اگر كتاب كبير اسفار را مدخل و يا شرح دو كتاب فصوص و فتوحات بدانيم ناطق به صوابيم.41
قابل ذكر است كه آيهاللّه حسنزاده آملي مصادر و مآخذ كتاب اسفار ملّاصدرا را به دست آورده و در رسالهاي به نام عرفان و حكمت متعاليه تحرير نموده است كه موارد بسياري از آنها برگرفته از آثار شيخ اكبر ابنعربي است.
آقاي قائممقامي معتقد است:
ابنعربي در آثارش مشاهدات شخصي و اختصاصي خود را توصيف كرد و به صورت ترجمه به زبان «نظر» درآورد؛ اما آن را «مبرهن» نكرد. بنابراين، بخش عمده عرفان ابنعربي برهاني نيست، بلكه توصيف است و بعدها كسي مثل صدرالمتألّهين اين كار را كرد. يكي از منابع و مآخذ اصلي ملّاصدرا در تأليف حكمت متعاليه، همين عرفان ابنعربي است كه در واقع، روح فلسفه صدرايي را تشكيل ميدهد.42
بدون ترديد، در ميان آثار عرفاني شيخ اكبر، كتاب فصوصالحكم داراي ويژگي منحصر به فردي است، به گونهاي كه از زمان تأليف آن تا كنون نزد بسياري از عارفان و حكيمان از اهميت خاصي برخوردار بوده است. اين كتاب از جمله كتب درسي معتبر عرفان در حوزههاي علمي به شمار ميآمده است.
آيهاللّه جوادي آملي درباره دقايق و اسرار اين كتاب ميگويد:
كتاب فصوصالحكم مشتمل بر برخي از اسرار معرفت است و محييالدين در آغاز آن پس از حمد خداوند و صلوات و سلام بر نبي خاتم و آل او، عذر خود را در بيان و افشاي آن اسرار اظهار ميدارد؛ زيرا همه مردم توان هضم و ادراك همه معارف را ندارند و برخي از معارف بهكار همگان نميآيد و اولياي الهي مأمور به كتمان آن معارف هستند. محييالدين در كتاب فصوصالحكم به بيان بسياري از دقايق و اسرار معارف ديني پرداخته است.43
آيهاللّه حسنزاده آملي درباره اهميت اين كتاب نوشته است:
فصوصالحكم شيخ اكبر محييالدين عربي در بيست و هفت كلمه است كه مرادْ بيست و هفت مثال از امثله انسان كامل است، نه آدم شخصي و نوح شخصي و داود و سليمان شخصي و هكذا؛ يعني هر يك از آن كلمات، نوري و مظهري خاص از مظاهر الوهيتاند، و اين كلمات ساير و دايرند. لذا، انساني در مسير تكاملي بر قدم شيث است، و ديگري بر قلب ابراهيم است و ديگري عيسوي مشهد ميگردد، و چهارمي موسوي مشرب و هكذا.44
ايشان همچنين مينويسد:
هر نيكبختي كه بر اثر اعتدال فطرتش از غلظت طبع منزّه و از كثافات حجاب مبرّاست و توفيق نيل به اعتلاي فهم خطاب محمدي را يافته است، در حقيقت صحف عرفانيه و بخصوص فصوصالحكم شيخ اكبر عربي و ديگر كتب و رسائل وي را تفسير انفسي و بيان مقامات عروجي و اسرار و بطون آيات و روايات مييابد.45
استاد مطهّري در جايي از آثار خود در خصوص عظمت اين كتاب نوشته است:
فصوصالحكم دقيقترين و عميقترين متن عرفاني است، شروح زيادي بر آن نوشته شده است. در هر عصري شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشند كه قادر به فهم اين متن عميق باشند.46 شرح كردن كتابهاي محييالدين ابن عربي كار هر كسي نيست.47
آيهاللّه حسنزاده آملي هم در اين زمينه آورده است:
در هر عصري، اوحدي از علما قادر به فهم و تدريس فصوص و فتوحات است.48
به هر حال، بايد گفت: فصوصالحكم يكي از كتابهاي كمنظيري است كه همواره مورد توجه عرفا و حكماي بزرگ بوده و در قرنهاي متمادي، شارحان آگاه و استادان زبردست از اينكه به حل مشكلات و توضيح كنايات و اشاراتش پرداختهاند به خود باليدهاند. اين كار منحصر به قرن يا عصر خاصي نبوده است، بلكه مراجعه به تاريخ فرهنگ و عرفان اسلامي، روشنگر اين واقعيت است كه پس از وي، در جميع اعصار و قرون عدهاي از انديشمندان بزرگ به اين كار همت گماشتهاند. حتي در عصر حاضر نيز عده بيشماري از دوستداران علم و حكمت و عرفان و نيز صاحبان كشف و ذوق، دنباله كار پيشينيان را گرفته، به شرح و تدريس و نشر و طبع كتب ابنعربي و اشاعه عقايد و افكار وي ميپردازند.
آقاي سيد جلالالدين آشتياني درباره شرحهاي فصوصالحكم مينويسد:
بر اين اثر بينظير بالغ بر 112 شرح به عربي و فارسي و تركي نوشتهاند و تمامي اين نسخ در كتابخانههاي كشور اسلامي تركيه نگهداري ميشود.49
برخي نيز گفتهاند: 150 شرح بر فصوص الحكم نوشته شده كه 130 شرح را ايرانيان نوشتهاند.50 قديميترين شرح فارسي فصوص كه ميشناسيم ظاهرا نصوص الخصوص في ترجمهالفصوص نوشته بابا ركنالدين شيرازي است و جديدترين آنها شرح فارسي استاد حسنزاده آملي است به نام مُمدّ الهمم.51
سلسله شارحان معروف
اكنون به ذكر نام و نشان چند تن از معروفترين شارحان ابنعربي، به ترتيب تاريخ فوت آنان اشاره ميشود:52
1. عبداللّه بدر حبشي (متوفاي 646 ق): وي از ياران و همنشينان نزديك و از شاگردان مورد علاقه يا به عبارت خود محييالدين، از فرزندان روحاني وي بوده است.53 عبداللّه به منظور پراكندن افكار و نشر عرفان او، كتابي به نام الانباء علي طريقاللّه نوشت و در آن، آنچه را كه از تنبيهات و ارشادات وي در طريق الياللّه شنيده بود، آورد. تأليف كتاب حلية الابدال نيز به خواهش وي و محمّدبن خالد صدفي صورت گرفته است.
2. اسماعيل سودكين: وي با توضيحاتي از استادش ابنعربي، كه به درخواست خود اسماعيل انجام گرفته، برخي از عبارات كتاب التجلّيات الالهيه ابن عربي را شرح كرده و بدينوسيله، به تقرير و تحكيم افكارش پرداخته است. همچنين او در خصوص برترين مرتبه و حالي كه همت رجال به آن منتهي ميشود از استادش پرسشي كرده و ابن عربي در طي نامهاي به آن پاسخ داده است. اين نامه تحت عنوان «رسالة في سؤال اسماعيل بن سُودكين» به طبع رسيده است.54 وي فص ادريسي فصوصالحكم را شرح كرده است.55
3. صدرالدين محمدبن اسحاق قونوي (متوفاي 673 ق): وي ربيب ابنعربي، شاگرد برازنده، خليفه و نماينده برجسته عرفان او در مشرق زمين بوده است. بعد از محييالدين، احدي به پايه او نميرسد.56 وي به ترويج عرفان و شرح و تدريس كتابهايش همت گماشته و بيشك، رواج و اشاعه عرفان ابنعربي در شرق به همت او تحقق يافته و مباحث مهم فصوصالحكم را شرح كرده است. شهيد مطهّري در اينباره ميگويد: «كتابهاي اصيل عرفا از صدرالدين قونوي است؛ او شارح خوب افكار محييالدين است.»57 وي تأويل سورهالفاتحه، مفتاح الغيب، نصوص، فكوك، و شرح الحديث را به زبان عربي و نيز «تبصرة المبتدي» و «المفاوضات» را به زبان فارسي تأليف كرد كه همه در شرح و بيان و تقرير و تحقيق عرفان استادش ابنعربي است.58 او به تربيت شاگرداني توفيق يافت كه از آن جملهاند: مؤيدالدين جَندي، فخرالدين عراقي، عفيفالدين تِلمِساني، و سعيدالدين فَرغاني. اينان نيز به نوبه خود از اركان عرفان اسلامي و از شارحان و تابعان و مدرّسان عرفان ابنعربي هستند. صدرالدين با دانشمند بيمانندي همچون خواجه نصيرالدين طوسي مباحثات داشته است. خواجه و نيز مولوي مقام علمي و معنوي وي را تا حد امكان ستودهاند.59
4. فخرالدين ابراهيم همداني، مشهور به عراقي (م 688 ق): وي از شاگردان قونوي و از پيروان ابنعربي بوده و به استفاده و تحرير و تقرير عرفان وي اشتغال داشته است. كتاب لمعات كه در واقع، خلاصه فصوصالحكم ميباشد، از اوست. وي با تأليف اين كتاب، اصول و اسرار عرفان ابنعربي، به ويژه اصل «وحدت وجود» را، به زبان نظم و نثر پارسي درآورده است. اين كتاب آنچنان مورد توجه ارباب ذوق و عرفان واقع شد كه استادان فن به تدريس و شرح آن پرداختند و در آشكار ساختن نكاتش، شروحي چند نگاشتند.60 لمعات را به حق ميتوان يكي از نمونههاي عالي نثر عرفاني در زبان فارسي به شمار آورد.61
5. سليمان بن علي، معروف به عفيفالدين تِلمساني (610ـ690 ق): او نيز از شاگردان بنام حوزه درس قونوي بوده است كه در نزد وي به آموزش عرفان ابنعربي پرداخت و عارفي آگاه و حاذق شد. تلمساني نيز به نوبه خود به ترويج و تحرير و تقرير عرفان ابنعربي همت گماشت و كتاب فصوصالحكم وي را شرح كرد.62 او بر كتاب منازلالسائرين خواجه عبداللّه انصاري نيز شرحي تحقيقي نوشته است كه بنابر گزارش جامي، شرحي نيكو و مبتني بر قواعد علم و عرفان است. وي شعر نيز ميسروده است. از او ديوان شعري به جا مانده كه به تشخيص جامي، در كمال لطافت و عذوبت است.63
6. مؤيّدالدّين بن محمد جَندي (متوفاي 690 ق): او هم از شاگردان صدرالدين قونوي و از شارحان و تابعان ابنعربي است كه اصول عرفان وي را پذيرفته و به تحرير و تقرير آن پرداخته است. همچنين بعضي از كتابهاي ابن عربي از قبيل مواقعالنجوم و فصوصالحكم را شرح كرده است. در نفحهالروح و تحفهالفتوح، اكسير الكمالات و خلاصة الارشاد نيز اصول و مباني الهيّات را به روش ابنعربي تفصيل و توضيح داده است.64 وي نخستين شارح همه فصوصالحكم بوده و ابنعربي را در بالاترين درجه ستوده است.65
7. سعيدالدين محمد فَرغاني (متوفاي 695 ق): او اهل فَرغانه از بلاد ماوراءالنهر و از عارفان بزرگ و بنام عصر خود و از پيروان و شارحان مكتب ابنعربي است كه در محضر صدرالدين قونوي درس خواند و در فهم اصول عرفان ابنعربي به مقام والايي نايل آمد و نقشالفصوص را شرح كرد و تائيه ابنفارض را به دو زبان پارسي و تازي به ترتيب به نامهاي مشارقالدّراري الزهر في كشف حقائق نظمالدّرر و منتهيالمدارك شرح كرده است. او از اكمل ارباب عرفان بوده و هيچ كس مسائل علم حقيقت را چنان مضبوط و مربوط بيان نكرده است كه وي در ديباچه شرح قصيده «تائيه فارضيه» بيان كرده است.66
8. كمالالدين عبدالرزاق كاشاني (متوفاي 736 ق): او در تقرير عرفان ابنعربي استادي مسلم بود و در فلسفه و عرفان و كلام و حديث و ادبيات تبحّر كامل داشت و آثاري به دو زبان عربي و فارسي تأليف كرد و به تربيت شاگرد پرداخت. از مؤلفات عربي وي تأويلاتالقرآن، شرح منازلالسائرين، اصطلاحات الصّوفيه و شرح فصوصالحكم است. شرح فصوصالحكم وي از مهمترين شروح معتبر و محكم و همواره مورد مراجعه شارحان و مدرسان آن كتاب بوده است. شرح او بر فصوص نمايانگر استفاده سرشار وي از جندي است.67 از نوشتههاي وي كتاب تحفهالاخوان في خصائصالفتيان است. از وي ده اثر شناسايي شده است.68 نامه او به علاءالدوله سمناني و پاسخ وي، مشهور است.69 از وي به قاساني نيز نام برده شده است.70 تمام عرفاي بعد از او در مقام تحرير مسائل عرفاني، از او استمداد جستهاند.71
9. داوود بن محمود قيصري ساوي (متوفاي 751 ق): او بر شرح فصوصالحكم خود مقدّمهاي مبسوط و عالمانه نوشته و در آن، عرفان ابنعربي را به صورتي منظّم و با عباراتي روشن و محكم بيان كرده است. شرح فصوص وي بيش از ساير شرحها مورد توجه طالبان عرفان شيخ اكبر قرار گرفته است، به گونهاي كه شماري از عالمان و عارفان بزرگ، از جمله حكيم قمشهاي و امام خميني قدسسرهبر آن تعليقه و حاشيه و شرح نوشتهاند. شهيد مطهّري ميگويد: «در ميان اين شروح، آنكه از همه بهتر و كاملتر است شرح قيصري ميباشد.»72 او بيشتر از ديگر شارحان به حل رموز و شرح مشكلات آن همّت گماشته است. به دليل آنكه او شرح خود را بعد از ساير شروح معتبر فصوص الحكم از قبيل شرح جندي و شرح كاشاني نوشته است، علاوه بر اينكه محتوي شروح مذكور است، متضمّن نكات جديدي نيز ميباشد. از اينرو، استادان فنّ در حوزههاي علمي اصفهان، تهران و قم، اين شرح را براي تدريس مناسبتر ديدهاند.73 برخي از عارفان، از جمله آيهاللّه حسنزاده آملي و استاد آشتياني، علاوه بر تحرير شرحي بر متن شرح قيصري، در اثري جداگانه شرح مبسوطي بر مقدّمه اين شرح نوشتهاند كه هردو به زيور طبع آراسته شده و بارها به چاپ رسيده است.
10. ركن الدين مسعود، معروف به بابا ركنا (متوفاي 769 ق): وي نخست در سالهاي 739ـ743 شرحي مفصّل همراه با دو مقدّمه بر فصوصالحكم به نام نصوص الخصوص في ترجمة الفصوص نوشت؛ ولي چون در برخي از مواضع آن، نوشته خود را كافي نديد، شرحي ديگر به نام معلومالخصوص من مفهوم الفصوص نگاشت. گفته شده است: بسياري از معاصران از آن مطّلع نيستند.74 برخي اعتقاد دارند: اين شرح كه به فارسي نگارش يافته، از جمله شرحهاي خوب و معتبر است.75
11. امير سيد علي همداني76 (714ـ786ق): او به آراي ابنعربي تعلّق خاطر پيدا كرد و بخصوص در بحث «وحدت وجود» به سخنان او توجه بسيار داشت و در برخي از رسالههايش مانند رساله وجوديه از ابنعربي متأثر است. وي فصوصالحكم را به فارسي شرح كرد77 و نام آن را حل الفصوص گذاشت. يكي از محققان ميگويد: «برخي همين شرح را به خواجه محمّد پارسا نسبت دادهاند، و اخيرا يكي از معاصران ما همين شرح همداني را به نام شرح فصوصالحكم خواجه پارسا (756ـ822 ق) تصحيح كرده و به چاپ رسانيده است.»78 البته او شرحي موجز و فشرده به زبان فارسي دارد.79
12. سيد حيدر آملي (720ـ787 ق): وي از شاگردان فخرالمحققين، فرزند علّامه حلّي بوده و از او اجازه داشته. وي سيد حيدر را «زينالعابدين ثاني» ميناميده است.80 سيد حيدر به راستي ضمن حفظ استقلال فكري و مباني راسخ مذهب شيعه، از تابعان ابنعربي و شارحان آثار و مروّجان افكار اوست و اغلب عقايدش را پذيرفته و در تقرير و ترويج افكارش به تأليف كتب و رسايلي نظير تفسير المحيطالاعظم و كتاب جامعالاسرار و منبعالانوار و رساله نقدالنقود في معرفهالوجود پرداخته و شرحي نيز به نام نصالنصوص بر كتاب فصوصالحكم وي نوشته است.81 سيد حيدر آملي ميگويد: بالغ بر چهل كتاب به عربي و فارسي نوشتم.82
13. شيخ محمّد شيرين مغربي تبريزي (متوفاي 809 ق): او، همسلسله طريقتش به ابنعربي منتهي ميشود و هم پيرو و معتقد و مروّج اصل وحدت وجود وي بوده است.83 او از شعراي معروف بوده و ديوان شعر نيز دارد. او افكار محييالدين، بخصوص مسئله «وحدت وجود» و «توحيد» را به زيباترين و شيواترين بيان در ديوان و رساله مختصر جام جهاننما تبيينوشرحكرده است. وي همچنين تفسيري به نام مرآت العارفين به زبان عربي دارد.84
14. خواجه محمّد پارسا (متوفاي 822 ق): وي اهل بخارا بوده و در طريقه نقشبندي سلوك داشته است. برخي را عقيده بر آن است شرح او كه به زبان فارسي نگارش يافته در بعضي عبارات فصوصالحكم از حدّ ترجمهاي سليس و بليغ تجاوز نميكند. وي در شرح و توضيح مطالب محييالدين بيشتر به شرح جندي توجه داشته است.85 از خواجه محمّد پارسا تعداد بيست و شش اثر عرفاني معرفي شده است.86
15. شاه نعمتاللّه ولي كرماني (متوفاي 834 ق): با اينكه وي صاحب طريقتي معروف است، پيرو ابنعربي، ناشر افكار و شارح آثار وي بوده است. در كتب و رسالاتش از وي با تعظيم و تكريم نام برده، او را قطبالمحققين، امامالموحدين، و محييالملة والدين خوانده است. همچنين به شرح و بيان معارف عرفان وي پرداخته و در سه رساله، شروحي بر بخشهايي از كتاب فصوصالحكم و شرحي نيز بر ابيات آن كتاب نوشته كه به چاپ رسيده است.87
16. صائنالدين عليبن محمّد تركه (متوفاي 835 ق): اين عالم و عارف بزرگ ايراني از مؤلّفان و شارحان نظريه «وحدت وجود» ابنعربي است. كتابي در شرح فصوصالحكم نوشته88 و در كتاب تمهيدالقواعد خود به تقرير اصول و قواعد عرفان ابنعربي و به ويژه اصل وحدت وجود پرداخته است. اين كتاب ساليان دراز در كشور ما از كتب درسي به شمار ميآمده و تاكنون نيز استادان توانا و صاحبنظر آن را شرح و تدريس كردهاند. ابنتركه رسالهاي در شرح ده بيت از ابيات ابنعربي نگاشته و نيز كتابي بهنام ضوءاللّمعاتدرشرحلمعاتعراقينوشته است.
17. تاجالدين حسين خوارزمي (مقتول 839 ق): وي از محققان عميق و انديشهور و شاعر و نويسنده صاحب سبك و ذوق است. ارباب كتب رجال، يازده اثر از او معرفي كردهاند كه از آن جمله شرح فصوصالحكم به زبان فارسي است. وي ديوان شعر نيز دارد. شرح خوارزمي را نميتوان از شروح مستقل فصوصالحكم به شمار آورد؛ زيرا آن، سواي اشعار فارسي و برخي مطالب ديگر و مقدّمهاش، برگردان شرح قيصري است.89 اخيرا شرح فصوص خوارزمي به تصحيح عالمانه و تعليقات بسيار مفيد آيهاللّه حسنزاده آملي در حوزه علميه قم به زيور طبع آراسته شده است.
18. نورالدين عبدالرحمان جامي (812ـ898 ق): وي كه در علوم نقلي و عقلي جامع بوده و از شاعران پرمايه، نويسندگان پركار، و عارفان پرشور و شوق وحدت وجودي است، از پيروان و شيفتگان عرفان ابنعربي به شمار ميآيد كه شرحي بر كتاب فصوصالحكم وي نوشته است. وي شرحي نيز به نام نقدالنصوص بر كتاب نقشالفصوص ابنعربي نوشته كه توسط ويليام چيتيك با روش بسيار عالمانه تصحيح و چاپ شده است.90 جامي علاوه بر اين شروح، كتابهاي بسياري نيز (از قبيل لوايح، لوامع، اشعهاللّمعات، و الدّرهالفاخره) به نگارش درآورده كه حاوي اسرار و رموز عرفان وحدت وجودي ابنعربي است.
19. عزيزالدين نَسَفي (قرن هفتم ق): او عارفي است كه به وحدت وجودي معتقد بوده و از اصطلاحات ابنعربي آگاهي كامل داشته است. به احتمال قوي، اصطلاح «انسان كامل» را از وي آموخته و به كار برده و در مجموعهاي از رسالاتش كه آنها را الانسان الكامل ناميده، به ذكر اوصاف انسان كامل پرداخته است. از آثار او هفت رساله شناسايي شده كه بيشتر آنها به چاپ رسيده است.91
20. عبدالكريم جيلي (767ـ811 ق): وي مؤلف كتاب الانسانالكامل به زبان عربي است كه در آن، با عبارات «الامام محييالدين» از ابنعربي تجليل كرده و در آثار مهم خود به نقل و شرح عقايد و افكارش پرداخته و اصل «وحدت وجود» وي و فروع آن را تأييد نموده است. باب پانصد و پنجاه و نه فتوحات مكيه را كه به نظر وي خلاصه تمام فتوحات است، شرح كرده و آن را «شرح مشكلات الفتوحات المكّيه» نام نهاده است.92 عثمان يحيي از شرح فصوصالحكم او نام برده است.93
21. حسين بن معينالدين ميبدي (متوفاي 780 ق): وي صاحب آثار بسياري از جمله كتابي به نام فواتح است كه شرح ديوانحضرت امير عليهالسلامميباشد. در ضمن آثارش، به ذكر مناقب ابنعربي پرداخته و در برابر دشمنانش از وي دفاع كرده و براي تأييدوتحكيم عقايد خود، شواهد كثيري از فتوحات مكيه و فصوصالحكم ابنعربي را آورده است.
22. محمد احسائي، معروف به ابن ابيجمهور (متوفاي بعد از 878 ق): وي عالم شيعي و مؤلف كتاب عوالياللئالي در حديث و نيز كتاب المجلي در عرفان است كه به نقل اقوال و عبارات دو كتاب فصوصالحكم و فتوحات مكيه پرداخته و بدين وسيله، انديشه و عرفان ابنعربي را پراكنده نموده و بسياري از عقايدش را پذيرفته است.94
23. بالي افندي (متوفاي 960 ق): شرح او بر فصوصالحكم از جميع جهات مختصر بوده و با اينكه به طور كلي شرحي مفيد و ساده ميباشد، مرجع ضماير متن فصوصالحكم را به نحوي روشن بيان داشته و تعريض برخي از عبارات را توجيه و تبيين كرده است. اين شرح براي تدريس به افراد مبتدي مفيد ميباشد.95 از بالي افندي رسالهاي در قضا و قدر، و رسالهاي در شرح حديث «كنت كنزا مخفيا» و نيز پنج اثر ديگر موجود است.96
24. عبدالغني نابلسي (متوفاي 1143 ق): وي از جمله شارحان فصوصالحكم است كه شرحش از شهرت برخوردار ميباشد. برخلاف آنچه از شهرت وي مستفاد ميشود، در دمشق تولد يافته و در همان شهر نيز ديده از جهان فرو بسته است. او فقيه و اصولي و اديب و شاعر بوده، ولي سرانجام به عرفان متمايل گشته و در اين باب آثار بسياري از خود به يادگار گذاشته است.97 نام شرح او بر فصوص، جواهرالنصوص في حل كلمات الفصوص است.98 برخي معتقدند: در اين شرح، سير نزولي هويداست و حاكي از تنزّل مدارج عرفان است.99
25. آقا محمّدرضا قمشهاي (متوفاي 1306 ق): اين حكيم و عارف الهي آخرين فرد شاخص از شارحان و مروّجان عرفانِ ابنعربي است. وي همچنين از بزرگترين شارحان حكمت متعاليه ملّاصدرا ميباشد.100 ميتوان او را در رديف شارحان بزرگ ابنعربي از قبيل قونوي و كاشاني دانست. او علاوه بر تدريس حكمت و عرفان، به تأليف نيز پرداخته و شعر هم ميسروده است. گفتهشده كه مؤلفات او بالغ بر سيزده اثر است.101 برخي منابع، هفده اثر از او معرفي كردهاند؛102 از جمله: رساله ذيل فص شيثي فصوصالحكم در مبحث ولايت كه سندي است استوار بر عمق انديشه وي. اثر ديگر، رسالة في وحدهالوجود بل الموجود است كه به فص اول از شرح فصوص قيصري تعلّق دارد. او بر فص آدمي، فص نوحي و فص محمّدي فصوصالحكم و نيز بر تمهيد قواعدالوجود ابنتركه و مفتاح قونوي حاشيههاي عالمانه نوشته و رسالهاي نيز با عنوان موضوع الخلافهالكبري دارد. در تمام آثارش، اصل وحدت وجود ابنعربي و ساير اصول عرفان وي را پذيرفته و به شرح و بيان آن پرداخته است. استاد آشتياني مينويسد: «او در جامعيت بين مسائل كشفي و حكمت نظري مقدم بر شارحان كلمات محييالدين است.»103 مرحوم قمشهاي شديدا مورد احترام و تجليل امام خميني قدسسره بوده، به گونهاي كه در تأليفات خود از ايشان نقل قول كرده و آراء و انديشههاي عرفاني وي را ستوده است.104
شارحان پس از حكيم قمشهاي
پس از حكيم آقا محمّدرضا قمشهاي، حوزه درسي او در عرفان توسط چهار تن از برجستهترين شاگردانش استمرار يافت كه عبارت ميباشند از: ميرزا هاشم اشكوري (1332 ق)، ميرزا حسن كرمانشاهي (1336ق)، ميرزا محمود قمي (1346ق) و آقا مير شهابالدين نيريزي شيرازي (1320ق).
از محضر اين چهار مدرّس سترگ، عارفان و فقيهان بزرگي همچون: ميرزا محمّدعلي شاهآبادي (1369ق)، آقا سيدحسين بادكوبهاي (1358ق)، ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني (1395ق)، ميرزا مهدي آشتياني (1372ق)، ميرزا احمد آشتياني (1395ق)، سيد محمّدكاظم عصّار (1394ق)، محمّدحسين فاضل توني (1380ق)، ميرزا ابوالحسن شعراني (1393ق)، شيخ محمّدتقي آملي (1395ق) برخاستند كه هريك مؤسس حوزه درسي و مدرّس متون عرفاني و فلسفي بودند. در ميان اين طبقه، آيهاللّه ميرزا محمّدعلي شاهآبادي برجستهترين آنان است.
جايگاه امام خميني قدسسره در سلسله شارحان
حكيم الهي و عارف ربّاني و فقيه صمداني، امام خميني قدسسره نيز يكي از شارحان و صاحبنظران انديشههاي عرفاني شيخ اكبر به شمار ميآيد. ايشان در طول هفت سال مهمترين متون عرفان نظري و عرفان عملي، از جمله شرح فصوصالحكم و مصباحالانس و منازلالسائرين را از استاد خود، آيهاللّه شاهآبادي فرا گرفت و در همين فاصله مهمترين آثار عرفاني خود، يعني شرح دعاي سحر، مصباحالهدايه و حاشيه بر شرح فصوص قيصري و مصباح الانس را به رشته تحرير درآورد.
بنابراين، امام خميني قدسسره را در عصر خود ميتوان يگانه حلقه اتصال با نسل اوّل شاگردان حكيم آقا محمّدرضا قمشهاي دانست. امام خميني قدسسره ضمن نقل كلمات بزرگان عرفان، همچون محييالدينبن عربي، و نيز برخي از شارحان بزرگ مكتب عرفاني وي، مانند صدرالدين قونوي و داوود قيصري، گاهي نقدهاي جدي بر نظرات آنان وارد كرده، و به بيان ديدگاههاي عرفاني خويش پرداخته است.
البته تبيين جايگاه امام قدسسره در سلسله شارحان عرفانِ ابنعربي، به كاوشهايي بس فزون بر اين مختصر نياز دارد.105
شارحان و مدرّسان معاصر
در زمان معاصر نيز، بسياري ار عرفانپژوهان به پيروي از شارحان پيشين، كار شرح و نشر افكار شيخ اكبر را ادامه داده و طي ساليان متمادي با تدريس و تحقيق و تأليف، آثار ارزشمندي از خود به يادگار گذاردهاند. از آن جمله، بايد از دو حكيم و عارف و فقيه، آيهاللّه حسنزاده آملي (متولد 1307 ش) و آيهاللّه جوادي آملي (متولد 1312 ش) نام برد.
عارف و حكيم الهي آيهاللّه جوادي آملي يك دوره كامل شرح فصوص الحكم قيصري را در طي مدت پنج سال، از سال 1360 براي برخي از طلّاب برجسته حوزه علميه قم تدريس كرده است. حاصل آن جلسات، 518 حلقه نوار درسي ضبط شده است كه پس از استخراج اكنون مكتوب شده و در مراحل نهايي تدوين و بازنگري است و به زودي جلد نخست آن به نام شرح خصوصالكلم في معاني فصوصالحكم به چاپ ميرسد. گفته شده است: اين شرح كه مفصّلترين شروح موجود است و به زبان فارسي ميباشد، در حدود پانزده جلد به چاپ خواهد رسيد.
آيهاللّه حسنزاده آملي نيز فصوصالحكم محييالدين را شرح نموده و به چاپ رسانده است. همچنين وي طي ساليان درازي چند دوره كامل شرح فصوصالحكم قيصري را تدريس كرده است.106 ايشان فصوصالحكم شيخ اكبر را به فارسي شرح كرده و آن را ممدّالهِمَم در شرح فصوصالحكم ناميده كه به طبع رسيده است. همچنين بر دوره شرح قيصري بر فصوصالحكم، حواشي و تعليقات بسيار دارد و هر يك از كتب ياد شده را در اثناي دورههاي تدريس، با نسخ عديده تصحيح كرده است.107
ايشان در فهرست طولاني تأليفات خويش از چند كتاب ديگر ابن عربي و شارحان نام برده كه هر كدام با شرح و تعليق و تصحيح همراه ميباشد؛ از جمله: تصحيح و تعليق كتاب الدّرالمكنون والجوهر المصون في علم الحروف للشيخ الاكبر محييالدين؛ عرفان و حكمت متعاليه در نقل مصادر اسفار از فتوحات و فصوص؛ تصحيح و تحشيه شرح قيصري بر فصوصالحكم؛ و رساله مفاتيحالمخازن كه در توضيح آن مرقوم شده است: وجيزهاي به عربي كه تكمله مقدّمات دوازدهگانه علّامه قيصري بر شرح فصوص شيخ اكبر است.108
ايشان همچنين بر شرح فصوصالحكم خوارزمي، تعليقات و حواشي ارزشمندي نگاشته و آن را با نسخههاي متعددي تصحيح نموده است كه چندي پيش در قم به چاپ رسيد و منتشر شد.
آيهاللّه حسنزاده آملي با ابتكاري بديع، به عنوان مستدرك و متمّمِ كتاب فصوصالحكم شيخ اكبر، يك فص به نام فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية به آن افزوده كه در رسالهاي نگارش يافته و چاپ و منتشر شده است. رساله مذكور توسط يكي از شاگردان ايشان به فارسي ترجمه و چاپ گرديده است. فص مزبور نيز به وسيله مؤلف محترم آن شرح شده و در يك جلد به چاپ رسيده است. ايشان درباره اين كتاب چنين مينگارد:
در دورههاي تعليم و تدريس فصوصالحكم، همواره اين خاطره به من روي ميآورد كه چرا در اين كتاب، فصّي به نام يكي از زنان نادره دوران، مانند مظهر ايمان و احسن منازل قرآن، حضرت عصمة اللّه الكبري فاطمه بنت خاتمالانبيا و يا حضرت مريم بنت عمران، منصوص در چند آيت قرآن، اختصاص نيافته است، و آن را از آدم تا خاتم، در بيست و هفت فصّ فقط به مردان اختصاص دادهاست... غرض اينكه در دوره تدريس فصوصالحكم در آمل، چون درس به فصّ عيسوي رسيد، در ليله مباركي يكي از اوتاد حلقه درس و بحثم به خطاب رحماني اين كلمه عليا و درّه بيضاء تشرف مييابد كه «فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية». همين بارقه ملكوتي ايجاب كرد كه اين فصّ ثمين به عنوان متمم فصوصالحكم به قلم اين خوشهچينخرمنولايت،بهمنصهظهوررسيدهاست.109
البته علاوه بر دو حكيم مذكور، هماكنون عدهاي از مدرّسان بزرگ عرفان نظري به تدريس و شرح انديشههاي عرفاني شيخ اكبر اشتغال دارند و برخي از آنان آثار گرانقدري را در اين زمينه تأليف نمودهاند. از آن جمله بايد از كتاب ارزشمند هدايهالامم يا شرح كبير فصوصالحكم اثر مفيد آقاي غلامحسين رضانژاد ياد كرد.
آقاي محمّد خواجوي نيز سالهاست كه در نشر و ترويج انديشههاي عرفاني عارفان بزرگ از جمله شيخ اكبر محييالدينابن عربي كوشا بوده و آثار فراواني را ترجمه نموده و همواره به تحقيق و تصحيح و تعليق و تدريس متون عرفاني اشتغال دارد.
در اين ميان، نبايد مجاهدتهاي علمي و مستمر بيش از نيم قرن عرفانپژوه بزرگ آقاي سيد جلالالدين آشتياني (1382ـ 1304ش) را در شرح، تحقيق، تدريس و ترويج آثار عرفاني شيخاكبر محييالدين و شارحان مكتب او ناديده گرفت. ايشان با همت بلند و كمنظير خود، به تنهايي بسياري از امّهات آثار عرفاني و از جمله آثار ابنعربي را احيا نموده و نشر داده است؛ از جمله: شرح مبسوط مقدّمه قيصري بر فصوصالحكم، شرح فصوصالحكم مؤيدالدين جندي، شرح فصوصالحكم قيصري با حواشي متعدد استادان فن، شرح بر رسائل قيصري، تحقيق و تعليق بر تفسير سوره حمد صدرالدين قونوي، مقدّمه بر نقدالنصوص في شرح نقش الفصوص جامي، تحقيق و تعليق بر نصوص صدرالدين قونوي، تحقيق و تعليق بر مشارق الدراري فرغاني، تصحيح و تعليق بر مشرعالخصوص الي معاني النصوص عليبن احمد، شرح و تعليق مبسوط بر تمهيدالقواعد ابن تركه، شرح و تعليق و مقدّمه بر مصباحالهدايه امام خميني.
البته اينها غير از آثار فلسفي ايشان و تنها شمّهاي از آثار گرانقدر عرفاني اين حكيم فرزانه است كه در پرتو عنايات حضرت ثامنالحجج عليبن موسي الرضا عليهالسلامو در شهر مقدّس مشهد به ثمر رسيده است.
ديگر شارحان
علاوه بر نام شارحان فصوصالحكم، كه ذكر شد، عرفانپژوه مصري عثمان يحيي نام شارحان ديگري را نيز يادآور شده كه برخي از آنها عبارتند از:
1. حسين بن عبداللّهبن محمّدبن عمر عباسي (متوفاي 708ق)؛ 2. كمالالدين انصاري شافعي (متوفاي 727ق)؛ 3. علاءالدوله سمناني (متوفاي 736ق)؛ 4. محمّدبن محمّد لورادي (متوفاي 732ق)؛ 5. ابي معين عبداللّهبن احمد بخاري (متوفاي 736ق)؛ 6. علي بن شهابالدين حسيني همداني (متوفاي 786ق)؛ 7. محمّد مقدّسي صالحي حنبلي (متوفاي 789ق)؛ 8. ابيعبداللّه الرندي النفري (متوفاي 792ق)؛ 9. سليمان بن محمّد صدري قونوي (قرن نهم)؛ 10. عبدالكريم جيلي (متوفاي 850ق)؛ 11. علي بن احمد مهائمي (متوفاي 835ق)؛ 12. زينالدين اصفهاني (متوفاي 835ق)؛ 13. قطبالدين ازنيقي (متوفاي 885ق)؛ 14. شرفالدين صديقي؛ 15. هروي (متوفاي 900ق)؛ 16. مظفّرالدين علي شيرازي (متوفاي 922ق)؛ 17. بدليسي (متوفاي 926ق)؛ 18. ابنكمال پاشا (متوفاي 940ق)؛ 19. بيازيد خليفه رومي (بعد از 900ق)؛ 20. شريف ناصر خيني (متوفاي 940ق)؛ 21. بالي خليفه صوفيوي (متوفاي 960ق)؛ 22. نوعي افندي (متوفاي 1007ق)؛ 23. اسماعيل حقي انقروي (متوفاي 1042ق)؛ 24. عبدي افندي (متوفاي 1054ق)؛ 25. عبداللطيف البعلي الحنفي (تأليف 1055ق)؛ 26. علي بن محمّد القسطموني (متوفاي 1082ق)؛ 27. نعمتاللّه بن عبداللّه حسيني (متوفاي 1130ق)؛ 28. حسين بن موسي كردي (متوفاي 1148ق)؛ 29. ابراهيم بن حيدر صفوي (متوفاي 1151ق)؛ 30. محمودبن علي الداموني (متوفاي 1199ق)؛ 31. عبدالعلي بن نظامالدين بحرالعلوم لكنوي (متوفاي 1235ق)؛ 32. سيد يعقوبخان (متوفاي 1287ق)؛ 33. محمّدجعفر شهاب دمشقي (متوفاي 1300ق)؛ 34. ابوالعلا عفيفي (متوفاي 1386ق)؛ 35. احمدبن رمح الزبيدي؛ 36. محمود النجدي؛ 37. مؤيدالدين محمود حاتمي؛ 38. عبدالرحمان بن احمد حاجي؛ 39. محمّدبن احمد حنفي علائي؛ 40. حاج علي حنفي؛ 41. اسماعيل بن علي قادري؛ 42. عبدالرحيم خلوتي، علي بن احمد؛ 43. شمسالدين دهلوي؛ 44. قراباشي علي افندي؛ 45. مولا محمّدحسين؛ 46. عثمان آت بازاري؛ 47. علي تركي؛ 48. شيخ احمد (متوفاي 739ق)؛ 49. محمّدبنصالحكاتبكلپولي(متوفاي855ق).
عثمان يحيي سپس از تعداد 44 شرح ديگر خبر ميدهد كه آنها را ديده، اما چون نام مؤلف و عناوين آن شرحها معلوم نبوده، فقط نام كتابخانه و محل نگهداري آنها را ذكر كرده است.110
لازم به يادآوري است با توجه به اينكه عثمان يحيي با حوزههاي علمي و عرفاني ايران در ارتباط نبوده و اطلاع كافي در اين مورد نداشته، از اينرو، نامي از شارحان و مدرّسان بزرگ افكار و انديشههاي ابنعربي در ايران نبرده و اين مسئله مهم مغفول واقع شده است. حال آنكه در تاريخ يك قرن گذشته بهترين شارحان و مدرّسان افكار عميق ابنعربي در ايران ميزيستهاند و گرمترين حوزههاي عرفاني را تشكيل داده و حلقات انس و درس داشتهاند كه به برخي از آنها اشاره شد. و نيز گفته شده است: عثمان يحيي در تحقيق خود از كتابخانههاي غني ايران و هند و پاكستان استفاده نكرده است.111
-
پى نوشت ها
- 1 محقق آزاد.
- 2ـ امام فخرالدين رازى، شرح اشارات، فصل اول از نمط نهم.
- 3ـ ر.ك. عبداللّه جوادى آملى، آواى توحيد تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373، ص 78.
- 4ـ دائرهالمعارف تشيّع، زيرنظر غلامعلى حدّاد عادل تهران، مؤسسه دائرهالمعارف تشيّع، 1371، ج 1، ص 348.
- 5ـ سيد يحيى يثربى، عرفان نظرى قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1374، ص 176.
- 6ـ عبداللّه جوادى آملى، بنيان مرصوص امام خمينى قم، اسراء، 1378، ص 152.
- 7ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن كريم قم، اسراء، 1376، ج 6، ص 308.
- 8ـ مرتضى مطهّرى، عرفان حافظ تهران، صدرا، 1377، ص 18.
- 9ـ سيد يحيى يثربى، پيشين، ص 182.
- 10ـ بديعالزمان فروزانفر، رساله در تحقيق احوال و زندگانى مولانا تهران، زوّار، 1361، ص 42 (پاورقى).
- 11ـ حسن حسنزاده آملى، دروس معرفت نفس تهران، علمى و فرهنگى، 1378، درس 127.
- 12ـ حسن حسنزاده آملى، هزار و يك نكته تهران، رجا، 1364، نكته 626، با تلخيص.
- 13ـ حسن حسنزاده آملى، عرفان و حكمت متعاليه قم، الف. لام. ميم، 1380، ص 70.
- 14ـ همان، ص 36.
- 15ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى بر فصوصالحكم، مقدّمه هانرى كربن، ترجمه سيدحسين نصر تهران، اميركبير، 1370، ص 16.
- 16ـ حسن حسنزاده آملى، در آسمان معرفت، به اهتمام محمّد بديعى قم، تشيّع، 1375، ص 75.
- 17ـ شيخ مكى، الجانب الغربى، تصحيح نجيب مايل هروى تهران، مولى، 1364، ص 204.
- 18ـ جمعى از نويسندگان تاريخ فلسفه در اسلام، به اهتمام م. م. شريف تهران، نشر دانشگاهى، 1362، ج 1، ابوالعلا عفيفى، «ابنعربى»، ترجمه غلامرضا اعوانى، ص 564.
- 19ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح فصوصالحكم مؤيدالدين جندى مشهد، دانشگاه مشهد، 1361، مقدّمه غلامحسين ابراهيمى دينانى، ص 16.
- 20ـ گفتوگوى دين و فلسفه، گفتوگو با سيد مصطفى محقق داماد تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377، ص 132.
- 21ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى بر فصوصالحكم، ص 23.
- 22ـ شهود عاشقانه، مجموعه مقالات در نكوداشت محيىالدين ابنعربى، مقاله مهدى محقق، به اهتمام محمود اسعدى تهران، جهان فرهنگ، 1384، ص 170.
- 23ـ ابنعربى، فصوصالحكم، مقدّمه.
- 24ـ عبداللّه جوادى آملى، شرح خصوصالكلم فى معانى فصوصالحكم زير چاپ، ج 2.
- 25ـ همان.
- 26ـ حسن حسنزاده آملى، هزار و يك نكته، ص 34، نكته 13.
- 27ـ همان، نكته 626، با تلخيص.
- 28ـ ر. ك. عبدالحسين زرّينكوب، ارزش ميراث صوفيه تهران، اميركبير، 1362، ص 113.
- 29ـ نيكلسون، يادداشتهايى در باب فصوصالحكم تهران، دانشگاه تهران، 1363، ص 20.
- 30ـ حسن حسنزاده آملى، گنجينه گوهر روان تهران، طوبى، 1380، ص 233.
- 31ـ براى آگاهى از مشخصات ترجمهها ر. ك. آنه مارى شيمل، ابعاد عرفان اسلامى، ترجمه عبدالرحيم گواهى تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375، ص 435.
- 32ـ ر. ك. سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى بر فصوصالحكم ص 23 / دانشنامه جهان اسلام، زيرنظر غلامعلى حدّاد عادل تهران، 1380، ج 1، ص 33.
- 33ـ دائرهالمعارف تشيّع، ج 1، ص 348.
- 34ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح فصوصالحكم جندى، مقدّمه غلامحسين ابراهيمى دينانى، ص 31.
- 35ـ محسن جهانگيرى، محيىالدين ابنعربى چهره برجسته عرفان اسلامى تهران، دانشگاه تهران، 1375، ص 93.
- 36ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح فصوصالحكم مؤيدالدين جندى، مقدمه غلامحسين ابراهيمى دينانى، ص 31.
- 37ـ مرتضى مطهّرى، عرفان حافظ، ص 17 و 18 و نيز ر. ك. مرتضى مطهّرى، تماشاگه راز قم، انتشارات اسلامى، 1363.
- 38ـ سيدعباس حسينى قائممقامى، سِفر عشق تهران، فكر برتر، 1378، ص 19 و 20.
- 39ـ سيدحسين نصر، صدرالمتألّهين شيرازى و حكمت متعاليه، ترجمه حسين سوزنچى تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، 1382، ص 144.
- 40ـ حسن حسنزاده آملى، عرفان و حكمت متعاليه، ص 12و13. و نيز ر. ك. ص 35.
- 41ـ همان، ص 36.
- 42ـ سيدعباس حسينى قائممقامى، تأمّلات فلسفى تهران، اميركبير، 1380، ص 192.
- 43ـ همان.
- 44ـ حسن حسنزاده آملى، قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند قم، قيام، 1374، ص 83 / ر. ك. همو، هزار و يك كلمه، كلمه 466 و هزار و يك نكته، نكته 85 / همو، دروس معرفت نفس، ص 474 / همو، يازده رساله فارسى (تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377)، ص 244.
- 45ـ حسن حسنزاده آملى، هزار و يك نكته، نكته 626.
- 46ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با علوم اسلامى كلام و عرفان (تهران، صدرا، بىتا)، ص 115.
- 47ـ همان، ص 119.
- 48ـ جمعى از نويسندگان، دومين يادنامه علّامه طباطبائى تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363، ص 41.
- 49ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى، ص 23.
- 50ـ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 33 / نيز ر.ك. عبدالرحمان جامى، نقد النصوص تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگى، 1370، مقدّمه ويليام چيتيك، ص پنج.
- 51ـ داود الهامى، داورىهاى متضاد درباره محيىالدين عربى قم، مكتب اسلام، 1379، ص 233.
- 52ـ براى آگاهى بيشتر از شارحان عرفان و افكار ابنعربى ر.ك. محسن جهانگيرى، پيشين، ص 599ـ577 / سيدحيدر آملى، نص النصوص، پيشگفتار عثمان يحيى، ص 36ـ21 / على صفايى، «شارحان مكتب ابنعربى»، كيهان انديشه 34، ص 143 / سيد جلالالدين آشتيانى، «نقد تهافت غزالى»، كيهان انديشه 9، ص 65 و 66 / سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى، ص 37ـ23 / عبدالحسين زرّينكوب، دنباله جستوجو در تصوف ايران تهران، اميركبير، 1366، ص 157ـ119 / ويليام چيتيك، «مكتب ابنعربى»، ترجمه رامين خانبگى، قبسات 2، سال هفتم (تابستان 1381)، ص 113-102.
- 53ـ محيىالدين ابنعربى، ترجمان الاشواق بيروت، بىنا، 1381ق، ص 9، مقدّمه.
- 54ـ ر. ك. نجيب مايل هروى، رسائل ابنعربى تهران، مولى، 1375، ج 1، رساله 14.
- 55ـ سيدحيدر آملى، نص النصوص، مقدمه عثمان يحيى، ص بيست و يك.
- 56ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى، ص 27.
- 57ـ مرتضى مطهّرى، شرح مبسوط منظومه تهران، صدرا، بىتا، ج 1، ص 136.
- 58ـ ر.ك. سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى، ص 532 پاورقى.
- 59ـ محمّدمعصوم شيرازى، طرائق الحقايق، ج 2، ص 358 / نيز ر. ك. سيد جلالالدين آشتيانى، شرح فصوصالحكم جندى، مقدمه غلامحسين ابراهيمى دينانى، ص 35.
- 60ـ عبدالرحمان جامى، اشعة اللمعات، تصحيح حامد ربانى، ص 4 پيشگفتار و نيز ر. ك. سيديحيى يثربى، عرفان نظرى، ص 186
- 61ـ نجيب مايل هروى، رسائل ابنعربى، مقدّمه، ص 19.
- 62ـ عثمان يحيى اولين شرح فصوص الحكم را شرح تلمسانى مىداند.
- 63ـ عبدالرحمان جامى، نفحات الانس، ص 170.
- 64ـ نجيب مايل هروى، رسائل ابنعربى، مقدمه، ص 20.
- 65ـ عبداللّه جوادى آملى، تحرير تمهيدالقواعد تهران، الزهراء، 1372، ص 57 / همو، آواى توحيد.
- 66ـ عبدالرحمان جامى، نفحات الانس، ص 559.
- 67ـ عبداللّه جوادى آملى، آواى توحيد، ص 86.
- 68ـ ر. ك. عبداالرزاق كاشانى، تحفة الاخوان فى خصائص الفتيان، تصحيح و تعليق سيدمحمّد دامادى تهران، علمى و فرهنگى، 1369، مقدّمه.
- 69ـ علاءالدوله سمنانى، مصنّفات فارسى، به اهتمام نجيب مايل هروى تهران، علمى و فرهنگى، بىتا، ص 45 / عبدالرزاق كاشانى، پيشين، ص 7.
- 70ـ ر. ك. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1377، ص 215.
- 71ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى، ص 26.
- 72ـ مرتضى مطهّرى، شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 236.
- 73ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى، ص 26.
- 74ـ نجيب مايل هروى، رسائل ابنعربى، ص 20.
- 75ـ ر.ك. محسن جهانگيرى، پيشين، ص 93 / شيخ مكّى، الجانب الغربى، مقدّمه مصحح، ص 12.
- 76ـ ر.ك. آنمارى شيمل، پيشين، ص 426.
- 77ـ ر.ك. عبدالباقى گولپينارلى، مولويه به بعد از مولانا، ترجمه توفيق ه. سبحانى تهران، كيهان، 1366، ص 246.
- 78ـ نجيب مايل هروى، رسائل ابنعربى، ص 21، براى اثبات نظر فوق ر. ك. همان، ص 21ـ27.
- 79ـ شيخ مكّى، الجانب الغربى، مقدّمه مصحح، ص 13.
- 80ـ بهاءالدين خرّمشاهى، «معرفى تفسير المحيط الاعظم»، به نقل از: آيهاللّه مرعشى، بيّنات 3، ص 190.
- 81ـ دائرهالمعارف تشيّع، ج 1، ص 233 و 348. و ر. ك. كامل مصطفى الشيبى، تشيّع و تصوّف، ترجمه عليرضا قراگزلو، ص 112.
- 82ـ سيدحيدر آملى، نص النصوص، ترجمه محمّدرضا جوزى، ص 486.
- 83ـ ر.ك. مجمع الفصحاء، ج 2، ص 58 / ادوارد براون، تاريخ ادبيات، ترجمه علىاصغر حكمت، جلد از سعدى تا جامى، ص 444.
- 84ـ شيخ مكّى، الجانب الغربى، ص 259.
- 85ـ غلامحسين رضانژاد، هدايهالامم يا شرح كبير فصوصالحكم تهران، الزهرا، 1381، ص 150 مقدّمه.
- 86ـ ر. ك. خواجه محمّد پارسا، شرح فصوصالحكم تهران، نشر دانشگاهى، بىتا، مقدّمه و تصحيح جليل مسگرنژاد، ص 17 و 18.
- 87ـ دائرهالمعارف تشيّع، ج 1، ص 348.
- 88ـ حاجى خليفه، كشف الظنون، ج 2، ص 1263. و نيز ر. ك. شيخ مكّى، الجانب الغربى، مقدّمه مصحّح، ص 13.
- 89ـ به اهتمام نجيب مايل هروى، شرح فصوص الحكم خوارزمى تهران، مولى، 1368، ص 16. و ر. ك. شيخ مكّى، الجانب الغربى، مقدّمه مصحّح، ص 13.
- 90ـ شيخ مكّى، الجانب الغربى، مقدّمه مصحّح، ص 14.
- 91ـ ر. ك. عزيزالدين نسفى، الانسان الكامل، مقدّمه ماريژان موله، ص 40.
- 92ـ محسن جهانگيرى مىگويد: اين شرح در نزد من موجود است؛ محسن جهانگيرى، پيشين، ص 595.
- 93ـ سيدحيدر آملى، نص النصوص، ص بيست و پنج.
- 94ـ ر. ك. ابن ابىجمهور المجلى تهران، بىنا، 1324ق، در موارد بسيار از جمله صفحات 6، 19، 101، 196، 203، 461 / دائرهالمعارف تشيّع، ج 1، ص 348.
- 95ـ غلامحسين رضانژاد، پيشين، ص 137 مقدّمه.
- 96ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه تهران، دانشگاه تهران، بىتا، ج 3 / دانشنامه جهان اسلام، ج 2.
- 97ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح فصوصالحكم جندى، ص 30، مقدّمه غلامحسين ابراهيمى دينانى.
- 98ـ حنا الفاخورى، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمّد آيتى تهران، كتاب زمان، 1358، ص 302.
- 99ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى، ص 26.
- 100ـ سيد جلالالدين آشتيانى، رسائل قيصرى تهران، انجمن حكمت و فلسفه، 1357، مقدّمه، تعليق و تصحيح سيد جلالالدين آشتيانى، ص سه.
- 101ـ منوچهر صدوقى سها، تاريخ حكما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألّهين تهران، انجمن حكمت و فلسفه، بىتا، ص 105.
- 102ـ ر. ك. حكيم صهبا، مجموعه آثار حكيم آقا محمّدرضا قمشهاى، ص 46.
- 103ـ سيد جلالالدين آشتيانى، شرح مقدّمه قيصرى، ص 585 پاورقى. و نيز ر. ك. سيد جلالالدين آشتيانى، «نقد تهافت غزالى»، كيهان انديشه 9، ص 66.
- 104ـ ر. ك. جمعى از نويسندگان، سيد مصطفى محقق داماد، مقاله «عرفان در انديشه امام خمينى» تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1381، ص 20.
- 105ـ سيدعباس حسينى قائممقامى، سِفر عشق، ص 25ـ32 با تلخيص.
- 106ـ ر.ك. حسن حسنزاده آملى، عرفان و حكمت متعاليه، ص 19.
- 107ـ حسن حسنزاده آملى، گنجينه گوهر روان، ص 88.
- 108ـ محسن برزگر، نجمالدين قم، بىنا، 1380، ص 168.
- 109ـ حسن حسنزاده آملى، شرح فص حكمة عصمتية فى كلمة فاطمية تهران، طوبى، 1381، ص 8ـ10 با تلخيص.
- 110ـ سيدحيدر آملى، نص النصوص، مقدمه عثمان يحيى، ص بيست و يك الى سى و چهار.
- 111ـ خواجه محمّد پارسا، پيشين، مقدّمه جليل مسگرنژاد، ص 21.