«معنا درمانگری» یک مکتب روان درمانگری است که توسط عصبشناس و روانپزشک اهل وین، ویکتور امیل فرانکل، بنیان گذاشته شد. فرانکل، که یک روانشناس وجودگراست، به منظور کامل کردن دو بعد تن و روان، بعد روحانی را به آن دو بعد افزود. از خلال این بعد است که قابلیت انسانی برای فاصلهگیری از خود و از خود فراروندگی تحقق مییابد. معناجویی یک کوشش اساسی انسان است که به رضایت درونی میانجامد. در واقع، این مشوّق نیرومند است که انسان را در کنار آمدن با ـ حتی ـ سختترین شرایط یاری میدهد. اگر معناجویی تحریف گردد یا ارضا نشود ممکن است به ناکامی وجودی یا حتی روانآزردگی معنازاد (نوژنیک) بینجامد. معنا میتواند از راههای گوناگون، یعنی از طریق ارزشهای خلّاق، ارزشهای تجربی، و ارزشهای نگرشی تحقق یابد. (ارزشهای نوع اخیر در هنگام مواجهه با رنجهای پایدار مطرح میشوند.) سرانجام، رضایت حتی ممکن است در رنج کشیدن انسان یافت شود. از چشمانداز انسانشناختی، روشهای درمانگری جدیدی مانند قصد متضاد، عدم توجه، سازگاری نگرشی و آموزش حسّاس شدن برای معنا ارائه میشوند. مهمترین ایراد بر نظریه فرانکل، داشتن نگاه زمینی و اینجهانی به انسان و غفلت از حیثیت واقعی وجود انسان یعنی روح، مقتضیات و نیازهای آن است.