سیری در اندیشه های اجتماعی امام خمینی قدس سره
Article data in English (انگلیسی)
سیری در اندیشه های اجتماعی امام خمینی قدس سره
محمّد عبّاسی1
چکیده
اکنون سالها پس از آغاز قیام حضرت امام خمینی قدسسره و پایهگذاری نظام مقتدر اسلامی، در حالی که در سایه چتر حمایتی و تشویق بیوقفه دشمنان شناخته شده اسلام، گروهی از روشنفکران غربزده به گونهای بنیادی در خدمت تحقق تفکر جدایی دین از سیاست هستند و با اشاعه این اندیشه، سعی در جداسازی حاکمیت دین از عرصه اداره جامعه را دارند، اندیشههای امام راحل صبغه جهانی پیدا کرده است. ایشان با ارائه مکتب سیاسی ـ اجتماعی اسلام، خط بطلانی بر همه تلاشهای فرهنگی و سیاسی دشمنان اسلام در طول یک قرن و نیم گذشته کشید که سعی کرده بودند اسلام را به کلی از عرصه زندگی جامعه بیرون برانند.
ویژگی بارز اندیشههای اجتماعی امام خمینی قدسسره هویّت دینی آن است که اندیشهای متفاوت از اندیشه سکولار غربی مطرح کرد.
در این مقاله، سعی شده است با اشاره به اندیشههای اجتماعی امام راحل، به حاکمیت دین در عرصههای اجتماعی و اداره جامعه پرداخته شود تا بیپایگی اندیشههای سکولار و اندیشههایی که قصد دارند اسلام را از عرصه زندگی اجتماعی بیرون برانند، اثبات شود.
کلیدواژهها: آزادی، عدالت، برادری، خودباوری، قانونگرایی، ظلمستیزی، دین، سیاست، ولایت مطلقه فقیه، امام خمینی قدسسره.
مقدّمه
برخی اندیشهها و دیدگاهها با اینکه در مقطعی از تاریخ مطرح شده است، ولی گسترهاش از مرز زمان، مکان و تاریخ فراتر میرود و اعتبار و ارزش آن فرازمانی و فراتاریخی است و در طول اعصار و قرنها، اعتبار خود را حفظ میکند. از آن جمله، اندیشه رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدسسرهاست که اندیشهها و دیدگاههای ایشان مرز زمان و مکان را درنوردیده و همه اندیشمندان را به تحیّر واداشته است، به گونهای که همه آنها به نو و پویا بودن اندیشه ایشان اذعان دارند.
این اندیشهها حکایت از آن دارند که امام راحل به جنبههای مختلف اسلام آگاهی عمیق و همهجانبهای داشتند و با برخورداری از صفات و ویژگیهای الهی و عرفانی، منشأ تأثیرهای شگرفی در تاریخ شدند که شجره طیّبه انقلاب اسلامی از بارزترین این تأثیرها است که به لطف الهی و عنایات ائمّه اطهار علیهمالسلامو با رهبری حکیمانه ایشان و حمایتهای مردمی، به ثمر نشست.
با توجه به اینکه ایشان یک اسلامشناس حقیقی بودند، اندیشههای ایشان نیز حکایت از دیدگاههای ناب اسلامی دارند. مبانی نظری اندیشه ایشان در حوزههای هستیشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسیگویای احاطه ایشان به دیدگاههای ناب اسلامی و حقیقت دین است.
یکی از حوزههای اندیشه امام راحل اندیشههای اجتماعی ایشان است که این جنبه از شخصیت ایشان و شناخت کامل وی از حوزههای اجتماعی و سیاسی، منشأ ثمرات عظیمی در تاریخ شد و سایر ملل جهان را نیز شیفته خود کرد.
در این تحقیق بر آن هستیم که به بررسی اجمالی اندیشههای امام راحل، بخصوص اندیشههای اجتماعی
ایشان، بپردازیم تا شاید گاهی، هرچند کوچک در راه معرفی اندیشهها و شخصیت ایشان برداریم.
مبانی نظری اندیشه امام خمینی قدسسره
اگر بپذیریم جهتگیریها و گرایش هر مؤلفی بر پیشفرضها و مبانی نظری مبتنی است، پس باید به بررسی شالودههای فکری امام خمینی قدسسره نیز بپردازیم؛ چراکه ایشان با تکیه به همین زیربنای اعتقادی، به مقولات و رفتارهای سیاسی و اجتماعی وارد شدند. بنابراین، برای آگاهی و شناخت مبانی نظری ایشان، باید سه موضوع هستیشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسی را در آثار و منابع در دسترس ایشان به شرحی که در ذیل میآید، جستوجو کنیم:
الف. هستیشناسی
اگر «جهانبینی» را به معنای مجموعهای از بینشها و تفسیرها و تحلیلها درباره جهان و جامعه و انسان بپذیریم، پس هستیشناسی و معرفت نسبت به جهان هستی یکی از ارکان جهانبینی است، و نوع پاسخ مؤلّف و صاحب اثر به پرسشهایی همچون پرسشهای ذیل، گویای نظام معرفتی، جهتگیری فکری و نظری و جهتگیریهای رفتاری و کرداری اوست: از کجا آمدهایم؟ در کجا هستیم؟ بهر چه آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ هدف نظام هستی چیست؟ منشأ و مبدأ هستی کیست؟ علت محدثه و علت مبقیه موجودات و نظامات هستی چیست؟ اگر هدف متعالی برای هستی فرض شده است راه وصول به آن و اصول و چشمانداز آن از سوی ناظم هستیبخش به بشر ابلاغ شده است یا خیر؟ معیار شناخت هستی چیست؟ و مانند آن.2
برای آگاهی از مبانی نظری امام خمینی قدسسره و تفسیر ایشان از نظام هستی، به کاوش در آثار و تألیفات ایشان میپردازیم:
1) روش هستیشناسی
حضرت امام در آثار خود، از دو نوع شناختشناسی یاد میکنند که هر یک منشأ جهانبینی ویژهای است: روش شناخت حسّی و تجربی، که موجب پدید آمدن جهانبینی مادی میشود؛ مثل جهانبینی مارکسیستی؛ و دیگری روش شناخت حسّی و عقلی که معیار شناخت در جهانبینی الهی و توحیدی به شمار میرود و در اینباره مینویسند:
مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را حس دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون میدانند و «هستی» را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند. قهرا جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوّت و قیامت را یکسره افسانه میدانند، در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی، اعم از حس و عقل میباشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم میباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا، «هستی» اعم از غیب و شهادت است.3
2) مبدأ هستی
امام خمینی قدسسره بر خلاف نظریههای منکران خدا و مخالفان خداپرستی همچون فوئرباخ، کارل مارکس و فریدریش نیچه، مبدأ هستی را «خدا» معرفی میکند. به اعتقاد ایشان، خالق همه موجودات خدای متعال بوده که مالک و عالم به همه چیز است. وقتی خبرنگاری در این زمینه از ایشان میپرسد: اعتقادات شما چیست؟ پاسخ میدهند:
اعتقادات ما... اصل توحید است، مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدّس خدای تعالی است که از همه حقایق مطّلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز.4
همچنین ایشان در نامه به گورباچف مشکل اصلی دنیای شرق و دنیای غرب را در عصر حاضر، بیاعتقادی به خدا و مظاهر الهی یا جهتگیریهای ضدخدایی میشمارند و مینویسند:
مشکل اصلی شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.5
در روایت هستیشناسانه امام خمینی قدسسره همه موجودات در نظام آفرینش از نظر حدوث و بقا، به منشأ هستی، یعنی خدا، وابستهاند و همه چیز تجلّی الهی است. در همین زمینه در کتاب طلب اراده آوردهاند:
در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقلی بجز خدای تعالی نیست، و دیگر موجودات همانگونه که در اصل وجود مستقل نیستند، بلکه ربط محضاند و وجودشان عین فقر و تعلّق است و ربط و احتیاج صرفاند، صفات و آثار و افعالشان نیز مستقل نیست.6
ایشان در رویارویی انتقادآمیز با نظریه «تفویض» مذهب معتزله و نظریه «جبر» مذهب اشاعره، به تقویت و ایضاح نظریه «امر بینالامرین» پرداخته و نوشتهاند:
«تفویض» بدان معنا که مخلوق ممکن، در ایجادش و فاعلیتش مستقل باشد، و «جبر» به این معنا که هرگونه تأثیر از موجودی غیرخدا سلب شود و گفته شود که خدای تعالی خودش و بدون هیچ واسطهای مباشر کارهاست و همه آثار از خود اوست، هر دو محال... است. راهی که میانه این دو روشن میشود این است که بگوییم: موجودات امکانی مؤثر هستند، لکن نه به طور استقلال، بلکه آنان را فاعلیت و علّیت و تأثیر هست، لکن نه به گونهای که مستقل و مستبد در فاعلیت و علّیت و تأثیر باشند. در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقلی بجز خدای تعالی نیست... جهان از آن جهت که ربط صرف و تعلّق محض است، ظهور قدرت خدا و اراده و علم و فعل اوست و این همان «امر بینالامرین و منزلة بینالمنزلتین» است.7
3) رابطه موجودات هستی با مبدأ
امام راحل درباره رابطه موجودات هستی با مبدأ هستیبخش به نوعی «مُثُل افلاطونی» (موجودات عالم سایههایی از موجودات عالم بالاترند) قایل بودند، اما بخلاف دیدگاه افلاطون که معتقد بود: تنها فیلسوفان قادرند اصل و حقیقت هستی را مشاهده کنند. ایشان معتقدند: این انبیا هستند که عالم را آنچنان که هست ترسیم میکنند، و مینویسند:
حیات در اینجا نازله آن حقیقتی است که از عالم غیب آمده است و موت... رجوع به همان مرتبهای است که از اول بوده است، البته مراتب مختلف است و شئون مختلف است.
تمام مشکلاتی که ما داریم برای این است که ما محجوبیم از اینکه واقعیت را آنطور که هست و نظام هستی را به آن طوری که تنظیم شده است مشاهده کنیم. آنچه که انبیا برای او مبعوث شده بودند و تمام کارهای دیگر مقدّمه اوست، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است، که چطور است؛ ارائه عالم به آن طوری که هست، نه به آن طوری که ما ادراک میکنیم.8
از دیدگاه امام خمینی قدسسره همه مفاهیم و علوم در همنشینی با توحید هویّت مییابند و معنا پیدا میکنند. به عبارت دیگر، ایشان میکوشند که از قلّه توحید اندیشه سیاسی خود را سازماندهی کنند و فلسفه سیاسی گفتمان انقلاب اسلامی را نشان دهند:
کسی که مطالعه کند در قرآن شریف، این معنا را میبیند که جمیع علوم طبیعی جنبه معنوی آن در قرآن مطرح است، نه جنبه طبیعی آن. تمام تعقّلاتی که در قرآن واقع شده است و امر به تعقّل، امر به اینکه محسوس را به عالم تعقّل ببرید... آن مقصدی که اسلام دارد این است که تمام اینها مهار بشود به «علوم الهی» و برگشت به «توحید» بکند؛ هر علمی جنبه الوهیت در آن باشد؛ یعنی انسان طبیعت را که میبیند خدا را در آن ببیند، ماده را که میبیند خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببیند.9
ایشان از سکّوی توحید و پارادایم «توحید» به تعریف و بازتعریف مفاهیم و الگوهای روابط اجتماعی، روابط سیاسی، روابط اقتصادی، روابط انسانی، روابط خارجی، نفی شخصپرستی، نفی شخصیتپرستی، نفی لذتپرستی، ظلمستیزی، استبدادزدایی، آزادی، مساوات، قانون و قانونگذاری و مانند آن میپردازند و معتقدند:
... در جامعهای که شخصپرستیها و شخصیتپرستیها و لذتپرستیها و هر نوع پرستش محکوم میشود و فقط انسانها دعوت میشوند به پرستش خدا، در آن صورت، همه روابط بین انسانها، چه اقتصادی و یا غیر اقتصادی در داخل چنین جامعهای و در رابطه این جامعه با خارج تغییر میکند و ضوابط عوض میشود، همه امتیازات لغو میشود، فقط تقوا و پاکی ملاک برتری است، زمامدار با پایینترین فرد جامعه برابر است و ضوابط و معیارهای متعالی الهی و انسانی مبنای پیمانها یا قطع روابط است.10
از این اصل اعتقادی [اصل توحید] «اصل آزادی بشر» را میآموزیم که هیچ کس حق ندارد فرد و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع نماید، رفتار و روابط او را بنا به خواستهها و امیال خود تنظیم کند و بر اساس این اصل (اصل «توحید») ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است؛ همچنانکه قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شدهاند.
از همین اصل اعتقادی «توحید» الهام میگیریم که همه انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند... . بنابراین، با هر چیزی که «برابری» را در جامعه بر هم میزند و امتیازات پوچ و بیمحتوایی را بر جامعه حاکم میسازد، باید مبارزه کرد.11
حضرت امام رمز پیروزی و بقای آن را «انگیزه الهی» و «وحدت کلمه» دانستند و بر آن باور بودند که همواره «نصرت الهی» و «امدادهای غیبی» در مراحل انقلاب اسلامی، شامل ملت اسلامی بوده است. ایشان مینویسند:
من احساس میکنم که بسیاری از مسائل بود که بدون اینکه ما بفهمیم انجام میگرفت؛ این جور نبود که ما نقشهای کشیده باشیم برای این کار، و این نبود جز اینکه خدا هدایت میکرد.12
ب. انسانشناسی
امام خمینی قدسسره در مقام فیلسوفی مسلمان، انسان را با تأکید بر بعد اجتماعیاش و لزوم توجه به زندگی بشری، در گفتمان فلسفه اسلامی و متألّهان مورد مطالعه قرار میدهند. بنابراین، او را مخلوقِ خالق هستیبخش میشمارند و آن را عصاره خلقت دانسته، میگویند:
انسان، این موجودی که عصاره همه خلقت است.13
ایشان همچنین معتقد بودند:
خداوند تعالی با وحی به انبیای بزرگ، میخواستهاند که مردم را، همه بشر را هدایت کنند و آدم بسازند، آدم به همه ابعادی که دارد.14
1) اصالت انسان یا جامعه
در قرائت امام راحل، هر نوع جبری، اعم از جغرافیایی، تاریخی، ساختاری و اجتماعی، نفی میشود. ضمن آنکه ایشان هرگز از تأثیر و تأثر عوامل محیطی و اجتماعی و تاریخی بر انسان و اجتماع انسانی غفلت نمیکنند. بنابراین، تعامل میان جامعه و فرد برقرار میگردد، اما اصالت به انسان داده میشود؛ زیرا انسان در اندیشه ایشان، فاعل مختار است. ایشان در همین زمینه مینویسد:
چون آدمی از ابتدای خلقتش و بلکه پیش از خلقتش نسبت به اختلاف مواد قبل از تولدش تا زمانی که از این نشأت طبیعت منتقل به عالم آخرت میشود در «دار هیولا» واقع است، لامحاله تحت تأثیر موجودات این عالم قرار میگیرد، لکن همه اینها او را در هیچ کاری از کارهای اختیاریاش مجبور و مضطر نمیکند.15
بر مبنای قرائت ایشان، انسان مختار است و در انتخاب راه کمال یا جهتگیری به سوی نقص، جبری بر او احاطه ندارد. ایشان معتقدند:
انسان محدود نیست... در طرف کمال به آنجا میرسد که یداللّه میشود، عیناللّه میشود... غیر محدود است، و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیر محدود است.16
انسان یک موجودی است در ابتدا مثل سایر حیوانات است، اگر رشد بکند یک موجود روحانی میشود که بالاتر از ملائکه میشود و اگر از طرف فساد برود یک موجودی است که از همه حیوانات پستتر است.17
2) تربیتپذیری انسان
بر خلاف نظر بعضی از اندیشهورزان سیاسی و فیلسوفان سیاست که انسان را بدسرنوشت و جنگجو یا خوشذات و صلحجو تفسیر و تأویل کردهاند و بر همین مبنا دیدگاه سیاسی و اجتماعی خود را برای جوامع بشری ارائه دادهاند، در نگاه امام خمینی قدسسره انسان موجودی است بالقوّه تربیتپذیر، تأثیرپذیر، تأثیرگذار، عاقل، آزاد و مختار که بر اساس اصل «آزادی و اختیار» سرنوشت خویش را رقم میزند و هیچ عاملی را در پیمودن راه سعادت یا شقاوت مؤثرتر و تعیینکنندهتر از اراده انسان نمیدانند و عواملی همچون وراثت و محیط را عواملی تأثیرگذار فرعی معرفی میکنند و میگویند:
بچه وقتی متولّد شد، دیکتاتور نیست...، لکن با تربیتهای اعوجاجی در همان محیط کوچکی که خودش دارد، کمکم دیکتاتوری در او ظهور میکند. اگر تربیت صحیح باشد برای این بچه، آن دیکتاتوریاش رو به ضعف میرود و اگر تربیت فاسد باشد، آن دیکتاتوری که کم بود، رشد میکند.18
از دیدگاه امام خمینی قدسسره در مفام فیلسوفی متألّه و عارف شیعی، خداوند، که خالق و ربّ نظام هستی است، برای تربیت انسان، هادیان و مدیرانی همراه با طرح و برنامه تربیتی و سازندگی فرستاده است. آنان انبیا و کتب دینی هستند تا سعادت استعدادهای نهفته در انسان را به منصّه ظهور رسانند و راه سعادت و شقاوت را به انسان بنمایانند، ایشان در این زمینه اظهار میدارند:
خداوند تعالی با وحی به انبیای بزرگ میخواستهاند که مردم را، همه بشر را هدایت و آدم بسازند.19
اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همه انبیا هم موضوعش انسان است... تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است.20
قرآن کریم... آمده است که انسان را بسازد، انسان بالقوّه را انسان بالفعل و موجود بالفعل کند.21
3) چندساحتی بودن انسان
امام راحل، علیرغم دیدگاههای تکساحتی، مثل بودائیسم، لیبرالیسم و مارکسیسم، که برخی به بعد روحی و معنوی و بعضی دیگر به بعد مادی و دنیایی متوجه شدهاند، نگاهشان به ابعاد گوناگون انسان معطوف است، هم بعد مادی و معنوی، هم جنبه دنیایی و هم جنبه اخروی انسان را در تحلیل خود لحاظ کرده و میگویند:
انسان... جنبههای مختلف، ابعاد مختلف، شئون مختلف دارد. [از ]جنبهای با نباتات شریک است... و جنبه حیوانی هم مثل سایر حیوانات دارد... یک مرتبه مثالی انسان دارد.22
در میان همه موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند؛ یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل در انسان بالقوّه هست، از اول در سرنوشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آنجایی که وهم ماها نمیتواند برسد.23
ایشان همچنین با انتقاد از دو گرایش اسلامی که یکی نگاهش معطوف به معنویات صرف و دیگری جهتگیریاش به مسائل مادی معطوف شده بود، معتقدند:
اینطور نیست که انسان فقط خودش باشد و همین طبیعت، و مرتبهای نداشته باشد، انسان مراتب دارد. آن کس که رفته سراغ آن مرتبه بالای انسان و از این مراتب [مادی] غافل شده، اشتباه کرده. آن کسی که چسبیده است به این عالم ماده و مرتبه طبیعت را دیده و غافل از ماورای طبیعت است، این هم اشتباه کرده.24
4) انسان؛ موجودی کمالجو
بر خلاف نظام طبقاتی افلاطون و نظام کاستی یا «وارنا» در هندوئیسم، که بر اساس آنها انسانها با توجه به گوهر درونی یا سرشت خود به طور جبری در طبقه یا وارنای خاص قرار میگیرند، در قرائت امام خمینی قدسسره، انسان موجودی پویا، دینامیک و کمالجو است و به طور فطری به کمال عشق دارد. در تبیین این دیدگاه، ایشان در کتاب طلب و اراده مینویسند:
در فطرت همه بشر این است که کمال مطلق را میخواهد و برای خودش هم میخواهد. و بشر انحصارطلب است، کمال مطلق را میخواهد که خودش داشته باشد. قانع نمیشود به آنچه دارد، دنبال آن چیزی است که ندارد؛ برای اینکه عشق به کمال مطلق دارد.25
همه نفوس در آنها این مسئله هست که... کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش میخواهد. قدرت را برای خودش میخواهد؛ چون ناقص است.... سرمایهدار هر چه زیادتر سرمایه تهیه کند، دنبال این است که اضافه کند و حکومت هر چه سعه داشته باشد، حکومتش این است که دنبال توسعه بدهند.26
5) تعامل فرد و جامعه از دیدگاه امام خمینی قدسسره
از دیدگاه امام خمینی قدسسره، همواره میان فرد و جامعه تعامل برقرار است. به عبارت دیگر، ایشان شکلگیری و رشد اجتماعی و فردی رفتارهای انسانی را در ارتباط متقابل روانشناختی و جامعهشناختی میدانند. این در حالی است که مارکسیستها بر تأثیر جامعهشناختی تأکید میورزند و لیبرالیستها بر بعد روانشناختی انگشت میگذارند. ایشان در زمینه تأثیر جامعه بر فرد معتقدند:
انسان در اجتماعات بزرگ، نظیر راهپیماییها تحت تأثیر واقع میشود و چه بسا که از خود بیخود شود و از یک شعار و فریاد بیتوجه تبعیت کند.27
وقتی یک جامعهای راه افتاد، آن هم که نخواهد، قهرا کشیده میشود... وضع جامعه و اجتماع اینطوری است.28
امام راحل درباره تأثیر فرد بر جامعه بر این باورند:
عمل یک شخص در یک جامعه اثر دارد... عمل هر یک از شما تأثیر دارد، وقتی شما یک عمل زشتی کردید، دیگران هم که میبینند در آنها تأثیر میکند. وقتی شما یک عمل صالحی انجام دادید، دیگران هم وقتی که میبینند در آنها تأثیر میکند.29
کسی که به یک ملتی سلطه دارد، به یک ملتی حکومت دارد، این چنانچه عدالتپرور باشد، دستگاه او عدالتپرور خواهد شد؛ قشرهایی که به او مرتبط هستند، قهرا به عدالت گرایش پیدا میکنند.30
با چشماندازی بر آنچه درباره انسانشناسی گفته شد، در یک جمعبندی میتوان گفت: امام خمینی قدسسره بر اساس پارادایم «توحید» ـ که در بحث هستیشناسی دربارهاش سخن به میان آوردیم ـ به تفسیر و تأویل انسان پرداختند و بر این اساس، میان هستیشناسی و انسانشناسی رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار کردند. به عبارت دیگر، ایشان انسانشناسی را در طول هستیشناسی میدانستند و در این زمینه، آزادی و اختیار را برای انسان اثبات و هر نوع جبر را نفی میکردند و انسان را مستعد و تربیتپذیر معرفی مینمودند که خالق هستی و پروردگارش از راه انبیا و کتب الهی، شیوه تربیت را به وی نمایانده است. از دیدگاه ایشان، انسان موجودی چندساحتی است که بالفطره رو به کمال مطلق در حرکت است و در این سیر، هم فرد بر جامعه تأثیر میگذارد و هم جامعه بر فرد؛ تعاملی میان فرد و جامعه برقرار است.
ج. جامعهشناسی
آیا فرد اسیر جبر تاریخ و جامعه است یا جامعه به مثابه بستر تربیت انسان است؟
امام خمینی قدسسره بر خلاف مکاتب مارکسیستی و سوسیالیستی و اقمار و نحلههای همسو با آنان در جهان اسلام، که بشریت را اسیر جبر تاریخ و جامعه میپنداشتند، جامعه را در طول نظام هستی تفسیر و تأویل میکنند؛ یعنی آفریننده و پروردگار هستی برای هدایت جامعه توسط انبیای الهی، برنامه و دستورالعملهای سعادتبخش و تکاملبخش فرستاده و در اختیار انسانها گذاشته و انسانها را به پیمودن راه کمال و سعادت دعوت کرده است. ایشان برای تبیین این موضوع بر مبنای پارادایم «توحید» معتقدند:
از این اصل [اصل «توحید»] ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است؛ همچنانکه قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.31
مذهب اسلام از هنگام ظهور خود، متعرّض نظامهای حاکم در جامعه شده و خود دارای نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بوده و برای تمامی ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی، قوانین خاصی وضع کرده است و جز آن را برای سعادت جامعه نمیپذیرد. مذهب اسلام همانگونه که به انسان میگوید خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او میگوید: چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها چگونه تنظیم کن و حتی جامعه اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی برقرار نماید.32
از دیدگاه امام راحل، انبیا و اولیای الهی برای اصلاح و هدایت فرد و جامعه فرستاده شدهاند و سیاست مختصّ آنان است و غیر آنها نمیتوانند چنین سیاستی را اعمال کنند. ایشان در این زمینه، معتقدند:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرفآن چیزیکهصلاحشانهست،صلاحملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند، این مختص به انبیاو اولیاست و به تبعآن، به علمایبیداراسلام... .33
1) تقدّم مصالح جامعه بر مصالح فرد یا بعکس
امام خمینی قدسسره در پاسخ به این پرسش که آیا مصالح جامعه بر فرد مقدّم است یا بعکس، مصالح جامعه را از نظر ارزشی مقدّم بر فرد میشمرند و با تکیه بر تعالیم و رفتار پیامبران الهی اعتقاد دارند:
تمام انبیا از صدر بشر و بشریت... برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند، فرد را فدای جامعه میکردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، ما فردی بالاتر از خود ائمّه ـ علیهمالسلام ـ نداریم؛ این فردها خودشان را، فردها را فدا میکردند برای جامعه... اگر شخصی یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتی را، که حکومت عدل است، تباه کنند، با بیّنات با آنها باید صحبت کرد. نشنیدند، با موازین عقلی صحبت کرد. نشنیدند، با حدید... . بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد این فرد باید فدا شود.34
2) جامعه توحیدی
بر اساس پارادایم «توحید»، امام خمینی قدسسره جامعه توحیدی را به گونهای به تصویر کشیدند که تداعیکننده بعد اجتماعی یا به عبارت دیگر، بازتولید جامعهشناختی اصل فلسفی «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» باشد. در واقع، نظریه «جامعه توحیدی» در پاسخ به نظریه «جامعه بیطبقه»، که از سوی برخی نحلههای مارکسیست طرح شده بود، و نظریه «جامعه بیطبقه توحیدی»، که از سوی بعضی از نظریهپردازان متأثر از مارکسیسم و سازمانهای سیاسی التقاطی بازسازی شده بود، مطرح گردید. ایشان در معرفی «جامعه توحیدی» میگویند:
«جامعه توحیدی»... عبارت از جامعهای است که با حفظ همه مراتب، یک نظر داشته باشند؛ کأنّه موجودند... قشرهای دولت، ملت، رئیس جمهور، پایینتر، همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته باشند.35
«جامعه توحیدی» معنایش این است که... در عین حالی که حکومت هست، همه اینها یک فکر داشته باشند. «جامعه توحیدی» معنایش این است که همه اینها به خدا فکر کنند، توجه به خدا داشته باشند، نه اینکه هرج و مرج باشد.36
3) نظریه امّت اسلام
جنبشهای فکری و سیاسی ناسیونالیست، که خاستگاهشان غرب و اروپاست و از قرن نوزدهم در جوامع اسلامی نفوذ کردند و در قرن بیستم نضج گرفتند و با فروپاشی امپراتوری عثمانی و ظهور کشور ـ ملتهای گوناگون، به منزله یک واقعیت پذیرفته شدند. ولی امام خمینی قدسسره در مقابل، با اتخاذ موضع منفی، آنها را در تضاد با اسلام معرفی کردند و به مثابه جانشین، نظریه «امت اسلام» را بازسازی و مطرح کردند؛ در این زمینه عقیده داشتند:
اسلام آمده است تا تمام ملل دنیا را، عرب را، عجم را، ترک را، فارس را با هم متحد کند و یک امّت بزرگ به نام «امّت اسلام» در دنیا برقرار کند تا کسانی که میخواهند سلطه بر این دولتهای اسلامی و مراکز پیدا بکنند، نتوانند؛ به واسطه اجتماع بزرگی که مسلمین از هر طایفه [دارند].
نقشه قدرتهای بزرگ و وابستگان آنها در کشورهای اسلامی این است که این قشرهای مسلم را، که خدای تبارک و تعالی بین آنها اخوّت ایجاد کرده است و مؤمنون را به نام «اخوّت» یاد فرموده است، از هم جدا کنند و به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند، بلکه با همه دشمن کنند و این درست خلاف مسیر اسلام است و مسیر قرآن کریم. تمام مسلمین با هم برادرند و برابرند و هیچیک از آنها از یکدیگر جدا نیستند و همه آنها زیر پرچم اسلام و زیر پرچم «توحید» باید باشند.37
ایشان با وجود مخالفت با ملّیگرایی و ناسیونالیسم، احترام به وطن را مشروط به اینکه متضاد و مقابل اسلام نباشد موافق دستورات الهی میشمردند و در عمل نیز با رهبری انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران، نهادها و نمادهای آن کشور ـ ملت را به منزله یک واقعیت پذیرفتند، هرچند باورشان به اهداف بلندمدت برای تحقق امّت اسلام معطوف بود. در همین زمینه، در آثار ایشان میخوانیم:
ما مکرّر این معنا را گفتیم که این قضیهای که شاید صحبتش در همه جا هست که ملت ایران ـ مثلاً ـ جدا، ملت عراق جدا، هر کدام یک عصبیّتی برای او داشته باشند و حتی به اسلام کار نداشته باشند؛ به ملت و به ملیّت کار داشته باشند، این یک امر بیاساس است در اسلام، بلکه مضاد با اسلام است.
اسلام در عین حالی که «وطن» را، آنجایی که زادگاه است، احترام میگذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمیدهد. اساس اسلام است. اینها دیگر بقیهاش فرعند. اساس ـ آنهایی که مکتبی هستند ـ خدمت به اسلام است. این خدمت اگر در لبنان باشد خدمت است و اگر در ایران باشد خدمت است.38
اندیشههای اجتماعی از منظر امام خمینی قدسسره
1. آزادی
از نظر حضرت امام قدسسره، آزادی برای افراد جامعه بسیار مفید است. شخص آزاد میتواند به درجات بالایی از انسانیت نایل آید. اجتماع آزاد دارای پیشرفتهای علمی، صنعتی و اخلاقی بیشتری است تا اجتماعی، که هرگونه عمل فرد از طرف حکومت کنترل میشود.
خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است. پیامبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان یک چیزی را تحمیل کنیم. بلی، ممکن است گاهی وقتها ما یک تقاضایی از آنها بکنیم، تقاضای متواضعانه، تقاضاهایی که خادم یک ملت از ملت میکند.39
امام راحل بر این باور بودند که برای حفظ آزادی و استقلال کشور اسلامی و اینکه امّت اسلام همواره از نعمت آزادی برخوردار باشند و نیز برای تأمین آزادیهای مشروع فردی، میتوان یکی از طرحهای ذیل را در این زمینه پذیرفت:
طرح اول: پذیرفتن این اصل که هیچ کس پس از خداوند بر دیگری سلطهای ندارد؛ زیرا همگی در بندگی مساویاند؛ کسی که صاحب چیزی نیست، بدون اجازه صاحبش بر آن تسلّطی نخواهد داشت. انسان باید تنها در برابر ذات اقدس حق تسلیم باشد و نباید از هیچ انسانی اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد.
ما از این اصل اعتقادی، اصل «آزادی بشر» را میآموزیم که هیچ کس حق ندارد انسانی و یا جامعه و یا ملتی را از آزادی محروم کند و برایش قانون وضع کند.40
طرح دوم: در عرصه حکومت، نباید قدرت مطلقی وجود داشته باشد که هم قانونگذار باشد، هم مجری قانون و هم ضامن قانون؛ یعنی تفکیک قوا باید به گونهای وجود داشته باشد که اسلام آن را تضمین مینماید.
هیچ کس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی ـ که از روی موازین شرعیه باید ـ توقیف کند یا احضار نماید، هرچند مدت توقیف کم باشد. توقیف یا احضار به عنف جرم است و موجب تعزیز شریعت است.41
یعنی وقتی هیچکس حق ندارد بدون حکم قاضی کسی را احضار یا توقیف کند، معنایش این است که هرچند آن شخص رئیسجمهور یا رئیس مجلس و یا هر فردی غیر از قاضی باشد و این همان معنای تفکیک قواست که هیچ قوّهای و یا هیچ شخصی نمیتواند در کار قوّه دیگری دخالت کند و در صورت تعدّی از این قانون، جرم محسوب شده و موجب تعزیر شریعت است.
طرح سوم: امام راحل هیچگاه ادعا نداشتند کسی را میتوان از تفکری منع کرد. عقیده نیز همینگونه است. بخش عمدهای از عقیده حاصل تفکر است. اما توطئه، فتنه، حرکت در جهت خلاف امنیت جامعه و تشکیل احزاب وابسته و براندازی را اجازه نمیدادند.
در جمهوری اسلامی، کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند. نه حزب توده به واسطه حزب توده بودن و نه بهایی را به واسطه بهایی بودنش این محاکم محاکمه کردند و حکم به حبس کردند. بهاییها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند؛ حزبی که در سابق انگلستان پشتیبانی آنها را میکرد و حالا هم آمریکا پشتیبانی میکند. اینها همه جاسوسند؛ مثل آنها.42
طرح چهارم: برای رفع موانع آزادی تفکر و عقیده، امر به معروف و نهی از منکر واجب است. باید به وسیله این دو فضایی باز به وجود آورد که انسانها بتوانند آزادانه به ندای فطرت خداجوی خود پاسخ دهند؛ اما تفتیش عقاید جایز نیست.
(هیچ کس حق ندارد) به تلفن یا نوار ضبط صوتِ دیگری به نام «کشف جرم» یا «کشف مرکز گناه» گوش کند و یا برای کشف گناه و جرم ـ هرچند گناه بزرگ باشد ـ شنود بگذارد و یا به دنبال اسرار مردم باشد یا تجسّس از گناهان غیر نماید و یا اسراری که از غیر به او رسیده ـ ولو یک نفر ـ فاش کند.43
طرح پنجم: قاعده «سلطنت» است. که از حدیث نبوی «الناس مسلطون علی اموالهم»44 استفاده میشود و منشأ بسیاری از احکام است.
هیچ کس حق ندارد در مال کسی، چه منقول و چه غیرمنقول، در مورد حق کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید، مگر به حکم حاکم شرع، آن هم پس از بررسی دقیق و ثبوت حکم از نظر شرعی. هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار شخصی بدون اذن صاحب آن وارد شود یا کسی را جلب کند.45
طرح ششم: تشکیل یک دولت حداقل که حضرت امام در آثار خود، تشکیل آن را ـ و نه یک دین حداقل را ـ مورد تأکید قرار میدادند که به برخی از ویژگیهای آن اشاره میشود:
1. وجود آزادیهای سازنده:
همگی (مردم) اعلام کردهاند که خواستار استقرار جمهوری اسلامی هستند که متکی بر آراء ملت باشد و با معیارها و قواعد اسلامی تکوین یابد و عمل کند و اینچنین حکومتی جز با دادن بیشترین آزادیهای سازنده اخلاق، امکانپذیر نیست.46
2. آزادی انتخاب:
احدی در سرتاسر ایران الزام نکرده است کسی را که به این رأی بده یا به آن رأی بده. الزام به رأی دادن هم نکرده است، لکن تکلیف شرعی گفته است.47
3. آزادی انتقاد:
اگر ـ خدای نخواسته ـ یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند مردم؛ مردم همه به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را میکنی؟48
4. آزادی احزاب:
هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم، در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازد آزادند و اسلام در تمام این شئون حدّ و مرز آن را تعیین کرده است.49
حضرت امام آزادی را در جامعه اسلامی محدود به قانون میدانستند.
حدود دارد آزادی، آزادی در حدّ قانون است. همه جای دنیا اینطور است که آزادی که هر ملتی دارد، در حدّ قانون آزادی دارد. نمیتواند کسی به اسم «آزادی» قانونشکنی کند.50
آزادی زنان
یکی از مقولههایی که حضرت امام درباره آن، فرمایشهای خودشان را به طور صریح و شفاف بیان کردهاند آزادی زنان است. «آزادی زنان» به معنای رهایی آنان از قید و بند سنّتهای قومی و مردسالارانه نیست؛ یعنی زن انسانی مستقل است و میتواند خود انتخابگر باشد. اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است و اسلام با مفهوم «زن» به عنوان شیء مخالفت کرده است. زن مساوی مرد است و مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند. حضرت امام درباره آزادی زنان میفرمایند:
ما میخواهیم زنان را از فسادی که آنان را تهدید میکند، آزاد سازیم.51
زنان در جامعه اسلامی آزادند و از رفتن آنها به دانشگاه و ادارات و مجلسین به هیچ وجه جلوگیری نمیشود، از چیزی که جلوگیری میشود فساد اخلاقی است که زن و مرد نسبت به آن مساوی است.52
در نظام اسلامی، زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد.53
ایشان تنها ملاک و معیار عدم دخالت زن و محدودیت زن را زمانی میدانند که موجب پیدایش فساد شود که در این حالت هم زن و مرد فرقی ندارند.
ایشان درباره حجاب زنان میفرمایند:
در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد، بلکه زن میتواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند.54
در انسانشناسی امام خمینی قدسسره زن و مرد از هویّت انسانی مستقلی برخوردارند و هیچ یک نسبت به دیگری اصل به شمار نمیآید.
2. عدالت
«عدالت» یکی از مفاهیم مهمی است که امام خمینی قدسسرههمواره بر آن تأکید داشتند و محوریترین جهتگیری سیاسی ـ اجتماعی نظام سیاسی از دیدگاه ایشان محسوب میشود. دلایل اهمیت جایگاه مفهوم «عدالت» در اندیشه امام خمینی قدسسره عبارتند از:
الف. برقراری عدالت؛ هدف ارسال پیامبران:
خدای تبارک و تعالی میفرماید که انبیا را ما فرستادیم، بیّنات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان بر ایشان دادیم و فرستادیم... که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد.55
پیغمبر اسلام تشکیل حکومت داد؛ مثل سایر حکومتهای جهان، لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی... و حکومت علیبن ابیطالب نیز با همان انگیزه به طور وسیعتر و گستردهتر، از واضحات تاریخ است.56
ب. عدالت؛ از امور فطری و عقلانی: از دیدگاه امام خمینی قدسسرهعدالت و قسط ریشه در وجود و ذات انسان دارد؛ یعنی انسان طبعا موجودی است که تمایل و گرایش فطری به حرکت به سوی عدالت و برقراری قسط در جامعه دارد و از بیعدالتی و تبعیض رویگردان است.
از فطرتهای الهیّه، که در ذات بشر مصرّح است، حبّ عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است... .57
ملت فطرتا در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتساف، فطرتا گریزان و متنفّر است. از فطرتهای الهیّه که در کمون ذات بشر مخمّر است، حبّ عدل و خضوع در مقابل آن است و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است. اگر خلاف آن را دید، بداند که مقدّمات نقصانی است.58
ج. عدالت؛ صفتی الهی است و ابتنای احکام اسلام بر آن: امام راحل عدالت را به عنوان برجستهترین صفت پروردگار و شامل جمیع کمالات معرفی نموده و آن را ویژگی تمام افعال الهی ذکر کردند.59
به گفته ایشان، اسم اعظم الهی با دو اسم «حاکم» و «عادل» تجلّی مینماید.60 در این جنبه، امام خمینی قدسسرهعالَم را تجلّی حق تعالی دانسته و برقراری سنّتهای آن را بر اساس موازین و اصول عدل عنوان نمودهاند.
اسلام، خدایش عادل است، پیامبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضیاش هم بهتر است که عادل باشد، فقیهش هم بهتر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد ـ از ذات مقدّس کبریایی گرفته تا آخر... . زمامدار هم باید عادل باشد، ولات هم باید عادل باشند... .61
د. عدالت؛ ارزشی برتر و تغییرناپذیر و شاخص حکومت اسلامی: امام خمینی قدسسره برقراری و تحقق عدالت در جامعه را در ردیف اصول و پایههایی همچون «توحید» قرار دادهاند:
ارزشها در عالم دو قسم است: یک قسم ارزشهای معنوی، از قبیل ارزش توحید و جهاد مربوط به الوهیت و از قبیل عدالت اجتماعی، حکومت عدل و رفتار عادلانه حکومتها با ملتها و بسط عدالت اجتماعی در بین ملتها و امثال اینها که قابل تغییر نیست. و قسم دیگر اموری است مادی که به مقتضای زمان فرق میکند.62
از دیدگاه ایشان، مسئله عدالت موضوعی است که هیچیک از ملاحظات نمیتواند آنها را تحتالشعاع قرار دهد و باید در تمامی برنامهریزیها و سیاستگذاریها و حتی نهادسازیها، چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدت، مورد ملاحظه قرار گیرد. حضرت امام در موارد متعددی شاخص اصلی حکومت اسلامی را اجرای عدالت میدانند:
ما که میگوییم «حکومت اسلامی»، میگوییم: حکومت عدالت؛ ما میگوییم یک حاکمی باشد که به بیتالمال مسلمین خیانت نکند.63
ه . اجرای عدالت؛ زمینهساز توسعه و ایجاد محطیی امن: امام خمینی قدسسرهمهمترین کارکرد و اثر تحقق عدالت را ایجاد محیطی امن و آرام برای بروز استعدادها و تواناییها و خلّاقیتهای افراد در تمامی حوزههای فکری و عملی میدانند:
به تبع ایجاد عدالت، فرصت پیدا میشود برای اینکه هر کس هر چیزی دارد، بیاورد. وقتی که آشفته است، نمیتوانند، در یک محیط آشفته نمیشود که اهل عرفان عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه فلسفهشان را، اهل فقه فقهشان را. لکن حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت جاری کرد و نگذاشت فرصتطلبها به مقاصد خودشان برسند، در یک محیط آرام، همه چیز پیدا میشود.64
و. اجرای عدالت؛ تکلیفی انسانی و دینی: امام خمینی قدسسرهتحقق عدالت و قسط را چه در نفس و وجود فرد و چه در درون جامعه بشری یک تکلیف فطری و الهی انسانی میداند که هر فردی از افراد جامعه، نسبت به انجام آن مسئول است.
از نظر امام این مسئولیت خاص، مهم، ولی در مورد آگاهان جامعه شدیدتر و بیشتر است. آنها وظیفه و تکلیف سنگینتری را نسبت به سایر افراد جامعه بر دوش دارند:
ائمه و فقهای عادل موظفند از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند.65
3. اختلاف و برادری
امام راحل در نامه مورّخ 10 آبان ماه 1367 خطاب به محمّدعلی انصاری، اختلاف را به اختلاف «روا» و «ناروا» تقسیم کردند و در مواردی اختلاف را ضروری و در مواردی ناروا شمردند: آنگاه از پنج اصل یاد کردند و اختلاف در غیر آنها را طبیعی شمردند. ایشان معتقد بودند که اختلاف در غیر این موارد، تهدیدی متوجه انقلاب نمیکند. آن اصول و مبانی عبارتند از:
1. اسلام؛
2. قرآن؛
3. انقلاب اسلامی؛
4. استقلال در عرصههای سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی؛
5. رفاه عمومی و برچیدن ستم اقتصادی.
مطلب دیگری که در این منشور بدان اشاره کردند، ریشههای اختلاف بود. ایشان فرمودند:
گاه اختلاف از بستر اندیشه و زمینههای علم و معرفت برمیخیزد و گاه بستر آن خصلت خودخواهی و حبّ نفس است. باید از شرّ این پدیده به خدا پناه بریم... و تنها یک راه برای مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است.66
4. خودباختگی و خودباوری
امام خمینی قدسسره خودباختگی در مشرق زمین و بخصوص بین مسلمانان را معلول علل گوناگونی میدانستند که عبارتند از:
الف. تصور پیشرفت غرب در همه علوم به خاطر پیشرفت در علوم مادی:
کسی که منطق الشفاء و حکمت الاشراق و «حکمت متعالیه» صدرای شیرازی دارد، به منطق و حکمت اروپاییان، که باز در کلاس تهیه است، چه احتیاج دارد؟! اینها گمان کردهاند که اگر مملکتی در سیر طبیعی پیشرفت کرد، در سیر حکمت الهی نیز پیشقدم است، و این از اشتباهات بزرگ ماست و [این را ]یکی از تبهکاریهای نویسندگان مشرق اسلامی باید دانست.67
ب. تصور مصونیت اجنبی از خطا و اشتباه:
همین که نام یک مستشار آمریکایی روی کسی آمد، دیگر برای او، این زمامداران بیهوش و خودسر ما، خطا و اشتباه یا خیانت و دزدی قایل نمیشوند.68
ج. مرعوب شدن در مقابل پیشرفتهای غرب:
وقتی کشورهای استعمارگر با پیشرفت علمی و صنعتی، یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا، ثروت و تجملّاتی فراهم آوردند، اینها خود را باختند، فکر کردند راه پیشرفت صنعتی این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند!69
د. تصور ترقّی به خاطر گرایش به غرب و شرق:
در سالهای طولانی، تبلیغات دامنهدار دولتهای شرق و غرب موجب این شد که ملتهای مسلمان از آنها یاری بخواهند و گمان کنند که ترقّیات این کشورهای ضعیف، در گرایش به یکی از این دو ابرقدرت است، لکن به هر طرف که تمایل پیدا کردند، بعد از مدتی فهمیدند که آنها جز اسیر کردن اینها و بردن خزائن و غارت کردن مخازن آنها کار دیگری نمیکنند.70
ه . القائات غرب؛ موجب غربزدگی و خودباختگی:
وقتی از بچگی، وقتی هم وارد شدند در مدرسه، توی مدرسه این را به گوششان خواندهاند؛ وقتی هم وارد شدند در جامعه، هی این در گوششان خوانده شده است، در روزنامهها تبلیغ شده است، در مجلّات تبلیغ شده است، همه جا این مطلب پیش آمده است که «شما خودتان نمیتوانید خودتان را اداره کنید؛ اگر از دامن شرق فرار میکنید به دامن غرب باید پناهنده بشوید!»71
امام خمینی قدسسره معتقد بودند: راه مقابله با خودباختگی و ایجاد خودباوری این است که به خود بیاییم و از غرب نهراسیم. ایشان میفرمودند:
نقطه اول این است که خود انسان متحوّل بشود، خود انسان از غربزدگی بیرون بیاید. اگر فرهنگ ما متحوّلشود فرهنگ انگلی متوقف میگردد.72
ایشان راه دستیابی به هویّت اصیل را در «تحوّل فرهنگ» میدانستند و اینکه باید فرهنگ از غربزدگی بیرون بیاید. در این صورت است که میتوان روی پای خود ایستاد و با زدودن مظاهر فرهنگی غرب، به خودباوری رسید. ولی راه خودباوری طولانی است؛ باید مغزهای استقلالی جایگزین مغزهای استعماری بشوند.
ایشان با توصیه به جوانان برای تحصیل خوب در داخل، معتقد بودند که با انقلاب فرهنگی باید با نفوذ ریشهدار غرب مبارزه کرد.73
5. قانونگرایی
امام خمینی قدسسره بر همه ارکان قانونمندی و قانونگرایی تأکید داشتند:
الف. اهتمام به اجرای قانون:
در اسلام، آن چیزی که حکومت میکند یک چیز است و آن قانون الهی [است.] پیغمبر اکرم هم به همان عمل میکرده است، خلفای او هم به همان عمل میکردند، حالا هم ما موظّفیم که به همان عمل کنیم. قانون حکومت میکند، شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص، ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام. در اسلام قانون است، همه تابع قانونند.74
ب. برابری همه در برابر قانون:
فرقی بین اشخاص نیست در قانون اسلام، فرقی بین گروهها نیست.75
همه باید مقیّد به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو بر خلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید؛ برای اینکه میزان اکثریت است.76
ج. احترام به نهادهای قانونگذار:
من تکرار میکنم: مجلس بالاترین مقام است در این مملکت. مجلس اگر رأی داد و شورای نگهبان هم آن را پذیرفت، هیچکس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید... .77
من با نهاد شورای نگهبان صد درصد موافقم و عقیدهام هست که باید قوی و همیشگی باشد.78
6. ظلمستیزی و شهادتطلبی
بدون شک، نظریات امام خمینی قدسسره درباره «شهادت» و انگیزههای آن، در جهان معاصر و برای مسلمانان نسلهای آینده، فصل جدیدی در ترویج فرهنگ شهادت، در ایران و جهان گشوده است. ایشان از ابتدای نهضت، با تبیین فلسفه جهاد و شهادت، به همه انقلابیان و اقشار جامعه این نکته را گوشزد کردند که شهادت مربوط به زمان خاصی از تاریخ، و آرزوی شهادت فقط مربوط به مبارزان صدر اسلام نیست.
حضرت امام با تفسیر صحیح از مفهوم کلمه «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»79 و دعای مشهور «یا لیتنا کنا معکم»80 معتقد بودند: آرزوی شهادت و دفاع از دین، فقط مختص زمان پیامبر و حضرت علی و امام حسین علیهمالسلام نیست. همه باید عاشورایی باشند و به سالار شهیدان تأسی نمایند. ایشان با تبیین فلسفه جهاد و شهادت میفرمودند:
با ما معامله بردگان قرون وسطا میکنند. به خدای متعال، من این زندگی را نمیخواهم. «أنّی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع الظالمین إلاّ برما» کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم.81
امام راحل در شروع نهضت، تقیّه را حرام میدانستند و میفرمودند:
حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیّه حرام است، و اظهار حقایق واجب «ولو بلغ ما بلغ.»82
ایشان لحظهای هم در مقابل زورگوییهای جبّاران سر فرود نیاوردند و میفرمودند:
من اکنون قلب خود برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جبّاریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا، احکام خدا را در موقع مناسبی بیان خواهم کرد، و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف بر مصالح مملکت را برملا میکنم.83
ایشان با طرح شعار معروف «خون بر شمشیر پیروز است» فصل جدیدی در ادبیات سیاسی و انقلابی معاصر گشودند و معتقد بودند هر کس که این شعار را واقعا بپذیرد روحیهای پیدا میکند که از هیچ چیزی نمیهراسد و به استقبال شهادت میرود.
از سوی دیگر، عمل به تکلیف و فرع بودن نتیجه در منظر ایشان، ناشی از اعتقاد به «احدی الحسنیین» بود. معتقد بودند: پیروزی در انقلاب و دفاع مقدّس و یا شهادت ـ هر دو ـ پیروزی است، و این راز عدم هراس از مرگ و رمز شهادتطلبی ایشان و یارانشان بود.
7. دین
اسلام در نگاه امام خمینی قدسسره دین کامل و جامع است؛ دینی که برای برپایی قسط و عدالت نازل شده است و از اینرو، در ارتباطی تنگاتنگ با زندگانی این جهان و امور اجتماعی و سیاسی قرار دارد. مکتبی است که بر خلاف مکتبهای غیرتوحیدی، در تمام شئون فردی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکتهای، هرچند ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است.
ایشان در فرمایشهای خود، دین اسلام را برای تحقق عدل و قسط و رساندن انسان به سعادت میدانستند و همه احکام اسلام را ابزاری برای اجرای حکومت و گسترش عدالت به حساب میآوردند.
همه زحمت انبیا برای این بود که یک عدالت اجتماعی درست بکنند برای بشر در اجتماع، و یک عدالت باطنی درست کنند برای انسان در انفراد.84
8. سیاست
امام خمینی قدسسره بر اساس نگرش خود نسبت به جهان هستی و جایگاه انسان در آن و نقشی که به ایشان محوّل شده است، سیاست را بر سه قسم میدانستند:
الف. سیاست شیطانی
ایشان در بیان ویژگیهای این نوع سیاست میفرمودند:
... آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت: آقا سیاست عبارت است از: دروغ گفتن، خدعه، نیرنگ، خلاصه، پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید... گفتم: از اول ما وارد این سیاست که شما میگویید نبودهایم.85
چنین سیاستی در نگاه حکیمان مسلمان نیز به سیاست ضالّه یا جاهله و یا سیاست رذیلت و مانند آن معروف شده است؛ زیرا یا مبتنی بر جهل است یا مبتنی بر آگاهی ناقص و از اینرو، به ضلالت و گمراهی منجر میشود.
ب. سیاست تکبعدی یا ناقص
در این نوع سیاست، جنبههای مثبت این جهانی وجود دارند و هدف آن تأمین مصالح عمومی و اجتماعی است، اما توجهی به بعد روحانی و معنوی انسان و تأمین سعادت او در جهان آخرت ندارد.
ما اگر فرض کنیم که یک فردی هم پیدا بشود که سیاست صحیح را اجرا کند، نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیسجمهوری، یک دولتی سیاست صحیح را هم اجرا کند و به خیر و صلاح ملت هم باشد، این سیاست یک بعد از سیاستی است که برای انبیا بوده است و برای اولیا و حالا برای علمای اسلام.86
به تعبیر امام خمینی قدسسره، سیاستی که در این مسیر تحقق مییابد سیاستی صحیح است، ولی مطلوب نیست؛ زیرا انسان و جامعه با یک بعد و ماده محض بهبود پیدا نمیکند.
انسان یک بعد ندارد، انسان فقط یک حیوانی نیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد.87
ج. سیاست الهی
سیاستی مطلوب و مورد توجه امام خمینی قدسسره است که دارای ویژگیهای ذیل باشد:
1. سعادت محور؛
2. توجه به دو بعد و ساحت اصلی انسان؛
3. ایجاد جامعهای مناسب برای رشد و تکامل انسان با در نظر گرفتن دنیا و آخرت؛
4. عاری از فریب، دروغ، خدعه، نیرنگ و سایر مظاهر شیطانی؛
5. رعایت مصالح دنیا و آخرت عموم انسانها؛
6. پرهیز از سلطه ناروا بر مردم؛
7. ابتنا بر قسط و عدل؛
8. نفی هرگونه ظلم و ستم و استبداد و استثمار و استعباد؛
9. اجرای حدود الهی در جامعه.
امام خمینی قدسسره در بیان این نوع سیاست میفرمایند:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست... . و این مختصّ انبیاست.88
از دید امام راحل، سیاست یعنی: در نظر گرفتن تمام ابعاد انسان و جامعه و تمام مصالح دنیوی و اخروی او و صلاح مادی و معنوی او یا همان «صراط مستقیم» که صراط عدالت و قسط است.
9. جدایی دین از سیاست
اصلیترین و اساسیترین هدف و انگیزه مهاجمان و مخالفان نظام جمهوری اسلامی، مسئله «جداانگاری دین از سیاست» است که با بهرهوری از راهکارهای گوناگون در جهت اثبات آن گام برمیدارند. برای نمونه، برخی از نویسندگان با تفسیر دین به «تنظیمکننده رابطه انسان با خدا»، دین را از صحنه سیاست بیرون رانده و در حدّ مسائل شخصی و فردی تقلیل دادهاند.
امام خمینی قدسسره شعار «جدایی دین از سیاست» را به عنوان توطئه اجانب برشمرده، فرمودهاند:
اولین و مهمترین حرکت، القای شعار «جدایی دین از سیاست» است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است، تا جایی که دخالت در سیاست، دون شأن فقیه، و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را دنبال میآورد.89
ایشان با تأکید بر اصلاح فکری و اخلاقی افراد حوزه میفرمایند:
مثلاً، بعضی را میبینیم که در حوزهها و به گوش یکدیگر میخوانند که این کارها از ما ساخته نیست؛ چکار داریم به این کارها؟ ما فقط باید دعا کنیم و مسئله بگوییم! این افکار آثار تلقینات بیگانگان است.90
ایشان با اشاره به زمان صدر اسلام، که دیانت با سیاست یکی بود، میفرمایند:
مگر زمان پیغمبر اکرم سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهای روحانی بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر، سیاست از دین جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمّال سیاسی آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند... .91
حضرت امام در موارد متعدد، با مقایسه زمان حاضر با زمان صدر اسلام اشاره میکنند که ائمّه ما خودشان از جمله افرادی بودند که در سیاست و حکومت مداخله میکردند و حتی خطبههای سیاسی که حضرت امیر علیهالسلام و پیامبر ایراد میکردند در عین اینکه متولّی دین و ملّا بودند، حاکی از این امر است.
ایشان با اشاره به اینکه کاری کردند که حکم آخوند سیاسی به منزله فحش تلقّی شود، میفرمایند:
مسئله «جدا بودن دین از سیاست» مسئلهای [است ]که با کمال تزویر و خدعه طرح کردند، حتی بر ما هم مشتبه کردند! حتی کلمه «آخوند سیاسی» یک کلمه فحش است در محیط ما! فلان آخوند سیاسی است! در صورتی که آقایان در دعاهای معتبر «ساسة العباد» [را دیدهاند.] مع ذلک، از بس تزریق شده است، از بس اشتباهکاری شده است، ما خودمان هم باورمان آمده است که دین از سیاست جداست! آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزدیاش باشد!92
روحانیین باید در صحنه باشند. باید همه این حرفهای نامربوطی که زده بودند و شما را میخواستند از دخالت در امور جامعه کنار بگذارند، همه آنها را پشت سر بگذارید و گذاشتهاید پشت سر. علمای اعلام نباید بروند کنار بنشینند تا مقدّرات آنها در آمریکا تدوین بشود و یا در شوروی تدوین بشود.93
ایشان ما را به عبرت گرفتن از جریان انقلاب مشروطه دعوت میکنند و میفرمایند:
اگر روحانیون، ملت ، خطبا، علما، نویسندگان، روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد.94
10. وحدت حوزه و دانشگاه
از مقولاتی که به آمیختگی دین و سیاست ارتباط دارد مقوله وحدت حوزه و دانشگاه است که امام راحل بارها بر وحدت این دو قشر تأکید میکردند و نقش عوامل گوناگون را در جدایی این دو قشر دخیل میدانستند. ایشان در بخشی از سخنانشان میفرمودند:
از نقشههای شیطانی قدرتهای بزرگ استعمار و استثمارگر، که سالهای طولانی در دست اجراست و در کشور ایران در زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمّدرضا با روشهای مختلف دنبالهگیری شد، به انزوا کشاندن روحانیت است که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبی و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمت و اعدام و امثال آن و در زمان محمّدرضا با نقشه و روشهای دیگر، که یکی از آنها ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود که تبلیغات وسیعی در این زمینه شد و معالاسف به واسطه بیخبری هر دو قشر از توطئه شیطانی ابرقدرتها، نتیجه چشمگیری گرفته شد.95
اجتماعی شدن متفاوت این دو قشر و حمایت جانبدارانه حکومتها از قشر تحصیلکرده وابسته به غرب یا شیفته غرب به تدریج دامنه فعالیت قشر حوزوی را به نهاد دین محدود کرد و بعکس، دامنه فعالیت قشر تحصیلکرده دانشگاهی را به تمامی نهادهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه گسترش داد. این امر ـ یعنی محدود شدن عرصه فعالیت روحانیان و گسترش دامنه فعالیت قشر مقابل ـ به همراه تبلیغات دامنهدار بوقهای تبلیغاتی استبداد علیه روحانیان، به شکلگیری و تشدید و جدایی و عداوت بین چهار طرف منجر شد: 1. روحانیان؛ 2. تحصیلکردگان دانشگاهی؛ 3. توده مردم؛ 4. سردمداران سیاسی جامعه.
علما و دانشمندان این دو مرکز لازم است کوشش کنند در پیوند دادن این دو قشر عزیز. نه دانشگاهی بدون روحانی میتواند به استقلال برسد و نه روحانی بدون دانشگاهی.96
امام خمینی قدسسره از یکسو، در مقابل قشر دانشگاهی شعار «اسلام منهای روحانی» را زیر سؤال بردند و فرمودند:
اسلام منهای روحانی به مثابه طبّ منهای طبیب، در واقع نفی اسلام است، و به نسل جوان توصیه میکنم که خود را در هیچ شرایطی بینیاز از هدایت و همکاری روحانیون ندانند.97
از سوی دیگر، به روحانیان توصیه میکنند که با اظهارنظرهای جوانان و اندیشمندان اسلامی با روی گشاده و آغوش باز برخورد کنند و اگر خطایی میبینند با بیانی آکنده از محبت و دوستی، راه راست اسلامی را به آنان نشان دهند و فورا با زدن انگ «التقاط» و «انحراف» بر نوشتههایشان همه را یکباره به وادی شک و تردید نکشانند.98
ایشان طرح مسئله «جدا بودن سیاست از روحانیت» را چیز تازهای نمیدانستند و میفرمودند:
این مسئله در زمان بنیامیّه طرح شد و در زمان بنیعبّاس قوّت گرفت. در این زمانهای اخیر هم، که دستهای بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مسئله دامن زدند... .99
11. ولایت مطلقه فقیه
امام خمینی قدسسره از آغاز اندیشه سیاسی تا پایان عمر شریفشان، به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد داشتند و اگرچه «ولایت فقیه» دیدگاه ابتکاری و انحصاری معظمٌله به شمار نمیرود و فقها در تمام ادوار فقهی به آن توجه داشتهاند، ولی امتیاز ایشان در طرح این مسئله، ابتنای حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه است.
ایشان در سال 1322 برای اولین بار در کتاب کشف اسرار، به بحثهای حکومت اسلامی پرداختند و به صراحت، دامنه ولایت فقیه را از افتا، قضاوت و ولایت بر محجوران فراتر دانستند. در سال 1332 یعنی یک دهه بعد، در کتاب الرّسائل تمام مسائل مربوط به حکومت، اعم از امور سیاسی و قضایی، را جزو اختیارات فقیه دانستند. ایشان در رساله الاجتهاد و التقلید، پس از ذکر شئون فقیه، مینویسند:
در صورت اهمال نصب مقام حکومت و قضا میان مردم، قدر متیقّن این است که فقیه و عالم به قضاوت و سیاست دینی و عادل منصوب گردند.100
حضرت امام خمینی قدسسره تنها فقیهی به شمار میروند که علاوه بر بحث در این زمینه مثل سایر فقیهان، به تناسب مسائل گوناگون، ولایت فقیه را در تصدّی امر حکومت با همان معنای جامع و شامل، برای اولین بار با روشنی و تأکید و تصریح، به تفصیل مورد بررسی و اثبات قرار دارند و ـ چنانکه اشاره شد ـ مبحث «ولایت فقیه» را یک بار به صورت شفاهی طی 13 جلسه در نجف اشرف تدریس نمودند و بار دیگر مبحث آن را در جلد دوم ـ از مجموعه پنج جلدی ـ کتاب البیع با همان سبک نوشتند.
ایشان در بخشی از فرمایشهای خود، به ضرورت تشکیل حکومت در دوران غیبت اشاره نموده، میفرمایند:
اکنون که دوران غیبت امام پیش آمد و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا بکند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل حکومت لازم میآید. عقل هم به ما حکم میکند که تشکیلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانیم جلوگیری کنیم؛ اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند، دفاع کنیم. برای جلوگیری از تعدّیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرایی لازم است.101
ایشان در ادامه، برای احراز امر حکومت در دوره غیبت، با توجه به اینکه شخص معیّنی نصب نشده است، میفرمایند:
اکنون که شخص معیّنی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟... یا اینکه اسلام تکلیف را معیّن کرده است، ولی تکلیف حکومتی نداریم؟ معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود... آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است؟ و اگر خدا شخص معیّنی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است؟ این خاصیت، که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عده بیشماری از فقهای ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، میتوانندحکومتعدلعمومیدرعالمتشکیلدهند.102
فقیه همان ولایتی را داراست که حضرت رسول اکرم در امر اراده جامعه داشت. اگر فرد لایقی که دارای این دو ویژگی (علم به قانون و عدالت) باشد بپا خاست و حکومت تشکیل داد، همان ولایتی را دارد که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در امر اداره جامعه داشت، و بر همه مردم لازم است از او اطاعت کنند.
این توهّم، که اختیارات حکومتی حضرت رسول اکرم بیشتر از حضرت امیر بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیشتر از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضایل حضرت رسول اکرم بیش از همه عالم است، و بعد از ایشان، فضایل حضرت امیر بیشتر است؛ لکن زیادی فضایل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمیدهد.103
امام راحل با تأکید بر این مطلب که حکومت اسلامی عبارت است از: حاکمیت قوانین الهی بر مردم، دایره قوانین اسلام را اعم از احکام حکومتی و احکام فرعی شمرده، مینویسند:
اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیّه است، باید غرض حکومت الهیّه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبی اسلام، یک پدیده بیمعنا و محتوا باشد.
حکومت، که شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللّه است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است و حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است، خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند... حکومت میتواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقتا جلوگیری کند.104
شبههای که برخی در باب «ولایت فقیه» طرح میکنند این است که ولایت فقیه مستلزم استبداد است و یا اینکه جامعه را به استبداد دینی میکشاند. این شبهه نیز مورد توجه امام راحل قرار گرفته و فرمودهاند:
این حرفهایی که میزنند که خیر، اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری میشود، از باب این است که اینها ولایت فقیه را نمیفهمند چیست... ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد، نه اینکه میخواهد دیکتاتوری بکند... . اگر رئیسجمهوری باید با تصویب فقیه باشد، با تصویب یک نفری که اسلام را بداند چیست، درد برای اسلام داشته باشد، اگر درست بشود نمیگذارد این رئیسجمهور یک کار خطا بکند. و اینها این را نمیخواهند... .105
ایشان در تبیین جایگاه دینی و مشروعیت الهی حکومت و ولایت فقیه میفرمایند:
ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد، ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است؛ همان ولایت رسول اللّه است.106
معظمٌله میفرمودند:
فقهای جامع الشرائط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی و سیاسی و اجتماعی دارند و تولّی امور در غیبت کبرا موکول به آنان است.107
جمعبندی
در یک جمعبندی از اندیشههای اجتماعی حضرت امام قدسسره، میتوان چنین گفت: با توجه به اینکه جهتگیریها و گرایشهای هر مؤلّفی بر پیشفرضهای نظری مبتنی است، تلاش شده به شالودهای فکری و پیشفرضهای نظری اندیشه امام راحل اشاره شود؛ چراکه ایشان با تکیه بر همین زیربناهای اعتقادی، به مقولهها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی وارد شدند. از اینرو، برای آگاهی و شناخت از مقولههای نظری ایشان، سه موضوع هستیشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسی را در آثار و اندیشههای ایشان بررسی گردید.
پس از آن مقولههایی از اندیشه امام راحل ذکر شدند که بیشتر در بعد اجتماعی مطرح هستند. ایشان در این مقولات، همه جا از نقش محوری اسلام و احکام اسلامی یاد میکنند و «عدالت» را از محوریترین جهتگیریهای اجتماعی ـ سیاسی نظام سیاسی به شمار میآورند و عدالت را شاخص حکومت اسلامی مطرح مینمایند و در راه رسیدن به این شاخص، خودباوری را همچون سلاحی در دست مسلمانان میدانند که با تکیه بر ظرفیتهای بومی و فرهنگ دینی به دست میآید.
ایشان معتقدند: در هیچ زمینهای نباید مرعوب غرب شد و تصور کرد غربیها از خطا و اشتباه مصون هستند.
امام اصلیترین و اساسیترین هدف مخالفان نظام جمهوری اسلامی را مسئله «جداانگاری دین از سیاست» میدانستند و در این مسیر، دشمنان از هر راهکاری برای اثبات این مسئله استفاده میکردند؛ مثلاً، برخی از نویسندگان با تغییر تعریف دین به «تنظیمکننده رابطه انسان با خدا»، دین را از صحنه سیاست راندند و آن را تا حدّ مسائل شخصی و فردی تقلیل دادند.
اما امام راحل در اندیشههای خود، به شدت مخالف این مسئله بودند و کارامدی سیاست و امور اجتماعی و سیاسی را در پیوند میان دین و سیاست میدانستند. به همین دلیل، بحث «ولایت فقیه» را طرح و شکوفا کردند که شاخص پیوند دین با سیاست و امور اجتماعی است.
حضرت امام قدسسره در عمل اثبات کردند که دین بالاتر از حضور در مسائل شخصی و تنظیمکننده رابطه بین انسان و خدا، میتواند در همه مسائل اجتماعی و سیاسی حضور داشته باشد و دین میتواند جامعه را به بهترین نحو ممکن اداره کند.
-
پى نوشت ها
- 1 -دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد جامعهشناسى.
- 2ـ محمّدباقر حشمتزاده، مسائل اساسى علم سیاسى تهران، کانون اندیشه جوان، 1377، ص 8.
- 3ـ امام خمینى، صحیفه امام تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1379، چ دوم، ج 21، ص 222.
- 4ـ همان، ج 5، ص 387.
- 5ـ همان، ج 21، ص 221.
- 6ـ امام خمینى، طلب و اراده تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378، ص 74.
- 7ـ همان، ص 73ـ74.
- 8ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 19، ص 284.
- 9ـ همان، ج 8، ص 433 و 435.
- 10ـ همان، ج 5، ص 81.
- 11ـ همان، ج 5، ص 387ـ388.
- 12ـ همان، ج 19، ص 455.
- 13ـ همان، ج 3، ص 218.
- 14ـ همان، ج 7، ص 287.
- 15ـ امام خمینى، طلب و اراده، ص 148.
- 16ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 5، ص 368.
- 17ـ همان، ج 10، ص 466.
- 18ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 14، ص 90.
- 19ـ همان، ج 7، ص 288.
- 20ـ همان، ج 8، ص 324.
- 21ـ همان، ج 3، ص 218.
- 22ـ هماان، ج 3، ص 218.
- 23ـ همان، ج 4، ص 175.
- 24ـ همان، ج 4، ص 9.
- 25ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 14، ص 205ـ206.
- 26ـ همان، ج 17، ص 530.
- 27ـ همان، ج 19، ص 29.
- 28ـ همان، ج 8، ص 532.
- 29ـ همان، ج 13، ص 202.
- 30ـ همان، ج 9، ص 135.
- 31ـ همانا، ج 5، ص 387ـ388.
- 32ـ همان، ج 5، ص 389.
- 33ـ همان، ج 13، ص 433.
- 34ـ همان، ج 15، ص 213ـ217.
- 35ـ همان، ج 11، ص 469.
- 36ـ همان، ص 416ـ417.
- 37ـ همان، ج 13، ص 443ـ444.
- 38ـ همان، ص 168.
- 39ـ همان، ج 11، ص 34.
- 40ـ همان، ج 4، ص 166.
- 41ـ همان، ج 17، ص 106.
- 42ـ همان، ص 267.
- 43ـ همان، ص 141.
- 44ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، ج 2، ص 272، ح 7.
- 45ـ همان، ص 106.
- 46ـ همان، ج 4، ص 164.
- 47ـ همان، ج 18، ص 271.
- 48ـ همان، ج 7، ص 36.
- 49ـ همان، ج 2، ص 280.
- 50ـ همان، ج 7، ص 91.
- 51ـ همان، ج 3، ص 370.
- 52ـ همان، ج 5، ص 183.
- 53ـ همان، ج 5، ص 189.
- 54ـ همان، ج 5، ص 294.
- 55ـ همان، ج 15، ص 213.
- 56ـ همان، ج 21، ص 406.
- 57ـ امام خمینى، چهل حدیث اربعین حدیث (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1380)، چ بیست و چهارم، ص 113.
- 58ـ همان.
- 59ـ امام خمینى، شرح جنود عقل و جهل تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بىتا، ص 147.
- 60ـ امام خمینى، مصباح الهدایه الى الحلاقة و الولایة، ترجمه احمد فهرى تهران، پیام آزادى، 1360، ص 84.
- 61ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 3، ص 304.
- 62ـ همان، ج 11، ص 1.
- 63ـ همان، ج 3، ص 509.
- 64ـ همان، ج 20، ص 116.
- 65ـ همان.
- 66ـ همان، ج 21، ص 179.
- 67ـ امام خمینى، کشف اسرار بىجا، بىنا، بىتا، ص 34.
- 68ـ همان، ص 182.
- 69ـ امام خمینى، ولایت فقیه تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1379، ص 13ـ14.
- 70ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 4، ص 183.
- 71ـ همان، ج 14، ص 284.
- 72ـ همان، ج 6، ص 395.
- 73ـ همان، ج 19، ص 110ـ111.
- 74ـ همان، ج 9، ص 425.
- 75ـ همان، ج 9، ص 425.
- 76ـ همان، ج 14، ص 377.
- 77ـ همان، ج 14، ص 370.
- 78ـ همان، ج 18، ص 431.
- 79ـ همان، ج 10، ص 123.
- 80ـ اقتباس از فراز آخر زیارت امام حسین ع.
- 81ـ همان، ج 1، ص 17.
- 82ـ همان، ج 1، ص 178.
- 83ـ همان، ج 1، ص 179.
- 84ـ همان، ج 11، ص 386.
- 85ـ همان، ج 1، ص 269.
- 86ـ همان، ج 13، ص 431ـ432.
- 87ـ همان.
- 88ـ همان، ج 13، ص 433.
- 89ـ همان، ج 21، ص 91.
- 90ـ امام خمینى، ولایت فقیه، ص 137ـ138.
- 91ـ همان، ص 22.
- 92ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 6، ص 41.
- 93ـ همان، ج 15، ص 13.
- 94ـ همان، ج 15، ص 328.
- 95ـ همان، ج 21، ص 413.
- 96ـ همان، ج 10، ص 82ـ83.
- 97ـ همان، ج 7، ص 376.
- 98ـ همان، ج 21، ص 98.
- 99ـ همان، ج 16، ص 418.
- 100ـ امام خمینى، رساله الاجتهاد و التقلید تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1376، ص 101ـ102.
- 101ـ امام خمینى، ولایت فقیه، ص 39.
- 102ـ همان، ص 39.
- 103ـ همان، ص 40.
- 104ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 20، ص 170.
- 105ـ همان، ج 10، ص 352.
- 106ـ همان، ج 6، ص 95.
- 107ـ همان، ج 19، ص 237.