معرفت، سال دهم، شماره یازدهم، پیاپی 50، بهمن 1380، صفحات 34-

    هویت در نوجوانى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    هویت در نوجوانى

    جمشید مطهرى

     

    مقدمه

    با آن که فرد آدمى در پایان دوره کودکى با محیط خود، سازش یافته، به نظر مى رسد هنوز فردى است که به مرحله نهایى تحوّل و گسترش خود نرسیده. پایان دوره کودکى آغاز دوره بزرگى است که هر انسانى در جریان یک تحوّل طبیعى، با عبور از آن به احراز «تعادل نهایى» نایل مى آید. این دوره، که موسوم به دوره نوجوانى است، هم از نظر نوجوانان و هم از نظر والدین، از قدیم، دورانى دشوارتر از سال هاى کودکى قلمداد شده است. شاید بتوان گفت که نوجوانى بحرانى ترین مرحله زندگى است و هر کس در جریان زندگى خود، به ناچار باید از این گردباد شدید بگذرد. این گردباد آن چنان وجود روانى و جسمانى نوجوان را دست خوش جریانات سهمگین خویش مى سازد که مى توان گفت: او را دچار حیرت و سرگشتگى مى کند. در واقع، نوجوان در این گیرودار، مى خواهد بنالد، از بد حادثه فریاد برآورد; ناله و فریادى که از دل بیمار زار و درمانده اى برمى خیزد و با آن که هرچه بیمار، زارتر و درمانده تر باشد کم تر مى نالد، در این جا برعکس، طغیانش دامن گیرتر است. او آرام و قرار ندارد، به این در و آن در مى زند، تلاش مى کند تا از میان امواج خروشانى که از هر سو او را احاطه کرده است، راهى به سوى ساحل نجات بیابد. پس نوجوان را باید شناخت، باید به دل زارش راه یافت و در حلّ و فصل مشکلات این سن، او را یارى کرد. به راستى، کم تر خانه اى است که در آن، نوجوانى زندگى نکرده و یا آینده نزدیکى در انتظار او نباشد. همه کس به نحوى از انحا با نوجوانان سروکار دارد. بنابراین، لزوم آشنایى با مسائل و مشکلاتى ـ که در واقع ـ زیرساز بحران هاى رفتارى نوجوانان است، براى همه افراد کم و بیش لازم است; زیرا هرگونه ناآشنایى با این مسائل ممکن است سبب تشدید واکنش هاى عصیانى نوجوان و بروز رفتارهاى غیرعادى خطرناکى شود که دامنگیر خود نوجوان و اطرافیان او خواهد شد.

    تعریف و ترسیم نیم رخ نوجوانى در جریان تحوّل روانى

    براى این که دوره نوجوانى بهتر فهمیده شود، باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود:

    ـ این دوره چیست؟
    ـ حدود این دوره کدام است؟
    ـ مشخصات این دوره کدامند؟
    ـ نوجوانان علاوه بر کنار آمدن با همه تغییرات در خلال تحوّل روانى، باید بکوشند تا هویتى براى خود کسب کنند و پاسخ مشخصى براى این سؤال قدیمى بیابند که «من کیستم؟»

    الف. ماهیت دوره نوجوانى

    از لحاظ روان شناسى ژنتیک، در تحوّل روانى آدمى، دوره مهمى وجود دارد که بین دوره کودکى و بزرگ سالى قرار مى گیرد و به دوره «نوجوانى» مشهور است. نوجوانى، معرّف مرحله تغییر عمیقى است که کودک را از بزرگ سال جدا مى سازد. این مرحله واقعاً به منزله دگرگون شدن است; زیرا در چنین دوره اى، نوجوان دایم در حال تغییر است و حتى خود وى با مشکل بزرگ وضع و موفقیت خویش روبه روست.

    اگرچه نوجوان در حال دگرگون شدن و تغییر یافتن است، ولى در عین حال، این دوره اى است که آدمى در مقابل مسائل زندگى، به صورتى که در حیات روزمرّه در اجتماع بزرگ سالان مطرح مى شود، وضع مشخصى به خود مى گیرد. بنابراین، مى توان گفت: پدیده اساسى نوجوانى تهیه شخصیّت است و این عمل تهیه مى تواند در اشکال گوناگون ظاهر شود.

    نوجوان همان کسى است که تقریباً تا سن یازده، دوازده سالگى، براثر اعجاز «دیگر پیروى اخلاقى» ـ یعنى قبول بى چون و چراى دستورات بزرگ سال ـ دست کم در حلقه اى که حدود و ثغور آن را بزرگ سال رسم کرده بود، رفتارى طبیعى و بهنجار از خود نشان مى داد; نه تنها به پیروى تن در مى داد، بلکه مى خواست شرایطى را که توسط بزرگ سال یا پدر و مادر وى پیش بینى و تعیین شده بود، بپذیرد. اما به ناگاه، تغییر شیوه مى دهد و برخلاف سابق، آنچه بزرگ سال مى گوید و سابقاً مورد قبول وى بود، گردن نمى نهد. این چیزى است که نظر هر کس را به خود جلب مى کند. گاهى طرز راه رفتن خود را عوض مى کند، لهجه خود را تغییر مى دهد، رؤیایى و عشق طلب مى شود، نسبت به زیبایى ها با حسّاسیت مى نگرد و اندک اندک قدم به دنیاى درون خویش مى گذارد. افکار وى بیش تر متوجه چیزهایى مى شود که مربوط به زمان حال نیستند و با واقعیات همان لحظه تناسبى ندارند. در خلال این تحوّل، نوجوان آرام آرام نسبت به قدرت فکر هشیار مى شود و به زودى در کمند ارزش هاى فردى خود در مى غلتد.

    مجموعه این صفات و آثار به منزله کوششى است در راه عبور از این سازش موقّت که در پایان دوره کودکى به وجود آمده. این در هم شکستن سازش ها، که به شکل تظاهرات روانى جلوه گر مى شوند، موجبات تشویش و نگرانى والدین را نیز فراهم مى آورند و تا زمانى که به نوجوان ایمنى داده نشود، این تظاهرات را به عنوان نشانه هاى مرضى ناسازگارى تعبیر مى کنند و در حقیقت، به دلیل ترس از انحراف قطعى رفتار پسر یا دخترشان است که بى اراده، تضادى را که به صورت منازعه بین نسل ها میان آن ها و فرزندانشان برقرار است، دامن مى زنند.

    اما باید دانست در حالى که رشد و رسیدگى نظام تنکردى (فیزیولوژیک) به میزان زیادى، شرایط استقرار نوجوانى را فراهم مى آورد، با وجود آن، این عامل به تنهایى نمى تواند مجموعه تظاهرات روانى نوجوان را تبیین و توجیه کند; به سرعت رشد قد افزایش مى یابد به قسمى که دوره نوجوانى را ـ به اصطلاح ـ مى توان دوره «لباس هاى تنگ و کوتاه» نام نهاد; چه در مدت کوتاهى، لباسى که قبلاً اندازه تن نوجوان بوده است، برایش تنگ و کوتاه مى شود. اما در کنار تغییرات بدنى، که از لحاظ قامت مورد توجه است، یک سلسله تغییرات مربوط به شکل و هیأت ظاهرى بدن (مرفولوژى) بروز مى کند که آن ها را «صفات جنسى ثانوى» مى نامند. غدد مترشّحه داخلى (درونریز) با نیرومندى تمام، در رشد و گسترش بدنى تأثیر مى کنند و این تأثیر ناشى از هورمون هایى است که از آن ها ترشّح مى شود.

    آغاز بلوغ: واژه «بلوغ»1 به اولین مرحله نوجوانى اطلاق مى شود; یعنى آن زمان که بلوغ جنسى بارز مى شود. واضح تر بگوییم: «بلوغ» به پاس پدیدار شدن هورمون جدیدى که از هیپوفیز ترشّح مى شود و همچنین هورمون هاى تناسلى مانند تستوسترون که از بیضه و یا فولى کولین ـ که از تخمدان ترشح مى شود ـ آغاز مى گردد ولى چون این تغییرات غالباً غیرقابل مشاهده است، شروع نوجوانى غالباً با رشد موهاى زهارى، بزرگ شدن پستان ها (در دختران) و بزرگ شدن آلت و بیضه ها (در پسران) مشخّص مى شود.

    خلاصه آن که تحوّل روانى در دوره نوجوانى در وهله نخست، رنگ جنسى و تناسلى دارد. در وهله دوم، به شکل یک بحران نمایان مى شود; چون نوجوانى، حتى در عادى ترین شکل خود، بحرانى هیجانى است که در بیش تر موارد، با بیمارى روانى فاصله زیادى ندارد. بدین روى، با نوجوان باید به نرمى رفتار کرد، ولى همواره او را تحت نظر داشت. کسانى که با نوجوانان سرو کار دارند باید آن ها را یارى کنند تا ضمن شکل دادن به هویت شخصى و شغلى آن ها، از والدین جدا شوند و روابط عشقى و جنسى سالمى را آغاز کنند. سرانجام در وهله سوم، به صورت یک دوره ساخته شدن و شکل گرفتن و آماده شدن درمى آید. چنین فرایندى پدران و مادران را غالباً دچار نگرانى و اضطراب مى سازد; زیرا آن ها به خصوص از زاویه بحران ها، سلامت فرزند خود را دچار خطر مى بینند.

    ب. حدود دوره نوجوانى

    اما باید از خود سؤال کنیم که این تظاهرات چه موقع آغاز مى شوند و این خود مسأله ساده و آسانى نیست. اگر تعیین حدود بلوغ و تغییرات بدنى در جریان بلوغ، کار نسبتاً آسانى است، به عکس، تعیین دقیق سرحدّات نوجوانى روانى، که از مرزهاى بلوغ تنکردى فراتر مى رود، کارى پیچیده و مشکل است. اما تردیدى نیست که نوجوانى پیش از نمایان شدن بلوغ آغاز مى گردد و مدت ها پس از این رشد و رسیدگى ادامه مى یابد. علت، آن است که در تعیین این دوره، علاوه بر مشکلات روانى، برخى از مشکلات علم الاجتماعى نیز در کارند; زیرا ممکن نیست بتوان از روان شناسىِ دوره نوجوانى سخن راند، بى آن که از شرایط اجتماعى و فرهنگى، که در آن نوجوان تحوّل مى یابد، سخنى در میان نباشد. نوجوانان نسل هاى پى در پى، حتى وقتى همه آن ها به یک دوره از تحوّل تمدّن مربوط هستند، با همدیگر، متفاوتند. تفاوت هاى بزرگ و فاحشى بین نوجوان پایتختى و نوجوان شهرستانى و نوجوان روستایى وجود دارد. بدین سان، پیروى متقابل فرد از محیط اجتماعى در دوره نوجوانى بیش از دوره کودکى است.

    به همین دلیل است که بین روان شناسان از لحاظ طول دوره نوجوانى اتفاق نظر نیست. با وجود این، عموماً این امر مورد قبول است که در جامعه هایى که ساختمان خانوادگى آن ها از نوع غربى است، نوجوانى بین 12 تا 18 سالگى است، با ذکر این نکته که دوره نوجوانى جنس زن کوتاه تر از جنس مرد است. اما مسأله زمانى یا طول مدت دوره نوجوانى نباید بیش از این ما را به خود مشغول دارد; چرا که مهم ترین مسأله ترتیب توالى دوره هاى گوناگون تحوّل ذهنى است. بنابراین، مى توان پذیرفت که نوجوانى دوره اى از تحوّل ذهنى است که بلافاصله پس ازکودکى واقع مى شود و انسان به بهاى فتحى پر همهمه، به کسب این تحوّل نایل مى آید. این تحوّل به صورت بحرانى است که در سه مرحله پى در پى به ظهور مى رسد:

    در مرحله نخست، بحران با تظاهرات روانى جزئى آغاز مى شود. این مرحله سرآغاز یا پیام است و حکایت از طلیعه نوجوانى دارد. نوجوان هنوز کاملاً رشته هاى ذهنى خود را با سازش دوران کودکى نگسسته، ولى بریدن برخى از آن ها را شروع کرده است.

    در مرحله دوم، همگرایى تظاهرات متعدّدى پایه سازمان جامع ذهنى جدید او را ایجاد مى کند، نوجوان در برابر محیط خود، وضع مشخّص و معیّنى به خود مى گیرد و براى روش زندگى خود، شیوه رفتار معیّنى را تثبیت مى کند. این مرحله در خود فرو رفتن و به درون خود خزیدن است. این مرحله بیش از مراحل دیگر، پدران و مادران را نگران فرزند خود مى سازد. ایشان تماس خود را با وى منقطع و توافق خود را با او منهدم مى پندارند.

    سرانجام، در مرحله سوم، نوعى گشایش تمرکز حالت قبلى ـ به تدریج ـ به وقوع مى پیوندد; نوجوان فعّال و مثبت مى شود. این مرحله از خود برون آمدن و پایان یافتن بحران است.

    ج. نشانه هاى دوره نوجوانى

    اگر پدیده روانى دوره نوجوانى مورد قبول همگان است، به عکس، در تعبیر این پدیده اختلاف نظرها موج مى زند تا آن جا که مى توان گفت: بین تمام مکاتبى که درباره نوجوانى تحقیق کرده اند، حتى دو مکتب روانى نمى توان یافت که در تعبیر و تفسیر پدیده نوجوانى از هر لحاظ همگرا باشند. پس چه باید کرد؟

    آیا نوجوانى تابع رشد و رسیدگى بدنى است؟ آیا گذشته انفعالى فرد، نوجوانى وى را تعیین مى کند؟ آیا محیط نقش اساسى برعهده دارد؟ و یا در نهایت، نوجوانى حاصل فعالیت خود فرد است؟ آیا اگر تغییرات بدنى و یا تغییرات تنکردى تحوّل عمومى و تعادل غدد داخلى و یا تعادل دستگاه عصبى، شرایط بلوغ را فراهم مى آورند، مى توان بر این اساس، نتیجه گرفت که تظاهرات روانى، که نوجوانى را مشخص مى سازند، به نوبه خود، تابع همان تغییراتند؟

    برخى واقعیات تجربى، به خصوص پژوهش هاى طولى (در طول دوره تحوّل)، از لحاظ الکتروآنسفالوگرافى نشان مى دهند که به هنگام نوجوانى، سازمان بهترى از ریتم ها به وجود مى آید و این خود شاید تابع رشد عمومى مغز باشد.

    اما در این باره نباید شتاب کرد; شاید روزى بتوان نوعى همزمانى بین تحوّل ذهنى و رشد بدنى پیدا کرد. ولى به هرحال، این همزمانى نخواهد توانست پدیده هاى روانى دوره نوجوانى را، که بر حسب تجارب شخصى و واقعى گذشته نوجوان و بر حسب ساختمان هاى اجتماعى و اقتصادى، که وى باید در آن ها توجیه یابد و با یکدیگر متفاوتند، تبیین کند.

    بارى، چنانچه تجارب شخصى گذشته به حساب آیند، باید گفت: نوجوانى امتداد دوره قبلى است. این یک نوع «تجدید طبع» یا تکرار خصوصیات «عقده اُدیپ» است; یعنى نوجوان بار دیگر باید جنگ بین نیروهاى مختلف را، جنگ بین بُن یا نهاد و «من» و «فرامن» را آغاز کند تا خود را به سوى سازش جدیدى سوق دهد. آن وقت است که مى توان گفت: اگر نوجوان نتواند بر برانگیختگى هاى درونى یا کشاننده هاى خود فایق آید، ممکن است بزهکار یا مجرم و غیراخلاقى از آب درآید و اگر زیاد تابع «فرامن» خود گردد، در این صورت، راه دیگرى جز واکنش از طریق «نورُز» در پیش نخواهد داشت.

    مقایسه وضع اُدیپى دوره نوجوانى با همان وضع در دوره کودکى امرى کاملاً فاعلى و تعبیرى شخصى است; زیرا قبول تجدید طبع یا تکرار یک وضع دوره کودکى در دوره نوجوانى بسیار مشکل به نظر مى رسد. اما به عکس، مى توان گفت که بسیارى از منازعات که بر طرح هاى انفعالى دوره کودکى متکّى هستند و یا به نحوى با آن ها پیوند دارند، در دوره نوجوانى از سرگرفته مى شوند و دلیل آن هم این است که امر بى نهایت مهمى که عبارت است از «تغییرات ساختمانى نظام ذهنى به هنگام نوجوانى» باید همواره مدّنظر باشد. اگر در دوران کودکى، با موجودى سر و کار داریم که از نظر تحوّل روانى اخلاقى، در مرحله دیگر پیروى است و خود را با اصل واقعیت تطبیق مى دهد و مفهوم جهان از نظر وى تابع چیزهایى است که دیده و یا حس کرده و روابط ذهنى او بر محور خانواده و زندگى خانوادگى دور مى زند، به عکس هنگامى که با نوجوان رو به رو هستیم، وضع کاملاً متفاوت است; نوجوان خواهان خودپیروى و خودمختارى است، براى خود مقیاسى از ارزش ها بنا مى کند; احساس تعلّق به یک گروه اجتماعى در وى به وجود مى آید; مى خواهد آزادى خود را بنمایاند و پیش از آن که خود را با واقعیت سازش دهد، همچنین پیش از آن که با محیط خانوادگى، حرفه اى و فرهنگى درآمیزد، مى کوشد خود را با یک واقعیت اجتماعى ممکن، که دورتر از واقعیت هاى کنونى است، سازش دهد.

    نوجوان خود را برابر بزرگ سال مى داند و به این مى اندیشد که در جامعه بزرگ سالان وارد شود، اما با خود «نقشه زندگى» و «طرح هاى تغییر و اصلاح جامعه» را همراه داشته باشد و در آن به کار بندد. در جریان رشد، تمام این فرایندها مفاهیم فلسفى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، که در محیط منتشر شده اند، انعکاس بزرگى در رفتار نوجوان دارند و رفتار وى به میزان قابل ملاحظه اى تحت تأثیر آن هاست.

    بر حسب آن که نوجوان تابع محیطى باشد که هدف غایى زندگى در آن اضمحلال وجود و یا تحمّل رنج باشد و یا تابع محیطى که به عکس، هدف اصلى اصلاح محیط اجتماعى باشد و یا سرانجام، در محیطى قرار گیرد که هدف زندگى تابع مفهومى باشد که حاصل تلاقى چندین مفهومِ متفاوت است، رفتارهاى متفاوتى از وى بروز خواهد کرد; زیرا در برخى از شرایط محیط مى تواند سازش نایافتگى طبیعى آغاز دوران نوجوانى را طولانى تر سازد و براى نوجوانان وضع و موقعیت تردید در انتخاب ارزش هایى را فراهم آورد که نتوانسته اند منازعات درونى روانى و اجتماعى وى را در آستانه ورود به اجتماع حل کنند.

    نگاهى به دیدگاه هاى گوناگون به پدیده نوجوانى

    الف. دیدگاه پیاژه

    در دیدگاه پیاژه (Piaget,J) مى توان گفت که نوجوانى در دوره سوم ـ یعنى دوره اى که اصطلاحاً دوره هوش انتزاعى یا عملیات منطق صورى نامیده مى شود ـ واقع گردیده است. دوره اى که از یازده، دوازده سالگى شروع مى شود و در حدود پانزده سالگى به مرتبه تعادل خود مى رسد و یک سلسله تغییرات اساسى و مهم در ساخت روانى نوجوان به وجود مى آورد. در این دوره، که دوره استقرار هوش انتزاعى است، نه تنها واقعیات به صورت بارزتر و آسان ترى در معرض عملیات ذهنى قرار مى گیرند، بلکه واقعیات جزئى از ممکن را تشکیل مى دهند. بنابراین، یکى از نقش هاى مهمى که در این دوره در زمینه فعالیت روانى ما ظهور مى کند، همان نقش ممکن است; زیرا نوجوان یا کسى که در آستانه فکر صورى یا انتزاعى است، تنها بر واقعیات محدود تکیه نمى کند، بلکه به آنچه در سطح ممکن نیز هست، فکر مى کند و از این رو، مى بینیم که تا چه حد حوزه عملیات ذهنى وسعت مى یابد. ویژگى هاى اصلى این دوره اجمالاً به شرح ذیل است:

    1. فرضیه گرایى: عملیاتى که در این دوره به وقوع مى پیوندند عملیات فرضى ـ استنتاجى هستند; یعنى فرض کردن یک مسأله و نتیجه گیرى از آن. به عبارت دیگر، در این دوره «فرضیه» مى تواند اساس و پایه یک عمل ذهنى قرار گیرد.

    2. بروز منطق قضایا: مثلاً، مى گوییم: اگر تمام گنجشک ها پرنده باشند و اگر تمام پرنده ها حیوان باشند، پس تمام گنجشک ها حیوان هستند. نوجوان بدین سان، به قضایاى منطقى که، دنباله همان منطق جزء و کل است، مى پردازد.

    3. جدا شدن شکل و محتوا از یکدیگر: در این دوره، شکل مسأله به محتواى آن بستگى ندارد و نیازى به حضور واقعى اشیاء نیست.

    4. به وجود آمدن عملیات ترکیبى: این نوع عملیات منطقى یا عملیات ترکیبى عملیاتى هستند که پایه استدلال علمى را تشکیل مى دهند و کارهاى علمى همیشه با این روش فکرى همراه هستند.

    5. یکپارچگى عملیات صورى: در این دوره، تمام عملیات صورى به صورت یکپارچه درمى آیند; یعنى تمام روان بنه هاى عملیاتى انتزاعى همراه و هماهنگ مى گردند و یک شبکه را تشکیل مى دهند. این حدّ، آخرین حدّ تکمیل ساختمان هاى ذهنى است و از این پس، هیچ نوع ساختمان جدیدى در فرد بنا نمى شود. بنابراین، نوجوان چهارده، پانزده ساله از لحاظ ابزار ذهنى، به حداکثر تحوّل عقلى خود رسیده است و کاملاً مى تواند اعمال ذهنى را انجام دهد و آنچه یک بزرگ سال را از نوجوان ممتاز مى کند مسأله بیش و کم بودن «تجربه» است.

    از دیدگاه پیاژه، در دوره نوجوانى هنوز مسأله «خود میان بینى» وجود دارد و باید دانست که این حالت هرگز به طور کامل انسان را رها نمى کند و همیشه چیزى از آن باقى مى ماند. ولى هر قدر دستگاه ذهنى ورزیده تر شود، این حالت ضعیف تر مى گردد.

    از نظر پیاژه، یکى از سرمایه هاى مهم فرهنگى و علمى هر قوم و ملتى دوره پرتوان نوجوانى افراد آن است که داراى فکرهاى اصلاح کننده هستند که اگر امکان به عمل درآمدن آن ها فراهم گردد به نتایج مطلوب مى رسند. به همین دلیل، ریشه تحوّلات بزرگ علمى و فرهنگى و اجتماعى را در دوران نوجوانى انسان باید جستوجو کرد.

    ب. دیدگاه فروید

    در دیدگاه فروید (Freud,S) نوجوانى در مرحله ششم تحوّل «لیبیدو» (انرژى غریزه حیات) یعنى مرحله «بلوغ» واقع شده است. در این مرحله، دستگاه تناسلى نوجوان به حدّ رشد کافى مى رسد و به کار مى افتد و نواحى شهوتزا را، که پیش از بلوغ به صورت پراکنده در بدن (در کشاله ران یا ناحیه پستان ها و گردن و لب ها) هستند، متمرکز مى سازد و در نتیجه، نوعى همگرایى ـ که نقطه کانونى آن ها دستگاه تناسلى است ـ ایجاد مى شود. با همه این ها، مدت ها این دستگاه کامل به صورت خالى مى چرخد; یعنى تا مدت ها نیازى به ایجاد رابطه با فرد دیگر در فرد آدمى نیست و مدت ها این وضع ادامه دارد تا به تدریج، وضع از مرحله ارضاى جنسى به وسیله خود، به مرحله ارضاى جنسى به کمک دیگرى تبدیل گردد و اگر درست توجه کنیم، متوجه مى شویم که تمام ویژگى هاى روانى و امورى که در مرحله چهارم ـ یعنى مرحله تناسلى اول ـ وجود داشت، در این مرحله نیز تجدید طبع مى شود. به بیان دیگر، «عُقده اُدیپ» که در مرحله چهارم به شکل طرح یک رابطه مثلثى (طفل ـ پدر ـ مادر) بود، در این مرحله تجدید مى شود و رابطه مثلثى دوره گذشته از نو به وجود مى آید، منتها با افراد دیگر; و مى بینیم که این تجدید طبع در موقعیتى است که زیربنایش تغییر یافته و معشوق یا معشوقه جاى پدر یا مادر را مى گیرد. در این دوره، حالت انحلال نیز مجدّداً به وجود آمده، شرایط سازش فرد به طور طبیعى با محیط ایجاد مى شود. البته باید یادآورى کرد که محدود کردن مراحل گوناگون در سنین معیّنى در این نظام (دیدگاه) بسیار مشکل است و از این رو، نظیر برش هایى را که ـ مثلا ـ در نظام پیاژه اى مشاهده مى شود، در این جا نمى توان دید. فروید از این مرحله، به عنوان «بحران نوجوانى» نام مى برد.

    ج. دیدگاه هانرى والن

    در دیدگاه والن (Wallon, H) نوجوانى در مرحله چهارم تحوّل روانى ـ یعنى دوره بلوغ که از یازده، دوازده سالگى آغاز مى شود، واقع شده است. در این دوره، کودک در وضعى قرار دارد که در اولین مرحله دوره سوم بود; یعنى درست حالى را دارد که از 3 سالگى به بعد، به صورت بحران شخصیت در او ایجاد شده بود. به عبارت دیگر، در سنین یازده، دوازده سالگى، دستگاه روانى با بزرگ ترین تشویش روبه روست و اشتغالاتش مسائل مربوط به شخصیت است; چون نوجوان مرتّب مى خواهد وجود خود را اثبات کند و آنچه را فکر مى کند، به کرسى بنشاند. در این مرحله آخر، فکر نوجوان به نظر والن، از یک حالت متافیزیک متوجه یک حالت علمى مى شود; یعنى فکر در ابتداى این مرحله پایه و اساس علمى ندارد و از امکانات علمى استفاده نمى کند و بعداً در این دوره است که فکر در جهت مسائل علمى قرار مى گیرد و پایه فکر علمى پیدا مى کند. به عبارت دیگر، در این دوره آخر، همان پدیده اى مطرح است که در زمینه نظام فرویدى به عنوان «تجدید طبع عُقده اُدیپ» از آن یاد شد; یعنى همان گونه که تعارضات مربوط به مرحله اُدیپ در دوره بلوغ تجدید طبع مى شدند، در این جا نیز والن معتقد است که یک بار دیگر بحران شخصیت پدیدار مى گردد. این بحران شبیه بحرانى است که در مرحله تضاد و وقفه در سن سه تا پنج سالگى به وقوع مى پیوندد.

    د. دیدگاه آرنولد گزل

    در دیدگاه گزل (Gesell,A) نوجوانى در مرحله هشتم و نهم تحوّل رفتار ـ بین سن یازده تا سیزده سالگى و سن سیزده تا شانزده سالگى ـ واقع شده است. مرحله یازده تا سیزده سالگى مرحله اى است که مى توان در آن از اولین دوره نوجوانى سخن گفت.

    این دوره از مشکل ترین دوره هاست. والدین متوجه مى شوند که کودک سازش یافته قبلى بکلى تغییر کرده و رفتار او متفاوت شده است. وى ترش رو و گوشه گیر مى شود و از خود واکنش نشان مى دهد; سعى مى کند دیگران را عصبانى کند یا متوجه رفتار خود گرداند و اگر این مرحله را یک مرحله توجه به جوانب درونى بدانیم، راه اغراق نرفته ایم; زیرا در این مرحله، ساختمان ذهنى و مسائل اخلاقى ذهنى با بعد جدیدى شروع مى شوند. در این مرحله، در نظام گزل، فهرستى از رفتارهایى که به نظر دیگران نیامده است و جنبه توجیهى ندارد، ولى در حقیقت حاکى از همان بعد جدیدى است که در ذهن نوجوان ایجاد شده، فراهم آمده است. البته این حالت گرفتگى و تضاد با محیط در سن دوازده، سیزده سالگى طبق نیم رخ هاى روانى گزل، دایم بهترمى شود ومادرها رضایت بیش ترى حاصل مى کنند; زیرا بیش تر با رفتار کودک خود آشنا مى شوند.

    مرحله سیزه تا شانزده سالگى مرحله اى است که از سن 14 سالگى شروع مى شود، سن شکفته شدن است و کودک متوجه امور عقلانى و مذهبى و هنرى مى شود و نوعى رابطه فعّال با دیگران برقرار مى کند و حدّ نهایى این مرحله طبق ملاک هایى که در دست است، شانزده سالگى مى باشد. گزل پس از جنگ جهانى دوم، مطالعاتى درباره رشد و تکامل نوجوان انجام داد و کتاب نوجوانى: ده تا شانزده سالگى را در سال 1956 منتشر ساخت.

    هـ. دیدگاه آنّا فروید

    در دیدگاه آنا فروید (Freud,A) نوجوانى در مرحله هشتم تحوّل روانى واقع شده است. از نظر آنا فروید، نوجوان علیه رشته هایى که او را با موضوع هاى دوره کودکى وى مرتبط مى سازند، با انکار کردن آن ها، با تضاد ورزیدن نسبت به آن ها، با جدا شدن از آن ها و با ترک گفتن آن ها مبارزه مى کند. بدین سان، او در مقابل جنبه پیش ـ تناسلى از خود دفاع مى کند و حاکمیت تناسلى را بر کرسى مى نشاند. بدین روست که سرمایه گذارى لیبیدویى به موضوع هاى جنس مخالف در خارج از خانواده انتقال مى یابد.

    آنا فروید از این توصیف روان پویشى، نشانه هایى درباره اثرات کم و بیش آسیب رساننده جدایى ها بیرون مى کشد. اثرهایى که کم تر به سن واقعى کودک بستگى دارد تا به واقعیت روانى او، واقعیتى که بر حسب مرحله اى که در طول این خط تحوّل بدان دست یافته است، فرق مى کند.

    هویت نوجوانى

    یکى از تکالیف عمده نوجوانان در جامعه یافتن پاسخى عملى به این سؤال است که «من کیستم؟» هرچند این سؤال قرن هاست ذهن بشر را به خود مشغول داشته و موضوع اشعار، داستان ها و خود زندگى نامه هاى بى شمارى بوده، در این چند دهه اخیر است که به طور منظّم، مرکز توجه روان شناسى قرار گرفته و اولین بار اریک اریکسون (Erikson, E)، روان تحلیلگر، به این موضوع پرداخت.

    نوجوانان و بزرگ سالانى که احساس هویت خود در آنان قوى است، خود را افرادى متمایز از دیگران مى دانند. کلمه «فرد»، که معادل کلمه «شخص» است، نشانگر نیازى است همگانى به درک خود به عنوان کسى که به رغم داشتن چیزهاى مشترک با دیگران، از آن ها جداست. نیاز به ثبات رأى و حس یکپارچگى نیز ارتباط نزدیکى با آن نیاز همگانى به درک خود دارد. وقتى از یکپارچگى خود سخن مى گوییم ـ مقصود جدایى از دیگران است و در عین حال، یگانگى خود; یعنى انسجام عمل نیازها، انگیزه ها و الگوهاى واکنش شخص.نوجوان یا بزرگ سال براى این که احساس هویت داشته باشد، باید در طول زمان، در خود تداومى ببیند. به قول اریکسون، نوجوان براى رسیدن به یکپارچگى، باید احساس کند که آنچه بنا به قراین موجود در آینده خواهد شد، تداوم پیشرفته آن چیزى است که در سال هاى طفولیت بوده است.

    سرانجام این که درک هویت خود مستلزم «تقابلى روانى ـ اجتماعى» است. به عبارت دیگر، نوجوان باید بین تصوّرى که از خود دارد و تصوّرى که از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد هماهنگى ایجاد کند. تأکید اریکسون بر این که درک فرد از هویت خود ـ دست کم ـ تا حدى با واقعیت اجتماعى ارتباط دارد، اهمیت بسیار دارد. اریکسون بر این مسأله تأکید مى کند که طرد شدن از سوى افراد یا اجتماع ممکن است باعث شود که کودک از هیچ راهى نتواند در خود احساس هویتى قوى و مطمئن پیدا کند.

    رشد احساس هویت

    هر عامل رشدى که به نوجوان کمک کند تا با اطمینان درک کند از دیگران متمایز و مجزّاست، در حد معقولى ثبات رأى و یکپارچگى دارد، در طول زمان تداوم دارد و در ضمن، خود را شبیه به آن تصورى بداند که دیگران از او دارند، سبب مى شود که در نوجوان احساس هویت کاملى از خود ایجاد شود; و هر عامل رشدى که در این استنباط هاى نوجوان از خودش خلل ایجاد کند، باعث سردر گمى و آشفتگى هویت و عدم توانایى در رسیدن به یکپارچگى و تداوم تصورات فرد از خودش مى شود.

    هویت یابى در سایر فرهنگ ها

    امریکاییان تأکید بسیارى بر رشد انسان به عنوان یک فرد دارند; شاید تا حدى به این دلیل که سنّت امریکایى بر استقلال و اتّکاى به خود تأکید دارد. در سایر فرهنگ ها، ـ مثلاً ـ در چین و ژاپن، هویت یابى و احساس ارزش داشتن از طریق روابط نزدیک با دیگران و عضو بودن در یک نظم اجتماعى متشکّل تشویق مى شود. «جامعه بار سنگینى بر دوش ژاپنى ها مى گذارد و آموختن چگونگى پذیرفتن این محدودیت ها و فشارها، اولین قدم عمده در راه بالغ شدن است.»2 با وجود این، حتى در فرهنگ هایى که تأکید نسبتاً زیادى بر «هویت گروهى» در برابر «هویت فردى» مى شود، باز هم لازم است فرد از خود تصوّر فردى متمایز و با ثبات رأیى داشته باشد; فردى که تا اندازه اى از دیگران جداست. در زبان ژاپنى، نیاز به یکى کردن هویت فردى و گروهى در عبارت «گذاشتن دیگران در درون خود» بیان مى شود که براى نشان دادن مطلوبیت همدلى و پذیرا بودن دیگران به کار مى رود.

    مشکلات هویت یابى

    بسیارى از نوجوانان احساس مى کنند که در هر زمان یا موقعیتى نقشى بازى مى کنند و نمى دانند که کدام یک از نقش ها، اگر نقشى هست،من واقعى اوست; در ضمن، آگاهانه تلاش مى کنند تانقش هاى مختلفى را بیازمایند، به این امید که نقشى را بیابند که با آن ها تناسب داشته باشد. از نوجوانى، که سه نوع دست خط متمایز داشت، سؤال شد که چرا به یک شیوه ثابت نمى نویسد، پاسخ داد: «تا زمانى که نمى دانم که هستم، چه طور مى توانم به یک شیوه بنویسم؟»

    در دوران نوجوانى، هویت یابى مسأله اى حاد مى شود; تا حدى به این دلیل که نوجوان روز به روز تغییر مى کند. در دوران نوجوانى، فرد با مجموعه اى از تغییرات روانى، تنکردى، جنسى و شناختى و نیز تقاضاهاى شغلى و اجتماعى جدیدى روبه رو مى شود. در نتیجه، نوجوانان به این مسأله که «در چشم دیگران چگونه جلوه مى کنند»، اهمیت بسیارى مى دهند و آن را با تصوّرى که از خود دارند مقایسه مى کنند. نیز با این مسأله روبه رو هستند که چگونه نقش ها و مهارت هایى را که قبلاً آموخته اند، با مقتضیات آینده ارتباط دهند.

    دست یافتن به احساس هویت فردى مشخص نیز تا حدى به مهارت هاى شناختى بستگى دارد. نوجوان باید بتواند به طور انتزاعى از خود استنباطى پیدا کند و گاهى تقریباً در حکم یک ناظر باید این کار را انجام دهد. توانایى تفکر انتزاعى به نوجوانى که در جستوجوى هویتى فردى است کمک مى کند، ولى در عین حال، این جستوجو را براى او مشکل تر مى کند. «این جهت گیرى شناختى، متناقض با نیاز کودک در ایجاد احساس هویت نیست، بلکه مکمّل آن است; زیرا او مجبور است از میان مجموعه روابط ممکن و قابل تصوّر، مجموعه اى از تعهدات شخصى، شغلى، جنسى و اعتقادى را انتخاب کند که مدام محدودتر مى شوند.»3

    اریکسون متذکر مى شود که هویت ممکن است از دو راه منحرف شود:

    1. ممکن است پیش از آن که رشد کند، تثبیت شود (یعنى پیش از موعد شکل بگیرد.)
    2. بدون هیچ محدودیتى گسترش پیدا کند.4

    «هویت یابى زودرس» وقفه اى است در فرایند شکل گیرى هویت. هویت یابى زودرس تثبیت زودرس تصوّر فرد از خود است که این تثبیت در سایر امکانات و توانایى هایى که شخص براى توصیف خود دارد تأثیر مى گذارد. نوجوانانى که هویت آن ها پیش از موعد تثبیت مى شود، تأیید دیگران برایشان اهمیت اساسى دارد. عزّت نفس آنان تا حد زیادى بستگى به تأیید دیگران دارد، معمولاً براى مراجع قدرت اهمیت زیادى قایلند و بیش تر با نوجوانان دیگر همنوایى مى کنند و کم تر استقلال رأى دارند. این گروه به ارزش هاى سنّتى مذهبى بیش تر علاقه مندند و کم تر با تأمّل و فکر عمل مى کنند، مضطربند و افکارشان قالبى و سطحى است و با دیگران کم تر روابط نزدیک برقرار مى کنند; هرچند از لحاظ هوش کلى تفاوتى با همسالان خود ندارند، ولى به دشوارى مى توانند انعطاف از خود نشان دهند و در هنگام مواجهه با تکالیف شناختى و تنش زا نمى توانند واکنش مساعدى از خود نشان دهند; معمولاً از نظم و ساخت در زندگیشان استقبال مى کنند، با والدینشان روابط نزدیکى دارند و ارزش هاى والدین را مى پذیرند. در عین حال، والدین این گروه به طور کلى پذیرا و مشوّق هستند و نوجوان را تحت فشار مى گذارند تا با ارزش هاى خانواده همنوایى کند.

    سر درگمى در هویت یابى

    گروهى دیگر از نوجوانان یک دوره طولانى از سر در گمى هویت را مى گذرانند. شاید هیچ گاه احساس هویتى قوى و روشن در آنان ایجاد نشود. این ها نوجوانانى اند که نمى توانند خود را بیابند; نوجوانانى اند که خود را رها و فارغ از پیوند نگه مى دارند و در حالت تجرّد و در دوران پیش از شکل گیرى هویت باقى مى مانند. چنین افرادى ممکن است دچار بحران هویت مرضى و طولانى مدّت شوند و هیچ گاه به وفادارى یا تعهد پایدارى دست نیابند. نوجوانانى که دچار سردرگمى هویت هستند، عزّت نفس کمى دارند و استعداد اخلاقیشان رشد نیافته است. به دشوارى مسؤولیت زندگى خود را به عهده مى گیرند، تکانشى هستند، تفکّرى نامنظم دارند و آمادگى اعتیاد به مواد مخدر دارند، روابط فردیشان غالباً سطحى و گاه و بى گاه است; هرچند که به طور کلى با نحوه زندگى والدینشان مخالفند ولى نمى توانند از خود شیوه اى ابداع کنند.

    هویت کسب شده

    جستوجو و سردرگمى شاید گاهى مفید باشد. افرادى که پس از یک دوره جستوجوى فعّالانه، به احساس هویتى قوى دست یافته اند، در مقایسه با آن ها که هویتشان شکل گرفته، بى آن که این دوره را گذرانیده باشند، استقلال رأى بیش ترى دارند، خلّاق ترند و از تفکّر پیچیده ترى برخوردارند. این گروه همچنین توانایى بیش ترى براى برقرارى ارتباط نزدیک دارند. از هویت جنسى با ثبات ترى برخوردارند، به خود با دیدى مثبت نگاه مى کنند و استدلال اخلاقى رشد یافته ترى ارائه مى دهند، در عین حال که به طور کلى روابط مطلوبى با والدین دارند از خانواده هاى خود به نحو چشم گیرى مستقل شده اند.

    تنوّعات موجود در شکل گیرى هویت

    تاکنون به گونه اى درباره شکل گیرى هویت سخن گفته ایم که گویى تکلیف واحدى است که نوجوان یا در آن موفق مى شود یا شکست مى خورد; واقعیت امر پیچیده تر از این هاست. به سبب عواملى مانند روابط بین والدین و فرزندان و فشارهاى فرهنگى یا خرده فرهنگى و یا حتى میزان تغییرات اجتماعى، الگوهاى شکل گیرى هویت در میان نوجوانان متفاوت است. در یک جامعه ابتدایى و ساده، که نقش هاى بزرگ سالان محدود است و به ندرت تغییرات اجتماعى ایجاد مى شود، شکل گیرى هویت، تکلیف نسبتاً ساده اى است که به سرعت انجام مى شود، ولى در جامعه اى که پیچیده است و به سرعت تغییر مى کند، هویت یابى ممکن است کارى مشکل و طولانى باشد. هویت از راه هاى گوناگونى شکل مى گیرد. این عقیده قالبى رایج در مورد وجود یک دوره طولانى و حاد «بحران هویت» احتمالاً اغراق آمیز است. این اعتقاد بعضى از روان شناسان بالینى و سایران که مى گویند نبودن یک دوره فشرده بحرانى در دوران نوجوانى خبر از اختلالات عاطفى در دوران بزرگ سالى مى دهد، مورد تأیید یافته هاى تحقیقاتى قرار نگرفته است. هویت بسیارى از نوجوانان شکل مى گیرد،بى آن که دچار تنش و اضطراب شدید شوند.

    رشد شناختى و رشد اخلاقى

    تفکّر نوجوانان درباره موضوعات اخلاقى معمولاً پیشرفته تر از سطح پیش عرفى است. در سطح اخلاقیات عرفى (مراحل 3 و 4 در نظام کُلبرگ)5، نیازها و ارزش هاى اجتماعى بر علایق شخصى اولویت دارند. در مرحله سوم، این به معناى تأکید قوى بر خوب بودن انسان در چشم خود و دیگران است; یعنى داشتن انگیزه هاى مطلوب اجتماعى و توجه نشان دادن به دیگران، قصد رفتار ـ و نه صرفاً خود رفتار ـ مهم است; فرد با خوب بودن به دنبال تأیید دیگران است. در مرحله چهارم، این شیوه ابعاد گسترده ترى پیدا مى کند و فرد مى خواهد با نظام اجتماعى همنوایى کند و این نظام را حمایت و توجیه نماید. نوجوانان به ندرت از این مرحله به مراحل پس عرفى قضاوت اخلاقى مى رسند. همین که نوجوانان به رشد اخلاقى و شناختى پیشرفته ترى مى رسند، در مورد عقاید اخلاقى و سیاسى والدینشان تردید مى کنند. ارزش هاى شخصى و عقایدشان کم تر مطلق و بیش تر نسبى مى شوند، عقاید سیاسیشان نیز بیش تر جنبه انتزاعى پیدا مى کنند و کم تر مستبدّانه است. وقتى که از کودک دوازده ساله اى پرسیدند قانون براى چیست، پاسخ داد: اگر قانون نبود، مردم یکدیگر را مى کشتند. ولى در سن پانزده یا شانزده سالگى و هجده سالگى نوجوانان قوانین را به عنوان راهنماى رفتار انسان تلّقى مى کنند.

    نوجوان هم مانند بزرگ سال ممکن است بتواند به موضوعات اخلاقى تیزبینانه بنگرد و راه و روش اخلاقى مناسبى را فرمول بندى کند، ولى شاید همیشه نتواند براساس این فرمول بندى عمل نماید. به عبارت دیگر، قضاوت اخلاقى و رفتار اخلاقى لزوماً ارتباطى باهم ندارند. در مطالعه اى از آزمودنى ها سؤال شد: چرا مردم باید از قوانین اطاعت کنند؟ سپس از آنان سؤال شد: شما چرا از قوانین اطاعت مى کنید؟ غالب نوجوانان در پاسخ به سؤال دوم، جواب هاى خام ترى دادند تا در پاسخ به سؤال اول. براى مثال، فقط 3 درصد نوجوانان بزرگ تر گفتند که مردم باید از قوانین اطاعت کنند تا از عواقب بد آن در امان باشند. ولى 25 درصد گفتند که آنان شخصاً از قوانین اطاعت مى کنند. مطالعه اى نشان داد که بعضى افراد وقتى با مسائل اخلاقى در زندگى واقعى روبه رو مى شوند، در سطح بالاترى استدلال اخلاقى مى کنند و دیگران در مواجهه با مسائل اخلاقى، در زندگى واقعى به سطوح پایین تر بازگشت مى کنند. بعضى از نوجوانان، حتى اگر میلى هم نداشته باشند تا حدى از اصول اخلاقى پیروى مى کنند، بعضى دیگر به سادگى تسلیم وسوسه یا فشار گروهى براى درگیر شدن در رفتار ضد اجتماعى و نامعقول مى شوند، بعضى دیگر هم فقط از ترس تنبیه بیرونى رفتارشان را اصلاح مى کنند و نه به دلیل استانداردهاى درونى. این که ایا استانداردهاى اخلاقى درونى مى شود و رفتار را هدایت مى کند، بستگى به ماهیت روابط والدین و فرزند دارد. فرزندان والدینى که پر عطوفتند و روش هاى انضباطى آنان در وهله اول براساس استقرا است (استدلال و توضیح قواعد و استانداردهاى والدین)، از لحاظ اخلاقى رشد یافته اند; زیرا استانداردهاى اخلاقى را درونى مى کنند.

    روش هاى استقرایى، به خصوص براى نوجوانان، اهمیت دارد. این روش ها به نوجوان کمک مى کند تا به کمک والدین، تصوّرى از مرجع قدرتى منطقى و غیرمستبد به دست آورند. این روش ها براى کودک مرجعى شناختى فراهم مى آورد تا رفتارش را به کمک آن اصلاح کند.

    ارزش هاى اخلاقى و تضادهاى شخصى

    ارزش هاى نوجوانان همیشه نتیجه تصمیمات عاقلانه اى نیست که به طور منطقى اتخاذ کرده اند. ارزش ها را غالباً به دلایلى که با تضادها و انگیزه هاى شخصى آنان در ارتباط است و بسیارى را هم ناهشیارانه انتخاب مى کنند; مثلاً، اشتغال ذهنى آنان به موضوعاتى مثل جنگ و صلح، ممکن است ناشى از این باشد که به طور منطقى، دل نگران این مسائل مهم هستند و یا این که ممکن است علت آن عدم اطمینان از توانایى خود در مهار سائق پرخاشگرى باشد که در نوجوانان به خصوص پسران نوجوان، وجود دارد. تضاد با والدین در موردمسائل اخلاقى و سیاسى ممکن است ناشى از تلاش نوجوانان براى کسب هویتى مستقل و یا براى ابراز خشم عمیقى نسبت به والدین بى اعتنا و خشن باشد. انگیزه هاى متضاد درونى و ناهشیارانه تا حد زیادى ناشى از اشتغال ذهنى نوجوان به ارزش ها و اعتقادات اخلاقى است که مشخّصه بسیارى از نوجوانان است.

    دگرگونى در باورهاى مذهبى

    عقاید مذهبى نوجوانان معمولاً در بین سنین دوازده تا هجده سالگى، شکلى مجرّد و متعالى به خود مى گیرد; مثلاً، خداوند بیش تر به عنوان قدرتى ماوراء طبیعى تصوّر مى شود تا همچون موجودى انسان گونه یا پدر مانند. نظرات مذهبى نیز سهل گیرانه تر مى شود. ظاهراً در تغییر ارزش هاى مذهبى، هم عوامل فرهنگى و هم سنّى تأثیر دارند.

    رهنمودهاى اسلام براى برخورد با مشکلات نوجوانان

    اسلام نسبت به نوجوانان و جوانان عنایت خاصى داشته است. پیامبر اکرم9 مى فرمایند: «اُوصیکُم بِالشُّبّانِ خَیراً فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفْئِدَةً»;6 به شما سفارش مى کنم که به نوجوانان و جوانان نیکى کنید; زیرا آنان نازک دل هستند و زود رنجیده خاطر مى شوند.

    نوجوانان نسبت به رفتار و گفتار والدین حسّاسند و زود برافروخته مى شوند. اگر والدین با آنان به ملایمت رفتار نکنند و تاب تحمل آنان را نداشته باشند، اعتبار خود را نزد آنان از دست مى دهند. امام صادق7 به مردى از اهل بصره چنین فرمود:

    «عَلَیْکَ بِالاَحْداثِ، فَاِنَّهُم اَسْرَعُ الى کُلِّ خیر»;7 بر تو باد که به نوجوانان توجه داشته باشى; زیرا آنان پیش قدم تر از سایران در انجام کارهاى نیکند.

    نوجوانان در مرحله شکل گیرى شخصیت خود هستند و به رفتار درست گرایش دارند; باید به آنان میدان عمل داد و آنان را براى رشدهمه جانبه شخصیت کمک کرد. طرح نظر اسلام درباره نوجوانان دامنه گسترده اى را شامل مىود و با دید اسلام درباره انسان درآمیخته است. در این نبشتار سعى مى شود مباحث مربوط به نوجوانان از دیدگاه اسلام تحت سه عنوان به اختصار بررسى شود:

    وضعیت دوره نوجوانى از نظر اسلام

    دوره نوجوانى با بلوغ آغاز مى شود. بلوغ دورانى است که فرد از نظر جنسى، آماده تولید مثل مى شود و به تعبیر قرآن، به حدّ نکاح و ازدواج مى رسد:

    «وَابتَلوا الْیَتامى حَتّى اِذا بَلَغوُا النِّکاحَ فاِنْ آنَستُم مِنْهُم رُشداً فادْفَعوا اِلَیْهِم اَمْوالَهُم» (نساء: 4); یتیمان را بیازمایید تا وقتى که به مرحله بلوغ و آمادگى براى ازدواج رسیدند، پس اگر دریافتید که آنان به رشد اقتصادى رسیده اند، اموالشان را به آنان مسترد دارید. بلوغ جسمى براساس این آیه با ترشّح هورمون ها و آمادگى جنسى همراه است، ولى این بلوغ نشانه رشدیافتگى نیست و ممکن است مدت ها طول بکشد تا شخصیت فرد رشد کامل خود را بیابد و بتواند در اموال خود شخصاً تصرّف نماید. فرد بالغ به حدّ تشخیص و تمیز یا به تعبیر قرآن، به «اَشُدّ» رسیده است:

    «ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغُوا اَشُدَّکُمْ.» (حج: 5)

    پس از تولد، انسان وارد مرحله طفولیت مى شود، آن گاه به حدّ بلوغ و تشخیص مى رسد. فرد بالغ خیر و صلاح خود را تشخیص مى دهد و به مرحله استحکام و پابرجایى شخصیت مى رسد. نوجوانان را باید به حساب آورد.

    معمولاً والدین گذشت زمان و بزرگ شدن فرزندان خود را در نظر نمى گیرند و شیوه برخورد آنان با نوجوانان همانند قبل است و مى خواهند همواره خواسته هاى خود را بر آن ها تحمیل کنند. به تدریج، آن دوران اطاعت و فرمان بردارى کورکورانه کودکى به سر مى آید و نوجوان وارد مرحله تازه اى مى شود که تفاوت فاحشى با دوران گذشته دارد. على7 مى فرماید:

    «وَلَدُکَ رَیْحانَتُکَ سَبْعاً وَ خادِمُکَ سَبْعاً، ثُمَّ هُوَ عَدُوُّکَ اَو صِدیقُک»;8

    فرزندت در هفت سال اول، مانند برگ خوش بویى است که او را مى بویى و مى بوسى، سپس در هفت سال دوم، مطیع و فرمانبردار توست، آن گاه ممکن است دشمن یا دوست تو باشد.

    اگر والدین با نوجوان درست برخورد کنند و رفتار خوبى با او داشته باشند، او نیز واکنشى صادقانه و دوستانه خواهد داشت. ولى اگر رفتار والدین ناجور باشد، نوجوان را به عصیان و سرکشى مى کشاند و بناى مخالفت را مى گذارد. پیامبر اکرم9 این مرحله تازه را زمان مشورت و راى زنى با نوجوان مى دانند و مى فرمایند: «اَلْوَلَدُ سیِّدٌ سَبْعَ سنین و عَبْدٌ سَبْعَ سِنین و وزیرٌ سبعَ سنین»;9 فرزند در هفت سال اول، آقاى خانه (دوره سیادت) و در هفت سال دوم، مطیع والدین (دوره اطاعت) و در هفت سال سوم، مشاور خانواده (دوره مشورت) است. در دوران نوجوانى، دیگر نمى توان تحکُّم نمود و با سلطه و اقتدار از او چیزى خواست. نوجوانان خود را همردیف با سایر اعضاى خانواده مى بینند و انتظار دارند که از احترام لازم برخوردار باشند.

    دوره بلوغ و نوجوانى زمان ابهام، سردرگمى و اشتباه کارى هاست. پیامبراکرم9 نوجوانى را نوعى جنون دانسته، فرموده اند:

    «الشَّبابُ شُعْبَةٌ مِنَ الجُنون»10 نوجوانى شعبه و شاخه اى از جنون است.

    جنون از ماده «جن» به معناى پوشیدگى و استتار است. گویا دوران نوجوانى داراى ابهام و پوشیدگى است. نوجوان واقعاً نمى داند چه چیزى در وجود او اتفاق افتاده است. تغییرات عمومى بدنى و حالات روانى آن چنان سریع و همه جانبه است که او را دچار تشویش و دل نگرانى مى کند، تصمیم گیرى ها را براى او مشکل مى سازد و برخوردهاى او را با خانواده و مردم سخت مى کند. حضرت على7 نوجوانى را به نوعى مستى تشبیه مى کنند و مى فرمایند:

    «اَصْنافُ السُکْرِ اَرْبَعةٌ: سُکْرُ الشّباب; سُکرُ المالِ; سُکْرُ النَّومِ; سُکْرُ المُلکِ»;[11

    مستى چهارگونه است: مستى نوجوانى، مستى مال، مستى خواب و مستى سلطه و اقتدار.

    در دوره نوجوانى، گویا فرد شعور و آگاهى خود را از دست مى دهد و در حالت مستى به سر مى برد; همه ارزش هاى او در هم ریخته است و جاى پاى استوارى ندارند و به طور خلاصه این که لنگ مى زند و پیش مى رود.

    دوره نوجوانى زمان قوّت و توانایى بدنى است. دوره ناتوانى کودک به سر آمده و نوجوان توانایى بدنى خوبى دارد. قرآن به بیان این قوّت و قدرت پرداخته، مى گوید:

    «اللّهُ الذی خَلَقَکُم مِنْ ضُعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضُعْف قُوَّةً.» (روم: 54) از جمله نیروهایى که در دوره نوجوانى به اوج خود مى رسد، قواى شهوانى است. شعله کشیدن قواى شهوانى تعادل بدنى نوجوان را به هم مى زند و او را تحریک کرده، به سمت جنس مخالف مى کشاند. قرآن مجید در داستان حضرت یوسف7، تحریک این قوّه را به زیبایى بیان کرده است:

    «لَقَدْ هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بَها لَوْلا أنْ رَأى بُرهانَ رَبِّهِ» (یوسف: 24) آن زن (زلیخا) قصد او (یوسف) کرد; و او (یوسف) نیز ـ اگر برهان پروردگارش را نمى دید ـ قصد وى مى کرد.

    طبیعت وجودى نوجوانان به گونه اى است که رقابت ها در آن جریان دارد و گاه شدّت مى گیرد و نیز به صورتى است که مى خواهند همه چیز را منحصر به خویش کنند و مدت ها طول مى کشد که به خطاى خود پى ببرند. نوجوانان تجربیات اندکى دارند و فراز و نشیب هاى زندگى را نیازموده اند و همین محدود بودن تجربه گاهى آنان را به سمت انحرافات مى کشاند. وجود والدین دلسوز و مربیان لایق و جامعه اى سالم و تربیتى به موقع، مى تواند از سقوط نوجوانان جلوگیرى کند.

    ارشاد و پیش گیرى از وقوع مشکلات نوجوانان از دیدگاه اسلام

    اگر از وقوع مشکلات به موقع جلوگیرى شود و زمینه اى براى ایجاد مشکلات وجود نداشته باشد، مسأله حادّى پیش نمى آید.اسلام بیش ترین توجه خود را به ارشاد نوجوانان و پیش گیرى از وقوع مشکلات معطوف داشته و قدم هاى مهمى در این راه برداشته است; از جمله:

    الف. اصلاح روابط خانوادگى: خانواده مهم ترین پناهگاه براى نوجوانان است. اساس خانواده از نظر اسلام، بر مبناى دوستى و مرحمت قرار دارد و رابطه خانوادگى باید بر مبناى عطوفت و تفاهم باشد و همان گونه که پیامبراکرم9 فرمودند:

    «باید بزرگ ترها نسبت به کوچک ترها مهربان باشند و کوچک ترها احترام بزرگ ترها را نگه دارند.»12

    اصولاً تشکیل خانواده براى تفاهم و تبادل همه جانبه و ایجاد فضاى دوستى است. مطلوب هر کس این است که خانواده و فرزندانش موجب روشنى چشم او باشند. اعضاى خانواده همدیگر را تکمیل مى کنند و مایه دل گرمى یکدیگرند.

    اگر نوجوان در محیط گرم خانوادگى باشد، چرا مشکلى داشته باشد؟ رفتار خوب والدین باعث رفتار درست نوجوانان مى شود، آن گاه مشمول عنایات خداوند مى گردند. ولى رفتار نادرست آنان، آن ها را به لعنت خداوندى گرفتار مى سازد و آن ها را از برکات زندگى بى بهره مى سازد; مثلاً، سرزنش بى جا و زیاد نوجوان، آتش لجاجت و خصومت او راشعلهورمى سازد.از این رو، در سرزنش نباید زیاده روى کرد و وقتى هم نوجوانى را سرزنش مى کنید، جایى براى گناه و لغزش او باقى بگذارید که سرزنش شما باعث سرکشى او نگردد.

    ب. ایجاد اسوه و الگوى مناسب براى نوجوانان: وجود الگوى مناسب به یادگیرى رفتار صحیح مى انجامد. اگر رفتار والدین مناسب نباشد و سرمشق خوبى براى فرزندان نباشد، فرزندان الگوى رفتارى خوبى نخواهند داشت. وقتى والدین رفتار درستى نداشته باشند، نمى توان از نوجوانان انتظار رفتار مناسبى داشت. پیامبر9 یک الگوى رفتارى براى حضرت على7 بودند. حضرت على7 مى فرمایند: «پیامبر هر روز نمونه اى از اخلاق و رفتارى را انجام مى دادند و فرمان مى دادند که من به ایشان اقتدا کنم.»13

    ج. انتخاب دوستان شایسته: دوستان نقش مهمى در شکل گیرى رفتار اجتماعى نوجوانان دارند. اسلام به مسأله دوستى توجه خاصى نموده، حتى معیار سنجش اعتقاد فرد را دوست او دانسته است. پیامبر9 فرمودند: «انسان تابع عقیده دوست خویش است، مواظب باشید که با چه کسى دوست مى شوید.»14

    د. اصلاح اجتماعى و ایجاد زمینه مساعد تربیتى: اگر شرایط اجتماعى مناسب باشد و اجتماع زمینه لازم را براى تربیت نوجوانان فراهم سازد، نوجوانان به رفتار درست دست مى یابند. اما اگر شرایط اجتماعى مناسب نباشد، نوجوانان به رفتار نادرست و غلط دست مى یازند. حضرت على7 مى فرمایند: «وقتى زمان و جامعه بد شد و شرایط اجتماعى نامناسب گردید، خوبى ها بى رونق مى شوند و انجام آن ها زیان آور است و رذایل و بدى ها رایج مى گردد و سودبخش است.»15

    هـ . پرکردن اوقات فراغت نوجوانان: نوجوانان نباید وقت خود را بیهوده تلف کنند. یکى از زمینه هاى پرکردن وقت، انجام کار است. نوجوانان با کار مناسب، شخصیت خود را رشد مى دهند. آنچه بیش تر نوجوانان را به انحراف مى کشاند بى کارى و فراغت است. براى پر کردن اوقات فراغت نوجوانان، مى توان تمام امور اجتماعى و فرایض جمعى و همچنین انواع ورزش ها را در نظر گرفت. البته برنامه ریزى براى اوقات فراغت باید به صورتى باشد که به رشد جسمى، اجتماعى، عاطفى و دینى نوجوانان بینجامد.

    و. مبارزه با فقر و بى کارى: وقتى فقر در خانواده اى باشد، امکان بروز مشکلاتى در رفتار نوجوانان مى رود. همچنین بى کارى نوجوانان را به جانب برخى از بزهکارى ها مى کشاند. به همین دلیل، اسلام زمینه اجتماعى براى تعادل اقتصادى ایجاد مى کند و بر والیان امور فرض مى داند که افراد را به کار مناسب بگمارند تا مبادا فقر و بى کارى آنان را به انحراف بکشاند.

    ز. تشویق نوجوانان به بهرهورى از دوران نوجوانى: فرصت ها به سرعت مى گذرند و فرصت نوجوانى را نباید به هدر داد. بسیارى از روایات اهمیت این دوره و استفاده از آن را گوشزد مى کنند تا نوجوانان به کارى سازنده دست بزنند و آینده بهترى را تدارک ببینند. حضرت على7 مى فرمایند: «پیش از آن که دوران پیرى فرا رسد، از نوجوانى خود استفاده کن و آن را هدر مده.»16

    ح. تحریض و تشویق نوجوانان به کسب علم و دانش: وقتى فرد، بدون دانش لازم دست به کارى بزند، فساد و تباهى عمل او بیش از صلاح و خیر آن خواهد بود. فراگیرى علوم غیر از شکوفایى استعدادها، به رشد قواى عقلى و تجزیه و تحلیل بهتر مطالب مى انجامد و نوجوانان را از سقوط در وادى جهل و خرافات باز مى دارد. به همین دلیل، امام صادق7 مى فرمایند:

    «همواره دوست دارم که نوجوانان را مشغول انجام یکى از دو کار ببینم: عالم و دانشمند بودن; دانش آموز بودن.»17

    ط. تربیت نوجوانان براى کُفّ نفس و تسلّط بر خویشتن:در دوره نوجوانى، قواى شهوى در نهایت قدرت خود است. اگر نوجوانان مطیع شهوات خود گردند، خود را به هلاکت مى اندازند.

    اصولاً نفس انسان تمایل به بدى ها دارد. در این صورت، باید آن را به خوبى ها واداشت. حضرت على7 مى فرماید:

    «نفس خود را به خوبى ها و فضایل وادار کن، زیرانفس تو به طرف بدى ها متمایل است و آن را خوش دارد.»18

    ى. تدارک ازدواج براى نوجوانان: ازدواج وسیله اى موثّر براى جلوگیرى از انحرافات جنسى نوجوانان است. امام صادق7 از پیامبر9 نقل کردند که مى فرمود: «آن که ازدواج کند، نصف دین خود را حفظ کرده است.»19 اسلام ملاک ازدواج را دارایى و مقام اجتماعى و تحصیلات و از این قبیل امتیازات خارجى نمى داند، بلکه براى ازدواج دو شرط قایل مى شود:

    1. داشتن اعتقاد در دین 2. امانت دارى.

    امام جواد7 مى فرمایند: اگر کسى از شما تقاضاى ازدواج کرد و شما از اعتقاد و امانت دارى او راضى بودید، با او ازدواج کنید.»20

    نحوه برخورد اسلام با مشکلات نوجوانان

    اشتباه از انسان سرمى زند و نمى توان افراد را براى خطاکارى ها تحقیر کرد. باید راهى در پیش گرفت که رفتار آنان تصحیح گردد. در اسلام، به افرادى که خطا مى کنند توصیه مى شود که هر چه زودتر توبه و بازگشت نمایند و به تصحیح رفتار خود اقدام کنند. اگر تصحیح رفتار زود انجام نگیرد، بیم آن مى رود که رفتار غلط در ذهن و فکر فرد رسوخ کند و به صورت یک عادت غلط در آید و معلوم است که برطرف کردن عادت غلط، مشکل است و به بیان حضرت على7: «برگرداندن فرد از عادت غلط و تغییر دادن آن، نوعى معجزه و کارى خارق العاده است.»21

    البته در زمینه خطاکارى و اشتباهات رفتارى و عملى، نمى توان فرد را مأیوس کرد. اساساً یأس و ناامیدى در مکتب اسلام راه ندارد; چون اگر خطاکار مأیوس شود و احساس حرمان و افسردگى و شکست کند، دنبال تغییر و اصلاح خود نمى رود. از نظر اسلام، انسانى که خطا کرده است، نباید مأیوس گردد و باید براى اصلاح خویش تلاش کند. روش تصحیح رفتار در اسلام توبه و بازگشت است که اگر این کار در نوجوانى صورت گیرد، کارسازتر است; چون اولاً، هنوز رفتار نادرست به صورت یک عادت در نیامده است. ثانیاً، نوجوانان توانایى لازم براى اصلاح رفتار دارند. و ثالثاً، قدرت پذیرش نوجوانان بهتر است و از تعصّبات نابه جا دورترند.

    اصلاح رفتار در اسلام، باید با اعتقاد قلبى و عمل و جهت درست همراه باشد و از این به بعد، فرد خطاکار دست به رفتار نامطلوب نزند. براى جلوگیرى از اشتباه، نظارت عمومى لازم است. اسلام نظارت عمومى را با اجراى امر به معروف و نهى از منکر معمول مى دارد. آنچه در امر به معروف باید رعایت گردد شیوه انجام آن است که اولاً، باید با بیان مناسب باشد. ثانیاً، کسى که امر به معروف مى کند باید به گفته خود عامل باشد. اگر نوجوانان پند و اندرز را از کسى که خود عامل به آن ها باشد بشنوند، مانند آویزه اى در گوش جان مى کنند و بدان عمل مى نمایند. نهى از منکر نیز شرایطى دارد:

    الف. فرد علم و آگاهى نسبت به موضوع داشته باشد;
    ب. احتمال بدهد که نهى او اثر دارد;
    ج. ضرر و مفسده اى بر آن مترتّب نشود;
    د. آن فرد به گناه خود اصرار بورزد.

    با وجود چنین شرایطى، اگر نهى از منکر صورت گیرد، اثر مطلوبى از خود به جاى مى گذارد. البته وظیفه مسلمانان در جلوگیرى از بدى ها، به امر به معروف و نهى از منکر محدود نمى شود، بلکه باید مبارزه اى جدّى و همه جانبه براى ریشه کن کردن ریشه هاى تباهى و فساد و انحراف دنبال کنند. امام صادق7 مى فرمایند: «کسى که برادرش را در کارى ناپسند ببیند و با این که مى تواند او را از آن کار باز دارد، این کار را نکند، به او خیانت کرده است.»22

    این مطالب شمّه اى بود از روش هایى که اسلام براى پیش گیرى و برخورد با مشکلات نوجوانان ارائه نموده است.


    • پى نوشت ها

      1. Puberty

      2ـ رولن، 1969، ص 125

      3ـ4ـ اریکسون، 1968، ص 245/ ص 246

      5. Kohlberg, L.

      6ـ کتاب قریش، ص 1

      7ـ روضه کافى، ص 63

      8ـ شرح نهج البلاغه ابى ابى الحدید، ج 20، ص 343

      9ـ مکارم الاخلاق طبرسى، ص 115

      10ـ بحارالانوار مجلسى، ج 17، ص 49

      11ـ تحف العقول، ص 126

      12ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 123

      13ـ نهج البلاغه، ملّا فتح اللّه، ص 406

      14ـ مستدرک، ج 2، ص 63

      15ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 275

      16ـ غررالحکم، ص 340

      17ـ بحارالانوار مجلسى، ج 1، ص 55

      18ـ مستدرک، ج 2، ص 310

      19ـ امالى، ص 204

      20ـ کافى، ج 5، ص 347 و تهذیب، ج 7، ص 396

      21ـ بحارالانوار مجلسى، ج 17، ص 217

      22ـ بحارالانوار مجلسى، ج 15، ص 136


    • سایر منابع

      ـ روان شناسى ژنتیک (1)، محمود منصور، چاپ ششم، نشر ترمه، 1372;

      ـ روان شناسى ژنتیک (2)، محمود منصور و پریرخ دادستان، چاپ دوم، رشد، 1374;

      ـ روان شناسى شخصیّت، پروین لارنس اى، ترجمه پروین کدیور و محمدجعفر جوادى، مؤسسه خدماتى فرهنگى رسا، 1372;

      ـ رشد و شخصیت کودک، پاول هنرى ماسن و دیگران، ترجمه مهشید یاسایى، چاپ ششم، کتاب ماد، 1373;

      ـ مسائل نوجوانى، سیروس ایزدى، چاپخش، 1351;

      ـ روان شناسى نوجوانان و جوانان، سیداحمد احمدى، اصفهان، مؤسسه انتشاراتى مشعل، 1368

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مطهری طشی، جمشید.(1380) هویت در نوجوانى. فصلنامه معرفت، 10(11)، 34-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جمشید مطهری طشی."هویت در نوجوانى". فصلنامه معرفت، 10، 11، 1380، 34-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مطهری طشی، جمشید.(1380) 'هویت در نوجوانى'، فصلنامه معرفت، 10(11), pp. 34-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مطهری طشی، جمشید. هویت در نوجوانى. معرفت، 10, 1380؛ 10(11): 34-