معرفت، سال بیست و یکم، شماره اول، پیاپی 172، فروردین 1391، صفحات 117-

    رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    امروزه پیشرفت در تمام ابعاد سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى وجهه همت همه نظام‏هاى سیاسى است. زیربنا و اساس فکرى رهبران و دولتمردان تمام جوامع را، پیشرفت همه‏جانبه از طریق ارائه راه‏کارهاى اساسى با شاخص‏هاى معین تشکیل مى‏دهد. این تحقیق، با روش توصیفى ـ تحلیلى، به بررسى و تبیین این مسئله مى‏پردازد که یکى از امور لازم در رسیدن به پیشرفت سیاسى یک جامعه، استقلال و عدم دخالت بیگانگان در امور آنهاست. مهم‏ترین دستاورد تحقیق این است که فهم پیشرفت و دگرگونى اجتماعى در یک کشور، مستلزم بررسى دقیق ساختار نظام سیاسى و توجه به نحوه اثرگذارى نیروهاى خارجى بر آن است. مجموعه پیچیده و متغیرى از روابط میان عوامل و ساختارهاى داخلى و خارجى، شکل خاصى به پیشرفت مى‏بخشد که در الگوى پیشرفت، این عوامل باید مورد توجه قرار گرفته و استقلال، به عنوان یک شاخص مهم در فرایند پیشرفت سیاسى، باید مدنظر قرار گیرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 172 ـ فروردین 1391، 117ـ135

    رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى

    محمداسماعیل عمار*

    چکیده

    امروزه پیشرفت در تمام ابعاد سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى وجهه همت همه نظام‏هاى سیاسى است. زیربنا و اساس فکرى رهبران و دولتمردان تمام جوامع را، پیشرفت همه‏جانبه از طریق ارائه راه‏کارهاى اساسى با شاخص‏هاى معین تشکیل مى‏دهد. این تحقیق، با روش توصیفى ـ تحلیلى، به بررسى و تبیین این مسئله مى‏پردازد که یکى از امور لازم در رسیدن به پیشرفت سیاسى یک جامعه، استقلال و عدم دخالت بیگانگان در امور آنهاست. مهم‏ترین دستاورد تحقیق این است که فهم پیشرفت و دگرگونى اجتماعى در یک کشور، مستلزم بررسى دقیق ساختار نظام سیاسى و توجه به نحوه اثرگذارى نیروهاى خارجى بر آن است. مجموعه پیچیده و متغیرى از روابط میان عوامل و ساختارهاى داخلى و خارجى، شکل خاصى به پیشرفت مى‏بخشد که در الگوى پیشرفت، این عوامل باید مورد توجه قرار گرفته و استقلال، به عنوان یک شاخص مهم در فرایند پیشرفت سیاسى، باید مدنظر قرار گیرد.

    کلیدواژها: استقلال، استقلال سیاسى، پیشرفت، توسعه، پیشرفت سیاسى، سلطه و استعمار.

    مقدّمه

    پیشرفت و تکامل، یک احساس فطرى است که در ذات انسان نهفته و انسان از ابتداى زندگى اجتماعى خود، همواره سعى در پیشرفت و بهبود شرایط زندگى خود داشته است. امروزه پیشرفت در تمام ابعاد سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى وجهه همت تمام نظام‏هاى سیاسى است. اهمیت پیشرفت و تعالى در جهان کنونى به گونه‏اى است که گام برنداشتن یک جامعه در جهت پیشرفت، به منزله مرگ تدریجى و نابودى آن جامعه خواهد بود. بر همین اساس، زیربنا و اساس فکرى رهبران و دولت‏مردان تمام جوامع را، گسترش پیشرفت همه‏جانبه از طریق ارائه راه‏کارهاى اساسى با شاخص‏هاى معین تشکیل مى‏دهد. رسیدن و دست‏یابى به پیشرفت در هر جامعه‏اى مستلزم تعیین راه‏کار، بهره‏گیرى از الگو و در نظر گرفتن شرایط و شاخص‏هاست. یکى از امور لازم در رسیدن به پیشرفت سیاسى یک جامعه، استقلال و عدم دخالت بیگانگان در امور آن است؛ زیرا سلطه دیگران با روح تکامل‏خواهى و پیشرفت انسان در تضاد قرار دارد و از ویژگى انسان، به ویژه انسان‏هایى که از قدرت اندیشه و تعقل و عزّت نفس برخوردارند، نفى و برنتابیدن سلطه دیگران در زندگى خویش است. از این‏رو، اولین گام در جهت پیشرفت همه‏جانبه یک جامعه استقلال و عدم دخالت بیگانگان در امور آن است و این گامى است که راه‏کارهاى بسیار در پس آن نهفته است.

    از دهه 1970م که سازمان ملل آن را دهه توسعه نامید و برنامه‏هاى ویژه‏اى به اجرا گذاشت، در کشورهاى اسلامى، به توسعه از بعد بیرونى نگریسته شد. از این دوران مقوله توسعه عمدتا در چارچوب نظریات «توسعه‏نیافتگى» و «استقلال و وابستگى» عنوان شد. ترجمه کتاب سامان سیاسى در جوامع دستخوش تحول نوشته ساموئل هانتینگتون، اولین اثرى بود که به موضوع توسعه سیاسى و استقلال پرداخت و «استقلال» را به عنوان یکى از معیارهاى توسعه سیاسى، برشمرد. اثرهاى دیگر منتشرشده در زمینه استقلال، یا نظریه وابستگى و توسعه‏نیافتگى را مطرح کرده و به توسعه از این دید نگریسته‏اند؛ مانند استقلال و ضرورت‏هاى جدید اثر مقصود رنجبر، و یا استقلال را در زمینه کارکرد جمهورى اسلامى مورد بررسى قرار داده‏اند؛ مانند فرهنگ استقلال و توسعه نوشته جواد منصورى. بدین ترتیب، اثرى که به تبیین رابطه استقلال و توسعه سیاسى و نقش آن در الگوى پیشرفت اسلامى پرداخته باشد وجود ندارد.

    در فرایند پیشرفت و تکامل، براى جامعه و نظام اسلامى اهمیت تبیین رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى از دو بعد سلبى و ایجابى مطرح است؛ زیرا از طرفى، پیشرفت و پیمودن راه تکامل در صورتى امکان‏پذیر است که تمام تصمیمات و ارائه راه‏کارها با توجه به نیازهاى اساسى جامعه و با درک کامل و عمیق نسبت به آن صورت گرفته و از دخالت بیگانگان به دور باشد. از طرف دیگر، بر مبناى اندیشه اسلامى، جامعه‏اى، آرمانى و توسعه‏یافته تلقّى مى‏شود که حاکمیت الهى در آن برقرار باشد؛ چه آنکه بر مبناى هستى‏شناختى در اندیشه اسلامى، حاکمیت اصلى از آنِ خداوند بوده و این حاکمیت، عام و همه‏جانبه است و تمام ابعاد سیاسى و اجتماعى جامعه اسلامى را دربر مى‏گیرد، به گونه‏اى که اطاعت از بیگانگان، اطاعت از طاغوت تلقّى مى‏شود و این مسئله در پژوهش حاضر مورد تبیین و بررسى قرار گرفته است. بدین ترتیب، تحقیق حاضر به منظور تبیین رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى در پى پاسخ‏دهى به این سؤال است که استقلال در پیشرفت سیاسى چه نقش و جایگاهى دارد؟ در ارائه پاسخ به سؤال اصلى، تحقیق این فرضیه را دنبال مى‏کند که تعالى و پیشرفت جامعه در گرو مستقل بودن آن است و استقلال یکى از الزامات پیشرفت سیاسى محسوب مى‏شود. پیشرفت واقعى با وابسته بودن در سیاست و اقتصاد و... سازگارى ندارد. براى اثبات فرضیه و دست‏یابى به پاسخ اصلى، ابتدا باید به سؤالات فرعى ذیل پاسخ داده شود: 1. پیشرفت سیاسى چیست؟ 2. استقلال از چه مفهومى برخوردار بوده و ابعاد آن کدام است؟ 3. چه دیدگاه‏ها و نظرهایى در مورد استقلال مطرح است؟

    بدین منظور، در تحقیق ابتدا پیشرفت سیاسى تبیین مى‏شود، سپس مفهوم استقلال و وجوه آن مورد بررسى قرار مى‏گیرد و در نهایت، رابطه استقلال و پیشرفت در الگوى پیشرفت اسلامى به بحث گذاشته مى‏شود.

    مفهوم پیشرفت سیاسى

    در اندیشه نوین هیچ چیز به اندازه پیشرفت، نیروى هدایت‏کننده اندیشه و رفتار انسانى نبوده است. بررسى مقوله پیشرفت و تحلیل معنایى آن، بیانگر این امر است که هر فرد و جامعه‏اى در جهت پیشرفت و تعالى، راه و مسیر مشخصى را ترسیم نموده و درصدد پیمودن آن راه، براى رسیدن به مقصد و هدف خاص مى‏باشد. کاربرد «توسعه» که از اصطلاحات رایج در جهان سیاست است، توسط اندیشمندان و سیاست‏مداران غربى با بار ارزشى و ارزش‏گذارى همراه است. غرب با تقسیم‏بندى جهان به «توسعه‏یافته»، «در حال توسعه» و «توسعه‏نیافته» این مفهوم را القا مى‏کند که کشورى توسعه‏یافته به شمار مى‏رود که داراى فرهنگ، آداب، رفتار و جهت‏گیرى سیاسى با مختصات غربى باشد. در حال توسعه، یعنى کشورى که در حال غربى‏شدن است و توسعه‏نیافته، یعنى کشورى که در مسیر غربى‏شدن قرار ندارد. ملاک این تقسیم‏بندى، نه برخوردارى از دانش و فناورى پیشرفته، بلکه برخوردارى از فرهنگ و ارزش‏هاى غربى و حرکت در مسیر کسب آنهاست.

    در فرایند پیشرفت و هدف‏گذارى و تعیین مقصد براى آن، جهان‏بینى حاکم بر جامعه نقش بسزایى دارد. در جهان معاصر، هویت و شخصیت حقیقى جوامع اسلامى، در پرتو فرهنگ و ایدئولوژى آسمانى‏شان رقم مى‏خورد؛ بدین معنا که اگر جهان غرب، با ابتنا بر انسان‏محورى، با فرهنگ مادى و فناورى پیشرفته‏اش شناخته مى‏شود، جهان اسلام، با ابتنا بر خدامحورى، با معنویت، انسانیت و اخلاق، و با فلسفه و حکمت و ایدئولوژى متافیزیکى‏اش هویت مى‏یابد.367 اندیشه اسلامى پیشرفت و تعالى را یکى از ابعاد وجودى انسان تلقّى نموده و هر روزِ انسان را بهتر از روز قبل مى‏خواهد. منتها این پیشرفت و ترقى باید در چارچوب اصول، احکام و ارزش‏هاى دینى خود تحقق یابد؛ چراکه اساسا سعادت حقیقى این‏جهانى انسان ـ علاوه بر سعادت اخروى ـ از همین راه حاصل‏شدنى است.368 از این‏رو، پیشرفت در اندیشه و نظام معنایى اسلام معناى خاص داشته و در چالش با توسعه غربى قرار دارد. پیشرفت در نظام معرفتى اسلام عبارت است از حرکت تصاعدى و رو به کمال انسان که تمام ابعاد وجودى او را دربر گرفته و به طور متوازن و متناسب انجام گیرد. به عبارت دیگر، پیشرفت یعنى: نیل به رفاه مادى و اقتصادى، توأم با رشد فرهنگى و معنوى و حاکمیت ارزش‏هاى اسلامى، و در یک کلمه، تأمین سعادت دنیوى و اخروى شهروندان، که در سایه عمل به احکام و دستورات اسلامى حاصل مى‏شود.

    مفهوم پیشرفت و توسعه سیاسى که نخست توسط سیاست‏مداران مطرح شد و سپس اقتصاددان‏ها و پژوهشگران سیاسى به آن پرداختند، در عرصه سیاست و علم سیاست جایگاه مهمى دارد. با این حال، هنوز ابهام و عدم صراحت زیادى در مورد این واژه وجود دارد. توسعه سیاسى از تلفیق دو واژه «توسعه» و «سیاست» به دست آمده و مفهومى انتزاعى است. در توضیح این مفهوم، تعاریف متعددى از سوى اندیشمندان ارائه شده است. مفاهیم انتزاعى بر حسب شاخصه‏هاى خود قابل تعریف و شناسایى هستند.369 هرچند شاخصه‏هاى مفهوم توسعه نیز از نظر تعریف مورد اتفاق قرار ندارد، با این حال، در تعریف آن باید دو واژه «توسعه» و «سیاست» مورد توجه قرار گیرد.

    توسعه از مفاهیمى است که اندیشمندان در مورد آن اتفاق‏نظر ندارند و هرکس آن را متناسب با دیدگاه‏ها، باورها و اعتقادات خود تعریف کرده است، اما همگى آنها در این نکته اتفاق‏نظر دارند که توسعه «فرایند حرکت جوامع از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب» است. در این پژوهش، مراد از پیشرفت و توسعه فرایندى است که زمینه شکوفایى استعدادهاى گوناگون انسان را فراهم مى‏سازد و در این فرایند، با در نظر گرفتن شرایط جامعه و استفاده بهینه از منابع گوناگون، بستر مناسبى براى رشد همه‏جانبه افراد و جامعه فراهم مى‏آید. پیشرفت سیاسى فرایندى است که طى آن، جامعه و نهادهاى اجتماعى به منظور رسیدن به کمال، مى‏کوشند ارزش‏هاى اسلامى را در جامعه عینیت بخشند.

    بستر پیشرفت در بعد سیاسى آن، رهبرى و تدبیر روابط افراد و تشکل‏ها، کارهاى حکومتى و روابط خارجى یک کشور است که براى رسیدن به اهداف آن انجام مى‏گیرد.370 به عبارت دیگر، پیشرفت سیاسى عبارت است از: «رفتارى که یک فرد یا یک ارگان و یا کلّ جامعه با استفاده از بهترین ابزارها و وسایل و توأم با برنامه‏اى کامل، انجام مى‏دهد تا هر چه زودتر و بهتر به هدف سیستم نایل آید.»371 در این تعریف، دو عنصر کمّى و کیفى مورد توجه قرار گرفته است. اینکه گفته مى‏شود «زودتر»، به کمّیت زمانى رسیدن به مطلوب نظر دارد و هرگاه که مطلوب ما مطلوب کلّ جامعه نیز باشد، ملازم با مشارکت هرچه بیشتر مردم براى برآوردن هدف خواهد بود. واژه «بهتر» به کیفیت نیل به هدف نظر دارد که این کیفیت در رابطه با ابزارها و توجه به بُعد ارزشى به کارگیرى آنها و اهداف موردنظر معنا پیدا مى‏کند. سیاست نیز عبارت است از: «رهبرى صلح‏آمیز یا غیر صلح‏آمیز روابط میان افراد، گروه‏ها و احزاب (نیروهاى اجتماعى) و کارهاى حکومتى در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولت‏هاى دیگر در عرصه جهانى372 که به منظور نیل به اهداف‏ و مصالح یک جامعه و افراد آن صورت مى‏گیرد.»373

    توسعه سیاسى امروز مانند بسیارى از شعارهاى دیگر، دستاویزى براى سلطه‏جویان در جهت سلطه بر دیگر جوامع، قرار گرفته است که با ارائه تعریف‏ها و شاخصه‏هاى خاصى، کشورهاى مستقل و داراى فرهنگ و ایدئولوژى خاص را از اصالت‏هاى خود تهى نموده و زمینه را براى سلطه‏جویى و استعمار به شکل فرانو فراهم نمایند. براى نمونه، یکى از پیش‏فرض‏ها و شاخصه‏هاى توسعه سیاسى، سکولاریزه کردن (= دنیایى کردن و غیردینى کردن) فرهنگ و نظام سیاسى معرفى شده است. گابریل آلموند توسعه سیاسى را عبارت از این مى‏داند که فرهنگ سیاسى از سلک دین به در آمده و صورت این‏جهانى به خود بگیرد.374 بنابراین، توسعه سیاسى که توسط اندیشمندان غربى مطرح شده، با بار معنایى خاصى، اهداف خاصى را دنبال مى‏کند که علاوه بر عدم همخوانى و ناسازگارى با فرهنگ بومى دیگر جوامع، از نظر مبانى نیز از دیدگاه اسلام قابل پذیرش نیست. ارائه تعاریف و الگوهاى متعدد نسبت به توسعه سیاسى بیانگر آن است که نمى‏توان براى توسعه یک معنا و یک الگوى جهانشمول فرض کرد و همگان را به پیروى از آن واداشت. به عبارت دیگر، پیشرفت یک معناى مطلق نداشته و براى همه کشورها و همه جوامع، یک الگوى واحد ندارد. با توجه به تأثیرگذارى شرایط گوناگون تاریخى، جغرافیاى، انسانى، طبیعى، زمانى و مکانى در ایجاد الگوهاى پیشرفت، ممکن است در کشورى براى توسعه یک الگو در نظر گرفته شده و معنایى خاصى از آن اراده شود و در کشور دیگر، الگوى دیگر و معناى دیگر موردنظر باشد. با این حال، مى‏توان گفت که بستر توسعه در بعد سیاسى آن، رهبرى و تدبیر روابط افراد و تشکل‏ها، کارهاى حکومتى و روابط خارجى یک کشور است که براى رسیدن به اهداف آن انجام مى‏گیرد.375 از دیدگاه اسلام، این هدف نیل به رفاه مادى و اقتصادى، توأم با رشد فرهنگى و معنوى و حاکمیت ارزش‏هاى اسلامى، و در یک کلمه تأمین سعادت دنیوى و اخروى شهروندان است که در سایه عمل به احکام و دستورات اسلامى حاصل مى‏شود.

    مفهوم استقلال

    الف. معناى لغوى استقلال: استقلال از نظر لغوى از باب استفعال، با کلمات قلیل، تقلیل و قلت مرتبط است. بر همین اساس، به معناى کم‏کردن و به حداقل رساندن مى‏باشد.376 از آن‏رو که استفعال به معناى طلب فعل است، با توجه به ریشه لغوى، استقلال به معانى قصد کم کردن، تحلیل بردن و به حداقل رساندن به کار مى‏رود. فرد یا جامعه و ملت استقلال‏طلب خواستار به حداقل رساندن و تحلیل بردن وابستگى‏ها و اتکا به بیگانگان است. لغت‏نامه دهخدا در تعریف استقلال آورده است: «استقلال عبارت است از ضابط امر خویش بودن، به خودى خود به کارى بر ایستادن... .»377

    ب. معناى اصطلاحى: استقلال از متغیرهایى است که از حاکمیت، به عنوان قدرت مطلق، توجیه‏ناپذیر، مستمر و عام، که همراه با عناصرى مانند سرزمین، ملت و حکومت، مفهوم یا پدیده‏اى به نام دولت را مى‏سازند، مشتق مى‏شود. استقلال در مفهوم کلى بدین معناست که یک ملت بر سرنوشت خود مسلط بوده و مانع از دست‏یازى بیگانگان در سرنوشت خود شوند. مفهوم اصطلاحى استقلال در روابط خارجى یک دولت با دیگر دولت‏ها تبلور مى‏یابد. کشور و دولتى مستقل به شمار مى‏رود که بتواند از منافع، اهداف و امنیت خود دفاع نماید. مستقل بودن و نفى سلطه دیگران از ذات انسان سرچشمه مى‏گیرد، اما استقلال‏خواهى نتیجه پدیده استعمار است. با توجه به حاکمیت استعمار و بیگانگان بر بسیارى از کشورها، استقلال مورد توجه زیاد بوده و به عنوان یک اصل در سیاست تمام کشورها مطرح است و به همین دلیل، تعاریف متعددى براى آن ارائه گردیده و در بسیارى از تعاریف، با همان دید ظلم‏ستیزى و نفى حاکمیت بیگانگان نگریسته شده است. در یک تعریف چنین آمده است: استقلال عبارت از حالت کشورى است که زمام‏دارى آن به هیچ وجه تابع زمام‏دارى دیگر کشورها نباشد. بنا بر این اصل، هریک از دولت‏ها در اداره کشور خود داراى صلاحیت انحصارى و لازم‏الاحترام در اعمال حاکمیت هستند.378 فرهنگ علوم سیاسى استقلال را این‏گونه تعریف مى‏کند: جدا بودن حاکمیت یک کشور از هر نوع سلطه و اقتدار خارجى. استقلال و حاکمیت دو بعد داخلى و خارجى را دربر مى‏گیرد و استقلال عبارت است از حقى که به موجب آن، هر کشورى در سیاست داخلى و خارجى خود از سلطه دیگران آزاد است. استقلال در بعد خارجى یعنى: آزادى عمل در برقرارى روابط با سایر کشورها و درباره مسائل خارجى به طور کلى. و استقلال در بعد داخلى ‏یعنى: آزادى‏ عمل ‏در چارچوب ‏سرحدات ‏کشورى.379

    استقلال از حاکمیت مشتق شده و رابطه تنگاتنگ با حاکمیت ملى دارد و حاکمیت ملى چیزى است که در تضاد با دخالت بیگانگان بوده و براى نظام‏هاى سیاسى حفظ حاکمیت ملى از اولویت برخوردار است. در چهارچوب نظام بین‏المللى، از حاکمیت به مفهوم استقلال و در نظام داخلى به معناى آزادى تعبیر کرده‏اند.380 شهید بهشتى در مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى استقلال را مترادف با حاکمیت ملى دانسته و چنین اظهار مى‏دارد: «حاکمیت ملى به معناى استقلال کشور و نیز اعمال قانون‏گذارى و تدوین قوانین است... .»381 استقلال، بعد خاصى از اقتدار عالى هر دولتى را نشان مى‏دهد که متضمن نفى اقتدار دولت‏هاى دیگر است. این گفته که دولت واجد اقتدار عالى ـ یعنى حاکم یک سرزمین خاص ـ است منطقا متضمن این معناست که دولت مستقل است و مرجعى فوق آن وجود ندارد.382

    بنابراین،استقلال یک مفهوم حقوقى به معناى اعمال حاکمیت یک دولت در محدوده مرزهاى جغرافیایى و دفاع از این مرزها در برابر تجاوز و دخالت‏هاى خارجى است. بر این اساس، استقلال را مى‏توان چنین تعریف کرد: جدا بودن شکل و ساختار قدرت دولتى یک کشور و همه نهادهاى عمومى اعم از سیاسى، ادارى، قضایى، نظامى، مذهبى و چگونگى کارکرد این نهادها و قوانین و مقرّرات حاکم بر آنها از هر نوع سلطه و اقتدار خارجى.

    وجوه استقلال

    استقلال یعنى آزادى نسبى یک کشور از دخالت دیگران در امورى که به آن کشور مربوط مى‏شود؛ بدین معنا که کشور بتواند از قدرت نسبى در بیان و اجراى نظریات خود در داخل مرزها و نیز در صحنه بین‏المللى برخوردار باشد. استقلال که تأمین‏کننده امنیت یک کشور است، اصل بنیادین موجودیت کامل و شرط لازم در شکوفایى و پیشرفت یک جامعه محسوب مى‏شود. استقلال داراى ابعاد گسترده سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى است که همه آنها به هم مربوط بوده و از همدیگر تأثیر و تأثر مى‏پذیرند؛ بدین معنا که کاستى در هریک از این ابعاد اصل استقلال را مخدوش مى‏کند.

    الف. استقلال سیاسى

    در استقلال سیاسى آنچه مهم است عدم وابستگى هیأت حاکمه و اتخاذ تصمیمات بر اساس منافع کشور است. بر این اساس، استقلال سیاسى به معناى مستقل بودن هیأت حاکمه یک کشور از نفوذ بیگانگان و اتخاذ تصمیمات سیاسى بر اساس منافع ملى کشور است. استقلال سیاسى مبناى ابعاد دیگر استقلال به شمار مى‏رود؛ بدین معنا که دست‏یابى به استقلال اقتصادى و فرهنگى براى یک جامعه در صورتى ممکن است که به استقلال سیاسى دست یافته باشد و دولت‏مردان آن، به دور از دخالت بیگانگان استراتژى کشور را تدوین نموده و به اتخاذ تصمیمات بپردازند. استقلال سیاسى در دو بعد داخلى و خارجى ظهور و بروز مى‏یابد. استقلال سیاسى در بعد داخلى در انحصار اتخاذ تصمیمات توسط دولت تجلّى مى‏یابد؛ بدین معنا که دولت با برخوردارى از حاکمیت مطلق، براى مردم ایجاد حق و تکلیف مى‏کند و هیچ امرى نمى‏تواند براى آن محدودیت ایجاد نماید. در بعد خارجى، استقلال سیاسى بدین معناست که ابتکار تعیین و اداره روابط با دیگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدین ترتیب، استقلال سیاسى عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‏گیرى و سیاست‏گذارى همراه با اعمال این تصمیم‏ها و سیاست‏ها در حیطه حاکمیت.383 طبق این تعریف، قدرت تصمیم‏گیرى، قدرت اعمال تصمیم‏هاى گرفته شده و قلمرو حاکمیت عناصر اصلى استقلال سیاسى به حساب مى‏آیند و بر این اساس، ملت و دولتى مستقل به شمار مى‏رود که بتواند بدون تأثیرپذیرى از محیط خارجى اعم از منطقه‏اى و بین‏المللى، قدرت‏هاى بزرگ، سازمان‏هاى بین‏المللى و شرکت‏هاى چندملیتى، براى خود برنامه‏هاى کلان سیاسى را در جهت نیل به توسعه و پیشرفت تدوین نموده و اعمال نماید و در عرصه بین‏المللى سیاست‏ها و عملکردهایش در راستاى تأمین منافع آن باشد.

    ب. استقلال اقتصادى

    در جهان کنونى استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن به نظر نمى‏رسد. مى‏توان گفت: نه تنها استقلال اقتصادى پیوند عمیق با استقلال سیاسى دارد، بلکه شرط لازم برقرارى آن، استقلال سیاسى است؛384 زیرا وابستگى اقتصادى دولت‏ها را در مقابل بیگانگان، از اعمال حاکمیت سیاسى باز مى‏دارد. در صحنه بین‏المللى قدرت‏هاى بزرگ از اهرم اقتصادى در وجوه مختلف، براى به انقیاد کشاندن کشورهاى دیگر استفاده مى‏کنند. در این زمینه، کشورى که از استقلال اقتصادى برخوردار نباشد بیشتر در معرض دخالت بیگانگان قرار دارد. در استقلال اقتصادى منابع کشور مورد توجه است. استقلال در بعد اقتصادى عبارت است از: جلوگیرى از غارت منابع اقتصادى یک کشور از سوى قدرت‏ها و دولت‏هاى بیگانه. فرهنگ علوم سیاسى استقلال اقتصادى را این‏گونه تعریف مى‏کند: آزادى انتخاب راه خاص براى توسعه کشور و استقرار آنچنان نظام روابط اقتصادى که در درجه اول، احتمال سلطه اقتصادى را از طرف یک یا چند کشور نفى کند و سپس خروج قسمتى از درآمد ملى کشور بدون ورود ارزشى معادل آن را به هیچ صورتى امکان ندهد.385

    ج. استقلال فرهنگى

    استقلال فرهنگى در فرهنگ سیاسى چند دهه اخیر جهان کاربرد زیاد داشته است. استقلال فرهنگى جنبه خاصى از ابعاد استقلال را مطرح مى‏کند و با توجه به عملکرد کشورهاى استعمارگر که فرهنگ‏ها، هنجارها و ارزش‏هاى جوامع دیگر را در جهت گسترش سلطه هدف قرار مى‏دهد، از اهمیت خاصى برخوردار است. امروزه استعمار فرانو از راه‏هاى متعدد، براى سلطه بر کشورهاى ضعیف بهره مى‏گیرد. تهاجم به فرهنگ و ارزش‏هاى جوامع دیگر و تغییر آن، راهى است که در استعمار فرانو مورد توجه است. پایه و اساس دیگر وجوه استقلال در استقلال فرهنگى نهفته است و از طرف دیگر نیز سلطه واقعى قدرت‏ها، سلطه فرهنگى است؛ بدین معنا که اگر ملتى بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، رسوم و ارزش‏هاى خود را در ملت دیگر نفوذ داده و آن ملت را از فرهنگ، آداب، رسوم و ارزش‏هاى خودش تهى نماید، بر آن ملت سلطه حقیقى یافته است. استقلال فرهنگى نهادینه‏شدن ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه را در پى دارد که نتیجه آن، مقاومت و ایستادگى در مقابل فرهنگ بیگانه است. بر این اساس، فرهنگ و ارزش‏هاى هر جامعه یک عنصر نیرومند در حفظ استقلال آن است. در تعریف استقلال فرهنگى مى‏توان چنین بیان کرد: استقلال فرهنگى عبارت است از: حفظ فرهنگ و ارزش‏هاى جامعه از تهاجم فرهنگ بیگانه. به تعبیر دیگر، استقلال فرهنگى عبارت است از: عدم وابستگى فکرى و ارزشى به کشورهاى بیگانه، به ترتیبى که کشور بتواند با افکار و تمایلات و خصیصه‏هاى فکرى خود زندگى کند.386

    استقلال در اندیشه اسلامى

    در شرایط کنونى که قدرت‏هاى بزرگ به شکل استعمار فرانو درصدد سلطه بر جهان هستند و بیگانگان در جوامع اسلامى حضور چندبعدى دارند، یکى از الزامات اساسى دست‏یابى به پیشرفت سیاسى، استقلال و عدم وابستگى به دیگر کشورها به شمار مى‏رود. بر مبناى اندیشه اسلامى، سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى ـ هر دو ـ نفى شده است. بر این اساس، جامعه و نظام اسلامى نه به دنبال سلطه بر دیگران است و نه سلطه قدرت‏هاى استعمارى را مى‏پذیرد. نفى سلطه و حاکمیت دیگران به اندازه شکل‏گیرى زندگى اجتماعى انسان قدمت دارد. افراد هیچ جامعه‏اى دخالت بیگانگان را در امور و سرنوشت خویش برنمى‏تابند و با تمام توانایى براى دفع سلطه مبارزه مى‏کنند. این ایده، هرچند بر اثر تجربه تاریخى استعمار و استثمار بخصوص در قرن‏هاى اخیر که کشورهاى غربى به چپاول و یغمابردن منابع دیگر کشورها، به ویژه جوامع اسلامى پرداختند، تقویت شده است، اما منشأ آن را تنها این امر تشکیل نمى‏دهد، بلکه از ویژگى انسان، به ویژه انسان‏هایى که از قدرت اندیشه و تعقل و عزت نفس برخوردارند، این است که حتى اگر استعمار و چپاول سرمایه‏ها و نفع‏طلبى‏ها نیز مطرح نباشد دخالت یا نفوذ دیگران بر سرنوشت خویش را نمى‏پذیرند، در صورت تحمیل، با تمام توان در مقابل آن مى‏ایستند.

    در اندیشه اسلامى، جامعه و حکومت اسلامى باید همه وابستگى‏هاى استثمارگرایانه را ریشه‏کن نموده و انسان را در همه عرصه‏هاى زندگى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى از زیر بار استثمار دیگران برهاند تا نیرو و استعدادش را براى پیشرفت و تکامل جامعه فراهم نماید. وابستگى، دو نوع نیرو را در جامعه انسانى، که مى‏تواند در جهت تکامل و پیشرفت آن قرار گیرد، از جامعه سلب مى‏کند: نخست، نیرو و استعداد انسان و جامعه‏اى که مورد استثمار و بهره‏کشى قرار گرفته و مصالح بیگانگان را تأمین مى‏کند؛ زیرا در سایه نظام طاغوتى و در چارچوب وابستگى‏هاى استعمارى، استعدادها و توانایى‏هاى فراوانى نابود مى‏شود. دوم، نیروى انسان سلطه‏گر و استثمارکننده که امکانات خود و جامعه تحت سلطه را در جهت تداوم سلطه به کار مى‏گیرد.387

    استقلال و نفى سلطه کفار از مقدّرات جامعه اسلامى، علاوه بر اینکه از آیات قرآن و سنت نبوى استنباط مى‏شود، عقل و تجربه تاریخى نیز بر آن صحه مى‏گذارد. قرآن کریم همواره بر استقلال و عزت مسلمانان تأکید دارد و سلطه بیگانگان بر مسلمانان را به هیچ وجه نمى‏پذیرد. این شاخص در واقع، ریشه در اصل نفى سبیل دارد که مبناى آن آیه شریفه «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (نساء: 141) است. مفاد قاعده «نفى سبیل» این است که خداوند متعال در شریعت اسلامى حکمى قرار نداده است که موجب سلطه و برترى کافران بر مسلمانان شود. این قاعده بر عمومات و اطلاقات ادلّه حاکم است.388 هر حکمى که به‏نوعى‏موجب‏استیلاوسلطه کفار بر مسلمانان شود، بنا بر مفاد این قاعده باطل است.

    مقصود از نفى جعل، نفى تشریعى است نه تکوینى؛ زیرا اگر نفى جعل تکوینى بود، در خارج هیچ‏گونه تسلطى براى کافران نباید تحقق مى‏یافت، حال آنکه در برخى موارد، بخصوص در زمان رخوت و سستى مسلمانان، شاهد سلطه کافران بر مؤمنان هستیم. از سوى دیگر، نکره «سَبِیلاً» در سیاق نفى قرار گرفته و افاده عموم مى‏کند؛ یعنى براى کافران بر مؤمنان هیچ‏گونه حکمى که موجب سلطه آنان بشود، اعم از نظامى، سیاسى، اقتصادى و...، از جانب خداوند تشریع نشده است. هر طرح، عهدنامه، رفت و آمد و قراردادى که راه نفوذ کفار بر مسلمانان را باز کند حرام است. پس مسلمانان باید در تمام جهات سیاسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى از استقلال کامل برخوردار باشند. قرآن کریم در ضمن آیات متعدد، هم نسبت به ولایت کفار به مسلمانان هشدار مى‏دهد و هم آن را نفى مى‏کند. براى نمونه، خداوند در سوره «مائده» مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (مائده: 51)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، یهود و نصارا را دوستان خود قرار ندهید. آنها دوستان یکدیگرند و کسانى که از شما آنها را به دوستى برگزیند از آنها هستند. خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمى‏کند.

    در آیه دیگر مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَکُمْ هُزُوا وَلَعِبا مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ» (مائده: 57)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، افرادى که آیین شما را به باد استهزا و بازى مى‏گیرند از اهل کتاب و مشرکان، دوست و تکیه‏گاه خود انتخاب نکنید، و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید.

    آیه دیگر مى‏فرماید: «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعا» (نساء: 139)؛ آنان که به عوض مؤمنان، کافران را دوست خود مى‏گیرند از این کار چه مى‏جویند؟ اگر عزت مى‏طلبند، بدانند که عزت همه‏اش از آنِ خداست.

    روشن است که استفهام در این آیه انکارى است، و پاسخى است که انکار را توجیه نموده، مى‏فهماند عزت، خود یکى از فروع ملک است، و معلوم است که وقتى مالک حقیقى جز خداى تعالى کسى نباشد، عزت نیز خاص او خواهد بود.389 این آیه به همه مسلمانان هشدار مى‏دهد که پیشرفت و عزت خود را در همه شئون زندگى، اعم از شئون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، بلکه مستقل از آنان، تکیه‏گاه خود را ذات پاک خداوندى قرار دهند که سرچشمه همه عزت‏هاست، و غیر خدا از دشمنان اسلام، نه عزتى دارند که به کسى ببخشند و نه اگر مى‏داشتند قابل اعتماد بودند؛ زیرا هر زمان منافعشان اقتضا کند صمیمى‏ترین متحدان خود را رها کرده، به سراغ کار خویش مى‏روند که گویى هرگز با هم آشنایى نداشته‏اند، چنان‏که تاریخ معاصر شاهد بسیار گویاى این واقعیت است.390

    طبق آیات قرآن، بدترین افراد نزد خداوند و دورترین افراد از راه راست کسانى هستند که یوغ نظام سلطه و حکومت‏هاى طاغوتى به گردن خود نهند. آنها کسانى هستند که هرگز به تکامل و پیشرفت دست نمى‏یابند. در نقطه مقابل، بهترین افراد در اندیشه اسلامى کسانى هستند که با دورى از نظام سلطه، به سوى خدا و یکتاپرستى روى آورند. قرآن کریم این افراد را صاحبان خرد و اندیشه و اولوالالباب مى‏نامد: «وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (زمر: 17و18)؛ آنان که از پرستش طاغوت دورى مى‏ورزند و به سوى خداوند بازگشته‏اند، آنان را مژده باد. پس بشارت ده به آن دسته از بندگان من که به سخن گوش فرامى‏دهند و از بهترین آن پیروى مى‏کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده است و آنان صاحبان خرد و اندیشه‏اند.

    بر مبناى آموزه‏هاى اسلامى، شاخص جامعه ایده‏آل اسلامى، مستقل بودن و دورى جستن از نظام‏هاى طاغوتى است. به عبارت دیگر، مسلمان بودن و تسلیم امر خدا بودن با پذیرش نظام سلطه و طاغوتى سازگار نیست. قرآن کریم همکارى با نظام‏هاى طاغوتى را عامل گمراهى مى‏داند و مسلمانان را از آن برحذر مى‏دارد و این مطلب را در سوره «نساء» چنین بیان مى‏کند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدا» (نساء: 60)؛ اى پیامبر، مگر آن کسانى را که خیال مى‏کنند به آنچه از طرف خدا به تو نازل شده و نیز به آنچه براى پیشینیان نازل شده ایمان دارند نمى‏بینى که مى‏خواهند محاکمه نزد حاکم طاغوتى ببرند، با اینکه مأمور شدند به طاغوت کفر بورزند؟ آرى، این شیطان است که مى‏خواهد آنان را سخت گمراهشان کند.

    خداوند در این آیه مى‏فرماید: کسانى که به خداوند ایمان دارند، نباید حکومت‏هاى طاغوتى را به رسمیت بشناسند. نظام‏هاى استکبارى در فرهنگ قرآن کریم، داراى دو ویژگى مهم و محورى هستند: نخست آنکه انکارکننده حق و پایمال‏سازنده عدالت‏اند و دوم آنکه جوامع را تضعیف مى‏کنند و مردم را به ضعف مى‏کشند391 و مانع پیشرفت آنان مى‏شوند. بر این اساس، استقلال به عنوان یک معیار و شاخص در پیشرفت سیاسى مطرح مى‏شود؛ زیرا بدون استقلال و تحت نظام سلطه، دست‏یابى به پیشرفت و تکامل ممکن نیست.

    رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى

    تحقق اهداف دیگر کشور و دولت تابعى از تحقق استقلال به معناى واقعى آن مى‏باشد. تا زمانى که ملت و دولتى به استقلال دست نیابد، نه تنها به عنوان عضوى از جامعه بین‏المللى پذیرفته نخواهد شد، بلکه از انجام وظایف خود، چه در ارتباط با مسائل داخلى و چه در عرصه بین‏المللى، باز خواهد ماند. استقلال یکى از مختصات سیاسى ـ حقوقى فرایند ملت‏سازى است. با داشتن استقلال است که دولت خواهد توانست به خوبى کارکردهاى کلان خود را انجام داده و در مسیر پیشرفت گام بردارد.

    هرچند بر اساس نظریه وابستگى متقابل، استقلال کامل براى واحدهاى سیاسى در صحنه بین‏المللى ممکن نیست، اما این واقعیت مشهود وجود دارد که کشورهاى مستقل داراى حاکمیت، در طى چند دهه که از فروپاشى امپراتورى‏ها در سطح جهان مى‏گذرد، در حال گسترش هستند. تجدیدحیات شکاف‏هاى مزمن ایدئولوژیک، مهر تأیید بر پراکندگى و تفرق جامعه بین‏الملل مى‏زند. از سوى دیگر، گسترش روزافزون روابط انسانى و نیازمندى‏هاى کشورها به یکدیگر، اقتضا مى‏کند که دولت‏ها، بر مبناى عرف و یا از طریق انعقاد قراردادهاى بین‏المللى، روابط حسنه و مستقلى داشته باشند. اما شرط اصلى این روابط، احترام متقابل به استقلال و حاکمیت و عدم دخالت در امور داخلى کشورهاى دیگر است. در مورد استقلال و مستقل بودن یک دولت و ملت، دیدگاه‏هاى گوناگونى مطرح شده است. پیش از تبیین رابطه استقلال و پیشرفت، لازم است این دیدگاه‏ها مورد ارزیابى قرارگیرند.

    الف. انزواگرایى سیاسى

    از دیدگاه برخى، استقلال با مفهوم انزواگرایى و قطع ارتباط گره خورده و استقلال یک کشور و ملت زمانى تحقق مى‏یابد که آن کشور کمترین ارتباط و مبادلات را با دنیاى خارج داشته باشد و با اتکا به خود، کلیه ابعاد زندگى را تنظیم و اداره نماید.392 انزواگرایى بدان معناست که مراودات دیپلماتیک، اقتصادى، فرهنگى و نظامى یک دولت با دیگر واحدهاى سیاسى به حداقل کاهش یابد. این نظریه براى اعصار پیشین، که سطح ارتباطات ملت‏ها و دولت‏هایشان به دلیل فقدان شبکه‏هاى حمل و نقل، پایین بودن سطح نیازهاى مردم، عدم تنوع تقاضاهاى نوع بشر و در نهایت، بسته بودن جهان‏بینى مردم به علت انزواى جغرافیایى که فقدان سیاحت و سفر و گردشگرى را در پى داشت، مى‏توانست مورد قبول واقع شود. اما در عصر حاضر که عصر ارتباطات نامیده مى‏شود، براى هیچ کشورى، بخصوص براى دولت اسلامى، قابلیت اجرایى و احترام علمى ندارد. در زمان کنونى، انزواگرایى و یا در انزوا قرار گرفتن، براى تمام کشورها به منزله نابودى و خودکشى به شمار مى‏رود و بر همین اساس است که کشورهاى قدرتمند در عرصه بین‏المللى، از آن به عنوان حربه و وسیله، براى به انقیاد کشاندن دیگران، استفاده مى‏کنند. براى دولت و جامعه اسلامى نه تنها انزواگرایى پذیرفتنى نیست، بلکه داشتن روابط با بیگانگان در صحنه بین‏الملل، امر ضرورى به شمار مى‏رود. ضرورت این امر از جهات متعدد است؛ زیرا از طرفى براساس اندیشه اسلامى، رساندن پیام اسلام به تمام انسان‏ها و آگاه نمودن آنان از حقایق اسلام، در جهت رسیدن به سعادت، یکى از وظایف ملت و دولت اسلامى است که با وجود رابطه صلح‏آمیز و حاکم بودن جو تفاهم، پیام آزادى‏بخش و انسان‏ساز اسلام بهتر به گوش جهانیان خواهد رسید. از سوى دیگر، در زمان کنونى در صحنه بین‏المللى به هم‏پیوستگى‏هاى زیاد در زمینه‏هاى مختلف میان کشورها و دولت‏ها وجود دارد و این پیوستگى‏ها به گونه‏اى است که تأمین نیازهاى مستقلانه آنان مشکل مى‏سازد و به همین دلیل، شاهد گسترش ارتباطات هستیم. دولتى مى‏تواند از عهده انجام وظایف خود برآید که ضمن داشتن این ارتباطات استقلال خود را نیز حفظ نماید.

    ب. نسبى بودن استقلال

    با توجه به وجود همبستگى‏هاى متقابل فراوان میان ملت‏ها و دولت‏ها در صحنه بین‏المللى، عده‏اى کسب استقلال کامل و توانایى حفظ و تداوم آن را کار مشکل، بلکه ممتنع مى‏شمارند. از این دیدگاه، دولت‏ها باید در پى کسب استقلال نسبى باشند و دولت برخوردار از استقلال نسبى در صورت توانایى از تأمین نیازهاى گوناگون کشور مى‏تواند در بعد سیاسى مستقل و در سایر ابعاد وابسته باشد.393 این دیدگاه بر این پیش‏فرض استوار است که مسائل اقتصادى و صنعتى از مسائل سیاسى قابل تفکیک است؛ بدین معنا که استقلال سیاسى براى هر دولت و کشورى از اهمیت خاصى برخوردار است و باید دولت از نظر سیاسى مستقل باشد، اما در مسائل اقتصادى به خاطر پیچیدگى و گسترش روابط، نمى‏تواند در عرصه بین‏المللى مستقل از دیگر کشورها عمل نماید.

    در ارزیابى این دیدگاه باید گفت: این نظریه، در صورت امکان، در روابط کشورهاى شمال ـ شمال مى‏تواند قابل تحقق باشد، اما در روابط کشورهاى شمال ـ جنوب قابلیت به کارگیرى ندارد؛ چه آنکه کشورهاى قدرتمند و سلطه‏گر در طول تاریخ از حربه اقتصادى براى مقاصد سیاسى استفاده کرده‏اند. بدین ترتیب، براى کشورهاى جنوب داشتن استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن به نظر نمى‏رسد. در زمان کنونى، صنعتى شدن و تنوع خواست‏هاى جوامع و عدم توانایى کشورها در برآوردن آن خواست‏ها، اقتصاد را به یکى از ابزارهاى سلطه در دست کشورهاى غربى قرار داده است. در دنیاى وابستگى امروز، کشورهاى معدودى به اندازه کافى از موهبت تنوع کامل منابع طبیعى، غذایى و انرژى براى کمک به تأسیسات اقتصادى جدید و یا نوسازى تأسیسات موجود برخوردارند. بدین ترتیب، مبادلات اقتصادى و تجارت یکى از لوازم جوامع امروز به شمار مى‏رود. اما این فرصت‏ها و مبادلات اقتصادى، براى تمام کشورها، بخصوص کشورهاى در حال توسعه، آسیب‏پذیرى‏هاى عمده‏اى را ایجاد مى‏کند.

    اهرم اقتصاد براى گسترش و حفظ سلطه به صورت مثبت و منفى به کار گرفته مى‏شود. شکل مثبت شامل ارائه کمک، ارائه تضمین‏هاى سرمایه‏گذارى، تشویق ورود سرمایه بخش خصوصى و... را دربر مى‏گیرد. اما آنچه بیشتر از سوى کشورهاى لیبرال دموکراسى براى انقیاد و به بند کشیدن دیگر کشورها به کار گرفته مى‏شود شکل منفى آن است. اخلال در جریان مبادلات اقتصادى، مانند انواع دیگر روابط بین‏الملل، مى‏تواند براى همه نوع مقاصد سیاسى صورت گیرد. حکومتى که در این جریان اخلال مى‏کند، در پى ایجاد تغییر در ایستارها و رفتارهاى داخلى و خارجى و موضع‏گیرى‏هاى مستقلانه حکومت موردنظر، در جهت همگرایى با سیاست‏هاى خود مى‏باشد. مسدود کردن دارایى‏ها، کنترل بر جریان واردات و صادرات، مصادره اموال، وضع مالیات سنگین بر محصولات کشور خاطى، معوق ساختن پرداخت وام‏هاى بانکى، اعمال تحریم‏هاى بانکى، مالى و تجارى با استفاده از شوراى امنیت سازمان ملل متحد، جلوگیرى از دست‏یابى به فناورى‏هاى پیشرفته و دو منظوره، ترفندهایى هستند که کشورهاى سلطه‏گر براى رسیدن به مقاصد امپریالیستى و وادار کردن کشورهاى مستقل به همگرایى با خود در جهت تأمین منافعشان از آن بهره مى‏گیرند. با توجه به شرایط و مسائلى که ذکر شد، عرصه اقتصادى عرصه تبادل است، اما تبادل باید دوجانبه و از نوع دادن و ستاندن باشد. یکى از شرایط پیشرفت یک کشور، استقلال اقتصادى و صنعتى آن است؛ بدین معنا که باید بتواند در زمینه‏هاى اقتصادى و صنعتى توانایى‏هاى خود را به کار گرفته و روى پاى خود بایستد.

    ج. نفى استقلال

    با توجه به گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و پیچیدگى مسائل و جوامع بشرى، عده‏اى استقلال را به عنوان حدیث کهنه و غیرقابل تحقق در جوامع امروز قلمداد مى‏کنند. از دیدگاه این نظریه‏پردازان، مرزهاى جغرافیایى و تقسیم‏بندى‏هاى منطقه‏اى و قاره‏اى معنا و مفهوم خود را از دست داده و جهان به یک دهکده جهانى تبدیل شده است. رفاه‏طلبى روزافزون افزایش درخواست‏هاى مختلف براى استفاده از تسهیلات زندگى و به موازات آن محدودیت‏ها، فقدان کادرهاى مناسب، امکان وجود جامعه‏اى را که بتواند به تنهایى و بر اساس تکیه بر منافع و امکانات داخلى خود، و به طور مستقل زندگى کند منتفى ساخته است.394 برخى دیگر با این دید که استقلال‏خواهى نتیجه پدیده استعمار است و در زمان کنونى چون دیگر استعمارى وجود ندارد، بر این باورند که استقلال‏خواهى یک حدیث کهنه بوده و ذهن و زبان فرسودن بیش از این در باب آن، بى‏فایده و بلکه مضر است.395 طبق این دیدگاه، در گذشته استقلال بیشتر مفهوم سیاسى داشت و کشورى وابسته بود که از نظر سیاسى، از یک قدرت خارجى دستور مى‏گرفت. در شرایط کنونى، که دیگر آن صورت از مداخله در امور کشورها وجهى ندارد، به کاربردن استقلال نیز فاقد وجه و معناست.

    در مورد این دیدگاه باید گفت: این نظریه، یک نظریه آرمان‏گرایانه است که مبانى آن بیش از آنکه بر شواهد عینى و مدارک حقیقى مبتنى باشد، بر تخیلات و آروزهاى طراحان و هواداران آن مبتنى است. هرچند طرف‏داران این نظریه معتقدند با جهانى‏شدن و گسترش ارتباطات و... مرزها درنوردیده شده و مفاهیمى مانند وابستگى جاى خود را به مفاهیمى مانند همبستگى و تشریک مساعى داده است، اما باید گفت: استقلال‏خواهى معلول شرایط نبوده، بلکه در ذات انسان نهفته است و پدیده استعمار در قرن‏هاى اخیر تشدیدکننده آن بوده است. به علاوه، در زمان و شرایط کنونى هرچند استعمار به شکل قدیم وجود ندارد، اما استعمار و به سلطه‏کشیدن دیگران همواره وجود داشته و خواهد داشت و قدرت‏هاى بزرگ براى ادامه سلطه بر دیگر ملت‏ها و فریب آنان، سلطه خود را به شکل استعمار فرانو دنبال مى‏کنند. نفى استعمار و در نتیجه، نفى و بى‏معنا خواندن استقلال ناشى از دید خوش‏بینانه و سطحى نسبت به عرصه بین‏الملل و عملکرد کشورهاى قدرتمند و شواهد عینى خلاف آن را به اثبات مى‏رساند.

    سلطه‏گرى و به بند کشیدن دیگران، ارتباطى تنگاتنگ با اندیشه و تاریخ کشورهاى غربى دارد. استعمار و سلطه بر دیگران پیامد تحول در اندیشه و ارزش‏هاى انسان غربى است. در تفکر غربى، اولین انگیزه انسان «خواست و امیال نفسانى» است که منجر به فزون‏طلبى و یغماگرى مى‏شود. بر این اساس، از ویژگى بارز نظام غربى، امپریالیسم و به بند کشیدن دیگران است. سرمایه‏دارى و لیبرال دموکراسى، به مثابه نظامى که مستلزم تحصیل حداکثر ارزش افزوده است و مبارزه طبقاتى ویژگى مهم آن به شمار مى‏رود، این منطق را در ذات خود دارد که به دنبال مکان‏هاى جدید، استثمار و بهره‏کشى از دیگران باشد. بر همین اساس، سلطه‏گرى در زمان کنونى شکل جدیدى به خود گرفته که نظام استکبارى با ابتنا بر اندیشه‏ها، باورها و ارزش‏هاى خاص خود، با بهره‏گیرى از ابزار نوین درصدد ایجاد و گسترش آن است. بدین ترتیب، در شرایط کنونى این نظریه‏ها در باب استقلال غیرواقع‏گرایانه بوده و مردود است و در مسیر پیشرفت سیاسى، استقلال یکى از الزامات حتمى و شاخص مهم به شمار مى‏رود.

    پیشرفت، ارمغان استقلال و خودباورى

    زمانى که بسیارى از کشورهاى تحت سلطه استعمار، بعد از جنگ جهانى دوم، استقلالشان را به دست آوردند، دانشمندان سیاسى غرب با هدایا و کمک‏هاى سخاوتمندانه نمایندگى‏هاى سرمایه‏گذار شروع به تحقیقات تجربى در این جوامع کردند. انواع گوناگون چشم‏اندازهاى توسعه سیاسى، با استفاده از مبانى و چارچوب توسعه سیاسى در غرب، براى تحلیل جوامع و نظام‏هاى سیاسى دول غیر غربى به کار گرفته شدند. حاصل این تحقیقات در اکثر جوامع، بخصوص کشورهاى اسلامى، ایجاد توسعه برون‏زا و وابسته بوده است؛ امرى که بدون شک از موانع اصلى پیشرفت این کشورها محسوب مى‏گردد؛ زیرا وابستگى وضعیتى است که در آن هرگونه تحول و تغییر، تابع تحولاتى است که در جامعه مسلط بروز مى‏کند. به عبارت دیگر، توسعه و پیشرفت وابسته یا حاشیه‏اى همیشه تابع تحول و تغییر در جامعه مرکز مى‏باشد. وابستگى رابطه یک‏طرفه‏اى است که شرایط آن از سوى کشور دیگر تعیین شده و بر کشور تحت سلطه تحمیل مى‏شود. از نظر استعمارگران، توسعه در ابعاد گوناگون و استقلال و یکپارچگى دیگر کشورها به منزله مقاومت در برابر نفوذ خارجى تلقّى مى‏شود و از همین‏رو، کشورهاى غربى به صورت آگاهانه و برنامه‏ریزى‏شده از تخصیص سرمایه براى کنترل الگوى پیشرفت و توسعه در کشورهاى در حال توسعه استفاده کرده و مى‏کنند.

    استقلال از پایه‏هاى اساسى پیشرفت و توسعه سیاسى به شمار مى‏رود. بحث و تبیین رابطه توسعه سیاسى و استقلال از دو جهت اهمیت دارد. نخست آنکه در گذشته کشورهاى زیادى پس از مبارزات بسیار و تحمل سختى‏ها سرانجام به استقلال دست یافتند، اما قدرت‏هاى بزرگ بار دیگر با شرایط و ویژگى‏هاى جدید بر آن کشورها مسلط شده و با چپاول منابع آنان، مانع پیشرفت همه‏جانبه آنان شدند. جهت دوم اینکه، یک جامعه وابسته در ارتباط با آنچه در محدوده بیرون از اختیارات آن جریان دارد، مفهوم مى‏یابد؛ بدین معنا که تحولات بیرون مرزى مستقیما بر نحوه عملکرد آن تأثیر مى‏گذارد، اما خود قادر نیست که در شکل‏گیرى این تحولات تأثیرگذار باشد. در مقابل، جامعه مستقل و غیروابسته حتى اگر قادر به تحمیل تحولات خاصى بر جوامع دیگر هم نباشد دست‏کم مى‏تواند عوامل تعیین‏کننده رابطه خود با دیگران را به گونه‏اى تعیین نموده و یا تغییر دهد که از تحولات به نفع خود در جهت پیشرفت، یا در جهت کاهش خسارات، بهره‏بردارى نماید. دست‏یابى به پیشرفت سیاسى همه‏جانبه، مستلزم درون‏زا بودن آن است. پیشرفت و استقلال رابطه متقابل و نزدیکى با هم دارند؛ بدین معنا که توسعه اقتصادى به استقلال اقتصادى، توسعه فرهنگى به استقلال فرهنگى و توسعه سیاسى به استقلال سیاسى منوط و وابسته است.

    با طرح رابطه استقلال و توسعه سیاسى توجه به این امر معطوف مى‏گردد که در توسعه و پیشرفت، شرایط گوناگون تاریخى، جغرافیایى، طبیعى، انسانى، زمانى و مکانى تأثیرگذارند. در اینجا باید گفت نه تنها پیشرفت و توسعه پیوندى عمیق با استقلال سیاسى دارد، بلکه شرط لازم به وجود آمدن آن، استقلال سیاسى است. متعاقب گذر از سطح خاصى از استقلال سیاسى، زمینه توسعه و پیشرفت فراهم مى‏گردد. متقابلاً در سطوح مختلف توسعه و پیشرفت، شدت رشد استقلال سیاسى متفاوت است؛ بدین معنا که هر قدر سطح توسعه‏یافتگى کشورها پایین‏تر باشد، تجربه مردم آنها در کسب استقلال سیاسى کمتر است و هر قدر در استقلال سیاسى کم‏تجربگى بیشتر مشهود باشد، توسعه و پیشرفت از پشتوانه ضعیف‏ترى برخوردار خواهد بود.396 بنابراین، رابطه‏اى که بین توسعه و پیشرفت و استقلال در وجوه سیاسى و اجتماعى و اقتصادى برقرار است، به شکل معادله‏اى خطى مى‏باشد.

    سؤالى که در زمینه رابطه توسعه و استقلال سیاسى مطرح مى‏شود این است که چگونه برقرارى و بسط استقلال سیاسى در مرحله قبل از توسعه و پیشرفت کشورها امکان‏پذیر است؟ تأثیر متقابل توسعه و استقلال بر یکدیگر به چه شکل است؟ این نکته را باید یادآور شد که ضرورتا در تمام کشورها استقلال سیاسى به نسبت توسعه‏یافتگى آنها شکوفا نگردیده است. در جهان کنونى، بخصوص در آسیا، که از لحاظ فناورى، دانش و صنعتى‏شدن پیشرفت‏هاى چشمگیرى دارند و از نظر اقتصادى به عنوان کشورهاى داراى اقتصاد برتر محسوب مى‏شوند و بر بسیارى از مناطق دنیا سلطه اقتصادى دارند، شاهد کشورهایى هستیم که به قدرت‏هاى برتر در صحنه بین‏المللى وابسته هستند. ملت و به تبع آنها دولت‏هایشان هیچ نقشى در سیاست‏هاى جهانى و طرح‏هاى مهم در عرصه بین‏المللى ندارند.

    وابستگى با توجه به شرایط زمان و مکان، اشکال مختلفى به خود مى‏گیرد و به فرایندهاى متنوع توسعه، پیشرفت و دگرگونى اجتماعى منجر مى‏شود. فهم پیشرفت و دگرگونى اجتماعى در یک کشور مستلزم بررسى دقیق ساختار نظام سیاسى و توجه به نحوه اثرگذارى نیروهاى خارجى بر آن است. مجموعه پیچیده و متغیرى از روابط میان عوامل و ساختارهاى داخلى و خارجى، شکل خاصى به توسعه و پیشرفت مى‏بخشد. این امر بیانگر این نکته است که در الگوى پیشرفت این عوامل باید مورد توجه قرار گرفته و استقلال سیاسى به عنوان یک شاخص مهم در نظر گرفته شود. با توجه به این امر که استقلال سیاسى عبارت از این است که مردم و نظام سیاسى، روابط ساختارهاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى را در راستاى خواسته‏هاى خود در کشورشان براى زندگى بهتر و عادلانه‏تر و رفاه بیشتر تنظیم مى‏نمایند، پیشرفت و توسعه در سایه وابستگى محقق نمى‏شود؛ زیرا براساس نظریه «نظام جهانى» والر اشتاین، کشور وابسته، هرچند مدتى در مرکز قرار داشته باشد، با اندک تغییر شرایط به پیرامون نظام جهانى منتقل شده و از ایفاى نقش به عنوان کشور تأثیرگذار باز مى‏ماند. پیشرفت واقعى و پایدار یک کشور که بتواند در عرصه جهانى به ایفاى نقش بپردازد، در سایه استقلال سیاسى ممکن است و بین آن دو رابطه تنگاتنگى حاکم است.

    استقلال، یعنى اینکه یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد؛ بیگانگان دست‏درازى نکنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. وجود رابطه نزدیک میان استقلال و پیشرفت بدین معناست که اگر از ملتى استقلالش گرفته شد؛ یعنى اگر بیگانگان بر سرنوشتش مسلط شدند، دو چیز را از دست مى‏دهد: اول، عزت نفس، افتخارات و احساس هویت خود را و دوم، منافع خود را.397 قرآن کریم عزت نفس و احساس هویت را پایه رشد و کمال انسانى دانسته و با تأکید بر آن، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بر شما باد شخصیت خودتان. متوجه استقلال شخصیت خود باشید، اگر شما هدایت یافتید، باکى از ضلالت دیگران نداشته باشید.» (مائده: 105)

    با سقوط عزت نفس و احساس هویت، «من هستم» جاى خود را به «دیگران هستند» و «پدیده‏ها و رویدادهاى محیطى و اجتماعى هستند» مى‏دهد. در این صورت است که انسان از رشد و تعالى باز مى‏ماند. به گفته علّامه جعفرى: «هیچ خیانتى تبهکارانه و جنایتى وقیحانه‏تر از این نیست که "من هستم" انسان‏ها را به "دیگران هستند" و "پدیده‏ها و رویدادهاى محیط و اجتماع هستند" مبدل بسازیم. فقط با این تبدیل جنایتکارانه است که انسان از "کس آگاه و آزاد" تا حد "چیز ناآگاه و مجبور" ساقط مى‏گردد. این اصل بدیهى را آیه مبارکه براى ما گوشزد مى‏کند و ما را به استقلال فردى و اجتماعى بدون اینکه روابط گوناگون ما را از دیگر انسان‏ها و پدیده‏ها و رویدادها بگسلد، آگاه مى‏سازد و دستور اکید براى حفظ این استقلال صادر مى‏کند. وقتى که آیات قرآنى تقلید و ارتجاع در اصول بنیادین زندگى را بشدت محکوم مى‏کند و استناد به روش پدران و نیاکان در زندگى را مردود و مطرود مى‏شمارد مى‏خواهد ما را با اصل حیات‏بخش "من هستم" آشنا بسازد و ما را به دستور خداوند هستى‏بخش متوجه بسازد که مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم»؛ بر شما باد شخصیت خودتان، متوجه استقلال شخصیت خود باشید.»398

    عزت نفس و احساس هویت، که در سایه استقلال قابل تحقق است، پایه و اساس پیشرفت و توسعه را شکل مى‏دهد و وابستگى چیزى است که این پایه و اساس را نابود مى‏کند. با از بین رفتن این اساس، «کس» به «چیز» تبدیل مى‏شود و با نابودى عزت نفس و احساس هویت، بعد سازندگى آزادانه انسان به ساخته‏شدن اجبارى، و به بیان دیگر، به توسعه وابسته و برون‏زا تبدیل مى‏گردد. پیشرفت و توسعه جامعه با وجود وابستگى، مانند حرکت در روشنایى چراغ فتیله‏اى مى‏ماند که آدمى در دست خود گرفته است و روشنایى آن را درک مى‏کند، ولى کسى که نفت در نفتدان آن چراغ مى‏ریزد، او نیست، بلکه کسى دیگر است که مى‏تواند براى اشباع تمایلات و خواسته‏هاى خود، کمّیت و کیفیت آن نفت را تغییر بدهد. از طرف دیگر، آن چراغ فتیله‏اى همواره در مجراى بادهاى طوفانى سلطه‏جویان، در معرض خاموشى قرار گرفته است. نگه‏دارى این چراغ با فرض وابسته بودن نفتش به خواست دیگران و احتیاج ادامه روشنایى‏اش به عدم وزش بادهاى طوفانى تمایلات دیگران، بلاها و مصایب و ناگوارى‏هایى است که بى‏امان در هر لحظه‏اى سراغ چنین زندگى را خواهد گرفت.

    بر این اساس، براى پیشرفت یک جامعه خودباورى و اعتماد به نفس، در کنار امکانات مادى، یک رکن اساسى به شمار مى‏رود. به عبارت دیگر، پیشرفت زمانى قابل تحقق است که خودباورى در تمام عرصه‏هاى زندگى، اعم از علم، فرهنگ، اقتصاد، مدیریت، سیاست و... تجلّى یابد. خودباورى در عرصه مسائل اقتصادى به این است که کشور به خودکفایى برسد. اگر نیازى به دیگران دارد و چیزى از آنان مى‏گیرد، چیزى هم براى جهانیان عرضه نموده، مغلوب و مقهور دیگران نباشد. خودباورى در عرصه علم و فرهنگ بدین معناست که اندیشمندان و پژوهشگران جامعه مرزهاى علم را درنوردیده و آپارتاید علمى را که استعمارگران براى سلطه بر دیگران برقرار نموده‏اند فرو بریزند. در عرصه فرهنگ به سنت‏هاى خود ارج نهاده و بدان‏ها پایبند باشند و از فرهنگ‏هاى بیگانه و مهاجم تقلید نکنند. تجلّى خودباورى در عرصه سیاسى و تعامل با دیگر کشورها، دولت‏ها و قدرت‏ها در این است که از استقلال رأى برخوردار بوده و در نظام بین‏الملل و عرصه جهانى، در مقابل قدرت‏ها آن‏گونه عمل نمایند و ظاهر گردند که دیگران نتوانند در هیچ مسئله‏اى اراده خودشان را بر ایشان تحمیل نمایند.

    این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که تأکید بر استقلال و نفى وابستگى به معناى عدم رابطه با دیگر کشورها و یا نفى فناورى، علم، پیشرفت و تجربه‏هاى آنان و استفاده از آنها نیست. نفى وابستگى به معناى نفى سلطه دیگران است. در زمان کنونى براى دولت و جامعه اسلامى داشتن روابط با بیگانگان در صحنه بین‏الملل، امر ضرورى است. ضرورت این امر از جهات متعدد است؛ زیرا از طرفى، با وجود رابطه صلح‏آمیز و حاکم بودن جو تفاهم، پیام آزادى‏بخش و انسان‏ساز اسلام بهتر به گوش جهانیان خواهد رسید. از سوى دیگر، در زمان کنونى در صحنه بین‏المللى به‏هم‏پیوستگى‏هاى زیاد در زمینه‏هاى مختلف میان کشورها و دولت‏ها وجود دارد. اما بر اساس اصل نفى سبیل، که یک اصل و قاعده قرآنى و فقهى است، ولایت و سلطه کفار بر مسلمانان یکى از استثناهاى ارتباط و مودت با بیگانگان است. این قاعده، استقلال، آزادى و عزّت جامعه اسلامى را تضمین مى‏نماید. اصل نفى سبیل مبناى احکام و فتواهاى متعددى در فقه واقع شده است. امام خمینى قدس‏سره به عنوان احیاگر اسلام در قرن اخیر با توجه به همین اصل مى‏فرماید:

    اگر مراودات و روابط تجارى و غیرتجارى با دیگر کشورها، تهدیدى براى حوزه اسلام و مسلمانان دربر داشته باشد، به این معنا که خطر استیلاى اجانب بر آنها، به لحاظ سیاسى یا غیرسیاسى، پدیدار شود و باعث استعمار آنها یا استعمار بلاد آنان گردد، ولو استعمار معنوى، در این صورت، پرهیز از این ارتباط و تحریم این‏گونه مراودات، بر همه مسلمین واجب است.399

    ایشان در مسئله دیگر مى‏فرماید:

    اگر یکى از دولت‏هاى اسلامى در ارتباط خود با بیگانگان پیمانى منعقد کند که برخلاف مصلحت اسلام و مسلمین باشد، بر سایر دولت‏هاى اسلامى واجب است که به هر وسیله سیاسى یا اقتصادى، مانند قطع رابطه سیاسى و تجارى، آن پیمان را نقض کنند. بر سایر مسلمین نیز واجب است در حد امکاناتشان براى این امر، هرچند با مقاومت‏هاى منفى، اقدام نمایند. چنین پیمان‏هایى در شرع اسلام حرام و باطل است.400

    بنابراین، در دیدگاه امام خمینى قدس‏سره استقلال به عنوان یک اصل مطرح است و نباید پیمان‏هاى سیاسى، اقتصادى و... هرچند در ظاهر موجب پیشرفت کشور شود، اما وابستگى کشور و جامعه اسلامى را به دنبال داشته باشد، منعقد شود. همین اصل در اندیشه رهبر معظم انقلاب نیز مطرح است. ایشان در ضمن بیاناتى استقلال را از مبانى نوسازى دانسته و مى‏فرماید: «نوسازى سه رکن دارد: دین و اخلاق، استقلال و کارایى.»401 بر همین اساس است که ایشان در تبیین شاخص استقلال در الگوى پیشرفت مى‏فرماید:

    هر الگوى پیشرفتى بایستى تضمین‏کننده استقلال کشور باشد. این باید به عنوان یک شاخص به حساب بیاید. هر الگویى از الگوهاى طراحى‏شونده براى پیشرفت که کشور را وابسته کند، ذلیل کند و دنباله‏رو کشورهاى مقتدر و داراى قدرت سیاسى و نظامى و اقتصادى بکند، مردود است. یعنى استقلال، یکى از الزامات حتمى مدل پیشرفت در دهه پیشرفت و توسعه است. پیشرفت ظاهرى با وابسته شدن در سیاست و اقتصاد و غیره پیشرفت محسوب نمى‏شود. امروزه هستند کشورهایى، بخصوص در آسیا، که از لحاظ فناورى، از لحاظ دانش، از لحاظ مصنوعات پیشرفت‏هاى ظاهرى دارند، خیلى از جاها را هم تصرف کرده‏اند، اما وابسته هستند. ملت و به تبع آنها دولت، از خودشان هیچ نقشى ندارند؛ نه در سیاست‏هاى جهانى، نه در سیاست‏هاى اقتصادى عالم و نه طراحى‏هاى مهمى که در عرصه بین‏المللى مورد توجه است. این پیشرفت نیست و ارزشى ندارد.402

    وابستگى و عدم استقلال، بسته به شرایط زمان و مکان، اشکال مختلفى به خود مى‏گیرد و به فرایندهاى پیشرفت و توسعه اثر مى‏گذارد. وابستگى مانع صنعتى‏شدن و توسعه ظاهرى نمى‏گردد. توسعه وابسته نفى وابستگى نیست، بلکه وابستگى آمیخته با توسعه است. اما این یک توسعه برون‏زا و ظاهرى است. توسعه برون‏زا در دست کشورهاى قدرتمند قرار دارد و آنها هستند که نوع، زمان و میزان آن را تعیین مى‏کنند. در فرایند رشد و تعالى یک جامعه، پیشرفتى مؤثر و واقعى است که درون‏زا باشد و براین اساس، استقلال یکى از الزامات حتمى آن به شمار مى‏رود.

    نتیجه‏گیرى

    پیشرفت و تکامل در تمام ابعاد سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى وجهه همت تمام نظام‏هاى سیاسى است. اهمیت پیشرفت و تعالى در جهان کنونى به گونه‏اى است که گام برنداشتن یک جامعه در جهت توسعه و پیشرفت، به منزله مرگ تدریجى و نابودى آن جامعه خواهد بود. بر همین اساس، زیربنا و اساس فکرى رهبران و دولت‏مردان تمام جوامع را، گسترش پیشرفت همه‏جانبه تشکیل مى‏دهد. دست‏یابى به پیشرفت و تعالى همه‏جانبه مستلزم ارائه راهکار، الگوى مناسب و تعیین شاخص‏هاست و فهم پیشرفت و دگرگونى اجتماعى در یک کشور مستلزم بررسى دقیق ساختار نظام سیاسى و توجه به نحوه اثرگذارى نیروهاى خارجى بر آن است. در پیشرفت یک جامعه، شرایط گوناگونِ تاریخى، جغرافیایى، طبیعى، انسانى، زمانى و مکانى، تأثیرگذارند. از این‏رو، یکى از الزامات الگوى پیشرفت درون‏زا بودن آن است؛ زیرا مجموعه پیچیده و متغیرى از روابط میان عوامل و ساختارهاى داخلى و خارجى، شکل خاصى به پیشرفت و تکامل مى‏بخشد، که «استقلال» از مبانى و شرایط اصلى آن به حساب مى‏آید. به عبارت دیگر، نه تنها پیشرفت سیاسى پیوندى عمیق با استقلال سیاسى دارد، بلکه شرط لازم به وجود آمدن آن، استقلال سیاسى است. زمینه پیشرفت یک جامعه زمانى فراهم مى‏شود که آن جامعه به سطح خاصى از استقلال سیاسى دست یافته باشد. از طرف دیگر، در سطوح مختلف پیشرفت سیاسى، شدت رشد استقلال سیاسى متفاوت است؛ بدین معنا که هرقدر سطح پیشرفت کشورى پایین‏تر باشد، تجربه مردم آن در کسب استقلال سیاسى کمتر است و هر قدر در استقلال سیاسى کم‏تجربگى بیشتر مشهود باشد، پیشرفت از پشتوانه ضعیف‏ترى برخوردار خواهد بود. بنابراین، رابطه‏اى که بین پیشرفت و استقلال در وجوه سیاسى و اجتماعى و اقتصادى برقرار است، به شکل معادله‏اى خطى مى‏باشد. جامعه اسلامى زمانى به پیشرفت واقعى دست مى‏یابد که سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى آن، به دور از دست‏یازیدن بیگانگان و با شاخص‏ها و معیارهایى که از درون فرهنگ آن به دست مى‏آید، صورت گیرد. به عبارت دیگر، پیشرفت باید دورن‏زا باشد و بر این اساس، استقلال یکى از الزامات حتمى آن به شمار مى‏رود و در الگوى پیشرفت باید به عنوان یک شاخص مهم در فرایند پیشرفت سیاسى مدنظر قرار گیرد.

     

    منابع

    ـ آقابخشى، على و مینو افشارى‏راد، فرهنگ علوم سیاسى، تهران، چاپار، 1379.

    ـ تقى‏زاده انصارى، محمد، «استقلال سیاسى و استقلال اقتصادى»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران، ش 49، 1379، ص 87ـ118.

    ـ جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، چ هفتم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376.

    ـ خامنه‏اى، سیدعلى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، تهران، مؤسسه قدر ولایت، 1380.

    ـ داد، سى اچ.، رشد سیاسى، ترجمه عزت‏اللّه فولادوند، چ دوم، تهران، نشر نو، 1369.

    ـ دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، بى‏تا.

    ـ رنجبر، مقصود، استقلال و ضرورت‏هاى جدید، قم، بضعه‏الرسول، 1381.

    ـ صدر، سید محمدباقر، الاسلام یقود الحیاة. قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیة للشهید صدر، 1421ق.

    ـ طباطبائى، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسلامى، 1374.

    ـ عالم، عبدالرحمن، بنیادهاى علم سیاست، چ سیزدهم، تهران، نشر نى، 1384.

    ـ قوام، عبدالعلى، اصول سیاست خارجى و سیاست بین‏الملل، تهران، سمت، 1372.

    ـ مردیها، مرتضى، «استقلال حدیث کهنه»، روزنامه جامعه، 24 و 25 بهمن 1377.

    ـ مصباح، محمدتقى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1388.

    ـ مصباح، محمدتقى، تهاجم فرهنگى، تحقیق و نگارش عبدالجواد ابراهیمى، چ هشتم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.

    ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، چ بیست‏وسوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1379.

    ـ منصورى، محمدجواد، فرهنگ استقلال توسعه، تهران، وزارت امورخارجه، 1374.

    ـ مورگنتا، هانس جى.، سیاست میان ملت‏ها، ترجمه حمیرا مشیرزاده، تهران، وزارت امورخارجه، 1374.

    ـ موسوى بجنوردى، حسن، القواعد الفقهیه، قم، الهادى، 1419ق.

    ـ موسوى خمینى، سیدروح‏اللّه، تحریرالوسیله، قم، انتشارات اسلامى، 1374.

    ـ واعظى، حسن، استعمار فرانو، جهانى‏سازى و انقلاب اسلامى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386.

    ـ هاشمى، محمد، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، تهران، دانشگاه شهید بهشتى، 1374.


    * دانشجوى کارشناسى ارشد علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. mi_ammar33@yahoo.com

    دریافت: 11/6/90 ـ پذیرش: 29/11/90.

    367ـ محمدتقى مصباح، تهاجم فرهنگى، تحقیق و نگارش عبدالجواد ابراهیمى، ص 20.

    368ـ محمدتقى مصباح، پرسش و پاسخ‏ها، ج 1ـ5، ص 186.

    369ـ همان، ص 182.

    370ـ همان.

    371ـ همان، ص 181.

    372ـ عبدالرحمن عالم، بنیادهاى علم سیاست، ص 30.

    373ـ محمدتقى مصباح، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 181.

    374ـ سى اچ. داد، رشد سیاسى، ترجمه عزت‏اللّه فولادوند، ص 19.

    375ـ محمدتقى مصباح، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 182.

    376ـ محمدجواد منصورى، فرهنگ استقلال توسعه، ص 55.

    377ـ على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه دهخدا، ذیل واژه «استقلال».

    378ـ محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، ص 172.

    379ـ على آقابخشى و مینو افشارى‏راد، فرهنگ علوم سیاسى، ص 269.

    380ـ عبدالعلى قوام، اصول سیاست خارجى و سیاست بین‏الملل، ص 23.

    381ـ مجلس شوراى اسلامى، مشروح مذاکرات مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى، ج 1، ص 522.

    382ـ هانس جى. مورگنتا، سیاست میان ملت‏ها، ترجمه حمیرا مشیرزاده، ص 499.

    383ـ على آقابخشى و مینو افشارى‏راد، همان، ص 277.

    384ـ محمد تقى‏زاده انصارى، «استقلال سیاس و استقلال اقتصادى»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران، ش 49، ص 101.

    385ـ على آقابخشى و مینو افشارى‏راد، همان، ص 180.

    386ـ محمد هاشمى، همان، ص 176.

    387ـ سید محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة، ج 5، ص 174.

    388ـ حسن موسوى بجنوردى، القواعدالفقهیه، ج 1، ص 193.

    389ـ سید محمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 5، ص 188.

    390ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 171.

    391ـ حسن واعظى، استعمار فرانو، جهانى‏سازى و انقلاب اسلامى، ص 34.

    392ـ محمدجواد منصورى، همان، ص 54.

    393ـ همان، ص 64.

    394ـ همان، ص 66.

    395ـ مرتضى مردیها، «استقلال حدیث کهنه»، روزنامه جامعه، 24 و 25 بهمن 1377، ص 10، به نقل از مقصود رنجبر، در: استقلال و ضرورت‏هاى جدید، ص 115.

    396ـ محمد تقى‏زاده انصارى، همان، ص 101.

    397ـ سیدعلى خامنه‏اى رهبر معظم انقلاب، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 80.

    398ـ محمدتقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، ج 8، ص 19.

    399ـ سیدروح‏اللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 1، ص 486.

    400ـ همان.

    401ـ مؤسسه پژوهشى فرهنگى انقلاب اسلامى، نرم‏افزار حدیث ولایت دیدار مقام معظم رهبرى با جمعى از فرماندهان و پرسنل ارتش، 27 فروردین 1376.

    402ـ همان، در دیدار استادان و دانشجویان کردستان، 27 اردیبهشت 1388.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ، .(1391) رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى. ماهنامه معرفت، 21(1)، 117-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ."رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى". ماهنامه معرفت، 21، 1، 1391، 117-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ، .(1391) 'رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى'، ماهنامه معرفت، 21(1), pp. 117-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ، . رابطه استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى. معرفت، 21, 1391؛ 21(1): 117-