معرفت، سال بیست و یکم، شماره پنجم، پیاپی 176، مرداد 1391، صفحات 5-

    اهمیت و جایگاه محبت (1)*

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / marifat@qabas.net
    چکیده: 
    این مقال شرحى بر مناجات المریدین امام سجاد علیه السلام مى باشد. در این فراز از مناجات حضرت به مرتبه اى از محبت که عالى ترین مرتبه و عشق آتشینى است اشاره دارد. سؤالى که مطرح است اینکه آیا محبت به خدا امرى واجب است؛ امرى مستحب و فضیلت محسوب مى شود؟ در پاسخ باید گفت محبت داراى مراتبى است: مرتبه اى از محبت لازمه ایمان به خداست؛ اگر کسى مدعى ایمان بود و از دستورات خدا سرپیچى کرد و واجبات را ترک نمود، ایمانش دروغین خواهد بود.      مرتبه اى دیگر از محبت، محبتى است که مقدمه واجب و مطلوبیت آن جنبه ابزارى و تعدى دارد؛ آن مقدار از محبت به خدا که موجب مى شود انسان واجبات را انجام و گناهان را ترک کند، از باب مقدمه واجب، وجوب عقلى دارد.      در عین حال، محبت به خدا مراتب مستحبى هم دارد، اما عالى ترین مرتبه محبت این است که انسان همه کمالات را از آنِ خدا بداند و وراى کمالات الهى، کمال مستقلى را براى غیرخدا نشناسد. 
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 176 ـ مرداد 1391، 5ـ14
    اهمیت و جایگاه محبت (1)*

    آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح

    چکیده

    این مقال شرحى بر مناجات المریدین امام سجاد علیه السلام مى باشد. در این فراز از مناجات حضرت به مرتبه اى از محبت که عالى ترین مرتبه و عشق آتشینى است اشاره دارد. سؤالى که مطرح است اینکه آیا محبت به خدا امرى واجب است؛ امرى مستحب و فضیلت محسوب مى شود؟ در پاسخ باید گفت محبت داراى مراتبى است: مرتبه اى از محبت لازمه ایمان به خداست؛ اگر کسى مدعى ایمان بود و از دستورات خدا سرپیچى کرد و واجبات را ترک نمود، ایمانش دروغین خواهد بود.
         مرتبه اى دیگر از محبت، محبتى است که مقدمه واجب و مطلوبیت آن جنبه ابزارى و تعدى دارد؛ آن مقدار از محبت به خدا که موجب مى شود انسان واجبات را انجام و گناهان را ترک کند، از باب مقدمه واجب، وجوب عقلى دارد.
         در عین حال، محبت به خدا مراتب مستحبى هم دارد، اما عالى ترین مرتبه محبت این است که انسان همه کمالات را از آنِ خدا بداند و وراى کمالات الهى، کمال مستقلى را براى غیرخدا نشناسد. 

    کلیدواژه ها: خدا، محبت به خدا، محبت، مراتب محبت، محبت بالذات، محبت بالعرض.


    * این متن قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى باشد.


    گستره محبت و مراتب آن در آموزه هاى دینى

    مفهوم محورى و کلیدى مناجات المریدین، مفهوم محبت است که با واژگانى چون «حب»، «وُدّ»، «صبابت»، «همّت»، «رغبت»، «وصل»، «شوق»، «وله»، «هوى» مطرح شده است. در زبان فارسى، بجز واژگان «محبت» و «عشق»، که هر دو از زبان عربى به زبان فارسى راه یافته اند، واژگانى چون «مهرورزى»، «دل بستگى»، «دلدادگى»، «شیفتگى» و «شیدایى» دلالت بر محبت و دوستى دارند. هریک از این واژگان مرتبه اى از دوستى را بیان مى کنند. اما در زبان عربى، حدود بیست واژه براى «محبت» وضع شده اند و نُه واژه در همین مناجات مطرح گردیده که هریک مرتبه اى از محبت را مى رساند که واژه «محبت» لفظ عام و جامع آن مراتب است. چنان که واژه «دوستى» در زبان فارسى، لفظ عام و جامع واژگانى است که هریک مرتبه اى از دوستى را مى رساند. در بسیارى از دعاها و مناجات هاى دیگر، مفهوم محبت و مراتب آن مورد توجه قرار گرفته است، چنان که در «مناجات المطیعین» با تعابیرى ادبى به محبت و مراتب آن پرداخته شده است. از جمله حضرت فرمودند: «وَاَوْرِدْنا حِیاضَ حُبِّک، وَاَذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّک وَ قُرْبِک»؛ ما را بر جویبارهاى محبتت وارد ساز و شیرینى دوستى و مقام قربت را به ما بچشان.

         در طلیعه «مناجات المحبین» مى فرمایند: «اِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِک فَرامَ مِنْک بَدَلاً»؛ خدایا، کیست که شیرینى محبتت را چشید و جز تو کسى را برگزید؟ یا در همان مناجات، حضرت به مرتبه اى از محبت، که «هیام» نام گرفته است ـ و حاکى از عالى ترین مرتبه محبت و حالتى از عشق و محبت آتشین است که عاشق چون دیوانگان سرگشته محبوب و معشوق مى گردد ـ اشاره دارند و مى فرمایند: «وَهَیمْتَ قَلْبَهُ لِإِرادَتِک، وَاجْتَبَیتَهُ لِمُشاهَدَتِک»؛ و قلب او را سرگشته و دل باخته محبت خود قراردادى و براى مشاهده خویش برگزیدى.

    مراتب واجب محبت به خدا

         الف. محبت ملازم با ایمان به خدا

    حال با توجه به اینکه در آیات، روایات، دعاها و مناجات هاى وارده از بزرگان دین، تعابیر حاکى از محبت و عشق فراوان به چشم مى خورد، این پرسش مطرح مى شود که آیا محبت به خدا امرى واجب است که حتما باید آن را کسب کرد یا آنکه فضیلت و مستحب به حساب مى آید؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت محبت به خدا داراى مراتب گوناگونى است. مرتبه اى از آن لازمه ایمان است؛ یعنى امکان ندارد کسى به خدا ایمان داشته باشد، ولى هیچ گونه محبتى به او نداشته باشد. چه اینکه لازمه ایمان انجام عمل صالح است. گرچه مقوله عمل صالح از مقوله ایمان متفاوت است، اما امکان ندارد کسى مؤمن باشد اما از خدا اطاعت نکند و عمل صالح انجام ندهد. ایمان برخلاف علم، که گاهى ممکن است بدون اختیار حاصل گردد، امرى کاملاً اختیارى است. از این رو، متعلق امر خداوند قرار مى گیرد؛ چنان که خداوند فرمود: «اى کسانى که ایمان آورده اید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر فرستاده اش فروفرستاده و کتابى که پیش از این فروفرستاده بگروید و هر که به خداى و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگان او و به روز بازپسین کافر شود، به راستى گمراه گشته گمراهى دور [از حق].» (نساء: 136)

         در آیه شریفه، خداوند به مؤمنان امر مى کند که ایمان بیاورید. از این امر و تکلیف خدا روشن مى شود که ایمان امرى اختیارى است. نکته دیگر در آیه شریفه این است که چرا مؤمنان، که قبلاً ایمان را تحصیل کرده اند، مجددا مکلف به تحصیل آن مى گردند. در تبیین و توضیح این نکته مرحوم علّامه طباطبائى چنین مى نگارند: «این آیه به مؤمنین امر مى کند که دومرتبه ایمان بیاورند. این امر، به قرینه تفصیل در متعلق ایمان دوم که مى فرماید: باللّه و رسوله و... و همچنین به قرینه اینکه براى ترک هریک از این تفاصیل، تهدید و وعده به کیفر صورت پذیرفته است، امر به آن است که مؤمنان ایمان اجمالى خود را بر تفاصیل این حقایق بسط دهند؛ زیرا این معارف به هم پیوسته و متصل و مستلزم یکدیگر هستند. خداوند سبحان که هیچ خدایى جز او نیست، داراى اسماء حسنى و صفاتى علیاست و این اسماء حسنى و صفات علیا باعث آن گردیده که خلقى بیافریند و آنان را به آنچه رشد، کمال و سعادت آنان را در پى دارد، راهنمایى کند. پس از آن، آنان را براى روز پاداش مبعوث گرداند. این مهم به انجام نمى رسد مگر به ارسال پیامبران بشارت دهنده و انذاردهنده و نیز فرستادن کتاب هایى که در آنچه مردم درباره آن اختلاف دارند، داورى و حکم کند و معارف مبدأ، معاد و اصول شرایع و احکام را بر ایشان بیان کند. پس ایمان به یکى از این معارف جز با ایمان به همه آنها بدون استثنا تمام نمى گردد. پس رد پاره اى از این حقایق با ایمان به پاره اى دیگر از آنها، اگر اظهار گردد کفر است و اگر کتمان و پنهان داشته شود، نفاق است. از جمله مصادیق نفاق آن است که مؤمن راهى را در پیش گیرد که به ردّ برخى از آن حقایق و معارف منتهى گردد؛ مثل آنکه از جمع مؤمنان کناره گیرى کند و به جمع کافران نزدیک گردد و آنان را دوست بدارد و برخى از سخنان آنان را که در آنها بر ایمان و مؤمنان خرده گیرى شده است و یا حق و اهل آن مورد اعتراض و استهزاء قرار گرفته اند، تصدیق کند. بدین جهت خداوند به دنبال این آیه متعرض حال منافقان مى شود و آنان را به عذاب دردناک بیم مى دهد.

       معنایى که ما ذکر کردیم ظاهر آیه نیز بدان حکم مى کند و پسندیده تر از وجوه دیگرى است که مفسّران دیگر ذکر کرده اند. نظیر آنکه برخى از مفسران گفته اند: مراد از جمله «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ» این است: اى کسانى که با اقرار به خدا و پیامبر او در ظاهر ایمان آورده آید، در باطن نیز ایمان بیاورید، تا ظاهرتان با باطنتان یکسان گردد. یا آنکه برخى دیگر گفته اند که «آمنوا = ایمان بیاورید» به معناى ثابت قدم گشتن بر ایمان است. یا آنکه برخى دیگر گفته اند: خطاب آیه به مؤمنان اهل کتاب است؛ یعنى اى اهل کتاب که ایمان آورده اید، به خدا و پیامبر او و کتابى که خدا بر پیامبرش فرستاده،یعنى قرآن ایمان آورید.» 1

        ایمان به خدا به معناى التزام به ربوبیت الهى است و لازمه پذیرش ربوبیت الهى، اطاعت از خداوند است. پس اگر کسى مدعى ایمان بود و از دستورات خداوند سرپیچى کرد و واجبات را ترک کرد و مرتکب محرمات شد، ایمانش دروغین خواهد بود. همچنین مرتبه اى از محبت لازمه ایمان به خداست. ممکن نیست کسى مطیع خداوند باشد و او را ولى نعمت خود بشناسد و خود را سرتاپا نیاز به خداوند بشناسد و دریابد، اما او را دوست نداشته باشد. چگونه ممکن است انسان خودش را دوست بدارد، ولى خالق و کسى را که به او وجود مى بخشد، دوست نداشته باشد؟ پس این مرتبه از محبت، لازمه ایمان به خداست و لازم نیست که تکلیف مستقلى به آن تعلق بگیرد. همان تکلیفى که به اصل ایمان تعلق مى گیرد، به لوازم آن و از جمله به محبت نیز تعلق مى گیرد. در نتیجه، اگر کسى حتى مرتبه ضعیفى از ایمان به خدا را داشته باشد، مرتبه ضعیفى از محبت به خدا را خواهد داشت.

         ب. محبت ملازم با عمل به تکالیف الهى

    مرتبه دیگرى از محبت به خدا، که لااقل از باب مقدمه واجب داراى وجوب عقلى است، محبتى است که موجب انجام واجبات و ترک محرمات مى گردد و مطلوبیت آن جنبه ابزارى و مقدمى دارد. توضیح اینکه، انسان داراى خواسته هاى گوناگونى است که گاه در مقام عمل با یکدیگر تزاحم دارند و ترجیح برخى از آنها متوقف بر آن است که انسان آنها را مهم تر از سایر خواسته ها و داراى مطلوبیت بیشترى بداند. با توجه به تزاحم بین خواسته ها، مسئله تکلیف و انتخاب مطرح مى شود. در نتیجه، اگر انسان در تزاحم بین لذت هاى آنى دنیوى با لذت هاى ابدى آخرت، لذت هاى آنى دنیوى را ترجیح داد و محبت به دنیا بر محبت به خداوند و آخرت غلبه یافت، در آخرت از لذت بهره مندى از رحمت الهى محروم مى گردد. آن گاه بر اثر برترى علاقه و محبت به دنیا و لذت هاى آن بر محبت به خداوند، از نتیجه و ثمره ارزشمند محبت به خداوند که در راستاى اطاعت از دستورات الهى حاصل مى گردد، محروم مى ماند. مانند آنکه غذایى براى بیمارى زیان دارد، اما او به آن غذا علاقه مند است و مى خواهد از خوردن آن لذت ببرد، چنان که به سلامتى خود نیز علاقه مند است. پس او در معرض دو انتخاب است: انتخاب اول آنکه، لذت سلامتى را ترجیح دهد و از تناول آن غذاى زیان بخش خوددارى کند. انتخاب دوم آنکه، لذت آن غذا را ترجیح دهد و از سلامتى خود چشم پوشد. در ارتباط با احکام دینى نیز گاهى آن احکام و تکالیف با سایر خواسته هاى انسان تزاحم دارند. به عنوان نمونه، روزه گرفتن موجب مى گردد که انسان از خوردن و آشامیدن و پاره اى از تمایلات خود صرف نظر کند و روزه دارى و انتخاب انجام واجب الهى، متوقف بر آن است که خداوند و آخرت را بیشتر از لذت هاى دیگر، که در تعارض با حکم الهى هستند دوست بدارد؛ زیرا اگر انسان خدا و آخرت را دوست نداشته باشد و یا محبت او به خدا و آخرت کمتر از محبت به امور دیگر باشد، روزه خوارى مى کند و لذت هاى نقد دنیا را بر لذت هاى اخروى ترجیح مى دهد.

         انجام گناه بدین معناست که انسان گناهکار چیزى و یا کسى را بیش از خداوند دوست دارد. وگرنه اگر محبت به خدا بر محبت به غیر او غلبه داشت، امر خداوند را اطاعت مى کرد. اطاعت امر خداوند موجب قرب به او مى شود و هیچ محبى نیست که قرب محبوبش را نخواهد. پس محب همواره مى کوشد که ارتباط و پیوند خود را با محبوبش افزایش بخشد و از کارى که موجب دورى او از محبوب مى گردد، دورى مى گزیند. پس معصیت خدا ناشى از آن است که محبت انسان به خداوند اندک است. لااقل انسان غافل است و توجه ندارد که لازمه محبت خدا خوددارى از گناه است. بنابراین، آن مقدار از محبت به خدا که موجب مى گردد انسان واجبات را انجام دهد و گناهان را ترک کند، لااقل از باب مقدمه واجب، وجوب عقلى دارد. در این رابطه آیات و روایات فراوانى وارد شده است و از جمله خداوند درباره ارتباط بین محبت مشرکان به کسان و چیزهایى که آنها را انباز و شریک خداوند برگزیده اند و بین شرک و کفر مى فرماید: «از مردمان کسانى هستند که به جاى خدا همتایانى [براى عبادت ]برگزیده اند و آنها را دوست مى دارند مانند دوستى خدا؛ ولى کسانى که ایمان آورده اند در دوستى خدا سخت ترند [خدا را بیشتر از دیگران دوست مى دارند ]و اگر کسانى که ستم کردند [یعنى مشرکان ]آن گاه که عذاب را [در قیامت ]ببینند، بدانند که همه نیرو و توانایى از خداست و خدا سخت کیفردهنده است، در آن هنگام پیشوایان [گمراهى ]از پیروان بیزارى جویند و عذاب را ببینند و رشته هاى پیوندشان گسسته گردد.» (بقره: 165ـ166)

         براساس آیه شریفه، محبت مشرکان به بت ها، اگر بیش از محبت به خدا نباشد، لااقل مساوى با محبت به خداست. این دو محبت چون دو متعلق متضاد دارند، با یکدیگر تزاحم دارند و چون دو نیروى مساوى، که در جهت مخالف یکدیگر وارد مى شوند، باعث اصطکاک و سکون و در نتیجه مانع حرکت مى گردند.

         بنابراین، لازمه ایمان به خداوند این است که محبت مؤمن به خداوند بیش از محبت به سایر محبوب ها باشد. مؤمن باید در تحصیل این مقدار از محبت که باعث انجام واجبات و خوددارى از گناهان مى شود بکوشد.

         در آیه دیگر نیز خداوند درباره ارتباط بین محبت به غیرخدا با تخطى از دستورات الهى مى فرماید: «بگو: اگر پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشاوندانتان و مال هایى که به دست آورده اید و بازرگانى اى که از کسادى آن مى ترسید و خانه هایى که به آنها دل خوشید، در نزد شما از خدا و پیامبر او و جهاد در راه او دوست داشتنى ترند، سپس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در ]آورد [کارى که مى خواهد بکند] و خدا گروه فاسقان را راهنمایى نمى کند.» (توبه: 24)

         در آیه شریفه خداوند به امورى اشاره مى کند که بیشتر مورد محبت انسان قرار مى گیرند و گاهى محبت به آنها بر محبت به خدا، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و بخصوص جهاد در راه خدا غلبه مى یابد. چون کسى که به جهاد در راه خدا مى پردازد، باید از پدر، مادر، فرزندان، خویشان و کسب و کار خود دست بکشد و دست کشیدن از این امور در صورتى براى او میسور است که محبت او به خدا و جهاد در راه او شدیدتر از محبت و دل بستگى به آن امور باشد. در غیر این صورت، حاضر نمى شود از تعلق و دل بستگى به خویشان و سرمایه و کسب و کار خود دست بشوید و به جهاد در راه خدا بپردازد و جان خود را در خطر قرار دهد. آن گاه خداوند مسلمانان را تهدید مى کند که اگر محبت آنان به زن، فرزند، خویشان و سایر امورى که در آیه ذکر شده شدیدتر از محبت آنان به خداوند، رسول خدا صلى الله علیه و آله و جهاد در راه خدا و حمایت از دین الهى بود، خداوند دین خود را تنها نمى گذارد و خواست خود را مبنى بر حاکمیت و پیروزى دین الهى و جبران شکاف و نقصانى که در اثر کوتاهى و خوددارى آنان از حمایت دین پدید آمده محقق مى سازد و تخطى کنندگان از اوامر الهى را که محبت به غیرخدا را بر محبت به خدا ترجیح دادند، به کیفرى سهمگین گرفتار مى سازد. یکى از نمودهاى کیفر الهى در حق آنان این است که آنان در زمره فاسقان قرار مى گیرند و به خواسته ها و اهداف خود نخواهندرسید.گرچه  تعلقات، دل بستگى ها وخواسته هاى دنیوى باعث شد آنان از دستورات الهى سرپیچى کنند، اما خداوند آنان را ناکام مى گذارد و مانع تحقق خواسته هاى آنان مى گردد و در نتیجه، هم در دنیا بدبخت  و بدفرجام  مى گردند و هم در آخرت از سعادت و رضوان الهى محروم  گشته  گرفتارعذاب  الهى  مى گردند.

    مراتب مستحب محبت به خداوند

    گذشته از محبت به خدا، که لازمه ایمان به خدا به حساب مى آید و از این رو، واجب است و نیز آن مقدار از محبت به خدا که موجب انجام واجبات الهى و ترک معاصى مى گردد و گفته شد که لااقل از باب مقدمه واجب داراى وجوب عقلى است، محبت فزون تر از آن دومرتبه، که باعث انجام مستحبات و ترک مکروهات و مشتبهات و حتى در مواردى باعث ترک برخى از مباحات مى گردد، مستحب و داراى فضیلت است. این محبت خود داراى مراتب گسترده اى است که تشخیص و تعیین آن مراتب دشوار است. کوتاه سخن آنکه گذشته از نصاب ایمان که تحصیل آن براى همگان واجب است و نیز تحصیل محبتى که لازمه ایمان است و نیز محبتى که باعث ترک محرمات و انجام واجبات مى گردد، ایمان و به موازات آن، محبت خدا داراى مراتب عالى تر و کامل ترى است. برخى از آیات و روایات اشاره به مراتب عالى و کامل ایمان دارند. پیام این آیات و روایات این است که وقتى ایمان کامل و خالص مى گردد که محبت انسان به خداوند بیش از محبت به غیرخدا باشد. در غیر این صورت ایمان ناخالص و توأم با شرک است و هرچه بر محبت انسان بر خداوند افزوده شود، ایمان او خالص تر و کامل تر مى گردد و بر مراتب ایمان و محبت او به خداوند افزوده مى گردد.

         امام صادق علیه السلام درباره ارتباط بین ایمان با محبت به خداوند مى فرمایند: «ایمان انسان به خداوند کامل و پالایش یافته نیست، مگر آنکه خدا در نظر او از خود، پدر، مادر، فرزندان، خانواده، مال و تمامى مردم محبوب تر و دوست داشتنى تر باشد.» 2

    جلوه اى از محبت خالصانه به رسول خدا صلى الله علیه و آله

    در این زمینه، داستان بسیار جالب و آموزنده اى درباره برخورد شایسته و آکنده از مهر و محبت نوجوانى نابالغ با رسول خدا صلى الله علیه و آله در منابع روایى ما بیان شده است: «نوجوانى که هنوز به بلوغ نرسیده بود با گشاده رویى به رسول خدا صلى الله علیه و آله سلام کرد و از روى مهر و شادمانى به آن حضرت نگاه کرد و لبخند زد. حضرت فرمودند: اى جوان، آیا مرا دوست دارى؟ عرض کرد: آرى به خدا قسم اى رسول خدا. فرمودند: مثل چشم هایت؟ عرض کرد: بیشتر. فرمودند: آیا به اندازه پدرت مرا دوست دارى؟ عرض کرد: بیشتر. فرمودند: به اندازه مادرت؟ عرض کرد: بیشتر. فرمودند: به اندازه خودت؟ عرض کرد: به خدا قسم بیشتر یا رسول اللّه. فرمودند: به اندازه خدایت؟ عرض کرد: اللّه اللّه اللّه اى رسول خدا، این گونه محبت نه براى تو و نه براى هیچ کس دیگر سزاوار نیست. من تو را به خاطر اینکه محبوب خدایى دوست دارم. پیامبر صلى الله علیه و آله رو به اطرافیان کرد و فرمودند: اینچنین باشید. خدا را به خاطر احسان و انعام او دوست بدارید و مرا به خاطر محبت خدا دوست داشته باشید.» 3

        بنگرید که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله، مردم به چه مرحله اى از معرفت اسلامى رسیده بودند و چگونه تحت تأثیر تربیت اسلامى قرار گرفته بودند که نوجوان نابالغى از آن سطح از شناخت و آگاهى بهره مند گشته بود که نگاه او به رسول خدا صلى الله علیه و آله حاکى از عشق و محبت سرشار او به آن حضرت بود. آن گاه که حضرت او را مخاطب خود مى سازند و به عنوان جوان او را مخاطب خود مى سازند تا از این طریق او را محترم شمرده باشند و به او ارج نهند و از او مى پرسند که مرا به اندازه چشمانت دوست مى دارى؟ یعنى اگر قرار باشد که چشم تو سالم بماند و من آسیب بینم و یا چشم تو آسیب بیند و من سالم بمانم، کدام را ترجیح مى دهى؟ آن نوجوان و کودک نابالغ متأثر از تربیت اسلامى، پاسخ مى دهد که تو را بیشتر از چشمم دوست دارم؛ یعنى اگر قرار باشد که شما سالم بمانید اما من چشمم را از دست بدهم، حاضرم که چشمم را در راه محبت به شما از دست بدهم.

         شگفت آنکه وقتى حضرت مى پرسند که آیا مرا بیشتر دوست دارى یا خدایت را؟ تعجب مى کند که مگر ممکن است کسى را بیشتر از خدا دوست داشت؟! و از این رو، پاسخ مى گوید: من شما را به خاطر خدا دوست مى دارم و مگر ممکن است پیامبر خدا را به اندازه خدا دوست داشته باشم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله آن نوجوان را به عنوان الگویى شایسته به دیگران معرفى مى کند و به آنان مى فرمایند که مثل این نوجوان باشید و خدا را به جهت خوبى ها و نعمت هایش دوست داشته باشید و مرا مستقل از خدا و در عرْض دوستى خدا دوست نداشته باشید، بلکه از آن جهت که من پیامبر خدا هستم و بدان جهت که خدا مرا دوست دارد، مرا دوست بدارید.

    ضرورت ترجیح محبت به خدا بر محبت به غیرخدا

    آرى، محبت به خدا نباید کمتر و یا مساوى با محبت به دیگران باشد. همواره باید محبت به خدا بیشتر از محبت به غیرخدا باشد، تا آنجا که انسان حاضر باشد در راه خدا با دشمنان خداوند مبارزه کند و جانش را در مسیر محبت و عشق به خداوند قربانى کند. تازه این مرتبه از محبت، عالى ترین مرتبه محبت به خداوند نیست، بلکه اندکى فراتر از حدّ نصاب محبّتى است که لازمه ایمان به خدا مى باشد. سپس به مرتبه اى مى رسیم که انسان حتى مى کوشد به خواست خداوند در حوزه مستحبات نیز عمل کند و اگر رفیق، همسر و یا فرزند انسان درخواستى از انسان داشتند که با دستور استحبابى خداوند تزاحم داشت، از صمیم دل خواست خدا و تکلیف مستحبى را بر خواست دیگران مقدم مى دارد. البته در مواردى خداوند از انسان درخواست مى کند که براى جلب رضایت دیگران و انجام درخواست آنها، از انجام تکالیف غیرالزامى دینى صرف نظر کند. در این موارد، اگر انسان براى اعمال اراده و خواست الهى درخواست شخصى دیگران را اجابت کرد و از انجام تکالیف غیرالزامى خوددارى ورزید، باز انگیزه الهى و محبت او به خداوند او را به انجام درخواست غیرخدا واداشته و در این صورت نیز محبت او به خداوند بر محبت به دیگران چیرگى دارد. براین اساس، در روایات فراوانى وارد شده که اگر انسان روزه مستحبى گرفته بود و بر کسى وارد شد و میزبان از او درخواست کرد که غذا تناول کند، اگر او براى جلب رضایت و خشنودى میزبان روزه خود را افطار کرد، خداوند پاداشى فراتر از پاداش آن روزه مستحبى به او عنایت مى کند؛ و این به جهت مقدم داشتن خواسته مؤمن بر خواسته و تکلیف غیرالزامى خداوند است. در روایتى امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «اگر شخص روزه دار بر کسى وارد شود و نزد او روزه خود را افطار کند و به او اطلاع ندهد که روزه است تا منتى بر او بگذارد، خداوند ثواب روزه یک سال را در پرونده اعمال او ثبت مى کند.» 4

        اگر انسان به جهت مصالحى که مورد عنایت خداست، خواسته زن و فرزند خود را بر خواست و تکلیف غیرالزامى خدا مقدم بدارد و یا زن خواسته شوهر را بر انجام مستحبات مقدم بدارد و انگیزه او انجام دستور خداوند باشد، خداوند پاداش بیشترى به او عنایت مى کند. چون انسان با این کار به صله رحم و خشنود کردن مؤمنان پرداخته است و نزد خداوند، ارزش  و فضیلت این کار فراتر از انجام مستحبات است.

    ترسیم محبت بالذات و بالعرض به خداوند

    رسیدن به عالى ترین مرتبه محبت به خداوند بسیار دشوار است و براى شناخت آن مرتبه عالى از محبت به خدا، گاهى لازم است توجه انسان به نعمت هاى خداوند نظیر زن، فرزند، خانه و غذا جلب مى گردد و چون آن نعمت ها نیازهاى او را برطرف مى سازند، متعلق محبت و علاقه او قرار مى گیرد. پس محبت او بالذات و در درجه اول به نعمت هاى الهى تعلق مى گیرد. آن گاه وقتى مى اندیشد که خداوند همسر خوب به او عنایت کرده، خانه مناسب در اختیار او نهاده و او را از موقعیت اجتماعى برخوردار ساخته و سایر نعمت ها را در اختیار او نهاده، محبت او متوجه خداوند نیز مى شود. پس در آغاز محبت او به نعمت هاى خدا تعلق مى گیرد و به تبع این محبت و به جهت اینکه خداوند آن نعمت ها را در اختیار او نهاده، به خداوند نیز محبت پیدا مى کند. در این صورت اگر خداوند آن نعمت ها را در اختیار او قرار نداده بود، او را دوست نمى داشت و یا اگر متوجه این حقیقت نمى شد که آن نعمت ها را خدا در اختیار او نهاده باز به خداوند محبت پیدا نمى کرد. اما وقتى توسط محبت به نعمت ها و به تبع آنها به خداوند محبت پیدا کرد، محبت به خداوند بر محبت به آن امور چیره مى گردد. از این رو در مقام تزاحم و اصطکاک بین محبت به خدا و محبت به نعمت هاى خدا، محبت به خدا و خواست او را بر محبت به غیرخدا و خواست او مقدم مى دارد. پس در فرض مزبور محبت خدا تابع محبت خلق است. اما پس از استقرار محبت خدا در دل، آن محبت و خواست خدا بر خواست دیگران و محبت به آنان مقدم داشته مى شود.

         البته رسیدن به این مرتبه از محبت به خدا بسیار مهم و ارزشمند است. اینکه وقتى نعمتى در اختیار انسان قرار گرفت متوجه خداوند که آن نعمت را در اختیار او نهاده گردد و با خود بیندیشد که ولى نعمت و کسى که نعمتى را در اختیار انسان مى نهد، اولى و شایسته تر به دوست داشتن از نعمت است؛ چون آن نعمت زوال مى پذیرد و روزى از بین مى رود، اما منعم و ولى نعمت همواره باقى است و نعمت هاى دیگرى نیز در اختیار انسان مى نهد.

    اى دوست شِکَر بهتر یا آنکه شِکَر سازد                اى دوست قَمَر بهتر یا آنکه قَمَر سازد

         مرتبه عالى ترِ محبت به خدا این است که انسان درباره صفات کمال خداوند بیندیشد و بر اساس سرشت و فطرت خود که بر گرایش به کمالات و دوستى آنها نهاده شده، آن کمالات را دوست داشته باشد. در این صورت، قطعا صاحب آن کمالات یعنى خداوند را دوست خواهد داشت. شرط رسیدن به این مرتبه، که در آن محبت انسان بالذات به خداوند تعلق مى گیرد، این است که انسان کمالات بى نهایت خداوند را بشناسد. آن گاه وقتى به خداوند و صفات جلال و جمال او محبت داشت، به مخلوقات خداوند از آن جهت که مظاهر کمال و جمال الهى اند محبت پیدا مى کند؛ پس در این مرتبه محبت انسان به مخلوقات به تبع محبت به خداوند است.

    عالى ترین مرتبه معرفت و محبت به خدا

    عالى ترین مرتبه محبت به خداوند این است که انسان همه کمالات را از آن خدا بداند و وراى کمالات الاهى، کمال مستقلى را براى غیرخدا نشناسد. او بر این باور مى باشد که هرجا کمالى هست از خداوند و پرتو و جلوه اى از کمالات بى نهایت پروردگار است، نه اینکه براى غیرخداوند نیز مستقلاً کمالى بشناسد و آن را تابع کمال خدا بداند. این مرتبه از معرفت و محبت به خدا گرچه در اشعار و ادبیات عرفانى ما زیاد نمود و بروز یافته، اما با این وصف فهم و درک آن بسیار دشوار است. در توضیح این مرتبه عالى از معرفت خداوند و محبت به او که انسان وجود و همه کمالات را متعلق به خداوند مى داند و استقلالى براى غیرخداوند قائل نیست و سایر موجودات و کمالات آنها را مظاهر و پرتو کمالات بى نهایت الهى مى شناسد؛ باید گفت: موجودات امکانى مرکّب از ذات و صفات و داراى حیثیت هاى متعدد هستند. همچنان که بین ذات و صفاتشان اختلاف و تمایز وجود دارد، صفاتشان نیز متمایز از یکدیگر و متعدد هستند و محبت و علاقه ما به موجودات و افراد به جهت وجود پاره اى از صفاتى است که مورد پسند و خوشایند ما قرار گرفته اند. وقتى ما مى نگریم که کسى از صفت سخاوت برخوردار است، او را دوست مى داریم، گرچه ممکن است او داراى صفات ناپسندى باشد که از آن ناحیه محبت ما به او جلب نمى گردد. آن گاه اگر آن شخص صفات سخاوت و یا هر صفت شایسته اى که محبت ما را برانگیخت از دست داد، محبت ما به او نیز زایل مى گردد؛ چون محبت و علاقه ما متوجه صفات و حیثیات افراد است نه ذات آنها. برخى به جهت داشتن جمال و زیبایى ظاهرى مورد توجه و محبت دیگران قرار مى گیرند و وقتى آن جمال و زیبایى از بین برود، به تبع آن محبت و علاقه نیز زایل مى گردد، چون جمال و زیبایى غیر از ذات است و آنچه متعلق محبت قرار گرفته بود جمال و زیبایى بود، نه ذات شخص زیبا. اما درباره خداوند تعدد و تکثر معنا ندارد و خداوند بسیط محض است و صفات او عین ذات اوست و چنان که بین ذات و صفات خداوند تعدد نیست، در صفات خداوند نیز عینیت و اتحاد جارى است و چون تعدد و تکثر ذات و صفات و حیثیات در حق بارى تعالى محال است، نمى شود کسى بگوید من خدا را به جهت فلان صفت و حیثیت دوست دارم و فلان صفت او را نمى پسندم. خداوند داراى بساطت محض است و درباره خداوند تعدد حیثیت و ترکیب معنا ندارد. اگر محبت انسان به صفات خداوند تعلق گرفت، به ذات او نیز تعلق گرفته است. در مورد انسان، که ذات با صفات متفاوت و متعددند و صفت غیر از ذات است، وقتى محبت به صفت تعلق گرفت، به ذات تعلق نمى گیرد. از این رو، با فقدان آن صفت محبت نیز از بین مى رود. ممکن است محبت به شخص خاصى چنان عمیق و شدید باشد که حتى با زوال صفتى که منشأ آن محبت شده باقى بماند و محبت از صفت به ذات توجه یابد، اما در هر صورت ذات انسان با صفاتش متفاوت و متعدد هستند.

         پس هم ذات خداوند با صفاتش عین یکدیگرند و هم صفات خداوند عین هم هستند و شناخت و معرفت صحیح خداوند شناختى است که به مجموعه ذات و صفات که عین هم هستند تعلق بگیرد، نه اینکه انسان ابتدائا صفات خداوند را بشناسد و از طریق صفات به ذات او شناخت پیدا کند. آن گاه کسانى که به شناخت و معرفت ناب توحیدى و شناخت بساطت ذات و صفات الهى دست یافته اند، گاهى به این مرحله از معرفت مى رسند که همه کمالات و صفات خوب را متعلق به خداوند مى دانند و بر آن هستند که همه صفات و کمالات بالذات تعلق به خداوند دارند و پرتوها و مظاهر وجودى آن کمالات و صفات در سایر موجودات که خود رشحات وجودى پروردگار هستند، جارى مى گردد. البته دستیابى به این مرحله از معرفت توحیدى بسیار دشوار است و ما حداکثر به این درجه از معرفت مى رسیم که همه کمالات و آثار وجودى را بالذات به خداوند نسبت مى دهیم و آنها را بالعرض به غیرخدا نسبت مى دهیم. همچنین محبت ما بالذات به خداوند و بالعرض به غیرخدا تعلق مى گیرد و به خاطر خدا و به تبع محبت خدا، دیگران را دوست مى داریم. اما در نتیجه رسیدن به آن مرتبه عالى معرفت و شناخت، کمالات و وجود حقیقتا به خداوند نسبت داده مى شود و محبت نیز حقیقتا به خداوند تعلق مى گیرد و پرتو کمالات و آثار وجودى خداوند به غیرخداوند نیز سرایت مى کند و مخلوقات همه مظاهر و تجلیات انوار وجودى خداوندند و هیچ استقلال و اصالتى ندارند تا مسئله تبعیت آنان از خداوند مطرح باشد و زیبایى ها و صفات خوب آنها نیز پرتوى از کمال الهى است؛ چنان که در دعاى عرفه آمده است: «الهى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیائِک، حَتّى عَرَفُوک وَوَحَّدُوک، وَاَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبَّائِک، حَتّى لَمْ یحِبُّوا سِواک»؛ 5 خدایا، تو آن کسى هستى که انوار تجلى ات را بر دل اولیا و دوستانت تاباندى تا آنکه به مقام معرفت تو نایل شدند و تو را به یکتایى شناختند و تو از دل دوستان و مشتاقانت توجه به اغیار را محو کردى تا غیر تو را دوست نداشته باشند.


    پی نوشت ها:

    1 ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 111ـ112.
    2 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، باب 43، ص 25، ح 25.
    3 ـ حسن دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 161.
    4 ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 10، باب 8، ص 152، ح 13087.
    5 ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1391) اهمیت و جایگاه محبت (1)*. فصلنامه معرفت، 21(5)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اهمیت و جایگاه محبت (1)*". فصلنامه معرفت، 21، 5، 1391، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1391) 'اهمیت و جایگاه محبت (1)*'، فصلنامه معرفت، 21(5), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اهمیت و جایگاه محبت (1)*. معرفت، 21, 1391؛ 21(5): 5-