معرفت، سال ششم، شماره چهارم، پیاپی 23، زمستان 1376، صفحات 93-

    پیام عطش ( گزارش سفر حضرت آیة‌الله مصباح یزدى به آمریکاى لاتین )

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ابراهیم شیرعلی نیا / *دکتری - فلسفه کلام اسلامی دانشگاه تربیت مدرس / ebrahim.shiralinia@gmail.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    پیام عطش!

    (گزارش سفر حضرت آیة الله مصباح یزدى به آمریکاى لاتین)

     

    اشاره

    آنچه در پى مى آید. گزارشى است از سفر حضرت آیة الله مصباح یزدى به چند کشور خارجى، از جمله کشورهاى امریکاى جنوبى، که در مرداد و شهریور سال 1376 انجام شده است. این گزارش در یک جلسه عمومى در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) براى دانش پژوهان مؤسسه و سایر شرکت کنندگان توسط حجة الاسلام ربانى رایزن فرهنگى ایران در آرژانتین و حضرت آیة الله مصباح یزدى بیان گردید.

    حجة الاسلام ربّانى: چهارده سال پیش، وقتى عازم منطقه امریکاى جنوبى بودم، هیچ به ذهنم خطور نمى کرد که چنین مدتى طولانى در کشور غیراسلامى بمانم; کشورى که به تعبیر مردمش «پایان دنیا» (findel munoo) است. مسافرت هوایى به آرژانتین با مقدماتش، قریب 36 ساعت طول مى کشد. فقط از اروپا تا آن جا 12 ساعت در هواپیما وقت صرف مى شود. در نظر ما که در کشورى مثل ایران بزرگ شده ایم، امریکاى جنوبى منطقه اى بسیار عقب افتاده ترسیم شده است و بیش ترین چیزى که در آن جا رواج دارد، حشیش و هروئین است و مردمش توجه زیادى به فوتبال دارند. اما این مطلب را نباید فراموش کنیم که انسان هاى بافرهنگى و ملّتى با صفا و خلوصى دارند، هر چند تحت تأثیر تبلیغات امریکاى شمالى و استعمار او هستند.

    در مدت چند سالى که در آن جا اقامت گزیده ام، با توفیقات الهى و مدد حضرت ولى عصر(علیه السلام)، برخى از کارهاى فرهنگى انجام شده است: به کمک طلاب اسپانیولى زبان، که از اروپا و امریکاى جنوبى در ایران درس خوانده و به آن جا بازگشته اند، مراکزى در کلمبیا، شیلى، آرژانتین و برخى جاهاى دیگر تأسیس گردیده است. قریب صد جزوه و کتاب در زمینه مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به زبان اسپانیولى منتشر شده است. مراکزى براى جمهورى اسلامى خریدارى شده که در واقع، پایگاه اسلام و جمهورى اسلامى در آن جاست، از جمله: مسجد «التوحید» (Mezquita_At_Tauhid)، مدرسه «فاطمة الزهراء»، و ایستگاه رادیویى «ایمان». چهار مجله در این منطقه به همت دوستان به چاپ مى رسد که بعضى از آن ها فصل نامه و بعضى دیگر سالنامه اند: مجله کوثر که براى بانوان منتشر مى شود، مجله الثقلین که این دو فعّال تر از بقیه اند، مجله پیام اسلام که یک مجله علمى، فرهنگى است و مجله راه خوشبختى براى کودکان.

    در راستاى این فعالیت ها، به نظر مى رسید دعوت از یکى از چهره هاى متفّکر و آشنا با دردهاى جامعه اسلامى براى نفوذ بیش تر فعالیت هاى فرهنگى در آن جا بسیار موثر است. به این دلیل، از حضرت آیة الله مصباح دعوت کردیم به آن جا تشریف بیاورند. البته براى ثمردهى بیش تر سفر ایشان، پیش از عزیمت معظّم له، در آن جا شرح مختصرى از زندگى نامه ایشان را به صورت یک جزوه چاپ کردیم و در اختیار مراکز فرهنگى، دانشگاه ها، سفارت خانه ها و رادیو و تلویزیون قرار دادیم. در روزنامه هاى محلى هم تا آن جا که ممکن بود، سعى کردیم خبر ورود ایشان را درج کنیم; مثلاً، در روزنامه مؤذّن، که از سوى مسجد «التوحید» به چاپ مى رسد، سفر ایشان را به اطلاع مردم رساندیم.

    در روز 28 مرداد 1376، ساعت 30/4 صبح با هواپیماى جمهورى اسلامى از تهران عازم مادرید شدیم. رد ساعت 30/10، در آن جا مورد استقبال مسؤولان جمهورى اسلامى ایران قرار گرفتیم. حضرت استاد مصباح در اسپانیا 12 دیدار و سخنرانى داشتند. اولین دیدار ایشان در محل رایزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران بود که شخصیت هاى دینى و سیاسى در آن حضور یافتند. دومین دیدار ایشان از اشبیلیّه یا سویاى (seviia) امروز بود; «القصر» و مسجدى از مسلمانان به یادگار مانده که به یکى از آثار باستانى و کلیسا تبدیل شده است. اخیراً، یک مرکز اسلامى به همت عده اى از دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) دایر شده است. در «قصر الحمراء»، شعارهاى اسلامى «لا غالب الا اللّه، النّعمة لله، الحمدالله، بسم الله الرحمّن الرّحیم» نقش بسته بر بناهاى تاریخى، که از دوران پیروزى مسلمانان بر این منطقه حکایت مى کرد، از یک سو، در دل مسلمانان بازدیدکننده احساس غرور ایجاد مى کرد و از سوى دیگر، نگرانى از زوال اسلام از این خطّه. حضرت استاد از آن جا دیدن کردند و براى دوست داران در مرکز اسلامى گرانادا در شهر قرناطه نیز سخنانى ایراد کردند.

    دیدار بعدى معظّم له از شهر کردبا (Cordoba) بود. در آن جا در بنیاد فرهنگى عظیم آقاى روژه گارودى حضور یافتند. آقاى روژه گارودى کار زیبایى انجام داده ود و مرکزى فرهنگى در نزدیکى مسجد کُربا ـ که معروف به مسجد ستون هاست ـ ایجاد کرده بود. پس از بازدید از آن مرکز، استاد در منزل روژه گارودى به دعوت خانم ایشان حضور یافتند و ناهار را در آن جا صرف کردند. آن مرکز توسط همین خانم اداره مى شود. گذشته از آن مرکز که در جاى جایش آثار اسلامى و عرفانى مانند ابن عربى و ابن رشد و حتّى مجسمه هاى آن ها دیده مى شود، در خانه او هم آثار اسلامى جمع آورى شده زیاد به چشم مى خورد، نمونه هایى از اوراقى که آیات قرآن بر آن ها نقش بسته بود و حتى حوض آبى که در وسط حیاط خود به سبک معمارى اسلامى ساخته بود. این براى ما درسى بود که مى دیدیم یک نفر فرانسوى ـ دبیر کل ساق حزب کمونیست فرانه ـ در اثر تبلیغات اسلامى، مسلمان شده است، و تا این حد نسبت به اسلام علاقه نشان مى دهد. او با آن که رادیو و تلویزیون و امکانات مادى زیادى در اختیارش است، وضع ظاهر زندگیش، هر بیننده را به یاد سنّت هاى اسلامى مسلمانان مى اندازد.

    سفر دیگر استاد به بارسلونا (Barcelonu) بود. در آن جا، در مرکز فرهنگى امام رضا(علیه السلام) سخنرانى کردند. ظاهر آن مرکز که مسؤولش ـ یکى از طلاب حوزه علمیه ـ آن جا را براى تشریف فرمایى آیة الله مصباح مزیّن کرده بود، ما را به یاد مراکز فرهنگى خودمان در ایران مى انداخت. در این جلسه، مسلمانان پاکستان، مراکش و برخى دیگر نیز حضور داشتند.

    آخرین دیدار ایشان از مسجد عربستان و مرکز «الثقافة الاسلامیة» در مادرید بود. سخنرانى استاد در جمع ایرانیان مقیم اسپانیا، افتتاح مدرسه سفارت جمهورى اسلامى در آن جا و بازدید از دانشگاه اسپانیا از دیگر برنامه هاى ایشان در این سفر بود. در دیدار ایشان از دانشگاه اسپانیا، آقاى رافائل گررو (Rafaelguerra) رئیس گروه فلسفه، با اشتیاق خاصى از استاد مى خواست که برنامه تبادل استاد و دانشجو بین آن دانشگاه و مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) قم انجام شود. جناب استاد هم در این زمینه اعلام آمادگى کردند.

    در روز یک شنبه 2 شهریور ماه، ایشان به مکزیک تشریف بردند. در بدو ورود، از سوى سفیر و افراد سفارت خانه جمهورى اسلامى مورد استقبال قرار گرفتند. در آن جا نیز 8 دیدار و سخنرانى مهم داشتند. اولین برنامه ایشان مصاحبه با مهم ترین شبکه تلویزیونى بین المللى امریکاى جنوبى به نام اِکو (Eco)بود. این مصاحبه قریب یک ساعت طول کشید و به سؤالات گوناگونى درباره موضوعات فرهنگى، سیاسى و اسلامى پاسخ گفتند. شب بعد این مصاحبه پخش شد و خبر آن به تمام نقاط جهان مخابره گردید. استاد مصاحبه دیگرى با شبکه 19 مکزیک ـ که شبکه اى داخلى است ـ داشتند.

    روز دوشنبه، جناب استاد مهمان نماینده پاپ و کاردینال شهر بودند و در جلسه اى به همراه سفیر جمهورى اسلامى، با حضور نمایندگان یهودى ها، بودایى ها، هندوها، مسیحى هاى پروتستان، مسیحى هاى کاتولیک و برخى دیگر از شاخه اى مذهبى شرکت کردند. ایشان در این جلسه به سؤال حاضران درباره آشتى بین سه عاملى که انسان را به خدا مى رساند (عقل، وحى و عرفان) توضیحات مفصّلى دادند و فرمودند که جمع این سه راه، در حکمت متعالیه ملاّصدرا آمده است. آن ها از طرح استاد براى ایجاد یک جریان فکرى، علمى و فلسفى براى مبارزه با بى دینى و بى اخلاقى در سطح جهان استقبال کردند; همچون تشنه اى که به آب دست یافته باشد. یکى از کشیش ها مى گفت: «ما در مقابل تهاجم فرهنگى غرب دستمان بسته است، هیچ کارى نمى توانیم بکنیم. برنامه هاى مبتذل فرهنگى غرب از طریق ماهواره به خانه هاى ما نفوذ کرده و ما حتى خانواده خود را هم نمى توانیم هدایت کنیم، چه برسد جامعه مسیحیت را.»

    استاد در دانشگاه ملّى مکزیک، که یکى از مهم ترین مراکز علمى و فرهنگى آنجاست، نیز سخنرانى کردند. مسؤولان این دانشگاه اعلام آمادگى کردند که هر طور ایشان صلاح بدانند، از لحاظ علمى، همکارى داشته باشند.

    روز سه شنبه 4 شهریور ماه، استاد با اسقف هاى مرکز مقدس باسیلیاگوادولوپه دیدار داشتند. آن جا یکى از مراکز مهم مذهبى است که هر روز جمعیت زیادى براى شنیدن سخنرانى کشیش ها حضور مى یابند. بنا به اظهار یکى از اسقف ها، گاهى در هر هفته تا پانصد هزار نفر براى عبادت به آن جا مى آیند. جناب استاد را براى سلام دادن به مومنان به محل مخصوص بردند. مى گفتند: از افراد غریبه کسى را تا به حال به آن جا نبرده اند، ولى چون براى ایشان احترام خاصى قایل بودند، چنین کارى کردند. ایشان هم به محل مخصوص رفتند و با حضّار دیدار کردند. پس از آن در جمع اسقف ها، کشیش ها و زنان راهبه سخنرانى نمودند، مشکلات آن ها را هم شنیدند و به سؤالاتشان پاسخ دادند. یکى از سؤالات به شکل تندى درباره سلمان رشدى طرح شده بود که ایشان فرمودند: «من از سؤالى که شما کردید، تشکر مى کنم.» پاسخ ایشان موجب خوشحالى و حیرت سؤال کننده شد که به جاى این که ایشان ناراحت شوند، چنین برخوردى نشان دادند. بعد، یکى از کشیش ها بلند شد و گفت «اگر شجاعتى هست، شما مسلمان ها و ایرانى ها دارید. ما باید از ایران تبعیت کنیم. جمهورى اسلامى بود که دین را در جهان احیا کرد.» این ادّعاى یک طلبه مثل ما نبود، بلکه سخن کشیشى بود که در یک شهر بیست و چند میلیونى مسؤولیت دارد و مرکزى با آن عظمت را اداره مى کند. او در قسمتى دیگرى از سخنانش گفت: «اسلام تبلیغاتش را با زمان و مکان هماهنگ مى کند و مردم فطرتاً تبلیغات اسلام را قبول مى کنند.» سایر کشیش ها هم از گفتوگوى بین ادیان استقبال کردند. این جلسه به شکل جالبى برگزار شد و به نحوى خوبى، به پایان رسید. در پایان استاد دفتر یادبود آن جا را هم امضا کردند.

    بازدید دیگر ایشان از کالج مکزیک بود. در آن جا، درباره عرفان اسلامى سخن گفتند. عده اى از محققان آن جا درباره اسلام کتاب نوشته بودند; مثلاً، یکى از آن ها، که مسیحى بود، مى گفت: «من کتابى درباره اسلام و تبلیغ آن نوشتم; چون در این جا مسلمانى پیدا نمى شود که عهده دار چنین کارى بشود، این کار را من به عهده گرفتم.» البته این تعجبى ندارد که یک نفر مسیحى چنین کارى بکند. من خودم در آرژانتین یک استاد صهیونیست را دیدم که درس اسلام شناسى مى داد و اسلام را تبلیغ مى کرد. ببینید اسلامى که آن ها تبلیغ مى کنند چه از آب درخواهد آمد؟!

    روز چهارشنبه 5 شهریور ماه، وارد کشور کوبا شدیم. در این کشور، استاد 8 ملاقات و سخنرانى داشتند. این ملاقات ها در سطح وزیر، معاون وزیر، معاون حزب و مانند آن بود. وزیر خارجه و وزیر فرهنگ از جمله افراد دیدار کننده با ایشان بودند. استاد در دیدار خود از «بیت العرب» با رئیس آن جا و اعضاى هیأت رئیسه آن دیدار کردند. «بیت العرب» مهم ترین مرکز فرهنگى عرب ها در کوباست. استاد در دیدار خود با معاون حزب کمونیست به آزادى هاى به شکل غربى موجود در کوبا اشاره کردند و گفتند: «این آزادى هایى که شما الان به پسرها و دخترها داده اید، موجب مى شود که آن ها با فرهنگ امریکایى رشد کنند. پس چطور توقّع دارید این ها چند سال دیگر به کشور شما خدمت کنند؟» او رنگش تغییر کرد و چون حرف ها را مطابق واقعیت دید، گفت: «من این را قبول دارم، ولى چون مى خواهیم اقتصادمان را سر و سامان بدهیم، چاره اى نداریم جز این که از سیاست درهاى باز استفاده کنیم.» متأسفانه آن ها به بن بست رسیده اند و حاضر هم نیستند که اسلام را قبول کنند. اما در عین حال، در دانشگاه آن ها از استاد خوب استقبال کردند و گفتند حاضریم تبادل استاد و دانشجو داشته باشیم، در زمینه تحقیقات و مطالعات هم آماده همکارى هستیم.

    یکى از استادان آن جا، که استاد تاریخ هم بود، و به ایران علاقه داشت، مى گفت: «من همیشه دوست داشتم چند موضوع را تحقیق کنم; یکى از آن ها اسلام و یکى دیگر هم شخصیت امام خمینى(رحمه الله) بود که به عنوان یک معمّا برایم جلوه نموده است.»او یکى از بهترین استادان تاریخ آن دانشگاه و جزو هیأت رئیسه آن جا و فرد بانفوذ بود. به قدرى از حضور استاد تحت تأثیر قرار گرفته بود که دوبار مى خواست در مقابل استاد زانو بزند و دست ایشان را ببوسد. به ایشان مى گفت: «شما پاره قلب من هستید.» واقعاً چه کسى این محبت ها را ایجاد مى کند؟ این کار خداست و شاید معناى همان عبارت باشد که «نورى از قم مى درخشد و به تمام جهان صادر مى شود و مقدمه ظهور امام زمان(علیه السلام) واقع خواهد شد.» این منظره براى همه شگفت انگیز بود و تحت تأثیر قرار گرفتیم. بعد او رفت و زنگ بزرگى را که در آن جا بود ـ زنگ کلیسا نبود ـ به صدا درآورد و گفت: «امیدوارم همان طور که صداى این زنگ از این جا به آسمان رفت، صداى الله اکبر و نداى اسلام از این جا برخیزد و همه جا را پر کند.» پس از این همه تجلیل و احترام، با حلت تضرّع از استاد خواست که یک جلد قرآن به او بدهند. خوشبختانه قرآن ترجمه شده به زبان اسپانیولى داشتیم و به او دادیم. ولى مایه تأسف این که این قرآن به دست یک نفر مسیحى به زبان اسپانیولى ترجمه شده است. البته یک نفر شیعه هم آن را به زبان اسپانیولى ترجمه کرده است، ولى اشتباهاتى دارد که درصدد رفع آن هستیم. این وظیفه ما را سنگین مى کند.

    روز شنبه 8 شهریور ماه وارد کلمبیا شدیم. در آن جا مورد استقبال سفیر، کارمندان سفارت خانه و مسؤولان مرکز فرهنگى آن جا قرار گرفتیم. شاید سفر به آن جا موفقیت آمیزتر از سایر جاها بود. علیرضا خولیان، تازه مسلمانى که مسؤولیت مراکز فرهنگى را در اختیارش قرار داده ایم، به ما گفت: من در 12 دانشگاه براى استاد سخنرانى گذاشته ام! به او گفتیم: استاد فقط چهار پنج روز این جا هستند و مى توانند سه چهار سخنرانى داشته باشند. به این دلیل، پنج شش سخنرانى از برنامه حذف شد و قرار شد ایشان فقط در چند دانشگاه مهم صحبت کنند.

    اولین برنامه استاد مصاحبه با روزنامه اسپکتادور (El Espectador) بود. سپس در مرکز فرهنگى ـ اسلامى بوگوتا (El Centro Cultural Islamico de Bogota) سخنرانى کردند; همان جا که آقاى خولیان مسؤول آن هستند. آقاى خولیان مى گفت: «اگر آن جا (آرژانتین) مکّه باشد، این جا مدینه است.» این حرف او به دلیل آن بود که در آرژانتین سخنانى علیه این جانب و اسلام گفته شده بود. مى گفت: «شما باید بیایید و این جا کار بکنید.» شبیه مهاجرت مسلمانان از مکه به مدینه.

    روز دوشنبه 10 شهریور ماه، استاد با رادیو تُدلر (Todler)، که یکى از رادیوهاى مهم کلمبیا به طور زنده مصاحبه کردند. قریب نیم ساعت طول کشید. ایشان درباره موضوعات مهمى صحبت کردند و به سؤالات آن ها پاسخ دادند. همان روز دیدارى هم با اسقف اعظم بوگوتا ـ یعنى کاردینال آن جا ـ داشتند. او براى گفتوگو اظهار آمادگى کرد. در آن روز، دیدار دیگرى با رهبر و شوراى اسقف هاى کلیساهاى کاتولیک کردند. در این جلسه، قریب پنجاه نفر از اسقف هاى کلیسا جمع شده بودند. جلسه تاریخى و زیبایى بود. براى خود ما هم تعجب آور بود که چگونه پنجاه نفر اسقف وقت خود را براى دیدار با جناب استاد اختصاص مى دادند. تا آخر نشستند و سخنان استاد را شنیدند و پیشنهاد ایشان را درباره این که امروزه براى مبارزه با تهاجم امواج الهاد و بى اخلاقى، باید همکارى کنیم، به جان دل پذیرفتند. استاد در مصاحبه با یکى از شبکه هاى تلویزیونى کلمبیا در برنامه «لحظات فرهنگى»، برنامه صبح به خیر رادیو، و گردهمایى «حقوق بشر و اسلام» شرکت کردند و سخنانى ایراد نمودند.

    روز سه شنبه 11 شهریور ماه، در دانشگاه رُساریو، (Rosario) درباره حقوق بشر و اسلام سخن گفتند. در همایش «مرکز گفتوگوى فلسفى و سیاسى اسلام و غرب» در دانشگاه سانترال (Central) نیز شرکت کردند.

    استاد همچنین در این سفر، در مجلسى که تعدادى از نمایندگان مجلس سناى آن کشور حضور داشتند، با آن ها دیدار نمودند، در همایشى در دانشگاه خورخ تایدو در زمینه برخورد بین تمدّن ها سخن گفتند و در دانشگاه آنتونیو نرینو در یک گردهمایى، درباره اقتصاد از دیدگاه اسلام مطالبى مطرح نمودند.

    استقبال استادان دانشگاه و دانشجویان در این سفر و تشنگى شان براى شناخت اسلام بیش از حدّ تصور بود. آن ها علاقه مند بودند که این سفرها و ملاقات ها ادامه پیدا کند.

    پس از کلمبیا، استاد وارد برزیل شدند. ابتدا وارد ریودژانیرو (Rio de ganeiro) شدیم. برزیل قریب 150 ملیون نفر جمعیت دارد. شهر ریودژانیرو قریب ده میلیون نفر سکنه را در خود جاى داده است. در شهر دیگر آن، سن پابلو (San Pablo)، 23 میلیون نفر زندگى مى کنند. 30% از جمعیت این کشور را نژاد سیاه تشکیل مى دهد که بیش ترشان هنگام ورود به این کشور مسلمان بوده اند. در بدو ورود، مورد استقبال یکى از استادان دانشگاه کاتولیک ـ به نام دکتر پاولو ـ (Dr. Paolo) قرار گرفتیم. او معاون دانشگاه کاتولیک و فعّال ترین فرد در آن جاست. این دانشگاه یکى از پنج دانشگاه مهم کشور برزیل است. او با علاقه اى که داشت، با ماشین خودش براى استقبال به فرودگاه آمده بود. مى گفت: من خودم براى دیدار شما از دانشگاه برنامه ریزى کده ام. شب هم ما را به خانه خودش دعوت کرد. رئیس دانشگاه ریو، استادان تاریخ، الهیات و ادبیات را هم دعوت کرده بود. جمع زیادى بودند. این مهمانى را به خرج خودش تربیت داده بود. همه این کارها به دلیل ابراز علاقه او به جمهورى اسلامى و آیة الله مصباح بود.

    استاد از دانشگاه دیدارى داشتند، در آن جا سخنرانى نمودند و در جلسه اى در زمینه گفتوگوى بین ادیان که کاردینال ریو ـ نماینده پاپ ـ هم در آن حضور داشت،. شرکت کردند. در این جلسه، آقاى خسوس هرتال، رئیس دانشگاه کاتولیک، سخنان جالبى درباره ادیان مطرح کرد. استاد همچنین با مسلمانان ریو جلسه داشتند و بعد به سن پابلو رفتند. در آن جا، در مسجد «محمّد رسول اللّه» و بعد هم در دانشگاه این شهر به سخنرانى پرداختند. با کاردینال این شهر هم، که مردى تقریباً هفتاد ساله بود، دیدار کردند. این مرد با جثّه نحیف و لاغرش، دست استاد را گرفته بود و مى گفت: «من خوشحالم از این که شما را به خانه خود ببرم، نه به کلیسا. این جا خانه من است. من دوست دارم با شما ارتباط داشته باشم، مى خواهم گفتوگوى بین اسلام و مسیحیت انجام شود. ما مى خواهیم بین کسانى که براى خدا تلاش مى کنند، اتحاد برقرار شود.» در سخنانش چند بار تکرار کرد که «من از قدیم به ایران علاقه داشته ام، به تمدن ایرانى و ایرانیان علاقه مند بوده ام.» اظهار آمادگى مى کرد که همکارى کند. مى گفت: «شما امروز در خانه خودتان حضور یافته اید. من از زمان وقوع انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى(رحمه الله)به آن رادمرد بزرگ و فرزانه عشق مىورزیده ام و تا امروز از این علاقه چیزى کم نشده است. مردم ایران هم همیشه مورد علاقه من بوده اند. سلام مرا به دولتمردان جمهورى اسلامى برسانید.» در بخش دیگرى از حرف هایش مى گفت: «آنچه مشرق زمین به بشریت هدیه کرد، تفکر و ایمان بود، اصولاً ادیان الهى در شرق متولّد شده اند.» جناب استاد هم درباره این مسائل با ایشان صحبت کردند.

    با جوانى به نام رسالوو (Roselvo) هم آشنا شدیم که در حال احداث ساختمانى براى محرومان و مستضعفان بود. استاد او را تشویق کردند و رایش احادیثى خواندند. به اسلام علاقه داشت، خوشحال شد و مى گفت: «من فکر مى کنم در عمل، مسلمان هستم، هر چند هنوز در لفظ مسلمان نشده ام.» از این دیدار فیلم بردارى کردند و گفتند: حتماً در شبکه هاى تلویزیونى خودمان پخش مى کنیم که یک آیة اللّه آمده و از محل محرومان شهر دیدار کرده است.

    روز سه شنبه 18 شهریور ماه، وارد فرودگاه سانیاگو در شیلى شدیم. پینوشه چندین سال در آن جا حکومتى استبدادى داشت، اما در این اواخر از همه سمت هایش برکنار شده بود و امروز در شیلى دموکراسى برقرار است. اولین ملاقات استاد با کاردینال اویه اویدو کاوادا کارلوس بود که در دفتر کارش انجام شد. او شناخت زیادى نسبت به اسلام نداشت، اما در عین حال، بر مباحثه بین ادیان تأکید داشت. در این ملاقات که گروه هایى از پروتستان ها، کاتولیک ها و ارتدوکس ها در آن شرکت داشتند، استاد براى آن ها صحبت کردند و به سؤالات مهمّى پاسخ گفتند.

    جناب استاد در دانشگاه پارایسو، (Val Paraiso) که در پنجاه کیلومترى مرکز این کشور واقع است، سخنرانى کردند. این دانشگاه و سایر دانشگاه هاى این کشور اعلام آمادگى کردند که با مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) تبادل استاد دانشجو داشته باشند.

    آخرین دیدار استاد در این سفر، از آرژانتین بود. روز پنج شنبه 20 شهریور ماه، وارد فرودگاه این شکور شدیم. استاد در جمع مسلمانان مسجد «التوحید» سخنرانى نمودند. روز بعد هم در نماز جمعه مسجد اهل سنّت حضور یافتند و پیش از خطبه ها سخنرانى کردند. در آرژانتین، در گذشته، اهل سنّت شیعیان را تحت نفوذ خود داشته اند و حاکم بوده اند، ولى به حمد اللّه، امروز برادرى و اتحاد در بینشان ایجاد شده است و شیعیان امکانات زیادى دارند. استاد در کلیساى ارامنه هم سخن گفتند. ارامنه آرژانتین تعدادشان بسیار است و علاقه خاصى هم به ایران دارند. یکى از کشیش هاى آن جا کتابى آورده بود و از استاد مى خواست که برایش امضا کند. مى گفت: «من همیشه به جمهورى اسلامى علاقه داشته ام، ولى امشب سخنرانى شما را شنیدم، علاقه ام بیش تر شد و در زمینه اسلام تحقیق خواهم کرد.» استاد در مصاحبه دو ساعته با رادیو «قبله» هم شرکت کردند.

    روز شنبه 22 شهریور ماه، استاد ایستگاه رادیویى «ایمان» را افتتاح کردند. این ایستگاه به همّت برادران بنا شده است. در آن روز، در مجلس بزرگ علویان که شخصیت هاى سیاسى آن کشور از جمله معاون شهردار بوئنوس آیرس و نماینده کلیساى آن شهر هم در آن شرکت داشتند، حضور یافتند. رئیس مجلس آن کشور ـ آقاى ادواردمنم (Edvardo Menem) ـ هم پیامى را به وسیله نمابر ارسال کرده و از این که نتوانسته بود در آن مجلس حاضر شود، معذرت خواهى نموده بود. جلسه باشکوهى بود و شخصیت هاى مسلمان و فرهنگى آرژانتین در آن شرکت داشتند. رئیس فیاعرب (Fia arab) ـ یعنى فدراسیون اعراب بخش امریکاى جنوبى ـ هم از جمله شرکت کنندگان در این مجلس بود. استاد همچنین سفرى به شهر کانیوئلاس (Canuelas) داشتند، از «مسجد الامام» آن جا بازدید کردند و در یک مصاحبه مطبوعاتى شرکت جستند و با یک شبکه تلویزیونى که برنامه هایش از طریق ماهواره به کشورهاى امریکایى جنوبى ارسال مى شود و در هفته دو ساعت را تحت عنوان «تمدن اسلام» در اختیار مسلمانان قرار مى دهد، نیز مصاحبه نمودند.

    آنچه ذکرش در حاشیه این سفرها به جاست، این است که درهاى دانشگاه هاى بسیارى از کشورهاى خارج به روى حوزه علمیه باز است، رادیو و تلویزیون آن ها هم از ما استقبال مى کنند، مجامع مسیحیت و سایر مراکز دینى هم آمادگى دارند که با ما تبادل فرهنگى داشته باشند. امید است خداوند توفیق دهد تا همه ما به وظایف خود، به خصوص در این زمینه ها، عمل کنیم.

    استاد مصباح: پیش از این که من به این کشورها پا بگذارم، تصور نمى کردم چنین صحنه هایى برایمان پیش بیاید. به واقع، نمى توان آن صحنه ها را مجسّم کرد، حتى اگر از آن ها فیلم بردارى هم شده باشد، حالات خاص افراد را نمى توان کاملاً به تصویر کشید. در این سفرها، معمولاً، با رجال مذهبى کلیسا، دانشگاهیان و گاهى به صورت غیرمستقیم، از طریق مصاحبه هاى رادیو ـ تلویزیونى یا مطبوعاتى با دیگران ارتباط داشتیم. استقبال واقعاً غیرقابل باور بود. تصور کنید اگر مثلاً، یک کشیش به مدرسه فیضیه قم بیاید ما چقدر او را احترام مى کنیم؟ زیاد که برایش عزّتى قایل شویم، پذیرایى مختصرى از او مى کنیم. اما در یک کشور خارجى، معاون یک دانشگاه ـ که در واقع، رئیس آن جا بود ـ به استقبال ما بیاید، ما را به خانه خودش ببرد، ماشین خود را در اختیار ما بگذارد و آن طور از ما پذیرایى کند، چیز عجیبى است. این را چطور مى توان تفسیر کرد؟ در شهر سن پابلو، کاردینالى که کنار من نشسته بود ـ و آقاى ربّانى به آن اشاره کردند ـ دست مرا گرفته بود و فشار مى داد، یک دستش را هم بر روى قلبش گذاشته بود و مى گفت: «شما در قلب ما جاى دارید.» مدتى دست مرا نگه داشته بود و رها نمى کرد. کاردینال مسیحى که ما رقیب او هستیم و در مقابل تبلیغات او براى مسیحیت، اسلام را تبلیغ مى کنیم، چنین نظرى دارد. یا منظره بدرقه آن اسقفى که دنبال ما از ساختمان بیرون آمد و تا وقتى که ما سوار ماشین شدیم و از او دور شدیم ابراز محبت مى کرد، دیدنى بود.

    کشیش شهر بوئنوس آیرس در جلسه اى که علویان تشکیل داده بودند، زیاد اظهار محبت مى کرد. بعد هم با تلقین چند مرتبه جویاى حال من شده و گفته بود: «من دوست دارم یک بار دیگر ایشان را ببینم.» مگر یک کشیش چه احتیاجى به ما دارد؟ اسقفى که در مجمع اسقفت ها در گوادالُپ سخنرانى کرد، مى گفت: «در غرب، ایمان واقعى وجود ندارد. مردم منطقه به ما اعتمادى ندارند، حرف ما را گوش نمى دهند. شما هستید که هم ایمان واقعى دارید و هم توانسته اید ایمان را با کشوردارى جمع کنید. ما باید از شما یاد بگیریم». او ـ یک نفر مسیحى ـ چه داعى دارد که در جمع اسقف ها چنین صحبتى بکند جز این که احساس مى کنند کلیسا شکست خورده است و نمى تواند براى احیاى دین مردم و جلوگیرى از مفاسد اخلاقى کارى انجام دهد؟ آن ها تنها امیدشان به اسلام است. البته ما هم در برخورهایمان سعى مى کردیم که آن ها را ناراحت نکنیم و بر موضوعاتى تکیه مى کردیم که مورد قبول آن ها هم بود. تکیه کلام ما بر دو مطلب بود: مبارزه با الحاد و مبارزه با فساد اخلاقى.

    گاهى آن ها چنان اظهار محبت مى کردند و مرا در آغوش مى فشردند که من چنین چیزى را از دوستان خودم کم تر دیده ام. در گودالُپ، وقتى مى خواستیم از آن ها جدا شویم، یکى از کشیش ها آمد تا اطراف کلیسا را به ما نشان دهد. پس از آن، گفت: «اجازه بدهید من شما را در بغل بگیرم.» در حالى که دوربین تلویزیون هم در حال فیلم بردارى بود، با صمیمیتى خاص، مدتى مرا در آغوش گرفته بود و مى گفت: «ما کارى از دستمان برمى آید، شما هستید که باید پرچم دار توحید و مبارزه با فساد اخلاقى و انحراف باشید.» من باور نمى کردم که چنین منطقه اى در دنیا وجود داشته باشد که این قدر نسبت به اسلام و جمهورى اسلامى علاقه داشته باشند، ولى به چشم خودم دیدم، ممکن است شما هم تا نبینید، باور نکنید.

    در آخرین شبى که در بوئنوس آیرس بودیم، رئیس دیوان عالى استان، که قبلاً رئیس آن دانشگاه بود، ولى اکنون در آن جا تدریس مى کند، از من دعوت کرده بود که در آن دانشگاه درباره حقوق خانواده از دیدگاه اسلام صحبت کنم. تالار مملوّ از جمعیت شده بود. بیش از 90% شرکت کنندگان هم خانم ها بودند. چون بحث درباره حقوق خانواده از نظر اسلام بود، طبعاً برخى از مسائل مربوط به اختلاف حقوق زن و مرد نیز در آن مطرح مى شد. خداوند لطف کرد بحث را با مقدمه اى شروع کردم و با بیانى گیرا به پایان رساندم. چنان در آن ها اثر گذاشت که تا چند دقیقه کف مى زدند. حتى خود همین شخص ـ رئیس دیوان عالى استان بوینس آیرس ـ مرتب کف مى زد. حتى چند بار از آن ها خواهش کردم این قدر مرا شرمنده نکنید. بعد هم مرا در آغوش گرفت و دیپلم افتخارى را همان جا امضا کرد و به من هدیه نمود و مى گفت: «آرزوى ما این است که شما یکى، دو جلسه دیگر برى سخنرانى به این جا بیایید.» گاهى بعضى از دانشجویان در محیط دانشگاه وقتى ما را مى دیدند، مى خندیدند. اما همان ها که مى خندیدند، پس از این جلسه مى آمدند و مى خواستند دست مرا ببوسند، ولى من با زحمت خود را کنار نگه مى داشتم. دانشجویان و استادان زن و مرد به شدّت هجوم مى آوردند. یکى از دختران دانشجو با فشار خودش را از بین جمعیت به من رساند و اجازه خواست چیزى بگوید مطلبى را گفت. وقتى دوستان ترجمه کردند، گفتند: مى گوید: «من نمى دانم چه بگویم; فقط همین قدر مى گویم که از شما بسیار متشکرم.»

    از این مطالب مى خواهم دو نکته را نتیجه بگیرم: اول این که همه کارهایى را که ذکر شد، فقط یک طلبه حوزه علمیه انجام داده است. قریب پانزده سال پیش جناب آقاى ربّانى ـ از فارغ التحصیلان مؤسسه در راه حق ـ به آرژانتین رفتند. همه این نتایج در سایه فعالیت هاى ایشان به دست آمده است. نه تنها در آرژانتین، بلکه خدمات ایشان به سایر کشورهاى اسپانیولى زبان هم گسترش پیدا کرده بود و طلابى با هدایت ایشان در این کشورها تربیت شده اند. این گوشه کوچکى از فعالیت هایى است که یک نفر طلبه مى تواند انجام دهد. همّت و اخلاص چنین صحنه هایى به وجود مى آورد; چنان بینشى نسبت به اسلام و جمهورى اسلامى ایجاد مى کند. صدها نمونه شگفت در این سفر وجود داشت که هر یک قابل بحث و تأمّل است. اگر شما هم اخلاص داشته باشید، خداوند کمکتان مى کند و به کارتان برکت مى دهد و قلب مقدّس امام زمان(علیه السلام) را از شما شاد مى گرداند.

    دوم این که با زمینه پذیرشى که در مردم وجود دارد، چه در رجال مذهبى و چه دانشگاهى و یا حتى سایر مردم، وظیفه ما سنگین تر مى شود. آقاى خولیانى ـ که به او اشاره شد ـ جوانى دانشگاهى است که فقط قریب پنج سال است مسمان شده، چند ماه در خدمت آقاى ربّانى بوده و قدرى با معارف اسلامى آشنا گردیده و اکنون در دانشگاه هاى کلمبیا و جاهاى دیگر از ایشان دعوت مى کنند که برایشان سخنرانى کند. در هر جلسه، بیش از صد دلار حق سخنرانى به ایشان مى دهند. البته خودش زیاد مطالعه کرده است. ولى به هر حال، چنین انرژى هاى فشرده اى در این کشورها وجود دارد. به من مى گفت: اگر شما فرصت داشته باشید من در 40 دانشگاه برایتان برنامه سخنرانى مى گذارم. در مدت کمى که آن جا بودیم، گاهى در یک نصف روز، چهار یا پنج مصاحبه و سخنرانى براى من مى گذاشتند; مثلاً در کوبا ـ که یک کشور مارکسیستى است و ده ها سال تلاش کرده اند تا دین را از جامعه حذف کنند ـ که البته تا حدّ زیادى، موفق هم شده اند ـ استاد دانشگاه آمده بود، جلوى من زانو مى زد که دست مرا ببوسد، مى گفت: «براى پدر و مادر من دعا کنید. خواهش مى کنم یک قرآن اسپانیولى به من بدهید.» ما چه داریم که به آن ها بدهیم؟ آن ها از ما چه مى خواهند؟ جلوى معاون دانشگاه و استادان مارکسیست آن جا، به قدرى از اسلام و ایران تعریف کرد که شگفت آور بود. وقتى مى خواست نام امام راحل(رحمه الله) را ببرد به قدرى احساساتى مى شد که نمى توانست خود را نگه دارد. مقامات دانشگاهى و کلیسایى به امام(رحمه الله) عشق مىورزیدند و او را مظهر اخلاص مى دانستند. در بین همه فرق اسلامى، به تشیّع علاقه مند شده اند; چون باور کرده اند که او براى خودش کار نمى کرد. محبت یک کاردینال مسیحى را نسبت به امام راحل(رحمه الله)چگونه مى توان تفسیر کرد؟ تصور کنید یک آخوند هیچ وقت ممکن است به یک کشیش عشق بورزد؟ اما آن ها چنین علاقه اى به امام(رحمه الله) دارند. این ها وظیفه ما را سنگین تر مى کند.

    در جاهاى دیگر هم کم و بیش این احساسات وجود دارد، اما واقع این است که من در هیچ منطقه اى دیگرى از دنیا چنین صحنه هایى ندیده بودم، با آن که به کشورهاى زیادى سفر کرده ام. مردم این منطقه دل هاى صافى دارند; اگر بگویند چیزى را قبول دارند، راست مى گویند. تصور کنید در محیطى که دوستى پسرها و دخترها یا کنار دریا رفتن زنان همراه مردان کارى طبیعى است و تصور غیر از آن را نمى توانند بکنند، وقتى من درباره مسائل اسلامى برایشان صحبت مى کردم و این کارها را محکوم مى نمودم، آن طور کف مى زدند و اظهار محبت مى نمودند!

    یک دانشجوى مسیحى و یک دانشجوى یهودى پس از سخنرانى ام در گوادالُپ پیش من آمدند. ابتدا آن که یهودى بود، مدتى صحبت کرد. بعد، آن که مسیحى بود، گفت: «من تملّق نمى گویم و براى این کار داعى ندارم، اما در این دو شب، که شما در این جا صحبت کردید، من نور خدا را در شما مى دیدم.» یا کشیش ها از این تعبیرها زیاد به کار مى بردند که «خدا شما را براى احیاى دینش به این جا فرستاده است.»

    به هر حال، ما که خود مسلمانیم، قدر اسلام را کم تر مى دانیم. آنچه را ذکر کردم، فقط ابلاغ پیامى بود که از این سفر دریافت کرده بودم تا قدر اسلام را بیش تر بدانیم و براى تبلیغ آن بیش تر تلاش کنیم.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیرعلی نیا، ابراهیم.(1376) پیام عطش ( گزارش سفر حضرت آیة‌الله مصباح یزدى به آمریکاى لاتین ). فصلنامه معرفت، 6(4)، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیم شیرعلی نیا."پیام عطش ( گزارش سفر حضرت آیة‌الله مصباح یزدى به آمریکاى لاتین )". فصلنامه معرفت، 6، 4، 1376، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیرعلی نیا، ابراهیم.(1376) 'پیام عطش ( گزارش سفر حضرت آیة‌الله مصباح یزدى به آمریکاى لاتین )'، فصلنامه معرفت، 6(4), pp. 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیرعلی نیا، ابراهیم. پیام عطش ( گزارش سفر حضرت آیة‌الله مصباح یزدى به آمریکاى لاتین ). معرفت، 6, 1376؛ 6(4): 93-