پژوهشى درزمینه نزولآیه اکمال
Article data in English (انگلیسی)
پژوهشى درزمینه نزول
آیه اکمال
سید احمد فقیهى</p>
«اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروُا مِن دینِکُم فَلاَ تَخْشَوهُم وَاخْشَونِ اَلْیوَمَ اَکَمْلَتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رضَیتُ لَکُمُ الاِسْلاَمَ دیناً»;(مائده: 3)
امروز کافران از دین شما مأیوس و ناامید شدند. پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز براى شما دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و براى شما اسلام را به عنوان دین پسندیدم.
مقدمه
خداى تعالى در آیه سوم از سوره مبارکه مائده، پس از ذکر برخى از محرّمات ـ مانند خون و گوشت تعدادى از حیوانات ـ به صورت جمله اى معترضه، از روزى با این ویژگى ها یاد مى کند:
1ـ روز ناامیدى کافران از دین شما مسلمانان;
2ـ روز برداشته شدن زمینه ترس مسلمانان از کافران;
3ـ روز کامل شدن دین;
4ـ روز اتمام نعمت الهى;
5ـ روزى که خداوند اسلام را به عنوان دین براى مسلمانان پسندید.
با توجه به ویژگى هایى که در آیه کریمه براى این روز بیان شده، روشن مى شود که در این روز، واقعه مهمى اتفاق افتاده که این ویژگى هارابه همراه داشته است. بنابراین، براى مشخص شدن این روز، باید روزهاى مهم تاریخ اسلام را بررسى کنیم تا معلوم شود این ویژگى ها و خصوصیات در کدام روز جمع شده است.
از سوى دیگر، باید جهات مقابل این خصوصیات نیز روشن گردد; مانند این که:
1ـ طمع و امید کافران در چه موضوعى بوده که به ناامیدى مبدّل شده است؟
2ـ ترس مسلمانان از کافران در چه زمینه اى بوده که زمینه آن برداشته شده است؟
3ـ نقصان دین در چه اصلى یا فرضى یا حکمى بوده که در این روز کامل گردیده است؟
4ـ نعمت الهى چه کمى و کاستى داشته که به اتمام رسیده است؟
5ـ عدم رضایت پروردگار چه دلیلى داشته که در این روز، رضایت الهى نسبت به دین اسلام حاصل شده است؟
به منظور روشن شدن مصداق این روز مهم (الیوم) و واقعه مهمى که در این روز اتفاق افتاده و خداوند با این عظمت از آن یاد مى کند، ابتدا اجزا و مفردات آیه کریمه و خصوصیاتى که آیه براى این روز بیان کرده است بررسى مى گردد تا مشخص شود که این روز کدام یک از روزهاى تاریخ حیات پیامبر گرامى9 اسلام بوده است.
مفردات آیه
«الیوم»: از معانى متعددى که در کتب لغت براى «یوم» بیان شده، سه معنا مشهورتر و رایج تر است:
1ـ مدت زمانى که از طلوع فجر تا غروب خورشید را دربر مى گیرد، در مقابل شب;
2ـ برهه اى از زمان یا مطلق زمان (روز یا شب);
3ـ «حین» یا هنگام.
ابن فارس مى گوید: «الیومُ واحدٌ من الایام»; یکى از روزها را یوم گویند.
ـ در لسان العرب، ابن منظور چنین گفته است: «الیوم مقداره من طلوعِ الشمسِ الى غروبها... و قالوا اناالیومَ افعلُ کذا لایریدونَ یوماً بعینه و لکنّهم یریدونَ الوقَت الحاضَر»; روز از طلوع خورشید تا غروب است و گاهى مراد زمان حاضر است.
فیّومى در المصباح المنیر مى گوید: «اوّله من طلوعِ الفجرِ الثانى الى غروبِ الشمسِ»; ابتداى آن از طلوع فجر دوم تا غروب خورشید است. به دنبال آن، مى گوید: «الیوم مذکّرٌ و جمعه ایّامٌ و تأیُث الجمعِ اکثر، فیقال ایّامٌ مبارکةٌ و شریفةٌ والتّذکیرُ على معنى الحینِ والزمانِ. والعرفُ قد طلق الیوم و یرید الوقتَ والحینَ نهاراً کان اولیلا...»;
کتاب التحقیق فى کلمات القرآن براى هر کدام از این سه معنا آیاتى به عنوان شاهد آورده است:
الف ـ یوم به معناى روز، در مقابل شب: «قَالَ مَوعِدُکُم یَومُ الزّیِنَةِ وَ اَنْ یُحْشَرالنّاسُ ضُحىً»(طه: 59); «فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَریضاً اَو عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ اَیَّام اُخَر...»(بقره: 185)
ب ـ استعمال کلمه یوم در معناى مطلق زمان (روز یا شب) ـ برهه اى از زمان: «قَالُوا لاَ طَاَقَةَ لَنَاالْیوَمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِه»(بقره: 249)، «لَقَدْنَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَوَاطِنَ کَثیره وَ یَومَ حُنَین...»(توبه: 25)
ج ـ یوم به معناى حین: «لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ اَوّلِ یَوم اَحَقُّ اَنُ تَقُومَ فیهِ»(توبه: 108)، «وَ جَعَلَ لَکُم مِنْ جُلودِالاَنْعاَمِ بُیوُتاً تَستْخِفُّونَهاَ یَومَ ظَعْنِکُم وَ یَوم اِقَامَتِکُم...» (نحل: 80)
تمامى مفسّران الف و لام در کلمه «الیوم» را براى عهد مى دانند. عده اى به آن تصریح دارند و دیگران از معنا و تفسیرى که بیان کرده اند، به نظر مى رسد که الف و لام را براى عهد گرفته اند. ابى السعود در تفسیر خود آورده است: «اللاّمُ للعهدِ والمرادُ به الزّمان الحاضر و ما یتّصل به من الازمنة الماضیة والاتیة و قیل: یوم نزولها...»(1) ابن حیّان اندلسى مى گوید: «الالفُ واللاّمُ للعهدِ... .»(2)
در نتیجه، معناى «الیوم» امروز یا آن روز است.
در این که الف و لام عهد اشاره به چه روزى دارد، دو نظر مطرح شده است:
1ـ روز معیّن ـ یعنى، روز نزول آیه: «قیل: ارید یوم نزولِها...»(3)
2ـ زمان حاضر و زمان هاى نزدیک به آن از گذشته و آینده: «المرادُ به الزمانُ الحاضُر و ما یتصلُ به و یدانیه من الازمنة....»(4)
تقدیم «الیوم» و «لکم»
در تمام زبان ها، قرار بر این است که در جمله، بخشى یا کلمه اى را که بیش تر مورد نظر گوینده است و اهمیت دارد در ابتداى کلام ذکر مى کنند. در آیه کریمه مزبور، کلمه «الیوم» با توجه به این که ظرف است، بر تمامى کلام سبقت گرفته و در ابتداى آیه ذکر شده و این به دلیل عظمتى مى باشد که خداوند براى این روز قایل شده است. مرحوم علاّمه طباطبائى; چنین بیان کرده اند: «انّ التقدیَم للدّلالةِ على تفخیمِ امرِالیومِ و تعظیمِ شأنهِ... .»(5)
همچنین مقدّم شدن کلمه «لکم» جار و مجرور براى اعلان این مطلب است که منفعت و مصالح شما مورد نظر بوده و نیز ایجاد علاقه است نسبت به آنچه که بعداً ذکر خواهد شد; «تقدّم الجارِ والمجرور للایذانِ من اوّلِ الامرِ بانّ الاکمالَ لمنفعتهم و مصلحتهم کما فى قوله تعالى: اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ.»(6)
در کلمه «علیکم» نیز همین مطلب مورد نظر بوده است و نیز «علیکم» متعلق به «نعمتی» نیست; زیرا معمول مصدر بر آن مقدّم نمى شود، هرچند گفته اند: اگر ظرف باشد اشکالى ندارد.(7)
«یأس»: در مقابل رجا و امیدوارى، به معناى قطع و بریده شدن آرزوها و امیدهاست. ابن فارس در مقائیس اللغة مى گوید: «الیأس قطع الرجاء.»
ابن منظور در لسان العرب، «یأس» را چنین معنا کرده است: «القنوطُ و قیل: نقیضُ الرّجِاء.»
در قاموس المحیط چنین آمده است: «الیأسُ ضدُّالرجاِء اَو قطُع الاملِ.»
راغب اصفهانى نیز یأس را از بین رفتن آرزوها معنا کرده است.
«خشى»: این واژه به معناى «ترس» است، اما اهل لغت و تفسیر براى خوف و خشیت تفاوت هایى بیان کرده اند. راغب اصفهانى مى گوید: «خشیت ترس آمیخته با تعظیم است و معمولاً همراه با علم به چیزى که از آن مى ترسد، مى باشد و به همین دلیل علما بدان منحصر شده اند:
اقرب الموارد از کلیات ابوالبقاء نقل مى کند که خشیت از خوف شدیدتر است.
جزایرى در فروق اللغات از محقق طوسى نقل مى کند که خوف حالتى است در نفس بر اثر انتظار عقاب یا عذاب، ولى خشیت حالتى است که در اثر شعور به عظمت خالق و هیبت آن حاصل مى شود.
مرحوم علاّمه طباطبائى; در المیزان از جمله تفاوت هایى که بین خوف و خشیت بیان مى کند این است که «خشیت» تأثر قلب از روى آوردن شرّ است، ولى «خوف» تأثر عملى و اقدام به عمل در مقابل هراس درونى مى باشد. بنابراین، خداوند در توصیف انبیا: مى فرماید: «وَلاَ یَخْشَونَ اَحداً اِلاَّاللَّه»، در صورتى که خوف را در بسیارى از موارد براى انبیا: اثبات نموده است: «فَاَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفةً مُوسى.»(8)
کتاب التحقیق فى کلمات القرآن «خشیت» را چنین معنا کرده است:
«هوالمراقبهُ والوقایةُ مع الخوفِ بانْ یُراقبَ اعمالَهُ و یتّقی نفسَهُ معَ الخوفِ والملاحظِة.»
آنچه از مجموع این اقوال و گفتارها استفاده مى شود این است که «خشیت» نوع خاصى از ترس و خوف و همراه با ادراک و شعور عظمت خداوند و حالتى درونى است، ولى «خوف» اعم از آن مى باشد. برخى «خوف» را به مرحله عمل و «خشیت» را به مرحله درون و برخى «خشیت» را خوف و عمل (مراقب) مى دانند.
«اکمال» و «اتمام»:
راغب اصفهانى مى گوید: «کمال هر چیزى به حاصل شدن آن غرضى است که در آن وجود دارد و تمام هر چیزى رسیدن آن به حدى است که احتیاج به چیز دیگرى ندارد و در مقابل، ناقص موجودى است که به چیزى خارج از خود احتیاج دارد.»
صاحب کتاب التحقیق فى کلمات القرآن چنین آورده است: غالباً «تمام» در کمیات و «کمال» در کیفیات استعمال مى شود. کمال پس از تمام شدن اجزا محقق مى شود، به این صورت که خصوصیات دیگرى به آن اضافه شود. در نتیجه، کمال پس از تمام است و کمال، در دین و تمام، در نعمت به کار گرفته شده; چون دین پس از تمام شدنش به احکام و آداب و بیان معارف الهى، خداوند آن را به ولایت و تعیین خلیفه و جانشین پس از پیامبر9 کامل گردانید تا مرجع مردم در ادامه دین باشند.
در نهایت، باید بگوییم که معناى اکمال و اتمام به یکدیگر نزدیک است و تفاوتى که براى این دو واژه مى توان بیان کرد این است که آثارى که براى اشیا وجود دارد بر دو گونه است:
یک قسم آثارى است که با جمع شدن تمام اجزاى اثر حاصل مى گردد، به گونه اى که اگر یک جزء نباشد ناقص است و اثر بر آن مترتّب نمى گردد; مانند روزه اى که اگر تمام روز را پرهیز کنند، صحیح است، ولى اگر به جزئى از آن اخلالى وارد شود باطل مى باشد. بنابراین، در مورد روزه لفظ «تمام» استعمال شده است: «ثُمَّ اَتِمُّوا الصِّیَامَ اَلَى اللَّیلِ.»(بقره: 187)
نوع دوم آثارى است که بر اجزا مترتب است; یعنى، هر جزئى اثر خود را دارد و اگر همه اجزا جمع شوند، تمام اثر مطلوب حاصل مى گردد. بنابراین، درباره 30 روز از ماه مى فرماید: «وَ لِتُکْمِلُوا الِعَّدة.»(بقره: 185) پس هر روز از روزه اثر خود را دارد، صرف نظر از روز دیگر; مثلاً، ساختمان تا زمانى که قابل سکونت نشود، تمام نیست و ناقص مى باشد، ولى بچه در رحم و جنین در ابتداى تولد تمام است و نقصى ندارد، ولى هنوز کامل نشده است و قابل رشد مى باشد.
«رضى»: به معناى رضایت، خشنودى، پسندیدن و موافق میل و طبع بودن است. البته در موقعى که همراه «لام» استعمال شود، معناى اختیارکردن دارد.
زبیدى در تاج العروس، «رضیتُ به و ارتضاه لصحبته» را به معناى اختیارکردن آورده است.
در المصباح المنیر، فیّومى مى گوید: «رضیت الشىء و رضیت به: اخترته.» مفسّران نیز درباره کلمه «رضیتُ له» معناى اختیارکردن را آورده اند.
آلوسى در روح المعانى گفته که در «رضى» معناى اختیار در نظر گرفته شده و به این دلیل، با «لام» متعدى شده است.(9)
معترضه بودن بخشى از آیه ار آیه 3 سوره مبارکه مائده، پس از این که خداوند حرام بودن چیزهایى را بیان مى کند و مواردى را استثنا مى نماید، در وسط این کلام ـ یعنى، بیان موارد حرام و موارد استثنا ـ کلامى را مى آورد که هیچ گونه ارتباط ظاهرى و معنایى با قبل و بعد ندارد: «حُرِّمَتْ عَلَیکم ... وَ اَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِا لاَْزْلاَمِ الیومَ ... فَمَن اضطُرَّ...» از ابتداى آیه تا کلمه «بالا زلام» کاملاً مربوط به هم و نیز «فَمَن اضطُرَّ» مربوط به احکام صدر آیه است، ولى در بین این ها بخش هایى که با کلمه «الیوم» شروع شده هیچ گونه ارتباطى با قبل و بعد آیه ندارد.
شواهد گویایى وجود دارد که این قسمت ها ارتباطى با کل آیه و قبل و بعد آن ندارد و کلامى مستقل مى باشد که مطلب مستقلى را بیان مى کند:
1ـ از نظر معناى کل آیه، اگر این بخش برداشته شود نه تنها ضررى به معناى آیه نمى رسد و اخلالى در مفهوم پیدا نمى شود، بلکه ارتباط فقرات مربوط به هم بهتر نیز خواهد بود. هم چنین اگر مجموعه آیاتى را که در این زمینه (حرام بودن گوشت تعدادى از حیوان ها) نازل شده در کنار یکدیگر قرار دهیم، کاملاً روشن خواهد شد که در سوره مائده این قسمت معترضه مى باشد.
در سوره هاى بقره، نحل، انعام و مائده ـ به ترتیب ـ آیاتى چنین نازل شده است:
«اِنَّماَ حَرَّمَ عَلَیکُم المَیَتةَ وَالدَّمَ وَ لَحْمَ الخِنزیِر وَ ماَأهِلَّ بِه لَغِیْرِاللَّهِ فَمَن اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغ...»(بقره: 173)
«اِنَّماَ حَرَّمَ عَلَیکّم المَیَتةَ وَالدَّمَ وَ لَحْمَ الخِنزیِر وَ ماَ أهِلَّ لِغَیْرِاللَّهِ بِه فَمَن اضْطُرَّ غَیْرَبَاغ...»(نحل: 115)
«... اِلاَّ اَنْ یَکُونَ مَیتةً اَو دَمَاً مَسْفُوحاً اَو لَحْمَ خِنزیر فَانَّهُ رِجسٌ اَو فِسقاً أهِلَّ لَغِیرِاللَّهِ بِهِ فَمَن اضْطُرَّ...»(انعام: 145)
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ المَیَتةُ وَالدَّمُ وَ لَحْمُ الخِنزیرِ وَ مَا اُهِلَّ لِغْیرِاللّهِ بِهِ... فَمَنْ اضْطُرَّ فی...» (مائده:3)
در تمام این آیات، که شباهت فراوانى از جهت لفظ و معنا و سیاق با یکدیگر دارند، بلافاصله پس از بیان چیزهایى که حرامند، موارد استثنا (فَمَن اضْطُرَّ) آمده، ولى در سوره مائده، بین این دو بخش، قسمت هایى با کلمه «الیوم» آمده که از نظر معنا، هیچ گونه ارتباطى به قبل و بعد ندارد. در نتیجه، معلوم مى شود که این قسمت (الیوم) مستقل یا معترضه است.
2ـ روایات شأن نزول و اسباب نزول آیه همگى این بخش از آیه (الیوم) را تنها ذکر کرده و هیچ شأن نزولى این قسمت را همراه کلّ آیه نیاورده است. این نیز دلیل روشنى بر استقلال این قسمت از آیه مى باشد.
طبرى از سدّى، وسیوطى و عبدبن حمید از شعبى نقل مى کنند که آیه «الیومَ اکملتُ لکُم دینَکُم» روز عرفه نازل شده است.(10)
هم چنین اهل سنّت روایات مشهورى نقل کرده اند که یهود به عمر گفتند: در کتاب شما آیه اى هست که اگر بر ما یهودیان نازل شده بود، ما آن روز را عید قرار مى دادیم و این آیه همان «الیومَ اکَمْلَتُ لَکُم دینَکُم» مى باشد.(11) روایاتى نیز گریه عمر را هنگام نزول این آیه نقل مى کند.(12)
گذشته از این ها، روایات فراوانى که از طریق فریقین نقل شده، نزول این آیه را روز هیجدهم ماه ذى الحجه ـ روز غدیر خم و هنگام نصب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب7 توسط پیامبر گرامى اسلام9 به جانشینى و خلافت خود ـ مى داند.(13)
آنچه در این روایات شأن نزول کاملاً مشهود مى باشد این است که تمامى آن ها اشاره به نزول آیه اکمال به صورت آیه اى مستقل دارند و در هیچ شأن نزول یا روایتى، این قسمت از آیه همراه با فقرات قبل و بعد ذکر نشده است. اگر ارتباطى ظاهرى یا از نظر معنا، بین فقرات قبل و بعد این آیه بود دست کم، تعدادى از روایات یا شأن نزول ها به آن اشاره مى کردند. پس باید بپذیریم این قسمت از آیه خود بخشى مستقل مى باشد، هرچند در خلال آیه اى دیگر قرار گرفته است.
3ـ سومین شاهد بر استقلال این بخش از آیه آن است که مفسّران در ابتداى سوره مائده نقل مى کنند که این سوره مدنى است، مگر آیه «الیَومَ اَکمَلْتُ لَکُم دینَکُم» که در مکّه یا در بین راه مکّه و مدینه نازل شده است. این خود شاهدى بر مستقل بودن این قسمت از آیه است; زیرا هیچ کدام از مفسّران و روات در مقام استثنا، کل آیه 3 این سوره را از «حُرِّمَتْ عَلَیکُم» به عنوان غیر مدنى ذکرنکرده اند و تنهاآیه اکمال (الیومَ اکمَلتُ) را غیر مدنى دانسته اند.
آلوسى در ابتداى سوره مائده چنین نقل مى کند: «قال ابو جعفربن بشر والشعبى: انها مدینةٌ الاّ قوله تعالى: «الیوم اکملت لکم دینکم» فانّه نزل بمکّة.»(14)
4ـ شاهد دیگر این که بسیارى از مفسّران، به معترضه بودن این جمله تصریح کرده و جمله «فَمَن اضطُرَّ» را از قسمت ابتداى آیه ـ یعنى «ذلِکُم فِسقٌ» ـ دانسته اند. در نتیجه، این قسمت از آیه بین این دو بخش معترضه و مستقل مى باشد.
زمحشرى در کشاف، در پاسخ این سؤال که جمله «فَمَن اضُطَّر» به چه قسمتى ارتباط دارد و به کجا متصل مى باشد، مى گوید: به ذکر محرّمات مرتبط است.(15)
آلوسى در روح المعانى مى گوید: جمله «فَمَن اضُطَّر» متصل به ذکر محرمات بوده و بین آن دو ـ که به گفته طیبى هفت جمله است ـ معترضیه مى باشد.(16)
صاحب تفسیر مجمع البیان نیز مى گوید: این قسمت از آیه معترضه مى باشد.(17) سایر مفسّران نیز نظیر تعابیر یادشده را در تفسیر خود آورده اند.
ارتباط و هماهنگى بین دو بخش «الیوم» در آیه
از بحث هاى قبل روشن شد که در آیه 3 سوره مبارکه مائده دو موضوع به صورت جداگانه و مستقل مطرح شده است:
1ـ شمارش تعدادى از محرّمات که در این بخش از آیه، شباهت کاملى با آیات 173 بقره، 145 انعام و 115 نحل دیده مى شود که حکایت از نوعى ارتباط و هماهنگى بین ابتداى آیه و انتهاى آن مى کند، ضمن آن که معلوم مى دارد بخش هایى که در وسط آیه قرار دارد همراه با کلمه «الیوم» ارتباطى با شمارش محرّمات ندارد و آیه مبارکه سوره مائده در شمارش محرّمات و شباهت آن به آیات دیگر، نیازى به قسمت هاى وسط آیه ندارد.
2ـ با کلمه «الیوم» صحبت از روزى شده و خصوصیاتى براى این روز در چندین جمله بیان شده است که هماهنگى کاملى بین این قسمت ها از حیث معنا و سیاق دیده مى شود.
مرحوم علاّمه طباطبائى; در مورد ارتباط و هماهنگى این قسمت ها مى فرماید:
«ثُم انَّ هاتین الجملتین اعنی قوله "الیومَ یَئِسَ الذَّینَ کَفُروا منِ دینِکُم" و قوله "الیومَ اکمَلتُ لکمُ دینَکُم" متقاربتان مضموناً، مرتبطتان مفهوماً بلا ریب لظهور ما بینَ یأسِ الکّفارِ منِ دینِ المسلمینَ و بینَ اکمالِ الدّینِ من الارتباطِ القَریبِ و قبولِ المضمونین لان یمتزجا فیترکّبا مضموناً واحداً مرتبطة الاُجزاءِ متّصل الاطرافِ بعضها ببعض، مضافاً الى ما بین الجملتینِ من الاتّحادِ فى السِّیاقِ و یُؤیّدُ ذلکَ مانَرى اَنّ السَّلفَ وَالخلفَ مِن مفسّرىِ الصَّحابةِ والتّابعینَ والمتأخّرینَ الى یَومنا هذا اَخذوا الجملتینِ متّصلتینِ یُتمُّ بعضَها بعضاً و لیسَ ذلکَ اِلاّ لاِنّهم فَهموا مِن هاتینِ الجملتینِ ذلکِ وَ بنَوا على نُزولهما معاً و اجتماعَهما مِن حیثُ الدّلالةُ على مدلول واحد.»
در نتیجه، معلوم مى شود که در آیه 3 سوره مائده از یک سو، دو موضوع کاملاً جداگانه مطرح شده و از سوى دیگر، هر قسمت، از جملاتى تشکیل یافته که کاملاً با یکدیگر هماهنگ است. دو جمله «الیومَ یئسَ» و «الیومَ اکملتُ» ضمن این که با یکدیگر هماهنگ و مرتبط هستند، در ضمنِ آیه، به صورت معترضه قرار گرفته اند، خواه همراه بقیه آیه یک جا نازل شده باشند و یا این که این دو بخش، آیه مستقلى بوده، ولى بعداً در بین این آیه قرار گرفته باشند، هر دو صورت شواهدى در آیات دیگر قرآن دارند.
آیات و جملات معترضه در قرآن
مفسّران در میان آیات و یا جملات بین آیات، بعضى را معترضه مى دانند; مانند:
1ـ «اِنَّهُ مِنْ کَیدکنَّ اَنِّ کَیدَکُنَّ عَظیمٌ یُوسُفُ اَعِرضْ عَنْ هذاَ وَ استَغْفِری لَذِنْبِکِ»(یوسف: 29)
2ـ «انَّ اِلمُلُوکَ اِذاَ دَخَلُوا قَریَةً افَسدَوُهَا وَ جَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهَلِهَا اَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ»(نحل: 34)
آیاتى که در محل مخصوصى قرار داده شده اند
ـ آیه «وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فیهِ اِلَى اللَّهِ» به امر جبرئیل، در سوره بقره (آیه 280) بین آیه ربا و دین قرار داده شده است.(18)
ـ سیوطى به سند خود نقل مى کند که پیامبر9 فرمود: «جبرئیل بر من نازل شد و دستور داد که این آیه را در این موضع از سوره قرار دهم: «اِنَّ اللَّهَ یَأمَرو بالعدلِ و الاحسانَ.»(19)
در پایان این بخش، نتیجه گرفته مى شود که آیه اکمال (آیه 3 سوره مائده) یا معترضه است یا آیه مستقلى که به دستور پیامبر گرامى اسلام9 در این موضع خاص قرار گرفته و یا در زمان جمع آورى قرآن توسط افراد دیگر در این محل قرار داده شده است.
در مورد این آیه، نقل شده که هرگاه آیاتى پیامبر9 را به شگفت مى آورد، آن ها را در ابتداى سوره قرار مى دادند.(20)
منظور از «الیوم» در آیه کریمه
اکنون بحث در این است که این روز با اهمیت، چه روزى بوده است. جهاتى که اهمیت این روز را مى رساند، عبارت است از:
1ـ کلمه «الیوم» در ابتداى کلام قرار گرفته و این اهمیت آن را مى رساند.
2ـ این روز، روز ناامیدى کافران است.
3ـ روزى است که ترس مسلمانان از ناحیه کافران برداشته شد.
4ـ روز اکمال دین و اتمام نعمت است.
5ـ روزى است که خداوند دین اسلام را براى مسلمانان پسندید.
معناى کلمه «الیوم»
در خصوص لفظ «الیوم» ـ همراه با الف و لام ـ چند مطلب بیان شده است:
1ـ معناى لغوى یوم ـ یعنى، روز ـ در نظر نیست، بلکه معناى کنایى آن مورد نظر مى باشد; یعنى دوران که مدت زمانى بیش تر از یک روز مى باشد; مثلاً، مى گویند: «دیروز جوان بودم، ولى امروز پیر شده ام.» در این جا، مراد از دیروز و امروز یک روز معیّن نیست، بلکه دورانى در نظر گرفته شده است.
2ـ اگر الف و لام را عهد بدانیم و معناى لغوى یوم را درنظر بگیریم، در نتیجه، یکى از این دو معنا از آن مستفاد است:
الف ـ آن روز;
ب ـ امروز.
نقد و بررسى
در مورد معناى اول، هرچند ممکن است کلمه «الیوم» در این معنا به کار گرفته شود، ولى این یک معناى مجازى و کنایى براى کلمه به حساب مى آید و در به کارگیرى معانى مجازى و کنایى، حتماً باید در کلام شاهد و قرینه اى باشد، وگرنه همان معناى حقیقى کلمه به ذهن مى رسد. در آیه کریمه قرینه و شاهدى که دلیل بر اراده معناى مجازى باشد، وجود ندارد.
اما در مورد معناى دوم، اگر «آن روز» منظور باشد یعنى، یکى از روزهاى گذشته تاریخ اسلام و زندگانى پیامبر گرامى9 از روز بعثت و ظهور اسلام تا رحلت آن بزرگوار منظور است. روزهاى مهمى که احتمال داده شده کلمه «الیوم» به یکى از آنها اشاره داشته باشد از این قرار است:
1ـ روز ظهور اسلام و بعثت;
2ـ روز هجرت از مکّه به مدینه;
3ـ روز تشکیل حکومت;
4ـ روز فتح مکه;
5ـ روز نزول و قرائت آیه برائت;
و اگر معناى «الیوم»، «امروز» باشد یعنى، روز نزول آیه. در مورد این روز دو احتمال بیش تر وجود ندارد:
1ـ روز عرفه در حجة الوداع که بیش تر عامّه نقل کرده اند.
2ـ روز غدیر خم (روز هیجدهم ماه ذى الحجه) در حجة الوداع که علماى شیعه بر این قول اتفاق دارند.
براى تعیین این روز از میان احتمالات دو راه در پیش داریم:
1ـ بررسى شواهد تاریخى و روایات و شأن نزول هایى که ذیل آیه شریفه نقل شده که این بررسى در فصل روایات انجام خواهد شد.
2ـ بررسى شواهد و قراینى که از متن خود آیه کریمه این روز را معیّن مى کند.
بررسى شواهد آیه
در بررسى شواهد و قراین موجود در آیه، خصوصیاتى مورد توجه قرار مى گیرد که آیه شریفه براى این روز ذکر کرده است تا معلوم شود که این خصوصیات با چه روزى قابل تطبیق مى باشد. خصوصیاتى که آیه کریمه براى این روز بیان کرده عبارت است از:
1ـ سدّ روزنه امید کافران: از ظاهر آیه چنین استفاده مى شود که کافران نسبت به دین اسلام و از میان برداشتن آن امید و طمعى داشتند که خداوند مى فرماید: در این روز، طمع و امید کافران به یأس و ناامیدى مبدّل شد. بنابراین، باید دید آنچه که مایه طمع و امید کافران بوده چه چیزى بوده که با تغییر آن، این امید به ناامیدى مبدّل گردیده است.
2ـ بیان حکم: پس از بیان طمع و امید کافران در دین اسلام، باید روشن شود که در این روز، چه حکمى از طرف خداوند نازل شد که موجب ناامیدى و یأس کافران گردید.
3ـ برداشته شدن زمینه ترس: ابتدا باید روشن شود که علت ترس مسلمانان از کافران چه بوده که خداوند مى فرماید: با حکمى که امروز نازل شد و اتفاقى که به وقوع پیوست، زمینه ترس شما از کافران برداشته شد و در نتیجه دیگر از آن ها نترسید، ولى با این همه، از من بترسید. که خود ترس از خداوند نکته مهمى در بر دارد.
4ـ اکمال دین: با توجه به این نکته که احکام دین اسلام در زمانى نزدیک به بیست سال به تدریج، نازل و براى مردم بیان مى شد و هر روز حکم جدیدى بیان مى گردید و این جریان تا روزهاى آخر عمر پیامبر گرامى اسلام9 ادامه داشت و حتى پس از نزول این آیه، آیات و احکامى نازل شد، حال باید معلوم شود که در این روز چه حکمى از احکـام دیـن نازل شده که خداونـد مى فرماید: من امروز دین شما را برایتان کامل کردم.
5ـ اتمام نعمت: با توجه به این که تمام مردم در همه لحظات غرق در نعمت هاى الهى هستند، در این روز، خداوند چه نعمتى به مردم و مسلمانان عنایت کرده که مى فرماید: امروز نعمت خودم را بر شما تمام کردم و نیز در این خصوص، اصل معنا و واقعیت نعمت چیست؟
6ـ رضایت الهى: درنهایت، چه حکمى به احکام دین در این روز اضافه شد که موجب رضایت خداوند نسبت به دین اسلام گردید و آیا تا آن روز دین مرضىّ خداوند نبود؟
اکنون به بررسى موارد یادشده مى پردازیم تا درپرتو آن، مصداق آن روز مهم و باعظمت روشن شود.
روزنه امید کافران
کافران و مشرکان از ابتداى ظهور اسلام به نوعى، امیدوار بودند که شریعت اسلام استوار و پابرجا نگردد و مصمّم بودند که از همان ابتدا، این حرکت را در نطفه خفه کنند، ولى با پیشرفت این حرکت و استقرار دین اسلام در قلوب مؤمنان، کافران احساس خطر زیادترى کردند و به مقابله جدّى پرداختند. ابتدا تلاش مى کردند در اراده شخص پیامبر گرامى9 سستى ایجاد کنند، ولى تلاش آنها بى اثر ماند. راه دیگرى را در پیش گرفتند و آن اذیت و آزار مسلمانان بود; سعى مى کردند با اذیت و شکنجه مسلمانان مانع از پیشرفت دین اسلام شوند.
ولى هر چه کافران به این حیله ها و دسیسه ها روى آوردند، نتوانستند مانع این حرکت شوند و سرانجام، دین اسلام به صورت یک حکومت و دین رسمى در مدینه منوّره استقرار کامل یافت و پس از جنگ هاى فراوان، روزنه هاى امید کافران ـ یکى پس از دیگرى ـ بسته شد و امیدها به ناامیدى گرایید. اما با این همه، هنوز تمامى امید کافران از دست رفته نبود، آنها امیدوار بودند که روزى پشتیبان اصلى این حرکت و سرپرست و رهبر این دین از میان برود. با توجه به این که آن حضرت فرزند پسرى هم نداشتند، پیش بینى مى کردند که این حرکت و دین الهى بدون سرپرست و نگهبان باقى بماند و این همان روزى بود که کافران انتظار آن را مى کشیدند و به عنوان روزنه امید، به آن دل بسته بودند. آنان گمان مى کردند حکومت اسلامى مانند دیگر حکومت ها و سلطنت ها با از دنیا رفتن رهبر آن، رو به زوال و سستى مى رود و این فرصت مناسبى براى کافران خواهد بود.آیاتى از قرآن ـ ازجمله سوره مبارکه کوثر ـ به همین امید کافران اشاره مى کند.
ناامیدى کافران
خداوند در ابتداى آیه مى فرماید: «امروز کافران ناامید شدند.» حال سؤال این است که علت ناامیدى کافران در این روز چه بود؟
عده اى علت یأس کافران را بیان احکامى مى دانند که در قسمت هاى نخستین آیه بیان شده است. اما جاى این سؤال وجود دارد که آیا بیان تعداد محدودى از محرّمات که در قسمت هاى قبلى آیه ذکر شده، چنان اهمیتى دارد که مى تواند موجب یأس و ناامیدى کافران از دین اسلام گردد؟ به خصوص این که بیان این موارد خصوصیتى براى این روز به شمار نمى آید; زیرا بیان همین امور در آیاتى که قبلاً نازل شده بود، آمده است; مانند: آیات 173 بقره، 145 انعام و 115 نحل که همگى پیش از آیات سوره مائده نازل شده است. آیا کافران با نزول احکامى مانند نماز، روزه، حج، جهاد و امثال آن، که اهمیت بیش ترى دارند، از دین اسلام ناامید نشدند، ولى با بیان حرمت استفاده از گوشت مردار و مانند آن از دین اسلام ناامید شدند؟
گروهى از مفسّران اجتماع مسلمانان در روز عرفه در حجة الوداع سال دهم هجرى و کامل شدن مراسم حج و پاک شدن خانه خدا از مشرکان را علت ناامیدى کافران مى دانند. اما در پاسخ به این عده باید گفت: ابتدا باید روشن شود که منظور از کافران کدام گروه از آنها مى باشد. اگر مراد ناامیدى کافران قریش باشد، آن ها روز فتح مکّه در سال هشتم هجرى ناامید شدند و این جریان دو سال پیش از حجة الوداع مى باشد و با روز عرفه ارتباطى ندارد. و اگر کافران و مشرکان عرب منظور باشد، آن ها نیز روز نزول آیه برائت، در سال نهم هجرى، از دین اسلام ناامید شدند و این جریان نیز یک سال پیش از حجة الوداع بوده و با روز عرفه ارتباطى ندارد. در نهایت، اگر مراد تمامى کافران و مشرکان باشد ـ که شامل یهود، نصارى، مجوس و غیر آن ها بشود ـ ظاهر اطلاق «الّذینَ کَفروا» همین شمول را مى رساند، با توجه به این که در آن زمان، هنوز قدرت و شوکت اسلام به خارج از جزیرة العرب نرسیده بود. در نتیجه، مى توان گفت: تمامى کافران هنوز از غلبه و سیطره بر مسلمانان یا محو دین ناامید نبودند.
پس چنین نتیجه مى گیریم که روز عرفه جریان فوق العاده اى روى نداده که علت یأس و ناامیدى تمامى کافران شود و اگر تاریخ اسلام را تا روز عرفه مرور کنیم، مى بینیم یکى از روزهایى که ممکن است روز ناامیدى کافران باشد، روز فتح مکه یا نزول آیه برائت است. اما اتفاق مهمى که در ماه هاى آخر عمر پربرکت پیامبر گرامى اسلام9 و در جریان حجة الوداع سال دهم هجرى روى داد و روزنه امید و نقطه مرکزى آمال و آرزوهاى کافران و مشرکان عالم را نسبت به دین مقدس اسلام هدف گرفت و امیدها و آرزوهاى چندین ساله آن ها را به یأس و ناامیدى کشانید، ماجراى روز هیجدهم ماه ذى الحجه در غدیر خم ـ یعنى، نصب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب7 به جانشینى و خلافت پیامبر گرامى9 به امر الهى ـ بود که این حکم و روى داد تاریخى همان بود که روزنه آمال کافران را از میان برد. روزى را که انتظار مى کشیدند آن حضرت از دنیا برود و دین اسلام و مسلمانان بدون سرپرست بمانند، برایشان پیش نیاورد; زیرا در این روز، سرپرستى و ولایت نوعى ائمّه اطهار: به مردم عالم اعلان گردید و به کافران جهان اعلام شد که فکر روز رحلت پیامبر گرامى9 و دل بستن به آن روز را از سر خود بیرون کنند.
برداشته شدن زمینه ترس
به دنبال این، خداوند مى فرماید: «پس دیگر از کافران نترسید.» با این حکم، موضوع ترس شما از کافران از میان برداشته شد، ولى در عین حال، از من بترسید.
در باره این قسمت از آیه، به چند نکته اشاره مى کنیم:
1ـ فاء در «فلاتخشوهم» تفریع و نتیجه گیرى از کلام قبل است; یعنى، بهواسطه این حکم، امروز کافران ناامید شدند و در نتیجه، زمینه و موضوع ترس شما از آن ها نیز برداشته شد. پس دیگر از آن ها نترسید، بلکه از من بترسید.(21) هم چنین از فاء تفریع معلوم مى شود که مسلمانان تا آن روز از کافران دلهره و ترس داشتند.
2ـ امر به نترسیدن از کافران و ترس از خداوند در این آیه، امرى ارشادى و بیان واقعیت خارجى است، در مقابل امر مولوى که وظیفه و تکلیف به وجود مى آورد; زیرا نترسیدن از کافران و ترس از خداوند همیشه لازم و واجب است، ولى در این مورد، اتفاقى روى داده که در خارج و واقعیت، زمینه ترس از کافران برداشته شده و موردى براى ترس نمانده است، مگر ترس از خداوند.(22)
3ـ نکته دیگرى که در این قسمت باید بررسى شود، علت ترس مسلمانان از کافران است که چرامسلمانان ازکافران مى ترسیدند، همان گونه که اشاره شد، از فاء تفریع چنین نتیجه گیرى مى شود که تا آن روز، زمینه ترس مسلمانان از کافران موجود بوده است.
در ابتدا، توجه به این نکته اهمیت دارد که نقش سرنوشت ساز شخص نبى اکرم9، رهبرى ایشان و ابّهت و آثار معنوى آن وجود پربرکت و هول و هراسى که خداوند از وجود ایشان در دل دشمنان نهاده بود، آثار غیر قابل انکارى در قدرت و قوّت اسلام و مسلمانان گذارده بود و این نکته اى بود که هم مسلمانان به آن توجه داشتند و هم کافران.
در نتیجه، آنچه علت دلهره و ترس مسلمانان بودازدست دادن چنین رهبرى مقتدر با آن همه آثار وجودى بود; زیرا در قرآن آمده است که «اِنَّکَ مِیّتٌ وَ انّهُم مَیِّتُونَ.» و ترس مسلمانان از چنین روزى بود که نمى دانستند چه خواهد شد و کافران نیز انتظار همین روز را مى کشیدند و به آن امید بسته بودند.
4ـ از بحث هاى پیشین، این مطلب روشن شد که چرا و چگونه زمینه ترس مسلمانان از کافران برداشته شد. اما باید در نظر داشت که این کار عظیم روز هیجدهم ماه ذى الحجه سال دهم هجرى، در حجة الوداع، در غدیر خم انجام گرفت که پیامبر9 فرمودند: «مَن کنتُ مولاهُ فهذَا علىٌّ مولاهُ.»
در این روز، امیرالمؤمنین، على ابن ابى طالب7، توسط پیامبر گرامى اسلام، حضرت محمدبن عبدالله9، و به امر الهى، به خلافت و ولایت برمسلمانان نصب شدند و این نور امیدى در دل مؤمنان تابانید، زمینه ترس را برداشت و امید کافران را ناامید کرد.
5ـ این ماجرا مربوط به غدیر بود که زمینه ترس را برداشت و امید کافران را ناامید کرد، ولى به دنبال آن، خداوند مى فرماید: «وَاخشَونِ.» با وجود آن که زمینه ترس از کافران برداشته شده، اما زمینه ترس دیگرى هنوز باقى است: از کافران نهراسید، از جانب آنها خطرى نیست، ولى از من بترسید و راه اتفاق در پیش گیرید، از ولىّ امر تعیین شده اطاعت و حمایت کنید، از منافقان بترسید که نگذارند این مقام ولایت در محل خود قرار گیرد. نکته بسیار دقیق و ظریفى در این کلام نهفته است.
اکمال دین
در این روز ـ عرفه یا غدیر ـ چه حکمى از احکام الهى یا فرایض دینى بر مسلمانان ابلاغ شد و چه روى داد مهم تاریخى بهوقوع پیوست که خداوند این روز را روز اکمال دین مى نامد؟ تعدادى از مفسّران عامّه با توجه به قسمت هاى قبلى آیه گفته اند: علت اکمال دین در این روز بیان احکامى است که در ابتداى آیه ذکر شده; زیرا با نزول این آیه، بیان احکام کامل شد و حکمى دیگر باقى نماند که بعداً نازل شود و در این روز، باب تشریع احکام مسدود گردید و این اکمال دین است.(23)
در پاسخ به این نظریه، اولاً، قبلاً بیان شد که این قسمت از آیه در وسط آیه 3 مائده از نظر معنا ارتباطى با قبل و بعد ندارد و کلامى مستقل یا معترضه مى باشد.
ثانیاً، در این نظریه گفته شد که روز عرفه یا روز نزول این آیه باب تشریع احکام مسدود گردید، در صورتى که بیش تر اهل تحقیق بر این عقیده اند که نزول احکام تا روزهاى آخر عمر پیامبر9 ادامه داشته است. طبرى مى گوید: در این که احکام در این روز کامل شده باشد اختلاف است، بلکه روزهاى آخر عمر آن حضرت بیش تر وحى نازل مى شد و آخرین آیاتى که نازل شد آیه کلاله و ربا مى باشد که صحیح بخارى از عمر نقل مى کند.(24)
با توجه به نزول تدریجى احکام و نزول مسائل مهمى مانند نماز، روزه، حج و جهاد، آیا ممکن است تحریم امورى مثل مردار و خون و گوشت خوک موجب اکمال دین گردد و علت یأس کافران باشد، در صورتى که تحریم این موارد در آیاتى که نزولاً مقدّم بر این آیه بوده اند، بیان شده بوده است؟!
ادامه دارد
-
پى نوشت ها
1ـ ابى السعود، تفسیر ابى السعود، ج 3، ص 6
2ـابن حیان اندلسى، تفسیر بحرالمحیط، ج3، ص425
3ـ4ـ محمودبن عمر زمخشرى، تفسیر کشاف، ج 1، ص 605; ص 604
5ـ سیدمحمدحسین طباطبایى،المیزان،ج 5، ص 177
6ـ7ـ ابن السعود، همان، ج 3، ص 7 / محمودبن عبدالله آلوسى، روح المعانى، ج 6، ص 60
8ـسیدمحمدحسین طباطبائى،همان،ج5،ص343
9ـ محمود بن عبدالله، همان
10ـ محمدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، ج 6، ص 5 / جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، ج 3، ص 17
11ـ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 52
12ـ13ـ جلال الدین سیوطى، همان، ص 18، ج 3، ص 19
14ـمحمودبن عمرعبدالله آلوسى،همان،ج6،ص1
15ـ محمود بن عمر زمخشرى، همان، ج 1، ص 605
16ـ هفت جمله مزبور اشاره به ابتداى «الیوم یئس» تا «رضیت لکم الاسلام» مى باشد. محمودبن عبدالله آلوسى، همان، ص 61
17ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 2، (رحلى)، ص 159
18ـ جلال الدین سیوطى، همان، ج 1، ص 190
19ـ البته به نظر مى رسد که جمع قرآن به صورت کامل ـ آیه ها و سوره ها ـ همگى در زمان حیات پیامبر گرامى9 بوده و پس از ایشان کسى دستى در قرآن نبرده باشد.
20ـ جلال الدین سیوطى، همان، ج 3، ص 17
21ـ «و هو متفرّعٌ عن الیاس» محمودبن عبدالله آلوسى، همان، ج 6، ص 60
22ـ«فالنهى ارشادى، لامولوى» سیدمحمد حسین طباطبائى، همان، ج 5، ص 177
23ـ «اکملت لکم ما تحتاجون الیه فی تکلیفکم من تعلیم الحلال والحرام»(محمود زمخشرى، همان، ج 1، ص 605); «عن ابن عباس والسدّى: اکملت لکم حدودی و فرائضی و حلالی و حرامی» (محمودبن عبدالله آلوسى، همان، ج 6، ص 61)
24ـ «فاما الفرائض و الاحکام فانّه قد اختلف فیها هل کانت اکملت ذلک الیوم لا ... ولا یدفع ذو علم أن الوحى لم ینقطع عن رسول الله 9 الى ان قبض بل کان الوحى قبل وفاته اکثر ما کان تتابعا... (فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 6، ص 52)