معرفت، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 25، تابستان 1377، صفحات 86-

    نگرش

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدحسین شرف الدین / *استاد - گروه جامعه‌شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / sharaf@iki.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نگرش

    سیدحسین شرف الدّین

     

    تعریف نگرش

    تعدّد و تنوّع واژه هاى نگرش، ایستار، طرز رفتار، طرز تلقّى، پنداشت، طرز تفکر براساس مفروضات پیشین و مانند آنها در آثار مترجَم برایند فقدان معادلى مناسب براى اصطلاح Attitude و نیز پیچیدگى و تعدّد جوانب موضوعى است که این واژه از آن حکایت مى کند

    جى. دبلیو. آلپورت در تعریف نگرش مى نویسد: «حالتى ذهنى یا عصبى حاکى از تمایل، که از طریق تجربه سازمان یافته و بر پاسخ هاى فرد به تمامى موضوعات و موقعیت هایى که با آن در ارتباط است، تأثیرى جهت دار یا پویا دارد.».1

    به عبارت دیگر، هر نگرش نوعى موضع گیرى قبلى براى انجام عمل مثبت یا منفى نسبت به اشخاص، اشیا و حوادث است و نقش جهت دهنده در تبدیل حالات روانى ـ عاطفى به حالات حرکتى ایفا مى کند. از نظر روان شناسى، مفاهیم نگرش، تفکر قالبى و سطح آرزو از مفاهیم روانى ـ اجتماعى هستند که طرحى سازمان یافته از محرّک ها ارائه مى دهند. فرد تنها در سایه ارتباط با گروه است که مى تواند به چنین سازمانى روانى مجهّز شود.

     

    اهمیت نگرش

    نگرش ها، با توجه به تعاریف مزبور، در زمینه سازى و شکل دهى به رفتارها، ایجاد انگیزش ها، ارضاى نیازها و جهت دهى به گرایش ها تأثیرى جدّى دارند. به همین دلیل، مطالعه آن ها بخش عمده اى از روان شناسى اجتماعى را به خود اختصاص داده است. «هیچ مفهوم مجرّدى نتوانسته است همچون مفهوم «نگرش»، موقعیت عمده اى در روان شناسى اجتماعى کسب کند.2

    در ذیل، به برخى کارکردها و آثار مترتب بر شناخت نگرش ها اشاره مى شود:

    1ـ امکان پیش بینى رفتار: آگاهى از نگرش ها تا حد زیادى فرد را قادر به پیش بینى رفتارها مى سازد. البته روشن است که رفتارها از عوامل متعددى ناشى شده و شرایط و موقعیت هاى گوناگونى در شکل گیرى و تعدد آنها مؤثر است. اما همه این عوامل و شرایط، رفتار را در بسترهایى همساز با نگرش ها جهت مى دهند و با مرور زمان و استمرار عمل برخى از تعارضات بدوى نیز، که معمولا میان این دو واقع مى شود، جاى خود را به سازگارى و التیام مى دهند، اگرچه از لحاظ نظرى، استبعادى ندارد که در برخى افراد یا گروه ها بر اساس بعضى رفتارها و تحت شرایط و اوضاع و احوال خاص فرهنگى ـ اجتماعى، این تعارض میان رفتار و نگرششان به صورت ریشه اى همواره باقى بماند (مانند اقلّیت هاى مذهبى در برخى جوامع موجود.)

    در حقیقت، امکان پیش بینى درست رفتار بر اساس نگرش، به میزان همسازى میان این دو بستگى دارد. به عنوان مثال، در جایى که میان باورها (عناصر شناختى) و نگرش ها (عناصر هیجانى) ناهمسازى وجود داشته باشد، از نگرش نمى توان به عنوان یک مبناى مطمئن در پیش بینى رفتار استفاده کرد. به اعتقاد برخى، بسیارى از عواملى که پیش بینى رفتار را از روى نگرش ها امکان پذیر مى سازند در یک چارچوب نظرى در هم بافته شده اند و پیش بینى تنها با درک آن مجموعه امکان پذیر خواهد بود.

    قابل ذکر است که نگرش ها نیز همچون پاسخ هاى مربوط به محرّک هاى رفتارى باید ارضا کننده باشند و به پاسخ هایى منجر شوند که به طور مستقیم، در شخص ایجاد خرسندى مى کنند. در هر صورت، اگرچه رابطه میان برخى نگرش ها با نظام احتیاجات فرد، گروه یا جامعه دقیقاً مشخص نیست، اما مى توان ارتباطى هرچند مبهم یا با واسطه میان آنها پیدا کرد.

    2ـ نقش رفتار در شناخت شخصیت افراد: از جمله امورى که در توصیف و تشریح شخصیت فرد دخالت تام دارد نگرش ها مى باشند. اهمیت نگرش ها، که خود ناشى از به کار بردن نظام ارزش هاى فرد هستند، اگر بیش تر از نظام ارزش هاى مولّد خود نباشد، دست کم، به اندازه آن در شناخت فرد مؤثر است.

    3ـ نقش آن در تشخیص پیش داورى ها: نگرش ها به تدریج، نوعى تجلّى کلى غیر قابل فهمى در روش و سیاق زندگى اجتماعى ایجاد مى کنند و با کمک ارزش ها و هنجارهاى گروه خودى، به ارزیابى دیگران مى پردازند. از همین زمان است که بعضى از نگرش هاى پیچیده و مبهم و از نظر منطقى توجیه ناپذیر پدیدار مى شوند و منبع تغذیه پیش داورى هاى طبقاتى و گروهى مى گردند.

    4ـ نقش آن در داورى هاى علمى: گولدنر تأثیر پیش فرض هاى ذهنى را (که در معناى کلى، نگرش را نیز شامل مى شوند) در قبول برخى نظریات علمى و ردّ نظریات دیگر این چنین ارزیابى مى کند:

    «نظریه اى که با پیش فرض هاى ذهنى بررسى کننده نزدیک باشد و جایى در تجربیات شخصى او داشته باشد از نظر روانى، آسان تر پذیرفته مى شود. علت پذیرش آن، این است که چنین فرضیاتى بخشى از فرضیات کلى ذهن بررسى کننده را مى سازند که او مستقیماً و به وضوح، با آن ها مواجه نشده بوده است; زیرا در دورنماى ذهن او جاى داشته اند، اما اکنون صریحاً به شکل یک نظریه ارائه مى گردد و یا به علت وجود تشابه ذهنى و یا تأیید و تکمیل فرضیات ذهنى خود شخص، به آسانى مورد پذیرش قرار مى گیرد.»3

     

    نگرش در یک منظر کلى

    1ـ نگرش ها به یک طرح کلى و پویاى فعالیت روان شناختى وابسته اند و رابطه کلى میان شخص با خود، آراء، اشخاص، گروه ها و اشیاى دیگر را توصیف مى کنند.

    2ـ نگرش ها از ارزش ها، هنجارها و الگوهاى اجتماعى ناشى مى شوند و به زمینه هاى نسبتاً مشابهى وابسته اند.

    3ـ نگرش ها امورى ذهنى و نسبتاً پایدارند و منشأ صدور و جهت دهى اعمالى کم و بیش متجانس با خود مى باشند. افراد به واسطه نگرش هاى مشابه مى توانند واکنش هاى مشابه و متجانسى داشته باشند.

    4ـ علاوه بر نمودهاى رفتارى، نگرش هاى تثبیت شده در چارچوب هاى صریح و مشخص ذهنى تحت عنوان «افکار و عقاید قالبى»4 خود را نشان مى دهند.

    5ـ نگرش نیز همچون دیگر حالات ذهنى ـ روانى داراى تشکیک است و در ارتباط با متعلّق خود، به درجات متفاوتى از شدت و ضعف متصف مى شود. لازم به ذکر است که سازمان یافتگى نگرش ها منطبق بر نوعى منطق روانى (psychologic) است که از آن به «همسازى شناختى» تعبیر مى شود.

    6ـ نگرش ها از جامعه پذیرى ناشى مى شوند و تثبیت مى گردند. هر نگرش در مرحله اول، مستلزم شناختى قبلى نسبت به اشخاص، اشیا و کسب آگاهى از خصوصیات مورد نظر آنها و در مرحله بعد، سنجش این خصوصیات بر اساس ارزش هاى مورد نظر فرهنگ یا خرده فرهنگ مقبول فرد و پس از آن، ایجاد حساسیت روانى و موضع گیرى مثبت یا منفى نسبت به آن هاست. براین اساس، فرایند شکل گیرى و اِعمال نگرش ها امرى اکتسابى و ناشى از محیط اجتماعى ـ فرهنگى و زمینه هاى زیستى ـ روانى فرد همچون تجارب تلخ و شیرین زندگى او مى باشد. به عبارت دیگر، نگرش ها بازتاب هاى امور ساختارى اند که موقعیت و وضعیت گروه ها در جامعه بیش ترین نقش را در شکل دهى آن ها ایفا مى کند.5

    7ـ نگرش راه ایجاد هماهنگى با محیط و در شرایط مقتضى، تغییر آن است.

    8ـ برخى نگرش ها محصول اوهام، خرافات و تعصّبات غالب و رایج در یک فرهنگ یا خرده فرهنگ است که با ارتقاى شناخت جامعه در گذر زمان و نیز ارتباط با فرهنگ هاى دیگر، از محدوده آن کاسته مى شود.

     

    ویژگى هاى نگرش

    ویژگى هاى نگرشى از نظر م. کلینبرگ(M. Klineberg)6 عبارتند از:

    1ـ موضوع: هرچه که در میدان جهان شناختى فرد قرار داشته باشد موضوع نگرش را تشکیل مى دهد; مانند: نگرش نسبت به اشیا، افراد، گروه ها، سازمان ها، وقایع سیاسى، مسائل اقتصادى، موضوعات هنرى، امور فلسفى، خدا، جهان دیگر و مانند آن ها. نگرش هاى ما به افراد دیگر، احتمالاً مهم ترین نگرش هاى ما هستند.

    2ـ جهت گیرى: منظور از جهت گیرى، موافقت یا مخالفت با موضوع نگرش است.

    3ـ شدت (والانس): منظور از والانس، درجه موافقت یا مخالفت نسبت به موضوع نگرش است. جزءِ شناختى نگرش ممکن است با موضوع کاملا موافق باشد و آن را خیر مطلق بداند یا کاملا مخالف باشد و آن را شرّ مطلق بداند. جزءِ احساسى یا هیجانى نگرش نیز ممکن است به صورت محبت نامشروط یا تنفّر محض (عقده) در برخورد با موضوع ظاهر شود; جزءِ آمادگى نگرش هم ممکن است در برخورد با موضوع به صورت حمایتى کامل و یا مخالفت جدّى نشان داده شود.

    4ـ نوع ترکیب: اجزاى سازنده نظام سه بخشى نگرش ممکن است سطحى، ساده و یا عمقى و پیچیده باشند. کودکان در بُعد ادراکى، محدود و در نتیجه، زود باورند، ولى شناخت بزرگسالان گسترده و خودشان دیر باورند. شرکت در انتخابات براى یک فرد، ممکن است تنها به دادن رأى خلاصه شود، ولى در فرد دیگر با تبلیغات گسترده براى پیروزى کاندیداى مورد نظر همراه باشد.

    5ـ هماهنگى: نگرش ها گاهى هماهنگ و زمانى ناهماهنگ اند; ممکن است کسى اِعمال قدرت دولت را براى سرکوب مخالفان سیاسى تأیید کند، ولى با قاطعیت دولت در عرصه اقتصادى موافق نباشد. همین فرد ممکن است نگرش هاى هماهنگى نسبت به چند موضوع دیگر داشته باشد.7

     

    نگرش و عقیده8

    همسازى میان عقیده و نگرش از جمله پدیده هاى عادى و روزمره زندگى ماست. اعتقاد به مقبولیت، سودمندى و سازگارى یک عمل، احتمالا نگرش مثبتى را در فرد به وجود مى آورد. بر این اساس، عقاید به عنوان سازمانى با ثبات از ادراکات و شناخت هایى نسبى درباره جنبه هاى خاصى از دنیاى فرد و زیربناى عقلانى و منطقى نگرش ها به شمار مى آیند.

    در حقیقت، عقیده و نگرش دو جنبه مکمّل یک فرایند هستند، با این تفاوت که اوّلى بیشتر جنبه عقلانى (عنصر شناختى و فرایند) دارد و دومى به جنبه پویایى و زمینه هاى عاطفى (عنصر هیجانى فرایند) اشاره مى کند.9

    «بهتر این است که حکم وضع رفتار ]نگرش[ را براى بیان آنچه ما براى اجرایش آمادگى داریم، نگاه داریم و عقیده را براى نشان دادن آنچه راستش مى پنداریم یا راستش مى انگاریم به کار بریم. این دو عموماً و نه حتماً، همراه یکدیگرند.»10

     

    نگرش و ارزش

    نگرش به عنوان یک موضع گیرى ذهنى براى انجام عمل یا واکنش در برابر موضوعى خاص به نوعى ارزش معطوف است. به عنوان مثال، نگرش نسبتاً عام پول دوستى و شهرت طلبى به دو مقوله ارزشى پول و شهرت مستند است.

    ارزش در مقایسه با نگرش، از جامعیت و گستره مفهومى بیش ترى برخوردار است و وجهه حقانیّت و مطلوبیت به خود مى گیرد. براى مثال، «عدالت خوب است» گزاره معرّف ارزش و در عبارت «من عدالت را دوست دارم» گزاره معرّف نگرش مى باشد.

    البته توجه به این نکته لازم است که اگرچه یک سلسله ارزش هاى به هم پیوسته و زیربنایى همواره خاستگاه نگرش ها بوده و تبیین نگرش ها تنها در پرتو شناخت آن ها میسّر است، اما در مقابل، نگرش هاى رسوخ یافته و عینى نیز خود یکى از عوامل مؤثر در شکل گیرى ارزش هاى سازگار به شمار مى آیند. بر این اساس، بر خلاف برخى نظریات، نگرش ها را نمى توان دقیقاً از مشتقات ارزش ها دانست.

    برخى روان شناسان برآنند که ارزش ها خود نوعى نگرش اند، با این تفاوت که ارزش ها به هدف ها معطوف اند و نگرش ها به ابزارها و وسایل.

    اگرچه نگرش ها به صورتى ناخودآگاه و در چارچوب افکار و عقاید قالبى، به بقا و استمرار همیشگى متمایل اند و افراد کمتر به خانه تکانى و تغییر و اصلاح ساخت روانى خود علاقه مندند، اما در مواردى ناگزیر و به اقتضاى برخى ضرورت ها، به این کار تن مى دهند.

    در حقیقت، شکل گیرى و تثبیت نگرش ها به بُعد کارکردى آنها، اعم از کارکردهاى سازگارانه، ابزارى، دفاعى و ارزشى و نقشى که در تأمین نیازهاى متنوّع افراد ایفا مى کنند، مربوط مى شود. عدم کارایى آن ها در این جهت، فرد را به دستکارى، تغییر و جایگزینى نگرش هاى مناسب تشویق مى کند.

    به طور کلى، اقدام مستمر به ارتکاب رفتارهاى ضد نگرشى در شرایط گوناگون، بخصوص در نقل مکان، تغییرات محیط اجتماعى ـ فرهنگى و با انگیزه هاى گوناگون، از عمده ترین علل تغییر نگرش هاست. در یک فرایند نسبتاً طولانى، صدور رفتارهاى ناهمگون با نگرش ها فرد را به نوعى تعارض روانى شکننده مبتلا مى سازد. ساخت روانى فرد از طریق نظام هاى بازخورد، تعارض موجود را با توجیه رفتار و تغییر نگرش معارض، برطرف مى کند و با ایجاد نگرش همگون، او را براى سازگارى مجدّد مهیّا مى سازد.

    ضعف همبستگى روانى ـ منطقى و احیاناً تعارض میان باورها و نگرش ها معمولا به دوره پیش از متقاعدسازى مربوط مى شود. در این دوره، براى تبیین همسازى میان باورها و نگرش ها، دو جریان «دلیل تراشى» و «تفکر آرزومندانه» دخالت داده مى شوند. «دلیل تراشى» در جایى صورت مى گیرد که فرد ابتدا به درستى امرى اعتقاد یافته است و سپس خود را براى ایجاد نگرش مثبت نسبت به (مطلوبیت) آن متقاعد مى سازد. در مقابل، «تفکر آرزومندانه» در جایى نمود مى یابد که فرد ابتدا به مطلوبیت چیزى نگرش مثبت پیدا کرد است و سپس خود را براى اعتقادیابى به درستى آن متقاعد مى سازد. به طور کلى و با قطع نظر از این موارد ناهمگون، باورهاى تأییدآمیز افراد عمده ترین و در عین حال، طبیعى ترین منبع تأمین نگرش ها مى باشند.

    روشن است که با توجه به تنوّع نگرش ها، همه آن ها در مقابل عوامل مؤثر بیرونى به صورت یکسان تغییر نمى یابند; خصوصیات ویژه و ساخت ترکیبى نگرش ها در این تأثیرپذیرى دخالت تام دارد. نگرش ها را از این نظر مى توان به انواع زیر دسته بندى نمود:

    1ـ خصوصیت ویژه: نگرش هرچه افراطى تر باشد، امکان تغییرپذیرى آن کمتر است.

    2ـ نوع ترکیب: نگرش هاى ساده تر استعداد بیش ترى در مقایسه با نگرش هاى پیچیده براى قبول تغییر از خود نشان مى دهند.

    3ـ درجه تجانس: ضعف تجانس در اجزاى نظام نگرش، زمینه مناسبى براى تغییر آن در راستاى حصول تجانس بیش تر فراهم مى آورد.

    4ـ همبستگى: شدت همبستگى میان نگرش هاى گوناگون فرد، امکان تغییرپذیرى را کاهش مى دهد.

    5ـ نقش نیازها: تغییرپذیرى نگرش ها با نقش آن ها در تأمین نیازهاى فرد رابطه مستقیم دارد; نگرش هایى که در این راستا، کارایى بیشترى از خود نشان دهند، کمتر در معرض تغییر قرار مى گیرند.

    6ـ ارتباط با ارزش ها: نگرش هاى برگرفته از عقاید و ارزش هاى بنیانى حاکم بر جامعه به سختى، قابل تغییرند.

    علاوه بر عوامل مزبور، ویژگى هاى شخصیتى، موقعیت اجتماعى، وضعیت اقتصادى و تغییرات شناختى فرد و نیز مقولات فرهنگى ـ اجتماعى، تبلیغات و مانند آن ها از جمله عوامل مؤثر در تغییر نگرش ها مى باشند.

     

    تعارض و همسازى نگرش ها

    لئون فیتینگر (L. Festinger) در دهه 1950، نظریه معروف خود تحت عنوان «ناهمسازى شناختى» ـ یعنى ناسازگارى میان دو یا چند نگرش یا بین نگرش و رفتار ـ مطرح ساخت. به اعتقاد وى، ما نه تنها از نگرش هاى خود آگاهى داریم، بلکه همواره برآنیم تا در چارچوب منطق روانى، ناهمگونى میان آن ها و نیز عدم وحدت روش در رفتارها را، که امرى ناخوشایند است، کاهش دهیم. فرد در این حالت، معمولا با توجه به اهمیت عنصر یا عاملى که موجد این ناهمسازى است و نیز میزان سود و پاداش مترتب بر آن رفتار، همچنین میزان آزادى وى در این تغییر، به واکنش مناسب سوق داده مى شود.

    براى مثال، اعتقاد به سرطان زا بودن سیگار از یک سو و تمایل به مصرف بى رویه آن از سوى دیگر، ناهماهنگى میان باور و رفتار را در فرد تشدید مى کند. فشار ناشى از این تجربه آزاردهنده فرد را بر آن مى دارد تا رابطه مذکور را انکار کند. این داورى هرچند غیر عقلانى و فاقد معیار منطقى است، اما موجب مصرف سیگار بدون دغدغه روانى یا حداکثر، کاهش آن شده و رفتار فرد را با باور او هماهنگ مى سازد.

     

    پى نوشت ها


    1ـ اتوکلاین برگ، روان شناسى اجتماعى، ترجمه على محمد کاردان، چ هشتم، نشر اندیشه، تهران، 1368، ج 2، ص 538.

    2ـ آن مارک روش بلاو و ادیل نیون، روان شناسى اجتماعى، ترجمه سیدمحمد دادگران، چ دوم، مروارید، تهران، ص 119.

    3ـ الوین گولدنر، بحران جامعه شناسى غرب، ترجمه فریده ممتاز، چ دوم، شرکت سهامى انتشار، تهران، ص 48.

    4ـ در تعریف و ذکر پاره اى از خصوصیات تفکر قالبى، مى توان گفت: 1ـ تفکرات قالبى با نگرش ها رابطه تقابلى دارند; یعنى، هم از آن ها ناشى شده اند و هم به آن ها شکل مى دهند. 2ـ تفکرات قالبى برچسب ها، نگاره ها و پوشش هایى هستند که نگرش هاى افراد نسبت به دیگران از طریق آن ها تبیین مى شود.3ـ تفکرات قالبى دیدگاه هاى سطحى ساده انگارانه و غیر قابل اعتماد از واقعیات و بر پایه تصمیمات غیر منطقى یا دست کم، فاقد دلیل مى باشند.  4 ـ یک تفکر قالبى در صورتى که صحیح، دقیق و مأخوذ از تجارب عینى باشد، طریقى کوتاه و مطلوب براى سازگارى با دنیاى خارج به شمار مى آید و اتخاذ تصمیم و تفکر در هر موضوع جدید را با عطف به موارد تجربه شده براى فرد راحت و آسان مى سازد. 5ـ بعکس، در صورتى که مانع توجه به تفاوت ها و اختلافات شهود باشد و در یک قالب کلى، برخى خصوصیات را به تمام افراد ـ على رغم تفاوت هاى واقعى آنها نسبت دهد ـ بسیار گمراه کننده و بالقوّه خطرناک است. این مسأله، بخصوص در رقابت بر سر برخى امکانات محدود و با هدفِ از میدان به در کردن برخى گروه ها و احزاب رقیب، شدت مى یابد. 6ـ تفکر قالبى عمدتاً بر شایعات و تصوراتى استوار است که در عصر و زمان ما توسط رسانه هاى گروهى طراحى و منتشر مى شود و یا براى توجیه برخى کنش ها و اعمال به وسیله خود افراد یا فرهنگ حاکم بر آن ها تدارک دیده مى شود.

    5ـ آلپورت چهار شرط عمده براى پیدایش یک نگرش ذکر کرده است: «اولین شرط، تراکم تجربه است که عبارت از سر و کار داشتن با موضوعى و یا گروهى از اشخاص و تجربیات نزدیک یا مشابه است. دومین شرط مبتنى بر تمایز گذاشتن آن است; یعنى، در تجربیات جدیدى که به دست مى آیند، نگرش مشخصى از نگرش هاى نزدیک به آن متمایز مى سازد. سومین شرط بر پایه یک ضربه عاطفى یا یک تجربه دراماتیک قرار دارد که شخص یا موضوعى در آن دخیل است. اما آن چیزى که بر شرط چهارمین استوار است و احتمالا اهمیت بیشترى هم دارد این است که باید در اینجا، شمار زیادى از نگرش هاى پذیرفته شده از طریق تقلید از والدین، دوستان، استادان و غیره را مشخص ساخت.» (ر. ک. به: آن مارى روش بلاو و ادیل نیون، پیشین، ص 125).

    6- «]فرضیات کلى[ از جمله مفاهیم فرهنگى هستند که از کودکى، در ذهن ما جاى گرفته و درونى شده اند و فرهنگ هاى گوناگون آن ها را به عنوان یک وسیله شناخت مؤثر از ابتداى جریان جامعه پذیرى، در ساخت شخصیت افراد تعبیه کرده اند. بنابراین، مى توانند بر حسب شخصیت اجتماعى، تجربیات متفاوت و نحوه جامعه پذیرى افراد و بالاخره بر مبناى سن و گروه مرجع متفاوت باشند. آموختن فرضیات کلى از هنگام آموختن زبان شروع مى شود; زیرا تقسیم بندى هایى را که زبان در اختیار ما مى گذارد، همان زمینه هایى هستند که فرضیات زمینه اى از آن سرچشمه مى گیرند. در ضمن آموختن این تقسیم بندى ها و زمینه هاى مشخص کننده، ما فرضیات و معتقدات مختلفى هم نسبت به کلیه افراد آن زمینه به دست مى آوریم. به زبان ساده تر، مى توان گفت که تقسیم بندى هایى که زمینه ها را مى سازند کارکردى مشابه کلیشه ها دارند; به این معنى که کودک در ضمن کسب آگاهى از حدود تقسیم بندى مانند سفیدپوست و سیاه پوست، فرضیات کلى و تعصّباتى هم در این مورد کسب مى نماید. براى مثال، فرضیات کلى هستى شناسانه (existential)و فرضیات کلى هنجارى (normative)، که اعتقاداتى در مورد ارزش هاى اخلاقى ـ یعنى خوبى و بدى ـ را دربرمى گیرند، نیز آموزش داده مى شوند.» (الوین گولدنر، پیشین، ص 51) البته پیچیدگى این فرایند و تعدّد و تنوّع عوامل تأثیرگذار از جمله عوامل و حوادث تاریخى و تجارب یک فرهنگ در مقابله با دیگر فرهنگ ها و نیز چگونگى ارتباط میان آن عوامل یا نگرش ها از جمله امورى است که در بررسى نگرش ها نباید مغفول واقع شود.

    7ـ على اکبر مهرآرا، زمینه روان شناسى اجتماعى، چ اول، انتشارات مهرداد، تهران، 1373، ص 234-236

    8ـ اگرچه برحسب ظاهر، مفهوم «عقیده» حوزه محدودترى نسبت به «باور» دارد، اما این فرق چندان هم به طور جدّى رعایت نمى شود. در این نوشتار، «عقیده» توسّعاً در معناى عام آن به کار رفته است.

    9ـ هر نگرش از سه جزء باور (مؤلّفه شناختى)، گرایش (مؤلّفه عاطفى ـ ارزشى) و عمل (مؤلّفه رفتارى) ساخته مى شود.

    10ـ اتوکلاین برگ، پیشین، ص 538

     

    منابع دیگرى که در تنظیم این نوشتار مورداستفاده قرارگرفته است:

    ـ ریتا.ل. اتکینسون و دیگران، زمینه روان شناسى، ترجمه محمدتقى براهنى و دیگران، انتشارات رشد، تهران، 1368، ج 2

    ـ گوردن دبلیو و دیگران، روان شناسى اجتماعى از آغاز تاکنون، ترجمه محمدتقى طوسى، معاونت فرهنگى آستان قدس، مشهد، 1371

    ـ ارونسون الیوت، روان شناسى اجتماعى، ترجمه حسین شکرکن، وزارت ارشاد اسلامى، 1367

    ـ فردریک ج. مک دانلد، روان شناسى تربیتى، ترجمه زهره سرمد، دانشگاه تهران، تهران ج2، 1366

    ـ استیفن پى. رابینز، مدیریت رفتار سازمانى، ترجمه على پارسائیان و سید محمد اعرابى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، تهران، ج1، 1374

    ـ هوشنگ فرخجسته، «ایستارها در فرایند توسعه»، کتاب توسعه، نشر توسعه، ش 4

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شرف الدین، سیدحسین.(1377) نگرش. فصلنامه معرفت، 7(2)، 86-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدحسین شرف الدین."نگرش". فصلنامه معرفت، 7، 2، 1377، 86-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شرف الدین، سیدحسین.(1377) 'نگرش'، فصلنامه معرفت، 7(2), pp. 86-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شرف الدین، سیدحسین. نگرش. معرفت، 7, 1377؛ 7(2): 86-