قلمرو دلالت معجزه
Article data in English (انگلیسی)
قلمرو دلالت معجزه
مصطفى کریمى
مقدمه
توجه انسان ها به معجزه به عنوان پدیده اى غیر عادى و دلالت آن، بویژه بر صدق مدعاى آورنده اش، به زمان صدور معجزات به دست پیامبران الهى: باز مى گردد. از قرآن کریم چنین برمى آید که مردم از پیامبران خویش که مدّعى نبوّت الهى بوده اند، نشانه خدایى مى طلبیده اند و در مواردى که این درخواست برخاسته از حس حقیقت جویى آنها بوده، انبیا: به اذن خداوند، معجزه مى آورده اند. قرآن مى فرماید: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ اَفىِ اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلى اَجَل مُسَمًّى قَالُوا اِنْ اَنْتُمْ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُون اَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونا بِسُلْطَان مُبین» (ابراهیم: 10); پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند ـ پدید آورنده آسمان ها و زمین ـ تردیدى هست؟ او شما را دعوت مى کند تا پاره اى از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معیّنى شما را مهلت مى دهد. گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید، مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند باز دارید. پس براى ما حجتى بیاورید.1
تعاریف متفاوتى از معجزه ارائه شده است،2 اما، تعریفى که به نظر کامل مى آید این است که معجزه کارى فوق طاقت بشرى است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعى نبوّت، براى اثبات صدق مدعاى خویش انجام مى گیرد و مطابق با مدعاى مدعى نبوّت و همراه با تحدّى است.
معجزه ـ به این معنا ـ از دیرباز مورد بحث و بررسى دانشمندان علوم ادیان الهى بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلى بر نبوّت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحى آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیح(ع)) و حقّانیت دین مسیح مورد بررسى و تحقیق قرار داده اند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالت حوادث طبیعى بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث کرده اند.3 متکلّمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوّت خاصّه» و مفسّران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدّى و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث کرده اند و به طور کلّى، در این زمینه تلاش هاى شایان تقدیرى انجام شده، اما به نظر مى رسد تمام زوایاى این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات مى باشد، بر دو قسم است:
الف) مسائلى که معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت مى کند.
ب) مسائلى که با ضمیمه کردن برخى مقدمات به معجزه نتیجه گرفته مى شود.
الف ) مسائل مربوط به مدلول بىواسطه معجزه
1ـ معجزه و نبوت خاصّه
به گواهى تاریخ، برخى افراد به دروغ، مدعى نبوّت و سفارت ازطرف خداوند شده اند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطى وجود داشته باشد تا با آن ها بتوان پیامبران راستین الهى را از کسانى که به دروغ مدعى نبوّت اند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهّز بودن رسولان الهى به معجزه است; زیرا نبى و پیامبر مدعى ارتباط با خداوندند که مردم نمى توانند آن را درک کنند و نشانه محسوسى لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعاى او پى ببرند.
شاید بتوان گفت بحث از دلالت معجزه بر نبوّت خاصه به صورت استدلالى از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زکریّاى رازى معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوّت خاصه اقناعى است.4 ولى ابوحامد غزالى (450 ـ 505 هـ.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانى دانسته و بر مدعاى خود استدلال کرده است.5
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاه هاى مختلفى ارائه داده اند:
دیدگاه اول: هیچ رابطه اى بین معجزه ونبوّت خاصه نیست.6
دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوّت اقناعى است.
دیدگاه سوم: رابطه بین معجزهو نبوّت خاصه برهانى مى باشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوّت خاصه منحصر به معجزه است.7
بیشتر دانشمندان اسلامى که در مورد بحث کرده اند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه را منطقى مى دانند و به دلیل حکمت،8 دلیل حکم الامثال،9 دلیل نقض غرض و دلایلى دیگر،10 بر مدعاى خود استدلال کرده اند. به نظر مى رسد دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه برهانى است. براى اینکه توجه به این نکته لازم است که برهانى بودن دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه تحلیلى است که از رابطه این دو درک مى شود و چه بسا، ممکن است کسانى از طریق برهانى، حتى از طریق معجزه، به نبوّت پیامبرى ایمان نیاورند، بلکه از راه دیگرى مثل تنصیص پیامبر قبلى و یا دقت در کردار و رفتار و محتواى آنچه آورده است، نبوّت او را قبول کنند که این گروه درصد بالایى از پیروان پیامبران:، بخصوص پیامبر اکرم6 را تشکیل مى دادند و اکنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلى دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه: در بحث نقلى از دلالت معجزه، که شامل مباحث قرآنى و روایى مى باشد، تذکار این مطلب لازم است که براى اتمام حجت، از نظر شرعى حصول یقین روان شناختى (اقناعى) کافى است; زیرا از نظر بیانات نقلى و دینى، آنچه در اصول دین لازم است حصول یقین، اطمینان و قانع شدن مى باشد. فقها نیز گفته اند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولى نگفته اند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت کافى است، گرچه از لحن قرآن کریم، که به صورت تحدّى است، برهانى بودن معجزه (قرآن) پیامبر اکرم6 فهمیده مى شود.11
الف ـ آیات قرآن کریم: در قرآن کریم، کلمه «معجزه» و مشتقات آن به معناى مورد نظر در این مبحث به کار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممکن است گفته شود که این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد.12 پاسخ آن است که با توجه به آیاتى که این تعابیر در آنها به کار رفته و مسائلى که این کلمات از آنها حاکى است، معلوم مى شود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبران: است; زیرا:
اولاً، در آیاتى به کار رفته که از پیامبرى نشانه خدایى خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانه ها با این کلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوى خداوند، براى اثبات صدق مدعاى خویش در نبوّت، کارى انجام داده یا سبب اتفاق افتادن کار فوق العاده اى شده که از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیاً، وقتى انبیاى الهى: این معجزات را آورده اند، مردم نتوانسته اند به مبارزه برخیزند و ساکت و قانع شده یا نسبت سحر به آورنده آن داده اند که معلوم مى شود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوّت خاصه را یقینى مى داند (اعم از روان شناختى یا برهانى) و بیش تر برگردانندگان قرآن کریم به فارسى این الفاظ را به معجزه و یا کلماتى که معناى «معجزه» را افاده کند، برگردانده اند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره مى شود:
1 ـ «آیه»: «وَ رَسُولاً اِلى بَنی اِسْرَائیلَ أنّی قَد جِئْتُکُم بِآیَة مِنْ رَبِّکُم أنّی اَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیَئةِ الطَّیرِ فَانَفْخُ فَیهِ فَیَکُونُ طَیراً بِاِذْنِ اللَّهِ...» (آل عمران: 49); و ]او را به عنوان [پیامبرى به سوى بنى اسرائیل ]مى فرستد که به آنان بگوید:[ من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آورده ام که از گل، مجسمه مرغى مى سازم و بر آن مى دمم تا به امر خدا، مرغى گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمّد مهدى فولادوند، خرّمشاهى، کاظم پور جوادى، کاویانپور، الهى قمشه اى و سید رضا سراج کلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه کرده اند. دیگران نیز به «نشانه» یا «آیت» معنا کرده اند که مى توان این معنا را از آن استفاده کرد.
2 ـ «بیّنه»: «وَ اِلى ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَومِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَالَکُمْ مِنْ اِله غَیْرهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لکُمْ آیَة...» (اعراف:73) این آیه اشاره دارد به اجابت حضرت صالح(ع) نسبت به درخواست قومش که وقتى به آنها گفت: «اِنّى لَکُم رَسُولٌ اَمینٌ» (شعراء:143); من براى شما فرستاده اى قابل اعتمادم، آنها گفتند: «مَا اَنْتَ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآیَة اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ» (شعراء:154); تو جز بشرى مانند ما ]بیش [نیستى. اگر راست مى گویى معجزه اى بیاور. از این دو آیه استفاده مى شود که از حضرت صالح(ع) براى صدق نبوّتش معجزه اى خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقایان مکارم شیرازى، خرّمشاهى، پور جوادى، جواهرى، خواجوى و الهى قمشه اى، «بیّنه» را در این آیه به «معجزه» معنا کرده اند.
«بیّنات»، جمع «بیّنه»، که در آیاتى از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسى و انبیاى الهى: دارد که «بیّنات» را در آیه 110 مائده آقایان دهلوى، سراج، فیض الاسلام، الهى قمشه اى، خواجوى، آیتى، مجتبوى و خرّمشاهى به «معجزه» ترجمه کرده اند.
برخى از آیات قرآن اقوامى را مورد مذمت قرار داده و مى گوید: با اینکه برایشان «بیّنات» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لَقَدْ اَهْلَکْنا القُرون مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَموا و جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَیِّنَاتِ وَ مَا کانَوُا لِیُؤمِنُوا...» (یونس:13); قطعاً نسل هاى پیش از شما را هنگامى که ستم کردند، به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و بر آن نبودند که ایمان بیاورند... .
شبیه این تعبیر، در آیه 101 سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر مى رسد که چون با آمدن معجزه برایشان نبوّت انبیا: ثابت شد، باید ایمان مى آوردند، ولى ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهى شدند.
3 ـ «برهان»: «اسْلُکَ یَدَکَ فى جَیبِکَ تَخْرج بَیْضَآءَ مِنْ غَیْرِ سُوء واضْمُمْ اِلَیکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرهَانَانِ مِنْ رَبِّکَ اِلى فِرعونَ واِنَّهُمْ کَانُوا قُوماً فَاسِقینَ» (قصص:32); دست خود را در گریبانت ببر تا سپید بى گزند بیرون آید و ]براى رهایى[ از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست که باید به سوى فرعون و سران ]کشور[ او ]ببرى[; زیرا آن ها همواره قومى نافرمانند.
راغب اصفهانى مى گوید: «برهان براى بیان حجّت است. بنابر این، برهان آن است که همیشه و به یقین، اقتضاى درستى دارد.»13
کلمه «برهان» در آیاتى ـ چون نساء:174 ـ به معناى «معجزه» و در آیات یوسف:24، بقره:111، انبیاء:24، نحل:64 و قصص:25 به معناى «دلیل قاطع» آمده است که از این کاربرد مى توان استفاده کرد که از نظر قرآن، معجزه دلیلى یقین آور است.
در آیه مزبور (قصص:28)، آقایان الهى قمشه اى، کاویانپور و مکارم شیرازى، برهان را به «معجزه» ترجمه کرده و دیگران به «برهان»، «دلیل» یا «حجت» برگردانده اند که نشان مى دهد معجزه در جایى آورده شده است که دلالت یقینى دارد.
ب ـ روایات ائمّه معصوم:: گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معناى مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل که دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به کار برده اند. این کلمه به همین معنا در کلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمّه پس از ایشان: نیز دیده مى شود. البته از حضرت پیامبر، حضرت على و ائمّه دیگر: مطالبى نقل کرده اند که کلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمّه اطهار: نیز همانند قرآن کریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوّت خاصه را مورد تأیید قرار داده است که به دو روایت اشاره مى شود:
ابن بصیر مى گوید: به امام صادق: عرض کردم: چرا خداى عزّوجل به پیامبران، اولیاى خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «براى آنکه دلیلى بر صدق آورنده اش باشد و معجزه از نشانه هاى خداوند است که جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راست گو از دروغ گو شناخته شود.»14
در روایتى، امام حسن عسکرى(ع) از پدر بزرگوارش نقل مى کند که پیامبر6 در احتجاج با مشرکان، که مى گفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشرى را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان که انسان هاى معمولى، که از باطن دل هایشان خبر دارید، توانایى انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آورده اند، پى مى برید.این همان معجزهوشهادت خداوندبه راستى اوست.15
2 ـ معجزه و نبوّت عامّه
ممکن است تصور شود که صدور معجزه از سوى مدعى نبوّت علاوه بر دلالت بر نبوّت او (نبوّت خاصّه)، بر ضرورت ارسال پیامبران: از سوى خدا (نبوّت عامّه) نیز دلالت دارد; زیرا نسبت بین نبوّت خاصّه و نبوّت عامّه نسبت بین خاص و عام و مقیّد و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقیّد بودن مطلق معنا ندارد. ولى باید توجه داشت که اگر مقصود از این سخن آن باشد که در نبوّت خاصّه، نبوّت عامّه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفاً پس از اثبات نبوّت عامّه مطرح مى شود، این مدعا درست و قابل تبیین است.16
امّا اگر مقصود آن باشد که با صدور یک کار خارق العاده به دست فردى که مدّعى نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآورى آن، اثبات مى شود که خداوند باید پیامبرانى را براى هدایت بشر بفرستد، این مطلبى نپذیرفتنى است; زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردى در نهایت، بر آن دلالت دارد که این معجزه، کار او به عنوان یک انسان نیست و نیرویى فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اینکه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پیامبرانى بفرستد (نبوّت عامّه) و این شخص پیامبر است (نبوّت خاصّه) این به صرف صدورمعجزه از چنین شخصى، اثبات شدنى نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها اثبات نبوّت عامّه با معجزه میسّر نیست، بلکه اثبات نبوّت خاصّه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوّت عامّه ـ پیش از آن ـ مى باشد.
3 ـ معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متکلّمان مسیحى درباره دلالت یا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث کرده اند. برخى از این اندیشمندان رابطه منطقى بین معجزه و اثبات وجود خدا را، که به زعم آنان، الوهیت مسیح(ع) است، پذیرفته اند، برخى دیگر تنهاگذار روان شناختى از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقى بین این دو شده اند و کسانى نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمى پذیرند.
جان هیک بر این باور است که مشاهده این گونه حوادث انسان را به سوى اعتقاد به وجود خدا سوق مى دهد، ولى منطقى بودن این رابطه را نمى پذیرد. وى دلیل انکار رابطه منطقى را تردید افرادى مى داند که معجزه را مشاهده نکرده اند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیرى مادى از آن ارائه داده اند.17
از سوى دیگر، هنرى تیسن، متکلم مسیحى، در مقام دفاع از دلالت منطقى معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مى نویسد: «این ادعا (افرادى که معجزه را ندیده اند همواره در آن شک مى کنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانى کنونى خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، مى گوید، «ما با اینکه وجود یخ بندان هاى شدید روى زمین را ندیده ایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.»18
جان هاسپرز، یکى دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است که هیچ کدام از تعریف هایى که از معجزه ارائه مى شود دلیل بر اثبات خداوند نیست; زیرا اگر معجزه به واقعه اى تعریف شود که با قوانین طبیعى قابل تبیین نیست، در جواب گفته مى شود: تمام قوانین طبیعت کشف نشده و ممکن است در تحقیقات میلیون ها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثه اى است که اگر مجموع شرایطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمى افتد، جواب این است که اولاً، تمام شرایط وقوع یک حادثه را نمى توان به حساب آورد. ثانیاً، وقوع چنین حادثه اى حداکثر، مى تواند نبودن جبر را اثبات کند.
معناى دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعى حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایى است که بتواند در مسیر طببیعى حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا مى گویند: طبق این معنا، معجزاتى وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یک همان گویى (توتولوژى) آشکار است; درست مثل اینکه بگوییم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهى نداریم که ثابت کنیم حادثه اى مطابق با این تعریف وجود دارد.19
هیوم در فصل دهم از کتاب پژوهش (Enquires)، چهار دلیل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمى کند.20 او معتقد است که تنها راه براى ارزیابى معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلى بر اثبات معجزه کافى به نظر نمى رسد. به نظر وى، واقعیت این است که مردمى که قبلاً بر اساس دلیل یا دلایلى، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافى اثر خدا معتقد باشند. اما کسانى که دلیلى بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلى کافى نمى دانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند.21
بیش تر حکما و متکلمان اسلامى به این مسأله نپرداخته اند ولى به هر حال، در میان دانشمندان اسلامى هر دو دیدگاه قایلانى دارد. و حق با کسانى است که چنین دلالتى را قبول ندارند.
آیة الله جوادى آملى، که منکر دلالت منطقى معجزه بر وجود خداست، در این زمینه مى فرماید: «معجزه به عنوان کار خارق العاده و امرى که به اصل علل و اسباب طبیعى نتواند استناد پیدا کند، براى کسى که قبلاً بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد یا حتى از اثبات نبوّت عامّه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقى، بر ذات بارى تعالى دلالت نمى کند.»22
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممکن است گفته شود: مى توان ازبرخى آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را به دست آورد; از جمله، آیه 101 و 102 سوره اسراء: «وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسى تِسْعَ آیات بَیِّنَات فَسْئَلْ بَنی اِسرائیلَ اِذْ جاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرعَوْنُ اِنّی لاََظُنَّکَ یَا مُوسى مَسْحوراً قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنَزَلَ هؤلاءِ اِلاّ رَبّ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ بَصَائِرَ اِنّى لاَُظَنُّکَ یَا فِرعونُ مثبوراً»; به حقیقت، ما به موسى نُه نشانه آشکار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: اى موسى، من جدّاً تو را افسون شده مى پندارم. گفت: قطعاً مى دانى که این ]نشانه ها[ را که باعث بینش هاست، جز پروردگار آسمان ها و زمین، نازل نکرده است. و به راستى، اى فرعون، من تو راه تباه شده مى پندارم.
حضرت موسى(ع) علاوه بر اثبات نبّوت خود، مأمور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود; زیرا فرعون به فرموده قرآن، مى گفت: «ما عِلَمْتُ لَکُم مِنْ اِله غَیْری» (قصص:38); من جز خویشتن براى شما خدایى نمى شناسم.
قرآن کریم در داستان حضرت موسى(ع) و فرعون در سوره شعراء مى فرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانه هاى ما را ]براى آنان [ببرید که ما با شما شنونده ایم. سپس بروید بسوى فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.» (شعراء:15 و 16)
و نیز مى فرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ ]موسى [گفت: پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است ـ اگر اهل یقین باشید.» (شعراء: 23ـ24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسى(ع) «گفت: اگر خدایى غیر از من اختیار کنى، قطعاً تو را از ]جمله[ زندانیان خواهم ساخت. ]موسى[ گفت: اگرچه براى تو چیزى ]معجزه اى[ آشکار بیاورم؟ گفت: اگر راست مى گویى آن را بیاور. موسى(ع) عصاى خود را افکند و به ناگاه، اژدهایى نمایان شد. ]فرعون[ به سرانى که پیرامونش بودند گفت: این ساحرى بسیار داناست.» (شعراء: 29ـ32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسى(ع) غالب آیند، ولى وقتى معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند که از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالت سجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم; پروردگار موسى و هارون) (شعراء: 46 و 47) حضرت موسى(ع) وقتى دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون براى او حجّت تمام شد، برایش شکى باقى نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستى یا به اذن او، کس نمى تواند این کارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تکبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسى(ع) فرمود: «اى فرعون، به راستى که تو را تباه شده مى پندارم.» (اسراء:102)
کلام حضرت موسى(ع) با دو تأکید ـ لام قسم و حرف تحقیق ـ آمده است و این نشان مى دهد که حق براى فرعون کاملاً آشکار شده بود. و حکمت خداوند اقتضا مى کند تا حجّت بر کسى تمام نشده، به دلیل انکار و کفرش، او را هلاک نکند. البته در اینکه فرعون منکر وجود خدا و ربّ براى جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است23 و دلیل صریح قرآنى بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعاى فرعون که مى گفت: «اَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلى» (نازعات:24) و «مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ اِله غَیری» (قصص:28)، وى منکر اله نبودن خود و منکر وجود الهى دیگرى ـ یعنى، معبودى غیر از خودش ـ بوده است. بنابراین، حضرت موسى(ع) در صدد نبود اصل واجب الوجود، علّت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه مى خواست با معجزه اش اثبات کند که معبودى واقعى غیر از فرعون بوده و آن همان «ربّ العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجى رب و معبود واقعى و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمى توان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همان گونه که با دلیل و تبیین عقلى نیز دلالت منطقى معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن است برخى از کسانى که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداخته اند مقصودشان دلالت بر توحید باشد، که صحیح است ولى هیچ یک به آن تصریح نکرده اند.
4 ـ معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیّت و الوهیت را اثبات مى کند:
شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانى که معجزه آورده اند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدّى کنند که از خدایان خود براى ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها را نیز استمداد نمایند، ولى یارى نشوند و یا اصلاً درخواست انبیا: را براى این منظور اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود این دو شرط لازم نیست; زیرا اگر خداى دیگرى موجود باشد، باید براى هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وى، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست که شرک مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود; زیرا توحید قبلاً ثابت شده است. و اگر پیامبرى تحدّى نکند یا تحدّى او جدّى گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزه اش را بیاورند، نه نبوّت وى و نه چیز دیگرى اثبات نمى شود.
از قرآن کریم نیز مى توان استفاده کرد که معجزه بر توحید ربوبى و الوهى دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسى(ع) و فرعون ـ که گذشت ـ توحید ربوبى و در نتیجه، توحید الوهى اثبات مى گردد و نیز آیه شریفه «فَاِلَّمْ یَسْتَجیبُوا فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلمِ اللّهِ وَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُون» (هود:14); پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده به علم خداست و اینکه معبودى جز او نیست. پس آیا گردن مى نهید؟
این آیه شریفه درباره کسانى است که قرآن را دروغ مى پنداشتند; فرمود: اگر راست مى گویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر که را مى توانید فرا بخوانید. (هود: 13) آیه شریفه توحید الوهى و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه مى گیرد.
علاّمه طباطبائى; در تفسیر این آیه شریفه مى فرماید: ظاهراً مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبى که غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان که مى فرماید: «لکِنِ اللَّهُ یَشهَدُ بِمَا اَنْزَلَ اِلیکَ اَنْزَلَهُ بِعِلْمِه...» (نساء:166); لکن خدا به ]حقّانیت[ آنچه بر تو نازل کرده است گواهى مى دهد. ]او [آن رابه علم خویش نازل کرده است. اگرپس از طلب و استمداد از کسانى که به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) بارى نشدند و یا اصلاً این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولاً، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده که کسى را چنین علمى نیست.
ثانیاً، خدایى جز اللّه نیست، «ان لا اله الا هو»; زیرا اگر خدایى بود، در موقعیت حسّاسى که به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد مى دهد، باید به کمک دوستان و طرفداران خود مى رسید، در حالى که آنها را یارى نکردند. پس معلوم مى شود، چیزى جز خیال نیستند.24
فخر رازى نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده مى کند، لکن با واسطه حق بودن قرآن; یعنى، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مى نماید و مى گوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهاى آن است و یکى از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم اللّه» را کنایه از «عند الله» بودن مى داند.25
مفسّران دیگرى نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده مى کنند. برخى26 مرجع ضمیر «کم» را در «فَاِن لم یَسْتَجیبُوا لَکُم» مؤمنان و بعضى دیگر، مشرکان مى دانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد; یعنى، «اگر مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخى نداشتند» و اگر ضمیر به مشرکان و منکران بازگردد; یعنى، «اگر شما مشرکان از خدایان خواستید، ولى خدایان شما را اجابت نکردند، پس بدانید خدا یکى است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر مى رسد مناسب تر آن است که ضمیر به مشرکان بازگردد; زیرا آنان بودند که اعتقاد درستى به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
5 ـ معجزه، علم و قدرت فوق العاده خداوند
یکى از وجوه اعجاز، وجه علمى است و آن گونه که در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوق العاده خداوند ثابت مى شود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات مى گردد; زیرا با توجه به عدم همانندآورى و اثبات نبوّت عامّه پیش از ارائه معجزه، معجزه کارى فوق طاقت بشرى و منتسب به خداوند مى شود و بدین طریق، قدرت فوق العاده خداوند به اثبات مى رسد.
6 ـ معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبر
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبر6 مبتنى بر این است که اثبات شود نفس پیامبران: در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علاّمه طباطبائى مى فرماید: آیه «...مَا کانَ لِرَسُول اَنْ یأْتِىَ بِآیَة اِلاّ بِاذْنِ اللَّهِ...» دلالت مى کند بر اینکه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه مى گیرد; زیرا اذن در جایى مطرح است که زمینه اصلى موجود باشد و از جهت تمامیّت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذیر خداوند متکى است (کَتَبَ اللّهُ لاََغْلِبَنَّ اَنَا و رُسُلی) (مجادله:21) بنابر این، علم و قدرت پیامبر6 متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.27
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علاّمه طباطبائى، که روایات نیز مؤیّد آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد که نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشکلى در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن کریم آمده است حضرت عیسى(ع) معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت مى داد: «رَسُولاً اِلى بَنى اسرائیل اَنّی قدجِئتُکُمْ بِآیة مِنْ رَبِّکُمْ اَنّی اَخْلُقُ لَکُمْ من الطّینِ کَهِیْئَة الطَّیرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیْراً بِاِذْنِ اللّهِ و اُبْرِءُ الاَکْمَهَ والاَْبْرَصَ وَاُحْىِ الْمَوْتى بِاِذْنِ اللَّهِ وَاُنَبِّئکُمْ بِما تأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُون فی بُیوتِکُمْ اِنَّ فى ذلِکَ لاََیةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمنینَ» (آل عمران:49); ]او را به عنوان [پیامبرى به سوى بنى اسرائیل ]مى فرستد که به آنان مى گوید: [«در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه اى آورده ام: من از گِل براى شما ]چیزى [به شکل پرنده مى سازم، آنگاه در آن مى دمم. پس به اذن خدا، پرنده اى مى شود. و به اذن خدا، نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى گردانم و شما را از آنچه مى خورید و در خانه هایتان ذخیره مى کنید، خبرى مى دهم. مسلّماً در این ]معجزات[ براى شما ـ اگر مؤمن باشید ـ عبرتى است و نیز در آیه 110 سوره مائده این کارها با اذن خداوند به حضرت عیسى(ع) نسبت داده مى شود.
ب ) مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1 ـ معجزه و صدق نبى
این موضوع در سه محور قابل بررسى است:
اول: پیامبر در این ادعا که ارتباط وحیانى با خدا دارد، صادق است. این مسأله همان دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه است ـ که اثبات آن گذشت.
دوم: سخن آورنده معجزه از سوى خداست و نبى در گرفتن و رساندن وحى بر مردم دچار خطاى عمدى و سهوى نمى شود. معجزه به تنهایى، ثابت نمى کند که آورنده آن خطاى عمدى و سهوى در گفتار ندارد، ولى با انضمام دلیل دیگرى، مى توان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردى که نبوّتش به وسیله معجزه ثابت شده، مردم حرف هایش را سخن خدا مى پندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقّى مى گردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع مى شود. این موضوع موجب گمراهى مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمت خداوند سازگارى ندارد. پس آورنده معجزه در اینکه سخنانش از خداست، صادق مى باشد و پیامبر در تلقى و در ابلاغ وحى اشتباه نمى کند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معناى مطابقت با واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمه شدن مقدمات دیگرى است که عبارتند از:
الف ـ عصمت پیامبر ثابت شده باشد.
ب ـ مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یکى از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معناى یاد شده مى شود. اما عصمت پیامبر در ساندن وحى با بیان گذشته، ثابت شد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانى مشابه آن ثابت مى شود، به این صورت که اگر مردم در اینکه پیامبر مطابق با واقع سخن مى گوید یا نه، شک کنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند کرد و از او پیروى نخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمى شود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن مى گردد که با حکمت خدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتى گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوى خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبى از قبیل استعارات و کنایات منافات ندارد.
2 ـ دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر مى رسد با انضمام یک برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت مى شود، به این صورت که وقتى مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند مى دانند، وى را اسوه خویش قرار مى دهند و قول و فعل او برایشان حجّت مى شود. با این وصف، اگر او اشتباه کند، مردم با پیروى از او، دچار گمراهى خواهند شد و غرض خداوند که هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حکمت خداوند نمى سازد.
3 ـ برخى گمان کرده اند که انبیاى الهى: خواسته اند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به کرسى بنشانند، ولى هیچ 28پیامبرى چنین کارى نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهان هایى که به مردم ارائه مى دادند، اثبات مى کردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیا: نیز معجزه را به این منظور نیاورده اند.29
در ادیان الهى، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه کردن اصل عصمت و صدق دعواى پیامبر930 و مطابق با واقع بودن گزاره هاى دینى، مى توان این مسأله را با معجزه اثبات کرد که آنچه پیامبران: به عنوان اصول و معارف دینى عرضه مى کنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مسأله همان است که از فخر رازى در بحث «معجزه و توحید» ـ ذیل آیه 14 هود ـ گذشت.)
-
پى نوشت ها
1 ـ همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما اَنْتَ اِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآیَة اِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ» (شعراء:143); تو هم مثل ما بشرى بیش نیستنى. اگر راست مى گویى، نشانه اى بیاور. حضرت صالح(ع) برایشان ماده شترى آورد: «قال هذهِ ناقَةُ اللّهِ» (شعراء:154); گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن کریم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغییر اندک استفاده شده است.)
2ـ ر.ک.به: علاّمه حلّى، کشف الاسرار فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350 با تعلیقه حسن حسن زاده آملى / جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السّنّة والعقل، ج2، ص229، المرکز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهى و حسن طارمى، ص 90.
3 ـ ر.ک.به: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید; تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).
4 ـ ر.ک.به: مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 254.
5 ـ غزّالى گوید: «قلنا المعجزة مقرونة بالتحدّى نازلة منزلة قوله سبحانه: "صدقتَ و انت رسول الله" و تصدیق الکاذب محال بذاته و کل من قال له "صدقتَ و انت رسول الله" و تصدیق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له "انت رسولى" صار رسولاً و خرج لحن کونه کاذباً. فالجمع بین کونه کاذباً و بین ما منزّل قوله: «انت رسولى» محال; لانّ معنى کونه کاذباً انّه ما قیل له: "انت رسولى" و معنى المعجزة انه قیل له: "انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مکتبة النجاریة، ص91.) البته از کتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم» برمى آید که وى این دلالت را یقینى و برهانى نمى داند.
6 ـ ر.ک.به: ابن رشد محمّد بن احمد، الکشف عن مناهج الادلّة فى عقائد الملّة...، مصر، الطبعة النعمانیة، ص93 / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص119.
7 ـ ر.ک.به: ملاّ عبدالرزاق لاهیجى; سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانى، الزّهراء، ص 78 ـ 80; به نظر مى رسد خواجه نصیر الدین طوسى نیز طریق معرفت راستگویى نبى را منحصر در معجزه مى داند; زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مى گوید: «طریق معرفة صدقه (نبى) ظهور المعجزة على یده.»(علاّمه حلّى، پیشین، ص350)
8 ـ ر.ک.به: قوشچى، شرح تجرید الاعتقاد، ص36 / محمد جواد بلاغى، تفسیر آلاء الرحمن، ج1، ص3 / سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى; به نظر مى رسد مرحوم آیة الله خوئى کامل تر از دیگران آورده است.
9 ـ سید محمّد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، اسلامیه، ج1، ص84 و 85 / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص23 و 24
10 ـ ر.ک.به: فخر رازى، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصیر الدین طوسى و علاّمه حلّى، پیشین، ص350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوّت، تهران، صدرا، ص12، عبدالله جوادى آملى، تبیین براهن اثبات خدا،ص352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم، 69، ص20 / محمّد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص2. جعفر سبحانى، پیشین، ص 92 و 93. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 519.
11 ـ براى تفصیل بیشتر، ر.ک.به: حمید آریان، بررسى دلالت معجزه به نبوّت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
12 ـ آیات تحدّى بر این مطلب دلالت دارد; از جمله آیات: «وَ اِنْ کنتم فى رَیب ممَّا نَزَّلْنَا عَلى عَبْدِنا فَأتُوا بِسورَة مِنْ مِثْلِهِ واوْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ کُنتُمْ صادِقینَ فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ والحِجَارَةُ اُعِدَّتْ لِلکافرینَ» (بقره:23 ـ 24)
13 ـ مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص113، مؤسسه امام صادق7
14 ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده»
15 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ح11، ص71
16 ـ پیشین، ج9، ص 273 و 274
17 ـ ر.ک.به: عبداله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص249; با توجه به سخن ایشان در کتاب وحى و رهبرى، ص20، (معجزه براى اثبات نبوّت خاصّه است، نه نبوّت عامّه) استفاده مى شود که مقصود ایشان همین تبیین است
18 ـ ر.ک.به: جان هیک، همان، ص70
19 ـ هنرى تیسن، الهیّات مسیح، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، ص11
20 ـ جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 840; لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معناى دخالت خداوند در مسیر طبیعى، یقینى است و قرآن کریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهى چهارده قرن است که تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر مى توانستند، تا کنون این مدرک حقّانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لکن هرگز نخواهند توانست چنین کارى انجام دهند
21 ـ مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.
22 ـ جان هاسپرز، همان، ص 89
23 ـ عبدالله جوادى آملى، همان
24 ـ فخر رازى فرعون را دهرى مى داند، ولى علاّمه طباطبائى معتقدند وى منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدایى غیر خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «اَنَا رَبُّکُم الاَْعْلى» (نازعات:24) و «مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ اِله غَیرى» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ک.به: المیزان فى تفسیر القرآن، ح8، ص238
25 ـ پیشین، ج17، ص197
26 ـ فخر رازى، همان، ج17، ص197
27 ـ ناصر مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج9، ص38
28 ـ سید محمد حسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص32.
29 ـ ر.ک.به: حسن حنفى، التراث والتجدید; تاریخ العام والنبوّة والمعاد، دارالتنویر، 1988، ص344; او مى گوید: «انّ دلیل صدق النّبى هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح النّاس... انّ النّبى لا یحتاج الى معجزة اکثر من استقامة شریعتة.» همچنین از کلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه 24 سوره بقره استفاده مى شود که ایشان مى خواهد با معجزه، حقّانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات کند.
30 ـ ر.ک.به: سید محمدحسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص82 / عبدالله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، ص 253
31 ـ ر.ک.به: همو، وحى و رهبرى، ص 20