اخلاق و عرفان اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
اخلاق و عرفان اسلامى
استاد محمدتقى مصباح
اشاره:
هفتمین بخش از سلسله دروس اخلاقى استاد را در زمینه جهل در فرهنگ اسلامى، عامل اصلى رواج جهل در بین مردم، وظیفه ما در مقابل دین خدا به ساحت اهل معرفت تقدیم داشتیم در ادامه این مباحث، اینک بخش دیگرى از وصایاى امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب:
پرتوى از کلام ولایت
«یاابنَ جُندب، لَو اَنَّ شیعتَنا استقاموا لَصافحتْهُم الملائکةُ و لاظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرقوا نَهاراً ولاََکلَوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهم و لَما سَأَلوا اللّهَ شیئاً اِلاّ اَعطاُهم.»1
عبدالله بن جندب از امام صادق(علیه السلام)روایت مى کند که آن حضرت فرمود: اگر شیعیان ما استقامت داشته باشند (یعنى: به مسائل اعتقادیشان درست عمل کنند و به آنچه معتقدند، پاى بند باشند و در پیروى ما از راه صحیح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه مى کنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سایه مى اندازند (حتى هنگامى که قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل مى کند تا در روز هوا برایشان آفتابى باشد) و از بالاى سر و زیر پا برایشان روزى مى فرستد (یعنى: نعمت از اطراف بر آن ها مى ریزد) و هیچ درخواستى از خدا نمى کنند، مگر این که به آن ها عطا مى کند.
«سعادت»; مطلوب فطرى انسان
همه مردم طالب سعادت و فطرتاً دنبال خوشبختى اند، از گرفتارى ها به تنگ مى آیند و در صدد نجات از آن ها برمى آیند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف نظر دارند; یکى از آن ها تعیین مصداق «سعادت» ـ همان گمشده فطریشان ـ است. همه مى خواهند خوشبخت باشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آن ها نمى دانند که خوشبختى واقعى کدام است.
بسیارى از مردم تصور مى کنند مطلوب فطرى آن هاهمین لذت هاى زودگذر دنیوى است. بنابراین، همه توان خود را صرف رسیدن به آن مى کنند و دنبال چیز دیگرى نمى روند. این ها تلاش نمى کنند تا دریابند سعادت واقعى کدام است.
دسته اى دیگر از مردم اجمالاً مى دانند که لذت هاى زودگذر لیاقت دل بستگى را ندارد، مى بینند که هر روز مردم به یک چیز دل مى بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مى کنند ولى هر قدر هم نسبت به چیزى علاقه مند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقى نمى ماند و از بین مى رود، مى بینند که آنچه مردم زندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمى ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دل بستگى را نشاید»، در مى یابند که آن ها لیاقت دل بستن ندارند، اما نمى دانند آنچه را باید دنبال کنند چیست. این قبیل افراد دو دسته اند:
یک دسته کسانى اند که به کمک عقل و راهنمایى هاى افرادى که از سوى خداوند آمده اند هدف اصلى شان را مى شناسند و مى فهمند سعادت واقعى چیست; همان که در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر مى کنیم. «فمِنهم شقىٌ و سعیدٌ فَامّا الّذینَ سُعدوا ففى الجنّةِ خالدینَ فیها ما دامت السّماواتُ و الارضُ.» (هود: 107) پس سعادت واقعى این است که انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بى نهایت بهره مند باشد.
اما دسته دیگر وقت صرف مى کنند، فکر مى کنند، بحث مى کنند، اما در شرایطى قرار مى گیرند که موفق نمى شوند بفهمند، دچار شک و شبهه هاى واهى و وسوسه هاى شیطانى مى شوند; نه خدا را درست مى شناسند و نه قیامت را درست باور دارند; کوتاهى نمى کنند، اما تشخیص هم نمى دهند.
کسانى که سعى مى کنند و راه درست را مى شناسند و مى فهمند که سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت اوست باید در صدد برآیند که راه صحیح را بشناسند. اما برخى از این افراد در این زمینه، وقت کافى نمى گذارند، به قدر کافى تحقیق نمى کنند; متوجه مى شوند که سعادت حقیقى در ایمان به خدا و روز جزاست، در این است که انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعى نمى کنند که بفهمند راه آن کدام است. به حرف هر کس یا هر شرایطى که در جامعه حکم فرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد مى کنند و به قدر کافى به تحقیق نمى پردازند. کسانى هم که در اطراف آن ها هستند، نمى توانند راه صحیح را به آن ها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبى دارد; برخى در مسائل فردى به شناخت کافى نمى رسند و برخى در مسائل اجتماعى یا سیاسى یا غیر آن.
اما در هر صورت، برخى افراد موفق مى شوند به شناخت کافى برسند. ولى پس از این، نوبت «عمل» مى رسد; یعنى رسیدن چنین اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اینست که چه قدر در این راه پاى مردى نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط نکنند.
برخوردارى مؤمنان از نعمت هاى ویژه الهى در دنیا و آخرت
اگر کسانى تحقیق کردند، هدف را شناختند، به درستى هم عمل کردند، آیا ممکن است خداى متعال چیزى از آن ها کم بگذارد؟ آیا ممکن است چیزى به صلاحشان باشد و خدا به آن ها ندهد، چه در دنیا و چه در آخرت؟ محال است چنین باشد; زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسان ها با حرکت اختیارى خودشان، راه تکامل را طى کنند و به فیوضات و رحمت هاى ابدى او نایل شوند و اصلاً هدف الهى این است که وقتى کسى راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل کرد و کوتاهى ننمود خداوند درباره اش کوتاهى نکند. خداوند به کسانى که اهل عصیان و تمرّدند و از یاد خدا غفلت ورزیده اند نعمت هاى فراوان مى دهد، آیا ممکن است به کسانى که توانشان را صرف هدایت خود و عمل به دستورات خدا کرده اند، عنایت نکند؟ خیر، خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت، به آن ها خواهد داد. از نعمت هاى آخرت، که هیچ تزاحمى با همدیگر ندارد، به قدرى که افراد لیاقت داشته باشند، به آن ها خواهد داد; «جِنّة عَرضُها کعرضِ السّماءِ والارضِ» (حدید: 21); بهشتى که گستره اش به اندازه تمام آسمان ها و زمین است در اختیارشان مى گذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده کنند مضایقه اى نخواهد بود; زیرا بهشت و نعمت هاى آن مثل این دنیا نیست که مثلاً، اگر کمى غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند.
در آن جا، تزاحمى نیست. چنین نیست که اگر از چیزى تمتّع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده کنند. در آن جا، نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . خدا مى داند که آن جا چه عالمى است! و چه نعمت هایى در اختیار بندگان شایسته اش قرار مى دهد! چنین کسانى که راه را به خوبى شناخته اند و به خوبى آن را پیموده اند، در آخرت، هیچ مشکلى ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد حتّى بیش از آنچه تصور مى کنند و به عقلشان مى رسد. معمولاً انسان باید تصورى از چیزى داشته باشد تا آن را بخواهد. اما خداوند آن قدر نعمت مى دهد که تصورش را هم نمى کنند; «فیها ما تَشتهیِه الانفسُ و تَلذُّ الاعینُ.» (زخرف: 71) در جایى هم مى فرماید: «لَهم ما یَشاؤون فیها وَ لَدنیا مزیدٌ» (ق: 35); هر چه بخواهند مى دهیم، بیش تر هم مى دهیم.
اما در دنیا، خیرات و نعمت ها کمابیش با یکدیگر تزاحم دارد. نعمت ها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدودمى توانداز آن ها استفاده کند، چه در خوردنى ها باشد، چه در نوشیدنى ها، چه در پوشیدنى ها یا دیگر نعمت ها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود باید از آن ها استفاده کرد. اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معکوس مى دهد; مثلاً، اگر انسان پرخورى کند، مریض مى شود. خداوند هم وقتى مى خواهد در این دنیا به کسى چیزى بدهد به مقدار محدود مى دهد، وقتى هم نعمت هاى مادى و معنوى او با یکدیگر تزاحم پیدا مى کند، نعمتى را که برایشان اصل است به آن ها مى دهد.
به همین دلیل است که گاهى بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتارى هایى مى شوند. این طبیعت دنیاست که به دلیل این تزاحمات، گرفتارى ها ایجاد مى شود. اصلاً زندگى دنیا بدون سختى ممکن نیست. اما قرار بر این است که بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آن ها بدهد، مگر مصلحتى قوى تر در کار باشد و نعمتى با دیگرى تزاحم پیدا کند. بندگان خدا چیزهایى را مى خواهند، اما این خواست گاهى موجب محرومیت آن ها از چیزهاى دیگر مى شود. در چنین مواقعى، خداوند به آن ها چیزى مى دهد که به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم کارشان را به خدا واگذار مى کنند و معمولاً مطابق خواسته دلشان از خدا چیزى نمى خواهند، مى گویند: خدایا، هر چه را براى ما بهتر است نصیبمان کن. خداوند هم چنین اراده مى کند که به عنوان مثال، براى محفوظ ماندن آن ها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت مى شوند، شب برایشان باران بفرستد. ولى خواست خداوند چنین است که اگر این نعمت ها با یکدیگر تزاحم پیدا کرد، آن را که برایشان بهتر است عطا کند; حتى گاهى از دنیایشان کم مى گذارد و بر نعمت هاى اخرویشان مى افزاید و درجاتشان را بالا مى برد.
پس با دلایل عقلى و برهانى، مى توان اثبات کرد که اگر کسانى راه صحیح را بشناسند و آن را درست بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آن ها مى دهد، حتى اگر به این صورت باشد که در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا کنند، مگر این که خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است که هیچ ناراحتى نبینند.
سعادتمند واقعى کیست؟
این ها چه کسانى اند؟ آیا کسانى که مقصد را شناخته اند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسائل فردى و اجتماعى و دیگر جنبه هاى زندگیشان به خوبى شناخته اند و توفیق عمل داشته اند یهودى اند یا نصرانى یا بودایى یا غیر آن؟
بر اساس عقیده ما، راه صحیح «اسلام» است و هر کس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گم شده حقیقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسیدن به او نیز تنها راه «اجراى دستورات اسلام» است. بنابراین، ممکن نیست کسى مسلمان باشد، اما ضروریات اسلام را نداند. پس هر کس مقصد را شناخته، راه را هم کمابیش یافته است. چنین شخصى مستحقّ دریافت نعمت هاى بى منتهاى خدا در دنیا و آخرت است.
تفاوت بهره افراد از «سعادت»
اما مسلمانان فرقه هاى گوناگونى دارند. همیشه هم کسانى بوده اند که مى خواسته اند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم کرده اند، ولى موفق نشده اند، به خصوص در دوران ائمّه اطهار(علیهم السلام)کسانى بودند که در گوشه و کنار زندگى مى کردند; مى خواستند اسلام را دقیقاً بشناسند، ولى شرایط اجتماعى آن دوران و حکومت هاى جابرانه مانع این کار بود. این دسته افراد به اندازه اى که شناخت پیدا کرده اند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل کنند. طبعاً استحقاق دریافت همه گونه عنایتى را هم ندارند; چون تمام راه را نپیموده اند; در چیزهایى که نشناخته اند کمالاتى وجود داشته که آن ها به دلیل عمل نکردن، به آن ها دست نیافته اند، هرچند تقصیرى در زمینه شناخت نداشته اند. خداوند هم در همین حد پاداش آن ها را خواهد داد: «اِنّا لانُضیع اَجرَ مَن اَحسنَ عملاً.» (کهف: 30) آن ها تقصیر نداشته اند; در شناخت، قصور داشته اند و به آنچه فهمیده اند عمل کرده اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مى دهد.
اما کسانى که مقصد را شناخته اند، با تلاش و کوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهاده اند و براى طى طریق، مشمول توفیق الهى شده اند ـ یعنى: شیعه اهل بیت(علیهم السلام)هستند ـ دیگر هیچ مشکلى ندارند، مگر در زمینه عمل; باید در عمل بکوشند چون هدف و راه را درست شناخته اند. البته این ها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنین نیست که هر که شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت(علیهم السلام)را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با یکدیگر فرق مى کند و ممکن است بعضى ها به شناخت کامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع، از درک آثارش نیز محروم خواهند شد. هر که به شناخت کامل تر رسیده باشد، از آثار بیش ترى برخوردار خواهد شد.
فرض ما بر این است که ما شیعیان از لحاظ شناخت کمبودى نداریم، اسلام را از شیوه اهل بیت(علیهم السلام) با همه ابعادش شناخته ایم. پس اگر به درستى عمل کنیم، خداوند در دنیا و آخرت، ما را غرق در نعمت خواهد کرد و چرا چنین نکند؟ مگر خدا مى خواهد نعمت هایش را براى چه کسى ذخیره کند؟ مگر بخل دارد؟ آیا اگر به بعضى ها بدهد، نعمت هایش تمام مى شود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نیست، هر چه را به یکى داده به دیگرى هم مى تواند بدهد; «اِنَّما اَمرُه اِذا اَرادَ شیئاً اَن یَقولَ لَه کُن فیکونُ.» (یس: 82) محدودیت از ویژگى هاى دنیاست و در آخرت وجود ندارد. در این جا هم هر کس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مى کند، مگر آن که مصلحت نباشد; به گونه اى که حتى اگر به خودش هم گفته شود که اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگرى محروم مى شوى، قبول نمى کند و مى گوید همان که خدا خواسته بهتر است.
پس کسانى که مقصد را درست تشخیص داده اند، راه را هم درست رفته اند و تمام توانشان را نیز براى رسیدن به آن به کار گرفته اند ـ همان کسانى که در دنیا و آخرت، غرق در نعمت هاى خدا خواهند شد ـ مسلمانانى هستند که شیوه اهل بیت(علیهم السلام) را درست نشناخته اند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان پیش رو قرار داده اند. بر این اساس، امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: اى پسر جندب، اگر شیعیان ما (کسانى که مقصد زندگیشان ; یعنى: خدا و قیامت را درست شناخته اند و سعادت حقیقى را وجهه همّت خود گردانده اند) استقامت به خرج دهند (و از مسیرى که انتخاب کرده اند منحرف نشوند) خداوند آنان را غرق در نعمت هاى خود مى کند.
«استفامت»; شرط دست یابى به سعادت
در توضیح «استقامت»، بجاست بدانیم که در چند جاى قرآن، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امر به استقامت شده است; یکى در سوره هود که از آن حضرت نقل است که فرمود: «شَیبّتنی سورةُ هود لمکانِ هذه الایة: "فَاستقمْ کما اُمرتَ و مَن تابَ معکَ"»;( ) سوره هود مرا پیر کرد; به سبب وجود این آیه: پس استقامت بورز تو و هر که با تو توبه کرده است، همان گونه که فرمان داده شده اى. حضرت امام(رحمه الله) در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تأکید مى کردند. به واقع، آنچه انسان را پیر مى کند و کمرشکن است «استقامت» است. به همین منظور، خداوند به استقامت ورزندگان در آیه دیگرى بشارت مى دهد: «اِنَّ الّذینَ قالوا ربُّنا اللّهُ ثُمَّ استقاموا تتنزّلُ علیهُم الملائِکةُ اَلاّ تَخافُوا ولاتحزنوا واَبشروا بالجنّةِ الّتی کُنتم تُوعدونَ» (فصلت: 30); آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند (و پایدارى کردند)، فرشتگان بر آنان فرود آیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتى که وعده داده شده اید.
بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت(علیهم السلام)کافى نیست، بلکه باید در این راه پایدارى کنیم و استقامت به خرج دهیم; باید مراقب باشیم تا لحظه اى منحرف نشویم. اگر کسى این گونه باشد، خداوند از هیچ خیرى در حق او فروگذار نمى کند. چنین کسى مستجاب الدعوه است; هر چه از خدا بخواهد به او عطا مى کند و اصلاً جز آنچه مرضّى خداست انجام نمى دهد; ملائکه هم با او مصافحه مى کنند و دست مى دهند. البته کسانى که به درجات بالاتر و کامل ترى رسیده باشند ملائکه را هم مى بینند و مصافحه شان را درک مى کنند.
دیدن ملائکه مختصّ به پیامبران(علیهم السلام)نیست. ائمّه اطهار(علیهم السلام)پیامبر نبودند، ولى ملائکه را مشاهده مى کردند یا حضرت مریم(علیهم السلام)نه امام بود و نه پیامبر، اما ملک را مشاهده کرد و گفت: «اَعوذُ بالرّحمان مِنکَ اِن کُنتَ تقیّاً» (مریم: 18) و حضرت عیسى(علیه السلام) را ملک به او مرحمت کرد; «قالَ اِنّما اَنا رسولُ ربّکِ لِاَهبَ لکِ غلاماً زکیّاً.» (مریم: 19)
هماهنگى مصلحت الهى با بهره مندى مؤمنان از نعمت هاى دنیا
باید توجه داشته باشیم که آنچه به عنوان نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعى در این روایت نقل شده قاعده کلى و همیشگى نیست، بلکه اقتضائاتى است که امام صادق(علیه السلام) برخى از آن ها را در خصوص آنان ذکر کرده اند; یعنى: چنین کسانى این گونه اقتضایى در وجودشان هست که خداوند مثلاً، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سر شان سایه بیندازد یا ملائکه با آن ها مصافحه کنند. اما باید توجه داشت که اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش این کارها را نکرده به دلیل مصالحى بالاتر است; یعنى: این اقتضا براى آنان وجود دارد که روزهایشان آفتابى باشد و اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممکن است به دلیل برخى مصالح والاتر، این امتیازات را به آن ها ندهد.
از جمله امتیازاتى که خداوند به چنین بندگانى عطا مى کند این است که «لاََکلوُا مِن فَوقهم و مِن تحتِ اَرجُلهم»; آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زیرپایشان دریافت مى کنند. شاید این تعبیر کنایى بوده و منظور این باشد که نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازیر مى شود. به این مضمون، در قرآن هم مى فرماید: «وَلَو اَنَّ اَهلَ القُرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات مِن السّماءِ و الارضِ» (اعراف: 96); اگر اهل زمین ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمین بر آن ها درهاى برکات را مى گشودیم. مصداق کامل چنین کسانى شیعیان خالص اهل بیت(علیهم السلام) هستند که هیچ چیز از خدا نمى خواهند، مگر این که دعایشان را مستجاب مى گرداند; «لَماَ سَألوا اللّهَ شیئاً اِلاّ اَعطاهم.» ادامه دارد.
-
پى نوشت ها
1ـ محمدباقرمجلسى،بحارالانوار،ج 78، ص 279