معرفت، سال هشتم، شماره چهارم، پیاپی 31، آذر و دی 1378، صفحات 19-

    نظرى به شخصیت مذهبى ـ سیاسى حضرت امام خمینى (رحمه الله)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نظرى به
    شخصیت مذهبى ـ سیاسى حضرت امام خمینى(رحمه الله)

    گفت و گوى استاد محمدتقى مصباح با
    آقاى محمد لَنْسِل (رئیس جامعه شیعیان اتریش)

     

    اشاره:

    یک صدمین سال میلاد حضرت امام خمینى (رحمه الله) بهانه خوبى جهت پاسداشت یاد و خاطره آن امام بزرگوار بود. مشتاقان داخلى و خارجى، جهت آشنایى بیش تر با آراء و افکار و شخصیت آن عزیز به دیدار مریدان و دست پروردگان وى شتافتند. آقاى لنسل، از جمله شخصیت هاى برجسته و رئیس جامعه شیعیان اتریش است که با استاد مصباح یزدى، پیرامون شخصیت مذهبى، سیاسى حضرت امام خمینى(رحمه الله) به گفت و گو نشستند. با هم این گفت و گو را مى خوانیم:

    آقاى لنسل: در ابتدا دوست داشتم از جناب عالى تشکر کنم از این که وقت گران قدر خود را در اختیار ما گذاشتید. هدف از صحبت این است که بعضى از ویژگى هاى حضرت امام را به دست آوریم و بفهمیم که شخصیت واقعى آن حضرت چگونه بوده است. بیش ترین نکته اى که توجه جهان را به خود جلب کرد این بود که حضرت امام به عنوان یک روحانى، رهبرى سیاسى را به عهده گرفت و تحولى عظیم در جامعه به وجود آورد. سؤال اول خودم را در این زمینه مطرح مى کنم: ویژگى خاص حضرت امام به عنوان یک رهبر سیاسى چه بود؟ کدام خصوصیت ایشان شاخص بود؟

    استاد مصباح: بسم الله الرحمن الرحیم. خوشوقتم از این که برادران عزیز و مسلمان اتریشى را در این جا زیارت مى کنم. من قبلاً دو بار در وین خدمتشان رسیده بودم و از آشنایى با ایشان خوشحال بودم. در واقع، رسیدن به این آشنایى از برکات این انقلاب بود و اگر انقلاب نبود، ما از این برادران اطلاعى پیدا نمى کردیم و شاید ایشان هم با اسلام آشنایى پیدا نمى کردند. در امسال، که به نام امام(رحمه الله)نامیده شده، جا دارد ما محور گفتوگوها و دیدارهایمان درباره شخصیت اصلى امام(رحمه الله) باشد. من از برادر عزیزمان اجازه مى خواهم به جاى این که فقط درباره امام(رحمه الله) به عنوان یک شخصیت سیاسى صحبت بکنم، قدرى عمیق تر به این شخصیت عظیم الهى نگاه کنیم و از یک زاویه بازترى به این مسأله بنگریم:

    اگر نگاهى اجمالى به تاریخ بشریت داشته باشیم، مى بینیم که تحولاتى که پیش از این در تاریخ پیش آمده مرهون شخصیت هاى خاصى است. حتى بعضى گفته اند: اصلاً تاریخ ساخته شخصیت هاى برجسته و قهرمان است. اگر ما این نظریه را به طور کلى نپذیریم ـ که البته قدرى اغراق آمیز است ـ اما شکى نیست که در تاریخ انسانیت، شخصیت هایى پیدا شده اند که تحولات عظیمى در زندگى بشریت و مردم خودشان ایجاد کرده اند و نقاط عطفى در مسیر زندگى بشریت ترسیم نموده اند.

    بعضى از این شخصیت ها قهرمان ملّى یا پیشواى بزرگ مذهبى خاص بوده اند و مثلاً، در مذهب خود، تحولاتى ایجاد نموده و موجب تکامل آن شده اند یا براى نژاد خاصى مایه پیشرفت هایى شده اند. ولى بعضى از ایشان تأثیرشان بر کل بشریت بوده است.

    از منظر دیگر، تأثیرى که یک قهرمان و یک شخصیت عظیم بر جامعه مى گذارد گاهى در بعد اقتصادى است، گاهى در بعد علمى و گاهى معنوى خالص. اما گاهى شخصیت هایى پیدا شده اند که یک تأثیر همه جانبه بر زندگى انسان گذاشته اند.

    تا آن جا که ما اطلاع داریم، شخصیت هاى عظیمى که در تاریخ انسانیت توانسته اند هم در تاریخ کل انسانیت اثر بگذارند و هم زندگى انسان را از همه جهت تحت تأثیر قرار دهند، نمونه هایش را فقط در انبیا(علیهم السلام) ملاحظه مى کنیم.

    غیر از انبیا(علیهم السلام) کسانى که دست پروردگان کامل آن ها و شاگردان تمام عیارشان بوده اند، توانسته اند مشابه تأثیر انبیا(علیهم السلام)را در جامعه ایجاد کنند. در میان انبیا(علیهم السلام)مى توانیم به حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حضرت عیسى(علیهم السلام) و به ویژه حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) اشاره کنیم. در میان پیروان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، طى چهارده قرنى که از تاریخ اسلام گذشته است، کم تر کسى را مى توان پیدا کرد که این جامعیت را مانند امام خمینى(رحمه الله) داشته باشد.

    از پیروزى انقلاب، قریب بیست سال گذشته، ولى تصور مى کنم دست کم، دو قرن لازم است تا تأثیرى که امام(رحمه الله) در جامعه بشریت گذاشته دقیقاً ارزش یابى شود. شاید این جمله حمل بر نوعى تعصب و یا یک عاطفه افراطى بشود، اما شاید تاریخ اثبات کند که دور از واقعیت نگفته ام.

    امام(رحمه الله) به عنوان یک روحانى مذهبى شیعه ـ که یکى از مذاهب اسلام شناخته مى شود ـ در دنیا براى مردم شناخته شده است. اما ویژگى خاصى که براى امام(رحمه الله) قایل شده اند این است که یک حرکت سیاسى را به وجود آورده و یک تحول سیاسى را سامان داده است.

    البته شاید برخى این دو حیثیت را از هم جدا کنند و بگویند امام(رحمه الله) دو شخصیت داشته: یکى روحانى و دیگرى سیاسى. ولى دست کم، از نظر خود امام(رحمه الله) این جور نبوده، تمام ابعاد وجودى ایشان مثل رویه هاى یک هرم متوجه یک نقطه بود. امام(رحمه الله) هویت خود را در بندگى خدا مى دانست، وظیفه خودش را این مى دید که دستورات خدا را در زندگى شخصى، در زندگى خانوادگى و سپس در جامعه تحقق بخشد.

    خواست خدا از انسان در عرصه هاى گوناگون فردى و اجتماعى، جز کمال و سعادت انسان ها نیست و ابعاد فردى، اجتماعى، مادى، معنوى، دنیوى، اخروى، دینى، سیاسى، اقتصادى، سیاسى، امثال این ها از هم قابل انفکاک نیست. همه این ها ابعاد یک موجود مى باشد و آن موجودى است که به سوى خدا در حرکت است و باید در همه مراحل زندگى، خواست خدا را، که همان کمال و سعادت حقیقى انسان است، تحقق ببخشد.

    در این جا، بحث ما بر سر ابعاد فردى و شخصى زندگى امام(رحمه الله)نیست. ما زندگى امام(رحمه الله) و شخصیت ایشان را از تأثیرش در اجتماع بررسى مى کنیم. ابعاد اجتماعى زندگى امام(رحمه الله) مانند دایره هاى متداخل است; از زندگى خانوادگى، زندگى شهرى، زندگى در کشور، زندگى شیعیان، زندگى مسلمانان و بعد، زندگى کل انسان ها مثل دوایر متداخلى است که شخصیت امام را احاطه کرده است.

    به این ترتیب، امام(رحمه الله) ابتدا به ساختن خانواده و شاگردانش پرداخت. در ضمن تربیت شاگردان، توانست یارانى براى توسعه حرکت خود در کل جهان پیدا کند. پس از این که یارانى به اندازه ضرورت و قدر نیاز فراهم ساخت شروع به اصلاح جامعه و کشور خودش کرد تا آن را به سمت اهداف الهى نزدیک کند.

    هر چند امام(رحمه الله) در واقع، یک شخصیت مذهبى بود، ولى با اعتقاد به این که مذهب از سیاست جدا نیست، اصلاح جامعه خود را در این دید که از لحاظ دینى و سیاسى ـ هر دو ـ متحول شود. فعالیت هاى امام قریب پانزده سال در زمینه کارهاى مقدماتى طول کشید که این منجر به یک تحول بنیادین در کشور شد تا همه ابعاد اجتماعى و سیاسى و مذهبى را در بر گیرد. به همین دلیل، انقلاب اسلامى ایران تنها یک انقلاب سیاسى نبود، بلکه بیش از هر چیز، یک انقلاب فرهنگى ـ دینى بود.

    در طول این مدت، گرچه اولین هدف امام(رحمه الله) ایجاد تحول در جامعه ایران بود، ولى ایشان هیچ گاه از رسالت جهانى خود غافل نبود. اولین هدف فراکشورى و فرامیهنى ایشان این بود که شیعیان را در تمامى کشورهاى جهان با معارف اصلى شیعه آشنا کند; از یک طرف، خرافات را از دایره اعتقادات و رفتارهاى آنان بزداید و از طرف دیگر، توجه آنان را به جوهر اسلام و بشریت جلب کند. امام(رحمه الله) در این زمینه هم موفقیت هاى چشم گیرى به دست آورد و خواه ناخواه اشتباهات و کژاندیشى هایى که در رفتار بعضى از شیعیان در نقاط جهان وجود داشت به برکت تعابیر ایشان، رو به اصلاح رفت.

    شیعیان دنیا هم با استفاده از تعلیمات امام(رحمه الله)، با حقیقت مکتب اهل بیت(علیهم السلام)بیش تر آشنا شدند و این عاملى شد که تمامى کشورهاى اسلامى رابطه عمیق ترى با خودشان و با امام(رحمه الله) ایجاد کنند.

    از نکات مهمى که در این جا مى توان مورد توجه قرار داد این بود که امام(رحمه الله) شیعیان را به این رسالت خودشان متوجه کرد که در عین حفظ معارف و اصول مذهب خودشان، رسالتى را که نسبت به وحدت جهان دارند فراموش نکنند.

    همان گونه که مى دانیم، دشمنان اسلام از دیرباز درصدد بوده اند بین فرقه هاى اسلامى جدایى بیندازند تا همه فرق را تضعیف کنند و زمینه تسلط خود را فراهم سازند. امام(رحمه الله) با توجه به این سیاست شیطانى، سعى کردند که وحدت اسلامى را زنده کنند و شیعیان را با سایر فرق اسلامى متحد نمایند. از همین جاست که بین این دایره با دایره گسترده ترى ارتباط برقرار مى شود; یعنى: رسالت امام(رحمه الله) از مرز شیعیان هم فراتر مى رود و شامل همه مسلمانان دنیا مى شود.

    اگر بررسى کنیم که حرکت امام چه تأثیرات عظیمى در مسلمانان سایر فرق در سراسر دنیا داشته، به نتایج شگفت آورى خواهیم رسید. مهم ترین مواردى را که در این زمینه مى توان به آن توجه کرد این است که پس از حرکت امام(رحمه الله) و نهضت ایشان، همه مسلمانان جهان به هویت اسلامى خود پى بردند و آن را مایه افتخارشان دانستند. قرن ها بود که استعمارگران با تبلیغات سوء خود، عقیده مسلمانان را نسبت به دین شان و هویت اسلامى شان تضعیف کرده بودند و طورى شده بود که جوانان، به خصوص اسلام را افتخارى براى خودشان نمى دانستند و حتى علاقه نداشتند در بسیارى از مجامع دنیا، خودشان را به عنوان «مسلمان» معرفى کنند. اما پس از نهضت امام مسلمانان(رحمه الله)، نه تنها در کشور ما، بلکه در کشورهاى دیگر هم با سرافرازى، خود را معرفى مى کنند و اسلام را مایه فخر خود مى دانند.

    اما برکات وجود امام(رحمه الله) و نهضت ایشان به این جا هم ختم نمى شود. حرکت امام(رحمه الله) نه تنها موجب شد که مسلمانان جهان به اسلام افتخار کنند، بلکه موجب گردید که پیروان سایر ادیان هم به دین دارى خود افتخار کنند. این حقیقتى است که من در طول سفرهاى متعددى که به کشورهاى مسیحى داشته ام، کشیش ها و اسقف هاى مسیحى بر آن تأکید داشته اند که حرکت امام(رحمه الله)موجب شد که ما جرأت کنیم تا دین خودمان را در جهان ترویج نماییم. امام نه تنها موجب شد اسلام رواج پیدا بکند، بلکه حتى مسیحیت نیز در پرتو اسلام، رواج پیدا کرد. اما همّت بلند امام(رحمه الله)به این جا هم محدود نشد. و همان گونه که همه مى دانید، ایشان براى رهبر یکى از بزرگ ترین کشورهاى عالم پیام دادند که شما باید آماده شناختن و پذیرفتن اسلام باشید و این مایه سعادت شماست.

    همه به خاطر داریم پیام تاریخى امام(رحمه الله) را که به گورباچف فرستادند و شوک عظیمى در رهبران شوروى ایجاد کردند و تعجب عظیمى را در همه سیاستمداران جهان برانگیختند که در یک چنان موقعیت تاریخى که ایران داشت، چگونه امام(رحمه الله) به فکر فرستادن چنین پیامى براى رهبر کشور عظیم آن دوران ـ که دومین ابرقدرت جهان بود ـ فرستادند و قاطعانه پیش بینى کردند که رژیم شما به پایان عمر خود رسیده و صداى در هم شکستن استخوان هایش شنیده مى شود. شما هیچ راهى براى سعادتتان ندارید، جز اسلام و هشدار دادند که مواظب باشید ابرقدرت غرب شما را فریب ندهد و شما را تحت تسلط خودش درنیاورد. اما متأسفانه آن ها این پیام را جدّى نگرفتند. و همین اواخر، آقاى گورباچف اعتراف کرد که اگر ما پیام امام(رحمه الله) را شنیده بودیم، امروز با این مشکلات مواجه نمى شدیم.

    اکنون با توجه به این لایه هاى حرکت امام(رحمه الله)، مى توانیم از پشت این رفتارهاى فردى، اجتماعى، دینى و سیاسى، چهره نورانى عظیمى را مشاهده کنیم که نورش تمام عالم را فراگرفته است و از نور الهى سرچشمه مى گیرد و واسطه فیضى است که نور را از خداى متعال دریافت مى کند و در همه جهان پخش مى کند و هیچ گاه خود را در یک محدوده جغرافیایى یا محدوده قومى و نژادى و حتى مذهبى محدود نکرد و جز رضاى خدا و خیر خلق خدا، چیزى در نظر نداشت. امیدواریم که با همین معرفت هاى ناقصى که ما از شخصیت امام(رحمه الله) پیدا کرده ایم ـ و دعا مى کنیم که خداى متعال ساعت به ساعت بر علوّ درجات ایشان بیفزاید ـ به ما توفیق دهد که راهى را که ایشان براى ما رسم کرده اند ـ که همان راهى بود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و سایر انبیا(علیهم السلام)براى بشریت ترسیم کرده اند ـ بپیماییم و جز رضاى خدا و خدمت به خلق او مطلوب و هدف دیگرى نداشته باشیم.

    آقاى لنسل: از بیانات بسیار واضح و جالب جناب عالى تشکر مى کنم. ولى اگر اجازه دهید، من یک سؤال کوچک را اضافه کنم:

    در ابتدا، مى خواهم به عنوان تأیید مطالبى که شما بیان فرمودید، بگویم که پس از نهضت حضرت امام، پیروان سایر ادیان به هویت خودشان افتخار مى کردند و حتى بین سیاستمداران غربى هم همین طور شده بود. به عنوان مثال، یکى از رؤساى جمهور سابق اتریش اظهار مى داشت که پس از پیروزى انقلاب اسلامى، من هم جرأت مى کنم خودم را به عنوان یک مسیحى معرفى بکنم.

    اما اکنون این سؤال در اذهان مردم غرب مطرح است که چون یکى از ویژگى هاى حضرت امام(رحمه الله) و نهضت ایشان این بوده که قدرت سیاسى و رهبرى مذهبى را با هم جمع کرده، آیا این مذهب و نهضت موجب یک استبداد فکرى به روش قرون وسطایى نشده است؟ آیا اصلاً این تفکر غرب درست است یا خیر؟

    باید اضافه بکنم که جدایى سیاست از دین براى مردم غرب به عنوان یک پیشرفت تلقّى مى شود. با این دید، چگونه مى توان نهضت حضرت امام(رحمه الله) را ارزیابى کرد؟

    استاد مصباح: این نکته بسیار مهمى است و طبعاً حل این مشکل هم به آسانى میسّر نیست. مشکل از این جا ناشى مى شود که مبانى فرهنگ امروز غرب در دوره هاى نوین با مبانى فرهنگ انبیا(علیهم السلام) و از جمله اسلام و امام(رحمه الله) از ریشه تفاوت دارد. مهم ترین اختلاف ریشه اى بین این دو فرهنگ آن است که آیا دین از مقوله ارزش هاى اعتبارى و قراردادى است؟ در فرهنگ غربى، از عصر نوزایى به بعد، این گرایش رشد کرده که دین از قبیل مقولات ارزشى، نسبى و قراردادى است; چیزى همانند آداب و رسوم اجتماعى که در جامعه، عده اى یک سلسله آداب و رسوم را مى پسندند و در جامعه دیگر، آن ها را نمى پسندند یا زمانى دیگر تغییر مى کند. این تلقى آن ها از مذهب است; مذهب را از مقولاتى مى دانند که این قابلیت را دارد یک روز آن را بپسندند و روز بعد بخواهند تغییرش بدهند و چیز دیگرى را جایگزین آن کنند. بر این اساس، مى گویند: همان گونه که مردم در انتخاب رنگ لباس و انتخاب آرایه هاى خانه یا انتخاب نوع غذا آزادند، در انتخاب دین هم باید آزاد باشند; چون ملاک مشخصى براى خوب و بد وجود ندارد، تابع میل ها و سلیقه هاى مختلف است.

    آن ها تصور مى کردند مقولات دینى از قبیل مقولات ارزشىِ اعتبارى، نسبى و قراردادى است; یعنى: همین طور که مردم در انتخاب رنگ لباس و نوع غذا و آرایه هاى منزل سلیقه هاى متفاوتى دارند و هیچ کس نمى تواند سلیقه خود را بر دیگرى تحمیل کند، نسبت به دین هم همین طور است; هر کسى هر دینى را خواست به سلیقه خود انتخاب مى کند، بعد هم اگر نخواست عوض مى کند; این لباس را در مى آورد و لباس دیگرى مى پوشد.

    روى این حساب، تصور مى کنند اگر کسى بیاید، بر دین خاصى تأکید کند و بگوید این دین حق است و همه باید آن را بپذیرند، مثل این است که یک نوع رنگ لباسى را تعیین بکند و بگوید که همه باید این نوع رنگ را بپوشند. این زورگویى است. در این جا هم مى گویند: این سخن که یک دین درست است و سایر دین ها غلط، این هم زورگویى است. این ها از این دید نگاه مى کنند. و دین را مقوله اى نسبى و قراردادى مى پندارند.

    در این صورت، طبیعى است که وقتى حضرت امام(رحمه الله) تمام مردم را دعوت به اسلام مى کند و در بین مذاهب اسلامى، دعوت به تشیع مى نماید و براى تحقق تشیع، نظام ولایت فقیه را مورد تأکید قرار مى دهد، آن ها تصور کنند که او استبداد به خرج مى دهد.

    اما فرهنگ ما غیر از این است. ما معتقدیم که مقولات دینى از قبیل مقولات فلسفى، منطقى و ریاضى است. اگر یک فیلسوف یا ریاضیدان یک قضیه علمى را براى مردم بیان کند و بگوید مجموع زوایاى مثلث مساوى دو قائمه است، آیا این استبداد است؟ یا اگر در یک قضیه منطقى، بگویند نقیض موجبه جزئیه سالبه کلیه است، این استبداد است؟ اگر بگویند آب ـ مثلاً ـ در 100 درجه حرارت، به جوش مى آید این«دیکتاتورى»مى شود؟ اگر دارویى را کشف کنند و در عمل اثبات نمایند که اگر مى خواهید معالجه کنید، باید از آن دارو استفاده کنید، وقتى پزشک دستور مى دهد، این «دیکتاتورى» است؟

    بر این اساس، تصور ما این است که یک پزشک خوب آن نیست که بیماران را جمع کند و از ایشان نظرخواهى کند که به نظر شما، این بیمار را چگونه باید معالجه کرد. یا یک مهندسى عمله ها را جمع کند و بگوید: به نظر شما، بهترین نقشه ساختمان کدام است؟ باید یا یک برهان قطعى براى مطلب داشته باشد یا از یک منبع فوق بشرى، علم خود را دریافت کند. اگر مطلبى بر اساس برهان منطقى باشد، قطعى است و دیگر نسبى و قراردادى نمى باشد; مثل براهین ریاضى. دین هم این طور است; همانند نظریات ریاضى که مبتنى بر برهان هاى ریاضى است و وقتى که اثبات شد، دیگر جاى چون و چرا ندارد، همه باید بپذیرند.

    بنابراین، ما باید اول این مسأله را حل کنیم که آیا مفاهیم دینى از قبیل مقولات قراردادى و نسبى است تا قابل تغییر و تعدد باشد یا نه، از قبیل واقعیات است، حقایق عینى و ثابت ـ عینى یا ذهنى ـ است; مثل حقایق ریاضى و منطقى. اگر این جور باشد، نه تخلف برمى دارد و نه قابل کثرت است. هر مسأله ریاضى در واقع، یک جواب واقعى دارد و هر جواب دیگرى خلاف آن داده شود، غلط است. بنابراین، بهترین ریاضیدان آن است که به مسائل منطقى ریاضى جواب صحیح بدهد، نه این که رأى گیرى کند و به آراء اکثریت واگذار نماید.

    البته حکم یک سلسله مسائل جزئى و «تاکتیکى» ممکن است در شرایط مختلف زمانى و مکانى تغییر بکند یا به راه حل قطعى هنوز نرسیده باشیم و در مرحله شک و ظن باشیم و جاى تحقیق و اجتهاد و استنباط وجود داشته باشد. در چنین مواردى، البته باید زمینه تحقیق و تفکر براى همگان باز باشد و تا زمانى که برهان یقینى وجود ندارد، نباید هیچ کس را به نظر خاصى ملزم کرد، باید زمینه رشد فکرى و تحقیق را باز گذاشت. در این موارد، اگر کسى بخواهد نظر ظنّى خود را بر دیگران تحمیل کند، این استبداد است و اسلام هیچوقت چنین چیزى را تحمیل نمى کند.

    به عنوان مثال، مى توان گفت که در عالم پزشکى، وقتى یک بیمارى جدید و ناشناخته اى در جامعه پیدا مى شود که هنوز استادان پزشکى در زمینه آن تحقیقاتشان به نتیجه یقینى نرسیده، متخصصان راه هاى مختلفى را در تشخیص و کیفیت معالجه آن به آزمایش مى گذارند. در چنین مواردى، اگر یک نفر بیاید، بگوید همه باید بیایند و نظر مرا قبول بکنند، بدون این که هیچ دلیل قطعى داشته باشد، این معقول نیست، استبداد است. در مسائل دینى هم ما چنین مواردى را داریم; مواردى که مستحدث است یا به دلایلى، هنوز نظریه قطعى اسلام را کشف نکرده ایم. این موارد جاى اجتهاد است و صاحب نظران مى توانند نظرات مختلفى بدهند و هیچ کدام نمى تواند نظر خود را بر دیگرى تحمیل کند.

    آقاى لنسل: من مى دانم که تمام مسائل را نمى توان در این مدت کوتاه بیان کرد، منتهى ما از دو سؤال پاسخ قانع کننده دریافت کردیم. امیدوارم که جناب عالى در فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى خودتان توفیقات روزافزون داشته باشید و ما را در دعاهایتان، از یاد نبرید تا ما هم بتوانیم در فعالیت هایى که داریم موفق باشیم.

    استاد مصباح: ما از فعالیت هاى مخلصانه شما تشکر مى کنیم و از اعماق دلمان به شما دعا مى کنیم و از شما هم درخواست مى کنیم که به ما دعا کنید; چون خدا دوست دارد که بندگانش به فکر یکدیگر باشند، حتى در مقام دعا کردن هم دیگران را فراموش نکنند. این موجب مى شود که خداوند دعاى بندگانش را در حق همدیگر مستجاب کند، وگرنه معلوم نیست ما براى دعا کردن اولویتى بر شما داشته باشیم. به هر حال، از خداى متعال درخواست مى کنیم که به همه ما توفیق انجام وظیفه عنایت فرماید.

    آقاى لنسل: اگر ممکن است، خاطره اى از امام برایمان نقل کنید.

    استاد مصباح: حقیقت این است که زندگى حضرت امام(رحمه الله)تمامش درس بود; گفتارشان، راه رفتن شان، نشستن شان، برخاستن شان، درس گفتن شان، معاشرتشان. یکى از خاطراتى که براى همه مشهود بود و براى ما هم آموزنده است این که حضرت امام(رحمه الله) وقتى براى درس از منزلشان بیرون مى آمدند، تنها حرکت مى کردند. اگر در بین راه شاگردى از ایشان سؤالى داشت، مى ایستادند، جواب مى دادند و بعد مى گفتند: شما بفرمایید و مجدداً خودشان تنها حرکت مى کردند، اجازه نمى دادند کسى پشت سرشان راه بیفتد. این درس بسیار بزرگى است که حتى در موقعیت هاى بسیار مهم اجتماعى هم جز در آن وقتى که دیگر نمى توانستند در برابر هجوم مردم مقاومت کنند همیشه سعى مى کردند مانند یک فرد عادى در اجتماع راه بروند، حرف بزنند، نشست و برخاست کنند; براى خودشان هیچ امتیازى قایل نمى شدند. خداوند ان شاءالله بر علوّ درجات ایشان بیفزاید و به ما هم توفیق بدهد که درس هاى خوبى از زندگى ایشان بگیریم.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1378) نظرى به شخصیت مذهبى ـ سیاسى حضرت امام خمینى (رحمه الله). ماهنامه معرفت، 8(4)، 19-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نظرى به شخصیت مذهبى ـ سیاسى حضرت امام خمینى (رحمه الله)". ماهنامه معرفت، 8، 4، 1378، 19-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1378) 'نظرى به شخصیت مذهبى ـ سیاسى حضرت امام خمینى (رحمه الله)'، ماهنامه معرفت، 8(4), pp. 19-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نظرى به شخصیت مذهبى ـ سیاسى حضرت امام خمینى (رحمه الله). معرفت، 8, 1378؛ 8(4): 19-