نیم نگاهى به برخى ازابعاد سیاسى و عرفانى شخصیت حضرت امام(رحمه الله)و نفوذ اندیشههاى ایشان در غرب
Article data in English (انگلیسی)
نیم نگاهى به برخى از
ابعاد سیاسى و عرفانى
شخصیت حضرت امام(رحمه الله)
و نفوذ اندیشه هاى ایشان در غرب
در گفتوگو با: حجج اسلام محسن غرویان و دکتر عباسعلى شاملى
اشاره:
سال جارى از سوى مقام معظّم رهبرى آیة الله خامنه اى ـ مدظلّه العالى ـ به مناسبت تقارن با یکصدمین سالگرد تولد حضرت امام خمینى(رحمه الله)به نام ایشان نام گذارى شد. مجله معرفت نیز به منظور آشنایى هرچه بیش تر اهل معرفت با آراء و اندیشه هاى حضرت امام خمینى(رحمه الله) اقدام به برگزارى گفت و گویى با حضور حجج اسلام و المسلمین محسن غرویان و دکتر عباسعلى شاملى از محققان و مدرسان حوزه علمیه قم نمود. ضمن تشکر از همکارى این سروران، این گفتوگو را تقدیم مى داریم:
معرفت: در فلسفه سیاسى حضرت امام(رحمه الله)مبناى مشروعیت حکومت اسلامى چیست؟
حجة الاسلام غرویان: در مورد مبناى مشروعیت حکومت اسلامى دو دیدگاه مشخص وجود دارد: یکى این که حاکم اسلامى منصوب است و دیگر این که حاکم اسلامى منتخب مردم است. منظور از دیدگاه اول، که معتقد به نصب حاکم اسلامى مى باشد، این است که وى از طرف شارع مقدس منصوب است. در رأس شرع، خداوند متعال قرار دارد و پس از او، رسول و امامان معصوم(رحمه الله) «شارع» تلقى مى شوند. البته آن ها هم آنچه را مى گویند از طرف خداست. ولى ما آن ها را هم «شارع» مى دانیم: بر اساس دیدگاه اول، حاکم اسلامى منصوب از طرف خدا و رسول و امامان معصوم(علیهم السلام) است.
در این جا باید توجه داشت که در زمان غیبت آیا این «نصب» صریح و آشکار است یا به معناى تعیین شرایط است. ما که معتقدیم حاکم اسلامى در زمان غیبت منصوب از طرف شارع است، معنایش آن است که شارع مقدس شرایط خاصى براى حاکم اسلامى تعیین کرده که حاکم اسلامى نمى تواند فاقد آن شرایط باشد. حال اگر این شرایط در چند نفر یافت شد، باید در بین واجدان شرایط رهبرى و حکومت مرجّحى پیدا کنیم، اگر مى خواهیم رهبر واحد باشد تا یکى از این واجدان شرایط بر دیگران ترجیح پیدا کند. به عنوان مرجّح، مى توان از اقبال مردم ونمایندگان و خبرگان آنان هم یاد کرد; یعنى: بگوییم هر واجد شرایطى که مردم بیش تر به او اقبال داشتند و او را پذیرفتند و مقبولیت بیش ترى داشت، به عنوان حاکم متعیّن مى شود. اگر هم قرار شد که شوراى رهبرى وجود داشته باشد، واجدان شرایط یا همان کسانى هستند که در شوراى رهبرى قرارداد مى کنیم و یا از بین واجدان شرایط، مرجّحى را در نظر مى گیریم تا متعین شود. در این حالت، باز هم مقبولیت مردم نسبت به آنان مى تواند یکى از مرجّحات حکومت و رهبرى باشد. اما دیدگاه انتخابى معتقد است که حاکم اسلامى مشروعیت خود را فقط از رأى مردم مى گیرد.
حضرت امام(رحمه الله) قایل به دیدگاه اول بودند. بحث هایى که ایشان در مبحث «ولایت فقیه» مطرح کرده اند و بحث هایى که در درس هاى حکومت اسلامى شان در نجف داشتند نشان مى دهد که ایشان مبناى مشروعت را واجدیت برخى شرایطى مى دانند که شرع مقدس تعیین کرده است. البته هر جا هم ایشان صحبت از رأى و اقبال مردم مى کنند منظورشان این نیست که مشروعیت را به رأى مردم برمى گردانند، بلکه مى خواهند از رأى مردم به عنوان یک مرجّحى براى تعیّن یافتن حکومت در شخص حاکم یاد کنند. عقل هم این مسأله را تأیید مى کند که اگر دو نفر واحد شرایط رهبرى هستند و ما مى خواهیم یکى را به عنوان رهبر تعیین کنیم خوب است ببینیم درجه اقبال مردم نسبت به کدام یک از این دو بیش تر است. آن که مقبولیت بیش ترى یافت بر آن که مقبولیت کم ترى مى یابد، ترجیح دارد.
مبناى مشروعت حکومت اسلامى در فلسفه سیاسى حضرت امام(رحمه الله)برخوردارى شخص حاکم از شرایطى است که شارع مقدس تعیین کرده.
معرفت: در حال حاضر، نفوذ اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) در خارج از مرزهاى ایران چگونه ارزیابى مى کنید؟
دکتر شاملى: پاسخ خودم را با استمداد از این کریمه مبارک مى آغازم که مى فرماید: «وَ جَاءَ مِن اَقصىَ المدینةِ رجل یَسعى قالَ یا قوم اتّبعوا المرسَلینَ». من امام را مصداق روشن این آیه مبارکه مى دانم; شخصیتى که فرازهاى اصلى این آیه شریفه درباره ایشان صادق است:
یکى فراز «مِن اَقصىَ المدینةِ» است; امام برخاسته از اقصى المدینه بود. اقصى مدینه همان قم است. حرکت امام(رحمه الله) از قم موجب شد که این شهر به جایگاه تاریخى خودش در تاریخ اسلام و شیعه، که همان حرم اهل بیت(علیهم السلام)است، باز گردد. این شهر در تاریخ گذشته خود با یدک کشیدن عنوان حرم اهل بیت(علیهم السلام) خاستگاه اندیشمندان و چهره هاى درخشانى بوده که پاسدار حریم دین خدا بوده اند. بازگشت به این جایگاه تاریخى عامل اصلى حرکتى بود که حضرت امام(رحمه الله) از پانزده خرداد 1342 آغاز کردند.
امام راحل همچنین مصداق «یسعى» است. امام(رحمه الله) کسى بود که نزدیک به یک قرن سعى و تکاپو براى احیاى اسلام در اندیشه و عمل داشت; در اندیشه، به دست دهنده افکار تازه اى در ابعاد سیاسى، فقهى، عرفانى و در عمل نیز زنده کننده نظریه «ولایت فقیه» و ایده حکومت اسلامى با برجستگى ولایت عرفانى در برهه غیبت کبرى بود.
نکته آخر تصادق در فراز «اتبعوا المرسلین» است; امام(رحمه الله) دوباره نظریه «ولایت فقیه» را مطرح ساخت; همان مسأله اى که موجب استمرار حرکت انبیا(علیهم السلام) است و به قول خود حضرت امام(رحمه الله)ولایت فقیه جلوه اى از ولایت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)است. این مصادیق سه گانه در شخصیت حضرت امام(رحمه الله)نمودکرد:ساعى فى الله، برخاسته از اقصى المدینه و پیامشان هم پیروى از پیامبران(علیهم السلام). عمل خود ایشان هم استمرار حرکت انبیا(علیهم السلام)بود.
در پاسخ به سؤال شما به صراحت مى توان گفت که شخصیت حضرت امام(رحمه الله)هم چنان در بیرون از مرزهاى کشورمان مکتوم و مجهول مانده; یعنى تصویر کاملاً روشنى از ایشان و ابعاد شخصیتى شان در خارج از مرزهاى انقلاب منعکس نشده است. شاید این صحبت من قدرى تعجب آور باشد، ولى اگر شما نگاهى بکنید به نسل دوم انقلاب خودمان; کسانى که نیروهاى خودى انقلاب هستند و در بستر انقلاب متولد شده اند، مى بینید معرفت و شناختى که از امام(رحمه الله) دارند، بسیار کم رنگ است. این نشان مى دهد که ما در ابعاد تعلیم و تربیتى آن طور که حق امام(رحمه الله) بوده است، ایشان را به فرزندان خودمان نشناسانده ایم، فقط روى ابعاد ظاهرى، اسمى و در حد شعار اکتفا کرده ایم. واقعاً شناخت نسل دوم انقلاب از حضرت امام(رحمه الله)بسیار سطحى است: معمولاً انعکاس چهره هاى جهانى در سطح بین المللى یکى از طریق ارتباطات خودى صورت مى گیرد و دیگرى از طریق ارتباطات بیگانه و غیرخودى; همان تقسیم بندى که رهبر معظّم انقلاب در جناح بندى هاى سیاسى مى کردند و مى گفتند: جناح خودى و جناح غیرخودى. در اطلاع رسانى هم ما یک جناح خودى داریم و یک جناح بیگانه.
در تبلیغات خودى (نه در تبلیغات بیگانه) تصویر روشن و کاملى از حضرت امام(رحمه الله) ارائه نشده است; زیرا وقتى ما در درون خود انقلاب، در ساختار داخلى خود انقلاب نسبت به تأثیر شخصیت امام(رحمه الله) بر روى نسل دوم انقلاب خودمان مشکل داشته باشیم، طبیعى است که در بیرون از مرزها شناخت کاملى از ایشان ارائه نشده باشد. دستگاه هاى تبلیغاتى غیرخودى و بیگانه هم تلاششان بر مکتوم نگاه داشتن اصل انقلاب بوده است. نباید تعارف کنیم و بگوییم تصویر روشن و گسترده اى از حضرت امام(رحمه الله)وجود دارد; نه ما خودمان از امکانات تبلیغاتى خوب استفاده کرده ایم; امکاناتى مثل صدا و سیما و کتاب ها و روزنامه ها و مقالات وپایان نامه ها، و نه آنچه را که به بیرون از مرزها صادر کرده ایم آن قدر هست که بتواند طیف گسترده اى از افرادى را که منتظرند امام را به وسیله ما بشناسند، پوشش دهد.
اما بیگانگان به دلیل شناخت عمیقى که از انقلاب و سکّاندار آن، حضرت امام(رحمه الله)پیدا کردند، امکانات وسیع و کلانى را به کار گرفتند تا چهره انقلاب و امام(رحمه الله)، یا اصلاً مطرح نشود یا اگر مطرح شد در یک قالب تحریف شده باشد. وقتى چهره مبارک نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) توسط سلمان رشدى آن طور مطرح مى شود، باید منتظر باشیم که چهره اى همانند حضرت امام(رحمه الله) به گونه اى مطرح گردد که نه تنها جاذب و جهت دهنده نباشد، بلکه منحرف شده و تحریف شده باشد. اصلاً به راه اندازى جنگ هشت ساله به منظور درگیر ساختن منطقه اى انقلاب بود; انقلابى که مى رفت نمود و واکنش جهانى پیدا کند. مطرح کردن جنگ هشت ساله به این دلیل بود که انقلاب در منطقه خاورمیانه درگیر و حبس شود و صادر نگردد.
بنابراین، نمودى که در مغرب زمین از چهره امام(رحمه الله)وجود دارد چهره قوى اى نیست. اگر قدرى بررسى کنیم، مى بینیم که معرفى امام(رحمه الله)از طریق تبلیغات صدا و سیما و شبکه هاى رایانه اى به مردم مغرب زمین بسیار ناقص و ناچیز یا حتى تحریف شده است.
وقتى در کانادا طى سال هاى دانشجویى خود اخبار را دنبال مى کردم، مى دیدم جمعاً قسمت هایى که احیاناً به معرفى انقلاب و امام(رحمه الله) و جنبه هاى شخصیتى ایشان مربوط است در حد یکى دو دقیقه بیش تر نمى شود. اما اگر در مواقعى بحران هایى در کشور اتفاق مى افتاد، آن ها را بزرگ مى کردند و چهره انقلاب را به آن صورتى که مى خواستند نشان مى دادند.
بنابراین، اصلاً تلاش آن ها بر این بود که امام(رحمه الله) مطرح نباشد، مگر به عنوان یک موضوع حاشیه اى و فرعى. اگر هم مطرح مى شد، جنبه هایى مطرح مى شد که قطعاً تأثیر منفى از ایشان بر جاى مى گذاشت. همین مقدارى را هم که ما از رسانه هاى غربى درباره ایشان مى شنویم یا مى بینیم یا مى خوانیم به دلیل نفوذ شخصیت خود حضرت امام(رحمه الله) در جهان است. یادم نمى رود روزى با یکى از سیاهان امریکاى جنوبى که به تازگى شیعه شده بود، برخورد کردم. تاریخچه گرایش خود را به اسلام بیان مى کرد. از او پرسیدم: چه عاملى باعث شد که به اسلام علاقه مند شوى؟ گفت: من مسیحى بودم، مسیحى کاتولیک. در مسیحیت، چیزى ندیدم. به امریکا و بعد به کانادا آمدم. یک مسیر دایرهوار را طى مى کردم تا خودم و راه خودم را بیابم. اول به طور طبیعى به اسلام اهل تسنّن منتقل شدم و بعد فقط با یک بار گوش دادن به کلام امام شما، که مفاهیم آن را نمى فهمیدم (چون به فارسى بود، ولى جاذبه هاى معنوى بسیارى داشت) خود به خود به تشیّع علاقه مند شدم. از آن پس حرفهاى امام را دنبال کردم پیامها شنیدنى و جاذب بودند، به امام عشق پیدا کردم و به دنبال آن با مطالعه منابع شیعى و انگیخته از محبت وعشق به امام خمینى(رحمه الله)به شیعه گرویدم. بنابراین، اگر شخصیت امام(رحمه الله)انعکاسى هم داشته بیش تر به دلیل جاذبه هاى شخص امام(رحمه الله)بوده، نه کارهاى تبلیغاتى که مجارى اطلاعاتى ما انجام داده اند.
معرفت: نقش مردم در حکومت اسلامى از منظر حضرت امام(رحمه الله) چگونه بوده است؟ چگونه مى توان بین دیدگاه حضرت امام(رحمه الله)درباره نقش مردم در حکومت و دیدگاه ایشان مبنى بر انتصابى بودن حاکم جمع کرد؟
حجة الاسلام غرویان: در سخنان حضرت امام(رحمه الله) یک دسته محکمات وجود دارد و یک دسته متشابهات. باید متشابهات سخنان ایشان را با محکمات تفسیر کرد. اما متأسفانه امروزه عده اى به متشابهات سخنان ایشان متمسّک مى شود تا افکار و اندیشه هاى خودشان را به ایشان منسوب کنند، در حالى که این آراء و اندیشه ها با محکمات نظر امام(رحمه الله) سازگارى ندارد.
همان گونه که عرض کردم، از ادّله ولایت فقیه، که امام(رحمه الله) مطرح کردند، پیداست، ایشان ولّى فقیه را منصوب مى دانند و چنین نیست که مشروعیت و مقبولیت حکومت اسلامى ـ هر دو ـ را وابسته به رأى مردم بدانند. اگر چنین حرفى بزنیم، باید امام(رحمه الله) را معتقد به همان نظام مردم سالارى (دموکراسى) غربى بدانیم; همان که امثال آبراهام لینکلن و دیگران مطرح کردند، در حالى که روشن است ایشان چنین عقیده اى نداشتند. امام(رحمه الله)براى مردم و حضور آنان در تحقق حکومت اسلامى و عینیت یافتن آن نقش زیادى قایل بودند و همین طور هم هست. وقتى ما بگوییم «اِنِ الحُکمُ الاّللّه»; حکم فقط از آن خداست، خدا خودش که نمى آید حکومت کند، خلیفه هایى دارد که آن ها در واقع، جانشینان خدا در بین انسان ها هستند. درمرتبه اول، بعد از خداوند، رسول او(صلى الله علیه وآله)است و بعد ائمّه معصوم(علیهم السلام). ما معتقدیم در زمان غیبت خلیفة الله هم مع الواسطه، عالمى و فقیهى که بیش ترین آشنایى را با احکام الله دارد و بیش ترین صفات الهى در او متجلّى است، جانشین اوست; کسى که هم از نظر علم بالاترین صلاحیت ها را دارد، بالاترین دانش را براى ادراه جامعه اسلامى دارد و هم از نظر عمل و تقوا، شایسته ترین فرد است. در واقع، ما در نظریه «ولایت فقیه» معتقد به شایسته سالارى هستیم، نه مردم سالارى; یعنى: شایسته ترین کسى که صلاحیت اداره جامعه را دارد باید حکومت کند. حضرت امام(رحمه الله) هم دیدگاهشان همین بود.
اما این که مردم چه نقشى ایفا مى کنند. ابتدا کلمه «بیعت» را توضیح بدهم. مفهوم «بیعت» آن چنان که شایسته است، در فلسفه سیاسى ما تفسیر نشده است. «بیعت کردن» یعنى چه؟ یعنى این که مردم جامعه ما به حدى از رشد و بالندگى مى رسند که مى آیند اعلام وفادارى مى کنند، اعلام پیروى مى کنند از بهترین فردى که در جامعه شناخته اند و او را عالم ترین فرد مى دانند، نزدیک ترین فرد به مقام عصمت مى دانند. با او بیعت مى کنند; یعنى: مى گویند ما دوست داریم در مسیر رشد و بالندگى حرکت کنیم. اعلام وفادارى مى کنند، نه این که وقتى در همه پرسى شرکت مى کنند یعنى حاکم را جعل مى کنند، نصب مى کنند; خیر، مردم در مقام پایین تر، به رهبر و مرشد و پیر طریقت وحاکم سیاسى خودشان اعلام وفادارى مى کنند، مى گویند: ما هم کمک مى کنیم، ما هم در راه تو هستیم. مفهوم «بیعت» این است.
اما همه پرسى هایى که اکنون در دنیا وجود دارد، در نظام هاى دموکراتیک، لیبرال دموکراتیک و مانند آن ها معنایش این است که حاکم را مردم نصب مى کنند. در فلسفه سیاسى حضرت امام(رحمه الله) چنین چیزى نیست، بلکه ما در اسلام، مفهوم «بیعت» را داریم، به همین معنا که توضیح دادم. در حوزه هاى علمیه هم وقتى طلبه اى مى خواهد استادى را انتخاب کند، چندین درس پیش چندین استاد مى خواند. اما پاى درس یک استاد که بهتر سخن مى گوید، احساس مى کند مباحث را عمیق تر مى فهمد. وقتى شاگرد پاى درس آن استاد مى نشیند، معنایش این نیست که این شاگرد معناى «استادى» را به آن استاد مى دهد و او را فقیه مى کند، بلکه استاد به صورت نفس الامرى صلاحیت هاى خودش دارد و این شاگرد آن ها را کشف مى کند و در محضر او مى نشیند و استفاده مى کند.
ولىّ فقیه و حاکم اسلامى هم عنوان معلم و مرشد مردم را دارد. خبرگان مردم این معلم بزرگ جامعه و راهبر و راهنماى بزرگ را کشف مى کنند و مردم با او بیعت مى کنند; مانند طلبه اى که پاى درس استادى مى نشیند. براى چه مى نشیند؟ آیا مى خواهد آن مقام را ثبوتاً به استادش بدهد؟ نه، آن استاد ثبوتاً لیاقت هاى علمى و کمالات خود را داراست، این طلبه از او استفاده مى کند. اصطلاحاتى که بعضى براى ولىّ فقیه جمع کرده اند و مى گویند: «ولىّ فقیه قیّم مردم است» یا امثال این ها، هیچ در قانون اساسى نیامده، بلکه باید گفت: «ولىّ فقیه معلم مردم است.» ما به همان دیدى که به معلم و استاد نگاه مى کنیم، باید به ولىّ فقیه هم در سطح کلان جامعه نگاه کنیم. مردم حاکم اسلامى را به عنوان معلم و مرشد و راهبر خودشان تلقى مى کنند و با او بیعت مى نمایند.
معرفت: لطفاً برخى از مصادیق نفوذ اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) را در غرب ذکر کنید.
دکتر شاملى: میزان سرمایه گذارى هایى که براى معرفى شخصیت امام(رحمه الله) و انقلاب شده در دو جهت ناکافى است: هم در جهت خودى و هم در جهت غیر خودى. در جهت خودى، به عنوان مثال، از مصادیق معرفى شخصیت حضرت امام در مجامع دانشگاهى، مطرح کردن پایان نامه ها براى دوره هاى کارشناسى ارشد و دکتراست. معمولاً امروزه در دوره هاى دانشگاهى وقتى مى خواهند کسى را به عنوان یک شخصیت تاریخى و ماندنى یا قابل مطالعه مطرح کنند، از حد یک سخنرانى یا یک گفتوگو بالاتر مى رود و مثلاً، رساله فوق لیسانس یا دکترا را نه در یک بعد، بلکه در ابعاد گوناگون به آن اختصاص مى دهند. متأسفانه آن مقدار که نیروهاى خودى یا بیگانه به این مسأله پرداخته اند در حدّى نیست که بتواند چهره شفافى را از ابعاد شخصیتى حضرت امام(رحمه الله)به دست دهد.
در نیویورک، یک بار آقاى دکتر خرازى، وزیر محترم خارجه، مقاله اى را به بنده دادند که در آن، یکى از استادان دین شناسى بین عرفان نظرى حضرت امام(رحمه الله) و ابن عربى مقایسه اى انجام داده بود و دستاوردهاى تازه حضرت امام(رحمه الله) را نشان مى داد. آقاى الکساندر نیش (Alexander Knysh) در مقاله خود زیر عنوان «مرور دوباره عرفان: (امام، خمینى و میراث فلسفه عرفانى ـ اسلامى» در سال 1992 تلاش کرده است که حواشى حضرت امام(رحمه الله) بر شرح قیصرى از کتاب «فصوص الحکم» محى الدین ابن عربى را مورد مداقه و ارزیابى قرار دهد.(1) به قدرى این مقاله جالب توجه بود که آقاى خرازى آن مقاله را خواندنى مى دانستند و به ما، که آن زمان در زمینه عرفان نظرى کار مى کردیم، مى گفتند این را حتماً ببینید.
یا مثلاً، برادر ارجمندمان جناب آقاى حقّانى رساله فوق لیسانس شان را به بررسى ابعاد عرفان نظرى حضرت امام(رحمه الله) در کتاب چهل حدیث اختصاص دادند که به دلیل حساسیتى که استاد راهنما یا محیط علمى کانادا براى مطرح ساختن دیدگاه هاى حضرت امام(رحمه الله)داشتند، با مشکل هم مواجه بود و با دشوارى پایان یافت.
معرفت: معمولاً این قبیل موضوعات را براى رساله ها خود دانشجویان پیشنهاد مى دادند یا استادان؟
دکتر شاملى: معمولاً موضوعات رساله ها را خود دانشجویان پیشنهاد مى کنند. اگر استاد و محیط علمى دست خود را بسته نبیند، سعى مى کند آن را اجازه دهند، اما اگر محدودیتى باشد، اگرچه صریحاً اعلام نمى کنند، ولى سعى مى نمایند که نتیجه کار کم ارزش باشد و یا رساله نهایتاً چهره اى را ارائه دهد که یک حالت نامطلوبى بر جاى بگذارد.
معرفت: آیا حضرت امام(رحمه الله) در غرب شناخته شده نیستند یا این که غرب نمى خواهد ایشان شناسانده شود؟
دکتر شاملى: هر دو مورد هست. مردم مغرب زمین امام(رحمه الله)را درست نمى شناسند; دلیل آن هم این است که شبکه هاى ارتباطى و اطلاعاتى آن ها معمولاً در دست صهیونیست هاست. آن ها دقت دارند که این اطلاعات سانسور بشود و به صورتى که خودشان تشخیص مى دهند، ارائه شود. بنابراین، نمى توانیم مردم آن دیار را محکوم کنیم که چرا امام(رحمه الله)را نمى شناسند. کجا و از چه کانالى مى توانند ایشان را بشناسند؟ از جمله مجارى اطلاعاتى پایان نامه هاست که به راحتى مى توانند به معرفى شخصیت افرادى مثل هیتلر، گاندى، انیشتین و... بپردازند; مثبت یا منفى، فرق نمى کند. ولى وقتى به شخصیتى مى رسند که با موقعیت سیاسى ـ نظامى کنونى آن ها درگیر است، نمى گذارند مطرح شود و یا اگر هم اجازه مطرح شدن بدهند، معمولاً به شکلى بسیار خشن او را معرفى مى کنند. یک نمونه عینى آن را در ملاقاتى که از شهر هیوستون در ایالت تگزاس داشتم، با آن برخورد کردم. در آن جا مرسوم است که هر یک یا دو هفته یک بار فروشگاه هاى بزرگ آگهى هاى تبلیغاتى مبنى بر این که این هفته کالاى جدید چیست و تا چه سقفى حراج شده در مجلاّت پخش مى کنند. ما در آن جا، به منزل برادر بزرگوارمان حجة الاسلام بى ریا رفته بودیم. دیدیم ایشان خیلى ناراحت است. گفتم: چه شده؟ گفت: این هفته یکى از فروشگاه هاى بزرگ در اطلاعیه تبلیغاتى خود، تصویرى را شبیه چهره حضرت امام(رحمه الله)در قالب یک آدم بسیار خشن که دو دست خود را باز کرده به طورى که نفوذ قهرآمیزى بر روى قشر وسیعى از مردم گذارده ترسیم کرده است. البته جورى درست کرده بودند که در نگاه اول کسى به آن پى نبرد، ولى با دقت سیما و عمامه و قیافه ایشان معلوم مى شد. ایشان گفت: من شکایتى به دادگاه این جا نوشته ام که توضیح بدهند این تصویر چیست. مى بینید که این نمونه هاى به ظاهر کوچک چه خطى از تحریف پنهانى را دنبال مى کند؟ آن ها سعى مى کنند حضرت امام(رحمه الله)را در قالب یک آدم خشن و هیتلرى ـ نعوذبالله ـ تصویر کنند. بنابراین، مى بینیم که مردم آن جا یا باید از طریق ما اطلاعات خود را دریافت کنند یا از شبکه هاى ارتباطى غرب. ما که کار جدّى و چشم گیرى نکرده ایم، از طریق آن ها هم که کارى صورت مى گیرد یا خیلى کم است یا تحریف شده و در قالب هاى خشن و نامطلوب.
معرفت: آیا منظور شما این است که هم ما کم کار کرده ایم و هم آن ها تعمد دارند که مردم حضرت امام(رحمه الله) را درست نشناسند؟
دکتر شاملى: بله، اگر هم در قالب هاى دانشگاهى، که معمولاً باید از تعصب و پیش داورى به دور باشد و بناى مجامع دانشگاهى این طور است، آن جا استاد به صورت لطیفى شما را در گودالى مى اندازد که یا اصلاً کار تمام نشود و یا احیاناً اگر هم تمام شد به نتیجه مطلوبى، که شما پیش بینى مى کردید، نرسد. اما به رغم این همه تکاپو، گه گاه نقاط نورانى کوچکى پیدا مى شود; مثلاً، اخیراً در مصاحبه اى که در سیماى خودمان هم پخش شد، یکى از شخصیت هاى دانشگاهى خارج از کشور مى گفت یک رساله دکترا درباره برجستگى ابعاد چندگانه شخصیت امام(رحمه الله) و این که ایشان همانند معصومان(علیهم السلام) شخصیتى جامع اضداد بوده، نوشته است. او در این رساله، در جمع بین شخصیت عرفانى و سیاسى حضرت امام(رحمه الله) صحبت کرده و آن را به چاپ رسانده و حتى ترجمه هم شده است. ولى این قبیل رساله ها بسیار کم است. روال عادى و روند رایج به گونه اى است که این آثار مکتوم بماند.
البته جنبه هاى ظاهرى هم هست که ماندنى و پایدار نیست; مثلاً در سفرى که براى تبلیغ به لوس آنجلس در محلّه سیاهان رفته بودم، چند تا مسجد داشتند. در پشت دیوار یکى از مساجد که اهالى آن نسبتاً متعادل تر بودند ـ سیاهان هم تندرو و غیرتندرو دارند ـ هنگام پیروزى انقلاب، تصویر بزرگى از حضرت امام(رحمه الله) کشیده بودند در حالى که توده مردم ایران را مورد خطاب قرار داده بود. از آن بیست سال پیش هم چنان این تصویر روى دیوار مانده بود و از آن نگه دارى مى کردند، به این عنوان که آن مسجد پایگاه اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله)است. این ها نمى تواند زیاد پایدار باشد، ولى حاکى از نفوذ شخصیت حضرت امام در بین قشرهایى مثل سیاهان و مسلمانان است.
امام(رحمه الله) امروزه در مغرب زمین، به خصوص امریکاى شمالى، تا حدّى شناخته شده است. البته این در نتیجه ویژگى هاى شخصیتى خود ایشان است، نه کارهایى که ما تحت عنوان «اطلاع رسانى» و یا «تبلیغ» انجام داده ایم. ما کار جدّى، حتى در قالب خانه هاى فرهنگى یا نمایندگى هایى که در خارج از کشور داریم، نکرده ایم. شاید این حرف مرا محکوم کنند و آن را گزافه یا مبالغه بدانند، ولى متأسفانه این واقعیت است. من در آن جا مى دیدم که افراد دیگرى غیر از حضرت امام(رحمه الله) بسیار روشن تر و وسیع تر به مسلمانان معرفى مى شدند. نمایندگان آن ها فعّال تر عمل مى کردند، در حالى که پشتوانه نمایندگى هاى ما انقلاب و حتى دولت جمهورى اسلامى است. این نه به عنوان نادیده انگاشتن فعالیت هایى است که آن ها مى کنند، بلکه آن ها که نه قدرت در دستشان است، و نه حکومت در دستشان است مى توانند وسیع تر از ما فعالیت کنند. بعضى از کارهاى آن ها من نمى دانم به سود اسلام تمام مى شود یا ضرر آن; اصلاً فکر نمى کنم شایسته باشد اسم بیاورم. ولى وقتى مى سنجیم معرفى شخصیت حضرت امام(رحمه الله)را، که پشتوانه اش حکومت اسلامى است، با شخصیت دیگرى که بدون این پشتوانه ها بهتر معرفى مى شود، طبیعى است چنین نتیجه اى بگیریم.
امام(رحمه الله) امروزه روح و حقیقت انقلاب ما است. حیات دوباره اسلام در صحنه هاى جهانى به عنوان یک راه مطمئن و قابل تعقیب رهین زحمت هاى امام(رحمه الله) است. حیف است که این عمود از زیر خیمه اسلام بیرون کشیده شود! اگر چیزى هم از حضرت امام(رحمه الله) به یاد مانده نتیجه ویژگى هاى منحصر به فرد حضرت ایشان بوده است; مثل مدیریت بى نظیر آن حضرت در هدایت انقلاب تا پیروزى; توانایى در بحران زدایى و فرونشاندن امواج ویران گر انقلاب; فرمان دهى نیروها در جنگ; فتواى تاریخى ایشان در مورد قتل سلمان رشدى و انعکاس جهانى آن; طرح و عینى سازى نظریه «حکومت اسلامى» با تکیه بر اصل «ولایت فقیه»; تأثیر کسانى که از نزدیک امام(رحمه الله) را دیدند، چه شخصیت هاى سیاسى و چه علمى; پیش بینى حیرت انگیز ایشان در فروپاشى ابرقدرت شرق و نظام کمونیزم; پیام هاى جهت دهنده ایشان در موسم حج خطاب به مسلمانان جهان; و اقدام ابتکارى ایشان در اعلام جهانى روز قدس. این ها بعضى از آن جلوه هایى است که حضرت امام(رحمه الله) با شخصیت فردى خودشان در سطح جهانى کسب کردند و آثارى به یاد ماندنى در بین مسلمان ها یا غیر مسلمان ها باقى گذاشتند. غربى ها اگر چیزى راجع به امام(رحمه الله)مى دانند، معمولاً از این مجارى است.
بنابراین، به طور خلاصه مى توان گفت: شخصیت حضرت امام(رحمه الله) به طور طبیعى، یک آثار وضعى در دنیا داشته که غیر از تبلیغاتى است که ما باید انجام بدهیم. آنچه امروزه در دنیا وجود دارد همین آثار وضعى شخصى خود حضرت امام(رحمه الله) است که به طور طبیعى بروز کرده، ولى ما تبلیغات خودمان را آن طور که شایسته و لازم بوده است، انجام نداده ایم.
کارکرد ضعیف کنونى که شناخت ابهام آمیزى از حضرت امام(رحمه الله) را در مغرب زمین بر جاى گذاشته تا حدّ زیادى نتیجه حرکت هاى تبلیغاتى دستگاه هاى صهیونیستى و به خصوص فعالیت هاى علمى ضد انقلاب و فرارى ها است.
یادم هست من و آقاى دکتر زارعان در ابتداى شروع رساله دکتراى خودمان، در دانشگاه مک گیل دنبال منابعى مى گشتیم که به جنبه هاى ارزشى انقلاب مى پردازد. واقعاً دچار سردرگمى شدیم; یعنى: وقتى ما خودمان را مى گذاریم جاى یک غربى که اولین برخوردش با انقلاب ما و امام(رحمه الله) از طریق قلم هاى مسمومى است که از امام(رحمه الله)یک شخصیت تحریف شده و خشن مجسم مى کند، طبیعى است قضاوت صحیحى نداشته باشد. در شکل دیگر، فعالیت دستگاه هاى تبلیغاتى هم به همین شیوه عمل مى کنند; در اینترنت، درباره کلمه «امام خمینى» شاید قریب نهصد یا هزار کلیدواژه را مشاهده کنیم که درباره امام مطالبى درج کرده است، اعم از مقاله، نظریه یا معرفى فیلم. وقتى آن ها را دنبال مى کنیم، مى بینیم اکثر قریب به اتفاق این ها توسط ضدانقلاب یا صهیونیست ها یا وهابى ها و عناصر منحرفى درست شده که هدفشان تحریف شخصیت امام(رحمه الله) است.
به طور کلى، برایندى که انسان از مطالعه روش کار دستگاه هاى تبلیغاتى غرب به دست مى آورد این است که انقلاب اسلامى را به عنوان یک حرکت سیاسى ساده، ناچیز جلوه دهند و با نفوذ معنوى حضرت امام(رحمه الله) مبارزه کنند. البته در خارج از مرزهاى ایران، تنها گروهى که تأثر شدید و صحیحى از شخصیت حضرت امام(رحمه الله)پیدا کرده اند و هنوز هم در کشورهاى غربى به گونه اى عمل مى کنند که گویى بسیجیان اول انقلاب هستند فقط و فقط شیعیان حزب الله لبنان مى باشند. من در طول این چند سال، با قشرهاى سنى و شیعى از کشورهاى مسلمان و غیر مسلمان متعددى برخورد داشته ام. تنها یک قشر به گونه اى صحبت مى کردند که حتى ما، که خودمان در متن انقلاب بوده ایم، سخنانشان برایمان تعجب آور بوده است که چطور یک نفر این قدر شیفته حضرت امام(رحمه الله) مى گردد; آن ها همه هویت خودشان را در امام مى بینند. البته منظورم تنها لبنانى هایى نیست که اکنون با اسرائیل درگیر هستند، بلکه منظورم آن هایى است که بیرون رانده شدند و آواره شدند و به ناچار در کشورهاى غربى رفتند در آن جا مشغول کار شدند. هنوز هم آن ها تأثیرهایى را که از حضرت امام(رحمه الله)پذیرفته اند پخش مى کنند.
ولى غیر مسلمانان به طور طبیعى، تصویر روشنى از امام(رحمه الله) ندارند; یکى به دلیل تبلیغات دستگاه هاى تبلیغاتى صهیونیستى و دیگرى هم به دلیل تحریف در اینترنت و در کتابخانه ها که اکثر قریب به اتفاق اطلاعات و منابع اطلاعاتى تحریف شده است. در سازه هاى دانشگاهى هم اطلاعات معمولاً بسیار کم است; یعنى: اگر ما در گردهمایى ها یا کلاس ها شرکت مى کردیم، از این که امام(رحمه الله)شخصیتى است، که در قرن بیستم بزرگ ترین تحول را ایجاد کرد و صاحب اندیشه هاى فلسفى و عرفانى و فقهى و سیاسى بود، کم تر بحث مى شد.
روزى در موسسه مطالعات اسلامى مک گیل نزد یکى از استادان رفته بودم تا درباره یک مقاله سؤالى بپرسم. دیدم پشت سر او مجسمه اى بود شبیه حضرت امام(رحمه الله)گفتم: این چیست؟ کجا بوده؟ گفت: چیزى نیست یک مجسمه است. گفتم: مجسمه کیست که به عنوان نمادى از یک شخصیت در اتاقتان نگه مى دارید؟ گفت: قبل از انقلاب، این را به عنوان «فردوسى» براى ما فرستادند، ولى الان مى گویند: این امام است. من دیدم این ها حتى آن جایى هم که قرار است به صورت نمادین یک مجسمه هم داشته باشند، به صورت معامله عمل مى کنند; یعنى: چون باید نظر ایران را جلب کنند و بگویند که در این مؤسسه هم روى افکار و اندیشه هاى امام(رحمه الله) بحث مى شود، مجسمه فردوسى را به عنوان امام(رحمه الله)معرفى مى کنند. اگر این را بعد از انقلاب داده اند، چه مانعى دارد که آن را در یک جاى درست دانشکده بگذارند؟ دانشکده یک نمایشگاه هم داشت که قرآن ها و کتاب هاى خطى و آثار و مفاخر فرهنگى زیادى از ایران و سایر کشورهاى اسلامى در آن جا بود. این مجسمه را هم در معرض دید قرار مى دادند. اما معمولاً با این مسائل با حالت تعارف برخورد مى کنند. نقش قلم هاى مسموم منافقان هم بسیار چشمگیر است. مؤسسات انتشاراتى در زمینه چاپ مقاله و کتاب بسیار کار مى کنند. این اصلاً با کارهایى که درباره اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله)ما عرضه مى کنیم قابل مقایسه نیست. همان گونه که عرض کردم، اگر شناختى از امام(رحمه الله)وجود دارد، به دلیل فعالیت ها و ویژگیهاى شخصى خود ایشان است، قدرى از آن هم مربوط به توجه مسلمانان به پیام هاى عمومى حضرت امام بوده است. غیر از جاذبه هاى معنوى که شخصیت امام(رحمه الله)داشت، در پیام هاى حضرت امام، پیام خودباورى و بازگشت به خویشتن اسلامى موجود بود. این براى مسلمان ها یک باور است و برایشان جاذبه دارد. مسلمانانى که در اصطکاک با هویت فرهنگى هستند، وقتى در فضاى مغرب زمین قرار مى گیرند، جز جستوجوى هویت فرهنگى، که یک مسأله جدّى است، مشکل بزرگى ندارند. حال، اگر کسى مردم را به خودباورىوتوجه به خطراز خود بیگانگى و از دست دادن هویت اسلامى دعوت کند، پیام نوى دارد و دیگران حرفش را دنبال مى کنند.
معرفت: آیا حضرت امام(رحمه الله) در فلسفه سیاسى خودشان، از مفاهیمى مثل دموکراسى یا تِلُرانس هم استفاده مى کردند؟
حجة الاسلام غرویان: حضرت امام(رحمه الله)از نظر مبانى اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى خودشان به حالت استغناى کامل رسیده بودند; یعنى: مبانى فلسفى انسان شناختى و جامعه شناختى حکومت اسلامى را فیلسوفانه و حکیمانه براى خودشان حل کرده بودند. البته تمام این مبانى در فرهنگ اسلامى وجود دارد و حضرت امام(رحمه الله)آن ها را از فقه، روایات، کتاب، سنّت و مبانى فلسفى و عرفانى خودشان گرفته بودند و به طور کلى، اندیشه سیاسى شان مبتنى بر جهان بینى الهى بود. از این نظر، کسى که حالت استغنا داشته باشد ـ یعنى: پایه هاى دستگاه فکرى و سیاسى خود را تحکیم کرده باشد ـ احساس نیاز نمى کند که از دیگر نظام هاى فکرى وام بگیرد، اصطلاحات را از شرق و غرب، بگیرد. حضرت امام(رحمه الله) به این حالت رسیده بودند، وقتى از حکومت و سیاست بحث مى کردند، نمى خواستند اداى فیلسوف سیاسى را در بیاورند یا از سیاستمداران دیگر دنیا تقلید کنند، خودشان واقعاً به عنوان یک فیلسوف سیاسى مبانى و مبادى و اصول موضوعه اندیشه خود را کامل کرده بودند. بنابراین، در کلمات حضرت امام(رحمه الله) نمى بینیم که از واژه هاى فرهنگ سیاسى غرب مثل دموکراسى، جامعه مدنى و این گونه واژه ها به کار رود. امام(رحمه الله)نیازى به آن ها نمى دیدند، آن قدر دستشان از فرهنگ اسلامى پر بود که نیازى نمى دیدند از این اصطلاحات استفاده کنند.
کسانى که از این مصطلحات و از این واژه هاى سیاسى کمک مى گیرند از نظر مایه هاى فکرى و فلسفى و اندیشه سیاسى احساس کمبود مى کنند، وگرنه کسى که احساس کمبود نمى کند، نیازى ندارد این اصطلاحات را به کار ببرد. بر این اساس، یکى از درس هایى که از حضرت امام(رحمه الله)مى گیریم و به خصوص رهبران سیاسى ما باید این درس را بگیرند، این است که روى پاى خودمان بایستیم. استغنا به دنبالش استقلال مى آید. اگر ما استغناى فکرى داشته باشیم، روى پایه ها و مایه هاى فکرى ـ فلسفى اسلامى خودمان تکیه کنیم مانند حضرت امام(رحمه الله) به استقلال مى رسیم و نیازى احساس نمى کنیم که از واژه هاى بیگانه استفاده نماییم. استفاده از این واژه هاى بیگانه به تدریج، راه نفوذ فرهنگ بیگانه را به جامعه ما باز مى کند. ما باید هرقدر در توان داریم، سعى کنیم به حالت استقلال فکرى ـ فرهنگى برسیم. البته این تعصب نسبت به چیزهاى خوب فرهنگ و تمدن غرب نیست; زیرا در فرهننگ دین ما «اطلبوالعلمَ و لو بالصّین» وجود دارد. از این گونه تشویق ها زیاد داریم که باید دنبال آن حرکت کنیم. اما وقتى ما از دیگران استفاده مى کنیم نباید حالت تقلید داشته باشیم یعنى: اگر مطلبى را در تمدن اروپایى مى بینیم، اول باید خودمان روى آن فکر کنیم، آن را براى خودمان تحلیل کنیم و باور نماییم که چیز خوبى است، بعد بپذیریم اما صرف تقلید و تکرار مصطلحات آن ها که نشان دهنده غرب زدگى ماست کارى خطرناک است، به خصوص اگر این حالت براى رهبران فکرى و سیاسى جامعه باشد که براى کل جامعه بسیار خطرناک است.
معرفت: چرا حضرت امام(رحمه الله) اصطلاح «جمهورى اسلامى» را به جاى «حکومت اسلامى» برگزیدند؟
حجة الاسلام غرویان: بعضى مى گویند حضرت امام(رحمه الله) در حالت اضطرار قرار گرفتند و کلمه «جمهورى» را ایشان نمى خواستند بپذیرند. این ها معتقدند ما در اسلام «حکومت» داریم; یعنى: حاکمیت که مبدأش خداست و رسول و بعد امامان معصوم(علیهم السلام) و سپس فقیه حاکم هستند. کلمه «حکم» و «حکومت» در قرآن و روایات هم به کار رفته است. حضرت امام(رحمه الله) جمهورى را به دلیل مماشات با عصر و زمان پذیرفتند و در حقیقت واژه «جمهورى» را در برابر «سلطنتى» و براى نفى آن انتخاب کردند. وگرنه دیدگاه اصلى شان همان حکومت اسلامى است.
نظر دیگر این است که امام «جمهورى» را پذیرفتند، دقیقاً هم به آن ملتزم بودند و این از باب اضطرار هم نبوده است. بنده تصور مى کنم حضرت امام(رحمه الله) «جمهورى» را پذیرفته اند، اما نه به معنایى که امروزه جمهورى خواهان دنیا از آن تلقى دارند. همان گونه که عرض کردم، امروز جمهورى خواهان معتقد به حکومت هاى لیبرال دموکراتیک هستند و جایگاهى براى دین و امر و نهى خداوند و حاکمیت دین و خدا در جامعه قایل نیستند. امام(رحمه الله) به چنین چیزى قایل نبودند. اگر ایشان جمهورى را پذیرفتند به همان معناى تبلور یافتن حکومت خدا و حکومت دین بوده است. اقبال مردم ما هم به جمهورى به همین معنا بوده است. بنابراین، به نظر مى رسد حضرت امام(رحمه الله)کلمه «جمهورى» را از باب اضطرار پذیرفتند، وگرنه لُبّ سخن ایشان «حکومت اسلامى» بوده است. ایشان براى این که در دنیاى امروز، قدرى با بعضى افکار و اندیشه ها مماشات کرده باشند کلمه «جمهورى» را پذیرفتند و در حقیقت واژه «جمهورى» را در برابر «سلطنتى» و براى نفى آن انتخاب کردند. وگرنه اصل مبناى اندیشه سیاسى ایشان حکومت اسلامى است و جمهوریت را در حد مقبولیت قبول کردند. مشروعیت نظام اسلامى در اندیشه حضرت امام(رحمه الله) هرگز مبتنى بر جمهوریت نیست.
معرفت: در دیدگاه حضرت امام(رحمه الله)، ولایت سیاسى جداى از ولایت معنوى و عرفانى بوده است یا خیر؟
حجة الاسلام غرویان: متأسفانه در مجلاتى که در سال هاى اخیر پس از ارتحال حضرت امام(رحمه الله) در جمهورى اسلامى منتشر مى گردد، مطالبى نوشته مى شود که تحریف دیدگاه هاى حضرت امام(رحمه الله) است. یکى از این تحریفات همین است که مى گویند: ولایت سیاسى جداى از ولایت معنوى و عرفانى است. ولایت معنوى و عرفانى را قطب و مرشد معنوى داراست و ولایت سیاسى را حاکم سیاسى و این ها بعد نتیجه مى گیرند که در ولایت هاى معنوى و عرفانى، باب چون و چرا بسته است. اما در ولایت هاى سیاسى، باب چون و چرا براى همه مردم باز است. مى گویند: نسبت به حاکم سیاسى (ولىّ فقیه) باب چون و چرا باز است و همه مى توانند از او انتقاد کنند و سؤال نمایند; چون او فقط ولایت سیاسى دارد و ولایت عرفانى و معنوى ندارد که هر چه گفت و امر و نهى کرد ما مجبور به اطاعت باشیم. ولىّ سیاسى در جامعه اسلامى مانند رئیس جمهور امریکا، انگلیس و فرانسه است. چطور آن جامى توانند رئیس جمهور را به باد انتقاد بگیرند، این جا هم همین طور است; چون ولایت سیاسى قداست ندارد، ولایت معنوى و عرفانى که نیست که ما چون و چرا نکنیم.
این بحثى است که بعضى از دگراندیشان مطرح کرده اند و در مطبوعات ما هم آمده است. اما این ها اصلاً ولایت فقیه را یا درست نفهمیده اند و یا نمى خواهند بفهمند; یا جاهل هستند و یا متجاهل; یا غافل هستند و یا متغافل. ما معتقدیم ولىّ فقیه مانند ولایت خدا، مانند ولایت رسول و امام معصوم(علیهم السلام) ولایت دارد، البته در مرتبه نازل تر. آیا ولایت رسول(صلى الله علیه وآله) فقط ولایت سیاسى است؟ او ولایت معنوى و عرفانى ندارد؟ آیا ولایت امام معصوم(علیه السلام) فقط سیاسى است؟ ولایت معنوى و عرفانى ندارد. چنین نیست. همان گونه که عرض کردم، ولىّ فقیه معلم است، مرشد است، به یک معنا، پیر طریقت است و البته چون ما عرفان و سیر و سلوک و طریقت را جداى از مسائل سیاسى و اجتماعى نمى دانیم، معتقدیم که بخشى از سیر و سلوک رشد و تعالى معنوى و عرفانى متداخل در همین مسائل سیاسى و اجتماعى است. ائمّه(علیهم السلام) ما، که مصداق انسان کامل بودند، هم از بعد عرفانى و معنوى براى مردم الگو بودند و هم از نظر سیاسى. ما معتقدیم که در زمان غیبت، ولىّ فقیه چنین کسى است; یعنى: باید از نظر عرفانى و معنوى در حدّ بالایى باشد، اهل تهجّد و نماز و عبادت و سیر سلوک و زهد و تقوا و ورع و پرهیزگارى باشد که در روایات آمده است: «و امّا مَن کانَ مِن الفُقهاءِ صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه، مطیعاً لِاَمر مولاه فللعوام اَن یقلّدوه» این ها همان شرایط ولایت معنوى است و چون این ها را دارد ولایت سیاسى هم پیدا مى کند; یعنى: زیربناى ولایت سیاسى در واقع، همین ولایت معنوى و عرفانى است، وگرنه اگر حاکمى این شایستگى هاى معنوى و عرفانى را نداشته باشد، اصلاً برایش حاکمیت قایل نیستیم و به او اجازه نمى دهیم که سیادت و مدیریت جامعه را داشته باشد.
بنابراین، از دیدگاه حضرت امام(رحمه الله)، ولایت سیاسى هرگز جداى از ولایت معنوى و عرفانى نیست و نتیجه اى که بعضى از دگراندیشان مى خواهند بگیرند نتیجه نادرستى است،درواقع،تحریف دیدگاه هاى حضرت امام(رحمه الله)است و این ها دنبال اهداف خودشان هستند. خود حضرت امام(رحمه الله) هم عملاً نشان دادند که هم ولایت سیاسى دارند و هم ولایت عرفانى; هم به عنوان یک مرشد، معلم، پیر طریقت، سالک سبیل الهى براى جامعه ما مطرح بودند و هم حاکمیت سیاسى را بر عهده داشتند. دیدگاه ما در مورد ولایت فقیه این گونه است.
این نکته را اشاره کنم که کسانى که مى خواهند ولایت سیاسى و عرفانى را از یکدیگر جدا کنند و مى گویند که ولایت سیاسى چیزى است و ولایت عرفانى چیزى دیگر، به این دلیل دست به این مغالطات مى زنند که دیده اند اصل پیدایش این انقلاب و حکومت و از این رو، نفوذ آن در دل هاى مردم، چه در داخل و چه در خارج از کشور به دلیل همان ولایت معنوى و عرفانى ولىّ فقیه بوده است. مى خواهند این عنصر را از حکومت اسلامى و از ولایت فقیه بگیرند و این ها را از یکدیگر جدا کنند. ما معتقدیم که مردم ولى فقیه را مى خواهند و به ولایت فقیه رأى دادند; چون مى بینند ولایت فقیه همراه با معنویت است، حکومت و جامعه را در جهت مسائل معنوى، قداست ها و ارزش ها سوق مى دهد. ولىّ فقیه پیش از این که حاکم سیاسى مردم باشد، ولىّ عرفانى مردم است; اول بر دل هاى مردم نفوذ دارد و سپس بر ابدان و اجسامشان حکومت مى کند. دشمنان ما چون این نکته را فهمیده اند، امروز به وسیله قلم به دستان خود سعى مى کنند که در ذهن جوانان ما این دو حاکمیت را از یکدیگر تفکیک کنند، مى گویند ولایت سیاسى یک چیز است و ولایت عرفانى چیز دیگر. ما هرگز چنین اعتقادى نداریم و معتقدیم که اصلاً مبناى ولایت سیاسى، که ولىّ فقیه پیدا مى کند، همان شایستگى هاى اخلاقى و معنوى است که درروح و شخصیت خودش دارد. در ائمّه اطهار(علیهم السلام)هم همین طوربوده است.بنابراین، در اندیشه حضرت امام(رحمه الله)هرگز جدایى ولایت سیاسى از عرفانى نبوده است.
معرفت: با استفاده از چه راهکارهایى مى توان ابعاد شخصیتى و اندیشه هاى حضرت امام; را بهتر به جهانیان شناساند؟
دکتر شاملى: یکى از اشکالاتى که معمولاً در مجامع دانشگاهى غرب به ما مى کردند این بود که مى گفتند: برخورد شما با انقلاب یک برخورد متعصبانه و همراه با پیشداورى و جانبدارىِ یک طرفه است. یا مى گفتند: امام(رحمه الله)یک شخصیت عرفانى است که بحث درباره او به درد مسجد و محیط هاى خاص خودتان مى خورد. اگر قرار است در محیط هاى دانشگاهى مقاله اى درباره اندیشه ها و افکار حضرت امام(رحمه الله)بنویسید، سعى کنید برخوردتان برخورد کرامت گرایانه نباشد. وگرنه آن را غیر علمى تلقّى مى کردند. در ذهن آن ها امام(رحمه الله)شخصیتى صرفاً سیاسى و اجتماعى داشت. به ابعاد معنوى و فقاهتى ایشان بسیار کم توجه مى شد، حتى پس از صدور فتواى ایشان در اعلان ارتداد سلمان رشدى، این نتیجه تبلیغات صهیونیستى و منافقان فرارى بود که به قدرى اثر گذاشته بود که ما تا مدت ها نمى توانستیم در کلاس ها از امام حرفى بزنیم، بلافاصله محکوممان مى کردند. هر مقاله و طرحى را مطرح مى کردیم، ما را متهم مى کردند که از موضع توجیهى و جانبدارانه، به خصوص در مورد حضرت امام(رحمه الله)برخورد کرده اید. در حالى که همان گونه که فرمودند، رهبرى عرفانى از عناصر زیربنایى ولایت فقیه است.
من در اینجا لازم مى دانم به عنوان حق شناسى از رئیس محترم قوّه قضائیه،آیة الله هاشمى شاهرودى یادى بنمایم. ایشان به نقل از حاج احمد آقا که خاطرات بى نظیرى را در هفته پس از انتخاب مقام معظم رهبرى مى گفتند، من از خود ایشان شنیدم که مى فرمودند: واقعاً جاى تأسف است که ما امام را آن طور که باید و شاید به عنوان یک شخصیت جامع نشناختیم. ایشان مى گفتند: من سال ها در نجف بودم و از نزدیک با شخصیت هاى گران سنگى نظیر شهید بزرگوار علاّمه سیدمحمدباقر صدر(رحمه الله)، مرحوم آیة الله العظمى خوئى(رحمه الله)و همین طور حضرت امام(رحمه الله) برخورد داشتم و از آن ها استفاده هاى فقهى و اصولى و استفاده هاى صرف علمى مى کردم. آن شب در تهران کنار مرقد حضرت امام(رحمه الله) وقتى از سید احمد آقا آن خاطرات مکتوم را راجع به حضرت امام(رحمه الله)شنیدم افسوس خوردم که پانزده سال با امام(رحمه الله) حشر و نشر داشتیم، در اندرونى و بیرونى، اما به چیزى که کم تر فکر مى کردیم ابعاد عرفانى حضرت امام(رحمه الله) بود. ما در خودمان احساس غم بزرگى مى کنیم; چون براى کالاهایى سراغ حضرت امام(رحمه الله)مى رفتیم که جاهاى دیگر هم پیدا مى شد، ولى در بعد عرفانى ویژگى خاصى در ایشان بود که به فقاهت و رهبرى سیاسى ایشان ویژگى خاصى مى داد، به ولایت معنوى و ولایت عرفانى ایشان کم تر توجه داشتیم; چون اصلاً ایشان بروز نمى داد و ما هم پى نمى بردیم.
اما به هر حال، با توجه به این صحبت ها، براى معرفى جهانى حضرت امام(رحمه الله)، از راهکارهاى گوناگونى مى توان استفاده کرد که چه بسا بسیارى از آن ها قبلاً آزموده شده باشد. اما در مجموع، به نظر مى رسد با توجه به فضاى موجود در غرب و کمبودهایى که در آن جا دیده ام این راه کارها مناسب است:
اول. استفاده از ابزارهاى سریع و فراگیر اطلاعات الکترونیکى: ما جاى پایگاه امام خمینى(رحمه الله) را در شبکه اینترنت خالى مى بینیم. البته نه به شکلى که فقط یک اطلاعات اولیه اى از زندگى امام(رحمه الله) ارائه دهد، بلکه اطلاعات طبقه بندى شده دانشگاهى و قابل دستیابى در سطح جهانى، به خصوص در سطح مجامع دانشگاهى در اختیار محققان قرار دهد. این عصر به عنوان عصر تبادل اطلاعات شناخته مى شود، از روزنه ها و از پنجره هاى خانه هاى مردم اطلاعات مى بارد. آن قدر اطلاعات تراکم پیدا مى کند و بر سر و روى مردم مى ریزد ـ اطلاعات درست و غلط که هر کسى مى تواند از این بین دست به هر نوع انتخاب بزند. بنابراین، ما هم باید در عرضه اطلاعات نقشى داشته باشیم و اگر قرار است با دیگران در این مسابقه رقابت کنیم، چندین سال با آن ها فاصله نداشته باشیم.
دوم. چاپ و انتشار آثار حضرت امام(رحمه الله) به زبان هاى گوناگون: شاید این کار شروع شده، اما این اقدام خیلى سریع و چشمگیر نبوده است.
سوم. توسعه ارتباطات بین المللى حوزه مبارکه علمیه قم: این یکى از بنیادى ترین کارهایى است که در معرفى انقلاب و شخصیت حضرت امام(رحمه الله) مى توان انجام داد. امروزه کسانى که به این مسائل ریشه اى نگاه مى کنند، مى گویند: مؤثرترین و نافذترین شیوه برخورد با مسائل اطلاعاتى سربازگیرى بومى است; یعنى: اگر مى خواهید مبلّغ بفرستید مثلاً، به بورکینافاسو، امریکاى جنوبى، شمالى، اروپا یا آسیا یک راه این است که از بین خودتان افرادى را براى تبلیغ بفرستید. راه دیگر آن است که از خود این مناطق سربازگیرى کنید. این سربازگیرى چگونه است؟ به این صورت که ما از کشورهاى گوناگون طلابى را که علاقه مند هستند جذب و تربیت کنیم. در خارج از کشور، ما افراد و دانشجویان زیادى را مى دیدیم که علاقه مند بودند بیایند حتى ایران را یک بار از نزدیک ببینند، ولى امکانش براى آن ها نبود. به خصوص در مورد حوزه علمیه قم، توسعه و گسترش بخش پذیرش دانشجو از کشورهاى گوناگون باید فعّال باشد. من حتى در حومه نیویورک، حوزه علمیه اى را دیدم تحت عنوان «مدینه العلم»; یک حوزه علمیه شبانه روزى. ما تا حدى مى توانیم روى طلاب کارهاى آموزشى و پرورشى انجام دهیم و این ها را به کشور خودشان بفرستیم. کسى که چند سال در حوزه قم مانده است، وقتى به کشور خودباز مى گردد مى تواند بهترین سرباز و پیامبر انقلاب باشد.
چهارم. فراهم آوردن فرصت هاى مطالعاتى براى استادان دانشگاه: استادان بسیارى هستند که براى برخى مطالعات در زمینه زبان عربى و مطالعات اسلامى به کشورهاى مصر، سوریه یا لبنان مى روند. در این زمینه هم آمریکا سرمایه گذارى کرده و نه تنها مؤسسات مطالعاتى دایر نموده است، بلکه حتى یک دانشگاه امریکایى در بیروت ایجاد کرده که من مى دیدم بعضى از مسلمانان ساکن امریکا و کانادا بچه هاى خودشان را براى این که اطلاعاتى از اسلام پیدا کنند به این دانشگاه هاى امریکایى بیروت مى فرستند. معلوم است کسى که دراین محیط قرار مى گیرد چگونه از کار در خواهد آمد، با تأسیس چنین مراکزى در کشور، از یک سو، ما مقابله به مثل مى کنیم واز سوى دیگر، فرصت مطالعاتى براى استادان نیز فراهم مى آید.
پنجم. فعالیت چشمگیرتر و مؤثرتر نمایندگى هاى ایران و به خصوص خانه هاى فرهنگى ایران در کشورهاى دیگر و دقت در صدور درست و کامل انقلاب به عنوان تجسّم عینى شخصیت امام(رحمه الله):
دریکى از فرصت هایى که جشنواره فیلم سینمایى در شهر مونترال برگزار مى شد، چند فیلم هم از کشور ایران به عنوان فیلم هاى برنده سال ایران براى نمایش به آن جا آورده بودند. بجاست که استدلال خودم را در اینجا با فرمایشى از مقام معظم رهبرى تأیید کنم (مقام معظّم رهبرى فرمودند: «این انقلاب در هیچ جاى دنیا بى نام خمینى شناخته شده نیست.» بنابراین، هرجا انقلاب معرفى مى شود، امام(رحمه الله)هم باید معرفى شود و هر جا که معرفى امام(رحمه الله)باشد معرفى انقلاب هم هست). اگر قرار است فیلمى از انقلاب اسلامى ایران در موسم جشنواره در جایى عرضه شود از پیامها و محورهاى اصلى آن باید معرفى بنیانگذار این انقلاب باشد.
یکى از این فیلم ها در جمع، شاید نکات فنّى درستى داشت و نمایش آن در فضاى ایران یا براى کسى که از نزدیک خوب و بد و ضعف و قوّت هاى کشورمان را مى داند کار درستى باشد، ولى آن را به آن جا آورده بودند براى معرفى چهره انقلاب; فیلمى که فقط دست مى گذارد روى بدبختى ها، مصیبت ها، تنگ ترین، کثیف ترین و فقیرترین کوچه هاى جنوب تهران را نمایش مى دهد.نمایش این فیلم در آن محیط موجب مى شد مردم مدت ها در دل خودشان به ما بخندند که ما در چه چیزهایى گرفتار هستیم. این فیلم را آورده بودند پیش افرادى که اولین برخوردشان با انقلاب از این طریق است.
یکى از کارهایى که باید انجام شود دقت در انتخاب و گزینش فیلم هایى است که تحت عنوان جشنواره به خارج از کشور مى رود. اما معمولاً به این موارد کم تر توجه مى شود. در معرفى و صدور انقلاب و شخصیت حضرت امام(رحمه الله) باید توجه جدّى بشود. مسؤولان فرهنگى وقتى مى خواهند فیلمى را انتخاب کنند که تماماً معرفى چهره انقلاب است باید غیر از جنبه هاى فنى و ساختارى به محتوا و جنبه مثبت ارزشى آن نیز توجه داشته باشند. البته نکات دیگرى نیز وجود دارد که مجال طرح همه آن ها در این فرصت محدود نیست.
معرفت: لطفاً بفرمایید چه خطراتى اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) را تهدید مى کند؟
حجة الاسلام غرویان: یکى از بزرگ ترین خطراتى که امروزه اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) را تهدید مى کند مطرح کردن قرائت هاى مختلف از اسلام و از جمله از اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) است. این همان بحث پلورالیزم فکرى و پلورالیزم دینى و پلورالیزم در معرفت دینى است که به شکلى، در مورد اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) مطرح مى شود. این بزرگ ترین خطر است; یعنى: قرائت هاى مختلف سرانجامش به آن جا منتهى مى شود که دیگر ما بحث تخصص و اعلمیت و افقهیت را باید کنار بگذاریم و هر کسى به خودش اجازه مى دهد در همه مسائل دینى و سیاسى جامعه اسلامى اظهار نظر کند. این یکى از خطرات بزرگى است که اندیشه حضرت امام; را تهدید مى کند.
خطر بزرگ دیگر این است که متأسفانه مى بینیم در جامعه ما، هرچه پیش تر مى رویم شخصیت هایى که شاگرد بلاواسطه و مستقیم حضرت امام(رحمه الله)بوده اند و سالیانى با حضرت امام(رحمه الله) زندگى کرده اند و پاى درس ایشان رفته اند، به انزوا کشانیده مى شوند و با اندیشه هاى آن ها برخورد مى شود. اما یک عده قلم زنانى که بعضاً در زمان حضرت امام; کودکى بیش نبودند و ایشان را به خوبى درک نکرده و با آن حضرت حشر و نشرى نداشته اند در روزنامه ها و مطبوعات مدعى شناخت راه حضرت امام(رحمه الله)هستند. و این غیر معقول است. این نشان مى دهد که در حال ارتکاب خطایى بزرگ هستیم.
من از مقام معظّم رهبرى استدعاى عاجزانه دارم که دستور بدهند از شاگردان بدون واسطه حضرت امام(رحمه الله)ستادى تشکیل شود تا مستقیماً بر کار تبیین اندیشه هاى ایشان نظارت کنند. گاهى مى بینیم سمینارها و کنگره ها و همایش هایى به عنوان تبیین اندیشه هاى حضرت امام برگزار مى شود که دبیر، رئیس یا منشى آن اصلاً حضرت امام(رحمه الله) را درک نکرده است و مدعى هم هستند که مى خواهند اندیشه هاى ایشان را تبیین کنند. باید یک هیأتى باشند که از عناصر اصلى و ارکان اندیشه هاى امام حراست کنند، وگرنه به مرور زمان، در همین همایش ها و کنگره ها به نام تبیین اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله) و تبیین انقلاب اسلامى به تدریج، اندیشه هاى حضرت امام(رحمه الله)تحریف خواهد شد، کما این که مى بینیم الان در سرمقاله هاى بعضى از نشریات همین کنگره ها و همایش ها فقط به آن بخش هایى از افکار و سخنان حضرت امام(رحمه الله)مى پردازند که در راستاى اغراض و اهداف و اندیشه هاى خودشان است، به ابعادى که با مبانى سیاسى و فکرى خودشان منافات دارد، نمى پردازند; در مورد آزادى، خشونت، مردم سالارى، رأى مردم، مقبولیت، مشروعیت و مانند آن. ما مى بینیم کسانى که به اسم حضرت امام(رحمه الله) مقاله مى نویسند، در واقع، دارند اندیشه هاى ایشان را تفسیر به رأى مى کنند و به نفع خودشان از آن بهره بردارى مى کنند. این یک خطر بزرگ است که شاگردان حضرت امام متأسفانه در برابر هجوم تبلیغاتى که امروزه از سوى بعضى دگراندیشان نسبت به آن ها صورت مى گیرد عقب نشینى مى کند. من از مسؤولان فرهنگى کشور درخواست مى کنم که براى حفاظت از آثار حضرت امام(رحمه الله)سرمایه گذارى کنند. از شاگردان حضرت امام(رحمه الله) هم استدعا مى کنم که جدّاً به فکر حراست از اندیشه هاى ایشان باشند و دچار جوزدگى و فضاسازى هاى کاذبى که امروزه برخى مطبوعات در پى آن هستند، نشوند.
معرفت: از شما سروران گرامى که افتخار حضور در این گفتوگو را به ما دادید تشکر مى کنیم و تحقق آرمان ها حضرت امام(رحمه الله) را آرزومندیم.
- پى نوشت
1. Knysh, A. (1998)."Irfan Revisited: Khomeini and the Lagacy of Islamic Mystical Philosophy". The Middle East Journal. Vol.46, No.4. pp.631-53.