معرفت، سال هشتم، شماره پنجم، پیاپی 32، بهمن و اسفند 1378، صفحات 58-

    فمینیسم

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد فولادی وندا / *دانشیار - گروه جامعه‌شناسی مؤسسه- / fooladi@iki.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    فمینیسم

    محمد فولادى

     

    اشاره

    اگر فمینیسم تنها مدتى است بر عرصه ادبیات کشور ما سایه افکنده، اما رگه هاى این پدیده نوظهور داراى قدمت نسبتاً طولانى در تاریخ تفکر جوامع غربى است. در واقع، این تفکر جدید همچون سایر کالاهاى غربى داراى پیامدهاى مثبت و منفى بوده و تأثیرات متفاوتى از خود بر جاى گذاشته است. این نهضت با شعارهاى به ظاهر زیبا پا به عرصه حیات نهاد و به زودى سراسر دنیا را فرا گرفت. مبانى سست معرفت شناختى و فلسفى این تفکر، همچون همه تفکرات و نظریات ساخته بشر حکایت از تجربه ناقص بشرى در نظریه پردازى دارد و همچون همه نظریات علمى در عرصه هاى سیاسى، اجتماعى و به ویژه اقتصادى ـ که پس از چند صباحى نادرستى آن بر بنیان گذاران و نظریه پردازان آن معلوم گردید ـ حکایت از توجه نداشتن به ویژگى هاى فطرى و تنکردى (فیزیولوژى) و نیز توجه ننمودن به فلسفه وجودى تفاوت هاى فطرى در عالم خلقت دارد و همین مسأله موجب مى شود که به زودى بطلان و پوچى این نظریات بر همگان روشن گردد. دقیقاً بر همین اساس و به دلیل درک نادرست تفاوت هاى عاطفى ـ احساسى و جسمى میان زنان و مردان، فمینیسم پا به عرصه حیات گذاشته و با شعارهاى فریبنده در کم ترین زمان، امروزه به عنوان نهضت رهایى بخش زنان قلمداد مى شود! از این رو، امروزه این پدیده در عرصه هاى گوناگون علوم انسانى، از جمله جامعه شناسى، علوم سیاسى، علوم تربیتى، روان شناسى و مانند آن جا باز کرده است.

    آنچه را این مقال کوتاه در پى تبیین آن است، اشاره اى گذرا به زمینه هاى پیدایش و نیز گرایش ها و شاخه هاى موجود فمینیسم و نیز تأثیرات مثبت و منفى آن در عرصه هاى اجتماعى است. اگرچه بررسى دقیق و موشکافانه این پدیده، به ویژه نقد مبانى فکرى و معرفت شناختى آن، مجالى وسیع مى طلبد، اما این مقال کوتاه بر آن است تا فرایند شکل گیرى این پدیده غربى را بررسى و آثار و پیامدهاى آن را در این جوامع بررسى نماید و در مجموع، میزان موفقیت یا شکست آن را مورد داورى قرار دهد. توجه به این موضوع از آن رو، بیش تر اهمیت مى یابد که مى بینیم متأسفانه مدتى است که این پدیده در عرصه ادبیات جدید ما رسوخ نموده و تأثیرات منفى بسیارى از خود بر جاى گذاشته است.

    تعریف فمینیسم

    فمینیسم (Feminism) واژه اى فرانسوى است که به آنچه در قرن نوزدهم در امریکا، به عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق مى شود. این اصطلاح، که بى کم و کاست وارد سایر فرهنگ ها شده است، به مجموعه متنوعى از گروه ها اطلاق مى شود که هر یک به نحوى در پیشبرد موقعیت زنان تلاش مى کنند. امروزه نیز این جنبش همه فعالیت ها و اقداماتى را که در همه زمینه ها، با هدف پایان دادن به تابعیت و وابستگى زنان و رهایى آنان از بند اسارت و احیاى حقوق آن ها تلاش مى کنند، در بر مى گیرد.1

    در تعریفى دیگر، گفته شده که «فمینیست» کسى است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت خود، دچار تبعیض شده اند و خواست ها و نیازهاى معیّنى دارند که نادیده گرفته شده و یا ارضا نگردیده است. اگر این نیازها ارضا شود، تغییرات بنیادین در نظام سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى رخ مى دهد.2 و سرانجام، فمینیسم به «آئینى که طرفدار گسترش حقوق ونقش زن درجامعه است» تعریف شده است.3

    روشن است که هر چند فمینیست ها امروزه توافق چندانى بر اصول و مبانى فکرى و عقیدتى خود ندارند، اما در اوصاف و ویژگى هاى مزبور، اجمالاً این موضوع مورد اتفاق همه جنبش هاى فمینیستى است که هر حرکت، نهضت و قیامى که با هدف ارتقاى اوضاع و شرایط زنان در جوامع گوناگون دنیا صورت گیرد، مى توان بر آن رنگ و برچسب فمینیستى زد.

    ماهیت نهضت فمینیستى

    هدف نهایى مبارزه جنبش هاى فمینیستى علاوه بر احیاى حقوق از دست رفته زنان، که ناشى از تبعیض جنسى و بى عدالتى در جوامع غربى مى باشد، بر این پایه استوار است که گروهى از فمینیست هاى افراطى مردان را دشمن سازش ناپذیر زنان قلمداد مى کنند و با احیاى جنبش هاى فمینیستى، خواهان استقلال و در نهایت، خودمختارى کامل زنان هستند. در مقابل، فمینیست هاى معتدل معتقدند که مردان متحدان بالقوّه اى در مبارزه براى دست یابى به برابرى دو جنس مذکر و مؤنث به حساب مى آیند. این گروه حمایت عملى مردان را از نظر سیاسى ضرورى مى دانند; زیرا قدرت سیاسى عملاً در دست مردان است. اینان بر خلاف گروه اول، به مردان نیز اجازه مى دهند که مدعى داشتن هویت فمینیستى در مبارزه براى احیاى حقوق زنان باشند.4

    در حقیقت، هویت مبارزات فمینیستى را مى توان از یک سو، کسب استقلال و برترى و تفوق زنان بر مردان (دیدگاه افراطى) و از سوى دیگر، احیاى حقوق طبیعى زنان به عنوان یک شهروند درجه یک همپاى مردان و برخوردار از مواهب طبیعى و امکانات زندگى دانست.

    تاریخچه تکوین و مرورى بر جنبش هاى فمینیستى

    پس از سپرى شدن هزاره جهل و نادانى فرهنگ و تمدن قرون وسطایى غربى و ظهور عصر نوزایى و روشنگرى، اندیشمندان و متفکران از اواخر قرن 17 تا اواخر قرن 18، تحت تأثیر اکتشافات جدید علمى و فلسفى و نیز فن آورى این دوره، بنیان فکرى و جهان بینى نوینى را پایه گذارى نمودند. دست کم پیامد نهضت رنسانس، فروریختن مناسبات اجتماعى و زیر سؤال رفتن بسیارى از ارزش ها و هنجارهاى رایج آن دوران بود. از این پس، نحله ها و مکاتب مهم فلسفى، سیاسى و اقتصادى یکى پس از دیگرى به منصه ظهور رسیدند. تفکرات و نظریات نوین اندیشمندانى همچون نیوتن و گالیله از جمله نظریات این دوران است که تأثیرات ژرفى بر تعیین نوع نگرش و نیز جهان بینى جدید بشر از خود بر جاى گذاشت. و در عرصه سیاست و اخلاق نیز تأثیر عمیقى داشت که از آن جمله، مى توان به اعلامیه حقوق بشر فرانسه (1789 م) و نیز نظریه حقوق طبیعى افراد اشاره کرد که اساس اعلامیه استقلال امریکا در سال 1776 م گردید.

    این نگرش ها و تفکرات نوین، جهان را به دو نوع و گروه تعقلى و غیرتعقلى تقسیم نمود. دنیاى تعقلى و عینى دنیایى است که مبناى عمل انسانى بوده و قابل فهم و عمل و محصول دنیاى تعقلى اوست. اما دنیاى غیر تعقلى شامل مجموعه دنیاى ذهنى، ارزش ها و اخلاقیات و به طور کلى، عواطف و احساسات افراد است. جهان تعقلى و عینى، جهان اوّلى و جهان ذهنى و غیر تعقلى جهان ثانوى و در مرتبه دوم قرار دارد.

    دقیقاً همین اساس و مبناى تقسیم بندى جهان زمینه پیدایش تفکرات فمینیستى را فراهم آورد; زیرا از نظر اندیشمندان و متفکران دوره عصر روشنگرى، مردان به دنیا و جهان تعقلى اوّلى و زنان به دنیاى غیر تعقلى و ثانوى تعلّق دارند به گونه اى که با مراجعه به آثار متفکران و اندیشمندان آن دوران، به خوبى درمى یابیم که وقتى حتى از اطلاق «حقوق طبیعى» جامعه بشرى صحبت مى شود، منظور، حقوق مردان است و هرگز این حقوق به زنان و بردگان تعلق ندارد.5

    حتى در اعلامیه حقوق بشر فرانسه هم هیچ حقى براى زنان مطرح نشده بود. اعلامیه معروف حقوق بشر که به سال 1791 در اوایل انقلاب کبیر فرانسه منتشر شد نیز ابتدا به نام «حقوق مردان» معروف بود.6

    جالب توجه آن که علاوه بر موارد مزبور، آثار متفکران بزرگى همچون جان لاک در کتاب دومین رساله و ژان ژاک روسو در کتاب استدلالى بر اقتصاد سیاسى و نیز امانوئل کانت در کتاب مناسبات بین دو جنس نیز متأثر از افکار حاکم بر این دوره بوده است. در این آثار، هیچ گونه حقوقى براى زنان مطرح نشده و منکر هرگونه حق طبیعى براى آنان شده اند.

    در بورژوازى متوسط انگلیس زنان امنیت انسان دوستانه بورژوازى کلان را نداشتند. آنها وقتى که مى خواستند نیازهاى خود و فرزندانشان را برآورده سازند، بامشکلات عدیده اى مواجه مى شدند. مارى ولى استون کرافت در سال 1791 با الهام از انقلاب فرانسه یک مقاله فمینیستى تحت عنوان «دادخواستى براى حقوق زنان» منتشر کرد که در آن بر آیین روسو و ایستار انقلابیون فرانسه و بورژوازى همه کشورها که دختران را از برابرى آموزشى با پسران محروم مى کند شورید.7

    در سال 1793، زنان پس از شرکت فعالانه در جنگ 1792 سه سؤال زیر را به نمایندگى مجلس فرانسه تقدیم داشتند:

    الف ـ آیا گردهمایى زنان در پاریس مجاز است؟
    ب ـ آیا زنان مى توانند از حقوق سیاسى برخوردار بوده و نقشى فعال در امور دولتى داشته باشند؟
    ج ـ آیا زنان مى توانند در انجمن هاى سیاسى و یا انجمن هاى مردمى گردهم آیند و مشاوره کنند؟

    اعضاى مجلس با اعلام رأى منفى به این سه سؤال، موجبات «مرگ سیاسى» زنان را فراهم آوردند.8

    در خصوص جنبش هاى فمینیستى، شاید بتوان عملى ترین و اولین جنبش را حرکت هاى ضد برده دارى در امریکا و نیز بهبود وضع کارگران در امریکاى شمالى به رهبرى فرانسیس رایت به سال 1830 دانست که اولین اجتماع آزاد و مختلط را براى بردگان و دیگر شهروندان امریکایى به وجود آورد. این نوع حرکت ها ارتباط نزدیکى با نهضت هاى زنان در امریکا داشت. در اولین گردهمایى جهانى، که براى دفاع از حقوق زنان به سال 1848 در راستاى جنبش هاى ضد برده دارى در لندن تشکیل شد، به زنان حق شرکت در یک تالار با مردان داده نشد.9

    البته، فمینیسم به عنوان یک جنبش سیاسى به سال 1848 با نام «نهضت سیکافالز» در امریکا مطرح شد. در همین سال بود که اولین منشور دفاع از حقوق زنان در کشور امریکا اعلام شد. از آن پس، دانشمندانى همچون آگوست کنت (1857) و جان استوارت میل (1869) نظریه برابرى زن و مرد را در چارچوب حقوق فردى و اومانیستى مطرح کردند.10 در مجموع، نهضت فمینیسم در جوامع غربى تا اواخر قرن نوزدهم توفیق چندانى نداشت، اما در اوایل قرن بیستم، اولین بار نهضت طرف دارى از حقوق زنان در انگلیس به رهبرى پاتک هورست آغاز و در بدو جنگ جهانى اول تا سال 1919 توانست تأثیرات عمیقى در جامعه انگلیس از خود بر جاى گذارد. شعارهاى این جنبش «رسیدن زنان به حق رأى، کار و آموزش» بود که در سال 1918، براى اولین بار زنان انگلیسى به حق رأى دست یافتند.

    در فرانسه نیز فمینسیم مردمى که در نیمه اول قرن 19 در این کشور پدید آمد، اساساً توسط زنان طبقه متوسط و کارگر حمایت مى شد. این جنبش خواهان حقوق سیاسى واقتصادى براى زنان بود و بر این اصل تکیه داشت که این حقوق نخست بوسیله مبارزه کارگران براى یک جامعه سوسیالیستى به دست مى آید. بدین سان، در این تئورى، زنان عاملان اصلى آزادى شخصى خودنبوده اند. زیرا، على رغم آن که مبارزات سرسختانه آنان براى به دست آوردن حقوق خود، کاملاً با مخالفت شدید سوسیالیست هامواجه مى شد، اما به این نتیجه منطقى نرسیدند که رهایى زنان فقط به دست خود آنان میسر مى شود.11

    دسترسى به آموزش در تمامى سطوح براى فمینیست هاى قرن 19 پیروزى بزرگى به شمار مى رفت. در فرانسه، طرفداران حقوق اجتماعى زن براى دسترسى دختران به آموزش متوسط مبارزه بسیار سختى را آغاز کردند. دسترسى به دانشگاه در پایان قرن 19 براى زنان ممکن شد که آن هم مقاومت شدید مردان را به همراه داشت.12

    پس از جنگ جهانى دوم نیز اولین موفقیت نهضت فمینیستى تصریح به برابرى حقوق زن و مرد در اعلامیه حقوق بشر بود که از سوى سازمان ملل در سال 1945 منتشر گردید. از این پس، و به ویژه پس از دهه 60، جنبش هاى فمینیستى از یک جنبش براى کسب برابرى حقوق زنان و مردان به یک نهضت جدید فکرى تبدیل گردید که کاملاً با نهضت اولیه فمینیستى تفاوت ماهوى داشت: فمینیست هاى جدید، به ویژه پس از دهه 80، خواهان برابرى کامل زن و مرد در تمامى عرصه از جمله، آموزش، حقوق و سیاست شدند و شعار جنبش هاى فمینیستى به شعار «زنان بدون مردان و با رفتارهاى مردانه» تبدیل گردید.

    علاوه بر جنبش هاى فمینیستى در مغرب زمین، در جوامع سوسیالیستى و کمونیستى و در میان متفکران مارکسیسم نیز از حقوق زنان و نیز بیان مرارت ها و سختى هایى که زنان در جوامع سرمایه دارى و غربى تحمل کرده اند، سخن به میان آمده است. مباحث مشهور کارل مارکس در خصوص «حقوق کارگران»، «از خود بیگانگى»، «جبر مادى گرایى» و مانند آن در این خصوص قابل ذکر است.13

    در آغازین روزهاى قرن بیستم مسائل متعددى که از قرون وسطى به ارث رسیده بود، ذهنیت فمنیست هاى غربى را به خود معطوف کرد. و لذا جنبش فمینیستى را در این قرن سبک و سیاقى دیگر بخشید. برخى از این مسائل عبارتند از:

    ـ اعتراف به «مرگ مدنى» زن در خانواده و خلع ید از او در امور اقتصادى و سیاسى در قرن شانزدهم در فرانسه.
    ـ طرد اخلاق جنسى دوگانه در قرن هفدهم توسط زنان انگلیس.
    ـ این بینش زنان فرانسوى در آغاز قرن نوزدهم که براساس آن آزادى زنان از آزادى تمام کارگران جدایى ناپذیر است.

    این آراء با اعمال بدیعى پیوند داشت: مقاومت ها و قیام هاى ملکه ها، شاهزادگان، بورژواها، عوام، زنان روستایى، کارگران و... که به آنان امکان داد تا در برابر موانعى که بر سرراه جنبش آنها ایجاد شده بود چیرگى یابند و سدهایى که موجب ایجاد موانع شده بود، از پیش پا بردارند.14

    مبناى شکل گیرى نهضت هاى فمینیستى

    از جمله عوامل اصلى شکل گیرى جنبش هاى فمینیستى، تبعیض و بى عدالتى جنسى است. هم تحلیل هاى مارکسیستى و هم تحلیل هاى غیر مارکسیستى مؤید این سخن است. در نظریات مارکسیستى، زنان به عنوان مستعمره و زیر دست مردان و تحت نظارت نظام جنسى ناعادلانه قرار گرفته اند، ایدئولوژى حاکم بر جامعه مردسالار سرمایه دارى نیز آنان را همچون کارگران به اسارت و بردگى مى کشد و بسان کالا خرید و فروش مى کند.

    علت اصلى ظهور جنبش فمینیستى در جوامع غربى در واقع ظلم و ستم هایى است که در این جوامع نسبت به زنان شده و آنان از حقوق طبیعى خود محروم مانده اند. این گروه ریشه و بنیان ستم ها و استبداد حاکم بر زنان را در وابستگى اقتصادى آنان به مردان و نیز وجود نظام خانواده مردسالار مى دانند. از این رو، باید دست به اقدامى زد تا زنان از نظر اقتصادى به مردان وابسته نباشند. البته فرایند تصاعدى جنبش هاى فمینیستى در عصر حاضر، به نحوى دیگر امکان ظهور یافته و در قالبى نو و نظام هاى جدید اینک نیز زنان از حقوق طبیعى به گونه اى دیگر محروم مانده و مورد تبعیض جنسى قرار دارند. فرایند صنعتى شدن جوامع در کنار ظهور دولت هاى مردم سالار، اساساً روابط سنّتى حاکم بر این جوامع، به ویژه جوامع ماقبل صنعتى را دچار بحران و دگرگونى نموده است. بدین سان، با تغییر جوامع پسانوگرا، روابط نوین حاکم بر این جوامع مجدداً دچار تحول و دگرگونى گردید. در این چرخه تغییر، نهادى که بیش از همه دچار بحران هویت گردید، نهاد خانواده بود; نقش زنان در خانواده و منزلت سنّتى آنان متحول شد. از یک سو، به دنبال ظهور حکومت ها و دولت هاى مردم سالار، نفوذ زنان طبقات بالا به میزان قابل توجهى کاهش یافت و از سوى دیگر، در طبقات پایین نیز زنان به دلیل صنعتى شدن دست از کارهاى سنّتى خود شستند و ـ به میزان قابل توجهى قدرت اقتصادى خود را به دلیل ناتوانى از رقابت با واحدهاى تولیدى جدید ـ از دست دادند.

    از دیگر عوامل شکل گیرى نهضت فمینیستى در جوامع غربى، وجود خشونت خانگى شدید مى باشد. خانه غالباً به عنوان پناهگاه امنیت و خوشبختى تصور مى شود. به عکس، در این جوامع، این مأمن به جایگاهى خشن تبدیل گشته است. تا اواخر قرن نوزدهم، هیچ قانونى در انگلستان وجود نداشت که مانع از آن شود که مرد همسرش را مورد آزار جسمى قرار دهد، به استثناى آسیب جدى یا قتل.

    آزار و تجاوز جنسى نیز از دیگر عوامل زمینه ساز شکل گیرى نهضت فمینیستى در جوامع غربى است. هر چند اساساً شکل گیرى نهضت فمینیستى در این جوامع براى احیاء حقوق زنان و از جمله ایجاد اشتغال براى آنان بوده، با این وجود، همین تعداد اندک زنان شاغل نسبت به مردان نیز، از اندک حقوق بهره مند بودند. از جمله براى زنان شاغل در محیط هاى کار، میزان خشونت و آزار جنسى به مراتب بیش تر بوده است. آزار جنسى در محل کار مى تواند به عنوان استفاده از اقتدار شغلى یا قدرت به منظور تحمیل خواست هاى جنسى تعریف شود.15

    علاوه بر آزار جنسى تجاوزات جنسى نیز از دیگر عوامل زمینه ساز نهضت فمینیستى بوده است. از میزان تجاوزات جنسى گزارش شده به پلیس، ـ هر چند این رقم ممکن است تا پنج برابر آمار رسمى باشد ـ در یک بررسى درباره 1236 زن در لندن آشکار ساخت که از هر شش تن یک نفر مورد تجاوز قرار گرفته بود و از هر پنج تن بقیه، یک تن توانسته بود با مبارزه مانع اقدام به تجاوز شود.16

    و در پایان روزهاى قرن بیستم، فمینیست ها به خوبى فهمیده اند که براى توسعه خود نیاز به وضعیت عینى، اقتصادى، اجتماعى دارند. آن ها مى دانند که مبارزه براى تسلط بر تولید مثل میلیونها زن که امید زندگى آنان 45 سال است، از سوء تغذیه رنج مى برند و بى سوادند و در جهل بسر مى برند، از بیمارى هاى حاد و نبود کامل بهداشت صدمه مى بیند، و عامل تولیدمثل و مستخدم خانه هستند، تقریباً چنین مبارزه اى ]در جوامع غربى با این اوصاف[ غیر ممکن است.17

    گرایش ها و نحله هاى فمینیستى

    همان گونه که گذشت، نمى توان جنبش فکرى فمینیسم را جنبش واحد و یگانه دانست. عمده ترین مکاتب گرایش هاى فمینیستى18 را مى توان به جنبش هاى لیبرال، رادیکال، سوسیال و مارکسیست تقسیم نمود. هر چند همه جنبش هاى فمینیستى معتقدند که زنان موجوداتى فرو دست و شهروند درجه دوم هستند و باید براى رهایى و آزادى آنان و احقاق حقوقشان مبارزه کرد، اما در کیفیت مبارزه و نیز چگونگى کسب آزادى و استقلال آن ها توافق چندانى ندارند و از این رو، به شاخه هاى متعددى تقسیم مى شوند:

    1ـ فمینیسم لیبرال

    فمینیست هاى لیبرال به بحث حقوق برابر براى زنان و برخوردارى آنان از همه حقوق شهروندى همچون مردان مى پردازند و ریشه ظلم و ستم بر زنان را فقدان حقوق مدنى و فرصت هاى کافى و برابرى آموزشى در جوامع مدنى غربى مى دانند. این مکتب همچون سایر جنبش هاى لیبرال بر آن است تا بدون تغییر بنیادین اجتماعى و سیاسى و با حفظ نظام موجود، با اصلاحاتى چند، حقوق و موقعیت زنان را ارتقا بخشد. طرف داران این مکتب مدعى اند که زنان چون مانند مردان انسان اند باید از حقوق طبیعى مساوى برخوردار باشند و هرگز جنسیت تعیین کننده حقوق افراد نیست.

    2ـ فمینیسم رادیکال (انقلابى)

    گرایش رادیکال فمینیسم، بیش از هر چیز، بر احساسات و روابط شخصى تکیه مى نماید. این گرایش جدید نابرابرى ها و تبعیض هاى جنسى را حاصل نظام خانواده مردسالار مى انگارد و بر خلاف جنبش لیبرال، که بر حفظ وضع موجود تأکید مى کند، معتقد است که وضعیت نابرابراجتماعى باید از اساس متحول شود و ساختار و بنیان خانواده و نظام مردسالارانه برچیده شود. همچنین در مقابل این عقیده که ریشه تبعیض و فرودستى زنان را در جوامع مدتى غربى، وضع قوانین مردسالارانه و نظام خانواده مبتنى بر مردسالارى مى انگارد، ریشه نابرابرى و تبعیض و فرودستى را در تمامى عرصه هاى حیات اجتماعى و حوزه هاى بشرى قلمداد مى نماید. از این رو، خواستار تغییر کل ساختار حاکم بر این جوامع است.

    زن گرایان و به اصطلاح، فمینیست هاى افراطى و یا انقلابى این نظر را که زن موجودى «خانه دار»، «فرزندزا» و «خود دیگر بین» و مردها نیز «نان آور»، «پدر» و «من اصلى» هستند، انکار مى کنند.19 شالامیت فایرستون معتقد است که تفاوت میان مردان و زنان مبناى زیستى دارد. زنان به دلیل تفاوت هاى تناسلى خود و به این که ناگزیرند از نوزاد مراقبت کنند، از لحاظ جسمى ضعیف تر از مردان اند و همین موضوع موجب روابط اجتماعى اى شده است که زنان براى تأمین امنیت جسمانى خود به وابستگى به مردان تن مى دهند. نهادهاى اجتماعى، به ویژه آداب جنسى و پرورش کودک، که سلطه مردان را تقویت مى کنند، این ضرورت را تشدید کرده است. ولى امروزه با پیشرفت فن آورى، این سلطه مردان ضرورت خود را از دست داده; زیرا زنان را از اجبار به بچه دار شدن رها ساخته است و از این رو، مردان و زنان هر دو مى توانند در بچه دارى سهیم شوند.20

    در مقابل، برخى دیگر از فمینیست هاى افراطى تبیین زیست شناختى تبعیض و نابرابرى زنان را انکار نموده اند و این مقولات را مفاهیمى اجتماعى مى دانند که در خدمت منافع گروهِ حاکم اجتماع است و چون زنان، به خودى خود، طبقه اى را شکل مى دهند، مقوله زن همچون مقوله مرد، نه یک مقوله زیستى ثابت، بلکه مقوله اى سیاسى و اقتصادى است و آنچه ضرورى مى نماید از بین بردن اصل تمایز جنسى است.21

    3ـ فمینیسم مارکسیستى

    این گرایش حاصل تلاش زنان براى گسترش نظریات مارکسیستى است و برگرفته از آراء و اندیشه هاى مارکس درباره زن و نیز نظرات انگلس در کتاب منشأ مالکیت خصوصى و خانواده مى باشد. این نظریات براى رفع استثمار و احیاى حقوق برتر زنان در جوامع سرمایه دارى پدید آمده است. در جوامع سرمایه دارى، زنان به عنوان نیروهایى مولّد در حوزه خانواده، که روابط تولیدى را بازآفرینى مى کنند و نقش بسزایى در مراقبت از نیروى کار و پرورش نسل کارگران بر عهده دارند، تنها نظام سرمایه دارى از کار بى مزدشان سود مى برد.

    علاوه بر این، این گروه با تکیه بر نظریه مورگان درباره مادرسالار بودن جوامع اولیه بشرى، معتقدند که پیدایش مالکیت خصوصى در جوامع موجب اسارت زنان شده است و تا زمانى که نظم، مالکیت و خانوداه سرمایه دارى وجود دارد، این اسارت تداوم خواهد داشت. سرمایه دارى بر حفظ کارِخانگى به شکل امروزى آن مى کوشد و با اجتماعى شدنش مخالف است، مارکس و انگلس بر همین اساس، نظریه حدف خانواده به عنوان کوچک ترین واحد اقتصادى جامعه را مطرح کرده اند. از نظر انگلس خانواده نوین بازتابى از روابط استثمارى مرد به زن و فرزندان است. در این نوع خانواده با زن به عنوان عنصر تولید، برخورد نمى شود و او در نقش خدمتکار خصوصى ایفاى نقش مى کند.22

    تفسیر دیگرى که از این نوع گرایش وجود دارد به اعتقاد برخى کامل ترین توضیحات فمینیسم مارکسیستى است. میشل بارت در کتاب خود، تحت عنوان ستم امروز بر زنان هدف از تحلیل خود را در این باره، ردّ این نظریه مى داند که استثمار زنان مبتنى بر تفاوت هاى زیستى میان مردان و زنان و با توجه به ضرورت هاى نظام سرمایه دارى است نه بر ایدئولوژى ها و عقاید مسلط و حاکم.23

    4ـ سوسیال فمینیسم

    این جریان فکرى پس از دهه هفتاد میلادى و در ادامه اصلاح اشتباهات فمینیسم رادیکال و متأثر از آن پدید آمده و در واقع، معجونى از گرایش مارکسیستى و رادیکالى است. طرف داران این قرارداد معتقدند که جنس، طبقه، نژاد، سن و ملّیت، همگى اسارت و ستمدیدگى زنان را موجب مى شود و فقدان آزادى زنان، حاصل اوضاع و شرایطى است که زنان در آن حوزه هاى عمومى زیر سلطه در مى آیند و رهایى آنان تنها زمانى امکان پذیر است که تقسیم جنسى کار در همه حوزه ها از بین برود; یعنى: روابط اجتماعى اى که مردم را به کارگران و سرمایه داران و نیز زنان و مردان تقسیم کرده است، باید از بین برود.

    از نظر سوسیال فمینیست ها، نظریه لیبرالى با خصوصى اعلام کردن حیطه خانواده، از حمایت زنان و کودکان طفره مى رود.

    از دیگر وجوه تمایز این نظریه با دیگر نظریات، تعیین علل سلطه مرد بر جنس مؤنث است. از نظر لیبرالیسم، سلطه مذکر از تعصّب غیر منطقى ریشه گرفته است و باید از طریق بحث و گفتوگوهاى منطقى حل شود. این سلطه اندیشه اى است که سرمایه دارى به کمک آن، تفرقه انداخته و حکومت مى کند و تنها با انقلابى بنیادین، که به تغییر شکل اقتصاد بینجامد، از میان خواهد رفت. هر چند رادیکال فمینیست ها سلطه مرد را ناشى از سلطه عمومى مردان بر جسم زنان ـ یعنى: تسلط بر توانایى هاى جنسى و زایشى ـ مى دانند و معتقدند که زنان باید با تغییر یا دست کارى طبیعت خویش، استقلال و خودمختارى خود را در این عرصه ها به دست آوردند، اما سوسیال فمینیست ها سلطه مرد را بخشى از پایه و بنیان اقتصادى جامعه مى دانند. بنابراین، محو سلطه مردان را مستلزم تغییر شکل در اساس اقتصاد جامعه مى دانند.24

    ارزیابى نهضت فمینیسم

    به نظر مى رسد اساساً ظهور پدیده اى به نام «فمینیسم» در جوامع غربى، نشانه اى از ضعف فرهنگ و تمدن غربى و بیانگر اوج نارسایى فرهنگ و تمدن دست ساز بشرى است. هر چند نمى توان دقیقاً در میان فمینیست هاى مشهور جهان، وفاق و اجماعى بر اصول، اهداف و مبانى این نهضت یافت، اما مى توان گفت که این نهضت ابتدا در جوامع غربى و سپس به تقلید از آن، در جوامع شرقى آثار و پیامدهاى مثبت و منفى بسیارى از خود به جاى گذاشته است. اگرچه این نهضت تاکنون به گرایش ها و نحله هاى متفاوتى تقسیم شده، اما پیش فرض و اصل مشترک همه آن ها، وجود تبعیض و بى عدالتى جنسى در نظام هاى خانوادگى غرب است و این فصل مشترک همه گرایش هاى فمینیستى در جهان معاصر مى باشد. این موضوع از نظام هاى سست بنیان تمدن و فرهنگ دست ساز بشرى حکایت دارد و نیز تأکیدى است مجدد بر نیاز فطرى بشر به قوانین و هنجارهاى الهى و در نهایت، بیانگر بن بست نظام خانواده در فرهنگ و تمدن مدنى غرب.

    متأسفانه بزرگ ترین دستاورد این نهضت اشاعه آن از جوامع غربى به دیگر جوامع و شکل گیرى فرهنگ جهانى غربى بوده است. تأثیرپذیرى زنان در جوامع جهان سوم از فرهنگ و تمدن غرب، به تدریج، جاى خود را به الگوگیرى و تقلید کورکورانه از فرهنگ غربى داده است. براى نمونه، مى توان به اولین واکنش مجله جمعیت نسوان وطن خواه ایران در پیش از انقلاب ـ در اولین شماره آن ـ اشاره کرد که مى نویسد: «... مقالات عدیده این مجله به خصوص راجع به نسوان مشهوره عالم و حالات ادبا و شعراى سلف و غیره از مشاهیر مردان بزرگ و نوشتجات و شاه کارهاى آن ها و... و نوشتجات زنان ادیبه و شاعره اروب (اروپا) که خارج از حد براى نسوان مملکت ما لازم است...»25 این موضوع تقریباً در همه کشورهاى جهان سوم وجود دارد.

    فرایند تأثیرپذیرى جامعه ایران از فرهنگ غربى و تأکید بر شعارهاى فمینیستى پس از انقلاب از اهداف بلند استعمار بود، اما سخن مزبور با وقوع انقلاب اسلامى در ایران کاملاً متوقف گردیده است. مع الاسف، اکنون پس از قریب دو دهه از انقلاب اسلامى خودباختگان و مقلدان فرهنگ و تمدن غربى در عرصه هاى جدید، دقیقاً شعارهاى فمینیست هاى افراطى را با آب و تاب هر چه تمام تر تکرار کرده و تبعیض هاى رواداشته نسبت به زنان را مانع تحقق جامعه مدنى مى پندارند!26 در این زمینه، ذکر نتیجه یک مطالعه در خصوص ترویج آراء و افکار فمینیستى در جامعه کشورمان جالب توجه است:

    در یک مطالعه در زمینه مسائل گوناگون مربوط به زنان در روزنامه ها و نشریات سال 76، عمدتاً مطالب ذیل مورد بحث و بررسى قرار گرفته است:

    ـ بزرگ نمایى تعارضات زنان و شوهران;
    ـ ادعاى حاکمیت مردسالارى در جامعه ایران;
    ـ ادعاى خشونت و ظلم علیه زنان;
    ـ وسیله بودن زن براى کام جویى هاى مردانه;
    ـ پست جلوه دادن کارهاى خانه;
    ـ هجوم وسیع به قوانین جزایى و حکومتى در زمینه حقوق زن و خانواده;
    ـ غیر اسلامى جلوه دادن بسیارى از دستورات دینى و قوانین برگرفته از شریعت;
    ـ و سرانجام، ملازمه میان آگاهى و دانش زنان با نفى خانه دارى و خروج از خانه.27

    به هر حال، فارغ از تأثیرات منفى که جنبش فمینیستى در جوامع شرقى و اسلامى از خود بر جاى گذاشته است. فمینیسم، على رغم همه کاستى هایش، مزایا و موفقیت هایى را نیز براى زنان جوامع غربى در پى داشته است که از آن جمله، مى توان به موارد ذیل اشاره نمود:

    زنان جوامع غربى که تا چند دهه پیش، از ابتدایى ترین حقوق شهروندى از جمله حق مالکیت و ارث محروم بودند، در پرتو این نهضت، جایگاه نسبى و ابتدایى خود را بازیافتند و امروزه دست کم به آنان همچون انسان نگریسته مى شود. از جمله موفقیت هاى نهضت فمینیستى، کسب استقلال نسبى اقتصادى زنان و حضور آنان در عرصه فعالیت هاى اجتماعى و دوشادوش مردان، ایجاد حس اعتماد نسبت به زنان به عنوان یک قدرت اقتصادى و سیاسى و حضور در عرصه هاى علمى و فرهنگ و نیز مشارکت سیاسى آنان در کسب حق رأى از جمله پیامدهاى مثبت جنبش هاى فمینیستى در جوامع غربى براى زنان بوده است.

    با این همه، جنبش فمینیستى داراى کاستى هاى فراوانى بوده است و نه تنها موجب احیاى حقوق و منزلت زنان نگردیده، بلکه موجب پیامدهاى ناگوارى براى آنان شده است در ذیل، به نمونه هایى از پیامدهاى منفى جنبش فمینیستى اشاره مى گردد:

    1ـ همان گونه که گذشت، هیچ گونه وفاق مشترکى در خصوص اندیشه فمینیسم وجود ندارد و تفاسیر و نظریات در این زمینه طیف وسیعى دارد; مثلاً، مارى لوئیز جاسن فمینیسم را «مبارزه علیه سکسیسم» مى داند، در حالى که سیمون دوبوار فمینیسم را «مبارزه براى رسیدن به خواست هاى ویژه زنان» تفسیر مى کند. بنابراین، بر خلاف عقیده بسیارى، فمینیسم فاقد نوعى جهان بینى منسجم و هر نوع اصول و ارزش هاى ثابت است.28 و صرفاً به دلیل وجود تبعیض ها و بى عدالتى هاى جنسى در جوامع مدنى غربى، جنبش هاى خودجوش زنان یکى پس از دیگرى ظهور و دست به مبارزه جهت احقاق حقوق خود زده اند. زنان جوامع شرقى نیز به تبع و تقلیدگونه از آنان این مبارزات را احیاء کردند.

    2ـ متأسفانه امروزه و در عصر پسانوگرایى (پُست مدرنیسم)، به رغم بهبود وضعیت زنان نسبت به گذشته، زنان به گونه اى دیگر عصر برده بردارى نوین را سپرى مى کنند و وضعیت آنان در جوامع مدنى غربى، بسیار رقت بار است. زنان غربى هنوز به عنوان کالاى جنسى در تبلیغات سینمایى، تلویزیونى و مطبوعاتى به شمار مى آیند و از آن ها به عنوان ابزارى براى فروش کالاها بهره مى جویند. این زنان ابزار توسعه اقتصادى و جذب سرمایه هاى داخلى و خارجى جوامع غربى اند، نه موجودى انسانى. جالب این که فمینیست ها، این امر را به عنوان پیروزى بزرگ مبارزات خود قلمداد مى کنند (!!)

    3ـ در جوامع غربى با شعار استقلال، آزادى و کسب قدرت زنان در قالب فمینیسم و تحقق نسبى آن، امروز، اساس بنیان خانواده فروریخته و ازدواج هاى غیررسمى و طلاق هاى مکرر و فراوان بنیان فرهنگ و تمدن غربى را متزلزل ساخته است. این امر، امروزه بزرگ ترین دغدغه فکرى اندیشمندان غربى را تشکیل مى دهد.

    4ـ گرچه فمینیسم در واقع، زن گرایى و مبارزه با تحقیر زنان و زن ستیزى است، اما این نهضت امروزه، خود به تحقیر زن مى پردازد. شوهردارى، مادرى، فرزندزایى و شیردهى که از کمالات و افتخارات زنان محسوب مى شد، امروزه از سوى فمنیست ها به شدت مورد حمله قرار مى گیرد. هر چند هدف اصلى نهضت فمینیسم مبارزه با تبعیض و بى ارزش نمودن زنان از سوى مردان بود، اما امروز نقش بى اعتبار و بى منزلت ساختن زنان را خود آنان بر عهده دارد.

    5ـ فمینیسم با شعار «آزادى زن» پا به عرصه گذاشت، ولى با تحقق نسبى آن، امروزه در عرصه رسانه هاى جمعى همچون سینما، تلویزیون و مطبوعات موجب شده است که روابط درونى خانواده ها به نوعى به اشاعه فرهنگ بى بند و بارى و ولنگارى کشیده شود و فحشا و فساد اجتماعى را پدید آورد و تأثیرات بسیار مخرّبى بر نظام خانواده از خود بر جاى بگذارد. در واقع، آزادى زنان در این عرصه ها، موجب اشاعه سکسیسم شده است.

    6ـ هر چند از جمله شعارهاى مهم فمینیست ها، رهایى زنان از قید و بند کارهاى مربوط به خانه دارى، شوهردارى و بچه دارى و کسب استقلال اقتصادى و اشتغال زنان بوده است، اما امروزه زنان فقیر، که معمولاً در جوامع غربى حجم بالایى از جمعیت را تشکیل مى دهند، براى کسب استقلال اقتصادى از سوى خانواده هاى ثروتمند، براى حضانت فرزندان آن ها به استخدام درمى آیند و مجدداً در عمل آنان به تربیت و حضانت فرزند و خانه دارى روى آورده اند.

    7ـ از دیگر پیامدهاى منفى نهضت فمینیسم، ایجاد تقابل و تضاد شدید میان مرد و زن است. توجه نکردن به فلسفه آفرینش زنان و تفاوت هاى تنکردى و زیستى آنان، که در واقع، موجب کمال آن ها و نوعى حکمت است، موجب گردیده فمینیست ها تصویرى خشن، سلطه گر و خشونت طلب از مرد ارائه دهند و در صدد مبارزه با آن برآیند. این خود زمینه بروز ناهنجارى و نزاع هاى خانوادگى و نیز تزلزل بنیان خانواده و وقوع طلاق هاى فراوان و وجود زنان و مردان مجرد را موجب شده است.

    8ـ از دیگر پیامدهاى بسیار منفى این نهضت، تزلزل بنیان خانواده و پیدایش فرزندان پرخاشگر و بى عاطفه است. چنین فرزندانى هرگز دامان گرم و پر محبت مادران را احساس ننموده اند. والدین آن ها نیز با ازدواج در سنین بالا، مسؤولیت گریزى در انجام وظایف مربوط به خانه از سوى زنان و نیز ازدیاد طلاق، کاهش میزان ازدواج، رها کردن فرزندان در سنین طفولیت و سپردن آن ها به دست مهدهاى کودک، فرایند تضعیف بنیان خانواده را بیش از بیش تشدید کرده اند.

    9ـ زنان پس از تحقق شعار استقلال اقتصادى، روانه بازار ک ار شدند. آنان به دلیل وضعیت تنکردى خالى خود، فقدان توانایى لازم براى شرایط دشوار کارى، آسیب پذیر بودن، محدودیت جسمى و ناتوانى در انجام کارهاى سخت، آسیب هاى جبران ناپذیرى را متحمل شده اند که علاوه بر کاهش متوسط عمر آن ها، امروزه نه تنها اشتغال آنان مشکلى را حل نکرده، بلکه به دلیل تحمیل هزینه هاى جانبى بر آن ها از جمله خروج زنان از منزل و نیاز به استخدام کسان دیگرى در حضانت فرزندان خردسال و انجام کارهاى مربوط به خانه، مشکلات اقتصادیشان دو چندان شده است.

    10ـ با تحقق شعار فمینیستى مبنى بر این که زنان نیز باید دوشادوش مردان روانه بازار کار شوند، به طور معمول زنان شاغل در بازار بین چهل تا پنجاه درصد که در شهر زندگى مى کردند، مجرد بودند و جز نیروى کار خود چیزى براى اعاشه نداشتند. و بسیارى به علت نداشتن کار، به فحشاء پناه برده بودند. تعداد این زنان در قرن نوزده در پاریس و لندن بین چهل تا هشتاد هزار نفر بودند.29

    بنابراین، هر چند به ظاهر زنان به اشتغال روى آوردند اما عملاً پس از اندک زمانى مجدداً با مزد کم، بیکارى، دشوارى هاى کار، و سرانجام فحشاء سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدنى غربى بود.

    11ـ و سرانجام آن که، امروزه تبعیض جنسى و شعار «دفاع از حقوق زنان» به حربه اى سیاسى تبدیل شده است و کشورهاى استعمارگر به بهانه اسکات رقباى خود و از میدان به در کردن آن ها، آن ها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقص «دموکراسى» متهم مى کنند!


    • پى نوشت ها

    1ـ ر. ک. به: آلیسیون جَگر، چهار تلقى از فمینیسم; سیاست هاى فمینیستى و سرشت انسان، ترجمه س. امیرى، به نقل از: مجله زنان، ش 28

    2- Rosalind Delmal, What is Feminism? in Juliet mitchell and Ann Oakley, eds / what is Feminism? (Oxford, blackwell, 1989), P. 8 / Feminism, Ann firor scott (the world Boox, Encyclopedia, 1985), vol. 7, P. 71.

    3ـ فمینیسم، جنبش اجتماعى زنان، اندوره میشل، هما زنجان زاده، ج مهشد، (مشهد، چ دوم، 1377، ص 1)

    4ـ ر. ک. به: ریک ویلفورد، مقدمه اى بر ایدئولوژى هاى سیاسى، ترجمه م قائد، ص 350.

    5ـ ر. ک. به: معصومه موسوى، «تاریخچه مختصر تکوین نظریه هاى فمینیستى»، کتاب توسعه، ش 9

    6ـ ر. ک: جامعه شناسى، آنتى گیدنز، ترجمه منوچهر صبورى، چ اول، (تهران، نشر نو، 1373) ص 197

    7ـ فمینیسم، جنبش اجتماعى... همان، ص 68 / جامعه شناسى، همان، ص 197

    8ـ فمنیسم، همان، ص 72.

    9ـ ر. ک. به: معصومه موسوى، «تاریخچه مختصر تکوین نظریه هاى فمینیستى»، کتاب توسعه، ش 9، ص 12

    10ـ ر. ک. به: جان استوارت میل، کنیزک کردن زنان، خسرو ریکى، نشر بانو، 1378

    11ـ12ـ 13ـ فمینیسم، جنبش اجتماعى... همان، ص 90 / ص 93 / ص 83

    1415ـ همان، ص 100 / ص 140

    16ـ جامعه شناسى، همان، ص 201

    17- Hall, Ruth 1985: Ask any woman: A London Enquirty into Rape and sexual Assaalt (Bristol: falling wallpress) به نقل از جامعه شناسى، همان،ص 202

    18ـ در این زمینه، به: ریک ویلفورد، مقدمه اى بر ایدئولوژى هاى سیاسى، فمینیسم، ترجمه م. قائد، ص 357 / پاملا ابوت و کلر والاس، مقدمه اى بر جامعه شناسى نگرش هاى فمینیستى، تولد دانش فمینیستى، ترجمه مریم خراسانى و حمید اهرى، ص 245

    19ـ تازه هاى اندیشه، نگاهى به فمینیسم، مؤسسه فرهنگى طه 1377، ص 16

    20ـ پاملا ابوت و کلر دالاس، پیشین، ص 256

    21ـ همان، ص 258

    22ـ ر. ک. به: مهوش قهرمانى، «جامعه مدنى و خانواده» مجله فرهنگ توسعه، اسفند 76

    23ـ پاملا ابوت و کلر دالاس، پیشین، ص 25

    24ـ تازه هاى اندیشه، همان، ص 20 ـ 21

    25ـ تازه هاى اندیشه، ص 23، به نقل از: مجله جمعیت نسوان وطن خواه ایران، زن در دوره قاجار، ص 11

    26ـ براى نمونه، ر. ک. به: مهوش قهرمانى، «جامعه مدنى و خانواده»، مجله فرهنگ توسعه، اسفند 76

    27ـ تازه هاى اندیشه، همان، ص 81

    28ـ ر. ک. به: ب. شباهنگ، ملاحظاتى پیرامون جنبش فمینیسم، ماهنامه راه آزادى، ش 19

    29ـ فیمینسم، همان، ص 79.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد.(1378) فمینیسم. ماهنامه معرفت، 8(5)، 58-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد فولادی وندا."فمینیسم". ماهنامه معرفت، 8، 5، 1378، 58-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد.(1378) 'فمینیسم'، ماهنامه معرفت، 8(5), pp. 58-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد. فمینیسم. معرفت، 8, 1378؛ 8(5): 58-