معرفت، سال نهم، شماره چهارم، پیاپی 36، مهر و آبان 1379، صفحات 28-

    نقش دین در توسعه حقوق بین الملل

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    عبدالحکیم سلیمی / *دکتری - حقوق عمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / hakim.salimi@yahoo.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نقش دین در توسعه حقوق بین الملل

    عبدالحکیم سلیمى

    مقدمه

    در دنیاى معاصر، با عنایت به پیوند بسیار نزدیک جوامع بشرى، که عوامل حیاتى متعددى ملت ها را به تعاون و همکارى و هم زیستى مسالمت آمیز فرا مى خواند و زندگى در انزوا را دشوار مى نماید، تبیین جایگاه و نقش دین، به ویژه اسلام، در توسعه حقوق بین الملل حیاتى است و هر نوع ابهام و اجمال در این زمینه مى تواند گم راه کننده و مشکل ساز باشد; چنانچه بعضى دچار چنین اشتباهاتى گردیده اند.1 اما ارتکاب اشتباه و انحراف چندان غیرمنتظره نمى نماید; زیرا به گفته ویلیام جیمز «انسان معلوماتش در برابر مجهولاتش مانندقطره دربرابردریاست»;2 انسانى که به اقرار انیشتین، «هنوز نتوانسته افسانه بزرگ (معماى خلقت) را حل کند و آنچه که تاکنون از طبیعت خوانده، تازه به اصول آن آشنا شده، در برابر مجلداتى که خوانده و فهمیده هنوز از حل و کشف این معما خیلى دور است»;3 همو که هنوز از اسرارساختمان وجودى اش بى اطلاع است تا آن جا که الکسیس کارل رسماً او را «موجودى ناشناخته» مى خواند.4

    این ها نمونه اعترافاتى است در زمینه محدودیت دانش بشرى و در مواردى، زمینه ساز سوء برداشت ها، اشتباهات و اتهاماتى که از جمله نسبت به دین مطرح گردیده است و بدون تردید، مى تواند نقش دین،به خصوص چهره نظام حقوقى اسلام، را وارونه جلوه دهد; چنانچه برخى اعتقاد دارند که تأمین صلح و امنیت جهانى و هم زیستى مسالمت آمیز و در یک کلام، حقوق بین الملل محصول تمدن غرب بوده و تحقق آن جز بر اساس ارزش هاى موجود در مکاتب غربى امکان پذیر نیست و ناخواسته پرسش هایى را ایجاد مى نماید: نقش دین در ساختار قواعد حقوقى چگونه است؟ آیا دین در توسعه حقوق بین الملل نقش داشته است؟ و ... مسلّماً در فضاى شک و تردید، و ابهام و انکار، عده اى به این سمت گرایش مى یابند که نقش دین را در این زمینه انکار و یا بسیار ضعیف جلوه دهند; همان گونه که در سایر زمینه ها این افترا رابه دین بسته اند و تنها وجدان و عقل را منبع قانون و حقوق قلم داد کرده اند.5

    اظهار نظر جامع در این زمینه و پاسخ گویى به شبهات و ردّ اتهامات وارده شد، نیازمند توان علمى و امکانات درخور مى باشد، به ویژه که این اقدام، یک کار فنّى و تخصصى است و در نوع خود، ابتکارى و جدید; چه این که در این زمینه، تاکنون با عنوان مستقل، کارى صورت نگرفته، هر چند در خلال مباحث دیگر به طور جسته گریخته بدان اشاره شده است. به همین دلیل، در این بحث، سعى بر آن است که تا حد امکان، نقش دین، به خصوص اسلام، که کامل ترین ادیان آسمانى است، در زمینه توسعه حقوق بین الملل تبیین گردد. بدان امید که پرده ابهام از چهره دین در این زمینه کنار زده شود و با استناد به مدارک و شواهد معتبر، به جهانیان اعلام گردد که پیامبران الهى(ع) اولین کسانى بوده اند که بشر را با «اجتماع»، «مصالح اجتماعى» و «نحوه روابط اجتماعى» آشنا ساخته اند و دعوت به اجتماع و هم زیستى مسالمت آمیز توسط انبیاء(ع) ابتدا در قالب دین آغاز گشته است6 ودین متکفل بیان راهورسم ها، معیارها و قواعد سالم تنظیم کننده رفتارهاى بشرى است که در گذر زمان و طى روندتکاملى اش درنهایت،به شریعت اسلام، کامل ترین ادیان، منتهى شده است.7

    پیش از ورود به بحث اصلى، تذکر چند نکته ضرورى است:

    دین یا ادیان؟

    از دیدگاه قرآن کریم، دین خدا یکى است، اختلاف و تعدد در آن راه ندارد.8 البته این هرگز با راه و روش هایى در زمینه وظایف جزئى غیراساسى که براى هر امتى به منظور آزمایش در حد نیازهایشان تعیین مى گردیده است، منافاتى ندارد.9 بنابراین، استعمال کلمه «دین» به صیغه جمع(ادیان)مجازى وناظر به تعدد روش ها است. دین عبارت است از روش خاصى در زندگى که هم صلاح زندگى دنیا را تأمین مى کند و در عین حال، با کمال اخروى و زندگى دایمى و حقیقى در جوار خداى متعال موافق است. ناگزیر چنین شریعتى باید داراى قوانینى باشد که متعرض حال معاش به قدر احتیاج نیز باشد.10

    نقش پیامبران(ع) در شکوفایى تمدن بشرى

    در جهان بینى الهى، انبیا(ع) به عنوان رهبران و کتب آسمانى به منزله قوانین و دستورالعمل هاست تا همت آن ها بدرقه راه بشر گشته و نوسفران طریق تکامل را به سرمنزل مقصود برسانند. به بیان دیگر، زندگى اجتماعى بشر در تمام مراحل، اعم از قانون گذارى، ضمانت اجرا و تأمین عدالت اجتماعى، بدون هدایت الهى و ارتباط با عالم غیب ممکن نیست و پیامبران(ع) بنیان گذاران اصلى اخلاق، ایمان و قانون بوده و در پیدایش تمدن و شکوفایى روحیه تعاون و هم زیستى مسالمت آمیز نقش اساسى ایفا کرده اند. براى درک این حقیقت، کافى است فلسفه بعثت پیامبران(ع) مورد توجه قرار گیرد که اجمال آن عبارت است از:

    تعلیم و تربیت انسان ها;11 اقامه قسط و عدل;12 آزادى انسان ها;13 انذار و تبشیر;14 رفع اختلاف و نزاع; 15 اتمام حجت.16

    با توجه به فلسفه بعثت انبیا(ع)، نقش آنان در ایجاد تمدن و شکوفایى روحیه هم زیستى و تعاون به خوبى نمایان مى گردد و معلوم مى شود که اگر مکتب انسان ساز پیامبران(ع) نبود، جامعه بشریت چه سرنوشتى داشت. نتیجه مترتب بر این موضوع آن است که دین بر خلاف پنداربسیارى، شخصى و خصوصى نیست، بلکه حقیقتى است که در همه ابعاد و زوایاى زندگى انسان ها حضور دارد و قادر است زندگى بشر را در همه زمینه ها تحت پوشش قرار دهد.

    پیامبران الهى(ع) انسان هاى آزاده و شایسته اى بوده اند که فارغ از ویژگى هاى ملى و امتیازات قومى، نژادى و منافع شخصى، با اراده الهى تلاش کرده اند انسان ها را به فطرت، حقوق و تکالیفشان آشنا سازند و معنویت و مکارم اخلاقى را به اوج شکوفایى برسانند و با تعلیم اصول و احکام الهى، جامعه بشرى را به سوى وحدت،تعاون،ایثارو زندگى مسالمت آمیز سوق دهند و از ظلم و تعدّى نسبت به یکدیگر باز دارند، تا آن جا که اگر خود انسان ها هم بخواهند مقرراتى را وضع نمایند از احکام دینى و تعلیمات مذهبى بى تأثیر نیستند.

    نقش دین در ساخت قواعد حقوقى

    با یک نگاه جامعه شناسانه به مذهب، مى توان گفت: در هیچ جامعه اى، قواعد و هنجارهاى حقوقى بى تأثیر از دین نبوده و در واقع، حقوق، مذهب و اخلاق پیوندى بسیار عمیق با هم داشته و تافته اى به هم بافته است. اندیشه کهن «رستگارى»17 در ادیان، که انسان ها را از آلودگى به گناه منع مى کند و براى نیکوکاران پاداش و براى بدکاران، کیفر مقرر مى دارد و نیز اعتقاد به روز قیامت که تا حد زیادى از ستم ها و تجاوزهاى بشرنسبت به یکدیگر مى کاهد، در توسعه قواعد حقوقى و هنجارهاى قانونى و تنظیم روابط زندگى اجتماعى انسان ها، نقش به سزایى ایفا مى کند. این همه خدمات ارزنده درست در اعصارى انجام گرفته که حق، قانون، امنیت، صلح، نظم و عدالت چندان مورد نظر نبوده است. بدون شک، دین از مهم ترین نیروهاى سازنده حقوق به شمار مى رود. حتى در کشورهایى که مذهب در آن رسمیت ندارد و حقوق را از دین تفکیک کرده اند، اثر عقاید مذهبى را در تدوین، توسعه و اجراى قانون نمى توان انکار کرد. با شکل گیرى حقوق، هنجارهاى دینى برخاسته از اندیشه «رستگارى»، که پاسدار نظم پیشین و سنّتى و کیفر بدکاران و پاداش نیکوکاران و دادگران بوده، جاى خود را به حقوق داده و به عنوان مدافعان دادرسى قضایى درآمده است. با این بینش، به جرأت مى توان گفت: اخلاق، حقوق و مذهب تافته اى به هم بافته اند.

    از دید تاریخى نیز اولین نظام حقوقى مربوط به پیامبران الهى(ع)است;انسان هاى والا و شایسته اى که به صورت هماهنگ و مرتبط به هم، در طول زمان، جامعه بشرى را از انحرافات و بدى ها بر حذر داشته و به سوى خوبى ها و ارزش ها هدایت کرده اند.

    وجود قوانین بسیار قدیمى به صورت «تلمود یهود» و «قوانین کلیسا» و حاکمیت آن بر جوامع مسیحى در طول چند قرن، همچنین شریعت اسلام که از آغاز تاکنون بر بخش هایى از جهان حکومت داشته و قوانینى که از کتاب هاى آسمانى همچون تورات و انجیل و به ویژه قرآن کریم استخراج و استنباط شده است این روابط را به خوبى آشکار مى سازد.

    لوید (Lloyd) معتقد است که این نقش در جهان باستان و تمدن کهن برجسته تر مى نماید; برخى از قوانین به طور مستقیم، از قانون الهى متأثر بوده است. به عنوان نمونه، «ده فرمان» یکى از آن هاست. بعضى از قوانین نیز هر چند اصل خود را مدیون منابع بشرى مى دانند، اما از ضمانت اجراى الهى برخوردار بوده و الهام الهى به قانون گذاران بشرى مقیاس و اصول کار آن ها بوده است. و چه بسیار قانون گذارانى که آرزو داشته اند به عنوان چهره هاى اسطوره اى، قهرمانى مطرح شوند. تاریخ یونان باستان بیانگر این نمونه ها و برداشت ها مى باشد. «در قوانین افلاطونى، وقتى یک آیینى از یک شهروند کریتا Crete سؤال مى کند که فضیلت نهادن قوانین تو به چه کسى منسوب است; انسان یا خدا، آن مرد کریتى در پاسخ مى گوید: به یک خدا، بى گمان به یک خدا; یعنى به این دلیل، قوانین در نزد من فضیلت دارد که به خدا منسوب است.»18

    این احساس و برداشت اولیه، که حقوق به گونه اى ریشه در دین دارد، به حقوق و هنجارهاى حقوقى اعتبار فراوان مى بخشد; زیرا امر و نهى در بینش دین باوران از جایگاه والایى برخوردار بوده ویک عنصرمقدسومورداحترام تلقى مى گردد و اگر قانون شکن و مجرم در این جهان از چنگ عدالت و قانون برهد، از کیفر قیامت و عدالت الهى در امان نخواهد بود. در هر حال، از دیدگاه تاریخ حقوق، تأثیر قوانین الهى و فعالیت هاى سازنده و مستمر پیامبران(ع) در تدوین، تحول و توسعه قوانین موضوع بشرى غیرقابل انکار است.

    رابطه حقوق با دین

    در ادیان الهى، حقوق بخشى از مسائل دین است و پیوند حقوق با دین بسیار مستحکم مى باشد; زیرا زمینه هاى اجتماعى و عوامل گوناگونى که در جامعه بشریت، حاکمیت یک نظام حقوقى را اقتضا مى کند، در قرآن کریم، به عنوان فلسفه بعثت انبیا(ع)، ارسال کتب آسمانى و فرستادن ادیان تلقى گردیده که بیانگر اهمیت نظام حقوقى در ادیان آسمانى است، چندان که گویى وظیفه اصلى دین الهى، تحقق بخشیدن به حاکمیت نظام حقوقى آن در جامعه بشرى است. براى تبیین بیش تر رابطه مزبور، آن را از دو زاویه مورد بحث قرار مى دهیم: یکى امکان منطقى و دیگرى وجود عینى و خارجى.

    1ـ از لحاظ امکان منطقى

    تبیین این نوع رابطه از یک سو، منوط است به دین مورد نظر و از سوى دیگر، حقوق مورد بحث. دینى که فاقد دستورات اجتماعى الزام آور (حقوق) باشد با دینى که واجد چنین دستورات الزام آورى است، دو نوع متفاوت از رابطه را ایجاد مى کند. با این بینش، نظام هاى حقوقى به خانواده حقوق بشرى (حقوق سکولار و غیردینى) و حقوق الهى (حقوق دینى و مذهبى) تقسیم شده که هر یک از این دو نیز تقسیماتى به شرح ذیل دارند:

    خانواده حقوق الهى: خانواده حقوق دینى به دو دسته تقسیم مى گردد:

    الف. نظامى حقوقى که کلیات و مبانى قواعد خود را از دستورات دینى الهام گرفته و یا دست کم کلیات و مبانى حقوق آن نظام مورد تأیید دین باشد; مانند نظام حقوقى کلیسایى و مسیحى;

    ب. نظام حقوقى که تمام یا بیش تر قواعد خود را از متن دین گرفته باشد; مانند نظام حقوقى اسلام. در این صورت، ارتباط مستحکم ترى وجود دارد.

    خانواده حقوق بشرى: نظام حقوق بشرى نیز به دو دسته تقسیم مى شود:

    الف. نظام هایى که صرفاً استقلال حقوقى شان را مورد تأکید قرار مى دهند، اما متعرض انکار یا نفى نقش دین در نظام حقوقى شان نیستند. مکاتب حقوق طبیعى، فطرى و اثبات گرایى (پوزیتویستى) از این گروه اند.

    ب. نظام هایى که علاوه بر اعلان استقلال حقوق از دین، نقش دین در حقوق را به کلى انکار مى کنند; مانند نظام حقوقى سوسیالیستى و کمونیستى.

    2ـ از لحاظ عینى

    در دنیاى معاصر، بیش تر حقوق دانان با توجه به تلقى خاصى که از دین و مذهب دارند، بدون آن که منکر نقش دین در این زمینه باشند به جدایى دین از دنیا (سکولاریسم) گرایش دارند، اما در عین حال، به لحاظ عینى و تاریخى، رابطه حقوق با دین را باور دارند و معتقدند که «تاریخ نشان مى دهد قواعدى که بر اجتماعات ابتدایى بشرى حکومت مى کرده، جنبه مذهبى داشته است و در طول تاریخ، کم تر دوره اى را مى توان یافت که حقوق از قواعد مذهبى متأثر نبوده باشد.»19

    ویژگى هاى عمده حقوق بین الملل

    مجموعه اصول و مقرراتى که امروزه بر سراسرجهان حاکم است ومعروف به حقوق بین الملل مى باشد ویژگى هایى دارد که در کتاب ها کم و بیش مورد توجه قرار گرفته است.20 در این جا، به مناسبت، به دو ویژگى عمده آن به اختصار اشاره مى گردد:

    1. حقوق بین الملل پدیده جدیدى نیست، بلکه این اندیشه از دوران قدیم در جامعه بشرى هر چند به شکل ساده، وجود داشته است. این موضوع بیان گر ارتباط نزدیک و تنگاتنگ این رشته از حقوق با تاریخ مى باشد. به تبع تحولات و تغییرات جامعه بین المللى از دوان باستان تا زمان معاصر، حقوق بین الملل به عنوان حقوق حاکم بر جامعه بین الملل نیز دگرگونى هاى عمیق و شگرفى داشته است. بنابراین، یکى از عواملى که مى تواند ضمن آشنایى با حقوق بین الملل، ما را در زمینه نقش دین در توسعه این رشته از حقوق یارى نماید، بررسى کامل این تحولات و دگرگونى هایى است که در گذر زمان اتفاق افتاده است; چون با این بررسى ها پرده ابهام از چهره حقایق برداشته مى شود و واقعیت ها به منصه ظهور مى رسد.

    2. حقوق بین الملل یک نظام حقوقى رشد یابنده و متحول است، به گونه اى که دامنه آن در دوران معاصر، چنان از توسعه و گستردگى برخوردار گشته که امروزه بعضى آن را به عنوان نظام حقوقى برخاسته از روابط متقابل فرهنگ هاى ملل مى نگرند و نه به صورت نظامى حقوقى که ویژگى فرهنگى مستقل و خاص خود را داراست و حقوق بین الملل نوین به واقع، متأثر از فرهنگ خاصى نیست، بلکه نشان گر آمیزش فرهنگ هاى گوناگون جهان مى باشد. به همین دلیل، جامع ارزش هاى متنوع نیز هست و امروزه نقش ارزش هاى فرهنگى مختلف در حقوق بین الملل انکارناپذیر است;21 زیرا:

    اولاً، دیوان بین المللى دادگسترى، خود را نماینده و معرّف انواع مهم تمدن ها و نظام هاى حقوقى اصلى جهان معرفى مى کنند و با عنایت به نقش ارزش هاى فرهنگى در حقوق بین الملل، لزوم رعایت تنوع فرهنگى بین ملت هاى جهان را توسط دیوان یادآور مى گردد.

    ثانیاً، قواعد و مقرراتى را که دیوان در دعاوى مطرح شده اعمال مى کند، قواعد و مقررات جهانى نیست که از لحاظ فرهنگى خنثى و بدون جهت گیرى نباشد. اثر فرهنگى در این نظام حقوقى، آن را به نحوى جلوه گر ساخته که حاوى کنش ها و روابط متقابل فرهنگ ها باشد.

    با عنایت به نکات مزبور، به خصوص دو ویژگى عمده حقوق بین الملل، جایگاه و نقش دین در توسعه حقوق بین الملل تبیین مى گردد:

    تاریخ تحول روابط بین الملل در دوران باستان

    تقسیم بندى تاریخ تحول حقوق بین الملل از موضوعاتى است که حقوق دانان، هر کدام مطابق افکار و سلیقه هاى خود بدان پرداخته اند. فارغ از این تقسیم بندى ها، این بحث به اختصار بیان مى گردد:

    حقوق بین الملل، که امروز در دنیا مطرح است، تکوین و تولدش را چهارصد سال پیش مى دانند; از زمانى که در اروپا کشورهاى مستقلى مدعى برابرىوبرخوردارى از حاکمیت شدند. دراین دوره، گروسیوس را به دلیل عرضه کتابش در سال 1625 م «پدر حقوق بین الملل» نامیدند.

    مطابق ادعاى حقوق دانان برجسته غرب، اندیشه تدوین حقوق بین الملل از ابتکارات جرمى بنتام در اواخر قرن هجده مى باشد. پس از ابتکار فکرى او، در مقام عمل، ابتکار عملى در دست فرانسه بود; بدین معنا که مقامات دولتى آن کشور یک روحانى به نام پدر گرگوریوس را مأمور تهیه «اعلامیه حقوق ملل» ساختند. وى نیز طرحى را مشتمل بر 21 ماده تهیه و تقدیم نمود (1795) که البته مورد قبول واقع نشد.درست پس ازیک قرن سکوت،نشست هاى اول و دوم صلح لاهه در سال هاى 1899 و 1907 تشکیل گردید که دوران جدیدى در حقوق بین الملل ایجاد کرد.

    پس از جنگ جهانى اول، تدوین حقوق بین الملل وارد مرحله اساسى ترى شد; زیرا در کنار انعقاد پیمان هاى متعدد در زمینه هاى گوناگون، جامعه ملل نیز با ایجاد کیمته حقوق دانان در 1924، رسماً کار تدوین را آغاز کرد. با ایجاد سازمان ملل متحد، منشور این سازمان یکى از وظایف مهم مجمع عمومى را تدوین و توسعه حقوق بین الملل قرار داد.22

    اُپنهایم، استاد سابق حقوق بین الملل در کمبریج، چنین مى نویسد: «حقوق بین الملل نوین محصولى از تمدن مسیحى است; چه اولین بار میان کشورهاى مسیحى (تقریباً حدود چهارصد سال قبل) ایجاد شد... در قرن هاى پیشین، میان ملل مسیحى و مسلمان یک خصومت دایمى حکم فرما بود.»23

    او معتقد است که ریشه هاى این رشته از حقوق به اعصار بسیار دور تاریخ باز مى گردد و باید آن را در میان اصول و قواعدى که ملل گوناگون در روابط خارجى شان مراعات مى کردند، جستوجو کرد. پیرو این اعتقاد، او به بررسى رسوم و مقررات بین المللى یونانیان، رومیان و یهود در قرون وسطا مى پردازد،24 اما هرگز از اسلام نامى نمى برد. او مقررات اسلام را مؤثر بر حقوق بین الملل نمى داند.

    ژرژ سل در کتاب هشتصد صفحه اى خود، تنها نیم صفحه درباره اسلام سخن گفته است. او ابتدا چنین نوشته: «نباید روابط جهان اسلام با دنیاى مسیحیت را روابط خصمانه پنداشت; چه آن ها روابط بازرگانى، علمى، فرهنگى و هنرى نیز داشته اند. تمدن بسیار باشکوه اعراب، که ازقرن هفتم تاچهاردهم درخشش چشم گیرى داشت، به راستى براى غرب آموزنده بود.» اما على رغم این اعتراف، در دو صفحه بعد، او چنین تأکید مىورزد: «این تنها در جوّ مسیحیت بود که حقوق بین الملل زاده شد... آنانى که به دنبال چنین حقوقى در عهد باستان مى گردند، کار عبثى مى کنند; چه در آن دوران، فقط آثار پراکنده و متفرقه و آن هم صرفاً یک سرى مقررات ساده اى از حقوق بین الملل یافت مى شود.»25

    اکنون براى این که حقیقت معلوم گردد، سزاوار است که ما نیز به سهم خود، تاریخ تحول حقوق بین الملل را مرور کنیم و روى دادها را بررسى نماییم که آیا این ادعاها به راستى مبتنى بر یک بینش علمى وواقعى است یا به عکس، حاکى از روحیه تعصّب وخودپسندى است که موجب چنین قضاوت هاى غیرمنصفانه اى گردیده؟

    در این بررسى، سعى بر آن است تا اولاً، روشن گردد که آیا حقوق بین الملل تنها محصول تمدن غرب است یا خیر؟ ثانیاً، حلقه مفقوده اى که در سلسله تاریخ تحول حقوق بین الملل از دیدگاه غربیان مخفى مانده است، کشف و تبیین گردد.

    1ـ روابط بین الملل در مشرق زمین

    با توجه به تاریخ مستند، در چهارهزار سال پیش از میلاد، دورنمایى از حقوق بین الملل دیده مى شود: اولین طلیعه اى که تاکنون در دسترس قرار گرفته، به زبان سومرى و مربوط به 3100 سال قبل از میلاد است. از مجموع معاهدات مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد، مهم تر از همه، معاهده صلح و اتحاد بین رامسس دوم مصر و هاتوسیلى دوم هیتى است که در سال 1278 ق. م. منعقد گردیده. در این عهدنامه، طرفین متعهد شده اند که علیه دشمنان داخلى به یکدیگر مساعدت کنند و چنانچه این دشمنان به کشور طرف دیگر پناهنده شدند، مسترد گردند. نکته مهم، وجود ضمانت اجرایى دینى در عهدنامه مزبور است; بدین سان که طرفین خدایان را گواه مى گرفتند تا از عهد خود عدول نکنند. اولین بار پدیده استرداد مجرمان را در این دوران بازیافته اند.26

    2ـ یونان

    یونانیان از هزاره اول پیش از میلاد، در عرصه تاریخ ظهور و به سرعت رشد کردند، اما در عرصه بین المللى، پیشرفت چندانى نداشتند; زیرا خود را برتر از دیگران مى پنداشتند و دیگر ملت ها را وحشىودشمن خودمى شمردند.27چنین روحیه اى هر ملتى را از معاشرت و مراودت با دیگران باز مى دارد و حقوق بین الملل در پرتو این طرز تفکر، موضوعیت خود را از دست مى دهد. اما على رغم این بینش منفى، مطالعه تاریخ مقرراتى محدود در زمینه حقوق بین الملل، که بین این کشور و سایر اقوام غیریونانى منعقد گردیده، نشان دهنده احترام نسبى آنان به مقررات حقوق بین الملل است.

    نقش یونان باستان در تحول حقوق بین الملل از ناحیه توسعه روابط میان شهرهاى مستقل آن کشور همچون آتن و اسپارت است. معاهدات در این زمینه چنان کامل و دقیق تنظیم شده است که تا پیش از قرن نوزدهم میلادى اثرى منحصر به فرد به شمار مى رفته و بیش تر مقررات آن هنوز هم از قواعد بین المللى تلقى مى گردد. مهم ترین مقررات موجود در قراردادهاى مزبور، که قابل توجه جهانیان بوده و از قواعد بین المللى محسوب مى گردد، عبارت است از:

    1. شناسایى و اعطاى حق آزادى و صیانت از دارایى کشورهاى متعاهد; 2. ابتکار تأسیس پدیده نمایندگى که تقریباً همان «کنسول» امروزى است; 3. دادرسى، شیوه حل و فصل اختلافات مرزى و حقوقى بین دو کشور بوده و معمولاً کشور ثالث به عنوان داور انتخاب مى گردید و داورى مفهوم سیاسى داشت; 4. مصونیت سفیران; 5. حرمت ـ یعنى رعایت احترام بعضى از مکان ها; 6. تحکیم عهدنامه هاى صلح با اداى سوگند; 7. احترام به اجساد کشته شدگان در جنگ، اگرچه دشمن بوده اند; 8. شناسایى حق پناهندگى; 9. عدم توسل به جنگ پیش از اعلان رسمى آن; 10. تبادل اسراى جنگى و استرداد افراد گروگان گرفته شده; 11. تأسیس اتحادیه هاى موسوم به «اَمفیکسیونى»; اتحادیه هایى که مبتنى بر مذهب بوده و به منظور اداره مشترک معابد تشکیل شده و دوازده شهر مستقل یونان اعضاى آن بودند. مقررات مذکور، هر چند بیش تر جنبه مذهبى داشته و محدود به شهرهاى مستقل یونان بود، اما به طور غیرمستقیم، نقش مثبت و سازنده اى در تحول حقوق بین الملل ایفا نموده است.28 على رغم روح استکبارى یونانیان، که دیگر ملت ها را وحشى قلم داد مى کردند، حتى ارسطو نیز بر این باور بود که «قصد طبیعت این بوده که بربرها برده یونانیان باشند.»، حقوق بین الملل یونانى از ترقى و شکوفایى ویژه اى برخوردار بوده است. به عنوان نمونه، مى توان به میثاق جامعه اَمفیکسیونى دلفا اشاره کرد:

    در میثاق چنین مقرر مى دارد: «ما هیچ شهر اَمفیکسیونى را خراب نخواهیم کرد و منبع آب هیچ شهرى را، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، قطع نخواهیم کرد و اگر دشمن مرتکب این عمل شود، ما به او حمله کرده، شهرش را نابود مى کنیم. و اگر کسى اموال خدایان را غارت نماید یا از این کار آگاه باشد و یا قصد سوئى به اشیاى معبد دلفا در سر بپروراند، ما او را با تمام توان مجازات خواهیم کرد.»29

    3ـ روم

    به شهادت تاریخ، رومیان نیز حقوق بین الملل را با بینش دینى نگاه مى کردند ـ همانند یونانیان ـ و از همان اوایل دوره امپراتورى، مجمعى از روحانیان30 ایجاد کردند تا کارهاى مراسم و تشریفات مذهبى مربوط به جنگ، برقرارى صلح، انعقاد معاهدات دوستى، اتحاد با کشورهاى بیگانه و اقامه دعوا علیه یک کشور خارجى و بالعکس و سایر کارهاى بین المللى مانند استرداد مجرمان و سفارت را انجام دهند.31 نظریه «جنگ مشروع» یا «جنگ عادلانه» از ابداعات این دوره به شمار مى رود که در سال هاى بعد، ابعاد گسترده و خطرناکى پیدا کرد.

    اتباع کشورهاى دوست از حمایت قانونى برخوردار بودند و عدالت درباره آنان توسط پرامیتوکر درگرنیوس، که نهادى شبیه دادگاه کنسولى بود، اجرا مى گردید. اما کسانى که با روم معاهده دوستى نداشتند، در سرزمین روم، از امنیت جانى و مالى برخوردار نبودند، به جز سفرا. در میان معاهداتى که روم در عصر جمهورى با دیگر ملت ها منعقد کرده، معاهدات منعقده با کارتاژ در سال هاى (509، 306 و 279 ق. م) حایز اهمیت است. پس از تبدیل حکومت رم به امپراتورى، که بیش تر ملت ها را تحت سیطره خود قرار داد، دیگر خود را نیازمند میثاق بین المللى ندانست، اما در عین حال، قوانین امپراتورى در خصوص صلح، به ویژه در حقوق بین الملل خصوصى در کشورهایى که رومى ها در آن ها داراى منافع مستقیم اقتصادى بودند، نسبتاً پیشرفته باقى ماند; مجموعه قوانین «یوستى نیانوس کدژوستینین» به زندگى نظم و سامان مى داد، اما شاید برجسته ترین ارتباط حقوق روم و حقوق بین الملل عمومى در «حقوق ملل» باشد که در واقع، «حقوق ملل مسیحى» بود; حقوقى که به طور یک جانبه توسط روم وضع شده بود.

    4ـ عربستان پیش از اسلام

    تاریخ عربستان بیانگر این واقعیت است که آن کشور در عصر قبل از اسلام، جایگاه وسیعى از گروه هاى سیاسى مستقل متعددى به شمار مى آمد که عمدتاً بر پایه نظام قبیله اى استوار گردیده بود. اعراب ساکن در یک منطقه جغرافیایى، دولت ـ شهرهاى خاص خود را داشتند. اعراب ساکن در عربستان، على رغم داشتن اشتراکات متعدد از قبیل زبان مشترک، خدایان مشترک و رسومات مشابه هم به دلیل جدایى و انشقاق، در قالب دولت ـ شهرهاى مستقل، در تحول، توسعه و تکامل قواعد حاکم بر روابط خود، نقش مؤثرى داشتند. مى توان ادعا کرد که مردم عربستان از لحاظ روابط اجتماعى شباهت هاى فراوانى با یونانیان داشتند، اما نمى توان گفت که موقعیت چنین جوامع خودمختارى از لحاظ قابلیت اعمال حقوق بین الملل، اساساً با کشورهاى اروپایى فرق داشته; چون توسعه حقوق بین الملل مستلزم وجود جوامع مستقل سیاسى است و لزومى ندارد که چنین جوامعى از حیث نژاد، زبان، مذهب و مانند آن با یکدیگر متفاوت باشند، بلکه شرط اصلى در این زمینه، صلاحیت و خودکفایى هر دولت ـ شهر است. در آن زمان، نه تنها دولت ـ شهرهاى عربستان، بلکه حتى قبایل متعدد کوچک تر احیاناً از شخصیت سیاسى مستقل بهره مند بودند و از کسى پیروى نمى کردند، آن ها داراى سازمان سیاسى خاصى بودند، به تظلّمات رسیدگى مى کردند، به جنگ مى پرداختند و مانند یک دولت، معاهده مى بستند.

    هر چند «جنگ همه با همه»، که اغلب به عنوان وضعیت عادى عربستان تصویر شده است، تا حدّى درست مى نماید، اما اگر براى قبایل عرب نیز همان مزایاى کشورهاى مستقل را قایل باشیم، موضوع کاملاً مشابه است; زیرا یک فرد بدون ملّیت سیاسى و گذرنامه، حتى در دنیاى متمدن معاصر نیز نمى تواند توقع رفتارى شایسته داشته باشد. کشاکش و جنگ به معناى انکار این واقعیت نیست که آن ها به هرحال،زندگى مسالمت آمیز نیز نداشته اند.
    روابط ویژه اى که قبایل عربستان داشته اند حایز اهمیت است. در ذیل به برخى از این روابط اشاره مى شود:

    الف ـ احترام به مکان هاى خاص

    شهر مکّه مرکز سیاسى ـ مذهبى قبایل عرب بوده و این به دلیل وجود خانه کعبه، یادگار حضرت ابراهیم(ع) است که اعراب خود را فرزند او مى دانستند و به همین دلیل، براى زیارت خانه خدا احترام خاصى قایل بودند. علاوه بر این، مکّه مرکز مبادلات تجارى نیز بوده است. یکى از مهم ترین مناصب اجتماعى و سیاسى در آن عصر، تولیت خانه کعبه بوده و چه بسا، موجب رقابت بین آن ها مى گردیده است. این وظیفه بیش تر بر عهده قریش بود که خود را فرزندان اسماعیل به حساب مى آوردند. عرب هانه تنها محدوده مسجدـ الحرام را مکانى امن تلقى مى کردند، بلکه در حرم، که شاید مسافتى در حدود چهار فرسخ باشد،هرگونه جنگ ودرگیرى را حرام مى دانستند و هر کسى به عنوان «مجرم» به این مکان پناهنده مى شد، مادام که از آن جا خارج نشده بود، در امنیت قرار داشت.

    ب ـ تکیه بر اصول شورا

    اعراب پیش از اسلام براى اصل «مشورت» احترام و اعتبار ویژه اى قایل بودند. «دارالندوه» مرکزى بود که به وسیله قصى بن کلاب،جدّ چهارم رسول اکرم(ص)، براى ایـن کار تأسیس گردیده بود. بزرگان قبایل وقتى مى خواستنددرباره امور مهم به تبادل نظر بپردازند، دراین مرکز جمع مى شدند.

    ج ـ اصل حکمیت و داورى

    داورى به عنوان یک شیوه رسمى حل و فصل نزاع ها و اختلافات، همواره در مقیاس وسیعى رایج بوده است و تاریخ نمونه هاى فراوانى از داورى ها در این سرزمین به یاد دارد. معروف ترین آن ها داورى عبدالمطلّب درباره حفر چاه زمزم و داورى براى نصب «حجرالاسود» در دیوار خانه کعبه است.

    د ـ اصول و مقررات جنگى

    اعراب با وجود داشتن روحیه سلحشورى و جنگ طلبى، مقرراتى را درباره جنگ مراعات مى کردند; ازجمله ممنوعیت جنگ در ماه هاى حرام که این کار تا حدى مشقات قبایل غیرمتحد را تقلیل مى داد. کسانى که حرمت این کار را مراعات نمى کردند، نزد همه قبایل عرب محکوم بودند.

    هــ ممنوعیت جنگ قبل از اعلان و احترام به اجساد کشتگان دشمن

    عده اى معتقدند که این اصل به احتمال قوى در میان اعراف پیش از اسلام وجود داشته است. از جمله شواهدى که ذکر کرده اند، این داستان است: خواهر عمرو بن عبدود، جنگجوى معروف عرب، وقتى متوجه شد که امام على(ع) لباس از تن برادرش درنیاورده است، گفت: از کشته شدن برادرم هرگز تأسف نمى خورم; زیرا به دست فرد کریمى کشته شده است، وگرنه تا زنده بودم، اشک مى ریختم.

    و ـ نظام ایلاف یا میثاق (الأیلاف و العهود)

    نظام ایلاف یکى از اصول حقوق ملل عربستان بود که توسط اهل مکّه توسعه یافت. به موجب این نظام، آن ها در ازاى عبور دادن کاروان هاى تجارى از سرزمین خود، مصونیت کامل دریافت مى کردند. افراد متنفّذ مکّه به قبایل زیادى که در مسیرهاى تجارى از قلمرو آنان عبور مى کردند، اطمینان مى دادند که اجناسشان را به عنوان نماینده آنان بدون پرداخت عوارض بازرگانى حمل کنند و یا معاهدات دوستى براى عبور سالم از قلمرو خودشان منعقد مى کردند. خدمات این تشکیلات حتى براى خارجیان نیز به شرط پرداخت اجرت، قابل استفاده بود.32 اعراب نظام حفاظتى را به شکل ظریفى توسعه دادند، چنان که در رشد بازرگانى و امنیت بازرگانان نقش فوق العاده اى داشت.

    ز ـ تبادل نماینده و سفیر

    در کتب تاریخى، نوشته هاى فراوانى در خصوص رفتن نمایندگان عرب، اعزامى به نزد فرمان روایان دیگر ممالک و آمدن سفراى آنان به عربستان وجود دارد; مثلاً، یمنى ها فرستاده اى به تیسفون، پایتخت ساسانیان اعزام کردند تااز ایرانیان براى مقابله با حبشه کمک بطلبند.

    ح ـ رعایت مراسم خاص در هنگام امضاى عهدنامه ها

    ادعا نمى شود که این ها شکل کاملى از روابط بین المللى است، بلکه غرض بیان زمینه هایى است که مى تواند به این هذف منتهى شود. بدون تردید، اصول و قواعد حاکم بر روابط قبایل عرب و اجراى تشریفات،جنبه مذهبى داشتوشایداعراب این مسائل را احکام شریعت حضرت ابراهیم(ع) مى دانستند و به همین دلیل، به آن اهمیت مى دادند. اما باید توجه داشت که زندگى قبیله اى آن ها نیز یک چنین چیزى را اقتضا داشت و مطمئناً از جهات متعددى آن ها از یونانیان نیز پیشرفته تر بودند; زیرا مراعات این مقررات را درباره همه انسان ها از عرب و غیرعرب لازم مى دانستند، در حالى که یونانیان همه امتیازات را خاص خود مى شمردند و در جنگ با دیگران، صرفاً مسائل اقتصادى و قدرت طلبى را در نظر داشتند.33

    ط ـ حلف الفضول (پیمان جوان مردى)

    این انجمن در زمان جرهى ها ایجاد و در زمان پیامبر اسلام(ع) یک بار دیگر احیا گردید. اعضاى آن سوگند یاد مى کردند که از مظلومان (هموطن یا بیگانه) در قلمرو خودشان دفاع نمایند و دست از آرمانشان بر ندارند تا عدالت اجرا شود.34

    سازمان دیگرى به نام «زاده» قابل ذکر است که هدف آن مبارزه با کسانى بود که ماه هاى حرام را مراعات نمى کردند و با تخلفات در مراکز برپایى بازارهاى عام نیز مبارزه مى کردند.35 همچنین «حلف الصّلاح» براى تأمین صلح و عدالت عمومى در منطقه تأسیس شده بود.36

    ى ـ حقوق جنگ

    گفته اند که در عربستان، حقوق حاکم بر جنگ پیشرفته تر از سایر موارد بوده است; مثلاً، اعلان جنگ، رفتار با اسیران جنگى، توزیع غنایم، مزایاى خاص فرمانده سپاه و جاسوسان، رهائن (گروگان ها)، جنگ و آتش بس، مذاکره درباره صلح موقت و مانند آن تا حدودى به صورت منظم مراعات مى گردید.37

    حقوق بین الملل در قرون وسطا

    معلوم گشت که در دوران باستان، روابط بین الملل هر چند در حدّ ساده وجود داشته، اما اصول و مقررات حاکم بر آن غالباً جنبه مذهبى داشته و از ضمانت اجراى دینى برخوردار بوده است. البته شاید نتوان گفت که آن ها شکل کاملى از روابط بین المللى بوده، بلکه غرض بیان زمینه هایى است که مى تواند به این هدف منجر گردد و این از ویژگى تمامى رشته هاى علوم است که روند تکاملى داشته و به تدریج، توسعه یافته اند. حقوق بین الملل نیز به عنوان یک دانش در گذر زمان و هم گام با تاریخ، در حال رشد و توسعه بوده است.

    در قرون وسطا، دو حادثه بسیار مهم در تاریخ بشریت اتفاق افتاد که در تحول و توسعه حقوق بین الملل مؤثر بود: یکى پیروزى کلیسا به عنوان یک قدرت مطلقه و دیگرى ظهور اسلام.

    عصر پیروزى مسیحیت

    در اواخر قرن چهارم (395 م) امپراتورى بزرگ روم شکست خورد و به دو بخش شرقى و غربى تقسیم گردید. روم غربى در سال (476 م) سقوط کرد و به کشورهاى کوچک تقسیم شد، جامعه اروپایى گرفتار پراکندگى و تفرقه گردید و جنگ و خون ریزى سراسر اروپا را فرا گرفت. در چنین وضعیتى، تنها چیزى که عامل وحدت اروپاییان محسوب مى گردید دین مسیحیت بود. سرانجام، کلیسا قدرت مطلقه پیدا کرد و پاپ ها به طور علنى و با قدرت در تمام امور کشورهاى اروپایى مداخله مى کردند و امپراتوران نیز در برابر دستورات آنان مطیع بودند.38

    پیروزى مسیحیت تأثیر شگرفى بر حقوق بین الملل گذارد و خلأى که در دوران باستان در این رشته از علم حقوق وجود داشت ـ مانند فقدان مقررات مشترک میان ملت ها و تفاوت حقوق نژادهاى گوناگون ـ در عصر پیروزى مسیحیت از بین رفت و براى اولین بار اعلام گردید که کلیه افراد بشر داراى ریشه و سرنوشت مشترک اند و ملت ها، که متشکل از افرادى مساوى اند، خود نیز با یکدیگر مساوى بوده و همه تابع قانون مشترک هستند که همان قوانین الهى است. احکامى که درکوه سینابه حضرت مسیح(ع) نازل گردیده بود، به صورت کتاب مقدس انجیل درآمد و از آن زمان، پایه دانش حقوق بین الملل گردید. جامعه مسیحیت در قرون وسطا در واقع، یک جامعه بین المللى متشکل از کشورهاى گوناگون و با افکار مشترک بود. ویژگى عمده جامعه مزبور در این دوران، اتحاد جنبه هاى مذهبى و اخلاقى بسیار عمیق آن بود.

    به اعتقاد بعضى از حقوق دانان شکل واحد کشورهاى اروپایى در قرون وسطا ناشى از جنبه جهانى کلیسا بوده است. مطابق این عقیده، پاپ داراى قدرت کامل است و فقط اختیارات کمى را به طور موقت به «امپراتور» تفویض مى کند که این به نظریه «دو شمشیر» معروف است.39

    مهم ترین قواعد ملل مسیحیت عبارت بودند: تأسیس دو نهاد حقوقى به نام هاى «صلح الهى» و «متارکه الهى». «صلح الهى»40 تلاشى بود در راه تنظیم مقررات جنگ که توسط شوراى «لوتران» در سال 1095 م. تعمیم داده شد. بر اساس قواعد این نهاد حقوقى، غیرنظامیان، کلیساییان، کودکان، زنان، اموال کلیسا و اموالى که از نظر اقتصادى مفیدند مانند ابزار و محصولات کشاورزى از تعرض مصون بودند. «متارکه الهى» نیز نهادى بود که وظیفه اش محدود کردن ایام جنگ و ستیز بود و شوراى «کلرمن» در سال 1095 م. مقرراتى در این زمینه وضع نمود.41

    تفاوت حقوق ملل مسیح با حقوق بین الملل معاصر

    دو تفاوت عمده بین این دو وجود دارد: یکى این که حقوق ملل مسیحى مبتنى بر اراده تنها نبود، بلکه حقوق مشترکى بود که بر مقتضیات عقل طبیعى براى ملت هاى متمایز ایجاد گردید. دیگر آن که هدف حقوق ملل مسیحى تنها تنظیم روابط کشورها نبود، بلکه کلیسا روابطى را که خارج از حدود قلمرو داخلى بود، شامل مى گردید، در حالى که حقوق بین الملل معاصر اولاً، مبتنى بر اراده دولت هاست. ثانیاً، در خصوص تنظیم روابط کشورها و احیاناً سازمان هاى بین المللى است.

    با عنایت به مطالب سابق الذکر، قرون وسطا صرف نظر از دید تاریخى، از لحاظ حقوقى نیز حایز اهمیت است; زیرا على رغم اعتقاد کسانى که منکر حقوق بین الملل در این دوره هستند و با تغافل از آن گذر مى کنند، مى بینیم نه تنها در این دوره، که در عصر باستان نیز زمینه هاى این دانش وجود داشته است، به نحوى که ریشه حقوق بین الملل را در این دوران ها باید جستوجو کرد.

    اصول حقوق بین الملل در قرون وسطا42

    1. تابعان یا موضوعات حقوق بین الملل فقط کشورهاى حاکم اروپاى غربى مسیحى و کلیسا مى باشند.

    2. رکن قانون گذارى مرکزى وجود ندارد و منابع حقوق بین الملل، عرف و معاهدات است. اما این منابع مبتنى بر اصول حقوقى عام و مهم آموزه مسیحیت و در فرض لزوم، تدوین شده به وسیله مقام عالى روحانى است.

    3. قضاوت اجبارى نیست،بلکه اختلاف بین کشورها با توافق حل و فصل مى گردد.

    4. فقدان تفاهم، کشور زیان دیده را که حق دفاع یا تعقیب دارد، به اقدامات مقابله به مثل عادلانه سوق مى دهد.

    ارزیابى: در خصوص نقش دین مسیح در زمینه حقوق بین الملل، افراط و تفریط هایى صورت گرفته است، به گونه اى که عده اى اصولاً منکر این موضوع شده اند; مثلاً، روبیه، حقوق دان معروف فرانسوى، مى گوید: «مسیحیت بر عکس ادیان شرق، هیچ گاه عهده دار حکومت نشده و به عبارت دیگر، این دو عبارت بنیانگذار خود را محترم شمرده اند: قلمرو فرمانروا، که من این جهان نیست. و قلمرو قیصر را با قلمرو خدا اشتباه نگیرید.»43

    البته استناداین گفتاربه حضرت مسیح(ع) قابل اعتماد نیست; چنین گفتارى در شأن پیامبر اولوالعزم نمى باشد.44

    در مقابل، عده اى با کمال اطمینان ادعا کرده اند که «این تنها در جوّ مسیحیت بود که حقوق بین الملل زاده شد»45 و یا «حقوق بین الملل نوین، محصولى از تمدن مسیحى است.»46

    اما بدون تردید، تعالیم حضرت مسیح(ع) همانند سایر تعالیم آسمانى، مى توانست سعادت انسان ها را تأمین کند، ولى دگرگونى ها و به تعبیر رساتر، تحریف هایى که کلیسا در آن ایجاد کرد، این امکان را از آن سلب نمود که سرانجام آن به انزوا کشیده شدن و انحصار در قلمرو زندگى خصوصى بود و آنچه به نام مسیح و آیین او از سوى کلیسا اعلام شد، نظام کاملى نبود; زیرا آیین کلیسا اجتماعى به حساب نمى آمد. با وجود این، شرکت بعضى از کشیشان در حرکت هاى انقلابى و مبارزات ملى، که درصدد اصلاح قوانین حاکم بر کشورها بود و به خصوص از حقوق مکتب طبیعى دفاع مى نمود و تأیید این حقوق به وسیله بعضى از رؤساى کلیسا، به تدریج، موجب نفوذ هر چه بیش تر معیارهاى دینى در نظام حقوقى گردید. جنگ هاى صلیبى نیز که قدرت بزرگى در اختیار پاپ قرار داد، از عوامل مهم نفوذحقوق کلیسادرحقوق روم است.47

    سؤالى که در این زمینه مطرح است این که اصولاً حقوق بین الملل نوین بر چه نظامى مبتنى است؟ وچگونه تحول شگرفى در این رشته از حقوق به وجود آمد; تحولى که در نهایت منجر به توسعه گردید؟

    براى دست یابى به پاسخ مناسب، مرورى اجمالى بر حقوق روم و مسیحیت لازم است. با توجه به مطالب مذکور، معلوم مى گردد که در حقوق روم چیزى نبود که بتواند منشأ چنین تحول و توسعه اى قرار بگیرد.

    اما در مسیحیت، همان گونه که گذشت، با وجود تأثیرات تعالیم حضرت مسیح(ع) در زمینه حقوق بین الملل، انحراف ها و دگرگونى هاى کلیسا، امکان توانایى و هم گامى آن را با تحول حقوق بین الملل ربود و به تدریج، تعالیم مسیحیت به انزوا گرایید و در انحصار زندگى خصوصى قرار گرفت. درزمان تدوین حقوق بین الملل معاصر، مسیحیت بیش از هر زمان دیگرى نفوذ معنوى و حقوقى خودرااز دست داد. براى مثال، گروسیوس، در مقدمه کتابش حقوق جنگ و صلح، بند 8، مناسبت تالیف آن کتاب را چنین ذکر مى کند که در زمان وى (1625 م، زمان انتشارکتاب)، ملت هاى مسیحى اروپایى در جنگ هاى خود به نحوى رفتار مى کردند که حتى بربرها نیز از آن شرم دارند.48

    پروفسور حمیدالله چنین اظهار مى دارد: «براى من قابل تصور نیست که مسیحیت موجد تحول در این زمینه باشد; چرا که ملل متمدن مسیحى تا سال 1856 م. بر آن بودند که منافع حقوق بین الملل آن ها تنها محدود به ملل مسیحى است. احساس بشردوستى یا انگیزه مسیحیت نبود، بلکه صرفاً الزامات سیاسى محض بود که آن ها را وادار ساخت تا کشور مسلمان ترکیه (عثمانى) را در جمع خودشان بر اساس معاهده 1856 پاریس بپذیرند... حتى در سال 1889، ودلزى اصرار داشت که حقوق بین الملل آن چیزى است که فقط ملل مسیحى آن را در روابط فیمابین الزامى مى دانند. طبق یک "بوله" (Bull)صادره از سوى پاپ، مسیحیان در قبال پیمان هاى خود با مسلمانان تعهدى نداشتند.»49اومى گوید:«پاپ نیکلاى چهارم اعلام کرد که کلیه قراردادها با غیر مسیحیان کَأنَ لم یکن است.» تاریخ بیانگر این واقعیت است که متکلمان مسیحى هرگز از این بینش ضد اخلاقى دست بردار نبوده اند.

    «ما مى دانیم که هیأت اعزامى پاپ به درباردلادیسلاس،پادشاه مجارستان،مأموریت یافت که قرارداد منعقده با سلطان مراد دوم، پادشاه ترکیه (1421ـ1451) را لغو کند و بگوید: پیمانى که با کافران (غیرمسیحیان)منعقدشده اعتبارندارد.»50

    نکته قابل توجه آن که حقوق بین الملل نوین با آنچه در میان رومیان، به خصوص در قرون وسطا، مطرح بود، هیچ سنخیتى ندارد. از این رو، عده اى چنین نتیجه گرفته اند که این پدیده نمى تواند نتیجه تاریخ گذشته اروپا باشد، بلکه مطمئناً نتیجه مبانى و ارزش هایى است که از جاى دیگرى به اروپا منتقل شده و حقوق دانان اروپایى بر آن پایه و مبنا، نظام حقوقى جدیدى را پى ریزى کرده اند، هرچند بیش تر آنان متعرض آن مبانى و ارزش ها نگردیده اند.

    ظهور اسلام در قرون وسطا

    یکى از مهم ترین حوادثى که در قرون وسطا اتفاق افتاد، ظهور اسلام بود که از نظر زمانى، مصادف با وحدت جامعه اروپایى و پس از آن وقوع جنگ هاى صلیبى (از قرن یازدهم تا سیزدهم میلادى) است که طى هشت مرحله بین مسلمانان و سرمایه داران اروپایى به سرکردگى کلیساى مسیحى اتفاق افتاد. به شهادت تاریخ، ظهور اسلام از لحاظ زمانى، بسیار مؤثر و تحول آفرین بود; چه این که در آن زمان، اروپا و غرب و قسمت هاى عمده افریقا و آسیا در تاریکى و ظلمت عجیبى فرو رفته بودند و از نظر تمدن و فرهنگ، در سطح بسیار پایینى زندگى مى کردند; مردم اروپا بر اثر فشار ارباب کلیسا و حکومت سرمایه داران اروپایى، قدرت تفکر و اظهار عقیده نداشتند تا آن جا که قرون وسطا را «دوران رکود فرهنگ و حقوق» نامیده اند. اگر تعلیمات انبیا: قوانین امثال زرتشت، کنفوسیوس حکیم و به خصوص مقررات فراگیر و همه جانبه اسلام را از این دوره حذف کنیم، این وقفه و رکود به خوبى محسوس است.

    اسلام به عنوان یک دین جهانى با مجموعه اى از اصول و مقررات بین المللى فراگیر، که قرآن کریم قریب چهارصد آیه در زمینه روابط بین الملل مسلمانان دارد،51 در چنین زمانى ظهور کرد; «دینى که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد.»52

    جرج برناردشا و نویسنده انگلیسى، على رغم این که کم تر آیینى از حمله و انتقاد او در امان مانده است، درباره اسلام مى گوید: «علت دیگرى که اسلام را مورد قبول عموم قرار داده، طرف دارى جدّى آن ازحقوق انسان هاست. اسلام در این قسمت آن قدر قوى است که نظیر ندارد; نه یونان و نه ممالک پیشرفته امروز اروپا و امریکا نمى تواند در این جهت با اسلام برابرى کنند.من چنین پیش بینى مى کنموازهم اکنون نیز آثار آن پیداست که ایمان محمّد(ص) مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود.»53

    اسلام بنیانگذار زندگى مسالمت آمیز ملت ها با عقاید مختلف در کنار یکدیگر بوده و نزدیک به هزار سال پیش از پیدایش مکتب پروتستان، پیروان سایر ادیان را به تعاونو هم زیستى مسالمت آمیز فراخوانده است.54این موضع در زمانى ازسوى اسلام مطرح گشت که دیگر ملت ها، حتى پیروان ادیان الهى، کم ترین حقوقى براى مخالفان عقیده خود قایل نبودند و آنان را محکوم به فنا و نابودى مى دانستند. در تأثیر نقش اسلام همین بس که افرادى مانند ولتر، لوتر، روسو و همه آزادى خواهانى که دراصلاحات اجتماعى ونهضت دینى اروپا ایفاى انقش کرده اند، الگویشان را از نظام حاکم بر جامعه اسلامى گرفته اند و درصدد بوده اند که در قبال محکمه تفتیش عقاید (انگیزیسیون) آزادى موجود در جامعه اسلامى را حاکم سازند.55

    واگلرى، پروفسور ادبیات عرب و استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپل ایتالیا، مى گوید: «ما در این کتاب (قرآن)، مخزن ها و ذخایرى از علوم مى بینیم که فوق ظرفیت و استعداد باهوش ترین اشخاص وبزرگ ترین فیلسوفان و قوى ترین مردان قانون و سیاست است. ما را شگفتى و حیرت از دینى است که نه تنها نظریه اى را بیان مى کند که با نیازمندى هاى بشر سازگار است و شریعتى را ایجاد مى نماید که از عالى ترین قوانین تشکیل مى شود و انسان مى تواند مطابق آن ها زندگى کند، بلکه از این حدود نیز گام را فراتر مى نهد و فلسفه حیات راهم عرضه مى دارد... شریعتى که به منزله قانون اسلامى به شمار مى رود، تنها از آداب و تشریفات شکل نمى گیرد، بلکه تمام مظاهر حیات اجتماعى و شخصى نیزازاحکام آن پیروى مى کند.»56

    هدف، تبیین نقش اسلام به عنوان کامل ترین ادیان الهى، در تحول و توسعه حقوق بین الملل مى باشد و البته این هرگز به معناى انکار سهم دیگر تمدن ها در این زمینه نیست; زیرا چنانچه یادآورى گردید ـ حقوق بین الملل معاصر، ترکیبى است از همه تمدن ها و تجربه اى از همه سوابق و روابط کشورها و نتیجه اى از تمامى عواملى که در جنگ ها و صلح ها پدیدار گشته است. در این میان، اسلام، که ریشه در وحى دارد و قوانینش با طبیعت هماهنگ است و نیز در یک دوره نسبتاً طولانى بر بخش اعظم جهان حکومت رانده سهم عمده و غیرقابل انکارى داشته و بخش اعظم حقوق بین الملل را ایجاد، تأیید یا تصدیق کرده است.

    به طور طبیعى، این حق مسلّم مسلمانان و کشورهاى اسلامى است که با عنایت به سوابق درخشانشان، در سطح جهانى با هم تشریک مساعى کنند و اصولى را که در حقوق بین الملل زایده مکتب آن هاست تحکیم و تعمیق بخشیده، آن را مسیر تحقق اهداف متعالى مکتبشان قرار دهند و در قبال حقوق بین الملل موجود، که بدون شک، خود در ایجاد و توسعه آن نقش داشته اند، در پى ایجاد حقوق دیگرى باشند. هر چند حقوق بین الملل موجود خالى از ایراد و ابهام نیست، اما زمینه اصلاح و تحول وجود دارد، با تأکید بر این واقعیت که حقوق بین الملل نمى تواند در انحصار تمدن خاصى قرار گیرد; چون مجموعه اصول و قواعدى است که حالات گوناگون جنگ و صلح، ارتباطات، گسترش علوم و صنایع، به خصوص مبادلات بازرگانى و نیازهاى آن ها را اجتناب ناپذیر ساخته است تا آن جا که امروزه حقوق دانان معاصر هرگونه تصمیم گیرى درباره مسائل حقوق بین الملل را به شناخت فرهنگ، دیانت و سنّت هاى تاریخى ملت ها منوط مى دانند.

    ضرورت تدوین حقوق بین الملل اسلامى

    از بیان نفوذ اسلام در حقوق بین الملل، اشاره به این نکته لازم است که ضرورت تدوین حقوق بین الملل به عنوان رشته اى از علم، از دیدگاه اسلام، از همان روزهاى آغازین، براى حقوق دانان مسلمان محسوس بوده است. به همین دلیل، چه به صورت مستقل و چه در ضمن مباحث فقهى دیگر بدان پرداخته اند.

    غربیان گروسیوس را «پدر حقوق بین الملل» پنداشته اند; چه زادگاه این رشته از علم حقوق را در عهد وى و مرهون کتابى مى دانند که او نوشت. اما براى کسانى که تاریخ حقوق را منصفانه مطالعه کرده باشند مخفى نیست که اسلام چهارده قرن پیش مکتب حقوقى خودراعرضه داشته مسلمانان قرن هاپیش ازگروسیوس،شاخه اى از حقوق خود را براى این مباحث جدا کرده اند ودانشمندان مسلمان تحت عناوین «السّیر»و «جهاد» حقوق بین الملل را تدوین کرده و در زمینه آن به تحقیق پرداخته اند.

    واژه عربى «سِیَر» در اصطلاح حقوق دانان مسلمان; یعنى «رفتار دولت اسلامى در روابطش با دیگر جوامع»57 یا «رفتار دولت اسلامى در امور بین المللى»58 که از لحاظ حقوقى، بر مبناى کتاب و سنّت ارزیابى و تعیین مى شود.59 به گفته یکى از محققان مسلمان، اصطلاح «سیره» از نظر لغوى، به معناى سلوک و طرز رفتار کلى بود، بعدها به رفتار پیامبر اکرم(ص) در جنگ ها اطلاق شده و سپس به رفتار حکّام مسلمان در امور بین المللى اطلاق گردیده است.60

    سرخسى (متوفاى 482 هـ) در کتابش، ضمن تعریف این دو واژه بیان مى کند که درواقع،کتاب هاى اسلامى حقوق بین الملل، چه موضوعاتى را شامل مى شود:

    بدان که واژه "سیر" جمع کلمه "سیره" است. وجه تسمیه این کتاب به "سِیر" آن است که در آن، سیره مسلمین و رفتار با مشرکین از کفار حربى و با متعاهدین مستأمن، اهل ذمّه و اتباع غیرمسلمان و مرتدین، که بدترین کافران اند ـ زیرا آن ها پس از اقرار ]به اسلام آن را[ منکر شده اند ـ همچنین اهل بغى (متمردین) که حالشان بهتر از مشرکین است ـ چه آن که از روى نادانى و جهالت به راه ناصواب رفته اند ـ بیان شده است.»61

    با این حساب، لازم بود که از همان آغاز ظهور اسلام، مباحث حقوق بین الملل، چه به صورت مستقل و چه به صورت فصلى از کتب فقه اسلامى، تدوین و تنظیم گردد; زیرا دین و حکومت در اسلام، هم زمان و در طول حیات پیامبر(ص) شروع گشت و پانزده سال پس از رحلت پیامبر(ص) مسلمانان بر سه قاره از اسپانیا تا مرزهاى چین حاکم شدند. قوانین آن ها نیز هم گام با توسعه سرزمینشان گسترش یافت. کافى است به این حقیقت اشاره شود که قوانین «شارلمانى»62 در مقایسه با مجموعه قوانینى که توسط هم عصر وى «محمد شیبانى» در زمان هارون الرشید تدوین شده بود، به بازى بچگانه بیش نمى ماند.63 تا این جا، معلوم شد که حقوق دانان مسلمان قرن ها پیش از گروسیوس هلندى در زمینه روابط بین الملل، کتاب هایى را تحت عناوین «الّسِیَرُ» و «جهاد» عمدتاً در کتب فقهى شیعه نوشته وبه بحث و تحقیق پرداخته اند که درذیل، به بعضى از آن ها اشاره مى گردد:

    آثار حقوقى در روابط بین الملل

    در زمینه «سیر»، افراد گوناگونى نوشته اند:
    1. زید بن على (شهادت 122 هـ. ش): اولین کسى است که در زمینه «سیر» مطلب نوشت. ایشان کتابى دارد به نام المجموع که چند فصل آن را به این رشته اختصاص داده است. یکى از محققان بزرگ تاریخ تحریر این کتاب را قرن اول هجرى مى داند، آن را به عنوان نخستین اثر اسلامى در این زمینه معرفى مى نماید و در پاورقى کتابش توضیح مى دهد که این کتاب در 1919 م. در شهر میلان ایتالیا از روى نسخه موجود در کتابخانه «آمبروزیان»64 به چاپ رسیده است.65

    2. عبدالرّحمان اوزاعى (88 ـ 175 هـ): اویکى دیگرازحقوق دانان مسلمانى مى باشد که «سِیَر» نوشته است. هرچند کتاب وى در دسترس نیست،ولى گفته شده که «ابوحنیفه» کتابى درمقام رّد بر سیر او نوشته است.66

    3.ابوحنیفه(80ـ145هـ):درباره اوگفته اند کهوى اولین کسى است که به شرح یک رشته از اصول و قواعد حاکم بر روابط خارجى مسلمانان پرداخته و روابط بین الملل اسلامى را به گونه اى منظم بررسى کرده است.67

    4. ابویوسف (متوفاى 176 هـ): از حقوق دانان مسلمانى است که قرن ها پیش از گروسیوس به فکر سر و سامان دادن به یک نظام حقوقى بین المللى افتاد. وى به درخواست هارون الرّشید، کتاب خراج را نوشت و نیز ضمن تفسیرى بر سیر اوزاعى از نظریات ابوحنیفه دفاع کرد.

    5. ابواسحاق فزارى (متوفاى 182 هـ) نیز کتاب سِیَر دارد.68

    6. محمد شیبانى (متوفاى 182 هـ. ش): او کسى است که در این زمینه اثر گران بهایى از خود بر جاى گذارده است. او کتابى به نام السیر الکبیر دارد که با نظر بر کتاب السیر اوزاعى تألیف شده و از تألیفات اولیه و با اهمیتى است که تاکنون شرح هاى متعددى بر آن توشته شده. این کتاب از منابع اولیه در بررسى حقوق بین الملل اسلامى به شمار مى رود.69 معروف ترین شرح بر کتاب السیر الکبیر متعلق به سرخسى است که تاکنون به طور مکرر به چاپ رسیده است.

    نقش اسلام در تکوین و توسعه حقوق بین الملل از دیدگاه دانشمندان غرب

    روشن شد که حقوق دانان مسلمان از قرن ها قبل به تدوین دانش حقوق بین الملل پرداخته اند و تفکیک این رشته از علم سیاست از ابتکار آنان به شمار مى رود. با مطالعه آثار مزبور، تصورى روشن از روابط مسلمانان و روم (بیزانس) و سایر ممالک در زمان جنگ و نیز در زمان صلح به دست آورده، در مى یابیم که چگونه تأثیرات متقابل نه فقط در زمینه جنگ، بلکه در پهنه حقوق بین الملل نیز وجود داشته است. در حقوق اسلامى، پیش از همه مکاتب و براى اولین بار، به مفهوم جامعى در خصوص رعایت حقوق دشمن در همه حال برمى خوریم; یعنى حقوقى که در قرآن کریم و سنّت پیامبر اسلام و ائّمه اطهار(ع) بر آن تأکید شده است، چه در حال جنگ و چه در حال صلح.

    درباره جنگ هاى صلیبى نوشته اند: جنگ هاى مزبور هرچند قریب دو قرن قتل و کشتار و انهدام اموال و املاک را به دنبال داشت، اما از نظر حقوق بین الملل بسى شایان توجه است; زیرا به روابط میان مسلمانان و مسیحیان شکل تازه اى داد و صلیبیانى که دیوانهوار خواهان جنگ و انتقام بودند، براى اولین بار در معاهده «ژوپا» (1229 م) به یک توافق بین المللى بى نظیر تن دادند.

    ارتورنوس بام معتقد است که جنگ هاى صلیبى نفوذ متقابل مدنیت شرق و غرب را افزایش داد و بر اثر این جنگ ها، در فرهنگ و فنون، طرز لباس پوشیدن و تغذیه و سایر جنبه هاى زندگى مغرب زمین تغییرات شگرفى حاصل آمد. آرزوى نهایى و در حقیقت، نیاز نهایى به مبادلات صلح آمیز خود موجد یک جریان مخالف نیرومند براى صلیبیون شد. در سراسر راه هاى کشتیرانى مدیترانه، بازرگانى شکوفا با اعراب اوج گرفت... اولین موافقت نامه بین مصر و پیسا در سال 1154 منعقد گردید و در سال 1208 م ونیز نیز از مصرى ها تسهیلات بازرگانى خاصى دریافت کرد و در مقابل، متعهد شد در قبال حمله صلیبیون، خدمات قابل اعتنایى به مصر ارائه دهد.70

    ژرژسل درباره روابط اسلام و مسیحیت مى نویسد: «نباید گفت که روابط این دو مذهب جهانى منحصر به جنگ و خصومت بوده، بلکه در زمینه هاى بازرگانى، علمى، فرهنگى، هنرى، دنیاى مسیحیت با جهان اسلام روابط مهمى داشتند. بدین ترتیب، تمدن عظیم اسلامى و اصولى که در روابط بین الملل ارائه نمود، مورد استفاده دنیاى غرب قرار گرفته و موجب تحول عظیم علمى و اساس تغییر وضع اروپا گردید.»71

    میدان دراف، از تاریخ نویسان اروپا، چنین بیان مى دارد: «در مقابل مردم بى شعور روم و آلمان و اسپانیا، اسپانیاى اسلامى در آن زمان نقطه معروف و با تربیت و متمدن بود. تسلط مسلمانان بر اسپانیا بدون تردید، از اتفاقات غریبه اروپاست; گویا سیلى بود مملو از هرگونه علوم و تمدن که تمام اروپا را فراگرفت و به آن سعادت جاویدانى عطا کرد. به حق، قلم از بیان این که مسلمانان چه قدر آداب و رسوم انسانیت و سعادت زندگانى همراه خود آورده و داخل خاک ما کرده و تاچه درجه باعث ترقى و تربیت اروپاییان شدند، عاجز است... اگر مسلمانان به سردارى طارق بن زیاد در سال 711 م. در کنار جبل الطارق فرود نمى آمدند و از آن جا وارد خاک اروپا نمى شدند، معلوم بود که ما اروپاییان چه زیان ها مى دیدیم و تا چه اندازه با ترقى هاى حالیه فاصله داشتیم... مسلمانان عزّت و مردانگى و شجاعت به ما آموختند ... این ها تمام از زحمات و اقدامات سودمند مسلمانان در ملک دارى و رعیت پرورى بوده و در کمال این مقاصد حسنه، اساس مدنیت معلوم مى شودکه بى نهایت سعى داشته اند; چنان که از آثار ایشان واضح و مبرهن و شایسته هزارگونه تمجید و تحسین است.»72

    میسوسوویلو، مورّخ، در این زمینه چنین نوشته است: «مسلمانان در آن عصر، ازحیث اخلاق علوموفنون برمسیحیت مزیّت داشته و به مراتب از آن ها برتر بودند... از امتیازات مسلمانان نسبت به سایر اقوام، که در واقع جزو مفاخر آن ها باید شمرد، یکى محترم شمردن نوع انسان بوده است.»73

    مارسل بوآزار، محقق انستیتوى تحقیقات عالى ژنو، اعتقادش را این گونه ابراز مى دارد: نظرگاه جهانى اسلام با دو امتیاز نیرومند درخشش ویژه اى داشت: یکى ایمان به خدا، دیگرى انکار هرگونه برترى نژادى و قومى و تأکید بر برترى انسان ها. با اعلام این اصول، پیامبر اسلام(ص) توانست عصبیت قومى و نژادى عرب جاهلى و اقوام یهود و مشرکین مکّه را ریشه کن سازد. هیچ دیانتى به اندازه اسلام به بشر شخصیت نداده است. او درباره رفتار پیامبر اکرم(ص) چنین مى نویسد: رفتار پیامبر با اقوام یهود و نصارا برادرانه بود. در این باره حکایت هاى زیادى نقل شده است: روزى پیامبر(ص) در تشیع جنازه یکى از یهودیان مدینه شرکت کرده بودند. عده اى از یاران ایشان از این کار ناخشنودبودند.آن حضرت یارانش رامخاطب قرار داده، فرمودند: آیا این یهودى انسان نبوده است؟ یاران او سکوت کردند.74

    او درباره رفتار با ادیان الهى مى نویسد: در مورد پیروان ادیان الهى، اصولاً باید گفت: اسلام آنان را مورد حمایت قرار داده و آنان در جامعه اسلامى از امنیت کامل برخوردارند; مى توانند طبق دستورات دین خود آزادانه عمل کنند، به ویژه که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در یهود و مسیحیت مطلقاً وجود نداشته و به خصوص پیروان دین یهود ناگزیر از انجام فرایض بسیار سخت و توان فرسا بوده اند. در دین یهود، برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسیحیت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دین اسلام، این افراط و تفریط به چشم نمى خورد اسلام درصدد ساختن جهانى است که همه انسان ها، حتى آنان که به دین سابق خود وفادار مانده اند با تفاهم، برادرى و برابرى با یکدیگر زندگى مى کنند.

    نکته حایز اهمیت آن است که به عقیده مارسل بوآزار، روش سیاسى و اصول حقوقى اسلام در قرون وسطا، دست مایه فلاسفه حقوق دان غرب در تدوین ضوابط و قوانین مربوط به عدالت اجتماعى و ضمانت حقوقى مستضعفان در برابر مستکبران بوده و به جرأت مى توان گفت که شریعت اسلام بنیانگذار جهانى حقوق بین الملل در جهان است.75

    نامبرده تأکیدش بر این است که ما هرگز نمى خواهیم تأثیر فلسفه یونانى، یهودى و حتى مسیحیت را در این زمینه انکار کنیم، اما غیب تاریخى، حتى عدالت معمولى ایجاب مى کند که بگوییم: تمدنى که فرهنگ مدیترانه اى را در قرون وسطا به مدت هفتصد سال زیر نفوذ قرار داد، تمدن اسلامى بود. مگر ابن رشد و ابن سینا مانند بسیارى دیگر، استادان اندیشه نسل هاى متعدد اروپایى نبودند؟

    او درباره تغافل غربیان و حتى انکار آنان، مى نویسد: علت این موضوع به خوبى معلوم نیست. آیا این حالت ادامه همان عقده یونان قدیم در مقابل بربرهاى شرق(!) است؟ !آیا خوددارى جهان مسیحیت ازشناخت ارزش هاى آن دین توحیدى است که بعد از دین مسیح آمده؟ و ظن قوى به آن دلیل است که حقوق مردم اروپا از ابتدا به منظور متحد ساختن اقوام اروپایى بر ضد اسلام تدوین شده است.76

    ولتر از کسانى است که درباره تأثیر اسلام بر غرب مطالعه داشته است. درباره او گفته شده که «وى، آیاتى را که درباره هم زیستى است از قرآن کریم مى شناخته و جرج سل، الهام دهنده او، این آیات را به طور مشروح و مفصل تفسیر کرده، حتى تاریخ نزول آن ها را در زیرنویس هاى کتابش شرح داده است مآخذ دیگر ولتر در این زمینه، سفرنامه «شادوران» و به خصوص کتاب مستند پل ریکو تحت عنوان وضع کنونى امپراتورى عثمانى بوده است. البته ستایش ولتر از اسلام نکوهش مسیحیت نبوده، بلکه او حقیقت پنهان شده را هویدا مى ساخت. او درباره اسلام مى نویسد: «بینش به دور از تعصب و محکومیت برترى هاى نژادى و قومى همراه با به رسمیت شناختن دیگر ادیان الهى و... نه تنها موجب شد که مسلمانان اصول ارزشمندى را در روابط بین الملل پذیرا باشند، بلکه دیگر ملت ها نیز که در ارتباط با مسلمین قرار داشتند به این سنّت حسنه مسلمانان گرایش پیدا کردند; از جمله ملت هایى که در این تأثیرپذیرى پیش قدم بوده اند ملت مسیحى است که در همان آغاز، در اثر تعالیم اسلام، به دو دسته کاتولیک و ارتدکس تقسیم شدند و در این قسمت، ارتدکس ها متأثر از تعالیم اسلام بودند. به همین دلیل، ستایش مجسّمه عیسى و مریم و ... را نمونه اى از بت پرستى حساب کردند و به تدریج، در اثر انتقال علوم اسلامى به اروپا، این تأثیرپذیرى بیش تر شد و مذهب پروتستان به وجود آمد که رهبر آن تا حدود زیادى متأثر از اسلام بوده و در صدد تحقق ارزش هاى اجتماعى مسلمانان در جامعه خویش برآمدند.»77

    او مى گفت: «تمام مذاهب و ادیان روى زمین به طریق عوام فریبى و زبان بازى رواج یافته اند، به جز دین اسلام که از میان همه ساخته هاى دست بشر، تنها دین خدایى به نظر مى رسد; زیرا قوانین محمد(ص) پس از گذشت قرن ها، هنوز در سراسر دنیا عیناً به مورد اجرا گذاشته مى شود و قرآنش در آسیا و افریقا، همه جا دستورالعمل مسلمانان است... پروردگارا، کاش تمام ملت هاى اروپا روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار مى دادند!» او همچنین مى نویسد: «محمد(ص) قانونگذارى خردمندبود;مى خواست بشریت راازبدبختى و جهل نجات دهد. براى تأمین این هدف، منافع همه مردم روى زمین از زن و مرد، کوچک و بزرگ، عاقل و دیوانه، سفید و سیاه، زرد و سرخ را در نظر گرفت.»78

    دکتر گوستالوبون درباره رفتار مسلمانان مى گوید: «اعراب توانستند طى چند قرن اسپانیا را از نظر علمى اقتصادى، یکسره زیر و رو کنند و آن را در رأس تمام ممالک اروپایى درآورند... به ملت نصارا و پیروان مسیح(ع) باارزش ترین صفات انسانى را آموختند ... خوى هم زیستى اعراب با اسپانیا نسبت به زیردستان مغلوب خود بدان حد بود که به کشیشان مسیحى اجازه دادند که براى خود جلسات مذهبى دایر کنند; چنانچه در سال 782 م. در اشبیلیه، کنفرانسى از مسیحیون تشکیل شد و نیز در سال 852 م. کنفرانس دیگرى نظیر آن در قرطبه تشکیل شد ... از این رو، به خوبى مى توان فهمید که اعراب تا چه اندازه نسبت به ادیان ملت هاى مغلوب، سهل انگارى داشته اند... اعراب اسپانیا گذشته از هم زیستى مسالمت آمیز به جوانمردى و گذشت متصف بودند، به زیردستان ترحّم کرده و با مغلوبین با رفق و مدارا رفتار مى کردند و در برابر تعهدات و شروط خود پایدار و باوفا بودند.»79

    برنارد شاو، یکى از اندیشمندان اروپایى، در مقدمه کتاب محمّد پیامبر خدا، نوشته یک دانشمند پاکستانى، مى نویسد: «من همواره به دین محمد به دلیل ویژگى زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشته ام. به نظر من، اسلام تنها دینى است که استعداد توافق و تسلط در حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد و من پیش بینى مى کنم ... ایمان محمد(ص) مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود... به عقیده من، اگر مردى چون او صاحب اختیار دنیاى جدید شود، طورى در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت و آرزوى دایمى بشر تأمین خواهد شد.»80

    روسو، دانشمند مسیحى پروتستان که پدر انقلاب فرانسه لقب گرفت، در مقایسه شریعت اسلام با مسیحیت مى نویسد: «هر چه درباره واکنش فرهنگى اسپانیا و اروپاى جنوبى و صلیبیون بگوییم، باز هم کم گفته ایم. با این همه، یک جنبه را نباید نادیده گرفت که قدیمى ترین پژوهندگان اروپایى حقوق بین الملل مانند پیر بلو (Piere Bello)، آیالا (Ayala)، ویتوریا (Vitoria) و جررى تلیس (Greritiles) و سایرین، همگى بر خاسته از اسپانیا و ایتالیا و محصول تجدید حیات ناشى از تأثیر اسلام بر دنیاى مسیحیت بودند.»81

    باران دو توب (Baron de Taube)، حقوق دان روسى، در مجموعه تقریراتش در «آکادمى حقوق بین الملل» لاهه به سال 1926 که در مورد تأثیر اسلام، به ویژه بر روسیه و کشورهاى اروپاى شرقى بحث مى کند، نوشته است: «نهادهاى مختلف تمدن اروپایى قرون وسطا نشانى نازدودنى بر پیشانى دارند که ولو صرفاً از اصل و ریشه خاور زمینى آن ها نباشد، لااقل علامت وابستگى نه نهادهاى نظام اسلام در شرق است.»

    پروفسور حمیدالله، مى گوید: «لازم به یادآورى است که رسالات راجع به حقوق جنگ (jura belli)، که توسط آلایا، ذیتوریا، جنتییس و گروسیوس و سایرین نگاشته شده، هیچ همتایى در آثار رومى و یونانى ندارد و محصول عصرى مى باشد که فضل اروپاییان به شکوفایى امروز نبود. از این رو، به نظر ما آن کتاب ها متأثر از آثار عربى درباره جهاد (جنگ) و ستیز (عملکرد دولت اسلامى در زمان جنگ و در زمان صلح) مى باشد. از این رو، باید در جستوجوى حلقه رابطه میان دوره هاى رومى و عصرهاى جدید باشیم و لذا، باید به وجود نقطه عطفى در تحول مفهوم حقوق بین الملل اذعان نماییم.» در آخر، او نتیجه مى گیرد که «بدین طریق است که تأثیر اسلام را در تحول و توسعه حقوق بین الملل در تاریخ جهان ملاحظه مى نمایم.»82

    «رومیان و یونانیان از یک نظم حقوقى، که آیین مراوده ملت ها بتواند بود، چیزى نمى دانستند. یهودیان و مسیحیان هم در قرون اولیه تاریخشان سیستمى که مناسبات آنان را با دیگر اقوام تحت قاعده درآورد، نمى شناختند.»83

    چکیده و نتیجه

    منظور از این بررسى، تبیین نقش دین در توسعه حقوق بین الملل بود، با این اعتقاد که پیامبران الهى(ع) اولین کسانى بوده اند که بشر را با اجتماع، مصالح اجتماعى و نحوه روابط اجتماعى آشنا ساخته اند و دعوت به اجتماع و هم زیستى مسالمت آمیز توسط انبیاء(ع) در قالب دین آغاز گردیده است.84 از مجموع آنچه گفته شد به چند نکته مى توان اشاره کرد:

    ـ حقوق بین الملل پدیده اى معاصر و تنهامحصول تمدن غرب ومسیحیت نیست، بلکه با مراجعه به تاریخ مستند چهارهزار سال پیش از میلاد، دورنمایى از حقوق بین الملل در آن ها از شکوفاى برخوردار بوده، به این رشته از حقوق با بینش دینى نگاه مى کرده اند و حقوق بین الملل از ضمانت اجراى دینى برخوردار بوده است.

    ـ نفى حقوق بین الملل در دوران باستان و قرون وسطا (که حقوق بین الملل اسلامى نیز به طریق اولى، نفى مى گردد) ادعایى است مبتنى بر تعصّب و یا بى اطلاعى; زیرا حقوق بین الملل ترکیبى است از همه تمدن ها و تجربه اى است از همه سوابق و روابط کشورها و جوامع; نتیجه اى است از تمامى عواملى که در جنگل ها و صلح ها پدیدار گشته است و نمى تواند در انحصار تمدن خاصى قرار گیرد; بدان گونه که اُپنهایم و ژرژسل ادعا کرده اند.85

    آن ها که بحثشان را در زمینه سیر تحول حقوق بین الملل غالباً از دولت ـ شهرهاى یونان آغاز کرده و بلافاصله، به دوره رومى پرداخته اند و بعد هم بدون مقدمه، از عصر جدید آغاز سخن مى کنند و از دوره اى نزدیک به هزار سال، که حد فاصل این دو مى باشد، با تأکید بر این که دوران قرون وسطا براى حقوق بین الملل نه زمینه اى بوده و نه نیازى، با تغافل مى گذرند، این ها ـ همان گونه که قبلاً اشاره شد ـ یا به خاطا رفته اند یا از روى تعصّب، چنین ادعایى کرده اند.

    ـ پیدایش مکاتب طبیعى و اثبات گرایانه در زمینه حقوق بین الملل در قرن شانزدهم میلادى، همه حاکى از آن است که باید مقررات خاصى قبلاً موجود بوده باشد تا بر اساس آن ها، گروسیوس در قرن هفدهم، اثرى به جامعه غرب عرضه کند و لقب «پدر حقوق بین الملل» کسب نماید.

    ـ در قرون وسطا، دو حادثه مهم در تاریخ بشریت اتفاق افتاد که در تحول و توسعه حقوق بین الملل نقش ارزنده اى ایفا کرد. یکى پیروزى مسیحیت و دیگرى ظهور اسلام. این نقش از ناحیه اسلام برجسته تر مى نماید، اگرچه حقوق دانان غربى با انکار و تغافل از آن گذر کنند; زیرا به طور یقین، بسیارى از اصول حاکم بر حقوق بین الملل و اصول حقوق بشر، مورد توجه و عنایت اسلام بوده و از ضمانت اجراى دینى برخوردار است. همچنین مبرهن و واضح گشت که حقوق دانان مسلمان قرن ها پیش از گروسیوس هلندى، به تدوین و تنظیم دانش حقوق بین الملل پرداخته اند و تفکیک این رشته حقوق از علم سیاست از ابتکار آنان به شمار مى رود. به اعتراف یکى از دانشمندان غرب، «شریعت اسلام بنیانگذار جهانىِ حقوق بین الملل در جهان است.»86اسلام به عنوان کامل ترین ادیان آسمانى نه تنها در گذشته درخشش ویژه اى در تمدن بشرى داشته است، بلکه امروزه نیز با عنایت به این که رهبرى اندیشه و احساس درونى میلیون ها انسان را در سراسر جهان به عهده دارد، قادر است نقش سرنوشت ساز و تحول آفرین در همه ابعاد زندگى بشر، از جمله در روابط بین الملل ایفا نماید.
    به اعتقاد ما، مردى ظهور خواهد کرد هم نام پیامبر(ص) و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد:

    «اللّهمَّ اِنّا نَرغبُ اِلیکَ فی دولة کَریمة تُعزُّ بِها الاسلامَ واَهلهُ وتُذّلُ بِهاالنِّفاقَ واَهلهُ.»


    • پى نوشت ها

      1ـ ر. ک. به: الزّخیلى وهبة، العلاقات الدولیة فى اسلام، به نقل از: دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، ج 1، ص 8، و محمدرضا ضیائى بیگدلى، اسلام و حقوق بشر، ص 138

      2 و3 و 4ـ زین العابدین قربانى، اسلام و حقوق بشر، ص 28 ـ 29

      5ـ همان، ص 15

      6ـ یونس: 19 / بقره: 213 / شورى: 13

      7ـ مائده: 3

      8ـ شورى: 13

      9ـ مائده: 48

      10ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 2، ص 194، ذیل آیه 213 بقره

      11ـ جمعه: 2 / بقره: 129 و 151

      12ـ حدید: 25

      13ـ اعراف: 157 / ابراهیم: 1

      14ـ نساء: 165 / انعام: 48

      15ـ بقره: 213

      16ـ نساء: 165

      17ـ ؟

      18ـ حقوق شناسى، ص 465 و نیز: , P. The Idea of LawLloyd: 47

      19ـ ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ص 450 ـ 500

      20ـ ر. ک. به: کتاب هاى حقوق بین الملل، مبحث تاریخچه حقوق بین الملل

      21ـ براى مثال، نک، به: ماده 9 اساسنامه دیوان بین المللى دادگسترى

      22ـ ر. ک. به: ماده 13 بند الف از منشور سازمان ملل متحد / اپنهایم در کتاب

      Tenth Impression (L. F. L Public International Law Peace), London, Langman, 1969, P. 56 - 67

      خلیل خلیلیان، حقوق بین الملل اسلامى، ص 65 به بعد.

      23- Ibid, PP. 48 & 72.

      24- Ibid, PP. 72 & 80.

      25ـ خلیل خلیلیان، پیشین، ص 67 به نقل از

      Scelle, Ca., Droit International Public (Paris: Dornat Motchrestien, 1966), P. 31

      26ـ براى اطلاع بیش تر، ر. ک. به: آرتور نوماس بام، تاریخ مختصر حقوق بین الملل، ص 5 / على پاش صالح، مباحثى از تاریخ حقوق بین الملل، ص 121 ـ 122 / محمدرضا ضیائى بیگدلى، پیشین، ص 38

      27ـ اَرتور نوماس بام، پیشین

      28ـ محمد حمیدالله، حقوق روابط بین الملل در اسلام، ص 102

      29ـ همان، ص 132

      30ـ همان، ص 104 / ضیائى بیگدلى پیشین، ص 41 / دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، ج 1، ص 45

      31ـ جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2، ص 548

      32ـ محمد حمیدالله، پیشین، ص 120

      33ـ همان، ص 47 ـ 49 / اسلام و حقوق بین الملل عمومى، ص 105 ـ 121

      34ـ مسعودى، التّنبیه، ص 209

      35ـ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 314 ـ 315

      36ـ پیشین، ص 120، به نقل از: زبیر بن بکار، نسب قریش، دست نوشته در کپر لو، استانبول، ورق 97 الف محمد حمیدالله

      37ـ همان، ص 120

      38ـ محمد صفدرى، حقوق بین الملل عمومى، ج 1، ص 54

      39ـ انجیل یوحنا، تفسیر آیه 38، باب 2

      40- Pain de Dieu.

      41- Treue de Dieu.

      42ـ کلیود آلبرکلیار، نهادهاى روابط بین الملل، ترجمه و تحقیق هدایت الله فلسفى، ص 51 / محمدرضا ضیائى بیگدلى، پیشین، ص 54 ـ 42 / محمدصفدرى، حقوق بین الملل عمومى، ص 54

      43ـ محمدرضا ضیائى بیگدلى، پیشین، ص 45

      44ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 60 و 61

      45ـ همان، ص 29

      46ـ خلیل خلیلیان، پیشین، ص 68، به نقل از: ژرژسل، همان

      47ـ اپنهایم، همان، ص 67

      48ـ درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 58

      49 و50ـ محمد حمیدالله، پیشین، ص 134 ـ 136

      51ـ براى اطلاع بیش تر ر. ک. به:

      - Rechid, op. cit, PP. 426- 430.
      - NYS, op. cit, P. 216.

      ـ محمد حمیدالله، پیشین، ص 136 به نقل از: ابراهیم حقى، تاریخ حقوق بین الدول، چاپ استانبول، 1303، ص 29

      52ـ خلیل خلیلیان، پیشین، ص 88

      53 و54ـ هادى خسروشاهى، اسلام دین آینده جهان، ص 26

      55ـ آل عمران: 64 / ممتحنه: 8

      56ـ اسلام و حقوق بین الملل عمومى، ص 9

      57ـ درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 438، به نقل از: واگلرى لورا واکچیا، پیشرفت سریع اسلام، ترجمه غلام رضا سعیدى، ص 53

      58- Khaduri, M., The Islamic Law of Nations (shayban¨s siyar), (Bultimor: The Jhans Hopkins, Press 1966).

      59- Hamidallah, M., The Muslim Condavt of States (Lahor: Shaikh Muhammad Ashraf, 1953).

      60- Borsard M. L., Humanism de l¨Islam (Paris: Albin Michel, 1979)

      61- Hamidalla, M., op. cit, P. 56

      62ـ محمدحمیدالله، پیشین، ص 36، به نقل از: سرخس، المبسوط، ج 10 ص 2

      63ـ ؟

      64ـ محمد حمیدالله، پیشین، ص 130

      65ـ ؟

      66ـ خلیل خلیلیان، پیشین، ص 61 به نقل از: کتاب المسند للامام زید، ص 313 ـ 325 / محمدحمیدالله، سیر، ص 25

      67ـ ص 61 (پاورقى) به نقل از: الائمة الأربعة، ص 26

      68 و69ـ همان، ص 61

      70ـ اسلام و حقوق بین الملل عمومى، ص 6 / خلیل خلیلیان، همان، ص 62

      71ـ همان، ص 6 (پاورقى)

      72ـ خلیلیان، همان، ص 62 و نیز

      Khaduri, M., op. cit., P. 56

      73ـ محمد حمیدالله، پیشین، ص 63

      74ـ همان، ص 138، (پاورقى)

      75ـ سیدابوالقاسم خوئى، منهاج الصالحین، ج 1، کتاب جهاد، ص 387 (المسلم احق بماله اینما وجده)

      76ـ محمدرضا ضیائى بیگدلى، پیشین، ص 51 به نقل از: ارتور نوماس بام، پیشین، ص 78

      77ـ سیدجلال مدنى، حقوق بین الملل عمویم و اصول روابط بین دول، ج 1، ص 179

      78ـ79ـ شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات مسلمانان و اروپا، ترجمه على دوانى، ص 34/ ص 130

      80ـ ...، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدى، ص 102 و 104 / موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى;، فلسفه حقوق، ص 164

      81ـ فلسفه حقوق، ص 105

      82ـ فلسفه حقوق، ص 105 به نقل از: ...، انسان دوستى در اسلام، ص 6

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمی، عبدالحکیم.(1379) نقش دین در توسعه حقوق بین الملل. فصلنامه معرفت، 9(4)، 28-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالحکیم سلیمی."نقش دین در توسعه حقوق بین الملل". فصلنامه معرفت، 9، 4، 1379، 28-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمی، عبدالحکیم.(1379) 'نقش دین در توسعه حقوق بین الملل'، فصلنامه معرفت، 9(4), pp. 28-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمی، عبدالحکیم. نقش دین در توسعه حقوق بین الملل. معرفت، 9, 1379؛ 9(4): 28-