معرفت، سال نهم، شماره پنجم، پیاپی 37، آذر و دی 1379، صفحات 109-

    آسیب شناسى فرهنگى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیداحمد رهنمائی / *دانشیار - گروه علوم تربیتی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / rahnamaei@iki.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    آسیب شناسى فرهنگى

    دکتر سیداحمد رهنمایى

    اشاره:

    در شماره پیشین تا حدودى ضمن بررسى عوامل آسیب زاى فرهنگى با عوامل شخصیتى آشنا شدیم. آسیب هاى شخصیتى را مى توان با هدف تفکیک از آسیب هاى غیر شخصیتى، تحت عنوان عوامل درونى و خانه زاد طبقه بندى کرد. روشن شد که شخصیت و به تعبیرى، طبیعت ثانویه انسانىِ متمایزِ از فطرت انسانى، خاستگاه و ویژگى هاى خاص خود را دارد. چنانچه بخواهیم وجوه تمایز فطرت و شخصیت را در تقارن با یکدیگر طبقه بندى کنیم، باید فطرت را ثابت و تبدّل ناپذیر، پاک و آسیب ناپذیر، یگانه و تعدّدناپذیر دانست. زیرا مصدر و مبدأ فطرت، ذات لایزال و پاک و مقدس احدیت است. در مقابل، شخصیت را باید تبدّل پذیر، آسیب پذیر، و تعدّدپذیر معرفى کرد. زیرا خاستگاه و منشأ شخصیت، رفتارها و عادات گوناگون اشخاص و آحاد انسانى است. روشن شد که نقش آسیب هاى شخصیتى از آن جهت در تشکیل و صورت بندى و ثبات آسیب هاى فرهنگى حایز اهمیت است که این دسته از عوامل معمولاً در بافت فردى اشخاص به صورت صندوقچه اى مهر و موم شده باقى نمى ماند، بلکه از درون افراد به متن جامعه سرایت مى کند و رفته رفته رنگ و لعاب فرهنگى ـ اجتماعى به خود مى گیرد. در این صورت، همان گونه که جامعه از افراد و آحاد انسانى ترکیب یافته، آسیب هاى فرهنگى نیز از تمرکز و تجمع آسیب هاى شخصیتى تشکیل مى شود. به عبارت دیگر، آسیب هاى فرهنگى تجسّم و تمثّل همان آسیب هاى شخصیتى مى باشد. از این رو، مى توان ارتباط بین این دو دسته از عوامل را به روشنى تبیین نمود. در ادامه، صحبت خود را پیرامون چگونگى ارتباط مزبور ادامه مى دهیم و به اهمّ مسائل مربوط به آن اشاره مى کنیم:

    آسیبهای فرهنگی عوامل خانه زاد شخصیتی

    قرآن از شخصیت و عوامل مربوط به آن، به عنوان «شاکله» یاد مى فرماید. اصطلاح قرآنى «شاکله» که از ریشه «شکل» مشتق گردیده است، بیانگر خُلق و خوى و شخصیت انسانى است. شکل در لغت به مفهوم قید و بند زدن بر اندام هر جنبنده اى است. وسیله اى را که براى بند زدن حیوان به کار مى گیرند «شِکال» مى گویند.1 خلق و خوى انسانى و به عبارتى، سجیّه انسانى را شاکله نامیده اند، زیرا سجیّه هر شخص به منزله قید و بندى است که رفتار او را کنترل مى کند و به آن تقیید مى زند. به بیان دیگر، سجیّه و شخصیت عاملى است که رفتار انسان را شکل مى بخشد و یا رفتار انسان بر اساس آن شکل مى پذیرد. سجیّه هر شخصى او را بر آن مى دارد تا متناسب با خُلق و خوى خود و به اقتضاى احوال و شرایط و روحیات شخصیتى و لوازم و عوارض آن رفتار کند. در مفهومى دیگر، شاکله بر راه و روش رفتار انسان اطلاق مى گردد.2 به نظر برخى از مفسرین شاکله، شامل مذهب و طریقه اعتقادى و دینى انسان مى شود و ترسیم کننده موقعیت شخص از نقطه نظر هدایت یافتگى و یا ضلالت دیدگى است، از این لحاظ، مذهبِ مورد توجه و التزام شخص عاملى است که یا او را به طریق هدایت مى کشاند و یا موجب ضلالت و گمراهى او مى گردد. دلیل به کارگیرى یک چنین مفهومى را مى توان از دنباله آیه شاکله در قرآن دریافت، آنجا که مى فرماید: (اسراء: 84) (هر کسى بر مبناى خُلق و خوى خویش و منطبق با روش و مذهب و آیین خود رفتار مى کند;) و پروردگار شما بهتر مى داند چه کسى بر سبیل و آیین هدایت یافته ترى رفتار مى کند.3 یعنى او افرادى را که راه استوارتر و آیین راسخ ترى را برگزیده اند و بر اساس آن راه و آیین رفتار مى کنند بهتر مى شناسد.

    تسمیه شاکله به راه و روش و آیین بى ارتباط با تسمیه آن به قید و بند نمى باشد. چه بسا از این جهت شاکله را به راه و روش و مذهب تفسیر کرده اند که رهروان یک طریق یا پاى بندان و ملتزمان به یک روش و آیین در واقع خود را در قید و بند آن طریق و آیین قرار داده اند و به رفتار بر اساس آن راه و روش التزام دارند و سعى مى کنند از چارچوب آن تخلف نکنند.

    به هر حال، آیه کریمه قرآن رفتار انسان را مترتب بر اساس شاکله انسان مى داند و عمل او را موافق و متناسب با شاکله او مى شناسد. بدین ترتیب، شاکله در ارتباط با عمل همانند روح جارى و سارى در بدن است. همان گونه که بدن با عملیات و وظایف اعضا و اندام خود بیانگر حضور روح مى باشد، عمل و رفتار انسان نیز بیانگر وضعیت درونى و به اصطلاح نشان دهنده شاکله اوست. این مطلب از جنبه تجربى و علمى ـ روان شناختى ثابت گردیده است که بین مَلَکات و احوال نفسانى از یک سو، و اعمال و رفتار انسانى از سوى دیگر، رابطه ویژه اى برقرار مى باشد. مسلماً نوع برخورد یک فرد شجاع و بى باک با نوع برخورد یک فرد بُزدل و ترسو در مواجهه با مخاطرات زندگى متفاوت است. رفتار انسانى که سجیّه اش بخشندگى و کرامت است، با رفتار انسانى که سجیّه اش بخل و دنائت است تفاوت دارد. همچنین ثابت شده است که بین صفات و مزاج هاى نفسانى از یک سو، و نوع شکل گیرى ساختار شخصیتى فرد از سوى دیگر، رابطه ویژه اى حاکم است. بین این دو متغیر روانى، همانند دو متغیر بالا که یکى روانى بود و دیگرى رفتارى، همواره همبستگى مثبت وجود دارد; بدین معنى که هر اندازه صفات و مزاج هاى فرد آسیب زاتر و آلوده تر باشد، رفتار و شخصیت مترتب بر آن اسیب زاتر و آلوده تر خواهد بود و برعکس، هر اندازه که متغیرهاى نخست از پاکى و آراستگى و پیرایستگى بیش ترى بهره مند باشد، به همان اندازه متغیر نوع دوّم پاک تر و آراسته تر و پیراسته تر خواهد بود. به عنوان مثال، صاحبان مزاج هاى معتدل از آمادگى بیش ترى براى شکل گیرى شخصیت معتدل و سالم برخوردارند; برعکس، صاحبان مزاج هاى تند و عصبى زمینه آماده ترى را براى بروز حس انتقام جویى و در نتیجه، ظهور و تکون شخصیتى انتقام جو از خود نشان مى دهند. در مجموع، سجایا، عادات، ملَکات و شخصیت هاى گوناگون به حسب صفات و مزاج هاى گوناگون شکل مى یابند. در عین حال، وجود صفات و مزاج هاى انسانى تنها به عنوان عوامل زمینه ساز و مقتضى براى شکل گیرى مَلَکات و شخصیت ها عمل مى کنند. در نتیجه، عوامل مزبور تحت تأثیر سایر عوامل ممکن است تخطى بردار باشند. ساختارهاى شخصیتى نیز به نوبه خود از گروه عوامل زمینه سازى هستند که اقتضاى رفتارها و کنش هاى خاصى را دارند، نه این که علّت تامه اى براى بروز این گونه رفتارها باشند.

    از تدبّر در آیاتى از قرآن که بر تأثیر خُلق و خوى انسان بر رفتار و کنش او دلالت دارد و انضمام این دسته از آیات، به آیاتى که عمومیت دعوت انبیا(علیهم السلام) را نسبت به انسان هاى صالح و مؤمن و فاجر افاده مى کند، به دست مى آید که تأثیرگذارى صفات و ساختار شخصیتى انسان در اعمال و رفتار او به نحو اقتضا مى باشد، نه به نحو علّت تامه.

    به عنوان نمونه، آیه (اعراف: 58); گیاه (شاداب و پاکیزه) به اذن پروردگار بر سرزمین پاکیزه مى روید، اما بر سرزمین ناپاک و پست جز گیاه ناچیز و بى ارزش چیزى نمى روید. بر اساس این آیه نفوس آراسته و پیراسته و متقابلاً نفوس بدطینت هر یک آثار و خواص خاص خود را دارد. با انضمام این آیه به آیاتى نظیر (سبأ: 28); (]اى رسول ما[ ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده براى تمامى انسان ها نفرستادیم. که دلالت بر عمومیت رسالت انبیا(علیهم السلام)براى انسان هاى پاک طینت و بدطینت هر دو دارد، به دست مى آید که خُلق و خو و طینت به نحو اقتضا تأثیر مى گذارد، نه به نحو علّت تامّه. اگر یک چنین عاملى علّت تامه بروز رفتار انسان مى بود، دیگر هدایت گرى انبیا و نقش بشیر و نذیر بودن آنان در مورد انسان هاى برخوردار از سجایا، عادات و شخصیت هاى منفى معنى نمى داشت. از طرفى، چنانچه تأثیرگذارى جنبه هاى شخصیتى افراد در بروز و ظهور رفتار آنان به صورت علّیت تامه مى بود، معنى نداشت قرآن همه آحاد بشرى را به سوى دین حق، که دین فطرت است، دعوت فرماید. دعوت عام خداوند به دین حق، آن هم دین حقى که قابل تبدیل و تبدّل نیست، بیانگر این است که وجود خصایص نفسانى و روانى و شخصیتى افراد تنها زمینه ساز شکل گیرى رفتارهاى ناروا مى باشد و نه علّت تامه بروز آن ها. در غیر این صورت، انسان دچار پارادوکس دعوت فطرت الهى و اقتضاى طبیعت انسانى مى گردد. از یک سو، بشر بر اساس فطرت پاک الهى خود به جانب دین حق دعوت مى شود و از سوى دیگر، طبع و خلق و خوى پست بشرى او را به جانب شر و فساد و انحراف از دین حق مى کشاند. این دو امر با یکدیگر قابل جمع نمى باشد مگر این که گفته شود تأثیر خلق و خوى پست و طبع شرور در حد اقتضا مى باشد و زمینه ساز اعمال و رفتار شرّ است و نه سبب ساز و علّت تامه آن. نظیر شخصى که در زمینه و متن فساد قرار گرفته است; احتمال ابتلاى چنین شخصى به فساد بیش تر است از کسى که در حاشیه و به دور از متن فساد قرار دارد.

    بنابراین، نمى توان ادعا کرد شخصیت هر کسى که به شر و مفسده انگیزى شکل گرفته، دایماً و بى شک و تردید به سمت بدى و فساد و سرانجام به شقاوت کشیده خواهد شد. برعکس، نمى توان مطمئن شد شخصیت کسى که بر خیر و صلاح شکل یافته، دایماً و بى شک و تردید به جانب خیر و صلاح کشیده مى شود. بلکه ثبات شخصیت و حالت افراد بر خیر یا شرّ، به عوامل گوناگونى از جمله اقتضائات شخصیتى خود افراد وابسته است. همین امر افراد را بین دو حالت خوف و رجاء قرار مى دهد. از یک سو، بهانه را از دست بهانه جویانى که به غلط مى پندارند شقاوت و فسادانگیزى ذاتى و لازمه وجودى انسان است سلب مى کند و از سوى دیگر، افراد صالح و شایسته را از مغرور شدن به داشته ها و توانایى هاى شخصیتى خود مى رهاند و موجب مى شود تا آنان علاوه بر اعتماد به نفس خویش همواره بر ذات احدیت توکل کنند و از استعانت از او غافل نمانند و سرانجام، یادآورى این امر سبب مى گردد تا افرادِ گرفتار و وامانده اى که تصور مى کنند راه نجاتى براى اصلاح آنان نمانده است به خود آیند و به عنایات خداوندى رجاء واثق یابند و درصدد چاره اندیشى و اصلاح نفس خویش برآیند.

    علاوه بر این، انبیاى الهى همواره در مقام هدایت امم و مردم خویش حجت را بر آنان تمام مى کردند، به گونه اى که عذرى براى آنان باقى نمى ماند. اتمام حجت انبیا که از شاخص ترین وظایف انبیا مى باشد، بیانگر این است که سعادت و یا شقاوت انسان ذاتى لاینفک وجود وى نمى باشد. سعادت و شقاوت در واقع از آن دسته از مفاهیم ضرورى به شمار مى روند که ضرورتشان بالقیاس الى الغیر است; یعنى از کشف ارتباط بین اعمال و رفتار اختیارى انسان از یک سو، و نتایج رفتار او از سوى دیگر، حاصل مى گردد. چنانچه سعادت و یا شقاوت ذاتى و فطرى انسان مى بود، دیگر نیازى به اتمام حجت انبیا احساس نمى شد. مفهوم سعادت و شقاوت در مورد انسان همانند مفهوم زوجیت براى عدد 2 و مفهوم فردیت براى عدد 3 نمى باشد. همچنین اگر سعادت و شقاوت ذاتى و فطرى انسان مى بود، مردم بر خداوند حجت مى داشتند و نه خداوند بر مردم. آنان مى توانستند در این صورت بر خداوند احتجاج و به او اعتراض کنند که چرا مثلاً شقاوت را ذاتى آنان قرار داده است و چرا امر سعادت و شقاوت آنان را در اختیار خودشان قرار نداده است. بنابراین، اقامه حجت الهى بر انسان بیانگر این است که این دو مفهوم بدون در نظر گرفتن اعمال اختیارى شایسته و ناشایست و یا اعتقادات حق و باطل انسان ضرورى وجود انسان نمى باشند.

    فراتر از آن انسان فطرتاً در راستاى تأمین اهداف زندگانى خود به امورى چون تعلیم و تربیت، انذار و تبشیر، خوف و رجاء، امر و نهى، وعده و وعید و نظایر آن متوسل مى گردد. توسل به این امور روشن ترین دلیل این است که انسان به خودى خود بر سر دو راهى سعادت و شقاوت قرار گرفته است و مى تواند هر کدام را به اختیار خود برگزیند و هر راهى را اراده کرد طى کند، با توجه به این که هر یک از این دو راه، جزاء و پاداش و آثار متناسب با خود را دارد. قرآن مى فرماید (النجم: 39 تا 41); براى انسان پاداشى جز به آنچه خود تلاش مى کند و جود ندارد، و پاداش تلاش او به زودى به وى نشان داده خواهد شد، پس آنگاه پاداش رساترى خواهد دید. بیان قرآن ناظر به این است که عوامل شخصیتى و غیرشخصیتى در رفتار انسان هر چند هم قوى و کارآمد باشند، ضرورت سعادت یا شقاوت انسان را ایجاب نمى کنند.4 حاصل آن که عمل بر اساس شاکله بیانگر نوع ارتباطى است که به صورتِ اعدادى و اقتضایى بین اعمال و رفتار انسان از یک سو و مَلَکات و شخصیات وى از سوى دیگر برقرار است. تفصیل کلام در این زمینه روشن مى سازد که تا چه حد باید نسبت به عوامل درونى و شخصیتى افراد در فراهم سازى بستر مناسب براى بروز و ظهور نابهنجارى ها و آسیب هاى رفتارى و بالتبع فرهنگى توجه داشت. مسلم است که بیان فوق به هیچ وجه از اهمیت نقش و تأثیر شاکله و عوامل درون زاد بر رفتار فردى و اجتماعى شخص نمى کاهد و این مطالب هرگز اهمیت چنین نقشى را تحت الشعاع عارضى بودن و اقتضایى بودن عوامل شخصیتى قرار نمى دهد. عوامل شخصیتى هر چند نسبت به رفتار شخص و به دنبال آن، نسبت به آسیب هاى فرهنگى جنبه اِعدادى و اقتضایى دارد، اما تأثیر آن ها، اگر نگوییم شدیدتر، هیچ گاه کم تر از عوامل محیطى یا تربیتى نمى باشد. میزان این تأثیر و تأثر به گونه اى است که اگر هر فرد انسانى بخواهد بر اساس شاکله ویژه شخصیتى خود حرکت کند و به اقتضاى آن رفتار نماید، چنانچه ویژگى هاى شخصیتى وى آسیب رسان باشد، جامعه انسانى به فاجعه فرهنگى ناشى از بروز آسیب هاى فرهنگى مبتلا مى شود. در این جا نمونه هایى از وضعیت آفت زاى حاکم بر مردم در جامعه اسلامى بیان مى شود تا ارتباط شدید عوامل شخصیتى نابهنجار با آسیب شناسى فرهنگى به خوبى روشن گردد.

    کالبدشکافی یک پدیده

    براى مثال رشوه خوارى را در نظر بگیرید. پدیده زشت و نابهنجار رشوه خوارى امروزه به صورت یک آفت فرهنگى دامن گیر عرف ادارى برخى از سازمان هاى دولتى گردیده است. چه بسیار حقوقى که از صاحبان مسلم حق از طریق یک چنین ابزار شیطانى توسط رشوه خواران ضایع نمى گردد و چه بسیار موارد ناحق و خلاف قانونى که به واسطه این دام ابلیسى حق و قانونى جلوه نمى کند و چه بسیار موارد حق و قانونمندى که از نعمت این آفت فرهنگى به ناحق نادیده گرفته نمى شود! بسیارى از آفات فرهنگى از طریق رشوه خوارى وارد جامعه ما مى شود و جامعه ما را از درون آسیب پذیر مـى گرداند. حق کُشى ها، تبعیض ها، اقتصاد بیمار، سیـاست نابهنجار، اعتیاد و مانند آن که همه از جمله آسیب هاى فرهنگى در یک جامعه به شمار مى روند، مى توانند ناشى از عوامل زمینـه ساز و برانگـیزاننده اى چون رشوه خوارى باشند. اما چگونه؟

    در یکى از روزهاى اسفندماه سال 1377 که از اصفهان عازم قم بودم، اتوبوس، حامل تعداد نوزده نفر کارگر افغانى بود که از شیراز عازم تهران بودند. در بین راه مشخص شد که این گروه برگ تردد مجاز ندارند. در یکى از ایستگاه هاى بازرسى، مأموران بازرسى، اتوبوس را براى بازرسى متوقف کردند. در حین بازرسى از یکى ازآنان پرسیدند چه کسى سرپرست گروه شماست؟ کسى پاسخ نداد. از آنان درخواست کردند تا کارت مخصوص و یا برگ عبور خود را نشان دهند، امّا هیچ کدام داراى کارتى یا برگ عبورى نبودند. بازرسان آنان را پیاده کردند و به دفتر بازرسى پاسگاه بردند. طولى نکشید که کارگران افغانى به اتوبوس بـازگشتند و به راننده اجازه حرکت داده شد. در بین راه معلوم شد که به ازاى هر نفر هزار تومان به مأمـوران پـرداخت کـرده اند تا اجـازه حرکت به آنـان داده شود!

    کالبدشکافى یک چنین پدیده اى به ما مى گوید که پدیده نابهنجار رشوه را مى توان از جهات گوناگونى تبیین کرد: از منظر سبب شناختى مى توان به سلسله عوامل و اسبابى که به ظهور این پدیده مى انجامد، از جمله به عوامل شخصیتى اشاره کرد، همچنان که از منظر اثرشناختى مى توان آثار و عوارض ناشى از آن، از جمله مُسرى بودن آن را بررسى کرد. کشف راه هاى پیشگیرى و درمان نیز از جمله موضوعاتى است که مى توان از نقطه نظر بهداشت فرهنگى به آن پرداخت. آنچه در این جا مهم است بررسى این نکته است که چگـونه یک آسـیب فرهنگى از نابهنجارى هاى شخصیتى فرد یا افرادى نشأت مى گیرد که به اقتضاى شاکله خویش، دست به آسیب هاى فرهنگى مـى زنند و ویـروس ها و آفات تهدیدکننده اى به جامعه انسانى سرایت مىدهند؟

    کسى را که خلق و خو و سجیه و شاکله وى بر پول پرستى، منفعت طلبى و دنیازدگى شکل گرفته در نظر بگیرید، در هر زمینه و موردى به چیزى جز پول و منفعت مادى نمى اندیشد. وضعیت شخصیتى او به گونه اى است که حاضر مى شود دنیا را بر آخرت ترجیح دهد و هواى خویش را بر رضاى خالق برگزیند. از چنین شخصیتى هر کارى ممکن است سربزند و حامل چنین شخصیتى ممکن است در راستاى تأمین اهداف و خواسته ها و اغراض مادى خود مرتکب هر جنایتى بشود. در پدیده فوق منفعت طلبى مدیر شرکت مسافربرى و یا رانندگان اتوبوس موجب مى گردد تا آنان در قبال دریافت وجهى اضافه تر از کرایه معمول قانون عدم جواز تردد اتباع خارجى بدون ویزاى عبور را نادیده بگیرند بدون این که بیندیشند چه عوارض سویى بر این امر مترتب است. در مواردى حتى عوارض سوء ناشى از این قبیل قانون شکنى ها براى افراد روشن است، در عین حال، فرصت طلبى سودجویان آنان را به فکر تأمین منافع شخصى خود به هر قیمتى که بـاشد مى اندازد. در همـین پدیده، دنیازدگى و سودجویى مأمورانى که باید امین مملکت و مردم و ناموس خود باشند آنان را به رشوه خوارى و اقدام برعلیه مصالح و منافع ملى و عمومى وامى دارد. مأمورى که سوگند یاد کرده است در مسیر خدمت به مملکت و ملّت و آیین خود همیشه کوشا باشد و تا سرحد جان از حیثیت و اعتبار آن ها دفاع کند در اثر پول پرستى به بلایى گرفتار مى آید که حاضر مى گردد تمامى مصالح ملّى، دینى و فرهنگى را نادیده بگیرد و تنها به فکر پر کردن جیب خود باشند و وجود چنین افرادى فرهنگ و امنیت کشور را به مخاطره مى اندازد. همواره از خود مى پرسیم چرا در مملکت ما که طلایه دار مبارزه با مواد مخدر است و این همه شهید جان بر کف در مسیر جهاد با سوداگران اعتیاد و مرگ تقدیم کرده است هنوز شاهد رسوخ و نفوذ مواد مخدر و در نتیجه اعتیاد جوانان و نوجوانان مى باشیم؟ به همین دلیل است که درمى یابیم که چگونه عوامل درون زاد شخصیتى ممکن است براى انسان شاکله خاصى را پدید آورد و آن شاکله به نوبه خود به بروز و ظهور آسیب هاى فرهنگى خاصى بیانجامد.

    این ظاهر قضیه است که بر اساس آن آثار و عوارض کوتاه مدت یک آسیب فرهنگى مورد توجه و ارزیابى قرار مى گیرد. چنانچه بخواهیم آثار و عوارض میان مدت و بلندمدت این آسیب فرهنگى را در نظر بگیریم باید به مراتب بیش از این ها تأمل کرد. بیان آثار سویى که مثلاً آفت رشوه خوارى و لقمه هاى شبهه ناک و حرام در پیدایش نسلى نابهنجار و بیمار و ناصالح و در نتیجه ظهور کردن جامعه اى بیمار و آسیب زده دارد از عهده این مقال خارج است و مجال دیگرى را مى طلبد.


    • پىنوشت ها

      1ـ به مفردات راغب، ماده «شاکله» مراجعه شود.

      2ـ تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع مفسر کبیر طبرسى، ذیل آیه 84 سوره اسراء مورد مطالعه قرار گیرد.

      3ـ جوامع الجامع، ذیل آیه 84 سوره اسراء

      4ـ آنچه بیان گردید مرورى است بر تفسیر علاّمه طباطبایى(رحمه الله) از آیه 84 سوره اسراء در تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 13، ص 189 تا ص 191
       

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رهنمائی، سیداحمد.(1379) آسیب شناسى فرهنگى. فصلنامه معرفت، 9(5)، 109-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیداحمد رهنمائی."آسیب شناسى فرهنگى". فصلنامه معرفت، 9، 5، 1379، 109-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رهنمائی، سیداحمد.(1379) 'آسیب شناسى فرهنگى'، فصلنامه معرفت، 9(5), pp. 109-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رهنمائی، سیداحمد. آسیب شناسى فرهنگى. معرفت، 9, 1379؛ 9(5): 109-