نگاهى به پرخاشگرىنوجوانان
Article data in English (انگلیسی)
نگاهى به پرخاشگرى
نوجوانان
ابوالقاسم بشیرى *
چکیده
بى تردید، شیوع پرخاشگرى1 در میان نوجوانان، موجب نگرانى بسیارى از خانواده ها، اولیا، مربیان و مسؤولان کشور است. گسترش روزافزون این نابهنجارى رفتارى در شکل هاى گوناگون، بر زندگى فردى و اجتماعى انسان ها تأثیرات منفى گذاشته و آرامش و احساس ایمنى را مورد تهدید قرار مى دهد. شاید بتوان گفت که یکى از علل بروز جنگ هاى خانمان سوز، که همواره جوامع بشرى از آن رنج مى برد و خسارت هاى جبران ناپذیرى در پى داشته، ادامه همان رفتارهاى پرخاشگرانه دوران نوجوانى جنگ افروزان است. البته توجه به این نکته ضرورى است که رفتار پرخاشگرانه همیشه نامطلوب نیست، بلکه داراى حکمت هایى از جمله دفاع و دفع خطراتى است که بقا و ادامه زندگى را تهدید مى کند، ولى اگر مهار نشود و به راه هاى صحیح هدایت نگردد، همین ابزار دفاعى موجب آسیب هاى جبران ناپذیرى مى شود.
این نوشتار با عنایت به تحقیقات نظرى و پژوهش هاى میدانى، درصدد ارائه راه حل اساسى کاهش رفتار پرخاشگرانه دوران نوجوانى است.
تعاریف پرخاشگرى
پیش از بیان تعاریف، معناى لغوى «پرخاشگرى» را مورد بررسى قرار مى دهیم.رایکرافت (Rycroft, Ch.A.1969)در واژه نامه انتقادى روان تحلیل گرى2 خود، پس از ذکر معناى پرخاشگرى به عنوان پویایى، ابراز وجود، وسعت فکر و کشانندگى، اشاره مى کند که این اصطلاح از واژه لاتین ad-gradiorگرفته شده که به معناى «به طرف جلو حرکت مى کنم» است. واژه هاى دیگرى که از همین ریشه اشتقاق یافته عبارتند از: Ergress، Regress، Progress و Ingress; واژه هایى که حرکت به طرف جلو، خارج، عقب و داخل را نشان مى دهند.3کلمه Aggradiیاصورت انگلیسى منسوخ آن Toaggressفعل لازم است که مى تواند با فاعل به کار رود، اما با مفعول به معناى به کسى حمله بردن، نمى تواند کارایى داشته باشد.4
مک دوگال (Mc Dougall,W.1908)در کتاب روان شناسى اجتماعى، پرخاشگرى را به منزله یک غریزه تعریف کرده است.5 گروه ییل (Yale Group,1939)هر رفتار ناشى از ناکامى را پرخاشگرانه تلقى نموده اند.6 بندورا (Bandura, A., 1974)اعمال را ک به آسیب شخصىـ روان شناختى یا جسمانى یا تخریب مالى منجر مى شود، پرخاشگرانه دانسته است.7 براى آدلر (Adler,A.)، پرخاشگرى در هرگونه تجلّىِ «میل به قدرت» ابراز مى گردد. فروید «غریزه مرگ»8 در رفتار هشیارانه را پرخاشگرى دانسته است.9برکوویتز (Berkawits,S.,1979)پرخاشگرى را عملى مى داند که به آسیب رسانى عمدى به دیگران منتهى مى گردد.10
به نظـر مـى آید هر رفتار عمدى اعم از کـلامى یا غیـرکلامى که منـجر به آسیب رساندن شخصى روان شناختى یا جسمانى یاتخریب مالى به خود و دیگـران براى رسیدن به هدفى و یا به منظور تخلیه هیجانى باشد پرخاشگرى است.
طبقه بندى پرخاشگرى
از دیدگاه کلى، مى توان گفت که دو نوع پرخاشگرى بازشناخته و تعریف شده اند: پرخاشگرى درونزاد11 یا سرشتى و پرخاشگرى برونزاد12 یا واکنشى. اما پس از ایجاد چنین تمایزى، باز هم مسأله وجود و عدم غریزه پرخاشگرى در انسان پابرجا مى ماند.13برکوویتز در سطح انسانى، پرخاشگرى ابزارى14 را از پرخاشگرى برانگیخته15 بازشناخته و پرخاشگرى را به منزله رفتارى تلقى کرده است که به هدف وارد کردن آسیب به شخصى یا شیئى صورت مى پذیرد و ممکن است آشکار (در سطح جسمانى و کلامى) یا ناآشکار (در سطح فکر) باشد.
رفتار پرخاشگرانه در انسان، پدیده اى متکثّر است که در گستره اى از موقعیت هاى تنش زا، سازش نایافتگى ها و اختلال هاى عصب شناختىوروانى به منزله شیوهواکنش غالب رُخ مى نماید. از این رو، به میزان شیوع آن در برخى جوامع اشاره مى شود:
فراوانى پرخاشگرى
بر اساس گزارش دایره آگاهى فدرال امریکا در سال 1988، 1566220 مورد جرایم خشونت آمیز از قبیل تجاوز به عنف، سرقت، اِعمال زور و تهاجم منجر به ضرب و جرح روى داده است. مقایسه این آمار با یک سال قبل از آن، 16% افزایش را نشان مى دهد.16
بر پایه گزارشى که از مرکز جرم شناسى اداره تحقیقات فدرال (FBI) چهار سال بعد یعنى 1992 ارائه شد، میزان جرم و جنایت به رقمى بالغ بر 1932274 فقره رسیده است. از این تعداد 109063 فقره تجاوز به عنف و 23760 فقره مربوط به آدم کشى بوده است. تحقیقات نشان مى دهد که میزان جرم و خشونت در مناطق شهرى بیش از مناطق روستایى است. آدم کشى در بین کسانى که همدیگر را مى شناسند شایع تر بوده و بیش از 50% آن با اسلحه گرم صورت گرفته است. در امریکا، آدم کشى دومین علّت مرگ و میر در بین سنین 15 تا 24 سالگى است. آدم کشى در بین گروه هایى که از نظر اجتماعى اقتصادى در سطح پایین ترى هستند، شایع تر است.17
یکى از بدترین پیامدهاى پرخاشگرى، جنگ ها و خشونت هاى بین انسان هاست. این موضوع در سطح جهانى و گستره وسیعى از زندگى اجتماعى بشر در طول تاریخ مشاهده مى شود. تحقیقات نشان مى دهد که در خلال 5600 سال تاریخ مدوّن انسان، 14600 جنگ به ثبت رسیده است که طول آن بیش از 6/2% کلّ سال هاى عمر بشر است.18
پژوهش هاى انجام شده در زمینه پرخاشگرى
بدون شک، تبیین پرخاشگرى مستلزم بررسى رویکردهاى نظرى گوناگونى است که محققان درباره پرخاشگرى دارند. در این زمینه، ابتدا این سؤال به ذهن متبادر مى شود که محرّک ها و تشکّل هاى زیربنایى این رفتار چیست. سپس باید دید نحوه پدیدآیى فردى آن چگونه است; یعنى پرخاشگرى چگونه در زندگى فردى تحوّل یافته است و نقش عوامل گوناگون محیطى و ارثى و تعامل آن ها چه تأثیرى در بروز این رفتار دارد. در نهایت، باید به فهم کنش آن و تاریخچه پدیدآیى نوعى آن پرداخت. براى پاسخ به این سؤالات، نیازمند بررسى رویکردهاى گوناگونى هستیم که محققان درباره پرخاشگرى دارند. بنابراین، به تحقیقات انجام شده مبتنى بر هر رویکرد اشاره مى شود تا زمینه براى یک جمع بندى کلى با توجه به دیدگاه هاى گوناگون فراهم شود:
1ـ جنبه فیزیولوژیکى (عصبـ شناختى، زیست شیمیایى)
محرّک هایى که رفتار پرخاشگرانه را موجب مى شود در دو نظام از اهمیت ویژه اى برخوردار است. یکى نظام عصبى و دیگرى نظام غدد درون ریز.
الف. نظام عصبى: تحقیقات نشان مى دهد که مناطق گوناگونى در مغز از جمله هیپوتالاموس19 و دستگاه کنارى (لیمبیک)20 به صورت یک مجموعه هماهنگ عمل مى کنند و در مهار و یا ایجاد رفتارهاى هیجانى نقش مهمى ایفا مى نمایند.21
بخش دیگرى از مغز، که با رفتار پرخاشگرانه ارتباط دارد، «قشر پیشانى22 یا قدامى» است. این قسمت با کارکردهاى گوناگون و بسیار مهمّى مانند حل مسأله، استدلال،نقشه کشیدنوهمچنین فعالیت هاى هیجانى ارتباط نزدیک دارد.23
همچنین تخریب قطعه گیجگاهى رفتار پرخاشگرانه را در انسان ایجاد مى کند.24
ب. نظام غدد درون ریز: جولین (Julian, T.) و مک نرى (Mchenery. P. c., 1989)در یک بررسى آزمایشگاهى، به این نتیجه رسیدند که افزایش تستوسترون25 در سطح خون موجب پرخاشگرى مى شود. علاوه بر هورمون تستوسترون، آندروژن26 و پروژسترون27همراه با استروژن نیز در بروز افزایش رفتار پرخاشگرانه مؤثرند. بررسى هاى دیگر نشان مى دهد که اختلال در ترکیب و یا انتشار کاتکول آمین ها28 و سروتونین29 نیز تغییرات خُلقى را موجب مى شوند و بر رفتارهاى هیجانى از جمله پرخاشگرى تأثیر مى گذارند.30
در مجموع، تأخیر رشدیافتگى در نظام عصبى مرکزى، آسیب هاى عصب شناختى و هورمونى و دیگر اختلال هاى زیست شیمیایى و انتقال ارثى در منظومه علت هاى زیست شناختى پرخاشگرى قرار دارند و در محرک هایى که زیربناى رفتار پرخاشگرانه را تشکیل مى دهد سهیمند.
2ـ جنبه ناکامى31
بر اساس این رویکرد، پرخاشگرى همواره نتیجه ناکامى است و وقوع رفتار پرخاشگرانه همواره دالّ بر وجود ناکامى است. به عبارت دیگر، در این رویکرد، ناکامى به منزله حالتى تعریف شده است که بر اثر بازدارى پاسخ معطوف به هدف به وجود مى آید و رابطه بین پرخاشگرى و ناکامى رابطه یک به یک فرض شده است.
با گذشت زمان این رویکرد مورد نقد قرار گرفت و محققانى مانند برکوویتز (1992) این مطلب را طرح کردند که تعدّد ناکامى ها همواره افزایش پرخاشگرى را در پى ندارد،بلکه رابطه اى منحنىوار بین تعداد ناکامى ها و رفتار پرخاشگرانه وجود دارد; یعنى پرخاشگرى به عنوان پاسخ به ناکامى تا حدّى با شمار ناکامى افزایش مى یابد، ولى سپس روبه کاهش مى گذارد.نمودارذیل رابطه بین احتمال پاسخ پرخاشگرانه و شمار ناکامى هاى پیشین را نشان مى دهد:
چرا چنین رابطه اى حاصل مى شود؟ به نظر مى رسد که انتظارات، پاسخ عمده اى به این پرسش باشند; بدین معنا که با افزایش شمار ناکامى ها، شخص انتظار وقوع آن ها را دارد. بنابراین، هنگامى که یک ناکامى تکرار شود، واکنش نسبت به آن کاهش مى یابد. به عبارت دیگر، ناکامى هاى مورد انتظار، واکنش هاى هیجانى خفیف ترى ایجاد مى کنند تا ناکامى هاى غیر منتظره. محققان براى تبیین این موضوع، به چند دلیل استناد کرده اند:
1. ممکن است فرددرنتیجه انتظارعوامل ناکام کننده به تغییر اعمال یا حتى اهداف خود بپردازد و در نتیجه، ناکامى کم ترى تجربه کند.
2. ناکامى ها ممکن است کم تر از سطح انتظار فرد ارزش یابى شوند.32
3. ممکن است فرد ناکام شونده به جاى رفتار پرخاشگرانه به فکر دست یابى براى پیدا کردن راه هاى دیگرى غیر از پرخاشگرى بیفتد تا به هدفش برسد.33
3ـ جنبه یادگیرى اجتماعى
والترز(walters.G.C.) و بندورا (Bandura. A., 1963) در انتقادى بر نظریه ناکامى پرخاشگرى، اظهار مى دارند: اگرچه ناکامى به منزله تقویت مثبت، باافزایش انگیزشى که درتشدیدموقت یک پاسخ منعکس مى شود مرتبط است، اما اهمیت پاسخ ناکامى به آموزش اجتماعى اولیه آزمودنى به شیوه هاى تقویت و الگوبردارى از پیش تجربه شده مبتنى است.34
به طور کلّى، مى توان گفت: از دیدگاه یادگیرى اجتماعى، پرخاشگرى یا عدم پرخاشگرى یک شخص، در موقعیتى خاص به عوامل بى شمارى از جمله تجربه هاى گذشته، تقویت هاى کنونى، نوع الگوى مشاهده شده که رفتار پرخاشگرى را انجام مى دهد (الگوى زنده، فیلم، نمایش و مانند آن) و متغیرهایى که افکار و ادراک هاى او را شکل مى دهد، همچنین به متغیرهاى محیطى و اجتماعى وابسته است. جدول ذیل عوامل مؤثر بر پرخاشگرى بر اساس نظریه یادگیرى اجتماعى بندورا را نشان مى دهد:
بر اساس رویکرد بندورا، پرخاشگرى شکلى از رفتار اجتماعى است که یاد گرفته مى شود. و بروز آن در هر موقعیت، به عواملى از قبیل تجربه هاى افراد پرخاشگر، تقویت هاى کنونى براى پرخاشگرى و بسیارى از عوامل شناختى و اجتماعى، که ادراک مطلوب بودن رفتار پرخاشگرانه را تعیین مى کند، بستگى دارد.
4ـ جنبه شناختى
شاختر (Schachter, S.) و سینگر (Singer, J. E., 1962) بر نقش شناخت در بروز حالت هاى هیجانى تأکید مىورزند و معتقدند که شناخت و تحریک با هم و به صورت وحدت یافته منجر به بروز رفتارهاى هیجانى مى گردند، هر چند هر یک از آن ها مى تواند به صورت مستقل وجود داشته باشد. این محققان بر این باورند که:
1. شناخت موجب تغییرات جسمانى و رفتارى مى شود;
2. هیجانات در چارچوب شناختى مطرح مى گردد;
3. به تمام عوامل بیرونى و درونى که به ما امکان مى دهد به شناخت هیجانات نایل آییم، باید توجه داشت.
شاختر بر این باور است که در هر هیجانى، یک تخلیه سمپاتیکى در کار است و این تخلیه طى موقعیتى که شخص آن را تجربه مى کند مشخص مى شود. به عبارت دیگر، شناخت راهنماى برپایى فیزیولوژیکى مى گردد. بنابراین، در شرایط عادى و روزمرّه، شناخت ها و برپایى ها به شدت با هم ارتباط متقابل دارند.35
هم زمان با مباحث شاختر محققان دیگر مانند لازاروس (Lazarus. Rs) و آرنولد (Arnold, M)سازه «ارزیابى»36 را به عنوان شناخت هایى که بین محرک و پاسخ مداخله مى کنند، مطرح کردند. «ارزیابى» به این معناست که ما براى موقعیت هاى محیطى اطراف خویش، معنایى قایل مى شویم، خواه این معنا براى ما خوب یا بد، باارزش یا بى ارزش باشد. آرنولد و لازاروس معتقدند که ارزیابى محرّک براى پدیدایى هیجانى ضرورى است. به عقیده آرنولد (1960 1970) کلیه محرّک هاى هیجانى پیش از این که منجر به پاسخ هاى هیجانى شوند، در مراکز عالى مغز مورد ارزیابى قرار مى گیرند و پس از آن که براى محرّک هیجانى، پاسخ مناسب تشخیص داده شد، از طریق تالاموس و هیپوتالاموس به تحریک هیجانى، پاسخ هیجانى لازم داده مى شود. پس از ظهور پاسخ هیجانى، مراکز عالى مغز مجدداً به ارزیابى مى پردازد. لازاروس معتقد است که تصور هیجان بدون شناخت، کار بسیار دشوارى است. و هیجان ها بدون شناخت قبلى و تعبیر و تفسیر محرّک ها امکان پذیر نیستند.37
عوامل مؤثر بر پرخاشگرى
به طور کلى، عوامل مؤثر بر پرخاشگرى را به سه دسته مى توان تقسیم کرد:
الف عوامل زیست شناختى
1. مواد زیست شیمیایى: در این زمینه، مى توان به تحقیقات جالین و مک نرى که در پژوهش هاى خود به این نتیجه رسیدند که افزایش تستوسترون در سطح خون موجب پرخاشگرى مى شود یا کاهش سروتونین موجب تغییرات بدخُلقى مى گردد و بر بروز رفتارهاى هیجانى از جمله پرخاشگرى تأثیر دارد، اشاره کرد;
2. گرما: براى مثال، پژوهش هاى بارون و بل در 1977;
3. برانگیختگى جنسى: براى مثال، پژوهش هاىبارون وبریانت (Bryant,J. H. 1972);
4. الکل: براى مثال، پژوهش هاى لئونارد (Leonard, D. G. B. 1983).
ب عوامل روان شناختى
1. افسردگى: براى مثال، پژوهش هاى بوهیم (Bohime, D. 1966);
2. الگوى شخصیّت: براى مثال، پژوهش هاىماتیوس(Mattews,K.A.1989);
3. تأثیر حرمت خود: براى مثال، پژوهش هاى رنزى (Renzi, D. 1984);
4. تأثیر احساس گناه:38 براى مثال، پژوهش هاى مانزى (Manzy, H. 1991).
ج عوامل فرهنگى اجتماعى اقتصادى و محیطى
1. خانواده: براى مثال، پژوهش هاى فریم (Frame, N. 1974);
2. تسلیح: وقتى فرد مسلّح باشد، امکان رفتار پرخاشگرانه در او تقویت مى شود. براى مثال، پژوهش هاى برکوویتز در 1974;
3. فقر: براى مثال، پژوهش هاى ویلیامز (Williamz, R. L. 1984);
4. تأثیرات الگویى: براى مثال، پژوهش هاى بندورا در 1973;
5. تأثیرات پاداش و تأیید اجتماعى: براى مثال، پژوهش هاى بندورا در 1973 که در نظریه یادگیرى اجتماعى مطرح شد;
6.تأثیروسایل ارتباط جمعى:براى مثال، پژوهش هاى برکوویتز در 1984.39
ارتباط پرخاشگرى با مؤلّفه هاى شخصیت
آنچه امروزه از ناحیه اندیشمندان و پژوهشگران پذیرفته شده این است که رفتار پرخاشگرانه با مؤلفه هاى شخصیتى در ارتباط است; یعنى زیرساخت رفتار پرخاشگرانه مؤلفه هاى شخصیتى افراد است. اما آنچه اهمیت دارد شناسایى مؤلفه هایى است که با پرخاشگرى ارتباط دارد. تحقیقاتى که در سال هاى اخیر مشخصاً در این زمینه انجام شده است40 به نتایج چشم گیرى در این زمینه دست یافته اند. نتایج حاصل از این تحقیقات نشان مى دهد که رگه هاى اصلى پرخاشگرى را در مؤلفه هاى اضطرابى باید جستوجو کرد. مؤلفه هاى اضطرابى (شامل مجموع مؤلفه هاى مرتبه دوم41 اضطراب (Anxiety) یعنى تنش 4Q، تحریک پذیرى D، نگرانى O، ناپایدارى هیجانى C، محدودیت در خود نظم دهى 3Q و ترس و کم رویى H)42 به عنوان هسته مرکزى اختلال رفتار پرخاشگرانه بازشناخته شده اند، به عبارت دیگر، معلوم گردیده است که تجربه هاى اضطرابى و روان آزردگى، که اصلى ترین زمینه ساز بروز رفتار پرخاشگرانه است، در نوجوانان پسر و دختر موجود مى باشد.
البته باید به این نکته توجه داشت که «اضطراب» به منزله بخشى از زندگى هر انسان، در همه افراد در حدّى اعتدال آمیز وجود دارد و در این حد، به عنوان پاسخى سازش یافته تلقى مى شود، به گونه اى که مى توان گفت: اگر اضطراب نبود، به قول استیفن (Stephen, M. P,1982) همه ما پشت میزهایمان به خواب مى رفتیم.43
بنابراین، فقدان اضطراب ممکن است براى ما مشکلات قابل توجهى ایجاد کند; زیرا اضطراب است که ما را وامى دارد تا براى معاینه اى کلى به پزشک مراجعه کنیم، کتاب هایى را که از کتاب خانه یا دوستانمان به عاریت گرفته ایم بازگردانیم، در یک جاده لغزنده با احتیاط رانندگى کنیم و بدین سان، زندگىِ طولانى تر، سازنده تر و بارورترى داشته باشیم. از این رو، اضطراب به منزله بخشى از زندگى هر انسان، یکى از مؤلفه هاى ساختار شخصیت وى را تشکیل مى دهد و از این زاویه است که برخى از اضطراب هاى دوران کودکى و نوجوانى را مى توان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آن ها را بر فرایند تحوّل پذیرفت; چرا که این فرصت را براى افراد فراهم مى کند تا محرّک سازشى خود را در جهت مواجهه با منابع فشارآور44 و اضطراب انگیز گسترش دهند. به عبارت دیگر، مى توان گفت که اضطراب در برخى مواقع، سازندگى و خلاّقیت ایجاد مى کند، امکان تجسم موقعیت ها و سلطه بر آن ها را فراهم مى آورد و یا شخص را برمى انگیزد تا به طور جدّى با مسؤولیت مهم آماده شدن براى یک امتحان یا پذیرفتن یک وظیفه اجتماعى مواجه شود و با موفقیت آن را به انجام رساند.45
به عکس، اضطراب مرضى نیز وجود دارد; اگرچه حدّى از اضطراب مى تواند سازنده و مفید باشد، اما این حالت اگر جنبه مزمن و مداوم بیابد، در این صورت، نه تنها نمى توان آن را پاسخ سازش یافته دانست، بلکه باید آن را به منزله شکست، سازش یافتگى و استیصال گسترده اى تلقى کرد که فرد را از بخش عمده اى از امکاناتش محروم مى کند.46
اضطراب در سطح رفتار، به صورت هاى گوناگونى ظاهر مى شود که از جمله آن ها خشم و تخریبگرى است که این ها خود جلوه هایى از پرخاشگرى هستند. خشم به عنوان یک شیوه بیان اضطراب فراوان دیده مى شود و در بیش تر مواقع، وجود یک اضطراب شدید، نه تنها انسان (کودک) را دچار ناپایدارى هیجانى مى کند، بلکه موجب مى شود تا در برابر جزئى ترین سرزنش ها یا تذکرها، حساسیت نشان دهد و به صورت مکرر دچار خشم شود. این خشم هاى ناگهانى، که احساس گنه کارى را در پى دارند، واکنش هاى منفى اطرافیان را برمى انگیزد.47 این برخوردهاى منفى همچنین موجب تشدید هیجان خشم مى شود. گاهى فرد مضطرب ممکن است دست به تخریبگرى بزند و نتواند خود را مهار کند و اطرافیان را مجبور سازد تا نقش مهارکننده را ایفا نمایند. در چنین مواقعى، فرد مضطرب به احساس ایمنى و اطمینان خاطرى بیش تر از هر زمان دیگر نیاز دارد تا از این طریق بتواند احساس گنه کارى خود را کاهش دهد.
شیوه هاى مهار پرخاشگرى
نوجوانى یکى از مهم ترین مراحل زندگى انسان در گستره عمر آدمى محسوب مى شود و آخرین مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «دیگر پیروى» به دوره «خودپیروى» است; دوره اى است که نوجوان به هویّت و فردیّت خویش دست مى یابد. از این رو، شناخت این دوره از زندگى از اهمیت ویژه اى برخوردار است. نوجوان پیش از هر چیز در جستوجوى هویت خویشتن است. این جستوجو، از سال هاى دوم و سوم زندگى به بعد پى ریزى مى شود. اما به زودى در یک همسان سازى با والدین در مرحله بعدى محو مى گردد. ولى در نوجوانى، مسأله هویّت با شدت تمام از نو وارد میدان مى شود. نوجوان از خود مى پرسد: «آیا من یک کودکم یا یک بزرگ سال؟» اما در این مرحله، دیگر والدین نمى توانند به او کمک چندانى بکنند; چه این که وى الگوهاى خود را در جاى دیگرى جستوجو مى کند و به خصوص که علیه اقتدار و ارزش هاى خانوادگى شورش مى کند. این سرپیچى به نفع فرایند خود پیروى و جستوجوى فردیّت است; همان گونه که تضادورزى در 2 3 سالگى براى استقلال عمل در کودک مفید بود.48
میل به اظهار وجود و اثبات شخصیت براى نوجوانان یکى از طبیعى ترین حالات روانى آن هاست که به قضاى حکیمانه الهى در نهادشان آفریده شده است. نوجوانى که دوره کودکى را گذرانده، خواه ناخواه باید خود را براى زندگى مستقل اجتماعى مجهّز نماید و تحقق این موضوع، پیش از هر چیز، مستلزم یافتن هویّت و فردیّت خویشتن است، ولى این موضوع هرگز به آسانى تحقق نمى پذیرد. نوجوان حاضر نیست از تمام روش هاى بزرگ سالان پیروى کند و بى چون و چرا کلیه صفات شخصیت خود را با آنان هماهنگ سازد، بلکه به عکس، در بین تمام ملل و اقوام، همواره نوعى مخالفت و تضاد بین نوجوانان و بزرگ سالان وجود داشته است.49 بعضى مواقع، تضادورزى ها و مخالفت ها به دلیل عدم شناخت بزرگ سالان از ویژگى هاى این دوره از تحوّل به درگیرى بین این دو نسل منجر مى شود و مقاومت این دو نسل در برابر یکدیگر بر شدّت سرپیچى و طغیان نوجوان مى افزاید و این دوره از تحوّل، که یکى از مراحل بارور هستى است که طى آن، ساخت هاى قطعى شخصیت بزرگ سال تثبیت مى شود، تبدیل به دوره بحرانى مى گردد،50 حال آن که اگر بزرگ سالان ویژگى هاى این دوره از تحوّل را بشناسند و با نوجوانان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هویّت خویش دست مى یابند و هم بزرگ سالان کم تر احساس نگرانى مى کنند.
امام صادق(علیه السلام) ضمن بیانى حکیمانه، که از تعلیمات آسمانى نبىّ مکرّم(صلى الله علیه وآله)آموخته است، به این دوره از تحوّل و همچنین دوره پیش از آن اشاره مى کنند و مى فرمایند: «اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سنین وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنین وَ وَزیرٌ سَبْعَ سنین.» به این سخن، کودک هفت سال اول، سیّد و فرمان رواست. او را آزاد بگذارید تا استقلال در عمل پیدا کند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذیرى دارد; چه این که هنوز در مرحله دیگر پیروى قرار دارد و الگوپذیر است. از این رو، سعى کنید در این دوره، الگوهاى مناسبى در اختیارش قرار دهید و محیط تعلیم و تربیت او را هرچه بیش تر غنى و اصلاح کنید تا از طریق مشاهده الگوهاى مفید و جذّاب، رشد کند. اما در مورد دوره نوجوانى مى فرماید: «وزیرٌ سبع سنین»; یعنى دوره «دیگر پیروى» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دیگرى از تحوّل شناختى عاطفى براى او در حال شکل گیرى است. نوجوان مى خواهد به هویّت و فردیّت خویش دست یابد، بنابراین، نه تنها او را براى پذیرش باورهاى خود تحت فشار قرار ندهید، بلکه آزاد بگذارید تا خود انتخاب کند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت کنید و از او نظرخواه باشید.
اگر با نوجوان این گونه برخورد شود، طبیعى است که هم اعتماد به نفس او تقویت مى شود و هم احساس امنیت و آرامش مى کند و اضطراب، که اصلى ترین عامل رفتار پرخاشگرانه است، در او تقلیل و تعدیل پیدا مى کند. این اساسى ترین راه حل براى مهار و کاهش رفتار پرخاشگرانه نوجوان است. از این رو، به همه دست اندرکاران تعلیم و تربیت، والدین و همه کسانى که به نحوى با جوانان سر و کار دارند توصیه مى شود:
اولاً، این دوره از تحوّل (نوجوانى) را با تمام ویژگى هایى که دارد، بشناسند.
ثانیاً، با نوجوانان به گونه اى برخورد کنند که احساس امنیت نمایند و اعتمادشان جلب شود. سپس آنچه را موجب نگرانى و اضطراب آن ها مى شود کاهش دهند. به نظر مى رسد استفاده از آموزه هاى دینى مانند آنچه نمونه اش ذکر شد و یافته هاى علمى در حوزه علوم روان شناختى و تربیتى، دو عامل بسیار مهم براى دست یابى به هدف مذکور مى باشد.
-
پى نوشت ها
1- Agyressivness.
2- Ch. A. Rycroft, Critical Dictionary Of Psychoanalysis.
3ـ ستور 1991
4ـ ر. ک. به: عباسعلى الهیارى، تعیین پرخاشگرى نوجوانان بر حسب مؤلفه هاى شخصیت و بررسى رابطه این مؤلفه ها و سطح پرخاشگرى با مؤلفه هاى شخصیتى پدران و تأثیرانگارى تنیدگى زدایى بر پرخاشگرى، پایان نامه دکترى دانشکده علوم انسانى دانشگاه تربیت مدرس،تهران، 1376
5- W. Mc. Dougall, Introduction to Social Psychology (London, Melhuen, 1908), P., ?
6 &7- A. Bandura, Aggression and Social Heanning Analysis (Prenrice Hall)
8- Death instnct (Thanatos).
9 و10ـ نگارنده، سطح پرخاشگرى و ارتباط آن با مؤلفه هاى شخصیت دانش آموزان دختر و پسر دبیرستان، پایان نامه کارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)قم، 1378، ص 19
11- Endogenous.
12- Exagenous.
13ـ پریرخ دادستان، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى، تهران، دانشگاه تهران، ش 105 و 108 (پاییز 1376)، ص 235 241
14- instrumental.
15- Impulsive aggression.
16-17 L. Kapplan Sadock, Synopsis of Psychiatry Behavior Sciences And Children Psychiatrye New York
18- R. A. Baron etal, Exploriny Social Psychology, Ed (Bascon, Allaun and Bacon)
19ـ هیپوتالاموس (Hypothalamus) به بخشى از مغز گفته مى شود که در مجاورت کف بطن سوم و طرف داخلى تالاموس و ناحیه فوقانى غده هیپوفیز قرار دارد. براى مطالعه بیش تر، ر. ک. به: على روحانى، فیزیولوژى اعصاب و روان، ص 72 به بعد.
20ـ لیمبیک (Limbic) قسمت دیگرى از مغز است که از بخش هاى گوناگونى ساخته شده. دستگاه لیمبیک همراه با هیپوتالاموس به صورت یک مجموعه هماهنگ عمل مى کند و در مهار رفتارهاى هیجانى نقش اساسى دارد.
21ـ على حائرى روحانى، فیزیولوژى اعصاب و غدد، چاپ سوم، تهران، سمت، 1372، ص 72 و 73 / گایتون و جان هال، فیزیولوژى پزشکى، ترجمه فرخ شادان،چاپ نهم،چهر،1376،ص1119
22- Forontal Cortex.
23ـ به نقل از کاردوس، فصل پانزدهم، روان شناسى شخصیت، 1998
24ـ فدیو، 1977 به نقل از گلداشتین و کلر 1987
25ـ تستوسترون (Testosterone) یکى از هورمون هاى مردانه جنسى است که از غدد جنسى و نیز از غدد فوق کلیه ترشح مى شود و در شکل گیرى صفات ثانویه جنسى مردانه نقش مهمى دارد.
26ـ آندروژن (Androgen) هورمون جنسى مردانه است که از غده فوق کلیه و بعضى دیگر از نقاط جنسى بدن ترشح مى شود.
27ـ پروژسترون (Progesterone) یکى از هورمون هاى جنسى زنانه است که از اندام هاى جنسى و به وسیله یافته هاى فولیکول و به مقدار زیاد به وسیله جسم زرد و نیز پس از تشکیل جفت از این اندام ترشح مى شود.
28ـ کاتکول آمین ها (Cathecol amine)هورمون هاى اپى نفرین و نوراپى نفرین هستند که از بخش میانى غدّه فوق کلیه ترشح مى شوند.
29ـ سروتونین (Serotonin) ماده اى است که از نورون هایى ترشح مى شود که در هسته هاى سجافى خط وسط قسمت تحتانى پل مغزى و بصل النخاع قرار دارند. (ر. ک. به: گایتون، فیزیولوژى پزشکى، ترجمه فرخ شادان، ج 2، ص 1133.)
30ـ کاپلان سادوک، خلاصه روان پزشکى، ترجمه پورافکارى، 1993
31- Frustration.
32ـ برکوویتز 1962، روان شناسى اجتماعى، ترجمه محمدحسین فرجاد و عباس محمدى اصل، چ اول، انتشارات اساطیر، 1372.
33ـ محمدکریم خداپناهى، انگیزش و هیجان، سمت، 1376، ص 102 الى 104
34ـ عباسعلى الهیارى، پیشین، ص 52
35ـ محمدکریم خداپناهى، پیشین، ص ص 212 الى 214
36- Appraisal.
37ـ همان، ص 212 الى 214
38- Guilt
39ـ نگارنده، پیشین، ص 46 و 47
40ـ نگارنده، پیشین / عباسعلى الهیارى، پیشین
41ـ منظور از عوامل مرتبه دوم این است که بیش تر عواملى که در زمینه شخصیت به دست آمده اند، مستقل نیستند و این بدان معناست که از نظر ریاضى، همبستگى هایى بین اشباع هاى عوامل وجود دارند. باید چنین نتیجه گرفت که این عوامل خود توسط علل دیگرى، که جزئاً در چند عامل به اصطلاح نخستین مشترکند، تعیین شده اند. پس یک بار دیگر به تحلیل عوامل دست زد تا به عوامل اساسى ترى، که اصطلاحاً رتبه دوم نامیده مى شوند، دست یافت.
42ـ براى توضیح بیش تر، مى توانید ر. ک. به: بیمارى هاى روانى، اثر کراژ. ژ، ترجمه پریرخ دادستان و محمود منصور.
43ـ به نقل از کامر 1995، براى اطلاع بیش تر، ر. ک. به: پریرخ دادستان، روان شناسى مرضى تحوّلى از کودکى تا بزرگ سالى، ج اول، ص 60
44- Stressor
45ـ46ـ پریرخ دادستان،پیشین،ج اول، ص 59 60
47ـ همان، ص 66
48ـ ماى لى. ر، ساخت و پدیدآیى شخصیت، ترجمه و تحقیق محمود منصور، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1368، ص 120
49ـ محمدتقى فلسفى، گفتار فلسفى «جوان»، چ اول، انتشارات هیئت نشر معارف اسلامى، 1344
50ـ ماى لى. ر، پیشین، ص 120 121