معرفت، سال نهم، شماره هفتم، پیاپی 39، اسفند 1379، صفحات 38-

    حـق و باطل از دیدگاه امام على(ع)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    رضا رستمی زاده / *استادیار - دانشگاه شهید باهنر کرمان / rostamizadeh@uk.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    حـق و باطل
    از دیدگاه امام على(ع)

    دکتر رضا رستمى زاده *

    چکیده:

    هر انسان دردمند و بیدارى در هر زمان و جامعه اى، در پى شناخت حق و باطل است تا بتواند راه حق را برگزیند و به سعادت و رستگارى نایل آید. با پژوهشى در خطبه ها و نامه ها و کلمات حکمت آمیز حضرت على(ع) در نهج البلاغه درباره «حق و باطل»، موضوعات ذیل جلب توجه مى کند: حق و باطل و مصادیق آن; معیارهاى شناخت حق و باطل و بزرگ ترین و مهم ترین آن ها; استقامت و تلاش در راه حق; موانع وصول به حق; سرانجام اهل حق و اهل باطل. حرکت در عرصه معرفت حق با همه ارزش والایش براى کسانى که آمادگى هاى علمى و عملى لازم را براى صعود به قله هاى فرازمند حقیقت و معرفت توحیدى کسب نکرده اند، راهى است دشوار و چه بسا به جاى هدایت، به تباهى وهلاکت منجر شود، پس براى رسیدن به حق، باید پیرو قرآن و سنّت بود و بدون کسب صلاحیت لازم، از گرفتار شدن در باتلاق هاى شبهات و چون و چراهاى بى فرجام دورى کرد. توجه به بزرگ ترین معیار حق ـ یعنى پیامبر(ص) و امامان معصوم:، به ویژه مولا على(ع) ـ در وساطت نزول فیض و رحمت حق و دفع موانع حق، امرى حتمى و لازم است، بنابراین، باید فرصت ها را مغتنم شمرد و با دقت در ژرفاى بیانات اهل بیت عصمت و طهارت: همچون نهج البلاغه مانع از قرار گرفتن این میراث عظیم و گنجینه پربها در کنج انزوا شد.

    1ـ حق و باطل

    الف ـ معناى لغوى «حق»

    براى حق معانى گوناگونى ذکر شده است: راغب اصفهانى در مفردات گوید: اصل حق به معناى مطابقت و موافقت است.1 صاحب تاج العروس مى گوید: «حق» یعنى ضد «باطل»، صدق، وجود ثابت و ... .2

    تفسیر مجمع البیان در شرح و تفسیر لغوى آیه (ع) سوره انفال و جاهایى که واژه «حق» به کار رفته است، چنین مى نویسد: «حق آن است که شىء در موقع خود واقع شود.»3 گویى به نظر وى، «حق» هم معناى «عدل» است و این معنا بر تمام مصادیق «حق» قابل تطبیق است. خداوند در قرآن مى فرماید: از میان آنان کسى هست که ضلالت و گم راهى بر او به حق واقع شد نحل: 36).

    ب ـ معناى لغوى «باطل»

    معمولاً از معناى حق، ضد آن یعنى باطل نیز فهمیده مى شود: صاحب مفردات گوید: «باطل چیزى است که در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار مى رود.4 در اقرب الموارد آمده است: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بى اثر و ضایع مى سازد.5صاحب قاموس قرآن مى گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومى مضمحل مى شود و بشر در عین ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم مى کند.6

    ج ـ معناى «حق و باطل» در کلام حضرت على(ع)

    حضرت على(ع) مى فرماید: «براى هر حقى باطلى نیز قرار داده اند.»7 و در عبارت دیگرى از «حق و باطل» چنین یاد مى کنند: «دایره حق در توصیف و بیان، از هر چیزى وسیع تر است، ولى به هنگام عمل از روى انصاف، مجال آن از همه چیز تنگ تر و کموسعت تر است.»8على(ع) در این عبارات مى فهماند که در تعریف لفظى از «حق»، هر کس به اندازه وسع خود با زیباترین واژه ها به توصیف آن مى پردازد، ولى این ها جز تعریف لفظى چیز دیگرى نیست و اصل «حق» وقتى معنا مى شود که از سر انصاف و عمل به آن نگاه کنیم. مولا(ع) در کلام کوتاه دیگرى به زیباترین وجه از «حق و باطل» یاد مى کند: «حق سنگین، اما گواراست و باطل سبک، اما بلاخیز و مرگ آور».9

    2ـ معیارهاى شناخت حق و باطل

    مصداق هاى «حق» چیست؟ مصادیق «باطل» کدام است؟ چگونه و با چه معیارهایى مى توانیم آن ها را بشناسیم؟ این پرسش ها پیوسته در طول تاریخ براى همه انسان ها مطرح بوده است; چون هر کس راه و روشى براى زندگى انتخاب مى کند. اما مهم آن است که آدمى کدام راه را برگزیند تا منطبق بر حق و متضمن سعادت و رستگارى باشد و با اهل حق در دنیا و آخرت همنشین گردد. پس ابتدا باید حق و باطل و معیارهاى این دو را شناخت تا اهل حق و باطل را از هم تشخیص داد.10 در بسیارى از خطبه ها و نامه ها و حکمت هاى حضرت على(ع) به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به مصادیق و معیارهاى حق یا باطل اشاره شده است:

    الف ـ راه مستقیم

    راه خدا; همان راهى که خداوند براى سعادت انسان تعیین مى کند، راه حق و جز آن باطل است. به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که خالق مهربان انسان را بیهوده نیافریده و برنامه و هدف زندگى شایسته اى براى او مشخص نموده، پس منشأ راستین حق و تعیین کننده معیار شایسته براى شناخت حق همان آفریننده بزرگ هستى است. در نهج البلاغه مى فرماید: «انحراف به راست و چپ گم راهى و ضلالت (باطل) است و راه مستقیم و میانه جاده وسیع حق.»11 مسلّم است آن جا که على(ع) از خدا مى خواهد تا دل هاى همه به سوى حق متوجه شود،منظورش روى آورى قلبى به سوى خداست: «خداوند دل هاى ما و شما را به سوى حق (راه راست) متوجه سازدو شکیبایى و استقامت و تحمل حق را به ما الهام نماید».12

    ب ـ اسلام حق است و غیر آن باطل

    مجموعه بینش هاو دستورالعمل هایى که تمام مسیر حق را تشکیل مى دهد «اسلام» نام دارد و خداوند آن را مقرر کرده و معیار حق قرار داده و پیروى کامل از آن نشانه حرکت و ره سپردن در مسیر حق است: «دین اسلام آیینى است که خداوند براى خویشتن انتخاب نموده. اسلام داراى ستون هایى است که خداوند آن ها را در اعماق حق استوار ساخته و بنیان آن را ثابت و استوار گردانیده است.»13

    ج ـ پیامبر اکرم(ص); بیانگر و معیار حق

    از دیدگاه حضرت على(ع)، وجود پیامبر اکرم(ص) و سیره آن حضرت دقیقاً حق بوده و آشکارکننده حق از جانب خدایى است که او را به حـق مبعوث گردانیده و مسلّم است که پیروى ازآن بزرگوار، معیار شایسته اى براى تمایز حق از باطل مى باشد; یعنى هر کس مطابق دستورات آن حضرت راه سپرد حق است، وگرنه باطل: «و گواهى مى دهم که محمد(ص) بنده و فرستاده اوست، خدا او را هنگامى فرستاد که نشانه هاى هدایت به کهـنگى گراییده و جاده هاى دین محو و نابود شده، او حق را آشکار ساخت و مردم را نصیحت نمود.»14در بسیارى از خطبه هاى آن حضرت(ع) مى بینیم که پیامبر(ص) را چنین توصیف مى کنند: «خداوند پاک و منزّه حضرت محمد(ص) را به حق مبعوث گرداند.»15 درباره حضرت محمد(ص) نیز از خدا چنین درخواست مى کند: «خداوندا، برترین درودها و افزون ترین برکات خویش را بر محمد(ص)، بنده و فرستاده خویش، بفرست; همو که پایان دهنده رسالت پیشینیان و گشاینده راه سعادت و هدایت و آشکارکننده حق بهوسیله حقو جلوگیرى کننده از تحریکات باطل هاست.»16

    د ـ قرآن

    یکى از بهترین معیارهاى شناخت حق از باطل «قرآن» است. اگر بخواهیم درباره قرآن از منظر نهج البلاغه سخن بگوییم، بحث کاملى مى طلبد. در بسیارى از خطبه ها و نامه ها و حکمت هاى نهج البلاغه، به قرآن و موضوعات، آیات و دانش هاى گوناگون آن اشاره شده است; چنان که مى توان گفت: نهج البلاغه ترجمان قرآن به حساب مى آید، تا آن جا که به موضوع «حق» ارتباط دارد، به برخى سخنان حضرت على(ع) درباره قرآن اشاره مى شود:

    1. بیانگر راه مستقیم: «تنها راه نجات، راه میانه است که قرآن کریم و میراث نبوت بر آن دلالت دارد و از آن مسیر سنّت و طریقه رسول خدا(ص) آشکار مى شودو سرانجام کارنیزبه سوى آن است.»17

    2. پیوسته حق گو: «کتاب خداوند در میان شما سخنگویى است که هیچ گاه زبانش از حق گویى خسته نمى شود وخانه اى است که پایه هایش هرگز فرو نمى ریزد و نیرومندى است که یارانش شکست نمى خورند.»18

    3. بیناکننده: «این کتاب خداست که با آن مى توانید حقایق را ببینید و با آن بگویید و به وسیله آن بشنوید و قسمتى از آن به وسیله قسمتى دیگربه سخن مى آیدوبرخى ازآن گواه برخى دیگر است.»19

    4. میزان حق، راهنماى خیر و شر: «خداوند کتابى هدایت کننده و راهنما براى انسان ها فرستاده و نیکى و بدى و خیر و شر را در آن آشکارا بیان کرده است.»20 «قرآن براى هرگونه حجت آورى و داورى و بازخواست کردن، کفایت مى کند.»21

    هـ.ـ اهل بیت پیامبر(ص)

    اهل بیت پاک رسول خدا: پس از پیامبر(ص)، در کنار قرآن و به عنوان مفسّر و معلم قرآن و داناترین افراد به سیره و سنّت رسول خدا(ص) راهنمایى امّت را بر دوش دارند و همچون پرچم و نشانه، محور حق مى باشند و افراد باید خود را با این محور بسنجند تا متوجه شوند چه قدر بر حق منطبق هستند. بدیهى است که باید به گونه اى پیرو آنان بود که نه از آنان پیش تر افتاد و نه عقب تر از آنان قرار گرفت که نجات انسان تنها ملازمت و هم راهى با آنان است: «و خداوند در میان ما ـ اهل بیت: ـ پرچم و نشانه حق را برافراشت; هر که از آن پیش افتاد، از دین خارج شد و هر که با آن مخالفت کرد، نابود گردید و فقط هر که با آنان هم راهى نمود، به حق پیوست.»22

    این خاندان پاک و معصوم همان کسانى هستند که ذرّه اى از حق منحرف نشده اند. از این رو، معیار شایسته حق و آیین الهى اند و راهشان ادامه سیره رسول گرامى(ص) وبازدارنده ازهرگونه تحریف و گمراهى است. مسلّم است هر جا حق از مسیرش خارج شود، به وسیله آن ها به جایگاه خویش بازگشته، از باطل فاصله مى گیرد. بدین سان، در طوفان ها و گردبادهاى حوادث، تنها در پناه ایشان مى توان سالم ماند و همیشه بر مسیر حق باقى بود: «کجا مى روید و رو به کدام طرف مى کنید؟ پرچم هاى حق برپاست و نشانه هاى آن آشکار است. با این که چراغ هاى هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا مى روید و چرا سرگردانید، در حالى که عترت پیامبرتان در میان شماست؟ آن ها زمام هاى حق و پرچم هاى دین و زبان هاى صدقند. آن ها را در بهترین جایى که قرآن را در آن حفظ مى کنید (در دل ها و قلوب پاک) جاى دهید و همچون تشنه گامان، براى سیراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آورید.»23

    مرحوم سید رضى خطبه اى را از مولا على(ع) یاد مى کند که به طور گسترده، به ارزش هاى آل محمد(ص) اشاره کرده، ولى تنها بخشى از آن را نقل نموده است: «آل محمد(ص) مایه حیات و علم و دانشند و نادانى در میانشان مرده است. حلم آنان، شما را از علمشان آگاه مى سازد و ظاهرشان از باطن آنان و سکوتشان شما را از حکمت و منطق خود مطلع مى کند. و هرگز اهل بیت پیامبر: با حق مخالفت نمى کنند و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون هاى اسلام و پناهگاه هاى امن امّت اسلامى اند. به وسیله آنان حق به اصل و جایگاه خویش باز مى گردد و باطل از محل خویش دور و نابود مى شود.»24

    امیرالمؤمنین(ع); بزرگ ترین نماد حق: حضرت على(ع) کامل ترین انسان، عصاره هستى، تجلى خدا به طور کامل در یک انسان، زیباترین و بهترین و شایسته ترین معیار حق در همه اعصار و براى همه انسان هاست. اصلاً حق با على معنا پیدا مى کند و على با حق تجلى یافته و یکى گشته است. بارها حضرت محمد(ص) به این موضوع اشاره نموده اند: «اَلْحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ وَ عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ.»25

    هرچند هیچ کس نمى تواند حق مطلب را درباره على(ع) و حق بودن وى ادا کند، ولى نهج البلاغه آکنده از کلام گهربار آن حضرت است که درموردحق بودن خودماراراهنمایى مى کند.در بسیارى از موارد، مولا(ع) با اطمینان و قاطعیت و با سوگندى که از جانب صادق ترین انسان گفته شده است، درباره خود چنین تعبیراتى دارد: «سوگند به آن که جز او آفریدگار و معبودى نیست، بدون هیچ تردیدى، بدانید که من در جاده حق قرار دارم و مطمئن باشید که آن ها (مخالفان و دشمنان على(ع)) در لغزشگاه باطل قرار دارند.»26

    هیچ شک و تردیدى نیست که براى شناخت حق از باطل و اهل حق از اهل باطل، حضرت على(ع) ملاک و معیار شایسته و بارزى است که هر که در فکر و عمل، صادقانه و عاشقانه، با على(ع) و سخنان او هماهنگ و هم گام و تابع و پیرو باشد، به حق نزدیک است و هرچه احساس دورى و غربت از على(ع) کند و عمل و فکر على(ع) برایش نامأنوس آید، از حق نیز دور شده، به باطل روى آورده است. به عبارت دیگر، نگرش هر کس نسبت به على(ع)، حق و باطل بودن خود را نشان مى دهد.

    نباید فراموش کرد که منظور از «على»(ع) تنها یک نفر نیست، بلکه حضرت على(ع) سر سلسله امامت و ولایت و تداوم دهنده حقیقت برگزیدگى خدا و رسالت در میان مردم است. آرى، على شایسته ترین مردم و بر حق ترین آنان است. خود آن حضرت بارها به مناسبت هاى گوناگون، مردم را به این مهم متوجه مى کرد و مى فرمود: «شما خوب مى دانید که من برحق ترین مردم هستم و از همه مردم شایسته ترم.»27

    این معنا براى حضرت على(ع) تنها به منظور نشان دادن به مسلمانان نیست، بلکه منظور از «برحق ترین» براى على(ع)، در میان تمام انسان هاست; یعنى عامل تداوم حیات انسان ها على(ع) بود; زیرا اگر چنین انسان بر حق و شایسته اى در میان انسان ها یافت نشود، ترجیح انسان بر دیگر موجودات کارى ناشایست است. آنان که در مسیر حق گام برنمى دارند و از برنامه هاى الهى در خلقت خویش غافلند، به طفیل وجود افراد معصوم و پاکى همچون على(ع) و اهل بیت عصمت و طهارت: زنده اند، هر چند خود نمى دانند. این موضوع در کلام همه معصومان: و قرآن آمده است، آن جا که خداوند به رسول خود(ص) مى فرماید: «اى پیامبر(ص)، اگر تو و اهل بیتت نبودید، جهان و افلاک را نمى آفریدم».28 کیست که واقعاً حق شکرگزارى و عبادت خدا را آن چنان که شایسته است، به جا آورده باشد، جز این خاندان پاک که با عمل و فعالیت مستمر و عاشقانه خویش و به دور از هرگونه ریاکارى و تنبلى و بادقّت و حساسیت، که با از دست ندادن فرصت ها به این مرحله رسیده و «اسم اعظم خدا» گشته اند؟ حضرت على(ع)مى فرماید:«به خدا سوگند، من اسم اعظم خدایم.»29

    این تنها اوست که با قاطعیت مى گوید: «از آن زمان که حق به من نشان داده شده، هرگز در آن شک نکرده ام، هرگز دروغ نگفته ام و هرگز گم راه نبوده ام و هرگز کسى به وسیله من گمراه نشده است.»30 در توضیح همین سخنان است که به طور واضح، موضع گیرى هاى حق و باطل را بر اساس وجود خویش چنین بیان مى کند: «اى مردم، بدانید که به وسیله ما از تاریکى هاى جهالت و گم راهى درآمدید و هدایت شدید و به کمک ما، به بلند مرتبگى دست یافتید و صبح سعادت شما در پرتو وجود ما طلوع کرد. کَر باد گوشى که نداى بلند پند و اندرز را درک نکند. مسلّماً گوشى که با صیحه نادانى و جنایت (ظلم به خدا، خود و مردم) کَر شده است، آهنگ ملایم حق را نشنود. مطمئن باد قلبى که از خوف خدا جدایى نپذیرد!... آن هنگام که در جاده هاى ضلالت سرگردان بودید و راهنما و دلیلى نمى یافتید، شما را به جاده هاى حق رهبرى کردم; تشنه رهبر بودید و او را نمى یافتید، من شما را به حق رهنمون شدم. امروز مُهر سکوت را مى شکنم و سخنانى مى گویم که در عین فشردگى و اجمال، هزاران زبان گویا داشته باشد. (از حق) دور است آن رأى و نظرى که از دستوراتم تخلف کند; زیرا من از زمانى که حق را یافته ام، در آن تردید نکرده ام. اگر امروز ما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ایم، آن که حق را یافته و مطمئن است، (على(ع) و یارانش) هرگز تردید نمى کند. همان گونه که اگر آب همراه کسى باشد، تشنه نگردد.»31

    این فراز از کلام آن حضرت(ع) چنان حق مطلب را ادا کرده و دقایق را به طور خلاصه شرح داده است که گویى على(ع) تمامى عمر را با بحث و بررسى در فکر و عمل روى این موضوع (تا آن جا که على(ع) خود نماد شایسته حق گشته) سپرى کرده است. جالب این جاست که هرگاه روزگار به على(ع) اقبالى مى کرد، دیگر باطل مجالى براى خودنمایى نداشت: «پس براى دفع حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین حق پابرجا و محکم گردید.»32 حضرت(ع) زمانى این سخن را مى گوید که مردم از اطراف و اکناف با پافشارى زیاد، با او بیعت کردند. در این حالت بود که فرمود: «ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم، شاهد نابودى و شکاف عمیق تر در اسلام باشم.»33 و چون خود در رأس حکومت اسلامى قرار گرفت، فرمود: «اکنون حق به صاحبش رسیده است.»34

    ایشان پیوسته بر این حال پایدار ماندند و هرگز احساس ناتوانى نکردند و تا زمانى که بر مسند خلافت بودند، پیوسته در قول و عمل، در برپا داشتن حق و دفع باطل کوشیدند. آن حضرت(ع) در خطبه 33 به بهانه وصله کردن کفش خود به ابن عباس چنین فرمود: قیمت این کفش (که بسیار وصله خورده) چه قدر است؟ گفت: هیچ بهایى ندارد. فرمود: «به خدا سوگند، همین کفش بى ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر این که با این حکومت، حقى را به پا دارم و یا باطلى را دفع نمایم.»35 در ادامه همین خطبه آمده است که آن حضرت(ع) به سوى مردم حرکت کردند و برایشان سخنانى ایراد نمودند و در ضمن آن، ارزش پیامبر(ص) و خاندان او: را به آنان یادآورى کردند و با قاطعیت، پاى دارى خود را در احقاق حق و دفع باطل به آنان چنین گوشزد نمودند: «به خدا سوگند، من در پى این مردم (امّت رسول خدا(ص)) بودم و آن ها را به پیش روى وا مى داشتم تا باطل با همه تجملات و آراستگى اش عقب نشینى کرد و حق ظاهر گشت. در این راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. اکنون نیز به دنبال همان راه مى روم و پرده باطل را مى شکافم تا حق از درون آن خارج گردد.»36 آن حضرت تا آخرین لحظات زندگى اش بر همین روش باقى ماند.

    در تاریخ مى خوانیم: پس از ضربت ابن ملجم، پزشکان کوفه گرد آمدند. در بین آنان، از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود که جراحات را معالجه مى کرد. پس از معالجات خود، گفت: یا على وصیت هاى خود را بنویس; زیرا این ضربت به مغز رسیده و معالجه مؤثر نمى افتد. امام(ع) کاغذ و دواتى خواستند و وصیت خود را نوشتند.37 در محتواى این وصیت، عصاره زندگى على(ع) نمایان است. در فرازى از این وصیت مى خوانیم: «اى فرزندانم (حسن و حسین)، شما را به تقوا و پرهیزگارى و ترس از خداوند سفارش مى کنم. در پى دنیا پرستى نباشید، گرچه به سراغ شما آید و بر آنچه از دنیا از دست مى دهید، تأسف مخورید و به حق سخن بگویید...»38 آرى، حضرت على(ع) در حالى از دنیا رفت که هیچ کس همانند او، در آشکار ساختن حق صادقانه و عاشقانه گام بر نداشت. او تجسّم عینى حق، قرآن ناطق، کمال علم و تجلّى هدف خلقت خدا از انسان است که تشنگان حق را سیراب مى کند و پرده هاى ابهام را از تاریکى هاى شبهات بر مى گیرد. چنین کسى باید بهترین و اصلى ترین معیار حق و بزرگ ترین نماد حق باشد.

    3ـ استقامت و پاى دارى در راه حق

    نگه داشتن حق و منحرف نشدن از آن، پس از شناختن و هدایت و رسیدن بدان، به شکیبایى و استقامت و پاى دارى شایسته اى نیازمند است و بسى دشوار و سخت و کسى که خالصانه جویاى حق است، نباید به خاطر زیان هاى ظاهرى، جبهه حق را ترک کند و به سوى باطل رود، هر چند ظاهراً ممکن است باطل دشوارى کم ترى داشته و حتى سود و بهره دنیوى به دنبال داشته باشد. از دیدگاه على(ع)، پاى دارى و استقامت در راه حق به عوامل ذیل بستگى دارد:

    الف ـ تلاش و کوشش

    وصول به مدارج حق جز با جدّیت و تلاش امکان پذیر نیست و انسان هاى کوشا و جدّى مأنوس حق هستند و آن را درک مى کنند: «جز با تلاش و کوشش، حق درک نمى شود.»39 آرى، تلاش و کوشش بااستقامت درحفظ حق ملازم است وهرگزازآن جدانمى شود.

    ب ـ امیدوارى به حق در عین کمى افراد آن

    برخى افراد همه جا خود را طرفدار اکثریت نشان مى دهند، ولى انسان هاى حق شناس و آزاده هر جا وارد شوند تنها حق را در نظر دارند و از آن حمایت مى کنند و هرگز به کثرت تعداد اهل باطل، فریفته نمى شوند تا بدان گرایش پیدا کنند و هر چند که طرفداران حق کم باشند ناامید نمى شوند: «حق و باطلى وجود دارد و براى هر یک پیروانى است. پس اگر باطل بسیار و پرتعداد باشد، این عجیب نیست و از گذشته دور نیز چنین بوده و به باطل عمل مى شده است و اگر حق کم تعداد است، جاى امیدوارى است که زیاد گردد.»40 پس فرد حق جو با پیوستن به جبهه حق به تعداد آن ها یک نفر مى افزاید و از خداوند مى خواهد که طرفداران حق را افزون کند و خود نیز در شناساندن حق به دیگران تلاش مى کند.

    ج ـ علم و صبر; دو اصل ملازم هم براى دفاع از حق

    براى دفاع از حق و آشنا شدن به همه جوانب آن، علم و صبر با هم ملازمند: «خود را براى یارى حق، هر جا که باشد، در آغوش سختى ها بیانداز، دانش دین بیاموز و خویشتن را در ناخوشایندها به صبر عادت ده که شکیبا بودن در راه حق، چه اخلاق خوب و پسندیده اى است!»41 این گونه تربیت شدگان مکتب حق به پایه اى رسیده اند که وجود خود را به طور کامل وقف حق کرده اند و براى این که حق به ظهور برسد و حاکم گردد، هر جا حق را ببینند، به یارى آن برمى خیزند و هر جا با جبهه باطل روبه رو شوند، با آن مى ستیزند و یاور و طرفدار حق هستند: «خداوند رحمت کند کسى را که چون حقى را مى بیند، به یارى آن برمى خیزد و هرگاه ستمى را مشاهده مى کند، از آن جلوگیرى مى کند و همیشه یاور حق و اهل حق است تا آن حد که براى یارى حق به استقبال دشوارى ها مى شتابد، در هر جا که باشد; زیرا حق مکان نمى شناسد و اجراى حق نیاز به کمک همه حق مداران در همه جاى دنیا دارد.»42

    د ـ انس با حق و گریز از باطل

    گامى دیگر در راه استقامت و پاى دارى بر حق، رسیدن به مقامى است که انس آدمى با حق چنان زیاد شود که اگر قدمى به سوى باطل برداشت ـ اما نه به دلیل روى آوردن بدان ـ باطل بى درنگ و با وحشت از او بگریزد و حق سوى او بیاید و این صفت دست پروردگان مکتب على(ع) همچون ابوذر است که به او فرمود: «ابوذر، بدان که هیچ چیز جز حق با تو مأنوس نمى شود و جز باطل از تو به وحشت نمى افتد. (آن ها که از تو مى ترسند، باطل هستند.) اگر دنیاى آن ها را مى پذیرفتى، تو را دوست مى داشتند و با تو دشمنى نمى کردند و اگر بهره اى از دنیاى آن ها براى خود برمى داشتى، تو را در امان مى داشتند و تبعید نمى کردند...»43

    هـ ـ اجراى حق براى خویشان و بیگانه به طور یکسان

    آن که در اجراى حق بین خویشاوند و بیگانه فرق مى گذارد و از عدالت خارج مى شود معناى «استقامت و پاى دارى در راه حق» را نمى فهمد و از اهل حق دور مى گردد. به همین دلیل، در بسیارى از موارد مى بینیم که حضرت على(ع) به کارگزارانش تذکر مى دهد که «حق را درباره آن ها که خواهان حقند، چه خویشاوند و چه بیگانه، (به شایستگى) رعایت کن و در این راه شکیبا باش و به حساب خدا بگذار. (پاداش این کار را از خدا بخواه.)»44

    طبیعى است وقتى انسان بخواهد این گونه عمل کند، مورد اعتراض اطرافیان و نزدیکانِ زیاده طلب قرار مى گیرد. ولى این اعتراض ها نباید او را از میدان حق بیرون کند یا ناامید شود، بلکه باید با شکیبایى و استقامت، به وظیفه اش عمل کند و انتظارِ پاداش را تنها از خدا داشته باشد، هر چند عمل به حق از نفع او بکاهد. این گونه افراد در نظر على(ع)، برترین مردم نزد خدایند: «برترین مردم نزد خدا کسى است که عمل به حق، براى او محبوب تر از باطل باشد، اگرچه حق از نفع او بکاهد و برایش مشکلاتى پیش آورد و باطل براى او منافعى فراهم سازد.»45

    و ـ آمادگى براى مقابله با روى گردانان از حق

    یکى دیگر از نشانه هاى کسى که در راه حق استقامت مى کند آن است که همیشه براى مبارزه با ظالمان و مخالفان حق و عدالت (در عین شناخت و همراهى امام معصوم زمان خویش) آماده باشد. حضرت على(ع) در زمان خلافت خود، مردم خود را این گونه مخاطب قرار مى دادند: «آماده شوید براى حرکت به سوى گروهى که از حق روى برگردانده و حق را نمى بینند و به ظلم کشیده شده و حاضر به پذیرش عدالت به جاى آن نیستند; از کتاب خدا فاصله گرفته اند و از راه راست منصرف گشته اند.»46

    ز ـ مهم ترین صفت پرهیزگاران

    پر واضح است که حضرت على(ع) در بسیارى از سخنان خویش، به تقوا و صفات متقین اشاره مى کنند و عدل و حق گرایى متقین را در همه موارد مد نظر دارند: «نخستین مرحله عدالت پرهیزگار آن است که خواسته هاى دل را بیرون کرده، حق مى گوید و به حق عمل مى کند و هیچ کار خیرى نیست، جز آن که براى انجامش به پا خاسته و از پاى نمى نشیند.»47 در جاى دیگر مى فرمایند: «در محیطِ باطل وارد نمى شود و از دایره حق بیرون نمى رود.»48 امیرمؤمنان على(ع) تجسّم عینى استقامت در راه حق با توصیف خود، همه پرهیزگاران و حق خواهان را این گونه تعلیم مى دهد: «به جان خودم سوگند که در جنگ و نبرد با کسى که به مخالفت برخاسته و به ضلالت و گم راهى افتاده است لحظه اى مسامحه و سستى نمى کنم.»49

    4ـ موانع وصول به حق

    در مسیر حق موانعى پیش مى آید که باید آن ها را دقیقاً بازشناخت تا هنگام مواجهه بتوان با آمادگى کامل از آن ها گذشت. مى توان گفت: با شناخت معیارهاى «حق» و عمل بدان و استقامت در راه آن حق تا حد زیادى موانع و آفات حق بازشناسى و برطرف مى شود; مثلاً; آن جا که حق، اسلام، رسول خدا(ص)، قرآن، على(ع) و اهل بیت پیامبر9 حق هستند، هر چه جز آن هاست باطل و مانع وصول به حق است و باید از آن پرهیز کرد. همچنین بر اساس معیار مشهور «هر چیزى با ضد شناخته مى شود.»50 شناخت حق و عمل به آن با شناخت دورى کنندگان از آن امکان پذیر است: «از حق فرار نکنید، آن گونه که انسان سالم از «گر» و تندرست از بیمار فرار مى کند. آگاه باشید! هیچ گاه راه حق را نخواهید شناخت، مگر کسانى که حق را ترک کرده اند، بشناسید.»51 اگر کسى موانعوصول به حق را نشناسد، به خطا مى رود، هر چند مانند اهل باطل نباشد: «کسى که درجستوجوى حق بوده و خطا کرده مانند کسى نیست که جویاى باطل بوده و آن را یافته است.»52

    موانع شناخت حق

    الف ـ پیروى از هواى نفس و آرزوهاى طولانى

    هواپرستى معمولاً همچون پرده اى به روى عقل انسان کشیده مى شود و حقیقت را در نظر او دگرگون مى نماید و جز مقصود خود را نمى بیند و به غیر آن نمى اندیشد و بدین روى، از حق باز مى ماند. آرزوهاى دور و دراز آن چنان انسان را مشغول به خود مى کند که هرچه غیر از آن است فراموش مى گردد: «پیروى از هوا و هوس انسان را از حق باز مى دارد و آرزوهاى طولانى آخرت را به دست فراموشى مى سپارد.»53 چنین کسى هر چند حق را مى بیند و مى شناسد، اما از حق دور مى ماند: «و آن دو (حَکَمین) حق را ترک کردند، در حالى که خوب آن را مى دیدند، اما جور و ستم با هوس هاى آنان سازگار بود. لذا، با آن هم راه شدند.»54 ناله و فریاد حضرت على(ع) در شکایت از قوم خود به همین دلیل است که از حق دور شده اند: «آن گونه که باطل را مى شناسید، در پى شناخت حق بر نیامده اید و آن چنان که از حق دور شده و در نابودى حق مى کوشید، براى از بین بردن باطل قدم برنمى دارید.»55 آرى، اگر کسى به جاى سخنان الهى و دستورات خدا، خواسته هاى خود را معیار قرار دهد و بر اساس آن عمل کند، مسلّماً به حق نمى رسد و به باطل سوق پیدا مى کند.

    ب ـ اهمیت ندادن به جهاد

    هر چند عمل نکردن به هر یک از دستورات الهى به همان نسبت، انسان را از حق دور مى کند و مشکلات و گرفتارى هایى ایجاد مى کند، اما در این میان، ترک جهاد با دشمنان خدا، که حریم اسلام و مسلمانان را مورد تجاوز قرار داده اند، بارزترین مانع وصول به حق ـ و به عبارتى نشانه باطل ـ است: «و آن ها به سبب نرفتن به جهاد و اهمیت ندادن به آن، از راه حق دور گشته و به نکبت و بیچارگى گرفتار و از عدل و انصاف محروم شدند.»56 حضرت على(ع) در وصف برخى از کسانى که از هم راهى با او در نبرد خوددارى کردند، چنین مى فرماید: «آنان حق را تنها گذاشتند و باطل را یارى نکردند.»57

    ج ـ کنجکاوى بى جا، نزاع و جدل

    گاهى انسان دچار وسوسه هاى شیطانى مى شود و به کنجکاوى بى جا و جدل کشیده مى شود و در آشکارترین امور و حتى در یقین هاى اساسى، شک و تردید مى کند. او در این حالت، از حق فاصله گرفته است: «هر کس کنجکاوى بى جا نماید، در راه حق قدم نگذاشته است. و هر که از روى جهالت، نزاع و جدل پیشه کند، کورى او از حق پیوسته ادامه مى یابد.»58

    د ـ فراموش کردن قیامت

    منشأ بسیارى از گناهان، فراموشى روز جزاست. اگر انسان همیشه به یاد قیامت باشد و پیوسته متذکر شود که باید جواب گوى همه اعمال خود باشد، مسلّماً به وادى باطل نمى افتد: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از بازى و شوخى باز مى دارد. اما فراموش کردن قیامت، او (عمروعاص) را از گفتن حق منع مى کند.»59

    هـ ـ آمیخته شدن حق و باطل; بدترین مانع

    حضرت امیر(ع) در مورد خوارج فرمودند: «آنان سخن حقى را مستمسک قرار داده، از آن اراده باطل مى کنند.»60 این حالت، دیگران را به اشتباه مى اندازد و تشخیص حق از باطل در این حالت بسیار سخت است; زیرا حق با باطل آمیخته شده است. آن حضرت در خطبه 50 به طور مفصّل و عالمانه، به این موضوع اشاره کرده اند: «آغاز پیدایش فتنه ها، همان پیروى از هوس هاى آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعى است; احکامى که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعى بر خلاف حق و دین حق، به حمایت از آن برمى خیزند. اگر باطل از حق کاملاً جدا مى شد، راه حق براى جوینده آن پوشیده نمى ماند واگر حق در میان باطل پنهان نمى شد، دشمنان نمى توانستند از آن بدگویى کنند، اما قسمتى از حق و بخشى از باطل را مى گیرند و به هم مى آمیزند. این جاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى شود و تنها آنان که مورد رحمت خدا بوده اند، نجات مى یابند.»61 آرى، چنان حق و باطل آمیخته مى شود که مى فرماید: «آگاه باشید، به زودى پس از من زمانى فرا خواهد رسید که چیزى پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل نخواهد بود.»62

    بدترین فساد در یک جامعه، پیدایش امور شبهه ناک (آمیختگى حق و باطل) است که موجب گسترش فساد و فتنه مى شود و در نتیجه، سخت ترین مانعِ حق نیز مى شود; زیرا قدرت تشخیص حق را از باطل از انسان سلب مى کند: «به زودى همه امور بر این امّت مشتبه مى شود و فتنه و فساد در میان آنان گسترش مى یابد تا آن جا که حق را از باطل تشخیص نمى دهند و به سختى در فتنه ها فرو مى روند.»63

    ز ـ تجاوز از حق

    از دیگر موانع حق گرایى تجاوز از حق است که انسان را در تنگنا قرار مى دهد: «آن که از حق تجاوز کند، در تنگنا قرار مى گیرد.»64 آنان که از حق دورى مى کنند و با تجاوز از حق پراکنده مى شوند، بدترین ضربات را، هم به خودوهم به اهل حقواردمى کنند.عمیق ترین رنج هاى على(ع) در زمان خود، از بیعت کنندگان خود همین بود که اهل حق در عین حق بودن، پراکنده بودند و اهل باطل در عین علم به باطل بودن خود، اتحاد داشتند; مى فرمود: «شما بر حق خود اتحاد ندارید، در حالى که دشمنان شما بر باطل خود اتفاق دارند و این مایه خون دل خوردن و اندوه و تأسف است. به خدا سوگند، اجتماع و اتحاد اهل باطل بر باطلشان و جدایى و اختلاف شما در کارحقتان دل انسان رامى میراند و اندوه و غم را پیش مى آورد.»65 مسلّم است که نتیجه مساعدت نکردن اهل حق در اظهار و پاى دارى حق، موجب تسلط اشرار و بدکاران مى شود: «اى مردم، اگر یکدیگر را از یارى کردن و مساعدت حق باز نمى داشتید و در به ذلّت کشاندن باطل سستى نمى کردید، هرگز دشمنانتان ـ که از سنخ شما نیستند ـ طمع نمى کردند و بر شما مسلط نمى شدند.»66

    5ـ سرانجام اهل باطل و اهل حق

    الف ـ سرانجام اهل باطل

    رهروان حق و باطل، هر دو سرانجام، دوران کوتاه عمر دنیایى خود را سپرى کرده، با مرگ به دیار باقى مى شتابند: رهروان باطل، عمرى را در راه باطل گذرانده و على رغم همه هدایت ها، رسالت ها و دعوت هاى انبیاى الهى:، از راه حق سرپیچى کرده، گذرگاهشان تنگ شده و به بى راهه مى افتند. اینان چون با حق به جنگ برخاسته اند، حق آنان را بر خاک مى افکند: «هر کس به جنگ با حق برخیزد، حق او را بر خاک مى افکند.»67 همچنین مى فرماید: «آگاه باشید، هر کس از حق بهره نگیرد و استفاده نکند، باطل به او ضرر خواهد زد و هر کس با هدایت به راه راست کشانده نشود، ضلالت و گم راهى او را هلاک خواهد کرد.»68

    این سخن على(ع) به عنوان یک سنّت قطعى الهى شامل کسانى نیز مى شود که نه فقط خود گمراهند، بلکه دیگران را نیز از حق باز مى دارند. اینان مبغوض خدایند و دورى از رحمت و هلاکت و تباهى براى چنین کسانى از جانب خدا حتمى است: «همانا پیشینیان شما به این جهت هلاک و تباه شدند که مردم را از کار حق باز داشتند و به باطل کشاندند و مردم نیز از آنان باطل را گرفته، آن ها را پیروى کردند.»69

    اهل باطل ـ یعنى آنان که به حق پشت مى کنند ـ نه فقط مشمول نفرین و غضب الهى هستند، بلکه مورد نفرین بندگان صالح و شایسته خدا همچون على(ع) و اهل بیت: نیز قرار مى گیرند: «پروردگارا، اگر این ها حق را رد کردند، جماعتشان را هزیمت کن و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز و بر اثر خطاهایشان، آنان را هلاک کن.»70 مسلّم است که در پایان کار و آخرت، سرانجام نهایى کارشان جز آتش دوزخ چیز دیگرى نخواهد بود: «هر کس در راه باطل بمیرد، به سوى آتش مى رود.»71

    ب ـ سرانجام اهل حق

    راهیان حق، که با سخن و عمل رهرو حق بوده و کسب رضاى خدا کرده اند، در میان محبوب ترین بندگان خدا قرار مى گیرند: «به راستى، محبوب ترین بندگان خدا نزد پروردگار کسى است که حق را بیان و به آن عمل مى کند.»72 این بندگان حق جو در مسیر حق از هرگونه جان فشانى دریغ نکرده و با پاى دارى وصف ناپذیر و دوست داشتنى، در راه حق جان مى سپارند. اینان از نظر على(ع) شهیدند، هر چند در بستر جان دهند: «به راستى، هر یک از شما در بستر خویش بمیرد، در حالى که حق پروردگار و حق رسول خدا و حق خاندان پاک و اهل بیت او را به طور شایسته شناخته باشد، شهید از دنیا رفته و اجر و پاداش او بر خداست.»73 مسلّماً سرانجام این گروه از بندگان صالح خدا بهشت برین در جوار حق خواهد بود: «هر که در راه حق جان دهد، رهسپار بهشت مى شود.»74 «پروردگارا اگر ما را بر دشمنِ (کافرِ بیرونى، هواى نفسِ درون) پیروز ساختى، ما را از هرگونه نافرمانى و سرکشى دور دار و بر راه حق پایدارمان نگه دار.»75


    • پى نوشت ها

      1ـ راغب اصفهانى،المفردات فى الفاظ القرآن، بیروت، دارالتراث العربى، ص 129، واژه «حق»

      2ـ تاج العروس، ج 1، ص 432

      3ـ فضل بن احمد طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 78

      4ـ المفردات، پیشین، ص 68

      5ـ اقرب الموارد، ج 1، ص 88

      6ـ قاموس قرآن، ج 1، ص 230

      7الى9ـ نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368

      10 الى24ـ نهج البلاغه، در حکمت 262، على7 به یکى از مسلمانان که در انتخاب جانب على7 ویاطرف مقابل آن حضرت7 در جنگ جمل متحیّر مانده بود، فرمود: «اِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ اَتاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْباطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ اَتاهُ»; تو حق را نشناختى تا آن که حق را برگرفته است، بشناسى و باطل را نشناخته اى تا طرفدار آن را بشناسى» چنین کسى نه مى تواند حق را یارى کند و نه باطل را خوار کند. بنابراین، ابتدا باید حق و باطل را شناخت تا بتوان اهل حق و باطل را نیز شناخت. / خطبه 16 / خطبه 205 / خطبه 198 / خطبه 195 / خطبه 128 / خطبه 72 / خطبه 16 / خطبه 133 / همان / خطبه 167 / خطبه 83 / خطبه 99 / خطبه 87 / خطبه 239

      25ـ محمدباقرمجلسى،بحارالانوار،ج13،ص187/ مولى محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج 1، ص 269 / ترمذى، سنن، ج 1، ص 78 / همچنین ر. ک. به: علاّمه امینى، الغدیر، چاپ سوم، تهران،اسلامیه،1372، ج2،ص211ـ320

      26 و27ـ نهج البلاغه، خطبه 197 / خطبه 74

      28ـ شیخ حرّ عاملى، مجموعه احادیث قدسى، مکتب اسلام، 1370، ص 79

      29ـ جارالله زمخشرى، تفسیر کشاف، چاپ سوم، تهران، اسلامیه، 1364، ج 1، ص 144

      30 الى36ـ نهج البلاغه، حکمت 184 ـ 185 / خطبه 24 / نامه 62 / همان / خطبه 2 / خطبه 33 / همان

      37ـ محمدبن جریر طبرى،تاریخ طبرى،بیروت،دارصادر،1986، ج 6، ص 85

      38الى49ـ نهج البلاغه،نامه 47 / خطبه 29 / خطبه 16 / نامه 31 / خطبه 196 / خطبه 130/ نامه 53/ خطبه 125 / همان/خطبه 87/ خطبه 193 / خطبه 24

      50ـ «تُعْرَفُ الْاَشْیاءُ بِاَضْدادِها» (ضرب المثل مشهور)

      51الى67ـ نهج البلاغه،خطبه 147/ خطبه 61/ خطبه 42 / خطبه 137 / خطبه 147 / خطبه 27 / حکمت 18 / حکمت 30/ خطبه 84/ خطبه 40 / خطبه 50 / خطبه 147 / خطبه 164 / نامه 31 / خطبه 27 / خطبه 166 / حکمت 400

      68ـ حکمت 188. براى این جمله دومعناذکر شده است: نخست این که هر کس در برابر افراد نادان حق را اظهار کند و از آن جانب دارى نماید هلاک مى شود; یعنى شخصیتش تخریب مى گردد و جاهلان با مسخره کردن، او را هلاک مى کنند; زیرا اینان به حق نادان هستند و چون نمى خواهند و نمى توانند آن رادرک کنند، حق را بى ارزش جلوه داده، شخصیت گوینده را از بین مى برند. (ابن میثم بحرانى، شرح نهج البلاغه، تهران، اسلامیه، 1379 ق.) معناى دیگر این که هر کس در ربابر حق بایستد و بخواهد با آن مقابله کند، هلاک مى گردد.

      69الى75ـ نامه 79/ خطبه 124/ نامه 17/ خطبه 86/ خطبه 191/ نامه 17/ خطبه 171

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رستمی زاده، رضا.(1379) حـق و باطل از دیدگاه امام على(ع). فصلنامه معرفت، 9(7)، 38-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رضا رستمی زاده."حـق و باطل از دیدگاه امام على(ع)". فصلنامه معرفت، 9، 7، 1379، 38-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رستمی زاده، رضا.(1379) 'حـق و باطل از دیدگاه امام على(ع)'، فصلنامه معرفت، 9(7), pp. 38-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رستمی زاده، رضا. حـق و باطل از دیدگاه امام على(ع). معرفت، 9, 1379؛ 9(7): 38-